بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
32536

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد عزیز: نظر حضرتعالی در خصوص این متن چیست؟ به گزارش رجانیوز، حجت السلام دکترحسین سوزنچی ازدانش آموختگان ممتاز امام صادق ع... در این باره می نویسد: در میان ما به غلط معروف شده که اسم حضرت علی علیه‌السلام در قرآن نیامده است؛ ادعایی که بقدری تکرار شده، همه باور کرده‌ایم و هرجا اسم ایشان را در قرآن ببینیم، آن را ترجمه می‌کنیم! در روز ۱۹ رمضان سال جاری (۱۴۳۵ ق) در مسجد دانشگاه بوعلی‌سینای همدان مطلبی درباره اینکه اسم حضرت علی علیه‌السلام صریحا در همین قرآنی که در دست ماست آمده، ارائه کردم که به نظرم رسید شاید مفید باشد مستندات آن را در اینجا بیاورم و هدیه‌ای باشد به شیعیان و محبان آن حضرت: مقدمات بحث: ۱) یادمان باشد بنی‌امیه هزار ماه بر جامعه اسلامی مسلط شد و در این ایام تمام تلاش خود را برای محو نام و یاد علی علیه‌السلام در پیش گرفت، از جعل روایات فراوان گرفته تا تحریف معنوی قرآن (قرآن کریم قطعا مصون از تحریف ظاهری بوده است؛ اما تحریف معنوی به معنای اینکه در شأن نزول آیات ادعاهای دروغین کنند یا معنای متن را واژگونه جلوه دهند، قطعا رخ داده است) ۲) کسانی که در خصوص تورات و انجیلی که امروزه در دست ماست تحقیق کرده‌اند نشان داده‌اند که در زبان اصلیِ این کتب آسمانی، نام پیامبر خاتم، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است، اما علمای مغرض این شرایع، به جای اینکه اسم را به همان صورتی که هست باقی بگذارند، اسم را ترجمه می‌کنند تا ادعا شود نام حضرت در این کتب نیست. مثلا به جای کلمه «محمد» در ترجمه‌ها از کلمه «پسندیده» استفاده می‌کنند و مثلا در ترجمه، به جای جمله‌ی «محمد از کوه فاران [= کوه نور] آمد» می‌نویسند: «پسندیده از کوه فاراد آمد» تا کسی نفهمد که نام حضرت محمد (ص) در کتب آسمانی آنها آمده است. ۳) در هزار ماه حکومت بنی امیه (لااقل تا زمان عمربن عبدالعزیز) بردن نام علی علیه‌السلام و ذکر فضایل او از بزرگترین جرایم بود و علمای درباری بنی‌امیه چون جرأت تغییر دادن متن قرآن و امکان حذف نام علی علیه‌السلام از قرآن کریم را نداشتند همین ترفند را در مورد نام حضرت علی علیه‌السلام در قرآن انجام دادند و علی‌رغم تلاشهای امامان شیعه و اصحاب ایشان، غلبه رسانه‌ای بنی‌امیه و فرهنگ‌سازی‌ای که توسط علمای درباری بنی‌امیه، و بعد از آن، بنی‌عباس، انجام شد، به گونه‌ای شد که کم‌کم این ترفند به عنوان تفسیر درست آیات قلمداد شد و بعدها حتی بسیاری از علمای شیعه در دام این ترفند افتادند؛ لذا الان که کسی بخواهد خلاف این فضا حرف بزند، از ابتدا ممکن است متهم شود. با توجه به این مقدمات، قبل از ارائه شواهد تاریخی در تفسیر آیات، ابتدا از مخاطب می‌خواهم خالی‌الذهن به موارد زیر توجه کنند، بعد نشان خواهم داد که در تفاسیر اهل بیت و اصحابشان، کاملا این معنا رواج داشته است. مورد اول: در سوره شعرا، آیه ۸۴ این دعای حضرت ابراهیم را نقل می‌فرماید که: « وَاجْعَل لِّی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» (یعنی: در میان آیندگان [امت آخرالزمان] «لسان صدق»ی [= زبانِ حقیقت] برای من قرار بده.» خداوند در سوره مریم (آیات ۴۹-۵۰) خبر از استجابت این دعا می‌دهد و می‌فرماید: « فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلّاً جَعَلْنَا نَبِیّاً؛ وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً» «پس هنگامی که از آن بت‌پرستان و آنچه می‌پرستیدند کناره گرفت، به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همگی را پیامبر قرار دادیم؛ و از رحمت خود به آنها بخشیدیم و برای آنها لسان صدق را علی قرار دادیم.» متاسفانه، اغلب مفسران اهل سنت به‌تبعِ یکی از علمای درباری بنی‌امیه (به نام مجاهد) جمله « وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً» را به صورت «برای آنها ثنای نیکویی قرار دادیم»[۱] (مثلا در معانی القرآن، نوشته ابوزکریا الفراء (متوفی ۲۰۷)، ج۲، ص۱۶۹؛ بیروت: عالم الکتب، ۱۴۰۳) تفسیر کرده‌اند. اگر دقت شود در این تفسیر، «علی» به عنوان صفت برای «لسان صدق» قلمداد شده که به لحاظ دستور زبانی مشکل دارد زیرا فعل «جعلنا» (= قرار دادیم) فعلی است که دو مفعول می‌گیرد؛ یعنی مثلا جمله‌ای که به صورت مبتدا و خبر است را به عنوان دو مفعول این فعل قرار می‌دهند (مثلا جمله «این تابلو عمودی است» را به صورت «این تابلو را عمودی قرار دادم» می‌توان تعبیر کرد.) در آیه ۸۴ سوره صافات، جضرت ابراهیم (ع) از خدا می‌خواهد که «برای من لسان صدقی در میان آیندگان قرار بده»، و در این آیه خداوند می‌فرماید «برای ایشان، لسان صدق را علی قرار دادیم» اما مفسر درباری این جمله را این طور تفسیر کرده که خدا فرموده باشد: «برای ایشان ثنای خوبی قرار دادیم». (یعنی فعل «جعل» را یک مفعولی در نظر گرفته و «علی» را صفتِ «لسان صدق» قلمداد نموده است) بعدیها دیدند که این مشکل هست و گویی در تعبیر «ثناءا حسنا» کلمه «علی» کاملا حذف شده و وی فقط کلمه لسان صدق را تفسیر کرده، «علی» را به «مرتفع» تفسیر کردند تا این مشکل هم حل شود. مثلا واحدی (متوفی ۴۶۸) در «الوسیط فی تفسیر القران المجید» (بیروت: دارالکتب العلمیه) می‌گوید: « وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ» ثناء حسنا فِی الناس، «عَلِیّاً» مرتفعا سایرا فِی الناس، فکل أهل الأدیان یتولون إبراهیم وذریته، ویثنون علیهم.» جدای از این اشکال دستور زبانی، آیا واقعا معنای مورد ادعای اینها با سوال حضرت ابراهیم تطابق دارد، یا همان صریح آیه که «لسان صدق درخواستی تو در میان آیندگان، همان علی علیه‌السلام است» معنای آیه است؟ اگر این مفسر درباری تابع بنی‌امیه اصرار دارد که از ادبیات عرب تخطی کند تا اسم علی، اسم علی محسوب نشود، ما چرا از او پیروی کنیم؟ اکنون برای اینکه متهم به تفسیر به رای نشوم اشاره می‌کنم این مطلب که اینجا «علی» اسم امیرالمومنین است، مطلبی است که بسیاری از علمای بزرگ شیعه از ائمه اطهار روایت کرده‌اند. مثلا ابوبصیر از امام صادق علیه‌السلام (بحار الانوار، ج۳۵، ص۵۹)، یونس بن عبدالرحمن از امام رضا علیه‌السلام (بحارالانوار، ج۳۶، ص۵۷) و علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود از امام حسن عسگری (بحار الانوار، ج۱۲، ص۹۳) صریحا این مطلب را نقل کرده‌اند که در اینجا فقط به بیان یونس بن عبدالحمن بسنده می‌کنیم: «یونس بن عبدالرحمان به امام رضا علیه‌السلام عرض کرد: گروهی از من اسم علی در کتاب الله عزوجل را طلب کردند؛ برای آنها این آیه را خواندم که خداوند می‌فرماید: « وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً». امام به من فرمود: «صدقت، هو کذا» (درست گفتی، این همان است) مورد دوم: یکی از مطالبی که اغلب ما در توضیح اینکه «چرا اسم علی علیه‌السلام در قرآن نیامده؟» توضیح می‌دهیم که «چون ایشان دشمنان زیادی داشتند و احتمال این بود که به خاطر اسم ایشان در قرآن دست ببرند و قرآن را تحریف کنند و لذا خدا رسما اسم ایشان را نیاورد.» خداوند صریحا این مطلب را رد کرده و بعد از اینکه اسم حضرت را آورده، فرموده: «آیا شما گمان می‌کنید که چون یک عده آدم افراطی وجود دارد ما مطلب به این مهمی را در قرآن نمی‌آوریم؟» اما طبق معمول، ما اسم علی (ع) را ترجمه کرده‌ایم و لذا آیه قبل و بعد آن کاملا بی‌معنا و بی‌ارتباط با این آیه شده است. خداوند در آیات ۴ و ۵ سوره زخرف می‌فرماید: « وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ ؛ أَفَنَضْرِبُ عَنکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً أَن کُنتُمْ قَوْماً مُّسْرِفِینَ» معنای آیه این است: «قطعا او در ام‌الکتاب [= سوره حمد] نزد ما همان علیِ حکیم است؛ آیا اگر شما گروهی افراط‌کار هستید، [گمان می‌کنید که در نتیجه] ما از بیان بخشی از ذکر [= قرآن] خودداری می‌کنیم؟» لازم به ذکر است که «ام الکتاب» یکی از نامهای سوره حمد است، و در این سوره آمده است که «اهدنا الصراط المستقیم» و در مورد اینکه این صراط چیست، مطلب، از طریق «شخص» معرفی شده نه با اوصافی مانند کارهای خوب و …؛ یعنی در بیان صراط، به گروهی اشاره شده: « صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ» یک سوالی که برای هر مسلمانی پیش می‌آید این است که مقصود از این «الذین» کیست؟ (ابتدا یادآور می‌شوم که قرآن در موارد متعددی در مورد انجام کاری، از تعبیر جمع (مانند «الذین») استفاده کرده که همه مفسران قبول دارند که فقط یک نفر آن کار را انجام داده است، مانند آیه ۸ سوره منافقون و آیه ۵۵ سوره مائده، که چرایی این گونه تعبیر بحث مفصلی دارد.) اکنون در این آیه می‌فرماید آن کسی که نزد ما در سوره حمد مورد نظر بوده، قطعا علیِ حکیم (تعبیر علی حکیم همانند تعبیر لقمان حکیم است) است؛ و شما هم گمان نکنید که چون یک عده آدم افراطی هستید، ما از بیان چنین مطلبی در قرآن خودداری می‌کنیم. البته «ام الکتاب» در قرآن به گونه‌ای هم به کار رفته که به معنای مرتبه‌ای از قرآن که در لوح محفوظ است باشد (مثلا: سوره رعد، آیه ۳۹: یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ) و اغلب مفسران هم چون خواسته‌اند همانند برخی از علمای بنی‌امیه (مثل مقاتل بن سلیمان بلخی، متوفی ۱۵۰)[۲]«علی» را به معنای «مرتفع» ترجمه کنند همین معنا را مد نظر قرار داده و این آیه را به آیه قبل آن ارتباط داده‌اند که ضمیر «ه» اشاره به قرآن باشد. جملات قبلی این سوره چنین است: « حم وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ؛ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ؛ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ » و با توجه به اینکه ام الکتاب را «لوح محفوظ» و علی به «مرتفع» ترجمه شود ظاهرا معنای آیات چنین می‌شود: «حم، قسم به کتاب مبین، ما آن را قرآن عربی قرار دادیم تا شاید بیندیشید، و آن [=قرآن یا کتاب مبین] در لوح محفوظ نزد ما قطعا مرتفع (بلندمرتبه) و حکیم است.» اما چنین ترجمه‌ای چند اشکال دارد. مهمترین اشکال در مرجع ضمیرهاست. در این تفسیر، ابتدا می‌گوید کتاب مبین، قرآنِ عربی قرار داده شده، بعد می‌گوید همان در لوح محفوظ، بلندمرتبه و حکیم است. اکنون آیا کتاب مبین همان ام الکتاب است یا نیست؟ در هر دو صورت مشکل پیش می‌آید. اگر کسی بگوید کتاب مبین همان ام الکتاب و مرتبه آسمانی قرآن است (که از تعبیر جعلناه قرآنا عربیا) چنین برداشت می‌شود، آنگاه لازم می‌آید طبق این تفسیر از آیه ۳، ام الکتاب درون ام الکتاب باشد (انه فی ام الکتاب …)! و اگر هم بگوییم کتاب مبین، همان مرتبه قرآن عربی و چیزی پایین‌تر از لوح محفوظ (ام الکتاب) است، آنگاه آیه ۲ (که کتاب مبین را به صورت قرآن عربی درآوردیم) بی‌معنا می‌شود. (اگر کتاب مبین همان قرآن عربی باشد تبدیل آن به قرآن عربی، اصطلاحا تحصیل حاصل و لذا محال است) جالب است که عموم مفسرانی که «علیّ» در این آیه را به معنای «مرتفع و بلند مرتبه» گرفته‌اند ناخواسته به یکی از دو حالت فوق لغزیده و متوجه این پارادوکس نشده‌اند که باید بین معنای آیه ۳ و آیه ۲ با هم جمع کرد (حتی بزرگانی همچون علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۸۵-۸۳؛ ابتدا به گونه‌ای بحث می‌کنند که گویی کتاب مبین همان قرآن عربی است سپس به گونه ای بحث می‌کنند که کتاب مبین همان مرتبه ام الکتاب و لوح محفوظ است) اما اگر علیّ را همان اسم حضرت علی بدانیم، چه ام‌الکتاب را نام سوره حمد بداینم و چه اشاره به لوح محفوظ، در هر دو حالت مشکلی پیش نمی‌آید. فقط قبل از فهم مطلب، باید توجه شود که طبق روایت متواتر حدیث ثقلین که شیعه و سنی آن را روایت کرده، حقیقت باطنی ثقلین، یعنی حقیقت ماواریی قرآن و اهل بیت یکی است و از هم جدایی‌ناپذیر است (انهما لن یفترقا)؛ و این آیات در مقام بیان همین حقیقت است: ترجمه آیات بر اساس تفسیر ام‌الکتاب به معنای سوره حمد: «حم، قسم به [حقیقت ماوراییِ] کتاب مبین، ما آن [حقیقت ماورایی] را به صورت قرآن عربی درآوردیم تا شاید بیندیشید؛ و همان [حقیقت ماورایی که] در سوره حمد [بدان اشاره شده] علیِ حکیم است.» ترجمه آیات بر اساس تفسیر ام‌الکتاب به معنای لوح محفوظ: «حم، قسم به [حقیقت ماوراییِ] کتاب مبین، ما آن [حقیقت ماورایی] را به صورت قرآن عربی درآوردیم تا شاید بیندیشید؛ و [جلوه دیگرِ] آن [حقیقت ماورایی] در لوح محفوظی که نزد ماست، همان علیِ حکیم است.» چنانکه دیده میشود بر اساس اینکه کلمه «علی» همان اسم حضرت علی باشد، هم ارتباط آیه با آیات قبل درست می‌شود و هم ارتباط آیه با آیات بعد؛ اما اگر «علی» به معنای مرتفع و بلندمرتبه باشد، اولا ارتباطی بین آیه و آیه بعد نمی‌ماند و ثانیا ارتباط آیه با آیات قبل، تکلف‌آمیز می‌شود. مجددا برای اینکه متهم به تفسیر به رای نشوم در پایان اشاره می‌کنم که در روایات متعددی صریحا این آیه در توصیف و معرفی حضرت علی علیه‌السلام به کار رفته است (مانند روایت حماد بن عیسی از امام صادق علیه‌السلام که امام فرمود:‌صراط مستقیم در قرآن همان علی علیه‌السلام است و دلیل بر این مطلب همین آیه است که فرمود او (صراط مستقیم) در ام الکتاب (سوره حمد) همان علی حکیم است) [۳] و نیز در بسیاری از زیارات‌نامه‌های حضرت علی (ع) (مانند این زیارت‌نامه از امام صادق علیه‌السلام که در روز غدیر خوانده می‌شود: … خدایا، شهادت می‌دهم که او امام هدایتگر ارشادکننده رشدیافته است یعنی علی امیرمومنان که در کتابت این گونه از او یاد کردی که او ر ام‌الکتاب، علی حکیم است …) [۴]. *** با این اوصاف آیا نباید اذعان کرد که ما تحت فرهنگ‌سازی بنی‌امیه قرار گرفته‌ایم که باورمان شده که اسم علی در قرآن نیامده است.(لازم به ذکر است که موارد متعدد دیگری نیز وجود دارد که اگر خداوند توفیق داد شاید در فرصتی دیگر بدانها بپردازم. فقط اشاره می‌کنم که دست بر قضا چندی قبل یکی از دوستان از کتابی عربی نام برد که ترجمه‌ عنوانش چنین است: «چرا اسم علی (ع) این اندازه زیاد در قرآن آمده است؟» بنده هنوز فرصت مطالعه این کتاب و اینکه استدلالاتش چه اندازه محکم است پیدا نکرده‌ام، و شاید اگر مطالعه کنم دیگر نیازی به ادامه این بحث نباشد) والسلام علیکم و علی من اتبع الهدی شب ۲۱ رمضان ۱۴۳۵ [۱] . عَن مُجاهد، فِی قوله: «وَاجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الآخِرِینَ» قَالَ: ثناء حَسَنًا [۲] . تفسیر مقاتل، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۲۰۰۳: ج۳، ص۱۸۵: «(وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ) یقول لأهل مکة: إن کذبتم بهذا القرآن، فإن نسخته فی أصل الکتاب، یعنی اللوح المحفوظ، (لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ) یقول: عندنا مرفوع، (حَکِیمٌ) یعنی محکم من الباطل.» [۳] . حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ قَالَ هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ مَعْرِفَتُهُ وَ الدَّلِیلُ عَلَى أَنَّهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع‏ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ- «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ» وَ هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی أُمِّ الْکِتَابِ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ- «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم‏» معانی الأخبار، ص۳۳ [۴] . …فَأَشْهَدُ یَا إِلَهِی أَنَّهُ الْإِمَامُ الْهَادِی الْمُرْشِدُ الرَّشِیدُ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِی ذَکَرْتَهُ فِی کِتَابِکَ فَقُلْتَ «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ‏ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ‏»… تهذیب الاحکام، ج۳، ص۱۴۵

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: البته شواهدی که استاد سوزنچی آورده‌اند، آن‌طور نیست که نتوان آن را به صورت دیگری توجیه کرد. و در این رابطه علامه طباطبایی دلایلی در مورد عدم نام‌بردن صریح نام حضرت علی«علیه‌السلام» را نکات دیگری می‌دانند که بنده طیّ یک سؤال و جواب در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» تنظیم نموده‌ام و آن سؤال و جواب ذیلاً ارسال می‌گردد. موفق باشید

سؤال: با توجه به اهميت مسئله‌ی امامت و اهميت مصداق آن يعني علي(ع)، چرا در قرآن ذكري از حضرت اميرالمؤمنين(ع)به طور صريح نيامده؟

جواب: براي پاسخگويي به اين مسئله ابتدا لازم است مواردي روشن شود:

1- تاريخ گواه است که در زمان نزول قرآن، اختلاف قومي و قبيلگي به قدري قوي است كه همه چيز حتي دين را تحت‌الشعاع قرار داده است و با اندک بهانه‌اي اختلاف‌ها سر بر مي‌آورد.

2- اكثريت مردم هنوز ايماني که در برابر توحيد و حکم خدا تسليم شوند را به‌دست نياورده‌اند تا تنها به آنچه حکم خدا است تسليم باشند که نمونه‌ي آن را قبلاً در مورد حرث بن نعمان و اعتراضي که به انتصاب حضرت علي(ع) کرد ملاحظه فرموديد.

3- حضرت علي(ع) با اكثر تازه مسلمانانِ آن روز ، يعني سركرده‌هاي شركِ ديروز جنگيده‌است و چندين و چند از پدران و برادران آن‌ها را به قتل رسانده‌است و ايمان اين تازه مسلمانان آنچنان قوي نشده كه از شرك پدرانشان متنفر باشند ، بلكه از علي(ع) ناراحت‌اند و عظمت علي(ع) هم به همين رعايت نكردن ميل و رضاي سران شرك بوده و هست، به طوري كه طبق اسناد تاريخي نصف كشته‌هاي بدر به دست علي(ع) بوده است.

4- روش سخن‌گفتن قرآن و هر مكتب تربيتي كه بخواهد بشر را در طول تاريخ هدايت كند آن است كه اصول كلي را مطرح كند تا بشريت براساس شرايط تاريخي خود ازآن اصول و قواعد كلي استفاده كند و با تفكر خود، تكليف مخصوص به زمان خود را بيابد تا تفكر در دين تعطيل نشود و تحجر جاي آن را نگيرد زيرا تأکيد مکتب الهی  بر روي شخصيت است نه اشخاص.

در نتيجه با توجه به نکات فوق، اگر نام علي(ع)در قرآن برده شده بود، با توجه به آن‌همه تعصب، ديگر دو دسته مسلمان نداشتيم به نام شيعه و سني،‌ بلكه گروه كثيري از تازه مسلمانان مقابل اصل دين مي‌ايستادند و در چنان شرايطي ادامه‌ي اصل اسلام به خطر مي‌افتاد به همين جهت با تصريح نکردن به نام علي(ع)در قرآن كاري شد كه لجاجت و استكبار بعضي از تازه مسلمانان متعصب نسبت به نفي کلي اسلام برانگيخته نشود.

امام صادق(ع)در جواب سؤال فوق که چرا نام علي(ع)در قرآن نیامده، فرمودند : تعداد نمازها هم در قرآن نيست و يا مثل «بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْک» كه معلوم نيست خداوند چه‌چيزي به پيامبر ابلاغ کرده و به عهده‌ي پيامبر است که آن را روشن کنند، زكات را هم قرآن نگفت به چه چيزهايي تعلق مي‌گيرد و پيامبر(ص) روشن كردند، همچنان كه گفت حج به‌جا آوريد، ولي كيفيت را نگفت، جايگاه پيامبر تبيين آيات است.

آيا جريانات بعدي از جمله كشتن شيعيانِ حضرت علي(ع) به صِرف شيعه‌بودن و حتي كشتن فرزند حضرت فاطمه‌زهرا(س)در صحراي كربلا، نشان نداد كه عده‌اي در عين ادعای اسلاميت به هر قيمتي حاضر به پذيرفتن خط زلال اسلام در مسير اهل البيت(ع) نبودند؟ و لذا اگر نام علي(ع)در قرآن آمده بود براساس كينه با آن بزرگوار با اصل قرآن مقابله مي‌كردند و حريم قرآن را مي‌شكستند. و خداوند با عدم طرح نام علي(ع)در قرآن، قرآن را از چنين تجاوزاتي حفظ كرد.

از طرفي پيامبر خدا(ص)با تأييد علي(ع) در موارد مختلف، حجت را بر مردم تمام فرمودند. پيامبر(ص)مي‌فرمايند: «اَنَا مَدينَةُ الْعِلْم وَ عَليٌ بابُها، فَمَن اَرادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِ الْبابَ»[1] من شهر علم مي‌باشم و علي دروازه‌ي آن شهر است، پس كسي كه طالب علم است بايد از دروازه‌ي آن وارد شود تا به علم برسد.

روايت فوق در متون علماء اهل سنت مورد پذيرش آن‌ها است و قبول دارند كه چنين سخني از پيامبر(ص)صادر شده به طوري كه احمد حنبل از هشت طريق آن را روايت كرده. اين روايات مي‌رساند كه همه‌ي امت بايد به اميرالمؤمنين(ع) رجوع كنند و وصول به علم پيامبر(ص)از ناحيه‌ي علي(ع)ممكن است و مي‌رساند كه علي(ع) اَعلَم جميع امت است و مسلم چنين كسي بايد بعد از پيامبر(ص) ولايت جامعه‌ي اسلامي را به عهده داشته باشد تا امت را در جميع امور به هدايت برساند.

با اندكي تفكر در قرآن و توجه به سخنان پيامبر(ص) به راحتي روشن مي‌شودكه عالي‌ترين مصداق بعد از رسول‌الله(ص)، براي ادامه‌ي ولايتِ ديني بر مسلمانان، علي(ع) است. مسلم با حذف علي(ع) از حاکميت جامعه‌ي اسلامي بعد از رحلت رسول خدا(ص) جامعه در مسيري بهتر قرار نگرفت و به گفته‌ي مورخان اهل سنت، آن چند سالي كه حضرت علي(ع) برسركار آمدند مردم دوباره اسلام زمان پيامبر(ص) را به ياد آوردند. به عنوان نمونه در تاريخ داريم که پس از جنگ جمل بعد از 25 سال كه صحابه‌ي پيامبر(ص)از علي(ع)فاصله گرفته‌اند بعضي از صحابه که همراه علي(ع)بودند به امامت آن حضرت نماز مي‌خوانند. عمران‌بن‌حصين از صحابه‌ي پيامبر(ع)مي‌گويد: «صَلّی عَلیٌّ عَلَيْنا بِالْبَصْرةِ فَقال: ذَكَّرَنا هذا الرّجل صَلاةً كُلُّنا نُصَلِّيها مَعَ رسول‌الله(ص)» با علي(ع) در بصره نماز خوانديم، نماز او طوري بود كه يادمان آمد نمازي را كه با رسول‌خدا(ص) مي‌خوانديم.[2] چون در اين مدتي كه گذشته بود نماز هم به آن معني واقعي‌اش از صحنه‌ي زندگي مردم خارج و به فراموشي سپرده شده بود، به طوري كه شهاب‌الدّين‌زهري از علماء اهل سنت و از تابعين مي‌گويد: «دخلتُ علي اَنَسِ‌بن‌مالك بدمشق وَ هُوَ وَحْدَة يَبْكي»؛ در شهر دمشق به انس بن مالک [خدمت‌گذار رسول خدا] وارد شديم و او به تنهايي در حال گريه بود. پرسيدم چرا گريه مي‌كني؟ گفت: «لا اعرفُ شَيْئاً مِمّا كانَ علي عهدالنّبيf الاّالصّلاة وَ قد ضُيِّعَت» از آثار رسول‌خدا(ص) چيزي جز نماز نمي‌ديدم كه آن را هم از بين بردند.[3] و اعتراف دارد نمازي كه در آن روز خوانده مي‌شد سنخيتي با نماز پيامبر(ص)نداشته. محمدبن‌ادريس‌شافعي از وهب‌بن‌كيسان نقل مي‌كند كه مي‌گويد: «كُلّ سُنَّةٍ مِنْ سُنَنِ رسول‌الله قَد خُيِّلت حَتَّي الصَّلاة»[4] در طول دوران خلفا، تمام سنت‌هاي پيغمبر دستخوش تغيير شد، حتي نماز.

آنچنان همه چيز تغيير كرد كه وقتي اميرالمؤمنين(ع)در هنگام خلافت، امام حسن(ع) را مي‌فرستند كه مردم را متذكر كند نماز تراويح را كه به جماعت مي‌خوانيد بدعت است و ريشه در كتاب و سنت ندارد، مردم فرياد مي‌كنند: «وا سُنّتا عمرا، وا سُنّتا عمرا» حضرت علي(ع) امام حسن(ع) را مي‌خوانند كه رها كن. ملاحظه فرماييد چگونه با وجود حضرت علي(ع)، در حالي‌که حجت الهي براي همه تمام بوده ولي جامعه حاضر نبود از آنچه در زمان خلفا به آن عادت کرده دست بردارد.

 

[1] - به الغدير، ج 6، ص 114 رجوع شود.

[2] - صحيح بخاري، ج1 ، ص200، حديث 784.

[3] - موطأ مالك، ج1، ص93.

[4] - الاُم، ج1، ص 208.

32438
متن پرسش

با سلام به استاد گرامی. شنیده‌ایم که می‌خواهید به کربلا مشرف شوید، قسمت ما نشد، لااقل ما را دعا کنید که دل‌مان سخت هوای زیارت عتبات را کرده است.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! بنا بود طبق قولی که آقای الکاظمی نخست وزیر عراق داده بود، از ابتدای شعبان راه زمینی مرزهای عراق باز شود که فعلاً دوباره زیر وعده‌شان زده‌اند و موکول به ۱۵ شعبان کرده‌اند. و خلاصه ما محروم شدیم و این زمان بگذار تا وقت دگر. إن‌شاءالله خود حضرت اباعبدالله «علیه‌السلام» زیارت شریف‌شان را فراهم خواهند کرد و همه ما مفتخر به آن زیارت خواهیم شد. موفق باشید

31806

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: استاد هفته گذشته در یادواره علامه حکیم حسن زاده هدیه ای به ما عنایت کردید و آن در نظر گرفتن ایشان در نماز هایمان بود حقیر یک هفته ای است می‌خواهم این کار را انجام دهم و گاها طبق تصور خودم انجام می‌دهم ولی اگر لطف کنید درباره نصب عین کردن استاد خویش توضیح بیشتری عنایت کنید؟ نحوه ی آن چگونه است؟ آیا منظور در نظر گرفتن تمثال ایشان، شخصیت ایشان یا غیره است؟ باشد که با توضیح بیشتر شما و توفیق عمل راهی به حقیقت نماز برایمان گشوده شود.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! روحی که سفر به عالم برزخ می کند و در برزخ حیّ و حاضر است، می‌تواند اگر به او رجوع کنیم به نحوی با هویت او در برزخ آشنایی کلی پیدا نماییم. مطالبی در این رابطه در کتاب «چگونگی فعلیت‌یافتن باورهای دینی» شده است. موفق باشید

 

30575

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم استاد بزرگوار: بنده دانشجوی ارشد هستم. یک سالی هست که از مشهد، شاگرد مجازی شما هستم و حکمت متعالیه رو از شما یاد می گیرم. باید برای یکی از درس هام مقاله بنویسم. موضوع مقاله رو تحقیق پیرامون حکمت متعالیه و نهج البلاغه انتخاب کردم. اینکه آیا نهج البلاغه و معارف سلوکی امیرالمومنین، حکمت متعالیه رو تایید می کنه یا خیر؟ و می خوام بدونم آیا تا به حال کسی تحقیقی روی این موضوع انجام داده یا خیر؟ امکان داره چند تا منبع به بنده معرفی بفرمایید؟ از شما متشکرم. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً کار شده. ولی بنده در حال حاضر حضور ذهن چندانی از آن کارها ندارم. بعضی از خطبه‌ها که شرح داده شد، مثل خطبه‌ی 1 و خطبه‌ی 183 از مبانی صدرایی استفاده شده است. موفق باشید

30407

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد عزیز و بزرگوار: استاد چگونه می‌توانیم خود واقعی خود رو به صحنه آورده و ناخود خود رو به حاشیه برد؟ تشکر از توجه شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد می‌شود سری به کتاب «آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین» که روی سایت هست بزنید. موفق باشید

29028

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: ببخشید یه سوال داشتم. می‌خواستم بدونم اگر شخصی تمام عمرش سعی بر دوری از دنیا باشه و تو راه سلوک الی الله باشه، اگر یوقت یه گناه کبیره انجام بده شامل کلام خدا که می‌فرماید حبطت اعمالهم، می شود؟ اگر میشه خب واقعا خسر دنیا و آخرت شده! حال با این وجود چرا باید از دنیاش بگذره تا به آخرتش برسه؟ چرا باید لذت های دنیا رو ترک کنه؟ اگر با یک گناه اعمالش حبوط میکنه خب چرا باید در این دنیا زجر بکشه؟! چرا به دنیا نچسبه و مثل اکثر مردم لذت نبره؟ چرا باید سعی و تلاش بیهوده کنه، وقتی میدونه امکان خطا وجود داره؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: راه توبه که بسته نیست! به ما فرموده‌اند: «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» ای رسول رحمت) بدان بندگانم که (به عصیان) اسراف بر نفس خود کردند بگو: هرگز از رحمت (نامنتهای) خدا نا امید مباشید، البته خدا همه گناهان را (چون توبه کنید) خواهد بخشید، که او خدایی بسیار آمرزنده و مهربان است. موفق باشید

29004

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
چرا وقتی بعضی وقت ها از خواب بیدار می‌شویم، خیلی قبراق‌ و شاد نیستیم و با کوچکترین اقدام از کوره بیرون می‌رویم؟ و نمی تونیم صبور باشیم؟ آیا به نوع خواب و چطور می خوابیم ربط دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم. شاید با ظهور احوالات مختلف، بنابراین است که ما را امتحان کنند. «ای برادر عقل یک‌دم با خود آر / دم به دم در تو خزان است و بهار». موفق باشید

27825

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم استاد: دقیقا نقطهٔ شروع حرکت به سمت نقطهٔ رضوان الهی چیست و از کجا باید شروع کرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از ایمان و عمل صالح و آن سه «خود»ی که در جواب سؤال شماره‌ی ۲۷۸۲۱ عرض شد. موفق باشید

27717
متن پرسش
سلام استاد عزیز: به لطف خدا از سال ۱۳۹۰ با حضرتعالی و آثار شما از طریق یکی از دوستان آشنا شدم اما تا اواخر سال ۱۳۹۸ با آثار شما غریب بودم و هیچ اشتها و کششی در درونم شکل نمی‌گرفت که سیر مطالعاتی رو دنبال کنم. اما از اواخر سال ۱۳۹۸ یه تشنگی خاصی نسبت به این سیر مطالعاتی در درونم ایجاد شد. و هنگامی که خود را در این آب معرفت انداختم، لذتش رو چشیدم که حد نداره. به طوری که دوست دارم صبح تا شب فقط بخوانم و به فکر فرو برم. الحمدلله. حالا سوال اینجاست که چرا در همون سال ۱۳۹۰ دلم به این سمت و سو کشیده نشد؟ و سوال بعد اینکه چی میشه که بعد از این همه سال، تازه در درون، آدمی متوجه میشه که این معارف گمشده ام بوده؟ و سوال بعد اینکه آیا باید افسوس و حسرت این هشت سالی که هدر رفت رو بخورم؟ یا اینکه بگم خدا رو شکر که لااقل قبل از اینکه بمیرم خدا جان منو آگاه به این طریق کرد؟ سوال بعد اینکه دلم نمیخواد از کتاب ها، زود به کتاب بعدی منتقل بشم؛ مثلا کتاب جوان و انتخاب بزرگ و کتاب چه نیاز به نبی رو سه دور خوندم و خلاصه برداری هم کردم، اما احساس می‌کنم که بازم که میخونم، کتاب برام تازگی و چیزای تازه تری برام داره..آیا به کتاب های دیگه برسم یا همین کتاب ها رو تا زمانی که اشتها دارم ادامه بدم؟ تشکر و سپاس
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. هرکس را صبحدمانی و فلقی است و هنر ما باید آن باشد حال که صبح، دمیدن آغاز کرده و در بین‌الطلوعین آن هستیم، مواظب باشیم خواب بر ما غلبه نکند تا از حرکت باز ایستیم. ۲. وقتی کتابی رویهمرفته مطالعه و دریافت شد، جلو بروید. موفق باشید

27075
متن پرسش
سلام و عرض ادب: با توجه به مصاحبه سروش و حواشی پیرامون بنظر حضرتعالی تفکرات سروش بیشتر حجاب انقلاب می تواند باشد، یا تفکرات امثال آقای عبدالکریمی آیا می توان نسبت با سروش، عبدالکریمی ها را در به تفکر انداختن ارزشمندتر دانست، یا خیر؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:۱. آقای سروش در آن مصاحبه حقایق ظریفی را منکر شده‌اند که بنده در بحث «نگاه الهیاتی ما به ویروس کرونا» از جهتی نظرم به سخنان آقای سروش در آن مصاحبه بود ۲. آقای دکتر عبدالکریمی بعضاً سخنانی در تأیید آقای محمد شبستری که منکر کلّیِ وحی الهی است؛ گفته‌اند که موجب می‌شود انسان احساس کند بعضی از دل‌سوزی‌هایشان در رابطه با آینده‌ی ایران اصالت ندارد.

25910
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: بنده فارغ التحصیل رشته مهندسی مکانیک هستم و به خاطر تغییر دیدگاه هایم تحصیل در این رشته را ادامه ندادم و از طرفی برای دنبال کردن دغدغه هایم در رشته فلسفه علم ادامه تحصیل دادم. بعد از اتمام دوره فوق لیسانس مطالعات جدی در زمینه قرآن، تفسیر و فلسفه را شروع کردم. اما با دو مساله جدی مواجه هستم. ۱. با توجه به مسائل خاص اقتصادی، احساس کردم باید در عرصه اقتصادی وارد شوم، در این زمینه حتی به کارهای هنری و مشاغل خانگی هم فکر کرده ام. اما اولا نمی دانم آیا این احساس ناشی از حس تکلیف است و یا احساسی کاذب است؟ و ثانیا آیا با فرض واقعی بودن این احساس، چگونه وارد این عرصه شوم که اثرگذار باشم؟ ۲. در مورد مطالعاتی که شروع کرده ام هیچ گونه هدف عینی و مشخص وجود نداره و همین باعث سردرگمی می شود، چطور از این سردرگمی نجات پیدا کنم؟ البته بنده جزوه شما را که در مورد حضور نرم زنان بود مطالعه کردم اما باز هم مشکل من حل نشد. خیلی دوست داشتم که من هم بتوانم نقش تربیتی برای خودم تعریف کنم اما واقعا فضای مناسبی وجود ندارد. خواهشمندم راهنمایی بفرمایید. واقعا سردرگم هستم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: گفت: «تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس / خودْ راه بگویدت که چون باید کرد». آن‌چه فعلاً می‌توانید انجام دهید را شروع کنید، در دلِ راه است که انسان به راه‌های دقیق‌تری برخورد می‌کند. موفق باشید

25894
متن پرسش
خدا به دعاهام جواب نمیده حتی هیچ نشونه ایی هم بهم نشون نمیده. چرا آخه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: برای آن‌که می‌خواهد صبرت را ببیند. مگر نشنیده‌اید:

پرده‌های دیده را داروی صبر / هم بسوزد هم بسازد شرح صدر // آینة دل چون شود صافی و پاک / نقش‌ها بینی برون از آب و خاک // هم ببینی نقش و هم نقاش را / فرش دولت را و هم فراش را

موفق باشید

25878
متن پرسش
به نام خدا سلام و عرض ادب و احترام: در باب جسمانیه الحدوث آیا آنچه حقیر متوجه شده ام صحیح است: «نفس مادر تا ۴ ماهگی (بنابر روایات و فقه) به تدبیر امور جنین می پردازد. از چهار ماهگی جنین قابلیت پذیرش تجلی مخلوق روح را دارد و روح در او تجلی می کند. یا اینکه از ابتدای انعقاد نطفه مخلوق روح تجلی می کند و این نفس فرزند است که به تدبیر امور خود می پردازد؟ با تشکر از شما. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنا به نظر ملاصدرا، از همان ابتدا روحِ نباتی است که جنین را تدبیر می‌کند ولی آن روح، همچنان شدت می‌یابد تا در چهار ماهگی دارای بالقوه‌گی روحِ انسان می‌شود. موفق باشید

25590

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: استاد، محدوده آزادی بیان در دین مبین کجاست به‌ویژه در عرصه رسانه ای که اثر اجتماعی هم دارد؟ در ضمن بسیاری معتقدند در کشور اسلامی مان، واقعاً از جهت رسانه ای و اجتماعی و نقد، آزادی بیان نیست و مسئولین می خواهند مردم مثل خودشان فکر کنند و به اصطلاح اطلاعات مردم از یک کانال نه از راه ها و کانال ها و شنیدن عقاید متعدد باشد، آیا این مطلب با مبانی گفتمان انقلاب و واقعیت، تطابق دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم بد نیست سری به مباحثی که در رابطه با آزاداندیشی در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» شد، بزنید. به هر حال زمانه زمانه‌ای است که باید با گفت‌وگوهای اندیشه‌های مختلف، حقیقتْ به ظهور آید. موفق باشید

25585

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: استاد عزیز خدا قوت. سوالی ذهن مرا مشغول کرده که اگر وضو در فلسفه خود بدلیل نگاه به کثرات بوده پس چرا پیامبر وضو می گیرد؟ دوم اینکه آیا حقیقت الانسان که خطا کرد منظور اهل بیت (ع) هم بوده یا نه؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع «النفس جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء» مربوط به نفسِ همه‌ی انسان‌ها است. در این مورد سری به کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» بزنید بد نیست. موفق باشید

25526
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: حقیر برای پایان نامه خود در مقطع کارشناسی ارشد (رشته علوم سیاسی گرایش روابط بین الملل) موضوع داعش را انتخاب کردم به نظر شما نیاز جامعه علمی امروز ما در رابطه با داعش چه چیزی هست که آن را در قالب یک کار تحقیقاتی و با فکت علمی بخواهیم به اثبات برسانیم و ان شا ء الله با ترجمه آن کمکی به فهم بهتر دیگر جوامع نیز انجام داده باشیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: داعشی‌گری یعنی دین را به جای آن‌که راهی گشوده به سوی حقیقت بدانیم؛ صرفاً آن را محدود به مجموعه‌ای از آداب می‌گیریم و هرکس را در اندازه‌ی همین آداب، حقِ حیات می‌دهیم و هرکس جز به برداشت ما از دین رجوع داشته باشد، مهدورالدم می‌دانیم. موفق باشید

25263

همین رفیقبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: در میانه سلوک تا وقتی که غرق در نگاه توحیدی شویم و فانی که دیگر خود را نبینیم با مشکلات میانی باید چگونه تعامل کرد؟ مثل رذائل اخلاقی؟ مصداقا مدتی است حسد انگار دارد جانم را می خورد و من هم می بینم که دارد چکار می کند. ممنونم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین است دیگر رفیق! باید با پشتکار و صبر بر طاعت، از این گردنه ها عبور کرد. موفق باشید

24972

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز: سبب کوتاهی مردم در زمان خلافت حضرت امیر علیه السلام نسبت به ایشان بعد از جنگ صفین چه بود؟ که راحت از دستور جهاد حضرت سرپیچی می کردند و اینگونه به زمین چسبیده بودند (جدا از خوارج و عثمانی ها)؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مشکل آن‌ها سال‌های قبل از خلافت علی علیه السلام بود و این‌که تربیت لازم جهت مقابله با لشکر معاویه به عنوان یک معاند پیدا نکرده‌ بودند. به هر حال این نکته‌ای است که باید در یک تحقیق تاریخی متوجه‌ی روانی شد که بر یک ملت تحمیل می‌شود و آن را متزلزل می‌نماید. موفق باشید

24967

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
استاد سلام علیکم: کودک سه سال و نیمه را چگونه با خدا و اهل البیت آشنا کنیم تا در فکر او بذر مناسب را بکاریم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با محبت به او و حکایت سیره‌ی اولیاء معصوم، کودکان به راحتی آن سیره را تصدیق می‌کنند. موفق باشید

24718

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: راه تشخیص حق میان وحدت وجودی ها و تفکیکی ها چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تفکر و تنها تفکر. پیشنهاد می‌شود مباحث مربوط به «برهان صدیقین» را دنبال فرمایید. موفق باشید

31779

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: تعابیر بسیار بلندی آن بزرگمرد در مورد جناب هاشمی دارند که نشان می‌دهد عظمت جناب هاشمی در منظر ایشان فوق این حرفهاست که انسانی اخلاقی بداند باری من کاری به این ندارم که آن عزیز رفته تعبیر ولی به کار بردند و آن عزیز نه که بنظرم اگر از ایشان بپرسند بسیار محتملست هاشمی را از اولیاالله بدانند سخن من اینست تعابیری ایشان در مورد هاشمی آوردند که هم شما بهتر می‌دانید و هم من که با واقعیت منطبق نیست پس استبعادی ندارد تعابیری که جناب حسن زاده هم آوردند منطبق بر واقع نباشد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: والله اعلم. ولی از شخصیت آیت‌الله حسن‌زاده که بنده از نزدیک لمس و تجربه کرده‌ام؛ این برمی‌آید که بر مبنای خاص آن سخن را فرمودند. ولی به هرحال این امری نیست که بنده یا جنابعالی بر آن اصرار داشته باشیم. موفق باشید

31664

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد عزیزم خدا قوت: استاد بنده امسال از اول ماه محرم یه حالی بهم دست داده که هیچ گاه چنین نبوده یه حال و هوای بیقراری عجیب، راستش حوصله هیچ کس و هیچ چیز رو ندارم غیر امام حسین حتی موقع نماز هم کلا توجه قلبم به سمت امام حسین هست حتی راستش زیاد حوصله حرف زدن با خدا رو هم ندارم یعنی زیاد مثل سابق نیایش نمی کنم مدام صحنه های کربلا و تنهایی امام حسین و حضرت زینب جلوی چشمم هست و گریه می کنم، غم عجیبی دلم را می شکند. استاد می دانید از اول محرم مدام سلام زیارت عاشورا را می گفتم کم کم رفته رفته حالم چنین شد. استاد می خواستم بدانم این که یاد خدا زیاد نمی کنم و نمازم را با یاد امام حسین می خوانم از لحاظ شرعی اشکال نداره و این مسیر درسته؟ استاد جان من تا حالا اربعین نرفتم اصلا کربلا هم نرفتم سالها است به امام حسین التماس می کنم اما دعوتم نمی کند. همسرم اصلا اجازه نمی ده. استاد به نظرتون چه کار کنم یار مرا بطلبد؟ می دونم از همه رو سیاه ترم ۱۰ ساله دارم صبر می کنم هر چه او بیشتر ناز می کند من عاشق تر می شوم. استاد شما اگر رفتی کربلا خیلی برایم دعا کن امام حسین منو بخره.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تجربه خوبی است ولی با تدبّر در قرآن و کتاب‌های معرفتی سعی باید کرد آن را کامل نمود. موفق باشید

31579
متن پرسش
سلام علیکم: در مطالب منتشر شده از حاج آقا شیخ جعفر ناصری آمده است: «بعضی از بزرگان مثل مرحوم آسید احمد کربلائی، آشیخ احمد بهاری و... به این کیفیت دستور می داده اند که بعد از نماز صبح که اشتغال به ذکر و عدم تشتت کافی است که وقتی لا اله الا اللّه می گوید پهلوی این ذکر باش و دلت را حاضر بدان {فعلا} همین مقدار کافی است و وقتی این مرتبه حاصل شد ولو روزی یک ثانیه ارتقا پیدا کند خیلی خوب است و برای مرحله بعد آن دستورات دیگری داشته اند، قدم اول را «عدم فکر» و عدم تحریک قوای خیالی و وهمی است و قدم بعد «فکر در عدم»، که آن حاصل نمی شود مگر این که.... علی ای حال معنای توجه در هر مقطعی یک معنائی خواهد داشت و قدم اول عدم تشتت معنا می شود.» پرسش های حقیر: ۱. عدم تشتت و اینکه دل را حاضر کنیم همان «عدم فکر» است؟ اگر بله این معنا چقدر به آنچه آقای مصفا در کتاب هایشان می گویند نزدیک است؟ ۲. فرق «عدم فکر» با «فکر در عدم» چیست؟ آیا اساسا برای مبتدیان که گرفتار قوه واهمه هستند (و فکر برای آنها چیزی جز فعالیت قوای واهمه و خیالی نیست) فکر در عدم ممکن است؟ چون مستحضرید که مرحوم ملکی تبریزی در نامه به مرحوم کمپانی می فرمایند که از آخرین مراحل و دستورات استاد ملاحسینقلی همدانی، «فکر در عدم» بود که به اوحدی از سالکین می‌دادند که سالها ریاضت کشیده باشند. ۳. این صحبت علمای ما، چقدر به تعالیم کریشنامورتی و یا بودا نزدیک است؟ آنها هم ظاهرا همین را می‌گویند و لب حرفشان این است که اگر از اسارت فکر آزاد شدی و در «حال» قرار گرفتی، حضور در ساحت هستی نامتناهی را تجربه می‌کنی. اگر حرف عرفا با حرف امثال کریشنامورتی یکی است پس تفاوت بین این دو کجاست؟ اگر مطابق آنچه مرحوم ملکی تبریزی می فرمایند که سلطان معرفت بعد از حصول فکر در عدم ظهور می‌کند نمی توان با تعالیم کریشنامورتی که به قول حضرتعالی همان روش بوداست، به آن دست یافت؟ ۴. این مباحث چقدر به بحث های هایدگر نزدیک است؟ آیا حرف یکی است یا ما اشتباه می فهمیم؟ از وقتی که حضرتعالی می گذارید سپاسگزارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در این رابطه مفصل است. آری! نظر به حضرت احدی که هیچ چیز نیست، عالی‌ترین منزل می‌باشد، البته آن‌گاه که در بستر سیر از الله به سوی احد قرار گیریم به اعتبار آن‌که الله، جامع جمیع اسماء می‌باشد ولی به نور اسم جلال، همه را مقهور «هو» می‌یابید. در مورد آقای مصفّا و آقای کریشنامورتی بحث در تخلیه ذهن است برای هیچی‌شدن و نه رسیدن به فنایی که مقهور نور احدی باشیم. مباحث آقایان را در حدّ آزادشدن از فشار جهان مدرن، مفید می‌دانم ولی در ذات خود، آن مباحث عقیم هستند. موفق باشید

30651

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: مطلبی را در یکی از سایت ها از یکی از وزرای سابق همین دولت به این مضمون دیدم که آقای روحانی آن زمان که احساس کردند نمی‌توانند به وعده هایی که دادند جامه تحقق بپوشانند می بایست انتخابات زودرس انجام می‌دانند و امر را به دیگری می سپردند این یک. در مجلس زمزمه هایی مبنی بر استیضاح دولت از همان اوایل تشکیل مجلس در بین برخی وجود داشت این دو. در مورد اول جایی خواندم جناب روحانی قصد استعفا داشتند ولی رهبری فرمودند تا روز آخر دولت بایدبه کارش ادامه دهد. در مورد دوم هم که رهبری فکر کنم مانع استیضاح شدند، نتیجه اینکه وقتی دولتی ناکارامدست و نه خودش مایل به ادامه کار است نه مجلس و نه ملت خواهان او هستند (حالا یک عقبه مردمی یا حزبی و جناحی وسیعی برایش باقی مانده بود می گفتیم مصلحت نیست با مردم و احزاب درافتاد) و رهبری اصرار بر ماندن او دارد اولا دلیل اصرار ایشان چیست؟ ناکارامدی آن که زودتر از اینها مشخص شده بود و ثانیا آیا رهبری مسئول تداوم این دولت و این همه آلامی که می‌کشیم نیستند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همه‌ی این امور مربوط به سال آخر دولت است که عملاً آن استعفا و یا آن استیضاح، ثمری به بار نمی‌آورد زیرا تا برگزاری انتخابات، معاون اول باید امور را به‌دست می‌گرفت که عملاً همان یک‌سال که باید دولت تمام می‌شد، در اختیار معاون اول بود و علاوه بر آن‌که تشنجاتی به‌وجود می‌آمد که قابل پیش‌بینی نبود و رهبر انقلاب با توجه به این امر، حکیمانه مصلحت دیدند کار با همین دولت تمام شود. موفق باشید

30323

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: استاد شما حدود ۸۳ سوره از سوره های قرآن رو شرح دادید (من صوت آنها را دارم). لطفا یک «سیر» از آنها را بفرمایید یعنی به ترتیب کدام را گوش کنم. همچنین حدود ۲۷ خطبه نهج البلاغه را هم شرح دادید. اگر سیر آنها را هم بدهید ممنون می‌شوم. البته می‌دانم که وقت شما را می‌گیرم ولی فکر می‌کنم اگر با سیر مد نظر خود شما پیش بروم بهتر نتیجه میگیرم. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید روی آن فکر کرد. رفقا در مورد نهج‌البلاغه تا حدّی این کار را کرده‌اند. موفق باشید

نمایش چاپی