بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
10196
متن پرسش
بسمه تعالی با سلام خدمت استاد طاهرزاده: به خدمت حضرت عالی می رسانم بنده و تنی چند از دوستان در دانشگاه فرهنگیان سمنان اقدام به تشکیل کانونی با عنوان «کانون فرهنگ، تمدن و انقلاب اسلامی» نموده ایم. این کانون قرار است در حوزه های مختلفی فعالیت کند و عمده فعالیت این کانون به این صورت است که حلقه های معرفتی تشکیل شده و طبق قراری که از هفته ی قبل بین اعضای حلقه گذاشته می شود تعدادی از صفحات کتاب خوانده شده و سپس در حلقه ها مباحثه می شود. مباحث این کانون به صورت سیر مطالعاتی صورت می گیرد که بر اساس کتب حضرت عالی است. مقدمه ی آموزشی این کانون سیر 3 کتاب گزینش تکنولوژی از دریچه ی بینش توحیدی، «علل تزلزل تمدن غرب» و «فرهنگ مدرنیته و توهم» می باشد. اگر حضرت استاد ما را راهنمایی کنند و یا اوامری برای بهتر شدن این کانون داشته باشند ما کمال تشکر را از حضرت عالی داریم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شروع خوبی است؛ إن‌شاءاللّه با مطالعه‌ی این سه کتاب، افقی از حقیقت در مقابل شما گشوده شود تا معنای انتظار حاکمیت حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» در شما ظهور کند و خود را با ارتباط با ملکوت حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» آماده‌ی ظهور وجود مقدس مولایمان حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» بنمایید که این عالی‌ترین تعلق در این دنیا است و مولی‌الموحدین«علیه‌السلام» فرمودند: « قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُه‏» ارزش هرکس به آن چیزی است که آن را نیک می‌داند. آیا نیک‌دانستن ظهور انسان کامل در این عالم بهترین ارزش ممکنه نیست؟ موفق باشید
9463

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد عزیزم: طاعات شما قبول درگاه حق. اینجانب در ماه رمضان روی این حدیث آقا رسول الله(ص) خیلی تفکر کردم که می فرمایند: چگونه باشید آنگاه که زنانتان فاسد و جوانانتان فاسق گردند و شما هم امر به معروف و نهى از منکر ننمایید؟ گفتند: اى پیامبر خدا، چنین چیزى امکان دارد؟! فرمود: آرى، بدتر از این هم ممکن است، چگونه باشید آنگاه که امر به منکر و نهى از معروف کنید؟! گفتند: اى پیامبر خدا، مگر چنین چیزى می‏شود؟! فرمود: آرى، از این بدتر نیز می‏شود زمانى که معروف را منکر و منکر را معروف بپندارید؟! ( ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول / ترجمه حسن زاده - قم، چاپ: اول، 1382ش) استاد گرانقدرم، من واقعا گیج شده ام نمیدانم وظیفه ام نسبت به جامعه چیست؟ اکنون کار به جایی رسیده است که انگار من بخاطر حجابم یا بخاطر شرکت نکردنم در مجالس رقص و موسیقی باید از همه معذرت خواهی کنم! استادچرا اینگونه است؟ من میدانم عالم مردم عوض شده است و باید عالم انسان تغییر کند. اما اینقدر روزه سکوت گرفتیم که نه تنها عالم عوض نشد بلکه دیگر امر به معروف و نهی از منکر هم گویا بی فایده است. استاد گرامی ام! البته فکر نکنید این حقیر خیلی خانم مجتهده امین هستم. نه، من نیز دوران جاهلیت را گذرانده ام و مزه تلخ پوچی های دنیا را چشیده ام و در نهایت با معرفت نفس، خدای نفس خویش را شناختم. آری من از نهایت شب به طلوع فجر رسیدم و هنوز هم راهی بس دراز در پیش رو دارم. استاد مهربانم، شاید سرزنشم کنید از این سخن که میخواهم بگویم و بفرمایید تو کجا و نفحات رحمانی کجا؟ اما امسال شبهای قدر از از خداوند متعال خواستم برای رسالتم نسبت به خانواده ام و نسبت به همنوعانم یاریم دهد. آنگاه سوره ابراهیم علیه السلام در وجودم تجلی کرد، آیا وقت بت شکنی به مسلک ابراهیم خلیل برای من نرسیده است؟؟؟!!! (یا دلیل المتحیرین)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ما همه وظیفه داریم هیچ‌کدام از ابعاد بت زمانه یعنی غرب را نپذیریم و به صورتی ریشه‌ای آن‌طور که رهبری عزیز جلو می‌روند با غرب و استکبار برخورد کنیم و مطمئن باشید وقتی معنای تمدن غربی به بی‌معنایی تبدیل شد بسیاری از مشکلات حل می‌شود لذا در امور فردی و امور اجتماعی با روش حکیمانه باید به غرب پرداخت. موفق باشید
8869
متن پرسش
با سلام. بنده نوجوان 18 ساله ای هستم. دوستی دارم که خیلی نسبت به او علاقه دارم. حدود 3 سالی می شود که با هم هستیم هر روز علاقه مان به هم بیشتر میشد. مدتی که گذشت یک انحصار طلبی نسبت به او پیدا کردم. به طوری که هنگام اظهار محبت او به دیگران احساس ناراحتی پیدا می کنم و احساس می کنم مرا دوست ندارد. خیلی دلم میخواهد از او بپرسم که نسبت به من چه حسی دارد ولی نمی توانم. رفتار او کمی با من عوض شده. اخیرا به خاطر این که حس ناراحتی مرا میفهمد (ولی معمولا نمی داند از چیست) رفتارش مصنوعی شده تا من ناراحت نشوم اما این بیشتر اذیتم می کند. آیا این احساس از رذایل اخلاقی است و اگر این طور است لطفا راه حل آن را بیان کنید. ممنون می شوم در این رابطه کمکم کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام‌علیکم: در این سن قوه‌ی واهمه بر قوه‌ی عاقله غلبه دارد، باید این نوع احساس را که مورد پسند شیطان است و محل جولان او، از خود دور کنید. شاید کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» جهت این امر کمک کند. موفق باشید
4468
متن پرسش
بسمه تعالی باعرض سلام بنده مسئول سیر مطالعاتی در دانشگاه علوم پزشکی هستم. سیر مطالعاتی را با کتب شهید مطهری اغاز کردیم.ولی به دلیل خسته کننده بودن کتاب ها با اینکه مطالب را از کتب ساده به مشکل دسته بندی کره بودیم با عدم استقبال دانشجویان مواجه شدیم.بچه ها بیشتر راغبند اوقات ازاد خود را صرف دیدن فیلم های هالیوودی کنند. بنده خود دانشجوی پزشکی و ساکن خوابگاه هستم.به دلیل سنگین بودن درسها ما اکثر اوقات مشغول مطالعه ی دروس خود هستیم به همین دلیل اکثرا تمایل داریم وقت ازاد خود را به کاری غیر از مطالعه بپردازیم.به همین دلیل مطالعه کردن زیاد با استقبال مواجه نمیشود چه برسد به مطالعه کتب مطهری.خود من هم تا به حال چند بار کتب شهیدمطهری و کتب شمارا مطالعه کردم ولی موفق نشدم به صورت سیر مطالعاتم را ادامه بدم.حال از شما استاد عزیز تقاضا دارم حقیر را راهنمایی بفرمایید که چگونه میشود عادت به مطالعه را در خود و دیگران ایجاد کرد.در صورت امکان چند رمان خوب معرفی بفرمایید که بشود مابین سیر از انها استفاده کرد. در اخر از زحمات بیشمار شما سپاسگذارمک انشاالله مشمول شفاعت حضرت صدیقه زهرا قرار بگیرید. والسلام علیکم ورحمت الله و برکاته
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب‌های آقای مهدی شجاعی و امیرخانی و امثال این بزرگان حال مطالعه را در آدم ایجاد می‌کند، شاید اگر با مباحث معرفت نفس شروع کنید ذوق مطالعه رشد ظهورکند. موفق باشید
4435
متن پرسش
سلام استاد گرامی، میخواستم ببینم سوالاتی را که بدون مشخص کردن عنوان خاص منتشر میکنید دلیل خاصی دارد؟ یعنی نمی خواهید محتوای آن سوالات خیلی در نظر عموم قرار بگیرد که با عنوان "بدون موضوع" آن ها را منتشر میکنید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنوان مناسبی به نظرمان نمی‌رسد. اگر برای سؤالات عنوان تعیین نکنیم سایت به طور خودکار آن سؤال را تحت عنوان «بدون موضوع» ثبت می‌کند. موفق باشید
3879
متن پرسش
با عرض سلام و ارادت قلبی استاد گرامی ، برای شروع سیر مطالعاتی (به صورت دقیق و عمیق) کتب وآثار شما (از برهان صدیقین ،حرکت جوهری ،معاد،تا سلوک دینی و..) با توجه به این که پایه ششم حوزه هستم آیا نیاز به کتابی، به عنوان مقدمه ی سیر ،وجود دارد(مثل بدایه الحکمه و نهایه یا کتب معرفتی مثل کتب شهید مطهری و غیره..) ممنون از لطف بی انتهایتان.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: برای سیری که در سایت هست نیاز به مقدمه ندارد ولی به عنوان طلبه ضرورت دارد که هروقت فرصت شد کتاب بدایه و نهایه را حتماً مطالعه کنید و از کتاب‌های شهید مطهری در هیچ زمانی فاصله نگیرید بنده دلایل خود را در جزوات «مطهریِ فردای تاریخ ما» عرض کرده‌ام. موفق باشید
3865
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرانقدر بنده بحث برهان صدیقین را همراه با سی دی آن مطالعه نمودم، با توجه به اینکه می فرمایید "هر جا پای عدم در میان است حتماً پای نقص در میان است و هر جا پای وجود در میان است حتماً پای کمال در میان است و هر صفت کمالی که در نظر بگیریم خداوند عین آن صفت است"؛ در مورد صفت "کذب (دروغ)" که برابر است با "عدم صدق"، و چون صدق کمال است پس خداوند عین صدق است، یعنی کذب یک صفت عدمی و نقصی است و نمی تواند منشأ اثر باشد. با تو جه به اینکه ما مواضعی داریم که دروغ گفتن در آنها جایز است مثلاً جایی که اگر مرتکب دروغ نشویم مفسده ای بر آن مترتب می شود مثلاً باعث قتل مسلمانی یا بر باد رفتن آبروی وی و غیره می شود و این یعنی اینکه ما از یک صفت عدمی و نقصی برای رسیدن به یک صفت کمالی استفاده نموده ایم؛ سؤالم این است که در رسیدن به یک صفت کمالی چگونه ممکن است یک صفت نقصی و عدمی منشأ اثر باشد و حال آنکه عدم یعنی وجودی ندارد که بخواهد در وجود وارد شود؟ سؤال دوم اینکه با توجه به کتاب معراج السعاده، "غضب" عبارتست از "عدم حلم" و شاید هم "عدم رحمت"، و غضب یک صفت نقصی و عدمی و حلم یا رحمت یک صفت وجودی و کمالی است، با توجه به اینکه خداوند هم غضب دارد و هم حلم و رحمت، چگونه می توان این مطلب را توجیه کرد؟ خواهشمندم جواب سؤالات را مفصلاً بیان فرمایید. با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- علماء علم اخلاق سخن‌شان آن است که در عالم تزاحم، یعنی عالم ماده راست حقیقی همان است که شریعت فرموده، پس عملاً شما از طریق دروغ به کمالی نرسیده‌اید. از طرفی در عالم ماده بحث دفع افسد به فاسد در میان است 2- غضب برای خداوند به معنای سلب رحمت است یعنی خدا غضب ندارد بلکه رحمت خود را که می‌گیرد چیزی ظاهر می‌شود برای انسان که به آن غضب می‌گویند چون اعتقاد به توحید اقتضاء می‌کند که برای خداوند در ذات تغییر حالت قائل نباشیم. موفق باشید
2028

تفکربازدید:

متن پرسش
با سلام من از جناب عالی شنیدم که فرمودید :«من پیشرفتم را مدیون کسانی هستم که مرا به فکر کردن واداشتند» میخواستم بپرسم فکر کردن یعنی چه ؟ چه مقدماتی دارد؟ چگونه وارد عالم تفکرو تعقل باید شد؟ من نیز دوست دارم با راهنمایی شما مسیر شما را ادامه دهم . باتشکر اگر مرا به تفصیل راهنمایی نمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به جای تقلید از تفکر بقیه و با تکرار سخن بقیه در برخورد با هر سخنی با ملاک‌های عقلی و قرآنی و روایی مطالب را بسنجیم و از طرف دیگر با افرادی مأنوس باشیم که اندیشه‌ی ما را مخاطب قرار می‌دهند و همواره با عقل ما سخن می‌گویند. موفق باشید
450

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت. گاهی اوقات مثلا در سلف سرویس دانشگاه شرایطی برای بنده ایجاد می شود که غذایی اضافه است و اگر خورده نشود هدر می رود و ممکن است سبب اسراف گردد. از طرفی خوردن آن هم می تواند منجر به پرخوری باشد. و واقعا گاهی اوقات انتخابی جز یکی از این دو، وجود ندارد. می خواستم بدانم شما در این شرایط چه پیشنهاد می کنید. زیرا از طرفی اسراف گناه کبیره است و از طرف دیگر پرخوری نیز بسیار مذموم. لطفاً این سوال را با فرض اینکه راهی جز دو روش خوردن و یا هدر رفتن غذا وجود ندارد بیان کنید.
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی در هر حال بیش از نیاز بدن غذاخوردن حرام است و آثار منفی زیادی در قساوت قلب و بیماری بدن دارد، ما مسئول اسراف‌کاری‌های بقیه نیستیم. غذاها به هدر برود بهتر است از این‌که ما گرفتار پرخوری شویم. موفق باشید
221

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام آیا در آیات و روایات برای ظهور حضرت مهدی(سلام الله علیه) روز خاصی از ایام هفته نقل شده است؟ (اینکه برخی میگویند ظهور در روز جمعه صورت میگیرد و عده ای ظهور را در روز شنبه میدانند،بر چه اساسی است؟) خیلی ممنون(از دست این استادا با این تحقیق دادناشون البته دور از جون شما)
متن پاسخ
باسمه تعالی علیک السلام: روایات مربوط به آخرالزمان سخت تأویلی است و بیشتر به باطن امور اشاره دارد و لذا ممکن است منظور از جمعه، روز جمعه نباشد، بلکه زمانی باشد که جامع زمان‌هاست، همان‌طور که مقام انسان کامل، مقام کَوْنِ جامع است و همه‌ی مراتب هستی در آن مقام جمع است. موفق باشید
19401
متن پرسش
سلام علیکم و رحمت الله: استاد جان در برخی سخنرانیها و کتب به حدیثی از امام صادق علیه السلام اشاره نموده اید که در موقع نماز ائمه را مد نظر قرار بدید استاد جان سوالم این است که آیا به متن این حدیث دسترسی دارید؟ می خواستم با نظر به متن حدیث از نورش بهره بگیرم. دوم اینکه استاد منظور امام صادق علیه السلام این است که توسل به ائمه برای نماز کنیم؟ متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «وَ انْوِ عِنْدَ افْتِتَاحِ الصَّلَاةِ ذِكْرَ اللَّهِ وَ ذِكْرَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ اجْعَلْ وَاحِداً مِنَ الْأَئِمَّةِ نَصْبَ عَيْنَيْك‏»[1]  هنگام شروع نماز در ضمیر خود یاد خدا و یاد رسول خدا را پیش آور و سپس یکی از ائمه را در جلوی خود قرار ده. موفق باشید 


[1] - الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام، ص: 105

19156
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید خدمت استاد طاهرزاده: ببخشید استاد خواستم اگه ممکنه نظرتون رو در مورد متن زیر که در کتاب الله شناسی جلد 1 علامه طهرانی است، بفرمایید. استاد سوال من این است که آخر نفهمیدم که اگه می توان در کنه ذات خدا فانی شد، پس چگونه نمی توان به آن علم پیدا کرد؟ متن: و محصّل‌ و نتيجه‌ حاصله‌ از گفتار اين‌ عارف‌ ربّانيّ (شبستری) آن‌ است‌ كه‌: خداوند را با صفات‌ او مي‌توان‌ شناخت‌ ؛ و ذاتش‌ را نمي‌توان‌ شناخت‌. در اينجا اين‌ سوال‌ پيش‌ مي‌آيد كه‌: چرا ذات‌ خدا را نمي‌توان‌ شناخت‌؟! لابدّ پاسخ‌ آن‌ مي‌باشد كه‌ چون‌ او لايتناهي‌ است‌ و انسان‌ محدود و متناهي‌؛ لهذا احاطه‌ كه‌ لازمه معرفت‌ و شناخت‌ است‌، از مقيّد و محدود و متناهي‌ به‌ ذات‌ لايتناهي‌ محال‌ است‌. سوال‌ مي‌شود: همانطور كه‌ احاطه بر ذات‌ غيرمتناهي‌ محال‌ است‌، احاطه بر صفات‌ غيرمتناهيه‌ نيز محال‌ است‌، بنابراين‌ شناخت‌ خدا را با صفات‌ همچنين‌ بايد محال‌ باشد. ص 227 اگر جواب‌ داده‌ شود: شناخت‌ خدا با صفات‌ و آثار متناهيه‌ او مي‌باشد، نه‌ صفات‌ كلّيّه‌ عامّه‌ لازمه‌ ذات‌ كه‌ غيرمتناهي‌ است‌. سوال‌ مي‌شود: در ذات‌ هم‌ همينطور دنبال‌ وجود جزئي‌ و ذات‌ جزئي‌ كه‌ مترشّح‌ از ذات‌ اوست‌ مي‌روند نه‌ دنبال‌ ذات‌ كلّي‌ و وجود مجرّد بسيط‌ لايتناهي‌ وي‌. بنابراين‌ وجه‌ استحاله‌ آن‌ چيست‌؟! اگر در پاسخ‌ گفته‌ شود: آري‌، شناخت‌ خدا با صفات‌ غيرمتناهيه‌ او نيز محال‌ است‌ همانطور كه‌ شناخت‌ ذات‌ او استحاله‌ دارد، ولي‌ شناخت‌ خدا با صفات‌ بوسيله فناي‌ در صفات‌ صورت‌ مي‌گيرد؛ و در فناء حدّ و قيد و تناهي‌ معني‌ ندارد. سالك‌ راه‌ خدا در صفات‌ غير متناهيه‌ او نيست‌ و نابود مي‌گردد. جواب‌ آن‌ است‌ كه‌: در ذات‌ نيز اينچنين‌ است‌، شناخت‌ ذات‌ خدا با فناي‌ در ذات‌ تحقّق‌ مي‌پذيرد. پس‌ در ذات‌، عنوان‌ سالكي‌ نيست‌ تا خدا را بشناسد؛ خداست‌ كه‌ خدا را مي‌شناسد. در صفات‌ هم‌ ايضاً اينطور مي‌باشد. زيرا در مقام‌ فناء محض‌ در صفات‌ كلّيّه حقّ تعالي‌ عنوان‌ و اسمي‌ از سالك‌ باقي‌ نمي‌ماند تا به‌ صفات‌ وي‌ پي‌ برد؛ بلكه‌ خداست‌ كه‌ صفات‌ خدا را مي‌شناسد و امّا در صفات‌ جزئيّه‌ و در ذات‌ جزئيّه‌، علم‌ و معرفت‌ بدون‌ اشكال‌ است‌. اگر گفته‌ شود: خدا ذات‌ جزئي‌ ندارد بلكه‌ موجودات‌ طلوع‌ و ظهور وجود اويند، گفته‌ مي‌شود: خدا صفات‌ جزئي‌ نيز ندارد بلكه‌ صفات‌ موجودات‌ طلوع‌ و ظهور صفات‌ اويند. بالجمله‌ اين‌ سخن‌ كه‌ خدا را با صفات‌ مي‌توان‌ شناخت‌ نه‌ با ذات‌؛ اگر منظور و مراد صفات‌ كلّيّه‌ است‌ آن هم‌ امكان‌ ندارد، و اگر مراد صفات‌ جزئيّه‌ است‌ ميان‌ ذات‌ و صفات‌ تفاوت‌ نيست‌ و امكان‌ فنا و استحاله‌ و اندكاك‌ همانطور كه‌ در صفات‌ او جلّ و علا ممكن‌ است‌، در ذات‌ او جلّ و علا نيز ممكن‌ است‌. ص 228
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مقام فنایِ ذات به جای علمِ خودمان به خودمان، با علمِ خدا، خود را عالِم به خدا می‌یابیم که بحث آن مفصل است و خواجه عبداللّه در منزل «توحید» از آن سخن گفته است که در آن‌جا می‌فرماید:

]التوحيدُ تنزيهُ اللّه تعالى عن الحدَث. و إنّما نَطَقَ العلماءُ بما نَطقوا به، و أشارَ المحقّقونَ بما أشارُوا إليه‏ في هذا الطريقِ لقصدِ تصحيحِ التوحيد. و ما سواهُ من حالٍ أو مقامِ، فُكلُّه مصحوبُ العِلَل.[

توحید تنزیه حضرت الله عزوجل است از وجود هر مخلوق و حادثی در کنار او و آنچه را علماء در رابطه با تصحیح توحید بیان کرده‌اند و اهل تحقیق بدان اشاره نموده‌اند - اعم از بیان حال و مقام - همه با نقص همراه است.

تنزیه توحید از حدث یعنی تنها خدا بماند و بقیه یعنی حادثات معنا نداشته باشند و در این رابطه تمام منازل و مقاماتی که گذشت نسبت به این توحید با نقص همراه بود.

]و التوحيدُ على ثلاثةِ وجوهٍ: الوجه الأوّل: توحيد العامّة الذي يَصِحُّ بالشواهد.[

]و الوجه الثاني: توحيدُ الخاصَّةِ و هو الذي يثبتُ بالحقائق[

]و الوجه الثالث: توحيدُ قائمٌ بالقِدم و هو توحيدُ خاصّة الخاصّة.[

و توحید بر سه وجه است. وجه اول: توحید عامه است که از طریق شواهد به دست می‌آید – اعم از تذکر شریعت یا استدلال به صنایع عالم صنع – و وجه دومِ توحید: توحید خاصه است که آن توحیدی است که از طریق حقایق برای سالک اثبات می‌شود. و وجه سوم توحیدی است که قائم به قِدَم است و آن توحید خاصة الخاصه است.

همچنان که ملاحظه فرمودید توحید عامه با نظر به شواهدی به دست می‌آید که حاکی از حضور یگانه حضرت حق در عالم است، بدون آن که رؤیتی در میان باشد حال چه آن توحید با تفکر در عالم صنع به دست آمده باشد و چه با تذکری که شریعت می‌دهد و فطرت انسان‌ها را مورد خطاب قرار می‌دهد و اما توحید خاصه با نظر به افعال الهی و الهامی که از طرف خدا برای سالک صورت می‌گیرد پدید می‌آید و مربوط به سالکی است که به مرحله‌ی احوال رسیده و منور به فهم عین الله شده و قضا و قدر الهی برایش حل شده و توحید خاصة الخاص توحیدی است که به ازلیّت و قِدَم الهی قائم است یعنی توحیدی است که به خودِ خدا قائم است و اوست که در میان است و می‌گوید یکی بیش نیست. در این مرحله علمِ به شهود برداشته می‌شود و همه چیز حتی وجود سالک در عین جمع متلاشی می‌گردد.  

]فأمّا التوحيدُ الأوّلُ فهو شهادةُ أن «لا إله إلّا اللّه» وحدَه لا شريك له، الأحدُ الصمد، الذي‏ «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» هذا هو التوحيدُ الظاهرُ الْجَليُّ الذي نَفَى الشركَ الأعظم، و عليه نُصِبَتِ القبلةُ، و به وَجَبَت الذمَّةُ، و به حُقِنَتِ الدماءُ و الأموال، و انفصلت دارُ الإسلامِ من دارِ الكفر، و صحَّتْ به الملَّةُ للعامّة و إن لم يقوموا بحقّ الاستدلال، بعد أن سَلِموا من الشبهة و الحيرة و الريبة، بصدق شهادة صَحّحها قبول القلب.[

اما توحید اول همان شهادت«لا إله إلّا اللّه» وحده لا شريك له، اَلَأحدُ الصمدُ الّذي‏ «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» است. این توحید، توحید ظاهرِ جَلی است که موجب نفی شرک اعظم یا شرک جلی می‌گردد و براساس این توحید قبله تثبیت می‌شود – مکه قبله افراد قرار می‌گیرد – و بر اساس این توحید است که ذمه و حرمت هر مسلمان بر مسلمان دیگر واجب می‌گردد و خون و مال آن‌ها محفوظ می‌ماند و دار اسلام از دار کفر مشخص می‌گردد و دین برای عامه‌ی مردم پذیرفته می‌شود اگر چه نتوانند بر آن دلیلی اقامه کنند بعد از آن که از شبهه و گمراهی و شک سالم باشند، با صدق و شهادتی که پذیرش قلب را صحت بخشد و قلب قبول کند.

]هذا توحيدُ العامّةِ اَلَّذي يصحُّ بالشواهد. و الشواهدُ هي الرسالةُ و الصنائع، يجب بالسمع، و يوجد بتبصير الحقّ، و ينمو على مشاهدة الشواهد.[

این توحید عام است که با شواهد درست می‌شود و شواهد عبارت است از رسالت و صنایع عالم صنع و نظام متقن عالم وجود که واجب می‌شود پذیرش این توحید با شنیدن آن و حاصل می‌شود آن توحید با نور ایمانی که حق بر قلب انسان القاء می‌کند و با مشاهده شواهدی از توحید در عالم آن ایمان دمبدم افزوده می‌شود.

]و أمّا التوحيد الثانيِ الذي يثبتُ بالحقائق، فهو توحيدُ الخاصَّة. و هو إسقاطُ الأسبابِ الظاهرة و الصعودُ عن منازعاتِ العقول، و عنِ التعلّقِ بالشواهد. و هو أن لا تشهدَ في التوحيدِ دليلاً و لا في التوكُّلِ سبباً، و لا للنجاةِ وسيلةً[

و توحید مرحله‌ی دوم توحیدی است که از طریق حقایق شکل می‌گیرد و توحید خاصه است و آن عبارت است از اسقاط اسباب ظاهری برای سالک – همه به عنوان فعل حق ظهور می‌کنند – و بالا رفتن از منازعات و کشمش‌های عقلی و استدلالی و صعود و عبور از تعلق به شواهد و استدلال و این صعود در آن است که در توحید به دنبال دلیل عقلی نگردی و نه در توکل به دنبال سبب بگردی و نه در نجات به دنبال وسیله‌ای باشی.

همچنان که گذشت در توحید افعالی که مربوط به خاصه بود فهم سالک با الهام الهی شکل می‌گیرد و نه به کمک استدلال و لذا اسباب ظاهری که در بنی آدم معروف‌اند در منظر او نقشی ندارند، سالک در این مقام  همه اسباب را مجاری افعال الهی می‌یابد و چون با نور فهم الهی می‌بیند قیل و قال‌های عقلی از میان می‌رود و این توحید از آنجایی که نوری است از طرف خداوند تعلق به شواهدی که بخواهند آن را اثبات کنند ندارد همچنان که می‌بیند «لا مؤثر فی الوجود الا الله» پس به جهت شهودی که پیش آمده همه اسباب در مسبب الاسباب متلاشی می‌شود و جای اعتماد به وسایل نمی‌ماند بلکه نجات خود را نیز در اعمال صالحه خود جستجو نمی‌کند.

]فتكونُ مشاهداً سبقَ الحقِّ بحكمِه و علمِه و وضعِه الأشياءَ مواضعَها و بِتَعْليقِه إيّاها بأحايينها و إخفائِه ايّاها في رسومها، و تَحِقّق معرفةَ العلل، و تُسْلُكُ سبيل إسقاط الحدَث.[

]هذا توحيدُ الخاصّة، الذي يصحُّ بعلم الفناء، وَ يَصْفُو في علمِ الجمع، و يَجْذِبُ إلى توحيد أربابِ الجمع.[

در این مقام سابق بودن حق تعالی را به حکم و علم ازلی‌اش مشاهده خواهی کرد – که هر چیزی همان گونه که در حکم ازلی تعیین شده و در علم ازلی برای خود معلوم گشته خواهد بود – و نیز مشاهده خواهی کرد که حق تعالی از ازل هر چیزی را در جای خود قرار داده و آن را بر زمان خود معلق ساخته و او آن‌ها را در رسوم‌شان پنهان داشته – چیزی که برای محجوبین از تصرف و تقدیر الهی روشن نیست – پس چون در این مرحله سابق بودن حق تعالی در این امور برایت روشن شد، معرفت نقصِ اشیاء برایت محقق خواهد شد و سلوک می‌کنی به سوی اسقاط حدَث و واقعیت پنداشتن مخلوقات.

این توحید، توحید خاصه‌ای است که از طریق علم به فناء شکل می‌گیرد – نه عین فناء بلکه علم فناء – و در علمِ الجمع خالص و صاف می‌گردد – نه در عین الجمع بلکه در علم الجمع – و چنین شخصی که در این مقام از توحید است آرام‌آرام به توحید ارباب جمع – که وحدت شخصیه است – جذب می‌گردد.

توحید خاصه با علم به فناء حاصل می‌شود و سالک در این مرحله می‌داند تجلی ذاتی یعنی چه در حالی که خودش در حضرت واحدیت است یعنی در مرحله قبل از فناء در ذاتِ احدی. در این مقام سالک ناظر حضور حق است در همه‌ی عالم با تجلیات اسماء و صفاتش و حکم ازلیِ هر چیزی را مشاهده می‌کند که چگونه علم حق مبتنی بر معلوم ازلی، حکم مخصوص آن معلوم را از ازل جاری ساخته است.  

]و أمّا التوحيدُ الثالث: فهو توحيدٌ اِخْتَصَّهُ اللهُ لنفسه، و استحقَّه بقدره، و ألاحَ منه لائحاً إلى أسرارِ طائفةٍ من صفوتهٍ و أخرسَهم عن نعتهِ و أعجزَهم عن بثَّه.[

و توحید مرحله‌ی سوم توحیدی است که خداوند به خود اختصاص داده و مخصوص خودِ خداوند است و او سزاوار چنین توحیدی است آن طور که قدر اوست و خداوند پرتوی از آن توحید را بر سرّ طائفه‌ای از برگزیدگانش آشکار کرده و آن‌ها را نسبت به توصیف آن توحید لال کرده و از انتشارش عاجزشان نموده.

توحید مرحله‌ی سوم توحیدی است که غیر حق از آن نصیبی نمی‌برد و کسی در آن راه ندارد، آری عده‌ای از برگزیدگان خالص شده را بالا می‌برد تا آن‌ها آن موطن را حسّ کنند و این‌ها با چشم حق می‌بینند که حق این گونه است و به همین جهت کسی نمی‌تواند آن مقام را توصیف کند زیرا تا خلق تماماً فانی نشود خداوند این موطن خود را نشان‌شان نمی‌دهد و غیر خدا کسی به حقیقت و کنه آن گاه نمی‌شود همان‌طور که آیه کریمه می‌فرماید: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»(انعام/91) و آنچه در بیان عرفا می‌آید، پرتوی است از طرف حضرت حق تا ما از آن مقام خبردار شویم، از زبان عرفایی که به مقام بقاء بعد از فناء رسیده‌اند و تنها به حق باقی‌اند.

]و الذي يُشارُ بِه إليه على ألْسُنِ الْمشيرين: «أنَّه إسقاطُ الحدَثِ و إثباتُ القِدم» على أنَّ هذا الرمزُ في ذلك التوحيد علّةٌ لا يصحُّ ذلك التوحيدُ إلّا بإسقاطِها.[

و آنچه از توحید بر زبان اشاره کنندگان بدان اشاره می‌شود عبارت است از آن که توحید «اسقاط حَدَث و اثبات قِدَم» است در حالی که در این اشاره و رمز جهت توصیف توحید نیز نقص هست و توحید صحت نمی‌یابد جز با اسقاط همین رمز و اشاره.

با توجه به این که در فراز قبلی فرمود حضرت حق عده‌ای را به توحید خود راه می‌دهد و هر کس به آنجا رفته و بخواهد خبر دهد تنها می تواند چنین بگوید که توحید اسقاط حدث و اثبات قِدَم است به این معنا که توحید نفی هر گونه مخلوق و اثبات حضور ازلی حق است می‌فرماید البته چنین اشاره کردنی در مورد توحید حضرت حق با نوعی خِلل توحیدی همراه است زیرا حتی این توضیح هم موجب حجاب توحید حق می‌شود زیرا توحید جایی است که تنها خدا، خدایی می‌کند و جایی برای توضیح دهنده نمی‌ماند.

]هذا قطبُ الإشارةِ إليهِ على ألسُنِ علماء هذا الطريق، و إن زَخْرَفوا لهُ نعوتاً، و فَصِّلوه فصولاً، فانَّ ذلك التوحيد تَزيدُه العبارةُ خفاء، و الصفةُ نفوراً، و البسطُ صعوبة.[

این توصیف از توحید که در بالا ذکر شد قطب و مرکز اشاره‌ای است که بر زبان علماء طریق عرفان جاری می‌شود اگر چه بر آن صفاتی را آراسته‌اند و فصولی را افزودند با این همه آن توصیفات موجب افزایش فنای آن توحید می‌شود و صفت موجب دور کردن افراد می‌گردد و بسط موضوع کار را سخت‌تر می‌کند.      

]و إلى هذا التوحيد شَخَص أهلُ الرياضةِ و أربابُ الأحوالِ و له قَصَدَ أهلُ التعظيم، و إيَّاه عَنَى المتكلّمون في عين الجمع. و عليه تَصْطَلِمُ الإشاراتُ، ثمّ لم ينطق عَنُه لسانٌ، و لم تُشر إليه عبارةٌ. فإنَّ التوحيد وراءُ ما يُشيُر إليه مكوَّنٌ، أو يَتَعاطَاهُ حينٌ او یُقِلُّه سببٌ[

و اهل ریاضت و صاحبان احوال به سوی این توحید روانه‌اند – تا تنها برای آن‌ها خدا بماند و دیگر هیچ نماند – و اهل تعظیم به دنبال چنین توحیدی هستند و معنا و مواد گویندگان عین جمع این توحید است و اشارت‌ها بر آن قطع می‌شود، سپس هیچ زبانی نمی‌تواند از آن سخن بگوید و هیچ عبارتی نمی‌تواند آن را توضیح دهد زیرا که توحید برتر است از آنچه مخلوقِ به وجود آمدهِ «مکوّن» بدان اشاره کند تا زمانی آن را برگیرد و یا سببی از آن برگوید.

هر کس در مورد توحید عبارتی گفت یا اشارتی کرد آن را یا در زمانی اداء کرد و یا به سببی نظر نمود در حالی که این کارها با فضای توحیدی که جز حق نباید بماند سازگار نیست. با آمدن توحید، اثنینیّت از میان می‌رود لذا نه اشاره‌ای در میان خواهد ماند و نه زبانی.

]و قد أجَبْتُ في سالفِ الزمان، سائلاً سألنى عن توحيد الصوفية بهذه القوافي الثلاث:[

در زمان‌های پیشین کسی از من در باره توحید صوفیه پرسید، با این سه بیت پاسخ گفتم.

ما وَحَّدَ الواحدَ من واحد                       إذ كلُّ مَن وحَّدُه جاحدٌ

احدی واحد قرار نداد خدای واحد را زیرا که هر کس او را واحد قرار دهد منکر توحید شده. زیرا توحید طوری است که با حضور او کسی نمی‌ماند تا او را تثبیت کند.

توحيدُ مَن ينطقُ عن نعته‏                      عاريةٌ أبطلها الواحدُ

توحیدی که کسی در وصف خدا بر زبان می‌آورد عاریه‌ای است، خدای واحد آن را باطل می‌کند. زیرا وقتی توحید مطلق به صحنه آید وجود همه‌ی مخلوقات عاریه‌ای می‌شوند.

توحيدُه إيّاهُ توحيُده‏                  و نعتُ من يَنْعُتُه لاحدٌ

توحید او خودش را، توحید است، خودش می‌گوید من یکی هستم و این توحید اوست نه توحیدی که ما بگوئیم. و وصف کسی که او را وصف کند از مسیر خارج است و از حق فاصله دارد.

البته این مباحث، مباحثی است که باید با استادِ ره‌رفته‌ای دنبال کرد. موفق باشید

16046
متن پرسش
سلام استاد: طاعات قبول حقیر طلبه و مبلغ هستم و بیشتر با جوانان سر و کار دارم، در قسمت پرسش و پاسخ سایت سوالاتی که با موضوعاتی نظیر «گناه و توبه» بود مطالعه کردم و پاسخهای حکیمانه و امیدوار کننده حضرتعالی را دیدم. آیا می توانم در ایام تبلیغ این پرسش و پاسخ ها رادر اختیار جوانان قرار دهم؟ زیرا گاهی برخی جوانان با چند دقیقه گفتگو قادر به غلبه برناامیدی خود از گناه نمی شوند اما اگر این تعداد پاسخ ها را مطالعه کند روزنه امید در دلش هویدا می شود. سپاس
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقت دوران همان است که در جوابها عرض شده است و مکر لیل و نهار را که جوانان ما را گرفتار کرده است هرگز نباید پای جوانان این مرز و بوم گذاشت. عموم این جوانان معصوم اند هرچند بعضاً آلوده به گناه می باشند. ولی گنه کار نیستند. لذا به هر معنایی که بتوانید این مطلب را به آنها برسانید تا شیطان را مأیوس و آنها را امیدوار کنید کار شایسته ای می کنید. موفق باشید

15545

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام: استاد من یه سوال دارم و اون اینه که چرا هر وقت پای استاد دکتر رضا داوری اردکانی میاد شما سخنان ایشان را هرچند غلط دوست دارید توجیه کنید. به عنوان نمونه در همین توافقنامه برجام رهبری آن را خسارت محض نامیدند ولی صحبت ها و نوشته های ایشون در این مورد کاملا خلاف و آشکارا ایشان نگاه دیگری داشتند ولی شما باز هم آن را توجیه کردید. استاد بنده هرگز دوست ندارم ایشان را از صحنه فکری و فرهنگی حذف شوند و هیچ وقت قصد ندارم نکات خوب و ارزشمندی که در نوشته های ایشان هست را انکار کنم اما معتقدم وقتی کسی از سیاست زدگی و ایدولوژی زدگی حرف میزنه خود به نظر و حرف خودش پای بند باشه به نظر من یه جوان انقلابی وقتی قلبش را به خامنه ای عزیز می دهد افقی را در جلوی خود می بینه که اصلا داوری ها برای او دیگر موضوعی ندارند. ببخشید اگر یک مقدار تند شدم. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چون دکتر داوری را یک متفکر واقعی می‌دانم، سعی بر آن است که عمقِ سخن ایشان را درک کنم و به صورت سطحی و با فضای ژورنالیستی، سخنان ایشان را تفسیر ننمایم. کجا مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» توافق‌نامه را به صورت مطلق و بدون شرط، خسارت محض دانستند؟!! موفق باشید

11395
متن پرسش
با عرض سلام و تحیت خدمت استاد گرانقدر: در نظام هستی که خداوند متعال همه چیز را منظم در کنار هم مدیریت می کند، دعا کردن بندگان چه جایگاهی دارد؟ آیا در مقدرات تغییری ایجاد می شود؟ با احترام
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با دعای ما نظام عالم به‌هم نمی‌خورد ولی جایگاه ما تغییر می‌کند و تقدیر دیگری بر ما جاری می‌شود. همیشه انسان ظالم مورد خشم خدا است ولی اگر توبه کرد دیگر در معرض خشم خدا نیست و یا اگر کسی با دعا میل خود را قدسی و آسمانی کرد و یا با دعای خود خدا را مدبّر امور دانست، جایگاه خود را جایگاهی قرار داده که مورد رحمت خدا است. موفق باشید

11335

زبان شعر+بازدید:

متن پرسش
سلام استاد: ببخشید مدام مزاحمم لطفا نظرتون را به ایمیلم بدید . بسمه تعالی: «زبان شاعران» عهد شاعرانه عهد یگانه‌گی بشر است با عالم، انسان ماقبل متافیزیک، مستحیل در عالم بود. بین او و وجود فاصله و کثرتی نبود، اما انسانِ عصر 2500 ساله‌ی متافیزیک، به‌خصوص این 400ساله‌ی اخیر عصر بیگانگی بشر از هستی است، او در این تاریخ احساس تنهایی می‌کند. آدمی در میان شلوغ بازار مدرنیته و تکنولوژی گم کرده ای دارد که همان یگانگی خود با وجود است ولی جذابیت وهمی تکنولوژی آنقدر شدید است که انسان را به غفلت انداخته و فراموش کرده که در پی چه بوده اما هرچه هم که در فراموشی به سر ببرد باز احساس نگرانی و بی سر پناهی می‌کند چرا که «خودگم‌کرده»ای دارد که عالم وهمی مدرنیته اجازه‌ی دیدنش را به او نمی‌دهد. انسان حاضر در جست‌وجوی تکیه‌گاهی است برای نیل به آرامش ولی نمی‌داند کجا پیدایش کند. در واقع آدمی به دنبال خدایی‌ست که نیچه خبر از مردنش داد و البته این مردن به معنای تمام‌شدن نیست بلکه به معنای گم‌شدن او در وهمی‌ست که همه‌چیز را در خود فرو برده، بشر امروز هرچه هم که بخواهد از خدا سخن به میان آورد آخر باز در دام متافیزیک است و سخنش را به زبان متافیزیک می‌شنوند. اما آن زبانی که انسان گوش دلش را به آن می‌سپارد و هچون معجونی معجزه می‌کند و آدمی را به ورطه ی آرامش پرتاب می‌کند زبان شاعران است. شاعر سخنی از خود نمی‌گوید بلکه انسان را دایم متذکر هستی می‌کند. به طور مثال اگر به آرامگاه حضرت حافظ سری زده باشیم می‌بینیم هر کس با هر گرایشی و هر تعلق مذهبی و غیر مذهبی با ایشان ارتباط بر قرار می‌کند و تفألی به کتاب ایشان برای اتصال و ارتباط با عالم قدس می‌زند. در اینجا حضرت حافظ بهانه‌ای بیش نیست. باید گفت انسان به دنبال گمشده‌ی خود است در واقع به دنبال خود گمشده‌ای است که مستحیل در عالم بود ولی حال در دورستان دیار غربت گم‌شده است و بشر در این بی‌سرپناهی و ترس، به حضرت حافظ پناه آورده و ایشان را تجلی و زبان هستی می‌بیند و در محضرشان به آن آرامش حقیقی می‌رسد، بله به واقع این شاعراست که بشر را از دست این عالم متافیزیکی می‌رهاند و مسیری غیر از مسیر پیچ در پیچ توهمی مدرنیته نشان می‌دهد و دست آدمی را در دست همان خدایی که نیچه خبر از مرگ او داد می گذارد. عصرجمعه 93/11/10
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب است که این متن در معرض دید کاربران عزیز نیز قرار گیرد. همین‌طور که می‌دانید «زبان شعر» در این‌جا در مقابل زبان اهل بازار و زبان تفکرِ صرفاً محاسبه‌گر است. این زبان هیچ گزارشی از عالم بیکرانه‌ی قدسی در خود ندارد و بشر را تخته‌بندِ عالم ناسوت می‌کند. آری! زبان محاسبه‌گر، محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» را که زبانش اشاراتی بس متعالی به عالم قدس داشت، متهم به شاعربودن می‌کرد و می‌خواست بگوید محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» توهّم‌زده است زیرا عقلِ بازاری غیر از پول، هرچه باشد را توهّم می‌داند. زبان مرحوم شهید آوینی زبان شعر بود زیرا با عقل قدسی خود وجه قدسی انسان این عصر را مورد خطاب قرار می‌داد. موفق باشید

9678
متن پرسش
ببخشید استاد آیا این عکسی که سنی ها از امیرالمومنین نشون میدن درسته؟ شرمنده...http://www.xum.ir/image/KVUL
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا رحمت کند مرحوم دکتر علی شریعتی را، وقتی سال‌های پیش این عکس را دیده بود می‌فرمود: کجای این عکس به علیِ عابدی که به جهت شب‌زنده‌داری‌های طولانی سیمای او زرد و غم اسلام و مسلمین از ظاهر او نمایان بود می ماند؟ موفق باشید
7727
متن پرسش
باسلام خدمت استاد لطفا در باره مفهوم سوبژکتیو توضیحی بیان فرمایید مفهوم سوبژکتیو را در ارتباط با اومانیسم در کدامن آثارتان می توانیم بیابیم بصورت تفصیلی مفهوم سوبژکتیو را ذیل اومانیسم کجا م توانیم بیابیم
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: بحمداللّه تا آن‌جا که امکان داشته، بحث سوبژکتیویته در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» شده و وارد مقایسه‌ی آن با بحث «اصالت وجود» شده‌ایم و جایگاه اومانیسیم و نیهیلیسم نیز روشن شده. موفق باشید
2861
متن پرسش
استاد محترم سلام علیکم، در راستای پاسخ سؤال 2793 و مباحثی که در جلسه ی دوم شرحی بر تفسیر سوره ی حمد مطرح شد ( اینکه خداوند به هر مخلوقی امکان ذاتی او را می‌دهد تا خودش با انتخاب خودش آنچه باید بشود، بشود)، برای بنده این سؤال پیش آمده که اساساً هر مخلوقی، خودِ امکان وجود را از کجا به دست آورده است؟ چگونه است که هر مخلوقی در علم حضرت حق امکانی خاص دارد؟ چه کسی غیر از ذات احدیت می تواند خود امکان را به مخلوقات داده باشد؟ حال چه چیز باعث شده که یکی امکان انار شدن داشته باشد و یکی امکان سیب شدن؛ یکی امکان جهنمی شدن داشته باشد و یکی امکان بهشتی شدن؟!
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: وقتی می‌گوییم امکان، ذاتی هر ممکن‌الوجودی است دیگر معنا نمی‌دهد که بگوییم خداوند امکان به او داده، خداوند به ممکن‌الوجود، وجود می‌دهد و انارشدنِ انار و سیب‌شدنِ سیب مربوط به خودشان است. در مورد انسان؛ امکانِ جهنمی‌شدن و بهشتی‌شدن در ذات انسان مطرح نیست بلکه اختیار مطرح است حال با اختیار خود می‌تواند جهنمی‌شدن را برای خود انتخاب کند یا بهشتی‌شدن را، چون امکان برای موجودی که وجوه مختلفی دارد مثل انار نیست که یک وجه داشته باشد. در همین رابطه هر انسانی در مقابل عملی که انجام می‌دهد احساس می‌کند می‌توانسته غیر آن را هم انجام دهد و آن عمل را به خدا نسبت نمی‌دهد. موفق باشید
2248
متن پرسش
با سلام از اوایل بلوغ مرتکب گناه استمنا هستم به تمام جوانب زندگی من یعنی تحصیل تهذیب و ورزش من ضربات سنگینی وارد کرده است اما با این وجود نمی توانم آن را ترک کنم و توبه هایم بیشتر از یک ماه و بیست روز طول نمی کشد با افراد زیادی مشورت کرده ام و توصیه هایی به من کرده اند اما با این وجود نمی توانم این کار را کنار بگذارزم با این وضع بد حجابی جامعه هم قدرت کنترل نگاهم را ندارم به من گفته اند کم بخور ورزش کن خیالت را کنترل کن و چیز های بسیار دیگر اما هیچ کدام برایم سودی نداشته از طرفی به هیچ وجه امکان ازدواج دایم و موقت ندارم چون هر دو به پول و مکان نیاز دارد و من ندارم دیگر از زندگی خسته ام چون هر چه برای ترک این کار کوشیده ام ناموفقث بوده ام شما را قسم به این شب قدر مرا کمک کنید ولی خواهش میکنم حرف هایی که بقیه روحانیون میزنند را تحویل من ندهید یک راه اساسی ارائه کنید ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: وظیفه‌ی بنده است که برای شما دعا کنم و در عین حال پیشنهاد می‌کنم کتاب «ادب خیال و عقل و وهم» را نیز مطالعه فرمایید. موفق باشید.
8906
متن پرسش
سلام علیکم. در هر عملی که انسان انجام میدهد، آیا میتوان گفت که تنها عامل اثرگذار عمل در نفس، وجه ایجابی و وجودی آن عمل است و نه وجه سلبی و عدمی آن؟ مثلا در ترک یک گناه بگوییم در واقع آن عمل حقیقی که انجام گرفته است برگزیدن امر خداوند بوده است و نه برنگزیدن یک خطا، یعنی در اصل هر صبر از معصیتی یک عمل ایجابی در راستای اطاعت از خدا است و با این حساب امری مانند تقوا را به «تداوم برگزیدن حق» تعریف کنیم و نه «تداوم برنگزیدن باطل» شاید در تعریف اینها دو روی یک سکه باشند اما در حقیقت آن وجه اثرگذار یک عمل کدام است یعنی در قیامت آیا انسان با تقوا از بعد اعمال سلبیش روبرو می‌شود یعنی ترک گناه‌کردن‌هایش را میبیند و یا همان تقوا را به صورت نظر به حق کردن‌هایش میبیند؟ یعنی مفهومی مانند تقوا نزدیک میشود به مفهومی مانند ذکر و در حقیقت همه اعمال تعالی بخش یک انسان چه سلبی و چه ایجابی در اصل همه ایجابی هستند و همه از جنس نظر به حق هستند و وجه اثرگذار همه آنها آن بخشی است که صرف نظر به حق میشود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام‌علیکم: با توجه به این ما در برزخ و قیامت با اراده‌های خود به صورت تجسم‌یافته روبه‌رو‌ایم و در انجام فعل وترک فعل اراده اعمال می‌کنیم بنابراین همان‌طور که متوجه شده‌اید وَجه سلبی عمل نیز عمل محسوب می‌شود. موفق باشید
8726
متن پرسش
بسمه تعالی . . . سلام علیکم . . . ببخشید استاد عزیز، جایگاه این مطالعاتی که حالا در امر معاد شناسی ، امام شناسی توحید و... میکنیم در برزخ و قیامت با توجه به اینکه سختی های سکرات و برزخ تمام حافظه را پاک میکند چگونه است؟ آیا همان نیتی که صرفا کرده ایم متمثل میشود؟ یا صرفا آن علوم هم به نحوی مثل نماز و روزه یا عمل خیر ظهور خاصی دارند؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: فشار سکرات هرگز عقاید حقه را پاک نمی‌کند، بلکه آن‌ها را شکوفا می‌کند تا ما صورت اعمال خود را در برزخ ببینیم. فشار سکرات باورهای اعتباری و غیر واقعی را از بین می‌برد. وای به حال کسی که خود را تنها در این امور اعتباری معنا کرده باشد. در آن دنیا با خلاء کاملی از خود روبه‌رو است. موفق باشید
6013
متن پرسش
سلام استاد عزیز خواستم زیاده عرضی داشته باشم در مورد عامل زیبایی در انتخاب همسر که یکی از دوستان در یکی از سوالات اخیر بابت آن نگرانی داشتند. به نظر من اگر زیبایی حقیقت انسان را درک کنیم و زیبایی زن و مرد را صرفا به ویژگی های عارضی و جسمانی آن ها کاهش ندهیم، آن گاه نفس معیت با همسر برای ما لذت بخش خواهد بود. انسان ها در ذات خود همگی فرشته هستند. حیف است که آن ها را به بدن تقلیل دهیم و به خاطر این که به زعم ما به اندازه کافی از جذابیت جسمی برخوردار نیستند محبت خود را از آن ها دریغ کنیم. آنگاه فرق ما به عنوان یک مسلمان با یک انسان بی خبر از حقیقت و ملکوت انسان چه خواهد بود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: إن‌شاءاللّه رفقا به جایی برسند که ماوراء ظاهر همسرشان روح همراه با عطوفت آن‌ها را درک کنند ولی در هرحال اگر درست بنگرند آنچه در سایرین می‌بینند در همسر خودشان هست. موفق باشید
5791
متن پرسش
«بسم الله الرحمن الرحیم» سلام علیکم من یه دانش آموز سال چهارم دبیرستان هستم که سال بعد کنکور دارم و رشته ام ریاضی هست.اما به علت علاقه ی زیادی که به زبان انگلیسی دارم تصمیم گرفتم کنکور زبان بدم و در یکی از دانشگاه های مطرح و خوب کشور قبول شم. اما برای اینکه کارم ارزش داشته باشه و پیش خدا شرمنده نباشم تصمیم گرفتم به این نیت رشته ی "زبان و ادبیات انگلیسی" رو بخونم که بتونم دین خدا رو به افرادی که فارسی زبان نیستد یاد بدم(که البته اول باید خودمو درست کنم و سطح علمم در زمینه دین اسلام و تشیع رو ارتقاء بدم )،دوست دارم بتونم یک آدم مفید برای امام زمانم باشم(چون شنیدم توی قیامت درباره ی اینکه برای امام زمانت چه کردی از آدم سوال میشه) می خواستم بدونم آیا این نیت من درسته؟ آخه من یک حدیث رو شنیدم که یکی از معصومین فرمودند "خود را شبیه به کفار نکنید" می خواستم بدونم یاد گرفتن زبان اونا اشکال داره؟ ممنونم،در پناه حق...
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: مسلّم یادگرفتن زبان انگلیسی تشَبّه به کفار نیست، تشبه به کفار با همرنگ‌شدن با فکر و فرهنگ و آداب آن‌ها محقق می‌شود – آن‌هم از آن جهت که آن فکر و فرهنگ و آداب از نگاه کفرآمیز آن‌ها ریشه گرفته باشد-. اگر سعی کنید در معارف اسلامی خود را توانمند کنید و با آن نیت آموزش زبان انگلیسی را دنبال کنید کار خوبی است. موفق باشید
3433
متن پرسش
با سلام بنده حقیر در زمینه های فلسفه عرفان اصول فقه کلام تفسیر مطالعات زیادی داشته ام اما متأسفانه تاکنون نتوانسته ام به نتیجه ای که میخواستم برسم لذا بدینوسیله از حضرتعالی تقاضا دارم که در زمینه مطالعه وتدریس متون یاد شده بهر هحو کمک فرمایید .با تشکر فراوان والله خیر ناصر ومعین.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: پیشنهاد می‌کنم سیر مطالعاتی که در سایت هست را با حوصله و بدون عجله دنبال کنید. موفق باشید
نمایش چاپی