باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل کار طلبگی باید ممحضشدن به دروس رسمی حوزوی باشد بهخصوص تا مطالعهی رسائل و مکاسب. و در دلِ همین نوع زندگی است که الطاف الهی سراغ طلبه میآید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر انسان از ابتدا معنای بودن خود را در این دنیا درست تعریف کند و خود را بندهی خدا بداند و سعی کند همواره این معنا را عمیق نماید، صحنههای حق و باطل را بهخوبی خواهد شناخت. عمده عمیقشدن در بندگی است و دینداریِ عقلی همراه با درک قلبی. در این صورت حق از باطل برای او روشن خواهد بود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی بحث را با «وجود» به میان آوریم در مقابل آن جز عدم نمیماند و از این جهت، «وجود» است که همواره در صحنه است و نه «عدم». در این دستگاه است که میگوییم آنچه غیر از «وجود» میشناسیم، چیزی جز همان «وجود» نیست با تعینات مختلف که به آنها «ماهیات» گویند به آن معنا که «ماهیات» حدّ وجودند و لذا تنهایِ تنها آنچه هست، «وجود» است و نه ماهیت اصالت مییابد و نه چیزی که بین ماهیت و وجود باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب خواجه عبداللّه انصاری«رحمةاللّهعلیه» در «منازلالسائرین» میفرماید: سالک در ابتدای منازل باید با نظر به گناهان خود، باب «توبه» را باز کند. ولی در منازلِ بعدی، نباید با یادآوریِ گناهان، صفای بین خود و حضرت حق را مکدّر نماید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به یک معنا عموماً شاعران در عسرتاند زیرا بیشتر زمانهها ظرفیت درک اشارات آنها را ندارند. لذا شاعر به زبان شعر که دارای جامعیت لازم است سخن میگوید و تنها شاعرانی میتوانند چنین کار مهمی را انجام دهند که با خلوص لازم، نیوشایِ اشارات روح زمانهی خود شده باشند که مرحوم سبزواری با خلوصی که در عهد خود نسبت به انقلاب اسلامی ایجاد کرد، فضای عطرآگین اشارات روحِ تاریخ انقلاب اسلامی را به مشام مستمعین خود رساند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شما به حکم وظیفه عمل کنید و خداوند هم از شما فعلاً همین را میخواهد و این راه را به سوی شما گشوده است 2- فعلاً درس 3- فعلاً درس. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در این مورد قبلاً در جواب سؤال10764 شده. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم:همان طور که در جواب شماره 11881 عرض شد ما باید در هر زمانی به بهانههای مختلف جامعه را به سوی تفکری دعوت کنیم که اقتضای تاریخی است که در آن زندگی میکنند و از این طریق میتوان به شکل حضوری در ذیل ارادهی الهی قرار گرفت. آیا در این کار موفق هستیم یا نه؟! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه که روایات مذکور بدان اشاره دارند همانی است که امروز تحت عنوان «غم غربت» نام میبرند و مربوط به کسی است که متوجه شده نسبتش با حقایق گستردهی عالم آنطور که شایسته است، نیست. لذا از یک طرف نظر به عالمِ گشوده و روشنیگاهِ هستی دارد و از طرف دیگر خود را محروم احساس میکند. این است آن غمی که حضرت حق دوست دارد و انسان را در این حالت تنها نمیگذارد.
درك غم غربت: انسان به صورتى شگفت انگيز در طلب بازگشت به آن عالم مقدسى است كه خود را در آنجا آرام مى بيند، ولى راه بازگشت را نمى شناسد، وقتى خود را به عنوان پنجره اى مقدس شناخت، اين بازگشت را شروع مى كند و در فرهنگ مؤمنين به عالم معنا قدم مى گذارد و ديگر مسئوليتى خاص نسبت به بودن خود احساس مى كند، كه اين مسئوليت، غير از آن چيزى است كه انسان متجدّد نسبت به بودن خود دارد. او ديگر غم غربت از عدم ارتباط با حق را مى فهمد و آرزوى زندگى كردن در قرب خدا در جان او سر برمى آورد و معنا پيدا مى كند و به نمونه هايى از انسانها دل مى بندد كه فوق زمين و زمان، زندگى را طى كردند و مى كنند، از روزمرّگى ها آزاد است و در عالم معنوى خود رمز و رازهايى را اندوخته دارد. از دنياى تاريكِ ابهامات به آسمان شفاف معنويت نظر دارد، حتى چنين انسانى طبيعت را به مانند مادر و پرستارى مى شناسد كه پروردگار انسانها براى پروريدنِ او آن را آفريده و لذا با طبيعت به صورتى شفاف برخورد مى كند و از آن پيام پروردگارش را مى شنود و جلوه روحانى او را مى بيند. ديگر براى او طبيعت و فوق طبيعت به دوگانگى مطرح نيست، چرا كه وقتى متوجه شد خودش پنجره ارتباط با حق است، راه پنجره ديدن همه چيز را تمرين كرده است، و در اين حال در همه چيز و در همه جا يك نحوه تقدس مى يابد، وقتى حيات انسانى رشد كرد و از حيات بدنى بالاتر آمد همه چيز را در حيات مى يابد. عرایضی در این رابطه در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» به صورت زیر شده است:
غم غربت؛ اولين قدم: اين مقدمات را به اين دليل عرض كردم تا إنشاءالله عزيزان به اين نتيجه برسند كه به قول ابن سينا عزم و تصميم ما آن شود كه براى خود شخصيت جامعى را برنامه ريزى كنيم، هم بتوانيم كار فكرى بكنيم، هم كارهاى علوم تجربى مان را بتوانيم خوب دنبال كنيم، هم مديريت خيال خود را دنبال نماييم، هم كار عقلى كنيم و هم از تربيت قلب خود غافل نمانيم، راه پرورش و مديريت هر كدام هم مشخص است و مى توانيد با برنامه ريزى درست به همه ابعاد خود برسيد. تا اينكه آرام آرام به احساسى منتقل شويد كه به آن «احساسِ غم غربت» مى گويند. اين اولين قدمى است كه در فضاى آن مى توانيد زندگى صحيح را شروع كنيد؛ غم غربت داشتن سيرمى آورد. چطور مى شود كه اويس قرنى از يمن بلند مى شود و به مدينه مى آيد؟ چون احساس غم غربت مى كند. همان است كه به اصطلاح عرفا مى گويند: «درد پيدا مى شود» و به واقع مشكل روزمرّگى را با همين «درد پيداكردن» مى توان از بين برد. كسى كه در اين دنيا با غم غربتِ خود آشنا شد ديگر گرفتار كارهاى ياوه نمى شود.
اين داستان را از مولوى حتماً داريد كه يك نفر سيلى محكمى به پشت گردن رفيقش زد. او عصبانى شد و يقه طرف را گرفت كه فلان فلان شده! چرا زدى؟! مى خواست تلافى كند كه رفيقش گفت: صبركن، من از تو يك سؤالى مى كنم، اول آن سؤال را جواب بده، بعداً تلافى كن. از او پرسيد: دقت كردى وقتى من پشت گردن تو زدم، «طراقّى» صدا كرد؟ گفت: بله. گفت: بگو ببينيم اين صداى طراق از گردن تو بود يا از دست من؟ بيچاره طرفى كه پشت گردنى خورده بود، گفت: من آنچنان پشت گردنم مى سوزد كه فكر اين چيزها را نمى توانم بكنم، «تو كه بى دردى همى انديش اين» تو كه بى دردى اين سئوالها برايت پيدا مى شود. من درد دارم تو بى دردى، اين دو تا خيلى فرق مى كند. مولوى اين طور مى گويد:
|
آن يكى زد سيلى اى مر زيد را |
حمله كرد او هم براى كيد را |
|
|
گفت سيلى زن، سؤالت مى كنم |
پس جوابم گوى و آنگه مى زنم |
|
|
بر قفاى تو زدم، آمد طراق |
يك سؤالى دارم اينجا در وفاق |
|
|
اين طراق ازدستِ من بوده است يا |
از قفاگاه تو اى فخر كيا |
|
|
گفت: از درد اين فراغت نيستم |
كه در اين فكر و تأمل بيستم |
|
|
تو كه بى دردى همى انديش اين |
نيست صاحب درد را اين فكر هين |
|
از اينجا مولوى نتيجه خوبى مى گيرد كه انسانِ بى درد گرفتار روزمرّگى است، چون غربت خود را در اين دنيا فراموش كرده است.
|
دردمندان را نباشد فكر غير |
خواه در مسجد برو خواهى به دير |
|
|
غفلت و بى دردى ات فكر آورد |
در خيالت نكته ى بكر آورد |
|
تازه فكر مى كنى خيلى مهم هستى كه اين نكات به ذهنت آمده، نمى فهمى كه اين حرفها، حرفهاى آدمهاى راه گم كرده است.
|
جز غم دين نيست صاحب درد را |
مى شناسد مرد را و گرد را |
|
چون به غربتِ خود در اين دنيا آشنا شد و فهميد فقط راه نجات، انس با خدا است، با تمام وجود دامن دين را مى گيرد و همه ى دغدغه اش اين است كه از مسير ناب ديندارى فاصله نگيرد.
براى آدمهايى بى درد بحثهاى بى خود و پوچ پيش مى آيد كه آقا به نظر تو اين دكور بهتر است يا آن دكور؟ آدمهاى بى درد مى خواهند خالى هاى زندگى شان را با فشارهاى بیجا پركنند. آدمى كه غم غربت دارد، مى داند كه غم غربت او در ارتباط با عالَم قدس پُر مى شود، اين آدم مى فهمد ركوع يعنى چه، سجده يعنى چه، سكوت يعنى چه. اين كه مى گويند خواب مؤمنِ عالِم عبادت است، نه يعنى عالِم به علم رياضيات و فيزيك، منظور عالم بالله است. عالَم قُدس تنها عالَمى است كه غم غربت انسان را جواب مى دهد.
آنچه بايد در اين رابطه مورد توجه باشد اين كه، اولًا: فرهنگ انسانهاى قدسى بيش از آنكه نمود ظاهرى داشته باشد جنبه ى باطنى اش شديد است، برعكس ظاهرگرايان كه سيرى درونى ندارند، حتى جنبه هاى سير درونى را هم به بيرون سرايت مىدهند. ثانياً: انسانى كه در اين دنيا غم غربت پيدا كرده، از دست روزمرّگى آزاد است، در نتيجه عالَم و آدم و طبيعت را پرستار خود مى بيند، همه ى عالم آيات و پنجره هايى هستند براى از بين بردن غربت او، و همه چيز وسيله ى اتصال اوست به عالم قدس. چنين انسانى با چهره ى نورانى عالم ارتباط دارد نه با چهره ى ظلمانى عالم، و به راحتى اميد دست يافتن به مطلوبش در او ايجاد مى شود، و اين را بدانيد كه اينطور نيست كه شما سى سال يا چهل سال در غربت به سر ببريد و نقطه ى ارتباط با عالم قدس براى شما به وجود نيايد، بلكه نااميدى از ارتباط با عالم قدس است كه شما را از بين مى برد. در همين رابطه از حضرت صادق «علیهالسلام» داريم: «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ الصَّبْرُ وَ الصَّمْتُ وَ انْتِظَارُ الْفَرَج»[1] بهترين عبادتها: بردبارى و خموشى و چشم بهراه فرج بودن است. و بر اساس همين فرهنگ در دعا از خدا تقاضا مى كنيد كه بعد از شدت و سختى، رخاء و آسانى مرحمت فرما.[2] به گفته ى حافظ:
|
رسيد مژده كه ايامِ غم نخواهد ماند |
چنان نماند و چنين نيز نخواهد ماند |
|
موفق باشید
[1] ( 1)- الإرشاد فى معرفة حجج الله على العباد، ج 1، ص، 302
[2] - ُ« اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْيُسْرَ بَعْدَ الْعُسْرِ وَ الْفَرَجَ بَعْدَ الْكَرْبِ وَ الرَّخَاءَ بَعْدَ الشِّدَّة» خداوندا آسانى را پس از سختى، و گشايش را پس از گرفتارى، و آسايش را پس از شدت و رنج از تو خواهانم.( مفتاح الفلاح فى عمل اليوم و الليلة، ص: 199)
باسمه تعالی: سلام علیکم: شهودی که در آن کتاب آمده خیلی معمولی و دمِ دستی است. شهود واقعی از آن عرفایی است که نظر به توحید فعلی و صفاتی و ذاتی دارند که بحث آن را باید در متونی مثل «فصوص الحکم» محیالدین دنبال بفرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آن فراز اینچنین است که: «کَاَنّی بِنَفسی واقِفَةٌ بَینَ یَدیک فَقَد اَظَلَّها حُسنُ تَوَکُّلی عَلَیکَ فَقُلتَ ما اَنتَ اَهلُهُ وَ تَغَمَّدتَنی بِعَفوِک» سالک خود را در محضر حق آنچنان حس میکند که سایهی توکل بر حضرت حق بر سر او قرار دارد و امیدوار است که حضرت حق آنچنان که او اهل رحمت و لطف است، با او برخورد کند و عفو او، سالک را در حالیکه در محضر حق قرار گرفته و از دنیا به سوی آخرت روی آورده است در برگیرد. موفق
باسمه تعالی: سلام علیکم: شیاطین جنّ به آنها خبر میدهند و فراموش نکنید که شیاطین عدوِّ مبین ما هستند و به همین جهت تمام کارهای آنها و خبرها و پیشنهادهای آنها برای ما مضرّ است. خوب است نظری به کتاب «جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر» بیندازید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: صوت الهی برای کلیم اللّه در مظهریت آتش در جان آن حضرت ایجاد شد و در جواب رؤیت حق، چون حضرت در مقام شنیدن کلام الهی بودند و نه در مقام رؤیت حق، برای رؤیت حق جواب «لن ترانی» شنیدند. با این شرح که به جبل بنگرند که اگر حق در او جلوه کند و حضرت موسی«علیهالسلام» بخواهد آن را بنگرند، کوهی در هویت خود باقی نمیماند و در این رابطه حضرت موسی«علیهالسلام» مدهوش شدند و چون به هوش آمدند عرضه داشتند: پروردگارا از این تقاضای خود توبه کردم. 2- این نوع رجوع احوالات عموماً برای افراد پیش میآید. آنهایی موفقاند که از آن نگهبانی کنند. إنشاءاللّه سیر مطالعاتی روی سایت جواب طلبِ شما را خواهد داد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر در جبههی مقابله با باطل باید به این چیزها فکر کرد؟!! اگر حضرت امام اینطور فکر میکردند که امروز صدام در کشور ما حکومت میکرد!! موفق باشید
