باسمه تعالی: سلام علیکم: از آیت اللّه بروجردی این موضوع را سؤال کرده بودند و ایشان فرموده بودند: «علت عاشق ز علتها جداست» لذا نه نیاز است که دیه بدهید و نه نیاز است که استغفار کنید، از خدا بخواهید به احسن وجه این دلدادگی را از شما قبول کند. مگر قصهی اویس قرنی را نشنیدهاید که وقتی فهمید در جنگ بدر دندان مراد و محبوبش یعنی محمد مصطفی«صلواتاللّهعلیهوآله» شکست، سنگ برداشت و دندان خود را به همان صورت شکست؟! آری! قصهی عاشق قصهی دیگری است، مافوق این عقلهای جزئی. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: کربلا ملکوتی و باطنی دارد بسیار وسیعتر از آنچه در صحنهی زمین واقع شد و خباثت دشمن در تقابل با وجه زمینی آن بزرگان، کمترین و پایینترین مرتبهی حادثه است. لذا نباید با مکشوفکردن مرتبهی نازلهی آن حادثه، افقهای بلند موضوع را به حاشیه برد. به همین جهت علمای بزرگ تأکید میکنند روضهخوانیِ مکشوف نشود و مسلّم وقتی حادثه در افقهای بلندتر آن ارائه شود، مرتبهی پایینتر آن محفوظ میماند و دفن نمیگردد. ولی این خطر در مورد عکساش بیشتر جاری است. موفق باشید
- باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که استاد فرمودند تنها از طرف ما باید آمادگی باشد، آمادگی برای پذیرش عشق یا شهادت. آمادگی آن است که در این موارد خودمان در میان نباشیم فقط حضرت حق در میان باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در جزوهی «ریشههای انقلاب اسلامی» اینطور نوشتهام: شاه زير فشار و تأكيد آمريكا جهت اصلاحات ارضيِ آمريكائي از ترس آيتالله بروجردي امروز و فردا ميكرد و مانند ديوانگان و به بهانه خطر كمونيسم از آمريكا اسلحه وارد ميكرد و بيشتر مردم را در سختي نگه ميداشت. در اين ميان حزب مردم با رهبري اسدالله عَلَم و حزب ملييون به رهبري اقبال، جنگ زرگري راه انداخته بودند. حضور علي اميني با اجازه دموكراتهاي آمريكا(كندي) نقش جناح مخالف را بازي ميكرد و آمريكا بدش نميآمد با مطرح كردن اميني در صحنه سياسي ايران، طوري جلوه دهد كه ايران از خفقان شاهنشاهي رسته است ولي شاه به نخست وزيري مهندس شريف امامي راضي شد (9/6/39 تا 15/2/40) تا ظاهر حكومت را آراسته جلوه دهد و به اصطلاح اينطور نمايش دهد كه حكومت دموكراسي شده، زيرا كندي متوجه بود براي ادامه حكومت آمريكا در جهان و جلوگيري از حكومتهاي كمونيستي بايد آزاديهاي نسبي و آمريكا پسند به ملتها بدهد و او كتاب « استراتژي صلح » را به همين قصد نوشت و مقصود او آن بود « نه آنچنان به مردم فشار آورند كه عصيان كنند و نه آنقدر رهايشان كنند كه قبلهاي غير از ارزشهاي آمريكائي در نظرشان ارزش پيدا كند ». و دولت شريف امامي و پس از آن دولت علياميني مأمور چنين سياستي بودند و به همين دليل هم هست كه اگر در اين دورانها اجازه تحرك سياسي در بين سياسيون و مذهبيون مييابيد نبايد به حساب توبه كردن شاه و درباريان گذاشت.
با درگذشت آيتالله بروجردي مشاوران امور مذهبي دربار به شاه توصيه كردند كه بايد مرجعيت تامّه شيعه خارج از ايران باشد. و حاصل همين توصيهها تلگرام شاه به جاي قم به نجف بود و براي اولين بار است كه با تلاش روحانيون آگاه و مدرسين آيندهنگر حوزه نام مرجعيت « آيتالله خميني » بر سر زبانها ميافتد. (بدون اينكه در اين راه خودِ امام قدمي بردارند).
اميني يعني نوه مظفرالدين شاه نظر كندي رئيس جمهور آمريكا را جلب كرده بود و به همين جهت به عنوان نخست وزير به شاه تحميل شد، به اميد انجام اصلاحات ارضي طبق نقشه و برنامه كاخ سفيد. در اين فريبكاري براي اينكه نشان دهند كشور داراي فضاي آزاد سياسي شده، مجبور بودند مقداري از فسادهاي دربار را نيز بر ملا كنند و مقداري از قراردادهاي چپاولگرانه شركتهاي مختلط (غربي - دربار) در همين راستا بر ملا شد تا از اين طريق اطمينان مردم را جلب كنند. در همين شرايط، فرصتي نيز به دست آمد تا بعد از خفقان چند ساله پس از كودتا نويسندگان و سخنرانان قدمهايي در جهت آگاهي مردم بردارند، هرچند دربار از اين حركات وحشت داشت و ميترسيد كه شايد اميني با اين حركات كُلّ سلطنت را بربايد. لذا با توطئههايي در گوشه و كنار و به وسيله نظاميان، كارهاي اميني را خنثي ميكردند. از طرفي اميني مجبور بود براي آبروي خودش هم كه هست در راستاي سياست اصلاحات ارضي مقداري از املاك خاندان سلطنت را نيز تقسيم كند، ولي اين به نفع دربار نبود هرچند دربار هم تلاش ميكرد كه در اين روشنفكرنمائي عقب نماند. اميني كه از پشتيباني آمريكائيها مطمئن بود روز به روز به كار خود سرعت ميداد و با اين كار دربار را از تحرك انداخته بود.
سال 1340 از سختترين سالهاي سلطنت شاه بود زيرا نه در داخل كشور پايگاهي داشت و نه اربابان آمريكائي ديگر به او نظر داشتند. در همين سال خبر رسيد كه آيتالله كاشاني در شرف موت است و شاه و دولت ميخواستند خود را مردمي جلوه دهند. يك روز صبح ساكنان محله پامنار، شاه را ديدند كه در حلقه محافظان خود به ديدار آيتالله كاشاني ميرود و او وارد خانهاي شد كه رژيم يك سال پيش دستور زنداني كردن صاحبخانه را داده بود. آيتالله كاشاني كه روزگاري پشت بزرگترين امپراطور استعماري را لرزانده بود (قبل از ورود به ايران در عراق و در مقابله با انگلستان) و به يك اشارهاش هزاران مسلمان در منطقه خاورميانه به حركت آمده بودند، با تن بيمار و لرزان نگاهي به شاه انداخت و ميدانست كه شاه ميخواهد از اين عيادت به نفع خود استفاده كند، ولي او بيمارتر از آن بود كه ممانعتي ايجاد نمايد و فردا هم فوت كرد.
شاه و اميني در بزرگداشت او با هم مسابقه گذاشتند. جنازه كسي كه بردن نامش از يك سال پس از كودتا ممنوع بود، به دستور شاه تشييع رسمي شد و اميني هم 5 روز عزاي عمومي اعلام كرد « اَللهُ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ امَنُوا » (خدا در نهايت مدافع مؤمنين است) مگر ميشود كسي خالصانه در خدمت اسلام حركت كند و عزت او محفوظ نماند؟
اميني با علماء قم نيز تماس داشت و در يكي از همين سفرها به بيت آيتالله خميني راه يافت كه فقط يك كلمه شنيد «با عمل به قوانين اسلام به سِمَتِ خود مشروعيت بدهيد». او در بازگشت به تهران به شاه گفته بود از در افتادن با اين روحاني بر حذر باشد!
شاه تصميم گرفت خودش مأمورِ اجراي خواستههاي كندي شود، و با تلاش توانست ملاقاتي از كندي بگيرد كه نهايتاً وقتي از اطاق رئيس جمهور آمريكا خارج شد، كاغذي در جيب داشت كه رؤس نظرات كندي را در آن يادداشت كرده بود كه اصول ششگانه انقلاب سفيد از آن بيرون كشيده شد و بدين وسيله شاه تاج و تخت خود را حفظ كرد. در پايان سفرش روزنامه اطلاعات نوشت:
« شاهنشاه اطمينان يافتند كه آمريكا پشتيباني سياسي و نظامي خود را از ايران ادامه خواهد داد، پرزيدنت كندي نيز اطمينان يافت كه شاهنشاه يك متحد استوار است كه تصميم قاطع به اصلاحات اقتصادي و اجتماعي دارند.»
و اين چنين حيله شاهانه كارگر افتاد و توانست اميني را از صحنه خارج كند و خود را به عنوان قهرمان اصلاحات ارضي نمايش دهد. نتايج اصلاحات ارضي كه عبارتاند از :
1. تغيير شكل اجتماعي ملت ايران و آماده ورود به بازار مصرف شدن
2. وابسته شدن كشور به دنياي صنعتي حتي در مناطق كشاورزي
3. شكستن روابط سنتي و خودكفايي روستايي و متصل شدن به روابط سرمايهداري
به مردم تحميل شد و با به دست گرفتن كار اصلاحات ارضي از طرف خود شاه و روي كارآمدن دولت اسداللهعَلَم برخورد و مقابله شاه با اصل دين و پيرو آن روحانيت، شروع شد. البته مباحث مفصلی در این رابطه مطرح است که آن را باید در کتابهایی که مباحث تاریخ معاصر را مطرح کردهاند، دنبال بفرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- شما صحت این نوع روایات کراهت قمر در عقرب را ثابت کن، بعد دنبال رفع عواقباش باش! با توکل به خدا جلو بروید و نگران نباشید 2- عقل، حجت باطنی خداوند است و بعد از عقل مشورت با اهل آن موضوعی است که دنبال آن هستید، مرحلهی سوم استخاره است. موفق باشید
سلام خدمت جناب استاد: اخیرا مقاله ای خواندم که به بحث عبور از شهید آوینی پرداخته بود. با این عنوان که چرا حزب الله نتوانسته فکر نوتری ارائه نماید. حقیر حس خوبی نسبت به این موضوع ندارم. حس می کنم تفکر شهید آوینی آنقدر وسیع است که خیلی زود است از آن عبور کنیم. اصولا تفکر شهید آوینی تفکر آخر الزمانی ست. نظر حضرت عالی چیست؟ http://epicbaz.com/
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا عبور از آوینی؟! مگر باید از شخصیتهای قدسی عبور کرد؟ چرا ادامهی آوینی نه! و چرا به تفصیلآوردنِ آن سخنان اشراقی را مدّ نظر قرار ندهیم؟! مسلّم آن کسی که آوینی را بفهمد، هرگز تصور عبور از او را نیز در خیال نمیگنجاند، بلکه تمام تلاشش در راستای به ظهورآوردنِ هرچه بیشتر اشارات آن حکیم متأله بزرگ است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع تفاوت عقلها، موضوعی نبوده است که در تاریخ تفکر گذشتهی ما محل بحث باشد. زیرا اندیشمندان ما در جمعی از تفکر ریاضی و فلسفی و کلامی و قدسی بهراحتی میاندیشیدند و سخن میگفتند تا اینکه در دوران جدید متفکرانی همچون دکارت پیدا شدند که در ذیل تفکر ریاضی خواست کار را جلو ببرد. و اما اینکه قرآن پس از طرح موضوعی خطاب میکند «افلا تعقلون» خطاب او به عقل انسانی است، همان عقلی که در فطرت هر انسان بهراحتی میتواند موضوعهای نزدیک به بدیهی را جمعبندی کند. ولی آنجا که میفرماید: «لقوم یعقلون» نظر به حقایق قدسی دارد و میخواهد ابعاد متعالی عقل را به صحنه آوریم تا آن موضوع را بیابیم. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر قیّم المیزان آنجایی که سه آیه به ترتیب بحث «یعقلون» و «یسمعون» و «یتفکرون» را میکند، نکاتی داشتهاند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همانطور که متوجهاید اسم «جواد» حضرت حق که اقتضای تجلیّات کمالی اسماء آن حضرت به اعیان ثابتهی ممکنات است، عین ذات حضرت حق است و این غیر فعل آن حضرت است که مبتنی بر نحوهای از مخلوقیت مخلوق است 2- حق «مخلوقٌ به» یعنی اینکه در آینهی امکان ذاتی ممکنات حضرت حق به وسعت ممکنات ظهور میکند و بدین معنا گفته میشود سریان حق در موجوادت هست، نه آنکه گمان شود حرکتی در کار است مثل آنکه نفس ناطقهی شما در قوهی بینایی شما سریان دارد و این به معنای حرکت نفس ناطقه در قوهی بینایی نیست. موفق باشید