باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر میشود از وجهِ آسمانیِ خود که در عهد الست با خداوند مأنوس شده، غافل شد؟! پیامبر خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» آمدهاند تا با زبان خدا به ما بفرمایند: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ» اى فرزندان آدم مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد زيرا وى دشمن آشكار شماست(یس/60). موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: معرفت الهی، عبادتِ ربّانی، نداشتن حرص و کینه؛ إنشاءاللّه راهگشا خواهند بود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا نگران باشید؟ بالاخره ذوق شما این است الحمدلله. موفق باشید
به نام خداوند جان دادههای راه حقیقت. قصه حقیقت به سراپرده سرزمین ناآشنایی رفته است، در عالم سخنهای بسیار از پی هم ادعای درستی و توانای شدن سر میدهند و انسان به گمان خویش بر فراز خوشبختی زیست میکند. اما هرگاه که از سرزمین درون خویش میگذرد و منظرههای پرجاذبه بیرون مهر سکوت بر لب میگیرند، قصه آرام آرام ضرب آهنگ دیگری به خود میگیرد و ندای درد و رنج سر میدهد و انسان را به عمق قدمگاههای تاریخ خود میبرد. این تشنه خسته راه پر پیچ و خم تاریخ، پس از تلاشهای بزرگ و طاقت فرسا برای سیراب معناشدن، خود را همچون صحرای خالی از هر منظرهی یگانه با حقیقت (حتی انسانیت) یا همچون قایق شکستهی سپرده به موجهای بیبنیاد دریای ناآرام زمانه مییابد. دل از همه نواهای موسیقی آرامش بخش نوازندگان حیات (حتی شکل مرسوم ادیان و مذاهب) برکنده و خود را آوارهتر و نا آرامتر از همیشهی تاریخ تکیه داده بر توقفگاه تاریخ امروزین خود مییابد. دورههای مختلف حیات انسان را با منظرههای رنگارنگ و متفاوتش در تابلوی جان خود به تماشا مینشیند. گاه میخندد، گاه میگرید، گاه میبالد، گاه مینالد و گاه هم حیران، فارغ از توان انجام واکنشی خاص، تنها نفس کم رمق سردی را از عمق وجود خود به سرزمین ملک جسم میرساند. در این حال انسان همه کس و همه چیز را رنگ باخته و ناتوان از یاری خویش مییابد و نامطمئن زمزمه مرگ خواهی سر میدهد. اما چه سان!؟ او که منظره مرگ را همچون پرندهای آنسان ترسا بر آسمان صحرای(دریا) وجود خود ناآشنا و خوف انگیز مینگرد. انسان به تاریخ خود کی و کجا این چنین خود را آواره و تهی از یگانگی با حقیقت دیده و قصههای سرگردانی سروده است. ناگاه در این توقفگاه سرد زمانه بیفکری، پیری خرابات نشین دگربار در میکده هستی به روی تاریخ بشریت گشود و صحرای وجود تاریخ را ندای حقیقت فرا گرفت و پرندهی حیات بر آسمان زمین جان عالم و آدم پر پرواز گشوده و آواز خوان، ترانههای معنویت و تفکر میسراید. انسان حیرت زده با خود حدیث نفس میکند که مگر منظرههای زیبای حیات در این تاریخ نخشکیدهاند!؟ راه ها که همه سرابند... پس این نغمه جان سوز هستی از کجای تاریخ میآید!؟ نفس حیات بخش از که گرفته است!؟ زخم های نهفته ی تاریخ جان انسان را از که شنیده و کجا دیده که این چنین از موقف رنج، عاشقانه می سراید. ای پرنده بنیاد برافکن آرام جان بخش؛ جان ها به تکاپو وا داشته ای!!! از کدامین سرزمین پر پرواز به این تاریخ گشوده ای؟ سرزمین تاریخ ما را که ابر افق نیستی (نیهیلیسم- نیستی- هیچ چیزگی) تیره و تار کرده است. از کدام خورشید روشنایی خبر آورده ای که این چنین گرم نور، انسان را به آغوش کشیده ای و به او و خصلت هایش حیات متعالی تازه ای بخشیدی و انسان حقیقتا رسید و شد. ترانه های تو قصه تاریخ انسان را معنای دگری بخشید و انسان تو در مسیر تاریخ عالم از اول بر قلهها بوده یعنی «آدم» بوده است. عجبا که حوّای قصه تاریخ تو، عاشق آدم بوده است و آدم قصه تاریخ ما دلبسته ی هوا، انسان های تاریخ در قصه تو دیگر غریب نیستند هرکدام گامیاند به سوی ظهور و سرایش نهایت زیباترین نغمه های وجود در جان عالم و آدم. گویی هستی و امانت دار راز آن (انسان) در میعادگاه زمان (تاریخ) به میقات هم رسیده و در آغوش هم آرام جان یافته اند. هستی با ترانه های ایثار وجود، هر انسانی را که میخواهد انسان اصیل تاریخ خود (نه متوقف در منازل و مناسک و نه ابر قهرمان های سینمای مدرن) باشد به این میقات جان، فرا می خواند. آسیه ها و مریم ها، سلمان ها و مقداد ها، رستم ها و آرش ها، امیر کبیر ها و دلواری ها، نوری ها و مدرس ها و هر انسان آزاده ی رنج دیده و جان داده در راه حقیقتی، رنگ تحقق به خود دیده اند. اما تو ای پرنده حیات؛ در میعادگاه شهادت سلیمانی، ابومهدی و یاران آزاده شان در راه انسان و انسانیت، چه سرودهای مینوازی که این چنین بر جان هستی شراره های عطش اشتیاق می بارد و عالم و آدم گریه شوق وصال سر داده اند.
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
ای آوای برآمده از جان های زخم خورده از تاریخ فراق حقیقت، ای آرام جان ده سامان برانداز، جان ها همه زمزمه تو بر لب دارند، چشم ها همه باران تو می بارند و انسان ها همه (مسلمان، مسیحی، یهودی، مرد و زن، کودک، پیر و جوان، و هر آزاده ای) دست دل در دست هم در آغوش مهر تو آرام جان گرفته اند. لب از قصه رازآلود سکوت هستی برگیر و با ما سخن راز بگو... از خورشید آسمان هستی (خدای بی نظیرت) از ماه گمشده آسمان شب این تاریخ (انسان کامل اصیل غایب از نور حجاب دیده های ما) از کشتی روان در دریای مواج زمانه؛ حرم امن الهی انسان در این تاریخ (جمهوری اسلامی ایران) از ناخدای خدادادهاش؛ همو که همه چیز را در نسبت با او یافتی و غزل غیب نطق کردی که: «والله والله والله، یکی از مهمترین شئون عاقبت بخیری رابطه دلی و قلبی با این حکیمی است که امروز سکان این کشتی (انقلاب) را به دست گرفته است. در قیامت خواهیم دید که این مهمترین محور محاسبه است.» از ملت ساکن این کشتی (مردم خداجوی غیرت مند اصیل ایران) همانها که در گوشه گوشه کشتی نجات این تاریخ، بر بلندای موج های طوفان حوادث تاریخ مدرن، ترانه جان برکفی و پرواز دادن جان تا آسمان معشوق ازلی را سر داده و زیباترین ها و نهفته های ظرفیت هستی را در ظرف وجود خود به نمایش گذارده و خواهند گذاشت. مادران و زنان این ملت، جان مایه های اصیل فرهنگ ایران و اسلام را با شیر برآمده از شیرازه جان، به کام فرزاندان خود نوشانده و می نوشانند. فرزندان آنها از کودکی قصیده جاماندگی و اشتیاق و ترانه ی حماسی حیا و غیرت سروده و در ادوار عمر خویش چشم انتظار میعادگاه منزل مقصود، در دل طوفان حوادث تاریخ شجاعانه به پیش می تازند. همه در هوای تو به جان دریافته اند که در یگانگی با هستی جاری در این کشتی نجات، ملت و ناخدای عاصف گون آن، روزگار حیات سپری کنند و در قرار آنها قرار یابند و در بیقراری آنها، بی قراری... موسیقی دلنواز سراییده های مهر تو جان های بسیاری را به کشتی امن الهی انسان دعوت داده است از سراسر جهان: ایران، فلسطین، لبنان، عراق، سوریه، یمن و... از بزرگ زرتشتیان کرمان، مردم مظلوم و محروم سیستان، مردم سیل زده خوزستان، آن دختر مسیحی لبنانی که هر صبح با عکس روی تو دفتر قصه ی روز خود می گشاید یا آن فرمانده داعشی که بعد از درماندگی در جاده بیمارستان، تو را ضامن سلامتی جسم و جان خود و همسر باردارش یافت و بعدها با چند هزار نفر بر دروازه قصیده های عاشقانه مقاومت تاریخ، زانوی ادب تسلیم بر خاک نهاد گرفته تا آهوان چشم انتظار گرفتار در برف و هزاران هزار نمونه دیگر... به گمان انسان اصیل امروز، پرنده هستی دیگر با نظر به سنت های اصیل تاریخ جان انسان، اقیانوس وار در تاریخ امروزین زیست می کند و رودها و دریاهای تفکر و فرهنگ های مختلف (از جمله خرد تکنیک) را در بر گرفته و گل و لای آن را نشانده و از آن خود می کند تا نه اسیر تجدد بشود و نه گرفتار در تحجر آنانکه سوار بر کشتی نجات این تاریخ نشده اند چگونه در عین تلاش های سخت، یارای جان سالم به در بردن از موج های بنیاد برانداز تحجر و تجدد این زمانه را خواهند شد و خود را جان در نهاده در طوفان نیهیلیسم زمانه نخواهند یافت!؟ هم چنان که نسل ها از انسان قربانی شده و خواهند شد. و اما آنانکه سوار بر کشتی نجات تاریخند؛ اگر در منظره های افق گشوده هستی در برابر این حرکت، خود را حاضر نیافته و با نظر جان انداختن با آن یگانه نشوند، با هر موجی از دریای طوفانی تاریخ مدرن، لرزه ها بر تارک جانشان می افتد و شاید که سرانجام خود را افتاده به دریا و جان به در نهاده بیابند. آواز حرکت این کشتی، نه غریب، که جان آشنای هر انسان آزاده ی زنده دلی است و در طریق حقیقت، حماسه وار دریای تاریخ را در می نوردد و به پیش میتازد. هر راه، برنامه، تصمیم و اقدام خارج از جهت حقیقی حرکت این کشتی، به فروبستن شرایط ظهور حقیقت حیات این حرکت منتهی شده و ما را به بحران ها و آثار مخرب تحجر(ایستایی و توقف) و تجدد (دوگانگی توسعه و عدم توسعه؛ نیهیلیسم- نیستی- هیچ چیزگی) دچار کرده و خواهد کرد. سخن عشق نه آنست که در قلم و مصحف به یکباره در آید یا که زمانی به سر آید و السلام.
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه میبینم در این سخنان؟! آیا این کلمات همان آینههایی نیستند که به ما مژده دادهاند «حقیقت» و «وجود» در زبان به ظهور میآید و موجب میگردد تا انسان در چنین کلماتی که سروشی از روحالامین است، مأوا گزیند؟!
تنها میتوانم در مواجهه آنچه گفتید عرض کنم دوباره و باز دوباره باید این نوشته را که نمیدانم از چه کسی است که این اندازه به او نزدیکم؛ خواند. آری! قصه سکراتی است بس سهمگین برای عبور از جهانی و حضور در جهانی دیگر. باور کنید در خواندن آن کلمات، قصه آنچه بر نسل ما نیز گذشت را، میخواندم.
شنیده بودم که هایدگر معتقد است برای عبور از خشونت کمّیتگرا و انجمادِ مدرنیته تکنیکزده باید زبانِ شاعرانهای به میان آید و جناب دکتر سید احمد فردید تا اینجاها را خبر داد که آنچه هایدگر به دنبال آن بود همین انقلاب اسلامی است با خدایِ حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه». و حال، معلوم شد، آری! معلوم شد که در دل همین انقلاب اسلامی زبانی در حال گشودهشدن است که گزارشی است از «وجود» و «هستی انسان».
در بیابان سرد دیروز که به گفته شما همه کس و همه چیز رنگ باخته بود؛ از سرودهشدن ترانهای گفتی که پیر خراباتنشینِ این زمانه یعنی حضرت روح الله به سرودن آغاز کرد و این بود که این «ما»، «ما» شدیم و ما حاج قاسم و حاج قاسم، همه ما. و این آغاز عبور از آوارگیِ دورانمان بود. آغاز برای آنانی که آن آوراهگی و پوچی را چشیدند، وگرنه چگونه مییافتند سرود حضرت روح الله دوای دردِ آنان است؟ مگر لسانالغیب ما نسرود:
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک / چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
آری برادر! آنانی که تیغ پوچیِ جهان معناگریزِ مدرنیته بر استخوانشان ننشسته، کجا میتوانند معنی انسانی را درک کنند که بنا است نهتنها در آسمان ملکوت، حقیقت خود را جستجو کنند – که این قصه عارفان دیروز بود- بلکه بنا بر آن است که با عقل تکنیکی آزاد از گِشتل، حقیقتِ گشوده و گسترده انسانی خود را در زمین جستجو نمایند تا دو سر هر دو حلقه هستی را به هم پیوند زنند و همچون آخرین پیامبر به تعبیر جناب آیت الحقّ محمد بلخی در مثنوی:
آن یکی نقشش نشسته در جهان وان دگر نقشش چو مه در آسمان
اینجاست که زبانِ او و کلماتش به عنوان آخرین پیامبر، کلمات خداوند میشود و آخرین انسان که باید گفت دیگر فراانسان است، در کلماتش متولد میگردد. پس باز باید منتظر ماند، منتظر کلمات و الفاظی که اگر ظاهرشان حرف است و صوت، آینههایی هستند گشودهتر از آسمان. با توجه به همه این سخنان، باز نوشته شما را خواهم خواند. موفق باشید
با سلام خدمت استاد: با توجه به اتفاقات اخیر و فوت مرحومه امینی و با توجه به ایجاد فضای احساسی در مردم، آیا سکوت مسئولین و چهره های علمی از جمله مراجع و عالمان دینی از جمله آقای پناهیان و عالی و چهره های سیاسی مثل آقای ازغدی و رائفی پور و خود شما باعث نشده که این فضای ایجاد شده دست عوامل ضد انقلاب بیافتد و آنها روی این موج ایجاد شده سوار بشوند؟ مردم عادی از جمله خود من چون درک درست و کاملی از حوادث نداریم، چشم به دهن اشخاصی چون مراجع و چهره های انقلابی و تاثیرگذار داریم. درست است که باید تا نتایج تحقیق و تفحص صبر کرد اما در این بازه زمانی، سکوت این چهره ها بخصوص مراجع تقلید جایز است؟ به نظر شما این سکوت باعث نشده جو ایجاد شده دست رسانه های غربی و سلبریتی ها بیافتد و از احساسات مردم سواستفاده کنند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال همانطور که در جواب سؤالهای قبل عرض شد اتفاقی بود که پیش آمد و دشمنان ما همواره خطاهایی را که عملاً در هر حرکتی ممکن است پیش آید بیش از حدّ برجسته میکنند. آری! باید تذکرات لازم به مسئولان محترم گشت ارشاد داده شود مبنی بر آنکه برخوردها، عاطفی باشد نه نظامی تا منجر به اضطرابِ افراد نگردد، ولی در عین حال اینطور هم نباشد که هرکس بتواند هرطور خواست جامعه را تحت تأثیر امیال خود قرار دهد. موفق باشید
استاد بزرگوارم سلام: میخواستم بدانم چگونه بفهمم که در مسیر درست حرکت به سوی الله و معرفت الهی قرار دارم در کل از کجا می توانم میزان تقوای الهی را در خود بسنجم؟ سوال دیگر این که اخیرا با شخصی آشنا شدم که میتوان گفت تقریبا در رفتار خود به نوعی عصمت رسیده اند و به گفته ی اطرافیان از حیث حجاب و عمل به واجبات و کنترل زبان و خشم و... نقصی در ایشان نیست و با وجود دیدن داغ فرزند جوان خود، بسیار آرام و صبور برخورد کردند و به معنای واقعی راضی به رضای خدا هستند. ولی نکته ای که برای من جالب بود ایشان ولایت مطلق فقیه را به هیچ عنوان قبول ندارند و رهبری را شخصی وارسته می دانند ولی لزومی به اطاعت بی چون و چرا نمی بینند و ایشان را ولی امر کل مسلمانان جهان نمی دانند و خیلی از تصمیمات رهبری را اشتباه میدانند و از نظر این خانم، رهبری هم مقامی همچون ریاست جمهوری است. الان مدام این سوال در ذهن من هست که اعتقاد به ولایت ولی فقیه و اطاعت بی چون و چرا از ایشان چه اهمیت و مرتبه ای از دیدگاه خداوند متعال دارد؟ در آخرت در این مورد چه اندازه مورد سوال قرار می گیریم؟ آیا ممکن است شخصی که یک انسان معمولی و پر از گناه است به خاطراعتقاد و عمل به ولایت مطلق فقیه، در مرتبه ای بالاتر از این خانم قرار بگیرد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. ملاک باید عبودیت نسبت به حق و دلسوزی نسبت به خلق باشد. هر اندازه نسبت ما در عبودیتِ در مظهر حق بیشتر است، بیشتر باید شاکر باشیم. ۲. در مورد ولایت فقیه بحث در پذیرش ولایت الهی در امور اجتماعی و سیاسی است و از این جهت آیا میتوان گفت خداوند در این امور ما را به خود واگذاشته؟ غفلت از این نکته مهم نوعی غفلت از ولایت الهی است. موفق باشید
با سلام و عرض ادب: طاعاتتون قبول. استاد گرامی روزه خواری حرام است؟ یعنی اگر کسی بیمار است و طبق حکم خدا واجب است که روزه نباشد چرا باید حرمت ماه مبارک رمضان را نگه دارد و در ملاء عام روزه خواری نکند حتی اگر قصد بدی ندارد خب به دستور خدا روزه نیست چرا باید در خلوت غذا بخورد؟ این حفظ حرمت و هر دلیل دیگری که هست از کجا آمده؟ قرآن؟ روایات یا حکم فقهی است؟ ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: ماه رمضان ماه روزه است و شخص بیمار، تنها رخصت دارد که روزه نباشد ولی رخصت ندارد فضای روزهداریِ این ماه را از حالت روزهداری خارج کند. و از این جهت بر همه افراد واجب است حرمت روزهداری این ماه را نگه دارند. موفق باشید
سلام استاد عزیز. عباداتتون قبول. استاد لطفا در مورد ابتلای هنرمند بفرمایید و از ظرائف چنین امتحانی. خیلی ممنونم. به این خاطر که هنرمند در عرصه ی خلاقیّت مورد آزمایش الهی قرار میگیرد. زیرا باطن خلاقیّت روحی است که در کالبد اثر هنری دمیده می شود تا اثر را جلا ببخشد. اما همین روح بخشی بر مبنای آیه «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» مقدماتی دارد. ابتدا باید اثر متعادل شود تا روح انسانیّت به آن تعلق گیرد. اما گاهی از آنجا که باطن حقیقت گاهی در حجاب است، اثر بدون روح می شود و هنرمند تلاش می کند با پرداختِ اثر، جلایی ایجاد کند هر چند که بر تکلّف کار افزوده شود و اثر آراسته شود به چیزی که حقیقتاً در آن نیست و بدین صورت خلاقیّت و یا خلق مدام در هر مرحله از فرایند، به سمت متوقف شدن پیش می رود. این در صورتی است که خلاقیّت انسان ریشه در ربوبیّت حضرت حق دارد «إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِیمُ» و در صورتی که انسان رجوع حقیقی به حضرت حق داشته باشد خود حضرت حق به اسم «یا خلاّق» در تجلی است. و در هنر انقلاب اسلامی انتظار میرود مسیر خلاقیّت از عالمِ خلق به عالمِ امر «کن فیکون» برسد. یعنی از تولید به ایجاد برسد. و طلبِ قلبیِ هنرمند، وجود بخشیِ حضرت حق را بخواهد. در این شرایط راه بالفعل شدن، شکوفا شدن و وسعت یافتن، در هر مرحله از فرایندِ خلاقیّت گشوده است. زیرا خود باطنِ خلاقیّتِ حقیقی، در جهت تقویت عوامل تجلی و بر طرف کردن موانع آن است. و اما نگرانی از اینکه اثر هنری توسط مخاطب پذیرفته نشود و جذاب به نظر نیاید، هنرمند را به امتحان الهی فرا می خواند، تا جایگزینی برای حقیقت در نظر نگیرد، زیرا چنین خلاقیّتی در عشق به جذبه های حقیقتِ حق و حفظ حریم آن رخ میدهد. و گشودگیِ خود به خودیِ مسیر، دعوتی به ساحت قرب و تعالی است. مانند درب های بسته ی سر راه حضرت یوسف (ع) که یکی پس از دیگری، خود به خود گشوده می شوند و در آخر نیز دیوارهای ذهنی قضاوت با شهادت نوزادی فرو می ریزد و تجلی حقیقت آشکار می شود. اثر هنری نیز، اینچنین در رویگردانی از نفس اماره، به طرف درهای به ظاهر بسته می دود و خلاقیّتی از جنس گشایش را تجربه می کند و در آخر به گونه ایی شگفت انگیز توسط فطرت ها تصدیق می شود که هرگونه نگاهِ ظاهری و قضاوت کننده را به تأیید وا می دارد. و بر عکس مسیر خلاقیّتی که در جهت نفسانیّت و دور شدن از انسانیّت و حقیقت ِعبودیت باشد مسدود می شود و تجلی رخ نمی دهد و هر چند که اثر نو هم باشد، خلاقیّت حقیقی نیست. و اگر اثر بخواهد همیشه نو بماند، نور اسم «یا خلّاق» را می خواهد؛ نوری میخواهد که بر آن بتابد و از ظلمتِ نفسِ زمانه آن را برهاند. نوری از جنس انقلاب اسلامی یعنی فطرت، یعنی خلاقیّت در مقام جامعیت. و در این حالت نباید قصدی برای خلاقیّت داشت بلکه خلاقیّت در دل رجوع حقیقی به حضرت حق و تسلیم نهفته است. و اینکه از نگرانیِ فرم کلیشه های مذهبی، صحنه هایی که رجوعِ حقیقی دارند حذف شوند، غفلت از حقیقتِ وجود حی و حاضر است که میخواهد در خلاقیّت تجلی کند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: دقیقاً همینطور است که باید در بستر تاریخی خود حاضر شویم و در دل این حضور، اجازه دهیم تا نفحات الهی بر جان ما دمیده شود و نه آنکه خودمان را بر آنچه به ظهور میآید تحمیل کنیم. زیرا در آن صورت کار را به «خلاّقِ علیم» نسپردهایم بلکه خود را جای او نشاندهایم و عملاً آن اثر هنری به جای آنکه صحنه گشوده به سوی حقیقت باشد، دالان تاریکی میشود تا ما دیده شویم و البته موضوع بسیار حساس است و نیاز به کشیک نفس دارد. امثال شهید آوینی نمونه خوبی برای به ظهورآوردن خلاقیتِ نفحات الهی از طریق قلمی است که به معنای واقعی «در پسِ آینه طوطیصفتم داشتهاند / هر چه سلطان ازل گفت بگو، میگویم». به نظر بنده آقای حجازی در فیلم «موقعیت مهدی» اگر خود را به فضای تاریخی شهدا نسپرده بود، نمیتوانست اموری را به صحنه بیاورد که بیش از آنکه حرف باشد، اشاره است. موفق باشید
سلام بر شما: ببخشید سوال دارم در رابطه با گیاه خواری! غرب نگاه شیيء انگارانه نسبت به حیوانات دارد و از دیدگاه انسان محوری با آنها برخورد میکند و همه جوره از طبیعت و مخصوصا حیوانات در خدمت خودش استفاده می کند و از آنها بهره می برد بدون توجه به عواقب کارش. حال این نکته را میخواستم بگویم که خودِ غرب، مقوله گیاه خواری (vegetarian) را مطرح می کند و انسان را به نخوردن گوشت و حتی استفاده نکردن از هر آنچه که از حیوان بدست می آید (در مکتب وگانیسم) دعوت می کند. برای این دعوت هم دلایل خودش را دارد: مثلا حفاظت از محیط زیست جلوگیری از گرمایش جهانی و از این قبیل دلایل که واقعا هم درست هستند. حال برخورد ما نسبت به این رفتار پارادوکسیکال چگونه باید باشد؟ از یک طرف طرز اندیشه شان میگوید هر گونه که از طبیعت میخواهی استفاده کن از یکسو میگوید از حیوانات مصرف نکن تا به طبیعت آسیب نرسانی!! با تشکر و آرزوی شدت در وجودتان
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان با نگاه خالق هستی و خالق موجودات به عالَم ننگرد، همان میشود که به گفته خودتان در فرهنگ غربی بهوجود آمد. ولی با نگاه قرآنی این خداوند است که جایگاه هر چیزی را تعیین میکند تا آنجایی که ما میفهمیم اجازه داریم مثلاً گوسفند و گاو و شتر را ذبح کنیم تا بنا به گفته جناب صدرالمتألهین آنها خود را در انسانیت انسانها ادامه دهند؛ ولی سایر حیوانات را نقش دیگری در عالَم هست و لذا اجازه ذبح آنها را نداریم. موفق باشید
با عرض سلام و ادب: جناب استاد برای کسی که تصمیم دارد سیر مطالعاتی آثار شهید مطهری و نیز تفسیر المیزان را مطالعه کند (مطالعه دقیق و اصولی)، از نظر جنابعالی ابتدا کدام یک را پیش ببرد؟ مطالعه کتابهای از برهان تا عرفان و ده نکته در معرفت نفس برای فهم دقیق المیزان کفایت میکند یا کتابهای دیگری هم (از کتابهای خودتان مخصوصا) پیشنهاد میکنید که قبل از المیزان بخوانیم؟ و سوال آخر اینکه برای آثار شهید مطهری اگر ترتیب خاصی مد نظر جنابعالی هست لطفا راهنمایی بفرمایید. با سپاس فراوان از شما.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به نظر بنده واقعاً حیف است که ما با جدیّت تمام و همّت بلند، گذری نه چندان طولانی بر کتابهای آن دانشمند فرهیخته و دلسوز و متعهد نداشته باشیم. ۲. بعد از آن یا در کنار آن میتوان به تفسیر قیّم المیزان رجوع کرد. پیشنهاد میشود در این رابطه ابتدا سری به جزوه «جایگاه تفسیر المیزان و روش استفاده از آن» بزنید و سپس اگر صوت چند سوره روم و عنکبوت و زمر را دنبال بفرمایید و بعداً به تفسیر رجوع کنید بهتر است. آری! آن مقدمات که میفرمایید کافی است. موفق باشید
سلام علیکمک جهت تقویت اراده و عزم قوی و ثبات در ایمان مداومت بر کدام سور و آیات و اذکاری پیشنهاد میکنید؟ بنده بسیار بی اراده و سست ایمان شدم. با یک فوت عمارت ایمانم سقوط میکند. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: چاره کار تقویت معارف توحیدیِ حضوری است. پیشنهاد میشود مباحث «معرفت نفس» مثل کتاب «آشتی با خدا» و کتاب «ده نکته در معرفت نفس» دنبال شود. هر دو کتاب در قسمت نوشتارهای سایت موجود است. موفق باشید
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد گرانقدر: به فضل خدا و با عنایات حضرت معصومه با توجه به مصوبه شورای عالی حوزه های علمیه و ضرورت آموزش بنیادی سواد رسانه به طلاب جوان، درسی دو واحدی با غنوان سواد رسانه جهت طلاب سطح مقدمات و یک در نظر گرفته شده و وظیفه ی جمع آوری و نگارش این اثر به بنده حقیر داده شده است. لذا خواهشمندم چنانچه حضرتعالی مبحث و یا نکته ای جهت درج در مطالب کتاب در نظر دارید، بنده را با پند های پدرانه خودتان مستفیظ گردانید. عاجزانه تقاضا دارم در این ایام پر برکت فاطمیه بنده حقیر و خانواده ام را از دعای خیرتان بی نصیب نفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در عین دعاگویی برای جنابعالی آرزوی توفیق دارم به طور مشخص در این مورد کار نکردهام. دیدم جناب آقای یامینپور در این مورد مطالبی و گفتارهایی داشتند. خوب است به ایشان رجوع شود. موفق باشید
بسمه تعالی. بازخوانی هویت دینی و ملی. محضر طربناک استاد سلام علیکم: تفاوت ساحت وجود در دیدگاهی که جناب مارتین هایدگر متذکر آن میشوند با آنچه صدرای جان بشر، صدرالمتالهین متذکر آن میگردند در چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب صدرالمتألّهین از «وجود» شروع میکند و حقیقت «وجود» را در مظاهرِ آن دنبال مینماید. و جناب هایدگر در دازاین یا انسان به معنای خاصِ آن، به «وجود» نظر دارد و اساساً سراغ «وجود» به معنای مطلق آن نمیرود و بلکه «وجود» را در نسبت انسان با سایر مخلوقات دنبال میکند. که البته هر دو نگاه به «وجود»، لازم است و حکایت از دو وجه از وجوه فلسفیِ انسان دارد. موفق باشید
سلام و وقت بخیر خدمت استاد عزیز و گرانقدر: استاد قبلا سوالی در مورد سایه نداشتن ائمه و رسول اکرم مطرح شد پاسخ دادین که «شاید غلبهی روح مبارک رسول خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» بر عالم جسم چنین اقتضایی را در پی داشته باشد که جسم آن حضرت سایه ندارد، با این همه معنای درست این خبر را نمیدانم.» استاد، چرا سایه نداشتن نمی تواند مقوله ای از جنس همین مفاهیم که می فرمایید باشد (همه مطالب نقل از سخنان حضرتعالی می باشد) «ما عموماً، با سایه های ذهنمان زندگی می کنیم و به حقیقی ترین بُعد زندگی که همان ابدیت است رجوع نداریم هنگامی که حضرت طوری سخن می گویند که ما مجبور می شویم این سایه ها را کنار بگذاریم، از خود می پرسیم پس چه کار بکنیم چون کار دیگری نداریم» . «کسی که دنیا را جدّی گرفت با سایه های ذهن اش زندگی می کند، چه از آن سایه ها بترسد و از آن ها فرار کند و چه با آن سایه ها رفیق شود و با آن ها دل خوش کند، در هر دو صورت از واقعیت بیگانه است، چون سایه های ذهنی واقعیت ندارند. راه نجات از این که انسان بازیچه ی سایه های ذهنی نشود، یک راه بیشتر نیست و آن جدّی گرفتن حیات ابدی است.». «آن هایی که از مسیر رسیدن به خدا منحرف شدند برایشان عذاب دردناکی است، به جهت آن که یَوْمُ الحساب را فراموش کردند. اگر قیامت و حیات ابدی برای افراد جدی شود سایه های ذهنی قدرت و توانایی شان را از دست می دهند.» «ما باید سایه ها را از روی ذهن و قلبمان برداریم تا بتوانیم کاملاً آزاد نفس بکشیم، اگر شما از کسی که علناً کار حرامی را انجام می دهد و در تاریکی زندگی می کند، نپرسید که این چه وضعی است؟ او از شما می پرسد که چرا اینقدر خودت را به احکام دین مقیّد کرده ای.» «اگر انسان آسمانی شود و پناه روح و جان خود را خدا بداند از این نوع فشارهای روحی راحت می گردد. دیگر سایه ها در ذهن او حکومت نمی کنند که با درهم پیچیده شدن سایه ها او هم درهم پیچیده شود، بلکه خدا بر او حکومت می کند.» «اهداف وَهمی غیر واقعی است و نباید به فکر برآوردن اهدافی این چنینی برآمد و فکر کنیم چون این شخص رئیس است پس مهم است و یا چون این سنگ گرانقیمت است پس مهم است، اینها نسبت و اعتباریاتی است که اذهان بشری ساخته اند و ریشه در سایه ذهن انسان ها دارد. و از این جهت نباید وقت خود را صرف اهداف وَهمی نمود.» «علم باید طوری باشد که بتواند ما را به خودمان بشناساند نه اینکه یک «منِ» بدلی به ما بدهد که سایه ی ذهن ما شود. بعضی علم ها یک «منِ» بدلی به انسان می دهد.» «بدبخت آن کسی است که چیزی جز اجسام و ظواهر را نمی شناسد، زیرا مرگ، همه چیز او را نابود می کند ولی اگر ماوراء زندگی دنیایی، به مالک مرگ نظر داشت هیچ وقت با نابودی مطلوباتش روبه رو نمی شد. اگر انسان توجه داشت که کل حیات، در زندگی دنیایی اش خلاصه نمی شود و اگر خود را وسیع تر از تنفس بدنی اش، در دست خالقی حکیم احساس کرد، هرگز سایه ی تنگ و تاریک دنیاگرایی بر او فشار نمی آورد تا گمان کند همه چیز تنها در دنیا یافت می شود، آیا در زندگی با انسان هایی روبه رو نشده اید که نگران لباس های مستعمل با آرنج های سوراخ و کفش های مندرس خود نیستند ولی نگرانند که مبادا ستارگان بر جانشان ندرخشند؟ این ها ماوراء مرگ و زندگی، با خدا زندگی می کنند. با خدایی که در همه چیز و از همه چیز می توان سراغ او را گرفت.» «باید خود را از سایه های آن ذهنی که همواره ما را به خود مشغول می کند و از نظر به خداوند باز می دارد آزاد کرد.» «همین که همه همت انسان این باشد که منِ مستقل از حق، یعنی مَن وَهمی را حفظ کند، از مسیر درست دور می افتد و به مقصدی که باید برسد، نمی رسد و عملاً با سایه زندگی خود زندگی می کند در حالی که سایه زندگی، اصل زندگی نیست، انسان را به اهداف دروغین عادت می دهد و اندیشه اش را در مسیر همان اهداف دروغین به کار می برد.» «تو ابدیت داری ولی دنیا ابدیت ندارد، پس تو برای دنیا خلق نشده ای، خود را مواظب باش که به دنیای ناپایدار گره نزنی. خیلی عجیب است که آدم خود را در سایه های زندگی مصرف کند. سایه ها می میرند و او می ماند، ولی بدون هیچ محتوایی. کسی که وقتش را صرف سایه کرد، سایه چون حقیقت ندارد، می رود، اما او نمی رود.» «سایه های ذهنی ما که ما را از حیات ابدی غافل کرده بود، همه و همه کنار می روند و در آن حالت شما زنده می شوید و زندگی حقیقی شروع می گردد.» محو او گشتند آخر بر دوام / سایه در خورشید گم شد والسّلام
باسمه تعالی: سلام علیکم: نکات خوبی را مطرح فرمودهاید مبنی بر اینکه سایههای ذهنی چه اندازه حجاب حقیقت میشوند و مسلماً رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» از چنین سایههای ذهنی مبرّا بودهاند. به قول شاعر بزرگوار آقای رافعی: اگر همسایه ها بی سایه بودند / حصار خانه ها سنگی نبودند. که منظور ایشان نیز همین سایههای ذهنی است. ولی اگر واقعاً رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» هنگامی که در بین مردم بودند، جسمشان سایه نداشته است، قضیه غلبه روح بر جسم به میان میآید. ولی احتمالاً شاید بتوان گفت همان هنگامی که بین مردم بودند، مردم آنچنان از حضور آن حضرت بهرهمند میشدند و احساس آرامش میکردند که اصطلاحاً این حالت نداشتن سایه قلمداد میشد. و به همین جهت در مورد ائمه «علیهمالسلام» نیز در بعضی روایتها داریم که آنها نیز سایه نداشتند، گویا به معنای روان بودن حضور آنها برای روحهای مخاطبینشان بوده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که ملاحظه کردید بحث در واژه «ولیِّ» الهی بودن برای رهبری بود که حضرت آیت الله حسنزاده مطرح کردند و تذکر به مقام ملکوتی ایشان و این غیر از تعابیری است که برای مرحوم آقای هاشمی به عنوان انسان اخلاقی حضرت آیت الله جوادی به کار بردند و عرض بنده آن بود که متذکر جمله آیت الله حسنزاده نسبت به رهبر انقلاب باشیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا را باید شکر کرد به اعتبار آنکه به قلب آن سالک واصل یعنی حضرت روح الله مطالب کتاب فوق را القا فرمود به امید آنکه رهروان راه حقیقت در ظلمات آخرالزمان دست خالی نباشند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این جمله به عنوان جملهای که میتوان روی آن فکر کرد، بیشتر مطرح است. نه آنکه بحث در استناد آن به پیامبر و یا ائمه «علیهمالسلام» باشد به همین جهت در جواب سوال 30739 عرض شد به این فکر کنید که به ما فرمودهاند: «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق» و نامی از امامان برده نشده. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه توفیق نشده. ولی متن نوشتهشدهی «هشدار که ماه شعبان آمد!» میتواند إنشاءالله متذکر عزم خوبی باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که در جواب سؤال شمارهی 30068 عرض شد بالاخره باید بین جریانها و افراد و افکاری که حجاب انقلاب هستند، با کسانی که حجاب انقلاب نیستند ولی انقلابی هم نیستند، تفکیک نماییم. اگر نظرتان باشد رهبر معظم انقلاب در آن جلسهای که با اعضای مجلس خبرگان داشتند از اینکه بعضی از آقایان به جای انتقاد به دولت، هتک حرمت کردند؛ ایشان فرمودند دولت زحماتی میکشد و انتقاد هم دارد، ولی هتک حرمت را حرام دانستند. و موضوع از این جهت بسیار دقیق است که چگونه عمل شود تا اموری که حقیقت را وارونه میکند، مثل همان کتاب «راز قطعنامه». با جریانهایی که قصد خیر دارند ولی ناتوانیهایی در آنها دیده میشود، بتوان تفکیک کرد و انتقادهای ما برای عبور از آن جریان باشد، نه هتک حرمت آنها. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اولا: در نداشتن چشمانداز به افقی که خداوند در همهی امور متجلی است و ثانیاً: غفلت از اگزیستانس انسان. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده رویهمرفته با شما موافقم. ولی با توجه به اینکه رسانههای غیرِ خودی را دنبال میکنم، خدمتتان عرض کنم حقیقتاً در رذالت و پستی به اوج رسیدهاند و با انواع تهمتها و دروغها به بهانهی کرونا، فکر میکنند همهچیز از آنچه در انسانیت باید باشد را، بهکلّی از دست دادهاند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: جزوهی مربوطه در قسمت جزوات سایت در دسترس است. موفق باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: وارد نیستم. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز: اینجانب در خانواده ای بزرگ شدم که از خردسالی تا جایی که یاد دارم همیشه کتک و کتک کاری وغضب و جیغ و داد بالای سرمون بوده حتی برای یه اشتباه کوچیک و منزل کتک میخوردیم وهمیشه با ترس و دلشوره زندگی کردم حالا که بزرگ شدم و تشکیل خانواده داده ام اعصاب ندارم و زود عصبانی میشوم البته سریع به اشتباه خودم پی برده و زود از بچه ها عذر خواهي میکنم و قبول دارم که رفتارم خوب نیست. اما چکار کنم هر چی میخواهم خودم رو کنترل کنم نمیشه. شیطان خدا لعنت کرده هم کلید کرده رو همین نقطه ضعفم. خیلی توسلات گرفتم حتی حاضر شدم به پزشک مراجعه کنم که از اثرات داروها بدتر شدم خیلی از این رفتارم و خصلتم ناراحتم. استاد عزیز یه راهی بفرماید تا بتونم این قوه غضبیه رو کنترل کنم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد میشود در این مورد در ابتدا به مطالعه کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» و سپس به کتاب «فرزندم؛ اینچنین باید بود» بپردازید. إنشاءالله راههایی بس گشوده و دلگرمکنندهای در مقابلتان آشکار میشود. موفق باشید
سلام بر استاد عزیر طاهرزاده عرض ادب و احترام: استاد، بنده با تامل در داستان گوساله سازی سامری و گوساله پرستی بنی اسرائیل، به نکاتی رسیده ام. که احساس میکنم برای شناخت فتنه ها و عبور از آن خیلی کمک کننده است. اگر زحمتی نیست نگاهی به این مطلب بیندازید و خواهشا ایرادهای آن را مطرح فرمایید. جسارت های بنده را به بزرگواری خودتان ببخشید. اجرتان با مادر سادات، حضرت فاطمه الزهراء. سید محمد صادق موسوی بنده ایی از بندگان شما. مطلب : # عصایموسی در جهاد تبیین ۳ بسم الله الرحمن الرحیم سوال: فتنه از کجا شروع میشود و راه نجات یافتن از آن چیست؟ با دقت در فتنه هایی که در طول تاریخ رخ داده است، روشن میشود جایی که فتنه از آن جا آغاز میشود، درون افراد است. روند شروع و ادامه فتنه ها این گونه است که فردی از درون، دچار فتنه میشود و یک امر باطلی در نظر او با امر درستی زینت داده میشود و در جای حق مینشیند. سپس آن فرد با گفتار و اعمال و رفتار، آن امر تزیین شده را به دیگران منتقل کند. امر زینت داده شده، در درون دیگران اثر میگذارد و برای آنها هم جذاب میشود. در ادامه جمعی دچار فتنه میشوند و این امر منجر به اتفاق ها و حرکاتی میشود که در انتها تعداد بسیار زیادی را از راه توحید و خدا پرستی خارج میکند. خداوند متعال در قرآن، روند شکل گیری فتنه ها را با مثالی تاریخی روشن میفرمایند. این فتنه در قالب داستان گوساله پرستی بنی اسرائیل بیان شده است. آن زمانی که حضرت موسی به کوه طور رفتند و تاخیری ده روزه از موعد مقرر داشتند. وقتی جناب موسی از این موضوع مطلع میشوند به سرعت خودشان را به قوم میرسانند. و بنی اسرائیل را توبیخ میکنند. سپس از مبدا و شروع کننده این فتنه میپرسند: ای سامری این فتنه چه بود که تو برپا کردی و چه چیزی تو را وادار کرد که این کار را بکنی؟ (فما خطبک یا سامری) سامری در جواب دو موضوع را توضیح میدهد: ۱. من چیزی دیدم که بقیه ندیدند، من اثری از رسول (خاک پای جبرائیل) را پیدا کردم و روی گوساله پاشیدم و آن دارای صدایی شد. «له خُوار» ۲- نفس من آن را برایم بیاراست. «سولت لی نفسی». با دقت در این داستان مشخص میشود که روند شروع فتنه سامری از تسویل نفس اوست. در واقع نفس سامری، امر باطلی را به وسیله امر حقی زینت میدهد و در ادامه اثری از این کار میبیند و ناخواسته دچار فتنه میشود. امرِ باطل، شراکت گوساله در ربوبیت خداوند است که به وسیله امر حق، که حیات بخشیِ حضرت جبرائیل است، زینت داده میشود. داستان سامری و تسویل نفس او، درس بزرگی است برای شناخت هر فردی که ناخواسته، دچار تسویل نفس شده و نفس او امر باطلی را به وسیله یک امر حقی زینت دهد و در جای امر حق مینشاند. این تسویل نفس به گونه ایی است که در اغلب مواقع، شخص متوجه نمیشود که دچار انحراف و التقاط شده است. لازم به ذکر است که همه امور دینی این قابلیت را دارد که زینت بخشِ امر باطلی شود و فرد و یا افرادی را دچار فتنه کند و از راه توحید و خدا پرستی خارج کند. اموری مانند نماز، روزه، کسب علم، احترام به قرآن، نماز شب و.... تنها راه نجات از تسویل نفس، توجه به شریعت و رعایت کامل همه باید و نبایدهای عملی است. شریعت، مشخص کننده و تمییز کننده امور صحیح و خالص از امور التقاطی حق و باطل با یکدیگر است. در شریعت اسلام، باید و نباید های فردی در رساله هایی عملیه و باید و نباید های اجتماعی، در امر و نهیهای رهبر و ولی جامعه اسلامی، مشخص شده است. نمونه هایی از تسویل نفس : ⭕️ نمازی که فارسی خوانده میشود و اشک دارد، همان گوساله سامری است که خُوارِ اشک و لذت عبادت را دارد و صاحبش در فتنه است. فریب آنرا نخورید. ⭕️ مجلس عزاداری که روبه روی رهبر انقلاب باشد، همان گوساله سامری است که خُوارِ لذت اشک را دارد و صاحبش را دچار فتنه کرده است. فریب آنرا نخورید. ⭕️ عملیات انتحاری فرد داعشی همان گوساله سامری است که نفس او با لذتِ قتل فی سبیل الله، فریب خورده است. این لذت همان خُواری است که گوساله سامری از خودش بروز میداد. ⭕️ جناب سید حسن آقا میری هم در چند سال اخیر، ناخواسته دچار این فتنه شده است. به عنوان مثال به تازگی، عکس دختر بی حجاب را دست در دست دختر چادری منتشر کرده است. در واقع ایشان دچار تسویل نفس شده اند و نفس ایشان، امر باطل بیحجابی را به وسیله امر حق مهربانی و عطوفت در جامعه اسلامی، زینت داده و هم خود جنابشان و هم فالوور هایشان دچار فتنه شده اند. ⭕️ محمود احمدی نژاد هم دچار تسویل نفس با گوساله سامری درونش با صدای خُوارِ شور و شعف انقلابی شد. ♦️♦️ در مجموع هر بحث دینی و هر فعل دینی امکان زینت بخشیدن به هر امر باطلی را دارد و صاحبش را دچار فتنه ای بس بزرگ خواهد کرد. ♦️♦️ معیار اینکه آیا عمل دینی هر کسی گوساله سامری است یا نه فقط دو چیز است: ۱. رعایت تمام امر و نهی های مسخص شده در رساله عملیه، که امر و نهی فردی خداوند را مشخص کرده است. ۲. اطاعت کامل عملی از امر و نهی رهبر جامعه اسلامی که الان رهبر انقلاب، سید علی خامنه ایی مدظله العالی هستند و امر و نهی ایشان همان امر و نهی اجتماعی خداوند است. ( آیا معجزه بودن قران را در تازگی اش لمس میشود.) والسلام علی من اتبع الهدی و الحمد لله رب العالمین @barayemardanejang
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همچنانکه میفرمایید جایی که فتنه در آن آغاز میشود، درونِ افراد است. مثل همان تسویلات نفس سامری، که تصور میکرد حال که اثر پای حضرت جبرائیل را تشخیص می دهد و میتواند گوسالهای بسازد که همچون گاو، خوار میکشد، پس میتواند رقیب حضرت موسی «علیهالسلام» باشد. آری! هر فعل دینی و هر تواناییهای معنوی اگر با عبودیت حضرت ربّ العالمین همراه نباشد، امکان زینتبخشیدن به هر امر باطلی میگردد. مشکل غفلت از حضور تاریخی است که با توحید و روحیه ایمانی باید مقابل استکبار ایستاد. موفق باشید
