باسمه تعالی: سلام علیکم: راه بسیار مفید و با برکتی را شروع کردهاید و بحمداللّه استاد محترم با آن نظم دقیقِ فکری خود، طرح خوبی را شکل دادهاند که به نظر بنده جوانب مختلفی در آن مدّ نظر قرار گرفته است و از یکبُعدیبودن در اخلاق و یا در سیاست و یا در سلوک، انسان را آزاد میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که مولوی، شمس تبریزی را به عنوان یک نمادی از ولایت ولی اللّه میگیرد، به همین جهت کمالات ولیّ اللّه یعنی به قول خودش «امام منتظَر» را در امثال شمس میبیند ولی اوصاف امام منتظر را مدّ نظر دارد. در وصف حضرت دارد: «آن دلي آور که قلب عالم است / جانِ جانِ جانِ جانِ آدم است» «از براي آن دلِ پر نور و بَر/ هست آن سلطان دلها منتظَر» موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: گفت:« مرگ را دانم ولی تا کوی دوست / ره اگر نزدیکتر داری بگو». اگر در دنیا خود را مطابق حیات ابدی خود شکل دهیم، زندگی حقیقی را در آنجا تجربه خواهیم کرد. در شناخت مرگ و شناخت نفس وقت بگذارید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «خلاصهی الغدیر» که جناب آقای محمد حسن شفیعی زحمت ترجمهی آن را کشیدهاند، خوب کتابی است. از کتابهای «امامشناسی» آیت اللّه تهرانی نیز غافل نباشید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید اینکه بزرگانِ دین بحث خوشحال کردن مومن را در افطار کردن روزه آوردهاند و آن دو را جمع کردهاند با نظر به امثال چنین روایتی باشد که امام کاظم علیهالسلام میفرمایند: فِطْرُكَ لِأَخِيكَ وَ إِدْخَالُكَ السُّرُورَ عَلَيْهِ أَعْظَمُ مِنَ الصِّيَامِ وَ أَعْظَمُ أَجْراً. در هر حال معلوم است که اجابت دعوت مؤمن خود به خود برکاتی حتی بیشتر از روزه داری را به انسان بر میگرداند. میماند که موضوعِ اجابت دعوت مومن را در هر زمان و فضایی مورد بررسی قرار دهیم نه آنکه به بهانهی اجابتِ دعوت مومن طالب آن باشیم که کسی در حین روزه داری چیزی به ما تعارف کند تا روزهی خود را افطار کنیم و قصهی آن آقایی پیش بیاید که میگفت: من در تمام طول سال ارادهی به روزهداری میکنم و تمام سال امیدم به آن است که اقلا عیال دعوت به خوردن غذا بکند و من افطار کنم و وای اگر کسی نباشد که آن روز مرا دعوت به خوردن اینجا است که موضوع اجابت مومن به چیز ضعیفی تبدیل میشود و فرهنگ اجابت مومن که باید در همهی امور باشد، درحدّ افطار روزه پایین میآید. میماند اتصال روزهی ماه رجب و شعبان به ماه رمضان که در روایات خود داریم که جناب سلمان در محضر پیامبر اظهار میدارد إِنِّي أَصُومُ الثَّلَاثَةَ فِي الشَّهْرِ وَ قَالَ اللَّهُ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ أُوصِلُ رَجَبَ وَ شَعْبَانَ بِشَهْرِ رَمَضَانَ وَ ذَلِكَ صَوْمُ الدَّهْر. آیا در این دو ماه که بنا داشتهاست روزهی آن دو ماه را به ماه رمضان متصل کند اگر به او تعارف میکردند به عنوان اجابت تقاضای مومن روزهی خود را افطار میکرد و باز آیا میتوان در آن صورت بگوییم روزهی آن دو ماه را به ماه رمضان متصل کردهاست؟ بد نیست در این مورد نیز فکر شود. در هر حال بنده معتقدم اگر کسی به قصد اجابت تقاضای جدّی مومنی روزهی خود را افطار کند مشمول برکاتی که در روایات برای او ذکر شدهاست میشود. میماند که اگر قصد کرده باشد که این دو ماه را روزه بگیرد آیا بر آن عهد خود باید بماند یا در آن صورت نیز افطار کند که به عهدهی خود او است. عمده آن است که اگر کسی در هر حال بنا داشتهاست روزه بگیرد به نظرم نباید بر اساس این روایات به او سخت گیری کرد و بر اساس اجابت تقاضای مومن ما اصرار بر ترک روزهی او نکنیم و ما از این طرف اجابت کنیم تمایل او را بر حفظ روزهاش. با همهی این احوال تعصب نسبت به حفظ روزهی مستحبی هم چندان جالب نیست. موفق باشید
- باسمه تعالی: سلام علیکم: کار بسیار خوبی را میخواهید شروع کنید. اولاً: موضوع رابطهی جناب شاهحسین ولی با علامه طباطبایی را باید بهخوبی بپرورانید از آن جهت که آن عارفِ باللّه مأمورِ رساندن حکم خداوند به علامهی طباطبایی بودهاند و این نشان میدهد مرحوم شاهحسین ولی آمادهی چنین مأموریتی بودهاند و طلب چنین کاری را داشتهاند که به اهل علم متذکر تضمینِ رزقشان شود[1]. لذا اگر طلاب در سراسر کشور نگران رزقشان میباشند باید به سراغ مرحوم شاهحسنولی بروند تا به آرامش لازم جهت ادامهی کار برسند. ثانیاً: جناب شاهحسینولی، مأمور بودند خود را به جهان معرفی کنند تا در حین حضور برزخی که دارند بتوانند دستگیریهای لازم را بکنند زیرا در خودْ چنین امکانی را داشتند و مردم نباید از آن غافل باشند. ثالثاً: نظر بنده آن است که ایشان ما را به تبریز کشاند و لذا وقتی به طور ناخودآگاه از مقابل مقبرهی ایشان عبور میکردیم، نگاه چشممان به طرف مقبرهی ایشان معطوف شد و ایشان ما را متوجهی خود کردند. زیرا عزیزانی که بنده را به تبریز دعوت کرده بودند، خودشان از موقعیت مقبرهی ایشان اطلاع نداشتند و وقتی بالاخره بنده توفیق زیارت جناب شاهحسینولی نصیبم گردید، به قرآن تفأل زدم و با این آیه روبهرو شدم که میفرماید: «وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ»(کهف/28) جان خود را همراه کن با کسانیکه همواره پروردگار خود را میخوانند و طالب نظر و وَجه او هستند. و معلوم است که از این آیه میتوان برداشت نمود در کنار مقبرهی شریف شاهحسینولی میتوان مأوای خوبی را در زیر سایهی پروردگار احساس نمود. عزیزانی که همراه بنده بودند نیز، به این امر اذعان داشتند. رابعاً: به نظرم خوب است که جنابعالی نوعی از تحقیق را از افرادی که به زیارت ایشان میآیند را شروع فرمایید تا احوالاتِ آنها، مطالبی تدوین شود و به کار سایر زوّار درآید. موفق باشید
[1] - مترجم المیزان آیت الله موسوی همدانی در جلد اول تفسیر المیزان با اجازهٔ علامه طباطبایی داستانی را میاورد که در اصل عربی این تفسیر وجود ندارد. در آن داستان که از قول علامه طباطبایی است چنین آمده: «هنگامی که در نجف درس میخواندم برای من از تبریز ماهیانهای میآمد و من با آن ماهیانه امرار معاش میکردم. یک وقتی که به علت اختلاف دو دولت ماهیانه ما قطع شد و پسانداز ما هم تمام شد. یک روز سر میز مطالعه نشسته بودم ناگهان همین فکر رشته افکار مرا پاره کرد که، تا کی تیرگی روابط بین ایران و عراق ادامه خواهد داشت، پولی نداریم و در غربتیم. به محض اینکه این فکر به نظرم رسید متوجه شدم که محکم درب خانه را کوبیدند. رفتم در را باز کردم، آقائی پشت در بود با محاسن حنائی و قد کشیده، عمامهاش فرم خاصی بود لباسش هم همینطور به محض اینکه در باز شد گفت سلام وعلیکم –جواب سلام را دادم- آن مرد گفت من شاه حسین ولی، خداوند تعالی میفرماید دراین هیجده سال چه وقت تو را گرسنه گذاشتهام که تو حالا مطالعه ات را رها کردی و به فکر این افتادی که روابط ایران و عراق تا کی تیره میماند و کی برای ما پول میرساند. خدا حافظ شما- من هم خدا حافظی کردم و درب را بستم آمدم تو، پشت میز نشستم آن وقت تازه سرم را از روی دستم برداشتم بعد چند سؤال برایم پیش آمد که آیا من با پاهام دم دررفتم یا همینطور که سرم روی دستم بوده این عالم را مشاهده کردم؟ جواب این سؤال برایم روشن نشد. سؤال دیگری که برایم پیش آمد این بود که آیا خواب دیدهام یا بیداربودم؛ ولی برایم مسلم بود که بیدار بودم. سؤال سوم این بود که این آقا گفت شیخ حسین ولی یا شاه حسین ولی، ولی شاه بودن به قیافه اش نمیخورد، شیخ بودنش را مطمئن نبودم. این سؤال لاینحل بود تا اینکه برایم نوشتند بیا تبریز، صبحها طبق معمول در نجف بین الطلوعین به وادی السلام نجف میرفتم. در آنجا در تبریز هم قدم زنان میرفتم سر قبرها، در همین موقع برخوردم به قبری که مشخص بود قبر محترمی است و حالی دارد، سنگ قبر را خواندم، دیدم بعد از احترامات زیادی نوشته مرحوم شاه حسین ولی، متوجه شدم که این همان آقائی است که در نجف آمده در منزل ما، تاریخ فوت را نگاه کردم دیدم حدود ۳۰۰ سال قبل است. یکی دیگر از مسائلی که روشن نشده بود این بود که شاه حسین ولی گفته بود خداوند فرموده ۱۸ سال تو را گرسنه نگذاشتهام ولی این تاریخ کجاست. چون حدود ۹ سال بیشتر نیست که در نجفم و حدود ۲۵ سال است که درس میخوانم. پس مبدأ این تاریخ کجاست. وقتی فکر میکردم متوجه شدم که درست ۱۸ سال است که من معمم شدهام و به لباس سربازی امام زمان (عج) درآمدهام. موسوی همدانی (۲۶/۰۸/۶۱)
باسمه تعالی: سلام علیکم: در روایت داریم: «تُوزیع الْوَقْت، تُوسِيعُ الوقت» اگر وقت درست تقسيم شود گسترش مى يابد و زمان براى انجام همه ى كارها پيدا مى كنيم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: جنابعالی به عنوان یک طلبه در رابطه با فلسفه و عرفان از حجتالاسلام و المسلمین استاد یزدانپناه میتوانید استفاده کنید و در تفسیر، از نورِ چشم صاحبان بصر و بصیرت یعنی حضرت آیت اللّه العظمی جوادی آملی غافل نباشید. موفق باشید