باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر برای آنچه عقل انسان درست تشخیص میدهد که به گفتهی حضرت باقر «علیهالسلام» حجت درونیِ خدا است؛ میتوان استخاره کرد؟! این مثل آن است که در مقابل نظر قرآن، استخاره کنیم که انجام بدهیم یا ندهیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در بحثهایی که در رابطه با ماه رمضان عرض شد، تا حدی تبیین گشت که چرا زمانها ظرفیت های مختلفی نسبت به بروز حقایق عرشی پیدا میکنند. مثل جسم انسان که بعضی اعضاء ظرفیت بیشتری جهت به ظهور آوردن احساسات انسان را دارا میباشند با اینکه همهی اعضاء مادی هستند. ۲. آری زمان اذان اصیل، ریشه در عرش دارد همانطور که سیر ظهور صبح و شب در نسبت با خورشید ریشه در تدبیر عرشی دارد؛ حال وقتی نظام زندگی زمینی بهم بخورد به همان اندازه بشر از رابطهی صحیح ارض و سماء، محروم میگردد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فدایتان شوم! از بس بحمداللّه در این دوره جوانان خوبی به صحنه آمدهاند، بنده در خود اصفهان هم ماندهام که چگونه بین اینهمه خوب، ۵ نفر را انتخاب کنیم. حال از ما از تهران سراغ میگیرید که مغز آدم سوت میکشد که چگونه بین اینهمه خوب باید ۳۰ نفر را انتخاب کرد؟!! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «بصیرت و انتظار فرج» عرض شد هم ظهور جزئی داریم که مکرر پیش آمده است مثل مددهایی که به نایبشان میکنند. و هم ظهور تامّ و کامل، که إنشاءاللّه هرچه زودتر پیش آید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر میکنم شرح نامهی ۳۱ نهجالبلاغه که بر روی سایت هست، بتواند کمک کند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً قبول دارید که پولسازی و پولدارشدن غیر از بهرهمندی از رزق است. تجربه نشان میدهد که بهرهمندی از رزق چیز دیگری است. چه بسیارند انسانهایی که ثروتمند نیستند ولی به بهترین نحو از رزق مختصرشان بهرهمند میشوند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر کردم بد نیست به این «ده نکته» فکر کنید:
نكته اول
مقدس يا نا مقدس بودن انسان
آشتى با خدا از طريق آشتى با خود راستين، نگرشى است به عالم و آدم به صورتى كه هر چيزى در اين نگرش معناى خاصى مى دهد و چهره مقدس عالم و آدم رخ مى نماياند. راستى انسان را چگونه ببينيم؟ مقدّس يا نامقدّس؟ آيا مى توان انسان را به طرزى نگاه كرد كه در عين واقعى بودن، پنجره اى باشد براى نظر به مقدس ترين واقعيت هستى، يعنى خدا؟ و اگر انسان بتواند از طريق آشتى با خود پنجره نظر به حق گردد، آيا هيچ جنبه اى جز مقدس بودن برايش مى ماند؟ آيا اين انسان ديگر گوشت و استخوان است يا منظرى بسيار متعالى؟ و آنهايى كه انسان را در اين راستا موجود قدسى نمى بينند، مگر نه ايناست كه بسيارى از ابعاد متعالى او را ناديده گرفته اند؟ راستى اينها از انسان چه چيزى مى بينند؟ ما آزاد نيستيم تا انسان را از سر خود مقدس بشماريم، ولى موظفيم جنبه هاى مقدس او را ناديده نينگاريم و از رمزهاى وجود او روى برنتابيم و واقعيت معنوى او را انكار نكنيم، واقعيتى كه در خود راهى به سوى خدا را دارد، واقعيتى كه اگر با خدا در انس نباشد غم غربتش در اين دنيا او را از پاى درمى آورد، چرا كه خود را از جهان خدايى محروم داشته و به كوير نامقدس تن گرفتار شده.
نكته دوم: درك غم غربت
انسان به صورتى شگفت انگيز در طلب بازگشت به آن عالم مقدسى است كه خود را در آنجا آرام مى بيند، ولى راه بازگشت را نمى شناسد، وقتى خود را به عنوان پنجره اى مقدس شناخت، اين بازگشت را شروع مى كند و در فرهنگ مؤمنين به عالم معنا قدم مى گذارد و ديگر مسئوليتى خاص نسبت به بودن خود احساس مى كند، كه اين مسئوليت، غير از آن چيزى است كه انسان متجدّد نسبت به بودن خود دارد. او ديگر غم غربت از عدم ارتباط با حق را مى فهمد و آرزوى زندگى كردن در قرب خدا در جان او سر برمى آورد و معنا پيدا مى كند و به نمونه هايى از انسانها دل مى بندد كه فوق زمين و زمان، زندگى را طى كردند و مى كنند، از روزمرّگى ها آزاد است و در عالم معنوى خود رمز و رازهايى را اندوخته دارد. از دنياى تاريكِ ابهامات به آسمان شفاف معنويت نظر دارد، حتى چنين انسانى طبيعت را به مانند مادر و پرستارى مى شناسد كه پروردگار انسانها براى پروريدنِ او آن را آفريده و لذا با طبيعت به صورتى شفاف برخورد مى كند و از آن پيام پروردگارش را مى شنود و جلوه روحانى او را مى بيند. ديگر براى او طبيعت و فوق طبيعت به دوگانگى مطرح نيست، چرا كه وقتى متوجه شد خودش پنجره ارتباط با حق است، راه پنجره ديدن همه چيز را تمرين كرده است، و در اين حال در همه چيز و در همه جا يك نحوه تقدس مى يابد، وقتى حيات انسانى رشد كرد و از حيات بدنى بالاتر آمد همه چيز را در حيات مى يابد.
نكته سوم: راه ورود به دنياى حكمت و خلوت
اول بايد متوجه بود كه غير از آن خودى هستيم كه در سطح طبيعى با خود برخورد مى كنيم، در اين حالت است كه كوشش خود را به سوى مقصدى متعالى شروع خواهيم كرد، و پاى در دنياى عظمت هاى وجود خود خواهيم گذارد، و دنياى حكمت و خلوت در مقابل ما گشوده خواهد شد و استعداد ارتباط با خود واقعى سر بر خواهد آورد، فقط كافى است متوجه باشيم غير از آنى هستيم كه در سطح طبيعى با آن روبه رو هستيم. انسان سرّ پروردگار است، و انسانى كه بتواند با خود خلوت داشته باشد راه ارتباط با سرّى ترين اسرار الهى را پيدا كرده است، خداوند اسرارى را كه در عبارت نيايد در نزد ما گذارده است تا بنگريم و بيابيم.
|
اى نسخه عالم الهى، كه تويى |
اى آينه جمال شاهى، كه تويى |
|
|
بيرون ز تو نيست هرچه در عالم هست |
از خود بطلب هرآنچه خواهى، كه تويى |
|
نكته چهارم
آشتى با خدا، آشتى با همه چيز
يقيناً آن حياتى حيات است كه مقدّس باشد، و حياتى مقدّس است كه در جهانى مقدّس و با خدايى كه مبناى همه تقدّس هاست بتوان به سر برد، و لذا مى خواهيم بگوييم: «آشتى با خدا، آشتى با همه چيزهاست، كه همه چيز به جهت بى خدايى ما، به ما پشت كرده بودند و ما نيز به آنها پشت كرده بوديم». و با چهره ظلمانى عالم روبه رو بوديم، و نه با چهره رحمانى و حياتمندش، و در اين حال در واقع با هيچ چيز آشنا نخواهيم بود، و هيچ چيز هم با ما آشنا نخواهد بود، و اين تنهايى واقعاً مرگ است و مرگ آفرين.
نكته پنجم
بى تفاوتى چرا؟
خودشناسى گشودن جاده اى است روبه روى انسان تا او با طى آن همواره به لايه هاى عميق و بىكرانه عالم دست يابد، و وارد عالمى از وحدت شود كه هرچيز آن همه چيز است، انسان مى تواند از اين طريق به شور حياتى كه مطلوب واقعى هر انسانى است، دست يابد. در اين رهگذر انسان نسبت به خود بى تفاوت نخواهد بود تا نسبت به هر چه زمانه بر سر او آورد، تسليم شود و اميدى به دستيابى به خود برين نداشته باشد.
قدم زدن در خود برتر، قدم زدن در واقعيتى است كه در طول و عرض هستى حضور دارد. هراندازه ما با خودِ واقعى خود آشنا شويم، در تمام عوالم هستى حاضر خواهيم بود.
نكته ششم
خود باش، تا زندگى باشى
راستى آيا قيام در خود و سير از خود وهمى به خودِ حقيقى عاملى نيست كه با اولين جرقه حيات از لابه لاى خاكستر روزمرّگى روبه رو شويم؟ تا از آن جرقه مشعلى فراهم آيد كه هم فرا راه خود را روشن كنيم و هم ديگران را دعوت به رفتن نماييم؟
از طريق آشتى با خود، راهِ دقيق نگاه كردن به عالم درون آشكار مى شود، راهى به ماوراء عالم اشياء. خودت، آرى خودِ خودت، يك انگشت اشاره به عالم لايتناهى هستى، و مى توانى تو اى انگشت اشاره به عالم درون! از طريق خودت راه زندگى صحيح را بيابى، آن وقت كه خود را يافتى، مى بينى كه خودت يك زندگى صحيح هستى، آنكه بيراهه مى رود ناخود تو است، خود را ناخود نكن، خود باش تا زندگى باشى، و اين هم آغاز راه است و هم پايان راه، تفاوت در چگونه بودن خود است، كه چقدر خود هستيم، و چقدر از ناخود آزاد شده ايم.
نكته هفتم
حيات است كه حيات را می نگرد
اگر قبول دارى ايده آل هاى «معنوى» حقيقى ترين واقعيات هستند، و خودت، آرى خودت واقعى تر از تن و اندازه و وزن و مدرك و خانه ات هستى، پس وقتى به خودت دست يافته اى به واقعى ترين چيزى كه در دسترس تو مى تواند باشد دست يافته اى و در اين حال از وهم رسته و به حق پيوسته اى و در اين شرايط ديگر پاى ايمان به ميان است و نه پاى فكر و انديشه، اينجا ديگر موضوع دانائى به خود نيست، بلكه دارايى خود است، خود ما نزد خود خواهد بود، يعنى ارتباط با واقعى ترين چيزى كه هر انسان دارد، اما نه ارتباط با مفهومى از خود، بلكه با نگاهى زنده به خود مى نگريم، چون در ارزيابى خود، حيات است كه حيات را مى نگرد. آرى حيات است كه حيات را مى نگرد و در آن صورت حق در منظر جان نمايان مى گردد.[1]
نكته هشتم
روبه رويى با خود، نگاه با روشنايى خود
وقتى با خود واقعى روبه رو نيستيم هزاران سؤال ناگشوده داريم كه مى خواهيم به كمك استدلال جواب دهيم، من كارى ندارم كه بالاخره جواب مى گيرم يا نه. ولى وقتى باخودمان از طريق خودمان روبه رو شويم، يعنى وقتى با قدرت حيات، «حيات مجسم» را كه همان خودمان باشد، خود را ببينيم ديگر همه آن سئوالات بى معنى خواهند شد.
وقتى در آن اطاق با دست ماليدن بر اعضاء فيل مى خواستند آن را ببينند، هركدام چيزى گفتند كه هيچ كدام درست نبود. ولى:
|
در كف هر يك اگر شمعى بدى |
اختلاف از گفتشان بيرون شدى |
|
نكته نهم
مراقبه؛ يعنى از دست ندادن خود
معنى زندگى به واقع مراقبه اى است جهت از دست ندادن خود، و برگرداندن نظر از ناخودها به سوى خود، و مرگ چيزى جز ادامه و استمرار همين خود، و آزادشدن از سلطه طبيعت نيست. در مراقبه و در اين استمرارِ خود واقعى، انسان خود را از تاريخ و طبيعت بزرگتر مى يابد، و در اين حال هرگز لقمه اى در دهان تاريخ و طبيعت نخواهد بود، بلكه سازنده خود و سازنده زندگى خود مى باشد.
گفت: «هركس چشم از حرام نگاه دارد، و تن از شهوات، و باطن را آباد گرداند به مراقبت دائم، و ظاهر را آراسته دارد به متابعت شريعت، و عادت دهد تن را به خوردن حلال، فراست وى خطا نيفتد».[2]
نكته دهم
شورش و زندگى
اگر انسان فهميد كه خداگونه است، خدا گونه زيست كردن براى او مشكل نخواهد بود، و شوريدن بر هر نارسايى كه راه جان او را به فراخناى حيات برين مى بندد براى او عين زندگى است. دعوت به قيامى كه آيه «انَّما اعِظُكُمْ بِواحِدَة، انْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى»[3] به آن دعوت مى نمايد، معناى زندگى مى گردد، و نمى تواند به طور جمعى يا فردى به قيام قيّوم هستى، در سراسر زندگى قائم نباشد، چنين انسانى، انسان نشسته و فرو رفته و خاكستر شده نيست، انسان ايستاده و قيام كرده است، در همه جا و همه وقت و در مقابل همه موانع.
|
بخت جوان يار ماست، دادن جان كار ماست |
قافله سالار ما، فخر جهان مصطف است |
|
موفق باشید
[1] ( 1)- براى شرح اين نكته به كتاب «آنگاه كه فعاليتهاى فرهنگى پوچ مى شود» رجوع فرماييد.
[2] ( 1)- كشف المحجوب هجويرى، سخنان ابوالفوارس شاه بن شجاع كرمانى
[3] ( 1)- سوره سبأ، آيه 46.
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر در ابتدای راه هستند کتاب «بصیرت و انتظار فرج» و اگر آمادگی بیشتری دارند کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» که هر دو کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: طرحی که آقای بیکن و یا کانت در شرایط تاریخی خود مطرح میکنند مطابق روح تاریخی خود و آمادگی مردم آن زمان است و به همین جهت بنیاد تاریخی آنها میشود. در این مورد در شرح کتاب «خرد سیاسی در جهان توسعهنیافتگی» عرایضی نسبتاً مفصل شد. اگر بخواهید فلسفهی غرب را دنبال کنید در هر صورت نمیشود از آن نگاه که آقای دکتر داوری مدّ نظر قرار میدهند، غفلت کرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده نیز دعاگو خواهم بود. به نظرم آمد که از یادداشتهایی که داشتهام چند نکتهای خدمتتان ارسال دارم: موفق باشید
خداوند انسان را جامع جمیع اسمای فعلیِ وجوبیِ الهی و در بردارنده صفات و نسبتهای ربوبی قرار داد. .... یعنی از هر اسمی از اسماءاش در فطرت انسان لطیفهای قرار داد تا آدم با این لطایف برای تحقق یافتن همه اسمای جمالی و جلالی آماده باشد. همانطور که چشم اگر به تفاوتهای رنگها توجه کند، نور را نمیبیند، چشم روح هم وقتی متوجه موجودات جزئی و کلی میشود، خودِ وجود را نمی بیند هر چند تنها به واسطه وجود است که ما با موجودات روبه روئیم. روح انسان به واسطه نحوه وجود داشتناش، یعنی قاعده وجودش، با وجود خویشاوند است و به همین جهت قادر به دریافت موجودات میشود.
باسمه تعالی: سلام علیکم: جسمانیبودن معاد یعنی همهی ابعاد انسان در معاد حاضر شود و این برای معصومین«علیهمالسلام» هم تحقق مییابد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: جماد که مثل گیاه و حیوان نفس ندارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید علم در امور سلامتی و طب، ابعادی دارد و ما به جمع طب سنتی و طب مدرن نظر داریم. همانطور که رهبر معظم انقلاب حجامت هم میکنند. نمیدانم چرا این علوم را به غرب نسبت میدهید!! در حالیکه طبق نظر غربیان، نقش نگاه جناب ابن سینا در این امور کم نبوده. عظمت کار مقام معظم رهبری را مدّ نظر قرار دهید که از علم، عدول نکردند ولی آن را در بستر بومیِ خودمان دنبال نمودند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنانکه مولایمان علی «علیهالسلام» میفرمایند: «إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالاً وَ إِدْبَاراً» برای قلبها بعضاً احوالات رجوع به حق است به صورت خاص، و بعضاً قلبها در حالت عادی هستند و لذا موضوع قبض و بسط را حمل بر بیپناهی و بیمحلی از طرف حضرت ربّ العالمین ننمایید. 2- آری! قبله، مظهریت تامّ دارد و کمک میکند تا در بقیه مظاهر نیز ما به نور آن مظهریت تامّ انس بگیریم. 3- اینکه بعضاً ما را حضرت محبوب به خود وامیگذارد برای آن است که به نوعی به خود آییم و احوالات را تبدیل به معارف کنیم به همین جهت پیشنهاد بنده آن است که از تدبّر نسبت به تفسیر المیزان به همان شکل که در جزوه «روش کار با المیزان» عرض شد، غفلت نشود.
موفق باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: رویهمرفته همینطور است. ابتدا شیطان از بُعد توهّمی خیالات ما که ریشه در آرزوهای پوچ دنیایی دارد وارد میشود و در ماه رمضان زمینهی حضور شیطان از این جهت کمتر است. عرایضی در کتاب «روزه؛ دریچهای به عالم معنا» در این رابطه شده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. نزدیکتر را باید در آن جملات به معنای سیر از اجمال به تفصیل بگیریم. ۲. به تشکیکیبودن و شدت و ضعفیافتنِ نفس فکر کنید که چگونه نفس میتواند همواره در وجود خود شدت یابد. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم ورحمة الله: در جایی خواندم از قول جنابعالی که فرموده بودید: شهید حاج قاسم سلیمانی، بر مالک اشتر نخعی افضل است. اگر این نقل قول صحیح است، ادله تان چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در بحث سورهی «نبأ» عرایضی شد از آن جهت که در جناب مالک، بعضاً پیش آمده که در کنار نظر حضرت مولی «علیهالسلام» نظر میدادهاند مثل آنکه نظر حضرت آن بود که از اول ابومسی اشعری از حاکمیت کوفه عزل شود؛ ولی مالک تا حدّی نظر خود را داشت و بعد به آن نتیجه رسید که خودش ابوموسی را از کوفه اخراج کند. در حالیکه حاج قاسم نسبت به مقام معظم رهبری با بصیرتی که پیدا کرده بود، اطاعت کامل داشت. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: منطق، شاید چندان لازم نباشد ولی اگر بتوانید تا حدّی ادبیات عرب را دنبال کنید، خوب است. بحمدلله چه در سایتها و چه در سیدیها، راههایی برای آموزش ادبیات عرب فراهم است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد بنده آن است در این رابطه با حوصله برنامهای جهت مطالعهی کتابهای «فرزندم؛ اینچنین باید بود» برای خود بریزید. کتابها روی سایت هست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به طور شخصی به ایمیلتان اینطور جواب داده شد: موفق باشید
۲۸۰۳۴- باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. تجربهی گذشتهتان نشان میدهد در مدارا با بقیه، راهِ جذب اعتماد آنها بهتر فراهم میشود زیرا بقیه عموماً آدمهای بدی نیستند، از ترس افراطیهای مذهبی کمی با امثال من و شما فاصله میگیرند. سعی باید کرد اعتماد آنها را جلب کرد. ۲. در جمعبندیِ مطالبی که نوشته بودید، إنشاءاللّه سعی خواهید کرد که در کنار سایر صداها، صدایی باشید که متذکر آن نگاه روانکاوی است بدون نفی بقیهی صداها ۳. اگر خواهرانمان بتوانند به خودشان سختگیری نکنند، مسئولیت را ادامه بدهند، خوب است، ولی اگر کار سنگین است بالاخره مسئولیتی در ادامهی آن کار ندارند. ۴. کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» از حضرت امام «رضواناللّهتعالیعلیه» جهت تعالی اخلاق کمک میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیتوانم نظر بدهم. چون نمیتوانم خود را در جای چنین افرادی قرار دهم که وارد چنین وادیهایی شدهاند و لذا اثباتاً و نفیاً ساکت هستم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث موروثیبودنِ حاکمیت یک بحث است که به هیچ وجه قابل قبول نیست. و بحثِ برگزیدهشدنِ اهلالبیت برای هدایت مردم که آیهی ۳۳ سورهی احزاب متذکر آن است؛ موضوع دیگری است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف خوبی است از آن جهت که ذات و یا جوهر هر موجودی منحصر به خودش میباشد و عکسالعمل مخصوص به خود را در میان میآورد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خودآگاهیِ خوبی نسبت به طوفانهای آخرالزمان دارید. آری! باید گامها را با بصیرت برداشت. فکر میکنم کتاب «آشتی با خدا» که با نظر به این طوفانها بیان شده و سعی دارد ما را در آغازینِ آغازها به خودمان بنمایاند؛ در این مورد بد نباشد از آن جهت که افقی در مقابل شما میگشاید. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در «برهان صدیقین» بهخوبی روشن میشود که خداوند عین کمال است و چون حکمت، کمال است خداوند عین حکمت است. خوب است که به آن برهان رجوع فرمایید. موفق باشید.
