بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
3706

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
ما در قسمت آخرِ سؤال 2724، از شما خواستیم «سلوک فردی» و «جمعی» را تعریف کنید، اما چون دربارة اصل لزوم استاد در سلوک جمعی هم سؤال داشتیم، شما تنها به پاسخ همین قسمت پرداختید و در لزوم استفاده از انقلاب توضیح دادید. لذا برای دریافت پاسخ شما به اصل این دو سؤال و مشخص شدن این دو واژه، مجدداً این دو سؤال را ارسال میکنیم: 1- منظور شما از «سلوک فردی» چیست؟ 2- منظور شما از «سلوک جمعی» چیست؟ آیا منظورتان «رسیدن به خدا از طریق ارتباط با جامعه» است؟‌
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده بیش از آن‌چه در کتاب در این رابطه عرض کرده‌ام ،چیزی به نظرم نمی‌رسد. موفق باشید
1771
متن پرسش
با سلام خدمت استاد ابتدا در مورد سوال این آقایی که گفته جوابها به سوالات ربطی ندارد عرض کنم که این اشتباهی است که از سوی برادران دست اندر کار سایت اتفاق افتاد که یک بار دیدم چند سوال بود که حقیقتا جوابها ربطی به سوالات نداشت واین مشخص بود که اشتباه در تنظیم رخ داده بود مثل آن موقع که سوالی علمی شده بود وجواب شما در مورد میزان تلویزیون دیدن خود جواب فرمودید واین پیداست که اشتباه در تنظیم بود. اما سوال خودم این است که یک انسان هرچقدر در سلوک پیش برود نهایتا به این می رسد که ملاک حب وبغض وشهوت وغضبش دین می شود واما اینکه در مورد حضرت فاطمه سلام الله علیها گفته می شود ملاک رضایت وغضب خداوند رضایت وغضب ایشان است جایگاه علو خداوند وعبد بودن حضرت چه می شود؟ بسیار ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام 1- گاهی اوقات نرم‌افزار سایت به مشکل می‌افتد به طوری که ما درست عمل می‌کنیم ولی نرم‌افزار کار خودش را می‌کند. 2- این‌که رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: رضایت و غضب حضرت صدیثه‌ی طاهره«سلام‌الله‌علیها» مطابق رضایت و غضب الهی است، خبر از مقام فنای فاطمه‌ی زهرا«سلام‌الله‌علیها» می‌دهد که آن حضرت در فنای فی‌الله به معنای واقعی آن فعلیت یافته‌اند و این با اوج عبودیت حاصل می‌شود. موفق باشید
12016
متن پرسش
با سلام محضر استاد طاهر زاده: آيا فيزيک کوانتوم توانسته يا مي تواند اصل عليت را مخدوش کند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باسمه تعالی: سلام علیکم: تمام علوم بر مبنای اصل علیت است، اگر علت در یک پروسس معلوم نبود، دلیل بر نفی علیت نیست. بعضاً علت‌ها در حوزه‌ای بالاتر از حوزه‌ای است که ما به آن نظر داریم مثل آن‌که بعضاً خشم ما موجب تپش قلب ما می‌شود. موفق باشید .

11157

شک در شکبازدید:

متن پرسش
سلام: افرادی که توهم بینایی دارند تصاویری می بینند همانند واقعیت و نمی توانند توهم را از واقعیت تشخیص دهند، حال این سوال پیش می آید که نکند ما هم تصاویری که می بینیم واقعی نباشد و دچار توهم باشیم؟ چگونه به این سوال می توان جواب داد و پاسخ قانع کننده ای داد؟ لطفا جواب قانع کننده بدهید. ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: تنها از آن جهت که حقانیت ادراکات خود را به صورت بدیهی پذیرفته‌ایم می‌توانیم از این نوع شکاکیت آزاد شویم وگرنه تا بی‌نهایت این شکاکیت وجود دارد، حتی می‌توانید از خود بپرسید از کجا این که فکر می‌کنم نکند من توهّم دارم هم توهّم باشد که می‌شود توهم در توهم و این سلسله تا ابد ادامه می‌یابد. موفق باشید
11137
متن پرسش
سلام علیکم: من یک کارگر ساده هستم با درآمدی مشخص، اما دلم می خواهد کاری خوب با درآمدی عالی داشته باشم همچنین دوست دارم فردی موفق در زمینه های ورزشی، علمی و اخلاقی باشم و باز هم دلم می خواهد باعث افتخار تشیع و مسلمانی کامل و سرباز امام زمان و شهید باشم اما متاسفانه در هیچ کدام از موارد توفیقی ندارم یعنی دقیقا یک کارگر ساده که به زور یک فوق دیپلم گرفته اخلاقش خوب نیست و تنبل و کسل است و در بعد معنوی هم ادعا دارد اما فردی ریاکار دروغگو متکبر و هزار مشکل دیگر که هیچ کدام را نمی توانم حل کنم و به گمانم خدا هم به علت گناهانم مرا رها کرده و صدایم را نمی شنود. در حال حاضر هم با دختری نامزد کرده ام اما می ترسم علاقه ام به او فقط از روی هوس باشد و نتوانم او را خوشبخت کنم ضمن این که مشکلات مالی هم گریبانگیرم شده با عرض معذرت به خاطر طولانی شدن سوال لطفا راهنماییم کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند ما را خلق کرده تا در زندگی دنیایی، ابدیت خود را آباد کنیم و با ارسال رسولان و آوردن شریعت ما را در آبادکردن قیامت خود کمک کرده و در این راستا بنا نیست آنچه ما می‌خواهیم را در اختیارمان بگذارد! او نیاز ما را در راستای آبادکردن قیامت برآورده می‌کند مشروط بر آن‌که قناعت پیشه کنیم. در فضای زندگی ساده می‌توانید با همسر خود زندگی را شروع کنید، فقط فراموش نکنید که خداوند بناست نیازهای منطقی ما را برآورده کند و نه طمع‌ها و آرزوهایی را که دنیای مدرن برای بشر امروز ایجاد کرده است. موفق باشید
10703
متن پرسش
با سلام: جناب آقای طاهرزاده، من شما را هرگز نمی بخشم اگر شما واقعا یک فرد متدین هستید بیایید و برای رضای خدا چند هفته به جای اینکه اینقدر شاگردانتان را خشک مقدس و گوشه گیر کنید چند هفته ای هم در مورد ثواب صحبت کردن و رسیدگی به زن و فرزند برای آن ها صحبت کنید و آداب زندگی کردن به آن ها بیاموزید نه این که با آموزش های خشک خود آن ها را گوشه گیر و منزوی تربیت کنید و کانون خانواده ها را از هم بپاشانید. نمی دانم شاید خود شما هم همین طور باشید باید از خانمتان سوال کرد .
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم این حرکات را که می‌گویید نباید پای اسلام گذاشت و بنده هم مکرر به‌خصوص در شرح آیه‌ی 21 سوره‌ی روم عرض کردم که دین ما می‌فرماید با اُنس با همسر و لذّات حلال، شوقِ عبادت در ما ایجاد می‌شود. حتی جریان آن اصحاب را عرض کردم که خانواده را برای عبادت ترک کرده بودند و چگونه رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» ناراحت شدند. دیگر خودِ افراد باید خود را اصلاح کنند. موفق باشید
9947

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: جناب سید حسن خمینی اخیرا فرموده اند: «حتماً شنیده‌اید که می‌گویند امام(ره) برای غلبه بر هوای نفس خود، بر روی هندوانه نمک می‌پاشیدند و می‌خوردند. این کار عقلانی نیست. امامی که من می‌شناختم اینطور نبود و چنین کاری نمی‌کرد. باید امام را همانطور که بود به نسل امروز و آینده بشناسانیم.» آیا این روایت مشهور که امام روی هندوانه نمک می ریختند صحیح نمی باشد؟ بر فرض صحت واقعا این کار امام عقلانی نیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در همان سال‌ها که آقای سیدحسن خمینی خردسال بودند از افراد موثق این موضوع را شنیدم، ولی نه به جهت مخالفت با هوای نفس. این را افراد از خودشان در آوردند، بلکه به جهت آن‌که معده‌ی حضرت امام ضعیف بود و با پاشیدن نمک روی هندوانه هضم آن آسان تر بود و شاید منظور سیدحسن آقا این قسمت است که افراد گفته‌اند برای مخالفت با هوای نفس امام روی هندوانه نمک می‌پاشیدند. موفق باشید
7140
متن پرسش
باسلام . استاد بنده هرچند سیر عبادی خودم رو دنبال میکنم ولی نسبت به غفلت ها و بی خدائی های دیگران خیلی روحیه ام خراب میشه و پایم را که از خانه بیرون میذارم و مردم غافل راکه به گفته ی آیه ولکن اکثر الناس لایعلمون کم هم نیستن می بینم غمی سراسر وجودم رو میگیره ، این نوع غم و اندوه منفی است یا مثبت؟چه کنیم بیخیال هم که نمیشه شد
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: غم مردم‌خوردن خوب است ولی خودخوری‌کردن بد است. باید در حدّ خود تلاش کرد مردم با دین آشنا شوند تا از بی‌ثمرشدن زندگی نجات یابند و ابدیتی متعالی را به‌دست آورند. موفق باشید
6509
متن پرسش
سلام خواهشا پیرامون لیبرالیسم فرهنگی توضیح دهید؟ویژه باشد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر انسان گرفتار فکر و فرهنگی شود که به مرز بین شرک و توحید و حق و باطل احساس نشود و بر اساس اهداف دنیایی مفید و مضرّ برایش مهم باشد گرفتار لیبرالیسم فرهنگی شده، بدین معنا که خود را آزاد می‌داند در نگاه فرهنگی خود هرچیز را مباح بداند. در کتاب « آنگاه که فعالیت‏هاى فرهنگى پوچ مى‏شود، ص: 23» عرض کرده‌ام : «فعالیت‏هایى که در عین ظاهر دینى سخت نظر به دنیا دارد و به جاى حرام و حلال و مستحب و مکروه، مفید و مضرّ و کمى مفید و کمى مضرّ را قرار مى‏دهد و با تغییر منظر انسان‏ها از حرام و حلال به مفید و مضرّ، خوفِ از حق از بین مى‏رود و نفس امّاره میدان بیشترى مى‏یابد و میدان فکر و ذکرِ حضورى تنگ و تنگ‏تر مى‏شود. زیرا توجه به حرام و حلال‏ بودن چیزها نظر را به آخرت معطوف مى‏دارد، ولى نظر به مفید و مضرّبودن آن‏ها نظر را به دنیا مى‏اندازد و در حالت اخیر انسان به احکام الهى احترام لازم را نمى‏گذارد، بلکه از منظر دستورات مفید به آن‏ها مى‏نگرد و درنتیجه از بازگشت به حقیقت غفلت مى‏شود و به جاى بندگى خدا یک نحوه خودخواهى به میان مى‏آید، ولى با رعایت حرام و حلال خدا، انسان‏ خود را در حضور حضرت حق مى‏برد و در نتیجه با تجلى ولایت حق، انسان از بى‏سرپرستى و لذت‏پرستى افراطى در میدان زندگى نجات مى‏یابد.». موفق باشید
4327
متن پرسش
سلام. دختری هستم 26ساله.حدود یک سال است عقد کرده ام. ولی به دلیل مشکلات اقتصادی همسرم هنوز نتوانسته ایم زندگی مستقلی را شروع کنیم.پدرم فرد ثروتمندی است .اما او وبرادرانم اعتقاد دارند که پدر فقط در مورد مسائل مادی پسران بعد از ازدواج موظف است و در مورد دختر و داماد وظیفه ای ندارد و اگر هم کاری انجام دهد لطف کرده.نظر اسلام در این مورد چیست؟آیا اسلام در مورد کمک به معاش پس از ازدواج همانند ارث بین پسر و دختر تفاوتی قائل است؟ باتشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بی‌خیال ثروت پدرتان شوید. ثروت شما آن چیزی است که خداوند در دست شما قرار داده و تنها از این طریق راه صحیح را می‌توانید طی کنید. رسول خدا«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» فرمودند: «وَ مَنْ أَتْبَعَ بَصَرَهُ مَا فِی أَیْدِی النَّاسِ طَالَ هَمُّهُ وَ لَمْ یُشْفَ غَیْظُه»‏ هرکس چشم‌اش به چیزهایی باشد که در دست مردم است، اندوهش طولانی می‌شود و غیظ‌اش هرگز شفا نیابد. موفق باشید
2697
متن پرسش
سلام علیکم.استاد مداحی و روضه گوش دادن چه تاثیراتی بر انسان دارد؟تا چه حد این کار را انجام دهیم؟اینکه آیت الله قاضی فرموده اند هر چه دستگیرم شد از قرآن و زیارت سیدالشهدا بود یعنی در سیرتوحیدی این دو خیلی موثر است؟من وقتی اختلافات بین مسوولین را می شنوم خیلی ناراحت می شوم چه کنم که خونسردی خود را حفظ کنم بی تفاوت هم نمی توانم باشم بعضی وقتها حتی نفرینشان می کنم آخر خیلی سال است که این اختلاف نظرات فاحش و بی وفایی هایشان به نظام را شنیده ام و خسته شده ام،آرامشم را چگونه بازگردانم؟ممنون.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- راه همان راهی است که مرحوم آیت‌الله قاضی متذکر شدند، از این جهت در حدّی که عادت نشود و قلب همواره در صحنه باشد گوش‌دادن مداحی خوب است. بهتر از آن حضور در جلسات روضه است 2- همان‌طور که مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» فرمودند این انقلاب به لطف الهی جلو می‌رود و نگران آن نباشید که این سیاسیون بتوانند با بداخلاقی‌هایشان مزاحم جهت اصلی انقلاب شوند. موفق باشید
2587
متن پرسش
سلام استاد. بعد از اهانت به ساحت مقدس برخی ائمه من از طریق وبلاگم عضو یک گروه شدم تا بتوانیم مبارزه گسترده ای علیه هتاکین انجام دهیم. اکنون که کار به نیمه رسیده است برخی از ارتباط های ما در همین حوزه از طریق چت انجام می گیرد که البته این کار برای سرعت بخشیدن به انجام امور است. اما گاهی در هنگام چت کردن عذاب وجدان می گیرم که نکند ارتباط با نامحرم به این صورت هم اشکال داشته باشد چون گاهی این مکالمات طولانی تر می شود. و در کنار این فکر می کنم که نکند فرد مقابل در برابر برخی از نوشته های من دچار احساسات شود و یا اصلا اینکه پایه ایمانی محکمی نداشته باشد و در ادامه محتوای چت ها به امور متفرقه کشیده شود و آن زمانی باشد که خود من هم درگیر احساس بشوم. خلاصه اینکه علی رغم اینکه تا به اینجای کار هیچ کار غیر اخلاقی صورت نگرفته و تمام اهداف مقدس است می ترسم وسوسه های شیطان دامنگیر من هم بشود کما اینکه افراد مذهبی زیادی در اطرافم دیده ام که از همین مسائل کوچک با نامحرم ارتباط داشته اند اما در نهایت درگیر احساسات شده اند.می خواهم بدانم ارتباط در حالت فعلی اشکال دارد یا خیر؟و ائمه اطهار از اینگونه ارتباط ها قلبشان راضی است یا خیر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: فکر می‌کنم خوب فکر کرده‌اید که ممکن است در صحبت با نامحرم گرفتار دام‌هایی از شیطان شوید و همین‌که احتمال می‌دهید این راه، راه مطمئنی نیست برای رضایت قلب مبارک مولایمان حضرت صاحب‌الأمر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» از این نوع مکالمه‌ها پرهیز کنید چون معلوم نیست آن فردی که در طرف مقابل است قصد خیر داشته باشد. بسیار پیش آمده که بر اساس ذوق و سلیقه‌ی افراد مذهبی سؤال کرده‌اند ولی قصد دیگری داشته‌اند. موفق باشید
1971
متن پرسش
سلام علیکم! دو سوال از خدمتتان داشتم راجه به ازدواج در بحث ازدواج می گویند ازدواج یک نیاز است که این نیاز جز با ازدواج برطرف نمی شود یعنی نه با پدر و مادر نه با درس خواندن نه حتی با مجلس اهل بیت ع با هیچکدام این نیاز برطرف نمی شود. فقط با ازدواج. شهید مطهری ره نیز در کتاب تعلیم و تربیت می فرمایند:«و این نشان مى‏دهد که یک پختگى هست که جز در پرتو ازدواج و تشکیل خانواده پیدا نمى‏شود، در مدرسه پیدا نمى‏شود، در جهاد با نفس پیدا نمى‏شود، با نماز شب پیدا نمى‏شود، با ارادت به نیکان هم پیدا نمى‏شود. این را فقط از همین جا باید به دست آورد» حال این نیاز دقیقا از چه مقوله ایست؟! یعنی در واقع چه نیازهائی است که جز با ازدواج برطرف نمی شود؟! چرا خیلی ها مخصوصا در وضعیت امروزه جامعه سنشان به 30 و 35 و حتی بالاتر می رسد این نیاز را پیدا نمی کنند؟! یا نه اینکه این نیاز را دارند اما ملتفت نیستند که همچین نیازی دارند؟! یا نه نیاز دارند ملتفت هم هستند که نیاز دارند اما نمی دانند راه حل نیازشان در ازدواج است. بالاخره کدام مورد است!؟ چون که شاید یک جوان 20 ساله صرفا یک نیاز جنسی داشته باشد و شاید مثلا حب و علاقه ای به داشتن فرزند. اما از آن نیازهای عالی و متعالی شاید خبری نباشد. در مجموع چه نیازهائی هستند که با ازدواح برطرف می شود؟! و اینکه آیا از یک سنی به بعد در همه یا در اکثر مردم این نیازها پدید می آید یا خیر؟! سوال بعد آنکه در همین زمینه و چند سطر قبل تر شهید مطهری ره می فرماید:«تجربه‏ هاى خیلى قطعى نشان داده است که افراد پاک مجرّد که براى اینکه بیشتر به اصلاح نفس خودشان برسند، به این عنوان و به این بهانه ازدواج نکرده‏اند و یک عمر مجاهده نفس کرده‏اند، اولًا اغلبشان در آخر عمر پشیمان شده‏اند و به‏ دیگران گفته‏اند ما این کار را کردیم، شما نکنید. و ثانیاً با اینکه واقعاً ملّا بودند، در فقه و اصول مجتهد بودند، حکیم و فیلسوف بودند ، عارف بودند، تا آخر عمر و مثلًا در هشتادسالگى باز یک روحیه بچگى و جوانى و یک خامیهایى در اینها وجود داشته است. مثلًا یک حالت سبکى خاصى که گاهى یک جوان دارد،» باز چرا ما این تکامل را خیلی مشاهده نمی کنیم! یعنی آنکه مثلا در دانشگاه بنده خودم که مجرد هستم را با سایر دوستان مجرد را با متأهلین که مقایسه می کنم همچین احساسی به بنده دست نمی دهد که واقعا اینها یک تکاملی پیدا کرده اند که ما مجردان هنوز این تکامل را پیدا نکرده ایم. یا مثلا همین بچگی که شهید می فرماید در برخی از مواقع عکس این مطلب مشاهده می شود یعنی آنکه جماعت متأهل رفتارشان بچه گانه تر از جماعت مجرد است. در خیلی از مواقع نیز تفاوت رفتاری بین مجرد و متأهل وجود ندارد. این از یک طرف. از طرف دیگر انسان خود متأهلین را هم که مشاهده می کند می بیند اینها قبل و بعد از ازدواجشان تغییری نکرده اند. یعنی اینکه بگوئیم قبلا یک خامی و بچگی در رفتارشان بوده که بعد از ازدواج این خامی از بین رفته یا کمتر شده نه اینطوری نیست. اگر کسی خودش آدم سنگین و با وقاری بود حتی قبل ازدواج نیز سنگین بود اما اگر کسی اهل لودگی و شوخی و ... بود نیز بعد از ازدواج نیز تغییری در او حاصل نشده است. به نظر شما علت چیست؟! البته اگر بتوانید در زمینه این دو سوالی که از خدمتتان مطرح کردم منبعی معرفی کنید نیز ممنون می شوم. و من الله توفیق
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: فکر می کنم در کتاب «زن؛ آن گونه که باید باشد» در قسمت ازدواج تولدی دیگر تا حدی به جواب سؤال خود برسید ولی اینکه می فرمایید بعضی ها با ازدواج تغییری آنچنانی نکرده اند به جهت آن است که زندگی را درست نفهمیده اند و همه ی زندگی را سرسری می گیرند این آدم ها ازدواج را هم سرسری گرفته اند و به تولدی دیگری که در بحث مذکور عرض شده نرسیده اند. موفق باشید
234

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام .نظر شما در مورد مکتب تفکیکی که علامه حکیمی مطرح میکنند چیست؟مثل کتب:مکتب تفکیک،تقلید و اجتهاد در فلسفه،مقام عقل،آنجا که خورشدمیوزد،الاهیات الهی و الاهیات بشری،الحیاۀ ،عقل سرخ "شایعه" ناگواری مبنی بر زاویه داشتن اسلام حضرت امام و حضرت علامه طباطبایی شنیده ام.نقل قولی که بعد از رساندن خبر شهادت داماد حضرت علامه ایشان گفته اند-نعوذ بالله-:انقلاب یک شهید داشت و آن هم اسلام است. ما را نجات دهید. یا حق
متن پاسخ
باسمه تعالی علیک السلام: بنده نظرم را در مورد مکتب تفکیک در جواب سؤال شماره 48 در همین سلسله سؤالات داده‌ام ،ولی با اشکالی که به مکتب تفکیک دارم جناب آقای حکیمی را شخصیت قابل استفاده‌ای می‌دانم. در مورد قسمت دوم سؤالتان جنابعالی عنایت داشته باشید که کتب علامه‌طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» نشان می‌دهد که هیچ تفاوتی بین روحیه‌ی حماسی ایشان با حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌‌تعالی‌علیه‌» نیست و امروز شاگردان علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» مثل آیت‌الله‌جوادی«حفظه‌الله‌تعالی» مؤید نظام اسلامی هستند. پس نمی توان این حرف ها را به ایشان نسبت داد.
17098

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد، خسته نباشید: از استادتان جناب علامه حسن زاده آملی حفظه الله، نظریه ی تخت بودن زمین را شنیده اید؟ برخی سایتها شروع به انتشار مطالبی می کنند مبنی بر این که ابوریحان هم اثبات کرده است که زمین مسطح و تخت است، و گرد نیست، و می گویند جناب علامه و استاد صمدی هم این موضوع را در دروس علم هیئت و نجوم مطرح کرده اند، و مورد تایید مرحوم علامه شعرانی هم بوده است، می گویند: اگر زمین گرد باشد هیچگاه قبله صحیح نخواهد بود، اگر می شود راهنمایی بفرمایید، چون مطالب بسرعت درحال انتشار در فضای مجازی است، و اگر انحرافی و اشتباهی در مطالب باشد، ما و دوستان کمی می توانیم جلوی آن را بگیریم، التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چیزی در این مورد نشنیده‌ام و این هم استدلالِ درستی نیست که اگر زمین کروی باشد، در درک قبله اختلال پیش می‌آید. فقهای ما برای هر پیش‌امدی حکمی دارند. موفق باشید

15102

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت حضرت استاد: پرسشی دارم که هر وقت به آن فکر می کنم واقعا پاسخی قانع کننده برایش نمی یابم. از شما استاد گرانقدر خواهش می کنم مرا در یافتن پاسخ آن یاری نمایید. در انتخابات سال 84 حضرت آیت الله جوادی آملی از آقای هاشمی رفسنجانی دفاع عجیبی کردند. آیت الله جوادی آملی در بخشی از این سخنرانی گفته است: این مرد بزرگ به نام جناب آقای هاشمی رفسنجانی (حفظ الله)، دنیا رویش حساب می کند، خب این هم یک روحانیت است امّا مصداق همان حرف حضرت علی(ع) درباره مالک اشتر که لوکانَ حجراً لکانَ صَلداً (اگر سنگ بود، صخره ای سخت می نمود). وی می افزاید: جناب آقای هاشمی رفسنجانی اگر درخت بود، تک درخت بود، مشابه تک درختی که در پای کوهی می روید و تمام آنجا را سبز می کند. که لینکش را در زیر قرار می دهم http://www.aparat.com/v/axdbH/%D8%B3%D8%AE%D9%86%D8%A7%D9%86_%D8%A2%DB%8C%D8%AA_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF%DB%8C_%D8%A2%D9%85%D9%84%DB%8C_%D8%B1%D8%A7%D8%AC%D8%B9_%D8%A8%D9%87_%D8%A2%DB%8C%D8%AA_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D9%87%D8%A7%D8%B4%D9%85%DB%8C چگونه فردی مثل حضرت آیت الله جوادی آملی نتوانسته اند آقای هاشمی رفسنجانی را بشناسند که این گونه درباره او سخن می گویند؟ پس بصیرت چه می شود؟ آن هم در زمانی که خواص باید به مردم آگاهی و بصیرت بدهند!؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جواب این سؤال، جواب ساده‌ای نیست. فکر می‌کنم در نگاه آیت اللّه جوادی، آرمان‌شهری مدّ نظر است که آقای هاشمی در تحقق آن، تواناییِ خوبی دارند. و از این جهت آیت اللّه جوادی نظرشان به آقای هاشمی مثبت است. ولی از آن جهت که شدیداً مؤیدّ رهبری انقلاب هستند و موضع ضد استکباریِ ایشان را دنبال می‌کنند، نمی‌توان گفت آیت اللّه جوادی کلیّت آقای هاشمی را پذیرفته‌اند. موفق باشید

14913
متن پرسش
سلام علیکم استاد بزرگوار: چیزی که باعث شد بنده روی اخلاقم جدی تر فکر کنم، قضیه ازدواج بود، بنده الان که در این مراحل قرار گرفتم و تا حدودی رضایت طرفین به لطف خدا حاصل شده، فکر می‌کنم بنده اون تواضع رو ندارم که کسی رو حقیقتا دوست داشته باشم و در خدمت او قرار بگیرم، هر چند که با فکر خودم رو قانع کردم، خدمت به فرزند امام زمان (علیه السلام)، ایجاد زمینه برای رشد سرباز حضرت، محبت کردن به کسی که خدا به او محبت کرده، همه این ها از لحاظ نظری ادله بسیار خوبی برای دوست داشتن هست، اما وقتی می بینم تا الان نسبت به کسی اون قدر محبت نداشتم و رابطه ام با خانواده و دوستان در اون حد از محبت نبوده، فکر می کنم اگر وارد ازدواج بشم، خدای نکرده به طرف مقابلم ظلم می کنم و این جور وقت ها فقط از خودم می ترسم. احساس می کنم رابطه ام با دیگران مثل حیوانات شده، شدیدا وابسته به رفتار طرف مقابل و انفعالی، اگر محبت کنند، من هم می کنم اگر نه، نه، یعنی در واقع به خودم محبت می کنم، خود خواهم نه دیگر خواه، متکبرم نه متواضع، سنگدل و غلیظ القلب نه رئوف و مهربان، مادرم رو اگه دوست دارم و نمی خوام به او آسیبی برسه، به خاطر اینه که حوصله درد سر ندارم، چون او اگه مریض شد، برام زحمت درست میشه، دوستان رو اگه دوست دارم، چون می گم مگه چند ساعت تو هفته و تو روز اون ها می بینم بذار تصویر خوبی داشته باشند... در واقع از رافت نسبت به خلق در من چیزی نیست... از دیگران توقع تشکر و احترام دارم، اگر بی احترامی‌ای کنند هر چند به شوخی، نمی توانم با تغافل و شوخی بگذرم، ناراحت می شوم، خودم را آدم حساب می کنم... در جمع دوستان و خانواده اهل شوخی و انس و صحبت نیستم، یک کم حرفی و حرف لغو نزدن شنیده ام اما یادم رفته کسی که این حالت را دارد این حالت از درونش می جوشد نه اینکه مثل من حرف نزند اما توی دلش یا دیگران را هم به خاطر صحبت های لغوشان مسخزه کند یا اینکه ترس داشته باشد از آشکار شدن جهلش در جمع منتظر بحث علمی‌ام، منتظرم به من رجوع کنند، نمی توانم مثل دیگران عادی باشم، به همین خاطر همه در مقابل من با تعارف برخورد می‌کنند، انگار معذب اند در مقابلم، خواهر زاده ام اگر با من تلفنی صحبت کند،‌ مدام می‌گوید ببخشید وقتت را گرفتم،‌ مزاحم شدم خودم را در برابر آن‌ها شی‌ءای می دانم، انگار علمم نمی‌گذارد مثل آن‌ها باشم، همیشه دنبال تاثیرم، نمی خواهم یا بلد نیستم چه طور محبت کنم، از نشستن با بندگان خدا لذت نمی‌برم، دلم برای دیدن شان پر نمی‌زند، تنگ نمی‌شود، از خانواده و دوستان تا... وقتی باهاشان خوبم که از من تعریف کنند، اگر نه، نه اگرچه در ظاهر محبت می کنم اما در باطن، انتظار خوش آمد آن ها را دارم... خیلی بدبختم اگر کسی را برای اولین بار ببینم نمی توانم با او صحبت کنم و رفاقت کنم، مگر اینکه در موردش به یک جمع بندی برسم، پشت زمینه های ذهنش را از رفتارش کشف کنم بعد متناسب با آن عمل کنم، اگر نکنم، نمی توانم رفتار خوبی داشته باشم (در واقع به خودی خود رفتار خوب ندارم، رفتار صرفا واکنشی دارم) هر فعلی از هر کس می بینم، می خواهم کشف کنم انگیزه اش از این کار چه بوده، آن وقت متناسب با آن واکنش نشان بدهم، اگر خواهرم محبتی می کند و از قرائنش کشف کنم که این محبتش از روی مثلا ضعف بوده، تشکر نمی کنم، وجود بنده مجمع انواع و اقسام رذائل است و عجیب آنکه پرده پوشی حضرت حق امر را بر خودم هم مشتبه کرده. گاهی فکر می کنم علت این رفتارها و حالات من چیست، زیاد محبت ندیدن از خانواده است؟ سرگرم نبودن به یک دغدغه متعالی و غرق شدن در اخلاق شخصی و رسیدن به وسواس است؟ نداشتن عزت نفس و محتاج نگاه و تایید دیگران بودن است؟ یا... (اما فکر می کنم همه این توجیهات را صرفا می تراشم که به خودم حسن ظن پیدا کنم و بگویم آن قدرها هم بدبخت نیستم در حالیکه حسن ظن تنها باید به خدا تعلق داشته باشد) خجالت می کشم که بگویم بنده طلبه ام. استاد بزرگوار، به نظر شما در این شرایط ازدواج کنم یا خیر؟ با توجه به اینکه مراحل تحقیق هم انجام شده. چه باید بکنم؟ التماس دعا از شما و دوستان دارم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه به‌خوبی متوجه‌ی ضعف‌های خود شده‌اید و این‌را لطف خدا بدانید و خیلی خوب ضعف‌های خود را کند و کاو نموده‌اید و می‌دانید که راهِ عبور از این ضعف‌ها؛ حسن ظنّ به خلق و خالق است و هر اندازه بیشتر رعایت خطورات قلبی را بکنید، بیشتر رقّت قلب پیدا می‌نمایید. کاری که عرفا در این مسیر انجام داده‌اند. به نظر می‌رسد با نظر به این ضعف‌ها بتوانید به ازدواج اقدام کنید و در متن ازدواج، ایثار و تواضع و احترام به بقیه از جمله به همسرتان را به میدان آورید. موفق باشید 

13945
متن پرسش

سلام استاد: نظرتون را راجع به متن زیر بفرمایید: «اربعین امری فراتر از عادات» بسم تعالی: نمی دانم باید اسم این «رازگونه‌ی تاریخ» را چه بگذارم او که نه می‌شود دانستش، نه می‌شود نوشتش، نه می‌توان خواندش، و هزاران نه‌ی دیگر... فقط می‌دانم که باید در حیرت زده‌گی، گیجی و سر درگمی نظاره‌گرش بود؛ انگار باید در او قرار گرفت و در حضور پر معنای او غایب شد به مانند قطره در میان دریا. اصلاً مگر می‌شود از «سر»، جز به اشاره سخن گفت تا وجهی از وجوهش را در هر دوره ظهوری باشد؟!! چه خوش گفت شاعر که: «حقیقت را به هر دوری ظهوری ست» آری این حقیقتِ بی‌منتها را نه می‌شود و نه ظرفش هست که یک‌جا ویک‌باره به نظاره نشست. حقیقت عاشورا به مانند خورشیدی‌ست که تابِ ماندن به پیش او را کسی ندارد، آنقدر شدید است که هرکس بخواهد به آن نزدیک شود هلاک خواهد شد، حال چه در لباس حق باشد، چه در لباس طاغوت. چرا که عاشورا محل ابراز حضور و وجود نیست، روز عاشورا محل «مستهلک‌شدن» است محل «فنا و نابودی هر غیری» است با این تفاوت که عده‌ای حسینی شوند، عده‌ای یزیدی. آنقدر حرارت عاشورا شدت دارد که کسی نمی‌تواند با «منِ‌» خود که چیزی جز «وَهم» نیست در آن قرار گیرد. توانِ دیدن، فهمیدن و درک عاشورا برای کسی نیست بل باید آن را در جلوه‌ی رقیق‌شده‌اش، به نظاره نشست. «اربعین» همان تجلی‌گاه، محل و مشهد عاشوراست. اگر کسی بخواهد واقعیت عاشورا و حسین«علیه‌السلام» را در متن و جای‌جای تاریخ ببیند، باید اربعین را به تماشا نشیند و «کل یوم عاشورا» را کجا می‌شود تاویل و تعبیر و تفسیر کرد؛ إلاّ با اربعین؟!! آری اربعین داستان‌ها، رازها و نگفته‌ها در سینه دارد که گاه‌گاهی بنا به کاسه‌ی ما بی‌ظرف‌ها «سرّی» از آن رازِ بی‌منتها را برایمان فاش می‌کند و ما را به حیرت و سکوت وامی‌دارد. «اربعین» آمده بشریت را به سمت و سوی «امت واحده‌ی» محمدی، اشارت و بشارت دهد. «اربعین» این بارانِ کثیرِ محبت آمده تا رودهای جاری حیات را به دریاهای خروشان فطرت، و این دریاها را به اقیانوس بی‌نهایتی به نام «اباعبدالله» منتهی کند. آری اباعبدالله«علیه‌السلام» همان کلمه‌ی واحدی ست که با «اربعین» به تاریخ آمده تا آدمی را به «بندگی‌اش» یعنی همان اصل فراموش‌شده‌ی بشر برگرداند. عالمی که امروز در آن قرار داریم عالمِ کثرات و اراده‌های معطوف به نفسانیت بشر است که طلب قدرت و طاغوتی‌گری دارد. بشرِ امروز حرف از مرگِ خدا می‌زند و حیات خدا را در گذشته جا گذاشته، به نحوی که گویی عالم امروز مطلقاً تهی از خداست، و تنها به فرهنگ انتزاعی و حصولیِ نگاه به معبود اکتفا کرده و به تبع این نگاه، می‌خواهد حسین«علیه‌السلام» را هم در حدود 1400پیش دفن کند و تنها بر سر قبرش فاتحه‌ای بخواند. اما «عاشورا» در لباس «اربعین» همان خون حیات‌بخش در رگه‌های طول تاریخ است. «اربعین» کلمه‌ی «اُنسی» است که با زینب«سلام‌الله‌علیها» به صحنه آمد و فراهم‌کردنِ اُنس، کارِ مادر است و این زینب است که مادرانه آمده تا همه را به خانه‌ی اُنسِ انسانیت دعوت کند، انس یعنی یگانگی بشر، فراتر از هر مذهب و ایدئولوژی و جریان و فانی‌شدن ذیل محبت و «امر ولایت». امروزه بشر بی‌سرپناه و یتیم شده است و نیاز به تکیه‌گاهی حقیقی دارد، و این زینب است که مادرانه برای فرزند بی‌پناهش آغوش گشوده و تکیه‌گاهی برای آرامشش شده. امروز آدمی آنقدر دچار پوچی و قهرِ طاغوت نفسانی شده که دیگر یأس، سر و پایش را گرفته و انگار نمی‌خواهد و نمی‌تواند در دل این زشتی‌ها هیچ زیبایی را ببیند و زینب آمده تا با «صبر مادرانه» «ما رأیت إلاّ جمیلا» را ذره‌ذره حتی در غل و زنجیرِ طاغوت یزیدی هم که باشی یادت بدهد و همان طور که او، اسارت را در غل و زنجیر کرد؛ آمده تا بشر را فرا تر از «اسارت عادات» امروز بشر سیر دهد و متذکر «اذانِ» هستی که شهادت به «لا اله الا الله» است بشود تا بتوانیم آن به آن از «لا اله» که نفی هر خدایی ا‌ست با «إلا» سیر کنیم و تمام هیمنه‌ی کاخ یزیدی را برسرش فرو بریزیم و به «الله» برسیم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تعبیر بسیار زیبایی است آن‌جا که می‌فرمایید: «اربعین» محلِ ظهور کلمه‌ی اُنس است که از طریق زینب کبری«سلام‌اللّه‌علیها» با روحِ مادرانه به بشریت رسید؛ و از این جهت است که قلب‌ها آرام‌آرام می‌توانند لطائف آن عشق فوق‌العاده را احساس کنند. زیرا عشقی که در کربلا ظهور کرد، حقیقتاً توصیف‌ناپذیر است به همان معنایی که آن مرد عارف فرمود: «هرچه گویم عشق را شرح و بیان / چون به عشق آیم خجل باشم از آن. گرچه تفسیر زبان روشن‌گراست / لیک عشق بی‌زبان روشن‌ترست. چون قلم اندر نوشتن می‌شتافت / چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت. عقل در شرحش چو خر در گل بخفت / شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت». آری! تنها کسی چون زینب«سلام‌اللّه‌علیها» می‌تواند آن عشق را به ظهور آورد که خودْ ذوب‌شده‌ی آن عشق باشد. از این جهت باید گفت: زینب«سلام‌اللّه‌علیها» واسطه‌ی فیض است تا عشق الهی حسین«علیه‌السلام» به خدا را به بشر ارزانی دارد. اگر تا قیام قیامت بشر نمی‌تواند بفهمد چه نسبتی بین حسین«صلوات‌اللّه‌علیه» و خدا بود، به امید روزی هستیم که به نور زینبی در این اربعین‌های متوالی پیام عشق حسینی را از آینه‌ی زینبی احساس کنیم. موفق باشید

11822
متن پرسش
استاد عزیز سلام: ریشه وسواس فکری از کجاست و چطور می توان بر آن غبه کرد؟ آیا افکار وسواسی در مورد مذهب گناه است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکرهایی که بدون اختیار ما به سراغ ما می‌آید گناه نیست. در مورد دفع وسواس فکری إن‌شاءاللّه کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» کمک می‌کند. موفق باشید

11670
متن پرسش
باسمه تعالی محضر مبارک جناب استاد آقای طاهرزاده سلام علیکم: اینجانب طلبه ای هستم مشغول به تحصیل در یکی از مدارس حوزه علمیه اصفهان و در دوران اتمام دروس پایه سوم. در نظر داشتم برای برنامه ریزیِ تحصیلی، در پاره ای از مسائل با جنابعالی مشورت کنم. اگر اجازه بدهید ابتدا مقدماتی را عرض کنم، سپس به اصل سوالات بپردازم. حقیر پیش از ورود به حوزه در یکی از مراکز فرهنگی سطح شهر مشغول به فعالیت بودم که پس از حدود پنج سال فعالیت، در خود دغدغه هایی را احساس می کردم که پاسخش را نمی توانستم در آن مرکز پیدا کنم و نیز قالب آن را نیز برای رشد خود مساعد نمی دیدم و همچنین در زمینه ی کارهای تربیتی برای نوجوانان و جوانان نه تنها در مجموعه خود بلکه با رصد اندک و اطلاع گیری، می دیدم که در سایر مراکز نیز مدل تربیت اسلامی مناسب وجود ندارد و نیز اگر وجود داشت در مقام نظر بوده و در ورطه اجراء با مشکلاتی مواجه می شود. (تا زمان فعلی نیز این مشکل را هنوز در مرکز خود و نیز سایر مراکز با توجه به سخت تر شدن فضای جامعه احساس می کنم). در آن برهه با مشورت برخی افراد خبره، در مجموع برای پی جویی این اهداف حوزه را مناسب یافتم. لذا با اتمام دانشگاه در مقطع فوق دیپلم مکانیک خودرو وارد حوزه شدم. با شروع دروس حوزوی به سبب تأکید مشاورین و نیز نتیجه گیری شخصی، سعی کردم با جدیت به فراگیری بپردازم و باید بگویم به همین خاطر از آنچه در ابتدا برایش وارد شده بودم، قدری زیاد، دور شدم تا در دو سه ماه اخیر ضرورت داشتن دغدغه آن و خلأ آن را در مطالعات خود مشاهده کردم. به همین سبب با خود گفتم شاید نیاز باشد، دوباره در چیستیِ هدف خود بازبررسی نمایم تا درپی یافتن آن، در مطالعه دروس حوزه و نیز غیرحوزوی اهمال نکرده و جدیت داشته باشم. پس از بررسی استعدادها، علایق، شرایط فعلی و سنجش و ترجیح در وظیفه و مشورت، مجددا همان را در خود یافتم که در سابق یافته بودم: پرداختن به مباحث تربیتی در حد و اندازه یک مجتهد، محقق و پژوهشگر. شاید اگر بخواهم مثال هایی را مطرح کنم، اگر درست تشخیص داده باشم، الگوهایی مانند حضرتعالی، آقای میرزایی، آقای صفایی و امثال شما و این بزرگواران (البته قدری به تفاوت روش ها آگاه هستم و نیز اسم آوردن از اشخاص به معنای رسیدن به جایگاه آنها نیست بلکه صرفا مدل کار در زمینه تربیتی است) برای رسیدن به این منظور، به ضرورت پرداختن و چینش لوازم رسیدم؛ لذا خواستم تا حقیر را در این زمینه راهنمایی بفرمایید: 1- آیا از اساس هدف گزاری تخصصی در زمان فعلی صحیح است، با لحاظ این مطلب که طلبه برای رسیدن به یک تخصص نیاز به جامعیت نسبی در سایر علوم نیز دارد؟ (با فرض پاسخ مثبت شما به سوال یک): 2- لوازم مطالعاتی حوزوی و غیرحوزوی و غیرمطالعاتیِ رسیدن به هدف معرفی شده، چیستند؟ 3- سال آینده در نظام حوزه (پایه چهارم)، زمان ورود طلاب به اصول و فقه قرارداده شده: الف) در ترسیم لوازمی که در سوال دو از جنابعالی مسألت شد، کدام یک از مطالعات غیرحوزوی را در کنار این دو درس ترجیح داده و لازم می دانید؟ ب) روش مطالعه فقه و اصول را برای حقیر، چگونه معرفی می فرمایید؟ ج) در فقه و اصول، نه صرفا برای سال آینده بلکه به طور کلی برای حصول جایگاه این دو در آن هدفی که مطرح شد، چه میزان از مهارت را احتیاج دارم؟ به سخن دیگر چقدر فقه و اصول بخوانم تا کفایت امر شده باشد؟ در پایان ضمن تشکر از جنابعالی عذرخواهی به خاطر اطاله کلام، خواستارم در صورت امکان وقتی را مقرر بفرمایید تا خدمت رسیده و آنچه را در نوشته قابل بیان نبوده بیان داشته و نیز آنچه را که قابل دریافت از حضرتعالی در نوشته نیست، دریافت کنم. إنّ هدی الله هو الهدی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مسلّم هدف اصلی همه‌ی پیامبران تربیت انسان بوده و چه کاری بهتر از آن‌که شما در راستای تربیت انسان‌ها خود را بپرورانید 2- در موضوع دروس حوزه تا ورود به درس خارج حتماً برنامه‌ریزی کنید، پس از چندسال حضور در درس خارج خودتان می‌توانید بفهمید باید چه کار کنید. بنابراین قسمت‌های بعدی سؤال نیز در این رویکرد جواب داده می‌شود، شما در درس خارج مجهز به حیطه‌ای می‌شوید که در هر موضوعی بخواهید وارد شوید عالمانه وارد می‌شوید و آن وقت است که در موضوع تعلیم و تربیت موفق خواهید بود. متأسفانه امکان این‌که حضوراً خدمتتان باشم را در حال حاضر ندارم. موفق باشید

11593
متن پرسش
سلام علیکم: استاد آیا قبض و بسط نفس فقط مربوط به قلب می شود که گاه شاد و گاه غمگین است؟ آیا قبض و بسط نفس مربوط به عقل هم می شود؟ چون بنده بعضی مواقع که در مورد موضوعی فکر می کنم متوجه عمق و مقصود آن موضوع نمی شوم و خسته می شوم و دیگر در موردش فکر نمی کنم، اما بعدا که دوباره به آن موضوع فکر می کنم براحتی متوجه مقصود و عمق آن موضوع می شوم و تعجب می کنم که چرا دفعه قبل آن موضوع را درک نکردم. اگر قبض و بسط شامل عقل هم می شود راه بیرون آمدن از قبض عقلی چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فرق نمی‌کند نفس ناطقه بعضاً که آمادگی پرواز دارد هم عقل بهتر مطالب را درک می‌کند و هم قلب، اگر قلب در صحنه باشد قلب در بسط قرار می‌گیرد و اگر عقل در صحنه باشد و موضوع مورد نظر عقلی باشد، عقل در بسط قرار می‌گیرد. هراندازه خود را گرفتار آرزوهای دنیایی نکنیم و پرحرفی را کنار بگذاریم، عقل و قلب منوّر به بسط می‌شوند. موفق باشید

11454
متن پرسش
سلام استاد: در سوال قبلی ام، سوال 11425 اگر جسارت نباشه از پاسخ شما تعجب کردم. در مورد آقای خویی فرمودید اشتباه جزئی پذیرش فرح.... در صورتی که اصل اشکال ایشان بر نهضت امام بود و می گفت اینها که می روند کشته می شوند خریت می کنند و می گفت جواب خونهای اینها را چه کسی می دهد؟ امام خمینی در مورد ایشون گفته بودن آنهایی که همشان علفشان است! در مورد آقای بروجردی فرمودید مدیون ایشون هستیم. اینکه ایشون از حوزه دفاع می کردند درست، اما چه حوزه ای، حوزه معتقد به اسلام فردی؟ این افتخاره؟ با کمک و تاییدات شاه؟ ضمنا در مورد اعدام نواب امام خمینی از ایشون خواست دخالت کنند و چون این کار رو نکردند، امام تا مدتی با ایشون حالت قهر داشتند. بماند ضدیت ایشون با فلسفه، حرف و سوال من اینه که بحث بر سر دو اسلام هست ظاهرا، آیا شما به صرف روحانی بودن اینها قصد توجیه اونها رو ندارید؟ اینجا بحث اشتباهات جزئی نیست، بحث بر سر دو اسلام است، ضمنا امام خمینی گفته بودند ما اسلام داریم نه روحانیت، اینکه ما علما رو مساوی با اسلام بگیریم ظاهرا درست نباشه. بازهم معذرت میخوام اگر بی ادبی کردم. چون از پاسخ شما خیلی متعجب شدم. ضمن اینکه این مسئله برای خودم سوال و دغدغه است. اگر پاسخ بدید ممنون میشم.باز هم معذرت استاد
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که زمان و جایگاه اخبار خیلی مهم است. گله‌ی حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» از آیت‌اللّه خویی در رابطه با حوادث 15 خرداد سال 42 بود که آیت اللّه خویی گفته بودند: «جواب این خون‌ها را چه کسی می‌دهد» و این حکایت از ضعف بینش سیاسی آیت اللّه خویی داشت که متوجه عمق نهضتی که شروع شده بود، نبودند ولی به گفته‌ی آیت اللّه جوادی«حفظه‌اللّه» که در جلسه‌ی ترحیم ایشان سخنرانی کردند، فرمودند: «آنچه حضرت امام از اول فهمیدند آیت اللّه خویی آخر متوجه شدند». بنابراین و در همین رابطه مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» در پی رحلت ایشان این‌طور پیام دادند:

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. انا لله و اناالیه راجعون با تأسف و تأثر فراوان با خبر شدیم که عالم جلیل القدر و فقیه عظیم الشأن حضرت آیةالله العظمی آقای حاج سید ابوالقاسم خویی مرجع تقلید بزرگوار روز گذشته دار فانی را وداع گفته و به جوار رحمت حق رحلت نمودند.
این حادثه برای جهان اسلام مخصوصاً حوزه های علمیه مصیبتی بزرگ است. آن عالم بزرگ بقیه ی سلف صالح و یکی از پرچمداران علوم اسلامی و یکی از مراجع بزرگ تقلید دوران معاصر بود. ایشان در بسیاری از علوم اسلامی رایج در حوزه‌های علمیه از اساتید مسلم و کم نظیر بحساب می‌آمد. فقیهی بزرگ و اصولی‌ای عمیق و مفسری نوآور و رجالی‌ای صاحب مکتب و متکلمی زبر دست بود.
آثار علمی ارزشمند این مرد بزرگ به دهها جلد کتاب در فقه و اصول و تفسیر و رجال منحصر نمی شود. هزاران شاگرد تربیت یافته در حوزه ی دروس غنی و سرشار او هم اکنون در همه بلاد اسلامی منتشرند.
این بزرگوار یکی از نخستین کسانی بود که پس از شروع نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه حوزه‌ی علمیه نجف را به اهمیت حوادث ایران متوجه ساخت و سعی و کوششی ارجمند در همراهی با حرکت عظیم روحانیت و مردم در ایران مبذول کرد.
در نهضت خونین مردم عراق در رمضان سال 1411 هجری قمری قطب اصلی نهضت و مرکز صدور حکم قیام اسلامی بود و به همین جهت پس از سرکوب شدن این نهضت بوسیله رژیم خونخوار بعثی این کهن مرد دانشمند مورد آزار و شکنجه و اهانت مأموران سنگدل بعثی قرار گرفت و در معرض خطر جدی واقع شد و پس از آنکه به فضل الهی از خطر نجات یافت تا مدتها در شرایط سخت زیر نظر مأموران بعثی قرار داشت.
عمر طولانی و پربرکت این مرد بزرگ که نزدیک به یک قرن امتداد یافت سرشار از آزمایشهای الهی و نمایشگر سعی و تلاش یک انسان مؤمن و پرهیزگار است.
اینجانب مصیبت درگذشت این مرجع بزرگوار تقلید را به حضرت بقیةالله الاعظم ارواحناله‌الفدا و جهان تشیع مخصوصاً به حوزه‌های علمیه و علما و فقهای بزرگ و نیز به خانواده محترم و فرزندان ایشان و همه دوستداران و مقلدین ایشان تسلیت می گویم و رحمت و فضل و مغفرت الهی را برای ایشان مسئلت می نمایم. یکشنبه نهم صفر 1413 هجری قمری .سید علی خامنه‌ای.».

در مورد جریان مرحوم شهید نواب و آیت اللّه بروجردی قضیه از این قرار بود که آیت اللّه بروجردی با شاه صحبت می‌کنند و شاه قول می‌دهد که مرحوم نواب را اعدام نکند ولی بر خلاف قولش این کار را می‌کند و موضوع قهر حضرت امام با مرحوم آیت اللّه بروجردی در مورد نحوه‌ی مدیریت حوزه بود و هیچ ربطی به شهادت نواب نداشت. و این‌که می‌فرمایید اسلام آیت اللّه بروجردی اسلام فردی بود هرگز این‌طور نبوده. نمی‌دانم چقدر از نظرات ولایت فقیه ایشان مطلع هستید، اگر فرصت بگذارید و در مورد زحمات آیت اللّه بروجردی تحقیق کنید متوجه عظمت کار ایشان می‌شوید، و در این راستا عرض کردم ما وامدار ایشان هستیم. بحث بر سر طرفداری از هر روحانی نیست، بحث بر سر آن است که مواظب باشید خدمات زعمای دین را که یقیناً با مدد حضرت حجت«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» به اسلام خدمت کرده‌اند، نادیده نگیرید که در روز برزخ و قیامت به زحمت می‌افتید و این بدین معنا نیست که آن عزیزان اشتباهاتی جزئی نداشته‌اند. اگر می‌خواهید ببینید آیت اللّه خویی در آخر چگونه بودند، به آیت اللّه سیستانی که سخت پیرو آیت اللّه خویی‌اند بنگرید. . نظر جنابعالی را به تذکری از مولوی جلب می کنم که می گوید:

چون خدا خواهد که پردهٔ کس درد

میلش اندر طعنهٔ پاکان برد.

ور خدا خواهد که پوشد عیب کس

کم زند در عیب معیوبان نفس. 

موفق باشید

9536
متن پرسش
سلام استاد عزیز: امیدوارم در سلامت و عافیت کامل باشید انشاالله. سوالاتی داشتم. بعضی ها بر این باورند که: 1) غیر معصوم(ع) نمی تواند حاکم باشد؟ (حاکم بایستی معصوم (ع) باشد تا بتواند در جامعه عدالت را برقرار نماید) و اینکه دزدی ها و... را در جامعه مربوط می دانند به رهبری. 2) نام اسلامی را نباستی اضافه کنند به جمهوری مگر زمان ظهور مهدی(ع) 3) و تا زمان ظهور کسی حق تشکیل حکومت را ندارد. با تشکر..
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً تنها معصوم باید برجامعه حاکم باشد و در زمان غیبت امام معصوم از آن‌جایی که خداوند هرگز امور بندگان را به حاکمان جبّار نمی‌سپارد امامان معصوم می‌فرمایند به فقهایی رجوع کنید با خصوصیات خاص که در روایت از حضرت امام حسن عسگرى (ع) داریم:«فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَةِ لَا جَمِیعَهُم» و امّا آن کسى از فقهاء امّت ما که نگهبان نفس خود و حافظ دین خدا و مخالف هوا و هوس و مطیع أمر حضرت مولاى خود بود، بر عموم مردم لازم است از او تقلید کنند. و بعد حضرت در ادامه‏ى روایت مى‏فرمایند: و البته بعضى از فقهاى شیعه متّصف به این صفتند و نه جمیع آن‏ها. و این طور نیست که چون فقیه حاکم است، دزدی هست، در زمان حاکمیت علی«علیه‌السلام» نیز بدی‌ها بود نکته‌ی مهم آن بود که بدان حاکم نبودند و این در حاکمیت ولیّ فقیه نیز همیشه مدّ نظر بوده 2- وقتی نظام جمهوری در ذیل نظر فقها جلو رود و صِرف میل مردم نباشد دیگر جمهوری اسلامی است و با آن نوع جمهوری که در آمریکا است فرق می‌کند 3- خود امامان فرموده‌اند در زمان غیبت فقیه باید حاکم باشد که مشهور است به مقبوله عمر بن حنظله و در آخر کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت»، دلایل و روایت آن آورده شده. موفق باشید
9180
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام خدمت استاد عزیز: استاد من الان به یه سری نتایجی رسیدم می خواستم نظرتون را بدونم. من خیلی به این بیماری صعب الاعلاجی که گرفتم فکر کردم و دیدم که همین بیماری برکات زیادی برای من داشته هست، و باعث پخته شدن من شده هست، و باعث شده که توکل و امیدم فقط به مسب الاسباب باشد، و همین بیماری باعث شده که همیشه بگم خدایا امیدم به تو هست. 1- ولی الان احساس شدید به درد دل با کسی دارم نمی دونم با کی حرف بزنم؟ ای کاش کسی پیشم بود تا باهاش دل سیر حرف می زدم. این احساس خوب هست یا بد؟ 2- استاد دلم خیلی هوای رفتن از این دنیا را داره، از دنیا زده شده ام؛ می گم ای کاش زود مرگم برسه و برم؛ نمی دونم چرا این جوری شدم؟ تا حالا من شما را ندیدم ولی واقعا دوستتون دارم. استاد عزیز بعضی نقاط بدنم که روم نمیشه نامش را ببرم به خاطر بیماری داره مثل آتیش می سوزه، ان شالله به حق این ماه عزیز همه مریضان شفا پیدا کنند و من حقیر هم جز اون ها باشم.با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم از حضرت حق برای جناب‌عالی تقاضای شفای عاجل دارم. آری به چیز‌هایی رسیده‌ای و می‌خواهی با ارائه‌ی آن‌ها خود را شکوفا کنی، چیز خوبی است. می‌شود با خدا موضوع را در میان بگذاری و بگویی: خدایا تو بودی که به من فهماندی همه کاره تویی وتو بودی که به من نشان دادی کارهایت همه از سر حکمت است. مناجات‌های خمسه عشر زبان شما را با خدا در دهانتان می‌چرخاند. موفق باشید
8877

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
هوالحکیم با سلام خدمت استاد بزرگوار و عزیر جناب آقای طاهر زاده. اشک بر امام حسین (ع) چه تاثیراتی از نظر روحی و روانی بروی انسان می گذارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام‌علیکم: بر روی سایت؛ مقاله‌ای تحت همین عنوان در یادداشت‌های ویژه داریم. در کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» نیز نکاتی عرض شده. موفق باشید
نمایش چاپی