بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
12685
متن پرسش
با سلام و قبولی طاعات: استاد بنده در ماه مبارک تمام سعی خودم را کردم گناه نکنم و در این ماه بیشتر خودم را به خدا نزدیک کنم ولی نمیدونم چرا هرچی بیشتر تلاش می کنم کمتر نتیجه می گیرم و شرایطی پیش می آید که احساس می کنم از خدا دورتر می شوم. مثلا نمیتونم غضبم رو کنترل کنم و بعد به شدت پشیمان می شوم تمام کارم شده نماز و دعا و سجده و گریه... اما استاد احساس می کنم یه جای کارم لنگ میزنه چون یه احساس کمبود و بی خدایی دارم. استاد خواهش می کنم برام دعا کنید و بنده را راهنمایی بفرمایید چه کنم؟ یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید نگران نبود. توبه کنید و باز توبه کنید، و با پیش‌آمدنِ آن صحنه‌های امتحان، باز باید توبه کرد تا عمق رجوع به حضرت حق در همین حادثه‌ها در ما نهادینه شود. موفق باشید

12536
متن پرسش
باسمه تعالی: سلام علیکم خدمت استاد گرامی: در باب معرفت النفس دو سؤال از خدمت حضرتعالی داشتم: 1. در بحث پیوند مغز از کتاب خویشتن پنهان اگر فرض را بر این بگذاریم که روزی این اتفاق ممکن شود، هم چنین اگر فرض کنیم نفس ناطقه، بدنِ خود همراه با مغز جدید را بتواند تدبیر کند، آیا این فرد از علم، دانش، حافظه و صور خیالی نفس ناطقه ی صاحب مغز بهره ای می برد یا اینکه مثلا اگر نفس ناطقه صاحب مغز، دانشمند ریاضی بوده است، این فرد (نفس ناطقه بدن همراه با مغز جدید) توان بیشتری در حوزه آموختن ریاضی خواهد داشت (مانند مثال ماهیچه های قوی دست پیوند زده شده)؟ 2. در خصوص تأثیر نفس ناطقه در ایجاد بیماری ها در کتاب خویشتن پنهان، می فرمایید در اکثر قریب اتفاق بیماری ها ابتدا روح انسان آماده پذیرش آن بیماری می شود و سپس آن را به جسم سرایت می دهد. به نظر می رسد بیماری را بتوان اینگونه تبیین کرد: ورود ویروس و میکروب در ظرفیتِ تن جهت تجلی نفس ناطقه تأثیر منفی می گذارد و بنابراین اگر نفس ناطقه به اندازه کافی قوی نباشد به دلیل تأثیر منفی در ظرفیت و استعداد تن جهت تجلی من، بیماری حاصل می شود (مانند حالتی که جراحتی در سطح بدن اتفاق می افتد و خلأئی در ظرفیت تجلی تن ایجاد می کند و در نتیجه بدن احساس درد می کند). اما اگر نفس ناطقه قوی باشد، حتی با حضور ویروس و یا میکروب و در نتیجه کاهش ظرفیت تن جهت تجلی نفس، نفس توان تدبیر بدن را خواهد داشت. به نظر حضرتعالی کدام تبیین صادق است؟ با تشکر فراوان و من الله التوفیق
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  1- به نظر من نگاه دومی که در قسمت اول سؤالتان مطرح فرمودید، نکته‌ی درستی است. چون حقیقتاً نفس ناطقه محل اصلی علم است و نه بدن، با این حال از زمینه‌بودنِ بدن نیز نباید غفلت کرد. 2- همین‌طور است که می فرمایید که بعضاً اگر محیط آلوده به میکروب‌های زیادی باشد نفس می‌تواند در صورت توانایی از آن عبور کند. موفق باشید   

12333

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: خود استاد طاهرزاده پاسخ پرسش ما را می دهند؟ شخصا؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بلی، خودم که همان طاهرزاده باشم در خدمتتان هستم. موفق باشید

10128

معنای اخلاقبازدید:

متن پرسش
با سلام: چرا در مورد دین می گویند 3 قسمت است: عقاید و اخلاق و عمل؛ مگر اخلاق خودش عمل نیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف درستی می‌زنید ولی در این تقسیم‌بندی اخلاق آن نوع روحیاتی است که افراد در نسبت با دیگران از خود نشان می‌دهند. موفق باشید
8720
متن پرسش
استاد سلام علیکم، عرض ارادت. به نظر شما آیا برای مشکلاتی که هم اکنون پیش روی جوانان ماست باید از روش ها و نسخه های ارایه شده ی گذشته بهره برد؟ در ثانی روش های ارایه شده در حال حاضر عمدتأ برای پیشگیری اند نه درمان... به نظر حضرت عالی چه باید کرد؟ مرحمت عالی زیاد
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: این نیاز به بحث مفصل دارد. تا ما افق تمدن اسلامی را با تعریفی درست مدّ نظرها قرار ندهیم، حرکتی مناسب عبور از وضع موجود ظهور نمی‌کند و عبور از فرهنگ غرب معنای خود را آشکار نمی‌نماید. موفق باشید
6377
متن پرسش
سلام استاد در کتاب آشتی به خدا سوالی داشتم موضوع:یا ایها الذین امنوا انتم الفقراء الی الله والله غنی الحمید آیا ماهمه درپوچی مشتریکم فقط کسانی رهایی پیدا می کنند که الی الله بشوند؟ یعنی انتم الفقراء مگر اینکه الفقراء الی الله بشویند دیگر وصل به عین هستی وغنی هستید و به پوچی واحساس پوچی نمی کنید؟ باتشکرفراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین است . إن‌شاءاللّه با مطالعه‌ی برهان صدیقین در کتاب «از برهان تا عرفان» این موضوع روشن می‌شود. موفق باشید
3320

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد ینده صابری هستم. با عرض معذرت از اینکه مصدع اوقات شریف می شوم، برای حل مشکلاتی که حضرتعالی کمابیش با آن آشنا هستید، شخصی که مدعی است با علم اعداد آشنایی مختصری دارد پیشنهاد داد که باید نام خود را عوض کنم. توضیح اینکه: این شخص بدون اینکه از وضع بنده هیچ اطلاعی داشته باشد و صرفا با شنیدن اینکه بنده مشکل دارم پس از برسیدن نام من و مادرم و با اندکی محاسبه تقریبا با دقت مشکل و نوع روحیه و نحوه تعامل بنده با دیگران را توصیف کرد. حتی نامهایی را که برای بنده مناسب است پیشنهاد داد از قبیل محی الدین، شکیبا، جلیل و عباس. این شخص با اطمینان می گفت این کار موجب عوض شدن وضعیت من می شود و شرط آن را اعلام عمومی و همراه ولیمه، چهل روز نماز صبح اول وقت همراه با ذکر صلوات، تسبیحات حضرت زهرا س و ذکر شریف یا باسط بیان کرد. البته بنده با توجه به اطلاعات مختصری که از معارف عقلی و عرفانی دارم نه می توانم وجود این علوم را رد کنم و نه به راحتی به ادعای این بنده خدا اطمینان کنم. به نظر حضرتعالی در قبال این پیشنهاد چه کار کنم؟ لطفا پاسخ را به طور خصوصی ارسال فرمایید. با تشکر. صابری
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در هر صورت کار بی‌خودی است و بنده دلایل‌اش را در کتاب «جایگاه جن و شیطان و جادوگر» عرض کرده‌ام. همین‌که ما دست به کاری بزنیم که حجت شرعی برای آن نداریم بازی‌خورده‌ی شیطان هستیم. موفق باشید
2691
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز تعریف شما از دین چیست؟ با توجه به این که دین وحدت حقیقی ندارد و وحدت آن اعتباری است. آیا می توان دین را به وسیله عوارض ذاتیه تعریف کرد یا باید به راه های تعریف به وسیله غایت یا تعریف به وسیله روش شناسی مراجعه کرد؟ همچنین توضیحی در رابطه تعریف به وسیله علل اربعه (فاعلی، غایی، صوری، ...) بفرمایید.که ارسطو نیز در باره ی این تعریف در کتاب ((درباره ی نفس)) نکات جالبی فرموده است. بنده در حال فراهم کردن مقدمات ازواج هستم اگر میشود برایم دعا کنید. در ضمن بنده تهران هستم برای توفیق پیدا کردن برای دیدن حضوری شما هم دعا کنید. ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: وقتی متوجه هستیم هرآنچه به صورت وَحی بر قلب مبارک رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» نازل می‌شود ریشه در اُمُ الکتاب دارد و منشأ آن یک حقیقت نفس‌الأمری است نمی‌توانیم وحدت آن را اعتباری بدانیم بلکه کثرتی است که عین وحدت است در عین حال اشکال پیش نمی‌آید که از طریق عوارض ذاتیه‌ی آن متوجه حقیقت آن شویم. به تعبیر علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» دین الهی از توحید شروع می‌شود و به عقاید و اخلاق و احکام تقسیم می‌گردد و باز از طریق همان عقاید و اخلاق و احکام به توحید رجوع داده می‌شود. به همین جهت می‌توان دین را با نظر به غایتی که دارد – که همان توحید است - تعریف نمود و معلوم است در این رابطه روش دین نیز نظر به غایت خود دارد. با این توضیح می‌توانید علل اربعه‌ی آن را تبیین بفرمایید و علل فاعلی آن را ربوبیت خداوند در نظر بگیرید و علت صوری آن را احکام الهی بدانید. موفق باشید
1410

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام به محضر استاد شاید این متن کمی طولانی باشد ازاین بابت پوزش میخواهم .دانشجویی 22 ساله از مازندرانم که الان در یکی از دانشگاه های تهران مشغول تحصیلم الان حدود یک سال است که باسیر مطالعاتی شما اشنا شده وتقریبا در عمل هم موفق بوده ام از اول سعی کردم نماز رو درست کنم وبعد در خوردن غذا خیلی دقت کردم بعد هم شب زنداری ها رو شروع کردم وبعد خدا کمک در ماه رجب تونستم 25 روز را روزه بگیرم اما همه ی اینها زمانی که دا خل تهرانم مثلا وقتی تابستان رفتم خونه دیگه نتونستم ازنها رو تکرار کنم حتی خیلی از نمازهای صبحم قضا شد کنترل رو غذا نداشتم وهمه چیز از دست رفت تا اینکه دوباره امسال شروع شد باز خدا کمک دزباره شروع کردم دوباره کنترل روی غذا و زبان شروع کردم حتی دهه اول ذی الحجه رو روزه داشتم اما باز دوباره رفتم خونه همه چیز از دست رفت باز نتونستم خودم رو کنترل کنم خودتون هم میدونید این بالا پایینها خیلی ادم رو عقب میندازه نمیدونم اشکال از خودمه یا از فضای خونمونه فضای خونمون هم فضای مثبتی نیست بامن مقابله میکنن با طولانی کردن نماز هایم با روزه گرفتن با نرفتن به عروسی وچیز های دیگه . اقای طاهرزاده کمکم کنید که چطوری میتونم از این اشتباهات بیرون بیام اگه استاد اخلاقی رو هم تو تهران میشناسید به من معرفی کنید یا شماره ای از خودتزن به ما بدید تا ان شا الله ما بتونیم بهتر این راه رو ادامه بدیم باز هم عذرخواهی میکنم . برام زیاد دعا کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: بنا را بر این بگذارید که به جامعیت برسید تا بر شرایط ‌های مختلفی که پیش می‌آید حکومت کنید. با این‌همه به خودتان سخت نگیرید و در شرایط خانه مطابق آن شرایط دینداری کنید نه مثل وقتی که در دانشگاه اختیار دست خودتان است و لازم است در خانه در امور مباح با بقیه هماهنگ باشید. موفق باشید
1282

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم روش برخورد با بیانات مقام معظم رهبری با سلام استاد گرامی چگونه با بیانات مقام معظم رهبری برخورد کنیم که دچار انحراف نشویم و دچار برخورد گزینشی ( به طور ناخواسته ) نشویم؟ آیا می توان به صورت کار با الفاظ به بیانات معظم له پرداخت همان گونه که در تفسیر قرآن با الفاظ آن سر و کار داریم؟ متشکرم التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام وقتی پذیرفتیم ایشان یک انسان حکیم و با تقوا هستند با حساسیت خاصی به سخنان ایشان دقت می‌کنیم و آن‌ها را دنبال می‌نماییم و در نتیجه پس از مدتی روح کلام ایشان را درک می‌نمائیم و محکمات و متشابهات سخن ایشان را تشخیص می‌دهیم با این تأکید که متشابهات سخنان حکیمان همواره باید با محکمات شان تبیین شود وگرنه گرفتار برخورد سلیقه‌ای می‌شویم. موفق باشید
1198

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم خدمت استاد گرامی : استاد بنده چند وقتی است که پی برده ام حواسم را در یک لحظه نمی توانم به چند موضوع متمرکز کنم (به خصوص در محیط کار) به عبارت دیگر وقتی تعداد کارها بیشتر از یک مورد می شود دیگر نمی توانم فکرم را متمرکز کنم وحواسم پرت می شود البته این را بگویم که در مورد کار های تک بعدی خیلی خوبم اما چند تایی نه لطفا" مرا راهنمایی کنید ؛همچنین با این مسئله هم مواجهم که اعتماد به نفس خودم را در هر زمبنه کار وتحصیل که بدست آورده ام زود از دست می دهم خواهشا" بنده را راهنمایی کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: باید در کنار مطالعه‌ی امور تجربی به مطالعه‌ی امور عقلی نیز مبادرت کنید. موفق باشید
925

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز. تشکر بابت جوابگویی به سوالات در صفحه 114 کتاب آشتی با خدا جمله زیر گفته شده:"هستی ما که همان نفس ماست، دارای خیال و خصوصیات عقلی و سایر قواست" سوال: نفسی که دارای یکسری لوازم و متعلقات از جمله خیال و خصوصیات عقلی است، آیا نمی توان چیستی آن یا چیستی متعلقات آن را مطرح کرد؟ در صفحه 110 همان کتاب گفته شده: "نفس، زن و مرد بودن برایش معنی ندارد" آیا این موضوع تضادی با مساله جنسیت انسانها در بهشت ندارد؟ اگر بهشت جسمانی نباشد، وجود زن و مرد در آنجا به این معنی است که نفس انسان زن و مرد بودن برایش معنا دارد(یا می توان گفت جسم مثالی زن و مرد بودن برایش معنی دارد، در اینصورت جنسیت منحصرا مربوط جسم فیزیکی دنیایی نیست). تنها در صورتی می توان پذیرفت که "نفس، زن و مرد بودن برایش معنی ندارد" که بهشت هم جسمانی باشد. چون وجود زن و مرد و مطرح بودن جنسیت در بهشت بنا بر آیات قرآن اثبات شده است.(و زوجناهم بحور عین، فِیهِنَّ خَیْرَاتٌ حِسَانٌ و ...) اگر کتب دیگری برای تکمیل یا ادامه مباحث کتاب "آشتی با خدا" وجود دارد، لطفا معرفی بفرمایید. التماس دعا. در راه حق و قرآن موفق باشید.
متن پاسخ
باسمه تعالی، سلام علیکم: فکر می‌کنم اگر مباحثی که در رابطه با سوره‌ی واقعه شده است را استماع فرمایید جواب سؤال‌تان داده شود. موفق باشید
20285
متن پرسش
سلام علیکم استاد: وقت بخیر: ابتدا می خواهم شرایط الان خودم را با قلم ناچیزم برایتان به تصویر بکشم. الان حس بچه ای را دارم که مدام به او داریم لغت و مفاهیم جدید را آموزش می دهیم ولی او به معنای واقعی کلمه از درک آن ها و دلایل و براهین اش عاجز است و فقط در مقام تایید برمی آید. می خواستم دغدغه های ذهنی خودم که پیرامون مطالعه صحبت های گرانقدر شما برایم به وجود آمده را با شما در میان بگذارم. به امید باز شدن راهی جدید. شما به عقل تاریخی ای می پردازید و آن را تعبیر به عقلی غیر از عقل متافیزیک و مرده می کنید که کمی آدم را فراتر از جایگاهی می برید که اکنون در آن در حال گذر کردن است. و او را به آینده و حس حضور تاریخی دعوت می کنید که هم شیرین است و هم رسالت تاریخی افراد را شفاف تر خواهد کرد. به نظرم ما از این مرحله که باید فعالیت های از جنس دیگری را متناسب با شرایط تاریخی حال حاضر برای خودمان ترسیم و تعریف و عملیاتی کنیم عبور کرده ایم اما حال سوالی که پیش می آید این است که چه کنیم که این مطالب فقط در عالم انتزاع به سر نبرند و با الان ما پیوند بخورند..!؟ گاهی اوقات با خواندن مطالب آدم حس پذیرش متن را در وجود خودش احساس می کند و راستی و درستی آن را قطع به یقین باور می کند ولی پس از فکر درباره ی آن به آدم حس علوم ماورایی و دور از ذهن بودن دست می دهد. به گونه ای که شاید نتوان برای هرکسی بازگو کرد. اما این عقلی که باید متناسب با زمانه ما باشد و به قول امام صادق (علیه السلام)به شناخت زمانه ما کمک کند چه طور می خواهد قلب ما را در بگیرد؟!! چگونه می توان به این دست پیدا کرد که کاری که فعلا در حال انجام آن هستیم همان کاری است که حضور تاریخی ما آن را می طلبد! و در جواب یکی از پرسشگران بیان کرده بودید که شما فقط با قلب خود را آماده کنید تا انقلاب اسلامی شما را در بگیرد، این موضوع چگونه محقق خواهد شد.!؟ چگونه می توان با این عقل به کارآمد نبودن آینده ی دنیای توسعه یافته برای حال خودمان رسید؟ نمی دانم چرا به دنبال پاسخ روشنی برای این موضوعات می گردم با اینکه می دانم اینها همه معارفی هستند که باید تدریجا متناسب با ظرفیت هر شخصی بر دل و جانش وارد شوند. ولی خود این ایجاد ظرفیت هم جای سوال دارد. از توجه شما نهایت تشکر را دارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دقیقاً آن احساسی که در خود دارید نحوه‌ای از عبور تاریخی است. عبور از تاریخِ متافیزیک. ولی این‌طور نیست که سیطره‌ی روح متافیزیکی به راحتی عقب‌نشینی کند، بلکه دائم می‌خواهد موضوعات را در حیطه‌ی خود بشناسد و از این جهت است که شما می‌مانید چگونه حسّ تاریخی یا کشف تاریخی را دنبال کنید زیرا آن عقل، یعنی عقل متافیزیک باز به میان می‌آید و می‌خواهد در حیطه‌ی خودش مطلب را جستجو کند و ما باید هوشیار باشیم که این‌جا جای خطاب «واخلع نعلیک انّک بالواد المقدس طوی» است. یعنی باید نعلینِ عقل نظری و عملی را از پایِ جان بیرون کرد، زیرا حقیقتْ عریان و پیداست و در صحنه‌ی تاریخ انقلاب اسلامی به شکوفایی و گشودگی به میان آمده است به همان معنایی که ماورای این نوع عقل‌های حساب‌گر، شهید حججی را می‌فهمیم ولی در همان لحظه اگر به عقل رجوع کنیم، پیش خود می‌گوییم نمی‌فهمیم چرا نسبت به آن شهید بزرگ چنین احساسی را داریم. می‌گویی چگونه این «یافت» را به بقیه بگویم، روح بقیه آن را می‌شناسد، تنها باید متذکر شد. موفق باشید    

18550

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: طلبه هستم و سیر مطالعاتی ها را شروع کردم و اینکه بعضی می گویند سیر مطالعاتی اول بزرگان را بخوانید آن هایی که علمیت بین مردم زیاد هست اول آن ها را بخوانید با یک مثال بیشتر روشن کنم اول کتاب های مثل علامه حسن زاده آملی بخوانید بعد کتاب های شما در صورتی که خیلی دوست دارم اول سیر شما را بخوانم بعد کتاب های دیگر. حالا سوال این شد ما وقتی بزرگانی داریم اول باید کتاب های آن را بخوانیم بعد کتاب هایی پایین ها را؟ اگر در کلام بی ادبی هست خییییییییییلی ببخشید قصد جست رو اصلا ندارم به شما که در حوزه ریشی سفید کردید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انشاءاللّه عرایضی امثال بنده مقدمه‌ای باشد برای فهم سخنان آسمانی و ملکوتی علمایی مثل علامه حسن زاده آملی. موفق باشید

17418
متن پرسش
سلام: خاطرم هست یکی از آیات قرآن درباره مضر بودن قرآن برای گروهی (مثلا منافقان) سخن گفته بود. 1. آیا همچین چیزی صحت دارد؟ 2. کدام آیه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در آیه‌ی 26 سوره‌ی بقره می‌فرماید: مؤمنین متوجه‌ی مثال‌هایی که خدا در قرآن می‌زند هستند ولی کافران می‌گویند این چه مثالی است که خداوند می‌زند؟ در حالی‌که با این مثال تعداد زیادی از افراد هدایت می‌شوند و تعدادی نیز گمراه می‌گردند و گمراه نمی‌گردند مگر کافران. آیه این‌چنین است: «إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيي‏ أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثيراً وَ يَهْدي بِهِ كَثيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقينَ».

مولوی می گوید: وقتی نکته ها خیلی دقیق و لطیف باشد، اشخاص لایق را بالا می برد ولی در مقابل افراد نالایق را گمراه می کند:

::از خدا می خواه تا زین نکته ها *** در نورزی ور رسی در منتها::

و سپس اشاره به همین آیه می کند و می گوید:

::زانکه از قرآن بسی گمراه شدند *** زین رسن قومی درون چه شدند::

کلمه رسن که به معنای ریسمان و طناب است، از خود قرآن استفاده شده است. آنجا که قرآن تعبیر حبل الله فرموده یعنی ریسمان خداست.

::مر رسن را نیست جرمی ای عنود *** چون تو را سودای سر بالا نبود::

می گوید: با ریسمان قرآن عده ای به درون چاه رفتند، در حالیکه ریسمان، ریسمان است هم می توان به وسیله آن بالا رفت و هم می شود به وسیله آن پایین رفت. ریسمان گناهی ندارد.

  موفق باشید

16663
متن پرسش
"انقلاب در حجاب ایدئولوژی انقلاب" بسم تعالی سلام استاد: مزاحم شدم تا شاید بتوانم كمي از حال و هواهای نه چندان منظم خود را به عرض رسانم به امید این که فایده ای برای خودم و مخاطب داشته باشد. مدتی پیش در جلسه ای از اهل تفکر بودم که حضرتتان و دو تن دیگر از اساتید اهل اندیشه، به طرح پرسش هایی برای تفکر و تعمق و تامل می پرداختید. یک نکته این که بنده هر وقت دغدغه های تفکری و اجتماعی و انقلابیم متورم و فعال می شود به تبعش سردردم هم. از سر همین دغدغه ها شروع می شود بنابراین بلافاصله پس از شروع صحبت تان سردرد های حقیر آغاز شد و کشمکش های درونی، مرا وارد نزاع دو طرفه با خود کرد. شاید بگویید چرا این را با شما در میان گذاشم؟ هدفم از گفتن این مطالب این است که بگویم مساله خیلی برایم مهم و اساسی است. و من در این احوال، حال کسی را دارم که سقف خانه اش بر سرش هوار شده و مضطرانه نفسش زیر آوار هزاران فکر و دغدغه بند آمده. حقیقتا مدام مشغول به رفت و آمدِ در اين وضعيتم، منتها تنها تفاوت، در شدت و ضعفش هست كه هر بار بر دوشم اين سنگین، سنگین تر مي شود و این سینه، تنگ تر. البته شاید برخی از ین سخنان، برداشت شعار، یا زیاده گویی کنند اما بنده سعی کردم در این سخن خود باشم. تاریخ امروزِ آدمی، تاریخ عجیبی است. فکر می کنم باید نام این دوران را «تاریخ برزخ بشری» نامید. تاریخی که انسان در دوگانه ها و صدگانه های تصمیم، رها شده است، اینجاست که تَشتُت و کثرت ها خوره ی جان می شود و بشر در سرگردانیِ حول ناکی قرار می گیرد. از آنجا که امروزه آدمی هویت اصیل خود را گم کرده و بدون خودآگاهی به مشتی ناصیلِ پوشالی چنگ زده، پس بدیهی ست که در برزخ تصمیم ها قرار بگیرد چرا که هر بار به زعم خود تصمیم قاطعی گرفته ولی باز از جهتی در لبه ی پرتگاه بوده، او مدام لغزیدن های خود را تجربه کرده و آخر نتوانسته به تصمیم تمام شده ای برسد. واقعا چنین مسیری «پولادین مردی» و «عارفْ انساني» مي خواهد تا در اين برزخگاه با تمام سستی هایش به محکمی قدم بردارد و در عین حال بتواند جمع اضداد کند. مزاج دهر تبه شد درين بلا حافظ كجاست فكر حكيمي و راي برهمني واقعا چطور می شود بین «دین»، «سیاستم ، «عدالت» ، «تفکر» و... را که هر کدام در زیر خرواری از معانی دفن شده اند جمع کرد؟ و اصلا آیا ذاتا جمع شدنی هست؟ راه ما کدام راه است و ما واقعا باید در کدام منزل مسکن گزینیم؟ نزاع توسعه یافتگی و نیافتگی چه نسبتی با زمین ما که در آن انقلابمان صورت گرفته دارد؟ انقلاب ۵۷ که به زعم کثیر متفکران و عالمان، آن پدیده ی تاریخ قرن اخیر است، در تاریخ امروز چه جایگاه و حضوری دارد؟ این پرسش ها و امثال این ها برایم بارها به جواب هایی رسیده اما نتیجه اش جز عمیق، دقیق و پیچیده تر شدن همین پرسشها نبوده _ اما به عنوان جمله ی معترضه این نکته را باید گفت که شاید بشود حیرت از این پرسش ها را تحمل کرد ولی وحشتناکیِ غیر قابل تحملِ ماجرا آنجاست که عده ای و یا بهتر است بگویم اکثرا گمان کنند این دست، مسائل چیزی نیست که قابل تامل باشد. و به راحتی می شود از کنارش عبور کرد. واقعا نام این را «انحطاط» نباید گذاشت؟ نمی خواستم اینقدر سخنِ مقدمه ام به درازا کشیده شود اما این قلم بود که مرا با خود برد، بگذریم. چند سطر بالاتر گفتم حال کسی را دارم که سقف خانه اش بر سرش هوار شده و مضطرانه نفسَش زیر آوار هزاران فکر و دغدغه بند آمده آری در دو گانه ای از باید و نباید قرار دارم که از هر طرفش آغشته به حُسنی است اما امکان آلوده شدن به آفتی را هم داراست. از یک طرف با دغدغه های انقلابیم که از درون می جوشد به یقین رسیدم که در این دوران برای آرمانهای پیش رویمان، «باید کاری کنیم» در جایی از شهید عزیز سید مرتضی آوینی جمله ای خواندم که با جانم یگانه و با وضعم سازگار بود. او می گفت: «تحول تاریخی بشر جز از طریق انقلاب ممکن نیست، آنان که این نظریه را نمی پذیرند، به وضع موجود دل بسته اند. در درون انسان، میلی برای ماندن هست و میل دیگری هم برای رفتن؛ و این دومی قوی تر است.» این دغدغه و باید همچون آتشی جان مرا می سوزاند و به من اجازه ی نشستن و «در سکون مرداب وار» بودن نمی دهد و ندایی درونی بر سر جانم فریاد می زند که برخیز و حرکت کن، برخیز و کاری کن و این همان حسن کار ماجراست اما چه بگویم که وقتی در مسیر این«باید و کاری کن» قرار می گیرم به جای اینکه به آهنی برای آهنگری آتش جانم برسم با آب سردی مواجه می شوم که همه ی سوز و آتش و حرارت جانم را سرد و خاموش می کند و مرا از حرکت و کار منصرف می کند چرا که تا قصد راهی را می کنم می بینم جز دچار آفت عمل زدگی ها و ایدولوژی ها شدن مرا حاصلی نیست. اینجاست که آن شور و فعلیت انقلابی منفعل می شود. دکتر داوری در کتاب فلسفه در دادگاه ایدوئوژی می فرمایند: «اکنون در همه جا و به خصوص در جهان در حال توسعه، همه چیز با میزان و ملاک ایدویولوژی و سیاست سنجیده می شود یا درست بگویم فلسفه و هنر و حتی دین را در دادگاه ایدئولوژی محاکمه می کنند.» مدتی پیش که فضای جامعه مشغول ماجراهای سیاسی و انتخابات بود و جولانهای حزبی، داغ داغ بود وقتی با برخی دوستان گفت و گو می کردم سعی کردم صحبت و اشاره ای بیرون از فضاهای حزبی داشته باشم به طوری که از صحبتم برداشت های جناحی نداشته باشند اما بعد از گذشت مدتی طولانی از بحث جز سردرد برایم نتیجه ای حاصل نشد چرا که اینقدر سیاست زده گی بر فضای کلام ما استعلا داشت که نفسی برای نفس کشیدن در گفت و گوی معطوف به حقیقت پیدا نمی شد و نه زبان خود را زبان حقیقت گوی فراتر از ایدولوژی ها و حزب ها دیدم و نه گوش مخاطب را گوش شنیدار حقیقت دیدم. اما از طرف دیگر دغدغه های تفکریم هم مرا به این سمت و سو می کشاند که می بینم در مقابلم یک «نباید» نیز قرار دارد که می گوید ما در وضعیتی از انحطاط تاریخی قرار داریم که انسان امروز باید سعی کند کاری نکند، یکی از اساتید اهل تفکر، نقل قولی از جناب دکتر داوری آوردند که در جواب سوال کسی که از ایشان پرسیده بود درین دوران چه کار باید کنیم؟ با این مضمون پاسخ داده بودند که «فکر می کنم باید سعی کنیم کاری نکنیم». در دورانی از انحطاط قرار گرفته ایم که تفکری برای تذکر ما در صحنه وجود ندارد به نحوی که هر پرسش بنیادیی که می خواهد به صحنه بیاید در میانه ی راه زیر بار هزاران سوء تفاهم خفه مي شود و هزاران حجاب به حجاب جان او افزوده مي شود. اينجاست كه آن «نباید» برای انسان خود نمایی می کند و من با خود می گویم همان بهتر که سکوت پیشه کنم و در «انتظار» مددی بنشینم که البته این انتظار خبر از یأسی می دهد که این خود نویدی است چرا که وقتی انسان به ضعف خود، خود آگاه شود و از خود مایوس شود قسمتی از راه را نیز طی کرده به قول شهید آوینی «یاس انگار اگر به علت یاس خویش وقوف یابد، در واقع از آن عبور کرده». اما چه کنم که این هم خود دارای آفتیست، آفتش چیزی نیس جز انزوا، گوشه نشینی و عُزلت که در عين بي تاريخي است و این خود نشان از نحوه ای «غفلت»، «وحشت» و «اکنون زدگی» است سید مرتضی آوینی در «آخرین دوران رنج» این گونه می گوید «ناظران بعد از نیچه را دیگر گرداب بلا. بلعیده است و نمی توانند جز به (اکنون) چشم بگشایند؛ گذشته را نیز با همین چشم می بینند و آینده را نیز در استمرار همین اکنون می یابند؛ چونان که گرفتار حریق گشته است که از غیر اکنون و این وحشتی که بر جانش مستولی است تصوری ندارد. ... درحال اسیر است؛ نه از دیروز تصوری دارد نه از فردا.» خلاصه حضرت استاد من درین کشاکش برزخ گونه ی قرار و بی قراری و باید و نباید در رفت و آمدم و پای ایستادن نیز ندارم و در پایان این سیاه گویی و زیاده گویی هایم می گویم اگر علی علیه السلام به قول و سخن دکتر شریعتی که می گوید «علی تجسم عدالت مظلوم در تاریخ بشراست، علی نه تنها قرآن ناطق است بلکه آزادی ناطق است عدالت ناطق است انسانیت متعالی ناطق است و همه ی رنج ها...[که انسانیت دیده]...در چهره ی علی در حلقوم علی می نالد و رنج علی این است ...» پس «ای علی ای شیرمرد خدا و مردم، رب النوع عشق و شمشیر «ما شایستگی شناخت تو را از دست داده ایم» شناخت تو را از مغز های ما برده اند» اما ما منتظریم به این امید که "عشق تو را علی رقم روزگار، در عمق وجدان خویش، در صف پرده های دل خویش، همچنان مشتعل نگاه داشته ایم» آیا این پرسش جای تامل ندارد که اگر ما شایستگی شناخت حقیقت را در این تاریخ از دست داده ایم به این دلیل است که مرگ آگاهی را از دست داده یم؟ آیا غیر از این است که وحشت نیست انگاریِ اومانیستیِ امروز، ما را فرا گرفته است و غافل از اصل خویش که همان بقاء و جاودانگیِ خلیفه اللهی است شده ایم در پایان شهید آوینی در وصف مرگ از زبان امیرالمومنین چنین می گوید «نفس های انسان گام هایی است که به سوی مرگ بر می دارد. حضرت علی علیه السلام سخنان ازین دست که همه مالامال از مرگ آگاهی باشد بسیار دارد.... مرگ آگاهی یعنی این که انسان همواره نسبت به این معنا که مرگی محتوم را پیش رو دارد آگاه باشد و با این آگاهی زیست کند و هرگز از آن غفلت نیابد. مردمان این روزگار سخت از مرگ می ترسند و بنا بر این شنیدن این سخنان برایشان دشوار است اما حقیقت این است که زندگی انسان با مرگ در آمیخته است و بقائش با فنائش... مرگ پایان زندگی نیست آغاز حیات دیگری است ... حقيقت اين عالم فناست و انسان را نه برای فنا که برای بقا آفریده اند «...خُلِقْتُ للْبَقاء لا للْفناء...»". نیمه ی رمضان/۹۵
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اجازه دهید از آخر شروع کنیم و معنایِ مرگ‌آگاهی که مقام فتحِ همه‌ی امکاناتی است که بشر برای زندگی می‌یابد. و آن وقتی است که خود را نه‌تنها از گذشته و آینده، حتی از «خود» آزاد کنیم و با وجودی روبه‌رو شویم که عین لاوجودی و به تعبیر صدرالحکماء، عین ربط است و لاغیر. وجودِ معلّقی است که هیچ‌چیز نیست تا بخواهد «چیزی» شود، تنها «چیزی‌شدنش» با نظر به هیچ‌بودنش برایش ظهور می‌کند. هیچ‌بودنی که تنها به سویِ حق‌بودن، او را معنا می‌دهد و این حقیقتاً فتح بزرگ تاریخی است که با حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» شروع شد، آن‌گاه که در آخرین کلماتش یعنی آن کلمات معنابخشی به همه‌ی عالم و آدم، ندا سر داد: «مگر بيش‏ از اين است كه فرزندان عزيز اسلام ناب محمدى در سراسر جهان بر چوبه‏هاى دار مى‏روند؟ مگر بيش‏ از اين است كه زنان و فرزندان خردسال حزب اللَّه در جهان به اسارت گرفته مى‏شوند؟ بگذار دنياى پست ماديت با ما چنين كند ولى ما به وظيفه اسلامى خود عمل كنيم». و این ترسیمِ یک زندگی کامل در این تاریخ است که هم با انقلابی‌بودن و هم با بی‌عملی همساز می‌باشد. در چنین فضایی انسان با تمام وجود، یک عزم می‌شود و آن؛ مقابله با هرچیزی که حقیقت انسان را به حجاب برده است؛ و در عین انقلابی‌بودن، گرفتار سطحی‌نگری‌های روزمرّه نمی‌گردد که موجب خاموش‌کردنِ عزم انسان گردد. معلوم است که درکِ حضوری تاریخ کار آسانی نیست که زبانِ امروزین توان گزارش‌کردنِ آن را داشته باشد، ولی شاید تذکری را به زبان آورده باشم که موجب گشودگی افقی گردد و به جای «فهمیدن» و در حافظه‌سپردن، «تفکری» را به میان آورد که با هیچ فهمیدنی قرار نگیرد و همچنان «تفکر» باقی بماند. در این صورت مسلّم دیگر تقابلی بین انجام‌دادن و انجام‌ندادن برای ما نمی‌ماند که در فشار آن قرار گیریم و به گفته‌ی شما سؤالات‌مان چون آواری بر سرمان خراب شود. موفق باشید   

16207
متن پرسش
سلام استاد: به نظر حضرت عالی با توجه به فضای حاکم بر جهان و غلبه مدرنیته و مادیت بر زندگی ها و بر اذهان و تغییر سبک زندگی ها آیا امکان این وجود دارد که منِ جوان خودم را چون آیت الله قاضی و آیت الله بهجت بسازم؟ امکان سیر و سلوک وجود دارد؟ اگر وجود دارد راهش چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هیچ‌وقت راهِ رجوع به پروردگاری که ولیِّ مؤمنین است، بسته نمی‌شود. در این تاریخ این راه را حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در مقابل ما گشوده‌اند. شهداء از یک جهت در این مسیر قرار گرفته‌اند و به عالی‌ترین نتایج ممکن دست یافتند و از یک جهت دیگر نیز می‌توان با آثار ایشان مثل تفسیر سوره‌ی حمد و کتاب «مصباح الهدایه» و کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» در این مسیر قرار گرفت اگر همّت لازم در ما باشد، إن‌شاءاللّه. موفق باشید

13608
متن پرسش
سلام: خسته نباشید. استاد بعد از کار کردن روی برهان صدیقین. داشتم روی نزول و هستی نازله و مثالی که فرمودید فکر می کردم که به یه چیزی رسیدم. نمیدونم درسته یا نه. (اگر یه هستی مطلق داریم بقیه ازون نازل شدن. مثل خورشید که پرتوها از اون نازل شدن. حال اگر کمی دقت کنیم ما به پرتوهای خورشید میگیم(پرتو) به خورشید هم میگیم خورشید. ولی گفتن ما مهم نیست. در متن واقع پرتو خورشید هم همان خورشید است. آیا در مورد حضرت حق هم همینطور است؟ یعنی هرچه هست خداست و ما با توجه به وهم خود آنها را نامگذاری کردیم یا فکر می کنیم چیز دیگری هستند. بقول جناب محی الدین بقیه چیزها در عالم وهم هستند؟ استاد کمی توضیح بدهید که ان شاءالله بتوانم جلوتر بروم. ممنون. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این از نکات دقیق توحیدی است و به گفته‌ی محی‌الدین؛ حضرت حق همواره از طریق اعیان ثابته‌ی مخلوقات در صحنه است. لذا است که انسان موحد محدودیت مظاهر را به اعیان نسبت می‌دهد و حقیقت وجودی آن‌ها را به خدا مربوط می‌داند و معنای «سبحان اللّه والحمداللّه» به همین معناست. موفق باشید

13466
متن پرسش
به اساس دین شک کرده و میگه عقل آیا اقتضا می کند که خرج کنیم بنزین بسوزونیم بریم خارج از شهر و برگردیم تا روزه مون را بتونیم بخوریم؟ این دینه؟ من بخاطر دفاع از دین گفتم ممکنه مراجع و فقها اشتباه کنن و روزه خوردن بدلیل مسافرت و سختی آن عقلانی ست اما 20کیلومتر رفتن و برگشتن و روزه خوردن را دین نگفته. نظر شما چیه؟ نمیشه برای کسی که خیلی پایبند نیست از «تعبد» حرف زد استاد. کجایی استاد؟!! أین؟ متی؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مسائل فروع دین ابتدا باید وجه عقاید و جایگاه بندگی افراد روشن شود تا جایگاه فروع دین در متن عقاید، خود را بنمایاند. آری! آن‌کسی که بندگی خود را درست بشناسد و متوجه باشد برای نفی خود و ظهور حق در قلب و روانش باید احکامی را بپذیرد، نگاه او به این نوع دستورات، نگاه دیگری است می‌فهمد که حضرت حق از طریق اطاعت ما از دستوراتش بر قلب ما جلوه می‌کند و لذا نگاه‌های کمّی و حسّی به موضوع ندارد. موفق باشید

12656

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز و با آرزوی قبولی طاعات و عبادات: نظر شما در مورد شخص آقای حسین الهی قمشه ای (فرزند قمشه ای معروف) چیست من در صحبت های شما تمجیداتی در مورد پدرشان شنیده ام ولی در مورد فرزندشان نه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پدرشان که انسان فوق‌العاده‌ای بودند. صحبت‌های فرزندشان برای مردم معمولی خوب است، ولی نه آن‌که  سیر و سلوکی را در مقابل مخاطبانشان بگشایند. موفق باشید

12556
متن پرسش
سلام علیک استاد گرامی: با توجه به اینکه قدم اول در عرفان عملی یقظه است و رفع انانیت، این مرحله با سفر دوم محقق می شود. آیا اهل کرامت در سفر اول هستند هرچند قصد سلوک نداشته باشند؟ و با توجه به اینکه در انتهای سفر اول فرد به توحید نفس خودش می رسد و در این حالت می تواند کرامت از خود نشان دهد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید و حتی ممکن است جلوتر هم بیایند، ولی قصد آن‌ها نفی إنانیت نباشد و لذا از قدرت خود حیرت هم بکند. ولی همان‌طور که در جواب سؤال 12555 عرض شد در راه توحید انسان باید اراده‌ی خود را در اراده‌ی الهی فانی گرداند. موفق باشید

11485
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: چه کار کنیم که برخی از سوالات و خیالات بیهوده و شاید پوچ مثلا دراعتقادات که خودمان هم می دانیم این سوالات و خیالات پوچ و بی ارزشی هستند و جواب آنها کاملا مشخص است برای ما بوجود نیاید و فکرمان را مشغول نکند؟ در هنگام آمدن اینگونه خیالات و سوالات و افکار چه تدبیری و روشی پیش بگیریم که دیگر اینگونه افکار و سوالات بروند و نیایند؟ لطفا راهنمایی کنید. با تشکر فراوان التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» إن‌شاءاللّه کمک می‌کند. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید

9024

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم: با سلام خدمت خدمت استاد عزیز: بعضی از بزرگان را می بینیم که دارای سجده های طولانی هستند، ولی پیشانی آنان جای سجده ندارد چه باید کرد که جای سجده در روی پیشانی نماند؟ این حقیر تسبیحات حضرت زهرا (س) را در سجده می گویم با توجه به این که روایتی ظاهرا در این مورد نیست آیا این کار باعث تقرب می شود یا خیر؟ با تشکر از استاد عزیز، خداوند بر توفیقات شما و استفاده ما بیفزاید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شما کار خودتان را بکنید و بقیه را به خدا واگذارید. مانعی ندارد که به امید قرب بیشتر، تسبیحات را در حال سجده بگویید. مهر را پهن انتخاب کنید. موفق باشید
8489
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز من در مورد مطلبی که فرمودید حیران شدم و چون استاد عزیز ما هستید فرمایش شما برای ما بسیار مهم است .شما فرمودید وقتی انسان با جنبه‌های حقانی مخلوقات در شهودی قلبی روبه‌رو شد، او می‌ماند و خدای خود. بارها حضرت عالی فرموده اید عارف با سلوک فنای خود را بیشترمی کند آیت الله جوادی می فرمایند:مثلاً بزرگ‌ترین عالم یا هر انسانی که به هویت اصلی خودش پی برده باشد به حداقلها و حدوسطها اکتفا نمی‌کند. آن انسان می‌خواهد مثلا علامه طباطبایی یا انیشتن باشد. انسانها در طیفهای مختلف فکری و بینشی به هویت خودشان پی برده باشند به حداقلها اکتفا نمی‌کنند. اگر کسی دنبال علم باشد اشباع نابردار است. دنبال سیر و سلوک و عرفان و معنویت باشد حدّ یقف نمی‌شناسد. چون هویت اصلی انسان بر اساس آن فطرت گرایش به کمال مطلق دارد. تأله وجودی که در انسان است این را مطالبه می‌کند. پس انسان به تعبیر قرآن صیرورت دارد صیرورت یعنی شدن، حرکت و تحول نهادی و نهانی و درونی که انسان از مرحله‌ای وارد مرحله دیگر می‌شود. آیت الله شاه آبادی از ائمّه علیهم السلام روایت می­کردند که شما هر وقت محتاج می­شوید دست به دامن ما شوید و ما هر وقت گرفتار می­شویم دست به دامن مادرمان می­شویم. گرفتاری و احتیاج ائمّه (علیهم السلام) همان مقامات قرب الهی است که حد یقف ندارد آیت الله مظاهری میفرمایندیغمبراکرم ذیل این آیه ی شریفه به امیرالمومنین(ع) می فرماید:یا علی مراد این است که متقی سوار می شود و بواسطه ی آن سواری اش دائما در حال حرکت است به سوی قرب خدا در حرکت است به سوی خدا، می فرمایند مراد از این آیه ی شریفه که می فرماید« یوم نحشرالمتقین الی الرحمن و فدا» معنایش همین است که یک عده ای هستند در روز قیامت این ها سیر وسلوک دارندیک عده ای هستند این ها در روز قیامت دائما در سیر کمالی هستند.از این کمال به کمال دیگر، از آن کمال به کمال دیگرو حد یقف نیست برای این چنانچه برای خدا و مقام قرب خدا حدیقف نیست برای این انسان متقی هم حد یقف نیست و مرتب رو به کمال است علامه حسن راده می فرمایند: نه کلمات وجودی را نفاد است و نه نفس را حدّ یقف، بلکه اعتلای وجودی می یابد و به مقام وحدت حقّه ی حقیقیّه ی ظلّیه می رسد و خلیفه الله می گردد، بلکه به فوق مقام خلافت نائل می آید : حضرت امام مى فرماید: (اهل یثرب انسانیت هیچ مقام معلومى ندارند, زیرا در قوس نزول داراى مرتبه هیولانى که قابل تجلّى رب است بوده و به حسب قوس صعود داراى افق اعلا و حضرت احدیت مى باشند و مراد شیخ اشراق که مى گوید نفس انسانى ماهیت ندارد نیز همین است, یعنى نفس انسانى داراى مقام احدیت جمع حقایق خلقى و امرى است, پس هیچ ماهیت مشخص و ثابتى ندارد).2 استاد عزیز با توجه به این فرمودید عارف فنای خود را بیشتر می کند ؟آیا به نظر شما طی مراحل قرب الهی حد یقفی دارد؟ منتظر پاسخ سرنوشت ساز حضرتعالی هستم
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: آری ای عزیز! وقتی انسان به لطف و کرم حضرت حق و در زیر سایه‌ی بی‌مثال اولیاء معصوم«صلوات‌اللّه‌علیهم» توانست به جایی برسد که با جنبه‌ی حقّانی مخلوقات در شهود قلبی خود روبه‌رو شود، او می‌ماند و خدای خود. ولی فراموش نفرمایید که این تازه اولِ کار است زیرا از یک طرف حضرت حق را در آینه‌ی اعیان ثابته‌ی مخلوقات می‌نگرد - آن‌طور که خداوند خواست خود را در آینه‌ی اسماء بنگرد- و از طرف دیگر اسماء الهی بی‌نهایت است و با هر اُنسی عطش‌اش هزار برابر می‌شود و در یک کلمه او می‌ماند و خدای خود. بگذار این حرف سر به مهر بماند، که گفتن آن آسان است و رسیدن به آن .چه مشگل. زیرا همه‌اش ادعا است. گفت: «چیز دیگر ماند اما گفتنش.... با تو روح القدس گوید بی منش× نه تو گویی هم بگوش خویشتن.... نه من ونه غیرمن ای هم تو من× همچو آن وقتی که خواب اندر روی.... تو ز پیش خود به پیش خود شوی× بشنوی از خویش و پنداری فلان.... با تو اندر خواب گفتست آن نهان× تو یکی تو نیستی ای خوش رفیق .... بلک گردونی ودریای عمیق× آن تو زفتت که آن نهصدتوست .... قلزمست وغرقه گاه صد توست× خود چه جای حد بیداریست و خواب .... دم مزن والله اعلم بالصواب× دم مزن تا بشنوی از دم ز نان .... آنچ نامد در زبان و در بیان× دم مزن تا بشنوی زان آفتاب .... آنچ نامد درکتاب و در خطاب× دم مزن تا دم زند بهر تو روح .... آشنا بگذار در کشتی نوح× جز خضوع و بندگی و اضطرار .... اندرین حضرت ندارد اعتبار». موفق باشید
8281
متن پرسش
سلام علیکم متاسفانه نسبت به خداوند متعال سوء ظن زیادی دارم.همیشه فکرمیکنم آینده ام بد است.خوشبخت نمیشوم.کلا ناامیدم به خاطر اینکه خیلی در زندگی سختی کشیده ام.اما چه کنم که وارد قلبم کنم که خداوند قادر متعال و ارحم الراحمین است؟خیلی نگران آینده ام هستم و می ترسم پر از تنهایی باشد.
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: برای خود یک زندگی را تعریف نکنید و از خدا بخواهید آن زندگی را به شما بدهد. سعی کنید وارد مرحله‌ای شوید که به خدا بگویید چون تو را ربّ خود می‌دانم و می‌دانم رحمت تو واسعه است، پس هرچه تو می‌خواهی می‌خواهم، تا راه‌هایی در جلو شما باز شود که سعادت و خوشبختی شما در آن است. در ضمن از گوهر تواضع و مهربانی غافل نباشید. موفق باشید
نمایش چاپی