بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
2181
متن پرسش
تفاوت تفسیر المیزان با سایر تفاسیر شیعه چیست و چرا شما از میان تفاسیر معتبر شیعه این تفسیر را غذای روح بشر امروز می دانید؟
متن پاسخ
کافی است شما در این رابطه به نظر شهید آیت‌الله مطهری«رحمة‌الله‌علیه» به‌عنوان یک قرآن‌شناس رجوع کنید که می‌فرمایند: «کتاب تفسیر المیزان ایشان، یکی از بهترین تفاسیری است که برای قرآن مجید نوشته شده است... من می‌توانم ادعا کنم که بهترین تفسیر است که در میان شیعه و سنی از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است... ». ملاحظه می‌کنید که شخصیت علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» و تفسیر المیزان ایشان در ارتباط با ظلماتی که ما باید از آن عبور کنیم با هیچ‌یک از تفاسیر موجود قابل مقایسه نیست. زیرا تفسیر قرآن باید روشن کند از چه عالَمی باید عبور کرد و به چه عالمی باید نظر نمود. به اندازه‌ای که نگاه ما به قرآن درست باشد، به همان اندازه می‌توانیم با قرآن رابطه برقرارکنیم. اولین نکته‌ای که باید نسبت به قرآن بدانیم، جایگاه وجودی یا اشراقی قرآن است که فوق الفاظ، در عالم غیب موجود است و از آن مقام نوری بر قلب رسول خدا(ص) نازل می‌شود. قرآن در توصیف آن مقام می‌فرماید: «وَ إِنَّهُ لَتَنْزیلُ رَبِّ الْعالَمینَ، نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ، عَلى‏ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ» (سوره‌ی شعراء، آیات 192تا 194) همان حقیقت نوری، در مقام ذهن رسول خدا(ص) ظهور می‌کند و حضرت صوت جبرائیل را می‌شنوند و رسول خدا(ص) در این رابطه فرمودند: «رَأَیْتُ جَبْرَئِیلَ فِی صُورَةٍ لَهُ سِتُّمِائَةِ جَنَاح‏» جبرئیل را دیدم در صورتى که ششصد بال داشت. و همان حقیقت نوری با نزول بیشتر به صورت صوت در می‌آید و رسول خدا(ص) آن را می‌شنوند و در نتیجه‌ی آن الفاظ قرآن شکل می‌گیرد. در راستای قوس صعود و نظر به مقام باطنی قرآن، خداوند می‌فرماید: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ، فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ، لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» آن قرآن، قرآنِ بلندمرتبه‌ای است، در کتابی پنهان، آن را مسّ نمی‌کند و کسی نمی‌تواند با آن تماس بگیرد مگر مطهرون. که البته مطهرون - به اعتبار آیه‌ی 33 سوره‌ی احزاب- بالإصاله اهل بیت هستند و بالتّبع هرکس به همان اندازه‌ای که از طهارت بهره‌مند است می‌تواند با حقیقت قرآن مأنوس باشد. آنچه در آیات مذکور باید مورد توجه قرار گیرد نظر به جنبه‌ی وجودی قرآن است که قلب‌های آماده و پاک از اعتباریات و منور به رعایت حرام و حلال الهی، می‌توانند از طریق جنبه‌ی وجودی و ملکوتی خود با جنبه‌ی وجودی قرآن تماس داشته باشند و بنا به گفته‌ی حضرت آیت‌الله جوادی«حفظه‌الله» که عمری است با المیزان به‌سر می‌برند : عین الیقین علامه سند علم الیقین ایشان است و علم یقینی که در المیزان ظهور کرده پشتوانه‌ای عین الیقینی دارد و ابتدا با چشم قلبی و شهودی و وجودی درک شده، همچنان که آن عین الیقین پشتوانه‌ای حق الیقینی دارد و صاحب آن به مقام فنا رسیده و با آن رویکرد المیزان نگاشته شده است.
2180
متن پرسش
در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»» شما تقابل مکتب امام و غرب را نشان داده‌اید در این راستا تفکر علامه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
متن پاسخ
همان‌طور که قبلاً ملاحظه فرمودید علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» به‌خوبی روح اعتباری و سوبژکتیویته‌ی غرب را می‌شناسند و با نظر به آن روح، نور قرآن را به صحنه می‌آورند تا با نور قرآن شما را از ظلمات دوران عبور دهند به همین جهت وقتی شما مدتی با تفسیر المیزان مأنوس شدید به‌خوبی در خودتان احساس عبور از غرب ظهور می‌کند.
2179
متن پرسش
باتوجه به مباحث سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» این‌گونه می‌فهمیم که باید در رجوع‌مان به معارف اسلامی با توجه به منظر حضرت امام به آن معارف نظر کنیم و باید نگاهی که نسل امروز مثلاً در تفسیر قرآن داشته باشد همان منظری باشد که حضرت امام در تفسیر حمدشان نشان دادند که ظاهراً با رویکردی که علامه در تفسیرشان داشتند متفاوت است. ما چگونه این دو را با هم جمع کنیم؟
متن پاسخ
تفسیر شریف المیزان با آن نحوه استحکامی که در خود دارد عقل شما را آماده می‌کند تا بتوانید در قرآن تدبّر کنید و نگاه عرفانی خود را مبتنی بر نگاهی قرار دهید که در تفسیر المیزان به‌دست آورده‌اید. مسلّم ما در نگاه وجودی به قرآن باید تعقل را در صحنه داشته باشیم وگرنه به اسم تفسیر عرفانی حرف‌هایی به میان می‌آید که صرفاً ذوقی است در حالی‌که شما در تفسیر سوره‌ی حمدِ حضرت امام با نگاهی روبه‌رو هستید که در عین تعمق عقلی در قرآن متوجه تجلیات انوار و اسماء الهی نیز هست.
2178
متن پرسش
برخی از اهل تفکیک جدایی بحث روایی از بحث فلسفی را که علامه در تفسیر مطرح کرده‌اند دلیل بر اعتقاد ایشان به تفکیک می‌دانند، نظر شما در این امر چیست؟
متن پاسخ
اگر تفکیک به این معنا است که مواظب باشیم حقیقت اشراقی و وجودی قرآن و روایات در محدوده‌ی تفکر انتزاعی و مفهومیِ فلسفی تقلیل نیابد، بسیار چیز خوبی است ولی متأسفانه آن‌هایی که تحت عنوان مکتب تفکیک اصرار دارند قرآن و فلسفه مخلوط نشود هیچ‌گونه تفکری را بر نمی‌تابند و مخاطبان خود را به یک نوع اخباری‌گری و تحجر گرفتار می‌کنند که علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» هرگز این‌گونه نبودند. اینان به اسم آن‌که قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) در مقام عقل کل هستند، هرگونه خردورزی در قرآن و روایت را به اسم تفکر فلسفی مردود می‌دانند و عملاً نظریه‌پردازی بر مبنای قرآن و روایت را از جوامع علمی سلب می‌نمایند در حالی‌که سراسر آثار مرحوم علامه‌ی طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» تجلی خردورزی آن مرد فرزانه است در کتاب و سنت و المیزان صورت نظریه‌پردازی‌های او است مبتنی بر قرآن و روایات مربوطه.
2177
متن پرسش
علامه طباطبایی در تفسیر خود بخش فلسفی را از اصل تفسیر خود جدا کرده است اما به نظر می‌رسد ایشان در تفسیر خود از نگاه حکمی ملاصدرا متأثر است آیا علامه بدون نگاه فلسفی ملاصدرا توانایی ارائه‌ی چنین تفسیری را داشتند؟
متن پاسخ
قرآن ما را به تفکر دعوت فرموده و می‌فرماید در قرآن تدبّر کنید، لازمه‌ی آن‌که انسان بخواهد در قرآن تدبّر کند خوب‌فکرکردن است و طبیعی است وقتی شما خوب فکر کنید با سایر متفکران تاریخ یک نحوه همفکری پیدا می‌کنید و با فکر منظمی که آن‌ها دارند احساس قرابت می‌نمایید و از افکار آن‌ها استفاده می‌نمایید، این ربطی به تفکر فلسفی ندارد که یک نوع از انواع تفکر است بلکه همین‌که اهل فکر باشید می‌فهمید حقایق مجرد دارای جامعیت‌اند و اگر کسی این فهم خود را به این صورت ارائه داد که «بسیط الحقیقه کُلُّ الأشیاء و لیس بشیء منها» می‌فهمید که چه می‌گوید. آری علامه‌ی طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» از این جهت با متفکر بزرگی مثل ملاصدرا هم‌فکر است و علامه با این فکر وارد قرآن می‌شود و بهره‌های فراوانی از قرآن می‌گیرد ولی از آن‌جایی که فلسفه را می‌شناسد و محدودیت‌های آن را نسبت به حقیقت اشراقیِ وحی می‌داند مواظب است با نگاه فلسفی به قرآن و روایات ننگرد هرچند در بعضی موارد شواهدی فلسفی در رابطه با آیات و روایات می‌آورد تا معلوم شود آن موضوع در نگاه فلسفی که - برای افراد قابل لمس‌تر است- نیز مطرح بوده است.
2176
متن پرسش
بر خلاف آنچه حضرتعالی معتقدید که علامه در تفسیر المیزان مبانی فکری انقلاب اسلامی را تبیین کرده‌اند به طوری که خواندن المیزان را برای آنان‌که می‌خواهند سهمی در انقلاب داشته باشند لازم می‌دانید در نگاه اولیه چنین برداشتی از تفسیر المیزان نمی‌‌توان داشت چون در هیچ‌جایی از این تفسیر از انقلاب اسلامی بحثی وجود ندارد به طوری که عده‌ای هیچ نسبتی بین انقلاب و این تفسیر قایل نیستند. سخن شما مبتنی بر چیست؟
متن پاسخ
کافی است مدتی شما با المیزان مأنوس باشید اولین نکته‌ای که متوجه می‌شوید حاکمیت حقیقت است بر تمام مناسبات بشری، که بنده در بحث «سنت سقوط تمدن‌ها از نظر قرآن» دقت‌های حضرت علامه را نسبت به راز سقوط تمدن‌ها عرض کرده‌ام، در آن‌جا روشن می‌شود چگونه ایشان روشن می‌کنند که اگر حق در جوامع بشری حاکم نباشد آن جوامع به هلاکت می‌رسند و در تفسیر آیه‌ی 200 سوره‌ی آل‌عمران به‌خوبی حکومت غربی و تمدن غربی را مورد انتقاد قرار می‌دهند. علامه طباطبائی«رحمة‌الله‌علیه» با اشاره به آیاتی که متضمن تکالیف اجتماعی و لزوم اقامه‌ی عبادات از سوی مردم است معتقدند که چون افراد در پیدایش اجتماع اثر تکوینی دارند برای اداره‌ی آن نیز حق دخالت داشته و خداوند آن اثر تکوینی را در مقام تشریع ضایع نگذارده است. ایشان در این زمینه بحث مبسوطی ارائه نموده و به اکثر آیات مورد استدلال اشاره کرده‌اند، می‌نویسند: «نکته‏ای که لازم است در این‌جا مورد توجه قرار گیرد این است که عموم آیاتی که متضمن لزوم اقامه‌ی عبادات و انجام حج و اجرای حدود و قصاص و نظایر این‌ها است روی سخن خود را تنها به پیغمبر ننموده بلکه تمام مؤمنین را مخاطب قرار داده و اجرای این امور را از همه‌ی آنان خواسته است. از مجموع این آیات چنین استفاده می‏شود که دین یک روش اجتماعی است که خداوند آن را بر عهده‌ی مردم قرار داده است و خدا راضی به کفر بندگان خویش نیست، و چنین خواسته است که افراد همه با هم و به طور دسته جمعی اقامه‌ی دین کنند، پیدا است که اجتماع چون از افراد تشکیل شده، اداره‌ی آن نیز باید به عهده‌ی خود آن‌ها بوده باشد، و هیچ فردی در این باره بر دیگری مزیت و تقدّم نداشته همه یکسان می‏باشند. خلاصه شئون اجتماعی مخصوص به دسته‏ای خاص نمی‏باشد، و در این موضوع پیغمبر نیز با دیگران مساوی بوده هیچ امتیازی ندارد». علامه طباطبائی در بخش دیگری و در ادامه‌ی پاسخ به این سؤال که عهده‏دار اداره‌ی اجتماع کیست و سیره‌ی او چیست؟ می‏گویند: «در هر صورت باید دانست که بدون اشکال در این زمان که پیامبر(ص) وفات نموده و امام(عج) نیز از دیده پنهان است، امر حکومت ‏به‌دست‏ خود مسلمین است، و این وظیفه‌ی آنان است که با در نظرگرفتن روش رسول خدا(ص) که روش امامت ‏بوده است ‏حاکمی را انتخاب کنند، و این روش غیر از روش پادشاهی و امپراتوری است، در این موقعیت نباید هیچ حکمی از احکام الهی تغییر کند و این وظیفه‌ی همه است که در راه حفظ‏ احکام خدا کوشا باشند. و اما درباره‌ی حوادث روزمره و پیش‌آمدهای جزئی همان‌طور که گفتیم، لازم است حاکم با مشورت مسلمین درباره‌ی آن‌ها تصمیم بگیرد». بنابراین از مجموع آیات متضمن تکالیف اجتماعی مردم چنین نتیجه می‏شود که تشکیل حکومت اسلامی ‏به عنوان مقدمه واجب بر عموم مسلمانان لازم است.1 بر این اساس از منظر علامه تشکیل حکومت اسلامی واجب بوده و در صورتی که مردم برای انجام تکالیف واجب اجتماعی خویش بخواهند دولت تشکیل دهند حق دارند که فقیه واجد شرایطی را به عنوان حاکم تعیین نمایند. بی‏شک چنین فقیهی علاوه بر مشروعیت مردمی دارای مشروعیت الهی نیز خواهد بود. زیرا منطقی و معقول نیست که مردم به تکالیف اجتماعی از سوی شارع مکلف باشند، اما هیچ‌گونه حق دخالت و اظهار نظر جهت ایجاد مقدمات و فراهم‌آوردن زمینه‏های انجام آن تکالیف را نداشته باشند. مگر امکان دارد که برای شارع، امری مطلوب باشد و آن را از مردم بخواهد اما مقدمه آن را نخواهد؟ در همین رابطه ملاحظه می‌کنید که اغلب روحانیونی که در مبارزه با نظام شاهنشاهی و تحقق نظام اسلامی مبارزه کردند از جمله شهید مطهری و بهشتی و مفتح و قدوسی و غیرهم، همه شاگردان علامه طباطبایی بودند و بدون شک تربیت فکری معنوی این بزرگان، توسط علامه طباطبایی، نقشی اساسی در حرکت آن‌ها داشت. درباره‌ی مسائل جهان اسلام، از جمله مسئله‌ی فلسطین، علامه همواره فعال بودند و حتی در مورد لزوم کمک به مردم فلسطین، ایشان اعلامیه‌ای را همراه شهید مطهری و مرحوم آیت الله سیدابوالفضل موسوی زنجانی منتشر ساختند که در آن ضمن افتتاح حساب بانکی در بانک‌های ملی، صادرات و بازرگانی، مردم را به یاری مردم ستمدیده فلسطین فراخوانده بود. یکی از شاگردان علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» می‏گوید: از خصوصیات علامه این بود که هیچ‏گاه از کسی بدگویی نمی‏کردند. در طی 35 سال ارتباط با ایشان، جز بدگویی از دربار و رژیم طاغوت، حتی یک‏بار هم بدگویی کسی را از ایشان نشنیدم . آیت الله مطهری از معماران فکری انقلاب اسلامی درباره علامه طباطبایی می‌گویند: علامه طباطبایی رابطه‌ی عاطفی و فکری بسیار نزدیکی با امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» داشتند.» امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» درباره‌ی علامه طباطبایی می‌فرمایند: «آقای طباطبایی مرد بزرگی است و حفظ ایشان با این مقام علمی لازم است». همچنین ایشان در اوایل انقلاب خطاب به علامه طباطبایی فرموده بودند: «هم‌جواریِ شما برای ما مغتنم است». مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» در قسمتی از پیام خود به مناسبت سالگرد ارتحال علامه طباطبایی، ایشان را چنین ستودند: «او (علامه طباطبایی) مجموعه‏ای از معارف و فرهنگ اسلام بود، فقیه بود، حکیم بود، آگاه از اندوخته‏ های فلسفی شرق و غرب بود، مفسّر قرآن بود، از علوم اسلامی، یعنی علومی که از اسلام نشأت گرفته، یا از آن تغذیه کرده است، مطلع بود... شخصیت او، در لابه‌لای این دانستنی‏های بسیار، به کمک ریاضتی مداوم و درازمدت پرورده، صیقل یافته و پرداخته شده بود. از کسانی ‏بود که‏ تنها مکتب‏ جامعی چون اسلام می‏تواند امثال او را در دامان پر برکت خویش پرورش دهد. علامه با آگاهی از مکاتب غربی و فلسفه غرب دقیقاً شبهاتی که در اروپا، شرق و غرب جهان علیه دین مطرح بود شناسایی کرد و با اخلاصی بی‌نظیر به نقد و بررسی آن‌ها پرداخت. ایشان در تفسیر «المیزان » به مناسبت‌های مختلف با اشاره به افکار بی‌اساس برخی از دانشمندان غربی و یا روشنفکران غرب‌زده، معارف ناب اسلامی را مطرح می‌کنند و ضمن شناخت مقتضیات زمان و مکان، در سال‌های دهه‌ی ۲۰ و ۳۰ هدایت جامعه را با رفع شبهات به عهده می‌گیرند و افکار جاهلان و مغرضان را پیرامون معارف دینی مورد نقد قرار می‌دهند. ----------------------- 1- به علامه طباطبائی، محمد حسین، ترجمه‌ی تفسیر المیزان، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی، ج 4، ص 207-211 رجوع شود.
2170
متن پرسش
سلام.قبلا سوالی از خدمتتان در مورد اعیان ثابته پرسیدم و توضیحی نیز درباره یک سوال داده بودید.چیزی که من متوجه شدم این است که مثلا امام خمینی در یک دامنه مثلا 100 تا 1000 (مراتب کمال)می توانست به کمال برسد و این دست خود ایشان و به قدر همتشان بود که به چه عددی برسد.صدام هم می توانست مثلا بین 1 تا 100 به کمال برسد و خودش خواست و اینگونه زیست.سوالی که نمیتوانم به آن پاسخ بدهم این است که چرا این ظرفیت و سعه وجودی امام کلا بیشتر بود؟چرا صدام نمی توانست امام خمینی و امام نمی توانست صدام بشود؟چرا ظرفیت او فقط 1 تا 10 بود؟چه چیزی این تفاوت را به وجود آورده؟ آن ها که اختیاری در تعیین این حدود نداشته اند.این که می شود جبر.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در عرفان و فلسفه روشن می‌شود که «امکان» ذاتیِِ هر ممکن الوجودی است، وقتی امکان، ذاتی خود شیء یا شخص شد یعنی ظرفیت هر کس به ذات خودش مربوط است و خداوند مطابق ظرفیت و امکان هر موجودی، وجود را به هر شخص و هر شیء می‌دهد که در آن صورت به آن شخص و آن شیء که وجود یافت «ممکن بالذات و واجب بالغیر» می‌گویند. وقتی ا مکان هر انسانی ذاتی اوست اختیار او در آن است که امکان خود را در عالم تشریع جهت دهد مثل یک مرد که تنها می‌تواند امکان مرد بودن خود را به سوی مرد کامل شدن جهت دهد. موفق باشید.
2169
متن پرسش
باسلام. نحوه ی دریافت آیه های قران توسط حضرت جبراییل چگونه بوده حال آنکه خدا زبان ندارد اگر قلبی است ازکجا معلوم که جبراییل حدسیات خودرابه صورت آیه های قرآن تقدیم پیامبر نکرده؟برای بنده نحوه ی ارتباط خدا با ملایکه و صحبت کردن با آنها مبهم است خدایی که زبان ندارد اگر نحو ه ی صحبت کردنش با موجوداتی لطیف بصورت لطیفانه است انها از کجا و بر چه پایه و اساسی باید برروی خطورات حدسی یا قلبی خود حساب باز کنن شایدخطوراتشان حدسیا ت و گمانهایی بی اساس باشد چگونه خدا با آنها سخن میگوید و آنها نیز باخدا سخن میگویند مکانیسم دریافت آیه های قرآن توسط ملک چگونه است. درمورد عالم نطق بین خدا و ملایکه به بنده اگاهی دهید.لطفا به دلایلی خاص آدرس کتابی خاص به بنده ندهید . مفصل در این زمینه راهنمایی بفرمایید خداوند سایه ی شمارا از سر ما کم نفرمایدباتشکر فراوان.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: ملائکه‌ی الهی خطوراتی ندارند، تمام وجود آن‌ها همان پیام است و خداوند از طریق حضرت جبرائیل صوت و معنای قرآن را ایجاد می‌کند و در آن حالت زیان و حنجره نیاز نیست. به جزوه‌ی«بررسی و نقد نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت»که در سایت قرار دارد رجوع فرمایید. موفق باشید
2168
متن پرسش
سلام علیکم.جناب استاد خداقوت.در خانواده ای زندگی میکنم که در حال حاضر فقط چندپسر مجرد به همراه یک مادر در خانه هستیم وتاحدودی ازنظر معیشتی درتنگناد هستیم وبرادر بزرگتر ی داریم که ازدواج کرده و از نظر مالی هم فوق تامین میباشد و در بیرون از شهر ما زندگی میکند و انتظار کمک مالی که ما از این برادر داریم و عدم اجابت ایشان باعث شده که مدام برادران در پشت سر ایشان از او بدگویی کنند وحتی چندین بار باخود او هم صحبتهایی شده ولی علی الظاهر دست خانم او در این قضیه دخیل است و شاید هم اصلا دوست نداشته باشند از نظر مالی کمکی به مادر و برادران خود بکند چیزی که هست بدگویی بیش ازحد متمادی و نتیجه نگرفتن است نحوه ی برخورد و رویکرد ما طبق تعالیم اسلامی با این موضوع چگونه باید باشدخواهش میکنم مفصلا در این مورد بابی از معارف اسلامی را به روی بنده بگشایید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: حضرت سجاد«علیه‌السلام» می‌فرمایند: یکی از خصوصیات انسان باید این باشد که امیدش به آنچه در دست بقیه است نباشد. وظیفه‌ی شما است که هیچ انتظاری از برادر خود نداشته باشید و به آنچه خداوند برایتان قرار داده راضی باشید. کاملاً برخوردتان با برادرتان طبیعی و خوب باشد و مواظب باشید گرفتار غیبت او نشوید. موفق باشید
2166
متن پرسش
باسلام و دعای خیر برای استاد طاهرزاده با عرض پوزش از اینکه در ماه مبارک رمضان و قت باارزش شما را می گیرم . متن زیر از طرف یک دانشجوی برادر شهید که در خارج کشور مشغول تحصیل است در مورد روش زندگی حضرت محمد (ص) برای من ارسال شده ، آیا با واقعیت تاریخ پیامبر تطابق دارد . از طرفی ایشان با آقای کدیور در خارج در مورد معارف دینی قبلا مکاتبه داشته و من از این بابت نگرانم. باتشکر و آرزوی توفیق روز افزون آن مرد آسان بود سلام در سال های جوانی، من و دوست هایم خیلی افتاده بودیم تو خط اخلاق و اعتقاد. نتب کلاس و جلسه اخلاقی و تقوایی داغ بود. تلویزیون پشت هم از همین برنامه ها و توصیه ها پخش می کرد. یک دنیا دستور نکنید و بکنید توی سرهای ما چرخ می خورد. می خواستیم خوب باشیم و خوب بودن آن روزها خیلی سخت شده بود. مدام داشتیم خودمان را مجبور می کردیم که مثل حضرت رفتار کنیم. نمی شد. نمی توانستیم. به خودمان فحش می دادیم. ناامید می شدیم. فکر می کردیم عیب های اساسی داریم و دیگر درست شدنی نیستیم.‏ چند سالی طول کشید تا فهمیدیم گره کار توی همین مجبور کردن است. ماجرا زورکی نیست. فهمیدیم آدم ظریف است و یک شبه نمی شود به اش شکل داد. مثل کار سفالگری می ماند که اگر فشار دستت را زیاد کنی، به جای شاهکار هنری از زیر دستت هیولای گلی می آید بیرون. ولی دیگر خیلی دیر شده بود. خیلی از همسفرهایمان خیال کرده بودند دین یعنی همین زور و فشار و گفته بودند ما نخواستیم و خداحافظ. ‏ در روایت های معتبر هست که همان پیامبری که ما داشتیم خودمان را هلاک می کردیم مثل او بشویم، توی مدینه یکی را تو اوضاع و احوالی شبیه ما می بینند. به اش تشر می زنند که: با خودت با مدارا رفتار کن! آن هایی که به خودشان زیاد فشار می آورند مثل سواری اند که برای زود رسیدن، آن قدر به مرکبش شلاق می زند که اصلا به کل نمی رسد. ولی وقتی ما این روایت ها را خواندیم دیگر دیر شده بود. رفقایمان شلاق را زده بودند، مرکبشان از حال رفته بود و حالا دیگر اصلا توی راه نبودند که بشود به شان گفت پیامبر(ص) دینی که شما ازش رمیده اید، جور دیگری بوده. ‏ روایت ها می گویند مرد آسانی بود. نرم و روان. نمازش از همة نمازها سبک تر و خطبه اش از همة خطبه ها کوتاه تر بود. کارهای خوب که می کرد، حظ می کرد. دقیقا همان حلقه ای که ما آن سال ها گم کرده بودیم. لذت اخلاق. این که از درستی و راستی کیف کنی. می دانم که می گویند این مرحله های جوششی بعد از کوشش می آید. اول آدم باید به خودش سخت بگیرد تا بعد لذتش را ببرد. ولی فکر کنم این سعی، این دویدن، این کوشش یا هر چی که هست، باید آرام باشد. درست مثل راه رفتن حاجی ها بین صفا و مروه. روان و متین. بعضی جاها را فقط باید هروله کرد. همین. وگرنه بقیة راه را باید جوری پا از پا برداری که یکی اگر از دور تو را ببیند، فکر کند داری رو ابر راه می روی. به همان سبکی، به همان لذت. به همان دقت. چون همیشه این احتمال هم هست که رشته های نازک زیر قدم هایت پاره بشوند و معلق بمانی. می گویند حضرتش به همین اعتدال بود.‏ مرد راحتی بود. سیره های تاریخی، این را می گویند. ما به کسی می گوییم آدم راحت که از زیر مسؤولیت ها آسان شانه خالی کند و بی خیال باشد. اما حضرتش، هم بار را بر شانه داشت هم راحت بود. باورش سخت است. چون ما به یکی از این دو تا عادت داریم. ما به صورت عبوس همة مردانی که کارهای سختی دارند، عادت داریم. برای ما اصولا بام، جایی است که از یکی از دو طرفش باید افتاد. تجسم یکی که راحت و متعادل روی لبة باریک بام بایستد و بیش از همة مردم متبسم باشد، سخت است. مرد عربی چیزی آورد. گفت: این، هدیة شما! کمی که گذشت، گفت: حالا پول هدیه ام را بدهید. پیامبر(ص) خندید. از ته دل. روزهای بعد، هر وقت غمگین می شد می گفت: آن اعرابی چه شد؟ کاش دوباره می آمد. روایت ها می گویند اهل مزاح بود. اگر یکی از اصحاب، گرفته بود، شوخی می کرد تا او را به خنده وادارد. همان روایت ها هم می گویند کلماتی که بر او نازل می شدند آن قدر سنگین بودند که در روزهای سرد، اگر وحی می آمد صورتش غرق عرق می شد. ‏ چقدر دوست داریم که یکی، این دوتایی های محال را کنار هم داشته باشد. هم این باشد، هم آن. سال هاست که همه مان یکی از این دوتاییم. عادت کرده ایم آدم عمیق، آدمی با فکرهای پیچیده و لایه های متفاوت، خیلی تودار باشد. هیچ حسی توی صورتش پیدا نباشد. راحت قاطی حرف های دیگران نشود و اصلا نشود فهمید چه فکری دارد می کند. ولی اوصافی که از پیامبر (ص) در سیره ها آمده، اصلا شبیه عادت همیشگی ما نیست. کتاب های معتبر همه این را گفته اند که وقتی خوشحال بود یا وقتی از چیزی خوشش می آمد صورتش می درخشید. بعضی راوی ها گفته اند مثل آیینه. بعضی هم گفته اند مثل قرص ماه. اگر هم از چیزی غمگین بود، چشم ها و صورتش گرفته می شد. تار می شد. ما فقط بچه ها و آدم های ساده دل را سراغ داریم که موقع شادی صورتشان برق بزند. از خوشی چشم هایشان بدرخشد. اصلا باورمان نمی شود جسم هیچ متفکری این قدر شفاف باشد. ‏ مردم حرف درآورده بودند که این مرد، ساده لوح است. این را خود قرآن می گوید. بس که قاتی مردم می شد و رویش نمی شد حتی وقتی کار دارد، بهشان بگوید پا شوند بروند. می گویند با هر کس دست می داد، دست خود را نمی کشید تا طرف دست خود را بکشد. با هر کس می نشست، آن قدر صبر می کرد تا خود او برخیزد و آن قدر حرفش را گوش می کرد تا خود او حرفش را قطع کند. اصحابش گفته اند وقتی از چیزی به خنده می افتادیم، با ما می خندید؛ وقتی تعجب می کردیم، با ما تعجب می کرد. از آخرت حرف می زدیم، با ما دربارة همان حرف می زد. از دنیا می گفتیم، با ما از همان می گفت. از خوردنی ها و آشامیدنی ها هم حرف می زدیم، او هم از همان حرف می زد.‏ تصورش سخت است؟ نه؟ دلمان برای مردانی که بلد باشند روی این لبه های تیز راه بروند تنگ شده. آخرین باری که یکی از این ها را دیدیم، کی بود؟ کاش می آمد این دور و بر هم سری می زد. ‏ روایت ها می گویند: وقتی از او کاری می خواستند اگر موافق بود می گفت آری و زود انجام می داد. اگر نمی خواست انجام بدهد، فقط سکوت می کرد. هیچ وقت نمی گفت: نه! هیچ وقت نمی گفت: نه! ‏ ******************* روایت های به کار رفته در متن یادداشت، همه از کتاب سنن النبی نوشتة علامه طباطبایی برداشته شده اند.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: متنی که ارسال فرموده‌اید متن خوبی است و همین‌طور که نوشته‌اند مبتنی بر کتاب سنن النبی است. موفق باشید
2165
متن پرسش
با سلام می گویند وقتی شمس با مولانا دیدار میکند از او می پرسد بایزید برتر است یا محمد؟ سپس میگوید که پس چطور است که محمد می گوید ما عرناک حق معرفتک و بایزید می گوید سبحانی ما اعظم شانی. ایا شمس با این جمله میخواهد مقام پیامبر را پایین بیاورد لطفا توضیح دهید. با توجه به اینکه شما در کتاب عالم انسان دینی مقام شمس را رفیع دانسته اید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: ما نمی‌دانیم بین مولوی و شمس چه گذشت که مولوی شیفته‌ی شمس شد و این حرف‌ها بیشتر حدسیات است. در عرفان نظری جمله‌ی بایزید بحث می‌شود که در آن جمله نظر به خود می‌کند از آن جهت که مخلوق خدا است و بعضی آن را جزء شطحیات بایزید می‌دانند و رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» با نظر به حضرت حق جمله« ما عرناک» را در محضر حق عرضه می‌دارند. امثال شمس تبریزی هرچه دارند با تعظیم در مقابل مقام رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌‌و‌آله» دارند و هرگز قصد تحقیر آن حضرت را به مخیّله‌ی خود هم راه نمی‌دهند. موفق باشید
2164
متن پرسش
سلام استاد.ما را هم در این ماه مبارک از دعاهایتان بهره مند سازید.چرا فقط دین اسلام بعد از پیامبر خود،دارای امام است؟با توجه به اینکه امام تداوم بخش راه پیامبر و نمونه جامع اسما الهی به صورت عینی است،پس چرا سایر پیامبران و ادیان اینگونه نبوده اند؟مگر مردم آن ها آن افق بلند انسانیت و تجلی خداوند را لازم نداشته اند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: مسلّم بعد از هر پیامبری که دین جدیدی می‌آورده عده‌ای که می‌توانستند با قلب خود حقیقت آن دین را درک کنند بعد از آن پیامبر در صحنه بوده‌اند که تحت عنوان پیامبران تبلیغی نام می‌برند مثل حضرت لوط برای دین حضرت ابراهیم و حضرت یوشع برای دین حضرت موسی و حواریون برای دین حضرت عیسی. موفق باشید
2163
متن پرسش
بندگی با بردگی چه تفاوتی دارد؟مگر غیر از این است که بندگی خداوند همان بردگی اوست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بندگی خدا با انتخاب خودمان انجام می‌گیرد ولی در بردگی، برده انتخابی ندارد. ما انتخاب می‌کنیم که حکم خدای حکیم را به جای میل نفس امّاره‌ی خود قرار دهیم. به گفته حافظ: گدای کوی تو از هشت خلد مستغنی است ..... اسیر بند تو از هر دو عالم آزاد است .موفق باشید
2162
متن پرسش
با سلام.فراموش کردن خود و نشاندن حق به جای من یعنی اینکه ما هویت و هستی خود را فراموش کنیم و خودمان را نفی کنیم؟یا منظور شما چیز دیگری است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: وقتی با اراده و انتخاب خودمان حکم خدا را بر میل نفس امّاره حاکم کنیم به شخصیتی برتر می‌رسیم. موفق باشید
2161
متن پرسش
با سلام ایا علامه طباطبایی معتقدند که قران تحریف شده است. لطفا مبسوط توضیح دهید. چون الان یکی از درگیری های حوزه ها این مسئله است. به طوری که میگویند که ایت الله جوادی املی این سخن علامه را قبول ندارد
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» در هیچ جا اظهاری مبنی بر تحریف قرآن ندارند و سراسر سخنان ایشان در تفسیر قرآن بر این مبنا است که معتقدند قرآنی که توسط حضرت جبرائیل«علیه‌السلام» بر رسول‌خدا«صلواه‌الله‌علیه‌وآله» نازل شده همین قرآنی است که فعلاً در اختیار ما است و حضرت علامه حسن‌زاده بر مبنای همین عقیده، دلایل عدم تحریف قرآن را در کتاب «قرآن هرگز تحریف نشده» آورده‌اند. بعضی‌ها منظور علامه را نمی‌فهمند آن‌جایی که می‌فرمایند این آیه به فرمان جبرائیل در بین آن دو آیه قرار گرفت، فکر می‌کنند این تحریف قرآن است در حالی‌که قرآن همین است که جبرائیل آورده و به همان نظمی که جبرائیل مأمور تنظیم قرآن بود، قرآن، قرآن است. کتاب آیت‌الله حسن‌زاده خوب است که مورد مطالعه قرار دهید. موفق باشید
2160
متن پرسش
با سلام و عرض تبریک ماه مبارک رمضان و آروزی توفیق و سلامتی استاد گرامی جناب آقای طاهرزاده چرا استغفار باعث افزایش رزق و روزی میشود اعم از رزق های مادی و معنوی لطفا کتاب های معتبر ی را در زمینه استغفار معرفی فرمایید که بصورت دعا باشد
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در کتاب جایگاه رزق در هستی بحث شده. موفق باشید.
2158
متن پرسش
سلام علیکم! می خواستم دقیقا بدانم اسراف یعنی چه و اینکه اسراف با تبذیر دقیقا چه تفاوتی دارد؟! برای مثال اگر بخواهیم موردی بحث کنیم اینکه کسی از مال حلال خویش مثلا یک ماشین 500 میلیونی بخرد یا مثلا یک خانه 10000 متری بخرد با مثلا استخر و سونا و جکوزی و زمین مثلا بدمینتون درون خانه آیا اینها اسراف است یا خیر؟! ممکن است شما بفرمائید بسته به نیاز است اگر نیاز باشد اسراف نیست. اگر نباشد اسراف است. خوب اگر شما این جواب را بدهید بنده می گویم دقیقا نیاز یعنی چه؟! چون بالاخره این نفس آدمی برای هر چیزی توجیهی می تراشد. حتی برای یک ماشین 500 میلیونی یا برای یک خانه 10000 متری با آن امکاناتی که گفتم. بله مثلا اصل وسیله نقلیه واقعا یک نیاز واقعی است اصل مسکن نیز یک نیاز واقعی است. حالا امکانات مکفی و متعادل نیز درون مسکن و ماشین خوب هم خوب است اگر انسان داشته باشد بخرد. مثلا کسی ندارد به یک پراید بسنده می کند. کس دیگری بیشتر دارد مثلا پژو 405 می خرد یکی دیگر بیشتر دارد 206 می خرد یکی دیگر بیشتر دارد مثلا سمند می خرد. اما آیا اگر کسی داشت که ماشین 500 میلیونی بخرد صرفا بخاطر داشتن و کلاسش آیا مجاز است بخرد یا خیر!؟ البته به عنوان یک سوال خوب است پرسید آیا ممکن است کسی درآمد حلالش اینقدر باشد که بتواند این چیزها را بخرد!؟ البته حلال نه بدین معنی که کسی دزدی نکند خمسش را هم بدهد. نه وقتی کل سیستم سالم باشد. یعنی در قوانین نیز به کسی ظلم نشود. نظام پرداخت دستمزدها و حقوق ها نیز اسلامی باشد. خلاصه درآمد حلال نه فقط به معنی حلال فقهی حداقلی بلکه به معنی حلال حلال حلال در نظام مطلوب اسلامی اقتصاد. سوال بعد آنکه روایات در این زمینه ظاهرش متناقض هستند در برخی روایات توصیه به ساده زیستی و زندگی کم خرج و کم بودن مئونه دارد. از طرفی مثلا روایت داریم من سعادة المرء سعة بیته. این تناقض ظاهری را چگونه باید با هم جمع کرد!؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: آدم حسابی مثالی زده‌ای که انسان وحشت می‌کند تصور آن را هم بکند چه رسد بخواهد صاحب این چیزها باشد. آیا جمله‌ی حضرت مولا را فراموش کرده‌ای که فرمودند:« ما رایت ثروه موفوره الا و الی جانبها حق مضیع» ندیدم ثروت فراوانی را مگر آن‌که در کنار آن حقی ضایع شده است؟ و این‌که می‌فرمایند: انسان اگر ثروتی دارد مثل خسیسان عمل نکند و به خود و خانواده‌اش سخت نگیرد غیر از اسرافی است که ثروتمندان انجام می‌دهند. بالاخره حرام دنیا عقاب دارد و حلال دنیا نیز حساب دارد. اگر ثروتی هم داریم به مقدار کفاف‌اش مال ما است بقیه‌اش مال مردم است موفق باشید
2157
متن پرسش
سلام.من ایمیل داده ام که اگر این سوال قابلیت نمایش عمومی ندارد لطف کنید و جواب را به ایمیل بنده بفرستید1.چند وقت پیش شروع کرده بودم به خوندن مسبحات ست.اولین شبی که خوندم و خوابیدم یهو نصف شب انگار بین خواب و بیداری(شایدم فقط تو خواب)پیامبر رو تو اتاقم بالای سرم احساس کردم(یه جور دیدن خاص) که با عتاب به من فرمودن بلند شو سوره جمعه و تغابن بخوان! این صدا انقدر بلند بود که انگار به تمام سلول های بدنم خطاب شده باشه و من یهو راست ایستادم و تمام بدنم می لرزید از ترس و دوباره دراز کشیدم و شروع کردم سوره جمعه رو از حفظ خوندن(با اینکه حفظ نبودم) و خوابم برد.بعد چند روز از این ماجرا و خوندن اون سوره ها هر شب،یه حال خیلی عجیبی داشتم.برای اولین بار تو زندگیم دیدم که نور خدا به همه ی وجودم تابیده و چند روز اینجوری بودم. باورتون میشه؟! من نور خدا رو میدیدم نه نور محسوس فقط میدونم نور بود!شاید برای اولین بار فهمیدم اون نوری که شما و بقیه هی می گین چیه!اگه اینجوریه و هزارن برابر این نور رو عرفا دارن که خوش به حالشون خیلی خوش به حالشون!اصلا انگار خدا عیان شده بود و من می دیدم که چجوری همه وجودم با اونه.اما یواش یواش نخوندم و تنبلی کردم و همش از بین رفت.با توجه به تجربیاتم هر چیزی رو که شروع می کنم فقط دفعه اول یه اتفاقی میفته و بعدا خودمم بکشم هیچی نمیشه.چرا اینطوریه؟من چکار باید بکنم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در ابتدا نشان می‌دهند که اگر مرتب ادامه دهید در آخر در این مقام قرار می‌گیرید ولی این طمع خامی است که انتظار دارید آنچه در ابتدا نشان‌تان می‌دهند تا آخر برایتان بماند. در همین رابطه حافظ می‌گوید: «عکس روی تو چو در آینه‌ی جام افتاد... عارف از خنده‌ی وی در طمع خام افتاد». موفق باشید
2156
متن پرسش
داستان موسی و چوپان را شنیده اید؟من هم یک خدایی داشتم که شما زدید و خرابش کردید.در یکی از سخنرانی هاتان گفتید که خداوند به هیچ چیز جز خودش توجه ندارد و هیچ جیز جز خودش را دوست ندارد.هر چقدر کسی بالاتر رفت بیشتر آینه صفات خداوند می شود و به طبع خداوند بیشتر او را می بیند.از آن موقع من به کلی از خدا دور شده ام.خدایی که شما گفتید یک غریبه از ما جداست که ما باید دست و پا بزنیم و دیده بشویم.او مشغول خودش است و ما هم مشغول خودمان.پس بهتر است با او کاری نداشته باشیم.ما که نه چیزی داریم نه کمالی نه علمی،بالاخره آخرش نفهمیدم هستیم؟نیستیم؟ واقعیت داریم؟توهم هستیم؟به چه دردی می خوریم؟اصلا ارزشی داریم؟پرستش و با این خدا بودن به چه دردی می خورد؟خدایی که هیچ جیز او مثل انسان نیست؟و کاری به کار ما ندارد؟و کار ما فقط بالا و پایین پریدن است؟اصلا می شود با خدا ارتباط برقرار کرد؟این به چه درد می خورد که ما فقط باید تلاش کنیم تا شبیه او شویم و از این طریق او ما را ببیند نه مستقلا.ارتباط با انسان ها خیلی لذت بخش تر است!خدای این چوپان خراب شد!
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: نفی ما را فهمیدید ولی اثبات ما را دنبال نکردید، اگر دنبال می‌کردید همه‌ی این سؤالاتتان حل می‌شد. از خود نپرسیدید خدایی که با یک سخنرانی خراب شد چه خدایی بود؟! اگر کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» را با 76 جلسه شرح آن دنبال کنید با توجه به روایات توحیدی إن‌شاءالله به خدایی می‌رسید که دیگر خراب نمی‌شود. موفق باشید
2155
متن پرسش
سلام.1.ذات چیست؟2.آیا می توان به ذات چیزی پی برد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: ذات هرچیز همان وجود آن چیز است و با نگاه وجودبینی می‌توان نظر به ذات هرچیز کرد. ولی همان‌طور که فلاسفه فرموده‌اند «وجود» قابل تعریف نیست. موفق باشید
2154
متن پرسش
سلام علیکم! چند سوال در مورد رزق و روزی داشتم: 1- فرض کنید کسی بتواند مهم و اهم رو کامل تشخیص دهد. حالا اگر در شرایطِ نابسامانِ اقتصادیِ خانواده‌اش، و در حالی که دارد کارِ اهم رو انجام میدهد، کارِ مهمی به او پیشنهاد بشود اما با اجرِ مادی خیلی خیلی بالاتر. حالا اگر این بنده خدا دست از کار اهم بزند و به کار مهم بپردازد تا وضعِ معیشتِ خانواده‌اش بهبود پیدا کند. آیا چنین شخصی به رزاقیتِ خداوند شک کرده است یا خیر؟! آیا این تغییر کار این شخص مطابق موازین دینی صحیح است یا خیر!؟ 2- در مورد سوال بالا حدیث قدسی داریم که «ضَمِنْتُ لِاَهْلِ الْعِلْمِ اَرْزاقَهُم»(البته این حدیث در کتاب رزق شما نیز بود اما شما منبعی برای آن ذکر نکرده بودید. بنده نیز هر چه گشتم منبع را پیدا نکردم. اگر منبع را لطف کنید ممنون می شوم.) خب دیگر اهل علم هم باشیم که دیگر نور علی نور. من از این حدیث اینطور برداشت کردم که حتا اگر کارمان، کفایت زندگی را نمی دهد، و مطمئن هستیم که داریم وظیفه‌مان را انجام می‌دهیم، نباید تغییر مسیر بدهیم. بلکه ما مأموریم به وظیفه، رزق را هم توکل می‌کنیم به خدا. آیا این برداشت، صحیح است؟ 3- باز در مورد سوال اول امیرالمومنین ع می فرمایند «قَدْ تَکَفَّلَ لَکُمْ بِالرِّزْقِ وَ أُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ فَلَا یَکُونَنَّ الْمَضْمُونُ لَکُمْ طَلَبُهُ أَوْلَى بِکُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَیْکُمْ عَمَلُهُ مَعَ أَنَّهُ وَ اللَّهِ لَقَدِ اعْتَرَضَ الشَّکُّ وَ [دَخَلَ‏] دَخِلَ الْیَقِینُ حَتَّى کَأَنَّ الَّذِی ضُمِنَ لَکُمْ قَدْ فُرِضَ عَلَیْکُمْ وَ کَأَنَّ الَّذِی قَدْ فُرِضَ عَلَیْکُمْ قَدْ [وَضِعَ‏] وُضِعَ عَنْکُمْ فَبَادِرُوا الْعَمَلَ وَ خَافُوا بَغْتَةَ الْأَجَل‏»(نهج البلاغه خطبه114) در این زمینه هم سؤال‌ام این است که وقتی خداوند روزی ما را ضمانت کرده‌اند، مطمئن هم هستیم که خداوند روزی می‌دهد، خب دیگر این که آدم کار اهم را کنار بگذارد و به کار مهم بپردازد تا کفاف زندگی‌اش را بدهد و به اهل و عیال اجحاف نشود، آیا این شک به رزاق بودن خداوند نیست؟ 4- متن حدیث یادم نیست اما یادم هست چنین برداشت می‌کردم که انسان نمی‌تواند از طریق دین کسب روزی کند. لطف کنید این موضوع را بیشتر توضیح دهید. مثلاً آیا روحانیون می‌توانند برای تأمین معاش خود، یکی-دو نوبت در مدارس و مساجد نماز بخوانند تا حقوق‌شان بیشتر شود؟ آیا چنین کاری ایراد دارد؟ همچنین کسی که به خاطر تنگی معاش، منبر برود و ...؟ 5- آیا اساساً کسی که به جای این که ببیند جائی که در آن کار می کند ورودی‌اش چیست، خروجی‌اش چیست و چه جایگاهی در جامعهٔ اسلامی دارد و ... به این نگاه کند که چقدر حقوق می‌دهند، آیا چنین کسی باز هم کاری که می‌کند مصداق عبادت است؟ آیا چنین کسی مصداق حدیثی که در ادامه می‌آید هست یا خیر؟ (با این پیشفرض که چنین فردی، تنها دغدغه‌اش تأمین معاش همسر و فرزندان‌اش است، همچنین این حدیث را هم در نظر بگیرید:«الْکَمَالُ کُلُّ الْکَمَالِ التَّفَقُّهُ فِی الدِّینِ وَ الصَّبْرُ عَلَى النَّائِبَةِ وَ تَقْدِیرُ الْمَعِیشَةِ.») اصولا این حدیث یعنی چه؟! 6- آیا این به این طرز تفکر بنده ایراد وارد است یا نه؟: «بنده به هر کاری راضی نمی‌شوم - مثلاً اگر پدرم بگوید باید بیایی کنار دست من در مغازه، رسم و راه کارکردن (فروشندگی) را یادبگیری، من به اون جواب می‌دهم، نه پدر من به این کارها علاقه‌ای ندارم، من باید درس بخوانم، من می‌خواهم از نتیجهٔ همان درس‌هایی که در دانشگاه می‌خوانم، کسب درآمد داشته باشم. - مثال دیگر اگر شرکتی پیدا شود که حقوق بالایی داشته باشد و من هم شرایط کار در آن شرکت را داشته باشم، اما اگر ببینم که اهداف مدیران آن شرکت فقط کسبِ منفعت و سود بیشتر است، و اگر خدمتی هم به جامعه انجام می‌دهند در همین راستا است، به هیچ وجه حاضر نمی‌شوم که در آن شرکت مشغول به کار شوم، حتا اگر از نظر مالی خود و خانواده‌ام در تنگنا قرار گیرند. - یا مثلاً اگر در برهه‌ای از زمان، از نظر مالی در تنگنا قرار بگیرم، حاضر نیستم دست به کارهایِ عملگی، مسافرکشی و ... بزنم، نه این که این کارها را در شأن یک تحصیل‌کرده ندانم، نه مسئله نیست، احساس می‌کنم رسالت من این است که در عرصهٔ فرهنگی وارد بازار کار شوم و از این رو، نگران تضییع عمرم هستم، نمی‌خواهم عمرم بیهوده تلف شود» 7- آیا در انتخاب کار باید به استعداد و علایق شخصی نیز توجه کرد یا باید دید احتیاج نظام اسلامی در چه زمینه ای است؟! 8- اگر بتوانید در مورد این حدیث نیز توضیح دهید ممنون می شوم. البته عبارت آخر حدیث مد نظرم است چون به نظر می رسد مثال نقض زیادی داشته باشد:«وَلْیَکُنْ نَفَقَتُکَ عَلَى نَفْسِکَ وَ عِیَالِکَ قَصْداً فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ وَ الْعَفْوُ الْوَسَطُ وَ قَالَ اللَّهُ وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا إِلَى آخِرِهِ. وَ قَالَ الْعَالِمُ: ضَمِنْتُ لِمَنِ اقْتَصَدَ أَنْ لا یَفْتَقِرَ»
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: فکر می‌کنم موضوع اَهم و مهم برای یک مسلمان و با توجه به سخن حضرت علی‌«علیه‌السلام» که مطرح فرموده‌اید آن است که مهم انسان باید آبادانی قیامتش باشد ولی از تلاش اقتصادی جهت رونق امور مسلمین باز نایستد همان‌طور که حضرت نخلستان درست می‌کردند. از طرفی زندگی را برای همسر و فرزند و حتی والدین آسان‌کردن به خودی خود یک نوع آبادانی قیامت است – به شرطی که از مرز اعتدال به اسراف کشیده نشود –گاهی خداوند رزق بعضی را در کاری قرار داده تا با انجام آن کار مردم به نتیجه‌ی لازم برسند و در ضمن آن افراد نیز به رزق خود دست یابند مثل نماز و منبر برای روحانیون. آن‌چه کراهت دارد آن است که یک روحانی شرط کند اگر این مقدار پول ندهید نماز و منبر را نمی‌پذیرم و این غیر از آن است که مردم در عین دعوت روحانی وظیفه دارند حقوق او را رعایت کنند. تقدیر معیشت یعنی انضباط در خرج‌کردن به طوری که نه اسراف کند و نه تنگ بگیرد و بخل بورزد. مسلّم کار هرچه پاک‌تر باشد و در عین فضای دینی وسیله‌ی رزق حلال می‌شود بهتر است.مواظب باشید که به مسیر رزق خود پشت نکنید اگر مسیر رزق شما حضور در مغازه‌ی پدرتان است به آن پشت نکنید چون می‌شود در عین تلاش در بازار کار فرهنگی هم کرد. در جواب قسمت هفتم سؤال باید عرض کنم هر دو، ولی نیاز نظام اسلامی اولویت دارد. 8- فکر می‌کنم در کتاب رزق قسمت آخر حدیث با روایات مختلف روشن شده که حقیقتاً ظرفیت نظام عالم آن است که در میانه‌روی فقری پیش نمی‌آید. در ضمن حدیث «ضمنتُ لاهل العلم ارزاقهم» را از فرمایشات آیت‌الله بهجت«رحمة‌الله‌علیه» گرفتم ولی فکر می‌کنم اگر جستجو کنیم سند آن را پیدا کنیم. موفق باشید
2153
متن پرسش
سلام.آقای طاهر زاده من سوالی در مورد خدا و محور بودن خدا یا من پرسیده بودم و از ریا و خودخواهی انسان و ریاکار بودن او در همه شئون سوال کرده بودم که به نظر می رسد این سوال حذف شده.لابد از نظر شما کفرگویی کردم؟من همچنان منتظر هستم به آن سوال پاسخ بدهید.همان نگاه ابزاری انسان به خداوند
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده جوابی نداشتم که خدمتتان بدهم. موفق باشید
2152
متن پرسش
سلام.استاد،آیا اصالت وجود یک نظریه است؟یا یک اصل متقن خلل ناپذیر؟من در بعضی کتب دیده ام که نوشته شده نظریه اصالت وجود.اگر اینگونه است ممکن است روزی در آینده کسانی به کلی این نظریه را ابطال کنند.و نیز به این معنی است که تا قبل از ملاصدرا بسیاری یک خدای دیگر را می پرستیدند.چه بسا خدایی که ملاصدرا و پیروان او بدان معتقد هستند نیز در آینده توهمی بیش نباشد.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: وقتی عقل متوجه حقیقتی تحت عنوان اصالت وجود شد دیگر معنا نمی‌دهد آن حقیقت یک نظریه باشد. جناب ملاصدرا موضوع را به صورت دقیق‌تری تدوین کرد و گرنه سیخ‌الرئیس و شیخ اشراق نیز به نحوی همان را می‌گفتند به همین جهت گفته می‌شود حکمت متعالیه‌ی ملاصدرا تکامل‌یافته‌ی تفکر فلسفی گذشتگان است. موفق باشید
2151
متن پرسش
با سلام و احترام خدمت استاد محترم بنده مختصری با آثار و مباحث شما آشنایی دارم. یک سؤال در مورد لزوم وجود ولی خدا بر روی زمین دارم. شنیده ام (نقل به مضمون) که اگر زمین از حضور حجت خدا خالی شود. زمین اهل خود را در خود فرو میبرد اول میخواهم بدانم که اینچنین عبارات و مضامینی باید تأویل شوند (یعنی معنای دیگری غیر از ظاهر مد نظر است) یا اینکه همان معنای ظاهری هم موضوعیت دارد. اگر باید تأویل شود، معنای پنهان در آن چیست ولی اگر معنای ظاهری و لفظی هم موضوعیت دارد این سؤال برای من پیش می آید که اگر از زمان نبوت پیامبر خاتم تا کنون زمین خالی از حجت نبوده است(ابتدا خود پیامبر و پس از ایشان هم ائمه اطهار هر کدام مدتی حجت پروردگار بر روی زمین بوده اند.) پس قبل از مبعوث شدن پیامبر، حجت خداوند بر روی زمین چه کسی یا کسانی بوده اند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: جواب این سؤال را به طور مفصل در کتاب «جایگاه واسطه‌ی فیض» دنبال بفرمایید. در هر صورت ظاهر روایت هم مورد توجه است که همواره باید انسان کامل که حجت خدا در زمین و واسطه‌ی فیض در آسمان است در عالم باشد و قبل از حضرت محمد«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» نیز سایر انبیاء حجت خدا در زمین بوده‌اند و حجت خدا در آسمان همیشه کسانی بوده‌اند که مقامشان «اوّلُ ما خلق‌ الله» است یعنی پیامبر و اهل‌البیت«علیهم‌السلام» که این نکته‌ی اخیر را در کتاب «حقیقت نوری اهل‌البیت«علیهم‌السلام» می‌توانید دنبال کنید. موفق باشید
2150
متن پرسش
به نام خدا سلام علیکم خواهشمند است نکات کلیدی و راهکارهای دینی در درمان تسویف به صورت کامل را بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: انسانی که به جنبة مجرد خود توجه نکند و سیر به توحید صمدی نداشته باشد، همواره در زمان فانی به‌سر می‌برد و زمان هم که عبارت است از بَعدِ بعد از بعد. چنین انسانی در تصمیم‌های اساسی گرفتار بَعد و بعد می‌شود که به آن «تسویف» می‌گویند و لذا رسول خدا(ص) می‌فرمایند:«یَا أَبَاذَرٍّ إِیَّاکَ وَ التَّسْوِیفَ بِأَمَلِکَ فَإِنَّکَ بِیَوْمِکَ وَ لَسْتَ بِمَا بَعْدَه»، ای اباذر: بر حذر باش از «تسویف» و بَعدگفتن در رابطه با آرزوهایی که داری، زیرا که تو در امروز هستی، و نه در بعد از امروز.حضرت امام باقر(ع) در رابطه با حذر از «تسویف» می‌فرمایند: «إِیَّاکَ وَ التَّسْوِیفَ فَإِنَّهُ بَحْرٌ یَغْرَقُ فِیهِ الْهَلْکَى» ،‏ بپرهیز از «تسویف»، و به تأخیرانداختن، که آن دریایی است که بسیاری از افراد را هلاک کرده است. به بحث «وفت » صفحه 340 از کتاب آنگاه فعالیت های فرهنگی پوچ می شود رجوع بفرمائید. موفق باشید
نمایش چاپی