فهرست مطالب
مقدمه. 15
روش ما در ويرايش اين كتاب.. 16
مقدمة نويسنده. 19
چگونگي نگرش به تاريخ. 19
جلسه اوّل انتخابي فوق رسم زمانه. 25
اولين برخورد اساسي با اسلام. 28
انتخابي فوق رسم زمانه. 32
انسانها در شرايط ترس، فقط به زيستن ميانديشند 32
ترس، منشأ انتخاب.. 34
حسين، مذكّر خودآگاهي.. 35
عهد حسيني، عهدي پايدار 35
فرهنگي كه انسان را قرباني ميكند. 37
اشك و تمديد اميد. 38
صراطهاي مستقيم، حيلهاي در مقابل صراط مستقيم 39
جوانان و پوچي! 40
جلسه دوم كربلا، عامل بازگشت به عهد محمدي 41
راز حقارت حاكمان. 41
رمز زير دستي ضعفا 42
مقابله كاخ سبز با ارزشهاي ديني.. 43
كربلا؛ عامل نجات بشر از سرگرداني.. 44
دينِ تقليل يافته، انسانِ به صفر رسيده. 44
راز ويراني ساختارهاي معاويه. 45
فرهنگِ سرعت، براي گريز از مرگ.. 45
چرخش هستي بر عهد محمّدي(ص) 46
امّا يزيد نماند. 47
كربلا و ذوق حضور 48
قدرت تشخيصِ جهت.. 48
خطر از كجا آغاز شد؟. 50
روانكاوي كوفيان. 50
در كربلا به كجا نگاه ميكنيد؟. 51
جلسه سوم ترس از مرگ، مانع آزادي انتخاب.. 55
كربلا و نجات از گمشدگي.. 55
كربلا؛ اثبات بودنِ خود. 56
انتخاب آزاد. 57
ارعاب معاويهاي.. 58
معني زندگي.. 59
حسين، بهتنهايي قدرتي است بينهايت.. 60
ترس از مرگ، عامل خشكاندن شور حيات.. 61
چه بايد كرد؟. 63
يأس چرا؟. 64
بازگشت به عهد محمّدي(ص) 65
زشتي تنآسايي.. 66
سودجويي؛ حجاب معنويت.. 68
جلسه چهارم عدم انحلال در فرهنگ كفر. 69
نهضتي فراتاريخي.. 69
روح آزاده چه بايد بكند؟. 72
آفت زندگي ديني در كنار حاكميّت يزيد. 73
جرأت آزاد شدن. 74
مشكل رو در روي نسل سوم انقلاب.. 75
آرامش، زير سايه معاويه و حذف دين! 77
وقتي فرهنگ فريب رسوا ميشود. 78
بازگشت جامعه به سيرة نبي(ص) 79
آثار جدايي از امام. 80
دين تشريفاتي.. 80
نهضت كربلا ودينداران عافيت طلب.. 81
جلسه پنجم كربلا، خالصترين جبهه. 83
وسعت كربلا. 83
پذيرشهاي ناخواسته. 84
آدميّت بايد به درخشش درآيد. 85
غمخواري امّت.. 86
تنها، امّا مسئول. 87
خطرهاي بزرگ، براي دين بزرگ.. 88
نقش زن در كربلا. 88
تندادن به وضع موجود. 90
شيعه به رهايي ميانديشد و نه به تسليم. 90
در ياري از امام بايد پاكباز بود. 92
چرا بدترين انتخاب؟. 92
جلسه ششم كربلا، سرّ اولياء 95
نهضت پاكدامنان. 97
امامحسين(ع) فوق كوفه و كوفيان. 98
عوامل رشد روحية كوفيگري.. 99
خوشا پاكبازي.. 101
امام، تنها در بين ناصحان. 101
خالصترين نهضت، پايدارترين حركت.. 102
امامحسين(ع) به دنبال گمشدة خودش... 103
دشمن بايد انگيزة حقّي نداشته باشد. 105
كربلا، تجسم زندگي آرماني.. 106
جلسه هفتم كربلا، خالصترين و پايدارترين جبهه حق 109
شور حسيني عامل مقابله با ظلمت آخرالزمان. 109
دين؛ معني انسان. 110
كربلا؛ نه ترس، نه بيباكي.. 111
چرا برگشت؟. 112
بايد هيچ عصبيتي تحريك نشود. 113
هدايت گمراهان. 114
پيوستگي پايدار 115
صحنهاي فوق زمان و مكان. 116
بصيرت اصحاب حسين(ع) 117
عبرتي عظيم. 118
پيروز، ولي شكست خورده! 119
اسارت و هيبت! 120
گويا كربلا حماسههاي خود را بعد از عاشورا شروع كرده است 122
جلسه هشتم كشتهشدگاني كه فرمان ميرانند 123
جبههاي به پايداري همة زمانها 124
كربلا؛ حيات همة تاريخ. 125
نه تحريك عصبيت، نه قبول زبوني.. 126
عبيدالله؛ به دنبال راه نجات.. 128
قاتلاني اسير 129
تحقّق خواست حسين(ع) 130
جنگ بنيهاشم با بنياميّه يا جنگ اسلام با كفر؟! 130
كربلا؛ چيزي بالاتر از قدرت.. 131
به خدا؛ پوست خود را دريدي و گوشت خود را كندي.. 134
نه انزوا، نه چاپلوسي.. 135
جلسه نهم حسين(ع) دريچه كشف اسرار. 139
راه اتّصال به عالَم اسرار 140
نتيجه بصيرت ديني.. 141
حكمت حسين(ع)، يا قدرت يزيد؟. 141
اسلام؛ يك دين يا يك حكومت؟. 142
حكومت؛ وجه جدايي ناپذير دين. 144
يك مقايسة غير منطقي.. 145
باز نگاهي به كوفه. 146
عبرت را ! 148
جلسه دهم زيارت اربعين، پايداري بر عهد حسيني 153
حسين(ع)؛ قطب دلهاي سالم. 154
آنگاه كه بزرگنمايي ستم، نقش بر آب ميشود. 159
جلسه يازدهم كربلا؛ تابلوي اميدواري در خطرناكترين شرايط 175
اهميّت تحليل حادثة كربلا. 175
جبههاي كه آسماني است.. 177
حضور همة تاريخ در كربلا. 179
ماندند و نماندند. 179
حركت حسين(ع) ماوراء تحليلها 181
اميدوارترين انسانها 182
جبهة جهل. 184
جلسه دوازدهم محبّت اهل بيت عامل تحرّك اصحاب كربلا 187
تصوّر معنويت همراه با حسين(ع) 187
كربلا را مكتب محبّت بهوجود آورد. 190
كلماتي ماوراء حروف و الفاظ. 194
كشف اسرار كربلا در گرو شناخت آن. 196
جلسه سيزدهم راه تحقق حاكميّت ديني در آينده تاريخ 201
كربلا، هفتصد بطن دارد. 201
كربلاي بيتحليل مثل قرآن بيتفسير 202
رهايي از قدرت عنان گسيخته. 204
پناه به دشمن از ترس دشمن. 207
پوچ شدن، علاج پذير است؟. 207
كربلا و نجات از اكنونزدگي.. 210
خوشبيني بيجا و يأسِ پايدار 211
افزايش قدرت كفر و درخشندگي عميقتر ايمان. 212
جلسه چهاردهم وقتي شمشيرها ديگر نميتوانند بترسانند 217
كربلا سرّ الله اكبر 217
وقتي انسان خود را به دشمن ميسپارد. 219
كربلا، فوق تحليلهاي عافيتطلبانه. 220
چگونه حسين(ع) دشمنانش را به زانو درآورد. 222
آيينه را شكستند. 223
اسلحهها براي كشتن يا ترساندن؟. 224
كربلا و بيرمقي اسلحهها 225
آفت روشنفكري جداي از حسين(ع) 227
جلسه پانزدهم مكتب حسين(ع)، فرهنگ نجات از حقيقت كُشي 229
ترس از اسلحه، مانع انتخاب آزاد. 230
جرأت انتخاب، همة انتخاب.. 230
كربلا و گذر از برق اسلحهها 231
شمشير يزيد در اسارت حسين(ع) 232
كربلا، رسوايي خشم بيهدف.. 235
ترس از مرگ و حقيقت كُشي.. 237
حسين(ع) مقاومتي به اندازة همة موحّدان تاريخ. 238
ملتهايي كه در تن پيشواي خود ميشكنند. 240
جلسه شانزدهم امام؛ حافظ قداستها 243
نفي مقدّسات، عامل شهادت حسين(ع) 244
انسانِ كاهش يافته. 246
وقتي كربلا گُم ميشود. 248
حسين(ع) و اثبات قداست خود. 249
آفات ادامة هبوط بر زمين. 251
ضرورت تحقق حكومت ديني.. 253
جلسه هفدهم امامحسين(ع)؛ پوچ شناس بزرگ 257
خطر غفلت از ابعاد روحاني دين. 257
تلاش شيطان در مسير فهم كربلا. 258
انگيزه امامحسين(ع) در به دست آوردن حكومت.. 259
رمز شكست ناپذيري امامحسين(ع) 263
وقتي انسان؛ «نيست» را «هستْ» و «پوچي» را «واقعيت» ميپندارد 264
انسان اكنون زده؛ طعمه حيلة معاويه. 266
اكنون زدهها 267
بركات نمونههاي معنوي.. 268
جلسه هجدهم انسانِ هيچ كاره. 271
اسلام اموي و بلاي بيخود شدن. 272
نشناختن پوچي، پوچي ميآورد. 274
وقتي زندگي قانع كننده نيست.. 274
ظهور پوچي در آخر 277
انواع خودكشي.. 279
پنهانكردن پوچي.. 280
نظمهاي پوچ. 281
جلسه نوزدهم نظم معاويهاي و نظم حسيني... 283
كربلا؛ عامل ايجاد حضور 284
نظمهاي خواب آور 285
نظم حسيني، نظام معاويهاي.. 288
نظم مدرن. 289
آنگاه كه همه احساس حيات كنند. 289
نظم زميني و غفلت از نظم آسماني.. 291
آرامش نفس امّاره. 293
جلسه بيستم ملاك شناخت حقّ و باطل، موجب رهايي از پوچي 297
كربلا؛ بزرگترين سبقتهاي اخلاقي.. 297
نجات از پوچي، گوهري از گوهرهاي كربلا. 299
كشتن بيتهديد. 299
نظمهاي خطرناك. 301
بودن حسين(ع) يعني باطلبودن يزيد. 302
روشهاي مقابله با حق.. 304
حسين(ع) براي جهان كفرخطرناك هست، ولي شرور نيست 305
فرهنگ غفلت از حقّ و باطل. 307
معاويه و مرگِ حياتِ هدفدار 308
غمها و شاديهاي زيبا 309
توجه به حق و باطلِ امور، راه نجات.. 311
جلسه بيست و يكم چگونه فرهنگ معاويهاي ميميرد 315
اما هنوز اميد هست.. 316
تنها راه، بازگشت به ايمان. 321
وقتي ايمان رفت، احساس بيخودي ميآيد. 321
كربلا و نمايش ايمان. 323
قدرت تشخيص هدف، از ايمان زدودني نيست.. 324
جلسه بيست و دوم فرهنگ معاويه، پوچ كنندهاي پنهان 327
نهضت حسين(ع) فوق سال 61 هجري.. 328
وقتي حركت امام(ع) در گذشته متوقف نميشود. 329
معاويه و توهّم بقاء 332
چرا ابتدا معاويه ديده نشد. 333
حسين(ع) و حيلههاي فرهنگي معاويه. 334
راه تشخيص حيلههاي فرهنگي.. 337
جلسه بيست و سوم كربلا؛ عامل نجات از عميقترين پوچيها 341
حسين(ع)، نگاهي به همة تاريخ. 341
معني غم حسين(ع) 343
راه تشخيص درد. 344
به تنهايي قدرتي بينهايت.. 347
شكستِ دامِ ترس از مرگ.. 348
يك نَفَس آزادي.. 351
زلالي روش حسين(ع) در انتقاد. 352
فقط يك انسان كافي است.. 355
جلسه بيست و چهارم كربلا؛ عامل رسوايي دين بينيايش 357
نيايش؛ عامل معنيدار كردن زندگي.. 358
فرهنگ نيايش، فرهنگ اهل البيت (ع) 359
كربلا، جوابي به همة ابعاد بشر 363
خطرات گرايش به كثرت افراد. 367
جلسه بيست و پنجم مقابلة جبهة اكنون زده با جبهة معتقد به سُنن 369
جايگاه مصيبتهاي وارده بر اهلالبيت.. 369
جايگاه غم فاطمه(س) 370
انسان اكنون زده و انسان آگاه به سنّتها 372
انسان هوس زده و انسان مختار 374
بصيرت فوق زمانه. 376
قشوني كه هيچ كس در اختيار انتخاب خود نيست.. 378
حسين(ع) عامل قدسي شدن عالَم و آدم. 381
آثار منتشر شده از استاد طاهرزاده. 383
مقدمه
باسمه تعالی
1- كتاب حاضر حاصل مجموعهاي از سخنرانيهاي استادطاهرزاده است كه تحت عنوان «كربلا؛ مبارزه با پوچيها» در محرم سالهاي 1419 و 1420 ق (1377 و 1378 ش) ايراد گرديده و از نوار پياده شده است. در عين تنظيم و ويرايش، سعي بر آن بوده كه فضاي سخنراني و حالت حضوري آن محفوظ بماند، تا خواننده صِرفاً نظارهگر حادثه نباشد، بلكه خود را در صحنه و در كنار امامحسين(ع) و ساير ياران حضرت احساس كند.
2- كربلا واقعهاي است كه پس از توجه به متن تاريخي آن، بايد به بررسي ريشهها و نتايج آن پرداخت. زيرا تحليل هر حادثهاي نتيجة حقيقي آنرا به ما ارائه ميدهد. لذا كتاب حاضر صِرفاً به نقل حادثة كربلا نپرداخته، بلكه سعي بر نگرش تحليلي به واقعه دارد.
3- در كتاب سعي شده به بسياري از سؤالاتي كه ممكن است نسبت به حادثة كربلا پيش آيد، جواب داده شود. مثل اينكه؛ آيا امام(ع) ميدانستند شهيد ميشوند يا نه؟ يا اينكه اگر امام(ع) براي احياء دينِ جدّشان پا به عرصة امر به معروف و نهي از منكر گذاشتند، چرا در رويارويي با حرّ فرمودند: اگر مردم كوفه نميخواهند، برميگردم؟ و چراهايي از اين قبيل.
4- در كتاب سعي شده جايگاه شعارهايي از قبيل «فَياسُيوف خُذينِي» و يا «هَلْ مِنْ ناصِرٍ يَنْصُرُنِي» و ... در فضاي فرهنگي كربلا تحليل بشود.
5- كتاب؛ نهضت كربلا را بهعنوان آيندهاي در مقابل خواننده قرار ميدهد تا خواننده دائماً جايگاه خود و جامعه و انقلاب اسلامي را ارزيابي نمايد و نسبت به وضع موجودِ جامعه، بهخصوص در رابطه با فرهنگ مدرنيته، تحليل داشته باشد و كربلا را عبرتي براي تعالي هرچه بيشتر انقلاب اسلامي قرار دهد.
6- همانطور كه در متن كتاب ملاحظه ميكنيد؛ مطالب با دو قلم و با سطور كوتاه و بلند تحرير شده، تا خواننده متوجّه متنِ تهيه شده توسط استاد و شرحي كه بعد از آن متن دادهاند، بشود.
روش ما در ويرايش اين كتاب
شايد در ابتدا انتظار عزيزان اين باشد كه مباحث كتاب به صورت يك مقالة علمي كه عموماً هم معمول است، ارائه شود. ولي همچنانكه ملاحظه مينماييد به دلايل زير تلاش شده است در ويراستاري متنِ كتاب فضاي گفتاري آن حفظ شود.
1- فرق متون ديني با مقالههاي صرفاً علمي اين است كه متون ديني - از جمله اين كتاب- بايد علاوه بر آنكه جنبة اطلاعرساني داشته باشد، جنبة حضوري و بازيگرانة مخاطب خود را نيز حفظ كند، زيرا هدف دين تربيت انسان است و نه آموزش او، و جايگاه باورهاي ديني قلب انسان است و نه ذهن او. در اين روش است كه انسان، متذكر و متأثر ميگردد و مطالب ديني، او را در تغيير رفتار ياري ميكند، و لذا بايد ارتباط حضوري متون ديني با مخاطَب خود حفظ شود و آنچه توسط سخنران در حالت حضور بيان شده است با همان حال و هوا به صورت نوشتار در آيد تا همان سير و سفر حضوري در قلب خواننده محقق گردد.
2- در دريافت "حصولي" از واقعيات به هيچوجه پيوندي ميان ما و واقعيات برقرار نميشود و آنهايي كه عادت كردهاند در حدّ آگاهي از واقعيات، متوقف شوند انتظار دارند در موضوعات مورد بحث يك مقالة شُسته و رُفته خدمتشان عرضه شود، ولي ما تلاش ميكنيم عقل و قلبِ مخاطب، در محضر خودِ حقيقت قرار گيرد و از پرتو مقدس آن بهرهمند گردد و اين كار با علم حصولي نسبت به حقايق مقدس، ممكن نيست. آري «زِگوهر سخنگفتن آسان بود» ولي آن را يافتن و در حضور آن قرارگرفتن و از تَلَؤلؤِ آن بهرهمندگشتن، راه ديگري ميخواهد، آنهم راهي كه بس طولاني است، راه سير از مفهومِ وجود، به سوي خودِ وجود، راهي كه عارف در وصف آن ميگويد:
رهرو منزل عشقيم و زسر حدّ عدم تا به اقليم وجود اينهمه راه آمدهايم
3- خصوصيات متون ديني ميطلبدكه يك نحوه «از خويش برون آمدن» را درپي داشته باشد، تا عزم عمل در خواننده شعلهور شود كه گفت:
شهر خالي است زعشاق، بود كز طرفي مردي از خويش برون آيد و كاري بكند
به تعبير ديگر در متون ديني رابطة «من - تويي»1 بين خواننده و متن برقرار است يعني انسان با كل وجود خود با متن مرتبط ميشود و درون رابطه قرار ميگيرد.
4- متون بزرگ ديني كه منشأ تحول در اقوام و ملل شده و ميشود چيزي جز مخاطبه و محاورة متقابل گوينده با خواننده نيست، آنهم با ارائه انبوه مثالها. مسلّم مولوي بنا ندارد در مثنوي و يا در ديوان شمستبريزي اطلاعات خود را با خواننده در ميان بگذارد، بلكه تلاش او اين است كه راهي در مقابل مخاطب خود بگشايد و او را نسبت به خود فعال نمايد. لذا نميتواند به نحوة ديگري غير از نحوهاي كه مثنوي يا ديوان شمس را ارائه داده است، سخن بگويد و اگر حسامالدينچلپي سايه به ساية مولوي اشعار او را مينويسد، حالت مخاطبه و محاورة متقابل آنها را نيز حفظ ميكند، و به همان اندازه كه انسان داراي ابعاد گوناگون و تو در توست، بايد مولوي هم - كه انسان را مخاطب خود قرار داده است - تو در تو حرف بزند، هرچند تصور بعضي در ابتداي امر اين باشد كه مثنوي نظم ندارد و مولوي پراكنده سخن گفته است؛ مگر انسان سنگ است كه يك وجه داشته باشد و عقل و خيال و عاطفه و فطرت او هركدام بر ديگري تنيده نباشد؟
حتماً مستحضريد كه تفسير قيّم الميزان نيز حاصل محاوره و مخاطبة علامهطباطبايي«رحمةاللهعليه» با شاگردان خاص ايشان در شبهاي جمعه در منزلشان و روزهاي چهارشنبه مدرسة حجت بود و حضرت علامه«رحمةاللهعليه» حاصل آن مخاطبه و محاورة بينابيني را با وسعت بيشتر تدوين نمودند و همين موجب ميشود كه در خواندن آن تفسير گرانقدر حالت حيات و «از خويش برون آمدن» در خواننده ايجاد شود.
از همه مهمتر خود قرآن است كه سراسر محاوره و مخاطبه با خوانندة خود است و آنهم محاورهاي با ابعاد گوناگون و با شخصيتِ تو در توي انسان - انساني كه عقل و خيال و عاطفه و فطرت او تماماً بر هم تنيده شده است - به طوري كه هركس ميخواهد با قرآن به عنوان يك كتاب علمي صِرف برخورد كند - و نه كتابِ به باوركشيدن روح و قلب انسان - ممكن است سؤال كند كه چرا مثلاً داستان حضرت موسي(ع) را اينهمه پراكنده و هر وَجه آن را در جايي گفته است؟ از نظر چنين فردي شايد قرآن نظم يك مقالة علمي را نداشته باشد، ولي اگر متوجه شد قرآن كتاب تربيت است و هرلحظه با تمام ابعاد انسان سخن ميگويد و در مثال حضرت موسي(ع) در هر موقعيتي وجهي را پيش ميكشد كه مربوط به همان وجه مخاطَب قرآن است و بقية وجوه در فضاي محاوره و مخاطبهاي ديگر بايد به ميان آيد، ميفهمد كه قرآن به اندازة انسان منظم است.
5- وقتي مجموعهاي از سخنرانيهاي استاد طاهرزاده به صورت نوشتار درميآيد ايشان پس از بررسي آن، حذف و اضافاتي را اِعمال مينمايند تا خوانندگان محترم بتوانند بيشترين استفاده را ببرند و لذا چون بعضاً مطالب مفصلي به بحث اضافه شده است ممكن است در هنگام مطالعة كتاب احساس شود در بعضي از قسمتها حالت سخنرانيبودن بحث تغيير كرده است، كه از آن گريزي نيست. ولي به طور كلي چون معتقديم هدف متون ديني تربيت انسان است و نه صرفاً آموزش او و جايگاه تربيت قلب است و نه ذهن، سعي شده است تا حدّ امكان فضاي محاورهاي آن محفوظ بماند.
گروه فرهنگي الميزان
[1] - تعبير «من و تو» نام كتاب مارتين بوبر نويسندة اتريشي است.
مقدمة نويسنده
چگونگي نگرش به تاريخ
1- تاريخ يعني تعيين و تحديدِ «وقت»، از ريشه «اَرَخَ» و «وَرَخَ» است، و اين تعيين وقت يا حضوري است و يا حصولي.
ياد از گذشته در صورتي كه با واسطه باشد «حصولي» است و اگر بيواسطه باشد «حضوري» است. پس تاريخ ميشود «وقتيابي» حال يا به صورت حصولي و مفهومي و يا به صورت حضوري و وجودي. يعني گاهي خبردار ميشويم كه در گذشته چه گذشت و يا گاهي در آن «وقت» و زمانه خود را حاضر ميكنيم و با آن «وقت» زندگي ميكنيم و اين نوع وقتيابي هر چند نادر است ولي بسيار لازم و مفيد است.
2- ياد حادثه كربلا در فرهنگ شيعه، يعني آن طور كه شيعه با آن روبهرو ميشود، علم حضوري به تاريخ است و به عبارت ديگر كربلا در فرهنگ شيعه، يك تاريخ حضوري است. يعني شيعه با «وقتيابيِ» كربلا، در آن صحنه و وقت حاضر ميشود. خود را در «وقتِ» اصحاب كربلا قرار ميدهد و به كمك كاري كه امامحسين(ع) در كربلا انجام دادند، شيعه هنر چنين «وقت»يابي را در رويارويي با صحنه كربلا بهدست آورده است، همچنانكه نهضت كربلا به امامت حسين(ع) هنر چنين «وقتدهي» را دارد.
3- پس تاريخ «حضوري» بازگشتش به تذكر و به وقت اصيل و زنده است. اين است كه گفته ميشود شيعه در همه دوران تاريخ حياتش با نهضت كربلا و اصحاب كربلا «همتاريخ» است، يعني اصلاً فاصلهاي بين خود و آن حادثه احساس نميكند، و لذا خود را بازيگر آن صحنه مييابد و نه تماشاگر، و اين خاصيت «وقت» است كه عرفان عملي تلاش دارد انسان را در آن قرار دهد و انسان را از زمان گذشته و آينده آزاد كند و به «وقت» آورد، لذا ميگويد:
صوفي ابنالوقت باشد اي رفيق نيست فردا گفتن از شرط طريق
4- تاريخ حضوري عبارت است از «ياد وقتِ ساحت اقدس» و تاريخ حقيقي همين است و مقصود قرآن از طرح حادثههاي تاريخي و همچنين هدف اولياء از نظر به تاريخ، در اين نگرش نهفته است. اميرالمومنين به امامحسن(عليهماالسلام) در نامه مشهورشان مينويسند: طوري در اعمال و افكار و آثار گذشتگان نظر كردم كه يكي از آنها به حساب ميآيم و گويا با اولين و آخرينشان زندگي كردهام.
5- حال در اين مقدمه ميخواهم خدمت خوانندگان عزيز عرض كنم كه اگر تاريخ توان چنين حضوري را در صحنههاي گذشته به ما ندهد هر چه ميخواهد باشد، چيزي نيست، چون آن تاريخنگري و وقتيابي نتوانسته است زمانها را در هم ادغام كند و ما را از «زمان فاني» به «زمان باقي» سير دهد در حالي كه بحمداللّه شيعه عموماً به كربلا با چشمِ «زمان باقي» مينگرد همچنانكه در نگاه دين - بهخصوص در قرآن - به حادثههاي تاريخي همين حضور با بركت مطرح است.1
6- اگر در نگاه به كربلا اين «همعهدي» و «هموقتي» با امام حاصل نشود، در واقع از كربلا چيزي گفته نشده است و آنچه هم كه گفته شده است كربلا نيست. سلام و صلوات خداوند بر ائمة معصومين ما كه با زيارتنامههايي كه براي شيعه تدوين كردند و با توصيه به زيارت كردن قبور ائمه، نگذاشتند اين نگاه حضوري به كربلا از دست برود.
7- تاريخ حصولي، تاريخ فاقد فكر و ذكر و عزم است و نميتواند عبرتآموزي كند و موجب هدايت انسان گردد. به همين جهت هم قرآن بهعنوان كتاب هدايت بشر، «اساطيرالاولين» نيست بلكه كتاب «ذكر» است و داستانهايش توان به حضور بردن انسان را در محضر سنّتهاي الهي دارد و گويا انسان را در حكم يكي از بازيگران آن صحنه قرار ميدهد و سپس او را در رابطه با آن صحنه به تدبّر واميدارد. و كربلا در درون چنين فرهنگي ظهور يافت و يكي از بزرگترين عبرتهاي تاريخي گشت تا هركس، هر روز اندازة خود را در آن آينه به تماشا بنشيند.
8- بشري كه ياد از گذشته را به صورت حضوري از دست بدهد، در امروز هم نميتواند درست زندگي كند و لذا گرفتار اساطيرالاولين ميشود و همة حادثههاي گذشته را به صورت قالبهاي مرده ميبيند و در اين حال است كه نسبت انسان با خدا - خدايي كه در همه صحنهها خود را به انسان مينماياند - در هميشه زندگي فراموش ميشود، چون نگاه «حضوري» به حادثههاي تاريخي به نگاه «حصولي» تبديل شده و ديگر انسان در آن حال از «زمان باقي» محروم شده و گرفتار روزمرّگي و زمان فاني است.
9- اگر بپذيريم هر حركتي در تاريخ نياز به يك مفسّري دارد كه روح و حيات حضوري آن حادثه را تفسير كند در كربلا بايد تفسير اصلي حادثه را از زبان امام معصوم يعني امام سجاد و امام باقر و امام صادق(ع) گرفت، انسانهايي كه سراسر نگاه قلبشان را جمال و جلال حق پر كرده است. تاريخنويسان تلاش كردهاند با زبان علم حصولي كربلا را بنويسند و در واقع كربلا را بميرانند، ولي امام باقر(ع) با زيارت عاشورا كربلا را از نگاه حصولي نجات دادند و آن را با نگاه حضوري ترسيم فرمودند و لذا از اين طريق كربلا نه تنها جزء زندگي هر شيعه ميشود و نه تنها ديگر طرح كربلا خوابكردن و حواله دادن انسانها به حوادث گذشته نيست بلكه در طول قرنها خوابها را، بيداركردن است و اين است كه مييابيم كربلا نه تنها قصّه گذشته و تاريخ امروز و فردا نيست، بلكه تاريخ پسفرداي ماست.2 پسفردايي كه هنوز افقهاي حضورياش براي اين نسل پيدا نشده و فقط در انتظار فرجِ آن بايد در امروز شكيبايي كند.
10- كربلا ريشهاي است كه اگر بشر امروز از آن فاصله بگيرد، در عصر مدرنيته تماماً پژمرده ميشود - مثل بسياري از ملتها و تمدنها - و اين همه اميد به پس فرداي تاريخ، جهت تفسير حضوري كربلا است در زيارت عاشورا، و به همين جهت آن زيارت را با سلام آغاز ميكني. راستي مگر جز اين است كه انسان به كسي سلام ميكند كه حاضر است؟
11- نگاه حصولي به تاريخ، نگاه به پوستة بيجان حوادث گذشته است و چنين نگاهي نميتواند فريادي بر نفس امّاره بشر امروز باشد تا غرور او را بشكند و سنن پروردگار عالم را در پيش روي او حاضر نمايد، يعني با نگاه حصولي به كربلا، كربلايي ديگر به پا نخواهد شد و بشر امروز در رابطه با لااباليگري خود، خود را همدوش و همسرنوشت با يزيد احساس نميكند.
12- نگاه حضوري به تاريخ موجب خوف اِجلال يعني حيرت و هيبت در مقابل پروردگار و در نتيجه اسقاط اضافات و ترك تعلّقات و تعيّنات موهوم ميشود، چون خود را همراه و روبهرو با حقيقتي جاري در هستي مييابد كه بايد خود را نسبت به آن حقيقتِ فعّال تنظيم كند و اين است شرايطي كه سرانجام، وارستگي و انس به حق را موجب ميشود.
13- در نگاه حضوري به كربلا يك احساس همدلي و «هموقتي» براي همه انسانها با حضرتحسين(ع) و يك تنفّر عميق نسبت به همه شخصيتهاي جبهه مقابل حاصل ميشود و انسانسازي كربلا از اينجا شروع ميشود و در نتيجه كربلا خزينه اسرار و ورود در يك زندگي بينهايت معنوي خواهد شد.
14- اكنون بسياري از اقوام جهان از تاريخ حضوري خود بيرون افتادهاند و در تاريخ تجدد جايي براي خود نيافتهاند. نظر بر حسين(ع) و كربلا، ما را در متن تاريخ بزرگ و هدايتگر خود قرار ميدهد و گويا حسين(ع) متوجّه اين رسالت بزرگ خود بود.
15- تاريخ بسياري از اقوام، امروزه، نقطة جدا افتاده از زمان است، ولي خود شما بهخوبي احساس ميكنيد كه كربلا اينطور نيست و نميگذارد ما از گذشتة خود گسسته شويم، و راه نجات از جدايي تاريخي ملتها را نيز بايد از طريق نگاهي كه از كربلا ميتوان گرفت، جستجو كرد تا گذشته و آينده نقاط و لحظات جدا و ناپيوستة زمان تلقي نگردد.
16- مردم براي زندگي و عبرتآموزي؛ نياز به حافظة تاريخي خود دارند و گسستگي از تاريخ گذشته و عدم حضور تاريخي، سخت براي انسانها خطرناك است و براي تحقق چنين حضوري در تاريخ بايد در لحظهلحظة تاريخ زندگي كرد. و براي زندگي در تاريخ بايد در كنار كساني بهسر برد كه بتوان به جهت عصمت و علم با آنها اتحاد روحي و قلبي داشته باشيم و كربلا بحمدالله ميتواند چنين كمكي را به انسانها بكند، وگرنه انسانها در گسستگي تاريخي خود، خود را اتمي تنها و سرگردان در ميان انبوه تودههاي انساني مييابند و هيچ پيوندي با گذشتة خود ندارند، لاجرم هيچ پيوندي با امروز خود نميتوانند داشته باشند.
17- حافظة تاريخي كه همان تاريخ حضوري است، اگر از ميان برود، اشياء و امور از جاي خود خارج ميشوند و ديگر هيچچيز به هيچجايي و هيچزماني تعلق ندارد، و در اين حال عالَم انساني به عالَم انتزاعي و غيرحضوري مبدل ميشود، عالَمي كه مردمان در آن عالَم با اشياء و امور انتزاعي زندگي ميكنند.
18- مردم؛ زماني حافظة تاريخي دارند كه نسبت خود را با گذشته و آينده باز شناسند و به امكانهاي زندگي خود آگاه باشند، و كربلا با به صحنهآمدن امام معصومي كه همة رازهاي خلقت را ميشناسد، چنين امكاني را به انسانها ميدهد. و در سلسله بحثهاي «كربلا؛ مبارزه با پوچيها» سعي در توجه به چنين حضوري است.
19- درست به همان اندازه كه با تاريخِ حصوليِ پادشاهان بيگانه با ما، نميتوان زندگي كرد، بدون تاريخ هم نميتوان بود. بلكه بايد ببينيم تاريخ ما كدام است و ما در كجاي تاريخ قرار داريم. چراكه اگر ملتي به بيتاريخي دچار شد، در حقيقت از بازي زمان بيرون ميافتد و به تماشاگري، حسرتزده مبدل ميشود و پيوستن به حسين(ع) شيعه را از تاريخسازترين اقوامِ آينده قرار داده است و يا به تعبير ديگر شيعه؛ با كربلا آيندهدارترين ملتها خواهد بود.
20- آري آنچه در مباحث «كربلا مبارزه با پوچيها» در جلو چشم من بوده تقلاّ كردن در چنين نگاهي است به كربلا، و اميد فراوان و خواهش شديد دارم كه با تمام وجود با چنين نگاهي در سطور اين كتاب سير كنيد. آن وقت آن چه شما را حاصل شد گوارايتان باد و باز سال بعد با حضوري جديد در اين سطور سير كنيد، آن وقت آن چه شما را حاصل شد باز گوارايتان باد، و مباداكه نگاه حصولي، نگاه شما شود و يا اينكه مطالب اين كتاب را با حافظه بخوانيد و به حافظه بسپاريد.
طاهرزاده
سال 1382
[1] - «قُلْ سيرُوا فِيالارْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمين»(69/نمل) يعني؛ همين حالا برويد و رو در روي خود هلاكت گناهكاران را به تماشا بنشينيد.
[1] - تعبير «پس فردا» تعبير جناب استاد احمد فريد است نسبت به تاريخ بعد از مدرنيته. در چند جاي اين مقدمه از تعابير آن مرحوم استفاده كردهايم.
---------------------------------------------------------------------------