بسمه تعالي. سلام استاد: به مناسبت شهادت شهید آوینی و به لطف خدا متن زیر را نوشتم لطفا اگر نکتهای دارید بفرمایید. «آئينهاي به نام آويني»: قرار شد در مورد کسی سخن گفته شود، که گفتن از او، جز بهحجاب بردنش حاصلی ندارد، چرا که اینقدر بر امروزهی ما مشهورات و روزمرّگیها استعلا پیدا کرده که دیدن چون آویی در این مشهورات و با عینک همین مشهورات که انگار ندیدن است. و بلکه باید گفت حضور حقیقی او را به حجاب بردن است، بدبختی ماجرا اینجاست که ندیدنهای امروز، از جنس نادانی نیست بلکه ندیدنِ امروز از جنس داناییهاست. فرا گیرشدن داناییای که بشر امروز را از عالم معنا دور کرده و در زیر خروارها از حرف های فلسفی دفن کرده و او را وادار کرده که امور غیر اصیل را اصیل پندارد. در این فضا سید شهیدان میفرماید: «تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمیشود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمیآید.» بنابر این به تبع در این وضع است که آدمی گرفتار تجربههای مادی میشود و از عالم معنا غافل ميشود و به تبع نسبتی با حقیقت در تاریخ خود پیدا نمیکند و دیگر طلبی در مسیر آن حقیقت اصیل نخواهد داشت. شهید آوینی نیز چنین میگوید: «باید در جست و جوی حقیقت بود و این متاعی است که هرکس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.» حال وقتی وضع این دوران را میبینیم از گفتن چیزی در وصف او ناامید میشویم. اما از طرفی چارهای هم نیست جز این که به اشاره سخن بگوییم شاید اهل تامل و تذکر از این حجاب، خود به حضوری دست يابند. و یک نکته اینکه امیدوارم از این چیزی که مینویسم گمانِ مشتی شعارگویی نشود چرا که سخن از غیر عاداتگفتن در امروز، به ظاهر مضحک و شعاري است، اما چارهای هم جز تذکرش نداریم. محدودکردنِ حقیقتی به نام آوینی در یک جسد شناسنامهای به نام «سید مرتضی آوینی» جفایی است به این حقیقت. آوینی را فقط یک شخص نباید دانست او آیینه ی نمایانگر تاریخ امروز ماست او بشر امروز را خارج از روزمرگی های رایج امروز متذکر حقیقتی فراتر می کند شاعران در هر تاریخ آن هویت اصیل تاریخ خود را متذکر می شوند چرا که ایشان گرفتار هوای مسموم غیر ملموس زمان خود که از شدت آمیختگی با محیط خود برای عموم بدیهی شده،نشده اند و باید گفت آوینی بیرون از لجن زار عادات تاریخ خود و با نفی هر «من» و تعینی برای خود، همان شاعرِ هویت یابی است که انسانِ گرفتار و غافل زمان خود را، با آن شأن شاعرنهی خود متذکر اصالتهاي تاریخ خود ميكند. «... شاعر، هرگز دعوت به خاک نکرده است ... او به ترک عادات میخواند و عالم خلافِ عادات هم، عالَمِ وَهم است و هم عالَمِ عشق...» آويني اگر از نفسانیت غرب و مدرنیته سخن میگفت همراه با یک نحوه خودآگاهی بود است، چرا که او خود سالکِ سیرِ از نفسانیت به سوي فناست او جنس روشنفكرياي كه خود را در دخمههاي فلسفيدنهای مملو از پُز و ژست و کوری از حقیقت گم کرده بهخوبی لمس کرده. اما باسلوکی عارفانه و ذیل حقیقتی به نام انقلاب که چشمان روشنفكريِ فلسفي امروز از ديدنش عاجزند به آن حضور اصيل نايل آمد و خود، آيينه براي ديگری شده. شهید آوینی خود را چنین از زبان خود میشناساند: «تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم. من هم سالهای سال در یکی از دانشکدههای هنری درس خواندهام، به شبهای شعر و گالری های نقاشی رفتهام. موسیقی کلاسیک گوش دادهام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمیدانستم گذراندهام. من هم سالها با جلوهفروشی و تظاهر به دانایی، بسیار زیستهام. ریشِ پروفسوری و سبیل نیچهای گذاشتهام و کتاب «انسان تک ساحتی» هربرت مارکوز را - بیآنکه آن زمان خوانده باشماش - طوری دست گرفتهام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: «عجب فلانی چه کتاب هایی میخواند، معلوم است که خیلی میفهمد.»... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچارشدهام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم ...» پس اگر از انقلاب و حضرت روح الله با تمام جان دم میزند نه اینکه دم از ایدئولوژی خاصی زده باشد و نه اینکه در فضای سیاست زدهای سخن گفته باشد، چرا که آخرِ خاستگاه ایدئولوژیها، قدرتخواهی و سیاست است و قدرت به درد کسی میخورد که مرگاندیش نباشد و به دردِ کسی میخورد که دچار نفسانیتهای خود باشد. اوخود از مرگ اینگونه میگوید: «... حقیقت آن است که زندگی انسان با مرگ در آمیخته است و بقائش با فناست... مرگ پایان زندگی نیست. مرگ آغاز حیات دیگری است، حیاتی که دیگر با فنا درآمیخته نیست، حیاتی بی مرگ، مطلق...» آوینی همان طور که گفتم همان سالک راهی ست که مرگ اندیشانه دغدغه ی حقیقت دارد و با این مشی و مرام خود را ذیل انقلاب و امام قرار میدهد و در این مسیر جان خود را نثار میکند تا ابدی شود و چه زیبا بارها و بارها مستانه و شیدایی با شهادت، عشقبازی میکند و فریاد حسرت دم میدهد: «ای شقایقهای آتشگرفته، دلِ خونین ما شقایقی است که داغ شهادتِ شما را بر خود دارد. آیا روزی خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید؟» آويني؛ ذيل امام روح الله نفيِ همهي تعينات و تعلقات كرد، او هم شاعر و اديب و هنرمند بود، هم اهل تفكر و فلسفه بود هم يك بسيجي جهادگر؛ و باز صدها توصیف دیگر نیز میشود از او گفت اما در عین حال هیچیک از اینها هم نبود، بلکه فراتر از هر "من"ی و فراتر از هر قید و قیودی،...". در یک کلام؛ آوینی، آوینی بود." و ما مثلا دوستداران سید مرتضی در فضای ایدئولوژیهای منفعتطلبانهی خود، او را به حجابِ تعاریفِ ناقصِ خود بردهایم. در پایان؛ امیدوارم هر چه کمتر ایشان را در این الفاظ پراکنیهایم پنهان کرده باشم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آوینی؛ ماوراء تاریخِ متافیزیکزدهی ما، طلوعی است برای نشاندادنِ تاریخ قدسی ما، تا پس از 1400 سال باز به فرهنگ وجودیِ اهلالبیت«علیهمالسلام» رجوع نماییم و از بنبستهای تاریخیِ خود رها شویم. تعجب نباید کرد که هنوز تفکرِ مناسب آن تاریخ، ظهور نکرده است تا آوینی را در زمرهی متفکرترین انسانها بدانیم. اگر هایدگر معلّم بزرگِ سؤال از متافیزیک است، که هست؛ و اگر فردید متذکر رجوعِ از تفکر متافیزیکی به تفکرِ اسلامیِ تشیع ایرانی است، در تاریخی که حضرت روح اللّه خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» ظهور داد؛ شخصیت آوینی تجسمِ بزرگِ عبور از متافیزیک به سوی حقیقتِ قذسیِ ما میباشد. آوینی آن بزرگراهی است که تمام راههای زلال شهیدان را در این زمانه برای ما معنا میکند تا چشمی را بیابیم که چشمِ درستدیدنِ انقلاب اسلامی و شهدای بزرگِ این راه است، وگرنه باز شهیدان را به موزه میسپاریم و باز تاریخِ ظلمات و نفهمیدنِ اصیلترین سخنان ِ این زمانه یعنی سخنان حضرت امام خامنهای«حفظهاللّه». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همینکه قرآن میفرماید: این کتاب برای متقین موجب هدایت است؛ خبر از آن می دهد که اگر کسی بنای طهارت خیال و عقل و قلب داشته باشد قرآن بر اساس فطرت الهیِ چنین انسانی مذّکر او خواهد شد، عمده رویکرد درست است رویکردی که رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» در آن رابطه میفرمایند: «َ إِنَّمَا رَهْبَانِيَّةُ أُمَّتِي الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّه» رهبانیت امت من جهاد در راه خدا است، چیزی که حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» به این تاریخ برگرداندند و بنده در این مورد عرایضی در جزوهی «نحلهی عرفانی علماء نجف» داشتهام که خوب است دنبال بفرمایید 2- در این مورد مطالعهی جزوهی «روش سلوکی حضرت آیت اللّه بهجت«رحمةاللّهعلیه» را پیشنهاد میکنم 3- امروز شرایط اعتقادی گذشته به هم خورده و زنان نمیتوانند از مبانی عقلی مستحکم غفلت کنند. عرایضی در این مورد در جواب سؤال شمارهی 11602 تحت عنوان «نحوهی حضور زنان در تاریخی که شروع شده» داشتهام. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم باید تا آنجا که ممکن است با شبکههای اجتماعیِ خودی کار کرد ولی عنایت داشته باشید که مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» اخیراً در تاریخ 19/8/95 که با جبههی انقلاب فرهنگی داشتند؛ در جواب سؤالی که از ایشان شده بود، میفرمایند: «دربارهی استفاده و ورود به شبکههای اجتماعی و مجازیِ خارجی، ورود هوشمندانه به شبکههای اجتماعی و مجازی خارجیها – که سؤال شده است – خوب است اما به شرطی که خودمان غرق نشویم و مثال آن غلام و آب جو نشود «شد غلامی که آب جوی آرد/ آب جوی آمد و غلام ببرد» ورودِ تهاجمی لازم است و گرفتن میدان از دست دشمن. موفق باشید
سلام خدمت استاد بزرگوارم: سوالات زیر به عنوان مصاحبه در رابطه با شخصیت فکری مرحوم شهید آوینی تنطیم شده است تا إنشاءالله با جوابهایی که میفرمایید بتوانیم در سمینار مربوط به بزرگداشت شهید آوینی از آن استفاده شود. سؤال1- تفاوت نگاه آوینی به اقتصاد و نگاههای عرفی نسبت به اقتصاد چیست؟سؤال2-...(بدلیل تعددسوالات درقسمت جواب استاد، سوال ها به همراه جواب ها آمده است)
باسمه تعالی: سلام علیکم: سؤال1- تفاوت نگاه آوینی به اقتصاد و نگاههای عرفی نسبت به اقتصاد چیست؟جواب 1- این سوال ارزشمندی است که احتیاج به چندین سال فکر دارد و به راحتی هم نمی توان به آن جواب داد. بنده از بعضی از سخنان شهید آوینی کمک می گیرم تا اشاره ای به آن عالمی بکنم که آوینی مدّ نظر دارد. او در کتاب «مبانی توسعه و تمدن غرب» می گوید: حتی یک اقتصاددان ممکن است این سؤال بجا را مطرح کند: هنگامی که زمین، یعنی تنها جایگاهی که برای زیست در اختیار داریم، به موادی آلوده گردد که موجد نقص بدنی در کودکان یا نوادگان ما گردد، پیشرفت اقتصادی، یا به اصطلاح سطح بالای زندگی، چه معنایی خواهد داشت؟ از قول شوماخر در واژهی دیکتاتوری اقتصاد کمک میگیرد که میگوید: برای ساختن نیروگاههای متعارف، خواه بر اساس استفاده از زغال سنگ و خواه استفاده از نفت، و یا نیروگاههای هستهای، با توجه به مبانی اقتصادی تصمیمگیری میشود؛ و شاید کمترین توجه به «پیامدهای اجتماعی» مبذول گردد. شهید آوینی متوجه است، روند کنونی توسعهی اقتصادی در جهان، سیری جدا از انسان یافته است و بشریت را جبرا در مسیری ناخواسته به سوی نابودی حیات طبیعی پیش میراند، میگوید: روند کنونی توسعهی اقتصادی که در ذات خویش با رشد غولآسای تکنولوژی متحد است. بشریت را ایجاباً در مسیری میراند که با اختیار و ارادهی آزاد انسانی منافات دارد. هر چند این سیر جبری نیست، نباید از نظر دور داشت که هیچ کس جز معدودی از خاصهی اولیای خدا نمیتوانند گردن خویش را از طوق عبودیت آن آزاد کنند. همین موجبیت است که شوماخر آن را دیکتاتوری اقتصاد نامیده است. شوماخر جامعهی مصرفی کنونی را به معتادی تشبیه میکند که هر چقدر هم وضعیت خود را نکبتبار احساس کند رهایی از چنگال اعتیاد را بینهایت دشوار میبیند.( کوچک زیباست، ص ١١٩) این یک واقعیت غیر قابل انکار است و شواهد و مصادیق بسیاری بر آن دلالت دارد و شهید آوینی بهخوبی متوجه این امر شده است. شهید آوینی از قول روژه گارودی در کتاب «هشدار به زندگان» این نکته را آورده که: «اقتصاد آزاد «به شیوهی غربی» برای رفع احتیاج بازار نیست بلکه برای ایجاد بازار احتیاج است»! آوینی میگوید: مصرف بیشتر برای تولید بیشتر، ضرورت حتمی اقتصاد امروز است، چرا که اگر کالاهای تولید شده مصرف نشود امکان توسعهی تولید، یعنی امکان توسعهی اقتصادی، وجود نخواهد داشت. بنابراین، برای تولید بیشتر که ضرورت توسعهی اقتصادی است باید مردم را به مصرف هر چه بیشتر ترغیب کرد و بدین علت است که تبلیغات ـ یا بهتر بگویم پروپاگاند ـ یکی از ارکان اساسی توسعه به شیوهی غربی است. روژه گارودی نیز همین مسئله را با بیانی دیگر مورد توجه قرار داده است: تبلیغات تجاری (به شیوهی غربی) بیش از آنکه مایهی تباهی طبیعت باشد موجب هلاکت انسان است: تصور اینکه مردم دنیا حتی برای لحظهای به نیازهای حقیقی خویش و الگویی متناسب با حوائج واقعی انسان بازگردند، برای یک اقتصاددان وحشتناکترین چیزی است که ممکن است اتفاق بیفتد. اگر حتی برای یک لحظه چنین اتفاقی در دنیا بیفتد و مردم فقط برای یک لحظه، درست به اندازهی نیاز واقعی خویش مصرف کنند، ادامهی روند کنونی توسعهی صنعتی دچار مخاطرات و بحرانهایی خواهد شد که تصور آن بسیار دشوار است. هیچکس کوچکترین تردیدی ندارد که حاکمیت ابرقدرتها و ادامهی سلطهی آنها بر جهان از طریق کارتلها و تراستها و دستهای پنهان سرمایهداران بینالمللی إعمال میشود . سعی میکنند با ایجاد حوائج کاذب و غیر حقیقی برای آدمها، موقعیت استکباری خویش را از خطر محفوظ دارند. برای مبارزه با این سلطهگری چه میتوان کرد؟ آیا میتوان از همان طریقی که این ابرقدرتها حکومت جهنمی خویش را بر کرهی زمین مستدام میدارند، با آنها مبارزه کرد؟ یا باید راههایی خارج از سیستمهای شناخته شدهی کنونی جست و جو کرد؟ و این مهمترین پرسشی است که باید به کمک اندیشهی شهید آوینی به آن جواب دهد و از این جهت آوینی هنوز برای ما کشف نشده و اندیشهای است برای تاریخِ فردای ما. شهید آوینی میگوید: پیروزی انقلاب اسلامی ایران تنها تجربهای است که حقیقت را آنچنان که هست به مردم جهان نشان داد. انقلاب اسلامی ایران نشان داد که برای مبارزه با قدرت جهنمی استکبار هرگز نمیتوان از همان طریقی اقدام کرد که او خود بنیان آن را نهاده است. شعار «مشت و درفش» و «خون و شمشیر» بهخوبی میتواند از عهدهی بیان حقیقت برآید و همینطور، قیام عاشورا اسوهای است که تنها راه پیروزی بر باطل را بر ما نمایان میسازد. سر پیروزی ما در جبهههای جنگ با ابرقدرتها همین است که ما هرگز متکی به سلاح نیستیم. اتکای ما به ایمان خود و امدادهای غیبیی است که ایمان ما مجاری نزول آنهاست و اگر اینچنین نبود و پیروزی ما موکول به همپایی با قافلهی نظام اقتصادی و صنعتی غرب میشد، امروز حتی یادگارهای انقلاب اسلامی را نیز از کتابهای رسمی تاریخ شسته بودند. اصالت اقتصاد ـ یعنی آن فاجعهای که ما آن را دیکتاتوری اقتصاد نام نهادیم ـ امروز با شتاب فراوان جهان را به سوی یک جنگ ناخواستهی جهانی پیش میبرد. اگر مسلمانان در برابر پرخاشگری و قدرتطلبی و سلطهجویی کفر به مبارزه برنخیزند، شیطان همهی کرهی زمین را به تسخیر در خواهد آورد قرآن فرمود: «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ». و اگر خداوند بعضی از مردم را در برابر بعضی دیگر به جنگ برنمیانگیخت، فساد روی کرهی زمین را فرا میگرفت؛ (سورهی بقره، آیهی ٢٥١). آوینی می گفت برای کسی که ادعای شیعه بودن دارد زندگی از دو مقطعِ کربلا و عاشورا عبور خواهد کرد و ما نمی دانیم که این مقطع در زندگی ما چه زمانی است: فرهنگ ما زیر چرخ توسعه اقتصادی له شد و چیزی از آن باقی نماند و چیزهایی ارزش شد که ارزشی نداشت. مثل مدرک و اموال و دارایی. در حالیکه در جبهه، خبری از این حرفها نبود، با اینکه حتی خودِ آوینی فوق لیسانس معماری شهرسازی داشت. ما هنوز مسموم چیزهایی هستیم که در دو دورهی توسعهی اقتصادی و توسعهی سیاسی به خورد ما دادند. سؤال2- در کل آوینی از کدام دریچه به پدیده های مدرن می نگرد؟ جواب 2- مرحوم شهید آوینی متوجه است پدیدههای مدرن حاصل نگاهی است که آن نگاه بشر را از سکنای قدسی خود جدا میبیند و به همین جهت انسان در چنگال تکنیک بیعالَم شده است و عالم دینی خود را از دست دادهاند. سؤال 3- چرا حرفهای آوینی هنوز کهنه نشده است؟کدام حرفها کهنه می شوند و کدام همواره تازه می مانند؟ جواب 3- سخنانی که اشاره به عالم قدسی و معنویت دارد همچون آن عالَم پای برجاست، سخنانی رفتنی است که اشاره به امور جزیی و اعتباریات و مشهورات دارد و گرفتار اکنونزدگی است. سؤال 4-آینده انقلاب از نظر شما چگونه خواهد بود و شهید آوینی چه سهمی در آینده انقلاب خواهد داشت؟ جواب4- آیندهی انقلاب، آیندهی فتحی است که در تاریخ معاصر شروع شده و به سوی عبور از ظلمات دوران است و نگاه شهید آوینی به این فتح تاریخی است و به همان اندازه که ما به آن نگاه نزدیک شویم در آیندهی قدسی تاریخِ خود حاضر خواهیم بود. نوشتههای آوینی سراسر اشارهای است برای حضور در چنین آیندهای، به همین جهت عرض کردم آوینی برای ما کشف نشده است، او اندیشهای است برای تاریخ فردای ما، آیندهای که جایگاه بلاغتِ زبان آوینی معلوم میشود و زبان شعرگونهی او حکایتهایی از عالم ملکوت را ظاهر میکند. همین نکته نیز در آینده معنای خود را مییابد. سؤال 5- با توجه به اینکه شبکه اقتصاد جهانی، یک شبکه به هم پیوسته در جهت منافع استکبار است، انقلاب اسلامی چه نسبتی می تواند با این شبکه جهانی داشته باشد؟ جواب 5- بالاخره دیر یا زود نظام اسلامی نهتنها باید خود را از این شبکه آزاد کند حتی باید نظامی را پایهریزی نماید که «ثروت» نقش اصلی را در نظام عالم نداشته باشد و تحریمهای اقتصادی بحمدالله این کار را دارد جلو میاندازد تا معنای اقتصاد صلواتی ظهور کند. سؤال 6-آیا شما تفاوتی بین جهانی شدن و جهانی سازی قائل هستید؟اگر شما عقیده دارید جهانی شدن یک مسئله فطری است در جهت تحقق حکومت مهدوی، که آمریکایی ها قصد مدیریت آن را دارند،(طبق نظر برخی ها) این حرکت فطری را چگونه تعریف می کنید؟ جواب 6- بشریت بهخوبی متوجه شده است که نمیتواند زندگی کند مگر با یک حکومت جهانی وگرنه با کشورهای جزیرهایِ موجود هر کشوری مانع آیندهی کشور دیگر میشود و شاخصهی این حکومت جهانی آن است که تنها باید با فرهنگ قدسی زمین را اداره کند، کافی است از شرایط بهدست آمده غفلت نکنیم و متوجه این سخن مقام معظم رهبری«حفظهالله» باشیم که در 19/10/91 فرمودند: «امروز هم ملت ایران آرمانهایی دارد، داعیههایی دارد، حرفهای بزرگی دارد، هم برای کشور خودش، هم برای دنیای اسلام، هم برای عالم بشریت». سؤال 7- پر رنگ شدن نقش پول در زندگی بشر، چه تحولی را در بشر امروز ایجاد کرده است و به عقیده شما در دوران مهدویت و تمدن اسلامی چه چیزی بر قدرت پول سایه می افکند؟آیا مبارزاتی از طرف پیامبر و امام علی علیه السلام در این جهت سراغ دارید؟ جواب 7- وقتی انسان توانست معنای خود را در عالم معنویت جستجو کند فقط در حدّ نیاز از مواهب طبیعی استفاده میکند و طبیعتِ خدا نیاز اولیهی بشررا بهراحتی در اختیار او قرار میدهد، در این حالت است که دیگر پول و ثروت ارزش خود را از دست میدهد. شاید جوابی که در سؤال اول مطرح شد این عرض بنده را کامل کند. سؤال 8- آیا می توان با نگاه فقهی به تحول اقتصادی رسید؟ جواب 8- حتماً در کنار نگاهی که انسان باید بر مبنای توحید به عالم و آدم داشته باشد راهکارهای فقهی به مدد او میآید. فقه راهکار است، باید نگاه را درست کرد و از فقه استفاده نمود. مثل وقتی شما میخواهید با نگاه توحیدی نماز بخوانید و راهکار فقهی به کمک شما میآید. سؤال 9- اقتصاد غربی، چگونه بشر را از ساحت حضور خارج کرده و در توهم برده است؟ جواب 9- با اصالتدادن به دنیا و اینکه ذهنِ انسان را مرکز هستها و نیستها قرار داده. سؤال10- جنبش وال استریت و 99 درصدی را در دل تاریخ، چگونه تحلیل می کنید؟ جواب 10- بشرِ امروز به نوعی دیگر از زندگی نظر دارد که نه مارکسیسم توانست به آن جواب دهد و نه لیبرال دموکراسی. جنبش والاستریت ظهور این نگاه جدید است و امکان توقف آن برای نظام سلطه فراهم نیست چون چیزی است بیرون نظام سلطه. سؤال 11- به نظر شما، آیا نگاه شیعه، در دل تاریخ معاصر، نسبت به ماهیت اقتصاد غربی رشد داشته است؟ جواب 11- هنوز به صورت چشمگیر نه. سؤال 12- عمیق ترین ظلمت در کجای اقتصاد غرب است؟ جواب 12- در اصالتدادن به دنیا و به حاشیهبردن زندگی معنوی و یا به تعبیر شهید آوینی در جدایی توسعهی اقتصادی از انسان. سؤال 13- نسبت اقتصاد و سبک زندگی چیست؟ جواب 13- این مسئلهی مهمی است که بنده به طور مفصل در یک مصاحبهای طولانی به آن پرداختهام که بعداً به صورت جزوهای تحت عنوان «سبک زندگی در تمدن نوین اسلامی» در آمد و در سایت لبالمیزان موجود است.
با سلام خدمت استاد طاهرزاده: اخیراً کلیپی در فضای مجازی پخش شده است که آقایی مطالبی را در مورد دین بیان می کند که به نظر میرسد شبهاتی در آن وجود دارد. با توجه به این که نسل جوان بیشتر با فضای مجازی در ارتباط هستند، خواهشمندم نظر خود را در مورد درستی مطالب بیان شده بفرمایید. متن صحبتهای این آقا به صورت زیر است: «این روزها بحث در مورد دین و مذهب، حسابی تو جامعه بالا گرفته. یه عده میگن دستورات دین باید قانون بشه و یه عده میگن تو طول تاریخ هر بلایی سر انسان اومده زیر سر همین دینه. عمده ی تنفر مردم از مذاهب به خاطر رفتار پیروان مذاهبه این که یک نفر نماز می خونه، کلیسا میره، روزه می گیره، اما حق خوری میکنه، ظلم میکنه، دروغم میگه! مثلاً یه کلیپی رو نگاه میکنی که توش یه آدم بی دین داره به یه حیوان بی پناه محبت میکنه و اون طرف، یک آدم دیندار داره حیوان آزاری می کنه و زیر کلیپ نوشته انسانیت بهترین دین است و مشکل دقیقاً از همین جا شروع میشه. خیلی ها فکر میکنند انسانیت میوه ی دینه. نه! انسانیت میوه ی عقله. انسانیت دین نیست، وظیفه ست. خوب بودن، عادل بودن، صادق بودن، وظیفه ی ماست. چون نعمتی به اسم عقل داریم که بقیه ی موجودات ازش بی بهره اند و چون امکان اضافه تری داریم پس وظیفه ی سنگین تری هم روی دوشمون هست. خیلی از دین دارها فکر میکنند چون ظلم نمیکنن، چون رحم میکنن، چون دروغ نمیگن، باید براشون کف زد. نه! انسانیت وظیفه ست، اسمش روشه. انسانیت یعنی مختص انسانه. مگه از انسان جز انسانیت و از حیوان جز حیوانیت انتظار میره؟! پس خوب بودن حکم عقله، نه دین. و اگر هیچ پیامبری برای بشر نمیومد، بشر تا الآن باید تمام این مفاهیم رو خودش می فهمید و رعایت میکرد. این را بدان که دین مرتبه ی پس از انسانیته، نه قبل از انسانیت. انسانیت سقف دین نیست، کف دینه. دین میگه اولین و ابتدایی ترین وظیفه ی تو اینه که آدم باشی، چون آدم خلق شدی و وقتی که تمام قوانین انسانیت را رعایت کردی و به یک انسان تمام معنا تبدیل شدی، اون موقع بیا من یک سری دستورات ویژه برات دارم که تو را به مراتب خیلی متعالی تری نسبت به انسانیت میبره. دین نیومده تو را انسان کنه. انسان سازی وظیفه ی ماست. دین اومده تو را شبیه به خدا کنه و برای شبیه خدا شدن لازمه که اول شبیه انسان شد. دین تو را دعوت میکند به دیدن پشت پردهی عالم، به شناخت عالم غیب، به کشف حقیقت هستی، به راز خلقت، به عاشقی با پروردگار و گسترش تمام ابعاد وجودی انسان. اما همه ی این ها بعد از تحقق انسانیت امکان پذیره. انسانیت اولین پله از نردبان دینه و تا کسی پایش را روی این پله نگذاره امکان ندارد بتونه پایش را روی پله های بعدی بگذارند. کسی که انسانیت را در خودش زنده کرده شبیه بذر مستعده و دین آبی هست که میتونه این بذر را به یک درخت تنومند تبدیل کنه. اما انجام مناسک دینی بدون تحقق انسانیت مثل اینه که ۵۰ سال روزی پنج بار آب به زمینی بدهی که هیچ بذری توی آن نیست. کسی که دین داره اما انسانیت نداره، سوار قطار شهربازیه. داره سر جای خودش می چرخه اما فکر میکنه داره به مقصد میرسه. فقط توهم رسیدن داره. کسی که انسانیت داره اما دین نداره، سوار یه قطار واقعیه و با اون قطار میتونه هرجایی که روی زمین خدا خواست برود. اما کسی که هم دین داره، هم انسانیت، پر پرواز داره. دین بدون انسانیت یه شوخی کودکانه ست. کما اینکه بارها و بارها در متون دینی دیدید که کسی که رحم ندارد، ایمان ندارد. کسی که صبر ندارد، ایمان ندارد. یه نکته ی خیلی خیلی مهم اینجاست و اون اینه که نباید تدین را با ایمان اشتباه بگیری. خیلی ها دین دارن اما ایمان ندارن. شاید باورتون نشه اما تدین، آدم خوب را خوب تر و آدم بد را بدتر می کنه. کسی که تا دیروز رحم داشت، وقتی دین دار میشه رحمش از قبل بیشتر میشه و حتی دیگه پایش را روی مورچه هم نمیگذاره. چرا؟ چون میگه این مخلوق معشوق منه. اما کسی که تا دیروز رحم نداشت، وقتی دین دار میشه، بی رحم تر میشه. درست مثل داعشی ها که سر میبریدن و افتخار هم میکردن. چون این بار برای بی رحمی خودش، پشتوانه و توجیه قوی هم پیدا کرده. شاید بگین چی میگی آقای تمسکی! مگه میشه دین آدم خوب را خوب تر و آدم بد را بدتر کنه؟ من نمی گم. خود خدا توی قرآن در مورد بزرگترین معجزه ی بزرگترین پیغمبرش این را میگه. میگه «ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین» این قرآن مایه ی شفا و رحمت برای مؤمنه. مؤمن کیه؟ کسی که امنه. کسی که تو میتونی کنارش خودت باشی بدون این که ترس از قضاوت داشته باشی. میگه این قرآن شفای دل مجروح مؤمنه. اما آیا شفای دل ظالم هم هست ؟ میگه هرگز! «و لایزید الظالمین الا خسارا» این قرآن برای ظالم فقط مایه خسارته، نه هدایت. اگه میخوای بحث را کامل بفهمی به این مثال دقت کن. وقتی یه سیب زمینی و یه تخم مرغ را با هم توی ظرف آب جوش میندازی، آب جوش محتویات نرم داخل تخم مرغ را سفت میکنه اما محتویات سفت داخل سیب زمینی را نرم میکنه. آدم خوب مثل سیب زمینیه. وقتی با دین مواجه میشه درونیاتش لطیف تر و نرم تر از قبل میشه اما آدم بد مثل تخم مرغ در مواجه با آب جوش درونیاتش و قلبش زمخت تر از قبل میشه. درست مثل داعشی ها که بعد از دین آوردنشون بی رحم تر شدن. جان کلام این که نماز و روزه و حج و زکات نیومده انسان بسازه، اومده انسان را به معراج ببره. نماز، آدم بد را خوب نمیکنه، آدم خوب را خوب تر میکنه. دنیا پر است از آدمهای خوب بی نماز و آدمهای بد نمازخوان. روزی ۱۷ بار تعظیم کردن جلوی پروردگار باعث نمیشه من عقده های روانی ام، احساس حقارتم، تنگ نظری ام و حسادتم شفا پیدا کنه. اونها مشاوره، مطالعه کتاب، مبارزه با نفس و تمرین و اتاق درمان میخواهد. ما تا حالا ندیدیم کسی که احساس خودکم بینی داره با نمازخواندن احساس کفایت کنه. یا یه آدم حسود با روزه گرفتن عزت نفس پیدا کنه. بحثم را با یک داستان تکان دهنده اما واقعی جمع می کنم. داشتم روزی شرح حال یکی از عرفا را میخواندم که یه آقایی اومده بود پیشش و اصرار کرده بود که بگو چهره برزخی یا چهره ی ملکوتی من چه شکلیه؟ اون عارف گفته بود: ناراحت نمیشی؟ گفته بود نه، من برای اصلاح خودم اومدم. گفته بود شبیه الاغ می مونی! اون شخص تشکر کرده بود و رفته بود چهل روز، شبها نماز شب و روزها روزه گرفته بود و روی سجاده مشغول عبادت بود. بعد از چهل روز برگشت پیش این عارف و گفت بگو من چه شکلی شدم؟ اون عارف بهش گفته بود شبیه یک الاغ نورانی شدی! هزار تا کتاب توی این جمله ست. الاغ نورانی! دین اومده برای نورانی کردن اما تا موقعی که آدم نشیم، نورانی شدن به چه دردمون میخوره؟ کما اینکه امام حسین علیه السلام و بقیه اولیای دین را همین الاغ های نورانی به شهادت رساندند! هیچ چیز توی دنیا خطرناک تر از دین دار شدن بدون آدم شدن نیست. چون همچین شخصی به خودش اجازه این را میدهد که هر رفتار غیر انسانی را از خودش نشون بدهد، مضاف بر اینکه احساس تقرب و معنویت هم میکند. درست مثل کسی که با لگد توی پهلوی دختر مردم میزند برای این که بهش تذکر حجاب بدهد. پس اول به خودم و هرکسی که صدای من را میشنوه میگم که به قول سعدی آدمی را آدمیت لازم است. تا آدم نشیم دین به کار ما نخواهد آمد. تمام.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است و به همین جهت قرآن، شرط استفاده از خود را تقوای اولیه میداند به این معنا که اگر کسی بنا داشته باشد در تقوا، پایدار و عمیق شود؛ قرآن کمکش میکند. اخیراً نیز جناب آقای موسویان در مباحثی که در رابطه با «امر به معروف» داشتند متذکر این امر شدند که به هر حال باید معروف یعنی امر پذیرفتهشده را مخاطب شما قبول داشته باشد که رعایت آن را با او در میان بگذارید. در این مورد خوب است که به صوتهای «امر به معروف» ایشان رجوع شود. https://eitaa.com/matalebevijeh/14454
جناب آقای دکتر مصطفی محقق داماد در کتاب «فاجعه جهل مقدس» نکاتی در همین رابطه فرمودهاند که بنده خلاصهای که از آن کتاب برای خود در این رابطه برداشتهام را خدمتتان تقدیم میکنم. موفق باشید
آری! جمع بین سیاست و اخلاق ممکن است آنگاه که متوجه باشیم آن اخلاق ما را در وسعت تاریخ قدسی و معنوی خود حاضر میکند. ابتدا باید معلم خود بود و سپس معلم دیگران.
خطر دیندارانِ کج اندیش آن است که تمام صفات خوب را در قالب دین و پوشش دین ولی درست در جایی برعکس آن جایی که دین بدان اشاره دارد، جای میدهند.
اگر قرآن فرمود: «وَ أَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ» (توبه/۱۲۵) باید گفت اصولاً معنای اینکه خداوند افزایش مرض و ضلالت را در برخی آیات به خود نسبت میدهد همین مانع هدایت بودن دین است چنانچه کسی دین را دست کم بگیرد و در فهم آن سعی نکند آب را از چشمه بر ندارد، نه تنها مایه هدایت او نمیشود بلکه موجب گمراهی، سرگردانی، بدبختی و همچنین بلای خانمان سوز او خواهد شد.
تنها کسانی میتوانند از رهنمودهای قرآن برای تعالی بهره بگیرند که سودای آن را در سر داشته باشند به گفته جناب مولوی
زان که از قرآن بسی گمره شدند زان رسن قومی درون چه شدهاند
مر رسن را نیست جرمی ای عنود چون تو را سودای سربالا نبود
خلاصه آنکه اگر کسی رویکرد فکری و فرهنگی متعالی داشته باشد ، با درک عقلانی و اخلاقی از قرآن کریم میتواند زندگی نیکو و مناسبات درستی را با دیگران بسازد. قرآن «حبل الله متین و ْعُرْوَةِ الْوُثْقى الهی» است. فقط باعث هدایت و تعالی کسانی است که ویژگیشان هدایت جویی و هدفشان بالارفتن و آسمانیشدن است.
خداوند میفرماید: «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» (انعام/82) کسانی که ایمان آوردهاند و ایمان خود را به شرک نمیآلایند ، ایمنی از آن ایشان است و ایشان هدایت یافتگاناند.
فرمود: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا»(مائده/3) پیام این آیه این است: در فضایی که دین و تفسیر متون و مفاهیم دینی و اداره امور در دست شخصی مانند علی«علیهالسلام» قرار گیرد، دین برای بشریت نعمت است و در غیر این صورت چنانچه به جای مولای متقیان«علیهالسلام» اشخاصی مانند معاویه و امثال او به جای آن حضرت بنشینند همان دین، بلا و آفتی خانمان سوز خواهد بود. اینان همان طاغوتی هستند که در آیه ۵۱ سوره نساء در موردشان فرمود: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ أُوتُوا نَصيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى مِنَ الَّذينَ آمَنُوا سَبيلاً» یعنی آیا کسانی را که نصیبی از کتاب داده شدهاند ندیدی که به جبت و طاغوت ایمان میآورند و درباره کافران میگویند که راه اینان از راه مومنان به هدایت نزدیکتر است؟
- جاهلیت مقابل عالمیت نیست، مقابل عاقلیت است.
قرآن میفرماید وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً» (اسراء/82) در این آیه دو گروه بررسی میشوند مؤمنین و ظالمین، نه مؤمنین و کافرین.
در جامعه جاهلی همه صفات زشت، هر چند مردم آنها را مرتکب میشدند بد بود، ولی خطر در جامعه دینی این است که دین، ابزار توجیه زشتیها میشود.
امام در شب عاشورا به اصحاب فرمودند اگر من مهلت خواستم برای خودم نبود بلکه برای شما بود. ایشان میخواست با استفاده از تاریکی شب یک انتخاب آزاد صورت گیرد و هر کس به دور از هرگونه تحمیل و تعارف بتواند تصمیم بگیرد.
قالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) الْمُتَعَبِّدُ عَلَى غَيْرِ فِقْهٍ كَحِمَارِ الطَّاحُونَةِ يَدُورُ وَ لَا يَبْرَح. عبادت كننده ناآگاه از دين، همچون خر آسياب است، كه دور خود مىچرخد ولى از جايى كه هست بيشتر نمى رود.
أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ الْعَامِلُ عَلَى غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ الطَّرِيقِ وَ لَا يَزِيدُهُ سُرْعَةُ السَّيْرِ مِنَ الطَّرِيقِ إِلَّا بُعْدا. كسى كه بدون بينائى عمل كند چون كسيست که بيراهه رود و سرعت رفتن جز پرتى از راه برايش نيفزايد.
قال: النبي صلى الله عليه وسلم: الناس معادن كمعادن الذهب والفضة، خيارهم في الجاهلية خيارهم في الإسلام إذا فقهوا وشرارکم فی الجاهلیه شرارکم فی الاسلام
کتاب فاجعه جهل مقدس صفحه ۲۱۹ حال اگر عبادت مبتنی بر معرفت باشد انسان به تمام معنا متوجه حق و حقیقت میشود وگرنه عبادت موجب شقاوت میگردد همانطور که خداوند در قرآن فرمود
فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ (4) الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ (5) الَّذينَ هُمْ يُراؤُنَ (6) وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ (7)
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله تهديد كننده آينده امت اسلامى را «سوء تدبير» مى دانند. و مى فرمايد:ما أخافُ عَلى اُمَّتِيَ الفَقرَ ، ولكِنَ أخافُ عَلَيهِم سوءَ التَّدبيرِ..من براى امّتم از فقر نمى ترسم ؛ ولى از سوء تدبير ترسانم. آری فقر معلول سوء تدبیر است.
با سلام: این مطلب را جدیدا از استاد خسرو پناه دیدم نظر شما چیست؟ شهید آوینی در نقد غرب بیشتر تحت تاثیر کدام متفکر بود آیا تحت تاثیر «احمد فردید» بود؟ شهید آوینی در تفکرات خویش از شخصیتهای متفاوتی متأثر بود ولی من بر این باور نیستم که شهید آوینی کاملا تحت تأثیر مرحوم فردید بوده است. شهید آوینی حتی یک بار حاضر نشد از نزدیک مرحوم فردید را ملاقات کند و نیز علاقه نداشت او را فردیدی معرفی کنند. فردیدی جلوهدادن شهید آوینی ظلم به اوست بنیاد فردید و شاگردان مرحوم فردید شهید آوینی را به خودشان نسبت میدهند به نظرم این نسبت، نسبت ناروایی است و جفا به شهید آوینی است چون آوینی حتی با اینکه فردید او را میشناخت و میتوانست با او دیدار داشته باشد حاضر به دیدار با فردید نشد. البته از اندیشههای مرحوم فردید متأثر شده است، اما از شخصیتهای دیگر به خصوص در مبادی فلسفی از شهید مطهری تأثیر بیشتری پذیرفته است. مرحوم فردید به شدت غربستیز بود به این معنی که غرب را به صورت یکپارچه نقد میکرد البته در این نقد از هایدگر استفاده میکرد که البته خود این عمل پارادوکس است که چگونه با هایدگری که زاییده تمدن غرب است میخواست کل غرب را نقد کند! ما باطل محض در عالم نداریم کسی میگوید غرب باطل محض است سخن نادرستی است به هر حال غرب گزارههای حق و باطل دارد اصلاً مکاتب متفاوت و متناقصی در غرب وجود دارد. شما اگر بگویید غرب به کل باطل است دچار اجتماع نقضین شدهاید به هر حال مکتب اگزیستانسیالیست با مکتب کاپیتالیست یک فرق اساسی دارند. کسانی که چنین دیدگاهی دارند غرب را نشناختند و اطلاعات آنان نسبت به غرب و فلسفه اسلامی ضعیف است و در این زمینه اطلاعات عمیقی ندارند اظهارنظرهایی میکنند به خاطر اینکه این اظهارنظرها ژورنالیستی است تأثیرات مخرب دارد.
باسمه تعالی. سلام علیکم. مسلّم مرحوم شهید آوینی فرزند امام و انقلاب اسلامی است ولی از آن جهت که انقلاب اسلامی تمدّنی مقابل تمدّن غرب است و زبان هایدگر و مرحوم فردید در راستای نقد غرب زبانی رسا و دقیق است، آوینی از این زبان و آن تفکّر استفادهی خوبی کردهاست و از این جهت تقابلی با مرحوم فردید نداشتهاست نه آنکه سعی میکردهاست با او ملاقاتی نداشتهباشد. نگاه هایدگر و فردید در مورد غرب این است که غرب تماما یک فکر و یک فرهنگ است و جدا کردن غرب به خوبی و بدی از نظر آقایان یک نگاه انتزاعی است که با واقعیت غرب نمیخواند. البته این غیر از آن است که ما امروز وظیفه داریم غرب را بر اساس شرایط خود گزینش کنیم. موفق باشید