با عرض سلام وخدا قوت خدمت استاد عزیز!وبا عرض معذرت به جهت وقتی که از شما می گیرم!سوال این حقیر در مورد نسل امروز است,این حقیر یک طلبه هستم وسخت در گیر مسایل ومشکلات درونی اما از آن بیشتر در گیر وداغون از وضعیت ظاهری جامعه بخصوص نسل جوان.خدا می داند به جهت اصلی انقلاب ونظام ایمان دارم ولی به هر حال ما در مقابل این وضعیت موظفیم خدا می داند که از دیدن وشنیدن این وضعیت حجاب وروابط در جامعه چه فشاری به روح وقلب این حقیر می آید از طرفی شدیدا احساس عجز در مقابل این افراد ونسل می کنم انگار که فرسنگها باهم فاصله داریم که حتی از وضعیت ظاهری ماهم متنفر وگریزانند از آن جایی که گاهی با نوجوانان در ارتباطم حس می کنم از هم بیگانه ایم وهیچ رغبتی به رابطه برقرار کردن با ما وشنیدن حرف های ما را ندارند.وقتی از روابط ناسالم وخودکشی و فرار حرف می زنند گوشی برای شنیدن حر ف دیگری ندارند.من حتی با بچه برادر خودم هم مشکل دارم واز هم دوریم چه برسد به بقیه...!عاجزانه از شما تقاضامندم که بفرمایید واقعا باید چه کرد فقط افسوس خورد وتماشا کرد؟چه وظیفه ای داریم وچگونه باید عملی کرد؟چطور به این نسل به خصوص این افراد نزدیک شویم؟اصلا باید نزدیک شد یا فقط از دور مرتبط شویم؟چطور باید حق راشناخت ومعرفی کرد که جان آنها هم همراه شود؟غصه وفشاری که بر انسان هجوم می آورد خوب است یابد؟چگونه وقتی ناگزیر از رفتن در جامعه هستیم با این وضع برخورد کنیم یا فقط غصه بخوریم و داغون شویم؟با چنین فشاری به نظر شما این حقیر کار تبلیغی انجام بدهم یانه؟
مه تعالی: سلام علیکم: 1- وجه دیگر همین جوانان را در اعتکافها میتوان دید 2- باید با زبان خودشان با آنها رفاقت کرد بدون آنکه کار آنها را تأیید کنید 3- به مرور بعد از رفاقت با آنها صاحب تجربه میشوید که از کجا شروع کنید 4- اگر آمادهی یک بحث علمی بودند روش کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» بد نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیدانم صدای تو را میشنوم یا هنوز زمان شنیدن آن فرا نرسیده است؟ من بخواهم یا نخواهم این «صدا» صدایِ آیندهی تاریخِ ما است و اگر امروز شنیده و فهم نشود، فردایِ تاریخ ما، فردایِ تقابلِ کَرانی است که این صداها، آنها را عصبانی میکند زیرا خوابشان را آشفته کرده است.
آنچه باید با تو در میان بگذارم بیشتر از آنی که گفتهای و یا فریاد زدهای و یا نه! ناله کردهای، نیست. نالهی هوشیارانهای که امید دارد که با تاریخی که شروع شده است سخنی از جنسِ فرونشاندن عطش بشنود.
این پیرمرد که با تو سخن میگوید نمیخواهد خود را به خواب خرگوشی بزند، اما میخواهد به رسمِ نصیحت پیران، آری! به رسم نصیحت پیران که میدانند راهی بس ژرف در پیش دارید، چند کلمه بگوید،تا وقتی با هزار امید بنا دارید با مرغِ ماهیخوار که با یک شیرجه، دهها ماهی چون شما را در کیسهی منقار خود اسیر میکند تا ببلعد، روبرو میشوید،خود را نبازید و گمان نکنید دیگر راهِ گشودهای برای شما نیست.
1- گفتی از دین رسمی به تنگ آمدهای! گوارایت باد. ولی از خود پرسیدهای آنهایی که به ظاهر از دین رسمی به وجد میآیند، در دلِ آن سخنان چه چیزی میجویند که اینچنین جانشان گرم میشود؟! و در چه تاریخی خود را احساس میکنند که اینچنین اشک میریزند و جان خود را برای دفاع حرم دختر پیامبر«صلواتاللّهعلیهوآله» ایثار میکنند؟!
2- در این ظلمات چه کسی در را به سوی انسانها میگشاید؟
میدانم که دشمنیِ تو با فیلسوفان، از چه جنسی است. مسلّم از جنسِ دشمنیِ آنهایی که با فردیدِ بزرگ دشمن بودند و هستند؛ نیست. عیب فردید این بود که می دانست «ما که هستیم و کجا هستیم و چرا پایِ ناتوان خود را نمیبینیم». آیا او به جرم ناتوانایی پاهایما دستور داد آنها را ببرند؟
3- جامعه را نمیتوان مضطرب کرد، باید با همین نالهها و همین سوزهای امثال شما ها ، راهی را گشوده . آیا راهی هست که ما به آن نظر کنیم؟ من با تمام وجود و قسم به اشکهایی که مادران شهداء و همسران شهداء در فقدان شهیدشان ریختند، آن راه را راهِ خمینی میدانم؛ نه یک کلمه بیشتر، و نه یک کلمه کمتر! و چقدر سخت است در زیر غبارهای رسمیتیافتهی دوران، این راه را پیدا کرد و نشان داد. با تمام وجود به ناتوانی و اَلْکنیِ سخن خود اقرار میکنم، ولی:
گرم سنگآسیا بر سر بگردد
دل آن دل نیست کز آن رَه بگردد
4- به من بگو از آنچه که داریم کدام را اگر نداشتیم، بهتر بود؟! اگر ما صدرا و محیالدین و خمینی نداشتیم، از متفکران بزرگی محروم نبودیم؟!!
عجله نکن، و از دست من عصبانی مشو!! ما همه، چوبِ رسمیشدنِ این فریادها را می خوریم. اگر سورنکی یرکگور از دستِ استادان دانشگاه عصبانی است که سخنان او را تبدیل به درس میکنند و گرمی آن سخنان را میکُشند، صدرا و محیالدین نیز به همین بلا دچار شدند!!
راهی که در جادهی گذشتهی ما گشوده شده است، انکار شدنی نیست. این افکار آنچنان نیستند که در مواجه با آنها با آنها دشمنی کنیم که این دشمنی با خودمان است و این، بیرونافتادن از دایرهی تفکری است که میتواند معنایِ فردای تو و ما باشد.
مطمئن باش اگر راه خمینی گم شود، هیچکس صدای تو و امثال تو را نخواهد شنید، به دیوانگی متهمت میکنند و تو در بنبستِ تاریخیِ تحمیلشده بر روزگاران، یا دیوانه میشوی و یا خودکشی میکنی!!
این حرفها را به حساب پیرمردی و محافظهکاری من بگذار! ولی فکر کن. همهچیز را بر هم بزن، ولی مواظب باش ضرر نزنی.
من از کلمات تو ذرهای از ضرر و زیان نمیبینم، ولی باز مواظب باش ضرر نزنی.
مشکل، غربتِ فکر است و با پسندیدن و نپسندیدنِ آنچه بر ما میگذرد، مشکل حل نمیشود.
باید حماقتها را تشخیص داد و بر آن نهیب زد و به آرامش دروغینِ حماقتها، دلخوش نبود.
بایدپیامبر بود که بارِ امانت را بتوان کشید. هرکسی تاب تحمل آن را ندارد، خواه مَلک باشد و خواه کوه و دشت و بیابان!!!
آری! به قول آن مرد بزرگ، وقتی بادِ تفکر میوزد تا حماقتها را بسوزاند، هرکس سعی میکند در پناهی قرار گیرد و سنگری برای خود دست و پا کند. و چقدر اندکاند آنانی که در مقابل آن باد، پیراهن از تن بیرون آورند و سینهی خود را در مقابل آن قرار دهند.
همانطور که میگویی چه اندازه واژهی تفکر زشت و آلوده شده است و ما را از نگاه رومانتیکها که در زیباییها تفکر را میجستند، محروم کرده است.
آیا امروز «تفکر» را جز در پیران و جوانانی که به تشییع شهدای مدافع حرم آمدهاند، در جای دیگر میتوان جستجو کرد؟! خدا میداند اگر با شیلر و هولدرلین در تاریخ خودشان، هماحساس شویم، آنوقت چقدر به تشییعکنندگان شهدای مدافع حرم، این متفکرانِ بزرگ تاریخ امروزی، خود را نزدیک میبینیم.
5- بگو! توقع خود را در چه کسانی جستجو میکنی؟ مگر میشود انسانها حتی انسانهای بزرگ، همهی موازین را رعایت کنند؟!! همانطور که از شاعر، باید طلبِ شعر کرد و نه، اخلاق، باید از دینِ رسمی و یا عرفانِ رسمی و یا عزاداریِ رسمی، آنچه را میتوان گرفت، بگیری و پاسدار فکر باشی و حرمت فکر و متفکران را رعایت کنی.
آنکه انقلاب اسلامی را بسطِ مدرنیته و نیهیلیسم میداند، چگونه میتوان او را به عنوان یک متفکر پاسداشت؟! آیا این مثل همانهایی نیست که هایدگر را چون رئیس دانشگاه فرایبورگ در زمان نازیها بود، نمیفهمند و متوجه نیستند با هایدگر، چه چیزی پیش آمد؟ آیا با انقلاب اسلامی، بسطِ مدرنیته و نیهیلیسم پیش آمد؟! یا تفکری به وسعت همهی تاریخِ بشر در جان مردمانی که هیچوقت توسط متفکرانِ رسمی دیده نشدند.
چقدر دیدنی بود آنچه آوینی دید و بقیه ندیدند. وای! اگر از این تاریخ، شهید خرازی و کاظمی و همت و باکری و علمالهدیها دیده نشوند!!!!
اینکه ما امروز و در این شرایط آشفته چه اندازه میتوانیم به حقیقت انقلاب اسلامی نزدیک شویم، بحث دیگری است. ولی آیا میتوان بدون طیکردنِ این راهِ گشوده، به حقیقتی رسید؟
اگر امروز به هولدرلین به جهت فهمی که از حضرت ابراهیم یافت، سجده میکنی که حقیقتاً سجدهکردنی است! فردا که این راه گشوده میشود، اگر به این شهداء سجده نکنیم، سر بر سنگ کوبیدهایم! و این انجمادی است سرد و بیروح، خواه از هایدگر سخن بگوییم، خواه از هگل. موفق باشید .
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر هم بپذیریم که هیچوقت هدف وسیله را توجیه نمیکند نمیتوان گفت سینما وسیلهی نامقدسی است و نباید در راستای اهداف مقدس از آن استفاده کرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که اگر بهجای نظر به تکنولوژی و گرفتارشدن به فرهنگ پنهان آن، همانطور که مقام معظم رهبری میفرمایند نظر به علمی داشته باشیم که غرب در آن از جهتی حضور دارد، دیگر گرفتار فرهنگ تکنولوژی نمیشویم و به مرور تکنیکی که مطابق فکر و فرهنگ خودمان است را ابداع و اختراع میکنیم. و نکتهی دوم موضوع نکات مثبت فرهنگ غربی است که متأسفانه روحِ غربزدگیِ تاریخ گذشتهی ما نتوانسته است بین زشتیهای غرب و نکات مثبت فرهنگ غربی تفکیک کند چیزی که امثال آقای دکتر داوری نیز بر آن تأکید دارند و معلوم است روحیهی سلطهطلبیِ غرب چیزی نیست که بتوان آن را به بهانهی تکنیک غربی پذیرفت. بنده در حال تهیهی مقالهای هستم تحت عنوان «ما و غرب در پایداریِ تعهدات انسانی»؛ شاید در آنجا بتوانیم روشن کنیم چه نسبتی باید با غرب برقرار کرد؟ إنشاءاللّه مقاله در هفتهی آینده بر روی سایت قرار داده میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا باید با فردی که میخواهید امر به معروفش کنید مأنوس باشید لذا قرآن میفرماید: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ » یعنی زنان و مردان مؤمن که رابطهی محبت و دوستی دارند به همدیگر در انجام معروف امر میکنند و منکر را نهی مینمایند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در اینکه عالم و عارف واقعی همیشه از باطل متنفر و به حق گرایش دارد، حرفی نیست، منتها شرایط تاریخی و خصوصیات روحی و محیط پرورشی آنها منجر میشود که موضعگیری آنها متفاوت باشد. سه جلد زندگینامه و سخنان آیت اللّه بهجت را تنظیم شده. شما در آنجا ملاحظه خواهید کرد که آیت اللّه بهجت نسبت به زمانهی خود و مشروطیت موضعگیریهای خوبی داشتهاند و تا آنجا که من میدانم نسبت به حضرت امام و مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» ارادت کامل داشتهاند در مورد انتصاب مقام معظم رهبری در سال 68 به رهبری نظام، عده ای به آیت الله بهجت گفتند: آقای خامنه ای جوان است برای رهبر شدن! آیت الله بهجت در جواب آن عده فرمودند: «همان یک بار که گفتند حضرت علی علیه السلام جوان است و ایشان را از خلافت منع کردند برای ما کافیست.»
حجت الاسلام و المسلمین مرتضی آقا تهرانی در پاسخ به سوالی در خصوص ارتباط مقام معظم رهبری و آیت الله بهجت می گوید: «ما مشهد بودیم که حاج آقا مصباح برای بیعت با آقا به تهران آمده بودند و از آن جا هم به مشهد آمدند. ما خدمتشان رسیدیم و از وضع و اوضاع پرسیدیم. حاج آقا فرمودند که برای بیعت خدمت آقا رفته بودم ولی خدا را شکر دست خالی نرفتم، چون آیت الله بهجت یک نامه چهار صفحه ای برای حضرت آقا که تازه رهبر شده بودند، نوشتند. شروع نامه هم این بود که بنده انتصاب حضرت عالی را به سمت مقام ولایت و رهبری تبریک عرض می کنم. بعد آقا به آیت الله مصباح فرموده بودند که تا حالا خیلی ها از مردم و مسئولان با من بیعت کردند ولی هیچ کدام دلم را آرام نکرد که من در این جایگاه باید باشم یا نه؛ الا این نامه که خیالم را راحت کرد. چون می دانم که ایشان اصلا بر مبنایی که دیگران ممکن است بنویسند و حرف بزنند، نمی نویسند و صحبت نمی کنند.
آقاتهرانی ادامه می دهد: چند سال پیش که رهبری یک هفته ای تشریف آوردند قم، جمعیت زیادی برای استقبال آمده بودند در خیابان ها. آیت الله بهجت هم آمدند جزء جمعیت استقبال کنندگان. حالا یک مرجعی در سن حدود نود سال! ایشان هم آمدند در جمع استقبال کنندگان. شخصی به ایشان گفت که حاج آقا شما با این سن و سال آمدید وسط این جمعیت استقبال کنندگان؟ آیت الله العظمی بهجت فرمودند: اگر مردم می دانستند که استقبال این سید چقدر ثواب دارد هیچ کس در خانه نمی نشست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: راه انبیاء آن است که با نور توحید سعی میکنند انسانها ذیل توحید ربوبی و در پرتو اسمِ حیّ امور دنیایی و آخرتی خود را شکل دهند، نه آنکه ما بخواهیم با تقویت قوای نفس، نفسِ بقیه را تحت تأثیر قرار دهیم. و بدین لحاظ مسیر اهل توحید مثل آیت اللّه قاضی با مسیر امثال شیخ رجبعلی که اهل کرامتاند، متفاوت است. و آنچه از اهل توحید تحت عنوان کرامت به چشم میخورد ربطی به تقویت نفس آنها برای ارتباط با نفس طرف مقابل به معنای اصلاحِ مشکلات بدنی او ندارد، بیشتر کار آنها منوّرکردن جسم و روح است از طریق نور ربوبیت ربّ. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شیطان اگر با تمام تلاشی که کرد و نتوانست بحمداللّه شما را آلوده به گناه بزرگی به نام زنا بکند، سعی میکند اولاً: گرفتار گناه دیگری بشوید و ثانیاً: از آن مهمتر سعی میکند شما را از ادامهی مسیر إلی اللّه که بحمداللّه از آن جدا نیستید مأیوس کند. تنها عرض بنده آن است که مطمئن باشید اگر بتوانید با آزادشدن از این گناه پوزهی شیطان را به خاک بمالید دریچههایی از آرامش و اطمینان برایتان گشوده میشود که تصور آن را هم نمیکردید. موفق باشید