باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که این صحبتها در سال 60 و با نمایندگان دورهی اول مجلس شورای اسلامی بوده است که از هرگروه و طایفهای با گرایشهای مختلف و بعضاً غیر دینی در آن حاضر بودند و حضرت امام متذکر این نکته هستند که اختلافها و درگیریها کار را به ضربهزدن به نظام اسلامی منجر نکند و تعبیر اینکه میفرمایند خدای ناخواسته ایّام اللّهی واقع نشود؛ منظورشان آن است که روح مردم سرخورده نگردد و مقابل نظام اسلامی بایستند. در آن صورت ایّام اللّه است زیرابه بدیها پشت کردهاند و امام طالب چنین روزی نیست زیرا نظام اسلامی به بحران کشیده میشود و عملاً کار بزرگی که شروع شده است و میرود تا فرهنگ حاکمیت معنویت بر سکولاریسم را شکل دهد، متوقف میگردد. موفق باشید
- باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده قبلاً در حدّ ترجمه عرایضی داشتهام که در ذیل برای شما قرار میدهم. آنچه در این اذکار مهم است نگاه توحیدی به همهی مخلوقات عالَم است و اینکه متوجه باشیم هر مخلوقی مظهری از یگانگی حضرت حق است و لذا حضرت حق به یگانگی خود در تمام عوامل کثرت حاضر است. در این رابطه امیرالمؤمنین«عليهالسلام» به ما آموزش میدهند که در این ماه که ماه رجوع به حضرت حق است به نحوی خاص در هر روز از دههی ذيالحجّه اینطور بگوییم: « لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ الّلَيالي وَالدُّهُورِ» يعني؛ اقرار به يگانگي خدا دارم به شمارة شبها و روزگاران. «لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ اَمْواجِ الْبُحُورِ» يعني؛ اقرار به يگانگي خدا دارم به شمارة موجهاي درياها.
«لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَ رَحْمَتُهُ خَيْرٌ مِمّا يَجْمَعُونَ» يعني؛ اقرار به يگانگي خدا دارم و اينكه رحمت او بهتر است از آنچه مردم جمع كنند.
«لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ الشَّوْكِ وَالشَّجَرِ» يعني؛ اقرار بر يگانگي خدا دارم در همة هستي كه هر خار و درختي آن را نمايش ميدهد.
«لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ الشَّعْرِ وَ الْوَبَرِ» يعني؛ اقرار به يگانگي خدا دارم در همة هستي كه هر مو و كُركي نمايش حضور و احاطة يگانگي اويند.
«لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ الْحَجَرِ وَ الْمَدَرِ» يعني؛ اقرار به يگانگي خدا دارم در همة هستي كه هر سنگ و كلوخي نمايش احاطة يگانة اوست.
«لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ لَمْحِ الْعُيُونِ» يعني؛ اقرار بر يگانگي او دارم كه هر چشم برهم زدني نمايش احاطة اوست و لا غير.
«لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ فِي الّلَيْلِ اِذا عَسْعَسَ، وَالصُّبْحِ اِذا تَنَفَّسَ» يعني؛ اقرار به يگانگي او دارم كه حضور يگانة او در هر به غروب رفتن و به طلوع آمدن روزگار در نمايش است.
«لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ الرِّياحِ فِي الْبَراري وَ الصُّخُورِ» يعني؛ اقرار بر حضور و احاطه و تدبير يگانة او دارم، حضور يگانهاي كه در هر وزيدن بادي بر صحرا و سخره نمايان است.
«لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ مِنَ الْيَوْمِ اِلي يَوْمِ يُنْفَخُ فِيالصُّورِ»
يعني؛ اقرار برحضور و تدبير يگانة خداوند دارم، تدبيري كه از امروز تا روز قيامت همواره در صحنه است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده عرایضی در جواب سؤال 13072 داشتهام. امید است که جوابتان را بتوانید از آن بگیرید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عقاید دو قسمت است: یک قسمت نکاتی که برای اثبات حقانیت مکتب خود علماء دین تنظیم میکنند که به آن علم کلام میگویند. حال چه آن را خواجه نصیرالدین طوسی بزرگ تنظیم کرده باشد، چه آخوند ملاصدرای فرهیخته. و یک قسمت از عقاید آن آیات و روایتی است که در قرآن و متون مقدس ما هست. در تعجبم که چرا سخنان خواجه نصیر، دین حساب میشود ولی سخنان ملاصدرا، دین حساب نمیشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آدم حسابی! مگر اخلاص چیزی است که یکشبه بهدست آید؟! به قول خواجه سعید ابوالخیر: «تو آمد رفته رفته/ رفت من، آهستهآهسته». آرامآرام خداوند خود را و تأثیرات مطلق خود را به ما نشان میدهد و ما نیز به لطف الهی آرامآرام خود را کمتر میبینیم و او را بیشتر. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم وظیفهی هر انسانی است که برای اصلاح امور جامعه از مسئولیتی که میتواند بپذیرد، شانه خالی نکند. منتها با ملاکهای دینی وارد صحنه شود تا مطابق اهداف الهی و فطری انسانها تصمیم بگیرد. مشکلی که امروز متأسفانه تعدادی از مسئولین ما دارند که انسان را با نگاه ارزشهای غربی مینگرند. بنده معتقدم اگر اینها به جای تحصیلات در غرب، یک دور حکمت متعالیه و تفسیر المیزان خوانده بودند، بسیاربسیار در تصمیمگیریهای خود تصمیماتی میگرفتند که برای مردم این مرز و بوم مفید بود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع تفاوت عقلها، موضوعی نبوده است که در تاریخ تفکر گذشتهی ما محل بحث باشد. زیرا اندیشمندان ما در جمعی از تفکر ریاضی و فلسفی و کلامی و قدسی بهراحتی میاندیشیدند و سخن میگفتند تا اینکه در دوران جدید متفکرانی همچون دکارت پیدا شدند که در ذیل تفکر ریاضی خواست کار را جلو ببرد. و اما اینکه قرآن پس از طرح موضوعی خطاب میکند «افلا تعقلون» خطاب او به عقل انسانی است، همان عقلی که در فطرت هر انسان بهراحتی میتواند موضوعهای نزدیک به بدیهی را جمعبندی کند. ولی آنجا که میفرماید: «لقوم یعقلون» نظر به حقایق قدسی دارد و میخواهد ابعاد متعالی عقل را به صحنه آوریم تا آن موضوع را بیابیم. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر قیّم المیزان آنجایی که سه آیه به ترتیب بحث «یعقلون» و «یسمعون» و «یتفکرون» را میکند، نکاتی داشتهاند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مقالهی مذبور سختْ ایدئولوژیکزده است. نمیدانم ما را چه شده است که پاس حرمت متفکران خود را نداریم و شخصی را که به عنوان چهرهی ماندگار این مرز و بوم میتواند سرمایهای بزرگ برای تاریخ تفکر ما باشد اینچنین راحت نفی میکنیم. در حالیکه چه شایسته بود سخنان ایشان را چه قبول داشته باشیم و چه قبول نداشته باشیم، با تفکر و تأمل به تدبّر مینشستیم. آیا اگر نگاهی از اندیشهی عالِم بزرگواری همچون خواجه نصیر طوسی را که بنیانگذار کلام شیعه است، نپسندیم او را متهم میکنیم که یونانزده است؟ و از مکتب محمد و آل محمد جدایش مینماییم؟ اینطور که دکتر داوری را با آنهمه دفاع از حریم تفکر اسلامی و تشیع در مقابل سروش و سروشها متهم کنیم که هایدگری است! مگر هایدگر یک مکتب سیاسی، حزبی است که به جای تفکر در متون او بحث هایدگریسیم را به میان میکشیم؟ همهی مشکل ما آن است که هنوز به تاریخی که باید تفکر کنیم، نرسیدهایم! و تفکرهای زائد در ذیل گرایشهای موسمی سیاسی، مانع بزرگ اندیشیدن است. آری مشکل در اینجا است وگرنه، نه دکتر داوری معصوم است و نه نویسندهی محترم آن مقاله مُلحد. هنوز نمیتوانیم همدیگر را بفهمیم، مشکل اینجا است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به قول خواجه نصیرالدین طوسی، عقل اگر بداند به کجا نگاه کند بهتر از وَهم و خیال نتیجه میگیرد ولی این انبیاء و اولیاء هستند که با نور الهی و کشفیات رحمانی خود عقل را راهنمایی میکنند که به کجا بنگرد و از این جهت غزالی روشن میکند برای خوبی عقل همین بس که متوجهی نقص خود میشود و میفهمد که به وَحی نیاز دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: البته طول میکشد که انسان از اعضایی که مدتها بدان عادت کرده است و نفس ناطقهی او مبتنی بر آن اعضاء تصور هر عملی را داشته است، آرامآرام در حیطهای فوق اعضاء مطلوبات خود را شکل دهد. در این راستا تمرکز و توجه کارساز است. مباحث «رسالة الولایة» إنشاءاللّه راهگشاست. موفق باشید
با سپاسگزاری قبلی / عباس معظم - یک دوستار فلسفه http://www.cgie.org.ir/fa/news/71316 http://www.cgie.org.ir/fa/news/71346 فرازهایی از سخنان دکتر عبدالکریمی 1) روح اصلی این تفكر پاسخ به مهمترین بحران تفكر در غرب، یعنی بحران نیهیلیسم است 2) توجه داشته باشید نقطه عزیمت تفکر هایدگر الهیات بود. او در نوجوانی و عنفوان جوانی طلبه مدارس دینی بودکه برای پاسخگویی به پرسشهای تئولوژیك و الهیاتی پا به قلمرو فلسفه گذارده بود. لیکن، به تدریج از الهیات فاصله گرفت و به پدیدارشناسی، و سپس از پدیدارشناسی به آن چه خودش «تفكر» می نامد، نزدیك شد. 3) به اعتقاد من اگر دغدغه دینی و معنوی ــ و صد البته نه دغدغه تئولوژیک ــ و دغدغه کی یرکه گوری اندیشه های هایدگر را از تفكر وی بگیریم، چیزی جز یک جسد مرده و بی روح از آن باقی نمیماند. 4) اساساً گرایش غیرتئولوژیک هایدگر را در سیاق تمایز میان «متافیزیک» و «ایمانِ» کی یرکه گوری و نه در سیاق گرایش ضد سنت عقل روشنگرانه عصر روشنگری باید فهم و تفسیر کرد. 5) «وجود» در تفكر هایدگر چیست؟ آیا وجود همان ماده یا امر فیزیکی است؟ یا آیا وجود همان طبیعتی است كه رومانتیستها یا ناتورالیستها از آن سخن میگویند؟ این وجودی كه هایدگر نحوه هستی انسان یا دازاین را در نسبت با آن فهم و تفسیر می کند، چیست؟ این وجودی كه هایدگر تفکر را در نسبت با آن معنی میكند و معقتد است تفکر چیزی جز مأوا گزیدن در تقدیر وجود نیست، چیست؟ و او چرا بر رابطه میان «تفکر» و «شُكر کردن» تأکید می ورزد؟ موضوع و متعلَّق این شکرگزاری چیست؟ 6) ادلّه تاریخی، متن شناسانه (فیلولوژیک) و تفسیری بسیاری در آثار هایدگر وجود دارند كه تفسیر معنوی از هایدگرــ و صد البته نه تفسیر تئولوژیك ــ را امكانپذیر میكنند. به اعتقاد اینجانب، هایدگر سكولار به هیچ وجه هایدگر واقعی و هایدگر آكادمیك نیست. 7) سارتر در نوشته خودش، «اگزیستانسیالیسم همان اومانیسم است»، می¬ گوید فیلسوفان اگزیستانسیالیست دو دسته هستند: فیلسوفان خداگرا، مثل كی یرکه گور و گابریل مارسل و اگزیستانسیالیستهای بیخدا و ملحد: مثل خودم، یعنی خود سارتر و آقای مارتین هایدگر. اما در کتاب نامه در باب اومانیسم، هایدگر، بی آن که نامی از ژان پل سارتر آورد، به وی پاسخ داده، اظهار می دارد کسانی كه فلسفه او را نسبت به مسأله خدا بیاعتنا میدانند، در واقع هیچ درکی از فلسفه او نداشته اند. 8) نكته قابل توجه دیگر در ارتباط با سؤال شما از ارزش و اعتبار تفسیر فردید از هایدگر در افق حکمت ایرانی- اسلامی این است که اساساً عكسالعملی كه نسبت به فردید و نحوه تفسیر او از هایدگر وجود دارد ــ تا آنجا که برخی این تفسیر را بسیار خشن، تحمیلی و حتی گزافی و من عندی تلقی کرده اند ــ از این جهت است که این گروه از منتقدان با زبان و ادبیات فردید مخالف بوده، لیکن این نقد و مخالفت را به حوزه تفسیر او از هایدگر نیز كشاندهاند. به بیان ساده تر، زبان فردید تا حدودی وجه تئولوژیك پیدا كرده، به همین جهت نیز عده ای نحوه تفسیر او را زیر سؤال برده اند اما روشنفکران و اهل نظر حق ندارند همچون عوام صرفاً در سطح الفاظ و واژگان بمانند و به روح کلمات رسوخ نکنند. 9) جان مككواری و خیلی از الهیدانهای غربی مثل تیلیش و بولتمان می کوشند از تفکر هایدگر و از مفاهیم اساسی انتولوژیک و اگزیستانسیل وجود و زمان برای الهیات و کلام مسیحی و نیز در تفسیر متن مقدس مدد گیرند. اینها همه شواهدی است که كاملاً نشان میدهد هر گونه تفسیر غیرمعنوی از هایدگر، عدم درك صحیح از تفکر این متفکر بزرگ دوران ماست که به اعتقاد بسیاری طرح اصلی و سترگ وی ایجاد یک رنسانس دینی در جهان بالذات سکولار کنونی است. 10) متأسفانه نزاع بر سر تفسیر هایدگر در جامعه ما بیشتر به دلایل سیاسی و ایدئولوژیك است. 11) نزاع میان هایدگر آكادمیك و هایدگر فردیدی، یا هایدگر سکولار و هایدگر معنوی، در ایران از اساس بحثی سیاسی و ایدئولوژیک بوده، فاقد ارزش و اصالتی فلسفی و حقیقت جویانه است، هر چند که نقابی فلسفی و آکادمیک بر چهره خود زده است. به اعتقاد من هایدگر سکولار و غیرمعنوی، بسیار بیشتر از هایدگر به اصطلاح دینی، عرفانی و تئولوژیک فردید، از هایدگر حقیقی و آكادمیك فاصله دارد. 12) نكته حائز اهمیت دیگر در این بحث این است که مخالفان تفسیر دینی و معنوی از هایدگر همواره بر مخالفت این متفکر آلمانی با «تئولوژی» و طرح «تخریب تئولوژی» وی، که دیوار به دیوار طرح ساختارشکنی و نقد رادیکال متافیزیک در اندیشه اوست، دست می گذارند. اما این گروه به هیچ وجه توجه ندارند که مخالفت هایدگر با تئولوژی و سیستم های نظری تئولوژیک ــ که در هر دو وجه، یعنی هم در «مخالفت با تئولوژی و هم در «مخالفت با سیستم سازیهای نظری»، متأثر از کی یرکه گور است ـ به هیچ وجه به معنای مخالفت با تفسیری دینی و معنوی از جهان نیست، همان گونه که آنتی تئولوژیک و آنتیسیستم بودن کی یرکه گور به معنای مخالفت با فهم دینی و معنوی از جهان نبود. 13) به هیچ وجه نیز ضرورت ندارد که مخالفت فرد با نظام ها، اندیشه ها و رویکردهای تئولوژیک، به معنای مخالفت او با هر گونه تفسیر دینی و معنوی از جهان باشد. 14) فهم فردید از مهدویت شیعی به هیچ وجه محدود به باورهای تئولوژیک رایج نبوده، بلکه آن را باید در سیاق تفکر کربن و پیوندی که این متفکر فرانسوی میان هرمنوتیک حضور (تفکر حضوری)، اعتقاد به عالَم مثال و اعتقاد شیعی مهدویت به وجود می آورد فهم کرد. در تلقی فردید از مفهوم مهدویت، ما نباید از تلقی کربن و تأکید وی بر تصوری که سهروردی نسبت به معنی خلافت الهی، به عنوان امری متحقق در اکوان مختلف، دارد، خالی از ذهن باشیم. باید توجه داشت این کربن است که به تبعیت از تفکر معنوی در ایران باستان و استمرار آن در اندیشه های سهروردی، بر آمریت روحانی امام مخفی در تفکر ایرانی توجه می دهد. 15) کربن با هایدگر در همین جا تمایزی اساسی می یابد. چرا كه هایدگر بحث «گذر از متافیزیك» و این اواخر «گسست از متافیزیك»، یعنی رسیدن به نحوه ای از تفكر، غیر از شیوه تفكر متافیزیكی را مطرح میكند، این در حالی است که کربن خواهان حفظ متافیزیک و روح بخشیدن بدان است. کربن خواهان نیل به متافیزیكی است كه معنوی نیز باشد. به این اعتبار، فردید به هایدگر وفادارتر است. 16) این او {منظور مرحوم فردید است} و فقط او بود که زودتر از هر کس دیگری، حدود هفتاد سال پیش، توانست بصیرت های بنیادین هایدگر و کربن را، که تا روزگار کنونی نیز از سطح فرهنگ و تفکر رایج ما بسیار فاصله دارند، دریافته و آن را برای ما ایرانیان بومی و قابل فهم سازد. 17) به نظر من تفکر ابن عربی در فردید حضوری جدی دارد، به خصوص آن دسته از بصیرتهای بنیادین ابن عربی كه با تفکر هایدگر نیزــ یعنی مشخصاً با تفكر تاریخی هایدگر ــ سازگاری دارد. در واقع، زبان ابن عربی و زبان هایدگر دو نظام زبانی مختلف است، ولی بصیرتهای بنیادینی كه در پسِ واژگان این دو نظام زبانی وجود دارند، مشترك است. هایدگر تاریخ را تاریخ وجود و تجلّی حوالتهای گوناگون وجود می داند و ابن عربی تاریخ را تاریخ ظهور اسماء گوناگون الهی تلقی می کند. در واقع تعابیر آن دو متفاوت است، اما روح مطلب یكی است یعنی در هر دو متفکر، نوعی نگرش تاریخی وجود دارد و هر دو متفکر تاریخ را اومانیستی و بشرمحورانه تفسیر نمی کنند اما مشکل اینجاست که در جامعه ما غالب کسانی که وارد بحث های فلسفی می شوند همواره در سطح واژگان و اصطلاحات باقی مانده، کمتر می توانند به روح حقیقی کلمات رسوخ کنند. 18) هایدگر چه نوری می تواند بر آینده ما ایرانیها بیفکند و ما در پرتو این نور چه آینده دیگری را می توانیم متصور شویم؟ برای پاسخ به این پرسش که تفکر هایدگر به چه کار ما میآید و در آینده ما چه نقشی می تواند ایفا کند، لازم است به چند نکته توجه داشته باشیم. اولاً، به همان دلایلی که ما ایرانیان به هایدگر رجوع کردهایم، اندیشه های وی برای آینده ما نیز مهم است. به گمانم مسأله خیلی واضح است: جهان تغییر کرده و با شدت و حدت بیشتری باز هم در حال تغییر است و جهان سنتی ما فروریخته است. حال، مسأله این است که ما در جهان کنونی چه فهمی از خود داریم و با خود، با تاریخ و سنت خود و با این جهان آشفته چه کار میخواهیم بکنیم؟ گروهی نسبت به جهان کنونی خرسندند؛ یعنی جهان مدرن و فرهنگ و تمدن حاصل از آن را با همه لوازم و پیامدهایش می پذیرند. این گروه، یعنی همان مدرنیستها، البته در بیانی بسیار کلی، نسبت به جهان کنونی خرسند بوده، جهان حاضر را بهترین جهان ممکن تلقی می کنند و معتقدند که این وضعیت اوج پیشرفت و تکامل تاریخ بشری است. از نظر آنان بشر دوره جدید به آزادی، رهایی، علم، تکنولوژی و رفاه رسیده است. از نظر آنان تنها دیوانگان یا احمق ها هستند که درنمی یابند که دوره جدید از هر جهت از جهان گذشتگان بهتر است. در مقابل، گروهی دیگر هستند که نسبت به این جهان ناخرسندند و معتقدند درست است که بشر در وجوه علمی و تکنولوژیک پیشرفت کرده، اما در وجوه دیگری با شکست های عظیمی مواجه شده است و بشر در دوره جدید از حقیقت اصلی خودش دور شده، به آزادی و رهاییایی که عصر روشنگری وعده داده بود، نرسیده است. اگر کسی نسبت به جهان کنونی خرسند باشد، گذرش به تفکر هایدگر نمیافتد. همان گونه که بارها اشاره کرده ام، دلیل این که بسیاری، از جمله برخی از ما ایرانیان، مسیر تفکر هایدگر را دنبال می کنند این مسأله بوده است: در جهان مدرن کنونی، که عصر سیطره عقلانیت جدید علمی و تکنولوژیک و جهانی نیهیلیستیک و بی معناست، آیا میتوانیم تفکر معنوی و پارهای از ارزشهای سنتی، باورها، و نحوه زندگی معنادارانه مان در عالم سنت را حفظ کنیم؟ این مسأله امری مربوط به گذشته نیست، مسأله کنونی و آینده ما نیز هست. هنوز هم این مسأله برای ما وجود دارد که چه فهمی از خودمان در جهان کنونی داریم و کدام شیوه زندگانی را میخواهیم یا می توانیم انتخاب کنیم؟ ثانیاً، در چند دهه اخیر تاریخهای قومی، بومی و محلی با سرعت و شدّت بسیار در حال اضمحلال اند. البته امر بومی و محلی هیچ گاه به نحو مطلق از بین نخواهد رفت، اما دیگر نمی توان آن را مستقل از روند و تاریخ جهانی مورد تأمل قرار داد. لذا وقتی از آینده ما ایرانیان سخن می گوییم باید توجه داشت که این آینده به هیچ وجه مستقل از آینده فرهنگ و تفکر جهانی نیست. لذا پاسخ این پرسش که «آینده ما با هایدگر چه نسبتی دارد؟» در گرو تأمل بر این پرسش است که «آینده تفکر جهانی با تفکر هایدگر چه نسبتی دارد؟». پارهای از متفکران مثل دلوز و فوکو اعلام کردهاند که ما باید موضع و نسبت خود را با هایدگر تعیین کنیم. تفکر آینده بر اساس تعیین وضعیت و تعیین نسبت با تفکر هایدگر شکل می گیرد. ما باید یا با تفکر هایدگر همسو شویم یا از آن گذر کنیم، اما نمیتوانیم آن را نادیده بگیریم. مسیر آینده تفکر ما چگونه خواهد بود؟ ما یا باید به تاریخ غرب و مسیر تفکری که در این تاریخ طی شده است بپیوندیم آن چنان که به نظر میآید داریم میپیوندیم و علیرغم عوامل منفی و بازدارنده ای که وجود دارد، به سرعت در عین نوعی بیتاریخی، در حال پیوستن به تاریخ غرب هستیم. مسیر دیگر، مقاومت در برابر سکولاریسم و نیهیلیسمی است که غرب را فرا گرفته است. برخی همچون بنیادگراها از موضعی ماقبل مدرن به جهان مدرن حمله می کنند. اما نقدهای هایدگر به مدرنیته نقدی مابعدمدرن است. لذا تعیین موضع نسبت به نقدهای ماقبل مدرن و بنیادگرایانه یا نقدهای مابعدمدرن و پدیدارشناسانه نسبت به غرب و مدرنیته اثری ژرف و سرنوشت ساز در تاریخ تفکر و آینده ما خواهد داشت. همچنین، در میان نقادی های گوناگون نسبت به مدرنیته و تمدن جدید غرب، برخی نقدها همچون نقدهای نیچه، مارکس، فروید و هایدگر نقدهایی رادیکال و بنیادین و برخی از نقادی ها همچون نقدهای فرانکفورتیان و مشخصاً هابرماس نقدهایی غیررادیکال هستند. شاید بشود گفت نقد هایدگر به مدرنیته و غرب، رادیکالترین نقدی است که تاریخ غرب به خود دیده است. لذا، بی تردید، تعیین موضع نسبت به نقادی های رادیکال یا غیررادیکال نسبت به غرب، مدرنیته و پروژه روشنگری تأثیری قاطع و سرنوشت ساز در آینده تفکر و حیات اجتماعی ما خواهد داشت. به بیان ساده تر، آینده تفکر ما منوط به موضع گیری نسبت به نقدهای رادیکال متفکرانی چون هایدگر و نیچه به غرب و مدرنیته است. یعنی یا ما مسیر تفکر نهفته در این انتقادات رادیکال به غرب را می پذیریم یا آن که به نحوی حافظ نظم و فرهنگ حاکم بر جهان کنونی خواهیم بود. اما اگر ما نقادیهای رادیکال هایدگر به غرب را بپذیریم، راه برونشد ما برای خروج از سیطره غرب کجاست؟ یا باید به گذشته بازگردیم؛ چنان که جریانهای مختلف سلفی گری و بنیادگرایی چون طالبانیسم یا بن لادنیسم ما را بدان دعوت میکنند؛ یا باید همچون هایدگر بپذیریم که مسیر حرکت زمان یکطرفه است و فقط به سوی آینده حرکت میکند و بازگشت به گذشته از اساس امکانپذیر نیست اما اگر نه از زمان اکنون خرسندیم و نمیتوانیم با وضعیت کنونی کنار بیاییم و نه میتوانیم به گذشته برگردیم، پس فقط می توانیم چشم انتظار ظهور افق و امکانات تازه ای از تفکر در آینده باشیم. اما آینده تفکر و تفکر آینده چگونه خواهد بود؟ آینده بی تردید در ارتباط با امکانات کنونی و گذشته ماست. اما ما چگونه باید به گذشته و اکنون خویش نظر کنیم؟ می توان نسبت به اکنون خشنود و خرسند بود اما تفکر نیچه و هایدگر چشم خودآگاهی ما را به نیهیلیسم عمیق و بنیادین تمدنی کنونی می گشایند اما به گذشته چگونه نظر کنیم؟ آیا می توانیم بر اساس ارزش ها و جهان بینی عصر روشنگری، گذشته را سراسر آکنده از جهل، نادانی و اندیشه های توهمی و اسطوره ای و جهانی یکسره سیاه و ظلمانی برشماریم؟ تفکر هایدگر مقولاتی را عرضه می کند که به ما کمک می کنند تا به فهم عمیقی هم از جهان بینی و ارزش های خودبنیادانه و نیهیلیستی عصر روشنگری نایل آییم و هم بصیرت ها و امکانات اصیلی را که در سنت های تاریخی ماقبل مدرن وجود دارند بهتر دریابیم، بی آنکه این تفکر ما را به بنیادگرایی و اسارت در گذشته دعوت کند. لذا تفکر هایدگر می تواند ما را هم در فهم سنت تاریخی و غیرمتافیزیکی خویش و هم در فهم نیهیلیسم و بی بنیادی جهان کنونی یاری دهد و هم امید و چشم انتظاری به امکانات تازه ای از هستی و حوالت تقدیر را در دل ما زنده نگاه دارد. او می کوشد تا به ما نشان دهد که در عصر حاکمیت عقلانیت علمی و تکنولوژیک، چگونه میتوان از جهان و هستی تفسیری معنوی داشت؟ این سؤال، سؤال سهمگین و بسیار نفسگیری است. گرایشات سیاسی، تئولوژیک و ایدئولوژیک این پرسش و پاسخ بدان را بسیار ساده میکنند. اما تفکر هایدگر ما را از همه این گرایشات ساده اندیشانه رها کرده، به ساحت تفکری اصیل و حقیقی دعوت می کند. غالباً گفته میشود هایدگر واقعاً راه نشان نمیدهد و ما را در یک عدم تعین و در نوعی عدم شفافیت رها میکند البته هایدگر نشانه ها، افق و سمت و سویی را برای یافتن مسیری اصیل به ما نشان می دهد اما با این همه مسیر برون رفت از وضعیت کنونی و تفکر آینده کاملاً آشکار نیست. نباید چنین اندیشید که مسیر برون رفت از وضعیت کنونی و تفکر آینده برای هایدگر روشن نیست اما برای دیگران آشکار است. مسیر آینده برای هیچ کس آشکار نیست اما هایدگر، برخلاف بسیاری از مدعیان دروغین، نسبت به این ناآشکاری وقوف و خودآگاهی دارد. این درست مثل این می ماند که بکوشیم به این پرسش پاسخ دهیم که «تاریخ به کدامین سو می رود؟» یا «در آینده، تاریخ آبستن چه امکانات و چه حوادثی است؟». تنها احمقها و نادان ها هستند که می توانند به این پرسش ها با قطعیت و یقین پاسخ گویند. اما تمام تلاش هایدگر در این جهت است که نشان دهد بشر، بنیاد جهان نیست و تفکر، علم، زبان، منطق، هنر، تکنولوژی و نیز تاریخ اموری سوبژه محور نبوده و نیستند. تفکر هایدگر هرمنوتیک واقع بودگی و هرمنوتیک تناهی و محدودیت بشری است، لذا وی خواهان است تا نشان دهد این بشر نیست که امکانات آینده را تعیین می کند، هر چند که امکانات تاریخی از مسیر تفکر و حیات بشر تحقق می پذیرند. تاریخ را نمی توان به طور قطع پیش بینی کرد و همه فلسفه های خام قرن هجده و نوزده که خواهان سیطره بر تاریخ و پیش بینی آن بودند با شکست مواجه شدند. به هر تقدیر، هایدگر متفکری بزرگ و اصیل است لذا از وی نمی توان انتظار داشت همچون ابله ها و نادانان، خیلی صریح و قاطع و بسیار روشن و شفاف(!) مسیر آینده بشری را برای ما تعیین کند. پاسخ گفتن به پرسش از سرشت تفکر آینده و مسیر آینده تاریخ امری خطیر و سترگ است اما از آنجا که ما پرسش های عظیم و سترگ را بسیار ساده و سطحی می کنیم هیچ گاه به راه حل درست نیز نمی رسیم و همواره در پاسخ های غلط در جا می زنیم. هایدگر می کوشد ما را نسبت به محدودیت و تناهی بشر خودآگاه سازد. این خودآگاهی حاصل بصیرتی بسیار اصیل و بنیادین در خصوص نسبت انسان با جهان است و عظمت و اهمیت هایدگر در این است که وی به پرسش های عظیم پاسخ هایی قاطع، روشن و شفاف،یعنی پاسخ هایی سادهاندیشانه، کاهلانه و خرسندکننده ارائه نمیدهد و این همان چیزی است که بسیاری از افراد جامعه ما از جمله روشنفکران مان آن را نمی فهمند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هر دو قسمت مصاحبه را از روی متن اصلی که آدرس داده بودید مطالعه کردم. تا حدّ زیادی آقای دکتر عبدالکریمی انصاف را نسبت به دکتر فردید رعایت کرده بودند و حتی به نظر بنده نگاهشان در این مصاحبه بهتر از نگاهی بود که در کتابشان نسبت به فردید داشتند. عمده یک مشکل است که ایشان حدس میزنند دکتر فردید تحت تأثیر کربن و از چشماندازِ کربن به هایدگر مینگرند. و تنها دلیلشان این است که چون فردید با متون فرانسوی آشنا بوده است و کربن هم با زبان فرانسه، هایدگر را شرح داده، پس باید از چشماندازِ هایدگر به فردید نگاه کرده باشد. کربنی که در کنار نگاه هایدگریش گرایش به حکمت خسروانییونانی دارد. و چون مبنایی برای این حدس خود نمیشناسند در مقابل نقد فردید به کربن، متوسل به یک امر روانشناسه شدهاند که ابداً در شأن یک انسان حکیم اینطور سخنگفتن نیست. نکتهی دوم؛ آقای عبدالکریمی به جهت ضعف اطلاعاتشان از عمق عرفان شیعی و روح ولاییمهدویِ آنکه سید حید آملی به صحنه آورده است، نگاهِ فردید به مهدویت شیعه را حاصل نگاه کربن میدانند. بنده هم معتقدم تفاوت بین نگاه کربن و هایدگر است ولی نمیدانم چرا آقای عبدالکریمی عنایت ندارند که فردید نکاتی از هایدگر را به ما گزارش میکنند که در نگاه کربن نسبت به هایدگر نیست. عجیب است که میفرمایند نمیتوان در نگاه فردید یک بصیرت بنیادی جدا از آنکه کربن از هایدگر گزارش کرده، پیدا کرد. و این باز به همان جهت است که آقای عبدالکریمی در مقایسه با فهم شرح الأسمایی که فردید از روحِ عرفان اسلامی یافته است، بهشدت بیگانهاند. در نهایت بنده رویهمرفته در این مصاحبه سلامتهایی دیدم که در بعضی از نوشتهها و سخنان آقای عبدالکریمی به این خوبی به چشم نمیخورد و این را طبیعی میدانم که تحصیلکردگان دانشگاهیِ ما که مثل فردید و یا مثل دکتر داوری به طور جدّی با آموزههای حوزوی و فرهنگی که در آن وادی جاری است، بیگانهاند، بیشتر از این نتوانند از مایههای سنت ما آگاه نباشند. چقدر پسندیده بود سخن دکتر عبدالکریمی آنجایی که میگوید: «با همهی متفکران از جمله با فردید باید اندکی مهرورزانه برخورد کرد و باید با ادبیات آنان مأنوس شد». و نمیدانم چرا نتوانسته است آنطور که باید و شاید جایگاه امثال مرحوم عباس معارف و مرحوم مددپور و شهید آوینی را در نسبت بین فردید و هایدگر و انقلاب اسلامی درک کند. گویا اگر کسی بخواهد این نسبت را برقرار کند از نظر امثال آقای عبدالکریمی از حیطهی تفکر و توجه بیرون است و این یک بیماری مزمن تاریخی روشنفکریِ پنهان ما است و مقصر آقای عبدالکریمی نیست! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم نباید چنین کاری انجام شود زیرا خود علماء جایگاهی جز در ذیل ائمهی معصومبودن برای خود قائل نیستند و لذا با نظر به حقایق انسانی یعنی امامان معصوم، موضوع بهخوبی شکل میگیرد که ما بخواهیم از طریق نور امامان معصوم به حضرت حق رجوع کنیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر میکنم با نظر به جواب سؤال 13086 جواب خود را دریافت کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که در آخر سؤال خود متذکر هستید واقعاً شرایط تاریخی صحبت امام در کتاب «جهاد اکبر» با آن فضای بسیار سنگینی که برای عرفا ایجاد کرده بودند، با شرایط تاریخی که حضرت امام بهوجود آوردند و در متن آن، سورهی حمد را تفسیر فرمودند زمین تا آسمان فرق میکند و حقیقتاً امروز بهخوبی نسل ما اشارات عرفا را میفهمند و از این جهت تمام عالم شده است استادِ سلوکی ما. فرزانگی در یگانهماندن با عالَمی است که انسان نیز جزیی از آن عالَم است و انسان باید در این وجود یگانهی خود باقی بماند و تنگاتنگ با آن ادامهی حیات دهد. امروز بعد از آنکه مدرنیته خواست به نام پیشرفت به جنگ طبیعت برود بشر، جملهی غرب را میفهمد. مگر در عرفان عارفان نداریم: «اگر آزادی برای آدمی معنا داشته باشد، نه در اجتماع و نه در زندگی بلکه در نسبت او با وجود و با حضرت حق است. این آزادی با سپردن حیات خویش با خداوند بهدست میآید». آیا امروز که آزادیهای دروغین رسوا شدند این جمله بهتر فهمیده نمیشود؟!! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاهدی که حکایت از موجوداتی مثل موجودات زمینی در کرات دیگر باشد، نه از نظر علمی و نه از نظر روایی بهچشم نمیخورد. منتها بحث عوالم دیگر به معنای عوالم معنوی و حضور فرشتگان در آن عوالم مثل حضور فرشتگان در آسمان اول، بحث دیگری است که در تبیین سورهی «ق» عرایضی شده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ما در حال حاضر با توجه به اینکه فرهنگ مدرنیته نیازهایی برای ما ایجاد کرده است که با این علوم برآورده میشود نمیتوانیم این علوم را نادیده بگیریم، ولی به تاریخی فکر کنید که شاید نیازهای ما آنچنان طبیعی باشد که مجبور نباشیم از طریق این علوم اینهمه سر به سرِ طبیعت بگذاریم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نفس ناطقهی انسانی به عنوان موجوی مجرد خودش خود را و قوای خود را ادراک میکند ولی وقتی بخواهد آن را در موطن بدن و عالَم ماده ظهور دهد در دورهی جنینی به ساختن ابزارهای مناسب جهت این ظهور اقدام مینماید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مراحل حضور در تاریخی که در آن بهسر میبریم چند مرحله است: یکی تذکرات آیات 51 تا 54 سورهی مائده که متذکر عدم محبت به یهود و نصاری میشود. و یکی آیات 64 به بعد سورهی آلعمران که متذکر روش گفتگو با اهل کتاب میباشد. و این غیر از آن است که از عدم محبت به آنها غفلت شود. و دیگر آیات مثل آیهی 69 و آیهی 72 سورهی آلعمران است که ما را متذکر جریانهایی در درون اهل کتاب میگردد که کارشان توطئه و تخریب است. ما در بحث آیات 64 به بعد خواستیم که عزیزان فراموش نکنند بین کلیّت گفتگو با اهل کتاب با توطئهگرانِ اهل کتاب باید تفکیک کرد. موفق باشید قرآن
باسمه تعالی: سلام علیکم: سیر مطالعاتی که بر روی سایت پیشنهاد شده با همین نیت است که إنشاءاللّه آرامآرام کاربران عزیز در مسیر عرفان اسلامی قرار گیرند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با مطالعات آخرین نظرات آقای منتظری متوجه میشویم که این بندهی خدا نمیدانسته است که در کدام تاریخ زندگی میکند! گمان ایشان در همین حدّ است که در این تاریخ هم میتوان مثل پانصدسال پیش و هزارسال پیش زندگی کرد که این عملاً یکنوع سلفیگریِ خطرناکی را به همراه دارد. در رابطه با اصل انقلاب و جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی باید چند چیز را در نظر گرفت: اولا؛ ببینیم اگر این انقلاب با همهی مشکلاتی که به همراه دارد، اگر واقع نمیشد کشور ما که مسلّم در آن صورت در ذیل آمریکا میبود، در چه شرایطی قرار میگرفت؟ و آیا روحیهی حرّیت و آزادگی شیعه که وامدارِ نهضت حضرت سیدالشهداء«علیهالسلام» هست، راضی میشد؟ ثانیا؛ آیا دشمن با انواع چالشهاییی که برای انقلاب ایجاد کرده است نمیخواهد ما به این نتیجه برسیم که انقلاب توانایی جوابگویی به نیازهای مردم را ندارد؟ در این صورت باید بر عهد خود با انقلاب تأکید کنیم، حتی اگر به مشکلاتی بدتر از این گرفتار شویم؟! یا با خواری تمام تسلیم پروژهی دشمن اسلام شویم؟ ثالثاً؛ ما در تعریفی که از انسان و انسانیت داریم باید جایگاه انقلاب را و نسبت خود را با آن بررسی کنیم که آیا در فضای چنین انقلابی تنفسکردن به انسانیت خود معنا دادهایم یا چشم خود را هم بگذاریم تا هر ظلمی به هر شکلی در هرجایی واقع شود؟! رابعاً؛ فراموش نکنید که بسیاری از مشکلاتی که جهان بشری امروز را فراگرفته است لازمهی فرهنگ مدرنیته است و خود مدرنیته تلاش دارد با طرح موضوعات «پُستمدرنیسم» و «ترانسمدرنیسیم» بلکه خود را از این مهلکههایی که خود ایجاد کرده است رهایی دهد. بزرگان اندیشمند غربی میگویند مدرنیته همهی سنتها را ویران کرد تا خودْ بماند، حال خودْ در حالِ ویرانی خود است. سؤال بنده از جنابعالی آن است این موضوع جهانی را باید مثل عوام به پای انقلاب اسلامی بنویسیم؟! یا آگاهانه متوجهی تاریخی باشیم که در آن بهسر میبریم؟ موفق باشید
سمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که هر حقیقتی تشکیکی است از جمله وَحی. و حتی وحیای که به پیامبران میشود در عین تجلی نور ربوبیت ربّ است، باز شدت و ضعف خود را دارد یعنی وَحی آنطور که برای آخرین پیامبر نازل میشود با وحیای که برای مثلاً حضرت یونس«علیهالسلام» بوده است در یک درجهی وجودی نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر میکنم منظور مقام معظم رهبری در این سخنرانی «یقظه» به معنای عرفی آن باشد و نه به معنای عرفانی آن 2- همهی شواهد خبر از آن میدهد که بحمداللّه رهبری عزیز از انوار خاص الهی بهرهمندند. موفق باشید
- باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- ایمان یک حقیقت تشکیکی است و هراندازه خلوص انسان بیشتر باشد یعنی با قلب امیدوارتر به حضرت حق رجوع کند، به همان اندازه جواب عمیقتری میگیرد و به یک معنا انفاق او با عمق بیشتری که خودش نسبت به توحید الهی داشته است قبول میشود 2- توکل نیز به این معنا است که انسان در اعمال خود در عین انجام اعمال، به خدا رجوع کند ولی به جای امید به اعمال خود به خدا امید داشته باشد که آن اعمال را به عالیترین نتیجه برساند و مهربانی خدا به این معنا است که رجوع بنده به پروردگارش را بیجواب نمیگذارد 3- با ذکر «لا حول و لا قوة إلاّ باللّه» نظر به حضور مطلق حضرت پروردگار در همهی امور میکنیم و حضرت پروردگار نیز با همین نگاه و ایمان ما به امورات ما نظر میکنند 4- به هر صورت ما باید هرچه بیشتر توحید خود را شدت ببخشیم تا در هر صحنهای قبل از آنکه امورات کثیر برایمان اصالت پیدا کند حضور حضرت حق اصالت داشته باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید منظور حضرت امام آن باشد که در هنگام گناه، فرصتِ انجام عبادت را از دست دادهایم وگرنه طبق روایت رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله»: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ» هرکس از گناهی توبه کند مانند کسی است که آن گناه را انجام نداده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاک شما نظر به روایتی باشد که از طرف معصوم آمده است و چه بهتر است که آن روایت از زبان انسانی شنیده شود که خودْ متخلق به آن روایت باشد ولی لازم نیست که بین استاد و شاگرد اتصال روحی برقرار باشد. موفق باشید