بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
17731

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: استاد در رابطه با سوال 17726 آخر یک طلبه دنبال یک کاری به غیر همین کار طلبگی برود یا نه محکم درس خودش را بخواند. آیت الله جوادی می گویند در ایام طلبگی مثلا چنین انفاق هایی برایم رخ داده یا مثلا آیت الله حسن زاده همچنین گفته هایی دارند. بنده به عنوان یک طلبه قبول دارم که خوب باید درس خواند ولی همینطور خشک و خالی هم که نمی شود. لطفا راهنمایی کنید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل کار طلبگی باید ممحض‌شدن به دروس رسمی حوزوی باشد به‌خصوص تا مطالعه‌ی رسائل و مکاسب. و در دلِ همین نوع زندگی است که الطاف الهی سراغ طلبه می‌آید. موفق باشید

17528
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم خدمت استاد عزیز. در این ایام عظیم محرم در روضه ی سید الشهدا علیه السلام، سوال بسیار مهم و اساسی برایم پیش آمد. چه چیزی باعث شد کسانی که تا شب عاشورا همراه سید الشهدا علیه السلام بودند ولی در شب عاشورا هنگام خاموش شدن مشعل ها، امام زمانشان را تنها گذاشتند و بالعکس، کسانی که تا لحظه ی آخر در لشکر یزید ملعون بودند، ناگهان مسیرشان را عوض کردند و به سید الشهدا پیوستند. در دفاع مقدس هم همینطور بود؛ یعنی خیلی از آنهایی که ادعای دینداری داشتند و به ظاهر حزب اللهی هم بودند و شرایط جنگیدن هم برایشان فراهم بود (یعنی عذری نداشتند) حتی یک بار هم پایشان به جبهه باز نشد ولی خیلی از همین جوانهای کف خیابان و ظاهرا سوسول که نه ریش بلندی بر صورت داشتند و نه انگشتر عقیقی در دست، که برخی، آنها را گمراه و منحرف و اراذل اوباش می نامند، یک باره قدم آخر را خوب برداشتند و دعوت پیر خمین را لبیک گفتند. استاد به راستی منشأ این تحول و تغییر مسیر ناگهانی - چه آنهایی که خوب بودند ولی قدم آخر را بد برداشتند و چه آنهایی که بد بودند ولی قدم آخر را خوب برداشتند - در کجاست؟ به عبارت دیگر، آنهایی که تا شب عاشورا همراه با سید الشهدا بودند ولی در آن شب، امام زمانشان را رها کردند چه خصلت مذمومی در وجودشان بود که در لحظه ی آخر، مانع از این شد که با سید الشهدا همراه باشند و چه سرّی در درونشان نهفته بود که در یوم تبلی السرائر، آشکار شد و سید الشهدا علیه السلام تنها شد؟ چه خصلتی داشتند که با اینکه ایمان داشتند ولی نتوانستند «آمنوا» را به «عملوا الصالحات» گره بزنند؟ حقیقتا می ترسم که نکند من که ادعای ولایی بودن دارم، در لحظه ی آخر و در همان یوم تبلی السرائر که باید امام زمان علیه السلام و نائبش را یاری کنم، یکدفه تغییر مسیر بدهم. یعنی می خواهم بدانم که آنهایی که شب عاشورا امام علیه السلام را تنها گذاشتند چه مشکلی داشتند؟ تا من هم ببینم که اگر آن مشکل را داشتم، اصلاح نمایم که نکند امام زمانم را در لحظه ای باید یاری نمایم، تنها گذارم. و بالعکس؛ آنهایی که در لحظه ی آخر از لشکر یزید ملعون، به سید الشهدا علیه السلام پیوستند، چه مرام و مسلک و سرّی و صفت خوبی در درونشان بود که آشکار شد و آنها را به امام علیه السلام رسانید. چه کنیم در لحظه ای که باید وظیفه را بشناسیم و به آن عمل کنیم، دچار غفلت نشویم؟ منشأ این تغییر مسیر ناگهانی در کجاست؟ شاید این حرفم درست نباشد که اگر درست نباشد خدا مرا ببخشد ولی من نه دوست دارم حُر بشوم و نه مختار و نه از توابین باشم بلکه می خواهم از ابتدا تا انتها با امام زمانم باشم و لحظه ای او را تنها نگذارم. خیلی می ترسم. آخه از بزرگی شنیدم که یوم تبلی السرائر، روز غدیر است و به تعبیر دیگر، روز ولایی شدن و ولایی ماندن است که در این روز خیلی ها سرّشان آشکار می شود و... ببخشد طولانی شد. یا علی مدد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر انسان از ابتدا معنای بودن خود را در این دنیا درست تعریف کند و خود را بنده‌ی خدا بداند و سعی کند همواره این معنا را عمیق نماید، صحنه‌های حق و باطل را به‌خوبی خواهد شناخت. عمده عمیق‌شدن در بندگی است و دینداریِ عقلی همراه با درک قلبی. در این صورت حق از باطل برای او روشن خواهد بود. موفق باشید

16986
متن پرسش
با سلام: در بحث اصالت وجود گفته می‌شود از هر شییء دو مفهوم وجود و ماهیت به ذهن می آید که آنچه عینیت و تحقق دارد مصداق وجود است و ماهیت اعتباری و صرفا وجود ذهنی دارد. حال سوال اینست از کجا که آن حقیقت خارجی و صاحب آثار مصداق وجود است شاید وجود هم مثل ماهیت اعتباری است و عینیت را شییء ثالثی تشکیل می دهد که نه وجود است و نه ماهیت بلکه وجود مفهمومی است که از تحقق آن عینیت خبر می دهد و ماهیت از چیستی آن ولی آن واقعیت خارجی که مثلا ب است چیز دیگری است که به ذهن نمی آید و توسط مفهوم وجود و ماهیت شناسایی می شود و دلایل اصالت وجود هم این فرض سوم را رد نمی کند؟ البته سفسطه هم پیش نمی آید زیرا شییء خارجی توسط ماهیت و وجود شناسایی می شود. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی بحث را با «وجود» به میان آوریم در مقابل آن جز عدم نمی‌ماند و از این جهت، «وجود» است که همواره در صحنه است و نه «عدم». در این دستگاه است که می‌گوییم آن‌چه غیر از «وجود» می‌شناسیم، چیزی جز همان «وجود» نیست با تعینات مختلف که به آن‌ها «ماهیات» گویند به آن معنا که «ماهیات» حدّ وجودند و لذا تنهایِ تنها آن‌چه هست، «وجود» است و نه ماهیت اصالت می‌یابد و نه چیزی که بین ماهیت و وجود باشد. موفق باشید

16526
متن پرسش
سلام استاد خسته نباشید: اینکه بزرگان می گویند: از منزلی به بعد سالک باید گناهانش را از یاد خود ببرد، و توبه کند از توبه خود اگر می شود این را برایم توضیح آسان بفرمایید. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب خواجه عبداللّه انصاری«رحمة‌اللّه‌علیه» در «منازل‌السائرین» می‌فرماید: سالک در ابتدای منازل باید با نظر به گناهان خود، باب «توبه» را باز کند. ولی در منازلِ بعدی، نباید با یادآوریِ گناهان، صفای بین خود و حضرت حق را مکدّر نماید. موفق باشید

16466
متن پرسش
سلام استاد عزیز: 1. آیا در عصر حاضر نیز شعرای عرفانی و روحانی چون (مولوی، حافظ، عطار، جامی و.....) هستند؟ شاعرانی که به مقام فنای ذاتی رسیده باشند و گزارش رویت بدهند؟ 2. آیا این زمانه، زمانه شعرای عرفانی و روحانی هست یا زمانه عوض شده و شاعران با رویکرد و نظر دیگر در صحنه هستند؟ (شعرای این تاریخ در عسرت هستند یا نه؟)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به یک معنا عموماً شاعران در عسرت‌اند زیرا بیشتر زمانه‌ها ظرفیت درک اشارات آن‌ها را ندارند. لذا شاعر به زبان شعر که دارای جامعیت لازم است سخن می‌گوید و تنها شاعرانی می‌توانند چنین کار مهمی را انجام دهند که با خلوص لازم، نیوشایِ اشارات روح زمانه‌ی خود شده باشند که مرحوم سبزواری با خلوصی که در عهد خود نسبت به انقلاب اسلامی ایجاد کرد، فضای عطرآگین اشارات روحِ تاریخ انقلاب اسلامی را به مشام مستمعین خود رساند. موفق باشید

14039

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: حضرت استاد با توجه به اینکه الان دارم برای امتحانات ترم حوزه می خوانم تا اگر قبول شدم به عنوان یک طلبه وارد حوزه شوم در این شرایط مشکلاتی جدی برایم پیش آمده خواهش می کنم کمکم کنید: 1. اوهام و افکاری به شدت قوی و گاها اضطراب آور بنده را خیلی خیلی اذیت می کند و هجوم می آورد (صورت هایی از همه کاره بودن خلق و ..... الا ماشا الله ) 2. بنده کتاب ادب خیال را خوانده ام ولی الان نه فرصت ورزش و نه فرصت بحث های عرفانی و عقلی را دارم لذا خواهش می کنم استاد راهنمایی ام کنید. 3. برای رفع این اوهام بنده دارم هر شب با وضو در سجده ذکر حوقله را تا جایی که توجه و حال دارم می گویم. آیا ادامه دهم؟ ( لطفا در این مورد راهنمایی ام کنید)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شما به حکم وظیفه عمل کنید و خداوند هم از شما فعلاً همین را می‌خواهد و این راه را به سوی شما گشوده است 2-  فعلاً درس 3- فعلاً درس. موفق باشید

13365

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: با توجه به اختلاف نظری که در خصوص وجود حضرت رقیه بنت الحسین علیه السلام هست می خواستم نظر حضرتعالی را در خصوص این موضوع بدانم. شما در بررسیهاتون به چه نتیجه ای رسیدید. تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در این مورد قبلاً در جواب سؤال10764 شده. موفق باشید

11890
متن پرسش
سلام استاد و خدا قوت: استاد ببخشید با اجازتون میخوام یه مطلبی رو در تایید حرف دوستان به عزیزان منتقد تندرو عرض کنم البته نه منتقدین منصف و دلسوز ... بهشون عرض می کنم که لطفا کتاب انسان دویست و پنجاه ساله مقام معظم رهبری رو با حوصله و از اول تا آخرش مطالعه کنن تا به سیره و روش اهل بیت (ع) در اداره کردن و پیش بردن مکتب تشیع در دل تاریخ و رسوندن اون تا این مرحله اشنا بشن و اینقدر بیقراری نکنند و جلوتر از ولی زمان خودشون حرکت نکنن رفقا مطالعه کنید که جهل بزرگترین دشمن انسان هست و باعث تمام انحرافات و هلاکت آدم میشه این رو گفتم چون که اکثر این آقایون منتقد تند رو که من حداقل اطراف خودم می شناسم اهل تفکر و مطالعه نیستن اگه هم باشن خیلی سطحی در حد همون کتاب های درسی حوزه و دانشگاه اما اصلا مطالعه ریشه ای در مورد غرب شناسی، سیره اهل بیت (ع)، حقیقت انقلاب و این چیزها رو ندارن ... استاد معذرت و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:همان طور که در جواب شماره 11881 عرض شد ما باید در هر زمانی به بهانه‌های مختلف جامعه را به سوی تفکری دعوت کنیم که اقتضای تاریخی است که در آن زندگی می‌کنند و از این طریق می‌توان به شکل حضوری در ذیل اراده‌ی الهی قرار گرفت. آیا در این کار موفق هستیم یا نه؟! موفق باشید

9357
متن پرسش
به نام خدا با سلام و احترام خدمت استاد طاهرزاده: ضمن تشکر از پاسخ سوالات قبلی یکی از عوامل وقوع انقلاب صنعتی و ظهور سازمان عقلایی در غرب و در نتیجه نظریات مدیریتی، پذیرفتن داروینیسم اجتماعی بود. طبق نظریه داروینیسم اجتماعی گفته می‌شود که ‌جوامع انسانی مانند ارگانیسم‌های زیستی با یکدیگر برای بقا منازعه می‌کنند. جوامع امروزی غرب در این منازعه برتر از دیگران بوده‌اند و بنابراین عالی‌ترین مرحله پیشرفت اجتماعی را که تا کنون به دست آمده است، نشان می‌دهند. داروینیسم اجتماعی مفاهیمی را که داروین برای تشریح تکامل ارگانیزم به کار برده بود، برای تفسیر ماهیت و کارکرد جامعه به کار می برد. در واقع جامعه همانند ارگانیزمی فرض می شود که بر آن اصل تنازع بقا حاکم است. سازگارترین فرد، سازمان یا جامعه در موقعیت رقابتی پیروز خواهد شد و باقی خواهد ماند. طبق داروینیسم اجتماعی در فراز و نشیب فرایند تنازع بقا انواع متعدد و متنوعی از سازمانها ظهور می کنند و برای دستیابی به موقعیت بهتر در یک محیط رقابتی، به تکاپو می پردازند و در بین آنها سازمانهایی که بهتر بتوانند خود را با محیط سازگار کنند باقی می مانند و بقیه از بین می روند. در جامعه رقابتی که انسانها برای زنده ماندن و بقا با هم در تنازع اند و معیار موفقیت پول است تحت داروینیسم اجتماعی، تلاش برای بدست آوردن منافع شخصی شدت می گیرد و ایدئولوژی مناسبی برای کارآفرینان و بازرگانان فراهم می شود. در این بین کسانی که قوی ترند باقی می مانند و به طبقات بالا صعود می کنند و آنهایی که نمی توانند خود را به طور مناسب با محیط رقابتی، سازگار کنند به طبقات پایین تر سقوط کرده، در نهایت حذف می شوند. در واقع هر گونه غفلت و اشتباه از طرف یک سازمان به بلعیده شدن توسط سازمانهای دیگر منجر می شود. لذا خواهشمندم نظرتان را در خصوص این عامل در مدیریت غربی بیان فرمایید و آنرا از دیدگاه مدیریت اسلامی تحلیل فرمایید. همچنین عامل جایگزین در مدیریت اسلامی برای داروینیزم اجتماعی را بیان فرمایید.
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه‌اید مدیریت غربی در فضای تنازع بقاء شکل گرفته است زیرا از رحمت واسعه‌ی خدای کریم غافل است و این‌که خداوند عالمی را خلق کرده است که همه‌ی بشریت در متن آن می‌تواند نسبت به حوائج منطقی خود بهره‌مند گردد و این چیزی است که مدیریت اسلامی مدّ نظر باید قرار بدهد تا رقابت‌ها رقابت‌های حذف همدیگر نباشند بلکه سبقت‌ها برای تعالی هرچه بیشتر فضای مدیریت باشد. موفق باشید‌
9017
متن پرسش
بسمه تعالی. سلام علیکم استاد عزیز: سه سوال داشتم: 1- قطعا پاک کردن قوه خیال از خیالات لغو و شاید باطل بسیار سخت می باشد، شده است کتاب های شهدا را بخوانید و ببینیم این عزیزان چگونه شکوفا شده اند، آیا شهادتشان باعث میشود که دیگران آن لحظات غفلتی که بعضا در زندگی از خداوند داشته اند را مشاهده نکنند؟ شما رزمنده بوده اید و شده با رزمنده هایی مواجه شوید که بعضا تا لحظه شهادت دست از شیطنت های شیرینشان برندارند، یا به آن صورت مقید نباشند، تکلیف اینها چه میشود؟ 2- اخیرا توفیقی نسیبمان شده، و در حلقه صالحین به جوانان بین سن اول دبیرستان تا حدود پیش دانشگاهی، مباحثی را مطرح میکنیم، هنوز تنورش گرم نشده، خودمان را لایق شاگردی شما نه میبینیم و نه میدانیم، ولی چند سالی هست پای درس شما هستیم، آیا صلاح میدانید در جلسات 40 دقیقه معاد را مطرح کنیم؟ یا کلا سیر مطالعاتیتان را؟ حقیقتا ترس از ورود داریم، اگر صلاح است بفرمایید چه مباحثی مطرح کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- خداوند در دو آیه‌ی از قرآن مژده‌ی بزرگی به کسانی می‌دهد که در مسیر حق قرار گیرند. یکی این‌که می‌فرماید: «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ» بدین معنا که کارهای خوب، بدی‌ها را از صحنه‌ی جان انسان پاک می‌کند و از این مهم‌تر می‌فرماید: «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات‏» بدین معنا که برای عده‌ای حتی بدی‌های آن‌ها را به خوبی تبدیل می‌کند که مسلّماً مصداق آن‌ شهداء هستند 2- ابتدا از معرفت نفس شروع کنید. اگر آماده بودند برهان صدیقین را هم به صورت مختصر طرح بفرمایید سپس مبحث معاد را طرح کنید. موفق باشید
8976

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: دقیقا خاطرم نیست اما حدود روزهای 10 خرداد سه سوال پرسیده بودم که هنوز در ایمیلم پاسخی مشاهده نمیکنم. باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر سوال به ما رسیده باشد حتماً جواب می دهیم حتی اگر باید شخصی جواب دهیم، جواب می دهیم. متن سؤال تان را ارسال فرمایید تا معلوم شود چگونه جواب داده ایم. البته اگر آدرس ایمیل ندهید و در سؤال اسم افراد را آورده باشید و یا نکاتی در آن باشد که صلاح نیست در معرض دید عمومی قرار گیرد، نمی توانیم جواب دهیم. موفق باشید
6392

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
استاد عزیز اگر مکان مناسبی باشه برای تشکیل کلاس به شما معرفی کنیم؟قبول می کنید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: با عرض معذرت امکانش برایم نیست. موفق باشید
5620
متن پرسش
نقش عشق در تکامل وجود انسان چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آدم حسابی؛ مگر عشق تعریف‌کردنی است که نقش آن در تکامل انسان معلوم شود! باید کاری کرد تا خداوند ما را شایسته‌ی عشق خودش بگرداند و نظر به حق سراسر وجودمان را بگیرد و آن‌وقت می‌فهمی عشق یعنی چه و نقش آن در تکامل انسان چگونه است. راه‌کارِ این، تنها بندگی خدا است از طریق شریعت محمدی«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله»، همان انسانی که عشق الهی تا معراج جلویش برد. آری «نام ما بر مهر او ببریده‌اند.... عشق او در جان ما کاریده‌اند» مولوی که یک عمر در عشق الهی مثنوی را سرورد می‌گوید: «هرچه گویم عشق را شرح و بیان .... چون به عشق آیم خجل باشم از آن» پس به امید تجلی عشق الهی پای در مسیر بندگی بگذار که «تو پای به راه در نه و هیچ مپرس .... خود عشق بگویدت که چون باید کرد». موفق باشید
4523

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: دو سئوال از محضر شریفتان می پرسم انشالله راهنمایی کنید. در کتاب جوان و انتخاب بزرگ خواندم ورزش کردن اگر به نیت کنترل روح بر بدن و بحث خودسازی نباشد و برای کلاس گذاشتن باشد فایده ای ندارد و قبول دارم اما چه طور سعی کنیم این روحیه تکبر و کلاس گذاشتن رو کنار بذاریم. در بحث غذا قبلا سئوالی فرمودم و فرموده بودید که توفیق نماز شب باید با کنترل غذایم این کار را انجام بدهم. مگر خداوند نفرموده اند از هرچه حلال کرده ام بخورید و هرچه حلال نکرده ام نخورید: پس کنترل غذا به چه معنی است، مثلا آیا گوشت خوردن مشکل دارد و یا مثلا من کله پاچه بخورم این بر روح من تاثیر می گذارد. ببخشید از اینکه وقتتان را تلف کرده ام. یا علی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بالاخره باید رویکرد ما در ورزش رشد حاکمیت اراده‌مان بر بدن‌مان باشد تا بدن و میل‌های آن بر روح ما حاکم نباشد 2- منظور از کنترل غذا در رابطه با پرخوری است، نه این‌که از آنچه حلال است خود را محروم کنیم. موفق باشید
2338
متن پرسش
سلام علیکم! این سوال را چند مدت پیش پرسیده ام. اما هنوز جوابی به دست من نرسیده است. شما در جواب به سوال 2161 در مورد تحریف از نظر علامه طباطبائی ره فرموده بودید که علامه ره به تحریف معتقد نیستند. در حالی که در کتاب مهر تابان که گفتگوهای علامه طباطبائی ره با علامه تهرانی ره است ایشان تحریف به جابجائی را می پذیرند. عین مطلب ایشان از کتاب مذکور بدین شرح است: در اثبات عدم تحریف قرآن کریم‏ امّا آن قرآنى را که زَید بن ثابت در زمان أبو بکر جمع آورى کرد، بدون شکّ حاوى جمیع قرآن است و در آن یک کلمه کم و یا یک کلمه زیاد نشده است؛ و قول بتحریف قرآن از درجه اعتبار ساقط است. چون اخبار آحادى که در تحریف وارد شده است، حجّیّت آنها متوقّف بر حجّیّت قول امام است که آن أخبار را بیان کرده است، و حجّیّت قول امام متوقّف بر حجّیّت قول رسول الله است که امام را وصىّ و خلیفه و معصوم معرّفى فرموده است، و حجّیّت قول رسول الله متوقّف بر حجّیّت قرآن است که رسول الله را معصوم و امام و نبىّ و ولىّ معرّفى کرده است؛ و اگر قائل به کم بودن و یا زیاده بودن یک حرف در قرآن مجید بشویم، تمام قرآن از حجّیّت ساقط مى‏شود؛ و سقوط این حجّت، حجّیّت اخبار تحریف را نیز ساقط مى‏کند. و قرآن مجید بالإجماع حجّت است، و ائمّه علیهم السّلام در موارد کثیرى به آیات قرآن استدلال و استشهاد کرده‏اند و قائل به حجّیّت آن شده‏اند؛ و این مسأله هیچ جاى شبهه و تردید نیست. در زمان أبو بکر که جنگ یَمامه اتّفاق افتاد و از قرّاء قرآن در آن جنگ هفتاد نفر و یا چهارصد نفر کشته شدند، عمر نزد أبو بکر آمد و اصرار بجمع آورى قرآن نمود و گفت: قرآن امروزه فقط در سینه‏هاى قاریان قرآنست؛ اگر جنگ دیگرى پیش آید و از قرّاء در آن جنگ کشته شوند دیگر قرآن از روى زمین برداشته مى‏شود، و حتماً باید قرّاء را جمع نموده و قرآن را تصحیف نمود؛ یعنى در مجلّد قرار داده و در دفّتَیْن نگهدارى کرد. براى این امر زَید بن ثابت را مأمور نوشتن قرآن نمودند؛ و بیست و پنج نفر از قرّاء مهاجرین و بیست و پنج نفر از قرّاء أنصار را معیّن کردند که هر کس آیه‏اى از قرآن با دو شاهد عادل بیاورد آن آیه را بپذیرند. بنابراین، قرآن مشهود فعلى بدین کیفیّت در زمان أبو بکر جمع آورى و تصحیف شد؛ ولى ائمّه علیهم السّلام بالإجماع دستور داده‏اند که قرآن را بهمین کیفیّت و با همین ترتیب بخوانیم، و خودشان نیز بهمین ترتیب مى‏خوانده‏اند، و اصحاب آنها نیز بهمین ترتیب قرائت مى‏نموده‏اند. و در این قرآن جمع آورى و تصحیف شده، هر آیه‏اى که وارد مى‏شد ضبط مى‏شد، و اگر مثلًا دو بار یا سه بار وارد مى‏شد در دو جا و سه جا ضبط مى‏شد، مگر سوره فاتحة الْکتاب که به اجماع مسلمین دوبار بر پیغمبر اکرم نازل شده است ولى یکجا نوشته شده است. و ظاهراً سوره توحید هم همینطور است؛ یعنى دوبار نازل شده و یکجا ضبط گردیده است. بارى، همانطور که ذکر شد قول بتحریف قرآن از درجه اعتبار ساقط است. زیرا این قول متوقّف است بر حجّیّت أخبار تحریف، و حجّیّت آنها متوقّف است بر حجّیّت قول امام و رسول الله و بالاخره حجّیّت قرآن؛ و اخبار تحریف که قرآن را از حجّیّت سقوط مى‏دهد، عمل به مفادش موجب اسقاط خود آنها مى‏شود؛ یعنى از ثبوتش عدمش لازم مى‏آید و بنابراین عمل به آنها مستحیل است. در تغییر محلّ آیه: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ‏ بلى، جاى بعضى از آیات ممکنست که تغییر نموده باشد، ولى البتّه تغییر محلّ آیات غیر از مسأله تحریف است. بحسب ظاهر- واقعش را خدا بهتر مى‏داند- از اوّل قرآن تا آخر قرآن در دو جا قابل تردید نیست به عقیده بنده که جاى آیه عوض شده است. در جاهاى دیگر ممکنست که بگوئیم جاى آیه عوض نشده و تغییر نکرده است و قابل توجیه است، ولى در این دو مورد بهیچوجه قابل توجیه نیست. اوّل در سوره مائده است و دوّم در سوره أحزاب است. در سوره مائده همان آیه کریمه است که مى‏فرماید: در امروز مردم کافر از دین شما و از دسترسى به آئین شما مأیوس شده‏اند؛ از کفّار نترسید، و از من بترسید! امروز من دین شما را براى شما کامل کردم، و نعمت خودم را براى شما تمام نمودم، و راضى شدم که اسلام دین براى شما باشد: الْیَوْمَ یَئسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإسْلَمَ دِینًا. با شواهدى که جمع آورى کردیم و خصوصیّاتى که در آیه هست و آیه‏هاى قبلى و بعدى نشان مى‏دهد، على الظّاهر بدون تردید اینجا دست خورده و جاى آیه را عوض کرده‏اند. این آیه را بعد از محرّمات اکل، بین مستثنى و جمله مستثنى منه قرار داده‏اند، تا خلط مبحث شود و چنین گمان شود که مراد از روزى که کفّار از دستبرد به دین مسلمانان مأیوس شدند و در آن روز باید مسلمانان از خدا بترسند، و آنروزى که دین مسلمانان کامل شد و نعمت بر آنان تمام تمام گشت، و روزى که خدا اسلام را بر مسلمین مى‏پسندد؛ روزى است که مثلًا میته و خون و گوشت خوک و غیرها حرام شده است. توضیح آنکه: در چهار جاى از قرآن کریم مسأله محرّمات اکل بمیان آمده است، با یک شکل و یک سیاق و یک لحن، و در دنبال هر چهار مورد، موارد استثنا ذکر شده است، که کسانیکه در اضطرار باشند و ضرورت ایجاب کند مى‏توانند از این موارد مُحرَّمه استفاده کنند. فقط در اینجا بین جمله مستثنى منه که محرّمات اکل بیان شده است و بین جمله استثنائیّه، این آیات بدون ربط و بدون افاده معنى روشنى فاصله افتاده است؛ بطوریکه از قیاس سه آیه دیگر به اینجا خوب مسأله تغییر محلّ این آیه روشن مى‏شود. امّا آن چهار جمله استثنائیّه که بدنبال محرّمات اکل ذکر شده است، بدین طریق است: 1- فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَ لَا عَادٍ فَلآ إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ. 2- فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَ لَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ. 3- فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَ لَا عَادٍ فَإِنَّ اللَهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ. 4- فَمَنِ اضْطُرَّ فِى مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لإثْمٍ فَإِنَّ اللَهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ. این چهار جمله استثنائیّه است که همانطور که ملاحظه مى‏شود یک شکل و یک سیاق وارد شده است. و اوّلى از آن در سوره بقره بوده و بدنبال این آیه است؛ بدین شکل: إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنزِیرِ وَ مَآ أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَ لَا عَادٍ فَلآ إِثْمَ عَلیْهِ إِنَّ اللَهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ. [1] و دوّمى از آن در سوره أنعام است و بدنبال این آیه است؛ بدین شکل: قُلْ لآ أَجِدُ فِى مَآ أُوحِىَ إِلَىَّ مُحَرَّمًا عَلَى‏ طَاعِمٍ یَطْعَمُهُ و إِلّآ أَن یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ و رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَ لَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ. [2] و سوّمى از آن در سوره نَحل است و بدنبال این آیه است؛ بدین شکل: إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنزِیرِ وَ مَآ أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَ لَا عَادٍ فَإِنَّ اللَهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ. [3] و چهارمى از آن در سوره مائده است؛ بدین شکل: حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنزِیرِ وَ مَآ أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطِیحَةُ وَ مَآ أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَ مَا ذِبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَن تَسْتَقْسِمُوا بِالازْلَامِ ذلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإسْلَمَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِى مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لإثْمٍ فَإِنَّ اللَهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ. [1] و همانطور که از تطبیق این آیات با یکدیگر ملاحظه مى‏شود، مشاهده مى‏گردد که در سه آیه اوّل پس از بیان محرّمات أکل بلافاصله جمله استثنا را آورده و موارد استثنا را ذکر کرده است. و امّا در این آیه با آنکه جمله استثنائیّه همان جمله استثنائیّه در سائر آیات است، و قاعدةً باید بدنبال جمله مستثنى منه آورده شود و بلافاصله ذکر گردد، با جمله الْیَوْمَ یَئسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ بین جمله مستثنى منه و این جمله استثنائیّه فاصله افتاده است. و بخوبى روشن است که این جمله را که راجع به ولایت است و داراى آن مفاد عالى و محتواى راقى است در اینجا قرار داده‏اند تا خلط بحث شود، و مردم از فکرش بیفتند و بدنبال مفاد و محتوایش نروند؛ و چنین توهّم کنند که این آیه ولایت که دلالت بر اکمال دین و اتمام نعمت دارد و بواسطه آن، دیگر در اسلام کمبودى نیست و سزاوار است که خداوند به دین اسلام راضى باشد، راجع به مسائل عادى از قبیل مراوده با کفّار و حلّیّت طعام آنها براى مسلمانها و حلّیّت طعام مسلمانها براى آنها و أمثال ذلک مى‏باشد. و امّا دوّمین مورد که تغییر محلّش بسیار روشن است، آیه تطهیر است؛ و آن در سوره أحزاب است‏ در تغییر محلّ آیه تطهیر إِنَّمَا یُرِیدُ اللَهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا. این آیه هم در جائى واقع شده که بهیچوجه مناسبتى با ما قبل و ما بعد خود ندارد. زیرا که ما قبل آن راجع به زنهاى رسول الله است، و ما بعد آن نیز راجع به زنهاى رسول الله است؛ ولیکن این آیه با اینکه راجع به اهل بیت رسول خداست، در میان آیات آورده شده است که امر مشتبه شود. و مجموعه آیات چنین است: ینِسَآءَ النَّبِىِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَآءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِى فِى قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا* وَ قَرْنَ فِى بُیُوتِکُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَهِلِیَّةِ الاولَى‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلَوةَ وَ ءَاتِینَ الزَّکَوةَ وَ أَطِعْنَ اللَهَ وَ رَسُولَهُ و- إِنَّمَا یُرِیدُ اللَهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا-* وَ اذْکُرْنَ مَا یُتْلَى‏ فِى بُیُوتِکُنَّ مِنْ ءَایَتِ اللَهِ وَ الْحِکْمَةِ إِنَّ اللَه‏ کَانَ لَطِیفًا خَبِیرًا. [1] در اینجا ذکرى از اهل بیت نشده است، و اوصافى از آنان بیان نشده است تا بنحو خطاب، خداوند آنها را مخاطب قرار دهد و هر نوع پلیدى و رجسى را از آنان بزداید و تطهیر کند. بلکه دو آیه است فقط درباره نِساءُ النَّبىّ (زَوْجاتِ رسول الله): اوّل: آیه: ینِسَآءَ النَّبِىِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَآءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِى فِى قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا. دوّم: بدنبال آن، آیه: وَ قَرْنَ فِى بُیُوتِکُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَهِلِیَّةِ الاولَى‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلَوةَ وَ ءَاتِینَ الزَّکَوةَ وَ أَطِعْنَ اللَهَ وَ رَسُولَهُ و وَ اذْکُرْنَ مَا یُتْلَى‏ فِى بُیُوتِکُنَّ مِنْ ءَایَتِ اللَهِ وَ الْحِکْمَةِ إِنَّ اللَهَ کَانَ لَطِیفًا خَبِیرًا. تمام این آیات راجع به نِساءُ النَّبىّ است، یعنى زن‏هاى رسول خدا؛ و دستوراتى است که به آنها داده مى‏شود، و ضمائر همه راجع به آنهاست؛ یعنى ضمیر جمع مخاطب مؤنّث است مثل: لَسْتُنَّ، اتَّقَیْتُنَّ، تَخْضَعْنَ، قُلْنَ، قَرْنَ، بُیُوتِکُنَّ، تَبَرَّجْنَ، أَقِمْنَ، ءَاتِینَ، أَطِعْنَ، اذْکُرْنَ. در وسط آیه دوّم مى‏بینیم‏ که لحن خطاب تغییر مى‏کند، و یک جمله نامناسب راجع به اهل بیت رسول خدا وارد مى‏شود بطوریکه ضمیرهایش ضمیر جمع مخاطب مذکّر است؛ مثل عَنکُمْ و یُطَهِّرَکُمْ، و عیناً مانند وصله ناهموارى است که بخوبى مشخّص مى‏سازد که ربطى به آیه قبل و بعد ندارد؛ و جاى این خطاب در اینجا نیست. ولى در اینجا آورده‏اند، تا بواسطه ملابست، اذهان عامّه را متوجّه زوجات رسول الله بگردانند، و حَسَنه تطهیر و فقدان رجس را به آنها بچسبانند. و در نتیجه آیه دوّم بواسطه ادخال این زیادى بصورت دو آیه درآمده است، و تا یُطَهّرَکُمْ تَطْهِیرًا را یک آیه و تا لَطِیفًا خَبیرًا را آیه‏اى دیگر قرار داده، و مجموعاً آیات راجع به نِساءُ النَّبىّ را سه آیه کرده اند(مهرتابان صص9-412)
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: عنایت داشته باشید قرآن کریم در زمان پیامبر(ص)جمع آوری شده وبه صورت سوره ها ومشخص بودن جای هر آیه در هر سوره بدستور ایشان,زیرا همانگونه که میدانیم آیاتی که نازل می شد توسط کاتبان وحی نوشته می شد در لوح های مختلف.ازمجموع اسناد ومدارک وروایات،چنین استفاده می شود که ترتیب آیات در سوره های قرآن،باارشاد وراهنمائی های پیامبر اسلام (ص)صورت گرفته ورأی وسلیقه صحابه در بوجود آمدن ترتیب مذکور دخالتی نداشت. زرکشی در کتاب «البرهان» خود ،این اجماع را بدین صورت نقل کرده اند:که به اتفاق همه مسلمین،ترتیب آیاتِ سوره های قرآن بدستور پیغمبر(ص) صورت گرفته است،چون هر وقت وحی نازل می شد یکی از نویسندگان وحی را احضار می فرمود وبه وی می گفت این آیه یا آیات را در فلان محل از فلان سوره قرار دهد. ابن زبیر گوید:به عثمان گفتم:آیه«والذین یتوفون منکم ویذرون ازواجاً» را آیه دیگری نسخ کرده است،چرا دستور می دهی آنرا بنویسند؟عثمان گفت برادر زاده!من چیزی را در قرآن از جای خودش تغییر نمی دهم. رسول خدا (ص)سوره های فراوانی از قرآن رابا ترتیب کنونی آیات آنها، در نمازها وخطبه های آن می خواند، یعنی علاوه بر آنکه قبلاً ترتیب آیات راپس از نزول وحی بلا فاصله مشخص می فرمود عملاً نیز این ترتیب را رعایت می فرمود .(دکتر سید محمد باقر حجتی،تاریخ قرآن کریم،دفتر نشر فرهنگ اسلامی،ص66تا70) در هر صورت این سوره ها با این ترتیب آیات،همواره متواتر بوده ومیان مسلمانه رائج بوده واحدی جرئت تغییر نداشته ،زیرا افراد زیادی قرآن را حفظ داشتند ونسل به نسل در اذهان جریان داشته ودارد وکوچکترین جا بجائی با عکس العمل مسلمانها رو برو بود.علامه طباطبائی قدس سّره،می فرمایند:اینکه ترتیب سور وآیات بدستور پیامبر باشد،ثابت نیست.بیان ایشان مشکلی را ایجاد نمی کند،زیرا از متن ومحتوا ی آیات می توان تشخیص داد که آیه مکی است یا مدنی.ضمن اینکه جابجائی آیات مکی ومدنی در مواردی که گفته شده،بعلل خاصی بوده که از نظرها مخفی نیست.مانند جا دادن آیات ولایت در لابلای آیات مربوط به میته ویا زنهای پیامبر! نکته دیگر آنست که خود علامه ره در فصلی از کتاب «قرآن در اسلام»بیان نموده که قرآن مجید از هر گونه تحریفی محفوظ است واشاره نموده که تاریخ قرآن از روز نزول تا امروز کاملاً روشن است ،وپیوسته سوره هاوآیات آن ورد زبان مسلمانها بوده ودست بدست می گشته است.قرآن در اسلام،انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،ص133 در نتیجه چیزی جابجا نشده است واگر آیه ای هم بر خلاف ترتیب نزول آمده به دستور پیامبر اکرم(ص)بوده است.ر.ک.به آیت الله معرفت،التمهید،انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،ج1 ص276 درهر صورت به تصریح همه بزرگان اهل فن ،قرآن کریم بطور متواتر نسل به نسل بدست ما رسیده وکم وزیاد نشده،والفاظ آن ولو از نظر املائی غلط هم باشد دست نزده اند تا زمینه تحریف فراهم نشود. می توان از مطالبی که در بند 1و 2 و 3 گذشت نتیجه گرفت ک نزول آیات اولا ) در یک مورد بر پیامبر نازل نمی گشت بلکه هنگام حاجت در طول 20 یا 23 سال نازل شد پیامبر ( ص ) به طور طبیعی هرآنچه که بر ایشان نازل می شد به مردم ابلاغ می فرمود و مردم هم با شوق وذوق تمام آنها را یادداشت می کردند و در حافظه هایشان جا می دادند بنابراین این گونه نبوده است که پیامبر ( ص ) در یک مورد سوره ای همانند بقره راتلاوت بکند گذشته از آن پیامبر ما فوق بشر مادی است و توانایی او در اتصال به منبع لایزال الهی را نمی توان انکار کرد قرایت کل قرآن بر چنین کسی مشکل نیست تا چه رسد به قرایت سوره بقره حتی به گواه تاریخ حضرت در نمازسوره ها را تلاوت می فرمود تا بیشتر در اذهان مردم جا بگیرد ازاین رو نه کوتاهی سوره دلیل بر نزول بی وقفه آن است و نه طولانی بودن بر نزول تدریجی دلیل می باشد چگونگی زمان دقیق نزول آیات به طور روشن معلوم نیست تنها این اندازه مشخص است که آیات در عرض 20 یا 23 سال بر پیامبرنازل گشته است . خداوند آخرین کتاب آسمانى خود را به نام قرآن، براى هدایت بشر فرستاده است. خداوند دیگر نه کتابى مى‏فرستد و نه پیامبرى؛ بنابراین قرآن اولین و آخرین منبع هدایت بشر تلقى مى‏شود. تحریف چنین کتابى برابر با عدم حفظ خداوند و مساوى با گمراهى بشر است و این با حمید و حکیم بودن خداوند سازگار نیست. بنابراین خداوند خود به مقتضاى حکیم بودنش این کتاب را حفظ مى‏کند. T}2. برهان اعجاز{T این دلیل به تعبیر علامه طباطبایى‏ ، قرآن در اسلام، ص 117.{V بهترین و متقن ترین دلیل براى صیانت قرآن در زمان کنونى به شمار مى‏رود. تقریرش این است که همان وجوه اعجازى که براى قرآن زمان رسول‏اللَّه وجود داشت (مثل تحدى، فصاحت و بلاغت و زیبایى الفاظ آن، روحانى و معنوى بودن آن، هدایت انسان به سوى حق، صدق مطلق مطالب آن و بالاخره خیلى از اوصاف دیگر) بر همین قرآن کنونى منطبق و یافت مى‏شود. بى‏تردید در صورتى که بین این فاصله زمانى کمترین نقصان و یا اضافه‏اى در آن به وقوع مى‏پیوست، به طور یقین دیگر از آن اوصاف خبرى نمى‏ماند و حال آنکه همه آنها در قرآن کنونى باز هم یافت مى‏شود. 3. از طرفى، در چندین جا تصریح مى‏کند که کلام خدا و سند نبوت است و کتاب اسلام به شمار مى‏آیدمانند آیه 34 سوره طور و آیه 88 سوره اسراء و از طرف دیگر، دین اسلام را دین خاتم معرفى مى‏کندمانند آیه 85 سوره آل عمران و آیه 40 سوره احزاب. روشن است که معناى خاتمیت، مصونیت از تحریف است. اما سخن در این است که چه چیزى از دین باید مصون از تحریف باشد؟ یقیناً آنچه به نام دین و مجموعه هدایت الهى براى یک پیامبر نازل گشته است؛ یعنى، کتاب او باید مصون از تحریف باشد و این شرط لازم مصونیت دین از تحریف است‏ همان، ص 66 و درباره خاتمیت ر.ک : مجموعه آثار استاد مطهرى، ج 2، ص 183 و ج 3، ص 1534. قرآن در همه زمان‏ها و مکان‏ها و حتى در زمان حاضر، توان و قدرت فکرى و ذهنى بشر را براى همانندسازى به مبارزه فرا مى‏خواند. اما بشر حاضر مثل انسان‏هاى گذشته، عاجزانه در مقابل آن شکست را پذیرا مى‏شود. از این ناتوانى موجود به راحتى مى‏توان پى برد که حتى قرآن کنونى به تحریف دچار نشده است. قرآن در راستاى هدایت و راهنمایى بشر، از بیان چیزى که لازمه بشر در امر سعادت باشد، فروگذارى نکرده است. قرآن حاضر همانند قرآن موجود در گذشته‏ها داراى این صفت است. حال اگر قرآن در زمان حاضر به چنین صفتى است، چگونه مى‏توان احتمال نقصان یا زیادت را در آن داد؟ بنابراین قرآن کنونى از هر گونه تغییرى مصون است. تمام آیات و سوره‏هاى کنونى قرآن مجید، همانند قرآن گذشته، دست به دست و سینه به سینه به طور همگانى توسط مسلمانان نقل گردیده است. این تواتر منطقى، دلالت مى‏کند هیچ کلمه و آیه یا سوره‏اى، نه از قرآن کاسته شده و نه بر آن افزوده شده است. بنابراین قرآن کنونى با توجه بر واجد بودن صفت تواتر، از هرگونه تحریفى سالم است. مسلمانان معتقدند وحى در واقع تکلم و گفتار لفظى خداوند است که به وسیله جبرئیل به پیامبرصلى الله علیه وآله مى‏رسید و پیامبرصلى الله علیه وآله موظف بود عین همان الفاظ را بر مردم برساند. علامه مرتضى عسکرى یکى از تمهیدات الهى براى مصون ماندن قرآن، نزول تدریجى آن، آن هم با سبک و برنامه‏اى ویژه است. در مدت تقریباً 23 سال، آیات قرآن به دو شکل نازل شده است. آیاتى که در آغاز بعثت در مکه نازل گردیده، آیاتش کوتاه و موزون است؛ مانند «وَ الضُّحى‏ وَ اللَّیْلِ إِذا سَجى‏ ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلى‏...» و یا الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ. این مقاطع کوتاه و موزون در حفظ آیات، تأثیر بى‏شائبه‏اى داشته است، آن هم در میان مردم روزگارى که امى بوده‏اند. اما در سال‏هاى بعد، آیات و سوره‏هاى بزرگ‏ترى در مدینه نازل شده است؛ زیرا در مدینه، هم آرامش بیشترى براى مسلمانان بوده و هم امکانات نوشتن و ثبت آیات وجود داشته است. بالاخره، نزول تدریجى قرآن، این نتیجه را داشت که وقتى حتى چند آیه نازل مى‏شد، پیامبر آن را براى مسلمان‏ها مى‏خواند (و آنان نیز حفظ مى‏کردند) و بعد آیه‏اى دیگر نازل مى‏گشت. در تاریخ قرآن مهم است بدانیم که پیامبرصلى الله علیه وآله چگونه آیات را به مردم مى‏خوانده و آنها را تعلیم مى‏داد؟ راوى مى‏گوید: پیامبرصلى الله علیه وآله در مدینه هر بار ده آیه به ما مى آموخت. ما ده آیه را یاد مى‏گرفتیم، سپس ده آیه دیگر و... براى مثال، یکى از صحابه در مسجد دمشق 1600 شاگرد را تعلیم قرآن مى‏داده است. به این شکل که آنها را به گروه‏هاى ده نفرى تقسیم کرده بود و هر ده نفر یک ناظر داشته اند که مجموع این ناظران و سرگروه‏ها 160 نفر مى‏شدند. به شهادت تاریخ، در صدر اسلام عده زیادى از مسلمانان - که تعداد آنان را تا 43 نفر نوشته‏اند به دستور پیامبرصلى الله علیه وآله هر آیه و یا سوره‏اى که نازل مى‏شد، بلافاصله مى‏نوشتند؛ از جمله معروف‏ترین اصحاب پیامبر که به نوشتن قرآن اهتمام خاصى مى‏ورزیدند، حضرت على‏علیه السلام و زید بن ثابت بودند. اهتمام مسلمانان بى‏شک از اهتمام پیامبرصلى الله علیه وآله بر قرائت قرآن و تحفیظ آن بر مسلمانان‏جامعه آن روز فضیلت بزرگى براى حفظ قرآن قائل شده بود. مؤمن و منافق در این جهت بر یکدیگر سبقت مى‏گرفتند. معاشرت و انس با قرآن، جزو آداب و رسوم مردم در آمده بود و در مسائل و مشکلات خود به آن مراجعه مى‏کردند. تقدّس و فضیلت یافتن قرآن نزد مسلمانان، این نتیجه را به دنبال داشت که کسى نمى‏توانست ایده تغییر قرآن را در سر بپروراند. اهتمام به نگه‏دارى و حفظ قرآن کریم در میان مسلمانان به اندازه‏اى بود که پس از نبى اکرم و در زمان خلافت ابوبکر، وقتى در جنگ یمامه تعدادى از حافظان قرآن کشته شدند، مسلمانان تصمیم گرفتند توجه بیشترى در حفظ قرآن به خرج دهند و به این منظور همه نسخه‏هاى قرآن را در یک جا جمع‏آورى کرده و از اینکه نقصانى در آنها واقع شود، جلوگیرى نمودند. حفظ این نسخه‏ها به شدت مورد توجه قرار گرفت و همین طور نسل بعد، قرآن را سینه به سینه حفظ مى کردند و به نسل بعد انتقال مى دادند(سید محمد حسین طباطبایى، ترجمه المیزان، ج 12، ص 167 - 161، مرکز نشر فرهنگى رجا. ‏ (براى مطالعه بیشتر ر.ک: الف. محمد هادى معرفت، تاریخ قرآن، (تهران: سمت، چاپ دوم 1377و به کتاب قرآن هرگز تحریف نشده از ایت الله حسن حسن‏زاده آملى. موفق باشید
2090
متن پرسش
با عرض سلام محضر شما عزیز استاد میخواستم بدونم شما دقیقا پس از چه مدت زمانی بعد از ارسال سوال کاربرانجواب را عنایت میفرمایید؟ وبعد از چه مدت زمانی جواب روی سایت گذاشته میشود؟ الآن هفته هاست من منتظر دریافت جوابم هستم! با تشکر از زحمات گرانقدر شما.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: پس از آن‌که سوالات از سایت کپی می‌شوند و پرینت آن‌ها در اختیار بنده قرار می‌گیرد ، بعد از دو الی سه روز جواب می‌دهم و جواب آن تایپ می‌شود و تصحیح می‌گردد و به سایت منتقل می‌شود، حدود یک هفته طول می‌کشد. البته اگر سوال طوری باشد که صلاح نیست در معرض عموم قرارگیرد و آدرس ایمیل هم نداشته باشید، سوال حذف می‌شود. موفق باشید.
1430

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و ادب خدمت جنابعالی همانطور که جنابعالی معتقدید نظام اموزشی ما بدرد این انقلاب نمی خورد و قادر نیست نیروهای مفید برای این انقلاب تربیت نماید از طرفی اگر نیروهای دلسوز مانند جنابعالی منتظر باشند مسئولین کاری بکنند ممکن است خیلی دیر شود و فرصتها بیش ار پیش از دست رود پیشنهاد بنده این است که بیایید کاری را که مرحوم مغفور حاج شیخ عباسعلی اسلامی در زمان شاه انجام داد و اقدام به راه اندازی مدارس اسلامی نمود را انجام دهید البته با محتوایی دیگر. طرحی را که بنده به نظرم می رسد طرح تربیت انسان جامع است با چهار محور تقویت روحیه علمی تقویت روحیه جهادی حماسی تقویت روحیه معنوی عبادی و تقویت روحیه اجتماعی سیاسی منظور این است که مدارسی دائر شود با چنین طرحی یا انچه جنابعالی مصلحت میدانید که ما این قلیل را از شما یاد گرفته ایم و مدارسی دائر کنید که حداقل نیروهای مذهبی از سرگردانی نجات پیدا کنند و فرزندان خود را راهی این مدارس نمایند و همانطور که مقام معظم رهبری ارزو دارند خروجی غالب انها افرادی با منش شهید چمران باشد. امیدوارم ان پیشنهاد مورد قبول واقع شود و در این زمینه اقدامی نمایید خداوند به شما طول عمر عطا فرماید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: پیشنهاد خوبی است ولی بنده با تجربه‌هایی که نسبت به نظام آموزشی کشور دارم – اعم از دبیرستان و دانشگاه- به این نتیجه رسیدم فعلاً ما مشکل نرم‌افزاری را باید رفع کنیم و بر این اساس کتاب‌ها را می‌نویسم و در جزوه‌ی سلوک در ذیل اندیشه حضرت امام«رضوان‌الله‌علیه». جایگاه موضوعات مختلف را جهت هندسه‌ی فکری نظام اسلام تبیین کرده، إن‌شاءالله مرحله‌ی بعدی کار امثال شما است که بتوانید در ذیل اندیشه‌ی حضرت امام پیشنهاد خود را عملی کنید. موفق باشید
1202

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسلام ووقت به خیر به استاد گرامی ؛استاد بنده یک مربی قرآنی دارم که سیر مطالعاتی شما را به من اینگونه پیشنهاد کرده است که ابتدا انسان شناسی بعد سلوک دینی وبعد از آن مهدویت می خواستم نظر شما را در باره ی این ترتیب بدانم که آیا صحیح است برای شروع به این صورت عمل کنم یا سیر شما را ادامه دهم ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: به همان نکته‌ای که فرموده‌اند عمل کنید. موفق باشید
767

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسلام. یک دانشجو در شرایط کنونی چگونه می تواند آنچه وظیفه ی اوست را عمل کند،به عبارت دیگر:لطفا به طور کاملا مشخص اصول مراقبه -با حفظ حضور در اجتماع-را بیان بفرمایید و اگر نیاز است یک منبع کامل ارائه فرمایید.در پناه امام عصر باشید.
متن پاسخ
باسمه تعالی، سلام علیکم: علاوه بر این‌که رهنمودهای رهبری که می‌تواند بسیار کارساز باشد، کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» از حضرت امام خمینی«رضوان‌الهر‌علیه» کارساز است. موفق باشید
21303
متن پرسش
با سلام: ببخشید سوالم اینه، روایاتی داریم مبنی بر توجه بیشتر انسان هنگام غم یا سختی به خداوند و...، برای مثال اینا رو ببینید: امام سجاد (ع) می‌فرماید: «خدا هر دل غمگینى را دوست دارد». پیامبر اکرم (ص) فرمود: «خداى تعالى در نزد دل‌شکستگان جاى دارد». نیز داریم: «هر گاه خداوند خیرى به بنده اراده نماید، در دلش پرده‏ اندوهى ایجاد می‌کند؛ زیرا دل‏ شکسته‏ و غمگین را دوست دارد». این امور اعتباری است یا حقيقيه؟ مثلا اگه کسی به خاطر غمی که داره، از خدا ببره و از خدا دورتر بشه يا مثلا کافر بشه، بازم خدا اون رو بیشتر دوست داره؟ مگه اعتباريه که کم شدن محبت بنده به خدا با افزایش محبت خدا به بنده اش، قابل جمع باشه؟ یا شاید بشه روایات رو حمل به موارد خاصی کرد که غم باعث نزدیکی بنده به خدا بشه؟ نه مطلق غم و اندوه؟ با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌چه که روایات مذکور بدان اشاره دارند همانی است که امروز تحت عنوان «غم غربت» نام می‌برند و مربوط به کسی است که متوجه شده نسبتش با حقایق گسترده‌ی عالم آن‌طور که شایسته است، نیست. لذا از یک طرف نظر به عالمِ گشوده و روشنی‌گاهِ هستی دارد و از طرف دیگر خود را محروم احساس می‌کند. این است آن غمی که حضرت حق دوست دارد و انسان را در این حالت تنها نمی‌گذارد.

درك غم غربت‏: انسان به صورتى شگفت‏ انگيز در طلب بازگشت به آن عالم مقدسى است كه خود را در آنجا آرام مى ‏بيند، ولى راه بازگشت را نمى ‏شناسد، وقتى خود را به عنوان پنجره ‏اى مقدس شناخت، اين بازگشت را شروع مى ‏كند و در فرهنگ مؤمنين به عالم معنا قدم مى‏ گذارد و ديگر مسئوليتى خاص نسبت به بودن خود احساس مى‏ كند، كه اين مسئوليت، غير از آن چيزى است كه انسان متجدّد نسبت به بودن خود دارد. او ديگر غم‏ غربت‏ از عدم ارتباط با حق را مى‏ فهمد و آرزوى زندگى كردن در قرب خدا در جان او سر برمى ‏آورد و معنا پيدا مى ‏كند و به نمونه‏ هايى از انسان‏ها دل مى ‏بندد كه فوق زمين و زمان، زندگى را طى كردند و مى‏ كنند، از روزمرّگى‏ ها آزاد است و در عالم معنوى خود رمز و رازهايى را اندوخته دارد. از دنياى تاريكِ ابهامات به آسمان شفاف معنويت نظر دارد، حتى چنين انسانى طبيعت را به مانند مادر و پرستارى مى‏ شناسد كه پروردگار انسان‏ها براى پروريدنِ او آن را آفريده و لذا با طبيعت به صورتى شفاف برخورد مى‏ كند و از آن پيام پروردگارش را مى‏ شنود و جلوه روحانى او را مى‏ بيند. ديگر براى او طبيعت و فوق طبيعت به دوگانگى مطرح نيست، چرا كه وقتى متوجه شد خودش پنجره ارتباط با حق است، راه پنجره ديدن همه چيز را تمرين كرده است، و در اين حال در همه چيز و در همه جا يك نحوه تقدس مى‏ يابد، وقتى حيات انسانى رشد كرد و از حيات بدنى بالاتر آمد همه چيز را در حيات مى ‏يابد. عرایضی در این رابطه در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» به صورت زیر شده است:

غم غربت؛ اولين قدم‏: اين مقدمات را به اين دليل عرض كردم تا إن‏شاءالله عزيزان به اين نتيجه برسند كه به قول ابن‏ سينا عزم و تصميم ما آن شود كه براى خود شخصيت جامعى را برنامه‏ ريزى كنيم، هم بتوانيم كار فكرى بكنيم، هم كارهاى علوم تجربى‏ مان را بتوانيم خوب دنبال‏ كنيم، هم مديريت خيال خود را دنبال نماييم، هم كار عقلى كنيم و هم از تربيت قلب خود غافل نمانيم، راه پرورش و مديريت هر كدام هم مشخص است و مى ‏توانيد با برنامه‏ ريزى درست به همه ابعاد خود برسيد. تا اين‏كه آرام‏ آرام به احساسى منتقل شويد كه به آن «احساسِ غم غربت» مى‏ گويند. اين اولين قدمى است كه در فضاى آن مى ‏توانيد زندگى صحيح را شروع كنيد؛ غم غربت داشتن سيرمى‏ آورد. چطور مى‏ شود كه اويس قرنى از يمن بلند مى‏ شود و به مدينه مى‏ آيد؟ چون احساس غم غربت مى‏ كند. همان است كه به اصطلاح عرفا مى‏ گويند: «درد پيدا مى‏ شود» و به واقع مشكل روزمرّگى را با همين «درد پيداكردن» مى‏ توان از بين برد. كسى كه در اين دنيا با غم غربتِ خود آشنا شد ديگر گرفتار كارهاى ياوه نمى‏ شود.

اين داستان را از مولوى حتماً داريد كه يك نفر سيلى محكمى به پشت گردن رفيقش زد. او عصبانى شد و يقه طرف را گرفت كه فلان‏ فلان‏ شده! چرا زدى؟! مى‏ خواست تلافى كند كه رفيقش گفت: صبركن، من از تو يك سؤالى مى‏ كنم، اول آن سؤال را جواب بده، بعداً تلافى كن. از او پرسيد: دقت كردى وقتى من پشت گردن تو زدم، «طراقّى» صدا كرد؟ گفت: بله. گفت: بگو ببينيم اين صداى طراق از گردن تو بود يا از دست من؟ بيچاره طرفى كه پشت گردنى خورده بود، گفت: من آنچنان پشت گردنم مى‏ سوزد كه فكر اين چيزها را نمى‏ توانم بكنم، «تو كه بى ‏دردى همى انديش اين» تو كه بى‏ دردى اين سئوال‏ها برايت پيدا مى‏ شود. من درد دارم تو بى‏ دردى، اين دو تا خيلى فرق مى ‏كند. مولوى اين طور مى‏ گويد:

آن يكى زد سيلى‏ اى مر زيد را

 

حمله كرد او هم براى كيد را

گفت سيلى‏ زن، سؤالت مى ‏كنم‏

 

پس جوابم گوى و آنگه مى‏ زنم‏

بر قفاى تو زدم، آمد طراق‏

 

يك سؤالى دارم اينجا در وفاق‏

اين طراق ازدستِ من بوده‏ است يا

 

از قفاگاه تو اى فخر كيا

گفت: از درد اين فراغت نيستم‏

 

كه در اين فكر و تأمل بيستم‏

تو كه بى‏ دردى همى انديش اين‏

 

نيست صاحب درد را اين فكر هين‏

     

از اينجا مولوى نتيجه خوبى مى‏ گيرد كه انسانِ بى‏ درد گرفتار روزمرّگى است، چون غربت خود را در اين دنيا فراموش كرده است.

دردمندان را نباشد فكر غير

 

خواه در مسجد برو خواهى به دير

غفلت و بى‏ دردى‏ ات فكر آورد

 

در خيالت نكته‏ ى بكر آورد

     

تازه فكر مى‏ كنى خيلى مهم هستى كه اين نكات به ذهنت آمده، نمى‏ فهمى كه اين حرف‏ها، حرف‏هاى آدم‏هاى راه گم كرده است.

جز غم دين نيست صاحب درد را

 

مى‏ شناسد مرد را و گرد را

     

 

چون به غربتِ خود در اين دنيا آشنا شد و فهميد فقط راه نجات، انس با خدا است، با تمام وجود دامن دين را مى‏ گيرد و همه‏ ى دغدغه‏ اش اين است كه از مسير ناب ديندارى فاصله نگيرد.

براى آدم‏هايى بى‏ درد بحث‏هاى بى ‏خود و پوچ پيش‏ مى‏ آيد كه آقا به نظر تو اين دكور بهتر است يا آن دكور؟ آدم‏هاى بى‏ درد مى‏ خواهند خالى‏ هاى زندگى‏ شان را با فشارهاى بیجا پركنند. آدمى كه غم غربت‏ دارد، مى‏ داند كه غم غربت‏ او در ارتباط با عالَم قدس پُر مى ‏شود، اين آدم مى‏ فهمد ركوع يعنى چه، سجده يعنى چه، سكوت يعنى چه. اين كه مى‏ گويند خواب مؤمنِ عالِم عبادت است، نه يعنى عالِم به علم رياضيات و فيزيك، منظور عالم بالله است. عالَم قُدس تنها عالَمى است كه غم غربت‏ انسان را جواب مى‏ دهد.

آنچه بايد در اين رابطه مورد توجه باشد اين كه، اولًا: فرهنگ انسان‏هاى قدسى بيش از آن‏كه نمود ظاهرى داشته باشد جنبه‏ ى باطنى‏ اش شديد است، برعكس ظاهرگرايان كه سيرى درونى ندارند، حتى جنبه‏ هاى سير درونى را هم به بيرون سرايت مى‏دهند. ثانياً: انسانى كه در اين دنيا غم غربت پيدا كرده، از دست روزمرّگى آزاد است، در نتيجه عالَم و آدم و طبيعت را پرستار خود مى‏ بيند، همه‏ ى عالم آيات و پنجره‏ هايى هستند براى از بين بردن غربت او، و همه چيز وسيله‏ ى اتصال اوست به عالم قدس. چنين انسانى با چهره‏ ى نورانى عالم ارتباط دارد نه با چهره‏ ى ظلمانى عالم، و به راحتى اميد دست يافتن به مطلوبش در او ايجاد مى ‏شود، و اين را بدانيد كه اين‏طور نيست كه شما سى سال يا چهل سال در غربت به سر ببريد و نقطه‏ ى ارتباط با عالم قدس براى شما به وجود نيايد، بلكه نااميدى از ارتباط با عالم قدس است كه شما را از بين مى‏ برد. در همين رابطه از حضرت صادق «علیه‌السلام» داريم‏: «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ الصَّبْرُ وَ الصَّمْتُ وَ انْتِظَارُ الْفَرَج»[1] بهترين عبادت‏ها: بردبارى و خموشى و چشم به‏راه فرج‏ بودن است. و بر اساس همين فرهنگ در دعا از خدا تقاضا مى‏ كنيد كه بعد از شدت و سختى، رخاء و آسانى مرحمت فرما.[2] به گفته‏ ى حافظ:

رسيد مژده كه ايامِ غم نخواهد ماند

 

چنان نماند و چنين نيز نخواهد ماند

     

 موفق باشید  

 


[1] ( 1)- الإرشاد فى معرفة حجج الله على العباد، ج 1، ص، 302

[2] - ُ« اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْيُسْرَ بَعْدَ الْعُسْرِ وَ الْفَرَجَ بَعْدَ الْكَرْبِ وَ الرَّخَاءَ بَعْدَ الشِّدَّة» خداوندا آسانى را پس از سختى، و گشايش را پس از گرفتارى، و آسايش را پس از شدت و رنج از تو خواهانم.( مفتاح الفلاح فى عمل اليوم و الليلة، ص: 199)

15438

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: با توجه به کتاب سفینة الصادقین می توان گفت هر عارفی از جمله امام خمینی (ره) در سیری که دارند از لحاظ کشف و شهود مثل ایشان هستند؟ و اگر این گونه نیست کشف و شهود امام خمینی (ره) چگونه است؟ یا مثل آیت الله قاضی که فرمودند چهل سال است که حتی یک خواب هم ندیدم می باشد؟ لطفا بفرمایید تفاوت کشف و شهود این گونه افراد در چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شهودی که در آن کتاب آمده خیلی معمولی و دمِ دستی است. شهود واقعی از آن عرفایی است که نظر به توحید فعلی و صفاتی و ذاتی دارند که بحث آن را باید در متونی مثل «فصوص الحکم» محی‌الدین دنبال بفرمایید. موفق باشید

15241
متن پرسش
باسمه تعالی. سلام علیکم: استاد در بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با خبرگان فرازی از مناجات شعبانیه را خواندند و منقلب شدند این فراز جه معنایی دارد که منقلب شدند؟ حقیر متصورم که خودشان را مخاطب این فراز دیدند و در حضور رفتند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن فراز این‌چنین است که: «کَاَنّی بِنَفسی واقِفَةٌ بَینَ یَدیک فَقَد اَظَلَّها حُسنُ تَوَکُّلی عَلَیکَ فَقُلتَ ما اَنتَ اَهلُه‌ُ وَ تَغَمَّدتَنی بِعَفوِک» سالک خود را در محضر حق آن‌چنان حس می‌کند که سایه‌ی توکل بر حضرت حق بر سر او قرار دارد و امیدوار است که حضرت حق آن‌چنان که او اهل رحمت و لطف است، با او برخورد کند و عفو او، سالک را در حالی‌که در محضر حق قرار گرفته و از دنیا به سوی آخرت روی آورده است در برگیرد. موفق

15049
متن پرسش
سلام علیکم: مادر من به خانمی که سرکتاب باز می کند و ادعای ابطال سحر دارد مراجعه کرده و در مورد من از ایشان پرسیده ایشان هم با این که بنده را نمی شناسد و اصلا محل زندگیمان بسیار دور است، کتابی را باز کرده و نشانه های بسیار دقیقی از من داده، مثلا ماشینم، رنگ ماشینم، رنگ چشمم و قد و قامت و حتی برخی مشخصات همسرم...، سوال من اینه که این افراد این اطلاعات را از کجا به دست میارن؟ و دیگه این که آیا غیب گویی آنها دلیل می شود که اگر گفت شما را طلسم و یا سحر کرده اند، بپذیریم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شیاطین جنّ به آن‌ها خبر می‌دهند و فراموش نکنید که شیاطین عدوِّ مبین ما هستند و به همین جهت تمام کارهای آن‌ها و خبرها و پیشنهادهای آن‌ها برای ما مضرّ است. خوب است نظری به کتاب «جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر» بیندازید. موفق باشید

14622
متن پرسش
با سلام: در آنجا که حضرت موسی (ع) در صحرای طور آتشی را دیدند و نزدیک رفتند و ندا آمد آیا از آتش صدا آمد؟ چرا آتش در اینجا مطرح می شود؟ و اینکه می گویند درختی بود که آتش داشت در قرآن صحبت از درخت نشده. و در جریان درخواست حضرت موسی (ع) برای رویت (قلبی) خدا بعد از لن ترانی ولکن آمده، این ولکن به چه معناست؟ و اینکه من یک دانشجو هستم و از نوجوانی نسبت به هم سن و سالهایم یه کم گرایشهای بیشتری به دین و مذهب داشتم ولی زیاد متوجه و پیگیر نبودم ولی بطور محیرالعقولی و شاید هم بیشتر از پارسال که برای اولین بار برنامه ی معرفت دکتر دینانی را دیدم به الهیات و عرفان و فلسفه و.... علاقه پیدا کردم و این در اوایل کمتر برام قابل درک بود الان که خودم رو با پارسال مقایسه می کنم با توجه به مطالعاتم یک تغییر بسیار زیادی کردم و اصلا نحوه فکر کردنم تفاوت کرده و در تک تک موقعیت های زندگی این تفاوت را احساس می کنم خواهش می کنم این تفاوت و حالات را برایم روشن کنید که چه ربطی با مضمون آیه شب قدر و اینکه اگر خدا بخواهد ما می خواهیم دارد؟ من در ادامه راه باید چکار کنم. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: صوت الهی برای کلیم اللّه در مظهریت آتش در جان آن حضرت ایجاد شد و در جواب رؤیت حق، چون حضرت در مقام شنیدن کلام الهی بودند و نه در مقام رؤیت حق، برای رؤیت حق جواب «لن ترانی» شنیدند. با این شرح که به جبل بنگرند که اگر حق در او جلوه کند و حضرت موسی«علیه‌السلام» بخواهد آن را بنگرند، کوهی در هویت خود باقی نمی‌ماند و در این رابطه حضرت موسی«علیه‌السلام» مدهوش شدند و چون به هوش آمدند عرضه داشتند: پروردگارا از این تقاضای خود توبه کردم. 2- این نوع رجوع احوالات عموماً برای افراد پیش می‌آید. آن‌هایی موفق‌اند که از آن نگهبانی کنند. إن‌شاءاللّه سیر مطالعاتی روی سایت جواب طلبِ شما را خواهد داد. موفق باشید

14551

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: ببخشید استاد آیا واقعا کشته شدن این همه جوان در سوریه درسته؟ هر چی سعی می کنم قلبمو اروم کنم نمی تونم, و نمیتونم دلیلشو بفهمم که چرا جوانهای ما باید برن سوریه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر در جبهه‌ی مقابله با باطل باید به این چیزها فکر کرد؟!! اگر حضرت امام این‌طور فکر می‌کردند که امروز صدام در کشور ما حکومت می‌کرد!! موفق باشید

نمایش چاپی