باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی همهی شرایط زندگی در زمان حضرت صدیقهی طاهره«سلاماللّهعلیها» در خانه بوده است، ضرورتی نداشته است که افراد از خانه و قبیلهی خود خارج شوند. ولی امروز اینطور نیست، بعضی از قسمتهای زندگی در بیرون از خانه است و نباید کسی خود را به این بهانهها منزوی و متوقف کند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان ایمان خود را با حضور در صحنههای عبادی بهدست میآورد و معلوم میشود که توهّمات نمیتواند نقش چندانی داشته باشد. داستان دوستتان جای خود دارد که میدان را تا آنجا به توهماتش داده است که اینچنین به زحمت افتاده. عرایضی در کتاب «جایگاه جن و شیطان و جادوگر» در این موارد شده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مواردی که میفرمایید را باید با ملاکهای معرفتی و در نسبت به اهداف ضد استکباری انقلاب اسلامی برای خود روشن کنید 2- ازدواج چیز مبهمی نیست که به تعریف جدایی از آنچه در عرف هست، نیاز داشته باشد. انسانها از جهات مختلف مثل تولید فرزند و رفع نیاز جنسی و داشتن همسری که با او اُنس روحی داشته باشد، نیاز به ازدواج دارد 3- بحث «معاد» همراه با شرح صوتی آن خوب است کار شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1ـ به صرف اینکه خداوند روحیهی مادر بودن را در صاحب فرزندی ایجاد کرد، نوری به او خواهد داد که آن نور فرزند را تا بهشت جلو میبرد. 2ـ در زمان ظهور مولایمان شرایط خوب شدن بیشتر فراهم است ولی مسئولیتها در آن نظام بیشتر است و به همین جهت ثواب آن دو چندان است مثل عبور از چراغ خطر در نظام جمهوری اسلامی که نه تنها خلاف قانون است بلکه گناه محسوب میشود و همین محدودیت چنانچه رعایت شود ثواب جدای از خلاف نکردن برای او به شمار میآید. 3ـ وقتی انسان آرام آرام خود را کنترل کرد و از عادات خلاف عقل و اخلاق فاصله گرفت، بهرههای غیر قابل تصوری برایش محقق میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینکه میفرمایید احساس راکدبودن میکنم، در این سیر این حالت، حالتِ به تکوینرسیدن است که جناب خواجه عبداللّه انصاری مثلاً در مورد «حال» میگوید: از جلوات شهود الهی است در دیدن حقایق، و راهِ باقیماندن آن «شهودُ الحقيقةِ لا كسباً، و رفضُ الدَعْوَى لا علماً، و البقاءُ مع نورِ اليقظةِ لا تَحَفُّظاً.»
استقامت احوال، استقامت در شهود حقیقی است که کسباً بهدست نیامده و سعی کند آن شهود و آن برق بماند و یا لااقل زود نرود و نیز در استقامت احوال ادعا را بردارد ولی نه به صورت علمی. طوری شود که از حالش بجوشد که ادعا نکند و به حسب حال رفض ادعا کند و نیز در استقامت احوال بر نور یقظه باقی باشد ولی نه از سر تکلّف بلکه به اقتضای همان حال. رویکرد سالک باید در این مرتبه چنین باشد که حال را که شهود حقیقت است و به سراغ او آمده حفظ کند، و در ادامهی این استقامت در آن حالِ خوش معنوی، نظر به خود نداشته باشد تا دعوی نقشداشتن در این امر بکند و این غیر از آن است که از نظر علمی خود را متذکر کند که همهچیز از آن خدا است و من هیچکارهام. در حضوری قرار گیرد که «إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّه»(آلعمران/154) و در ادامه باقی بماند به آن نور یقظه که در ابتدا بدان منور شد و از این طریق خود را از هر غفلتی محفوظ بدارد. البته به وقتش این موضوعات بیشتر روشن میشود. لذا پیشنهاد میشود منازلالسائرین را با شرحی که جناب حجتالاسلام و المسلمین استاد یزدانپناه دادهاند، دنبال کنید. موفق باشید
باسمه تعالی. سلام علیکم. 1ـ حضرت امام بنا دارند که ما را از خود آزاد کنند و به خدا برسانند و این غیر آن است که بخواهیم برای خود بهشت و ریحان داشتهباشیم؛ آن هم بد نیست ولی این سلوک، آن سلوک نیست. باید به عزم خود نگاه کنید که آیا برای لذات نفس عبادت میکنید تا آن دنیا از آن لذات بهرهمند شوید یا ما وراء اینها خود انس با خدا برای شما مطلوب است. 2ـ البته برای مردم معمولی نباید با زبان فلسفه و عرفان حرف زد ولی اگر کسی به مبانی فلسفی و عرفانی آگاهی داشتهباشد، بر آن مبنا سخنهای دقیق و متینی را با مردم در میان میگذارد که نمونهی آن را در حضرت امام ملاحظه کردید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر مخلوقی در جایگاه امکان ذاتی خود طلب وجود میکند و خداوند جواب طلب و تقاضای مخلوقات را داده وگرنه او در مقام خود غنیٌ عن العالمین است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در این رابطه در جلسهی اول شرح کتاب «عقل و ادب ادامهی انقلاب در این تاریخ» شد. برای درک بهتر موضوع، نیاز به مقدماتی مثل «برهان صدیقین» و «حرکت جوهری» است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده چیزی جدای از آنچه اساتید اخلاق میفرمایند، ندارم مبنی بر آنکه هر روز نباید غذای گوشتی بخوریم و رویهمرفته غذایمان ساده باشد و دو نوع غذا در سفره نداشته باشیم و بین دو غذا، تنقلاتخور نباشیم و حتیالامکان سه روز در هر ماه را روزه بگیریم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: دقیقاً متوجه فرمایش شما نشدم. ملاصدرا در جلد 9 اسفار، صفحهی 346 به استقبال سخن محیالدین رفته و معتقد میشود عذاب، دائمی نمیباشد و معتقد است از آنجایی که قرآن میفرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ» (اعراف/179) به یقین عدهی زیادی را برای جهنم آفریدیم. پس ذات عدهای برای جهنم است و از این جهت که ذات آنها با جهنم مناسبت دارد نباید جهنم برای آنها آزاردهنده باشد و به همین جهت از درخت زقّوم با ولع میخورند. البته ملاصدرا در کتاب «عرشیه» که از آخرین آثار اوست از عقیدهی قبلی برمیگردد و معتقد میشود دار جهنم دار آلام و رنجِ ابدی است. در کتاب «عرشیه» این طور شروع میکند: صاحب فتوحات مکیه، ابن عربی، در این باب امعان نظر کرد و در آن کتاب، بحث فراوان نمود و در فصوص گفت: اما دوزخیان، فرجام کار آنها به سوی نعمت است؛ زیرا صورت آتش برای دوزخیان پس از سپری شدن مدت عقوبت، سرد و سلامت میشود. «و اما انا و الّذي لاح لى بما انا مشتغل به من الرياضات العلميّة و العمليّة ان دار الجحيم، ليست بدار النعيم و انما هى موضع الألم و المحن و فيها العذاب الدائم، لكن آلامها متفننة متجددة على الاستمرار بلا انقطاع و الجلود فيها متبدلة.» امّا من، آنچه که برایم با اشتغال به ریاضتهای علمی و عملی، ظاهر و آشکار شده، این است که دوزخ و سرای جحیم جای نعمت نیست بلکه جای درد و رنج است و در آن، عذاب دائم و همیشگی وجود دارد امّا رنجها و دردهایش گوناگون و نو به نو و در عین حال پیوسته و بدون پایان است. پوستها در آن دگرگون میشوند. آنجا جای راحتی و آسودگی و رحمت و آرامش نیست؛ زیرا منزلت دوزخ و دار جحیم در آن سرای، همانند منزلت عالم کون و فساد، از این عالم دنیاست.(ملا صدرا، عرشیه، انتشارات مولى، 1361، ص 282.) موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً نور قبض عزرائیلی باید مربوط به انسان و قبض اسرافیلی، مربوط به دنیا. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مباحث معرفت نفس و برهان صدیقین همراه با شرح صوتی آن را مقدمتاً باید داشته باشید. و پس از آن هفتهای یکجلسه را با مطابقت با کتاب استماع فرمایید و در آن تأمل کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم نتوانیم بین دستگاه کلیسا و تشکیلات روحانیت پاپی فرق گذاشت ولی میتوان گفت در عین آنکه باید احترام لازم را برای جناب آکوئیناس قائل بود و فلسفهی تومیسم را در مقایسه با بقیهی جریانهای موجود در مسیحیت نزدیکترین جریان به آموزههای حضرت عیسی«علیهالسلام» دانست، ولی فراموش نکنیم که جناب قدیس آکوئیناس با هرچه بیشتر ارسطویی و سینویکردنِ مسیحیت، مسحیت را از حالت قدسی درآورد و همین زمینهی رنسانس گشت. بنده تا حدّی در جزوهی «تاریخ فلسفهی غرب» عرایضی نسبت به شخصیت آکوئیناس داشتهام و به راحتی شاید نتوان او را با جناب ملاصدرا مقایسه کرد بهخصوص که جناب ملاصدرا با رجوع به انسانهای قدسیِ اهل عصمت و طهارت یعنی اهلالبیت فلسفهی خود را شکل دهند ولی آکوئیناس نتوانست این خلأ را پر کند زیرا مسیحیت به طور کلّی از این خلأ رنج میبُرد و میبَرد. موفق باشید
