متن پرسش
بسم الله
با عرض سلام خدمت استاد عزیز:
در یکی از شهرستانها مشغول مباحثه کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(ره) شما هستیم جلسه قبل به قسمت «راز توجه به مردم» رسیدیم و قسمتی که بحث شد و دوستان ایراداتی گرفتند و شاید متوجه نشده باشیم به همین دلیل مزاحم شدیم؛ قسمتی از آن مورد شبهه را از کتاب در زیر آورده ام:
-----------------------------
وقتي رسيديد به اين که در نگاه اشراقي، خاستگاه نهادهاي بين المللي بر مبناي وَهم گذاشته شده و به حقيقت ملکوتي انسان ها نظر ندارد، ارزش و اعتبار آن ها همچون دود به هوا مي رود و راه کار جايگزين کردن چيزي به جاي آن نهادها بر قلب شما مي گذرد و نظر به «مردم» ظهور مي کند. متأسفانه هنوز موضوعِ رجوع به مردم به عنوان يک حقيقت اشراقي در بين ما پذيرفته نشده است، ولي امام معتقدند خداوند قلب مردم را در اختيار دارد. بنابراين اگر ما خارج از نگاه سودانگارانه با نگاهي که خداوند اين قلب ها را محل الطاف خودش قرار داده، به مردم نگاه کنيم انقلاب اسلامي مسير خود را به سرعت طي مي کند و همواره نوري بر نور آن افزوده مي گردد. يکي از برادران بسيجي خدمت حضرت امام گزارش داده بود که رفته بودند خانه اي را که در آن مشروب مي سازند تفتيش کنند، بعد از آن که کارشان تمام مي شود مي بينند که سگ آن خانه نمي گذارد به طرف درِ خروجي خانه بروند، آن ها را مجبور مي کند بروند داخل زير زمين، وقتي وارد زير زمين مي شوند ملاحظه مي کنند به واقع يک اسلحه خانه است و يک تيم بسيار قوي براي اين که يک کشت و کشتار گسترده اي در کشور راه بيندازند آن را مجهز کرده اند و بالاخره آن تيم لو مي روند. حضرت امام در سخنراني شان فرمودند: آن سگ مأمور بود که نگذارد ما ضربه بخوريم. (85) اين را عرض کردم تا ملاحظه فرمائيد با اين که حضرت امام خودشان اشراقشان را که همان انقلاب اسلامي است، مي شناسند ولي با اين خبر متوجه جلوه اي از نور اشراقي خود در آن صحنه مي شوند که چگونه آن بسيجيان مظهر ظهور آن مدد الهي شدند. و معني «المؤمن مرآت المؤمن» به همين صورت است. در عالم شهود و اشراق هر چه شواهد بيشتر باشد انسان بيشتر مطمئن مي شود که حضرت حق نظرِ رحمت به انسان دارد، تا آنجايي که در خبر داريم در کربلا امام حسين (ع) وقتي به بعضي از افراد نفرين مي کنند و تأثير آن را در همان لحظه مي يابند، آن را شاهد بر حقانيت مسير مي گيرند و اميدوار مي شوند. امام حسين (ع) دستور دادند در گودالِ پشت لشكرگاه آتش افروختند تا فقط از يك سو با دشمن بجنگند. سواره اي از سپاه عمر سعد به نام «ابن ابي جويريه» چون نگاهش به آتش هاي برافروخته افتاد، ندا داد: اي حسين و اي ياران حسين! بشارتتان باد به آتش، در دنيا به سوي آتش شتاب كرديد. امام پرسيدند اين مرد كيست. گفتند ابن ابي جويريه است و امام او را چنين نفرين كرد: خدايا در دنيا عذاب آتش را به او بچشان. چنين نقل شده كه اسب او رميد و او را در آن آتش افكند و سوخت. مرد ديگري از سپاه عمر سعد به نام «محمد بن اشعث» بيرون آمد و گفت: اي حسين پسر فاطمه! تو نسبت به پيامبرِ خدا چه حرمتي داري كه ديگران ندارند؟ امام فرمود: اين مرد كيست؟ گفتند او محمد بن اشعث است و امام دست به آسمان بردند و عرض داشتند: خدايا! امروز، ذلت و خواري را به محمد بن اشعث نشان بده، ذلتي كه پس از امروز هرگز روي عزت نبيند. چنين نقل شده كه ابن اشعث نياز به قضاي حاجت پيدا كرد، از لشكرگاه بيرون آمد، عقربي او را گزيد و در حالي كه عورت او آشكار بود از دنيا رفت. عبدالله بن حوزه تميمی از سپاه عمر سعد با صدای بلند داد می زد و می پرسيد: حسين در ميان شماست؟ «أفيكم حسين؟» كسی به او جواب نمی داد و او باز هم تكرار می كرد تا در مرتبه ي سوم كه تكرار كرد يكی از ياران امام حسين (ع) در حالی كه به امام اشاره می كرد گفت: حسين اين است چه مي خواهی؟ با كمال پرروئی و بی ادبی جسارت كرد و گفت: يا حسين! تو را به آتش دوزخ مژده باد! امام (ع) در پاسخ او فرمود: تو دروغ می گويی، من بر خدای آمرزنده ي كريم و شفاعت پذير كه امرش مطاع است وارد می شوم، تو كيستی؟ گفت من پسر حوزه ام. پس از آن كه خودش را معرفی كرد، امام (ع) دست هايشان را به سوی آسمان بلند نمودند، به اندازه اي كه سفيدی زير بغل شان ظاهر شد و او را به تناسب اسمش نفرين كردند و فرمودند: «اللَّهُمَّ حُزْهُ إِلَی النَّار» (86) خداوندا! او را به جانب آتش بكش. پسر حوزه كه نفرين امام را شنيد خشمگين شد، تازيانه ای بر اسب خود زد تا از نهری كه جلويش بود بپرد و به امام حمله كند، با پريدن اسب از پشت زين افتاد و يكی از پاهايش در ركاب گير كرد، اسب رم كرد و او را به اين طرف و آن طرف زد، پايش از چند جا شكست و جدا شد و هنوز پای ديگرش در ركاب آويزان بود، اسب بدن نيمه جانش را بر هر سنگ و بوته ای مي زد تا بالاخره اسب به سوی خندقی كه در آن آتش افروخته بودند دويد و بدن تكه تكه اش را در آتش انداخت و بدين وسيله قبل از آتش آخرت، به آتش دنيا نيز گرفتار گرديد. و دعای امام مستجاب گرديد.
حضرت سيد الشهداء (ع) شکر نمودند که خداوند چقدر زود دعايشان را مستجاب کردند. حضرت در نگاه اشراقي خود به بهترين شکل حقانيت خود را در اين صحنه ها ديدند، چون انوار اشراقي گاهي شديد است و گاهي اَشدّ و حضرت ملاحظه کردند که حضرت حق به شديدترين وجه نظر به نهضت کربلا دارد و با انعکاس صحنه هاي مختلف عزم حضرت از شديد به اَشدّ سير مي کند و مي فرمايند اين همان وعده است که خداوند به رسولش داده. چون در اشراق، حقيقت به حالت وجودي ظهور مي کند و نه به حالت ماهيتي، مثل موبايل نيست که انسان از طرف بپرسد صبح چي خوردي، در نگاه اشراقي نوع صبحانه مشخص نيست ولي طرف مي فهمد فرزندش سير است و لذا براي اين که اين اشراق جوانبش ظاهر شود بايد به صورت هاي مختلف انعکاس يابد.
عرض ما به اين جا ختم شد که: جنس نگاه اشراقي به عالَم آن است که صاحب آن نگاه به نهادهاي معمولِ دنياي ظلماني هيچ توجهي ندارد و به آن ها اميدي نمي بندد، او به مردم رجوع مي کند و به همين جهت جز تشکيل بسيجِ مردمي در منظرش نمي آيد. در ساير امور نيز از کارهاي سطحي و از مشهورات بي پايه و اعتباريات خالي از نفس الأمر پرهيز دارد. و يکي از عوامل رسيدن به وحدت حقيقي و تفاهم، توجه به اين امر است در ذيل شخصيت حضرت امام (ره).
خداوندا! به حقيقت آن نوري که شهداء را به سير صحيح راهنمايي کردي ما را از هدايت هاي قدسي خودت محروم مگردان.
«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»
-------------------------------------------
استاد یکی از جملات که بسیار جای سوال داشت این بود: «حضرت سيد الشهداء (ع) شکر نمودند که خداوند چقدر زود دعايشان را مستجاب کردند. حضرت در نگاه اشراقي خود به بهترين شکل حقانيت خود را در اين صحنه ها ديدند»
یعنی امام که واسطه فیض اند و تجلی اسم الله حال چطور با این دعا و استجابت متوجه حقانیت خود می شوند!؟ آیا این مخالف با دیگر حرفهای شما در مورد حقیقت امام نیست؟
البته یکی از دوستان گفت به خاطر اینکه حضرت حق در صحنه به «اشد» ظهور داشتند و امام از این جهت خوشحال اند که باز دوستان خیلی متوجه یا شاید متقاعد نشدند! اگر راهنمایی بفرمایید تشکر داریم. همچنین التماس دعا برای رفع حجب ما. یا علی مدد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نکتهی مهمی است در موضوع علمِ امام. که بنا به فرمایش خودشان هر وقت خدا بخواهد، آنطور که خدا بخواهد به موضوعات علم دارند و لذا مطابق سخنان خودشان میتوان گفت خودشان نیز منتظر چیزی هستند که از طرف حضرت حق به آن برسند و از این جهت شواهد اینچنینی را حجّتی برای حقانیت راه خود مییابند. خوب است در این مورد بحث «علم امام» را که در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» بحث شده، دنبال فرمایید. از آن جهت که روشن شود علم امام، علمِ «ماهوی» نیست بلکه علمِ «وجودی» است. موفق باشید