متن پرسش
با سلام محضر استاد طاهرزاده:
بنظر مي رسد اشکالي به سير مطالعاتي تان وارد باشد و آن اين است که چهارمين کتاب را کتاب برهان صديقين نهاديد در صورتي که مستحضريد مباحث ملاصدرا را مي توان گفت از قله هاي تفکر بشريت است و مطرح کردن آن براي اذهان جواناني چون ما نه تنها مثمر ثمر نيست که آسيب زننده است قبلا هم متذکر شدم که زماني که بر آثار شما کار مي کردم بدين کتاب که رسيدم دچار مشکل شدم. شما جوانان را بايد رهنمون سازيد به سمت کار بر منطق و بعد مکتب مشاء و بعد اشراق و عرفان، بعد از طي اين طريق اذهان آماده وارد شدن به مباحث حکمت متعاليه پيدا مي کند برهان صديقين مبتني بر يک سلسله مباني چون اصالت وجود و... است که شما بدون اثبات اين مباني به سراغ لب مطلب رفتيد در پايان در تاييد مطالب خود به مطالبي که آيت الله رمضاني از شاگردان آيت الله حسن زاده آملي در سايتشان در سير صحيح آموختن فلسفه آورده اند استناد مي کنم:
«تأثیر عرفان نظری بر فلسفه، حکمت متعالیه را به وجود آورده است. یکی از استوانههای عمدۀ حکمت متعالیه صدرایی، عرفان نظری است. مرحوم آخوند حکمت خود را که حکمت متعالیه نام نهاد با توجه به مبانی مشائی و اشراقی و با توجه به مباحث کلامی و بالاتر از همه اینها با توجه به آن چيزي بنا نهاد که در فضای عرفان نظری ساخته و تبیین شده است؛ بر همين اساس گاهی در صحبتها گفته ايم: اگر بخواهید بدون آشنایی با عرفان نظری، به سراغ حکمت متعالیه بروید، چه بسا از مطلب دور افتاده و آنچه را که مراد آخوند است، به دست نیاورید و به سبب همین نکته است که برخی از بزرگان گفتهاند: حکمت متعالیه صدرا، سهل ممتنع است. وقتي عبارتها را میخوانيد، گمان میکنيد مطلب را فهمیدهايد؛ اما در واقع مطالب آنگونه كه باید درك نشده است.
يادم هست مرحوم مطهری، در نوارهای درسی جلد سوم اسفار، بحث حرکت و زمان میفرمود: «مرحوم علامه طباطبایی میفرمودند: من وقتی که اسفار را درس میگرفتم خیلی در تقریر مطالب و فراگیری آن کوشش میکردم و علاوه بر این که پیشمطالعه داشتم و در موقع درس، سراپا گوش بودم، پس از درس مطالب را تقریر میکردم و تحقیقات فوقالعادهاي داشتم. این تقریرات و تحقیقات به نحوی در نظرم عمده بود که گاهی با خود می گفتم اگر جناب آخوند سر از قبر در بیاورد و بخواهد مبانی و مطالبش را تقریر کند، بهتر از این نمیتواند تقریر کند. این باور در من بود تا اینکه در نجف به خدمت آقا سیدعلی آقای قاضی رسیدیم. ایشان با اینکه تخصصش فلسفه نبود، بلكه عرفان بود، اما وقتی که لب باز کرد و از وجود، ماهیت، اصالت وجود و اعتباریت ماهیت سخن گفت و شروع کرد به گفتن و گفتن و گفتن. آن زمان فهمیدم که من تا کنون از اسفار یک حرف را هم نفهمیدهام».
این اعتراف خیلی عجیب و گویای این حقیقت است که چقدر عرفان در فهم حکمت متعالیه دخیل است و چقدر آخوند ملاصدرا از عرفان تأثير پذیرفته است؛ به همين دليل به خیلی از آقایانی که در فضای حکمت متعالیه نق و نوق دارند و هميشه ان قلت و اشکال میکنند، این را ميگويم که شما از همان پایگاه حکمت و فلسفه متعارف به حکمت متعالیه نگاه ميكنيد و هیچگاه از عرفان پلی به آن نزدهاید و از عرفان به آن سفر نکردهاید!
براين اساس ما بارها و بارها و به مناسبتهای گوناگون در دروس و صحبتها و مصاحبهها گفتهايم: فراگیری فلسفه با بدایه الحکمه و بستن بحث با نهایه الحکمه غلط است؛ زيرا بدایه الحکمه خلاصه مباحث اسفار است. اسفار هم حکمت متعالیه است و فلسفه را نميتوان با حکمت متعالیه آغاز كرد؛ چرا که حكمت متعاليه در اوج است و بر روی دوش عرفان نظری، فلسفه مشاء و اشراق و مباحث آیات و روایات و تفاسیر انفس این ها پا گذاشته است. لذا شروع فلسفه با این کتاب ها و این نحوه تدریس، واقعاً کار بسیار غیر قابل توجیهی است.
اگر بخواهیم در این زمینه مثالي بزنيم و بفهمانیم که در تدريس فلسفه چقدر اشتباه میکنیم، بايد بگوييم چنين كاري مانند اين است كه جلد کفایه الاصول جناب آخوند خراساني را جدا کنید و جلد دیگری رویش بگذارید و بنويسيد بدایه الاصول و آن را بدهید دست کسی که تاکنون اصول نخوانده و میخواهد مباحث اصولی را با كتاب کفایه الاصول اما تحت عنوان بدایه الاصول فرا بگیرد. در چنين حالتي چه رخ خواهد داد؟ آیا چنين فردي از اصول چیزی خواهد فهمید؟
اگر الف و لامی که در عنوان «بدايه الحکمه» وجود دارد، الف و لام جنس باشد، بايد گفت واقعاً كتاب بدایه الحکمه، بدایه الحکمه (شروع فلسفه) نیست؛ اما اگر الف و لام عهد باشد، اين الف و لام اشاره به حکمت متعالیه خواهد داشت؛ يعني بدايه الحكمه المتعالیه (آغاز حکمت متعالیه). بله، چنين چيزي درست است و حکمت متعالیه در برابر حکمت متعارف است. و حکمت متعارف بر حکمت متعالیه مقدم است؛ لذا ما بايد مباحث فلسفی را براي شروع، خیلی بسیط و بدون اما و اگر بيان كنيم و بيشتر به دنبال اين باشيم كه ذهن فلسفی به شخص بدهیم، مباحثي چون موجودیت در برابر انکار واقعیت، و بعد از موجودیت، تقسیم موجود به واجب و ممکن و بحث از عوارض ذاتی موجود، قوه، فعل، حدوث، قدم، ذهنی، عینی و مانند اینها. بعد از اين مباحث ان قلتها را مطرح كنيم و الی آخر. بايد به این سبک و سیاق مباحث را پیش ببریم و بعد که شخص خوب ذهن فلسفی پیدا کرد و با مباحث فلسفی آشنا شد، یک قدم بالاتر برويم و مباحث عمیقتر را در حکمت متوسط بیان کنیم و دست آخر حکمت متعالیه را که در اوج است و عمیقترین مباحث و عالیترین افکار را در این فضا بیاوریم که در چنين جايي است كه میگوییم فلسفه با مباحث عرفان نظری تعانق ميكند.»
رهنامه: اگر توصیهای برای سیر مطالعاتی فلسفه تا عرفان عملی یا نظری داريد كه طلبهها ميتوانند از آن استفاده کنند بفرماييد.
چند سال پیش در مقالهاي تحت عنوان «آیینه رشد» كه در بعضی از سایتها هم منتشر شد، در سير علمی، برنامه ای را به صورت مدون ارائه كرده و توضیح دادم که مختصر آن اين است: اگر بخواهيم در مباحث عقلی به صورت تخصصی و عمیق پیش برویم، اول بايد یک دوره منطق را به صورت متقن فرا بگیریم و نبايد به منطق مظفر اكتفا كنيم. منطق مظفر آغاز منطق است و با زبان ساده و خیلی بسیط مباحث منطقی را آورده است، به گونهاي که شخص میتواند مباحث را بهراحتي بفهمد و فرا بگیرد. بعد از فراگرفتن منطق مظفر، پیشنهاد ما این است که شخص منطق اشارات را شروع كند و بعد از آن به برهان شفا بپردازد. ترتیب مباحث منطقی اینگونه است. شما وقتی منطق مظفر را ميخوانید و بر سر سفره منطق اشارات مينشینيد، میبینید آنچه خواندهاید، قصه بوده است و مطالب اين كتاب است که واقعا منطق است. بعد از آنکه بر سر سفره برهان شفا نشستيد، خواهيد ديد عمق منطق در اين كتاب است و آنچه تا حال فرا گرفتهايد، به صورت جدیتر در برهان شفا آمده است. اگر کسی در منطق، چنين سیري را دنبال كند، بسيار عالي است.
بعد از منطق، باید حکمت متعارف را فرا گرفت. حکمت متعارف همان حکمت مشاء است. من دو تا کتاب عمده را در حکمت مشاء پیشنهاد میکنم: یکی کتاب اشارات است و یکی هم الهیات شفا. این دو كتاب انسان را در فراگیری حکمت مشاء بینیاز میکند. پس از حکمت مشاء، حکمت اشراق را پیشنهاد ميكنم. چون حکمت اشراق نقدی بر فلسفه مشاء است. حکمت اشراق را بايد در حد حکمة الاشراق جناب شیخ شهابالدین سهروردی فرا گرفت. پس از اینها یک دوره عرفان نظری در حد تمهید القواعد یا در حد مقدمه شرح قیصری بر فصوص بايد فرا گرفت. فصول مقدمه اين كتاب مشتمل بر دوازده فصل است.
اگر كسي اين سير را دنبال كند، استوانههای اصلی حکمت متعالیه را به دست میآورد، آنگاه میتواند نزد شخصی که با همین روش حکمت متعالیه را خوب و تخصصي فرا گرفته است، در حد کتاب شواهد الربوبیه حکمت متعالیه را درس بگيرد . كتاب شواهد الربوبيه یک دوره چکیده كتاب اسفار است و خلاصه مباحث اسفار در اين كتاب آمده است. پس بايد كتاب شواهد الربوبيه را متن درسی قرار داد و استاد خبیر در ميان مباحث، شاگرد را به مباحث اسفار ارجاع دهد كه به صورت مبسوط آمده است. با این روش ميتوانيم مباحث فلسفی را در حد حکمت متعالیه، نه مطلق فلسفه، فرا بگيريم و بفهميم که آخوند ملاصدرا چه فرموده است.
رهنامه: در عرفان چه سيري را پيشنهاد ميكنيد؟
بعد از فراگيري فلسفه، ميتوان در عرفان، سه کتاب درسی را به ترتیب شروع كرد: تمهیدالقواعد، شرح قیصری بر فصوص و بعد هم مصباح الأنس. این سه کتاب، کتاب های کلاسیک و درسی عرفان نظریاند.»
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به اینکه امروزه با نسلی روبهرو هستیم که روح و عقل او تشنهی نگاه حکمت متعالیه و عرفان به موضوعات است و جز با اشارهای که از این طریق به حقایق میشود به طریق دیگری قانع نمیشود، نظر جنابعالی را به کاری که حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» با طرح تفسیر سورهی حمد در تلویزیون و برای عموم مردم انجام دادند، جلب میکنم چون به ایشان همین اشکالها را گرفته بودند. در جلسهی پنجم از قول آیت اللّه شاهآبادی که مباحث عمیق عرفانی را برای کسبه طرح میکردند نقل قول میکنند که؛ بگذار این کفریات به گوش اینها هم برسد. فکر میکنم اگر رفقا بحث برهان صدیقین را آنطور که در کتاب «از برهان تا عرفان» عرض شده با شرحهای صوتی آن دنبال کنند، برای شروع تفکر هستیشناسی قدم خوبی را برداشتهاند، تجربهی سیسالهی تدریس بنده در این امر از این حکایت دارد، حالا بعضیها تا منطق ندانند نمیتوانند درک درستی از مباحث فلسفی داشته باشند، استثناء هستند، در حالیکه تفکر منطقی ربطی به تفکر فلسفی و عرفانی ندارد. تفکر فلسفی و عرفانی مربوط به هرکسی است که بخواهد فکر کند و زمینهی آن به طور فطری در همه هست و به همین جهت حضرت امام در آخر کتاب «مصباح الهدایه» در عین آنکه توصیه میکنند این مباحث برای غیرِ اهلش طرح نشود، میفرمایند مشتاقان چنین مباحثی را هم از ارائهی آن محروم نگردانید. موفق باشید