باسمه تعالی: سلام علیکم: هر انسانی با انتحاب خود در بین دو گذرگاهِ فجور و تقوا قرار دارد و با تعریفی که از خود کرده است به سوی آن دو سیر میکند. انبیاء آمدهاند که تذکر دهند رجوع به فجور، انسان را با ناکامیهای دنیایی و آخرتی روبهرو میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» در این مورد شده است که عیناً خدمتتان عرضه میشود: خداوند در قرآن مى فرمايد: «... انَّما يُريدُاللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا»[1] اى اهل البيت؛ فقط و فقط خداوند خواسته تا شما را از هرگونه پليدى بزدايد و اعتقاد باطل و اثر عمل زشت را از شما پاك كند و شما را به موهبت عصمت اختصاص دهد». با دقت در آيه ى تطهير نكات زير مورد توجه قرار مى گيرد.
1- «رِجْس» از نظر لغت چون با «ال» آمده، يعنى هرگونه پليدى جسمى و روحى. يعنى اهل البيت (ع) را خداوند از هر گونه پليدى پاك كرده است.
2- بيش از 70 حديث كه بيشتر آنها از اهل سنت است اقرار دارند كه «اهل بيت» شامل، رسول خدا (ص) و حضرت على (ع) و فاطمه زهرا (س) و امام حسن و امام حسين «عليهماالسلام» مى باشد.
3- امّه سلمه مى گويد: بعد از آمدن آيه ى تطهير، رسول خدا (ص) عباى خود را برسر حضرت على و همسر او و حسنين «عليهماالسلام» انداختند و گفتند: بارالها! اينها آل محمداند. من گوشه ى عبا را بالا زدم كه وارد شوم، حضرت آن را از دست من كشيدند و گفتند: تو بر خير هستى (يعنى تو زن خوبى هستى) ولى جايت اينجا نيست.
سؤال: با توجه به اينكه قبل و بعد آيه زنان پيامبر (ص) را مورد خطاب قرار داده، چرا آيه شامل زنان پيامبر نمى باشد؟
جواب: اولًا: هيچكس تا حال قائل به عصمت زنان پيامبر نشده، در حالى كه آيه خبر از عصمت «اهل بيت» مى دهد و در آيه ى مباهله هم ثابت شد زنان پيامبر (ص) به آن معنا معصوم نيستند كه بتوانند لعنت الهى را بر كاذبين جعل كنند و لذا در كنار اهل بيت پيامبر (ص) يك نفر از زنان پيامبر هم وارد مباهله نشد.[2]
ثانياً: همه ى روايات ازسنى و شيعه پنج تن مذكور را به عنوان اهل بيت معرفى كرده اند.[3]
ثالثاً: اگر آيه مربوط به زنان پيامبر بود ضمير «عَنْكُن» كه قبل از آيه به صورت جمعِ مؤنث بود بايد ادامه مى يافت و نه اينكه وقتى موضوع اهل بيت را به ميان مى آورد بفرمايد «عنكم» يعنى ضمير را عوض كند.
چنانچه ملاحظه بفرماييد در اين قسمت از آيه سخن از اراده و مشيت خاص خداوند به ميان آمده و اين نشانه ى آن است كه مسئوليت مهمى را مى خواهد بر دوش اهل بيت پيامبر بگذارد كه چنين مسئوليتى با وظيفه ى همسران پيامبر كه در آيات قبل آنها را توصيه كرده كه در خانه هايشان ملازم باشند متناسب نيست. از طرفى روايات متعددى از محدثين اهل سنت هست كه رسول خدا همسران خود را شامل اهل بيت ندانسته اند.[4] اين آيه در مورد پنج كس نازل شده كه عبارتند از من و على و حسن و حسين و فاطمه (س). از طرفى در سوره تحريم خداوند دو نفر از زنان پيامبر (ص) را به باد انتقاد مى گيرد و مفسرين عامه آنها را عايشه و حفصه معرفى مى كنند. حال چطور مى توان چنين تطهيرى را به زنان پيامبر (ص) نسبت داد. در ضمن اصل روايت كِساء به نقل از احمد حنبل همان پنج تن را به عنوان اهل بيت معرفى كرده است. (ابن طاوس، الطرائف/ ترجمه ى داود إلهامى، ص: 474)
وقتى حضرت حق مى فرمايد: نمونه هايى در عالم هستند كه عين طهارت اند، معلوم است مى خواهد راه را نشان بدهد. مثل اين است كه بگويد: اى تشنه ها چيزى خلق كرده ام كه عين ترى است و فقط از طريق آن سيراب مى شويد.
وقتى مى فرمايد: خداوند اراده كرد كه فقط شما اهل بيت را از هر گونه آلودگى پاك كند، پاك كردن از هر آلودگى را منحصر به آنها مى كند. از آن طرف دين را آورده است تا همه ى انسانها از آلودگى ها پاك شوند، پس معلوم است طهارت اهل بيت (ع) يك نوع طهارت ديگرى است كه راه به طهارت رسيدن بقيه را نشان مى دهند و همينطور كه عرض شد اين طهارت؛ طهارت تكوينى است و همانطور كه ترى آب تكوينى است و همه ى رطوبت ها از آب گرفته مى شود. اين طهارت را منحصر به اين خانواده كرد تا هر كس مى خواهد به طهارت حقيقى دست يابد به اين خانواده رجوع كند.
وقتى مى گوييم: آب تكويناً تر است يعنى فقط ترى است و وجودش عين ترى است. اگر رسيديم به اين كه اهل بيت تكويناً در مقام طهارت اند، يعنى عين الطهاره هستند، همين طور كه براى به دست آوردن ترى بايد به عين ترى كه آب است رجوع كنيد، امامان معصوم (ع) هم كه عين درستى و طهارت اند، بايد براى ارزيابى عمل انسانها در ميان باشند تا هركس اندازه ى درستى عملش را با عمل امام معصوم (ع) بسنجد، همانطور كه ما در امور نظرى در فطرت خود بديهيات داريم و درستى يك فكر را بر اساس مبناهاى بديهى ارزيابى مى كنيم و آن بديهيات براى درست فكركردن مبناى هر انسانى است، اهل بيت (ع) هم مبناى درست عمل كردن انسانها هستند. مثلًا اگر به شما بگوئيم يك شهر هست كه يكى از خيابانهاى آن از كل آن شهر بزرگتر است، نمى پذيريد، چون بر مبناى قاعده ى بديهى خود كه مى گويد؛ «جزء يك چيز نمى تواند از كل آن چيز بزرگتر باشد» و چون آن خيابانِ بزرگ هم جزء آن شهر است پس نمى شود كه آن خيابان از آن شهر بزرگتر باشد و لذا بدون آن كه نياز باشد برويد، تجربه كنيد و بعد آن سخن را ردّ كنيد، طبق يك قاعده ى بديهى كه مى شناسيد آن حرف را نمی پذیرید. زيرا خداوند آن قاعده ى بديهى را به صورت تكوينى براى راهنمايى شما در جانتان قرار داده است، و به كمك آن به راحتى مى توانيد فكر خود را در شناخت حق و باطل سر و سامان بدهيد. قواعد بديهى، امامِ عقل نظرى ما هستند و جان ما با آن قواعد يگانه است و غير حكم آنها را غلط مى داند و نمى پذيرد، پس در واقع عقل نظرى انسانها امام معصوم دارد كه همان بديهيات است. مى گوئيم اجتماع نقيضين محال است، يعنى نمى شود اين شىء همين حالا در اين مكان باشد و همين حالا در اين مكان نباشد، چون هست و نيست نقيض هم اند و عقل و جان انسان جمع نقيضين را نمى پذيرد. قاعده ى «امتناع اجتماع نقيضين» را جان ما پذيرفته و كاملًا هم حق مى داند و لذا بقيه ى انديشه هايش را بر اساس آن قاعده تنظيم مى كند، آن قاعده براى انسان عين درستى است و چيزى نيست كه با تجربه به دست آمده باشد، درستى آن فوق تجربه است.
همينطور كه انسان در عقل نظرى امام دارد تا انديشه اش به خطا نيفتد و دائماً انديشه ى خود را با آن هماهنگ مى كند و از طريق امامِ عقل نظرى مغالطه ها را مى شناسيد و فريب آنها را نمى خوريد، عيناً خداوند براى ما در امور عقل عملى، امامِ بيرونى مى گذارد تا در عمل به خطا نيفتيم و مطابق سيره ى آنها عمل كنيم كه طبق ادله ى قرآنى، آن امام در رفتار و اعمال عين طهارت است و شما مى توانيد اعمال خود را بر اساس اعمال و گفتار او تنظيم كنيد و راه طهارت را از طريق عين طهارت بيابيد و در فهم قرآن هم از فهم آنها كمك بگيريد. در آيات 77 تا 79 سوره ى واقعه فرمود: اين قرآن يك مقام عاليه ى وجودى دارد كه فقط اهل طهارت مى توانند با آن تماس بگيرند و حقيقت آن را دريابند يعنى هر كس خواست از نور قرآن بهره بگيرد و قلب او به نور منور شود بايد در مسيرى قرار گيرد كه اهل البيت (ع) متذكر آن هستند.
چنانچه ملاحظه مى فرماييد خداوند ما را در حدّ فهم قرآن به عنوان يك تئورى متوقف ننمود، بلكه مصداق هاى كاملِ دركِ قرآن را به صحنه آورد و به ما معرفى كرد، اگر كسانى هستند كه طبق آيه ى تطهير عين طهارت اند و اگر حقيقت قرآن كه يك حقيقت غيبى وجودى است را فقط مطهرون درك مى كنند حال سؤال برايتان پيش مى آيد؛ آن راهى كه ما را تنها در حدّ درك مفاهيم قرآن نگه ندارد كدام راه است؟ خود قرآن انگشت اشاره را متوجه «مطهرون» كرده است، شخصيتهايى كه خودشان از طريق طهارتِ قلب با وجود حقايق مرتبط اند، آنها راهى هستند تا بقيه را نيز وارد راه انس با قرآن نمايند. عنايت داشته باشيد كه بسيار فرق مى كند كه از كلمات امامان در حدّ مفاهيم استفاده كنيم تا اين كه آنها را امام خود قرار دهيم و با طهارت قلبى به قلب امام نزديك شويم و قلباً با امام زندگى كنيم، و اين از طريق رعايت حلال و حرام شريعت الهى و الگو و نمونه و راهنماگرفتن شخص امام، عملى است. البته معلوم است كه بايد به عنوان مقدمه، تعاليمى را پشت سرگذاشت تا آداب و ادبِ تماس با حقيقت را به دست آوريم. عمده آن است كه بدانيم ماوراء زندگى با مفاهيم، زندگى ديگرى هست و آن راه انس با حقيقت قرآن است. سيرى كه از برهان آغاز و به عرفان رهسپار و به روايت و قرآن منتهى شود، سير شيرينى است، سيرى است كه موجب جامعيت در علم و معرفت و ايمان و عمل صالح خواهد شد.[5]
وضع خاص آيات مربوط به اهل البيت (ع) در قرآن
به دستور خدا، آياتِ مربوط به اهل البيت (ع) در لابه لاى بقيه ى آيات قرارگرفته تا به دليل تعصبات قومى كه هنوز در عمق روح مردم عربِ آن زمان باقى بوده، مردم حساسيت تعصب آميز نسبت به اهل البيت (ع) نشان ندهند و بر سرموضوع اهل البيت (ع) معركه نگيرند و يا آن قسمت از قرآن را كه مربوط به اهل البيت است مطلقاً رها كنند و يا به حاشيه برانند. به عنوان مثال قرآن مىفرمايد:
«حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ- الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلَامَ دِينًا- فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»[6]
ملاحظه كنيد ابتدا بحث تحريمِ خوردن ميته در آيه مطرح است، بعد در مورد ولايت على (ع) و يأس كفار از آن معرفى سخن مى گويد، و سپس همان بحث قبلى در مورد چگونگى حلال شدنِ خوردن ميته را ادامه مى دهد. به خوبى معلوم است كه از قسمت «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلَامَ دِينًا» وسط آيه قرار گرفته است.
يا ملاحظه مى كنيد آيه ى «يا ايّهاالرّسول» در بين آيات 66 تا 68 سوره ى مائده چنين است: مىفرمايد:
«وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم مِّنْهُمْ أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ سَاء مَا يَعْمَلُونَ- يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ- قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَيْءٍ حَتَّىَ تُقِيمُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ»
ابتداى آيه بحث بر سر اهل كتاب است كه چنين و چنان كنند، بعد آيه ى مربوط به ابلاغِ ولايت على (ع) را مى آورد و سپس همان بحث اهل كتاب را ادامه مى دهد.
موقعيت آيه ى تطهير چنين است: مى فرمايد:
«يَا نِسَاء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا، وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ- إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا- وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا».[7]
در ابتدا و انتهاى آيه توصيه هايى است به زنان پيامبر خدا (ص) كه رعايت سخن گفتن را با نامحرم بكنند و در خانه هاى خود به انجام وظيفه بپردازند. ولى در وسط آيه بحث عصمت اهل البيت (ع) را به ميان مى آورد كه حكايت از مسئوليتى است كه براساس آن طهارت به عهده ى آنها گذارده شده است.
راز اين شيوه ى بيان در اين است كه در ميان تمام دستورات اسلامى هيچ دستورى نبوده است كه مثل تبعيت از خاندان پيامبر و امامتِ اميرالمؤمنين (ع) مورد انكار واقع شود و لذا عملًا با اين روش هم قرآن حفظ گرديد و هم موضوع اهل البيت (ع) مطرح شد تا آيندگان با دقت بيشترى متوجه شوند چگونه به هدايت كامل كه همانا توجه به اهل البيت است، مى توان دست يافت.[8] سيوطى گويد كه طبرانى تخريج كرده از ابوالحمراء كه مى گفت: ديدم رسول الله (ص) را كه به مدت شش ماه مى آمد درب خانه ى على و فاطمه و آيه ى تطهير را مى خواند. راستى در پشت اين حركات چه پيامى نهفته است؟ رسول خدا (ص) انديشه ها را به كدام سو مى خواهند بكشانند؟ موفق باشید
[1] ( 4)- سوره ى احزاب، آيه ى 33.
[2] ( 1)- ابن جرير و طبرانى آورده اند كه رسول خدا( ص) فرمود:
\iُ« انْزَلَتْ هذِهِ الْايةُ في خَمْسَةٍ: فِيَّ وَ في عَلِيٍّ وَالحسن وَ الْحسين وَ فاطِمه»\E
اين آيه در مورد پنج كس نازل شده كه عبارتند از من و على و حسن و حسين و فاطمه( س). از طرفى در سوره تحريم خداوند دو نفر از زنان پيامبر( ص) را به باد انتقاد مى گيرد و مفسرين عامه آنها را عايشه و حفصه معرفى مىكنند. حال چطور مىتوان چنين تطهيرى را به زنان پيامبر( ص) نسبت داد. در ضمن اصل روايت كِساء به نقل از احمد حنبل همان پنج تن را به عنوان اهلبيت معرفى كرده است.( ابن طاوس، الطرائف/ ترجمهى داود إلهامى، ص: 474)
[3] ( 2)- در اين مورد مىتوان به خصائص نسائى، ص 4 و مستدرك حاكم، ج 2، ص 416 و دهها كتاب ديگر از اهل سنت رجوع كرد.
[4] ( 3)- جامع الاصول، ج 1، ص 103، صواعق ابن حجر، ص 148.
[5] ( 1)- براى پيگرى اين بحث به كتاب« آنگاه كه فعاليت هاى فرهنگى پوچ مى شود» رجوع فرماييد.
[6] ( 1)- سوره ى مائده، آيه ى 3.
[7] ( 1)- سوره ى احزاب، آيات 32 تا 34.
[8] ( 2)- شايد علت اين روش را بتوان در سخن مولوى جستجو كرد كه مىگويد:
وگر از عام بترسى كه سخن فاش كنى |
سخن خاص نهان در سخن عام بگو |
|
ور از آن نيز بترسى هِله چون مرغ چمن |
دمادم زمزمه ى بى الِف و لام بگو |
|
همچو انديشه كه دانى تو و داناى ضمير |
سخن بى مد و بى نقطه و ادغام بگو |
|
سيوطى گويد كه طبرانى تخريج كرده از ابوالحمراء كه مى گفت: ديدم رسول الله( ص) را كه به مدت شش ماه مى آمد درب خانه ى على و فاطمه و آيه ى تطهير را مى خواند. راستى در پشت اين حركات چه پيامى نهفته است؟ رسول خدا( ص) انديشه ها را به كدام سو مى خواهند بكشانند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: برای تهران، موضوع نسبت به اصفهان متفاوت است. زیرا در تهران احتمال رأیآوردنِ مشترکین هست، لذا اگر پیشنهادِ جناب آقای پناهیان عمل شود، سه بزرگواری که انگلیسها خواستهاند که رأی نیاورند، تقویت میشوند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میفرمایید. کتاب، چیز دیگری است و اساساً آنچه که بیشتر در حافظه میماند، مطالبی است که از طریق صفحات کتاب به ذهن منتقل شده است. موفق باشید
باسمه تعالی. سلام علیکم. 1ـ حضرت امام بنا دارند که ما را از خود آزاد کنند و به خدا برسانند و این غیر آن است که بخواهیم برای خود بهشت و ریحان داشتهباشیم؛ آن هم بد نیست ولی این سلوک، آن سلوک نیست. باید به عزم خود نگاه کنید که آیا برای لذات نفس عبادت میکنید تا آن دنیا از آن لذات بهرهمند شوید یا ما وراء اینها خود انس با خدا برای شما مطلوب است. 2ـ البته برای مردم معمولی نباید با زبان فلسفه و عرفان حرف زد ولی اگر کسی به مبانی فلسفی و عرفانی آگاهی داشتهباشد، بر آن مبنا سخنهای دقیق و متینی را با مردم در میان میگذارد که نمونهی آن را در حضرت امام ملاحظه کردید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: سید محسن عزیز! بنده توصیهی دلسوزانهی شما را با تمام جان درک میکنم و همینطور که همهمان معتقدیم حتماً اسلام مهمتر از انقلاب است و امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» خاک پای رسولاللّه«صلیاللّهعلیهوآله» حساب نمیکند و همین طور که میفرمایید دینداری فردی به مزاق مردم بیشتر نزدیک است تا دینداریِ اجتماعی. ولی دینداری واقعی وقتی به صحنه میآید که خدا ملاقات شود و خداوند طبق آیهی «کلّ یومٍ هو فی شأن» در هر روز و تاریخی مطابق نور خاص و اسماء خاصی ظهور میکند که ظرف امروزین این ظهور، انقلاب اسلامی است در جمال حضرت امام و مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» است. از این جهت اگر بخواهیم مردم را به جای اُنس با خدایِ ذهنی، با خدای واقعی مأنوس کنیم چارهای جز این نداریم همانطور که خودتان متوجهاید در نهایت ذهنها و قلبها را به سوی رهبری و امام معطوف داریم. موفق باشید
در ضمن قسمتهای اولیهی سؤالتان را از روی سایت حذف کردم و تنها از آنجایی که میفرمایید «من سؤالی دارم» را در اختیار کاربران قرار دادیم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: محیالدین از این نظر در بستر اهل سنت تفکر میکند و به همین جهت حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» در جواب او میفرمایند به جان دوست قسم خداوند برای ادامهی دین خود، ولیّ الهی را انتخاب کرد و محیالدین را مورد نقد قرار میدهند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر رشد انسان در دورهی جنینی در بستر طبیعی طی شود، مسلّم جسم انسان مطابق نفس ناطقه، به زیباترین شکل ظهور میکند؛ ولی عموماً اینطور نیست. و لذا اگر عضوی از اعضای انسان مطابق نظم سایر قسمتهای بدن رشد نکرده است، مانعی ندارد که انسان از طریق عمل جراحی آن عضو را به نظم مناسب خود درآورد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آدم حسابی! این حرفها بیشتر، حرفهای ذوقی است و اساساً طرف میخواهد ابرویش را درست کند، چشمش را کور میکند. میخواهد جناب علی«علیهالسلام» را بالا ببرد، پیامبر«صلواتاللّهعلیه» را پایین میآورد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. ابتدا؛ انسان باید یک دستگاه فکری قابل اعتماد پیدا کند و سپس با توجه به آن دستگاه به سایر گلستانهای معرفتی رجوع نماید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده چیزی جدای از آنچه اساتید اخلاق میفرمایند، ندارم مبنی بر آنکه هر روز نباید غذای گوشتی بخوریم و رویهمرفته غذایمان ساده باشد و دو نوع غذا در سفره نداشته باشیم و بین دو غذا، تنقلاتخور نباشیم و حتیالامکان سه روز در هر ماه را روزه بگیریم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن میفرماید: «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ» یعنی چنانچه ما در اعمال دینی و اخلاقی قدم برداریم خداوند میل به گناهان را در ما از بین میبرد و در نهایت آن گناهان نیز با توبه از صفحهی ذهن ما پاک میگردد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم نتوانیم بین دستگاه کلیسا و تشکیلات روحانیت پاپی فرق گذاشت ولی میتوان گفت در عین آنکه باید احترام لازم را برای جناب آکوئیناس قائل بود و فلسفهی تومیسم را در مقایسه با بقیهی جریانهای موجود در مسیحیت نزدیکترین جریان به آموزههای حضرت عیسی«علیهالسلام» دانست، ولی فراموش نکنیم که جناب قدیس آکوئیناس با هرچه بیشتر ارسطویی و سینویکردنِ مسیحیت، مسحیت را از حالت قدسی درآورد و همین زمینهی رنسانس گشت. بنده تا حدّی در جزوهی «تاریخ فلسفهی غرب» عرایضی نسبت به شخصیت آکوئیناس داشتهام و به راحتی شاید نتوان او را با جناب ملاصدرا مقایسه کرد بهخصوص که جناب ملاصدرا با رجوع به انسانهای قدسیِ اهل عصمت و طهارت یعنی اهلالبیت فلسفهی خود را شکل دهند ولی آکوئیناس نتوانست این خلأ را پر کند زیرا مسیحیت به طور کلّی از این خلأ رنج میبُرد و میبَرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر مخلوقی در جایگاه امکان ذاتی خود طلب وجود میکند و خداوند جواب طلب و تقاضای مخلوقات را داده وگرنه او در مقام خود غنیٌ عن العالمین است. موفق باشید