بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
5685
متن پرسش
با عرض سلام خدمت جناب استاد طاهرزاده ده سوال در خصوص ده نکته در باب معرفت النفس- قسمت اول قبل از درج سوال لازم است تشکری ویژه از حضورتان بابت سخنرانی های بسیار جالب ده نکته در باب معرفت النفس بکنم , که مطالبی ارزشمند , شیوا , رسا , دل نشین , و واقعا جذاب و نو بود . مطالب خیلی جامع بود و خیلی جای بحث و حرف و سوال دارد . از همین حیث من سوال ها را برایتان نقل میکنم . اما قبل از سوالات یک نکته , و آن اینکه : من احتمال دادم که اگر مباحث به انتها برسد و من کل سوالات را یک جا از حضورتان بپرسم حجم سوالات بسیار زیاد میشود و ممکن است خاطرتان آزرده شود و کمی خسته کننده و شاید کمی هم اذیت شوید . من دو تا مقدمه از معرفت النفس گوش کردم که ده نکته را خلاصه وار گفتید و شرح نکته اول و شرح نکته ی دوم . اما تعدادی سوال است که به شرح زیر است : 1-در خواب وقتی نفس از بدن جدا میشود و فارغ از زمان و مکان در محیطی حاضر میشود و با افرادی برخورد میکند , مثلا من دوست ام را در خواب میبینم . یعنی اینکه در همان لحظه هم نفس دوست ام از بدن اش جدا شده و دو تا نفس در عالم معنا با یکدیگر تعامل دارند ؟ خوب این نیاز است که حتما دوست هم خواب باشد , ولی ممکن است او در لحظه ی خواب من بیدار باشد . به نظر خودم اینطوری که من فکر میکنم نیست , ولی دلیلی برایش پیدا نکردم . میشود کمی توضیح دهید . 2-شما فرمودید که من با تن به کمال میرسد و تن ابزار من است . و اگر بخواهیم که من را به کمال و تجرد برسانیم باید تعلقات , انانیت ها و شهوات را از بین ببریم . خوب من هم تا اینجا موافق هستم . اما اگر خود من میخواهد به کمال برسد و میداند که راه رسیدن به کمال اش توسط تن که ابزار است تامین میشود و از طرف دیگر هم تن باید کنترل محسوسات و دفع تعلقات داشته باشد که من استکمال یابد , پس چرا نفس اینقدر انسان را به پرخوری , پرحرفی , شهوات زیاد , تعلقات و انانیت ها دعوت میکند ؟ مگر نفس نمیخواهد کامل شود پس چرا تن را به این طور چیزها دعوت میکند ؟ 3-چرا نفس یک انسان جوان او را به تعلقات و شهوات دعوت میکند و نفس یک انسان پیر دیگر به شهوات و تعلقات بی اهمیت است , و اصولا نفس یک پیر به عالم دیگر فکر میکند .مگر نفس آن شخص پیر استکمال یافته که دیگر عالم ماده برایش جذابیتی ندارد و بدن برایش اهمیتی ندارد , ولی نفس آن شخص جوان هنوز , بدن اش برایش اهمیت دارد؟ 4-اگر نفس در خواب کاملا سیر میکند , پس چرا تمام محیط هایی را که نفس سیر کرده به یاد نداریم , و نمیتوانیم نفس را در همان حالت خواب کنترل کنیم که کجا برو و کجا نرو؟ مثلا بگیم امشب نفس رو ببریم کربلا زیارت .میدانم که نیاز به تزکیه نفس است , ولی تزکیه نفس با تن و من چه میکند که نفس را به تجرد میرساند و یمتواند قابل کنترل باشد 5-هنگامی که خواب یکی ازآشنایان را میبینیم چرا نمیشود در همان حالت معنا ارتباطی برقرار کرد و هنگامی هم که صبح از خواب پا میشویم این قضیه یادمان باشد , بطوریکه بتوانیم برای همدیگر بیان کنیم ؟ 6-چطور میتوان وسوسه های شیطانی را از وسوسه های نفسانی تمیز داد؟آیا میخواهید با توجه به داستان حضرت آیت الله محمدتقی آملی رضوان الله که در خواب شیطان را دیده بود , که شیطان در خواب همان تجلی نفس اماره اش بود جواب دهید .یعنی اینکه تا درگیر نفس هستیم شیطان بیکار است ؟و اصولا نفس همان کار شیطان را انجام میدهد ؟ 7-خداوند در قرآن فرموده و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون . خب یک انسان برای رسیدن به عبودیت باید مراحل زیادی را طی کند و فعلا کار به مسایل عرفانی از قبیل سیر و سلوک , تهذیب نفس , لقاالله , مقام فنا , فنای بعد از فنا , و مقام بقا , معرفت النفس و ... اینها ندارم . آیا همه ی اینهایی که گفتم مربوط به اجنه هم میشود ؟.یعنی اجنه هم مثل ما باید به مقام عبودیت برسند ؟ یعنی به عنوان مثال میگویم که حدیث عنوان بصری را هم میتوان به یک اجنه مسلمان برای رسیدن به عبودیت داد ؟ 8-اگر درست فهمیده باشم جنابعالی فرمودید معصوم چون قوه وهمیه ندارد و مقام عصمت دارد , آن سروش معنوی غیبی را عینا دریافت میکند , بدون اینکه در آن خیال قاطی شود . مثل خواب دیدن حضرت ابراهیم که دید اسماعیل را دارد ذبح میکند . و فهمید این سروش غیبی است و باید اسماعیل را ذبح کند , و یا مثل خواب هایی دیگر از رسول مکرم اسلام (ص) و اهل بیت (ع).اما در خلل بحث اتان یک خواب از پیامبر تعریف کردید و آن این بود : که پیامبر خواب می بینند که میمون ها از منبر اشان بالا میروند . و این سوال برای من پیش آمد که چرا در این جا پیامبر مانند دفعه های پیشین بطور روشن آن سروش را دریافت نکرد و در غالب تصویرمیمون و منبر جلوه کرد ؟ چرا مثل فتح مکه مستقیما ندید و یا مثل خواب ابراهیم خیلیل. 9-زمان خواب دیدن با زمان بیداری مساوی است ؟ یعنی بطور مثال اگر من در خواب ببینم که سه دقیقه است که دارم با دوست ام صحبت میکنم , در عالم ماده هم سه دقیقه میگذرد؟ 10-عرض کردید هر خوابی را که دیدید به هر معبری ندهید تا تعبیر کند . مثلا معبر ممکن است اشتباه تعبیر کند که مثلا تو تا چند روز دیگر مریض میشوی .و بعد شخص مدام به آن فکر میکند تا مریض میشود .یا مثلا گفتید بهتون میگن یک غده در میارید . اینقدر فکر میکنید که ممکن است یک غده در بیاورید . به نظرتون این همون عقیده ی کتاب راز نیست .کتاب و مستند راز چندین سال پیش فروش بالایی را در سطح جهان پیدا کرده بود و به بهترین شیوه عقاید فراماسون ها و شیطان پرست ها را با زبانی دل نشین به مخاطب القا میکرد و هزاران حاشیه هم داشت . وتفکر راز تمام هستی و مسائل آن را و قضا و قدر و سرنوشت انسان و حیات اش و ... را و همه و همه را منهای خدا مطرح کرد و اینقدر این نوع نگاه ریز بود که کمتر کسی متوجه شد عقاید شیطان در جوامع در حال شکل گیری است . و تفکر راز هم یک حرف کلی داشت : اینکه به هر چی فکر کنی همون میشه . البته استاد زبان ام لال , من خدای ناکرده قصد جسارت به حضورتان نداشتم . این چند خط توضیحی را هم که درباره تفکر راز دادم , از این حیث بود که کسی اگر این سوال را خواند و اطلاعی از تفکر کتاب راز نداشت در چند خط , خلاصه و مفید متوجه شود که تفکر کتاب و مستند راز انسان را به سمت شیطان میبرد نه حقیقت و موفقیت و سعادت . با آرزوی موفقیت برای شما استاد گرامی
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: 1- در جلسات بعد این موضوع روشن می‌شود که در این موارد یا با صورتی که در ذهن خودتان از دوست‌تان دارید مرتبط هستید و یا با صورت مثالی دوستتان که در عالم مثال هست و شما در خواب در آن عالم وارد شده‌اید روبه‌رو می‌شوید و لازم نیست دوست شما متوجه باشد چون او معلوم نیست با وجود شخصی خود در مقام مثالی‌اش حاضر باشد 2- آن نفسی که ما را به پرخوری دعوت می‌کند نفس امّاره است و آن نفسی که با رفع تعلقات به کمال خود می‌رسد نفس ناطقه یا قلب است که مورد بحث ما است. نفس امّاره مربوط به مباحث اخلاقی است و نه مباحث فلسفی 3- در هرحال نفس انسان اگر به کمال لازم نرسد تعلقش به بدنش زیاد است چه پیر باشد و چه جوان 4- نفس در خواب تنها با ملکات خود زندگی می‌کند و اراده‌ای که انسان در دنیا دارد در موقع خواب و مرگ از دست می‌دهد 5- در هنگام خواب‌دیدن نفس انسان به صورت علم حضوری با موضوعات ارتباط دارد به همین جهت عموماً خواب او در حافظه‌اش نمی‌ماند 6- ملاک عبودیت خدا است وسوسه‌های شیطانی انسان را گرفتار تکبر می‌کند 7- در این‌که طبق آیه‌ای که مطرح کردید بندگی برای جنّ و انس هست حرفی نیست ولی سیر اجنه تا کجا است؟ واللّه اعلم 8- چون حقیقت بنی‌امیه که از منبر رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» بالا می‌رفتند میمون است یعنی فقط در حدّ تقلید، دین را پذیرفته‌اند و هیچ بهره‌ی حقیقی از دین نبرده‌اند 9- در خواب چون نفس ناطقه در صحنه است که مجرد از ماده است زمان معنا نمی‌دهد 10- من نمی‌دانم قضیه‌ی کتاب «راز» چه بوده ولی ما در روایات داریم که تا خواب تعبیر نشده مثل یک پرنده‌ای بالای سر شما است که وارد زندگی شما نشده و اگر تعبیر کردید و غلط تعبیر کردند امکان دارد همان تعبیر غلط وارد زندگی شما شود. و یا در روایت داریم؛ « زبان؛ مُقَدِر است» یعنی اگر بگویید امروز روز مشکلی برای من خواهد بود، تقدیر شما مطابق یا زبان شما رقم می‌خورد. البته همه‌ی این‌ها به عنوان اقتضاء است و نه این‌که مطلقاً چنین باشد. موفق باشید
3493
متن پرسش
به نام خدا باسلام به محضر استاد حقیقتا بنده علاقه زیادی به مطالعه مسائل سیاسی دارم ازطرفی هم دوستانی دارم که به بنده پیشنهاد میکنند اگر دوست داری درمسائل سیاسی ومبانی حکومت دینی قوی بشی به آثار علامه مصباح یزدی رجوع داشته باش خواستم ازشما که خیلی مورد اعتماد بنده هستید سوال کنم جایگاه آثارآیت الله مصباح درمسائل سیاسی ومبانی حکومت دینی وهمچنین مسائل روزکجاست ؟وآیا اندیشه ایشان چقدر به مبانی اندیشه امام ومقام معظم رهبری نزدیک هست لطفا بنده را راهنمائی بفرمائید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به نظر بنده رفقایتان پیشنهاد خوبی به شما کرده‌اند. به نظر بنده تلاش آیت‌الله مصباح آن است که اندیشه‌های رهبری مورد غفلت قرار نگیرد. موفق باشید
5457

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم من عازم سفر به مشهد مقدس هستم میخواهم بدانم چه کنم تا زیارت من بهترین بهره ها را برایم داشته باشدو در خواستهایم را چگونه از امام خود مطالبه کنم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: جزوه‌ی مربوط به زیارت و دعا إن‌شاءاللّه کمک می‌کند. موفق باشید
5927
متن پرسش
سلام علیکم. بنده دانشجوی یکی از رشته های مهندسی هستم. در یکی از سوال ها دیدم به شخصی که شرایط مثل من داشت ( یعنی رشته مهندسی یا هر رشته ای غیر دینی داشت ولی علاقه مند به مباحث دینی بود) گفته بودید ادبیات عرب را بخوانید و همینطور تفسیر المیزان هم نگاهی داشته باشید. چند سوال داشتم خدمت تون: 1) چگونه ادبیات عرب را کنار دروسمان دنبال کنیم؟ چگونه باشد که باز از یادمان نرود و صرف خواند چند روز و کنار گذاشتن ان نباشد. و در آخر منبع و فایل های آموزشی ادبیات عرب و یا منابع را ذکر بفرمایید 2) تفسیر المیزان را چگونه شروع به مطالعه کنیم؟ 3) لطفا یک سیر مطالعاتی از نوشته های موجود در سایت به ما ارائه بدهید تا کنار موارد بالا دنبال کنیم.
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: 1- بحمداللّه امروزه سی‌دی تدریس اساتید ادبیات عرب در اختیار همگان هست پس نباید مشکلی باشد 2- در صورتی که حدود صد جلسه از مباحث سوره‌هایی که بنده عرض کرده‌ام را گوش داده باشید و با مباحث ده نکته در معرفت نفس و برهان صدیقین آشنا باشید با روشی که در جزوه‌ی «روش استفاده از المیزان» عرض کرده‌ام؛ می‌توانیدبه لطف خدا وارد مطالعه‌ی تفسیر المیزان شوید. موفق باشید
9

(وسواس)بازدید:

متن پرسش
باسلام خدمت استاد ارجمند آقای طاهرزاده فردی را از نزدیک می شناسم که مبتلا به بیماری وسواس است. با اینکه می داند نظر دین مبین اسلام و مراجع عظام تقلید در این زمینه چیست، و همچنین خودش هم ابراز می کند که از وضع موجود خودش اصلا راضی نیست، یعنی برداشت من این است که تلقین های خانواده یعنی پدر و مادر و سایرین باعث شده که این مسأله در ذهن او رسوخ کند و زندگی خود و اطرافیانش فلج شود. به نظر شما با چنین فردی که از تذکرات اطرافیان هم خسته شده و در برابر آنان موضع گیری می کند چه باید کرد؟ وظیفه خود این فرد، و وظیفه اطرافیان در برخورد با او چیست؟ آیا بردن نزد یک روانشناس و استفاده از دارو در این زمینه می تواند کارساز باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی
پس از سلام همچنان‌که مستحضرید ریشه وسواس تحریک قوه وَهمیه است و شیطان نیز جهت انحراف انسان از طریق همین قوه عمل می‌کند.
به عنوان یک اصل، جهت تضعیف قوه واهمه، باید قوه عاقله را تقویت نمود.
مواردی که می‌توان قوه عاقله را تقویت و قوه واهمه را تضعیف نمود، عبارتند از:
1- تدبّر در امور عقلی مثل تدبّر در کتب علمای دین و از همه مهم‌تر تدبّر در قرآن از طریق مطالعه تفاسیر.
2- تقویت بدن از طریق غذاهای کم‌حجم و مقوی و خواب مناسب، چون در شرایطی که بدن ضعیف یا خسته باشد قوه واهمه فعال‌تر است.
3- ورزش جهت تقویت اراده و پیاده‌روی.
4- اجتناب از جلسات و شرایطی که موجب تحریک احساسات و قوه واهمه می‌شود، حتی برای چنین افرادی جلسات مذهبی که دارای شرایط مذکور باشد تا زمانی که بهبود نیافته‌اند قابل اجتناب است.
5- چنانچه وسواس فرد مذکور بیش از حدّ رشد کرده باشد، استفاده از داروی روان‌پزشکان در صورت رعایت امور فوق قابل استفاده است.

11647
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: در کتاب مقام لیله القدری حضرت زهرا (س)، حدیثی را آوردید از قول پیامبر (ص) که فرموده بودند حضرت زهرا (س) در تحت عرش الهی از تسبیح و تقدیس و تحمید و تهلیل تغذیه می کردند، این مطلب قابل هضم هست که هر کسی در عالم قیامت از هر اسماء الهی تا آنجا که کسب کرده باشد تغذیه می گردند منتها انسان کامل که جامع اسماء الله است چرا باید از 4 اسم تغذیه کند. آیا تغذیه نوری دیگر ائمه (ع) متفاوت بوده؟ حدیث دیگری از امام حسن عسکری آورده شده که فرموده بودند آدم و حوا در فردوس اعلی به ملاقات حضرت زهرا رفتند. اینکه در حدیث نوشته شده با خانمی مواجه شدند برای من سوال شد که برزخ نزولی که محل حضرت آدم و حوا بوده تشخص زن و مرد داشته فردوس اعلی چرا باید تشخص زن و مرد داشته باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- آن‌ چهار اسم، اُمُّ الاسماءاند و همه‌ی اسماء ریشه در آن چهار اسم عرشی دارند. 2- مظهریت زهرای مرضیه«سلام‌الله‌علیها» به صورت خانم بوده و این غیر از مقام تعیّن اول است که هیچ‌گونه دوگانگی نیست تا دوگانگیِ ملاقات حضرت آدم و حوّا«علیهما‌السلام» از حضرت زهرا «سلام‌‌الله‌علیها» در میان باشد. موفق باشید

11351

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسمه تعالی. سلام: نظر شما درباره ی حاج آقا قنبری قائم که به حاج آقا نباتی معروف هستند و سالهاست مردم برای گرفتن شفا به اذن خدا به ایشان در تهران چیست؟ با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند چنین توانایی‌هایی را در نفس ناطقه‌ی بعضی قرار می‌دهد. موفق باشید

 

13617
متن پرسش
سلام علیکم: استاد بنده بین آیت الله سیستانی و آیت الله جوادی مردّد هستم. نمی دانم که کدامیک در فقه و اصول قوی ترند و اعلم ترند؟ از یک طرف نمی توان ذهن تجرید شده و استدلالی آیت الله جوادی را نادیده گرفت که بنده ذهنی اینگونه منطقی فلسفی جوّال و مستقیم تا به حال ندیده ام و از طرفی دیگر هم نمی دانیم ایشان در فقه و اصول چگونه بوده اند آیا به همان اندازه که فلسفه و عرفان کار کرده اند فقه و اصول را هم اینگونه کارکرده اند؟ از یک طرف هم آیت الله سیستانی یکی از استوانه ها و ستون های مرجعیت شیعی است که به راحتی نمی توان از کنار ایشان گذشت. حال بنده می خواهم مرجع تقلید انتخاب کنم نظر شما کدامیک از این دو بزرگوار است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده اهل تشخیص نیستم ولی طبق تحقیقاتی که انجام داده‌ام و از خبره‌های این فن پرسیده‌ام، می‌توان گفت سفارش به تقلید از آیت‌الله سیستانی بین اهل خبره، قدر متیقّن است به این معنی که هر یک از اهل فنی که می‌شناختم در پاسخ به این سوال که کدام مرجع را اعلم می‌دانید یا آیت‌الله سیستانی را به تنهایی معرفی می‌کردند و یا درکنارشخصی دیگر و یا حدّ‌اقل این بود که ایشان را ردّ نمی‌کردند و نظر منفی نمی‌دادند. البته آن‌چه قابل تأمّل است، نگاهی است که به موقعیّت مقام معظّم رهبری باید داشت که از نظر کشف حکم خدا به عنوان یک فقیه هیچ گونه کم‌بودی در ایشان نیست و از طرفی در رابطه با عالِم به زمانه بودن، مسلّم اعلم هستند و از این مهم‌تر پرداخت سهمین است که رسیدن آن به دست حضرت آقا در راستای اهداف اسلام بیشتر موجب اطمینان خاطر و طیب نفس می‌شود. موفق باشید

23026
متن پرسش
سلام و عرض ارادت خدمت استاد طاهرزاده عزیز: استاد، یکی از مطالبی که در آثار مرحوم ملاصدرا به آن اشاره شده و برگرفته از عقاید عرفا می باشد، قاعده الظاهر عنوان الباطن است که این قاعده می گوید ظاهر هر چیز به نوعی نشان دهنده تمثیلی از باطن آن می باشد، آنچه که ظاهر نیکویی دارد، دارای باطن خوبی نیز هست (و بالعکس) این قاعده رو عرفا در بحث عشق عفیف هم مورد استناد قرار می دهند. در آثار شما در زمینه عرفان و معرفت النفس هم مطلبی به این مضمون دیدم. اما خودتان می دانید که برای مسئله مثال نقض زیاد وجود داره، مثلا مومنین زیادی بودند که چهره زیبایی نداشتند و بسیار هستند کسانی کافر و فاسد اما بسیار ظاهر خوبی دارند، البته در توجیه این حرف برخی می گویند شاید عواملی مانند امور مربوط به ژنتیک باعث این مسئله شده باشه اما برای این قاعده اینقدر مثال نقض وجود داره که نمیشه آن را قاعده نامیده، خودمان داریم به وضوح می بینیم که بسیاری از مومنین از نظر ظاهری چندان چهره زیبایی ندارند و در نقطه مقابل در میان کفار و معاندین افراد زیبا و خوش سیما فراوان هستند، آیا کثرت و تعدد این پدیده به نوعی باعث ابطال این قاعده نمیشه؟! لطفا در این خصوص توضیح کافی ارائه بفرمائید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید بتوان در این موارد دو وجه را در نظر گرفت ۱. آن‌جا که وجه باطنی انسان خوب است ولی جنین نتوانسته آن را به جهت موانع خارجی ظاهر کند، مثل آن‌که غذای مناسب به جنین نرسیده؛ این موارد را نباید حمل بر عدم زیبایی نفس ناطقه نمود. ۲. بحث در زیباییِ تکوینی باطن است که در ظاهر هم نمایان می‌شود و این غیر از زیبایی‌های روحانی است که در کافر نیست. آری! بعضی از روح‌ها از نظر تکوین خود، جهت‌گیری‌هایی دارند که منجر به زیبایی‌های خاص جسم می‌شود، ولی به خودی خود اگر عوامل دیگری که آن، روح را به سوی حضرت حق جهت می‌دهد، در میان نباشد برای صاحب آن ارزش ندارد هرچند که ممکن است چشم بصیرِ سالکی متوجه‌ی آن زیبایی بشود و به مبداء آن منتقل گردد. موفق باشید

2907
متن پرسش
سلام پرسشی خواندم دربارة خانم جوانی که در ارتباط جنسی با همسرش مشکل داشته و به فکر و خیالاتی مبتلاشده بود. شما او را توصیه فرموده بودید که کتاب «ادب کردن عقل و قلب و خیال» را بخواند، و به مشاوره هم مراجعه کند. یک راه دیگر هم خوب است؛ که کتاب «ازدواج» شهیدپاکنژاد را بخرد و به شوهرش بدهد بخواند، بلکه بهتر است هر دو با هم بخوانند، برای هر دو شان مفید است. ظاهراً کتابی به کاملی این کتاب در این باره وجود ندارد. یک بار یکی از دوستانم کتابی را در این باره توصیه کرد بخوانم، گفتم: اگر راست میگویی که کتاب مفیدی است، چند نکته از نکاتی که بلد نیستم را از این کتاب برایم بگو. گفت: نه، همه اش را بلدی، فقط از باب تذکر است. گفتم: میخواهی چند تا از نکات کتاب شهیدپاکنژاد را بگویم که بلد نیستی؟ بعد چند نکته در نحوة تحریک کردن خانمها به او گفتم، او با این که دو بچه داشت، خیلی تعجب کرد و گفت که تا آن موقع نمیدانسته! پیشنهادمیکنم اگر ایمیل آن خواهر محترم را دارید، این توصیه را از آن طریق برایش بفرستید، و اگر هم صلاح دانستید، میتوانید این سؤال را در سایت بگذارید؛ شاید هنوز به این سایت رجوع داشته باشد و این مطلب را بخواند.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: عیناً پیشنهاد فوق در معرض دید کابران محترم قرار می‌گیرد. موفق باشید
2120
متن پرسش
با عرض سلام خدمت جنابعالی در وبلاگ حجت الاسلام حسن میلانیhttp://milani-hasan.blogfa.com نقدی در دو قسمت در مطالب تیر ماه 90 بر کتاب برهان و عرفان جنابعالی نوشته شده است اگر صلاح میدانید جوابیه ای بنویسید تا استفاده نماییم. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام:می دانید که دعوای بین اخباریون و حکماء چیز جدیدی نیست و بنده هم بنا ندارم وارد این دعوا ها شوم بحمد الله اساتید بزرگی در میدان هستند .تنها برای این که سوال شما را بی جواب نگذاشته باشم و وارد یک بحث فنی هم نشوم نوشته آقای حسن قربانی را تقدیم می کنم .« اسلام چه گوهریست که به دلیل انطباقش بر حقایق نظام تکوین و فطرت انسانی، در مواجهه با دشمنان خود می فرماید: «قل هاتوا برهانکم»؟ به راستی مکتبی که انسانها را دائماً به تفکر و تعقل دعوت کرده و از منکرین خود برهان طلب می کند، خود با چه برهان عقلی به سؤالات آنها پاسخ می دهد؟ ابرمرد دوران غیبت امام معصوم (عج)، امام خمینی (ره)، در سن حدود 60 سالگی پس از یک عمر کسب معارف، خودسازی و سیر و سلوک الی الله و نوشتن انواع کتابهای عمیق فقهی فلسفی عرفانی از جمله تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، سرالصلوة، رساله لقاءالله و حاشیه بر اسفار اربعه، پای در میدان مبارزه با طاغوت نهاد و شجره ی طیبه ای به نام انقلاب اسلامی را که اولین ثمره اش، نظام جمهوری اسلامی ایران بود بنا نهاد اما به واقع، عظیم تر از تغییر ساختار سیاسی در ایران، انقلاب معرفتی آن حکیم الهی بود. سرگذشت عرفا و حکمای بزرگ الهی مالامال از سختی ها و فشارهای جانسوز است. از سر بر دار شدن منصور حلاج و شیخ شهاب الدین سهروردی، تا به آتش کشیده شدن عین القضات همدانی، تا تبعید صدر المتألهین ملا صدرای شیرازی به کهک قم، تا متهم شدن به صوفی گری اولیائی همچون حاج میرزا علی آقا قاضی طباطبائی و اقدام نافرجام به قتل ایشان، تا تبعید عارف بیداردل سید حسن مسقطی از نجف اشرف، تا فحاشی و دشنام ها به امثال علامه طباطبائی و علامه حسن زاده آملی. علامه حسن زاده آملی (حفظه الله) در کتاب «گفتگو با علامه حسن زاده آملی» می فرمایند: «روزی مرحوم علامه طباطبایی را در خیابان زیارت کردم و در معیت ایشان، تا درب منزلشان رفتم. به درب منزل که رسیدیم ایشان تعارف کردند. عرض کردم مرخص می شوم. ایشان، در پله بالا ایستاده بودند و من پایین بودم و رو به من کردند و گفتند: حکمای الهی این همه فحشها را شنیدند، سنگ حوادث را خوردند، قلمها به دشنام و بدگویی آنها پرداختند. این همه فقر و فلاکت و بیچارگی را از تبلیغات سوء کشیدند. گاهی به "کهک" بسر می بردند و گاهی ... با این همه حقایق را در کتابهایشان نوشتند و گفتند: آقایانی که به ما بد گفتید و فحش دادید و زندگی را در کام ما تلخ کردید و مردم را علیه ما شورانیدید،حرف این است و حق این است که نوشته ایم و برای شما گذاشته ایم، حال هر چه می خواهید بگویید. آنها حرف حقشان را نوشتند و برای نفوس مستعد به یادگار گذاشتند و تمام تلاش این هست که منطق وحی را بفهمیم.» آنگاه که سید روح الله موسوی خمینی، ، در اولین سال پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، جلسه ی تفسیر فلسفی عرفانی خود از سوره ی مبارکه ی حمد را به دلیل برخی اعتراض های تفرقه افکنانه نتوانست بیش از پنج جلسه ادامه دهد، حقیقت این اندیشه ی غالب در طول تاریخ بیشتر خودنمایی کرد. آن حکیم الهی و عارف کامل، در تاریخ 11 دی ماه 67، یعنی تنها چند ماه قبل از پایان عمر مبارکشان، پیامی به میخائیل گورباچف، رهبر بزرگترین دولت ملحد جهان، از طریق شاگرد محضر فلسفی عرفانی مرحوم علامه طباطبائی، آیت الله جوادی آملی ارسال کرده و آنان را به اسلام دعوت می کنند. اما ایشان کافران را با چه براهینی به اسلام فرا می خوانند؟ در این پیام آمده است: «انسان مى‏خواهد به «حق مطلق» برسد تا فانى در خدا شود. اصولاً اشتیاق به زندگى ابدى در نهاد هر انسانى نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است. اگر جنابعالى میل داشته باشید در این زمینه‏ها تحقیق کنید، مى‏توانید دستور دهید که صاحبان اینگونه علوم علاوه بر کتب فلاسفه غرب در این زمینه، به نوشته‏هاى فارابى و بوعلى سینا - رحمة اللَّه‏ علیهما- در حکمت مشاء مراجعه کنند، تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هرگونه شناختى بر آن استوار است، معقول است نه محسوس؛ و ادراک معانى کلى و نیز قوانین کلى که هر گونه استدلال بر آن تکیه دارد، معقول است نه محسوس، و نیز به کتابهاى سهروردى - رحمة اللَّه علیه- در حکمت اشراق مراجعه نموده، و براى جنابعالى شرح کنند که جسم و هر موجود مادى دیگر به نور صِرف که منزه از حس مى‏باشد نیازمند است؛ و ادراک شهودىِ ذات انسان از حقیقت خویش مبرا از پدیده حسى است. و از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدرالمتألهین - رضوان اللَّه تعالى علیه و حشره اللَّه مع النبیین والصالحین- مراجعه نمایند، تا معلوم گردد که: حقیقت علم همانا وجودى است مجرد از ماده، و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد. دیگر شما را خسته نمى‏کنم و از کتب عرفا و بخصوص محى الدین ابن عربى نام نمى‏برم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنى چند از خبرگان تیزهوش خود را که در اینگونه مسائل قویاً دست دارند، راهى قم گردانید، تا پس از چند سالى با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر ز موى منازل معرفت آگاه گردند، که بدون این سفر آگاهى از آن امکان ندارد.» (صحیفه امام، ج‏21، ص: 223) آن فیلسوف کبیر، کمتر از دو ماه بعد در تاریخ سوم اسفند ماه 67، در نامه ای به روحانیون و طلاب حوزه علمیه که به منشور روحانیت معروف شد، دردمندانه اینچنین نوشت: «عده ای مقدس نمای واپسگرا همه چیز را حرام می دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان ازاین دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است . وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهرا فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و درسیاست ]و[ حکومت دخالت نماید، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد .به زعم بعض افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد و الا عالم سیاس و روحانی کاردان و زیرک ، کاسه ای زیر نیم کاسه داشت .و این از مسائل رایج حوزه ها بود که هر کس کج راه می رفت متدینتر بود. یاد گرفتن زبان خارجی ، کفر و فلسفه و عرفان ، گناه و شرک بشمار می رفت . در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم ، مرحوم مصطفی از کوزه ای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه می گفتم . تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه می یافت، وضع روحانیت و حوزه ها، وضع کلیساهای قرون وسطی می شد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان ومجد واقعی حوزه ها را حفظ نمود.» پس از این مجاهدت معرفتی امام برای شکستن جو مخالفت با عرفان و فلسفه الهی، اخیراً جریانی از دینداران، متأسفانه به هر دلیلی، تردیدهایی در باب فلسفه و عرفان اسلامی به راه انداختند و بسیاری را دچار شبهه نمودند. سفر تاریخی فرزند خلف امام خمینی، حضرت امام خامنه ای (مد ظله العالی) به شهر مقدس قم و سخنان صریح، شفاف و مکرر ایشان در این باب که حاکی از اهمیت موضوع است، حجت را بر همه ی مؤمنین تمام کرد. ایشان در جمع مردم قم اینگونه از امام بزرگوار یاد کردند: «همه‌ى دنیا بدانند این انقلاب، یک انقلاب دینى و مذهبى است؛ هیچ تفسیر به رأیى، هیچ تفسیر مادى‌اى از این انقلاب نمیشود کرد؛ خاستگاهش قم است؛ رهبرش یک فقیه، یک فیلسوف، یک عالم بزرگ، یک روحانى معنوى است. شناسنامه‌ى انقلاب، اینجور در همه‌ى دنیا شناخته شده است.» و در جمع طلاب حوزه ی علمیه فرمودند: «اجتهاد مخصوص فقه هم نیست؛ در علوم عقلى، در فلسفه، در کلام، اجتهاد کسانى که فنان این فنون هستند، امر لازمى است. اگر این اجتهاد نباشد، خواهیم شد آب راکد.» « امروز حوزه نباید در صحنه‌هاى متعدد فلسفى و فقهى و کلامى در دنیا غائب باشد. این همه سؤال در دنیا و در مسائل گوناگون مطرح است؛ پاسخ حوزه چیست؟ نه باید غائب باشد، نه باید منفعل باشد؛ هر دو ضرر دارد. فکر نو لازم است، پاسخ به نیازهاى نوبه‌نو لازم است که دارد مثل سیل در دنیا مطرح میشود؛ باید شما برایش جواب فراهم کنید. جواب شما باید ناظر باشد به این نیاز، و نیز ناظر باشد به پاسخهائى که مکاتب و فرقه‌هاى گوناگون میدهند. اگر از جوابهاى آنها غافل باشید، پاسخ شما نمیتواند کار خودش را انجام دهد. باید پاسخ قوى، منطقى و قانع کننده بیاورید وسط. باید پاسخها در دنیا مطرح شود. دائم بایستى صادرات قم - همان طور که عرض کردیم، این قلب معرفتى دنیاى اسلام - پمپاژ بشود.» «یک مسئله، مسئله‌ى درس فلسفه و رشته‌ى فلسفه است. توجه بکنید؛ اهمیت فقه و عظمت فقه نباید ما را غافل کند از اهمیت درس فلسفه و رشته‌ى فلسفه و علم فلسفه؛ هر کدام از اینها مسئولیتى دارند. رشته‌ى فقه مسئولیاتى دارد، فلسفه هم مسئولیتهاى بزرگى بر دوش دارد. پرچم فلسفه‌ى اسلامى دست حوزه‌هاى علمیه بوده است و باید باشد و بماند. اگر شما این پرچم را زمین بگذارید، دیگرانى که احیاناً صلاحیت لازم را ندارند، این پرچم را برمیدارند؛ تدریس فلسفه و دانش فلسفه مى‌افتد دست کسانى که شاید صلاحیتهاى لازم را برایش نداشته باشند. امروز اگر نظام و جامعه‌ى ما از فلسفه محروم بماند، در مقابل این شبهات گوناگون، این فلسفه‌هاى وارداتى مختلف، لخت و بى‌دفاع خواهد ماند. آن چیزى که میتواند جواب شماها را بدهد، غالباً فقه نیست؛ علوم عقلى است؛ فلسفه و کلام. اینها لازم است. در حوزه، اینها رشته‌هاى مهمی است. رشته‌ى مهم دیگر، تفسیر است؛ انس با قرآن، معرفت قرآنى. ما نباید از تفسیر محروم بمانیم. درس تفسیر مهم است، درس فلسفه مهم است؛ اینها رشته‌هاى بسیار باارزشى است.» «امروز در همه‌ى دنیا اینجور است که وضع نظام مادى و فشار مادى و مادیت، جوانها را بى‌حوصله میکند؛ جوانها را افسرده میکند. در یک چنین وضعى، دستگیر جوانها، توجه به معنویت و اخلاق است. علت اینکه مى‌بینید عرفانهاى کاذب رشد پیدا میکند و یک عده‌اى طرفشان میروند، همین است؛ نیاز هست. جوان ما در حوزه‌ى علمیه - جوان طلبه؛ چه دختر، چه پسر - نیازمند تهذیب است. ما قله‌هاى تهذیب داریم. در همین قم، مرحوم حاج میرزا جواد آقاى ملکى، مرحوم علامه‌ى طباطبائى، مرحوم آقاى بهجت، مرحوم آقاى بهاءالدینى (رضوان اللَّه تعالى علیهم) قله‌هاى تهذیب در حوزه بودند. رفتار اینها، شناخت زندگى اینها، حرفهاى اینها، خودش یکى از شفابخش‌ترین چیزهائى است که میتواند انسان را آرام کند؛ به انسان آرامش بدهد، روشنائى بدهد، دلها را نورانى کند. در نجف بزرگانى بودند؛ سلسله‌ى شاگردان مرحوم آخوند ملاحسینقلى تا مرحوم آقاى قاضى و دیگران و دیگران؛ اینها برجستگانند. به نحله‌هاى فکرى و عرفانى اینها هم کارى نداریم. در اینجا مسئله، مسئله‌ى نظرى نیست. بعضى‌ها نحله‌هاى مختلفى هم داشتند. مرحوم سید مرتضى کشمیرى (رضوان اللَّه تعالى علیه) یکى از اساتید مرحوم حاج میرزا على آقاى قاضى است؛ اما نحله‌ى فکرى اینها بکلى از هم متفاوت است. ایشان از داشتن یک کتابى بشدت منع میکند، ایشان به آن کتاب عشق میورزد؛ منافاتى ندارد. همین بزرگانى که در مشهد بودند، مردمانى بودند که ما اینها را به تقوا و طهارت و پاکیزگى شناختیم؛ مرحوم حاج میرزا جواد آقاى تهرانى، مرحوم حاج شیخ مجتبى و امثال ایشان؛ اینها هم همین جورند. عمده این است که این دل زنگار گرفته را یک زبان معنوى، یک سخن برخاسته‌ى از دل شفا ببخشد و این زنگار را برطرف کند. بنابراین ما اینجا بحث عرفانهاى نظرى را نداریم.» به فرموده علامه حسن زاده آملی، فلسفه تفسیر برهانی قرآن کریم و عرفان تفسیر انفسی قرآن کریم است. ایشان در رساله شریف «صد کلمه در معرفت نفس» می فرماید: « آن که انسان کامل است، به تعبیر عارف، مبیّن حقایق اسماء است. فیلسوف گوید :فیلسوف کامل امام است، که فلسفه، علم به حقایق اشیاء است و اشیاء اسماء عینی اند. قرآن کریم فرماید: و علم آدم الأسماء کلها، و کل شیء احصیناه فی إمام مبین. پس قرآن و عرفان و برهان را از یکدیگر جدایی نیست.» اکنون به حول و قوه الهی، انقلاب عظیم معرفتی به رهبری امام خمینی در حال به بار نشستن است و سخنان شاگرد اول مکتب ایشان، امام خامنه ای حکیم در شهر مقدس قم همه ی سدّهای فراروی اسلام ناب محمدی را شکسته و نویدبخش برپایی بنای عظیم تمدن اسلامی جهانشمول است. إن‌شاء الله به امید آن روز» موفق باشید.
2844

ازدواج موقتبازدید:

متن پرسش
با سلام بنده دختری 35 ساله هستم تا کنون شرایط ازدواج دایم برایم فراهم نگردیده مدت 6 ماه است با آقای متاهل عقد موقت داشته ام حال به ایشان شدیدا علاقه مند شده ام و ایشان نیز به بنده علاقه مند شده است آیا برای ازدواج دایم مشکلی وجود دارد
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر چه اشکالی دارد؟ موفق باشید
558

دوران عقدبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم لطفا در رابطه با ارتباط جنسی در دوران عقد (تا چه حد)توضیح دهید.آیا اجازه پدر در این رابطه لازم است؟(من 5روز است عقد کردم شوهرم طلبه است و کنترل چشم شدیدی داشته و زود تحریک میشود که مشاور دلیلش رو کنترل شدیدش در دوران مجردی اش دانسته اند و الآن در دوران عقد تحمل عدم نزدیکی با من برایش بسیار سخت است)خواهشا مرا در این رابطه راهنمایی کنید.ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام از موقعی که زن به عقد شوهرش در آمد تحت ولایت اوست و وظیفه دارد که به دستورات شوهرش عمل کند و در امر فوق، هیچ حقی برای پدر و مادر جنابعالی خداوند تعیین نکرده است و جواب‌دادن به تقاضای شوهر در امر فوق علاوه بر آن‌که وظیفه است موجب رضای خدا نیز می‌باشد. موفق باشید
11669
متن پرسش
سلام علیکم: استاد دلیل اینکه در وضو گرفتن برای مسح پاها از پایین به بالا مسح می کنیم چیست؟ و دیگر اینکه چرا حکم یک مجتهد برای مجتهد دیگر حجیت ندارد؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- هرچه هست در ابتدای امر این نوع وضوگرفتن جنبه‌ی تعبدی دارد هرچند در متن آن حکمت‌هایی نهفته است که بنده نمی‌دانم 2- وقتی یک مجتهد به کمک عقل و تلاش خود متوجه حکمی شد، معنا ندارد که آن‌چه را با عقل خود یافته است نادیده بگیرد، این در رابطه با او یک نوع پشت‌کردن به عقل است. موفق باشید

4257
متن پرسش
باسمه تعالی. استاد عزیز سوالی از خدمتتان پرسیده بودم در خصوص سند حدیث لولاک لما خلقت الافلاک و لولا علی ماخلقتکما و لولا فاطمه... در منایع اهل سنت، شما فرمودید در تخصصتان نیست. استاد عزیز شما در مباحثتان توضیحات زیادی در مورد این حدیث داده اید، یعنی اصلا نمی دانید این حدیث سند در منابع دارد و تفسیرش نموده اید؟ مگر می شود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث استفاده از حدیث از مجامع روایی غیر از رجال‌شناسی حدیث و یا تحقیق در مورد آن حدیث است در مجامع روایی اهل سنت، بنده از سؤال شما چنین برداشت کردم و بر این اساس عرض کردم در تخصص بنده نیست وگرنه مرحوم بحرانی اصفهانی آن روایت را در کتاب عوالم‌المعارف خود آورده و مؤلف جنة المأوی از کشف اللئالی نقل می‌کند که جابربن عبدالله از رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» نقل کرده. عمده برداشت صحیح از آن روایت است که بنده سعی کرده‌ام این حدیث را طوری نقل کنم که تصور نشود مقام زهرای مرضیه«سلام‌الله‌علیها» از حضرت محمد«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» و حضرت علی«علیه‌السلام» بالاتر است. آیت‌الله میرجهانی در کتاب جنة العاصمه نکاتی در مورد سند این حدیث فرموده‌اند و بنده نیز در کتاب حقیقت نوری و مقام لیله القدری از آن کتاب روایت مذکور را عرض کرده ام. موفق باشید
11671
متن پرسش
سلام علیکم: در مورد حکم حضرت امام (ره) در مورد سلمان رشدی سوال بنده این بود که به چه دلیل امام چنین برخورد تندی را با سلمان رشدی داشتند با وجود این که از این دست توهین ها زیاد بوده است؟ حکم امام (ره) چه تاثیری در جهان گذاشت و آیا این حکم سابقه ای در تاریخ اسلام داشته است؟ چرا پس از این حکم در مورد هتک حرمت ها و توهین های دیگر به پیامبر اعظم(ص) مانند همین توهین اخیر چنینم فتوایی از طرف مراجع محترم تقلید صادر نمی گردد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مباحث فقهی حکم مرتد بالفطره فرق می‌کند با کسی که ناآگاهانه توهین می‌کند. سلمان رشدی چون مسلمان بوده و چنین توهین‌هایی را کرده، حکم مرتد بالفطره پیدا می‌کند. موفق باشید

5261
متن پرسش
محیی الدین در نگاه مکتب تفکیک و مکتب وحدت وجودی چطوری است؟یکی از شاگردان علامه حسن زاده آملی می فرمودند ما اگر محیی الدین در این زمان حاضر بود او را ذیل شخصیت فلسفی-عرفانی امام تعریف می کردیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف درستی فرموده‌اند. بحمدالله سایت‌های خوبی در نقد مکتب تفکیک و تبیین وحدت وجود هست می‌توانند به آن‌ها رجوع کنید. موفق باشید
4891
متن پرسش
سلام 1. با توجه به اینکه آقا گفتن حرکت انقلاب و حرکت ما باید یک حرکت صعودی و حرکتی رو به جلو باشه، انتخاب شدن دکتر روحانی رو شما چه طور ارزیابی می کنید؟ آیا با انتخاب ایشون گفتمان انقلاب به حاشیه نمی ره به نظر من فضای نسبتا خوبی که در این دولت وجود داشت، باعث شد زمینه مطرح شدن بحث بحث تمدن اسلامی و سبک زندگی اسلامی و... از طرف آقا ایجاد بشه، به نظر شما، در این دولت فرصت طرح این بحث ها وجود داره یا اینکه ما باید مواظب باشیم کشور از اصول عدول نکنه تا اینکه بخوایم به تعالی برسه؟ 2. سوال دیگه اینکه، شما رای مردم به آقای روحانی رو چه طور ارزیابی می کنید؟ این عدم اقبال عمومی به دکتر جلیلی، نشون از عدم آگاهی مردم از گفتمان انقلاب نداره؟ اینکه مردم عادی به دنبال گفتمان نیستن و اساسا شاید ندونن گفتمان چیه و قراره انقلاب اسلامی چی کار کنه؟ (تا جایی که یکی از دوستای بنده امروز به من می گفت من اگه یکی میومد که قول می داد گرونی و بیکاری رو حل کنه حتا اگه کافر هم بود، بهش رای می دادم می گفت مردم رفاه و آرامش و ارزونی رو می خوان نه آرمان های انقلاب رو) می خوام بگم مردم اصلا نمی دونن که یکی از آرمان های انقلاب، رسیدن به آرامش و رفاه اقتصادی و عدالت اقتصادیه که مبتنی بر اسلامه، یعنی نمی دونن هدفی که دارن فقط با گفتمان انقلاب اسلامی قابل دستیابی و لاغیر (احساس می کنم مردم هنوز به اون جایی نرسیدن که دولت مبتنی بر اسلام ناب بر اونا حکومت کنه یعنی به اون حد آگاهی نرسیدن، نظر شما چیه؟) 3. دیگه اینکه همه می دونن خیلی از آشوب گرای سال 88 امروز از آقای روحانی حمایت کردن تا جایی که با دستنبدای سبز تو همایش ایشون ظاهر شدن (یعنی کسایی که مخالف این نظامن اومدن رای دادن به آقای روحانی) حالا چرا آقا می گن هر یک رای، رای به نظام اسلامی و رای به اسلامه؟ اینا اساسا با نظام مخالفن!! خیلی ممنون کس دیگه ای رو پیدا نکردم بپرسم، ببخشید التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در مورد بعضی از قسمت‌های سؤال‌تان عرایضی در جواب‌ سؤال‌های شماره‌ی 4880 و 4885 و 4889 داشتم ولی این‌که می‌فرمایید مردم نسبت به گفتمان انقلاب و جایگاه تاریخی آن آگاهی لازم را ندارند درست می‌فرمایید. به همین جهت عرض کردم ما کارهای مانده‌ای داریم که در فرصت پیش‌آمده باید به آن بپزدازیم. ابتدا باید مردم متوجه عالم غیب شوند که از طریق معرفت نفس عملی است، سپس باید مردم متوجه معنای انتظار و فرهنگ مهدویت بگردند و سپس متوجه شوند جایگاه انقلاب اسلامی رجوع به حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» است و نیز بفهمند فرهنگ غرب، حجاب نظر به حقیقت انقلاب و رجوع به حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» است. آیا نباید به این امور پرداخت تا در آینده مردمی را پرورانده باشیم که با تمام وجود سرباز انقلاب باشند؟ ما بیش از همه‌ی مردم دنیا انرژی مصرف می‌کنیم، کمتر از مردم دنیا کتاب می‌خوانیم، بیش از همه‌ی کشورها عمل سزارین انجام می‌دهیم و بینی‌مان را عمل می‌کنیم و بیش از همه‌ی کشورها لوازم آرایشی استفاده می‌کنیم، کم‌تر از همه ساعت کار مفید داریم، آیا این سبک زندگی با باورهای ما تناسب دارد؟ حال چه آقای احمدی‌نژاد رئیس دولت باشند و چه آقای روحانی، ما کارهای مانده داریم که باید انجام دهیم، در آن صورت سبک زندگی ما متناسب با باورهایمان خواهد شد و از بسیاری از عیوب موجود مبرا می‌شویم. ما مسیر طبیعی خود را طی نکردیم و متوجه ضعف‌های خود نیستیم و دریافت عمیقی از توانایی‌های خود نداریم، کارمان شده که با همدیگر دعوا کنیم، هنوز عزمی جهت دوست‌داشتن به میدان نیامده، با نگاه سطحی به همدیگر می‌نگریم و تفاوت‌های موجود را به تخاصم تبدیل می‌کنیم. بنده در عین آن‌که در نگاه به غرب و نگاه به تمدن اسلامی با آقای هاشمی و خاتمی و روحانی متفاوت هستم، جای هیچ‌گونه تخاصمی را در قلب خود نمی‌شناسم و انتقادهایم را هدیه می‌کنم بدون آن‌که آن را به پتکی تبدیل کنم برای نابودی رقیب. از یک طرف مثل دو تیم استقلال و پرسپولیس با همدیگر رقابت می‌کنیم و از جهت دیگر دولت را به عنوان تیم ملی در مقابل دشمنانمان پشتیبانی می‌کنیم و سعی می‌کنیم در این مرحله به جای رقایت به تعبیر رهبری رفاقت را به میان آوریم و محبت را به همدیگر هدیه کنیم. بنده مطمئن هستم مسیر غرب‌زدگی مسیر اصلی ملت ما نیست و آن‌هایی که امروز در این مرز و بوم تا حدّی شیفته‌ی وعده‌های غرب شده‌اند از جهت اصلی‌ رو به سنت دینی ما دارند، چرا راه برگشت را به روی این افراد ببندیم و رفاقت خود را از آن‌ها دریغ کنیم؟ ما ریشه‌ی تعلق به انقلاب را در بسیاری از آن‌هایی که شما تصور می‌کنید با نظام مخالف‌اند، می‌شناسیم. باید چشم‌های خود را بمالیم و دوباره نگاه کنیم، اما نه نگاهی که به همدیگر به عنوان رقیب نگاه می‌کردیم، نگاهی که به همدیگر به عنوان رفیق نگاه می‌کنیم. نمی‌گویم تفاوت‌ها را نادیده بگیرید، می‌گویم وقتی تفاوت‌ها در حدّ کفر و ایمان نیست مواظب باشید در پازل دشمن بازی نکنیم و دشمنی را به جای دوستی بنشانیم. موفق باشید بنده در ویرایش جدید جلد اول کتاب «فرزندم این‌چنین باید بود» در شرح قسمتی از سخن حضرت عرایضی داشته‌ام، خدمتتان ارسال می‌دارم به امید این‌که مفید افتد و معنای این‌که عرض می‌کنم باید وارد شرایط جدیدی شد، روشن شود. حضرت علی (ع) می فرمایند: فرزندم! نفس خود را در آنچه میان تو و دیگران است، میزان قرار بده، آنچه برای خودت دوست می‌داری، برای دیگران هم دوست بدار و آنچه برای خودت بد می‌شماری، برای دیگران هم بد بشمار. یعنى از دریچه و منظر توجّه به ضعف‏ها و کاستى‏هاى خودت به بقیه بنگر و در یک کلمه خودت را جاى بقیه بگذار و بعد از این با بقیه برخورد کن و لذا خود را به جایی برسان تا اگر چیزى را که براى خودت دوست مى‏دارى همان را براى دیگران دوست بداری و آن چیزى را که براى خودت بد مى‏دانى براى دیگران هم بد بشماری. تا از این طریق از تنگنای خودخواهی و خودبینی آزاد گردی و به وسعت انسانیتِ همه‌ی انسان ها تنفس کنی و تفکر نمایی. در این فضا در ادامه می‌فرمایند: «وَ لا تَظْلِمْ کَما لا تُحِبُّ اَنْ تُظْلَمَ» و همان طور که دوست نمى‏دارى به تو ظلم شود به دیگران ظلم نکن. «وَ اَحْسِنْ کَما تُحِبُّ أَنْ یُحْسَنَ اِلَیْکَ» و همان طور که دوست دارى به تو نیکى شود به دیگران نیکى کن. «وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِکَ ما تَسْتَقْبِحُ مِنْ غَیْرِکَ» و آن چیزى را که براى دیگران زشت مى‏دانى براى خود نیز زشت بدان. «وَ ارْضَ مِنَ النّاسِ بِمَا تَرْضاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِکَ» و از مردم بگذر آنسان که دوست داری از تو بگذرند. «وَ لا تَقُلْ ما لا تَعْلَمُ وَ اِنْ قَلَّ ما تَعْلَمُ» و آن چیزى را که نمى‏دانى نگو، حتّى اگر آنچه مى‏دانى کم باشد و مجبور باشى سکوت کنى. که این توصیه‌ی گرانقدری است برای تمرین سکوت در آن‌جایی که باید سکوت کرد و در ادامه می‌فرمایند: «وَ لا تَقُلْ ما لا تُحِبُّ اَنْ یُقالَ لَکَ» و آنچه را که دوست نمى‏دارى درباره تو بگویند، درباره دیگران مگو. آفت زندگى زمینى این است که انسان مسافربودن خود را در این دنیا فراموش کند و عملاً شیفته دنیا بشود. حال مى‏فرمایند آن تعادل اجتماعى که منجر می‌شود چون مسافر عمل کنی را فراموش نکن و نسبت خود و دیگران را در همان راستا تعریف کن تا از انسان زمینی به انسان آسمانی تبدیل شوی و شایسته حضور در قیامت گردی. همگی تجربه کردیده‌اید که گاهى در زندگى اجتماعى به همدیگر گره مى‏خوریم و زندگى‏مان را طورى شکل می‌دهیم که درگیر همدیگر هستیم، اگر در این‌گونه موقعیت‌ها نتوانیم تعادل لازم را نسبت به همدیگر رعایت کنیم جامعه گرفتار بحران می‌شود و انسان‌ها به کلی فراموش می‌کنند هدف آن ها در زندگی زمینی چه بوده است. گاهى خصلت‏هاى درونى افراد طورى است که نه تنها با دیگران بلکه با خودشان نیز درگیر مى‏شوند مثل کسى که مى‏خواهد بین مؤمن بودن و خودنمایى خود جمع کند، این جاست که او از درون با خودش درگیر می‌شود و تعادل حقیقى را از دست مى‏دهد و نمی‌تواند به عنوان انسانی پویا ادامه حیات دهد چون از درون دچار تضاد شده و به اصطلاح افکارش به هم گره ‏خورده است و آن افکار تا سقوط کامل او را جلو می‌برد، چون نتوانسته است تکلیف بدی‌های خود را تعیین کند و لذا خصلت‌های بد او آنچنان میدان می‌گیرند که جایی برای خصلت‌های خوبش نمی‌گذارند و از این جهت گفته می‌شود امکان حیات انسانى برای چنین آدمی فراهم نیست. مثل فرهنگ غربی که به دنبال امنیت است بدون آن که به ابدیت خود فکر کند در راستای توجه به زندگی ابدی امیال خود را کنترل نماید، معلوم است که چنین چیزى محال است، چون امنیت وقتی برای انسان معنا می‌دهد که همیشه احساس امنیت بکند حال اگر فکر انسان این باشد که با مرگ همه چیز تمام است آیا می‌تواند احساس امنیت بکند و یا چنین انسانی مجبور است خود را به بی‌خیالی بزند؟ و از طرفی چون خود را از درون ناامن احساس می‌کند اگر بتواند به یک شخصیت معترض و عصیانگر تبدیل می‌شود. حال موضوع عدم تعادل و تعارض درونی را در اجتماع بررسى کنید، درگیرى انسان‏ها در یک اجتماع و احساس عدم امنیت نسبت به همدیگر، آن اجتماع را از تعادل حقیقى خارج مى‏کند و جامعه دچار بحران می‌شود و معلوم است که چنین جامعه‌ای هرگز نمی‌تواند به مقصد حقیقى‏اش فکر کند. چنین جامعه‌ای هرگز به مسافربودنش از ظلمات به سوی نور و رسیدن به شخصیت متعالی انسان فکر نمى‏کند. تضادهای درونی جامعه امکان فکر کردن در این موضوع مهم را از افراد می‌گیرد. همان‌طور که اگر انسان با خودش درگیر شد از موقعیت انسانی‌اش خارج مى‏شود. اگر انسان‏ها در اجتماعی که تشکیل داده‌اند با خودشان درگیر شدند از هدف اصلی خود که برای تحقق آن هدف، اجتماع خود را تشکیل داده‌اند باز می‌مانند و دیگر آن اجتماع نسبت به نتیجه‏اى که انسان‏ها مى‏خواستند از آن بگیرند ناتوان خواهد بود. با این دید نظر کنید که حقیقتاً چگونه حضرت می‌خواهند با این توصیه‌ها ما از دو چیز آزاد شویم، هم از درگیرى با خود و هم از درگیرى با افراد اجتماع. می‌فرمایند بقیه را به جاى خود حساب کن و هرچه از خودت انتظار دارى از بقیه نیز همان را انتظار داشته باش، به خودت بنگر که چگونه در تحقق بسیاری از اهداف و آرمان‏هایت سستى مى‏کنى در حالی که به آن اهداف اعتقاد داری و حاضر نیستی که تو را از جمله کسانی بدانند که آن اهداف متعالی را قبول نداری، پس سستى بقیه را نیز در همین راستا بدان و سعی نکن سستی آن‌ها را بزرگ کنی تا در این مسافرخانه، نظام مسافرخانه را از تعادل خارج کنى، و روابط خود با بقیه را از روابطى که باید مسافران در مسافرخانه داشته باشند به هم بزنی زیرا در آن صورت همه چیز بهم مى‏خورد و از همه مهمتر همگی فراموش مى‏کنید که در این دنیا مسافرید و مسافر بودن راه و رسم خاص خود را دارد. از خود باید پرسید با این توصیه‌های حضرت چگونه باید برخورد کرد؟ آیا باید به این سخنان عمل کرد برای داشتن یک زندگى عادى با این هدف که در مرداب زندگى معمولی و دنیایی‌مان تلاطمى ایجاد نشود، یا باید این توصیه‌ها را به دریچه‌های صعود به آسمان غیب تبدیل کنیم؟ اگر رویکرد ما درست نباشد می‌توان این توصیه‌ها را برای ایجاد یک نظام لیبرال به‌کار برد و زندگیِ دنیایی خود را بدون دردسر سر و سامان دهیم در حالی‌که روح این سخنان به نوع دیگری از زندگی اشاره دارد. وقتی حضرت مى‏فرمایند: «هرچه براى خود دوست مى‏دارى براى دیگران هم دوست بدار» می‌خواهند ما از خودخواهی و تنگ‌نظری آزاد شویم و خود را به وسعت همه‌ی انسانیت احساس کنیم، این سخنان ما را از توقف در زمین نجات مى‏دهد و آماده می‌کند برای سیر به سوى آسمان بی‌کران معنویت. به طوری دیگر گرفتار فرسایش‏هاى زندگى زمینى نخواهیم بود، این غیر از آن است که بخواهند زندگیِ دنیایی ما را آبادتر کنند. ممکن است دیگران هم همین نوع وصیه‌ها را کرده باشند ولی نه آن‌ها علی بوده‌اند و نه آن‌ها هدفی را که حضرت مدّ نظر داشته‌اند می‌شناختند. در جملات کنفسیوس که حدود ششصد سال پیش از میلاد زندگی می‌کرده بعضاً همین نوع توصیه‌ها دیده مى‏شود. شاید در نگاه اوّل به نظر آید که حضرت على حرف تازه‏اى نیاورده‌اند، امّا اگر دقت بفرمائید متوجه می‌شوید دید کنفسیوس و امثال او در ارائه این نوع توصیه‌ها اشاره‌ای است به سر و سامان‌دادن زندگی زمینی تا زمینیان در زمین راحت‏تر زندگى کنند ولى امام الموحدین این بیانات را مى‏فرمایند تا مسافران در مسافرتشان سرعت گیرند و این دو سخن نسبت به هم فرق اساسی دارند. به همین علت است که باید متوجه بود اگر حرفى از امامان را خارج از نگاهی که تشیّع به عالم دارد مطرح کردید و گمان فرمودید مثل سخنان بزرگان ادب دنیا امامان سخن گفته‌اند، حقیقت آن سخنان را نشناخته‌اید چون آن سخنان در دستگاه تشیّع رویکرد خاص خود را دارند و در آن حال شما در گفتار امامان با یک سخن خوب روبه‌رو نیستید بلکه با یک نسیم الهی روبه‌روئید برای آن که انسان بتواند سیری به سوى عالم غیب داشته باشد. ملاحظه کنید سخنان امامان به کجا اشاره دارد و چه جامعه و انسانی را مدّ نظر قرار داده از این جهت در عین آن‌که نمی‌خواهم به سخنان بزرگان عالم بی‌توجه بمانیم تأکید می‌کنیم تفاوت سخنان را در رویکرد آن‌ها بدانید از این جهت خیلى تفاوت دارد بین آن سخنان و بین این‌که این جملات را در نامه‌ی امیرالمؤمنین می‌یابید. اگر این دستگاه را رها کنید هرگز با امثال این سخنان به شخصیتی که نیاز دارید نمی‌رسید و باصطلاح از نظر فرهنگی یک شخصیت سرگردان خواهید شد. اگر می‌خواهید آزاد از پراکندگی در زندگی دنیایی، آسمانى شوید، با این رویکرد که مسافر کوی دوست هستید به سخنان حضرت نظر کنید، إن‌شاءالله نتیجه‌ی لازم را خواهید گرفت. حضرت فرمودند: «اَحْبِبْ لِغَیْرِکَ ما تُحِبُّ لِنَفْسِکَ» هرچه براى خود دوست دارى براى دیگران هم دوست بدار. دوست دارى به انسانیت تو احترام بگذارند و این جنبه از شخصیت‌ات را نادیده نگیرند، تو نیز به انسانیت دیگران احترام بگذار و سعی کن با این کار چنین فرهنگی را در جامعه توسعه دهی تا جنبه‌هایی از انسان‌ها را بنگری که گسترده‌تر از جنبه‌های محدود تک تک افراد است. در راستای چنین نگاهی حضرت در نامه‌ی خود به مالک اشتر می‌فرمایند: «وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْق‏» مهربانى با مردم را پوشش دل خویش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حیوان شکارى باشى که خوردن آنان را غنیمت دانى، زیرا مردم دو دسته‏اند، دسته‏اى برادر دینى تو و دسته‌ی دیگر همانند تو در آفرینش مى‏باشند. ملاحظه کنید براى این‌که انسان بتواند آسمانى شود راه‌کار همان است که حضرت توصیه می‌فرمایند: باید آسمانى فکر کرد تا از تنگنایِ روحیه‌ی گرفتار زمین آزاد شویم. با توجه به این که می‌فرمایند: هر چه برای خود دوست داری برای دیگران دوست بدار تا چنین فرهنگ به جامعه برگردد، اگر دوست دارى وقتى صحبت مى‏کنى به سخنانت توجه کنند و بر روی آن‌ها فکر نمایند، وقتى سایر افراد صحبت مى‏کنند به سخنان آن‌ها فکر کن تا با گوهر انسانی آن ها که همان فکر است ارتباط پیدا کنی. اگر دوست دارى وقتى اشتباه کردى دوستانه و در خلوت به تو تذکر دهند، تو نیز براى این که در وسعت انسانی سایر انسان‌ها زندگی کنی اگر با اشتباه افراد روبرو شدی اولاً: احساس کن خودت آن اشتباه را مرتکب شده‌ای. ثانیاً: دوستانه و در خلوت به افراد تذکر بده تا جامعه را از اشتباه مبرا کنی نه آن که بخواهی خطاکاران را بکوبی. اگر دوست دارى سخنانت را حمل بر صحت کنند، تو نیز تا آنجا که ممکن است سخنان افراد را حمل بر صحت کن. در اجتماع انسانى اگر انسان‏ها درگیر همدیگر شدند، امکان پرواز به سوی آسمان معنویت از آنها گرفته مى‏شود و گرفتار ابعاد زمینی رقبای خود می‌شویم و عملاً کثرت و کمیّت انسان‌ها ما را از زندگی وحدانی و حضور در عالم معنویت که دریچه حضور در قیامت است در این دنیا، باز می‌دارد. این که عرض می‌کنم اگر افراد جامعه گرفتار همدیگر شدند مسافربودن‌شان را فراموش می‌کنند، ریشه در این نکته‌ی مهم دارد که مسافرت ما به سوی قیامت در راستای مسافرتِ ما از کثرت به سوی وحدت است و هر اندازه از چنین مسافرتی غفلت کنیم به همان اندازه در برزخ گرفتار کثرات زندگی زمینی خواهیم بود در حالی‌که امکان ادامه‌ی زندگی زمینی در آن شرایط نیست. این نوع زندگی در برزخ را مقایسه کنید با زندگی رسول خدا که در همین دنیا فرمودند: «الْآنَ قِیامَتِى‏ قَائِم»هم اکنون قیامت من قائم است. روح سخن امام به فرزندشان به طور مستقیم و به همه‌ی انسان‌ها به طور غیر مستقیم آن است که طورى نسبت به همدیگر موضع‏گیرى کنید که گرفتار همدیگر نشوید و به همدیگر گیر ندهید. ملاحظه کرده‌اید که چگونه یک زن و شوهر و یا دو برادر و یا دو دوست بر روى مسائل جزیى با هم درگیر مى‏شوند و بسیارى از وقت خود را بیهوده تلف مى‏کنند و از آن مهم‌تر آن روحانیت درونی خود را از بین مى‏برند؟ در واقع اگر دقت بفرمائید کسانی که به فکر حفظ روحانیت درونی خود نیستند به خود اجازه می‌دهند بر روى مسائل بیهوده ذهن خود را گرفتار کنند و جرّ و بحث کنند، وقتی از این توصیه مهم حضرت غفلت کنیم ناخودآگاه به انسانی تبدیل می‌شویم که از تولید وحشت ابا ندارد و به کلی راه غیب را بر روی خود می‌بندد چون با خودخواهیِ هر چه تماماتر همه چیز را برای خود می‌خواهد و به چیزی جز وجود محدود خود نظر نمی‌کند. این نوع افراد از ظلمات ساخته شده‌اند، در حقیقت ظلماتی هستند جاندار و مخوف، وگرنه چگونه انسان می‌تواند تا این اندازه سقوط کند که متوجه نگردد زندگی وقتی با روشنائی همراه است که هر چه را برای خود دوست می‌دارد برای دیگران هم دوست بدارد. این انسان‌ها فقط پیش پای خود را می‌نگرند و مانند شاخه هایی هستند که از تنه‌ی درخت انسانیت جدا شده‌اند و دور افتاده‌اند. این‌ها خواسته یا ناخواسته به تنهایی در تاریکی زندگی می‌کنند و هرگز شادی حقیقی برایشان مقدر نمی‌شود. هیچ عشقی را درک نمی‌کنند و هیچ خوبی و معنویتی را نمی‌توانند در آغوش بگیرند، مگر سردی گور را. اگر مى‏خواهید مسافر بودنتان را فراموش نکنید باید مواظب باشید این گونه با هم درگیر و گرفتار نشوید که دوست داشتن‌های بقیه برایتان اهمیت نداشته باشد که این بدترین زندگی است. مردن چیزی نیست، زندگی‌نکردن و بد زندگی‌کردن هولناک است و حضرت با این توصیه‌ی خود خوب زندگی کردن را به ما نشان می‌دهند. حضرت به ما نهیب می‌زنند که مواظب باشید با غفلت از این که باید برای دیگران نیز همان را دوست دارید که برای خود دوست می‌دارید، مسیر تنفس خود را که با احترام به بقیه گشوده می‌شود نبندید. ملاحظه کرده‌اید که چگونه بعضى از افراد واقعا در جهنم هستند، وقتى صحبت مى‏کنند آنچنان خودخواهی روحشان را فشار می‌دهد که گویا همین حالا در فشار جهنم در حال سوختن می‌باشند. یک عمر در افق تیره و تار اِحتضار به‌سر می‌برند و هیچ بال و پری برای صعود برای خود باقی نگذاشته است. انسان گمان می‌کند اگر این فشارهاى روحى که بر این‌ها وارد مى‏شود بر ما وارد می‌شد حتما مریض مى‏شویم. من نمى‏دانم این‌همه غضب و خشم را چگونه در قلب خود جا داده‌اند و چگونه خود را گرفتار آتشفشان خشم کرده‌اند. خداوند به لطف و کرمش به ما رحم کند تا با این نوع درگیرى‏های زمینی پروازمان به سوى خودش سدّ نگردد، ما نیاز به صعودی داریم که بال و پر آن را آتش خشم و خودخواهی نسوزانده باشد. کمی بر روی سخنان حضرت تأمل بفرمائید و عنایت کنید اگر قلب را در معرض نسیم این جملات قرار دهیم تا کجاها پرواز می‌کنیم بعد از آن‌که فرمودند: خود را در آنچه میان تو و دیگران است، میزان قرار ده و آنچه برای خود دوست داری، برای دیگران دوست بدار، مى‏فرمایند: «وَ اکْرَهْ لَهُ ما تَکْرَهُ لَها» و هر آنچه را براى خود بدی می‌شماری برای دیگر هم بد بشمار. تا یگانگی لازم بین انسان‌ها واقع شود و انسان‌ها بتوانند حقیقت خود را در آینه‌ی دیگران به تماشا بنشینند که آن زلال‌ترین آینه‌ای است که انسان می‌تواند خود را درست بنگرد. توصیه اخیر حضرت گوهری است که انسان بتواند به دوست‌نداشتن‌های دیگران احترام بگذارد، از آن جهت که می‌بیند چگونه حق دارد چیزهایی را دوست نداشته باشد و این در صورتی محترم است که همگی عزم داشته باشیم در ذیل اسلام زندگی را بگذرانیم. وقتی در ذیل اوامر و نواهی الهی به دوست‌نداشتن‌های همدیگر نیز احترام گذاشتیم، به زیباترین شکل در زیر سایه‌ی همدیگر زندگی می‌کنیم زیرا پذیرفته‌ایم که انسان ذاتی سمبلیک دارد و نمی‌توان او را وادار به زندگی در قالبی کرد که ما می‌خواهیم و او را از سیر به سوی آرمان‌های الهی‌اش باز داریم. وقتی به جایی رسیدید که آن چیزى را که نمى‌خواهید به سرتان بیاید نخواهید بر سر دیگران بیاید، اراده کرده‌اید تا دیوارهای تنگ خودبینی را خراب کنید، در آن صورت طلوع آزادی را تجربه خواهید کرد. وقتی به همان جهت که دوست ندارید شما را متهم به عملی کنند که انجام نداده‌اید، دوست نمی‌دارید بی‌باکانه بقیه را متهم به عملی کنید که نمی‌دانید انجام داده‌اند یا نه، در آن صورت از وجه خَلقی خود به وجه حقی خود نظر کرده‌اید و با خودِ دیگری به‌سر می‌برید که بریده از دیگران نیست و مثل خداوند که به همه مخلوقات نزدیک است به همه نزدیک می‌شوید. در آن حال در کمال ناباوری می‌بینید حجاب‏هاى بین شما و عالم غیب کنار رفته و با حقایق نورانى عالم وجود روبه‌رو شده‌اید. باید باور کنیم با عمل به این دستورات جذبه‏هاى عالم معنا به راحتى به سوى انسان مى‏آید و او را مى‏رباید و راه را جلوى شما باز مى‏کند. حضرت در راستای به کمال‌رساندن این روحیه‌ی مقدس مى‏فرماید: «وَ لا تَظْلِمْ کَما لا تُحِبُّ اَنْ تُظْلَمَ» ستم نکن همان طور که دوست نمى‏دارى به تو ستم شود. در چنین فضائی حضرت حق در منظر انسان قرار می‌گیرد و وقتی حق به میدان آمد و آن را در همه جا دیدید دیگر معنا نمی‌دهد حق افراد نادیده گرفته شود زیرا در آن صورت از حق روی برگردانده‌ایم. از این جهت است که گفته می‌شود تا حق مردم را رعایت نکنید نمى‏توانید قلب خود را آسمانى نمایید و با خدا که حق محض است مأنوس شوید. آری خدا را باید در رعایت حقوق افراد جستجو کرد و این با ستم نکردن به آن‌ها حاصل می‌شود. خداوند به اندازه‏اى ما را دوست دارد که ما انسان‏ها را دوست داشته باشیم و تا صلحِ با انسان‏ها در جامعه حاکم نشود، صلحِ با خدا محقق نمى‏شود. در تمدن دینی، انسان‌ها با جان موجودات آشنا می‌شوند و می‌بینند که جهت جان‌ها به سوی تعالی و صعود الی الله است و از این طریق به گوهر انسانیِ همدیگر نظر می‌کنند، گوهری که تصاحب کردنی نیست تا اراده‌ی ظلم‌کردن به میان آید. اراده‌ی تجاوز وقتی به سراغ افراد می‌آید که نظرها به جنبه‌های تصاحب‌کردنی انسان‌ها که همان اموال آن‌ها است، فرو افتد و این شروعِ گرفتارشدن در زندان تنگ دنیا است و حضرت می‌خواهند ما گرفتار چنین زندانی نشویم. یک جامعه‌ی انقلابی در عین آن که روحیه‌ی «أشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّار» را در خود رشد می‌دهد و از این طریق روح خود را از آلودگی کفر و شرک پاک نگه می‌دارد، باید تلاش کند فضای «رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» در نهایت طراوت و نشاط خود در جان انسان‌ها زنده بماند و این با رعایت توصیه‌ی مولی الموحدین ظهور می‌یابد و انسان را به قلب سلیم می‌رساند. قرآن مى‏فرماید در قیامت نه مال به کار انسان آید و نه فرزند، تنها «قلب سلیم» است که انسان را در آن صحنه نجات می‌دهد. یکى از معانى قلب سلیم یعنى قلبی که از کینه و خشم به انسان‏ها به خصوص خشم به مؤمنین پاک و سالم است. حضرت على در این توصیه‌ها مى‏خواهند قلب ما اصلاح گشته و سلیم شود و چون می‌دانند هر انسانی چنین استعدادی را دارد این‌طور توصیه می‌فرمایند و ما نباید از مددی که خودِ حضرت امیرالمؤمنین در این مسیر می‌کنند غافل شویم. حضرت از یک طرف توصیه می‌فرمایند و از طرف دیگر قدرت تصّرف در قلب‏ها را دارند و ما هم از حضرت تقاضامندیم حال که خودتان مزه چنین روحیه‌هایی را به ما نشان دادید خودتان در قلب ما تصرف کنید تا این سخنان در قلب ما بنشیند. گفت: «گر نخواهم، راه خود ننمایمش.....چونْشْ کردم بسته دل بگشایمش» حضرت مى‏فرمایند معلوم است که نمى‏خواهى به تو ظلم شود، همین روحیه را در سایر انسان‌ها احساس کن که نمی‌خواهند به آن‌ها نیز ظلم شود و از این جهت مواظب باش کوچک‌ترین حقی از طریق تو از آن‌ها ضایع نگردد. نقل شده که امام خمینى«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در شهر نجف براى سخنرانى دعوت بودند، جمعیت زیادی قبل از حضور امام در جلسه حاضر بودند، امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» وقتى خواستند وارد شوند ملاحظه می‌کنند هیچ جایى براى پاگذاردن نیست و هرجا پا بگذارند روى کفش افراد پا گذاشته‏اند، ایستادند و در حدى که نظم کفش‏ها به‌هم نخورد کفش‌ها را جا بجا کردند تا در بین کفش‏ها یک راه به اندازه‌ی جاى پایشان باز کنند، چون تا این حدّ مواظب بودند تجاوزی به حقوق دیگران نشود. چون امام خمینى«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» خوب مى‏فهمند تجاوز به حق دیگران - حتى در حدّ پا گذاشتن روى کفش‏ افراد - راه ارتباط با آسمان را از انسان مى‏گیرد و توصیه‌ی امیرالمؤمنین را در چنین فضایی پیروی می‌کنند. وقتی قلب انسان منور به نور صلح شد در دنیای دیگری زندگی می‌کند و دنیا را با نور عقل محمدی می‌بیند. مولوی در این رابطه که انسان می‌تواند از این زاویه نظام عالم را سراسر لطف خدا بنگرد می‌گوید: «من که صلحم دائما با این پدر......... این جهان چون جنّت است اندر نظر» راستی ریشه‌ی طوفان این قلب‏هاى طوفانى در کجا است؟ جز این است که متوجه حقی که انسان‌ها دارند نیستیم و خود را صاحب بقیه می‌دانیم؟ چه آن افراد غریبه‌ها باشند و چه همسر و فرزند خودمان. حضرت برای آن‌که همه‌ی ابعاد روحیه‌ی آزادی از درگیری با بقیه پروریده شود در ادامه می‌فرمایند: «وَ اَحْسِنْ کَما تُحِبُّ أَنْ یُحْسَنَ اِلَیْکَ» و نیکى کن همان طور که دوست داری با تو نیکی کنند. در این حالت است که قلب انسان مالامال از نیکى به دیگران می‌گردد. چنین قلبی گرفتار کینه‌هایی که انسان را از اسرار عالم محروم می‌کند نمی‌شود زیرا «در سینه پر کینه اسرار نمی‌گنجد» به گفته مولوی: «حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو.....و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن.........وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو رو سینه را چون سینه ها هفت آب شو از کینه ها.........وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی........گر سوی مستان می روی مستانه شو مستانه شو قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دل های ما...........مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو» وقتی برای همگان نیکی خواستیم و از این طریق سینه خود را با هفت آب از کینه‌ها شستیم، کلیدهایی برای جان ما ظهور می‌کند که به وسیله‌ی آن‌ها قفل‌های محرومیت از حقیقت را می‌گشائیم. نگاه کن چگونه حضرت بنا دارند همه حجاب‌های بین ما و خدا را پاره کنند وقتی در ادامه می‌فرمایند: «وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِکَ ما تَسْتَقْبِحُ مِنْ غَیْرِکَ» فرزندم! آنچه را براى دیگران زشت می‌انگاری، برای خودت هم زشت بدان. چون بنا نیست سایر انسان‌ها مرتکب کارهای زشت نگردند ولی برای تو آن کارها مجاز باشد. در آن صورت دیوار دوگانگی همچنان بین ما و سایرین پایدار خواهد ماند. آیا شما با این رذیله روبرو نشده‌اید که بعضی انسان‌ها انتظار دارند بقیه همه‌ی فضائل اخلاقی و انسانی و اسلامی را رعایت کنند ولی خودشان چندان مقید به رعایت آن امور نیستند؟ این‌ها نمی‌دانند با این روحیه همه‌ی حقیقت انسانی خود را دفن کرده‌اند و هیچ نسبتی با انسانیت سایر انسان‌ها ندارند. این‌ها کابوس‌های سیاه دوگانگی در جامعه‌اند که قلب جامعه را نشانه گرفته‌اند و با تیرهای آلوده‌ی نگاه خود هرکسی را با کوچک‌ترین لغزش تحقیر می‌کنند بدون آن‌که متوجه انبوه لغزش‌های خود باشند. وقتی با تمام وجود این توصیه‌ی مبارک حضرت در جامعه صورت کاربردی به خود گرفت جامعه از مسافر بودن خود غافل نخواهد شد چون می‌داند زشتی برای همگان بد است و هر کس بدان آلوده باشد به حضور نور وحدت الهی شرفیاب نمی‌شود لذا در ادامه می‌فرمایند: «وَ ارْضَ مِنَ النّاسِ بِمَا تَرْضاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِکَ» و از مردم به راحتی راضی باش و از آن‌ها بگذر همان‌طور که دوست داری از تو بگذرند. حقیقت این است که شما همگی یک روح هستید همراه با درستی‌ها و خطاها. چرا با اندک خطائی گمان می‌کنیم باید ساز جدایی ساز کرد؟ چرا متوجه نیستیم خطای برادران‌مان خطای ما است، مگر انتظار نداریم وقتی خطایی از ما سر زد بیش از آن که بقیه به خطای ما بنگرند به محذورات ما بنگرند و ببینند عمدی در کار نبوده، پس چرا چنین برخوردی را در مقابل خطای دیگران نداریم تا در آن صورت متوجه باشیم اطراف ما را انسان‌هایی پر کرده‌اند که اکثراً به دنبال وارستگی هستند؟ مگر این‌طور نیست که شما راضى نیستید درباره شما قضاوت‏هاى منفى و بیجا بکنند و این را برای خود حق می‌دانید؟ پس مواظب باشید چنین حقی را از دیگران دریغ نکنید و به راحتی هر چه به ذهن‌تان آمد بپذیرید و هر طور خواستید سخن نگوئید. حضرت در ادامه می‌فرمایند: «وَ لا تَقُلْ ما لا تَعْلَمُ وَ اِنْ قَلَّ ما تَعْلَمُ» آنچه نمی‌دانی نگو، هرچند آنچه مى‏دانى کم باشد و در نتیجه مجبور شوى چیزی نگویی. ممکن است بفرمائید اگر فقط بخواهم نسبت به چیزهایی سخن بگویم که اطلاع دارم باید در بسیاری از اوقات زبانم را ببندم. بسیار خوب وقتی کم می‌دانی، کم بگو، چه کسی گفته ما در هر مورد اظهار نظر کنیم و همواره گرفتار خطا شویم؟ آیا ما نمی‌دانیم ارزش انسان‌ها بیش از آن است که در گفته‌هایشان باشد در سکوت‌هایی است که به جا انجام دادند؟ مگر نه این است که هنر انسان‌ها بیش از آن که در سخن‌گفتن باشد در سخن‌نگفتن است؟ تا آن‌جایی که علی در وصف یکی از یارانشان می‌فرمایند: «کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّه‏... َ کَانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتا» در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود... بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند. زیرا صَمْت و کم گفتن و گزیده گویی از راه‌های ریاضت مشروع و زمینه نیل به مطلوب شمرده شده است؛ البته خاموشی که با تفکر آمیخته باشد و ترقّبْ و ارادت قلبی را همراهی کند، بازدهی آموزنده خواهد داشت؛ چنان‌که حضرت علی در وصف سکوت رسول اکرم چنین می‌فرماید: «.. کَلَامُهُ بَیَانٌ وَ صَمْتُهُ لِسَان‏» گفتار او ترجمان هر مشکل و خاموشى او زبانى گویا براى اهل دل بود. بعد از آن‌که ما را متوجه چنین امر مهمی کردند که در صورتی سخن بگوئیم که اطلاع کافی از موضوع مورد بحث داشته باشیم حال می‌فرمایند: «وَ لا تَقُلْ ما لا تُحِبُّ اَنْ یُقالَ لَکَ» آنچه را که دوست ندارى درباره تو بگویند درباره‌ی دیگران نگو. دوست نداری دیگران ملامتت کنند، کسی را ملامت نکن. دوست نداری حرف های تحقیر آمیز به تو بزنند، دیگران را تحقیر مکن و ... این توصیه جنبه‌ی منفی صحبت‌هایی که ممکن است انسان‌ها نسبت به دیگران داشته باشند را به طور کلی حذف می‌کند. این هم خودش یک فصل وسیعی است اما حضرت اینجا تاکیدی که داشته اند روی حوزه روابط گفتاری است. البته در کنارش هم این جمله خود به خود می آید؛ آن شکلی که دوست داری دیگران با تو حرف بزنند، با آن‌ها صحبت کن. کریمانه و همراه با احترام و وقتی خواستی دیگران را نقدکنی منصفانه نقد کن. نکته‌ای که باید اشاره‌ای به آن شود، این است که ما با توصیه‌ی اصلی که حضرت می‌فرمایند: «اجعَل نَفسَکَ مِیزَانا» خودت را میزان قرار بده، در برابر یک قاعده و قانون بسیار بزرگ و وسیعی قرار گرفته‌ایم که می‌تواند میدان وسیعی را در زندگی ما پوشش دهد و این قانون می‌تواند در همه‌ی ارتباطات اجتماعی ما وارد شود و به ما کمک کند و به ما یاد بدهد که چه کار باید بکنیم. ما در حوزه‌های علوم دینی قوانینی داریم که فقهای ما با داشتن آن قوانین می‌توانند در بسیاری از مسائل استنباط کنند؛ چون آن قواعد در بسیاری از موضوعات فقهی یک نگاه اجتهادی به آن‌ها می‌دهد. بنده فکر می‌کنم در حوزه‌ی روابط اجتماعی جمله‌ای که حضرت فرمودند هرکدام از ما را مجتهد می‌کند و در روابط گوناگون اجتماعی، به ما یک نگاه اجتماعی‌ای می‌دهد. مثلاً فلان آدم به من این حرف توهین آمیز را زد من چه کار کنم، حضرت می فرماید: «اجعَل نَفسَکَ مِیزَانا» خودت را میزان قرار بده. وقتی خودمان را وسط آوردیم از خود می‌پرسیم اگر به کسی حرف نامناسب زده باشم دوست دارم آیا جز این است که طرف مقابل با سعه‌ی صدر عصبانیت من را درک کند و فعلاً یا سکوت کند؟ پس من هم باید سکوت کنم. ما الآن با جملات اخیر حضرت با چنین قوانین بزرگی رو به رو هستیم که می تواند کل فرهنگی عمومی ما را سامان بدهد. جلوی بسیاری از نابسامانی های اجتماعی را بگیرد. می تواند جلوی خیلی از رفتارهای نابهنجار را از صحنه‌ی جامعه پاک نماید. وقتی توصیه‌های حضرت به یک قاعده تبدیل شود، گستره‌ی وسیع و بزرگی از افراد جامعه را پوشش می‌دهد. چون ما هر چیزی که برایمان ضرر داشته باشد، چه ضرر مادی، چه معنوی اصلاً برای خودمان دوست نداریم. اگر همین طور که من خیلی از چیزها را برای خودم نمی‌پسندم برای دیگران هم نپسندم، دیگران از ناحیه‌ی من ایمن می‌شوند. خیالشان راحت می‌شود. می‌گویند از طرف فلانی هیچ شری نخواهد رسید. از آن طرف چون ما خودمان را دوست داریم، همه خوبی ها و زیبایی ها و منافع را برای خودمان می خواهیم، طبق توصیه‌ی حضرت دیگران نیز از ناحیه‌ی ما احساس خوبی دارند. می‌گویند فلانی همیشه برای ما خوبی می‌خواهد. یعنی از ما طمع خوبی و شایستگی را دارند. روحى که مشغول بدگفتن به دیگران نباشد مشغول کشف موقعیت خود می‌شود و آرام‌آرام به رازهای شخصیت ملکوتی خود پی می‌برد. آدم اگر در موارد ذکر شده احتیاط‏هاى لازم را کرد در نتیجه‌ی آن احتیاط‌ها یک قلب سالم و جامعه سالمى پیدا می‌شود آن‌وقت همه آماده‌ی صعود روحانى مى‏گردند. در واقع حضرت در این سلسله تذکرات آخر مى‏خواستند بفرمایند: از طریق آشتى با خلق، آشتى با حق شروع مى‏شود و ما نیز خوب است با نیّت آشتى با حق، این دستورات را به کار بندیم. إن‌شاءالله «والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
33274
متن پرسش

با سلام محضر استاد طاهرزاده عزیز:

استاد بنده پرسش و پاسخهای شما را درباره آقای امید دانا در سایت مجددا مطالعه کردم و دیدم در انتقادهایی که به شخص شما می شد {که بعضا متاسفانه توهین آمیز بود} شما این چند پاسخ را فرموده بودید:

«بنده همین اندازه جای برای ایشان قائل هستم که انقلاب اسلامی کاری کرده تا چنین افرادی هم بر اساس عُلقه و گرایش خود، به انقلاب اسلامی و بخصوص شخص مقام معظم رهبری گرایش پیدا کنند. ولی مگر می‌شود کسی دین خود را از امثال آقای امید دانا بگیرد؟! و مگر خود ایشان چنین ادعایی دارد؟! در این مورد بیشتر به سعه‌ی انقلاب باید توجه داشت.»

پاسخی دیگر از شما: «ظاهراً آقای امید دانا زردتشتی بوده است و سابقه‌ی خوبی هم ندارد. حتی در جوانی به پیامبر خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» توهین کرده. ولی به هر حال به جهت تعلّقی که به ملّیّت ایرانی و ایران دارد، و متوجه شده از طریق انقلاب اسلامی و رهبر انقلاب، این کار به خوبی محقق شده؛ از این جهت، تعلقی به انقلاب و رهبر انقلاب پیدا کرده است و شرط عقل آن است حال که او چنین گرایشی پیدا کرده است، او را طرد ننماییم.»

و باز در جایی دیگر فرموده بودید:

«آن کلیپ را که آن طلبه‌ی عزیز مطرح می‌کنند، دیدم. عنایت داشته باشید آن سخنان مربوط به دوره‌ی جوانی ایشان می‌باشد که در عکس نیز مشخص است. و اگر متوجه‌ی موضع‌گیری‌های اخیر ایشان نسبت به رهبر معظم انقلاب و جایگاه انقلاب اسلامی بشویم، روشن می‌شود که تحول عظیمی در ایشان به‌وجود آمده است، نه از آن جهت که ایشان مسلمان شده باشد و یا ادعاهای مقدس‌مآبانه داشته باشد؛ از آن جهت که قبلاً گمان می‌کرده عامل سقوط ایران، اسلام بوده است و بعد با همان روحیه‌ی ایران‌پرستی‌اش متوجه می‌شود انقلاب اسلامی و رهبر انقلاب به گفته‌ی خودش موجب شکوه ملی و احترام به ایران و ایرانی شده. و در این رابطه می‌توان گفت به یک معنا «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد». از طرفی معلوم نیست چرا آن طلبه‌ی محترم ایشان را با سلمان رشدی مقایسه می‌کند؟! سلمان رشدی از آن جهت که ادعای مسلمانی می‌کرده و سپس توهین به پیامبر خدا کرده است، مرتد و مهدورالدّم است. ولی آقای امید دانا اساساً ادعای مسلمانی نکرده. به هر حال موضوعاتی که بعد از تحول فکری آقای امید دانا ،ایشان مطرح می‌کنند موضوعاتی است که موجب تقویت نظام اسلامی می‌گردد و بدین لحاظ مورد استقبال است و با این هوشیاری می‌توان سخنان ایشان را مطرح کرد و این به معنای تأیید شخص ایشان نیست، بلکه به معنای تأیید نظام اسلامی است. مگر علی «علیه‌السلام» نفرمودند «خذوا الحكمة ولو من المشركين» حکمت را بیابید حتی از مشرکین؟ آیا این به معنای تأیید شرک آنان است؟»

حال استاد عزیز با توجه به صحبتهای اخیر امید دانا درباره سلمان رشدی و اینکه او صحبت سلمان رشدی در بحث القای شیطان به پیامبر در جریان وحی را پذیرفته و نحوه حرف زدن امید دانا درباره امام خمینی که حالت تمسخر دارد، آیا باز هم می توان از صحبتهای این فرد در جاهایی که از انقلاب و رهبری دفاع می کند استفاده کرد؟! چون قبلا چنین کاری می کردم و کلیپ های او را در حمایت از رهبری مثلا همین جدیدترین صحبتهایش بعد از دیدار پوتین با رهبر را که اتفاقا شما در کانال مطالب ویژه هم گذاشته بودید باز نشر می کردم. ولی حالا بعد از دیدن تازه ترین حرفهایش درباره سلمان رشدی کاملا دچار تردید شده ام که نکند داریم اشتباه می کنیم و در زمین دشمن بازی می کنیم و این فرد واقعا نفوذی دشمن برای حزب اللهی هاست. و دیگه نباید هیچ حرفی از این فرد در حمایت از رهبر و انقلاب را نشر بدهیم؟؟!! ممنون می شوم اگر راهنمایی بفرمایید.

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً کلیپ آخر را بنده نیز گوش دادم و مشخص شد که قضیه نوعی تقابل و تضاد با اصل نظام اسلامی و حضرت امام «رضوان الله تعالی علیه» به عنوان نماد اصلی انقلاب است و عملاً ایشان با سخنان اخیرش نشان داد هیچ تعلقی به ملیت ایران که با دیانت و تشیع یگانه است؛ ندارد و به جای اینکه روز به روز متوجه اصالتهای خرد خسروانی در تجلی تشیع بشود, خواسته یا ناخواسته به بهانه آزادی بیان هرگونه تهمت ناروا را به عواطف مقدس ملت ایران می پذیرد و دیگر جایی برای امید به ایشان در راستای نزدیک کردن جریانهای  خاکستری به نظام نمی ماند؛ بلکه بر عکس جبهه ای می‌شود تا جریان خاکستری را مقابل کلیت نظام قرار دهد و بنده خوشبینی به ایشان را اگر کسی دقیقاً صحبتهای ایشان را دنبال کند نوعی خوش باوری غیر منطقی می‌دانم. در حالیکه اسلام عزیز ما به ما توصیه می فرماید تحمل «دیگری» را داشته باشیم. ولی همان اسلام می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ» (ممتحنه/1) ای مسلمانان کسانی که دشمن حکم خدا هستند و دشمنان انسانیت شما می‌باشند را دوست مگیرید. آیا سخنان اخیر امید دانا مصداق دشمنی با حکم خدا و دشمنی با انسانیت نیست؟ انسانیتی که بهترین انسانها را یعنی حضرت رسول خدا و حضرت علی «علیهماالسلام» را دوست گرفته اند. موفق باشید 

11591
متن پرسش
چگونه زمینه تجلی اسماء الهی را درخود ایجاد کنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «رسالت الولایه» از علامه طباطبایی«رحمه‌اللّه‌علیه» در این مورد حرف‌های خوبی دارد. موفق باشید

4216
متن پرسش
سلام علیکم بعضی از صاحبان نظر بر این عقیده اند که مرد برای انکه بتواند سلوک کند باید حتما ازدواج کند و متاهل باشد. ساده تر بیان کنم : اگر مراحل سلوک را بی نهایت فرض کنیم ، مثلا می فرمایند که مرد مجرد نمیتواند خیلی از مراحل سلوک را طی کند. 1.سوال بنده این است که اصلا این نظر درست است؟ 2.اگر کسی مثل بنده که برای ازدواج کردن مشکل دارد،تکلیفش چیست؟ 3.زن چه تاثیری در سلوک انسان دارد؟ ممنون و دعاگوی شما هستم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک قاعده‌ی کلی نیست و نمونه‌‌اش هم حضرت عیسی و یحیی«علیهماالسلام» و یا حضرت معصومه«سلام‌اللّه‌علیها» است ولی اگر انسان گرفتار شهوت جنسی بود باید از طریق ازدواج خود را راحت کند. این به خود افراد بستگی دارد. «هجویری» پانزده روز همسر داشته و همان پانزده روز را هم دوران خسران می‌داند ولی حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» چنین مشکلی نداشته‌اند. این دیگر مربوط به هجویری صاحب کشف‌المحجوب است. در کتاب «زن؛ آن‌گونه که باید باشد» در این مورد از قول امام علی«علیه‌السلام» عرایضی داشته‌ام، به صفحه‌ی 214 آن کتاب رجوع فرمایید. موفق باشید
3850
متن پرسش
با عرض سلام وخسته نباشید خدمت استاد محترم استاد شما در یکی از کتابهایتان به این نکته اشاره کرده اید که باید کم حرف بزنیم و از بیان حرفهای بیهوده بپرهیزیم و همچنین با افراد پرحرف و کسانی که حرفهای بیهوده میزنند رابطه نداشته باشیم سوال من این است که اگر یکی از افراد فامیل یا از دوستان نزدیک ما اینگونه باشند وظیفه ماچیست وچه رفتاری باید داشته باشیم؟ با تشکر التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: تا آن‌جا که وظیفه است باید تحمل کرد ، ولی دهان به دهانش ندهید. موفق باشید
19577
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید: می خواستم نظر حضرت علامه طباطبایی، آیت الله خویی، آیت الله شریعتمداری، آیت الله سیستانی، آیت الله نکونام و آیت الله وحید خراسانی درباره ولایت فقیه (به طور خاص ولایت مطلقه فقیه) را بدانم. اینکه آیا این بزرگان ولایت مطلقه فقیه را قبول دارند؟ اگر مقدور است با استناد به آثار مستقیم خود آنان (مثل المیزان) و نقل از آنها مطلب را بفرمایید. چون در پاسخ به برخی سؤالات در این باره در همین سایت دیدم بیشتر به منقولاتی از دیگران و ذکر چند داستان بسنده شده است. در سایت‌هایی دیگر (مثل ویکی پدیا) بسیاری از مراجع گذشته و حال شیعه را مخالف این نظریه می دانند و یا در صورت عدم مخالفت، انتقاداتی دارند. مثلا علامه در المیزان در تفسیر آیه 83 سوره نساء درباره معنای «اولی‌الامر» می فرمایند که منظور علمای امت نیست و اینکه: «در مراجعه به علما چه اميدى براى حل مشكلات سياسى هست؟» (ترجمه آنلاین المیزان در سایت: old.aviny.com) همینطور نظر علامه حسن زاده آملی رو هم به صورت بحث کلی و اثباتی توضیح دهید. چون از ایشان در تعریف و تمجید مقام معظم رهبری مطالب مختلفی ذکر می شود و یک ویدئو در سایت آپارات هم از ایشان در تعریف از رهبری موجود است. اما بنده بیشتر به دنبال بحث کلی اثباتی در باب ولایت مطلقه فقیه از منظر علامه حسن زاده با استناد به آثار مستقیم خودشان هستم، نه تعریف و تمجید از شخصی خاص.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- عنایت داشته باشید همان‌طور که حضرت امام خمینی در کتاب «ولایت فقیه» می‌فرمایند ولایت فقیه یک موضوع کلامی است در راستای موضوعِ امامت. و مثل سایر موضوعات علم کلام، باید دلایل حقانیت آن را دنبال کرد، یک موضوع فقهی نیست که بخواهیم نظر فقها را بدانیم 2- بنده از نظر همه‌ی فقهای مذکور خبر ندارم ولی رویهمرفته همه‌ی آقایان با مبانی مختلف، حاکمیت جامعه‌ی اسلامی در زمان غیبت را به عهده‌ی فقها می‌دانند 3- همان‌طور که علامه‌ی طباطبایی می‌فرمایند: اولی‌الأمر که در قرآن آمده و اطاعت آن واجب است، مربوط به انسان‌های معصوم است، نه آن‌طور که بعضی از مفسرین اهل سنت می‌گویند مربوط به علمای اهل سنت باشد و تصور کنیم خداوند خواسته است مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه را آن‌ها حل کنند، مگر مجتهدین و فقهایی که توانایی کشف سخن معصوم را داشته باشند 4- در قسمت سوم کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» از صفحه‌ی 195 به بعد تحت عنوان «مبانی حکومت دینی» دلایل حقانیت حاکمیت ولیّ فقیه را می‌توانید بیابید. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید

11439

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: چرا بیامبر (ص) نفس مستعدی چون سعد بن معاذ را قبل از انتقال درمان نکردند؟ آیا باید به این نتیجه برسیم که بعضی خلقیات در هر انسانی ریشه می کنند و ملکه می شوند و قابل تغییر نخواهند بود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» توصیه‌های لازم را به همه می‌کنند، این افرادند که باید حساس باشند. موفق باشید

14273
متن پرسش
سلام خدمت استاد گرانقدر: عرض تسلیت به مناسبت در گذشت عالم وارسته حضرت آیت الله شجاعی (رحمته الله علیه). نمی دانم چه خطاب کنم ایشان را؟! عالم ربانی یا عارف واصل یا . . . اصلا مور چه داند که بر خشتی است کوچک با بر اهرام بلند مرتبه . . . همین قدر می دانم که کلامش فراتر از واژه ها بر عمق جان می نشیند. بارها در نوشته های خود توصیه به مطالعه آثار و کتب این عالم ربانی کرده اید و ما هم به سبب شما توانستیم از دریای علم ایشان بهره ببریم. حقیر پس از آشنایی با آثار ایشان از گمنامی ایشان بسیار ناراحتم. این گمنامی به حدی است که خبر بستری شدن این عالم بزرگوار نیز آنچنان معلوم نبود. حال پس از آگاهی از ارتحال ایشان به شدت متاثر هستم و واقعا احساس غم بزرگی در سینه خود می کنم به قدری که وجودم را فراگرفته است. این گمنامی ایشان نیز آتشی بر دل نهاده البته شاید از جهت اولیایی تحت قبایی است. حسرت دیدارشان بر دلمان ماند! خواهش می کنم اگر میسر است مطلبی بفرمایید شاید تسکینی باشد. چون منی که حتی نمی از آن دریا را حس نکرده اینچنین آشفته است، حال شما را نمی دانم که چگونه است!؟ آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده نیز از درگذشت عارف عالم بصیر و سالک واصل و فقیهِ اندیشمند حضرت آیت اللّه محمد شجاعی بسیار متأسف شدم. مطمئن باشید که مصداق رحلت ایشان مصداق آن روایتی است که می‌فرمایند: «إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثُلِمَ فِي الْإَسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْ‏ءٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة». چون عالمی رحلت کند در اسلام خلأیی پیش می‌آید که هیچ‌چیز آن خلأ را تا روز قیامت پر نمی‌کند. رویکرد ایشان نسبت به دین در این زمانه، رویکردی بسیار لازم و ضروری بود. ایشان خیلی زود متوجه شدند برای ادامه انقلاب دست ما از معارف عالیه و اخلاق فاضله خالی است و لذا بی سر و صدا خود را وقف حیات روحانی و اخلاقی جامعه کرده‌اند. آری! ایشان گمنامی را اختیار کرد ولی به گفته‌ی جناب حافظ: «کجا پنهان شود رازی کز او سازند محفل‌ها» و دیدید که هیچ محفل اهل حقیقت نبود که در آن محفل سخن آیت اللّه شجاعی در میان نباشد. آیت اللّه شجاعی با زندگی خود نشان دادند ما امروز چگونه باید زندگی کنیم. و گمنامیِ ایشان در مقابل تاریخی بود که انسان‌ها به‌جای این‌که قوام خود را با اُنس با خدا جستجو کنند، قوام خود را در شهرت‌های وَهمی جستجو می‌نمایند. روح‌شان شاد و راهشان که راه درست‌زندگی‌کردنِ بشر در این دوران است؛ پر رهرو. به امید آن‌که جامعه‌ی ما از آثار بسیار ارزشمند ایشان غفلت ننماید، و برای شادی روح ایشان الفاتحه مع الصلوات.  موفق باشید  .

نمایش چاپی