بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
7422
متن پرسش
سلام علیکم . استاد بنده جستجوئی در خصوص امام حسن عسگری انجام دادم. جگرم آتش گرفت هیچ چیزه به درد بخوری از این امام نه در اینترنت وجود دارد و نه در کتابخانه ی آستان قدس رضوی که بزرگترین کتابخانه ی خاورمیانه است . نهایت آن چهار تا داستان و فضائل و مرثیه است . استاد تصمیم گرفتم کاری برای این امام مظلوم انجام دهم . از همین حیث به ذهن ام رسید که دکترین سیاسی ایشان را تبیین کنم و به عنوان یک مدل سیاسی آن را یا بصورت مقاله یا کتاب و یا کنفرانس ارائه دهم . اما یاد حرفهای شما افتادم که همیشه تاکید داشتید هیچ گاه اهل بیت را به عنوان انسان های عالم و دانا و سیاست مدار قلمداد نکنید بلکه اینها فرای این صفات هستند و یک حقیقت نوری هستند . حال میخواستم بدانم اینکه نظر شما درباره ی اینکه یکی وجه از شخصیت اهل بیت را پر رنگ کنم و درباره ی آن تحقیق کنم چیست ؟ مثلا دکترین سیاسی امام عسگری - یا نمیدانم هر موضوعی دیگر . من خودم هرچه فکر کردم بین مقوله فلسفه و سیره امام عسگری نتواستم مطلبی پیدا کنم . بین مباحث جامعه شناسی هم همینطور - در خصوص علم دینی هم همینطور. تنها مطلبی را که توانستم بیایم که با سیره ی این امام همام مماس در می آمد نگرش سیاسی این امام بود . حال اگر شما با موضوع دکترین سیاسی امام عسگری موافق هستید بنده را مطلع سازید و اگر هم موضوع جالب تری را پیشنهاد میکنید که بر روی چشم . در ضمن زمینه ی مطالعاتی من مباحث شماست و علاقه ی خاصی به عرفان و فلسفه اسلامی دارم . و خیلی دوست داشتم امام عسگری را از این دریچه به مردم بشناسانم . اما اطلاعات ام کافی نیست . به هرحال اگر میشود راهنمایی بفرمایید . با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم این کاری که تصمیم به انجامش دارید کار خوبی است. عنایت داشته باشید عظمت آن امام عزیزِ از جان عزیزتر در جایگاه تاریخی آن حضرت است که چگونه همچون چراغی روشن در ظلمات حاکمیت عباسی نور تشیع را برافروخته داشتند و شیعیان جهان را با مدیریت فوق‌العاده‌شان مدیریت کردند و نوابی را برای وجود مقدس حضرت مهدی«عجل‌اللّه تعالی فرجه» ترتیب نمودند و جهت نوری تاریخ را به جلو بردند. موفق باشید
4277
متن پرسش
سلام احساساتم را در وصف شما نمی گویم که وقتتان گرفته نشود واما بعد یه شبهه برام بوجود آمده و آن اینکه شما در جواب طلبه ای که امکان ازدواج داشت گفته بودید که اگر بتوانید ملکات علم را در خود نهادینه کنید بهتر است و بعد ازدواج کنید حال چرا بهتره ؟تفسیرش چیه؟ آیا این با تأکید اسلام ناسازگار نیست که می گویند فرد مجرد را فلان و فلان نفرین .... همچنین شما در جواب یکی دیگر از سؤالات گفته بودید ازدواج کنید خداوند مسیر رسیدن به اهداف عالیه را به مرور در طول زندگی پیش روی شما قرار می دهد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شهید ثانی کتابی برای طلاب دینی نوشت با نام منیة المرید که بعداً تحت عنوان «آداب تعلیم و تعلم» نیز ترجمه شد، و در آن‌جا روایات مربوط به وظیفه‌ی طلاب را می‌آورد و در این رابطه روشن می‌کند طلبه‌ی علوم دینی اگر می‌تواند مسئله‌ی شهوت خود را کنترل کند و خطر به گناه‌افتادن در آن نیست، بهتر است زود ازدواج نکند، مثل آن‌که حضرت امام در 27 سالگی ازدواج کردند. ولی این وظیفه در مورد غیر طلاب لازم نیست. موفق باشید
11622
متن پرسش
سلام خدمت شما استاد گرامی و عزیز: جناب استاد آیا مقدمه فلسفه بخصوص فلسفه اسلامی فراگیری منطق است؟ بنده می خواهم فلسفه و بخصوص حکمت متعالیه را شروع کنم آیا باید حتما قبل از شروع فلسفه منطق را فراگرفته باشم؟ یعنی بدون فراگیری منطق اگر وارد فلسفه شویم خطر انحراف وجود دارد؟ آیا فلسفه را باید حتما نزد استاد فراگرفت؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چون فیلسوفان در سخنان خود از اصطلاحات منطقی استفاده می‌کنند لااقل باید اصطلاحات منطق را بدانید. موفق باشید

8736
متن پرسش
به نظر شما علت بازداشت یاران دکتر احمدی نژاد چیست؟ واقعا از این همه ظلم به جرایان احمدی نژآد و شخص احمدی نژاد در تعجبم. برای حذف جریان اصولگرای حزبی چه کارهایی باید انجام داد؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: گذشته از این موضوع که می‌فرمایید و بنده در جریان ریز آن نیستم یکی از مشکلاتی که ما داریم و مطمئن باشید به نور انقلاب از آن عبور می‌کنیم امنیتی‌کردن موضوعاتی است که باید در یک فضای فکری و فرهنگی حل کرد. متأسفانه بعضی‌ها گمان می‌کنند اگر بعضی فکرها را نپسندیدند، باید با برخورد امنیتی آن‌ها را می توان حذف کرد در حالی که این برخورد ها به انقلاب ضربه می‌زند و سرعت سیر انقلاب به سوی اهدافش را کند می‌کند. باید از طریق فعالیت‌های ناب فرهنگی، انقلاب را از این مشکل عبور داد و به سخنان مقام معظم رهبری در مورد آزاداندیشی نزدیک کرد. موفق باشید
2604
متن پرسش
استاد گرامی جناب آقای طاهر زاده خواهشمند است جواب سوالات زیر را با آدرس احادیث و آیات برایم ببفرستید تا بتوانیم دوستان را متقاعد کنیم 1- آیا اطلاق لفظ امام برای غیر معصوم حرام است 2- آیا خواندن دعای خداخدایا تا انقلاب مهدی ... بعد از نماز شرک است 3- آیا بودن تصویر شهدا و امام و رهبری در داخل مسجد اشکال دارد 4-آیا در بین علما اخیر فقط علامه طهرانی اولیاء الله است و هیچ نقصی ندارد و رهبری امام جوادی حسن زاده قرائتی مطهری بهشتی چمران طالقانی دارای نواقص می باشد 5 آیا صحبت کردن آقا با زنان نامحرم بصورت روبرو اشکال دارد و نباید من وراء الحجاب باشد6 تحت الحنک کردن برای امام جماعت واجب است یا خیر. التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- واژه‌ی «امام» به معنای رهبر است، چه رهبر نور و چه رهبر نار و لذا در آیه‌ی 71 سوره‌ی اسراء می‌فرماید: «یَوم تدعوا کلٌ اناس بامامهم» هرکس را با امامش در روز قیامت می‌خوانیم و حضرت صادق«علیه‌السلام» در تفسیر این آیه فرمودند: امامی که مردم را به هدایت می‌خواند و امامی که مردم را به ضلالت دعوت می‌کند و لذام» امام نار و امام نور داریم(مجمع‌البیان، ج 6، ص 420) پس این‌طور نیست که واژه‌ی امام مخصوص ائمه‌ی معصومین باشد. در لبنان به جناب آقای امام موسی صدر به جهت رهبری حزب الله «امام» می‌گفتند. 2- هر دعایی که برای حفظ نظام اسلامی انجام دهیم بعد از تعقیب نماز که زمان اجابت دعاست بهترین ثواب را دارد 3- هر تصویری نباید در مقام نمازگزار باشد 4- علامه طهرانی«رحمة‌الله‌علیه» هرگز خودشان چنین ادعایی نداشتند که جزء اولیاء الهی هستند. ایشان یکی از دانشمندان ارزش‌مند جهان اسلام می‌باشند 5- ما در این مورد مقلد فقها هستیم و هیچ‌کدام چنین نگفتند 6- کدام فقیه انداختن تحت‌الحنک را واجب کرده؟ همه می‌فرمایند امری است مستحب. موفق باشید
409

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استادعزیز.آیا تجسم کردن مداوم یک حادثه بطور شفاف و منظم در تحقق خارجی آن موثر است؟ مثلا اگر دائما ملاقاتبا فردی را تصور کنیم ممکن است او در عالم بیرون هم در سر راه ما قرار گیرد؟
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی شاید یکی از عوامل باشد ولی به تنهایی به عنوان علت اصلی نمی‌توان روی آن حساب کرد. موفق باشید
336
متن پرسش
با سلام من در فصوص و فتوحات دیدم که جناب شیخ حضرت ابراهیم را در تشخیص معنای خواب تخطئه کرده اند و قائل به اشتباه ایشان هستند و یا حضرت موسی ، هارون را بخاطر نهی مردم از پرستش گوساله نهی کرده اند که گوساله هم خداست و یا حضرت مهدی (عج) و مهدی امت جدای از هم اند و مهدی امت با قرآن و حضرت حجت (عج) با شمشیر قرین است و یا متوکل ملعون ولایت دارد و شیعه خنزیر است و رسول خدا (ص) معصوم نیست و خلفا عصمت دارند و بهشت کود می خواهد و... آیا اینها حقیقت است و حضرت علامه و امام (رحمت الله علیهما) از آن آگاه بودند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام همان‌طور که در آخر سؤال متذکر شدید اگر امثال علامه طباطبایی و امام خمینی«رحمة‌الله‌علیهما» محی‌الدین عربی را قبول دارند و بعضاً او را شیعه می‌دانند، به جهت آن است که زبان کتاب‌های او را می‌فهمند و قبول ندارند که یک جمله از او را بدون توجه به فرهنگی که آن جمله در آن گفته شده درآوریم و بر سر آن معرکه بگیریم. با این ‌همه او را معصوم نمی‌دانند و انتقادهایی دارند. در سال‌های اخیر کتاب خوبی در رابطه با محی‌الدین و تبیین نظراتش از طرف آقای محمد بدیعی تحت عنوان «محی‌الدین؛ احیاگر عرفان اسلامی» تألیف شده، فکر می‌کنم جواب بعضی از سؤال‌هایتان در آن باشد. در ضمن کتاب دیگری توسط ابوالفتح محمدبن مظفرالدین محمدبن حمیدالدین بن عبدالله مشهور به شیخ مکّی تألیف شده تحت عنوان «فی حل‌المشکلات الشیخ محی‌الدین بن عربی» که جهت جواب‌گویی به همین نوع از سوال‌های جنابعالی است. موفق باشید
11385
متن پرسش
سلام علیکم: خدا قوت، استاد بزرگوار؛ 1. یکبار از شما پرسیدم که هر عالمی راهی را پیشنهاد می کند که خودش در آن سلوک داشته و ما در این میان نمی دانیم کدام را انتخاب کنیم و شما پاسخ دادید: « مطمئن باشید همه ی راه هایی که در ذیل اسلام و فرهنگ اهل البیت (علیهم السلام) مطرح است به قرب الهی ختم می شود، زیرا همه ی این راه ها می خواهند ما را از امور جزئی آزاد کنند و به حقیقت کلی خودمان که عین ثابته ی ما است برسانند» اما راستش نمی توانم این جمله شما را با جمله علامه حسن زاده (روحی فداه) جمع کنم، آنجا که می فرمایند: «به جانم قسم، آنکه خود را از کتب عقلی و صحف عرفان به دور کند، از کتابهایی همچون تمهید القواعد، شرح قیصری برفصوص الحکم، شرح العیون فی شرح العیون، مصباح الانس، شرح محقق طوسی براشارات، شرح اسفار، شفا و فتوحیات مکیه، که دستهای نوریه آنها را هدیه نموده اند همانا جان خود را از فهم خطاب محمدی صل الله علیه و آله دور کرده است و آنرا از نیل به سعادت قصوایش محروم ساخته» از این جملات این را می فهمم که بعضی راهها نسبت به بعضی دیگر از شدّت بیشتری برخوردارند و طبعاً نتیجه بهتری به دست می رسانند. 2. حال از کجا تشخیص دهم کدام راه بهتر است؟ آیا معیاری وجود دارد؟ 3. از کجا باید یقین پیدا کنیم وظیفه ما چیست و در حال حاضر در حال انجام وظیفه خویش هستیم؟ شاید بیست سال بعد بفهمیم که اشتباه کرده بودیم و گمان می کردیم وظیفه مان را انجام می دهیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر جان کسی با مباحث عرفانی شکوفا می‌شود راهی که حضرت استاد آیت اللّه حسن‌زاده«حفظه‌اللّه» در پیش پای ما می‌گذارند بسیار کارساز است و اگر کسی با روایات و ادعیه جانش به شعف می‌آید نباید آن راه را رها کند مگر آن‌که برای اُنس با ادعیه نیاز به عقلی دارد که بتواند به کمک آن عقل اشارات روایات و ادعیه را تصدیق کند که در این صورت عرفان نظری کمک می‌کند. در هرحال وقتی انسان در ذیل قرآن و سنت نبوی و علوی جلو برود در راه اشتباهی قدم نگذاشته که پس از بیست‌سال پشیمان شود. موفق باشید   

6073
متن پرسش
سلام قسمت دوم سوال6024 (اگرمی شود درمورد مباحث شما که میفرمایید امام فرموده برای مقدمات لازم است آدرسش کجاست؟ مثلا گفتید امام گفتند عرفان را از اسفار آن دوجلدی که شما ترجمه کردید شروع کنید ومباحث معرفت نفس درآن است. دراداب الصلوه گفتید امام میگویند برهان صدیقین و هرکسی باید بلد باشه(قریب به مضمون) ومباحث دیگر...؟ باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» عرض کردم همان اوایل انقلاب که امام در قم تشریف داشتند رفقا خدمتشان رفته بودند پرسیده بودند برای عرفان از کجا شروع کنیم و حضرت امام جلد 8 و 9 اسفار را پیشنهاد کرده بودند و بنده نیز بر همین اساس آن دو جلد را ترجمه کردم و درس دادم. قسمت دوم سؤال را می‌توانید در کتاب آداب‌الصلات پیدا کنید که می‌فرمایند برهان صدیقین مقدمه است. موفق باشید
15130
متن پرسش
سلام علیکم: ضمن خدا قوت و تشکر از استاد و بقیه عزیزان، با توجه به متهم شدن عرفان ناب و عرفای پیرو آن و متعصب خواندن این مجموعه نسبت به قبول دربست و تام نظرات برخی مشایخ بزرگ عرفان مانند ابن عربی پیشنهاد می شود جهت روشنگری بیشتر و رفع سوء تفاهماتی که در جامعه وجود دارد و ایجاد امید و اطمینان خاطر بیشتر برای مشتاقان این وادی، نقدهای عالمانه عرفا نسبت به موضوعاتی مثل خلود در جهنم، عصمت خلفاء و... ،طبق صلاحدید، در غالب جزوه یا مطلب مجزا در سایت گذاشته شود. غالب جوابهای خوب استاد بزرگوار به سوالها در این خصوص که ناظر به جنبه ای از شبهه سائل می باشد و شواهدی که از نظرات و مکاتبه حضرت امام (ره) با گورباچف نسبت به ابن عربی ارائه می گردد شاید این تلقی را ایجاد کند که اصلاً نقدی نسبت به همان موارد شطحیاتی یا انحرافی نیز وجود ندارد، در صورتی که برای اشخاص نزدیک و مرتبط با استاد طی مصاحبات حضوری و بررسی موشکافانه و جامع که با دقت و بینش صحیح عرفانی همراه است، متوجه می شوند که ضمن قابل حل بودن برخی از این شبهات، اشکالات و نقدهای بجایی نیز به فصوص و فتوحات و دیگر آثار عرفای بنام وارد است و تعصبی نسبت به هیچ شخص غیر معصومی وجود ندارد. البته کتابهای (جدال با مدعی) از دکتر حسین غفاری و (احیاگر عرفان اسلامی) از محمد بدیعی و (قبول اهل دل) از حجت الاسلام موسوی مطلق، در بازار موجود است ولی اگر در فضای مجازی و سایت نیز با «عنوانی مشخص» به صورت شفاف، مستدل و عالمانه، نقدهایی از عرفا مانند علامه طباطبایی (ره) و آیت الله جوادی (حفظه الله) و خود استاد فرزانه در غالب فایلهای متنی و صوتی نسبت به محیی الدین ابن عربی گذاشته شود بسار مفید خواهد بود. با تشکر از زحمات و دلسوزیهای صبورانه استاد و همه عزیزان دیگر - در پناه حضرت حق موفق باشید.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکس کم‌ترین رجوع را به آثار محی‌الدین داشته باشد، مسلّم او را یک دانشمند بزرگ اسلامی می‌داند، با احاطه‌ی بسیار فوق‌العاده‌ای که به متون دینی دارد. ولی هیچ اندیشمندی مطلقاً تسلیم تفکرات ایشان نمی‌شود و حدّاقل در بعضی موارد نمی‌توان سخن او را پذیرفت. که یکی از این موارد، موضوعِ «مخلّدبودن» گناهکاران در آتش در عینِ رفع عذاب است. حتی جناب ملاصدرا که در جلد 9 اسفار، صفحه‌ی 346 به استقبال سخن محی‌الدین رفته و معتقد می‌شود عذاب، دائمی نمی‌باشد و معتقد است از آن‌جایی که قرآن می‌فرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»(اعراف/179) به یقین عده‌ی زیادی را برای جهنم آفریدیم. پس ذات عده‌ای برای جهنم است و از این جهت که ذات آن‌ها با جهنم مناسبت دارد نباید جهنم برای آن‌ها آزاردهنده باشد و به همین جهت از درخت زقّوم با ولع می‌خورند در کتاب «عرشیه» که از آخرین آثار اوست از عقیده‌ی قبلی برمی‌گردد و معتقد می‌شود دار جهنم دار آلام و رنجِ ابدی است. در کتاب «عرشیه» این طور شروع می‌کند: صاحب فتوحات مکیه، ابن عربی، در این باب امعان نظر کرد و در آن کتاب، بحث فراوان نمود و در فصوص گفت: اما دوزخیان، فرجام کار آن‌ها به سوی نعمت است؛ زیرا صورت آتش برای دوزخیان پس از سپری شدن مدت عقوبت، سرد و سلامت می‌شود. «و اما انا و الّذي لاح لى بما انا مشتغل به من الرياضات العلميّة و العمليّة ان دار الجحيم، ليست بدار النعيم و انما هى موضع الألم و المحن و فيها العذاب الدائم، لكن آلامها متفننة متجددة على الاستمرار بلا انقطاع و الجلود فيها متبدلةامّا من، آنچه که برایم با اشتغال به ریاضت‌های علمی و عملی، ظاهر و آشکار شده، این است که دوزخ و سرای جحیم جای نعمت نیست بلکه جای درد و رنج است و در آن، عذاب دائم و همیشگی وجود دارد امّا رنج‌ها و دردهایش گوناگون و نو به نو و در عین حال پیوسته و بدون پایان است. پوست‌ها در آن دگرگون می‌شوند. آن‌جا جای راحتی و آسودگی و رحمت و آرامش نیست؛ زیرا منزلت دوزخ و دار جحیم در آن سرای، همانند منزلت عالم کون و فساد، از این عالم دنیاست. (ملا صدرا، عرشیه، انتشارات مولى، 1361، ص 282.)

علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» پس از بحث بر روی آیات 163 تا 167 سوره‌ی بقره، بحثی را در همین رابطه به میان می‌کشند و می‌فرمایند:

«این مسئله مطرح است كه آيا عذاب قيامت انقطاع مى ‏پذيرد و يا خالد و جاودانه است، مسئله‏ اى است كه نظريه علماى اهل بحث در آن مختلف است، هم از نظر ادله‌ی عقلى و هم از جهت ظواهر لفظى. و آنچه در اين باره مي‌توان گفت، اين است كه از جهت ظواهر لفظى، بايد دانست كه كتاب خدا نص است در خلود و جاودانگى و مى ‏فرمايد: «وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ»، ايشان به هيچ وجه از آتش بيرون نخواهند شد، و سنت از طرق ائمه‌ی اهل بيت (ع) نيز آن قدر زياد است كه به اصطلاح به حد استفاضه رسيده.

   از جهت عقل، باید گفت: نعمت و عذابِ عقلى كه عارض بر نفس مى‏ شوند، به خاطر تجردش و تخلقش به اخلاق و ملكات فاضله يا رذيله و يا به خاطر احوال خوب و بدى كه كسب كرده. اين احوال و ملكات در نفس، صورتى نيكو و يا قبيح ايجاد مى ‏كند كه نفسِ سعيده از آن صورتِ نيكو متنعم، و نفسِ شقي از آن صورتِ قبيح متألم مي‌شود. و در صورتى كه اين صورت‌ها در نفس رسوخ نكرده باشد و صورى ناسازگار با ذات نفس باشد، به زودى زايل مى‏ گردد، براى اين‌كه عقل براى ناسازگارى دوام و اكثريت نمى ‏بيند و قسر، فشار، زور و ناسازگارى محكوم به زوال است (پس اگر ذات نفس سعيده باشد، صورت‌هاى رذيله و زشت دير يا زود از آن زايل مى ‏گردد و اگر ذات نفس شقی باشد، صورت‌هاى نيكو و جميل كه در آن نقش بسته، به زودى زايل مي‌شود). و نفس خودش مي‌ماند و آن سعادت و شقاوت ذاتي‌ا‌ش، پس اگر نفس مؤمن به خاطر گناهانى صورت‌هاى زشتى به خود گرفت، سرانجام آن صورت‌ها از بين مى‏ رود، چون با ذات نفس سازگار نيست هم‌چنان كه نفسِ كافر كه ذاتاً شقى است، اگر به خاطر تكرار كارهاي صالح صور حسنه‏ اى به خود گرفت، آن صور بالأخره از نفس زايل مي‌شود، چون محيط نفس با آن سازگار نيست و همه‌ی اين مطالب روشن است. و اما در صورتى كه صورت‌هاى عارضه بر نفس، در نفس رسوخ كرده باشد، و در نتيجه صورت جديدى و نوعيت تازه ‏اى به نفس داده باشد، مثلاً او را كه انسان بود و داراى صورت انسانيه بود، بخيل كند كه چنين انسانى يك نوع جديدى از انسانيت است، همان‌طور كه ناطقه وقتى با جنس حيوان ضميمه شود يك نوع حيوان درست مى‏ كند كه نامش انسان است و اين هم معلوم است كه اين نوع يعنى انسان، نوعى است مجرد در نفس، و موجود مجرد دائمى الوجود است؛ در نتيجه هر گناهى كه از او صادر شود، در صورتى كه نفس او سعيده باشد و با گناه سنخيت نداشته باشد و خلاصه عوامل خارجى گناه را به گردنش گذاشته باشد، در چنين صورتى وبال و عذاب آن گناهان را مى‏ چشد و پاك مي‌شود، و از عذاب نجات مى‏ يابد و در صورتى كه نفس او شقى باشد و با گناه سنخيت داشته باشد در اين صورت هرچند كه هرچه از چنين نفسى سر مى‏ زند به اذن خدا است و ليكن از آن‌جا كه گناهان بدون قسر و فشار از او سر مى ‏زند، چون نفس او نفسى گناه دوست است، لذا چنين نفسى دائماً در عذاب خواهد ماند. و مَثَل چنين انسانى كه دائماً گرفتار و معذّب به لوازم ملكات خويش است به وجهى مثل كسى است كه به مرض ماليخوليا و يا مرض كابوس دائمى مبتلا شده كه دائماً صورت‌هايى هول‌انگيز و وحشت‏ آور و زشت از قوه‌ی خياليه‏ اش سر مى ‏زند، چنين كسى همواره از آن صورت‌ها فرار مى‏ كند و با آن‌ها در جنگ و ستيز و بالأخره در عذاب است، با اين‌كه خود او اين صورت‌ها را درست مي‌كند و صدور آن از نفسش به قسر قاسر و به فشارى از خارج نيست، و كسى اين صورت‌ها را در نفس او مجسم نكرده، بلكه كار، كار نفس خود او است، ولكن هر چه باشد بالأخره از آن صورت‌ها رنج مى ‏برد و از آن صورت‌ها مى‏ گريزد و مگر عذاب، غير آن چيزى است كه انسان قبل از ابتلاء بدان از آن مي‌گريزد؟ و بعد ازآن‌كه بدان مبتلا شد، در جستجوى خلاصى از آن بر مى ‏آيد؟ و اين تعريف و مثال بر آن امور زشت و صورت‌هاى غير جميل كه انسان شقى در دار آخرتش با آن‌ها روبه‌رو مي‌شود، صدق مى‏ كند، پس معلوم شد كه عذاب جاودانه و انقطاع‌ناپذير، از انسان شقى، خود شقاوت و بدبختى ذاتى او است، و قاسرى و خلاصه كسى او را بدان مبتلا نكرده است. حال كه مسئله‌ی خلود در عذاب‏ برايت روشن گرديد، اينك اشكال‌هايى كه به آن كرده ‏اند از نظرت مى‏ گذرد، آن وقت خواهى ديد كه تا چه حد فاسد و بى‌پايه است.

اشكال اول اين‌كه؛ خداى سبحان با اين‌كه داراى رحمت واسعه است، چگونه رحمتش اجازه مي‌دهد كسى را بيافريند كه بازگشت او به سوى عذاب دائم باشد، عذابى كه هيچ موجودى تاب تحمل آن را ندارد.

دوم اين‌كه؛ عذاب وقتى عذاب است كه با طبع معذب سازگار نباشد و يا به عبارت علمى قسرى و غير طبيعى باشد و در جاى خود مسلم شده، كه قسر دوام ندارد، پس چگونه عذاب دائمى تصور مي‌شود؟

سوم اين‌كه؛ بنده‌ی خدا هر گناهى هم كه كرده باشد، بالأخره پایان داشت، مثلاً هفتاد سال گناه كرد، چرا بايد تا ابد معذب باشد؟ و آيا اين ظلم نيست؟

چهارم اين‌كه؛ افراد شقى هم همان دخالت و تأثير را در نظام تكوين دارند كه افراد سعيد دارند، و خدمتى كه آنان به اين نظام كرده و مى ‏كنند، از خدمت افراد سعيد كم‌تر نيست، چون اگر نيك بنگرى زمينه‌ی سعادت افراد سعيد را همين اشقيا فراهم نموده و مى ‏نمايند، پس ديگر چرا بايد در عذاب دائمى معذب باشند؟

پنجم اين‌كه؛ عذاب هر متخلف و نافرمانبر به طور كلى براى اين است كه عذاب‌كننده آن نقصى را كه به وسيله‌ی نافرمانى متخلف و ظالم متوجه او شده، جبران كند، كه اين جبران را به عبارتى كوتاه ‏تر انتقام هم مى‏ گوييم، و انتقام از خداى تعالى تصور ندارد، چون عصيان و نافرمانى بنده، نقصى بر او و بر مقام ربوبى او وارد نمى‏ كند تا بخواهد با عذاب‌كردن عاصى، آن را جبران نمايد، و اين اشكال تنها مربوط به عذاب دائم نيست بلكه به عذاب موقت نيز متوجه مي‌شود، چيزى كه هست در عذاب دائم بيشتر وارد است.

اين بود آن اشكال‏ها كه بر عذاب خالد كرده‏ اند، البته اشكال‌هاى ديگرى نظير اين‌ها كرده ‏اند، و خواننده‌ی عزيز اگر آن طور كه بايد به معناى بيانى كه ما درباره‌ی خود در عذاب كرديم، احاطه پيدا كند، خواهد ديد كه اين اشكال‌ها از اصل ساقط است، براى اين‌كه گفتيم: عذاب خالد اثر و خاصيت آن صورت نوعيه شقاوت‌بارى است كه نفسِ انسان شقى به خود گرفته، اين نوع انسان هم نمي‌تواند نوع ديگرى شود، چون تصور و گفتگوى ما از چنين نفسى بعد از آن است كه نخست به اختيار خود گناهانى مرتكب شد و سپس به دنبال آن گناهان احوالى پى در پى در نفس او پديد آمد، و به دنبالش استعداد شديدى در ذات نفس پيدا شد. و همين شدت‌يافتن استعداد نفس، علتى است كه در تمامى حوادث باعث مي‌شود صورتى متناسب با آن استعداد در نفس پديد بياورد. در نتيجه همان‌طور كه بعد از انسان‌شدن نان و گوشت و ميوه و عناصر و مواد ديگرى كه انسان مركب از آن است، ديگر صحيح نيست بپرسيم چرا اين مركب شعور پيدا كرده و چرا فكر دارد و چرا و چرا و صدها چراى ديگر، براى اين‌كه پاسخ به همه‌ی اين سؤالات يك كلمه است، و آن اين است كه چون انسان شده، همچنين در مورد بحث ما، صحيح نيست بپرسيم چرا شقاوت دست از يقه او بر نمي‌دارد و دائماً آثار شقاوت از آن سر مى‏ زند؟ كه يكى از آن آثار، عذاب جاودانه است، چون جواب همه‌ی اين‌ها اين است كه چون او به دست خود و به اختيار خود، خود را شقى ساخت، يعنى انسانى خاص كرد كه شقاوت، لازمه‌ی وجود او است».[1]

آیت‌اللّه جوادی معتقدند مسئله‌ی ابدیت عذاب بدون شناخت انسان میسر نیست و اگر انسان یک گوهر داشته باشد آن وقت می‌توان بحث کرد آیا این عوارض در جهنم عارض بر جان انسان شده یا همسنخ انسان است و اگر همسنخ انسان است دیگر عذاب نیست و اگر همسنخ انسان نیست ابدی نیست. ولی وقتی انسان دارای یک گوهر نبود و دارای فطرت و طبیعت بود موضوع متفاوت می‌شود بدین معنا که فطرت او آنچه را طبع او به عنوان ملکاتِ خلاف شریعت در خود نهادینه کرده است نمی‌پذیرد و همواره این تضاد که مسخر به انواع عذاب‌های رنج‌آور می‌شود در چنین انسانی باقی است.

البته در موضوعِ ختم ولایت نیز اگر نتوانیم توجیه کنیم که منظور او از ختمِ ولایت‌بودنش، ختمِ ولایت جزئیه است؛ اشکال اساسی به او وارد خواهد بودبه طوری که مرحوم سید حیدر آملی با همه‌ی ارادتی که به محی‌الدین دارد، در مسئله ختم ولایت به او سخت می تازد و کشف او را بر خلاف حقیقت می داند.

و در مورد عصمت خلفاء، اساساً محی‌الدین چنین ادعایی ندارد، بلکه برعکس؛ در فصوص چندین مورد به نقد آن‌ها پرداخته، با این مضمون که مثلاً در مورد جناب ابابکر می‌گوید این حدّ فهم او بود و بعد به نقد آن سخن می‌پردازد. و از این مهم‌تر؛ غفلت نفرمایید که برای اهل تحقیق مسلّم شده که پس از محی‌الدین در نسخه‌های فتوحات تحریفاتی صورت گرفته است. در این مورد نظر جنابعالی را به کتاب «جدال با مدعی» از استاد دکتر حسین غفاری جلب می‌نمایم. مضافاً آن‌که محی‌الدین در مورد امام علی«علیه‌السلام» و اهل‌البیت و حضرت مهدی«علیهم‌السلام» جایگاه خاصی قائل است، در آن حدّ که بعضی معتقدند او شیعه‌ای بوده است که مجبور شده تقیّه نماید. و با همه‌ی این اوصاف مثل هر دانشمندی باید او نقد شود و این خطاست که به جهت بزرگی‌های او، لباس عصمت به او پوشانده گردد.  موفق باشید  نقدهایی که بر محی‌الدین بن عربی هست

 


[1] - ترجمه‌ی تفسير الميزان، ج‏1، ص: 623

11803
متن پرسش
با سلام: در قسمت کتاب ها کتاب «فرزندم اینچنین باید بود» جلد یک معرفی شده ولی بخش دانلود جلد دو است لطفا جلد یک را هم قرار بدهید. باتشکر فروان
متن پاسخ

به نام خدا

باسلام

تشکر از تذکرتان، اصلاح انجام و در اولین فرصت فایل جلد 1 نیز آماده بارگذاری می گردد. ان شاءالله. مدیریت سایت

542
متن پرسش
سلام علیکم: بنده دانشجوی خوابگاهی هستم می‌خواهم زندگی توحیدی داشنه باشم ،نمی‌دونم از کجا باید شروع کنم؟ خیلی افسرده شدم، زندگیمو دارم برای چیزای پوچ خراب می‌کنم ، چطوری باید با یاد خدابودن به رضای «حق‌» رسید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: از کتاب «آشتی با خدا» شروع کنید تا آرام‌آرام به افقی که باید نسبت به آن خود را به تعادل برسانید، بیندیشید و سپس سلسله مباحث «ای اباذر» را دنبال بفرمایید. موفق باشید
402

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
1- پیامبران از چه طریقی راه کمال را در برابر انسان قرار داده اند؟ 2- رابطه ی علم وانسانیت چیست؟
متن پاسخ
در جواب شماره 380 جواب داده شده
9794
متن پرسش
با عرض سلام: چرا بعضی صاحب خانواده و فرزند خوب و آروم هستند و بعضی گرفتار مشکلات بسیار فرق این دو جوان در چیست که یکی خانواده خوب دارد و دیگری...
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «جایگاه رزق در هستی» عرایضی داشته‌ام که پروردگار انسان‌ها می‌داند کدام زندگی برای هرکس موجب تعالی اوست. خانواده‌ی بنده خانواده‌ای بسیار فقیر و با انواع سختی‌ها بوده، دست چپ بنده نیز از سن شش سالگی فلج شد، ولی با این‌همه جز لطف خدا چیزی در این زندگی احساس نمی‌کنم. گفت: «گر بسوزد باغت، انگورت دهد .... در میان ماتمی سودت دهد × بی‌چراغی چون دهد او روشنی .... گر چراغت شد چه افغان می‌کنی؟» سعی کن داده‌های پروردگارت را ببینی و نه نداده‌ها را که مصلحت نبوده. موفق باشید
2966

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام اگر سوالی بالحن خیلی بد پرسیده شده برای رفع ابهامات ذهنم بوده . قصد دیگه ای نداشتم . ببخشید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده نمی‌دانم منظورتان از کدام سؤال بود چون شماره‌ی سؤال را مرقوم نفرموده‌ بودید. موفق باشید
2430

استخارهبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز البته قبل از هر چیز از شما بابت طولانی بودن این نامه پوزش می طلبم و از شما خواهشمندم که کما فی السابق به این نامه با دلسوزی تمام پاسخ دهید چراکه سوالاتی درون آن هست که دانستن پاسخ دقیق و قابل فهم آنهابرایم بسیار حیاتی است. لطفا بگذارید قبل از آنکه سوالم را مطرح کنم مقدمتاتی را راجع به خودم عرض کنم: من تقزیبا یک سال است برای رسیدن به اهدافم و انجام هر چه بهتر کار ها به برنامه ریزی روی آورده ام منتها در اوایل کار م با مشکلی رو به رو بودم آن این بود که پیش بینی های من درست از آب در نمی آمد مثلا برای مطالعه ی درس فیزیک یک ساعت و نیم وقت می گذاشتم ولی وقتی وارد عمل می شدم می دیدیم که به بیش از این زمان نیاز داشته یا که اصلا آن زمان فرصت خوبی برای مطالعه کردن قیزیک نبوده است و کل محاسبات وبرنامه هایم به هم میریخت و باید دوباره زمان زیادی را صرف اصلاح وحتی تغییر برنامه ام می کردم حتی تا آنجا که در کنکور رتبه ی بدی کسب کردم و مدام این سوال با من بود که چگونه می توانم برنامه ریزی دقیق تری را داشته باشم تا اینکه چندی پیش با ابزار استخاره با تسبیح آشنا شدم که در مفاتیح ذکر شده و مورد تایید علمائی مثل آیت الله زنجانی می باشد شدم و راستای برنامه ریزی هایم از آن استفاده می کنم .واین ابزار کاملا لیاقت خود را به من اثبات کرده است . هم زمان بندی هایم در برنامه ریزی دقیق شده و هم اعمال در جای خودشان انجام میشوند .و حال من بقدری به استخاره در تصمیم گیری هایم وابسته شده ام که علاوه بر آنکه روی خوب وبد بودن انجام یک عمل استخاره میگیرم بر میزان زمان مورد نیاز انجام آن عمل و نحوه ی انجام آن بطور بسیار ریز ودقیق نیز از استخاره استفاده میکنم مثلا ایتکه با چه راهکاری لغات زبان را فرابگیرم بهتر است برای پاسخ دادن به یک مسئله از چه روشی استفاده کنم یا اینکه زمانی که با دوستانم برای تفریح به بیرون میروم در چه زمانی باشد دقیقا چه چیز هایی گفته شود دقیقا چه جاهایی برویم دقیقا ازچه مسیر هایی عبور کنیم و خیلی دیگر از مسائل بسیار جزئی که زمان زیاددی از من می طلبد. حال سوال من اینجاست: 1)ریز شدن تا این حد در بعضی مسائل (باتوجه به آنکه من بعضا از قبل این کار به علت زمانبر بودن ضرر درسی دیده ام ) برای جوانی مثل من خوب است؟ - 2)آیا استخاره گرفتن در چنین موارد ریزی صحیح است؟(چون من خودم را به گونه ایی وابسته ی به استخاره میبینم ) 2) اگر میشود قائده ایی کلی (فرمولی صحیح) جهت استفاده ی از استخاره مثلا اینکه در چه موارد و موضوعاتی (اعم از کلی وجزیی) عرض کنید؟ 3) من برای استفاده از این گونه از استخاره بنا بر گفته ی حاج آقای مسجدمان اول سه تا سوره ی توحید می خوانم و سپس یک عدد صلوات فرستاده وسپس یک قبضه تسبیح به دست میگیرم وسپس چهار تا چهار تا از دو طرف قبضه جدا می کنم و بر اساس اعداد(1-3-4-5-6-8 )ظاهر شده به صحت راهکار پیش رو پی می برم با توجه به اینکه من این روش از استخاره گرفتن را در مفاتیح ندیده ام آیا این روش معتبر است؟(البته لازم به ذکر است که شروط قبل از استخاره یعنی تفکر و استدلال و مشورت (البته من فقط زمانی لازم باشد مشورت میکنم )را رعایت می کنم. با عرض پوزش از استاد مطرح کردن سوال بعدی من که راجع به استخاره است نیازمند اندکی مقدمه است: من با اینکه اهل نماز وروزه مسجد رفتن مطالعه و تفکر و رعایت موازین اخلاقی هستم ولی متاسفانه در دوره ی نوجوانی به علت وضعفرهنگی بد ف مرتکب شدم و از آن موقع تا کنون من با این معصیت مانند یک بیماری مزمن دست در گریبانم (که گاهی 3روز به 3روز گاهی هفته به هقته گاهی ماه به ماه وگاهی یکسال بین ارتکاب به آن فاصله بوده است (تقریبا بدونه آنکه بخواهم در خواب وبعضا در بیداری) یعنی هیچ گاه عامل آن به طور کامل وجود مرا ترک نگفته است) تا اینکه اخیرا تصمیم تغییر راهکار های خود برای مقابله با این معصیت گرفتم و با مطالعه ی کتابی از آیت الله مکارم به نام مشکلات جنسی جوانان راهکار هایم را که اکثرا تجربی بودند را اصلاح و تغییر دادم مثلا تفریحاتم را زیاد کردم با معاشرت با دوستانم را زیاد کردم(زیرا از قبل با استناد برحدیثی بر این تفکر معتقد بودم که مومن با کار های جدی دم خور است وزیاداهل تفریح نیست و دائما پشت میزم در حال مطالعه و تفکر بودم) خلاصه به حمد الله وضعیت اندکی رو به بهبود است .مطلب لازم به ذکر راجع به استخاره در این راستا این است که چندی پیش که دوباره همان وسوسه های موذی به سراغم آمده بودند و مرا آزرده خاطر ورنجور ساخته بودند من بنا بر قائده ی کلی که حضرت علی ارئه کرده است یعنی مشغول کردن نفس تصمیم به برنامه ریزی راجع به انجام فعالیت هایی خاص گرفتم که وساوس را از من دور سازند و لی در کمال تعجب مشاهده کردم استخاره راجع به تمامی آنها بد می آید و تنها یک گزینه پیش رو مانده بود یعنی معصیت ! که درکمال تعجب خوب آمد حال سوال من اینجاست : 1)چگونه ممکن است خیریتی در انجام این معصیت خاص باشد که حالا استخاره آنرا به من خوب نشان داده است ؟ این امر اندکی مرا به امر استخاره بد بین کرده است 2)(یعنی آیا مدعای روانشناسان راجع به ترک ا ین معصیت (دوری تدریجی از آن مثلا زمانی که فشاروسوسه زیاد می گردد با رعایت یک نظم زمانی خاص در ابتدا هفته به هفته سپس دو هفه به هفته و..... تا ترک نهایی )می تواند درست باشد) 3)و در پایان از استاد عزیز می خواهم که برای تسریع درترک این معصیت راهنمایی بفرمایند:
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: ما در صدر اسلام استخاره به آن معنایی که امروزه معمول است نداشته‌ایم تنها به ما توصیه می‌شده از خداوند طلب خیر کنید. بعداً بعضی از علماء در اموری که بر سر دو راهی بودند بنا به سیره‌ی رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» که اگر در مواردی با مؤمنی روبه‌رو می‌شدند آن را به فال نیک می‌گرفتند و به انجام آن مبادرت می‌کردند، در اموری که بر سر دو راهی بودند به قرآن رجوع می‌کردند و اگر با آیه‌ای روبه‌رو می‌شدند که مژده در آن بود کار را انجام می‌دادند و اگر با آیه‌ای روبه‌رو می‌شدند که خبر از عذاب می‌داد آن‌کار را انجام نمی‌دادند و از آن به بعد استخاره به این شکل که شما ملاحظه می‌کنید معمول شد. در موارد تصمیم گیری در زندگی انسان، اسلام نقش اول را بر عهده حجت باطن (عقل) گذاشته است. در قرآن کریم سفارش زیادی به خردورزی و بهره گیری از عقل شده است و از نظر قرآن، بدترین موجودات کسانی هستند که کارهایشان از روی تعقل نیست. از نظر امام علی «علیه‌السلام» ، اساساً یکی از مهم ترین علل بعثت پیامبران، شکوفاسازی عقل های آدمیان بوده است. تکیه بر عقل و استفاده از این چراغ روشنی بخش تا آن درجه از اهمیت برخوردار است که در شرع مقدس نیز یکی از منابع استنباط احکام به شمار می رود. همچنین در آموزه های دینی به عوامل دیگری که در تصمیم سازی خردمندانه دخیل اند تأکید فراوان شده است که مهم ترین آنها «مشورت» است. با مشورت، نقص عقل فردی تا حدود زیادی جبران می شود و مجموعه ای از اطلاعات و تجربیات گران بها که دیگران در طی سال های بسیار بدان ها دست یافته اند، به آسانی در دسترس قرار می گیرد اما گاهی با مشورت کردن نیز تردید ها بر طرف نمی شود و نمی توان تصمیم گیری کرد در این مرحله است که روایات ما برای از بین بردن تردید، استخاره را پیشنهاد می کنند. برای استخاره دو معناست. یکی معنای حقیقی استخاره است که در اخبار و روایات ما بیشتر از آن نام برده شده و به معنی طلب خیر نمودن از خداست. این نوع استخاره در واقع یکی از رشته ها و شاخه های دعاست و همان استخاره مطلق است که اختصاص به مورد شک و تردید ندارد، بلکه در واقع استمداد و طلب خیر از خدای متعال در جمیع کارها و تمام افعال زندگی است. لذاست که امام صادق«علیه‌السلام» فرمود که خداوند فرمود: «از بدبختی بنده من آن است که کاری از کارهایش را بدون استخاره (طلب خیر) از من انجام دهد.» [1] بنابراین؛ طبق روایات فراوان، این نوع استخاره برای رفع تحیر و سرگردانی نیست بلکه در همه مراحل یک کار، خوب و پسندیده و راه گشاست. معنای دوم استخاره، طلب خیر نمودن از خدا، برای رفع تحیر و سرگردانی است که اختصاص به موارد شک و تردید دارد. درباره جایگاه استخاره به معنای دوم در فرهنگ دینی ما باید گفت اساساً سه دیدگاه می تواند وجود داشته باشد: الف: دیدگاهی که بدون کوچک ترین تعقل و تفکر و بررسی یک مسئله، نتیجه کارها را فقط و فقط به استخاره واگذار می کند و به استخاره پناه می برد. ب: دیدگاه دوم، دیدگاه عقل گرا و منکر استخاره است. ج: اما دیدگاه سوم، با اعتراف به منزلت و جایگاه عقل و شناخت جایگاه مشورت، به گونه ای استخاره را تبیین می کند که با تعقل و تفکر منافاتی ندارد. طبق این دیدگاه، هیچ مانع و محذور دینی در استخاره نیست، چرا که استخاره کاری جز تعیین یکی از دو طرف تردید را انجام نمی دهد.نه جایگاه عقل و مشاوره را نفی می کند،نه جلو عمل به آیات قرآن را می گیرد، نه حلالی را حرام، نه غیر واجبی را واجب و نه حکمی از احکام خدا را تغییر می دهد. بلکه فقط و فقط استخاره کننده را از تردید نجات می دهد. در بررسی صحت هر کدام از این دیدگاهها به مطالب زیر باید توجه کرد: بعد از این دو مرحله اساسی (تفکر و مشاوره) و قبل از پرداختن به استخاره متعارف، در روایات سفارش دیگری به فرد مردد شده است و آن نماز و ذکر استخاره است که به شخص مردد دستور داده و به او می فرمایند بعد از آن (نماز و ذکر استخاره) به هر آنچه که در ذهن و فکر تمایل بیشتری دارد عمل کند زیرا بعد از نماز انسان هر چه بیشتر از شیطان دور شده و تصمیم هایش خدا پسندانه تر است. چنانکه امام صادق «علیه‌السلام» در جواب شخصی که در انجام کاری تردید داشت فرمود: وقتی این حالت [شک و تردید] برایت پیش آمد دو رکعت نماز بخوان و صد و یک مرتبه بگو "استخیر الله" (از خدا طلب خیر می کنم) سپس نگاه کن ببین کدامیک از دو طرف در نظرت مناسب تر است، پس همان را انجام بده که خیر در همان است انشاءالله. [2] بعد از این مراحل اگر باز شک شخص بر طرف نشد او چگونه باید تصمیم بگیرد؟ در روایتی آمده که علی قمی می گوید به امام صادق«علیه‌السلام» گفتم خواستم کاری انجام دهم پس از خدا استخاره کردم اما به نتیجه ای نرسیدم که انحام بدهم یا نه پس حضرت فرمود چون وقتی انسان به نماز می ایستد شیطان بیش از هر وقت دیگری از او دورتر است پس ببین در وقت نماز در قلبت چه چیزی است [قلبت به تو چه می گوید ] پس همان را انجام بده و قرآن را باز کن پس اولین چیزی که در آن دیدی به آن عمل کن انشاءالله. [3] در این روایت امام«علیه‌السلام» پس از اینکه شخص با طلب خیر کردن از خدا به نتیجه نرسید امام او را امر به کمک گرفتن از نماز می کند و بعد می فرماید قرآن را باز کن. همان طور که گفته شد استخاره از قرآن در جایی است که هیچ راه دیگری برای تصمیم گیری نباشد و در این صورت چه چیزی متبرک تر از قرآن برای خارج کردن انسان از تحیر خواهد بود؟ می توان چنین برداشت کرد که در لحظه ای که انسان به هیچ صورتی نمی تواند تصمیم گیری کند باز با رجوع به قرآن از کلمات نورانی آن راهنمایی بخواهد چون به هر حال هر عبارتی از قرآن در درون خود هدایت گر و حق نما است. در هر صورت تا آن‌جا که ممکن است باید به کمک عقل و تجربه‌ی خود عمل کنید و در مورد استخاره برای انجام معصیت یا ترک آن، احمقانه‌ترین نوع برخورد با استخاره است زیرا در مورد آنچه خدا و رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» به صراحت دستور ترک آن را داده‌اند باز طرف خواسته استخاره کند و معلوم است که شیطان او را و استخاره‌ی او را در اختیار گرفته و معلوم است که در این صورت فقط آنچه شیطانی است خوب بیاید. موفق باشید ___________________________ [1] وسائل‏الشیعة ج : 8 ص : 79 ، "من شقاء عبدی ان یعمل الاعمال و لا یستخیرنی". [2] من لا یحضره الفقیه، ج1، ص563. بعضی از روایات علت این عمل را اینطور ذکر کرده اند که چون بعد از نماز شیطان دور تر از هر حالت دیگری است آنچه در نظر انسان است به خیر نزدیک تر است. و نگاه کنید: الکافی ج3 ص472 وسایل الشیعه ج 8 ص74 الکافی ج3 ص472. [3] وسائل‏الشیعة ج : 6 ص : 233.
9138

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و تبریک فرا رسدن ماه مبارک رمضان: نظر شما را درباره استاد مرتضی مرتضوی و آثار ایشان و نظراتشان درباره کیهان شناسی و تاریخ و انسان شناسی خواستارم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد چیزی نمی‌دانم. موفق باشید
6757
متن پرسش
عرض سلام و خداقوت. می خواستم بدانم کیفیت عروج جضرت عیسی(ع) چگونه است؟ آیا با جسم خود عروج کرده اند و مانند پیامبر در شب معراج به درجات بالاتر از عالم ماده رفته اند؟ یا آنکه جسم خود را در زمین گذاشته اند و مثلا به عالم برزخ رفته اند. همچنین در مورد حضرت خضر(ع) این مورد چگونه است؟ چه مورد داشت اگر این انبیاء هم در زمان ظهور، رجعت می کردند؟ آیا الان در زمین مناسباتی را بر عهده دارند؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد قسمت اول سؤال در بحث برهان صدیقین عرایضی داشته‌ام که برای تبیین موضوع باید آن مباحث مورد توجه قرار گیرد. اما در قسمت دوم سؤال شاید بتوان گفت با رجعت ائمه«علیهم‌السلام» عملاً حقیقت انبیاء نیز رجعت می‌کند و نیز روح مبارک انبیاء در آن حدّ که بتوانیم به آن‌ها متوسل شویم در زندگی فردی و اجتماعی ما مؤثر خواهد بود. موفق باشید
13273
متن پرسش
با عرض سلام و وقت بخیر خدمت استاد گرامی: این که در دعای فرج می گوییم «وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ» (و پوشيده بر ملا گشت، و پرده كنار رفت) یعنی چه؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فراز «اَللَّهُمَّ عَظُمَ الْبَلاَءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مَنَعَتِ السَّمَاءُ»
می‌فرماید: «خدايا بلا و مصايب ما عظيم و سخت گرديد و بيچارگى ما بسى آشكار است و پرده از روى كار ما بر افتاد و زمين وسيع بر ما تنگ شد و آسمان رحمتش را از ما منع كرد» حکایت از نحوه‌ی زندگی در شرایطی دارد که بشریت با همه‌ی تلاشی که می‌کند بدون امام بخواهد نتیجه بگیرد. این فراز قصه‌های سختی‌های زندگی بدون امام را با امام در میان می‌گذارد. موفق باشید

11584
متن پرسش
سلام استاد: در کتاب مقام لیلة القدری حضرت فاطمه(س) نکته ای ذکر کردید در رابطه با سوالی که پیامبر مطرح کردند و هیچ کسی جواب نداد.حضرت علی از حضرت زهرا(س) پرسید و جواب را به پیامبر منتقل کرد. بعد از این جریان شما گفتید که یعنی حضرت علی (ع) هم وقتی نگاه به عالم غیب انداخت، اون سرّ و حقیقتی که پیامبر ازش حرف می زد را ندید ولی فاطمه زهرا (س) دیده بود. سوال بنده این است: 1- اگر حضرت علی(ع) مظهر عقل کل هستند و حضرت فاطمه(س) مظهر نفس کل، پس باید همه حقایق بطور مندمج در عقل کل باشد. پس چرا حضرت علی(ع) نتوانست آن حقیقت را مشاهده کند؟ آیا بخاطر این است که حضرت زهرا(س) بخاطر نفس کل بودن، همه حقایق مندمج را تفصیل می دهند و آن تفصیل دادن در جلوه ظاهری اینگونه تجلی کرده؟ 2- برای ما واضح است که مقامات اهل بیت(ع)، اکتسابی نبوده و از همان اول آنها دارای این مقامات بودند. پس چرا در جاهای مختلف می خوانیم که در معراج روح پیامبر(ص) عروج کرد؟ مگر قبل از معراج روح پیامبر(ص) در آن مقام ملکوتی نبود؟ آیا بیان قضیه معراج توسط پیامبر(ص) و اینگونه سوال پرسیدن از جبرائیل برای درک مردم عادی است؟ ممنون یاعلی مدد
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم با توجه به قاعده‌ی اجمال و تفصیل، جواب هر دو سؤال را درست تحلیل می‌کنید. آری حتی آن‌گاه که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» از جبرائیل سؤال می‌پرسند، در واقع در آینه‌ی جبرائیل، حقیقت محمدی«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» از اجمال به تفصیل می‌آید. موفق باشید

1926
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی اقا به نظر شما چرا موسسه امام خمینی و دانشگاه امام صادق نتوانستند در اسلامی کردن علوم اسلامی چندان موفق باشند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به نظر بنده در فضای سنگین حاکمیّت فرهنگ غربی در نظام آموزش کشور ما مؤسّسه‌های مذکور در حدّ خود قدم‌های مثبتی برداشته‌اند و زمینه‌هایی را فراهم نموده‌اند که برای اسلامی کردن مراکز آموزش مؤثر خواهد بود. موفق باشید
1923
متن پرسش
باسلام به استاد ارجمند طاهر زاده استاد سوال من در مورد کتاب تازه ی آیت الله جوادی آملی بانام مفاتیح الحیات می باشد. می خواستم جایگاه این کتاب ونحوه ی استفاده از آن را بیان کنید.واینکه می گویند جلد دوم مفاتیح الجنان می باشد چقدر صحت دارد(البته منظورم اینه که این کتاب آیا جایگاهی مثل مفاتیح الجنان دارد ؟)باتشکر وآرزوی موفقیت برای شما استاد عزیز.والسلام
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: همین‌طور که ما در عبادات فردی باید از راهی که شریعت الهی در مقابلمان قرارمی‌دهد جلو برویم در امور اجتماعی نیز باید بر اساس دستورات الهی عمل کنیم و متوجه باشیم اگر در مسائل اجتماعی به طریق شرعی عمل کنیم هرگز ثوابی کمتر از عبادات فردی نصیبمان نمی‌شود. کتاب مفاتیح الحیات‌ چنین نقشی را به عهده دارد و بر همه‌ی ما لازم است که آن را مطالعه کنیم و دستورات آن را همواره مدّ نظر داشته‌باشیم تا مسلمانی خود را وسعت بدهیم. موفق باشید.
13703
متن پرسش

با سلام: این مطلب را جدیدا از استاد خسرو پناه دیدم نظر شما چیست؟ شهید آوینی در نقد غرب بیشتر تحت تاثیر کدام متفکر بود آیا تحت تاثیر «احمد فردید» بود؟ شهید آوینی در تفکرات خویش از شخصیت‌های متفاوتی متأثر بود ولی من بر این باور نیستم که شهید آوینی کاملا تحت‌ تأثیر مرحوم فردید بوده است. شهید آوینی حتی یک بار حاضر نشد از نزدیک مرحوم فردید را ملاقات کند و نیز علاقه نداشت او را فردیدی معرفی کنند. فردیدی جلوه‌دادن شهید آوینی ظلم به اوست بنیاد فردید و شاگردان مرحوم فردید شهید آوینی را به خودشان نسبت می‌دهند به نظرم این نسبت، نسبت ناروایی است و جفا به شهید آوینی است چون آوینی حتی با اینکه فردید او را می‌شناخت و می‌توانست با او دیدار داشته باشد حاضر به دیدار با فردید نشد. البته از اندیشه‌های مرحوم فردید متأثر شده است، اما از شخصیت‌های دیگر به خصوص در مبادی فلسفی از شهید مطهری تأثیر بیشتری پذیرفته است. مرحوم فردید به شدت غرب‌ستیز بود به این معنی که غرب را به صورت یکپارچه نقد می‌کرد البته در این نقد از هایدگر استفاده می‌کرد که البته خود این عمل پارادوکس است که چگونه با هایدگری که زاییده تمدن غرب است می‌خواست کل غرب را نقد کند! ما باطل محض در عالم نداریم کسی می‌گوید غرب باطل محض است سخن نادرستی است به هر حال غرب گزاره‌های حق و باطل دارد اصلاً مکاتب متفاوت و متناقصی در غرب وجود دارد. شما اگر بگویید غرب به کل باطل است دچار اجتماع نقضین شده‌اید به هر حال مکتب اگزیستانسیالیست با مکتب کاپیتالیست یک فرق اساسی دارند. کسانی که چنین دیدگاهی دارند غرب را نشناختند و اطلاعات آنان نسبت به غرب و فلسفه اسلامی ضعیف است و در این زمینه اطلاعات عمیقی ندارند اظهارنظرهایی می‌کنند به خاطر اینکه این اظهارنظرها ژورنالیستی است تأثیرات مخرب دارد.

متن پاسخ

باسمه تعالی. سلام علیکم. مسلّم مرحوم شهید آوینی فرزند امام و انقلاب اسلامی است ولی از آن جهت که انقلاب اسلامی تمدّنی مقابل تمدّن غرب است و زبان هایدگر و مرحوم فردید در راستای نقد غرب زبانی رسا و دقیق است، آوینی از این زبان و آن تفکّر استفاده‌ی خوبی کرده‌است و از این جهت تقابلی با مرحوم فردید نداشته‌است نه آن‌که سعی می‌کرده‌است با او ملاقاتی نداشته‌باشد. نگاه هایدگر و فردید در مورد غرب این است که غرب تماما یک فکر و یک فرهنگ است و جدا کردن غرب به خوبی و بدی از نظر آقایان یک نگاه انتزاعی است که با واقعیت غرب نمی‌خواند. البته این غیر از آن است که ما امروز وظیفه داریم غرب را بر اساس شرایط خود گزینش کنیم. موفق باشید

5468
متن پرسش
با عرض سلام وخسته نباشید چند روز پیش که متوجه شدم یکی از دوستانم متاسفانه خودکشی کرده سوالات زیادی در ذهنم آمده که تقاضا میکنم لطف کنید پاسخ دهی 1-آیا این فرد مخلد در آتش است ؟2-آیا مورد شفاعت قرار میگیرد؟3-آیا دعا خیرات وصدقات به او میرسد ؟آیا جزو حق اناس است یا حق الله ؟وخلاصه عاقبتش چه می شود؟با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: یکی از موارد مسلم و قطعی محرمات شرعی عمل خودکشی است که در موارد متعددی از جمله آیات قرآن و احادیث ائمه ـ علیهم السّلام ـ به حرمت و گناه بودن این عمل اشاره و تصریح شده است، از جمله در تفسیر آیه 30 سوره نساء: (و خودکشی نکنید خداوند نسبت به شما مهربان است و هر کس این عمل را از روی تجاوز و ستم انجام دهد به زودی او را در آتش وارد خواهیم ساخت و این کار برای خدا آسان است. امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند: هر کس خود را عمداً بکشد، پس او در آتش جهنم تا ابد خواهد بود. و از امام باقر ـ علیه السّلام ـ روایت شده است: ان المؤمن بتلی بکل بلیة و یموت بکل میتة الا انه لا یقتل نفسه؛ همانا ممکن است مؤمن به هر بلایی مبتلا شود و به هر (نوع) مرگی بمیرد امّا هیچ گاه خود را نمی‌کشد. لذا در حرمت و قبح این عمل در نزد شرع جای هیچ شک و شبهه‌ای نیست، هرچند بعضی افراد و مکاتب در مواردی این عمل را جایز بدانند، در دین اسلام قابل پذیرش نخواهد بود، البته باید توجه داشت که عملی مانند عملیات استشهادی و فدا کردن خود برای از بین بردن دشمن در حقیقت جهاد و دفاع از مال و ناموس و دین است و خودکشی محسوب نمی‌شود بلکه نوعی از خودگذشتگی و ایثار است. امّا نسبت به جایگاه آخرت کسی که خودکشی کرده است، از روایات گذشته روشن شد که جایگاه او در جهنم است و در حقیقت مبنای فهم حرمت و قبح یک عمل در نزد شارع و روایات اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ این است که اگر وعده عذاب و عقاب در جهنم برای آن عمل داده شود آن عمل جزء محرمات محسوب می‌شود و لو لفظ حرام در مورد آن استفاده نشده باشد. امّا این سؤال که آیا کسی که مرتکب چنین گناهی شده است استحقاق شفاعت شافعان در روز قیامت را خواهد داشت یا خیر. در آیات قرآن و روایات شرایطی را برای شفاعت شوندگان ذکر شده است که اگر کسی این صفات و شرایط را داشته باشد مورد شفاعت پیامبر و ائمه و سایر شفعاء قرار می‌گیرد که از جمله آنها: 1. شرک نورزیدن به خدا است، پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌فرمایند: من شفاعت می‌کنم اگر خدا بخواهد برای کسی که می‌میرد و ذره‌ای به خدا شرک نورزد. 2. اقرار به شهادتین با اخلاص: رسول الله می‌فرماید: شفاعت من برای کسی است که شهادت (لا اله الا الله) دهد و مخلص باشد و قلبش زبانش را تصدیق می‌کند و زبانش قلبش را. 3. دشمنی نداشتن با اهل بیت که کسی که بغض و دشمنی اهل بیت را در دل داشته باشد به شفاعت نائل نمی‌شود. 4. داشتن ولاء و محبت و عهد که مصداق بارز اهل بیت عصمت و طهارت هستند. آن چه از این موارد استناد می‌شود که در حقیقت شرایط ایمان است، این که کسی که با ایمان از دنیا برود به این معنا که تصدیق و اقرار قلبی به باورهای دینی داشته باشد، و منکر آنها نباشد این ایمان در دنیا و آخرت برای او نتایجی را به دنبال خواهد داشت، در دنیا مال و جان و آبروی او محترم است، لذا کسی که به ظاهر و زبان اقرار به ایمان کرده باشد و انکار دین نکرده باشد تمام احکام مسلمانان بر او بار خواهد شد، حتی اگر خودکشی کرده باشد و در آخرت اگر با ایمان مرده باشد و لو گنهکار باشد که ممکن است مؤمن دارای لغزش و گناه باشد ولی از ایمان خارج نشده باشد و به کفر و شرک نرسیده باشد و صفات و شرایط شفاعت شوندگان را داشته باشد، امکان شفاعت شافعان برای او وجود خواهد داشت. و البته روشن است که ایمان برای کسی تا قیامت باقی خواهند که ایمان را تا لحظه مردن حفظ کند و با ایمان از دنیا برود، می‌تواند امید به شفاعت هم داشته باشد. و چه بسا افرادی بوده‌اند که ظاهراً مومن بودند امّا در آخرین لحظات مرگ منکر آن شده‌اند. برای مطالعه بیشتر: 1. معاد در قرآن، ج 5، استاد جوادی آملی، چ اول، انتشارات اسراء. 2. گناهان کبیره، شهید دستغیب. 3. الهیات و معارف اسلامی، استاد سبحانی، انتشارات توحید. .. موفق باشید
23431
متن پرسش
https://www.jamaran.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-5/588194-%DB%8C%D8%A7-%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%A8%DB%8C-%D8%AA%D9%88-%DA%AF%D9%84%D8%B4%D9%86-%D8%A8%DB%8C-%D8%B5%D9%81%D8%A7%D8%B3%D8%AA سلام استاد: نظرتون راجع به شعر بالا چیست؟من که منقلب شدم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! قصه‌ی سوک امام، قصه‌ی جدایی بهترین انسان دوست‌داشتنی است در آن حدّ که «کز سنگ ناله خیزد وقت وداعِ یاران». شعر مرحوم احمد عزیزی ناله‌ی بزرگی بود که از جان همه‌ی انسان‌های حق‌شناسِ آن زمانه ظهور کرد و به حق، همان‌طور که او در سوک آن مرد الهی در خطاب به او می‌گوید: «ای لب آیینه حیرت گوی تو / خاک بر چشمان ما بی روی تو». خدا احمد عزیزی را رحمت کند چه خوب آن شعر را سروده است. موفق باشید

هین مگر هنگام هیجا آمده

یا مسیحا بر چلیپا آمده

هین مگر این زلزله تنزیل بود

یا طنین بال میکائیل بود

پاره شد چون فرق حیدر مه مگر

قبض شد روح رسول الله مگر

این خروش خون خیرالناس بود

یا کریوه یا اخی عباس بود

ای تو سکان سکینه مؤمنین

نوح امت، کشتی حق، قطب دین

ای ز صرع عشق تو غلیان خلق

رعشه ی ایمان تو در جان خلق

ای یل نفس پلید انداخته!

ای حسین با یزید انداخته!

ای بقا نوشیده پیر فانیان

خرقه پوش حلقه ی روحانیان

ای حسن پیموده ی راه حسین

پرچم خون بر گلوگاه حسین

معنی بیگانه با حرف آمده

یکه مرد الف در الف آمده

ای نفیر پنج تن آل عبا

چار قطب ارض را زیر قبا

ای به تو، روح خدا در گل شده

لامکان تا لامکان نازل شده!

ای به اوج لافتی شهپر زده

حیدر این دوره ی خیبر زده

ای به خندق بیرق فریاد ما

تیغ تو بر ذوالفقار آباد ما

ای سیه پوش تو خیل انس و جن

بهترین تفسیر نفس مطمئن

ای به نور مصطفی آیینه دار

ای نخستین حیدر بی ذوالفقار

ای غریو نینوا در هی هی ات

زینبستان زینبستان در پی ات

ما مرید بیدل راه توییم

ما ز هر آیینه خون خواه توییم

ای خم و می را به نی انداخته

خلق را در های و هی انداخته

هین مرو خلقی سقیم خود مکن

امت ما را یتیم خود مکن

ای گل حق این چه لالا کردن است

این چه وقت کوچ بالا کردن است

ای لب آیینه حیرت گوی تو

خاک بر چشمان ما بی روی تو

ما همه آیینه یاد تو ایم

بچه های نازی آباد تو ایم

ای صدای سرخ مظلومان مرو

یا خمینی جان محرومان مرو

دیگر آن قرآن ناطق، آه نیست

نقطه ای از باء بسم الله نیست

شیعیان! نالنده و مویان روید

در پی اش یا بن الحسن گویان روید

گرچه این عصر ظهور نایب است

قائم آل محمد غایب است

یا خمینی بی تو گلشن بی صفاست

داغ تو همرنگ داغ مصطفاست

بی تو یک دانگ رسالت مانده است

قسط در برج عدالت مانده است

وای بر ما بی تو می میریم ما

قسط خود را از که می گیریم ما

یا خمینی کفه ی ایمان تویی

در ترازوی خدا میزان تویی

یا علی شیر دغل گیرت کجاست؟

یا ولی عصر شمشیرت کجاست؟

یا علی مقداد کو عمار کو

استخوان مردی ابوذروار کو

آنکه بشکافد ز هم وقت فرود

کعبه  الاحباری آل سعود

وای بر ما قافله ی فرصت گذشت

چارده قرن از پی هجرت گذشت

پی به پی پیک بهاران می رود

هشت قرن از سر بداران می رود

هادی گم کرده را هان پس کجاست

مهدی ما بی پناهان پس کجاست

ای ولی مؤمنین لب باز کن

کعبه را از نو طنین انداز کن

لاله در تمثیل این غم نارس است

مهدیا داغ خمینی مان بس است

شیعیان زنجیر باید زد به خون

تا بهشت سرخ زهرا لاله گون

از چمن سبزی گذشت از لاله جوش

چون تهی شد جام پیر زهر نوش

فتنه چرخ مقرنس را ببین

آتش بیت المقدس را ببین

ای گروه مؤمنین وقت عزاست

حضرت صاحب زمان صاحب عزاست

قلب عرفان بی تپش در سینه شد

وه چه خاکی بر سر آیینه شد

ای ز عطر پاک عرفان دامنت

باغ کنعان در گل پیراهنت

بی تو وهمی از بهاران مانده است

سایه ای از سر بداران مانده است

شب شد و من همچنان دم می زنم

دم از آن خورشید عالم می زنم

جاده جاری گشته و ما می دویم

شب شد و ما بی خمینی می رویم

دشت تفصیل سواران می دهد

باغ بوی سر به داران می دهد

ما شب خود را شبانی می کنیم

در عدم ها دشتبانی می کنیم

دختران چون اشک در آیینه اند

مثل داغی کودکان بر سینه اند

کودکان این لاله های تازه جوش

گریه می نوشند از جام خروش

روح مجروح خدا تندیس شد

قطب ما امروز مغناطیس شد

شاعری پرسید از من در صعود

بی خمینی می توان آیا سرود

من برایش حیرتی آتش زدم

تکیه بر ابری تجلی وش زدم

می توان بر تیغه ی لا لانه کرد

می توان در خنجرستان خانه کرد

می توان زنجیر غربت را جوید

می توان تا بوسعیدستان دوید

می توان بر ملک ری نخجیر زد

می توان تا جور هم زنجیر زد

می توان آری به صحرا شن گریست

لیک باید لال در باطن گریست

پیر از چنگ مریدان رفته است

رو به شاباش شهیدان رفته است

ای مریدان ما دچار هیبتیم

حق تجلی کرده و در غربتیم

یاد داری بر مصلای صلیب

ناله ی آن صد نیستان عندلیب

ما که بیرق دار بودا نیستیم

امت وهم یهودا نیستیم

این فغان آیینه دار ساز ماست

این تشنج سنت آواز ماست

ما دلی داریم از خون ریش ریش

ما عزاداریم از ده قرن پیش

شیعیان تیغ جلالی می خورند

برگ خشک خشک سالی می خورند

زخم می نوشند اینان مست مست

شیعیان شیرند حتی در شکست

رخ مپوش از داغ محمل های ما

ذوالفقار اینجاست در دل های ما

هر کجا شور حسینی می شود

یک خمینی صد خمینی می شود

رفت از خوف خمینی شب به غار

این فقط یک تیغه بود از ذوالفقار

تیغ اول رقص ربانی کند

تیغ دوم ظلم را فانی کند

تیغ اول تا دل کفار رفت

نایب آمد هول استکبار رفت

تیغ دوم کعبه را رقصان کند

آنچه حیدر کرد با بت، آن کند

وه چه خبطی آن سلاله ی بید کرد

شیر ما را در نجف تبعید کرد

بیشه هرگز هیبت شیری نکاست

از نجف جز شیر هرگز برنخاست

ای سد راه سکندر بازگرد!

ای قلاووز ای قلندر بازگرد!

ما ظهورستان نامت می شویم

کاسه ی راه کلامت می شویم

ای خدا نوشیده و فانی شده

رخت فانی افکنده ربانی شده

بی تو ما را سایه ما را سوره نیست

دامن البرز را اسطوره نیست

بی تو زخم کهنه افیون می خورد

شیعه می نالد، زمین خون می خورد

آه ای آیینه داران سنگتان!

جاده های بی خمینی ننگتان!

بوی خون در شیعیان بیدار شد

باز تاریخ زمین تکرار شد

روح ها بر شطی از تن می روند

دختران شیون به شیون می روند

آه این روح بلند آب هاست

این همان عصیانگر خیزاب هاست

از عدم می خورده پیر مست رفت

عاشقان انگار عشق از دست رفت

از خروس قریه بانگی مانده است

این ولایت را دو دانگی مانده است

بی خمینی خانقاه نور نیست

بی خمینی هیچ کوهی طور نیست

ای عدم پیمودگان خنجر کجاست

ای ز شب برگشتگان! حیدر کجاست

ابر می گرید بیابان نیز هم

کوچه می نالد خیابان نیز هم

(احمد عزیزی، شرجی آواز، صفحه 81)

نمایش چاپی