بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
20947
متن پرسش
سلام و درود خدا بر شما باد: سوال بنده از جنابعالی درباره فلسفه مخلوقات خدای متعال است ؛ خدا می دانست که شیطان بر انسان سجده نمی کند یا خیر؟ اگر می دانست چرا شیطان را آفرید؟ و اگر نمی دانست که سجده نمی کند چطور متوجه نشده بود که همچنین موجود مغرور و خود بزرگ بینی در خدمت اش است ، قبل از آفرینش انسان! حال هم که تا روز رستاخیز به شیطان مهلت داده شده! در قرآن سوره بقره آمده که شیاطین و جنیان استراق سمع می کردند علوم خدا را، و خدا بعد که قضیه را فهمید ستارگانی را برای تعقیب به دروازه آسمان ها فرستاده تا آنها را تعقیب کنند. شهاب ها استعاره از فرشتگان اند) چطوری می شود که خدای علیم ، سمیع ، بصیر و... پیش بینی همچنین دزدی ها و عصیان ها در مورد اجنه ، و در مورد ابلیس پیش بینی این اعمال و رفتار هایی را خدای با عظمت نکرده باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر نظام الهی بی‌شیطان باشد، که نظامِ تعالی و تکامل‌بخش نخواهد بود! بالاخره هر عارف و سالکی که به جایی رسید، با مقابله با شیطان به آن مقام رسید و به همین جهت فردای قیامت شیطان به گناهکاران می‌گوید: « وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي‏ فَلا تَلُومُوني‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمينَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ (22/ابراهیم) و شيطان، هنگامى كه كار تمام مى‏ شود، مى‏ گويد: «خداوند به شما وعده حق داد؛ و من به شما وعده (باطل) دادم، و تخلّف كردم! من بر شما تسلّطى نداشتم، جز اينكه دعوتتان كردم و شما دعوت مرا پذيرفتيد! بنا بر اين، مرا سرزنش نكنيد؛ خود را سرزنش كنيد! نه من فريادرس شما هستم، و نه شما فريادرس من! من نسبت به شرك شما درباره خود، كه از قبل داشتيد، (و اطاعت مرا همرديف اطاعت خدا قرار داديد) بيزار و كافرم!» مسلّماً ستمكاران عذاب دردناكى دارند!

از طرفی خداوندشرایط را طوری فراهم کرده که وقتی انسان با خدا زندگی کرد، خدا کمکش کند و شیطان را از او براند و جریان « إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبينٌ (18)/ حجر) استراق سمع شیاطین و زدن آن‌ها توسط شهاب‌ها، مربوط به زمان ظهور دین حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» بود که خداوند از آن طریقه کمک می‌کند تا شیاطین نتوانند به حرکت پیامبر ضربه بزنند تاآن دین تثبیت شود. موفق باشید  

20946
متن پرسش
با سلام و عرض ارادت: می خواستم بدونم معنای واژه نفس الامر به چه معناست؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: یعنی واقعیتِ خارج از ذهن. موفق باشید

20943
متن پرسش
سلام استاد گرامی: با وجود اینکه مدتی است جدی روی معرفت نفس کار می کنم و سعی کردم توجهم به این موضوع اساسی باشه نمی دونم چرا یه سری گره هایی تو امور زندگیم پیش میاد. مگر نه اینکه خدا خودش کفیل امور ما هست و وعده داده که روزی با خودش هست. البته تلاش ما سر جاش هست. ولی من انتظار گشایش دارم. اتفاقا مشاهده میشه تمام برنامه ریزیها به هم می ریزه. این انسان رو نگران می کنه که آیا من در راه درستی رفتم؟ این تزلزل و وحشتی که ناگهان برای انسان پیش میاد رو چه طور مدیریت کنم؟ چه بسا کسانی که رو غیر حساب باز کردن در کوتاه مدت جواب سریع تر گرفتند. فکر من این بوده که خدا بهترین پناهگاه هست. آیا این خوش خیالی من بوده؟ ممنونم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید بخواهند متذکر شوید که در کنار مباحث معرفتی، با عقل معاش به امور زندگی نیز بپردازید، تا یک بُعدی نشوید. موفق باشید

20942
متن پرسش
به نام الله استاد طاهرزاده سلام: در سوال 20919 من به معنای معجزه کار نداشتم بلکه بحث معرفت شناسی بود و ارتباط معجزه و شکاکیت مدنظر بود. امید که این مسئله را برایمان حل نمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی متوجه شوید پیامبر خدا با معجزه ما را به این نتیجه می‌رساند که او از طرف خداوند برای ما راه‌کار آورده است، دیگر نسبت ما با خدا روشن می‌شود و جایی برای شک و شکاکیت نمی‌ماند. موفق باشید

20939
متن پرسش
با سلام: با توجه به سوال 20910 سوالاتی پیش می آید: 1. به نظر می رسد طب اسلامی مدنظر شما غیر از طبی است که ابن سینا و... ارائه کردند والا با توجه به اینکه کتب موجود است چرا اطبا باید از صفر شروع کنند؟ 2. اگر طب مورد نظرتان شفاهی بوده چرا اطبا نسبت به کتابتش اقدام نکردند و چرا در انتقال کوتاهی کردند؟ چون رضاشاه بساط حوزه ها را هم می خواست برچیند ولی با مقاومت علما موفق نشد یا عرفا علی رغم همه مخالفت ها باز اسرار را سینه به سینه و مکتوب انتقال دادند 3. اسناد تاریخیتان مبنی بر نابودی طب اسلامی توسط رضا شاه چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب‌هایی مثل «قانون» بوعلی، تئوری‌های طبّی موجود است ولی ما از تجربه‌ی هزارساله‌ تاریخ طب‌مان محروم شدیم 2- مدت‌ها به صورت سینه به سینه، تجربه‌ی طبیبان به نسل بعدی منتقل می‌شد و ضرورتی برای ثبت آن‌ها نبود. ولی متأسفانه در زمان رضاخان غافلگیر شدند 3- این مسئله‌ای نیست که درتاریخ پنهان باشد که چگونه رضاخان به بهانه‌ی کهنه‌بودن، مانعِ ادامه‌ی طبابت اطبایِ سنتی می‌شد. هم بنده مختصری شاهد این مسئله بودم و هم حضرت امام در کتاب «کشف الأسرار» متذکر آن ‌هستند. موفق باشید

20938
متن پرسش
سلام استاد: چرا شخصی در آمریکا در بدترین شرایط به وجود می آید و شرایط بر روی او موثر می شود و خودش با دست خودش، خودش را به گنداب گناه می اندازد در حالی که اگر در ایران می بود این گونه نمی شد واقعا چرا؟ لطفا به کتابی ارجاع ندهید و نفرمایید خدا به اندازه توان می خواهد. تشکر از استاد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک بحث دقیق و عمیق عرفانی است که هرکس قبل از تولدش، خودش زندگیِ زمینی خود را و نحوه‌ی آن را انتخاب می‌کند و خداوند سمیع و علیم جواب طلب او را می‌دهد به همان معنایی که قرآن می‌فرماید: «قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» ‏(50/طه) پروردگار ما کسی است که به هر موجودی خلقتِ مخصوص آن موجود را می‌دهد و پس از آن هدایتش می‌کند. حال اگر کسی طلب خلقت در آمریکا را داشت، خداوند همان را به او می‌دهد، منتها از هدایت او باز نمی‌ماند تا در همان شرایط نیز بتواند حق را از باطل تشخیص دهد. موفق باشید  

20937
متن پرسش
برای مراحل بالای تزکیه و کنترل قوه واهمه و خیال، انسان باید عزلت داشته باشه، به معنای اینکه در ابتدا اموری که انسان رو متأثر میکنه ترک بشه، اما وقتی این سخن به مرحله ی عمل میرسه نقاط مبهمی بوجود میاد که برای اون نقاط سوال داشتم خدمتتون. اول اینکه در طول روز بعد از انجام کارهایی مثل مطالعه کردن و سخنرانی گوش دادن و ذکر گفتن و غیره، ساعاتی هست که حال مطالعه و ذکر و سخنرانی نیست، از طرفی اموری که انسان رو متأثر میکنه باید ترک بشه، مثل تلوزیون دیدن و تلگرام رفتن و بازی کردن و غیره... در این ساعات چه کاری باید کرد؟ و دوم اینکه هر کاری که انسان رو متأثر میکنه و فکر رو مشغول میکنه به طور کامل یعنی چی؟ یعنی عکس دوران قبل رو دیدن هم شامل میشه؟ و یا نوع پیراهن پوشیدن؟ و یا خیلی از مسائل عادی روزمره دیگه؟ لطفا اگر میشه به طور کامل توضیح بدید، ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اُنس با رفقا، صله‌ی رحم، رفع حاجات خانواده و ورزش اموری است که در کنار مطالعه و عبادت می‌تواند مفید باشد 2- در ابتدا باید از هرگونه عملی که سالک را از عالَمش خارج می‌کند، خودداری شود ولی بعد از مدتی با وسعت بیشتری که پیش می‌آید این امور عادی، مُخلّ سلوک نخواهد بود. موفق باشید

20933
متن پرسش
سلام: یه روایتی خوندم که پیامبر فلان دستور رو داد، مثلا قصاص مردان توسط زنان و بعد از نزول آیه 34 سوره نساء این دستور لغو شد. مگه میشه؟ پیامبر دستوری داد که حق نبود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن یک بار به صورت اجمالی و کلی بر پیامبر نازل شد و در این رابطه حضرت کلیّات مطلب را می‌دانستند و مطابق آن دستور می‌دادند و سپس طی 23 سال به صورت تفصیلی نازل شد و حکم هر چیزی به صورت جزئی مشخص گردید. موفق باشید

20931
متن پرسش
سلام: بنده طلبه پایه دوم حوزه مشکات هستم، این ترم به ما درس نهج البلاغه ارائه شده و پژوهش علمی ترویجی مبتنی بر نهج البلاغه از ما خواسته شده، بنده در انتخاب موضوع، موضوعی رو از کتاب کربلا مبارزه با پوچی های شما الهام گرفتم مبتنی بر نحوه مواجهه با تاریخ در نهج البلاغه و اونجا مبتنی بر این جمله امیرالمومنین (ع) در نامه به امام حسن (ع) که می فرمایند: «گونه ای با گذشتگان زندگی کردم که گویی یکی از آنان شدم» می خواستم در مورد تایخ حضوری یه تحقیق چند هزار کلمه ای بنویسم، با یه جستجو متجه شدم مطلب خاصی توی این موضوع تولید نشده، خواستم اگر مقدور است در معرفی منابع و یا اگر ایده ای دارید بنده رو یاری کنیدد. در ادامه طرح اولیه را که حوزه قبول کرده براتان می فرستم که بیشتر با مراد بنده آگاه شوید: الگوی مواجهه با حوادث تاریخی در نهج البلاغه روش معمول در فهم حادثه‌های تاریخی اینگونه است که به واسطه آثار، بقایا و متون تاریخی درکی حصولی از آن به دست می‌آوریم اما گاهی به وسیله اتحاد روحانی با حادثه مذکور، محقق به آن حادثه وصل شده و نه تنها شناسای آن بلکه به بازیگر آن حادثه تبدیل می‌شود. این روش تنها با شناخت حضوری از تاریخ به دست می‌آید. تاریخ حضوری درآمدن از امروز و فردا و وارد شدن به ساحت اقدس وقت حضوری است. تمام تلاش عرفان عملی فهم حادثه‌ها از این طریق است به همین دلیل در اشعار فراوانی مضامینی اینگونه وارد شده که: صوفی ابن وقت است ای رفیق. در نامه ای از امیرالمومنین به امام حسن (ع) وارد شده است که: چنان در احوال گذشتگان نظر کردم که یکی از آنها به حساب آیم و گویی با آن‌ها زندگی کرده ام. از این روایت این ایده به ذهن خطور می کند که نحوه مواجهه حضرت امیر (ع) با تاریخ نه از جنس مطالعه بلکه از جنس تدبر حضوری و هم عالم شدن با آنان بوده است. راز مطرح کردن روایت‌های تاریخی از زندگی انبیاء توسط قرآن در همین نکته نهفته است. هدف نه بیان نکاتی تاریخی بلکه هم عهد شدن و هم تاریخ شدن با زندگی آن نبی است. اگر تاریخ پا در صحنه حضور بگذارد به فکر و ذکر منتهی می‌شود در غیر این صورت تنها اساطیر الولینی بیش نیست. لازمه این نوع نگاه به تاریخ تبیین فلسفه تاریخی یا به عبارت دقیق تر تبیین نوع جدیدی از حکمت تاریخ است. کلید واژه ها. فلسفه تاریخ. حکمت تاریخ. تاریخ حضوری. وقت اقدس. مفسر حضوری حادثه ها. عالم حوادث تاریخی.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم در مواجهه‌ی حضرت با معاویه و نامه‌هایی که حضرت در این رابطه نوشته‌اند، به کمک شرح نهج‌البلاغه‌ی ابن ابی‌الحدید نکات خوبی به‌دست آورید. در ضمن جلد چهارم کتاب «عنصر شجاعت» از آیت اللّه کمره‌ای در تبیین فضای تاریخی امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» در کوفه نکات ارزشمندی را در اختیار شما می‌گذارد. موفق باشید

20930
متن پرسش
سلام: برای افزایش هوش (نه حافظه) چه راهکارهای علمی و نقلی و عقلی و تجربی پیشنهاد می کنید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً «هوش» یک امر موهبی است که به بعضی داده می‌شود. آری! اگر انسان ذهن خود را مشغول امور بیهوده نکند، از هوشی که دارد می‌تواند بهره ببرد، وگرنه همان اندک هوشِ موهبی را هم بی‌نتیجه می‌گذارد. موفق باشید

20928
متن پرسش
با سلام خدمت حضرت استاد: بنده با شدت با شاغل بودن همسرم مخالفم ولی چند روزی است که شاغل شده و هر چه نهیش می کنم تاثیری ندارد. بی توجهی می کنم گر چه از نظر روحی اذیت می شود ولی باز هم فایده ندارد. راستش من با این موضوع اصلا نمی توانم و نمی خواهم کنار بیایم. تکلیف چیست؟ با تشکر
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در کتاب «زن؛ آن‌گونه که باید باشد» شده است مبنی بر آن‌که امروز در تاریخی زندگی می‌کنیم که دیگر بسیاری از کارهایی که دیروز در خانه انجام می‌شد، به بیرون خانه منتقل شده است و زن، اگر کاری جدّی و معنابخش در خانه نداشته باشد، وجودش در خانه با یک نوع بی‌هویتی همراه می‌شود که نتیجه‌ی آن مشغول‌شدن به امور وَهمی و یا دنبال‌کردنِ سریال‌هاست. آری! خوب است که کمک او کنید تا نشان دهد با مسئولیت‌های اجتماعی می‌توانند انسان‌های متعهد و نمونه باشند. موفق باشید

20924
متن پرسش
با سلام: لطفا راهنمایی بفرمایید که آیا ایرادی دارد که برای رفع بیماری های ذهنی مثل ترس های خیالی و توهم از تمریناتی استفاده کنیم که با عنوان تمرینات پاکسازی و آمادگی برای آزادسازی کندالینی نام برده میشه و بصورت آنلاین و بدون حضور استاد هم انجام میشه. و کلا میتونیم از آزادسازی کندالینی استفاده کنیم؟ چون تاثیرش گویا خیلی سریع هست اگر در کنارش عبادت هم داشته باشیم. البته نماز هم بجا می آورم. سالهاست نماز می خوانم. ولی تحولی در خودم ندیدم. ممنون میشم. اگر در سایت جواب نمی دهید حداقل ایمیل بزنید. تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در آن حدّ که بنده اطلاع دارم این روش‌ها در رابطه با آزادکردنِ نفس است تا وجهِ تجردِ آن با شدت بیشتر عمل کند که کلاً مرتاض‌ها نیز در همین مسیر عمل می‌کنند. ولی روش توحیدی مسیری است که انسان به‌جایِ آزادکردنِ قدرت نفس، سعی می‌کند با منبعِ لایزالِ هستی مرتبط شود. و این غیر از آن است که نفس را آزاد کنیم تا مثلاً قوای خود را تا مراحل فوق کیهانی سیر دهد. در این حالت، هنوز در محدوده‌ی تجرد نفس از نفس بهره می‌بریم. در این مورد کتاب «چگونگی فعلیت‌یافتن باورها» و شرح صوتی 17 جلسه‌ی آن به نظرم بتواند کمک کند. موفق باشید

20923
متن پرسش
استاد عزیزم سلام: یکی از شاگردان تان هستم. البته با یک واسطه. مدتی است فوق العاده ذهنم را درگیر کرده است. اوایل مسائل بنیادین خیلی درگیرم می کرد مثل اصل وجود خدا و ... می دانید، رفتار و گفتار خیلی از آنها که منتسب به دین بودند به دلم نمی نشست. همانند مسئله ای چون قتل که با وجودم سازگار نبود، این تنها مشکل خودم نبود. می توان گفت ۹۹ درصد جامعه به همین مشکلات گرفتار اند که من هم جز آنها بودم. بعضا حرف ها و دستور العمل های شخصیت های لیبرال و تمدن مدرن بهتر به دلم می نشست و جریان منتسب به توحید را وجدم قبول نمی کرد. چه از حرف هایی که از عرفان می زدند و طوری لیدر های خود را معرفی می کردند که چون کاهنان معابد از آنها و هر چه منتسب به آنها بود بدم می آمد. تنها چیز خوب شان اصل خود توحید بود. آن هم نه تمام توصیفاتی که از توحید ارائه می کردند. ائمه را هم جوری توصیف می کردند که انسان با مقایسه ی با ملحدان، ملحدان را به خد نزدیک تر می یافت. اما هیچ گاه کامل دلم با جریان مدرن و امانیسم پاک نمی شد تا اینکه بالاخره به درس های معرفت النفس و برهان صدیقین شما رسیدم. گویا آن وقت محبوب حقیقی خود را یافتم. دیگر سر از پا نمی شناختم. بنده که تا مدت ها به فردی لیبرال شناخته می شدم، زیبایی توحید تمام جذابیت لیبرالیسم را برد. حال سالها می گذرد. تا مسئله ی تمدن نیز رسیدم و خیلی خوب بسیاری از اهدافم مشخص شد در زندگی و هویتی پیدا کردم. اما هنوز در ارتباط با جریان خودی و رجوع به منابع زدگی هایی برایم حاصل می شود که گاهی آنقدر سخت است که این ظن به ذهنم می رسد که همه چیز را کنتر بگذارم و همان زندگی قبلی خودم بهتر بود، اما در این مواقع همه چیز را کنار می گذارم و با دلم پیش مبدا عالم می روم و مستقیم بدون در نظر گرفتن همه ی حرف هایی که می زنند پیش خودش می روم و خیلی خودمانی با او صحبت می کنم. آخر گاهی برخی برداشت ها آنقدر سنگین است که انسان می ترسد حتی با او صحبت کند. فکر می کند بنده هایش مهربان تر از اویند. آنوقت تکیه ام را می گذارم بر وجود خودم. آنوقت می بینم که نه آنها غلط بود ولی باز نمی توانم درست برخی برداشت ها را درست هضم کنم. رفتار برخی از بزرگان را آنطور که دیگران می گویند اصلا درک نمی کنم اما با خودشان مستقیم که مرتبط می شوم اصلا شخصیت دیگری از آنها می بینم. مثلا تا مدتی پیش از علامه حسن زاده اصلا تصور خوبی نداشتم تا آنکه تعدادی از صوت هایشان را گوش کردم. فوق العاده بودند. یا مثلا علامه طباطبایی. تا آنکه با آثارشان مستقیما ارتباط گرفتم. خیلی فرق می کردند. تعریف دیگران همانند کاهنان بود و ارتباط مستقیم همچون آب زلال. یک بار هم با علامه مصباح ارتباط مستقیمی داشتم. خیلی خودمانی. خیلی عالی بود. اما نمی توانم خیلی چیز ها را درست درک کنم. مثلا یکی در مسائل اجتماعی، در ارتباط با دیگران و‌ مسئله ی عذاب و گناه، اینکه می بینم خوب همه تقریبا گناه کم و زیاد دارند اما اینکه آیا وارد عذاب می شوند؟ اینکه مغضوب خدایند؟ و اینکه نباید با مغضوب خدا انس گرفت؟ همه چیز می پاشد. از خانواده کمی ترس دارم. و هزاران مشکل از این دست. سر کلاس های معارف هم عمده ی دوستانم از آنطور خدا برایشان با دین معرفی شده که الحاد را بهتر می دانند. نه اینکه مسائل برایشان حل شده باشد و طغیان کنند. خوب بعضا با نگاهی که به دین دارند حق را به آنها می دهم. هفته ی پیش هم یکی از دوستانم چون نتوانست درست مشکلات فکری خود را در ارتباط با خدا حل کند در حمام خوابگاه خودکشی کرد. می دانید این مشکلات دارد خفه مان می کند و هیچ کس را هم نداریم. تنها چیزی که داریم در نهایت عمق دلمان تکیه به وجودی است مهربان که بعضا با آنچه از خدا برداشت می شود خیلی متفاوت است. این سردرگمی ها و این مشکلات دارد خفه ام می کند. و هیچ کس را جز همان مهربان ندارم.می دانید بعضی وقت ها حتی نمی توانم به قرآن هم رجوع کنم چون آنچه برداشت می کنم خیلی بد است. اگر می شود کمکم کنید. ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:چرا باید از روح و روحیه‌ای که نمی‌خواهد با بازی‌های زمانه خود را فریب دهد؛ گله‌مند باشید؟ نهیبی که در درون شما هست، نهیبی است به سوی سعادت ولی همین راهی را که شروع کرده‌اید را آرام‌آرام ادامه دهید، مطمئن باشیدآن زمانی که گذرتان به روایات و آیات افتاد صدبرابرِ زمانی که با آثار مستقیم آن عالمان بزرگ روبه‌رو شدید، روحیه می‌گیرید و متوجه می‌شوید معنایِ خلقت شما چه اندازه دقیق و حساب‌شده و حکیمانه و عالمانه بوده است. فراموش نکنید بعضی از این مطالب که فعلاً شما از آن‌ها سرخورده‌اید، مربوط به تاریخِ خودش بوده است و در آن زمان، معنای خوبی داشته است. اشکال ما در آن است که متوجه نیستیم تفکر، تاریخی است هرچند متون مقدس، ماوراء تاریخ است. موفق باشید

20922
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: در بحث روانشناسی ما شاهد این هستیم که استاد روانشناس سرکلاس وقتی از تغییر جنسیت صحبت می کند آن را صرفا یک گرایش و یک نیاز عادی در انسان هایی معرفی می کند که این کشش نسبت به رفتار های جنس مخالف در او هست و این را کاملا عادی می دانند و رفتار جامعه را از بسته بودن ذهن معرفی می کند و آن را یک حق انسانی معرفی می کنند حداقل در مورد اساتید بنده اینگونه هست. نظرتون رو لطف بفرمایید در مورد این موضوع. استاد من یه مدتی کتب جنابعالی رو کار می کردم در حد چند کتاب نخست اما بعد از مدتی جذب فلسفه و فلسفه اسلامی شدم و اون زمان اختصاص داده شده رو با فلسفه جایگزین کردم خواستم راهنمایی کنین بنده رو که آیا اون روند قدمی رو ادامه بدم و به خودشناسی و سایر مباحث بپردازم یا روند فلسفه را که تازه شروع کرده ام ادامه بدم؟ خودم حس کردم مطالعات قبلی به عنوان یک پایه و اساس احتیاج دارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- خداوند میل به جنس مخالف را در انسان قرار داد جهت بقای نسل، و لذت‌بردن، فرعِ آن است و موضوع گرایش به تغییر جنسیت به دلایل واهی مثل این‌که از جنس دیگر لذت می‌برد، کافی نیست برای به رسمیت‌شناختن آن الااین‌که واقعاً از نظر فیزیولوژیک مانعی در میان باشد که مانع ظهور جنسیتِ واقعی طرف شده است که موضوع آن متفاوت است 2- به نظرم مقدمات فلسفی حداقل در حدّ «بدایة الحکمه» کار را جلو می‌برد. موفق باشید

20921
متن پرسش
سلام: با توجه به مطالب صفحه 58 کتاب «ده نکته از معرفت نفس» که میگه «اصل اساسی انسان همین روح است که فوق ملائکه است ........ و همان وجه الله است.» و طبق روایات هم که وجه الله اهل بیت هستند پس روح همان مقام اهل بیت است؟ یا خود اهل بیت هستند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید. زیرا در روایت داریم: «اول ما خلق اللّه» حضرت محمد و آل او «علیهم‌السلام» است. از طرفی داریم که روح، بالاترین مخلوق یعنی همان اولین مخلوق است. موفق

20919
متن پرسش
با عرض سلام: به نظر می رسد قبول معجزه موجب بسط شکاکیت می شود البته مقصودم این نیست که نباید پذیرفت بلکه ضمن اینکه اعجاز را قبول داریم یکی از تبعاتش شکاکیت است. مثلا شتر حضرت صالح را در نظر بگیرید با قبول این اعجاز از این پس چگونه می توانیم مطمئن شویم هر شتر یا حیوان دیگری که می بینیم سیر طبیعی را طی کرده یا به اعجاز به وجود آمده؟ دقت داشته باشیم که قواعد عقلی استثنا پذیر نیست یا باید پذیرفت هر شتری سیر طبیعی دارد یا اگر استثنا آمد در بقیه موارد نیز باب شکاکیت باز می شود. البته این اعجاز محدود به زمان گذشته نیست و ممکن است در عصر ما نیز حضرت حق بنا به مصالحی چنین کراماتی را به دست اولیا جاری کند. دقت داشته باشید بحث معرفت شناسی است و حقیر آن را جایی مطالعه نکردم و امید که این مسئله را برایم حل کنید و در این سوال ابدا به بعد عملی مسئله کار ندارم یک شکاک مثل بقیه زندگی و عمل می کند اما این ربطی به مسائل علمی ندارد، پس ما به نحوه برخورد با آن شتر کار نداریم مسئله اینجاست که فرض کنید شخصی مطلع نبوده شتر اعجازیست قطعا با مشاهده آن به خطا افتاده و به یقین می رسیده این شتر از نطفه به اینجا رسیده و فرض کنید رهگذری بوده است و به سمعش نرسیده شتر اعجازیست و طبعا در این خطا باقی خواهد ماند و ما در این بحث معرفت شناسی می خواهیم جلوی این خطا را بگیریم البته شتر مثال است و بقیه موارد به همین نحو است چگونه بفهمیم هر فرد پدری دارد هر مار مار است نه عصا و قس علی هذا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: معجزه یعنی چیزی که اگر همه‌ی انسان‌های عالم با همه‌ی توانایی‌های علمی و عملی جمع شوند، نتوانند آن را به‌وجود آورند. در این راستاست که افراد متوجه می‌شوند آن معجزه در محدوده‌ی توانایی‌های انسانی نیست و باید اراده‌ی خداوند از آن طریق به طور خاص به میان آمده باشد و این‌جاست که افراد متوجه می‌شوند آن فرد حقیقتاً باید رسول خدا باشد. به همین جهت خداوند در اثبات نبوت پیامبر می‌فرماید: «وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (/23بقره) یعنی اگر شک دارید که آن‌چه بر بنده‌ی ما نازل شده است از طرف خداوند است، همه‌ی یاران‌تان را بدون آن‌که خدا در صحنه باشد بیاورید و یک سوره مثل سوره‌های قرآن شکل دهید. در مورد سایر معجزات نیز قضیه از همین قرار است. موفق باشید

20918
متن پرسش
با سلام: سوال بنده در مورد قوم یهود است. روند تاریخی قوم یهود نشان می دهد که جریان این قوم از زمان حضرت یعقوب علیه السلام شروع می شود. و حضرت یوسف علیه السلام به تنهایی سالیانی در مصر زندگی می کرد. اما پس از این مدت قوم حضرت یوسف به مصر کوچ کردند. از این زمان به بعد بود که این قوم به صورت ویژه رسیدگی می شدند. و این جریان سالیان زیادی و در زمان پیامبران بعدی از جمله حضرت موسی علیه السلام نیز ادامه یافت. و این رسیدگی بلند مدت باعث شده است یهودیان فکر کنند همیشه برتر هستند. سوال من این است که اولا آیا این تحلیل درست است؟ ثانیا علت آن چه بوده است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در همان مصر هم بنی‌اسرائیل بعد از حضرت یوسف «علیه‌السلام» کارشان به ذلت و خواری کشید و در مقابل فرعون تا آن‌جا ذلیل شدند که خدمتگذاریِ قبطیان کارشان بود و به همین جهت حضرت موسی «علیه‌السلام» تلاش کردند آن‌ها را از مصر خارج نمایند. بنی‌اسرائیل به جهت روحیه‌ی توحیدی که در پیروی از حضرت موسی «علیه‌السلام» به‌دست آوردند؛ قرآن در توصیف‌شان می‌فرماید: «يا بَني‏ إِسْرائيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتي‏ أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمينَ» (47/ بقره) و آن‌ها متوجه‌ی این امر نشدند که ملاکِ برتری، توحید است و نه نژاد. و همین توهّم موجب شد تا از توحید محمدی «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» استقبال نکنند. موفق باشید

20917
متن پرسش
سلام: طلبه هستم می خواستم در رشته علوم تربیتی کار کنم به نظرتون غیر از مطالعات حوزوی چه مطالعات دیگه ای نیازه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر از من بپرسید علوم تربیتیِ واقعی «عرفان عملی و نظری» است یعنی «منازل‌السائرین» و «فصوص‌الحکم». موفق باشید

20914
متن پرسش
با سلام و عرض ادب: لطفا بفرمایید نظر ملاصدرا در مورد زنها چگونه است؟ چندی پیش مطلبی شنیدم حاکی از اینکه ایشان زنان را حیواناتی در اختیار مردان می داند و جایگاه سخیفی برایشان قائل است بنده با توجه به مبانی ایشان نتوانستم باور کنم. لطفا شما راهنمایی بفرمایید. ممنون و التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً عرض شد: «ابداً این‌طور نیست. در این مورد خوب است به کتاب «سیر تحول مکتب فلسفی اصفهان از ابن سینا تا ملاصدرا» از آقای دکتر مهدی امامی جمعه رجوع شود. موفق باشید

20913
متن پرسش
سلام: با توجه به سوال 20801 به نظر می رسد خطبه های جناب مولوی را کامل گوش ندادید، متاسفانه در کلیپی که از فرمایشات ایشان ساخته شده است شیطنتی صورت گرفته و به گونه ای وانمود شد که ایشان فقط مردم کرمانشاه را گناهکار می دانند در حالی که اگر به مشروح سخنان ایشان رجوع شود ایشان گناه را مختص کرمانشاه ندانسته حتی از مردم زاهدان هم می خواهند توبه کنند و نیز سراسر کشور. و این زلزله را هشداری برای همه مردم می دانند و می گویند عذاب الهی که بیاید تر و خشک با هم مبتلا می شوند با توجه به اینکه قطعا برخی از مردم کرمانشاه گناهکار بوده و اگر سراسر کشور را در نظر بگیریم که گناه بیداد می کند چه ایرادی به سخنان مولوی می توان وارد نمود با روایات متعددی که علت زلزله را گناه می داند چه می کنید؟ مرحوم مجتهدی نیز دیدم به این روایات اشاره می نمودند وقتی آیه می فرماید «و لو انّ اهل القری امنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکات من السّماء و الأرض» خوب از آسمان که می بینیم باران چندانی نمی آید از زمین هم بلا برمی خیزد مسلم است که ایمان و تقوای مردم تضعیف شده است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در چنین مواردی که به افرادی مصیبت وارد می‌شود باید مواظب بود طوری سخن نگوییم که علت آن مصیبت، گناهِ آن افراد باشد چون ما نمی‌دانیم قضیه چیست؟! آری! به صورت کلی باید گفت علت مصائب مثل قحطی و خشکسالی و زلزله، گناهانِ مردم است. موفق باشید

20912
متن پرسش
سلام علیکم: در جواب برخی از سوالاتم حواله به مباحث معرفت نفس کردید شروع کردم ولی در گامهای نخستین باز ماندم و آن استفاده شما از خواب به عنوان پشتوانه ای برای تمایز بین من و تن. استاد اگر دقت کنید تن فقط دست و پا نیست و ما ارگانی به نام مغز هم داریم که تمامی ادراکات تمام احساسات، درد، لذات و ... همه در آن صورت می گیرد. پس اگر بخواهیم بگوییم که تن و من جدای از هم اند باید حالتی را متصور شد که در آن ادراک من وجود داشته باشد ولی مغز فعالیتی نداشته باشد تحقیقات علوم اعصاب نشان می دهد که در حالت خواب مغز فعال است و در حین دیدن رویا قسمت مخصوص دیداری مغز که در قسمت پشت سر است شدیدا فعال است پس نمی توان از خواب برای بحث من و تن استفاده کرد مگر اینکه شواهدی بیاورید که دانشمندان با اینکه فعالیت مغز را به حداقل ممکن رسانده اند باز فرد ادراک من داشته است اگر شما چنین تحقیقاتی را مشاهده کرده اید متذکر شوید تا مثل همیشه از شما مستفیض شویم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنا شد چنین بحث‌هایی را تا آخر بروید تا سؤالاتتان برایتان حل شود زیرا با یک «علم» روبروئید به نام «معرفت نفس» و نه یک خبر، به همین جهت در این رابطه به ما فرموده‌اند: «گر نپرسی زودتر کشفت شود / مرغ صبر از جمله پرّان‌تر بود» بعد از «ده نکته» و بعد از مطالعه‌ی کتاب «آشتی با خدا» و سپس در حین مطالعه‌ی کتاب «خویشتن پنهان»، معارفِ ارزشمندی نصیب شما می‌شود که البته چنین سؤالاتی نیز به راحتی حلّ خواهد شد. موفق باشید

20910
متن پرسش
درود محضر استاد عالیقدر: حضرتعالی در سوال 20695 فرمودید که متأسفانه رضاخان طب اسلامی را از بین برد. آیا مقصودتان اینست که اطبای سنتی را از بین برده یا خود طب را چون کتب طب سنتی چون قانون ابن سینا، جرجانی و ... موجودست و اطبا هم فکر نکنم رضا شاه دست به کشتارشان زده باشد کاری که رضا شاه بنظر می رسد کرده باشد اینست که به خاطر غربزدگی به ترویج پزشکی نوین پرداخته است و این به معنای تضعیف طب سنتی است نه نابودی چون کتب همچنان موجودست و اطبا هم گوشه و کنار مشغول کار بودند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌چه عرض شد سخن حضرت امام بود از آن جهت که رضاخان مانع شد کارِ اطبایی که 1000 سال تجربه را با خود داشتند، ادامه یابد و عملاً آن‌ها نتوانستند تجربه‌ی خود را به نسل‌های بعدی منتقل کنند و این است که امروز ما از صفر شروع کرده‌ایم. موفق باشید

20909
متن پرسش
سلام: آیا ممکن است اجتماع متقابلین در وجود لا بشرط صورت پذیرد اگر آری تفضیل این بحث را در کجا می توان یافت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی وجود لا بشرط شد، ظرفیت لازم را جهت بسیاری از امور دارد مثل وجود لا بشرط مقسمی، که نَفَس رحمانی باشد که هم مظهر حیات و هم مظهر ممات. موفق باشید

20908
متن پرسش
با سلام خدمت استاد : ببخشید میخواستم بدونم چرا اسماء چهارده معصوم در قرآن ذکر نشده است.؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بد نیست در این مورد نکته‌ای را که در مورد علت نیامدن نام علی«علیه‌السلام» در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» عرض شده است را خدمتتان ارسال کنم، «تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مُجمل». موفق باشید

سؤال: با توجه به اهميت مسئله‌ی امامت و اهميت مصداق آن يعني عليu، چرا در قرآن ذكري از حضرت اميرالمؤمنينu به طور صريح نيامده؟

جواب: براي پاسخگويي به اين مسئله ابتدا لازم است مواردي روشن شود:

1- تاريخ گواه است که در زمان نزول قرآن، اختلاف قومي و قبيلگي به قدري قوي است كه همه چيز حتي دين را تحت‌الشعاع قرار داده است و با اندک بهانه‌اي اختلاف‌ها سر بر مي‌آورد.

2- اكثريت مردم هنوز ايماني که در برابر توحيد و حکم خدا تسليم شوند را به‌دست نياورده‌اند تا تنها به آنچه حکم خدا است تسليم باشند که نمونه‌ي آن را قبلاً در مورد حرث بن نعمان و اعتراضي که به انتصاب حضرت عليu کرد ملاحظه فرموديد.

3- حضرت عليu با اكثر تازه مسلمانانِ آن روز ، يعني سركرده‌هاي شركِ ديروز جنگيده‌است و چندين و چند از پدران و برادران آن‌ها را به قتل رسانده‌است و ايمان اين تازه مسلمانان آنچنان قوي نشده كه از شرك پدرانشان متنفر باشند ، بلكه از عليu ناراحت‌اند و عظمت عليu هم به همين رعايت نكردن ميل و رضاي سران شرك بوده و هست، به طوري كه طبق اسناد تاريخي نصف كشته‌هاي بدر به دست عليu بوده است.

4- روش سخن‌گفتن قرآن و هر مكتب تربيتي كه بخواهد بشر را در طول تاريخ هدايت كند آن است كه اصول كلي را مطرح كند تا بشريت براساس شرايط تاريخي خود ازآن اصول و قواعد كلي استفاده كند و با تفكر خود، تكليف مخصوص به زمان خود را بيابد تا تفكر در دين تعطيل نشود و تحجر جاي آن را نگيرد زيرا تأکيد مکتب الهی  بر روي شخصيت است نه اشخاص.

در نتيجه با توجه به نکات فوق، اگر نام عليu در قرآن برده شده بود، با توجه به آن‌همه تعصب، ديگر دو دسته مسلمان نداشتيم به نام شيعه و سني،‌ بلكه گروه كثيري از تازه مسلمانان مقابل اصل دين مي‌ايستادند و در چنان شرايطي ادامه‌ي اصل اسلام به خطر مي‌افتاد به همين جهت با تصريح نکردن به نام عليu در قرآن كاري شد كه لجاجت و استكبار بعضي از تازه مسلمانان متعصب نسبت به نفي کلي اسلام برانگيخته نشود.

امام صادقu در جواب سؤال فوق که چرا نام عليu در قرآن نیامده، فرمودند : تعداد نمازها هم در قرآن نيست و يا مثل «بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْک» كه معلوم نيست خداوند چه‌چيزي به پيامبر ابلاغ کرده و به عهده‌ي پيامبر است که آن را روشن کنند، زكات را هم قرآن نگفت به چه چيزهايي تعلق مي‌گيرد و پيامبرf روشن كردند، همچنان كه گفت حج به‌جا آوريد، ولي كيفيت را نگفت، جايگاه پيامبر تبيين آيات است.

آيا جريانات بعدي از جمله كشتن شيعيانِ حضرت عليu به صِرف شيعه‌بودن و حتي كشتن فرزند حضرت فاطمه‌زهراi در صحراي كربلا، نشان نداد كه عده‌اي در عين ادعای اسلاميت به هر قيمتي حاضر به پذيرفتن خط زلال اسلام در مسير اهل البيتh نبودند؟ و لذا اگر نام عليu در قرآن آمده بود براساس كينه با آن بزرگوار با اصل قرآن مقابله مي‌كردند و حريم قرآن را مي‌شكستند. و خداوند با عدم طرح نام عليu در قرآن، قرآن را از چنين تجاوزاتي حفظ كرد.

از طرفي پيامبر خداf با تأييد عليu در موارد مختلف، حجت را بر مردم تمام فرمودند. پيامبرf مي‌فرمايند: «اَنَا مَدينَةُ الْعِلْم وَ عَليٌ بابُها، فَمَن اَرادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِ الْبابَ»[1] من شهر علم مي‌باشم و علي دروازه‌ي آن شهر است، پس كسي كه طالب علم است بايد از دروازه‌ي آن وارد شود تا به علم برسد.

روايت فوق در متون علماء اهل سنت مورد پذيرش آن‌ها است و قبول دارند كه چنين سخني از پيامبرf صادر شده به طوري كه احمد حنبل از هشت طريق آن را روايت كرده. اين روايات مي‌رساند كه همه‌ي امت بايد به اميرالمؤمنينu رجوع كنند و وصول به علم پيامبرf از ناحيه‌ي عليu ممكن است و مي‌رساند كه عليu اَعلَم جميع امت است و مسلم چنين كسي بايد بعد از پيامبرf ولايت جامعه‌ي اسلامي را به عهده داشته باشد تا امت را در جميع امور به هدايت برساند.

با اندكي تفكر در قرآن و توجه به سخنان پيامبرf به راحتي روشن مي‌شودكه عالي‌ترين مصداق بعد از رسول‌اللهf، براي ادامه‌ي ولايتِ ديني بر مسلمانان، عليu است. مسلم با حذف عليu از حاکميت جامعه‌ي اسلامي بعد از رحلت رسول خداf جامعه در مسيري بهتر قرار نگرفت و به گفته‌ي مورخان اهل سنت، آن چند سالي كه حضرت عليu برسركار آمدند مردم دوباره اسلام زمان پيامبرf را به ياد آوردند. به عنوان نمونه در تاريخ داريم که پس از جنگ جمل بعد از 25 سال كه صحابه‌ي پيامبرf از عليu فاصله گرفته‌اند بعضي از صحابه که همراه عليu بودند به امامت آن حضرت نماز مي‌خوانند. عمران‌بن‌حصين از صحابه‌ي پيامبرf مي‌گويد: «صَلّی عَلیٌّ عَلَيْنا بِالْبَصْرةِ فَقال: ذَكَّرَنا هذا الرّجل صَلاةً كُلُّنا نُصَلِّيها مَعَ رسول‌اللهf» با عليu در بصره نماز خوانديم، نماز او طوري بود كه يادمان آمد نمازي را كه با رسول‌خداf مي‌خوانديم.[2] چون در اين مدتي كه گذشته بود نماز هم به آن معني واقعي‌اش از صحنه‌ي زندگي مردم خارج و به فراموشي سپرده شده بود، به طوري كه شهاب‌الدّين‌زهري از علماء اهل سنت و از تابعين مي‌گويد: «دخلتُ علي اَنَسِ‌بن‌مالك بدمشق وَ هُوَ وَحْدَة يَبْكي»؛ در شهر دمشق به انس بن مالک [خدمت‌گذار رسول خدا] وارد شديم و او به تنهايي در حال گريه بود. پرسيدم چرا گريه مي‌كني؟ گفت: «لا اعرفُ شَيْئاً مِمّا كانَ علي عهدالنّبيf الاّالصّلاة وَ قد ضُيِّعَت» از آثار رسول‌خداf چيزي جز نماز نمي‌ديدم كه آن را هم از بين بردند.[3] و اعتراف دارد نمازي كه در آن روز خوانده مي‌شد سنخيتي با نماز پيامبرf نداشته. محمدبن‌ادريس‌شافعي از وهب‌بن‌كيسان نقل مي‌كند كه مي‌گويد: «كُلّ سُنَّةٍ مِنْ سُنَنِ رسول‌الله قَد خُيِّلت حَتَّي الصَّلاة»[4] در طول دوران خلفا، تمام سنت‌هاي پيغمبر دستخوش تغيير شد، حتي نماز.

آنچنان همه چيز تغيير كرد كه وقتي اميرالمؤمنينu در هنگام خلافت، امام حسنu را مي‌فرستند كه مردم را متذكر كند نماز تراويح را كه به جماعت مي‌خوانيد بدعت است و ريشه در كتاب و سنت ندارد، مردم فرياد مي‌كنند: «وا سُنّتا عمرا، وا سُنّتا عمرا» حضرت عليu امام حسنu را مي‌خوانند كه رها كن. ملاحظه فرماييد چگونه با وجود حضرت عليu، در حالي‌که حجت الهي براي همه تمام بوده ولي جامعه حاضر نبود از آنچه در زمان خلفا به آن عادت کرده دست بردارد. 

 


[1] - به الغدير، ج 6، ص 114 رجوع شود.

[2] - صحيح بخاري، ج1 ، ص200، حديث 784.

[3] - موطأ مالك، ج1، ص93.

[4] - الاُم، ج1، ص 208.

20907
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: در سوال 20670 ، پرسیده شده است که «چگونه از محدود بودن یک موجود، بالعرض بودن وجودش نتیجه گرفته می شود؟ آیا ممکن نیست یک وجود مقید، همان وجود مقیدش را از خود داشته باشد؟» و در پاسخ فرموده اید که «هر وجودی که عین وجود نیست، نمی‌شود وجودش از خودش باشد چون عین وجود نیست.» در این پاسخ، به نظر می رسد ایرادی هست. یعنی الف ممکن نیست ب باشد، چون الف است. در حالی که اصل سوال این بوده که چرا الف نمی تواند ب باشد؟ در واقع ربط «بالذات و یا بالعرض بودن وجود یک موجود» و «کامل (نامحدود) و یا ناقص (محدود)» بودن یک موجود، حداقل برای بنده چندان بدیهی نیست. یعنی موجودی را تصور کنید که عین وجود نیست، و ناقص است، اما آن وجود محدود را از خودش دارد، و بضاعتش همین قدر بوده است. چرا غیر ممکن است موجودی که ذره ای عدم در او راه یافته، وجودش را از خودش داشته باشد. مثل این که بگوییم یک موجود، وجودش را از چندین موجود دیگر دارد، که یکی از این چند موجود خودش است، بنابراین قسمتی از وجودش از خودش است و قسمتی دیگر (و همچنین نقصش) از دیگری یا دیگران است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چطور موجودی که وجودش محدود است، آن وجودِ محدود را از خود دارد؛ در حالی‌که لازمه‌ی محدودیت، معلولیت است و اگر آن موجود، معلولِ موجود دیگری نبود و ذاتش به اعتبار آن‌که وجودش از خودش است عین وجود بود، دیگر جایی برای غیر وجود نمی‌ماند. در حالی‌که محدودیت به این معناست که جایی برای غیرِ آن موجود هم در صحنه باشد. موفق باشید

نمایش چاپی