با سلام: آیا انسان با اختیاری که خدا به او داده است، آیا می تواند سرنوشتی را که در عین ثابت اوست را عوض کند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: اختیار، به همین معنا است که خود انسان سرنوشت خود را شکل میدهد. عین ثابته، شروعی است از انتخاب ما، حال یا همواره در دل انتخاب اولیه، خود را ادامه میدهیم و یا انتخاب دیگری میکنیم. موفق باشید
سلام استاد گرامی: بنده ابتدا یک سیرمطالعاتی از استاد شهید مطهری داشته ام و اکنون سیر مطالعاتی شما را آغاز کرده ام. برایم سوال است که مطالعه و کسب علم تا کجا؟ و اصولا تا چقدر باید مطالعه داشت و بعد از تمام شدن سیرمطالعاتی شما آیا دیگر مطالعه برای فرد عامی چون من کافیست؟ و باقی عمر را به عبادت و حج و نماز و قرآن خوانی بگذرانیم؟ یا کتابهای سطح بالاتری هست که ما از آن غافلیم؟ چون از آیت الله بهجت پرسیدند راه کاری ارائه بدهید گفتند آقاجان گناه نکنید. آیا همین مقدار مطالعه و آگاهی همراه مراقبت از نمازها و تهذیب نفس ما را به هدف میرساند؟ مباحث وحدت وجود و... که در عرفان به گوشمان میرسد چه؟ در کدام کتاب شما آن را جستجو کنیم؟ یا لزومی ندارد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همه این مطالعات و کسب معارف مقدمه است برای تدبّر در قرآن و بهرهمندی بیشتر در عبادات، إنشاءالله. موفق باشید
سلام: بنده همیشه در خوابهای خود خودم رو درحالتی میبینم که به سختی راه میروم و راه رفتن برام مشکله این خواب چه معنایی دارد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک امر طبیعی است از آن جهت که روح انسان در خواب گرایش دارد تا با پاهای خود حرکت کند. در حالیکه پاهای جسمانی او در آن حالت در اختیار او نیست و از این جهت چنین حالتی برایش پیش میآید. موفق باشید
بسم اللّه.. عرض سلام و ادب و زیارت قبولی ...
باسمه تعالی: سلام علیکم: همواره در مسیر توحید و نظر به حضرت رحمان، باید امیدوار بود. ناامیدی مربوط به کسانی است که با خدا معامله نکرده اند. موفق باشید
سلام علیکم: ناظر به سوال ۳۹۱۷۹ مطالبی عرض میکنم، اول تقریری کوتاه از آنچه سوال کننده فرمودند و سپس پاسخی که بیان خواهمکرد، ایشان (پرسش کننده محترم) مدعی بودند: «روایت از جهت سندی بی اعتبار، غیر قابل انتساب به ائمه و از جهت دلالی قابل بحث است، بنابر این قاعده ی مدعای جناب طاهرزاده اساسا از این حدیث استخراج نشده بلکه از مقدمات عقلی بوده و این حدیث برای آن موید است»... و اما درنگی در این مدعا: هر حدیثی که در سندش رفع و رفعه و مرفوع در آن وجود داشت بی اعتبار و مخدوش نیست که در پایان این سوال در پانویس توضیح خواهم داد، ثانیا این حدیث توسط علمای متقدم و متاخر به عنوان کلام معصوم صدها بار بیان شده و انتساب آن به امام رضا علیه السلام مورد پذیرش بسیاری از اعاظم بوده و هست و اگر بخواهیم به روش خود استاد طاهرزاده در تصدیق و تصحیح روایات عمل کنیم (همچون ارجاع چندین باره به علینا القاء الاصول و علیکم التفریع) پس به طریق اولی اساسا از حدیث مذکور صحیح تر نداریم. به عنوان نمونه به سوالات 38234 ، 37192 ، 28809 رجوع کنید، دقت کنید این سبک تصحیح احادیث توسط هر کس چه بلایی بر سر متون خواهد آورد، من با فلان مبنا فلان متن را تایید میکنم، شما با مبنایی دیگر همان متن را تضعیف و تکذیب، چه خواهد شد؟ ثالثا تمام عبارات این حدیث در دایره ی محکمات قرآن و حدیثیِ شیعه و دارای عبارات و مفاهیمی ست که تماما لفظاً و معناً مکرراً آمده و هیچ عبارت و مفهوم جدید و عجیبی ندارد و خط به خط و کلمه به کلمه ی آن دارای عبارات مشابه، مترادف و مفاهیم مشابه در دیگر متونِ قطعی الصدور هستند. از جهت دلالی نیز متوجه نشدم کجایش قابل بحث است. چرا، پر مسلم است که دلالت به ادعای استاد ندارد. و اما مسأله ی تشکیک، برای اینکه یادآوری کنم جناب طاهرزاده چه فرمودند عین عبارات ایشان را می آورم و سپس با مباحث شما مورد بحث قرار میدهیم. ایشان در سوال اول به شماره ۳۸۹۵۶ می نویسند: «ما نمیگوییم که رهبر انقلاب معصومند، ولی آیا آنچه بر زبان میآورند حکایت الهامات الهی برای هدایت این ملت نیست؟! از امام رضا «علیهالسلام» هست که حضرت میفرمایند: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ» اگر خداوند بنده ای از بندگانش را جهت امور مردم انتخاب کرد، سینۀ او را گشاده میگرداند. تا در مدیریت خود کوچک ترین لغزشی نداشته باشد و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهد. «فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِیهِ غَیْرَ صَوَابٍ» در نتیجه آنچنان توانا می شود که در جواب گویی به هیچ نیازی در نمی ماند و غیر از صواب از او نخواهی یافت و به خوبی مصلحت مردم را در نظر می گیرد. «فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَیَّدٌ» پس او در کار خود موفق و محکم و مورد تأیید الهی است.» برادر گرامی اگر نگاه استاد فقط موید برای تشکیک بود چرا کلمه ی معصوم را از «معصوم موفق مسدد موید» حذف کردند؟ ضمنا آن عبارتی که آوردند «لم تجد فیه غیر صواب» یعنی چه؟ یعنی در او جز درستی و اصابه به حق نمیبینی. منظور عصمتِ رتبی و نسبی ست؟ خب این که بازی کردن با حدیث خاص معصوم لازم ندارد، پر واضح است هرچه انسان متقی تر شود اصابت به حق در نظرات و اعمال او بیشتر میشود، اما عبارت حدیث چه بود؟ جز حق و درستی و راستی از او نمیبینی، و در هیچ سوال و موضوع و مسأله ای از جواب درمانده نمیماند، مثالی میزنم، پرواضح است هرچه دست انسان بیشتر در آب شستشو شود پاکیزه تر میشود، تشکیکی ست، اما اگر کسی راجع به فردی گفت، دست فلانی هیچ آلودگی ندارد و جز پاکی در دست او نبوده و نیست، هیچگاه آلوده نمیشود، اصلا او آب پاکیزه است، حالا کسی این عبارت را مدام برای افراد دیگر که از قضا به نسبت دیگران بیشتر خود را شست و شو میدهد بیاورد و بگوید این عبارت تعمیم برای دیگران ست. خیلی واضح است. حالا عبارتی که میگوید آقای الف پاکی مطلق است را تعمیم میدهید که بگویید آقای ب چون دستش را زیاد میشوید هم به نسبت پاک ترین در بین ماست؟ چرا آیه تطهیر را تعمیم نمیگیرید؟ چرا آیه ولایت را؟ چرا صراط المستقیم در سوره حمد را؟ انتهای این تعمیم ها و حد و مرزش کجاست؟ به سان آن عزیزی که فرمودند امام فرمود آنی تارک فیکم الثقلین، رهبری و مثلا قانون اساسی، قبلا هم عرض کردم عبارات دیگری برای نشان دادن توفیقات خداوند به ولی فقیه میتوان استفاده کرد، همانطور که او را می توان بر اساس شرع، نقد و بررسی کرد، اما اصرار برخی برای استفاده از عبارات خاص معصومین برای ولی فقیه آنجا جالب میشود که اگر نظر یا عملکرد رهبری در موردی با حدیث قطعی الصدور در تقابل قرار گیرد، اصلا ذهن حق ندارد به دایره ی بررسی عملکرد رهبری ورود کند، چون ایشان زبان خداست، استاد طاهرزاده چند بار باید شفاها و کتبا بگویند و بنویسد تفاوت حضرت آقا و حضرت امام تفاوت حسنین علیهما سلام است و اساسا هر جا که خامنه ای چنین گفت و چنین کرد امام هم بود همین کار را میکرد؟ در زبان وجود، در زبان خداوند، مگر اختلاف و اشتباه و خطا معنا دارد؟ چند بار باید ایشان این قواعدی که نامش را عقلی میگذارید یا مکشوف از نقل را در خفا و علن جار بزنند؟ ما نیز معتقدیم بهتر از رهبری یا پیدا نمیشود یا سخت پیدا میشود ، اما این مبانی و این صحبت ها جز عصمت تراشی و بستن دهانِ توضیح خواهان و منتقدین با چوب تقدیس نیست. برای همین است که صدها مورد در کشاکش مباحث علمی دقیق با نقل قول از رهبری (زبان خدا) بحث را به پایان می رسانند. کما اینکه در سوال ۳۱۴۳۹ به اشتباه عبارت العبد اذا اختاره الله را ابتدای حدیث معرفی میکنند و در همان سوال (استاد طاهرزاده) گفته اند: خداوند هرکس را به همان اندازه که برای ادارهی امور بندگانش انتخاب کند، به همان اندازه مددهای فوقالذکر را به او ارزانی میدارد و در این رابطه است که ما به نائب ائمه رجوع میکنیم، در آن حدّ که حضرت صاحب الأمر «عجلاللّهتعالیفرجه» در تأیید نوّاب خود میفرمایند: سخن آنها سخن من است» بلی استاد طاهرزاده. ما در تبعیت از ولی فقیه ماجوریم و اعتماد به فقیه ما را با حد زیادی به نظر امام نزدیک میکند، اما شما لزوم تبعیت را مطرح نمیکنید ، شما یکراست عصمت و علم الهام شده را مطرح میکنید. حال سوال این جاست اساسا ولی فقیه فقط امام و رهبری بوده اند؟ شیعه از زمان غیبت صغری تاکنون ولی فقیه نداشته؟ در هر عصر و زمان و مکان نبودند فقهایی که ولایت داشته اند؟ میتوانید اثبات کنید هیچیک خطا نکرده اند؟ نظرات متناقض و متضاد این بزرگان با یکدیگر دال بر چیست؟ (حتی در زمان واحد)، فقط هم زمان غیبت نیست، در زمان حیات ائمه نیز وکلایی بوده اند که نه مثل ولی فقیه در عصر ما غیر منصوص و عام باشند بلکه منصوص و خاص بوده اند و الی ماشاء الله در نظرات و عملکرد اشتباه هم داشته اند، اساسا نفوذ حکم حاکم اسلامی از طریق اذن عام توسط معصوم با زبان خدا بودن متفاوت است. در سوال و جواب ۳۹۱۹۳ دقیق بنگرید، جناب طاهرزاده همانگونه که مکرراً هر روز میفرمایند، رهبری را زبان خدا میدانند ، و اینچنین است که در هر دوگانه ای که نظر رهبری یک طرف باشد بی چون و چرا نظر ایشان را حق میداند (چیزی که خود ولی فقیه قبول ندارد)، خود رهبری این مطالب را قبول دارند؟، در همین انکار نیز همین اصل اثبات میشود، اگر به اشتباه منکرند که این اولین اشتباهشان و اولین نقض برای «لم تجد فیه غیر صواب» است و اگر به درستی این ادعا را منکرند که جناب طاهرزاده به خطا رفته اند و با زبان خدا مخالفت میکنند. پانویس: حدیث الْقَاسِمُ بْنُ الْعَلَاءِ مرفوع بوده و برخی از سلسلهی سند ذکر نشده است؛ ولی در جهت تقویت آن باید گفت این حدیث با سند کامل توسط شیخ صدوق در کتاب کمالالدین و تمام النعمه بدین صورت نقل شده است: «حدثنا محمد بن موسی بن المتوکل قال حدثنا محمد بن یعقوب قال حدثنا ابومحمد القاسم بن العلاء قال حدثنی القاسم بن مسلم عن اخیه عبدالعزیز بن مسلم...» (1395 ق، ج 2: 675). ولی اشکال در این است که شیخ صدوق این حدیث را به سندش از کلینی نقل میکند و کلینی هم از قاسم بن علاء به طور مرفوع از عبدالعزیز بن مسلم از امام رضا (علیهالسلام) نقل کرده است. چگونه میشود کلینی در کافی مرفوعاً نقل کرده، ولی شیخ صدوق به نقل از کلینی مسند نقل کرده است؟ حل اشکال: شیخ صدوق این روایت را از کتاب کافی کلینی اخذ نکرده است. نجاشی، ضمن ترجمهی کلینی و بیان کتابهای کلینی، غیر از کافی که در مدت ۲۰ سال تصنیف کرده است، کتاب رسائل الائمة (علیهالسلام) را میشمارد (نجاشی، 1365: 377) و شیخ طوسی در فهرست نیز آن را از کتابهای کلینی میشمارد و میگوید: «وله کتاب الرسائل» (1420 ق: 135)، این کتاب کلینی به دست ما نرسیده؛ ولی در دست شیخ صدوق بوده و در مواردی از آن اخذ کرده است. از آنجا که کسانی چون محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی و محمد بن موسی بن متوکل از ثقات هستند (خویی، 1371: 19-18، 300-54) و اینکه قاسم بن مسلم نیز از اصحاب امام صادق (علیهالسلام) و فاضل و ممدوح هستند و دربارهی راویان این حدیث ذمی ذکر نشده و اکثر راویان آن، ثقه و مورد مدح هستند حدیث با تصحیح سندی از حالت مرفوعه ی عادی خارج میشود. باز هم تاکید میکنم عبارات و مفاهیم این حدیث در متون قطعی بارها آمده و برای شیعه قطعی ست. برای مطالعه بیشتر می تواند به مقاله ی راویان احادیث مهدویت، قاسم بن علاء همدانی نوشته ی محمد مسعودی رجوع کنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: عیناً جواب کاربر محترمی که با سوال جناب عالی مواجه شدند خدمت شما ارسال میشود ولی اجازه دهید از این به بعد این سایت وارد چنین مطالبی که بیشتر تخصصی است؛ نشود و خود عزیزان اگر مایل بودند با همدیگر مطالب را دنبال نمایند. موفق باشید
بسمه تعالی
با عرض سلام خدمت استاد گرامی و کاربر محترم که وقت شریف خود را برای مطالعه نگاره بنده مصروف فرمودند.
در پاسخ به فرمایش شما بایستی عرض کنم همان گونه که در نوشته قبلی بنده تأکید شده بود، عرض کرده بودم حتی اگر این روایت شریف هم در میان نباشد، می توان با ادله حِکمی ـ معرفتی، هدایت شدن و هدایتگریِ فوق بشریِ فقیه در عصر غیبت را روشن ساخت و البته روایت حتی اگر از جهت سندی یا دلالی مورد قبول نباشد، ضرری به اصل مطلب نخواهد زد.
حال شما می فرمایید این روایت از جهت سندی معتبر است. خب چه چیزی نیکو تر از این؟ خدا خیرتان دهد، لله درّکم و علیه اجرکم.
از جهت دلالی هم لطفا توجه فرمایید که عرض شد: تمام اشکال عزیزان (که شما نیز در نوشته خود مجددا بر آن تأکید فرموده اید) بر این نکته مستقر بود که موضوع روایت، منحصر به معصوم است و توسعه موضوعی درست نیست. بنده عرض می کنم که حتی اگر این را بپذیریم باز می توان با «توسعه حکمی» و «تنقیح مناط» حکم معصوم را به فقیه در عصر غیبت سرایت داد. تقاضا دارم به «تنقیح مناط» که ضمن سه مقدمه گفته شد (مخصوصا مقدمه اول که در مقام کشف مناط که عبارت از «وظیفه هدایتگری از جانب خدای متعال بر عهده بنده ی مختار» است) توجه فرمایید.
به نظر بنده این عبارت استاد که خودتان هم نقل کرده اید: «ما نمی گوییم رهبر انقلاب معصومند ولی آیا آن چه بر زبان می آورند حکایت الهامات الهی برای هدایت این ملت نیست؟» دقیقا به همان تنقیح مناط که در نوشته ی قبلی توضیح داده شد اشاره دارند.
بنابر این با روشن شدن دلالت و آن چه در تصحیح سند از راه تواتر معنوی فرمودید کمک شایانی به ادعای استاد کرده اید چرا که روایت را از مقام موید به به مقام دلیل رسانده اید.
تا این جا عرض بنده تمام است و می توانید وقت شریفتان را برای مطالعه ادامه این نگاره که دخالتی در نتیجه ندارد صرف نفرمایید ولی از آن جهت که بحثی را به شکل علمی مطرح فرموده اید، آن چه در بررسی بخشی از کلامتان به نظرم می رسد عرض می کنم:
اولا: بحث تواتر، بحثی است صغروی و العهدة علی مدعیها. (مخصوصا که توجه داشته باشید که به دست آوردن مناط، در تواتر لفظی روشن تر است تا تواتر معنوی)
ثانیا: فرموده اید هر چند سند روایت در کتاب شریف کافی مرفوعه است ولی با توجه به پذیرش اصحاب، معتبر می شود در حالی که می دانید که قبول اصحاب بایستی به شکل پذیرش عملی (شهرت عملی) باشد که طبیعی است در روایات اعتقادی موضوع ندارد.
ثالثا: سند در کمال الدین این چنین است:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْقَاسِمُ بْنُ الْعَلَاءِ قَالَ حَدَّثَنِي الْقَاسِمُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَخِيهِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْمَرْوَزِيُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو حَامِدٍ عِمْرَانُ بْنُ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْقَاسِمِ الرَّقَّامِ قَالَ حَدَّثَنِي الْقَاسِمُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَخِيهِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِم
سند فوق، مشتمل بر دو سند است:
سند اول: محمد بن موسی بن المتوکل (به خاطر اکثار روایت اجلاء، ثقه است) محمد بن یعقوب (ثقه جلیل) قاسم بن العلاء (توثیق شیخ طوسی را دارد. رجال شیخ، رقم6243) قاسم بن مسلم (مجهول) عبد العزیز بن مسلم (مجهول)
پس به خاطر مجهول بودن دو راوی، نمی توان روایت را معتبر دانست.
البته شما قاسم بن مسلم را ممدوح و از اصحاب امام صادق«علیه السلام» دانسته اید در حالی که اولا بنده مدحی برای وی نیافتم، ثانیا همان طور که می دانید صرف مدح برای اثبات وثاقت کافی نیست و ثالثا که از همه مهم تر است این که: اگر از اصحاب امام صادق«علیه السلام» باشد چگونه از امام رضا«علیه السلام» (آن هم با یک واسطه) نقل روایت می کند؟؟
در سند دوم غیر از محمد بن ابراهیم که با ترضّی شیخ صدوق قابل توثیق است، تمامی راویان مجهول هستند.
در پایان عرض می کنم که اساسا در بحث «اعتبار سنجی احادیث»، بابی برای اعتبار سنجی احادیث غیر فقهی که در مقام کشف حجت در احکام ظاهریه نیست می توان باز نمود که در آن مقام، اعتبار سنجی احادیث به این شکل نخواهد بود.
سلام و عرض ادب استاد بزرگوار: میبخشید مدتیست، همسرم درگیر بیماری صعب العلاجی شدند و پزشکان هم امیدی ندارند. اضطراب بالایی دارم و واقعا کم آوردم، غم زیادی بر دل و قلبم وارد شده. شما چه توصیه ای دارید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم آن است که در این نوع سختیها در دل انجام وظایفی که داریم از امتحانبودن این نوع مسائل غفلت نکنیم. عرایضی اخیراً در رابطه با سوره تغابن تحت عنوان «بسط وجود انسان در سایۀ بلا و ابتلا»https://eitaa.com/matalebevijeh/18004 شده است خوب است به آن عرایض توجه شود. موفق باشید
سلام استاد بزرگوار.با توجه به پاسخ شما به سوال شماره ۳۶۹۲۵ بعضی اشخاص نظرشون اینه که جناب استاد از خانم صفوی حمایت کردند و پیشنهادشون رای به ایشون هست،در کانال مطالب ویژه آمده که جناب استاد جهت نمایندگی مجلس شورای اسلامی کسی را به طور مشخص پیشنهاد نکردهاند، هرچند که معتقدند که در مورد نمایندگی مجلس شورای اسلامی میدان انتخابات با گستردگی بیشتری جهت انتخاب اصلح مقابل افراد قرار گیرد.بالاخره متوجه نمیشم شما از ایشون حمایت کردید یا خیر؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به طور مشخص همان طورکه در کانال مطالب ویژه ملاحظه کردید بنده از هیچ نامزدی حمایت نکردهام و همانطور که عرض شد خوب است این افراد نیز دیده شوند تا میدان انتخابات، گسترش یابد. موفق باشید
اول از همه سلام که بی سلام، بودن هیچ معنایی ندارد. گاهی که دلم می خواهد از خدا جواب بشنوم؛ از خود خودش، و چون نمی توانم، به بنده هایش پناه می آورم تا مگر کسی جواب مرا بدهد. دلم می خواهد خدا بگوید که نظرش درباره ی من چیست؟ حوصله دارد با من نشست و برخاست کند، حرف بزند، وقتش را بگذراند یا نه، اگر نه بروم دنبال کارم، یعنی انصافاً باید به او حق هم بدهم. (واقعا ولی جالب است که خدا بدون اینکه در بند زمان باشد ولی وقتش را می گذراند؛ انگار خدا برای هر مخلوقش یک وقت مخصوص دارد؛ و این وقت ها همه هم همزمان هستند!) بسکه مذبذب بوده این سالها حالم نمی دانم خدا واقعا بنایش برای من چیست؟ چرا خودش جوابم را نمی دهد؟ دلم می خواهد خودم با همین گوش هایی که خودش برایم طراحی کرده و آفریده بشنوم. ته همه ی حرفهایی که می خواهم بگویم اینست که من از عاقبتم می ترسم و چون اطمینان ندارم کلافه ام، سردرگم و سر در گریبانم، به خدا انگار که قصّه قصّه ی دیگری است؛ همه ام شده یک علامت سوال! بس که چند سوال گاه و بیگاه در روحم می چرخد انگار گردبادی در درونم برپا شده و مرا بی قرارانه می چرخاند. سکون به یک معنا بی حد نفرت انگیز و نفرت افزاست آنجا که فقط باید رفت و رفت؛ و لازم و روح افزاست آنجا که باید یکجانشین خویش شد و خود را تورّقی کرد و به هر چیز اندیشید. آنقدر نفسم از این گردباد به در و دیوار عالم فکر کوبیده شده که کوفتگی و خستگی اش به بدنم هم سرایت کرده! مغزم دارد از اینهمه ابهام منفجر می شود. به خدا قصه قصه ی دگری است؛ حرف، حرف بهشت رفتن نیست، نتیجه ی عاقبت کارم آرامشم را می کاهد و می کاهد، و بلاتکلیفی تاریخی و حتی بلاتکلیفی معیشتم ویران و ویران و ویرانم کرده، آی خدای من بگو تا کجا می خواهی با ما بمانی؟ می خواهی آخرش چه کنی؟ بعد از انسان کامل هیچ بالاتری هم آیا دیگر برای تو هست که بخواهد بشود؟می دانید چه ام شده که به این روزها افتاده ام؟ هیچ بویی از امام مهدی در روزمرّه هایم نیست، در زندگی ام نیست؛ و برای همین اینطور به سرم زده، بطالت دیوانه ام کرده! به خدا راست می گویم باورم کنید. به خدا انگار که قصه قصه ی دیگری است؛ وقتی که خوب فکر کنی بعد از تحقق «ان الارض یرثها عبادی الصالحون» چه خواهد شد؟؟ اصلا همه جا بهشت باشد؛ آخر چقدر بمانیم، بس نیست آیا؟ خدایا برنامه ات برای ابدیت چیست؟ خدایا دوباره می پرسم؛ هزار بار می پرسم، برنامه ات برای ابدیت چیست؟ خدایا جوابم را بده وگرنه متلاشی می شوم، دیوانه می شوم، از غصه می میرم، من همین حالا و روزها هم دارم از غصه ی اینهمه ابهام متلاشی می شوم، خدایا یا مرا عاشق خودت کن یا مرا در عدم حل کن! من بی عشق تو نفس ندارم بکشم، خدایا چقدر سلیقه و ذوق بی نظیری داری که اشک را آفریدی، اشک خودش یک عالمی است برای خودش، خدایا به یقین که صدایم را می شنوی، نوشته هایم را می خوانی، خدایا ببین چطور دارم فرو می پاشم؛ همه اش به خاطر اینست که تو همه ام نیستی، آن مرد گفت دستت در دست امام مهدی نیست که همینطور که دارد می رود تو را هم ببرد؛ برای همین است که اینقدر دور خودت می چرخی؛ سرگیجه گرفته ام! دعا یعنی چه؟ یعنی کسی دلش را به خدا وصل کند و خدا را از راه دلش جاری کند و بر من ببارد، و این آیا یعنی استجابت؟ برای من دعا کنید که احساس می کنم امام مهدی راهش راه دیگری است و من راهم راهی دیگر؛ قلب کارش دروغگویی نیست؛ قلبم گواهی می دهد که مهدی امتها به شدت دلش هم از من گرفته و هم از من دور است؛ این دینداریِ من نمایشنامه بازیست نه جریان زندگی؛ و حتی این نوشته هایم هم گویا همین رنگ را دارند می گیرند؛ تنها حرف راستم شاید التماس دعاهایم باشد؛ من اگر واقعا تشنه ی خدا بودم آدم می شدم، خودم به تنهایی هم که بود آدم می شدم، من اگر واقعا دنبال امام مهدی بودم نیازسنجی و اولویت سنجی ام طور دیگری بود؛ دنیا با همه ی قشنگی اش زشتم کرد؛ دنیا مرا در حبس خود پوساند، خدایا از تو بالاتر ندارم که تو را به او قسم بدهم که نجاتم بدهی؛ به حرمت آنها که محترمند منّت بگذار بر سرم و نجاتم بده، خدایا من بلد نیستم خودم را نجات بدهم تو نجاتم بده، یکی مرا بیدار کند و ابدیت را باورم دهد، به خدا که وعده های خدا شوخی نیست، یکی مرا توبه دهد، به خدا که ابدیت در پیش داریم، خدایا باز هم می پرسم؛ برنامه ات برای ابدیت چیست؟ یکی دست مرا در دست امام مهدی بگذارد؛ چه کسی صدای یاری طلبی مرا شنید؟ کسی مرا به چشمه ی زهد ببرد، من خیلی تشنه ام.
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه اندازه جناب نیچه هوشیارانه و با نبوغ خاص خود خبر داد که برهوت در حال گستردگی است و خواست تا به آموزههای کاتولیکی قرون وسطایی خبر دهد در آنچه هستید آیندهای که بتوانند ایمان مردم را زنده نگه دارند، قرار ندارند. زیرا بشر جدید، خود را در تاریخی که انسان ابژه خود شده است، خود را دنبال میکند و اینجا است که شما در سکرات عبور از آن دنیا به دنیای دیگر قرار میگیرید و در طلب نورانیت حضور انسانی هستید که معنای همه انسانیت بشریت است یعنی حضور حضرت مهدی «عجل اللهتعالیفرجهالشریف». بیخود معطلید!! نه میتوانید از حیات دیروزِ دینیِ خود منصرف شوید زیرا هزاران بال برای پرواز در آن دیروز در خاطره دارید و نه میتوانید از این برهوت منصرف شوید و در امروزِ برهوتیِ خود که همان سوبژهشدنِ انسان است نزد خود، از پروازکردن باز بمانید. این حالت را بنده حضور در «جهان بین دو جهان» نام نهادم. در مباحث سوره مرسلات عرایضی شد و در سلسله مباحث «در راستای بنیانهای حکمت حضور انقلاب اسلامی در جهانی بین دو جهان» خبر از اموری داد که گویا کمی زود گفته شده است؛ هرچند دیر هم شده باشد!! موفق باشید
با سلام و احترام: اگر کسی مدتی در حقانیت دین اسلام شک کند و نماز و روزه هایش را در این ایام ترک نکند و همه را بجا بیاورد، در زمان رسیدن به یقین لازم است نماز و روزه هایش را دوباره بخواند؟ البته متوجه هستم جایگاه این سوال دفتر مراجع عظام هست، اما از دفتر مرجع چند بار سوال پرسیدم ولی پاسخی دریافت نکردم. درحالیکه دیگر سوالات بفاصله دو روز پاسخ دریافت میکردم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال در همان زمان هم یک باور اجمالی داشتهاید که واجبات خود را ترک ننمودهاید و همین کافی بود و بعد از آنکه رشد علمی کردید بدانید که تمام عباداتتان را در تراز عالیترین شکل عبادات قبول میکنند به حکم آنکه فرمود: « لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» (توبه/۱۲۱). خداوند جزای آنها را بر اساس بهترینِ آنچه انجام دادند، میدهد. موفق باشید
سلام علیکم: خسته نباشید. علامه در اصول فلسفه و روش رئالیسم از اعتباریاتی بحث می کنند که طبق اذعان خود ایشان روش در این مرحله تتبعی و استقرائی و سیر قهقرایی ست. حال چگونه این روش و این بحث با سبک کار فلسفه که با کلیات وجود است و به وسیله ملازمات عامه (صدرا) و برهان (مشاء) سازگار است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در این مورد بسی مفصل و مهم است در آن حدّ که جناب آقای دکتر اصغر مصلح کتابی تحت عنوان «اداراکات اعتباری علامه طباطبایی (ره) و فلسفه فرهنگ» تدوین و تنظیم کردهاند و یا جناب آقای دکتر قاسم پورحسن نیز چندین جلسه در این رابطه صحبت داشتهاند مبنی بر آنکه هر اندازه در جامعه و در فرهنگی، اعتباریات، بیشتر حاضر باشد حکایت از نوعی روح تمدنی در آن جامعه حاضر است و از عظمت شخصیت علامه طباطبایی همین بس که متوجه جایگاه اعتباریات در این تاریخ شدهاند، امری که در گذشته در بین فیلسوفان معمول نبوده است. موفق باشید
با سلام و عرض ادب محضر استاد و نویسنده عزیز و دوست داشتنی جناب اقای طاهرزاده عزیز حفظه الله تعالی علیه. ما میدانیم و شما هم میدانید که یکی از وظایف حکمران تامین رفاه و آسایش رعیت خود هست و این در تمامی ادیان حاکم است اما استاد بزرگوار من یکنفر چون مرید شما بوده ام و آثار شما را خریده و مطالعه کرده ام روز قیامت جلو شما را خواهم گرفت که دلیل حمایت شما از آقای خامنه های چیست؟ مگر نه این که ایشون با تفکرات و اندیشه های خطرناک ملت و کشور و جوانان ما را به این فلاکت انداختند و مردم را از اعتقادات و ایمان خود بریدند. شما در جواب سوالی در همین سایت ایشان را از آقای جواد آملی و آیت عظمای الهی یعنی آقای سیستانی برتر دانستید چرا؟ من تا چند روز شوکه بودم !!! جواب اینا را استا باید بدهید شما. امروز مردم دارند به اهل البیت رسول خدا بدبین می شوند بخاطر رفتار رهبر، بعد حضرتعالی در این سایت صحبت از افق و آینده انقلاب اسلامی میکنید. مرگ بر پهلوی و رجوی و اعوان و انصارشان. اما این وضع کشور داری نشد. سول اصلی بنده از محضر حضرتعالی اینست که آیا نباید ایشون اگر اعتقاد واقعا به قیامت دارند جواب بدهند که عامل دین گریزی و عدم امکان ازدواج جوانان شیعه بوده و این بلا را سر دین اسلام و مملکت شیعه آمورده اگر واقعا اعتقاد دارند که من شک دارم. متشکرم استاد عزیز
باسمه تعالی: سلام علیکم: بیشتر به این فکر کنید که اگر رهبر معظم انقلاب «حفظهاللهتعالی» با این حکمت و درایت در بستر تاریخی که با انقلاب اسلامی آغاز شده، حضوری اینچنین فعّال نداشتند؛ نهتنها سرنوشت ما که سرنوشت منطقه چه میشد! و جایگاه ما در نسبت با حضور اسرائیل به کجا میکشید؟!! چرا باید سنت امتحانشدنِ مردم را به پای رهبر انقلاب گذاشت؟ در حالیکه خداوند میفرماید حتی بعد از به میانآمدنِ فداکاریهای آنچنانیِ شهدا «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ» (بقره/۱۵۵) و البته شما را به پارهای از سختیها چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازماییم، و صابران را بشارت و مژده بده.
باید از خود پرسید در این زمانه، ایرانِ منهای حضور فعّال ولایت فقیه، کدام ایران است که ایرانِ معاصر در این جهان باشد؟ اگر از جهان مدرن نباید غفلت کرد، چرا از ایرانی که ولایت فقیه جزو ساختارِ امروزین آن شده است، غفلت کنیم؟ مشکلی که متأسفانه روشنفکران ما گرفتار آن شدهاند، شبیه همان مشکلی است که متحجّرین گرفتار آن بودند و حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» در مورد آنها میفرمایند: «خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزه های علمیه کم نیست.» آیا راز ارادت فوقالعاده شهدا به رهبر معظم انقلاب، ریشه در این بصیرت حکیمانه ندارد؟
موفق باشید
با سلام و خدا قوت خدمت استاد و کسب اجازه در فص یعقوبی هستم. استاد من حدود ۱۲ سال است که اکثرا دعای من «هب لی کمال النقطاع» هست تا آنجا که می فرماید «به عز قدسک» و دوست دارم ان شا الله در عوالم بعدی به جایگاه برزخیت کبری نائل شوم ولی خودم را در این حد اصلا نمی بینم و از طرفی میدانم بیشتر از حول عین ثابته ی خود نمیتوانم بالا بروم و فکر نمیکنم عین ثابته ی من تا اینجاها باشد. میخواستم از شما بپرسم آیا ما در عوالم بعدی نهایتا به افق رویکرد روح مان نائل میشویم یا حول مدار عین ثابته ی خود بیشتر نمی توانیم نائل شویم؟ استاد لطفا پاسخم را ملموس بفرمائید. خدا خیرتان دهد
باسمه تعالی: سلام علیکم: عین ثابته هرکس، همان شخصیت او میباشد در بستر انتخابهایش. و هر اندازه انتخابهای او توحیدیتر باشد، در همان بستر شخصیتش وسعت بیشتری مییابد. به نظر میآید در «فصّ عُزیری» بهتر بتوانید جایگاه عین ثابته را برای خود روشن کنید مبنی بر آنکه در این بحث، جبری در میان نیست. موفق باشید
با سلام خدمت استاد عزیز: امسال که به لطف خدا قسمت این کمترین شد در سالگرد مرد بزرگ حاج قاسم عزیز حضور داشته باشم و فقط به قصد در راه بودن هم باشم شعری از حافظ در جوار آن بزرگوار آمد که گفتم شاید خوب باشد برای شما هم بفرستم: سرم خوش است و به بانگ بلند میگویم / که من نسیم حیات از پیاله میجویم / عبوس زهد به وجه خمار ننشیند مرید / خرقه دردی کشان خوش خویم شدم / فسانه به سرگشتگی و ابروی دوست کشید / در خم چوگان خویش چون گویم / گرم نه پیر مغان در به روی بگشاید / کدام در بزنم چاره از کجا جویم / مکن در این چمنم سرزنش به خودرویی / چنان که پرورشم میدهند میرویم / تو خانقاه و خرابات در میانه مبین / خدا گواه که هر جا که هست با اویم / غبار راه طلب کیمیای بهروزیست / غلام دولت آن خاک عنبرین بویم / ز شوق نرگس مست بلندبالایی / چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم / بیار می که به فتوی حافظ از دل پاک / غبار زرق به فیض قدح فروشویم. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! حرف در رابطه با این غزل بسیار است. حقیقتاً حاج قاسم همان پیالهای است که نسیم حیات را بر جانها میوزاند و راهی است تا پیر مغان که مولایمان باشد، دری به رویمان بگشایند. موفق باشید
سلام و درود استاد طاهرزاده: مدتی است گرفتار بیماری شدم، بسیار بی حوصله و ناامیدم. هرچند خیلی شنیدم انسان بیمار خیلی مقرب هست و چه و چه. اما هر مشکلی در زندگی راه حل داشته غیر از بیماری های صعب. خانواده ام هم خیلی سرحال نیستند و اینجور بگم بسیار بسیار خودم رو در قعر دره ای میبینم که راه نجات نیست و همین موارد باعث دلسردی و حسادت و نفرت شده. صبرم تمام شده. بنظر شما چرا خدا شفا نمیده، مخصوصا این امراض را؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال باید به این فکر باشیم که شاید مصلحت ما در این نوع بیماریها باشد. اینجا است که صبر بر بلا معنا میدهد و موجب گشایش معنوی میگردد. موفق باشید
سلام: «فَقَالَ أَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ» مطلبی که هدهد در داستان حضرت سلیمان علیه السلام می دانست لطمهای و ضعف و نقصی و تضادی با رسالت و علم و عصمت و علم باطنی و ماموریت و علم به نبوت و علم به جزئیات و مسئولیت حیطه نبوت پیامبر دارد یا ندارد؟ ممنونم و متشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: خیر! زیرا علم پیامبران در همان حدّ است که خداوند برای هدایت بشریت به آنها داده و از این جهت گفته میشود علم آنها بالذات نیست، بلکه موهبی است. به همین جهت خداوند به پیامبر خود میفرماید: «قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ ۖ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰ إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ» بگو: من از بین رسولان، اولین پیغمبر نیستم (که تازه در جهان آوازه رسالت بلند کرده باشم تا تعجب و انکار کنید) و نمیدانم که با من و شما عاقبت چه میکنند؟ من جز آنچه بر من وحی میشود پیروی نمیکنم و جز آنکه با بیان روشن (خلق را آگاه کنم و از خدا) بترسانم وظیفهای ندارم. موفق باشید
با سلام استاد عزیز: در مدرسه کار می کنم مدیر آنجا زن انسان خودخواه و بد اخلاق هست رفتار آن درست نیست با اطرافیان خسیس هست اگر از او انتقاد کنم از آنجا من را بیرون می کند و تبیعض قایل می شود. من هم مجبورم تبعیض قایل شوم هوا بعضی از مراجعین را داشته باشیم. من چون یک خدمتگزارهستم باید چه کارکنم و او تعادل نداری الان خوب بعداً دوباره عصبانی می شود من مجبور هستم از ترس به او احترام بگذارم آدم دهن بینی هست پشت سرش حرف می زنم و جلوی او احترام می گذارم. چه کنم هر جایی کارمی کنم در اداره، رییس بد اخلاق دروغگو هستند ما هم وادار به دروغ گفتن می کنند و پارتی بازی می کنند ما چه کنیم؟ یک سوال دیگه داشتم چند وقت زیادی یاد مرگ به سراغم می آید، هی می ترسم و فکر مرگ از سراغم نمی رود آیا این فکر بد است؟ چه کارکنم این فکر برود؟ و روز پنجشنبه و جمعه که می آید دلم می گیرد چه کارکنم دلم بسط می شود؟ خیلی وقتها نماز صبحم قضا می شود چه کارکنم خیلی ناراحت می شوم و خوابم می برد. با تشکر از شما
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. وظیفه مؤمن در این موارد آن است که مدارا کند و سختگیری ننماید. ۲. یاد مرگ در آن حدّ که موجب رعایت حقوق افراد بشود، خوب است ولی نباید ما را از کار و بار و فعالیت و نشاط در زندگی و ارتباط خوب با همسر و فرزند، باز دارد. موفق باشید
سلام: ببخشید پاسخ برخی سوالات را که مطالعه میکنم در آنها پختگی کلام استاد را حس نمیکنم. احساس میکنم استاد شخصاً پاسخ نمیدهند آیا من دارم اشتباه میکنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: باور بفرمایید خودم که همان طاهرزاده هستم، جواب میدهم. البته شاید بستگی به سطح سؤالات داشته باشد و شاید هم که بالاخره پیری است و معرکهگیری!! موفق باشید
بسم الله سلام علیکم: چگونه می توان از خدای ذهنی عبور کرد و به خدای واقعی رسید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: با «معرفت نفس» این مسیر شروع میشود و سپس با «برهان صدیقین» و درک وجود خود و ربطی که آن وجود به عین وجود دارد؛ إنشاءالله انسان خود را در آغوش خدا احساس میکند. موفق باشید
با سلام خدمت شما استاد بزرگوار: من پس از آن که بصورت تجربی من را تجربه کردم، چگونه میتوانم هستی مطلق را به روش تجربی، تجربه کنم؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: به همان معنایی که بودن خود برای شما احساس شد، همان بودن با دفع حجابهای فکری و اخلاقی، آرامآرام وسعت ما را در درک وسعت حضرت حق فراهم میکند. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم: آیا انسان می تواند مظهر اسم الله بشود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا که نه! مگر معنای خلیفة الله بودن جز این است؟ موفق باشید
سلام و احترام استاد عزیز: با گوش دادن به اکثر سخنرانی های شما و با کمی توجه و مراقبه و توفیق خداوند در طول چند سال به درک خیلی کمی از حضور خداوند در عالم رسیده ام ولی از آنجا که بخشی شاکله وجودی من با گناه شکل گرفته و از من جدا نیست و گاهی طبق آن شاکله عمل میکنم با کوچکترین خطا این حس حضور کاملا از دست میرود و زندگی در دنیا برای من خیلی سخت میشود و هرچه تلاش میکنم ان حس بر نمیگردد و گاهی هم که بر میگردد دو باره از دست میرود. لطفا مرا راهنمائی بفرمائید و به من کمک کنید . تشکر فراوان دارم از شما
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! «آنقدر ای دل که توانی بکوش». بالاخره او توّاب است و شما را به سوی خود میبرد. سعی کنید در شرایطی که زمینههای گناه پیش میآید حاضر نشوید. موفق باشید
سلام: کشتن به سبک حاج قاسم، این حرفی که میزنم شاهد اش شعری است که خودش در گوش کَر من خواند: « تو مکن تهدیدم از کشتن، که من تشنه زارم به خون خویشتن، گر که ریزد خون من آن دوست رو، پای کوبان جان بر افشانم بر او » . حاج قاسم مگه من چیکار کرده بودم که مستحق یه همچین کشتن بودم آخه، چی میشد من رو هم مثل خودت وصل کنی. من که هزار آرزو دارم تا روزی با اذن حضرت زینب (س) پا به دمشق بگزارم و بعد هم حتما با دست خالی وارد سرزمین های اشغالی شوم و نیابتی های آمریکا را نابود کنم. ترامپ که سهل است، آن وقت تو دنبال کسی میگردی که خون تو را خواهد ریخت! چرا عاقل کاری کند که باز آرد پشیمانی؟ همان طور که سید الشهداء را در خورشید زمان پوچی میبینم و میگویم اگر آنجا بودم نمی گذاشتم این گونه شود، تو هم نوری عظیم هستی در آفاق زمانم. « آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟، فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟، دیوانه کنی هر دو جهانش بدهی، دیوانۀ تو هر دو جهان را چه کند؟»
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! آن نوع شهادت که حاج قاسم عزیز به دنبال آن بود؛ حضوری بود بیشتر در عالَم تا با آن حضور نورانی طومار نظام استکباری را در هم پیچد مانند شهادت حضرت سیدالشهدا «علیهالسلام» که طومار جریان پیچیدۀ امویان را تا قیام قیامت در هم پیچید و اسلام را از دست آن جریان خطرناک آزاد کرد. «شهادت سید حسن نصرالله و حضور گسترده او در آینده تاریخ توحیدی» http://pasdareeslam.com/46179/موفق باشید.
سلام علیکم: ارادتمندم استاد گرامی. مرحوم امام خمینی در صفحه ۳۱۰ تعلیقات فی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، روایتی میآورد که دال بر وجود صفات نیکو در خلیفه اول ابوبکر است. علی الظاهر در اثبات بحث وحدت وجود به روایتی که پیغمبر خطاب به ابوبکر میگوید همگی صفات بهشتیان در توست، استناد میکند. آیا این روایت جای توجیه دارد؟ چرا که ما معتقدیم تا روز قیامت هر ظلمی بشود ایشان در آن ظلم شریکند و خلود در جهنم دارند. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت بفرمایید که در آن متن، بحث در «وحدت وجود» است و اینکه هر موجودی به اعتبار وجه تکوینی او همه کمالات را دارا میباشد. به همین جهت در جملات قبل متذکر میشوند: «جمعها بین الوحدۀ و الکثرۀ من اثر الجمعیۀ البرزخیۀ الکبری» و در آخر متن، نکتهای را که به حضرت موسی «علیهالسلام» وحی شده است را میآورند به معنای «موجودٍ اخس». موفق باشید
با سلام: استاد محترم جنابعالی در اکثر مطالب تان روی حضور تاریخی و درک آن حضور تأکید فراوان دارید و حتی شرط عبور از نیستانگاری را درک حضور تاریخی میدانید. حال برای ما این سؤال هست که چگونه میتوان تاریخ را آنطور که منظور نظر جنابعالی است، درک کنیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نکته بسیار مهمی است و حقیقتاً مسئله امروزِ ما میباشد بخصوص که در روایات ما نیز شرط بصیرت و عقلانیت را، زمانشناسی میدانند. عرایضی تحت عنوان «معنای حضور تاریخی و درک حضور خود در آن تاریخ» در 9 فراز تنظیم شده. امید است بتواند این مهم را مدّ نظر عزیزان بیاورد بخصوص که موضوع درک حضور تاریخی، موضوعی نیست که صرفاً با علم به تاریخ و اطلاعات زیادی که از زمانه خود به دست میآوریم، حاصل شود. بلکه نیاز به حساسیت و تأمّل خاصی دارد. موفق باشید
معنای حضور تاریخی و درک حضور خود در آن تاریخ
باسمه تعالی
در رابطه با درک حضور تاریخی ، خوب است به تلاش بیوقفه سعید بن عبدالله حنفی نظر کنید که چگونه از یک طرف با طی مسافتی به طول ۳۰۰ فرسنگ، نامه سران کوفه را به امام حسین «علیهالسلام» رساند، و سپس با طی همان مسافت جواب نامه امام را به کوفیان برگرداند و سپس از کوفه با طی همان مسافت نامه مسلم بن عقیل را به امام رساند، و سپس در شب عاشورا خطبهای خواند و در آن خطبه خطاب به امام حسین «علیهالسلام» عرض کرد: «به ذات خداوند تو را ترک نمیکنیم» و پس از او زهیر بلند شد و آن خطبه مشهور را خواند. در روز عاشورا در مقابل امام در قبله امام آن چنان استوار ایستاد كه هر تيرى به سوى امام حسين «علیهالسلام» مى آمد سینه را سپر قرار مى داد و نمى گذاشت آسيبى به آن حضرت برسد، تا اينكه پيكرش پر از زخم شد، در اين هنگام به امام حسين «علیهالسلام» رو كرد و عرضه داشت: «يا بن رسول اللَّه اَوَفَّيتُ؟:» اى پسر رسول خدا آيا به عهد خود وفا كردم؟» امام فرمودند: «نَعَمْ، أَنْتَ أَمامِي فِي الْجَنَّةِ، فأقرء رسول اللَّه عنّى السّلام، و اعلمه انّى في الاثر» آرى! تو جلوتر از من در بهشت هستى، سلام مرا به رسول خدا «صلىاللَّهعليهوآلهوسلم» برسان، و به آن حضرت عرض كن كه من نيز به دنبال تو خواهم آمد. در همین رابطه به شیدایی جناب بُریر، آن پیرمردِ معلّم قرآن شهر کوفه نظر کنید که چگونه شب عاشورا شوخی سر میداد. عبدالرحمن به او گفت: دست از شوخی بردار، سوگند به خدا که این ساعت، موقع مزاح و باطل نیست. بُریر در پاسخ گفت: سوگند به خدا که تمام عشیره و قوم من میدانند که من اهل مزاح و سخنِ درهم و باطل نبوده ام، نه در سن جوانی و نه در سن کهولت، ولیکن قسم به خدا که الآن نسبت به آنچه ما به آن برخورد خواهیم کرد بسیار خوشحال و مسرورم.
۱. با نظر به شخصیت سعید بن عبدالله و بُریر خُضیر هَمدانی و امثال آنها میتوان به معنی حضور در تاریخی که با امام حسین «علیهالسلام» شروع شد فکر کرد، به معنای حضور در تاریخ توحیدی که انسان با درک آن حضور، نه شب میشناسد و نه روز، تمام جان و همّت خود را به میان میآورد تا خود را در آن آغازی حاضر کند که انسان را در وسعت آن تاریخ تا انتها وسعت و گسترده میکند.
۲. حال ما باید از خود بپرسیم چگونه باید مسیری را که با انقلاب اسلامی در پیش گرفتهایم ادامه دهیم؟ با توجه به آنکه ما دارای سنت معنویِ چشمگیری هستیم که با حضورِ خود در آن سنت میتوانیم متذکر هستی و بنیاد خود شویم.
۳. روشنفکران غربزده ما به گذشته اصیل خود نظر ندارند، در حالیکه شخصی مانند هایدگر که میخواهد در سنت تاریخی خود حاضر شود، یونان را به عنوان گذشته خود میبیند تا اکنونِ خود را دریابد و از این طریق چشم اندازی را مقابل ما میگشاید. حال باید از خود پرسید امکاناتی که ما در تاریخ خود داریم کداماند؟ در حالیکه با نظر به فلسفه اسلامی میتوانیم به میراث مهمی نظر اندازیم و اگر صخرههایی در مقابل خود داریم که باید از آنها عبور کنیم، از آن طرف سنتهایی داریم بسی گشوده و گسترده که راه را بسی هموار میکنند، بهخصوص اگر به حکمت صدرایی متفکرانه نظر کنیم.
۴. اگر پاسخهای گذشته برای امروز کافی نیست، میتوان برای امروز و فردای خود، بصیرتهایی را از حکمت صدرایی بیابیم. مسلماً تفکر در یک سنت شکل میگیرد و از این جهت به همان اندازه که از سنتهای خود، به جهت نوعی غربزدگی فاصله داشته باشیم، به همان اندازه در بحران تفکر گرفتار میشویم.
۵. حضور در یک تاریخ و گفت و گو با نظر به «وجود»، در بستر رخدادی ظهور میکند که آن رخداد نمادی از «وجود» باشد وگرنه به صرف اینکه انسانها در یک زمان در کنار همدیگر باشند گفت و گو صورت نمیگیرد. در کنار هم بودن و گفت و گو داشتن مربوط به کسانی است که بحران را میبینند و متوجه شدهاند آدمیتِ عالَم مدرن تغییر کرده، در حالی که متاسفانه بعضیها با غفلت از این موضوع میخواهند همه چیز را به عالم خود و به گذشته برگردانند، چه سنتگراها باشند که از امکاناتی که بشر جدید و عالم جدید دارا است غفلت میکنند و چه افرادی که خود را تنها در جهان مدرن دنبال میکنند.
آری! اگر آینده به گذشته نظر دارد ولی در گذشته متوقف نیست و غرب اگرچه نظر به آینده داشت ولی آن روشناییِ بنیادینی که مربوط به هستی انسان بود را انکار کرد و لذا به تاریکی گرایید، روشنایی بنیادینی مانند آزادی و مذهب.
۶. اگر متفکران ما تحت تاثیر مسیر جناب فارابی در بستر عقلانیت دینی حاضرند که در جای خود امر میمونی است، باید مواظب باشیم عقلانیت فلسفی ما گرفتار نوعی متافیزیک که مانع تفکر است، نشود و از این جهت در مواجهه با دنیای مدرن، ادامه روش فارابی کافی نیست بلکه باید با جهان مدرن و با اکنونِ تاریخیِ آن مواجه شد وگرنه شکاف بین ما و جهان جدید همچنان باقی میماند، شکاف دو دریایی که در این زمانه باید همدیگر را درک کنند.
۷. به گفته پروفسور هانری کربن شیعه چون باطنیتر بود، ایرانیها آن را پذیرفتند زیرا خرد ایرانی در ذات خود نبوی است و لذا در مواجهه با اسلام در اصیلترین نوع حضور، خود را یافت. آیا در این زمانه نیز جز این است که باید با نظر به اصالتهای خود و از منظر سنتهای تاریخی ِخود، به جهان جدید بنگریم؟ زیرا حیات انسانی، تاریخی است و باید همواره با تاریخ مرتبط بود. آیا از خود پرسیدهایم جهت ارتباط با ایدههای بشر جدید، چگونه برای عزم ملی باید به سوی آن ایدهها روانه شد تا بتوانیم رابطهای متفکرانه با تاریخ خود برقرار کنیم؟ و حضور تاریخی ما معنوی و قدسی و وجودی باشد.
۸. روشنفکران دینی نمیتوانند از مقوله دین و معنویت دفاع کنند. زیرا درک معرفت دینی در حدّ مجموعهای از گزارهها، به معنای مرگ حیات معنوی است. از آن جهت که دین، ابژه میشود و روشنفکران دینی درکی از خطر ابژهشدنِ دین ندارند و در غفلت از درک هستی و نسبتی که با هستی باید داشت، بهسر میبرند و متوجه نیستند معنا، قابل تقلیل به گزاره نیست بلکه درک وجودی انسان از خود و یا به تعبیر هایدگر «دازاین» است که سطح معنا را تعیین میکند، به این معنا ما در کدام سطح از «وجود» هستیم؟ که با درک حضور خود در تاریخ، بتوانیم در مقابل نیهیلیسم و سوبژکتیویته جدید باشیم، نیهیلیسم و سوبژکتیویسمی که روشنفکران دینی در آن دست و پا میزنند و لذا نسبت به حضور تاریخی، بهخصوص حضوری که با انقلاب اسلامی پیش آمده، در غفلتاند و از معنایی که جریانهای حاضر در انقلاب اسلامی، همانند سعید بن عبدالله حنفیهای این زمان در خود احساس میکنند، بیبهرهاند.
۹. همچنان باید از خود پرسید چه تصویری باید از جهان کنونی و انسان کنونی داشت تا نه از سنتهای دینیِ گذشته مانند کربلا، منقطع باشیم و نه نسبت به حضوری که در این تاریخ باید داشت غفلت کنیم؟ تا کربلا همچون کوزهای نگردد که از زندگی خارج شده و به موزهها سپرده شده. در حالیکه کربلا، آرمان بزرگ امروزین ما میتواند باشد و البته انسانی که هیچ آرمان بزرگی ندارد به هر وضعی تن میدهد و این شروع نیستانگاری است که با حضور در تاریخ کربلا و در نسبتی که در امروز تاریخمان یعنی در نسبت حضور در انقلاب اسلامی، میتوانیم با امام حسین «علیهالسلام» پیدا کنیم؛ امکان عبور از آن نیستانگاری فراهم است.
سلام علیکم استاد بزرگوار: آیا دلیل مداومت بر استغفار، صرفا برای عذرخواهی از گناهان و کوتاهی های ما در پیشگاه پروردگار است؟ من مادر دو فرزند هستم، موقع استغفار کردن، بر دلم می گذرد که من از اشتباه فرزندانم، در صورت عذرخواهیشان، به راحتی و خیلی زود میگذرم. خداوند که خود ارحم الراحمین است و بر ضعف و نقص ما آگاه است، چرا ما باید مدام از خداوند طلب بخشش کنیم. شاید بفرمایید دلیل مداومت بر استغفار، این باشد که من به خودم یادآور شوم که در پیشگاه باریتعالی، و در مقابل پاکی و قداست حضرتش، بنده ناچیز و پراز لغزش هستم. مخصوصا که پیامبر و ائمه صلوات الله علیهم، و مقربین درگاه حضرتش با استغفار، قرب بیشتر را طلب میکردند. استاد من با این معنا کنار نمی آیم، چرا باید مدام بگویم ببخشید ببخشید.... میگویم کاش غفران، معنای دیگری جز بخشش داشته باشد، مثلا طلب رحمت، و فضل الهی. روز بزرگداشت مقام معلم رو خدمت شما تبریک عرض میکنم🌹
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در استغفار، به معنای همچنان در راه ماندن و به پیش رفتن است. و آن کس که در راه و صراط الهی قرار دارد می یابد که بسی مراحل و مقامات در پیش است. آری! به خود می آید تا در آنچه شایسته حضور در صراط مستقیم است، خود را ارزیابی کند و بنگرد چه کارهایی که باید می کرده و نکرده و از حضرت معبود تقاضا میکند تا با غفران خود کوتاهی های بنده اش را نادیده بگیرد تا بنده اش همچنان امیدوارانه پیش برود و از آن مهم تر فراز آخر ذکر استغفار است که عرضه میدارد «واتوب الیه» یعنی و همچنان من به سوی تو ادامه میدهم. و اینجا است که می فهمیم چرا رسول خدا «صلوات الله علیه و آله» میفرمایند: «إِنَّهُ لَيُغَانُ عَلَى قَلْبِي وَ إِنِّي لَأَسْتَغْفِرُ اَللَّهَ فِي كُلِّ يَوْمٍ سَبْعِينَ مَرَّةً » . به درستی که قلب من زنگارآلود میگردد [از این رو] در هر روز هفتاد بار از خدا طلب مغفرت میکنم»؟! موفق باشید
