بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
15336
متن پرسش
می گویند آیت الله بهجت نگاه برزخی داشت، درون افراد را می خواند، آقای بها الدینی طی الارض می کرد، برایش بلیط هواپیما گرفته بودند برود یزد منبر، با مدعوین نرفت گفت شما بروید، آنها با هواپیما رفتند تا اعلام کنند آقا نمی آید، اما آقا آنجا بود یک ساعت پیش از آنها رسیده بود و منبر رفته بود، در خانه ای که می خواستند در لانه مورچه سم بریزند جلو این کار را گرفت، دهانش را به سوراخ آنها نزدیک کرد و چیزی گفت و از آن روز به بعد دیگر مورچه ای در آن منزل دیده نشد! و ... رجبعلی خیاط و حسنعلی نخودکی و دکترنباتی و.... من البته بدلیل بی اطلاعی هیچ نظر و امکان تایید یا تکذیب این ادعاها را ندارم. شما هم حتما تاکنون از این حکایت ها بسیار شنیده اید. اما به هر حال با شنیدن این کرامات طبعا سوال هایی به ذهن می رسد که به مختصری از آنها اشاره می کنم: چرا خود این بزرگان در زمان حیات شان از این کرامات سخنی نمی گویند؟ و آن را مستند نمی کنند؟ چرا از این کرامات برای تبلیغ دین و شیعه استفاده نمی کنند؟ مثلا اگر آقای بهاءالدینی طی الارض می کرد و طبعا با این کار قوانین فیزیک را در می نوردید چرا این معجزه بزرگ را به نام خدا و دین خدا و شیعه مستند نکرد تا از یک سو به دانشمندان عالم و غرب بگوید ما هم از این علوم بی بهره نیستیم و شب زنده داری و ارتباط معنوی با ائمه و خدا می تواند این چنین عالم و قوانین حاکم بر آن را زیر رو کند! پس برای کشف رازهای عالم در فکر راه های رسیدن به سرعت مافوق نور نباشید و بیاید به جای فرمول های فیزیک و ریاضی، شب زنده داری کنید تا عالم کوانتوم بر شما مکشوف گردد و سریعتر از نور طی الارض کنید. چه تبلیغی برای خدا و دین خدا و شیعه مظلوم بالاتر از این؟ در نظر بگیرید که در آن صورت چه انقلابی در عالم دین و دینداری و علم پیش می آمد و فوج فوج جوانان به دین خدا می گرویدند و رهزنان ایمان جوانان و کفار باید ماست هایشان را کیسه می کردند! کسی که با حیوانات حرف می زند و زبانشان را می فهمد دست کم با این قدرت خارق العاده دین خدا را تبلیغ می کرد، شیعه را تبلیغ می کرد و حقانیت آن را بر سنی ها و سلفی ها ثابت می کرد! یا دردی از دردهای مادی یا معنوی انسان ها دوا می کرد، دارویی برای بیماری های لاعلاج معرفی می کرد، یا اصلا در جامعه امروز ما که دروغ مثل نقل و نبات فروان شده تا آنجا که اگر کسی راستی از کسی شنید ذوق زده می شود، این مشکلات اخلاقی و معنوی را التیام می بخشید! حیف این توانایی نیست که فقط برای جابجایی لانه مورچگان و نجات جان آنها مورد استفاده قرار گیرد؟ چرا آقای بهجت آنطور که می گویند که چشم برزخی داشت، فقط جوانان تارک صلوه و مشروب خوار را می دید؟ و با آن چشم تیزبین سیاستمداران دروغگویی که در مقام معاونت رییس جمهور و رییس ستاد مبارزه با مفاسد، به چپاول بیت المال مشغول بودند را ندید؟ و از غارت بیت المال جلوگیری نکرد؟ مگر نه این که جمهوری اسلامی وصل به امام زمان (عج) است و این بزرگان نیز همچنین، پس چرا از این توانایی ها برای یاری رساندن به حکومتی که زمینه ساز ظهور است استفاده نمی کنند! امروزه اگر افرادی از این راه های قدیمی برای تبلیغ استفاده می کنند، لاجرم باید پاسخگوی سوالاتی که در مورد این ادعاها پیش می آید نیز پاسخگو باشند. چرا اگر دیگران مثلا دراویش ادعاهای ارتباط با غیب را داشته باشند به عنوان عرفان کاذب دستگیر می شوند اما این ارتباط برای علمای ما قانونی است و مجاز است؟ چه کسی باید راست و دروغ را تشخیص دهد؟ و میزان چیست؟ این توانایی ها صرفا در اختیار روحانیون شیعه است؟ یا دیگران اعم از روحانی و یا غیر روحانی، شیعه و یا غیر شیعه، مسلمان و یا غیر مسلمان نیز ممکن است از چنین توانایی هایی بهرمند باشند؟ به این مختصر بسنده می کنم البته سوالات از این دست زیاد است، ای کاش مدعیان پاسخ قانع کننده ای بدهند تا به محکم شدن پایه های ایمان منجر شود. جناب استاد در پاسخ به این شبهه چه باید گفت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع کرامات مثل طی الارض یک نوع سلوکی است که مربوط به روح تزکیه‌ شده‌ی افراد است در طیّ مسیری که شریعت الهی در مقابل انسان‌ها قرار داده‌است و لذا چیز جدایی از دین نیست که بخواهیم آن را مطرح کنیم. هر کس در مسیر شریعت الهی وارد شود، به این کمالات می‌رسد. از طرفی به حکم مسئولیت و در شرایط خاصّ، این کرامات انجام می‌گیرد. یا در مورد شناخت دروغ‌گو یکی از وظایف اولیاء الهی آن است که اسرار آن فرد فاش نشود زیرا چه بسیار انسان‌هایی که در یک مرحله‌ای خطایی کرد‌ه‌اند که اگر آن خطا فاش شود امکان تجدید نظر در شخصیت‌شان نسبت به قضاوت جامعه از آن‌ها گرفته می‌شود. درضمن این نوع کمالات نه منحصر به روحانیت است و نه منحصر به شیعه؛ هر کس راه رجوع به حق را طی کند از این گونه مددها به او می‌شود. عرفان حقیقی که رجوع به حضرت حق است با فریب‌کاری‌های عرفان کاذب که بیشتر بازی با احساسات مردم و توهّمات آن‌هاست فرق دارد. هر فریب‌کاری باید در جامعه تعقیب شود چه فریب‌کاری به اسم عرفان و چه فریب‌کاری در امور اقتصادی. پیشنهاد می‌شود به عنوان مقدمه بعد از مطالعه‌ی کتاب «ده نکته در معرفت نفس»، کتاب «جایگاه جن و جادوگر و شیطان» را مطالعه فرمایید. هر دو کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید

15335
متن پرسش
سلام بر شما استاد عزیز تر از جان: جناب استاد بنظر شما صبر همان خروج از حصار زمان نیست؟ بنظر من صبر که از عزم الامور است دلیلش این است که اولا عاقبت هر چیزی مال خداست و خدا بی زمان و مکان است اگر انسان خودش را از حصار زمان آزاد کند یعنی مثلا درد و ناراحتی فعلی را توجه نکند و توجه اش به خدا باشد در واقع همین الان عاقبت خوب نهایی را حس می کند و در واقع مع الله است و خدا هم با اوست. پس اگر انسان صبور باشد یعنی خودش را از حصار زمان برهاند همیشه در عاقبت امور قرار دارد که عاقبت مال متقین است و بنفع اوست. پس صبر یعنی رهایی در وجود بی زمان. خواستم نظر شما را بدانم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده این نگاه، نگاه خوبی است زیرا حضرت حق ماوراء حادثه‌ها امور را مدیریت می‌کند و اگر ما، ماوراء حادثه‌ها در صحنه باشیم، حادثه‌ها و یا بگو زمان، نمی‌تواند اموری آن‌چنان برجسته باشند. موفق باشید

15334
متن پرسش
بسمه تعالی سلام علیکم: جناب استاد مطلبی خواندم در مورد آیه شریفه «ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت» که شاید جنابعالی هم خوانده باشید مبنی بر اینکه تار عنکبوت از محکمترین بافته های حیوانی است و نسبت محکم بودن به وزش تقریبا در طبیعت رقیبی ندارد و از آهن محکمتر است و به آهن حیوانی مشهور است و اگر رشته آهنی به نازکی آن ساخته شود استحکامش خیلی کمتر از تار عنکبوت است. پس خانه عنکبوت خانه محکمی است و زنبور عسل را که سرعتی معادل سی کیلومتر در ساعت دارد را متوقف می کند و اشاره می کنند به اینکه منظور آیه شریفه خانه مسکونی عنکبوت نیست بلکه منظور روابط سست عنکبوت با همسر خویش است زیرا عنکبوت ماده پس از ازدواج و جفت گیری اقدام به خوردن عنکبوت نر می کند و حتی ممکن است بچه های خود را بخورد و گاهی بچه ها مادر را، خلاصه روابط خانواده عنکبوت فقط مصلحتی است و دوامی ندارد و مراد از بیت در اینجا زن و همسر است نه خود خانه و در راغب هم اشاره شده بیت الرجل: همسر مرد. و بدین ترتیب آیه می خواهد بگوید مثال کسانی که غیر خدا را دوست و ولی بگیرند مانند عنکبوت است که همسری برگزیده که اصلا نمی تواند رویش حساب کند و عاقبت تنها می ماند و این دوستی ها فقط براساس مصالح است هرچند که خانه اش از محکم ترین مواد باشد. خواستم نظر حضرتعالی را بدانم چون در تفسیر المیزان دقیقا منظور را خود خانه عنکبوت گرفته حال آنکه هیچ کس شیء بیجان را در موردش لغت ولی بکار نمی برد و دوم اینکه فرموده اتخذت بیتا یعنی خانه را نساخته بلکه خانه حاضر را گرفته حال آنکه عنکبوت خودش خانه می سازد و خانه را نمی گیرد پس احتمالا مراد خانه نیست بلکه همان یار و همسر است که می گیرند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید بتوان گفت خداوند با نگاه عمومی به خانه‌ی عنکبوت آن مثال را می‌زنند که با یک انگشت تمام تارهای بافته‌شده در هم می‌پیچد تا بگوید نظر به دنیا و تکیه بر امور غیر الهی تا این حدّ سست و بی‌بنیاد است. موفق باشید

15333
متن پرسش
با عرض سلام و ادب و احترام و تبریک سال نو: استاد معزز مدتی است که با خط شما و مشی شما آشنا شده ام و خدا را بیش از پبش شاکر و سپاسگزارم که توفیق این آشنایی را فراهم آورد و روزی این حقیر اینگونه رقم خورد. قبلا" نیر سوالی از محضرتان پرسیده بودم در رابطه با رزق که مرحمت فرموده و پاسخ داده بودبد. در یکی از جلسات سخنرانی حضرت عالی به نام برکات تسلیم حق بودن و دوری از کبر در رابطه با مهندس بازرگان و نهضت ملی مذهبی بیاناتی فرمودید که این حقیر در کمال تواضع خواستم جسارت کرده سوالی نمایم که: آیا اگر بخواهیم کسی را (کسی که در انقلاب نقش مستقیم و موثر داشته و قرآن فهمی و قرآن فهمانی او بر کسی پوشیده نیست) نقد کنیم بهتر نیست که وی خود حضور داشته و از نظراتش دفاع کند. بنده بارها و بارها شاهد بوده ام که خطیبان جمعه و جماعت از این دست صحبتها به صورت مطول و مشروح داشته اند اما به دلابلی انتقادی نکرده ام ولی از آنجایی که جناب عالی در دل و قلب دوستدارانتان جای دارید نتوانستم از این چند خط صرف نظر کنم. با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین طور است که می‌فرمایید إلاّ این‌که مطمئن باشید جواب اشکالات داده شده و شخصیت آن افراد از نظر فکری برای انسان مشخص گردیده است. آقای بازرگان بعد از فتح خرمشهر و با نوشتن کتاب «انقلاب اسلامی در دو جهت» مواضع خود را به طور رسمی اعلام کردند. به طوری که نه انقلاب اسلامی را به عنوان یک هویت ضد استکباری پذیرفته‌اند، و نه ولایت فقیه را قبول دارند. موفق باشید

15331
متن پرسش
با عرض سلام: ناظر به صوت دوم از جلسه دوم صوتهای کانال تلگرامتون، فرمودید که 1) با رعایت فضایل، نوری به عقل می رسد که در انتخاب موفق می کند. 2) هر کس عمل کند به آنچه حق می داند، خدا علمی بهش ارث می دهد. سوال اول: این علم آیا شامل علمی می شود که انسان را از سردرگمی تفاوت نظر بزرگان درآورد؟ سوال دو: آیا این علم پاسخگوی نیازهای علمی انسانی که به همه دری زده ولی در علم حصولی جواب نگرفته، هست؟ تاکید می کنم سوال در علم حصولی است مثل حقوق زن و... سوال سه: چطور با وجود فضایل در همه عرفا، عرفان را دو دسته می کنید،انقلابی و غیر انقلابی؟ در حالی که غیر انقلابیون هم فضایل ممکنه داشته باشن (بیشتر ناظر به عرفانی که در فتنه 88 شکست می خورد برام سواله) سوال چهار: مدتها برام اخلاق کانتی و الهی سوال بود و بارها جواب شنیده بودم اما سوالم حل نمی شد تا با مثال اسبی که زدید دریچه ی عمیقی از این تفاوت به رویم باز شد. سوال سه رو هم بارها پرسیدم اما برایم جا نمی افتد که بالاخره تفاوت عارفی که موضع سیاسی غلطی دارد با امام یا آقا یا احمدی نژاد چیست؟ لطفا سوال سه رو یه جوری بگید که ما خوب درک کنیم حقیقتش رو که: بالاخره چه میشود که فضایل، در انسانی منجر به انتخاب درست می شود ولی در انسانی هم نمی شود؟ و ما چگونه مطمئن شویم فضایل سبب انتخاب درستمان شده. خیلی متشکرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1 و 2 – آری! 3- علم حضوری مثل نور است و انسان را به یک کلیّتی در مورد فهم بسیاری از امور می‌رساند. ولی در صورتی حقیقتاً عارف واقعی خواهد شد که متوجه تجلیات حضرت حق در زمان و تاریخ خود باشد و با اسمی با حضرت حق مرتبط گردد که در آن تاریخ، ظهور کرده است. به همین جهت با آمدن یک پیامبر، باقی‌ماندن بر دینِ پیامبر قبلی، کفر است. زیرا با اسمی که در قبل متجلی بوده است، دیگر نمی‌توان به طور حضوری با حضرت حق مرتبط شد، بلکه از آن به بعد در علم حصولی با آن انوار الهی مرتبط‌اند که این در واقع، ارتباط نیست بلکه اطلاع است. عمده‌ی بحث را باید در حضور تاریخیِ حادثه‌ها دنبال کنید که حضرت حق، همواره مطابق ظرف زمانه تجلی می‌کند وگرنه خدای او یک خدای ذهنی است.  - اگر بپذیریم که در هر تاریخی، فهمی و خردی به صحنه می‌آید تا آن تاریخ ساخته شود و فهم زمانه است که تفکر مخصوص آن دوران را به ما می‌دهد؛ باید در نسبت بین انقلاب اسلامی و تفکر، کمی تأمل کرد همچنان‌که همه‌ی متفکران تاریخ در زمان خود از عقل معیّن زمان خود برخاسته‌اند و از آن سخن می‌گویند. باید از خود پرسید در حال حاضر چه عقلی در میان است و معنای بی‌عقلی در این زمانه به چه معنا است. با این عقل است که می‌توان اهداف انقلاب اسلامی را تأمین کرد و نه عقل دیگر که به ما بستگی ندارد. - فهم غیر تاریخی نمی‌تواند روح تاریخ زمانه‌ی خود را تجربه و احساس کند، لذا متوجه نمی‌شود که بعضی از آرزوهایش، مربوط به تاریخ او نیست. ده‌ها سال یک خواست و آرزو را حفظ می‌کند بدون این‌که از خود بپرسد چرا جامعه‌ی او به آن آرزو و خواست نرسیده‌اند.

در تاریخِ تجدد همه‌ی آن‌چه باید در آن سرزمین شکل می‌گرفت تا آن تاریخ ظهور کند، شکل گرفت و این ربطی به تاریخ ما نداشت. آری! امور تاریخی، امور واقع‌شدنی و تحقق‌یافتنی هستند، اما در وقت و جایگاه خود و در میان مردمی که مربوط به آن تاریخ‌اند، به همان معنایی که رسول خدا(ص)فرمودند: «الْأُمُورُ مَرْهُونَةٌ بِأَوْقَاتِهَا»[1] وقوع حادثه‌ها در گرو وقت و تاریخ خاص آن‌ها است. و با این آگاهی باید متوجه باشیم همیشه و در همه‌جا قادر به هر کاری نیستیم، تنها در بستری که تاریخ ما در مقابل ما گشوده است، ما به آن‌چه باید برسیم و تقدیر و مصلحت ماست می‌رسیم؛ مگر آن‌که با فهم غیر تاریخی خود، همچنان اصرار داشته باشیم به آن‌چه در جهان تجدد است، ما نیز خواهیم رسید و باز ده‌ها سال در این آرزو دست به هیچ کاری مناسب تاریخ خود نخواهیم زد.

فهم غیر تاریخی گمان می‌کند راه توسعه‌ی غربی، آزاد از هرگونه سرزمینی و تاریخی برای هر ملتی قابل تحقق است. در حالی‌که در صدساله‌ی اخیر به جهت همین تفکر، فاصله‌ی ملت ما با توسعه‌یافتگیِ غربی، نزدیک که نه، بلکه زیاد هم شده است مگر در مصرف‌کردنِ آن‌چه جهان توسعه‌یافته عرضه می‌کند. ما نسبت به غرب دارای دو تاریخ هستیم و نمی‌توانیم برای رسیدن به غرب به فرهنگ‌ و تاریخ خود پشت کنیم زیرا در این صورت نه به درستی در تاریخ تجدد وارد می‌شویم و نه دیگر پاهایی استوار در زمین و زمان خود داریم ـ‌ از این جا رانده و از آن‌جا مانده‌ ـ و این رنج بی تاریخی است که با انقلاب اسلامی به خوبی می‌ توان از آن عبور کرد و به عهدی که مربوط به تاریخ خودمان است پایدار ماند. باید متوجه باشیم در حال حاضر در کنار تاریخ تجدد که دوران تکنیک است با انقلاب اسلامی تاریخ دیگری ظهور کرده‌است و در آن از اصولی می‌توان سخن گفت که غیر از اصول تجدد غربی است. آری دوران‌های تاریخی به راحتی ظهور و تعیّن نمی‌کنند بلکه تعیّن‌شان به اندیشه و نگاهی است که در آن‌ها به جهان و به غایات زندگی می‌شود. با توجه به این امر آیا نباید متوجه شد که تاریخ جدیدی شروع شده است؟ در ضمن بحث «زهرای مرضیه «سلام الله علیها» و هوشیاری نسبت به ظرفیت تاریخی که با اسلام شروع شد» که صوت آن نیز در صفحه‌ی اول سایت هست، نکاتی در مورد تشخیص حضور تاریخی، در اختیار شما می‌گذارم. موفق باشید

 


[1] - درر الأخبار، ص: 532

15330
متن پرسش
با عرض سلام و تبریک سال نو: استاد عزیز چرا اینقدر اختلاف بین شیعه و سنی وجود دارد آن هم در مورد مسایل خیلی مشخص مثل نماز، پیامبر(ص) سال ها بین مردم نماز می خواندند ولی الان اختلاف هست که مثلا ایشان دستهایش را بر روی هم قرار می دادند یا نه، یا سجده بر فرش می کردند یا نه... تا برسیم به وقایع مهم تر و موثرتری مثل واقعه غدیر. هر دسته هم دلایل خودش را دارد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از صدر اسلام عنصر یهود به عنوان یک جریان نفوذی تلاش داشتند با طرح برداشت‌های مختلف، این تشطت را ایجاد کند. در صورتی‌که اگر همه طبق حدیث ثقلین عمل کرده بودند کار به این‌جاها نمی‌رسید. کتاب شریف «الغدیر» با نگاه منصفانه، نکات ظریفی را در این مورد مطرح کرده است. موفق باشید

15329
متن پرسش
سلام: اگر شخصی گناه کار که آشکارا گناه می کند در سوریه کشته شود شهید به حساب می آید؟ با این نیت که بجنگد در راه خدا کشته شود تا بیشتر گناه نکند. زیرا یارای مقابله با هوای نفس خویش نیست؟ خدا قوت.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌که به قصد دوری از گناه در چنین صحنه‌هایی قدم می‌گذارد، حضرت حق از سر رحمت خود با او برخورد می‌کند و گناهانش را می‌بخشد. موفق باشید

15328
متن پرسش
سلام خدمت استاد بزرگوار: راجع به نوروز در اسلام مطلبی بفرمایید. روایات وارده در این زمینه چقدر اعتبار دارد؟ تشکر فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب مُعَلَّى بْنُ خُنَيْس از شیعیان امام صادق«علیه‌السلام» که ایرانی بوده است برای حضرت، توصیف نوروز را می‌کرده و حضرت نوروز را به معنای روزِ نو، وصف می‌نمودند که چندان کاری به روز اول فروردین ندارد. موفق باشید

15327
متن پرسش
سلام استاد عزیز تر از جان: به نظر میرسه بعضی از سوالات رو حالا یا چرتوپرتن یا به دلایل دیگه جواب نمیدید. درسته استاد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سعی بر آن است که سؤالات را یا شخصی و یا عمومی جواب دهیم. بعضاً کاربران جواب‌های شخصی را به جهت عدم جستجوی کامل در ایمیل خود نمی‌یابند و گمان می‌کنند ما جواب نداده‌ایم. موفق باشید

15326
متن پرسش
سلام علیکم: استاد کتاب جن شیطان جادوگر را خوانده ام اما یک سوال آیا همراه داشتن قرآن و یا ... برای دفع وساوس شیطانی نقش تکوینی دارد؟ (بیشتر منظورم همراه داشتن یک قرآن است)
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! از نظر تکوینی مؤثر است و موجب دفعِ وساوس شیطانی می‌گردد. موفق باشید

15324
متن پرسش
با سلام و تبریک سال نو: استاد عزیز چندین سوال از خدمتتون داشتم خواهش می کنم با جواب به همه ی آنها عیدی گرانبهایی به من بدهید. یکی در مورد مقام عند ملیک مقتدر است که چه مقامی است؟ یکی اینکه خداوند ابتدا ما را از خاک خلق کردند را می توان طبق حرکت جوهری که جماد به نبات و نبات به حیوان و حیوان به انسان و انسان بسوی هستی دایما در حال تبدیل هستند را اینگونه گفت که انسان خاکی اول حالت جمادی دارد و الی ....؟ اینکه قرآن سحر مشهود فرشتگان است به چه معناست؟ و در آخر اینکه منظور از کوبنده ی شب چیست؟ ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مقام «عند ملیکٍ مقتدر» مقام فنای فی‌ اللّه است به آن معنایی که نور حضرت حق آن‌چنان بر قلب تجلی می‌کند که انسان، خودی را نمی‌بیند 2- انسان اگر علاوه بر سیر تکوینی‌اش که موجب می‌گردد نطفه استعداد پذیرش روح را پیدا کند، بتواند با انتخاب‌های خود جلو برود، از دوست‌داشتن دنیا به سوی دوست‌داشتن خدا سیر می‌کند. کتاب «انسان از تنگنای بدن تا فراخنای روح» تذکراتی در این مورد دارد 3- سحر مشهود را متوجه نشدم 4- جهت فهم القارعه یا کوبنده‌ی شب، به تفسیر قیّم المیزان رجوع فرمایید. موفق باشید  

15323
متن پرسش
سلام علیک استاد: خسته نباشید. می خواستم بدانم اگر شخصی مثل آقای مصباح نباشد چه می شود؟ ایشان سیر مباحثشان به نظر نمی رسد که به گونه ای باشد که یک جوان انقلابی با این مباحث بتواند تشنگی معرفتی خویش را سیراب کند. امثال مباحثی که آیت الله جوادی دارند ایشان به نظر می رسد که آنطور که استاد خسروپناه در جایی گفته بودند خوب نبود. استاد مصباح در مباحث سیاسی اینگونه وارد می شدند رسالت ایشان مباحث علوم بود و اگر به اینصورت وارد نمی شدند از لحاظ علمی خیلی می توانستد مطرح تر باشند و کار کنند در صورتی که الان می بینیم ایشان از لحاظ علمی آنچنن ملموس نیستند و کار جدیدی انجام ندادند و کار جدید علمی از ایشان دیگر صورت نیافته است با اینکه می بینیم آیت الله جوادی با اینکه مرجع هم می باشند و دروسی هم دارن ولی باز هر روز کارهای علمی و سیاسی ایشان پیش می رود و مسایل سیاسی خویش را هم دارند؟ و در آخر این را هم بگویم که بنده به همه ی این عزیزان ارادت ویژه دارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در زمان دولت اصلاحات و خطر به‌حجاب‌بردنِ انقلاب اسلامی توسط آن دولت، آیت اللّه مصباح در سخنان قبل از خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران نقش بسیار مهمی را ایفاء کردند و اساساً هوشیاری ایشان در شناخت خط انحراف، مورد نیاز جامعه می‌باشد به‌خصوص وقتی مردم خط انحراف را از زبان کسی می‌شنوند که می‌دانند از نظر علمی و عرفانی در مرتبه‌ی بالایی قرار دارند. موفق باشید

15322
متن پرسش
سلام حاج آقا: یه مدتیه که حالت روحی دارم هر چه که میشه ناخودآگاه و غیرارادی آرزوی مرگ می کنم. مثلا کسی رو ببینم گناه میکنه، آرزوی مرگ می کنم، کسی رو ببینم که عارفه، آرزوی مرگ می کنم. عظمت آسمون رو که ببینم آرزوی مرگ می کنم. همسرم حرفی بزنه، آرزوی مرگ می کنم. در کل در هر حالی ناخودآگاه این تقاضا از خداوند، تمام وجودم رو ناخودآگاه میگیره. این نشونه چیه؟ میشه گفت که روحم از بدنم تقریبا منصرف شده؟ دیگه هیچی برام مهم نیس. نظرتون چیه؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که به ما فرموده‌اند: «‌اِعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لاِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَداً»(مستدرك الوسائل ج1 ص146). باید نحوه‌ی حیات دنیایی خود را نیز با تعریف منطقی مدیریت کنیم و بستر زندگی دنیایی را به زیباترین شکل، محلِ ابعاد شخصیت همه‌جانبه‌ی خود قرار دهیم، تا حجاب بین ما و حقیقت به مرور برطرف شود و اُنس با حضرت حق در کنار ارتباط با سایرین برای ما شکوفا گردد. موفق باشید

15321
متن پرسش
با سلام: حضرت استاد در مساله تشکیک وجود که حضرتعالی هم در برهان صدیقین تقریر فرمودید، این سوال برای من مطرح هست که تعبیر به وجود مادی می کنید یعنی وجود در ادنی مرتبه آن وجود مادی است. اما جنابعالی و حکما معتقد هستید که اسماء الهی تجلی میکنه برای ایجاد ماسوا و مرتبه وجود مادی پایین ترین مرتبه وجود هست در سلسه تجلیات، این حرف یعنی مرتبه وجود مادی مرتبه نازله ای در اثر تجلی اسماء الله هست. چطور امکان داره که اسماء الله در اثر تجلیات پی در پی مرتبه ای مادی رو ایجاد کنند؟ اصولا وجود مادی به نظر حقیر بی معنا میاد، وجود در اثر تجلی گرچه ممکنه ضعیف بشه اما مادی شدن بی معناست. مگه میشه حیات و قدرت و علم و اراده و ... مادی بشه؟ برداشت خودم: به نظر خودم این که میگن وجود مادی یک نوع مسامحه است چون ماده ماهیت هست و گوشت و پوست و ... همه ماهیات هستن، وجود مادی یعنی وجودی که در اثر تجلی نازله شده و قابلیت ظهور دادن ماهیات رو داره اینطور نیست؟ وگرنه وجود در مبنای تشکیک وجود هم،مادی نمیشه.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید مواظب بود بین نگاه فلسفی که نظر به مفاهیم موجودات دارد و نگاهِ عرفانی خلط نشود. در نگاه فلسفی است که بحث ماده و مجرد مطرح است. آری! در نگاه عرفانی اساساً قضیه همین است که می‌فرمایید. موفق باشید

15320
متن پرسش
سلام و احترام: استاد فرزانه و مهربان آیا در فیلسوفان غربی می توان فردی را یافت که شهودات عرفانی داشته باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بلی؛ مشهورترین آن‌ها اکهارت است. موفق باشید

15319
متن پرسش
سلام و ارادت: استاد گرانقدر با توجه به اینکه غربی ها توانسته اند علوم انسانی را تولید کنند. فرصت ها و تهدیدات استفاده از این علوم چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث این موضوع مفصل است. متنی در این مورد داشته‌ام که خدمتتان ارسال می‌دارم. در ضمن کتاب اخیر آقای دکتر داوری تحت عنوان «خرد سیاسی در زمان توسعه‌نیافتگی» نکات خوبی را متذکر می‌شود. موفق باشید تحول در علوم انسانی با عبور از مدرنیته و نظر به اسماء الهی     

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

1- با توجه به این‌که انقلاب اسلامی تحولی است برای ورود احکام قدسی به ساحت مناسبات اجتماعی بشر، مسلّم علوم انسانی یکی از اساسی‌ترین دریچه‌های این ورود است و لذا معتقدین به حقیقت انقلاب اسلامی باید هرچه بیشتر به نحوه‌ی حضور علوم انسانی اسلامی حساسیّت داشته ‌باشند وگرنه با ادامه‌ی وضع موجود در نظام آموزشیِ خود با انسانی روبه‌رو خواهیم بود که لیبرال دموکراسی برای ادامه‌ی فرهنگ غربی تربیت می‌کند.

2- با نظر به این‌که انسان مؤمن به وَحی الهی، در مقایسه با انسان سکولار، به‌گونه‌ای دیگر به عالم و آدم می‌نگرد و نسبتی با حقیقت برقرار می‌کند که همواره منوّر به انوار حقایق عالم ملکوت است و در این راستا به درک و حسی می‌رسد که فرهنگ سکولار امکان درک آن را ندارد، باید موضوع اسلامی‌کردنِ علوم انسانی را جدّی گرفت تا بستری فراهم ‌شود که در آن بستر، انسانِ مؤمن به وَحی الهی پرورش یابد وگرنه با علوم انسانیِ سکولار انسانی شکل می‌گیرد که آرمان خود را در زندگی لیبرال دموکراسی غربی می‌یابد و به مرور از آرمان‌های انقلاب اسلامی فاصله می‌گیرد.

3- از آن‌جایی که مبنای نگاه انقلاب اسلامی به عالم و آدم با مبنای نگاهِ تمدن غربی به عالم و آدم به‌کلّی متفاوت است، هرگز نمی‌توانیم در فرهنگ لیبرال دموکراسی در جستجوی انسانی باشیم که بنا دارد زمین را به عالم قدس و معنویت پیوند زند. با توجه به این موضوع است که باید از خود پرسید چرا  با نیاز‌هایی که آن تمدّن برای بشر معنی کرده، می‌خواهیم ادامه‌ی حیات دهیم؟ چرا نباید در کنار زندگی محدود زمینی سفره‌ی تغذیه‌ی جان خود را در ملکوت پهن کنیم و جان خود را محلّ تجلّی اسماء الهی قرار دهیم؟ این آن‌چیزی است که این نوشتار بنا دارد مورد توجه خوانندگان محترم قرار دهد.

4- آری! «علم» به معنای تدوین داناییِ تمدّن، همیشه مورد نیاز بشر است ولی کدام بشر و کدام علم؟ اگر بشریت طوری دگرگون شود که تغذیه‌ی جان خود را در ملکوتِ عالَم جستجو نماید و بخواهد جان تشنه‌ی خود را با تجلّی انوار الهی سیراب کند، دنیای دیگری غیر از دنیایی که مدرنیته به او پیشنهاد می‌کند را می‌خواهد و علم دیگری غیر از علومی که فرهنگ مدرن مدّ نظر دارد را می‌طلبد تا همه‌ی عمر خود را صرف زمین و زندگی زمینی نکند و لذا علمی به صحنه می‌آورد که مقوّم حیات ملکوتی او باشد. در حالی‌که تمدن غربی با هویت قدسی انسان هیچ همخوانی ندارد و همین امر ضرورت تحول در علوم انسانی را برای کسانی  که دغدغه‌ی ادامه‌ی انقلاب اسلامی را دارند پیش می‌آورد.

5- در تحول در علوم انسانی باید از خود بپرسیم چه می‌خواهیم و به دنبال چه هستیم؟ تا معلوم شود آیا هنوز عالم وآدمی مدّ نظر ما است که فرهنگ غربی به ما معرفی کرده‌است و یا خود را متعلق به عالَم دیگری می‌دانیم که انقلاب اسلامی در مقابل ما گشوده است؟ مگر می‌شود بدون تغییر تعلّقِ خود نسبت به زندگی غربی به دنبال علوم انسانی اسلامی باشیم و نگران نفوذ فرهنگ غربی و استحاله‌ی انقلاب اسلامی نبود؟

6- آن‌چه بیش از همه مهم است این‌که از خود بپرسیم موانع تحول در علوم انسانی کجاست؟ چرا تمام جلساتی که جهت این موضوع تشکیل می‌شود در حدّ تأکید بر ضرورت تحول در علوم انسانی متوقّف می‌شود؟ تفسیر واقعیتی که اسلام به آن رسیده ‌است و باید در علوم انسانی اسلامی ظهور یابد، در چه رویکردی نهفته‌ است و چگونه آن رویکرد به تاریخ ما برمی‌گردد؟ ظاهراً بعد از ضرورت تحول در علوم انسانی لازم است به محتوایی که باید جایگزین شود و به روشی که این جایگزینی از طریق آن انجام می‌گیرد بیندیشیم؛ وگرنه فردا نیز همچنان ادامه‌ی امروز خواهد بود.

این نوشتار بر این موضوع تأکید دارد که علوم انسانی غربی به جهت دوری از وحی الهی، ناسوتی و ذهنی و نسبی است و لذا راه‌کار عبور از این نوع علوم انسانی تنها با رجوع به تفسیری است که معتقد است باید بشر در نگاه خود متوجه اسماءالهی و نقش اسماء در همه‌ی عالم باشد تا نه‌تنها از بن‌بستی که در علوم انسانیِ سکولار پیش آورده، رها شویم بلکه واقعی‌ترین رجوع را داشته ‌باشیم و متوجه باشیم به همان شکل که شخصیت بنیان‌گذار انقلاب اسلامی راه‌کار عبور از نظام شاهنشاهی و فرهنگ غربی را در امور سیاسی در خود داشت و با رجوعِ ملّت به شخصیت قدسیِ ایشان، آن عبور محقق شد، با رجوع به آثار علمی حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» امکان عبور از علوم انسانی غربی به علوم انسانی اسلامی فراهم می‌شود و وظیفه‌ی ما است که در سطح جامعه و با عزمی مردمی به طور جدّی به آثار حِکمی و عرفانی آن مرد بزرگ رجوع داشته باشیم.

7- انسانِ مدّ نظر حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» انسانی است که دو سر حلقه‌ی هستی یعنی «ناسوت» و «ملکوت» را به‌هم پیوسته است و این درست برعکسِ انسانی است که اومانیسم در مقابل بشر قرار داده است. مسئله‌ی نفوذ و ایجاد یک حرکت استحاله‌طلبانه در فضای فرهنگی و سیاسی در متن انقلاب اسلامی از همین‌جا شروع می‌شود که از انسانِ ترازِ انقلاب اسلامی غفلت شود و تحت عنوان «تعامل سازنده با غرب و هم‌زیستیِ مسالمت‌آمیز» انقلاب اسلامی ذیل غرب قرار گیرد.

8- ما ذیل انقلاب اسلامی، در شرایطی قرار گرفته‌ایم که می‌توانیم از تنگناهای تاریخی خود عبور کنیم؛ ولی وقوع فتنه‌ی سال 88 نشان داد نیازمند به یک بازخوانی نسبت به گذشته‌ا‌ی هستیم که بعد از انقلاب پشت سر گذاشته‌ایم تا اراده‌ی تحول به سوی آرمان‌های بزرگ انقلاب اسلامی به حاشیه نرود. وقتی از خود بپرسیم قرار بود ما با انقلاب اسلامی به کجا برویم و اکنون در کجا هستیم و تحول جامعه‌ی ما بعد از انقلاب در ظاهر و در باطن چه اندازه بود، به خطر استحاله‌ی فرهنگی توسط دشمنان اسلامی آگاه می‌شویم؛ در حالی‌که می‌دانیم دشمن استکباری به سراغ کشورهای مستقلی می‌رود که می‌داند زمینه‌ی نفوذ فرهنگی در آن‌ها فراهم است در آن حدّ که به جامعه القاء شود؛ کسی در جهان با ما دشمن نیست و یک سوء تفاهم ساده و قابل حلّ است.

گم‌شدن فضای تفکر

9- در بازخوانیِ آن‌چه گذشت و با نظرانداختن به آن‌چه واقع شده، معلوم می‌شود به باطن و ظاهر آن‌چه مطلوبمان است نرسیده‌ایم، اگر علت آن روشن شود می‌توانیم به ادامه‌ی راه خود امیدوار باشیم و در غیر این‌صورت مجبوریم از اهداف بلند خود عدول کنیم و این شروع شکست ما و زمان‌زدگی و فلک‌زدگی ما خواهد بود و با تغییر فضای ذهنی جامعه، زمینه‌ی نفوذ فرهنگی غرب فراهم می‌گردد. تنها با تأکید بر علوم انسانی اسلامی است که می‌توان از چنگال  غرب‌زدگی فرهنگی جامعه را نجات داد که البته این راه‌کار خاص خود را دارد.

10- باید از خود پرسید ما در چه شرایطی هستیم؟ آیا در شرایطی هستیم که قرآن برای ما «ذکرٌ للعالمین» است و موجب تقویت عهد قلبی ما با معانی عالیه می‌گردد و یا به بهانه‌ی «لا إکراهَ فِی الدّین» متذکر فرهنگ لیبرالیته خواهیم شد؟ قرآن به پیامبر خداf می‌فرماید: «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ W لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ»[1] ای پیامبر! تو به آن‌ها تذکر بده، تو تنها تذکردهنده‌ای، تو نباید سلطه‌ی خود را بر آن‌ها إعمال کنی. در آن فضای روحانی و معنوی، این آیه همه را متذکر عهد فطری‌شان می‌کرد ولی عده‌ای در فضای لیبرالیته از این آیه استفاده می‌کنند که ما نباید مانع هیچ گناه و اباحه‌گری در جامعه باشیم، ما فقط باید تذکر دهیم. در حالی‌که همان پیامبری که این آیه بر او نازل شد دستور داشت بت‌ها را بشکند و بت‌خانه‌ها را خراب کند و زناکار را حدّ بزند. از این جهت باید برای عبور از فضائی که نئولیبرالیسم برای ما ایجاد کرده، علوم انسانی مخصوص به خود را به صحنه آورد.

11- وقتی متوجه باشیم در دنیای جدید روحی حاکم شده که آن روح مانع می‌شود بشر مدرن با حقایق مرتبط شود، اگر آن روح را نشناسیم و نسبت به آن حساس نباشیم و فکر کنیم همیشه الفاظ معانی خاص خود را دارند، ما تحت عنوان «احیاء علوم انسانی اسلامی» در مسیری قرار می‌گیریم که فراماسونرها در جلوی ما قرار دادند و قرآن را نیز با نگاهی می‌خوانیم که مدرنیته آن نگاه را به عالم و آدم دارد و عملاً به آن‌جایی می‌رسیم که می‌خواستیم از آن‌جا فرار کنیم. بنابراین تعجب نکنید اگر دیدید بسیاری از کتاب‌های اسلامی را که قبل از انقلاب چاپ شده است فراماسونرها نوشته‌اند ولی با ایجاد بستری که تفسیر قرآن‌شان تأیید فرهنگ غربی باشد و بیش از آن‌که آن کتاب‌ها قدسی باشند شبه قدسی اند. در فضای لیبرالیته می‌توان از امیرالمؤمنینu و سیره‌ی آن حضرت سخن گفت ولی نتیجه‌ای گرفت که در آن نتیجه فرهنگ مدرنیته تأیید شود و به برداشتی از عالم و آدم رسید که به غرب اصالت داده شود، از این جهت ابتدا باید روح حاکم بر فرهنگ غربی شناخته شود تا معنای عبور از علوم انسانی غربی به سوی علوم انسانی اسلامی ظهور کند.

12- با توجه به نکته‌ای که عرض شد تأکید می‌شود مشکل اصلی امروز ما نوع نگاهی است که غرب به روح و روان ما تحمیل کرده است، اگر ما بتوانیم با نگاهی که وَحی الهی در اختیار بشر گذاشته به موضوعات بنگریم، جهت‌گیری ما به‌کلّی دگرگون می‌شود  و در آن فضا زبان همدیگر را می‌فهمیم و اشاره‌ای را که الفاظ قدسی نسبت به معانی دارند درک می‌کنیم.

حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در رابطه با سرود «ای مطهّر» که در رثای مرحوم شهید مطهری بود، فرموده بودند: اگر این سرود در کشور عربستان سعودی پخش می‌شد آن را تحریم می‌کردم. زیرا پیش‌فرض‌های یک جامعه در رجوع به یک موضوع بسیار مهم است در حدّی که موجب حرام‌بودن یا حلال‌بودن آن سرود می‌شود. روح وهابیت، روح اصالت‌دادن به ماده است و نه‌تنها حالات عرفانی روح‌ها را درک نمی‌‌کند حتی عرفا را کافر می‌داند. با این‌که تنها با نگاه عرفانی است که انسان‌ها می‌توانند همدیگر را درک کنند و الفاظِ همدیگر را درست بفهمند. برداشت‌های ظاهری همواره با تحجر و انجماد همراه است و در همین رابطه نگاه ظاهری، مثل نگاه وهابی‌ها، از سرودِ «ای مطهر» به شخصیت متعالی مرحوم شهید مطهری منتقل نمی‌شود.

از کجا باید آغاز کرد؟

13-  وقتی با نسلی روبه‌رو هستیم که نسبت به اشارات قدسیِ اسلام و انقلاب یک نوع بی‌تفاوتی از خود نشان می‌دهد. باید از خود بپرسیم در علوم انسانیِ جاری در نظام آموزشی، این نسل به سوی چه هدفی کشانده شده؟ و چه سمت و سویی را مقابل آن قرار داده‌اند که در عین واژه‌های اسلامی چیز دیگری غیر از اسلام را جستجو می‌کند؟ اگر نوع جهت‌گیری در علوم انسانی معلوم نشود و صرفاً به محتوای اسلامی آن بیندیشیم، هزاران آیه و روایت هم که به میان آیند به نتیجه نمی‌رسیم. همین‌طور که خودِ قرآن می‌فرماید: این قرآن برای ظالمین جز خسارت به‌بار نمی‌آورد،[2] به این معنا که آن‌هایی که جهت‌گیری خود را تغییر نداده‌اند از آیات قرآن برای اثبات جهت خود استفاده می‌کنند، مثل کاری که وهابیت انجام می‌دهد. خداوند در ابتدای سوره‌ی بقره می‌فرماید: «در این قرآن هدایتِ متقین هست». یعنی اگر از ابتدا بنا را بر آن گذاشتید که می‌خواهید هرچه بیشتر با عالَم غیب آشنا شوید و خود را شایسته‌ی ارتباط با آن عالَم بکنید، قرآن برای شما حرف دارد و در این حالت است که می‌توانیم به جای نگاه غربی به خود و به عالم، با نگاه وَحی الهی به عالم و آدم بنگریم. در آن صورت دیگر نگاهِ غالب در تعریف زندگی، نگاهی است که بشر را مسئول می‌داند تا بیش از آن‌که به تغییر طبیعت بپردازد به تغییر خود بپردازد و خود را شایسته‌ی قرب نماید.

 14- آنچه غرب را به غرب امروزی تبدیل کرد و این نوع علوم انسانی را که در غرب هست پدید آورد، اندیشه‌های آقای فرانسیس بیکن بود و در همین رابطه او را پدر دنیای مدرن می‌دانند. تا آن‌جایی که شخصیت بزرگی مثل دکارت با آن‌همه عقل و تفکر، سعی می‌کند در ذیل افکار بیکن فلسفه‌ی خود را تدوین کند. روحی که از طریق بیکن در دنیای جدید حاکم شد این است که: «ما تا دیروز از طریق فیلسوفان به تعریف و تبیین طبیعت می‌پرداختیم، از امروز بناست به تغییر طبیعت بپردازیم».

یک وقت است شما معتقدید عالَم بر اساس عقل حکیمانه‌ی خالق آن خلق شده، در این حالت با این عالَم تعامل می‌کنید تا استعدادهایی که خدا در آن گذاشته است ظهور کند و شما در بستر چنین عالَمی به تعالیِ خود برسید و با تغییر خود، خود را مطابق نظام عالَم تربیت کنید تا به قرب الهی نائل شوید. این آن نگاهی است که انبیاء و حکما بر آن تکیه داشتند و در این حالت با نگاهی که معتقدیم باید خود را تغییر بدهیم تا شایسته‌ی قرب بشویم، در حدی به طبیعت می‌پردازیم که استعدادهایش را شکوفا کنیم و طبیعت را بستر تعالی خود قرار دهیم. در نظام حکیمانه‌ی الهی این انسان است که باید خود را مطابق نظام حکیمانه‌ی الهی تربیت نماید و به مقصدی بالاتر از مصرف‌کنندگیِ صِرف فکر کند. ولی در نگاه غربی بحث، بحث تغییر طبیعت است تا آن حدّی که انسان‌ها به امیال خود جواب دهند و طبیعتِ خدا را عوض ‌کنند تا مطابق امیال آن‌ها شود، این آن چیزی است که امروز در علوم انسانیِ غربی مدّ نظر است.

ملاحظه کنید رویکردها چقدر در فکر و عمل تأثیر می‌گذارند و ما تا نگاه غرب به عالم و آدم را نشناسیم و متوجه خساراتی که این نگاه به عالم و آدم وارد کرده نشویم، نمی‌توانیم به آن نوع از علوم انسانی بپردازیم که اسلام مدّ نظر دارد. حتی ممکن است از آیات و روایات استفاده کنیم ولی رجوع ما به عالم و آدم، همان رجوعی باشد که غرب به عالم و آدم دارد. همین‌طور که اگر توانستیم به جای درگیری با طبیعت، تعامل با طبیعت را پیشه کنیم و نظام عالم را نظام حکیمانه‌ای دانستیم، دیگر تکنولوژی موجود را با مبانی دیگر و چشم دیگری نگاه می‌کنیم.

شاخصه‌های علوم انسانیِ اسلامی

15- وقتی از یک طرف نقادی روح مدرنیته در مجامع علمی به میان آمد و از طرف دیگر به خدایی رجوع کردیم که اسماء حسنای او در مظاهر عالم ظهور دارد، علوم انسانی را با رویکرد اسلامی شروع کرده‌ایم. مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» در رابطه با نظر به علوم انسانی فرمودند: «باید جرأت مناقشه در رویکردِ کنونی غربِ ناشی از لیبرالیسم دموکراسی، به وجود بیاید»[3] این یک کار اساسی است. به سخن ایشان به عنوان سخن کسی نگاه کنید که مسئولیت حیات جدید نظام اسلامی را در ذیل انقلاب اسلامی به عهده گرفته است و موانع و راه‌کارهایش را می‌شناسند. حال ایشان می‌فرمایند: باید جرأت مناقشه در رویکرد غربِ ناشی از لیبرال دموکراسی به‌وجود آید. و از طرف دیگر باید رجوع به خدا، رجوع به خدای وجودی باشد که اسماء الهی، کمالات او را ظاهر می‌کنند و عالَم آینه‌ی نمایش اسماء اوست؛ این را در فرهنگ حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» باید دنبال کرد.

 اگر از این دو نکته غفلت شود، یعنی نه، مناقشه با غربِ کنونی صورت گیرد و نه، رجوع ما به خدا، وجودی و قلبی باشد، هر چه‌قدر هم بخواهیم علوم انسانی خود را اسلامی کنیم، در دامن سکولاریسم قرار داریم و در مسیری حرکت می‌کنیم که به سکولاریسم ختم می‌شود.

 با نقد غرب و با برخورد جدّی با مبانی فلسفی آن می‌توان متوجه شد این تمدن حجاب حقیقت است و حقیقت را از منظر انسان‌ها به حاشیه می‌برد در آن صورت رجوع ما به حق شروع می‌شود که این نکته‌ی مهمی است.

  رجوع به خدایِ وجودی یعنی رجوع به اسماء الهی در عالم، آنچنان جان و روان انسان را با تجلیات خود سیراب می‌کند که هرگز جایی نمی‌ماند تا قلب انسان‌ها شیفته‌ی فرهنگ غربی شود، در این حالت است که می‌فهمیم خداوند برای ما تمدن دیگری را اراده کرده و حضرت روح الله خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را جهت این امر پروریده و او نیز آثار گرانقدری جهت این امر از خود به یادگار گذاشته است.

واقعی‌ترین واقعیات

16- در رابطه با رجوع به خدایِ وجودی و اسماءُ الله جهت تحول در علوم انسانی، احتیاج است کمی بیشتر تأمل بفرمایید چون راز هم‌زبانی و تفاهم با همدیگر را می‌توانیم در این رجوع پیدا کنیم. همه متوجه‌اید که واقعیتی در این عالم داریم به نام خدا که به قول  آقای ایان‌باربور: «اُسِّ اساس معنا» است.[4] خداوند به معنی وجود مطلق که وجود همه‌ی مخلوقات از اوست، واقعی‌ترین واقعیات است. و وقتی وجودِ همه‌ی مخلوقات از اوست، پس او وجود مطلق است. وقتی خداوند وجود مطلق است، هرچیزی که حقیقتاً دارای وجود است به خدا مرتبط است و هرچیزی که ذهنی و وَهمی است، بهره‌ای برای حضور خدا در خود ندارد.  چیزهایی در این عالم هست و انسان‌ها با نظر به واقعیت آن‌ها به آن‌ها نظر دارند و چیزهایی هم انسان‌ها در ذهن خود به آن‌ها نظر دارند که «هست‌نما» می‌باشند، بدون آن‌که واقعیتی در خارج داشته باشند و انسان‌ها آن‌ها را اعتبار کرده‌اند، مثل یک طرفه‌بودن برای خیابان، در حالی‌که یک‌طرفه‌بودن برای خیابان اعتبار انسان‌ها است و خارجیت و واقعیت ندارد، اما خداوند به عنوان وجودِ مطلق، خارجیت و واقعیت دارد و بدیهی است که وجودِ مطلق تجلیاتی خواهد داشت زیرا هرچیزِ کاملی که دارای درجه‌ی وجودی متعالی است دارای تجلیاتی می‌باشد. می‌گوییم خدا وجود مطلق است و از وجود مطلق فقط وجود صادر می‌شود و آنچه از خدا صادر می‌شود به اعتبار این‌که تجلی وجود مطلق است از وجود مطلق نازل‌تر است، تفاوت‌شان در نازله و کامله بودن‌شان است، یکی کمال مطلق است و خدا است و دیگری تجلی اوست و مخلوق است.

وقتی گفته می‌شود نگاهی که حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» برای ادامه‌ی انقلاب در علوم انسانی دارند بر مبنای «وحدت وجود» است بدین معنا است که عالم همه‌‌ی مظاهر اسماء حضرت حق‌اند و ضرورت دارد متوجه باشیم امام چه می‌گویند. اساس تفکر حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در تمام آثارشان، به‌خصوص در کتاب «شرح دعای سحر» این است که این عالم همه مظاهر اسماء الهیه‌اند و اسماء الهی تجلیات انوار وجود مطلق‌اند و وجود مطلق که همان کمال مطلق است، وقتی تجلی کند، در اسماءِ حیِّ قیّومِ بصیرِ علیم، تجلی می‌کند.

 آنچه ما در خارج داریم حیِّ قدیرِ سمیع مطلق داریم یا به جامعیت که همان «اسم الله» است و یا به غیر جامعیت که همان اسم حیّ و یا سمیع و یا قدیر است؛آنچه در خارج و واقعیت هست، اسماء الهی است در مظاهری به نام مخلوقات.  مفهوم خدا در ذهن است ولی انوار الهی در خارج است و قلب‌های آماده را تحت تأثیر قرار می‌دهد. حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» می‌خواهند ما نگاهمان را نسبت به آن‌چه در خارج هست درست کنیم تا علوم انسانی ما رجوع به حق باشد و نه رجوع به خیالات و وَهمیات و اعتباریات.

باید معرفتی پیدا کرد که تمام عالم را مظاهر اسماء حق بنگریم و متوجه باشیم اسماء الهیه به جلوات مختلف در مظاهر مختلف ظاهر شده‌اند. بنده بر این موضوع تأکید دارم که علوم انسانی با عبور از نگاه فرهنگ مدرنیته و نظر به اسماء الهی، اسلامی می‌شود. اگر روشن شود فرهنگ مدرنیته به جای رجوع به اسماء الهی به عنوان رجوع به واقعی‌ترین واقعیات، تحت عنوان سوبژکتیویته رجوعش به خیالات و آرزوهای بشر است، روشن می‌شود که تا ما از مدرنیته عبور نکنیم محال است به علوم انسانیِ مورد نظر خود دست یابیم و بتوانیم انسانی ترازِ انقلاب اسلامی بپرورانیم.

افکاري که تحت تأثير غرب است، تحت تأثير فلسفه‌ي خاصي است که با شناخت آن فلسفه خاستگاه تربیت نسلی که امید نفوذ فرهنگ غربی در انقلاب اسلامی هستند و به وسیله‌ی آن‌ها فتنه‌ی 88 شکل گرفت، روشن می‌شود.

17- گاهي بدون آن‌که بدانيم و بخواهیم گرفتار سوبژکتيويته یعنی مبانی نظری فرهنگ غرب هستيم. سوبژکتيويته فرهنگي است که نظر به باور دروني دارد بدون آن‌که آن باور، ريشه‌اي در واقعيت داشته باشد. در حالی‌که پيامبران تلاش دارند ما را با حقيقتي مأنوس کنند که به عنوان يک واقعيت، عین حيات و علم است، و با اُنسي که قلب ما با او مي‌گيرد، از انوار علم و حيات او بهره‌مند ‌گردد.

در مکتب کانت و هيوم و دکارت که پدران تفکر فرهنگ مدرنيته‌اند، چيزي به نام حقيقت مطرح نيست و اگر متوجه روح غربي نباشيم و با عبور از آن به مکتب حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» رجوع نداشته باشيم، علوم انسانیِ غربی را ادامه می دهیم. ما تحت تأثير فرهنگ غربي غافل مي‌شويم که خداي واقعي داريم، اما با نظر به «وجود» و اصالت‌دادن به آن در مکتب صدرالمتألهین، مي‌توان متوجه وجود مطلقي شد که وجود همه‌ي مخلوقات از اوست. باید باور کنیم آنچه را که فرهنگ غربی به آن رجوع دارد با آن‌چه فرهنگ دینی به آن رجوع دارد متفاوت است و عملاً این دو فکر، دو نوع انسان به‌بار می‌آورد. ما فکر می‌کنیم غرب آن است که در قاب تلویزیون و قاب مانیتور ظهور کرده و در همین حدّ به مجاز نظر دارد، در حالی‌که باید بدانیم آن وقتی هم که انسان غربی دارد زندگی می‌کند با این رویکرد که ذهنیات خود را باید به خارج تحمیل کند زندگی می‌کند. ما هم تحت تأثیر فرهنگ غربی در چنین فضایی زندگی می‌کنیم و تا متوجه نشویم هر وقت رجوع ما در همه‌ی امور رجوع به اسماء الهیه نیست رجوع به خیالات و وهمیّات است، هنوز غرب‌زده‌ایم.  

مبنای علوم انسانی غربی

18- علوم انسانی غربی بر مبنای پوزیتیویسم و انکارِ هر حقیقت غیبی و وَحْی الهی تدوین شده است، در حالی‌که نظام اسلامی نظر به حقایقی دارد که وَحی الهی متذکر آن است و ما را متوجه آن حقایق می‌کند و وظیفه‌ی ما است در ذیل رهنمودهای وَحی الهی عقل و تجربه‌ی خود را به‌کار گیریم که از جهت اصلیِ خود محروم نشویم. به قول آقای فریتیوف شوان: خداوند عقل را به ما داد تا وحی را بفهمیم. می‌گوید اگر تنها با عقل خود می‌خواهی عمل کنی، نتیجه‌ی عقلِ مستقل از وَحی این می‌شود که در فرهنگ غربی مشاهده می‌کنید. به قول حضرت آیت الله بهاء الدینی«رحمة‌الله‌علیه» می‌فرمودند: این علم، عالَم را به آتش کشید. به قول غزالی عقل می‌فهمد که نمی‌تواند همه‌ی عالم را تفسیر کند و محدودیت خود را می‌شناسد و می‌فهمد که نیاز به وَحی دارد. غزالی منکر عقل نیست، معتقد است عقل می‌فهمد نیازمند به وَحی است. او کتاب «احیاء العلوم» را بر همین مبنا می‌نویسد. غزالی در ابتدا به عنوان یک فیلسوف تصور می‌کرد می‌توان با عقل جایگاه همه‌چیز را فهمید ولی بعد متوجه شد حقیقت در جایگاهی است که عقل به آن اشاره دارد ولی وَحی الهی می‌تواند ما را با آن مأنوس کند، البته متأسفانه بعد از آن‌که موضوع برایش روشن شد در تحقیر عقل افراط می‌کند.

با توجه به این‌که نظام اسلام نظر به حقایقی دارد که وَحی الهی در منظر انسان قرار داده، اگر در علوم انسانی با نظر به آن حقایق وارد میدان شدیم نظریه‌های بومی و مطابق آرمان‌های انقلاب اسلامی تولید می‌شود و انسانی به صحنه می‌آید که اهداف انقلاب اسلامی را عیناً اهداف خود می‌داند.

لازمه‌ی رجوع به اسماء الهی آن است که بتوانیم از ماهیات و مفهوماتِ ذهنی عبور کنیم و به «وجود» نظر بیندازیم و با رویکرد وجودبینی، به اسماء الهی رجوع نماییم. اگر ما پدیده‌ها و حادثه‌ها را از جنبه‌ی وجودی مورد توجه قرار ندهیم و جزءها را در کل ننگریم عملاً آن‌طور که باید و شاید پدیده‌ها را ندیده و نشناخته‌ایم و عملاً گرفتار خیالاتی می‌شویم که مولوی در داستان فیل در اطاق تاریک مطرح می‌کند و می‌گوید:

دیدنش با چشم چون ممکن نبود             اندر آن تاریکی‌اش کف می‌بسود

همچنین هریک به جزوی که رسید           فهم آن می‌کرد و بر آن می‌تنید

در کف هرکس اگر شمعی بُدی           اختلاف از گفتشان بیرون شدی

چشم حس همچون کف دستست و بس            نیست کف را بر همه‌ی او دست‌رس

می‌گوید چون فیل را نمی‌توانستند با کلّیتی که دارد ببینند هرکدام با کف دست می‌خواست فیل را بشناسد، یکی دستش به خرطوم فیل خورد، چون هیچ اطلاع قبلی از فیل نداشت، آن را به صورت ناودان تصور کرد، زیرا آن‌چه را حس کرده بود با آن‌چه در ذهن داشت تطبیق داد. مولوی می‌خواهد بگوید تا نگاه کلی نسبت به عالم نداشته باشید، جزئیات را نه درست می‌بینید و نه در جایگاه خود قرار می‌دهید. نتیجه این‌که اگر توانستیم جهت تدوین علوم انسانی از نگاه غربی عبور کنیم و به نگاه وجودی – که حقیقت همه چیز است– و در فرهنگ اسلامی مطرح است، نظر بیندازیم کار را درست شروع کرده‌ایم و حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» قبل از انقلاب در کتاب‌هایشان نگاه وجودی به عالم و آدم را تدوین کرده‌اند، باید در این موضوع هم به آثار معمار انقلاب نظر کرد تا علوم انسانیِ صحیحی در منظر ما قرار گیرد؛ وگرنه آینده‌ی ما ادامه‌ی گذشته خواهد بود.

شکستن روح سکولاریته‌ی علوم

19- ملاک تشخیص را اسلام با تعیین هدف مشخص کرده است، علومی که ما را متوجه زندگی ابدی کند و زندگی و ساز و کارهای آن را در آن راستا شکل دهد، آن علوم، علوم اسلامی است. اعم از علومی مثل حقوق و مدیریت و یا جامعه‌شناسی و فلسفه و... آنچه مهم است شکستن روحِ سکولار زده‌ای است زیرا وقتی شما موضوعِ توجه به حیات ابدی را در کنار علوم انسانی سکولار زده مطرح می‌کنید، می‌گویند این سخنان کلّی است و کاربردی نیست و سپس جایگزینی را معرفی می‌کنند که شدیداً دنیایی است و نقش عالم غیب در آن نادیده گرفته شده است. وقتی معلوم شود در آرمان شهری که انسانِ اسلامی برای خود می‌خواهد، راه اُنس با خدا در آن کاملاً گشوده است، به‌خوبی می‌توان فهمید کدام علوم بومی و اسلامی است و کدام علوم سمت و سوی غیر الهی دارد و به تعبیر مقام معظم رهبری«حفظه‌الله»، «دانش‌های ذاتاً مسموم» هستند. ایشان در سفر خود به قم فرمودند: «این علوم انسانی که امروز رایج است محتوایی دارد که ماهیتاً معارض و مخالف با حرکت اسلامی و نظام اسلامی است»[5] و بعد تأکید کردند این علوم، افرادِ مخصوص به خود را تربیت می‌کند که چون در رأس امور قرار گرفتند به ارزش‌های نظام اسلامی وفادار نخواهند بود.

20- ضرورت توجه به علوم انسانی در آن حد است که وقتی به تاریخ ملت‌ها بنگریم راز هلاکت هر تمدنی را می‌توان در بی‌توجهی به علوم انسانیِ فعّال و با نشاط جستجو کرد. ابن‌خلدون در مقدمه‌ی مشهور خود سعی وافر نموده تا نشان دهد وقتی ملتی معنی درستی از خود نداشت، چگونه سقوط می‌کند و بهره‌ای از زندگی اجتماعیِ خود نمی‌برد و آنچه به یک ملت معنی می‌دهد علوم انسانی صحیح است. علوم انسانی غربی انسان و انسانیت را از معنا و هویت خارج کرده و در نتیجه فرآیند انحطاط آن فکر و فرهنگ به اقرار اندیشمندان آن خطه شروع شده است. هیچ ملّت خردمندی سرنوشت خود را به فرهنگی گره نمی‌زند که دیر یا زود به انقراض می‌رسد. متأسفانه ما هنوز درک روشنی از دوران گذاری که انقلاب اسلامی به میان آورد تا با عبور از فرهنگ غربی به تمدن اسلامی نظر شود، نداریم و به همین جهت توجه به آن نوع علوم انسانی که مطابق اهداف انقلاب اسلامی باشد را جدّی نمی‌گیریم.

21- آنچه جوامع را به حرکت وامی‌دارد چیزی بالاتر از نیازهای مادیِ آن جامعه است. انسان لایه‌های عمیقی دارد که در ابعاد روحانیِ وی نهفته است که اگر به آن‌ها پرداخته نشود چیزی نمی‌گذرد که نسبت به فعالیت‌هایِ متعالی، بی‌انگیزه می‌شود و با روحیه‌ای اکنون‌زده نسبت به بسیاری از جوانبِ حیات خود بی‌تفاوت می‌گردد. وقتی انسان متوجه شد فطرتی دارد که زیباییِ حیات را در اُنس با خدا می‌شناسد و مقصدی دارد که آن مقصد برگشت به خدا است و در این مسیر پیامبران راه رجوع به خدا را برای او ممکن کرده‌اند و با در صحنه بودن الگوهای معصوم، به پاک‌ترین شکل می‌تواند زندگی زمینی را طی کند، با یک دنیا امید و امیدواری زندگی خود را به رسمیت می‌شناسد و با تعلقی قلبی که به این آرمان‌ها پیدا می‌کند، زندگی خود را معنی می‌بخشد و چنین شرایطی را علوم انسانی در صورتی که اسلامی باشد می‌تواند پدید آورد. انسان‌شناسی، خداشناسی، کفرشناسی و شناخت حیات ابدی از اصول علوم انسانیِ اسلامی است که منجر به تمدن اسلامی خواهد شد. شاخه‌های دیگر علوم انسانی را باید در ذیل این اصول قرار داد.

22- عمده آن است که به این نوع خودآگاهی برسیم که یافته‌های علمی در مجامع آموزشیِ ما باید با اهداف انقلاب اسلامی که عامل ریشه‌دارشدن ملت ما است، منطبق باشد وگرنه در ظلمات فرهنگ مدرنیته گرفتار گسست تاریخی می‌شویم و دانشجوی ما متوجه نمی‌شود ایرانی و مسلمان و شیعه است یا اروپایی و آمریکایی و لائیک. نظام آموزشیِ امروز ما اصلی‌ترین سنگر جریان‌های غرب‌زده است و تمام امید دشمنان ما به علوم انسانی موجود است و از عکس‌العمل شدید دشمنان نسبت به تجدید نظر در علوم انسانیِ موجود، می‌فهمیم که آن‌ها راز بقای خود را در حفظ علوم انسانی موجود می‌دانند و مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» در سفر خود به قم به این دلیل بر رجوع به فلسفه تأکید کردند زیرا در نگاه اسلامی به انسان، عقل بشر مورد خطاب قرار می‌گیرد و نه امیال او و فلسفه مسئول به صحنه‌آوردن عقل بشر است.

23- نظریه‌پردازی جهت تدوین علوم انسانی که مطابق اهداف انقلاب اسلامی باشد زیرساخت‌های فکری مخصوص به خود را می‌طلبد که ریشه در سنت‌های جامعه‌ دارد و ما اصل زیرساخت‌های فکری خود را باید از اندیشه‌های همه‌جانبه و جهانیِ حضرت روح‌الله«رضوان‌الله‌تعالی‌‌علیه» استنباط کنیم که نظر به اسماءُ‌الله دارد و همه‌چیز را از آن منظر می‌نگرد و نباید گمان کرد این کار، کار مشکلی است، سختی آن به جهت آن است که می‌خواهیم در زمینی که فرهنگ غربی برای ما طراحی کرده این افکار را پیاده کنیم، معلوم است که نمی‌شود. آیا با عقل غربی یا راسیونال می‌توان حکمت صدرایی را به متون آموزشیِ علوم انسانی برگرداند و دانش‌آموزان و دانشجویانِ خود را به‌کلّی از ظلمات شکاکیت نجات داد؟ وقتی اصالت را به عقلِ غربی دادیم چگونه می‌توانیم در آن دستگاه ثابت کنیم فرهنگ اسلامی برترین فرهنگ است؟ آیا این شبیه یک ادعای بی‌پشتوانه نیست؟ برای انسانی که موجودیتش در محدوده‌ی تولد تا مرگ تعریف شده نمی‌توان اسلام را به عنوان بهترین راه برای دنیا و آخرت پیشنهاد کرد، در آن فضا «اسلام» سخنان کلّی و مبهمی است که کاربردی نمی‌باشد. چون واقعیتی که برای انسان غرب‌زده محسوس است محدوده‌ی عالم ماده است و از ابعاد مجردِ خود بیگانه می‌باشد و تا بر جنبه‌ی پایدار، یعنی بُعد مجرد انسان و قیامت و معاد تأکید جدّی نشود، علوم انسانی به سوی عقلِ غربی سوق پیدا می‌کند، در حالی‌که باز تأکید می‌کنم متون اصلی جهت معرفت به نفس و معاد به صورتی فوق‌العاده عالمانه و قابل دسترس توسط حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» از قبل تدوین شده، باید با رجوع به آن‌ها نظریه‌پردازی‌های لازم را شروع کنیم. مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» می‌فرمایند: «اگر جای این نظریه‌پردازی(در علوم انسانی) پر نشد، نظریه‌های غیر دینی جای آن‌ها را پر خواهند کرد، هیچ نظامی در خلأ نمی‌تواند مدیریت کند، یک نظام سیاسی، اقتصادی که ساخته‌ی اذهان مادی است می‌آید جایگزین می‌شود».[6]

 24- پس از آن‌که متوجه ضرورت علوم انسانی اسلامی شدیم؛ این سؤال باقی می‌ماند که زمینه‌ی تحقق علوم انسانی اسلامی کجا باید باشد؟ آیا در فضای آموزش عالی موجود که با روح سکولاریته شکل گرفته، می‌توان علوم انسانی اسلامی را جای داد؟ و یا باید مثل انقلاب اسلامی بستر ظهور و بروز آن را در مردم دنبال کرد تا در منظر مردم افقی از تمدن اسلامی گشوده شود و بتوانند از روح غربی عبور نمایند؟ زیرا ما پس از آن‌که متوجه ضرورت تحول در علوم انسانی شدیم با دو سؤال اساسی روبه‌رو هستیم: یکی محتوای آن علوم است و دیگر روش تحقق آن. به طور جدّی باید از خود پرسید ما در چه زمین و زمینه‌ای می‌توانیم برنامه‌ی خود را پیاده کنیم؟ آیا در بستر نظام آموزشی موجود می‌توان علوم انسانی اسلامی را القاء کرد و یا آن بستر در فضای سکولار خود هرچیزی را به رنگ خود شکل می‌دهد؟ اگر این‌چنین است باید کار را به میان مردم کشاند تا مثل انقلاب اسلامی که در میان مردم شکل گرفت؛ علوم انسانی اسلامی در میان مردم به همان معنایِ عبور از نگاه غربی به عالَم و آدم و نظر به اسماء الهی شکل بگیرد و نظام آموزشی و اجرایی و مقننه مطابق مطالبات مردم خود را شکل دهند.                                          

والسلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته

 


[1] - سوره‌ی غاشیه، آیات 21 و 22.

[2] - «وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً» (إسراء/  82)

[3] -  سایت خبری مشرق، ۱۴ شهريور ۱۳۸۹

[4] - به کتاب «علم و دین» از ایان‌باربور، ترجمه‌ی خرمشاهی رجوع شود.

[5] - ۲۸ مهر ماه ۱۳۸۸

[6] - بیانات در تاریخ 27/7/89  

15318
متن پرسش
سلام و درود: استاد فاضل و ارجمند فرموده اید در مسایل سیاسی نحوه برخورد شهید منتظری با شهید بهشتی با مخالفین تفاوت داشت. آیا موافقید طرز برخورد سلمان با ابوذر در مسایل سیاسی متفاوت بوده است؟ آیا موافقید طرز برخورد ابوذر با مخالفین همانند شهیدمنتظری بوده است و نحوه برخورد سلمان با مخالفین همانند شهید بهشتی (قدس سره) بوده است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌‌رسد مقایسه‌ی خوبی است. موفق باشید

15317
متن پرسش
با سلام: اولین تجلی مقام ذات (مقام احدیت) اسم الله است یا نور پیامبر؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اولین تجلی به یک اعتبار فیض مقدس نامیده می‌شود و به یک اعتبار، اسم‌ «الله» است که جامع همه‌ی اسماء الهی می‌باشد و به اعتبار تعیّن اسم «الله» انسان کامل مطرح است که قرآن در موردش فرمود «علم آدم الاسماء کلها» که این همان نور پیامبر خاتم می‌باشد. موفق باشید

15316
متن پرسش
سلام علیکم: روایات مربوط به ظهور و نوروز چطور با هم قابل جمع است؟ به نظر می آید ربطی ندارد چون چرخش کره زمین چه ربطی به ظهور دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نوروز در آن روایت به معنای روز نو می‌باشد و مسلّم ظهور مولایمان برای کلّ جهان، روز جدیدی است که تاریخ دیگری را به صحنه می‌آورد. موفق باشید

15315
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم: ۱. استاد می خواستم نظر شما را در رابطه با کتاب ادب فنای مقربان‌ بدونم؟ ۲. این کتاب لازمه فهمش، تخصص در عرفان نظری یا دیگر علوم حوزوی است یا اینکه می شود هر کس به اندازه فهمش از کتاب مطالبی را دریافت کند؟ در واقع مخاطب این کتاب چه قشری هستند؟ ۳. به شدت احساس عدم معرفت صحیح و لازم به اهل البیت (ع) را دارم و وقتی به حرم می روم واقعا احساس می کنم دست خالی هستم و فقط الفاظ زیارت نامه ها را تکرار می کنم. چه کنم استاد، تا برسم به جایی که مرحوم شهریار رسیدند و فرمودند: به علی شناختم من به خدا قسم خدا را. کتاب ادب فنای مقربان درد منو دوا میکنه استاد یا دستور شما مطلب دیگریست با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مخاطب کتاب طلابی هستند که تا حدّي حکمت و فلسفه و کلام را می‌شناسند. بنده در شرح زیارت جامعه از کتاب مذکور استفاده کرده‌ام ولی شاید راحت تر بتوانید با معارف مطرح در زیارت جامعه از طریق آن مباحث ارتباط بر قرار کنید. موفق باشید

15314
متن پرسش
سلام: آیا عقل فلسفی مرتبه ای از نفس انسان است؟ آیا عقل فلسفی همان متافیزیک است؟ رابطه فکر کردن، تخیل و ... و مغز انسان چیست که وقتی می خواهند فکر کردن را نشان دهند از مغز صحبت می شود؟ صحت این که دانشمندان می گویند نیم کره سمت راست مثلا مربوط به کارهای هنری است و سمت چپ مربوط به تفکر است چقدر است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قسمت‌های آخر سوال را با دنبال کردن مباحث ده نکته در معرفت نفس جستجو کنید. آری عقل فلسفی که نظر به کلیّات دارد، یکی از ابعاد نفس ناطقه است و وقتی حالت متافیزیکی به خود می‌گیرد که از نظر به وجود به نظر به مفهوم عدول کند. موفق باشید

15313
متن پرسش
به نام خدا با سلام جناب استاد: استاد باز هم بگو هاشمی مقابل رهبری نیست و پس از صحبتهای ایشان بر حرف خود تاکید نمی کند! رهبری عدم حضور آیت الله مصباح و یزدی را خسارت می داند، هاشمی اینان را جاهلان افراطی می نامد. استاد این تقابل چه خواهد شد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده معتقدم تفاوت نگاه آقای هاشمی با رهبری مبنایی تر از آن است که آن را در یک تقابل سیاسی خلاصه کنیم به همین جهت در جواب سوال 15151 تلاش کرده‌ام تا این دو نوع تفکّر را تبیین نمایم تا جامعه‌ی ما به جای گرفتار شدن به یک جامعه‌ی دو قطبی به بلوغ از تفکر دست یابد. موفق باشید

15312
متن پرسش
با سلام: از برخی سخنان علامه طباطبایی و علامه جوادی آملی این طور استنباط بنده هست که کل ماسوا عین الربط به حق اند و از طریق این مبنا ماهیات موجوده رو نفی میکنن و قائل میشن به این که عین الربط چون هیچ ذاتیتی از خود نداره و تمام وجود اون شآنی از وجود علت هست ماهیت هم نداره و ما اگه ماهیات رو موجود در خارج احساس می کنیم این در واقع ظهور وجود بر ذهن انسانه که ذهن در صقع خود نحوه ای استقلال برای موجود میسازه و ماهیات رو در خودش انشاء میکنه. خلاصه کلام اینکه ماهیات موجوده در قول مشهور حکما در قول آقای جوادی و طباطبایی در واقع ساخته ذهن هستند اما نه ساخته نیش غولی اگه ما در ارتباط با خارج انسان با قامت خاص یا درخت با شاخه و برگ و... می بینیم این ها انشاء ذهن ماست وگرنه در خارج یک حقیقت صرف و بسیط بدون تشکیک هست که ظهورش بر نفس ما به این اشکال هست نه اینکه اینها در خارج باشه... آیا این برداشت بنده رو از کلام آقایون شما صحیح میدونین؟ سوال 2: من احساس کردم شما در دروس حمد امام می خواهید در نهایت این نتیجه رو بگیرید تایید می فرمایید؟ سوال 3: اگه این برداشت من صحیح باشه یعنی تجلیات الهی فقط تجلیات معرفتی هست حالا این سوال مطرح میشه که مگه ذهنی هست و انسانی هست که حق تعالی به اون تجلی معرفتی بکنه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: برداشت خوبی است البته اگر نظر به عین الربط بودن مخلوقات نظر به وجود اشیاء باشد و از مقام امکانیِ عین ثابته‌ی آن‌ها غفلت نشود چیزی که در سوال سوم برای‌تان پیش آمده‌است. آری از نظر وجودی موجودات عین ربط به علت حقیقی‌شان هستند ولی امکان‌شان از خودشان می‌باشد.

15311
متن پرسش
سلام عليكم: استاد در مورد افرادى نظير آقاى مير باقرى كه بدون امتحان و سابقه حضور در خبرگان تاييد صلاحيت شدند، اطلاع و نظرى ندارين، تبديل شده به ابزارى براd اينكه ادعا كنن رفتار شوراى نگهبان تبعيض آميز بوده، ديگه اين كه استاد به نظرم واضحه كه ذائقه اكثريت مردم هم به تبع بعضى مسوولين، از انقلاب اسلامى داره به سوى جمهورى اسلامى تغيير ميكنه، و در چنين شرايطى اگر ظهور اتفاق نيفته قطعا انقلاب به محاق خواهد رفت، تا اونجايى كه من اطلاع دارم ظاهرا نقش يمنى ها در اتفاقات قبل از ظهور پررنگ تر از ايرانيهاست، آيا اين نشانه اى از قرار گرفتن انقلاب و آرمانهايش در سراشيبى سقوط نيست؟ اين افكار داره بنده را آزار ميده.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1ـ با توجه به سخنان آیت‌الله مومن که فرمودند باید اجتهاد نامزد‌های خبرگان برای فقهای شورای نگهبان احراز شود،‌ حال این شناخت می‌تواند با شناختی که از افراد دارند محقق شود و یا با امتحان و با توجه به درس خارج آیت‌الله میرباقری که درس قدرت‌مندی است چه در زمینه‌ی درس‌های مرسوم فقهی حوزه و چه در زمینه‌ي فقه حکومتی از آن جهت که اجتهاد ایشان برای اعضای شورای نگهبان احراز شده‌است، نمی‌توان به آن‌‌ها اشکال گرفت. 2ـ در مورد تغییر ذائقه‌ی مردم، نباید عجله کرد‌؛ مردم نسبت خود را با انقلاب طوری تعریف کرده‌اند که غیر از نسبت آن‌ها است با مسائل سیاسی و اجرایی کشور و لذا وقتی تمدنی محقق می‌شود که «علم» و «فرهنگ» و «تاریخ» در یگانگی کامل در کنار هم قرار گیرند و ما سال‌ها است از جدایی این سه مقوله رنج می‌بریم و به نظر می‌آید با ظهور انقلاب اسلامی، زمینه‌ی یگانگی این سه، ذیل فهم جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی فراهم شده است تا به جای ادامه‌ی عقلی که تنها با مفاهیم سر و کار دارد، علمی دنبال شود که در این تاریخ به کار می‌آید و عقل مفهومی خود را در خدمت شرایط جدید تاریخی قرار گیرد؛ که روح انقلاب اسلامی متذکر آن است. این علم لازم نیست ادامه‌ی تجدد باشد ولی برگشت به گذشته هم نیست و با درک تاریخی که در آن هستیم شکل می‌گیرد و در کنار آن، فرهنگِ مناسبِ این تاریخ به صحنه می‌آید. اگر درک درستی از تاریخی که در آن هستیم پیدا شود و بفهمیم با انقلاب اسلامی، تاریخ دیگری که ادامه‌ی غرب نیست، برای ما مقدّر شده و با دقت در معادلات زمانه متوجه باشیم افق آینده‌ی ما در این میدان روشن است؛ در این حالت «تفکر» ظهور می‌کند و توانایی‌ها به صحنه می‌آید، زیرا هر جا «تفکر» نیست، توانایی هم نیست. یعنی «تفکر» و «توانایی» با هم‌اند. وقتی «تفکر» نیست، مجال افراط و تفریط و دست و پازدن فراهم می‌شود و آینده را تیره و تار می‌کند و جان‌ها پژمرده و خردها، افسرده و علیل می‌نماید. با توجه به این امر،‌ وظیفه‌ی ما برای برگرداندن تفکر به جامعه سنگین می‌شود. موفق باشید 

15309
متن پرسش
من دوست دارم به احکام دینم پایبند باشم. اما مشکلی با پدرم دارم. ما متاسفانه ماهواره داریم. پدرم علاقه دارد و برخی شبکه ها که موسیقی ها و تصاویر زن های بی حجاب را نشان می دهد را نگاه می کند. من دوست ندارم محیط خانواده را ترک کنم اما مجبورم موقع روشن شدن آن دجال زمان به خلوتی فرار کنم. از اینکه من بخواهم برای پدرم نهی از منکر کنم احساس می کنم درست نیست. شما استاد عزیز من را رهنمایی کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: درست کاری می‌کنید که با پدرتان درگیر نمی‌شوید و از طرفی نشان می‌دهید که علاقه‌ای به این برنامه‌ها و این وسایل ندارید. موفق باشید

نمایش چاپی