بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
7395
متن پرسش
سلام علیکم. در سفارشات دینی به همه سفارش شده که به تفقه در دین برسند مثل حدیثی از ابوحمزه که قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: تفقهوا فی الدین فانه من لم یتفقه‏ فی‏ الدین‏ فهو أعرابی یا سفارش امام علی ع به امام حسن در نامه 31 و سفارش پیامبر ص به اباذر ره و ... حال چگونه در آیه 122 توبه فرموده (گروهی) بروند در دین فقیه شوند؟«فلو لا نفر من کل فرقه منهم طائفه لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در آیه‌ی 122 توبه که در موقع جهاد با کفار نازل شد متذکر می‌شود همه لازم نیست با آن‌همه اهمیتی که جهاد دارد، به جهاد بروید، عده‌ای بروید در مراکز علمیِ دینی و در دین تعمق و تفقه کنید و برگردید جامعه‌تان را هدایت نمایید. موفق باشید
7394
متن پرسش
بسمه تعالی. . .سلام علیکم استاد عزیز. . .1- حدود 4 سال است روی مباحث شما وقت میگذارم،و الان حدود 1 سال است که روی مباحث معاد هستم،هنوز این سوال برایم حل نشده که چگونه از بهشتی که تجلی اسماء الهی است میشود گذشت؟قبل که معارف نادرستی به خوردمان داده بودند،راحت تحلیل میکردیم،حال که حور و قصور را تجلی اسماء الهی آن هم با اسم لطیف میدانیم،آن هم متحد با خودمان به نحوی که لا خطر فی قلب بشر،هر چقدر فکر میکنیم اصلا برایمان قابل هضم نیست.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید اگر خداوند به اهل ایمان بهشت را وعده می‌دهد به چیز کمی وعده نداده است، می‌ماند که هستند اولیائی که از مقام تجلی اسماء الهی که اصطلاحاً مقام واحدیت است می‌گذرند تا به مقام تعیّن اولی که مقام فناء فی اللّه است برسند. اینان آن کسانی هستند که از بهشت می‌گذرند و لذا همه‌چیز را در فنای به حق می‌بینند و اظهار می‌دارند: «ما رَأیْتُ‏ شَیْئاً إلّا وَ رَأیْتُ اللّهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَه» یعنی هرچیزی را به جنبه‌ی حقانی‌اش می‌بینند. همین‌ها هم نظر به بهشت را به‌کلی منتفی نمی‌دانند چون بهشت محل تفصیل نور تعیّن اوّل است. آری این‌ها به بالاتر از بهشت هم نظر دارند. موفق باشید
7393
متن پرسش
با عرض سلام و ارادت خدمت استاد ارجمندم, استاد ممنون میشم منو در مورد ذیل راهنمایی کنید چندی پیش یک مصیبتی بزرگی به بنده رسید که با صبر و دعا و کمک خواستن از خدای حکیم این مصیبت رفع شد. دوران سختی بود اما با یاری خدا گذشت و در عوض خدا یک سری حقایق عالی را یرای من روشن ساخت و باعث پیشرفت در سلوکم شد. اگرچه نتایج فردی عالی نصیبم شد اما هر موقع یاد آن دوران می افتم قلبم می گیره و دوباره نمی خوام اون دوران تکرار بشه. می دانم که از امتحان خدا نمیشه در رفت اما همیشه در نمازهایم از خدا عاجزانه تقاضا می کنم اگه خواست منو دوباره امتحان کنه با این نوع مصیبت خاص امتحان نکنه . استاد آیا این نوع دعا کردن و تقاضا از خدا درسته؟ التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: دعای خوب و به‌جایی است با این تأکید که هرگز از خدا نخواهید شما را امتحان نکند بلکه بخواهید: «رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِه‏» . موفق باشید
7392
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد عزیز می خواستم نظرتان را راجع به عطار نیشابوری بدانم. ایا این مطلب درست است که موضوع سیمرغ را که عطار مطرح کرده است به نوعی به اومانیسم بر می گردد؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سیمرغ در منظر عارف ،درست نقطه‌ی مقابل اومانیسم است. عارف در سلوک خود به جایی می‌رسد که غرق در حقیقت می‌شود و از او هیچ چیزی نمی‌ماند مگر احساس وجود حق. این کجا و اومانیسم که همه‌چیز را با محور انسان معنا می‌کند و آن‌هم نه انسانی که بنده‌ی خدا باشد بلکه انسانی که خدا هم بنده‌ی او است. موفق باشید
7391
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد طاهر زاده به نظر شما ایا می توان مبدأیی برای شروع اومانیسم در نظر گرفت؟ یا اینکه اومانیسم ریشه در تاریخ بشر دارد؟ آیا ماجرای سقیفه ریشه در اومانیسم دارد یا مبنای دیگری دارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اومانیسم با خودخواهی فرق دارد. اومانیسم یعنی نگاهی به انسان که انسان را محور هست‌ها و نیست‌ها و محور خوبی‌ها و بدی‌ها می‌داند. اومانیسم ریشه در سوبژکتیویته دارد. موفق باشید
7390
متن پرسش
به نام خدا با سلام و عرض ادب خدمت استاد طاهرزاده عزیز پیرو سوالات مدیریتی، همانگونه که استحصار دارید مقام معظم رهبری تحول در علوم انسانی را از جامعه دانشگاهی خواستار شدند و بر همین اساس بنده در مبانی علم مدیریت در حال تحقیقم. ایشان می فرمایند : بسیارى از مباحث علوم انسانى، مبتنى بر فلسفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌هائى هستند که مبنایش مادیگرى است، مبنایش حیوان انگاشتن انسان است، عدم مسئولیت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوى به انسان و جهان است. خوب، این علوم انسانى را ترجمه کنیم، آنچه را که غربى‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها گفتند و نوشتند، عیناً ما همان را بیاوریم به جوان خودمان تعلیم بدهیم، در واقع شکاکیت و تردید و بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌اعتقادى به مبانى الهى و اسلامى و ارزشهاى خودمان را در قالبهاى درسى به جوانها منتقل کنیم؛ این چیز خیلى مطلوبى نیست. (پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری 8/6/1388) اینکه بنده درباره‌ى علوم انسانى در دانشگاه‌ها و خطر این دانشهاى ذاتاً مسموم هشدار دادم - هم به دانشگاه‌ها، هم به مسئولان - به خاطر همین است. این علوم انسانى‌اى که امروز رائج است، محتواهائى دارد که ماهیتاً معارض و مخالف با حرکت اسلامى و نظام اسلامى است؛ متکى بر جهان‌بینى دیگرى است؛ حرف دیگرى دارد، هدف دیگرى دارد. وقتى اینها رائج شد، مدیران بر اساس آنها تربیت میشوند؛ همین مدیران مى‌آیند در رأس دانشگاه، در رأس اقتصاد کشور، در رأس مسائل سیاسى داخلى، خارجى، امنیت، غیره و غیره قرار میگیرند. (پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری 29/7/1389) علوم انسانى اهمیت دارد، علوم انسانى کنونى در کشور بومى نیست، متعلق به ما نیست، ناظر به نیازهاى ما نیست، متکى به فلسفه‌ى ما نیست، متکى به معارف ما نیست، اصلاً ناظر به مسائل دیگرى است، مسائل ما را حل نمیکند. دیگرانى طرح مسئله کردند، براى خودشان حل کردند - به درست و غلطش هم کار نداریم - اصلاً از ما بیگانه است. (پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری ۱۳۸۹/۰۶/۱۴) دکتر داوری اردکانی در کتاب علوم انسانی و برنامه ریزی توسعه در صفحات 16 تا 18 به طور خاص و در جاهای دیگر کتاب اساسا این بحث را رد می کند و می فرمایند: درک معنی اسلامی شدن علم دشوار است. علوم انسانی اسلامی با جامعه اسلامی و دینی به وجود می آیند و اگر قرار باشد یکی از این دو بر دیگری مقدم باشد، تقدم با جامعه است. ... پدید آمدن جامعه دینی هم موقوف و موکول به تجدید تفکر و عهد دینی و پایان یافتن تاریخ غربی و بازگشت مردمان به ساحت قدس بر اثر قوت گرفتن تفکر دینی است. ... با توجه با این معنی اصلا ضرورت ندارد که از علوم انسانی اسلامی بگوییم، زیرا این امر از دو حال خارج نیست: یا به علوم اجتماعی نیاز نداریم، یا با وجود تفکر دینی، انها را بدون دشواری به دست می آوریم.... در جای دیگری می فرمایند: وقتی همه شئون و جلوه های تجدد را بر مبنایی غیر از مبنای تاریخی اش می طلبیم و باطن تجدد را پذیرفته ایم و می خواهیم ظاهرش طوری باشد که ما بپسندیم، یعنی در حقیقت تجدد را مثال و نمونه زندگی دانسته ایم و نیازهای روحی و علمی خود را با آن می سنجیم اما می خواهیم هر چه را که در آن است برای خود بازسازی کنیم. پیداست که اگر گذشت از تجدد ممکن و میسر و محقق شود، همه عناصر و آثار و دستاوردهای تجدد از میان نمی رود، اما با حفظ همه چیز و رنگ و جلوه دیگر دادن به آن ها دیگر از گذشت نمی توان گفت. اما شاید بگویند هیچ یک از ما شئون تجدد را رد و نفی نمی کنیم بلکه آنها را بر مبنایی دیگر قرار می دهیم. این سخن قدری عجیب است و گویندگان ظاهرا نمی دانند که هر امری را بر هر بنیادی نمی توان قرار داد. علمی که غایتش قدرت و تملک و استیلا است بر مبنای عرفانی و دینی قرار نمی گیرد و چگونه ممکن است و چه کسی این توانایی را دارد که تنه و شاخ و برگ و ثمر علم کنونی را از ریشه اش جدا کند و آن را با ریشه دیگری پیوند زند؟ به این جهت استدعا کرده ام که بیاییم از این بحث بگذریم. علوم اجتماعی موجود به جامعه مدرن تعلق دارد و در زمین تجدد روییده است و اگر آنرا به زمین و هوای دیگری ببرند معلوم نیست که بر سر آن چه خواهد آمد. ... در صفحه 39 می فرمایند: قصد تجدید نظر در علوم انسانی با تأیید و اثبات موجودیت این علوم آغاز شده است، یعنی پذیرفته اند که علوم اجتماعی باید باشند و شاید متوجه شده اند که برای سیر در راه توسعه باید به علوم اجتماعی رجوع کرد، اما چون توسعه غربی را نمی خواهند، می خواهند علوم انسانی را هم متناسب با توسعه ای که خود می پسندند ترتیب دهند این امر وقتی محقق و ممکن می شود که لااقل به اجمال معلوم باشد که این توسعه مورد نظر چیست. ... کسی که به نظام دینی عقیده دارد حق دارد طالب علوم انسانی روییده از زمین فرهنگ تاریخی و بالیده در هوای سنن دینی و قومی شد. عیب این تمنا اینست که بر مبنای قول نیندیشیده به امکان جمع نظام دینی با مدرنیته استوار است. لذا خواهش دارم: 1- نظرتان را در خصوص این بحث دکتر داوری بیان فرمایید؟ 2- اگر جامعه مقدم بر علوم انسانی است خود جامعه را چگونه باید ساخت؟ پس چرا قران که دستورالعمل زندگی است (و به نوعی تمام علوم انسانی در آن یافت می شوند) قبل از تشکیل جامعه اسلامی و اصلا برای تشکیل آن نازل شده است؟ 3- آیا حکومت اسلامی اصلا به علوم انسانی و اجتماعی نیازی دارد؟ 4- اگر مدرنیته به پایان خود رسیده است علوم انسانی که در واقع راهبر آن بوده اند دیگر به کاری می آیند؟ 5- آیا اصلا تحول در علوم انسانی اجرایی است؟ چگونه؟ 6- اگر علوم انسانی در غرب برای توسعه بوده اند ما علوم انسانی اسلامی (به فرض قبول تحول در این علوم) را برای چه می خواهیم؟ آیا توسعه دیگری مد نظر ماست؟ 7- آیا به نظر شما جمع نظام دینی و مدرنیته امکانپذیر است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- عنایت داشته باشید آقای دکتر داوری و ا مثال ایشان تئوری‌پرداز موضوعات فکری هستند و باید هم همین‌طور عمل کنند ولی مقام معظم رهبری مسئولیت اجرای اهداف و آرمان‌های نظام مقدس اسلامی را دارند و کار ایشان شبیه کسی است که باید کشتی معیوبی را در وسط دریا تعمیر کند. ایشان که نمی‌توانند بگویند این کشتی را کنار بگذاریم و یک کشتی دیگر سوار شویم، باید همین کشتی را تعمیر کنیم وگرنه وسط دریا غرق می‌شویم. لذا در راستای انتقال از تمدن غربی به تمدن اسلامی ما باید در چنین فضایی نسبت به علوم انسانیِ موجود تغییر دیدگاه دهیم و دیدگاه‌های انسان‌شناسانه‌ی خود را وارد کنیم – بر فرض هم که بنا به گفته‌ی جناب آقای دکتر داوری، اساساً جایگاه علوم انسانی در فرهنگ غربی معنا دهد که حرف درستی است – تا به مرور به جایی برسیم که از فضای نیاز به علوم انسانی گذر کنیم 2- حتماً همین طور است که اگر جامعه‌ای با هویت دینی به صحنه بیاید پیرو آن ساختارهای مخصوص خودش را می‌آورد و همین‌طور که دکتر می‌فرماید باید بدانیم هر فکری و هر چیزی در هر مزرعه‌ای با تاریخ دیگر ظهور نمی‌کند، و اسلام هم از همان ابتدا آموزه‌هایی را مطرح می‌کند که با تحقق جامعه‌ی دینی معنای خود را می‌یابد و ما هم با نظر به تحقق جامعه‌ی دینی داریم کارهای خود را در نظام اسلامی سر و سامان می‌دهیم و به همین جهت از بعضی از نهادها گله‌مندیم که متوجه نیستند نباید برنامه‌هایی را دامن زد که ما را از تحقق جامعه‌ی دینی غافل می‌کند 3- حکومت اسلامی به علوم انسانی و اجتماعی نیاز دارد ولی نه در قالب و رویکردی که غرب به آن دامن زده، ما فعلاً در دوره‌ی گذار هستیم و در این رابطه مجبوریم این علوم اسلامی را مدّ نظر قرار دهیم ولی رویکرد آن‌ها را تغییر دهیم. 4- در سؤال سوم این نکته نیز روشن می‌شود 5- با توجه‌دادن انسان‌ها به انسانی که تا ملکوت می‌تواند حاضر باشد شرایط برای پشت‌کردن به علوم انسانی غربی در محافل آکادمیک فراهم می‌شود 6- ما وقتی انسانی را تعریف کردیم که خلیفه‌ی خدا است عملاً توسعه به معنای غربی را از منظر او خارج کرده‌ایم و او را متوجه تمدنی کرده‌ایم که بستر اتصال زمین به آسمان است در این بستر تمام ابزارها معنای دیگری دارند 7- به نظر بنده جمع نظام دینی و مدرنیته محال است ولی ما در شرایط گذار هستیم و برای عبور از مدرنیته باید سازکار داشته باشیم، نمی‌شود از فردا با مدرنیته قهر کنیم. روش مقام معظم رهبری در این امر فوق‌العاده دقیق است. موفق باشید
7389
متن پرسش
بسمه تعالی.سلام واحترام خدمت شما.استاد کدام بیت گلشن رازصریحا بیان کننده توحید افعالی است؟باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب شریف «گلشن راز» پر است از ابیاتی که نظر به توحید افعالی دارد، چه بگویم از کتابی که در جای جای عالم، خدا را به ما نشان می‌دهد. گفت: « عناصر جمله از وی گرم و سرد است. سپید و سرخ و سبز و آل و زرد است. بود حکمش روان چون شاه عادل. که نه خارج توان گفتن نه داخل. چو از تعدیل شد ارکان موافق. ز حسنش نفس گویا گشت عاشق. نکاح معنوی افتاد در دین. جهان را نفس کلی داد کابین. از ایشان می پدید آمد فصاحت. علوم و نطق و اخلاق و صباحت. ملاحت از جهان بی‌مثالی. درآمد همچو رند لاابالی. به شهرستان نیکویی علم زد. همه ترتیب عالم را به هم زد. گهی بر رخش حسن او شهسوار است. گهی با نطق تیغ آبدار است. چو در شخص است خوانندش ملاحت. چو در لفظ است گویندش بلاغت. ولی و شاه و درویش و توانگر. همه در تحت حکم او مسخر. درون حسن روی نیکوان چیست. نه آن حسن است تنها گویی آن چیست. جز از حق می‌نیاید دلربایی. که شرکت نیست کس را در خدایی. کجا شهوت دل مردم رباید. که حق گه گه ز باطل می‌نماید. مؤثر حق شناس اندر همه جای. ز حد خویشتن بیرون منه پای » چه اسراری که در این ابیات نهفته است و در جای خود باید به آن بپردازید. موفق باشید
7388
متن پرسش
استاد عزیز سلام ممنون میشم خارج از نوبت به سوالاتم جواب بدهید دکتر کرمی هستم رزیدنت روانپزشکی .خدا را شکر پایان نامه ام تمام شد و دارم اماده میکنم برا دفاع .خودم اصلا راضی نیستم و فرصتم نداشتم ولی برا دست گرمی و انشا الله شروع چنین تحقیقاتی تجربه خوبی بود . 1.ممنون میشم مقاله را که فرستادم مطالعه ونظرتان را بفرمایید واگر فرصت ندارید فصل اخر را حتما مطالعه فرمایید ودر صورت مخالفت بفرمایید تا حذف کنم 2.اگر اشکال نداره علاوه بر پایان نامه در مقاله هم اسم حضرت عالی را بیارم البته برای من افتخاره و نگران زحمت برای شما هستم 3.اگر مدنظرتان مجله ای هست بفرمایید تا انجا چاپ کنیم چون برای فارغ التحصیلی نیاز به چاپ در مجله ISIدارم 4.استاد اگر خدا بخواد تا اخر اسفند بیمارستانم تمومه وتیر هم در صورت قبولی تو امتحان درسم تمام میشه و امتحان بورد هم شهریوره که اگه قبول بشم امکان هییت علمی شدن دارم اول اینکه دعام کنیید چون خسته شدم درسم نمی خونم دوم اینکه باتوجه به جو حاکم بر دانشگاه از اول انقلاب تا حالا دوست دارم برم یه گوشه محروم کشور بیمار ببینم و خودما راحت کنم و بورد هم امتحان ندم چماق سهمیه ای بودن ریشی بودن ارمانی حرف زدن و...شاید به سمت فرسایشم برده همه جا باید انرژی بذاری تا یه کار خیلی کوچک جلو بره .ولی از طرفی فکر جا خالی کردن و اینکه بودن امثال ما تو دانشگاه مفیده اذیتم میکنه .بفرمایید چه کار کنم البته بورد خیلی سخته و باید خیلی خیلی بخونم ومنم خیلی خیلی تنبلم.دردم یکی دوتا نیس 5.در اخر واقعا تشکر میکنم ودعا فرمایید شرابی بدند که مست بشیم و از اینا راحت بشیم البته شرابش مثل قرص وامپولهای ما نباشه چکیده هدف این نوشتار که با عنوان بررسی تطبیقی مفهوم عقل در منابع اسلامی و منابع روانپزشکی و روانشناسی فراهم آمده تبیین مفهوم عقل در منابع اسلامی و منابع روانپزشکی مرجع دانشگاهی و مقایسه این دو منبع می باشد. گردآورنده ابتدا تعاریف عقل را در فرهنگ لغات عربی، فارسی و انگلیسی پیدا کرده و به توضیح واژه عقل در فرهنگ لغات قرآنی پرداخته است سپس مفهوم عقل را از نظر فلاسفه مخصوصاً فلاسفه اسلامی و بالاخص ملاصدرا و ابن سینا مشخص کرده و بعد از آن مفهوم عقل را در کلام معصوم علیهم السلام و قرآن پیگیری کرده و در آخر به کتب مرجع روانپزشکی مراجعه و مفاهیم مرتبط با عقل را استخراج کرده است. معادل فارسی عقل، خرد اندیشه و گاه هوش است و فلاسفه عقل را از یک دیدگاه به عقل نظری و عقل عملی تقسیم می‌کنند و از روایات معصومین علیهم السلام جامع ترین و زیباترین کلام حدیث جنود عقل و جهل می‌باشد که به وضوح مفهوم عقل را در فرهنگ اسلامی مشخص می‌کند و با مطالعه این حدیث اختلاف بین دو دیدگاه اسلامی و روانپزشکی از نظر واژه عقل آشکار شده و خلاصه مطلب اینکه عقل اسلامی، مخاطب خداوند است و ضامن بهشت و رسول باطنی است و عقل روانپزشکی باعث گذران امور دنیایی و رسیدن به راحتی و آسایش دنیایی می‌شود و در مورد زندگی بعد از دنیا سکوت می‌کند. گردآورنده مدعی است استفاده از مفاهیم و تفاسیر عقل در اسلام که عصاره آن در حدیث جنود عقل و جهل نمایان است باب جدیدی برای شناخت و درمان بیماری‌های روانپزشکی ایجاد می‌کند. کلید واژه: عقل، عقل و روانپزشکی، عقل و فلسفه، عقل و روایات، عقل و قرآن مقدمه: عقل و دیگر کلمات معادل در علوم اسلامی و علوم روانشناسی و روانپزشکی از جایگاه خاصی برخوردار است. شناخت چیستی و ابعاد مختلف و مراتب مفهوم عقل، جایگاه و منزلت عقل، تأثیرگذاری و تأثیرپذیری این مفهوم از دیگر ابعاد شخصیتی انسان، تغییر و ثبات عقل، سلامت و بیماری عقل از دیدگاه علوم اسلامی جایگاه بلند و رفیعی دارد (1) مقالات و کتب مختلف و فراوانی که در آن دانشمندان علوم اسلامی و انسانی سعی کرده اند به نوعی این مفهوم را تعریف و بسط دهند به تنهایی دلیل کافی بر این ادعاست در این راستا می توان به آثار برجسته ای از جهان اسلام که توسط دانشمندان شاخص به رشته تحریر درآمده است همچون ابن سینا، فارابی، ابن عربی، ملاصدرا و علامه طباطبایی اشاره کرد(2) در حیطه علوم انسانی نیز دانشمندان زیادی همچون سقراط ، بقراط ، افلاطون و دانشمندان دو سده اخیر مانند کانت و دکارت در این زمینه آثار و مقالات فراوانی داشته اند (3). با مشاهده مقالات زیادی در این رابطه، مانند رابطه عقل و وحی از نظر امام محمد غزالی، بررسی تطبیقی مفهوم عقل در فلسفه ابن سینا و توماس آگونیاس، مقایسه بین دیدگاه ملاصدرا و مولوی و ابن عربی و کانت این سؤال مطرح می شود که آیا دست یافتن به یک مفهوم کلی از عقل که مورد پذیرش همه این دانشمندان باشد امری شدنی است (4). به دلیل گستردگی مفهوم عقل جمع بندی این مفهوم به صورت خلاصه در یک مقدمه و بیان مسئله ناممکن است و اساساً موضوع پژوهش حاضر و سوال مطالعه همین است.کلمه عقل که مصدر برای ( عقل-یعقل) می باشد به معنای ادراک و فهمیدن چیزی است البته ادراک و فهمیدن کامل و تمام و به همین سبب نام آن حقیقتی را که در آدمی است و آدمی به وسیله آن میان صلاح و فساد و میان حق و باطل و میان راست و دروغ را فرق می گذارد عقل نامیده اند البته این حقیقت مانند نیروی دیدن و شنیدن و حفظ کردن و سایر قوای آدمی که هر یک فرعی از فروع نفس اوست نمی باشد بلکه این حقیقت عبارت است از نفس انسان مدرک. آن عقل که آدمی را به حق و فضیلت دعوت می کند عقل عملی است که به نیکی و زشتی حکم می کند نه عقل نفس انسان مدرک نظری که حقایق اشیاء را درک می کند، عقل عملی مقدمات حکم خود را از احساسات درونی دریافت می کند و احساساتی را که در نخستین مراحل زندگی برای انسان شکل می گیرد قوای شهوی و غضبی است اما قدرت نطق و تعقل و ادراک که توان قدسی است در مرحله نخست تنها به صورت استعداد و توان نهفته است که خروج آن از مرحله استعداد حرف به مرحله فعلیت صحیح نیازمند تربیت است.(5) علامه طباطبائی عقل را شریف ترین نیرو در وجود انسان می داند که قرآن بیش از سیصد مورد مردم را به استفاده از آن دعوت کرده است و خداوند در قرآن حتی در یک آیه نیز بندگان را امر نفرموده نفهمیده به قرآن ایمان آورند.(5) در قرآن واژه عقل یکبار به صورت عقلوه بیست و چهار بار یعقلون و یک بار نعقل و یک بار یعقلها و بیست و دو بار تعقلون به کار رفته است.(6) کلمه عقل در اصل لغت به معنی بستن و گره زدن است لذا طنابی را که زانوی شتر را می بندند عقال گویند به همین مناسبت ادراکهایی را هم که انسان دارد و آنها را در دل پذیرفته عقل نامیده اند و نیز آن قوه ی را که به وسیله آن خیر و شر و حق و باطل را تشخیص می دهد عقل نامیده اند.(7) از دیدگاه فلاسفه عقل نظری شامل عقل هیولایی که در آن نفس دارای استعداد محض برای درک حقایق می شود عقل بالفعل که در آن نفس می تواند علوم نظری و اکتسابی را به وسیله بدیهیات کشف کند عقل بالملکه که نفس انسانی ضروریات و بدیهیات علوم نظری را کسب می کند و عقل مستفاد که تمام مکتسبات عقل نظری بالفعل در تعیین موجود می باشد، میابشد وعقل عملی انسان را در استنباط اصول به مقاصد اختیاری یاری می کند و مراتب عقل عملی شامل تجلیه، تخلیه ، تحلیه و فنا می باشد به نظر ملاصدرا وقتی عقل معقولاتی را دریافت قلب و عظمت و جلال خداوند را می یابد و وقتی علم به خدا و روز قیامت حاصل شد خشیت خداوند در قلب ایجاد می گردد.(8) عقل فلسفی ابزاری برای معرفت است که کاربردش کلیات است برخلاف عقل قرآنی که به نحوه کاربردی سعی دارد از پدیده های جزیی و ظاهری به امور کلی و مهم منتقل شود و میان جزئیات و کلیات پیوند برقرار سازد.(8) ملاصدرا در تبیین عقل دو واژه اشتراک ( یعنی اشراک لفظی ) و تشکیک ( مثل واژه نور ) بکار برد. همچنین علاوه بر تقسیم بندی عقل نظری و عملی از عقل منفصل ( یعنی همان عقلی که به عنوان صادر نخستین بوده ) و عقل متصل ( همان عقل بشری یا نفس ناطقه انسانی ) نیز استفاده کرده است.9)) به نظر می رسد مفهوم عقلی که در منابع اسلامی و علوم فلسفی وجود دارد بسیار وسیع تر و جامع تر از مفهوم عقل در علوم روانپزشکی و روانشناسی است و در نتیجه این اختلاف وسعت معنایی عقل به نظر می رسد جایگزین کردن این مفهوم در علوم روانشناسی و روانپزشکی بتواند دریچه ای از علوم جدید را برای این علوم بگشاید و باعث ارتقاء این علوم شود اگرچه در نگاه ابتدایی ظاهراً، علوم روانشناسی و روانپزشکی از دیدگاه علوم اسلامی به عقل نظر نکرده اند ولی در جای جای این متون با عناوین مختلف از مفهوم عقل استفاده شده است که در این راستا می توان به کلماتی همچون Wisdom، reason و Intellect ، understanding، Judgement، Insight و mind و Idea و thought و ration و realism ، Cannily، belief اشاره کرد.(10) آزمایشات تجربی از دیدگاه های مختلف این علوم برای اثبات این مفاهیم استفاده شده ولی با این حال یک جایگاه ویژه و خاص برای عقل، مفاهیم عقلی و محدوده اثرگذاری این مفاهیم در نظر گرفته نشده و این سؤال اساسی را به ذهن می آورد که در واقع مفهوم عقل از نظر علوم روانشناسی و روانپزشکی چیست و آیا می توان با کمک گرفتن از علوم اسلامی این مفهوم را به طور موشکافانه ای بحث کرد و این نقیصه را جبران کرد.از طرف دیگر مفهوم عقل و معادلات آن در روانپزشکی قانونی و قضاوت هم مفهومی مهم و تعیین کننده است و مقیاسی برای دریافت پاداش و جزاء های سنگین و یا معافیت از آنهاست.در آنجا شخص مبتلا به اختلال مشاعر کلی حتی در صورت ارتکاب قتل هم معاف از هر گونه مکافات دنیوی است و این نکته جهت اهمیت شناخت دقیق مفهوم عقل را برای یک روانپزشک نشان می دهد . جهل یا سوء تعبیر روانپزشک نسبت به مفهوم عقل و میزان همخوانی آن با مفهوم عقل در روانپزشکی میتواند منجر به بروز اشتباهات جبران ناپذیری در کار روانپزشک شود.(11) در روانشناسی و روانپزشکی مدرن نیز عقل جایگاه مهمی دارد زیرا در یک طرف وجود وسلامت عقل شاخص سلامت روان است و از طرف دیگر ضعف یا اختلالات آن میتواند شاخص های خوبی برای ابتلا به بیماری های روانی باشد.ولی علی رغم این موضوع این سؤال مطرح است که آیا این معادلات مفهوم عقل در روانپزشکی و روانشناسی (Reality Testing = سنجش واقعیت »« Judgement = قضاوت » Thought = تفکر »« Ration = منطق) مساوی همان مفهوم عقل در علوم اسلامی و علوم قضایی است یا با آن تفاوت دارد. در این مطالعه درصدد دسترسی به پاسخ این سؤال هستیم.(11) معنای لغوی و اصطلاحی عقل: عقل لفظی عربی است و در عرب عقال (افسار) مانع حرکت شتر معرفی می‌گردد و معادل فارسی این واژه خرد، اندیشه و گاه هوش است و برای معادل انگلیسی آن بیشتر می‌توان به wisdom اشاره کرد. در زبان عربی به کسی که در حال دیدن است مبصر و کسی را که می‌تواند ببیند بصیر می‌گویند ولی برای عقل چنین تعبیری وجود ندارد چرا که به کسی که در حال تعلق کردن است باید گفت عقلنده که این تعبیر وجود ندارد و برای عقل در جایگاه مصدری و فعلی از کلماتی مثل فهمیدن و علم پیدا کردن و تعقل کردن استفاده می‌شود. و در جایگاه حاصل مصدری و اسمی از این لفظ استفاده می‌شود یعنی کسی که عاقل است. در اصطلاح برای عقل می‌تواند دو مفهوم را متذکر شد یکی قوه‌ای که بالفطره آماده قبول دانش است و یکی هم علمی است که به وسیله آن قوه کسب می‌شود. از تعاریف گفته شده در عقل می‌توان به نمونه‌های زیر اشاره کرد: -عقل یعنی ادراک و فهمیدن کامل و تمام، و حقیقتی است در وجود آدمی که میان حق و باطل را فرق می گذارد و این فرعی از فروع نفس نیست بلکه عبارت است از نفس انسان مدرک. -عقل در علمی استعمال شده که انسان بدون کمک دیگران به آن دست می‌یابد. -مراد از عقل در کلام الهی آن ادراکی است که با سلامت فطرت برای انسان دست می‌دهد. -ادراکهایی که انسان دارد و آنها را در دل پذیرفته و عقد قلبی نسبت به آنها بسته را عقل گویند. -عقل انسان را به حبس و بند می‌کشد و از لاقیدی و آزادی مطلق خارج می‌کند و صاحب خود را از سقوط در هلاکت مهار می‌کند و باز می‌دارد. عقل از نظر فلاسفه: در حکمت متعالیه قوا، درجات مختلف یک نفس واحده هستند و حقیقتی جدای از حقیقت آن نفس واحده ندارند، همان نفس واحده است که دارای درجاتی است و در هر درجه یک کاری انجام می‌دهند نه اینکه یک نفس باشد و چند قوه. و این مراتب و درجات یک مرتبه برای نفس حاصل نمی‌شوند بلکه در طول هم برای نفس حاصل شده پس این نفس است که در مرتبه عالی به ادراک کلی و در مرتبه نازل به ادراک خیالی و حسی می‌پردازد و بر این اساس شأن و قوه به عنوان مراتب طولی نفس آشکار می‌شوند قوای نفس به طور کلی به دو گروه قوای تحریکی (عملی) و قوای ادراکی( علمی) تقسیم می‌شوند. برای نفس انسانی یک نسبتی به مبادی عالیه و مافوق خودش می‌باشد و از آنها فیض دریافت می‌کند و یک نسبتی هم به مادون خود یعنی بدن دارد که فیض می‌دهد لذا قوه مدرکه که صورت نفس ناطقه می‌باشد از این منظر دو شعبه پیدا می‌کند یکی عقل نظری که نسبت آن به عالم مافوقش است و یکی عقل عملی که نسبت آن به عالم مادون خویش می‌باشد. عقل نظری همان بینش انسان است و تأمین کنندة علم است و کارش ادراک کلیات و معانی مرسله است و حیطه عملیاتی آن در محدودة هست‌ها است و مربوط به اموری است که وجود یا عدم وجود آنها در اختیار ما نیست و حیطه کار عقل نظری را اعتقادات تشکیل می‌دهد و دستاورد عقل نظری در یک نگاه جهان بینی است در این رابطه برای عقل نظری مراتبی متصور است که شامل:1)عقل هیولانی یعنی یک قوه صرف که مستعد است به عقل بالفعل برسد و خالی از جمیع صور عقلیه است و هر نقشی که به او داده شود می‌گیرد این مثل طفلی است که مستعد آموختن است و به این عقل منفعل نیز می‌گویند. 3-عقل بالملکه: انسان در این مرحله دارای معقولات اولیه می‌شود و نسبت به صور معقولات ثانویه در حکم قوة ممکنه است و به این مرحله از عقل استعداد اکتساب می‌گویند مثل کودکی که آماده شده او را نزد استاد ببرند. 3-عقل بالفعل: استعداد اکتساب در این مرحله بالفعل می‌شود و نفس توانایی و قدرت استحضار معانی و معقولات کسب شده را دارا می‌شود. در این مرحله نظریات را به وسیله بدیهیات و ضروریات از طریق فکر یا حدس کسب کرده و احتیاج به کسب جدید ندارد و با توجه به خزانه خود آنها را استحضار می‌کند. 4- عقل بالمستفاد: تمام قوت‌ها و استعدادهای قوه عاقله به فعلیت رسیده‌اند و دیگر هیچ حالت منتظره‌ای در آن نمی‌باشد و حتی استعداد استحضار هم در آن وجود ندارد بلکه تمام معقولات در نزد او حاضر هستند در این مرحله علم حضوری به اشیاء دارد یعنی وجود خارجی اشیاء در نزد نفس حاضر و متمثل می‌باشند و در این مرحله انسان همانند کسی است که کتابت را بالفعل آموخته و دارای ملکه کتاب شده است و این عقل اولین رتبه موجودات مفارقه تامه در قوس صعود است که به طور کلی از ماده و لواحق ماده مبرا هستند و نفس انسان در این مقام به منتها مراتب خود می‌رسد و آنچه را عقل فعال مشتمل بر آن است مشتمل می‌شود منتها اشتمال عقل فعال بر صور موجودات اشتمال فعلی است و اشتمال عقلی مستفاد بر صور موجودات جنبه انفعالی دارد. و اما عقل عملی که مربوط به امور جزئیه‌ای است که وجود و عدم آنها در اختیار ما هست و افعال مفید به حال انسان را معرفی می‌کند و کارش تشخیص بایدها و نبایدهاست و این تدبیر کننده بدن است و دارای مراتبی است که شامل 1-تخلیه (پیرایش از تمام رذایل) 2 -تجلیه (جلا دادن ظاهر بر اساس شروع) 3 -تخلیه (جایگزین کردن فضایل) 4- فنا (غرق درتماشای جمال حق از نظر افعالی، صفاتی و ذاتی) به بیانی می‌توان گفت قرار است تمام آنچه را که عقل نظری می‌فهمد عقل عملی اجرا کند و این دو در اصل دوروی یک سکه‌اند و در مراحل عالی عین هم می‌شوند. ابن سینا نفس را اینگونه بیان می‌دارد که نفس شامل نفس نباتی (که خود دارای قوة غاذیه، نامیه و مولده است) نفس حیوانی که خود شامل دو قسمت محرکه و مدرکه است که نفس محرکه یا شوقیه توسط قوای شهویه و غضبیه اثرگذار است و نفس مدرکه شامل حواس بیرونی (پنج حس) و حواس درونی (که شامل حس مشترک، خیال (مصوره)، متخیله، و هم و حافظه (ذاکره) است و نفس انسانی که تعقل کلیات را بر عهده دارد و شامل قوة عالمه (عقل نظری) و قوة عامله (عقل عملی) است که اولی ادراک عقلی می‌کند و دومی تدبیر بدن را بر عهده دارد. ابن سینا از دو مفهوم عقل فعال وعقل قدسی نیز استفاده می‌کند که اولی حقیقتی است که عقل را از مرحله بالملکه تا مرحله عقل بالفعل بالا می‌برد و دومی از جنس عقل بالملکه است ولی در مرتبه بالاتری قرار دارد. در سیر نفس می‌توان اینگونه بیان داشت که هیولای اولی که هیچ چیزی برای او متصور نیست و قوة محض است صورت جسمیه به خود می‌گیرد جسم حاصل می‌شود معدن حاصل می‌شود اولین درجه تجدد ایجاد شده نفوس نباتی نفوس حیوانی نفوس ناطقه شکل می‌گیرد به سمت استکمال پیش می‌رود تا به عقل مستفاد برسد و در اینجا پا را از این نشئه به ماورای ماده می‌‌گذارد وقتی تجرد کامل شد از بدن جدا می‌شود و به مرتبه‌ای فوق عقل اول در قوس نزول می‌رسد پس می‌توان گفت نفس انسان در سیر تکاملی خود دارای سه نشئه وجودی یا ادراکی است اولین مرتبه ادراک حسی و طبیعی است (حواس پنجگانه) مرتبه وسط مرتبه تخیل (حواس باطنی) و درآخر نشئه عقلی است (قوه عاقله) و بر این اساس نفس ناطقه دارای سه مقام است مقام عقل و قدس مقام نفس و خیال و مقام حس و طبیعت و انسان نیز سه وجه دارد: 1- حسی(جسم) 2-نفسی (برزخی) 3-عقلی از منظر دیگر می‌توان گفت انسان دارای یک نفس واحد به نام نفس ناطقه است که مبدأ کلیه افعال است و جامع جمیع مراتب نباتی و حیوانی و عقلانی است و مراتب نفس شامل نفس اماره (کشاندن به بدی) نفس لوامه (سرزنش کننده از پلیدیهای درون) نفس مطمئنه (وقتی انسان از هوس تخلیه شود پیدا می‌شود) و نفس ملهمه (می‌توان به وسیله آن حقایق عقلی را مشاهده کرد) می‌باشد. در یک تقسیم بندی موجودات ممکنه از نظر حکما به دو گروه تقسیم می‌شوند که شامل جوهر و عرض می‌باشند و جوهر شامل ماده، صورت، جسم، نفس و عقل است. از نظر حکمت متعالیه عوالم سه دسته عالم طبیعت، عالم مثال و عالم عقول هستند و رابطه بین این عوالم سه گانه رابطه طولی است و مرتبه بالایی بر مرتبه پایینی برتری دارد و هر موجود طبیعی با توجه به این عوالم سه نحوة از وجود دارد یکی وجود عقلی و یکی مثالی و یکی مادی. اصل هستی امکانی را فلاسفه به شکل یک دایره ترسیم می‌کنند: فلاسفه معتقدند صادر نخست از حق تعالی همان عقل اول است که از آن عقول طولیه ایجاد می‌شود و آخرین عقل طولی که مکمل نفوس بوده و کدخدائیت عالم عناصر را بر عهده دارد (که به آن عقل فعال هم می‌گویند) با نظر گروهی مثل ابن سینا و... ایجاد کننده عالم طبیعت و مثال است و گروهی نیز مثل ملاصدرا و... معقدند از عقل فعال سلسله عرضیه عقول ایجاد گردیده و از هر نوع عقل عرضیه زیر مجموعه آن که شامل عالم طبیعت و مثال مربوط به همان عقل عرضیه است ایجاد شده است. عقل از نظر روایت: در حدیث دوازدهم از اصول کافی فراز با شروع‌ ای هشام که یکی از یاران نزدیک امام بوده‌اند آمده است در فرازهای ابتدایی به آیات قرآن اشاره شده و در هر فراز آیات مشابه آورده شده که می‌تواند وجوه افتراق این فرازها را اینگونه بیان کرد 1-مژده به صاحبان عقل 2- خداوند به واسطه عقل حجت را برای مردم تمام کرد. 3- توجه بر تدبیر خداوند بر عالم با ذکر دلایلی مانند شب و روز، خورشید، سیر رشد جسمی انسان، کشتزارها، برق و... 4- اندرز و تشویق به آخرت 5-بیم دادن به کسانی که در کیفر خداوند تعقل نمی‌کنند. 6- همراهی عقل با علم 7- نکوهش کسانی که تعقل نمی‌کنند. 8-نکوهش اکثریت 9-ستودن اقلیت 10- یاد کردن صاحبان عقل به نیکوترین وجه 11-بیان این نکته که حکمت و قلب همان عقل است 12-ستایش خداوند از کسانی که از او درخواست ثابت ماندن در هدایت را بعد از هدایت شدن کردند. از آیاتی که اشاره شد و آیات دیگر قرآن و شرح و تفصیل آن در فصل بعدی استفاده خواهد شد. و اما فرازهای بیست گانه بعدی شامل نکات مهمی است که توجه به بعضی از آنها اهمیت خاصی دارد: 1-عاقل ترین مردم کسی است که حق را اطاعت کند. 2-دنیا مانند دریای ژرفی است که بسیاری در آن غرق شدند، کشتی این دریا تقوای الهی و آکنده (حشوها) آن ایمان، بادبانش توکل و ناخدایش عقل و رهبرش (دلیلها) علم و لنگرش شکیبایی است. 3-رهبر عقل اندیشیدن و رهبر اندیشیدن خاموشی است. 4-مرکب عقل تواضع است. 5-خداوند پیامبران را فرستاد تا مردم از خداوند خردمند شوند و هر که این را نیکوتر پذیرد معرفتش بهتر شود و آنکه به فرمان خداوند داناتر است عقلش نیکوتر است و کسی که عقلش کاملتر است مقامش در دنیا و آخرت بالاتر است. 6-خداوند بر مردم دو حجت آشکار و پنهان دارد حجت آشکار رسولان و انبیاء و ائمه علیه السلام هستند و حجت پنهان عقل مردم است. 7-عاقلان در حلال سپاسگزاری و بر حرام صبر می‌کند. 8-آرزوی دراز و گفتار بیهوده و خواهشهای نفسانی باعث ویرانی عقل می‌شود. 9- کسی که از فرمان پروردگار سرپیچی کند و علیه عقل از هوس پیروی کند کردار ناپاکی نزد خداوند دارد. 10-صبر بر تنهایی نشانه قوت عقل است. 11-عقل پیش نیاز آموزش است و آموزش باعث علم و علم باعث فرمانبرداری و فرمانبرداری باعث نجات می‌شود. 12-اعمال اندک از عالم چند برابر پذیرفته می‌شود. 13- عاقل بین دنیا و حکمت، حکمت را انتخاب می‌کند. 14-عاقل زیادی بر احتیاج را از دنیا کنار می‌گذارد. 15-عاقل بین دنیا و آخرت، آخرت را انتخاب می‌کند. 16-عاقل از دنیا روی می‌گرداند و به آخرت روی می‌آورد. 17- کسی که ثروت بدون مال و دل آسودگی از حسد وسلامتی دین می‌خواهد باید از خدا بخواهد عقلش را زیاد کند. 18- خداوند به چیزی بهتر از عقل پرستش نشود. 19- تا این اوصاف در انسان نباشد عقلش کامل نمی‌شود: مردم از شرارتش در امان و به نیکی او امیدوار باشند، زیادی مالش را ببخشد و زیادی گفتارش را قطع کند. بهره او از دنیا به مقدار قوتش باشد تا زنده است از دانش سیر نشود، ذلت با خدا را از عزت با غیر خدا دوست تر داشته باشد تواضع را از شرافت دوست‌تر دارد. نیکی اندک دیگران را زیاد و نیکی زیاد خود را اندک بداند همه مردم را از خود بهتر و خود را از همه مردم بدتر بداند. 20-عاقل دروغ نمی‌گوید. 21- کسی که عقل ندارد جوانمردی ندارد و کسی که جوانمردی ندارد دین ندارد. 22- از علامات عاقل است که چون از او سؤال کند جواب دهد و چون مردم از سخن در مانند سخن گوید و رأیی اظهار کند که به مصلحت همگان باشد. 23- عاقل کسی است که اگر بترسد تکذیبش کنند خبر ندهد، از کسی که نگرانی مضایقه دارد چیزی نخواهد به آنچه توانا نیست وعده ندهد، به آنچه در امیدواریش سرزنش شود امید نبندد، به کاری که می‌ترسد نتواند انجام دهد اقدام نکند. عقل از نظر قرآن: از خلاصه مطالب این فصل می‌توان اینگونه برداشت کرد که: واژه عقل در قرآن حدود پنجاه و چهار بار آمده است که یک بار به صورت عقلوه یک بار به صورت یعقلها و یک بار به صورت نعقل و بیست و هفت بار به صورت تعقلون و بیست و چهار بار به صورت یعقلون آمده است. اگر کلمات هم معنی عقل در قرآن را نیز که شامل کلماتی مثل نهیه، حجر، قلب، لب، فؤاد، أمر، ملک، روح، نور قلم، حجت، سلطان و حلم و... می‌شود را نیز به این تعداد اضافه کنیم با نظر علامه بیشتر از سیصدبار از عقل در قرآن استفاده شده است که این خود دلالت بر اهمیت این مفهوم دارد. اگر بخواهیم آیاتی که عقل در آنها بکار رفته را به صورت اجمال و سربسته طبقه بندی کنیم به نظر می‌رسد بتوان به موارد زیر اشاره کرد. 1)قرآن چندین بار از افراد می‌خواهد که در مورد پیامبرش که با آنها زندگی کرده و اجری نمی‌خواهد تعقل کنند گویا می‌خواهد برساند اگر از عقل خود استفاده کنید به روشنی می‌یابید که این پیامبر حق است و نبوت حق است و بی احترامی و بی ادبی نسبت به پیامبر از بی عقلی است و عدم استفاده از عقل باعث انکار نبوت می‌شود. 2) همچنین خداوند چندین نوبت با اشاره به قرآن عربی و خصوصیات آن و اشاره به کتب آسمانی از افراد می‌خواهد عقل خود را بکار ببندند که اگر چنین کنند به واقع خواهند یافت این کتاب حق است. 3)خداوند در قرآن متعدد از آیات و نشانه‌های خود و اینکه چگونه آسمانها و زمین و انسانها خلق شده‌اند و سیر زندگی اینها را بیان می‌دارد و می‌خواهد که از عقل خود استفاده کنند و ربوبیت خدا را در تمام این آیات روشن ببینند و متوجه باشند برای رویت ربوبیت نیاز به استفاده از عقل است. 4) در قرآن اشاره شده که آخرت بهتر است و آنچه نزد خداوند است باقی است و می‌ماند و این یعنی با بکار بردن عقل معاد برای انسانها روشن می‌شود البته اگر بکار گیرند. 5)خداوند گاهی انسانها را امر به معروف و یا نهی از منکر می‌کند و بعد از آن متوجه می‌کند اگر عقل خود را بکار ببرید واضحاً در می‌یابید که اینها حق است چونکه برگرفته از فطرت است و این همان تبیین دین است که وجود و وجوب آن را عقل می‌فهمد البته به شرطی که به کار گرفته شود. 6)خداوند گلایه‌ای دارد که چرا کسی که گمراه می‌کند و نفعی برای شما ندارد و دچار پراکندگی و زشتی و اختلاف هستند را می‌پرستید و می‌خواهد که عقل خود را بکار ببندید و متوجه شوید اینها برای شما سودمند نیست. 7) خداوند نظر به این دنیا را مانع رسیدن به کمال می‌داند و انسان را متوجه می‌کند اگر تعقل کند این مفهوم را به روشنی در می‌یابد. 8) و در آخر خداوند افراد بی عقل را مثل کسانی می‌داند که کرولال هستند و کسانی هستند که بر دلهایشان مهر زده شده و پدران بی عقلی داشتند و مانند حیوانات‌اند و از همه می‌خواهد در این افراد تعقل کنند تا به حقیقت برسند. عقل از نظر علوم روانپزشکی و علوم روانشناسی برانگیختگی یا هوشیاری حداقل نیاز به سه منطقه مغزی دارد دستگاه فعال ساز مشبک، هسته‌های تالاموس و قشر مخ و برای تداوم توجه نیاز به سلامت لوب پیشانی راست است اگر هر کدام از این موارد به هر دلیلی دچار اختلال شوند سطح هوشیاری اختلال پیدا کرده و در نتیجه واقعیت سنجی فرد که همان ارزیابی صحیح از ادراکات و افکار است دچار اختلال می‌شود. محرکهای بیرونی باعث تحریک دستگاه‌های حسی شده و یک آگاهی هوشیارانه نسبت به حس‌ها ایجاد می‌شود و سپس این آگاهی‌ها پردازش و ذخیره می‌شود تا مورد استفاده قرار بگیرد. وجود همین محرکهای دائمی باعث می‌شود با واسطه دستگاه فعال ساز مشبک حالت گوش بزنگی و سطح هوشیاری فرد حفظ شود. در منطقه‌ای به نام آمیگدال محرک‌های بیرونی و درونی یکپارچه می‌شوند تا تجارب حسی را معنایی هیجانی ببخشند. از دیدگاه نروآناتومی هر قسمت از مغز وظایف و عملکرد خاص خود را دارد به عنوان نمونه هیجان و سائقهای اساسی نظیر خوردن و فعالیت جنسی و... در دستگاه لیمبیک متمرکز است، نیمکره چپ مغز جایگاه ذهن تحلیلگر است و خزانه هیجانی محدودی دارد و احتمالاً نیمکره چپ برای احساسات مثبت اختصاصی‌تر است و صدمه آن باعث گریه پاتولوژیک شده و نیمکره راست برای احساسات منفی اختصاصی‌تر است و ضایعه آن خنده‌های پاتولوژیک ایجاد می‌کند. از دیدگاه نروترانسمیتری به عنوان نمونه افزایش دوپامین با علائم روان پریشی و شیدایی همراه است و کاهش دوپامین با افسردگی همراه است و در افسردگی کاهش سروتونین و در شیدایی افزایش سروتونین را داریم. به نظر می‌رسد نقش ژنها ایجاد یک قالب و الگوست که تجارب باعث فعال شدن قالب خاص در زمان معینی می‌شود یعنی هم ژن و هم محیط در رفتار و اعمال و تفکر و... مؤثر هستند. شخصیت را اینگونه تعریف می‌کنند که شامل سه جزء psyche, character, Temperament است که برای سرشت چهار خصوصیت Harm Avoidance (آسیب‌پذیری) (صفرایی)، Noveltyseeking (نوجویی) (سودایی)، Reward dependence (پاداش پذیری) (دمی) و persistence (پشتکار) (بلغمی) در نظر گرفته می‌شود که اینها احساسات پایه‌اند و در سراسر عمر ثابت می‌مانند و در همه فرهنگها ثابت هستند. برای منش که عمدتاً همانی است که از خودمان می‌سازیم سه گزینه self transcendence, cooperativness, self directedness را در نظر می‌گیریم و psyche به آگاهی و self awareness یا spirit اشاره دارد. از تعاریفی که نزدیک به واژه عقل است می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: واقعیت سنجی (reality testing) که شامل توانایی افتراق بین دنیای بیرون و جهان درون و قضاوت صحیح در مورد رابطه بین خود و محیط است. قضاوت (Judgment) کنشی ذهنی که در آن گزینه‌های موجود، در چارچوب یک مجموعه از ارزشها مقایسه یا ارزیابی می‌شوند تا مسیر خاصی از عمل انتخاب شود. بینش (Insight) شناخت آگاهانه از وضعیت خود، هوش (Intelligence) توانایی آموختن، یادآوری، ادغام سازنده و به کارگیری یادگیری‌های قبلی شناخت (cognition) فرایند ذهنی دانستن و آگاه شدن هشیاری (consciousness) حالت بیداری همراه با پاسخ به محرکهای طبیعی. هذیان (delusion) باور غلط ثابتی که بر استنباط نادرست شخص از واقعیت متکی است علی رغم وجود شواهد یا مدارک عینی ناقض. محتوای تفکر (thought) به آنچه بیمار در مورد آن می‌اندیشد و فرایند و شکل تفکر به نحوة کنار هم چیدن اندیشه‌ها گفته می‌شود. حافظه (memory) فرایندی که اطلاعات تجربه شده یا آموخته شده را در مغز ثبت تثبیت ذخیره سازی و یادآوری می‌کند. از تئوری‌های روانشناسی که شاید به مفهوم عقل تا حدودی نزدیک باشد به طور خلاصه می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: چهار مرحله عمده تا رسیدن به قابلیت اندیشیدن در حد بزرگسالان از دیدگاه پیاژه-عبارتند از : 1-مرحله حسی حرکتی (از تولد تا 2 سالگی)، نوزاد به تدریج یاد می‌گیرد که خود را از جهان جدا بداند و دستاورد این دوره پیدایش بقاء شیء است و یاد می‌گیرد اشیاء را زمانی که در دید او نیستند در ذهن خود نگه دارد. 2-مرحله تفکر پیش عملیاتی (2 تا 7 سالگی) : استفاده از زبان و نقاشی و یادگیری بدون استفاده از استدلال و در این مرحله نمی‌تواند دنیا را از چشم دیگران ببینند و دارای تفکر جادویی و جاندار پندارانه هستند. 3-مرحله عملیات غیر انتزاغی یا عینی: (7 تا 11 سالگی) استدلال استنتاجی و ثبات شیء و بازگشت پذیری از خصوصیات این مرحله است. در این مرحله است که کودک مفاهیم کمی را درک می‌کند. 4-مرحله عملیات صوری (11 سالگی تا پایان نوجوانی): مشخصات این مرحله تفکر انتزاعی، استدلال قیاسی ظهور دارد استدلال فرضیه‌ای قیاسی (حرکت از کل به جزء) و استدلال استقرایی (حرکت از جزء به کل) از ویژگی‌های این مرحله است. کولبرگ یک مدل مرحله استدلال اخلاقی را بیان داشت که شامل: 1-اخلاق دورة پیش دبستانی (اجتناب از تنبیه و دستیابی به پاداش) 2-اخلاق قراردادی (مبتنی بر دستورات منابع قدرت یا نفع متقابل) 3-اخلاق مبتنی بر اصول فردی (مبتنی بر اصول اخلاقی درونی شده کلی) سه نوع یادگیری بیان شده است که شامل: 1-شرطی سازی کلاسیک (مرتبط دانستن دو رویداد نزدیک به هم از نظر زمانی) 2-شرطی سازی عامل (یادگیری را نتیجه پیامدهای کنش‌های فرد تقلی کنند) 3-نظریه یادگیری اجتماعی (تلفیق دوقبلی)(تعامل دو طرفه بین شخص و محیط) بر الگوپذیری از نقش، همانندسازی و تعاملهای انسانی متکی است فرد با تقلید از دیگری رفتاری را یاد می‌گیرد اما عوامل فردی هم دخالت دارد. تئوری رشد شناختی سالیوان اینگونه بیان می‌کند که: 1-مرحله prototaxic (شیرخوارگی و اوایل کودکی) تجارب گذرا و بدون ارتباط با هم درک می‌شوند. 2- مرحله parataxic (اوایل کودکی) تجارب معنی سمبولیک داشته ولی قوانین منطقی بر آنها حاکم نیست. 3- مرحله syntactic در این مرحله جهان و خود بر اساس قوانین منطقی، ارتباط زمانی، اعتبار خارجی و ثبات داخلی درک می‌شود. تئوری رشد اجتماعی سالیوان بیان می‌دارد که: 1-شیرخوارگی (از تولد تا شکل‌گیری زبان) با نیاز به تماس بدنی و صحبت مشخص می‌شود و ناحیه تعامل اولیه دهان و تا حدی مقعد است. اگر نیازها به طور کامل برآورده شود کودک احساس خوب بودن پیدا می‌کند. 2-child hood (شکل‌گیری زبان تا شروع مدرسه): کودک روی پدر و مادر تمرکز دارد و به دنبال تشویق آنان است کودک در این مرحله نیاز به بزرگسالان شنونده و تأیید کننده دارد. 3-Juvenile (5 تا 8 سالگی): روابط بین فردی به طرف گروه همسالان و منابع قدرت خارجی شیفت پیدا می‌کند کودکان در این مرحله در مورد نیازهای خود بحث می‌کنند. 4-prcadolescence (8 تا 12 سالگی) حرکت به سمت صمیمیت واقعی به سمت یک نفر. ظرفیت برای دلبستگی عشق و همکاری شکل می‌گیرد. 5-adolecent با بلوغ شروع می‌شود. مثل قلبی است ولی اینجا امیال جنسی هم به روابط بین فردی اضافه می‌شود به سمت جنس مخالف می‌رود. آبراهام مازلو بیان می‌کند که: زندگی فرد برای برآوردن یک سری از نیازهاست که پنج سطح دارد و آنها عبارتند از 1-نیازهای فیزیولوژیک (غذا- آب-رابطه جنسی وخواب) 2-نیاز به حمایت و امنیت 3-نیاز به عشق و تعلق 4-نیاز به self-esteem, self-respect از دیگران 5-زیبایی اعتماد، خودشکوفایی به عقیده فروید کودکان از بدو تولد فعالیت شهوانی دارند که تظاهرات متفاوتی بسته به سن دارد. 1-مرحله دهانی(8 ماهه اول زندگی) بر دهان و لب متمرکز شده. 2- مرحله مقعدی (18 تا 36 ماهگی) در قالب اعمال روده‌ای مثانه‌ای است. 3-مرحله احلیلی (از 3 تا 5 سالگی) بر دفع ادرار متمرکز است. 4-مرحله نهفتگی (سکون نسبی) (5 سالگی تا 13 سالگی) 5-13سالگی تاجوانی (تشدید لیبیدو) 8 مرحله اریکسون از نظر رشد ایگو شامل موارد زیر است: 1-اعتماد در مقابل بی اعتمادی (بدوتولد تا 18 ماهگی) 2-خودمختاری در مقابل شرم و تردید (18 ماهگی تا سه سالگی) 3-ابتکار در مقابل احساس گناه (سه سالگی تا 5 سالگی) 4-سخت کوشی در مقابل احساس حقارت (5 تا 13 سالگی) 5-هویت در مقابل سردرگمی نقش (13 سالگی تا 21 سالگی) 6-صمیمیت در مقابل انزوا (21 تا 40سالگی) 7-زایندگی در مقابل بی حاصلی ( 40 تا 60 سالگی) 8-یکپارچگی در مقابل یأس (60 سالگی تا هنگام مرگ) در نظریه‌های شناختی بر این واقعیت تأکید می‌شود که ارگانیسم یک دستگاه پردازش اطلاعات است و هدفش کسب تطابقی بهینه با محیطی است که از طریق حواس خود ادراک می‌کند. این دستگاه در غیاب اطلاعات کافی نمی‌تواند نقشه ای شناختی را که تجربه جاری باید بر آن منطبق شود ترسیم کند و در نتیجه دچار سامان گسیختگی و عدم انطباق می‌شود. افراد برای پایش رفتار خود و داشتن سطح بهینه‌ای از پاسخ دهی باید همواره از محیط بازخورد بگیرند وگرنه مجبورند دورنمایه‌های ویژه خود را برون فکنی کنندکه ارتباط چندانی با واقعیت ندارند. نتیجه‌گیری: هدف اصلی و کلی این پایان نامه در ابتدا پیدا کردن یک مفهوم مشترک بین مفهوم عقل در منابع دینی و منابع روانپزشکی و روانشناسی جهت کمک به علوم روانپزشکی و آشنایی بهتر با منابع دینی هم از جهت بود که بعد از شروع به تحقیقات و مطالعات کم کم به این نتیجه رسیدیم مفهوم عقل در منابع دینی وسعت و محدوده و هم از نظر محتوا تفاوت معنی‌داری با منابع روانپزشکی دارد. و به یک معنی اگر چه در بعضی جهات هر چند مختصر این مفهوم در این دوحیطه با همدیگر همپوشانی داشتند ولی در اکثریت جهات این دوحیطه تفاوت فاحش و معناداری از جهت مفهوم عقل داشتند و در نتیجه این دو مفهوم در این دو حیطه کاربردها و اهداف متفاوتی نیز داشتند. و تفاوت این دو از جهت تفاوت در مورد دو رویکرد متفاوت این دو حیطه است که به اختصار این تفاوت دو رویکرد را می‌توان به صورت دو نگاه انسان محوری در فرهنگ روانپزشکی و روانشناسی و خدامحوری در فرهنگ دینی دانست یکی به فکر انسان کامل شدن از هر طریقی حتی از طریق استفاده ابزاری از دین و خداوند است یکی به فکر رسیدن به خداوند است. یکی به فکر رسیدن به خداوند از طریق کامل شدن انسانیت است. و یکی به فکر ارضای تمام خواسته‌های نفسانی است از طریق تسلط بر همه موجودات و مخلوقات و یکی به فکر رضایت خداوند است از طریق بندگی خداوند و یکی دنیا را همه چیز خود می‌گیرد و غیر دنیا را یا نمی‌بیند و یا توهم تصور می‌کند و یا بدون توجه از کنار آن عبورمی‌کند و یکی دنیا را مزرعه آخرت می‌داند و آخرت و دنیا را با هم می‌خواهد و در صورت تعارض بین این دو آخرت را بر می‌گزیند. یکی تمام تلاش خود را می‌کند تا انسان بتواند با بهترین روش تجربی در سایه استفاده از ابزارهای دنیوی به خودیت خود برسد و به پادشاهی دنیا دست پیدا کند و یکی تلاش دارد با استفاده از وحی به خداوند برسد و خلیفه خداوند بشود. یکی هدف را لذایذ دنیا می‌گیرد و یکی لذایذ آخرت یکی به دنبال درمان تمام بیماریهای انسان است تا انسان بتواند بهترین استفاده را از تمام غرایز و خواسته‌های خود ببرد و یکی به فکر درمان تمام بیماریهای انسان است تا انسان بتواند خلیفه خداوند بشود. یکی افق دیدش دنیاست و یا حد آخرش عالم خیال است و یکی مبداء حرکتش دنیاست و مقصدش مطلق همه چیز است. یک وحی را توهم و یکی وحی را واقعی‌ترین واقعیات می‌داند. یکی عقل دینی را یا انکار می‌کند یا توهم می‌داند و یا هم عرض دیگر مخلوقات مادی تصور می‌کند و یکی عقل دنیایی را جهالت و نیرنگ می‌خواند. یکی عقل دنیایی را تنها راه نجات بشر می‌داند ویکی عقل دینی را آنقدر وسیع می‌گیرد تا محدوده دنیا را نیز شامل شود. یکی عاقل بودن را داشتن بینش صحیح نسبت به خود و بیماری خود و قضاوت صحیح در شرایط مختلف و داشتن تفکری عاری از هذیان و توهم و وسواس و ترس مرضی و... می‌داند و یکی عاقل بودن را بندگی خداوند می‌داند به معنایی که تمام مشخصات آن را ذکر می‌کند. خلاصه مطلب آنکه هر چه در این دو حیطه غور کنیم به عمق اختلاف و تفاوت این دو مفهوم در این دو حیطه می‌رسیم اما این نباید ما را از نقاط مشترک این دو حیطه غافل کند و آن اینکه علوم اسلامی دنیا و آنچه در آن است را مزرعه آخرت می‌دانند پس وسایل و لوازم دنیا و... را نیز مزرعه آخرت می‌دانند و اذعان دارند بدون گذر از دنیا نمی‌توان به آخرت رسید و اگر چه بدن انسان را همچون مرکبی برای روح می‌دانند ولی این مرکب نیز نیاز به غذا و خوراک دارد و نیاز به درمان در صورت بروز بیماری دارد و علوم اسلامی معتقدند اگر به فرض، تمام درمانهای روانپزشکی صحیح و سالم باشد فقط توانسته است مرکب روح را از بیماری نجات دهد و برای درمان دیگر بیماری‌های روح درمانی ندارد و از علوم روانپزشکی می‌خواهد شفاف و صادقانه اذعان کند از روح و بیماری‌های روحی و درمان آنها چیزی نمی‌داند و در این رابطه حداقل کار یعنی سکوت را پیشه خود کند نه اینکه مدعی سعادت انسان بشود و فقط به دنبال درمان مرکب روح باشد نه خود روح که اصل است. عقل یک واژه عربی است و استفاده این واژه در فرهنگ قرآنی و اسلامی بسیار وسیع و گسترده است و حداقل در کتب مرجع روانپزشکی ایران این واژه به صورت خود واژه عقل که به گونه‌ای شاید بتوان معنی انگلیسی wisdom را برایش در نظر گرفت بسیار کم به کار رفته است و بیشتر از معادلهای مشابه این لغت همانند بینش قضاوت تفکر، شناخت، حافظه، هوش و واقعیت سنجی استفاده شد. تعاریف که برای اینها بیان شده در فصول گذشته آمده است و انسان را به این نتیجه می‌رساند همه این تعاریف هیچ گونه اشاره‌ای به عالم غیر این دنیا و یا به تعبیری عالم غیب نداشته‌اند و این تفاوت اصلی تعریف واژه عقل در فرهنگ دینی و روانپزشکی است. همانطور که در فصل سوم بیان شد فلاسفه عقل را به عقل نظری و عملی تقسیم می‌کنند که برای عقل نظری مراتبی را که شامل عقل هیولانی، بالملکه، بالفعل ومستفاد است در نظر می‌گیرند که به نظر این تعبیرات فلاسفه حداقل در مراتب اولیه عقل نظری مشابه تعابیری است که پیاژه به صورت مرحله حسی حرکتی مرحله تفکر پیش عملیاتی مرحله عملیات عینی و مرحله عملیات صوری انجام داده‌اند و یا مشابه تعابیر کولبرگ از اخلاق دورة پیش دبستانی اخلاق قراردادی و اخلاق مبتنی بر اصول فردی است و یا کمی مشابه تئوری رشد اجتماعی سالیوان که در فصل ششم بیان شد می‌باشد و یا می‌توان عقل عملی بیان شده توسط فلاسفه را با نیازهای آبراهان مازلو تطبیق داد که البته در این زمینه می‌توان از نظریات فروید واریکسون نیز کمک گرفت که هر کدام از این مقایسه‌ها خود موضوع بحث یک پایان نامه جداگانه است و نیازی به این گونه مقایسه‌های در این پایان نامه نیست چونکه اگر چه فلاسفه کوشیده‌اند دیدگاه‌های دینی خصوص اسلامی را تبیین کنند ولی نظر آنها را فقط می‌توان به عنوان نظر یک فیلسوف در نظرگرفت و نمی‌توان بیان داشت نظریات آنها همانی است که اسلام می‌گوید ونظریات روانشناسان نیز نظریات علمی است که ورودی به دین ندارد. در نتیجه مقایسه این نظریات با یکدیگر اگر چه خالی از لطف و ظرافت نیست ولی از جهت اینکه می‌تواند خطا داشته باشد استناد به تشابهات و تفاوتهای آنها جهت تقدس بخشیدن به این تئوری‌ها کار صحیحی نیست. گردآورنده این پایان نامه به این نتیجه رسیده است روایات و قرآن از عقلی سخن می‌گویندکه تضمین کننده بهشت است و مورد خطاب الهی است و این عقل فطری است و با آن حق و باطل را تشخیص می‌دهند ولی اینکه این عقل از ابتدای خلقت با انسان هست و یا اینکه با نظر فلاسفه در طی زمان به تکامل می‌رسد جای بحث دارد و اینکه آیا کسانی که از نظر مغزی (ژنتیک، نروترانسمیتر، نروآناتومی، رپستورهای مغزی و...) دچار مشکل هستند آیا می‌توانند به این عقل راه یابند یا از آنها انتظاری نیست و راه به سوی عقل قدسی نمی‌برند نیز جای بحث بسیار دارد. و اینها سؤالات بدون پاسخ گردآورنده است که در بهشت افرادی هستند که در دنیا نابینا بودند ولی در آخر بینا و بصیر هستند آیا می‌شود افرادی در بهشت باشند که دارای عقل قدسی متعالی باشند ولی در دنیا دارای مغز بیمار و کم توان بوده‌اند. و اگر چنین باشد عقل مدنظر قرآن و روایت عقل متفاوت از تعاریف فلاسفه اسلامی است که در سیر زمان به تکامل می‌رسد. به نظر در روایات اصول کافی و همچنین قرآن از عقل دنیایی و یا به عبارتی عقل معاش مبسوط و مشخص صحبت نشده است وبه طبع از بیماریهای عقل معاش و درمان آن نیز به نظر صحبت نشده و در قرآن هر جا صحبت از عقل است همان تعابیر زیبا و مبسوط حدیث عقل و جهل است که در فطرت همه انسانها گذاشته شده و این عقل به این شکل به نظر در هیچ کجای کتب روانپزشکی مرجع بیان نشده است و جای خالی این حدیث جامع به عنوان بیماری یا اختلال جهل خالی است اختلالی که هم کرایتریای تشخیص دارد و هم کرایتریای درمانی. حدیث عقل و جهل به علت بیان دو سر یک طیف بیماری، هم بیماری را واضح بیان داشته و هم راه درمان آن بیماری که انتهابی دیگر طیف است را بیان داشته است و به نظر می‌رسد خود این حدیث که بزرگان بزرگی آن را شرح کرده‌اند می‌توان خود موضوع یک پایان نامه شود و جامعه بشری اگرچه در ظاهر با عاقل و جاهل، از دیدگاه این حدیث نگاه کند. به نظر طبقه بندی بیماریهای روانپزشکی که دخالت عوامل بیولوژیک و محیطی و روانی در آن محسوس است نیاز به یک بازنگری دارد که هم در تشخیص و هم در درمان کمک کننده است و آن اینکه هم از رویکرد انسانها به غیب و معنویت و کمال مطلق در جهت تشخیص و هم در جهت درمان استفاده کند یعنی اینکه بیمار افسرده با چه رویکردی به غیب دچار افسردگی می‌شود علاوه بر بقیه علل ملموس و محسوس و اینکه بیمار افسرده با چه رویکردی به غیب از افسردگی رها می‌شود علاوه بر درمانهای متداول. و برای هفده طبقه DSM با چنین نگرشی می‌توان هم به تشخیص واضح‌تر و هم به درمان مناسب‌تری رسید البته کوته فکری است که تصور شود منظور نویسنده این است که بیمار افسردة شدید با کرایتریای مشخص را از درمانهای دارویی متداول علمی مورد پذیرش پزشکان محروم کرد که این خود جهالتی است آشکار و مخالف سیره و سنت واضح انبیاء الهی علیهم السلام است. البته شرح مبسوط این موضوع اگر چه خیلی سخت نیست از فرصت این پایان نامه بیرون است. اگر چه گردآورنده به این باور رسیده است عقل معاش و عقلی که انسان را از نظر بیولوژیک متمایز و متفاوت از انسانها قرار داده است همان عقل و مغز حیوانی است اما با پیچیدگی بسیار بیشتر و به این باور رسیده است این عقل بیولوژیک با این پیچیدگی‌های ساختاری نمی‌تواند مفاهیم عظیم و وسیع غیب را بفهمد و در نتیجه نمی‌توان مفاهیم سیرعقل نظری فلاسفه را برای رسیدن به عقل قدسی و عقل مدنظر قرآن قبول کرد ولی این به صورت سؤال مطرح است که آیا قرآن چنین سیری را مطرح کرده است یا نه و آیا عقل مورد خطاب آیات قرآنی عقلی پنهان در وجود انسانهاست که با وجود مغز بیولوژیک و یا بدون وجود مغز بیولوژیک به کار خود ادامه می‌دهد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بنده کلیات قضیه را نگاه کردم. رویکرد بسیار خوبی است تا مشخص شود ساحتی که دین به انسان می‌نگرد و حتی عوامل روانی و عکس‌العمل‌های روحی آن را بررسی می‌نماید، ساحتی بسیار وسیع‌تر و واقعی‌تر از ساحتی است که روان‌پزشکی به انسان نظر دارد. 2- برای بنده اسم‌بردن و یا نبردن اسم تفاوتی ندارد خودتان بررسی کنید کدام کار را راحت‌تر جلو می‌برد. 3- مجله‌ای در این رابطه در ذهنم نیست ولی فکر می‌کنم مجله‌های مذهبی نیز این بحث را به‌عنوان یک موضوع مذهبی چاپ خواهند کرد. مجله‌ای مثل سوره‌ی اندیشه (www.sooremag.ir ) مجله‌ی معتبر و قابل توجهی است. 4- در هر حال تاریخی شروع شده است که ما نیز باید در این تاریخ تا آن‌جا که می‌توانیم بدون فشارِ غیر لازم در صحنه باشیم. بر این اساس تلاش حضور در مجامع علمی را در حدّ ممکن از خود فرو گذار نکنید و بقیه را به خدا بسپارید. بنده دعاگو هستم تا خداوند بیشترین نتیجهخ‌ی مورد رضایت خود را به شما مرحمت فرماید. موفق باشید
7386
متن پرسش
سلام. عقل هدیه ای هست که از طرف خدا به انسان عطا شده. عقل، خود انسان یا مغز نیست، بلکه راهنماست. مثل چراغ. مغز ، مادیست و عقل معنوی و محل استدلال و جایگاه عقل در مغز می باشد. نظرتان راجع به این مطلب چیست. آیا دل هم همینطور هست؟ یعنی دل (قلب مادی) محل محبت و عشق است. یا اینکه دل (معنوی) خود وجود انسان است؟ بنظر عقل و عشق دو بعد معنوی انسان هستند. یعنی هر دو از ابعاد وجودی اصلی انسان هستند. اما خودش نیستند. نسبت میان عقل و عشق چیست؟ کدام برتری دارد؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: درست متوجه موضوع شده‌اید ولی اگر کتاب «ده نکته در معرفت نفس» را همراه با ده جلسه شرح آن دنبال کنید ابهامات بحث إن‌شاءاللّه برایتان روشن می‌شود. عقل، بُعدی از ابعاد نفس ناطقه است برای تشخیص معقولات و عشق یک نوع گرایش به حقیقت مطلق است در جنبه‌ی فطری انسان‌ها. موفق باشید
7385
متن پرسش
سلام علیکم استاد ما میگفتند درست است که در قیامت زمان وجود ندارد اما دهر هست.تفاوت زمان و دهر چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع دهر یک موضوع تخصصی است. معتقدین به آن از جمله میرداماد، «دهر» را حدّ زمان و حقیقت آن می‌دانند، مثل ماهیت که حدّ وجود است. موفق باشید
7384
متن پرسش
سلام استاد مدت زیادی است که به این نتیجه رسیده‌ ام که حساب ‌و کتابی در زمینه توفیقات الهی واقعا نیست. فقط میتوانیم به قدر وسع بکوشیم و البته به قدر کوشش هم نمی‌توان انتظار توفیق داشت. من خودم 10 سال است که در جا میزنم و تازه متوجه شدم که علت عدم توفیقم از همان ابتدا یک سری نقایص جسمی و ذهنی بوده: ضعف اعصاب و روان و حافظه که هم در درس و هم در اخلاق و عبادات و هم در روابط اجتماعی زندگیم را آشفته کرده و تمام هدفهایم نیست و نابود شده. و در این مدت به قدری گیج و سردرگم و خیال زده بودم که متوجه نمیشدم که اشکال کار کجا است و هیچ راهنمایی هم نداشتم. بعد از 10 سال در جا زدن حالا نه انگیزه‌ای مانده و نه حالی و تنها چیزی که مانده باری از گناه و ناکامی و شکست و روابط خراب شده است. راستی چرا یک عده مثل من این جوری باید قربانی شودن و عده‌ای دیگر به قول معروف ره صد ساله را یک شبه طی کنند؟ چرا باید در اثر جهل و نداشتن منذر و راهنما دچار گرفتاری هایی شوم که برای رها شدن از آن ها جانم به لبم برسد در حالی که تازه بعد از یک عمر رسیدم اول خط؟ من تنها یک نفر از میلیون ها انسانی هستم در طول تاریخ که این چنین دچار احساس خسران شده‌اند و شما خوشبختانه جزء آن دسته نیستید. اما با توجه به وجود افرادی چون من و نه از نقطه نظری شخصی تان آیا قلبا به نظام احسن خلقت معتقدید؟ (چون من هم اگه جای شما یا مثلا علامه و امام بودم به تمام قضا و قدرها راضی بودم چون گلیم خودم را از آب کشیده بودم و خر خود را از پل گذرانه بودم. میدانم و میدانید که در چنین حالتی رضایت به سرنوشت و ادعای نظام احسن خلقت چه قدر خودمحورانه و خودمرکزبینانه است) در کتاب آشتی با خدا نوشته اید که این سوالات ریشه روانی دارد من می گویم از آن طرفش هم ریشه روانی دارد. انسان وقتی سرنوشت خود را به کامش ببیند کمی ادعای رضایت از خدا و سرنوشت می کند اگر نه به زمین و زمان بدوبیراه میگوید. چون نهایتا همین روزگار است که ما را در معرض شرایط و موقعیت‌هایی قرار می‌دهد که رشد کنیم یا هلاک شویم. "ما هلکنا الا الدهر" آیا واقعا عاری از حقیقت است؟ شما جای دهر بگذارید رب العالمین یا هر چه... هیچ کس انگار نیست که بتواند مرا پاسخ دهد نمیدانم یقه کی را بگیرم. شاید آن انسان کامل که قرار است بیاید جوابی داشته باشد...
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً به نور انسان کامل إن‌شاءاللّه عالی‌ترین جواب را می‌گیرید. ولی گفت: « گفتم رخت ندیدم گفتا ندیده باشی.گفتم ز غم خمیدم گفتا خمیده باشی. گفتم ز گلستانت گفتا که بوی بردی. گفتم گلی نچیدم گفتا نچیده باشی. گفتم ز خود بریدم آن باده تا چشیدم. گفتا چه زان چشیدی از خود بریده باشی. گفتم لباس تقوی در عشق خود بریدم. گفتا به نیک نامی جامه دریده باشی. گفتم که در فراقت بس خون دل که خوردم. گفتا که سهل باشد جورم کشیده باشی. گفتم جفات تا کی گفتا همیشه باشد. از ما وفا نیاید شاید شنیده باشی. گفتم شراب لطفت آیا چه طعم دارد. گفتا گهی ز قهرم شاید مزیده باشی. گفتم که طعم آن لب گفتا ز حسرت آن. جان بر لبت چه آید شاید چشیده باشی. گفتم بکام وصلت خواهم رسید روزی. گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی. خود را اگر نه بینی از وصل گل بچینی. کار تو فیض اینست خود را ندیده باشی ». عجله نکنید، شلوغش هم نکنید. ناز هم نکنید.دلتان هوای خدا را کرده و از آن جهت که حضرت حق با اسم جلالش با شما برخورد کرده بی‌تابی می‌کنید بعداً معلوم می‌شود آن‌هم یک رنگ حضور خدا بوده و چقدر حساب‌ها در همین به ظاهر بی‌محلی و به گفته‌ی شما غیر اَحسن‌بودن، بوده است. اگر حساب و کتابی در توفیقات الهی نیست پس این اعتراض‌های شما را به حساب چه کسی بگذاریم که بنده‌اش را این اندازه بی‌قرار کرده؟ موفق باشید
7383
متن پرسش
به نام خدا با عرض سلام من در سوالم در باره سوره حمد پاسخ سئوالم را نگرفتم با این که از جواب شما استفاده نمودم درست است اگر کسی با ان معرفت که فرمو دید سوره حمد را بخواند گویی کل قران را خواندهای و یا بیشتر امااگر دو انسان با حدودا معرفت یکسان یک نفر سوره حمد را بخواند یک نفر تمام قران را با توجه به ان حدیث معصوم حقیقتا یکسان هستند نه فقط در ثواب بلکه در جوانب مختلف .با کمال تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اشکال ندارد ولی سؤال‌کننده‌ی محترم باید متوجه باشد با متون مقدس باید رابطه‌ی قلبی پیدا کرد و خواندن به این معنایی که ما با علم حصولی و با مفهوم ذهنی با معانی مرتبط می‌شویم مدّ نظر نیست. موفق باشید
7382
متن پرسش
بسمه تعالی. سلام علیکم اینکه خداوند متعال در پاسخ به سوال سایل در مورد زمان وقوع قیامت ؛ عدد خاصی ذکر نفرموده آیا میتوان برداشت کرد که قیامت وقتی اتفاق میافتد که دیگر زمان رنگ باخته وچنین سوالی اصولا اشتباه است. ؟ و سوال دوم آیا درمورد زمان ظهور حضرت حجت هم همین مورد صادق است یعنی ظهور وقتی اتفاق میافتد که زمین به یمن وجود انسانهای بسیار متعالی به بلوغ خود دست یافته و زمان بی معنی میشود و در چنین شرایطی نمیتوان سوال از زمان ظهور کرد. ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- وقتی تمام نظام عالم از جمله زمان – که حاصل حرکت زمین است – از بین برود دیگر زمان معنا نمی‌دهد 2- زمان ظهور مولایمان به آن جهت پنهان است که هرلحظه امکان ظهور آن حضرت هست. باید ما زمینه را آماده کنیم. موفق باشید
7381
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی بنده یک زن خانه دار هستم که البته دارای مدرک سطح2 حوزه نیز می باشم و دارای یک فرزند 2 ساله. درمورد وظیفه ی طلبگی خود به شدت دچار تردید شده ام و احساس می کنم با شرایط سخت بچه داری وظیفه ی طلبگی خود را انجام نمی دهم؛ افراد زیادی هم برای رفع مشکلاتشان به بنده مراجعه می کنند که در کمک کردن به آنها احساس ناتوانی می کنم. و احساس می کنم در این باره باید کاری کنم. قصد داشتم در داتشگاه رشته مشاوره کارشناسی ارشد بخوانم که استخاره کردم بد آمد. پس از آن تصمیم گرفتم در دانشگاه ادیان رشته شیعه شناسی شرکت کنم تا زمینه برای کار در آینده بهتر داشته باشم. که همسرم گفت با مطالعه کردن فردی توانایی های خود را در زمینه مشاوره بالا ببر و دنبال مدرک نرو و مرا دچار تردید کرد.حال احساس می کنم وقت تنگ است و قبل از سخت تر شدن شرایط زندگی باید کاری کنم و از جنابعالی خواهشمندم مرا راهنمایی فرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم اگر سیر مطالعاتی روی سایت را کار کنید تا آماده‌ی فهم تفسیر المیزان شوید و با توجه به جزوه‌ی «روش کار با المیزان» با نور قرآن به مردم کمک کنید، موفق‌تر باشید. موفق باشید
7380
متن پرسش
باسلام لطفا شرحی بر این بیت بفرمائید.باتشکر اندر جمال یوسف گر دست ها بریدن / دستی به جان ما بر بنگر چه ها بریدیم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم:این بیت گزارش ملکوتی رؤیت سالک است از لقاء انوار الهی که چگونه انسان در پرتو آن لقاء تمام موجودیت خود را رها می‌کند و به فنائ در فناء می‌رسد به طوری‌که حتی به فنای خود نیز نظر ندارد و نظرش را از همه‌چیز در راستای نظر به حق می‌برد. «رزقنی اللّه و ایاکم». موفق باشید
7377
متن پرسش
سلام علیکم محضر شما استاد عزیز،به اطلاع می رسانم در حال حاضر زندانیان استان اصفهان به ازای حفظ کردن مقداری از قرآن کریم تعداد روز مشخصی را مرخصی تشویقی دریافت می نمایند و همین امر موجب شده خواندن قرآن در بین زندانیان زیاد شود . حال بفضل خدا حقیر قرار است طرحی را برای زندان استان تنظیم کنم که در صورت موفقیت در کل کشور فراگیر می شود که در آن زندانی با گذراندن 3 دوره قرآنی در 3سطح و با موضوعات مشخص و تعیین شده اقدام به رجوع به قرآن کرده و انشاء الله می تواند آموزه های خود را در زندگی شخصی و آینده خود کاربردی کند و پس از گذراندن هر سطح تعداد روز بیشتری مرخصی دریافت می کند(لازم به ذکر است که خود زندان فضای خوبی را برای تفکر و تدبر فراهم آورده و شخص با فراغت از خیلی از مسائل بیرون از زندان می تواند با موضوعات برخورد و در مورد آنها تدبر کند ) حال سوالم از جنابعالی این است که با توجه به طرحی که خدمتتان مقداری توضیح دادم ، بنظر شما موضوعاتی که در 3 مرحله به شخص زندانی ارائه می شود و شخص قرار است به آنها رجوع داشته باشد به ترتیب چه موضوعاتی باشد؟تا شخص پس از گذراندن این 3 دوره و رجوع به کتاب الله در آن موضوعات پیشرفتی فراتر از محفوظات را داشته باشد و سیر مشخصی را طی نماید . چه کتبی را برای مراجعه زندانیان با این موضوعات پیشنهاد می کنید تا با قلمی روان و همه فهم به آنها مراجعه شود؟ لازم به ذکر است با توجه به تجربیات موجود در محیط زندان ، این افراد تشنه حرفهای نو و معنویت هستند.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم در این مورد خوب است با جناب حجت‌الاسلام آقای موسویان تماس بگیرید. شماره‌ی ایشان 09132139981 می‌باشد. موفق باشید
7376
متن پرسش
سلام استاد.شخصی روحانی مراتب سیر و سلوک را میگذراند و با آثار عرفا مانوس است و افرادی چون سیدعلی آقا قاضی را مد نظر دارد .حال اگر ایشان بخواهد برای تبلیغ به کشورهای اروپایی برود چه کند ؟ ایشان خودش هم رغبت ندارد . آخر در بلاد کفر که تا سرت را بالا کنی به تصاویر مبتذل و فضاهای نابه هنجار می افتی و با آن همه فسق و فجور چطور باسیره سیدعلی آقا قاضی جورد در می آید ؟ به نظر شما نظر امام زمان چیست ؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده نمی‌دانم نظر مبارک حضرت صاحب‌الأمر«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» در این مورد چیست. ولی اگر آن فرد در خود این توانایی را می‌بیند که ماوراء فضاهای نامناسب غرب، نظر به وظیفه‌ی خود که تبلیغ اسلام است بیندازد، برود. وگرنه، نه. موفق باشید
7375
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرانقدر در وبلاگ نقد مدرنیته و نظم غربی در ذیل عنوان نقد و بررسی هندسه معرفتی استاد طاهرزاده خواندم که نسبت به کتاب سلوک ذیل شخصیت امام خمینی نقد و ابهاماتی وجود دارد.جواب این گروه داده شده یا خیر؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در جواب سؤال شماره‌ی 6925 تحت عنوان «راهی نا هموار در جهانی طوفانی و سر گیجه‌آور» داشته‌ام، شاید مفید افتد. در ضمن در شرح کتاب سلوک در مدرسه‌ی معصومیه‌ی قم تا حال چهار جلسه عرایضی داشته‌ام. شاید در فهم کتاب کمک کند. موفق باشید
7372
متن پرسش
سلام علیکم آیا منظور از انتخاب پدر و مادر توسط ما قبل از انعقاد نطفه(مطابق روایات طینت) این است که امکان ذاتی ما براساس پدر و مادر فعلیمان تحقق می یافته و این معنی انتخاب ماست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم همین طور است. موفق باشید
7371
متن پرسش
سلام علیکم به نظر شما سرکتاب باز کردن حقیقتی دارد؟به نظر می آید تنها خرافه ای باشد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در این مورد چیزی سر در نمی‌آورم. به دنبال آن هم نیستم. موفق باشید
7370
متن پرسش
سلام علیکم آیا منظور از بال داشتن ملائکه تواناییهای مختلف یک ملک و به عبارت دقیقتر جلوات مختلف یک ملک است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بال فرشتگان ظهور برزخی انوار اسماء الهی است و هرچه فرشته جامع‌تر باشد ظهورات برزخی آن اسماء به صورت بال بیشتر است. موفق باشید
7369
متن پرسش
سلام علیکم در کتاب امام و مقام تعلیم ملائکه فرموده اید:ارتباطی بین نفس ناطقه پیامبر و اسم علیم(جبرئیل) و مقام نوری پیامبر در وحی برقرار میشود.آیا منظور این است که پیامبر به واسطه رجوع به حقیقت نوری خودشان به اسم علیم الهی رجوع میکنند و وحی را دریافت میکنند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وَحی توسط حضرت جبرائیل«علیه‌السلام» بر نفس ناطقه‌ی رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» نازل می‌شود تا به تشریع الهی عالم شوند، ولی حقیقت نوری آن حضرت فوق جبرائیل است و علم در آن مقام نیز حقیقت شریعت است. تشریع، تفصیل آن حقیقت می‌باشد. موفق باشید
7368
متن پرسش
سلام علیکم آیا تکوینا چنین نیست که عبادات و مصائب در حد وسع ماست؟پس منظور از این آیه شریفه چیست؟ولا تحملنا ما لا طاقه لنا.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این آیه از خدا تقاضا می‌کنی با غضب به ما ننگرد و برای رسوایی ما مشکلاتی که فوق طاعت ما است بر ما حمل نکند. کاری که برای بعضی از قوم بنی‌اسرائیل کرد و چون فاسق بودند دستور داد شنبه ماهی‌گیری نکنند تا بر این اساس آن‌ها را رسوا کند. می‌فرماید: «وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتی‏ کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتیهِمْ کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ» و از آنها درباره(سرگذشت) شهرى که در ساحل دریا بود بپرس! زمانى که آنها در روزهاى شنبه، تجاوز(و نافرمانى) خدا مى‏کردند؛ همان هنگام که ماهیانشان، روز شنبهآشکار مى‏شدند؛ امّا در غیر روز شنبه، به سراغ آنها نمى‏آمدند؛ این چنین آنها را به چیزى آزمایش کردیم که نافرمانى مى‏کردند! موفق باشید
7366
متن پرسش
با سلام استاد بزرگوار، می خواستم علت آنکه خواندن سوره حمد باعث شفاست ،جیست؟ وچه رمزی بین "شفا یافتن"و اعداد "1 یا 7 یا 40 بارخواندن سوره حمد "در چیست؟ با تشکر بسیار التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرچه هست مطابق روایات ما با خواندن سوره‌ی حمد اگر تقدیر دیگری رانده نشده باشد، نور اسم شافی تجلی می‌کند. موفق باشید
7365
متن پرسش
با سلام میخواستم نظر شما را راجع به این مساله بدانم و اگر اشتباه می باشد آن را اصلاح کنید و آیا توجه به این کارها درست می باشد بعضی افراد اعتقاد دارند که علت بسیاری از بیماری ها حضور جن در کنار فرد می باشد که با یک سری از کارها مثل بخور حضرت مریم ، حرز امیرالمومنین و حرز ابی دجانه این اجنه از فرد خارج میشوند (بخور جلسه ای است که یک سری اذکار خوانده می شود و فرد در معرض دود آتش با یک سری مواد مانند جوجه تیغی ، صبر زرد ،کمر گندم، گوگرد و ...، قرار میگیرد) و چون جن از این دود بدش می آید خارج میشود البته با سه مرتبه انجام این کار ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌که شیطان در بیماری‌ها نقش دارد حرفی نیست ولی راه خنثی‌کردن القائات و وسوسه‌های شیطان، پناه‌بردن به خداوند است و رعایت حرام و حلال الهی. موفق باشید
نمایش چاپی