باسمه تعالی: سلام علیکم: با مطالعات آخرین نظرات آقای منتظری متوجه میشویم که این بندهی خدا نمیدانسته است که در کدام تاریخ زندگی میکند! گمان ایشان در همین حدّ است که در این تاریخ هم میتوان مثل پانصدسال پیش و هزارسال پیش زندگی کرد که این عملاً یکنوع سلفیگریِ خطرناکی را به همراه دارد. در رابطه با اصل انقلاب و جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی باید چند چیز را در نظر گرفت: اولا؛ ببینیم اگر این انقلاب با همهی مشکلاتی که به همراه دارد، اگر واقع نمیشد کشور ما که مسلّم در آن صورت در ذیل آمریکا میبود، در چه شرایطی قرار میگرفت؟ و آیا روحیهی حرّیت و آزادگی شیعه که وامدارِ نهضت حضرت سیدالشهداء«علیهالسلام» هست، راضی میشد؟ ثانیا؛ آیا دشمن با انواع چالشهاییی که برای انقلاب ایجاد کرده است نمیخواهد ما به این نتیجه برسیم که انقلاب توانایی جوابگویی به نیازهای مردم را ندارد؟ در این صورت باید بر عهد خود با انقلاب تأکید کنیم، حتی اگر به مشکلاتی بدتر از این گرفتار شویم؟! یا با خواری تمام تسلیم پروژهی دشمن اسلام شویم؟ ثالثاً؛ ما در تعریفی که از انسان و انسانیت داریم باید جایگاه انقلاب را و نسبت خود را با آن بررسی کنیم که آیا در فضای چنین انقلابی تنفسکردن به انسانیت خود معنا دادهایم یا چشم خود را هم بگذاریم تا هر ظلمی به هر شکلی در هرجایی واقع شود؟! رابعاً؛ فراموش نکنید که بسیاری از مشکلاتی که جهان بشری امروز را فراگرفته است لازمهی فرهنگ مدرنیته است و خود مدرنیته تلاش دارد با طرح موضوعات «پُستمدرنیسم» و «ترانسمدرنیسیم» بلکه خود را از این مهلکههایی که خود ایجاد کرده است رهایی دهد. بزرگان اندیشمند غربی میگویند مدرنیته همهی سنتها را ویران کرد تا خودْ بماند، حال خودْ در حالِ ویرانی خود است. سؤال بنده از جنابعالی آن است این موضوع جهانی را باید مثل عوام به پای انقلاب اسلامی بنویسیم؟! یا آگاهانه متوجهی تاریخی باشیم که در آن بهسر میبریم؟ موفق باشید