باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. روایتی که در رابطه با صحیفهی سجادیه میفرمایید با توجه به نظر همهی اهل تفقّهِ در دین، در صورت این ادعا است که کسی به عنوان مهدی امت قیام کند. ۲. آری! روش ائمه «علیهمالسلام» برای ما حجّت است و به عهدهی ما است تا آنچه مانعِ انجام وظیفهی آن عزیزان است در حاکمیت حق و عدالت، برطرف کنیم. غیبت آن حضرت به جهت عدمِ رعایت دستورات آنها و نداشتن آمادگی لازم برای حضور آنها است. بحمداللّه انقلاب اسلامی زمینهی ظهور حضرت را فراهم نمود تا وقتی حضرت تشریف میآورند، پایگاهی برای شروع نهضت خود داشته باشند و مردم معنای حکومت آن حضرت را پیشاپیش فهمیده باشند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بیشتر منظور جریان سلفیگری و آل سعود است به همان صورتی که سؤالکنندهی محترم شمارهی ۲۶۵۳۲ متذکر شدند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا که نه! هر زمان که تصمیم بگیرید، تولد دیگری را شروع کردهاید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هرحال باید مبانیِ تفکر را درست کرد تا این روایات در جایگاه خود با ما سخن بگویند. «رسالة الولایه» از حضرت علامه و بحث «ده نکته در معرفت نفس» و نیز «برهان صدیقین» مقدمات خوبی برای فهم اشارات قرآنی و تذکرات روایی است. آیت اللّه مشکینی میفرمودند بعضی روایات را آنچنان بیحساب و سطحی میدیدیم که گمان میکردیم بعید است آن روایات از معصوم صادر شده باشد. ولی وقتی در محضر علامهی طباطبایی میبردیم و ایشان از طریق تدبّر، ما را از سطح به عمق میبردند؛ تازه عظمتِ روایات برایمان روشن میشد. ما در مورد روایات هم مثل قرآن، مأمور به تدبّر هستیم که به یک معنا همان تفقُه در دین است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک سؤال کلی است. هرکس باید با مطالعهی آن بیانیه، نسبتِ خود را و وظیفهی خود را در آن جستجو کند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر میکنم خوب است با هر موضوعی که با آن روبهرو میشوید به این فکر باشید که فعلاً این رزقِ شماست، اگر با آن درست برخورد کردید، خداوند رزق عمیقتری را برایتان میگشاید، به همان معنایی که فرمودهاند: شکر نعمت، نعمتت افزون کند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آدرس کانال «عصر جدید» @asre_jadeid
۲. سخن آقای دکتر داوری در رابطه با علوم انسانی مثل اقتصاد و جامعهشناسی و روانشناسی است که ایشان به صورتی عالمانه متذکر میشوند این علوم را فرهنگ غربی برای مسائلِ خودش پیش آورده است. این غیر از آن است که ما با منظر توحیدی به عالَم بنگریم و علمِ مربوط به خود را بیابیم و بحث آقای دکتر زرشناس در این رابطه میباشد. ۳. در بحثِ زمینهسازی، نکتهی مهمی را به میان آوردهاید. ۴. چقدر از این نکتهی آخرتان که متوجهی تفاوت زیستجهانِِ رهبر معظم انقلاب با آقای دکتر داوری شدهاید؛ لذت بردم و مسرور شدم. از آن جهت که بعضیها گمان میکنند اگر ما توصیه میکنیم نباید دکتر داوری را نادیده گرفت، بنا داریم در زیستجهانی غیر از زیستجهانِ رهبر انقلاب زندگی کنیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره با حضور در بازار و رعایت انصاف، انسان شخصیت اصلی خود را پیدا میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. بد نیست در این مورد به کتاب «تمدنزایی شیعه» رجوع فرمایید. در قسمتی از آن کتاب چنین گفته شده است:
فرهنگ دينى و تعامل صحيح با طبيعت
سؤال: مسلّم است كه اگر علم ما علم همه جانبه اى باشد، براى رفع نيازهاى خود به بهترين نحو از استعدادهاى طبيعت استفاده مى كنيم و در آن صورت بقيه ى ملتها متوجه و طالب آن فكر و فرهنگ مى شوند، به عبارت ديگر موجب حسرت و جذب بقيه مى گردد، چيزى كه متأسفانه امروزه برعكس شده و ملتهاى مسلمان حسرت داشته هاى غرب را مى خورند. آيا آن عجايب علمى كه شيخ بهائى در اصفهان از خود به يادگار گذاشت، نمونه اى از همان ابزار اسلامى است كه مى تواند موجب حسرت ساير ملل باشد؟ مثل حمامى كه با يك شمع كارمىكرد؛ آن حمام از يك طرف زحمت راه اندازى اش كم بود، و از طرف ديگر بازدهى اش زياد، بدون آنكه پسماندهاى داشته باشد و بخواهد به جنگ طبيعت و محيط زيست برود، آيا با توسعه و پيشرفت علوم غربى مىتوان چنين ابزارى ساخت؟
جواب: خير، با توسعه ى علوم غربى نمىتوان چنين ابزارى ساخت، چون همانطور كه عرض شد، در علومِ ابزارسازِ غرب، يك «ميل» نهفته است و در نتيجه داراى جهت خاصى است كه نمىتواند با طبيعت تعامل كند و از استعدادهاى متعالى آن استفاده نمايد و لذا طبيعت خودش را راحت در اختيار آن فرهنگ قرار نمىدهد. اينجاست كه مى بينيد بهره گيرى از طبيعت، براى بشر غربى خيلى مشكل است. شما در نظر بگيريد اگر بخواهيد يك اتم منفجركنيد و از انرژى آن استفاده نماييد، چقدر بايد در مقدمات اين عمل انرژى صرف نمائيد. حالا بقيه كارهاى تمدن غربى از اين هم پر دردسرتر است. آنچه باز يادآورى مىكنم اين نكته ى اساسى است كه انسان در فضاى جهان بينى كه دارد فكر مىكند و عمل مىنمايد و به تعبير ديگر پايه ى ساير علوم در هر فرهنگى علوم انسانى آن فرهنگ است و علوم انسانى آن فرهنگ غايت ساير علوم را بيان مىكند و سؤال ايجاد مىكند تا ساير علوم به وجود بيايند و آن غايت و هدف را محقق كنند و به سؤالات جواب دهند، علوم انسانى غربى كاملًا با علوم انسانى امثال شيخ بهايى متفاوت است، يكى بر اساس تفكر «جانلاك» مى انديشد و يكى بر اساس نگاهى كه وَحى الهى در اختيار او قرار داده است، فكر مىكند.
سؤال: آيا آن نوع از علوم را شيخ بهائى با خود برده است يا اينكه هنوز كسانى هستند كه از آن علوم خبر داشته باشند و بتوانند نقش مهمى را در ساختن تمدن اسلامى ايفاكنند؟
جواب: به نظر بنده توجه به تمدن اسلامى جامعه را در بسترى قرار مىدهد كه به طور طبيعى از نيروهاى معنوى استفاده مىكند. مهم آن است كه اوّلًا؛ جهت گيرىهاى ما درست شود. ثانياً؛ روشهاى ما در رابطه با طبيعت و انسانها مطابق شرع تصحيح گردد. در اين حالت بسترى فراهم مىشود كه در آن بستر استعدادها در همه جهات شكوفا مىگردد. مثلًا «نماز» را در نظر بگيريد؛ نماز صورت يك حقيقت ملكوتى در اين عالم است، كه با انضباط خاصى كه خدا دستور داده، مىتوانيد با جنبه ى ملكوتى نماز ارتباط پيداكنيد، به اين صورت كه پس از معرفت لازم، با استمرار موضوع، افق براى شما بازمىشود، تا با عالَم بالا مرتبط شويد. حتى اين كه در نماز يادتان مىآيد كه فلان كار را بايد انجام مىداديد، به جهت آن است كه آن افق مىخواهد بازبشود، اما تعلقات شما آن را منحرف مىكند، در هنگام نماز همين كه افق مىخواهد باز بشود، شيطان ذهن را منصرف مىكند به طرف ساعتتان كه در وضوخانه جا گذاشته ايد اين يك نوع بازشدنِ افق است، اما شيطان آن را به طرف ساعت و ساير تعلقات دنيايى منحرف مىكند. نماز چنين قدرتى دارد كه شما را با جنبه ى ملكوتى خودش مرتبط مىكند و بعد از ارتباط با جنبه ى ملكوتى نماز، بقيه چيزها را بهتر مىتوانيد بيابيد و بفهميد، عين همين حالتى كه با عبادت دينى براى شما حاصل مىشود تا باب عالم قدس به سوى شما باز شود، وقتى وارد فرهنگ ولايت اهل البيت (عليهم السلام) به معناى ولايت و حاكميت خدا مىشويد، واقع مىشود و افقهايى در زندگى شما باز مىگردد كه مسلّم در آن افق، مشكلاتى را كه اين تمدن گرفتار آن است- كه اينهمه بايد انرژى صرف كنيم تا انرژى مورد نياز خود را از طبيعت بگيريم- واقع نمىشود. نمونه اش كارى است كه شما با حفر قنات براى تهيه ى آب انجام مىدهيد و بدون آنكه انرژى زيادى صرف نمائيد از طريق استعدادهاى طبيعى، آب دائمى را به طرف خود سرازير مىكنيد، چون با روحيه ى تعامل با طبيعت به طرف طبيعت رفتيد و نه با روحيه ى سركوب استعدادهاى طبيت. اما آيا بناست با نوع فكرى كه شيخ بهائى «رحمة الله عليه» حمام خودش را گرم مىكرده است، كار كنيم؟ يا اصلًا فعلًا اينها مشكل ما نيست؟ شايد در آن شرايط وظيفه ى مرحوم شيخ بوده است كه آن كار را بكند، ولى ما نبايد به دنبال اين چيزها باشيم. همانطور كه عرض كردم اگر جهت گيرىها درست شود و روشهاى ما نيز مطابق شرع باشد، به طور طبيعى و در جاى خود امكاناتى كه نياز داريم، به دست مىآيد. هيچكدام از بزرگانى كه به مقام طى الارض مىرسند، نمىخواهند طى الارض بكنند، خودش پيش مىآيد، به طورى كه آن مرد بزرگ در حينى كه در نجف زندگى مىكند، يك مرتبه جذبه اى به سوى حضرت ثامن الائمه (ع) در جانش پيدا مىگردد كه باعث مىشود ديگر طاقت ماندن در محل زندگى خود را نداشته باشد و لذا خود را در مشهد مقدس مىيابد. اين كه چطورى مىرود، شايد خودش هم نداند كه چطورى مىرود، اما مىبيند كه آنجاست! بعد ما مى نشينيم از زاويه ى تماشاگرى، اينها را با هم بحث مىكنيم. اگر از خودش بپرسيد: شما چطورى طى الارض مىكنيد؟ مىگويد: من نمىدانم، فقط يكمرتبه مىبينم در حرم حضرت امام رضا (ع) هستم، شايد اينطور باشد. منظور عرضم اين است كه ما اصل آن موضوع را رها نكنيم كه اگر ما روش هاى معنوى قابل اعتماد را درست طى كنيم، طبيعت در همه ى ابعاد به كمك ما مىآيد. خداوند در اين رابطه مىفرمايد: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ»؛[1] اگر مردم ايمان بياورند و تقوا پيشه كنند، بركات آسمان و زمين را به سوى آنها مى گشاييم. مسلّم همينطور است كه استعدادهاى ناب عالم هستى در اختيار اهل تقوى قرار مىگيرد. پس معلوم است كه در راستاى ايمان و تقواى حقيقى، يعنى ايمان و تقوايى كه در همه ى مناسبات جامعه جارى شود، بهره هاى زيادى مىتوان از آسمان و از طبيعت گرفت، بدون اينكه اين همه انرژى صرف كنيم. شما ببينيد: امروزه چقدر انرژى صرف مى كنند تا بتوانند انرژى توليدكنند! آقاى «ايليچ» مىگويد: اين همه وقت در ساختن جاده، اتوبان و كارخانه ى ماشين سازى صرف مىكنيد تا سريعتر به كارهايتان برسيد، آيا صرف مىكند آن همه وقت صرف كنيم تا در جاى ديگر آن وقت را صرف نكنيم؟
۲. خوب است سری به جزوهی «علوم انسانی؛ عبور از مدرنیته، نظر به اسماء الهی» که بر روی سایت هست، و کتابهای دکتر زرشناس و دکتر داوری بزنید.
۳. بنده رویهمرفته هر روز صبح غیر از صبح یکشنبه، در مسجد خدیجه کبری «س» در خدمت رفقا هستم. موفق باشید
[1] ( 1)- سورهى اعراف، آيهى 96.
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم نفس ناطقه از نظر وجودی شدیدتر از اشیاء مادی است ولی بحث بر چگونگی ادراک اشیاء خارجی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آیات ۱۷۲ و ۱۷۳ سورهی اعراف به طور کلی بحث روبهرویی انسان با حضرت ربالعالمین را قبل از خلقت انسان به میان آورده است به این معنا که انسان مشاهده کرد حضرت ربالعالمین چگونه در ابعاد زندگیِ انسانها حضور دارد. که البته بسیار به صورت اجمال بیان شده است در ضمن علامهی طباطبایی سخنانی در کتاب «انسان از آغاز تا انجام» دارند که میتواند نکاتی را متذکر شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر طور صلاح می دانید اگر احساس می کنید مفید است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که انسان مؤمن گاهی در «قبض» است و گاهی در «بسط». و باید در هر دو حال از تدبیر ربالعالمین راضی باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: از آن جهت که وقتی گفته میشود خدا روح دارد در ذهن میآید که پس جسمی هم باید داشته باشد. لذا معنا ندارد که برای خدا بگوییم روح دارد، ولی اشکال ندارد بگوییم باطنِ هر روحی و باطن هر مخلوقی حضرت حق میباشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. اگر هیچ رابطهای با خدا و قرآن نداشته باشند آری! به زحمت خواهند بود. ۲. برای اهلش که متوجهی سیرهی اولیاء هستند و نوعی احساس یگانگیِ شخصیت با آنها دارند، مفید و مؤثر است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچنان شرایط از طریق امویان به هم ریخته بود و قبیلهگرایی به جامعه برگشته بود، که حتی اکثر مردم مدینه، اهلالبیت را کمتر از بنیالعباس پذیرفته بودند. علامهی طباطبایی با آوردن یک نمونه در نشاندادن آن فضا بسیار به ما کمک کردهاند که حضرت امام حسین «علیهالسلام» بعد از شهادت امام حسن «علیهالسلام» در مسجد مدینه نشسته بودند و ابنعباس هم در کنار حضرت بود. شخصی آمد تا مسئلهی خود را از ابنعباس بپرسد. ابنعباس به احترام امام حسین «علیه السلام» جواب سؤال طرف را به آن حضرت ارجاع دادند. سؤالکننده با عصبانیت گفت من که از ایشان نمیخواهم، از شما میخواهم. یعنی تا این حدّ اهلالبیت «علیهمالسلام» در انزوا بودند. و به گفتهی علامهی طباطبایی حتی یک روایت فقهی در ده ساله امامت حضرت سیدالشهدا «علیهالسلام» از ایشان نداریم. «توخود حدیث مفصل بخوان از این مجمل». عظمت زمانشناسیِ حضرت در آنجا است که تشخیص دادند چگونه و چه موقع شرایط را آنچنان تغییر دهند که چیزی نگذشت و ۴۰۰۰ عالِم از جهان اسلام به حضرت صادق «علیهالسلام» رجوع کردند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل روایت که ادامه دارد را در مباحث صوتی ادامه دادیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. آری! رکوع، نحوهی عبور از أنانیت به سوی بندگی است و انسان در نیمه راهِ بندگی خدا به عظمت او نظر میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! باید هرکدام از انسانهای امروز در خود جهانی باشند با حضور در همهی مسائلی که شخصیت آنها اقتضاء میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به گفتهی جناب شیخ محمود شبستری:
تفکر رفتن از باطل سوی حق / به جزء اندر بدیدن کلّ مطلق
۲. با دیدِ «بالحقّ». لذا هرچیزی را آینهی ظهور اسماء الهی مییابند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که در جواب مذکور عرض شد اجل هرکس دقیقاً در علم خداوند است که به چه نحوی و در چه زمانی فرا میرسد. ولی وقتی به آیهی: «هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ (۲/ انعام) نظر کنیم و بحث اجل مسمی را که بعد از اجل آورده است را به تدبّر بنشینیم، سخن بزرگان تفسیر قابل توجه میشود که قبل از آن به سخن حضرت جواد (ع) نظر میکنیم که میفرمایند: ««مَوْتُ الْإِنْسَانِ بِالذُّنُوبِ أَكْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالْأَجَلِ وَ حَيَاتُهُ بِالْبِرِّ أَكْثَرُ مِنْ حَيَاتِهِ بِالْعُمُرِ» مرگ آدمی به سبب گناهان بیشتر از مرگ به واسطهی اَجَل است، و ادامهی حیاتش به سبب نیکوکاری بیشتر از حیاتش به واسطهی عمر طبیعی است.
علامهی طباطبایی اینطور میفرمایند: اجل دو گونه است: يكى" اجل مبهم"، و يكى" اجل مسمى"، يعنى معين در نزد خداى تعالى، و اين همان اجل محتومى است كه تغيير نمى پذيرد. و به همين جهت آن را مقيد كرده به" عنده نزد خدا" و معلوم است چيزى كه نزد خدا است دستخوش تغيير نمى شود، به دليل اينكه فرمود: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» و اين همان اجل محتومى است كه تغيير و تبديل برنمى دارد. خداى متعال مى فرمايد: «إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ». پس نسبت اجل مسمى به اجل غير مسمى نسبت مطلق و منجز است به مشروط و معلق، به اين معنا كه ممكن است اجل غير مسمى به خاطر تحقق نيافتن شرطى كه اجل معلق بر آن شرط شده تخلف كند و در موعد مقرر فرا نرسد، و ليكن اجل حتمى و مطلق راهى براى عدم تحقق آن نيست، و به هيچ وجه نمى توان از رسيدن و تحقق آن جلوگيرى نمود.
و اگر آيات سابق به ضميمه آيه شريفه «لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ، يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ» مورد دقت قرار گيرند بدست مى آيد كه اجل مسمى همان اجل محتومى است كه در «أُمُّ الْكِتابِ» ثبت شده، و اجل غير مسمى آن اجلى است كه در «لوح محو و اثبات» نوشته شده است،- و ان شاء اللَّه- بزودى خواهد آمد كه ام الكتاب قابل انطباق است بر حوادثى كه در خارج ثابت است، يعنى حوادثى كه مستندند به اسباب عامى كه تخلف از تاثير ندارد، و لوح محو و اثبات قابل انطباق بر همان حوادث است، ليكن نه از جهت استناد به اسباب عامه بلكه از نظر استناد به اسباب ناقصى كه در خيلى از موارد از آنها به" مقتضى" تعبير مى كنيم، كه ممكن است برخورد با موانعى بكند و از تاثير باز بماند و ممكن است باز نماند.
مثالى كه با در نظر گرفتن آن، اين دو قسم سبب يعنى" سبب تام" و" سبب ناقص" روشن مى شود نور خورشيد است، زيرا ما در شب اطمينان داريم كه بعد از گذشتن چند ساعت آفتاب طلوع خواهد كرد و روى زمين را روشن خواهد نمود، ليكن ممكن است مقارن طلوع آفتاب كره ماه و يا ابر و يا چيز ديگرى بين آن و كره زمين حائل شده و از روشن شدن روى زمين جلوگيرى كند، هم چنان كه ممكن هم هست كه چنين مانعى پيش نيايد كه در اين صورت قطعا روى زمين روشن خواهد بود.
پس طلوع آفتاب به تنهايى نسبت به روشن كردن زمين" سبب ناقص" و به منزله" لوح محو و اثبات" در بحث ما است و همين طلوع به ضميمه نبود مانعى از موانع، نسبت به روشن كردن زمين" علت تامه" و به منزله " أُمُّ الْكِتابِ" و" لَوْحٍ مَحْفُوظٍ" در بحث ما است.
همچنين است اجل آدمى، زيرا تركيب خاصى كه ساختمان بدن آدمى را تشكيل مى دهد با همه اقتضاءات محدودى كه در اركان آن هست اقتضا مى كند كه اين ساختمان عمر طبيعى خود را كه چه بسا به صد و يا صد و بيست سال تحديدش كرده اند بكند. اين است آن اجلى كه مى توان گفت در لوح محو و اثبات ثبت شده، ليكن اين نيز هست كه تمامى اجزاى هستى با اين ساختمان ارتباط و در آن تاثير دارند، و چه بسا اسباب و موانعى كه در اين اجزاى كون از حيطه شمارش بيرون است با يكديگر برخورد نموده و همين اصطكاك و برخورد باعث شود كه اجل انسان قبل از رسيدن به حد طبيعى خود، منقضى گردد، و اين همان" مرگ ناگهانى" است.
با اين بيان تصور و فرض اينكه نظام كون محتاج به هر دو قسم اجل، يعنى مسمى و غير مسمى باشد آسان مى شود. و نيز روشن مى شود كه منافاتى بين ابهام در اجل غير مسمى و تعيين آن در مسمى نيست، چه بسا اين دو اجل در موردى در يك زمان توافق كنند و چه بسا نكنند، و البته در صورت تخالف آن، اجل مسمى تحقق مى پذيرد نه غير مسمى. ترجمه تفسير الميزان، ج 7، ص: 10
بهگفته علامه طباطبایی اجل مُسَمّیٰ، زمان حتمی یعنی تغییرناپذیر مرگ انسان است که تنها خدا آن را میداند. اجل مُعَلَّق در برابر آن قرار دارد و بهمعنای زمان طبیعی مرگ انسان است که تغییر میپذیرد. بهباور وی اجل معلق، زمان مرگ فرد براساس شرایط بدنی اوست؛ یعنی فردی که براساس شرایط بدنیاش، مثلاً میتواند صد سال عمر کند، اجل معلق او (یعنی زمان مرگش) در صدسالگی است؛ اما ممکن است همین فرد بر اثر عواملی، مرگش زودتر یا دیرتر روی دهد و این اجل مسمای او است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هم میتوانید به سایت رجوع فرمایید و هم با حاج آقا نظری به شمارهی ۰۹۱۳۶۰۳۲۳۴۲ تماس بگیرید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بزرگان دین معتقدند موسیقی در ذات خود حرام نیست، مگر آنکه انسان را مشغول توهّمات و خیالات کند. بنده مخالف موسیقی نیستم وقتی موجب توجه به امور متعالی شود. مثل موسیقی سرود «ای مطهر» و یا موسیقیِ سرودهای آقای حامد زمانی. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً ملاحظه کردهاید که اولیاء الهی بعضاً به شعر شعراء حتی شعرای جاهلیت استناد میکنند و تازه، این غیر از آن است که رسول خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» به حسان بن ثابت آنگاه که در مورد غدیر آن اشعار را سرود، فرمودند: جبرائیل به کمکت آمده است. موفق باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر دو احتمال هست ولی در حدیث مذکور، موضوعاتی در میان میباشد که شرط آن، کمالِ انسانی است و بهترین نحوهی نظر به توحید حضرت حق است و بدین لحاظ آیت اللّه جوادی در کتاب «اسرار الصلواة» نظر به وجهِ مثبت آن روایت دارند، مثل نگاه جناب صدرا به روایات مذکور. موفق باشید