ای هشام
وصیت و توصیه امام کاظم«علیهالسلام» به هشام بن حکم[1] در مورد جایگاه عقل
بسم الله الرّحمن الرّحیم
يَا هِشَامُ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَشَّرَ أَهْلَ الْعَقْلِ وَ الْفَهْمِ فِي كِتَابِهِ فَقَالَ «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ»(زمر/آیات 17 و 18)
همانا خداوند تبارك و تعالى خردمندان و فهميدگان را در كتابش بشارت داده و فرموده است: «پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا میدهند و بهترين آن را پيروى میكنند اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان».
يَا هِشَامُ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَكْمَلَ لِلنَّاسِ الْحُجَجَ بِالْعُقُولِ وَ نَصَرَ النَّبِيِّينَ بِالْبَيَانِ وَ دَلَّهُمْ عَلَى رُبُوبِيَّتِهِ بِالْأَدِلَّةِ فَقَالَ وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ. إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ»(بقره/163 و 164)
اى هشام همانا خداى متعال به واسطه عقل حجت را براى مردم تمام كرده و پيغمبران را به وسيله بيان يارى كرده و به سبب برهانها به ربوبيت خويش دلالتشان نموده و فرموده است خداى شما خدائي است يگانه كه جز او خدائى نيست و رحمان و رحيم است. در آفرينش آسمانها و زمين و تفاوت شب و روز و كشتيهائى كه به سود مردم در دريا روان است و آبى كه خدا از آسمان فروآورد كه زمين را بعد از مواتشدنش زنده گرداند و از همه جنبندگان در آن پراكند و گردش بادها و ابرى كه بين آسمان و زمين زير فرمان است، نشانههائي است بر ربوبيت ما براى مردمى كه تعقل كنند.
يَا هِشَامُ: قَدْ جَعَلَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ دَلِيلًا عَلَى مَعْرِفَتِهِ بِأَنَّ لَهُمْ مُدَبِّراً فَقَالَ «وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ»(نحل/12) وَ قَالَ «حم وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ. إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ.»(زخرف/1 تا 3) وَ قَالَ «وَ مِنْ آياتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ»(روم/24)
اى هشام، خداى عزّ و جلّ از اين (امور) دليلى بر شناخت خود آورده كه اين همه را مدبّرى (چارهگر) باشد، پس فرمود: و شب و روز و خورشيد و ماه را براى شما (در گردون) مسخّر ساخت و ستارگان را به فرمان خويش مسخّر كرد، در اين كار نشانههاى (قدرت خدا) براى اهل خرد پديدار است. و فرمود: سوگند به كتاب روشنگر. ما آن را به هيأت قرآنى عربى پديد آورديم، باشد كه تعقّل كنيد. و از جمله آيات او اين است كه برق را (به شيوهاى) بيمانگيز و اميدانگيز به شما مىنماياند و از آسمان آبى فرو مىفرستد و با آن زمين را پس از پژمردنش زنده مىدارد؛ بيگمان در اين امر براى خردورزان مايههاى عبرت است.
يَا هِشَامُ: ثُمَّ وَعَظَ أَهْلَ الْعَقْلِ وَ رَغَّبَهُمْ فِي الْآخِرَةِ فَقَالَ «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»(انعام/32) وَ قَالَ «وَ ما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زِينَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى أَ فَلا تَعْقِلُونَ»(قصص/60)
اى هشام، سپس خردمندان را اندرز داده و به آخرت تشويق نموده، و فرموده: و زندگى اين جهان بيش از سرگرمى و بازيچه نيست، و هر آينه سراى واپسين براى آنان كه پرهيزگارى كنند بهتر است، آيا خرد را كار نمىبنديد؟ و باز فرموده: آنچه به شما داده شده كالاى زندگانى دنيا و آرايش آن است، و آنچه نزد خدا است بهتر و پايدارتر است، آيا خرد را كار نمىبنديد؟
يَا هِشَامُ: ثُمَّ خَوَّفَ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ عَذَابَهُ فَقَالَ «ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ. وَ إِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحِينَ وَ بِاللَّيْلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»(صافات/136 تا138)
اى هشام، سپس هواپرستان را بيم عذاب داده و فرموده: سپس آن ديگران را هلاك ساختيم. و هر آينه شما [اى قريش] بامدادان بر [ويرانه] آن مىگذريد* و شامگاهان نيز، آيا خرد را به كار نمىبنديد؟
يَا هِشَامُ: ثُمَّ بَيَّنَ أَنَّ الْعَقْلَ مَعَ الْعِلْمِ فَقَالَ «وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ»(عنکبوت/43)
اى هشام، سپس همراه بودن عقل با علم و آگاهى را بيان داشته، آنجا كه فرموده: و اين مثلها را براى مردم مىزنيم، و جز دانايان آنها را در نمىيابند.
يَا هِشَامُ: ثُمَّ ذَمَّ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ فَقَالَ «وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ»(بقره/70) وَ قَالَ تَعَالَى «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ»(انفال/22) وَ قَالَ «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ»(لقمان/25)
اى هشام، سپس بىخردان را سرزنش نموده، آنجا كه فرموده: و چون به آنان (مشركان) گفته شود كه از آنچه خدا فرو فرستاده پيروى كنيد، گويند: بلكه از آنچه پدران خويش را بر آن يافتهايم پيروى مىكنيم؛ آيا [از آنان پيروى مىكنند] هر چند كه پدرانشان چيزى نمىفهميدند و راه يافته نبودند؟ و باز فرمود: همانا بدترين جنبندگان به نزد خداوند، كران و گنگانند كه خرد را به كار نمىبندند. و باز فرموده: و اگر از آنان بپرسى: چه كسى آسمانها و زمين را بيافريد؟ هر آينه گويند: خدا، بگو: سپاس و ستايش خداى راست، بلكه بيشترشان نمىدانند!
ثُمَّ ذَمَّ الْكَثْرَةَ فَقَالَ «وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ»(انعام/116) وَ قَالَ «أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ»(انعام/37) «وَ أَكْثَرُهُمْ لا يَشْعُرُونَ»
سپس سرزنش و ذمّ خود را متوجّه اكثريّت و جمعيت بسيار نموده، آنجا كه فرموده: و اگر بيشتر مردم زمين را فرمان برى تو را از راه خدا گمراه خواهند كرد، و باز فرموده: ولى بيشترينشان نمىدانند، و اكثريّت ايشان بىشعورند.
يَا هِشَامُ: ثُمَّ مَدَحَ الْقِلَّةَ فَقَالَ «وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ»(سبأ/13) وَ قَالَ «وَ قَلِيلٌ ما هُمْ» (ص/24) «وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاّ قَلِيلٌ»(هود/40)
يَا هِشَامُ: ثُمَّ ذَكَرَ أُولِي الْأَلْبَابِ بِأَحْسَنِ الذِّكْرِ وَ حَلَّاهُمْ بِأَحْسَنِ الْحِلْيَةِ فَقَالَ «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ»(بقره/269)
اى هشام، سپس [خداوند] از خردمندان به نيكوترين وجه ياد نموده و به بهترين زيور آراسته، آنجا كه فرموده: به هركس كه خواهد حكمت را ارزانى ميدارد، و هركس را كه حكمت دهند به راستى كه او را نيكيهاى بسيار دادهاند، و جز خردمندان توجّه نكنند و پند نگيرند.
يَا هِشَامُ: إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ «إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ»(ق/36) يَعْنِي الْعَقْلَ وَ قَالَ «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ»(لقمان/11) قَالَ الْفَهْمُ وَ الْعَقْلُ.
اى هشام به راستى خدا مىفرمايد: هر آينه در اين [سخن گفته شده] يادآورى و تذكّرى است براى آنكه او را دل باشد» يعنى: او را عقل باشد، و نيز فرموده: و هر آينه لقمان را حكمت داديم يعنى: به او فهم و عقل داديم.
يَا هِشَامُ: «إِنَّ لُقْمَانَ قَالَ لِابْنِهِ تَوَاضَعْ لِلْحَقِّ تَكُنْ أَعْقَلَ النَّاسِ يَا بُنَيَّ! إِنَّ الدُّنْيَا بَحْرٌ عَمِيقٌ قَدْ غَرِقَ فِيهِ عَالَمٌ كَثِيرٌ فَلْتَكُنْ سَفِينَتُكَ فِيهَا تَقْوَى اللَّهِ وَ جِسْرُهَا الْإِيمَانَ وَ شِرَاعُهَا التَّوَكُّلَ وَ قَيِّمُهَا الْعَقْلَ وَ دَلِيلُهَا الْعِلْمَ وَ سُكَّانُهَا الصَّبْرَ.»
اى هشام: محقّقاً لقمان به پسرش گفت: براى حقّ و خدا فروتن باش كه خردمندترين مردم ميباشى، اى پسر من! دنيا درياى گودى است كه محقّقاً جهان بسيار در آن غرق شده و زير آب فرو رفته، پس بايد كشتى تو در آن دنيا، تقوى و ترس از خدا باشد، و پل آن كشتى ايمان و گرويدن و بادبان آن توكل و اعتماد به خدا و قيّم و سرپرست آن عقل، و دليل و راهنماى آن علم و دانش، و سكّان و دم آن صبر و شكيبائى است.
يَا هِشَامُ: «لِكُلِّ شَيْءٍ دَلِيلٌ وَ دَلِيلُ الْعَاقِلِ التَّفَكُّرُ وَ دَلِيلُ التَّفَكُّرِ الصَّمْتُ وَ لِكُلِّ شَيْءٍ مَطِيَّةٌ وَ مَطِيَّةُ الْعَاقِلِ التَّوَاضُعُ وَ كَفَى بِكَ جَهْلًا أَنْ تَرْكَبَ مَا نُهِيتَ عَنْهُ.»
اى هشام براى هر چيزى رهبرى است و رهبر عقل انديشيدن و رهبر انديشيدن خاموشى است، و براى هر چيز مركب و آنچه بر آن سوار ميشوند است، و مركب عاقل تواضع و فروتنى است، و براى نادانى تو بس است كه مرتكب شده و بجا آورى آنچه را كه از آن نهى و بازداشتهشدهاى.
يَا هِشَامُ: «لَوْ كَانَ فِي يَدِكَ جَوْزَةٌ وَ قَالَ النَّاسُ لُؤْلُؤَةٌ مَا كَانَ يَنْفَعُكَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا جَوْزَةٌ وَ لَوْ كَانَ فِي يَدِكَ لُؤْلُؤَةٌ وَ قَالَ النَّاسُ إِنَّهَا جَوْزَةٌ مَا ضَرَّكَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا لُؤْلُؤَةٌ.»
اى هشام اگر در دست تو گردوئى بود و مردم گفتند: مرواريد است به تو نفع و سودى نميرساند، در حالىكه ميدانى آن گردو است، و اگر در دستت مرواريد بود و مردم گفتند: آن گردو است، ضرر و زيان به تو نميدهد در حالىكه ميدانى آن مرواريد است.
يَا هِشَامُ: «مَا بَعَثَ اللَّهُ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلَى عِبَادِهِ إِلَّا لِيَعْقِلُوا عَنِ اللَّهِ فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجَابَةً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً لِلَّهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلًا وَ أَعْقَلُهُمْ أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ.»
اى هشام، خداوند انبياء و رسولان خود را به سوى مردمان ارسال نداشت جز بدين خاطر كه از جانب خدا عقل و خرد را برگيرند، بنا بر اين [در دعوت الهى] پذيرش هر بندهاى نيكوتر باشد معرفتش به خدا نيكوتر است، و هركس كه به فرمان الهى آگاهتر باشد عاقلتر است، و عاقلترين ايشان از بالاترين درجه در دنيا و آخرت برخوردار است.
يَا هِشَامُ: «مَا مِنْ عَبْدٍ إِلاّ وَ مَلَكٌ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهِ فَلا يَتَوَاضَعُ إِلاّ رَفَعَهُ اللَّهُ وَ لا يَتَعَاظَمُ إِلاّ وَضَعَهُ.»
اى هشام، هيچ بندهاى نيست جز آنكه فرشتهاى گيرنده موى پيشانى اوست، و آن بنده براى خدا تواضع نكند جز آنكه آن فرشته بالايش برد، و هرگز بر خدا تكبّر نورزد جز آنكه آن فرشته او را پست كند.
يَا هِشَامُ: «إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ«علیهمالسلام» وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ.»
اى هشام خدا بر مردم دو حجّت و دليل دارد: حجّت آشكار، و حجّت نهان، حجّت آشكار فرستادهشدگان و پيغمبران و پيشوايان ميباشند، و حجّت نهان عقلها هستند.
يَا هِشَامُ: «إِنَّ الْعَاقِلَ الَّذِي لَا يَشْغَلُ الْحَلَالُ شُكْرَهُ وَ لَا يَغْلِبُ الْحَرَامُ صَبْرَهُ.»
اى هشام، همانا خردمند كسى است كه نه حلال او را از شكر و سپاس باز دارد، و نه حرام بر صبرش چيره گردد.
يَا هِشَامُ: «مَنْ سَلَّطَ ثَلاثاً عَلَى ثَلاثٍ فَكَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلَى هَدْمِ عَقْلِهِ مَنْ أَظْلَمَ نُورُ فِكْرِهِ بِطُولِ أَمَلِهِ وَ مَحَا طَرَائِفَ حِكْمَتِهِ بِفُضُولِ كَلامِهِ وَ أَطْفَأَ نُورَ عِبْرَتِهِ بِشَهَوَاتِ نَفْسِهِ فَكَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلَى هَدْمِ عَقْلِهِ وَ مَنْ هَدَمَ عَقْلَهُ أَفْسَدَ عَلَيْهِ دِينَهُ وَ دُنْيَاهُ.»
اى هشام، هر كس سه چيز را بر سه چيز مسلّط گرداند مانند آن است كه هوس خود را بر نابودى عقلش كمك كرده: 1- هر كس كه روشنائى انديشهاش را با آرزوهاى درازش تاريك سازد 2- و كسى كه شگفتيهاى حكمتش را با سخنان ياوه و گزاف نابود كند 3- و آن كس كه نور عبرتش را با شهوات نفسش خاموش سازد، گويا هوى و هوس خود را بر نابودى خردش كمك رسانده، و هركس كه عقل و خردش را نابود كند، با اين كار دين و دنياى خود را تباه ساخته است.
يَا هِشَامُ: «كَيْفَ يَزْكُو عِنْدَ اللَّهِ عَمَلُكَ وَ أَنْتَ قَدْ شَغَلْتَ عَقْلَكَ عَنْ أَمْرِ رَبِّكَ وَ أَطَعْتَ هَوَاكَ عَلَى غَلَبَةِ عَقْلِكَ.»
اى هشام: چگونه كردارت نزد خدا پاك باشد با آنكه دل از فرمان پروردگارت باز داشته باشى و بر عليه عقلت به طاعت هوست رفته باشى؟!
يَا هِشَامُ: الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَةِ عَلَامَةُ قُوَّةِ الْعَقْلِ فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْيَا وَ الرَّاغِبِينَ فِيهَا وَ رَغِبَ فِيمَا عِنْدَ رَبِّهِ وَ كَانَ أُنْسَهُ فِي الْوَحْشَةِ وَ صَاحِبَهُ فِي الْوَحْدَةِ وَ غِنَاهُ فِي الْعَيْلَةِ وَ مُعِزَّهُ فِي غَيْرِ عَشِيرَةٍ.»
اى هشام: صبر و شكيبائى بر تنهائى نشانه قوّه و نيروى عقل است، پس كسى كه از جانب خداى منزّه و پاك و بلند بالا، خردمند شد، از اهل و كسان دنيا و خواهان دنيا كناره گيرد، و خواهان در چيزى است كه نزد پروردگارش است، و هنگام وحشت و ترس پروردگار همدم و هنگام تنهائى يار و هنگام تنگدستى بىنيازى او است، و عزيز و ارجمندكننده او است بىعشيره و خويشاوند.
يَا هِشَامُ: «نُصِبَ الْخَلْقُ لِطَاعَةِ اللَّهِ وَ لا نَجَاةَ إِلاّ بِالطَّاعَةِ وَ الطَّاعَةُ بِالْعِلْمِ وَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ وَ التَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ يُعْتَقَدُ وَ لا عِلْمَ إِلاّ مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِيٍّ وَ مَعْرِفَةُ الْعَالِمِ بِالْعَقْلِ.»
اى هشام: نصب و برپاداشتن مردم براى طاعت و فرمانبرى خدا است، و نجات و رهائى نيست مگر به وسيله فرمانبرى، و فرمانبرى به وسيله علم و دانش و علم به وسيله يادگرفتن است، و يادگرفتن به عقل وابسته است و علم و دانش به دست نميآيد مگر از عالم و دانشمند الهى و شناختن عالم و دانشمند به وسيله عقل است.
يَا هِشَامُ: «قَلِيلُ الْعَمَلِ مِنَ الْعَاقِلِ مَقْبُولٌ مُضَاعَفٌ وَ كَثِيرُ الْعَمَلِ مِنْ أَهْلِ الْهَوَى وَ الْجَهْلِ مَرْدُودٌ.»
اى هشام! كردار اندك از عاقل چند برابر پذيرفته است و كردار بسيار از هواپرستان و نادانان باز گرديده شده است.
يَا هِشَامُ: «إِنَّ الْعَاقِلَ رَضِيَ بِالدُّونِ مِنَ الدُّنْيَا مَعَ الْحِكْمَةِ وَ لَمْ يَرْضَ بِالدُّونِ مِنَ الْحِكْمَةِ مَعَ الدُّنْيَا فَلِذَلِكَ رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ.»
اى هشام! عاقل به كمى دنيا با داشتن حكمت راضى و خوشنود است، و به كمى حكمت با داشتن دنيا راضى و خوشنود نيست، پس از اين رو تجارت و بازرگانيشان سودمند ميباشد.
يَا هِشَامُ: إِنْ كَانَ يُغْنِيكَ مَا يَكْفِيكَ فَأَدْنَى مَا فِي الدُّنْيَا يَكْفِيكَ وَ إِنْ كَانَ لَا يُغْنِيكَ مَا يَكْفِيكَ فَلَيْسَ شَيْءٌ مِنَ الدُّنْيَا يُغْنِيكَ.»
ای هشام! اگر حد كفاف بىنيازت سازد كمترين چيز (و سادهترين زندگى) دنيا كفايتت كند، و اگر حد كفاف نيازت را برطرف ننمايد (و عطشت را فرو ننشاند) هيچ چيز دنيا بىنيازت نسازد.
يَا هِشَامُ: «إِنَّ الْعُقَلَاءَ تَرَكُوا فُضُولَ الدُّنْيَا فَكَيْفَ الذُّنُوبُ وَ تَرْكُ الدُّنْيَا مِنَ الْفَضْلِ وَ تَرْكُ الذُّنُوبِ مِنَ الْفَرْضِ.»
ای هشام! خردمندان زائد بر حاجت را نيز ترك كنند تا چه رسد به (حرامها و) گناهان، با آنكه ترك زوائد فضيلت است و ترك گناه واجب.
يَا هِشَامُ: «إِنَّ الْعُقَلاءَ زَهِدُوا فِي الدُّنْيَا وَ رَغِبُوا فِي الْآخِرَةِ لِأَنَّهُمْ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْيَا طَالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ فَمَنْ طَلَبَ الْآخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْيَا حَتَّى يَسْتَوْفِيَ مِنْهَا رِزْقَهُ وَ مَنْ طَلَبَ الدُّنْيَا طَلَبَتْهُ الْآخِرَةُ فَيَأْتِيهِ الْمَوْتُ فَيُفْسِدُ عَلَيْهِ دُنْيَاهُ وَ آخِرَتَهُ.»
ای هشام! خردمندان دل از دنيا كنده و به آخرت پيوستهاند چه دانستهاند كه دنيا هم طالب است و هم مطلوب و آخرت نيز. هر كه آخرت را طلبد، دنيا در طلبش آيد تا همه رزقش را فرا گيرد و هر كه دنيا جويد، آخرت او را طلبد، و مرگ به سراغش آيد، و دنيا و آخرتش تباه شود.
يَا هِشَامُ: «مَنْ أَرَادَ الْغِنَى بِلا مَالٍ وَ رَاحَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ وَ السَّلامَةَ فِي الدِّينِ فَلْيَتَضَرَّعْ إِلَى اللَّهِ فِي مَسْأَلَتِهِ بِأَنْ يُكْمِلَ عَقْلَهُ فَمَنْ عَقَلَ قَنِعَ بِمَا يَكْفِيهِ وَ مَنْ قَنِعَ بِمَا يَكْفِيهِ اسْتَغْنَى وَ مَنْ لَمْ يَقْنَعْ بِمَا يَكْفِيهِ لَمْ يُدْرِكِ الْغِنَى أَبَداً.»
اى هشام: هركه بىنيازى به مال و دارائى و دل آسوده از حسد و رشك و سلامت و تندرستى دين و آئين خواهد، بايد به سوى خدا در درخواست خود تضرع و زارى كند باينكه عقل او را كامل و بىنقص و كمى گرداند، زيرا كسى كه عاقل و خردمند است قناعت ميكند و راضى و خرسند است بآنچه او را بس ميباشد، و كسى كه قناعت كند به آنچه او را بس است.
يَا هِشَامُ: «إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ حَكَى عَنْ قَوْمٍ صَالِحِينَ أَنَّهُمْ قَالُوا «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»(آلعمران/8) حِينَ عَلِمُوا أَنَّ الْقُلُوبَ تَزِيغُ وَ تَعُودُ إِلَى عَمَاهَا وَ رَدَاهَا إِنَّهُ لَمْ يَخَفِ اللَّهَ مَنْ لَمْ يَعْقِلْ عَنِ اللَّهِ وَ مَنْ لَمْ يَعْقِلْ عَنِ اللَّهِ لَمْ يُعْقَدْ قَلْبُهُ عَلَى مَعْرِفَةٍ ثَابِتَةٍ يُبْصِرُهَا وَ لَمْ يَجِدْ حَقِيقَتَهَا فِي قَلْبِهِ وَ لَا يَكُونُ أَحَدٌ كَذَلِكَ إِلَّا مَنْ كَانَ قَوْلُهُ لِفِعْلِهِ مُصَدِّقاً وَ سِرُّهُ لِعَلَانِيَتِهِ مُوَافِقاً لِأَنَّ اللَّهَ لَا يَدُلُّ عَلَى الْبَاطِنِ الْخَفِيِّ مِنَ الْعَقْلِ إِلَّا بِظَاهِرٍ مِنْهُ وَ نَاطِقٍ عَنْهُ.»
ای هشام! خداى عز و جل از قومى شايسته حكايت كند كه گفتند: «پروردگارا، دلهاى ما را پس از آنكه هدايتمان كردى به سوى باطل مگردان، و ما را از لطف خويش رحمت بخش كه تو خود بخشندهاى.» اينها مىدانستند كه گاه دلها منحرف شود، و به كورى و سقوط خود باز گردد، آنكه خدا را نشناسد از خدا نترسد، و معرفت ثابتى كه آن را درست ببيند، و حقيقتش را بيابد، در قلبش جاى نگيرد، و هيچكس بدين پايه نرسد جز آنكه گفتارش كردارش را تصديق كند، و نهان و عيانش موافق باشد كه خداوند عقل پوشيده نهان را جز با نشانى ظاهر و دليلى گويا، معرفى ننمايد.
يَا هِشَامُ: «كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ«علیهالسلام» يَقُولُ مَا مِنْ شَيْءٍ عُبِدَ اللَّهُ بِهِ أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ وَ مَا تَمَّ عَقْلُ امْرِئٍ حَتَّى يَكُونَ فِيهِ خِصَالٌ شَتَّى الْكُفْرُ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونَانِ وَ الرُّشْدُ وَ الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولَانِ وَ فَضْلُ مَالِهِ مَبْذُولٌ وَ فَضْلُ قَوْلِهِ مَكْفُوفٌ وَ نَصِيبُهُ مِنَ الدُّنْيَا الْقُوتُ وَ لَا يَشْبَعُ مِنَ الْعِلْمِ دَهْرَهُ الذُّلُّ أَحَبُّ إِلَيْهِ مَعَ اللَّهِ مِنَ الْعِزِّ مَعَ غَيْرِهِ وَ التَّوَاضُعُ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الشَّرَفِ يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِهِ وَ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْمَعْرُوفِ مِنْ نَفْسِهِ وَ يَرَى النَّاسَ كُلَّهُمْ خَيْراً مِنْهُ وَ أَنَّهُ شَرُّهُمْ فِي نَفْسِهِ وَ هُوَ تَمَامُ الْأَمْرِ.»
ای هشام! اميرالمؤمنين«علیهالسلام» مىفرمودند: هيچ وسيلهاى براى عبادت خدا بهتر از عقل نيست، و عقل كسى كامل نشود جز آنگاه كه خصالى چند داشته باشد: مردم از كفر و شرش ايمن و به رشد و خيرش اميدوار باشند، ما زاد مالش را پخش كند، و ما زاد حرفش را نگه دارد، نصيبش از دنيا همان كفاف زندگى باشد، در همه عمر از علم سير نشود، ذلت با خدا را، از عزت با ديگران دوستتر دارد، فروتنى را از سربلندى بهتر پسندد، نيكى اندك دگران را زياد شمارد، و نيكى بسيار خود را، اندك. همه مردم را بهتر از خود داند و خود را از همه بدتر، و اين پايان كار است.
يَا هِشَامُ: مَنْ صَدَقَ لِسَانُهُ زَكَا عَمَلُهُ وَ مَنْ حَسُنَتْ نِيَّتُهُ زِيدَ فِي رِزْقِهِ وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِإِخْوَانِهِ وَ أَهْلِهِ مُدَّ فِي عُمُرِهِ.»
ای هشام! هر كه زبانش راست گويد، عملش پاكيزه شود، هر كه نيتش خير باشد، روزيش زياد شود، هر كه به برادران و خاندانش نيكى كند عمرش دراز گردد.
يَا هِشَامُ: لَا تَمْنَحُوا الْجُهَّالَ الْحِكْمَةَ فَتَظْلِمُوهَا وَ لَا تَمْنَعُوهَا أَهْلَهَا فَتَظْلِمُوهُمْ.»
ای هشام! حكمت را به نادانان نياموزيد كه بدان ستم كردهايد، و از اهلش دريغ نكنيد كه به آنها ظلم كردهايد.
يَا هِشَامُ: «كَمَا تَرَكُوا لَكُمُ الْحِكْمَةَ فَاتْرُكُوا لَهُمُ الدُّنْيَا.»
ای هشام! چنان كه (نابخردان) حكمت را به شما واگذاشتهاند، شما هم دنيا را به آنها واگذاريد.
يَا هِشَامُ: «لا دِينَ لِمَنْ لَا مُرُوءَةَ لَهُ وَ لَا مُرُوءَةَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ وَ إِنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ قَدْراً الَّذِي لَا يَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِهِ خَطَراً أَمَا إِنَّ أَبْدَانَكُمْ لَيْسَ لَهَا ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلا تَبِيعُوهَا بِغَيْرِهَا.»
اى هشام: دين و آئين ندارد كسى كه مروت و جوانمردى ندارد، و جوانمردى نيست براى كسى كه براى او عقل نيست، و محقّقا بزرگترين مردم از روى قدر و منزلت كسى است كه دنيا را براى خود مقام و منزلتى نبيند، آگاه باش براى بدنها و تنهاییتان بهايى جز بهشت نيست، پس آنها را جز به بهشت نفروشيد .
يَا هِشَامُ: «إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ«علیهالسلام» كَانَ يَقُولُ لا يَجْلِسُ فِي صَدْرِ الْمَجْلِسِ إِلاّ رَجُلٌ فِيهِ ثَلاثُ خِصَالٍ يُجِيبُ إِذَا سُئِلَ وَ يَنْطِقُ إِذَا عَجَزَ الْقَوْمُ عَنِ الْكَلامِ وَ يُشِيرُ بِالرَّأْيِ الَّذِي فِيهِ صَلاحُ أَهْلِهِ فَمَنْ لَمْ يَكُنْ فِيهِ شَيْءٌ مِنْهُنَّ فَجَلَسَ فَهُوَ أَحْمَقُ.
اى هشام! امير المؤمنين«علیهالسلام» ميفرمودند: در بالاى مجلس و جاى نشستن گروهى از مردم نمىنشيند مگر مردى كه سه خصلت و خوى در او است: پاسخ دهد هرگاه از او بپرسند، و سخن گويد هنگامى كه گروهى از مردم، از سخن گفتن در مانند، و رأى و انديشه را كه صلاح و شايستگى مردم در آن است آشكار سازد، پس كسى كه چيزى از آن خصال و خوها در او نباشد و (بالاى مجلس) بنشيند او احمق و بيخِرد است.
وَ قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ«علیهالسلام» إِذَا طَلَبْتُمُ الْحَوَائِجَ فَاطْلُبُوهَا مِنْ أَهْلِهَا قِيلَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَنْ أَهْلُهَا قَالَ الَّذِينَ قَصَّ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ ذَكَرَهُمْ فَقَالَ «إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ»(زمر/9) قَالَ هُمْ أُولُو الْعُقُولِ وَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ«علیهالسلام» مُجَالَسَةُ الصَّالِحِينَ دَاعِيَةٌ إِلَى الصَّلاحِ وَ أَدَبُ الْعُلَمَاءِ زِيَادَةٌ فِي الْعَقْلِ وَ طَاعَةُ وُلاةِ الْعَقْلِ تَمَامُ الْعِزِّ وَ اسْتِتْمَامُ الْمَالِ تَمَامُ الْمُرُوءَةِ وَ إِرْشَادُ الْمُسْتَشِيرِ قَضَاءٌ لِحَقِّ النِّعْمَةِ وَ كَفُّ الْأذَى مِنْ كَمَالِ الْعَقْلِ وَ فِيهِ رَاحَةُ الْبَدَنِ عَاجِلاً وَ آجِلاً.»
و حسن بن على«علیهالسلام» فرمود: چون حاجتى داريد از اهلش بخواهيد، پرسيدند: اهلش كيانند؟ فرمود: آنها كه خدا در قرآن بيان كرده و فرموده: «تنها صاحبان مغز، يعنى صاحبان عقل متذكر شوند.» و على بن الحسين«علیهالسلام» فرموده: همنشينى شايستگان شايستگى آرد، (رعايت) آداب علما عقل را بيفزايد، اطاعت فرمانروايان دادگستر كمال عزّت است، بهرهكشى از مال، كمال مروت است، راهنمائى مشورتكننده، اداىِ حق نعمت است، خودداری از آزار مردم، كمال عقل، و باعث آسايش تن در دنيا و آخرت است.
يَا هِشَامُ: إِنَّ الْعَاقِلَ لا يُحَدِّثُ مَنْ يَخَافُ تَكْذِيبَهُ وَ لا يَسْأَلُ مَنْ يَخَافُ مَنْعَهُ وَ لا يَعِدُ مَا لا يَقْدِرُ عَلَيْهِ وَ لا يَرْجُو مَا يُعَنَّفُ بِرَجَائِهِ وَ لا يَتَقَدَّمُ عَلَى مَا يَخَافُ الْعَجْزَ عَنْهُ.
اى هشام: محقّقا و به درستى عاقل خبر نميدهد و سخنى نميگويد با كسى كه ميترسد او را تكذيب نموده و دروغگو داند، و درخواست نميكند از كسى كه ميترسد او را منع كرده و باز دارد، و وعده نميدهد چيزى را كه بر آن توانائى ندارد، و اميد ندارد آنچه را كه به اميدواريش او را سرزنش كنند، و به آنچه ميترسد از آن درماند اقدام ننموده و گام برندارد.
وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ«علیهالسلام» يُوصِي أَصْحَابَهُ يَقُولُ أُوصِيكُمْ بِالْخَشْيَةِ مِنَ اللَّهِ فِي السِّرِّ وَ الْعَلانِيَةِ وَ الْعَدْلِ فِي الرِّضَا وَ الْغَضَبِ وَ الإكْتِسَابِ فِي الْفَقْرِ وَ الْغِنَى وَ أَنْ تَصِلُوا مَنْ قَطَعَكُمْ وَ تَعْفُوا عَمَّنْ ظَلَمَكُمْ وَ تَعْطِفُوا عَلَى مَنْ حَرَمَكُمْ وَ لْيَكُنْ نَظَرُكُمْ عَبَراً وَ صَمْتُكُمْ فِكْراً وَ قَوْلُكُمْ ذِكْراً وَ إِيَّاكُمْ وَ الْبُخْلَ وَ عَلَيْكُمْ بِالسَّخَاءِ فَإِنَّهُ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ بَخِيلٌ وَ لا يَدْخُلُ النَّارَ سَخِيٌ.»
و امير المؤمنين«علیهالسلام» بارها به يارانش سفارش ميكرد و ميفرمود: شما را به ترسِ از خدا در نهان و عيان سفارش ميدهم، و به عدالت در خشنودى و خشم، و كسب در فقر و توانگرى و به اينكه پيوست كنيد با كسى كه از شما ميبُرد، و گذشت كنيد از كسى كه به شما ستم كند، و بدهيد به كسى كه از شما دريغ كند. بايد نظرتان عبرت باشد و خموشيتان فكرت، و گفتارتان ذكر. و سرشتتان سخاوت، زيرا بخيل به بهشت نرود و سخاوتمند به دوزخ نرود.
يَا هِشَامُ: «رَحِمَ اللَّهُ مَنِ اسْتَحْيَا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَيَاءِ فَحَفِظَ الرَّأْسَ وَ مَا حَوَى وَ الْبَطْنَ وَ مَا وَعَى وَ ذَكَرَ الْمَوْتَ وَ الْبِلَى وَ عَلِمَ أَنَّ الْجَنَّةَ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَكَارِهِ وَ النَّارَ مَحْفُوفَةٌ بِالشَّهَوَاتِ.»
اى هشام: خدا رحمت كند هركه چنانچه بايد از خدا شرم كند، و سر و آنچه دارد نگهدارد و نيز شكم را هم با آنچه جا ميدهد، و مرگ را و پوسيدن را ياد كند، و بداند بهشت در درون ناگواريها است، و دوزخ در درون شهوتها و دلخواهها.
يَا هِشَامُ: «مَنْ كَفَّ نَفْسَهُ عَنْ أَعْرَاضِ النَّاسِ أَقَالَ اللَّهُ عَثْرَتَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ مَنْ كَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النَّاسِ كَفَّ اللَّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.»
اى هشام: هر كه خود را از اعراض مردم نگهدارد خدا روز قيامت از لغزشش ميگذرد، و هر كه خشم خود را از مردم باز دارد خدا در روز قيامت خشمش را از او باز دارد.
يَا هِشَامُ: «إِنَّ الْعَاقِلَ لا يَكْذِبُ وَ إِنْ كَانَ فِيهِ هَوَاهُ.»
اى هشام: عاقل، دروغ نميگويد و اگر چه هوا و خواهش او در آن دروغ باشد.
يَا هِشَامُ: «وُجِدَ فِي ذُؤَابَةِ سَيْفِ رَسُولِ اللَّهِ«صلّیاللهعلیهوآله» أَنَّ أَعْتَى النَّاسِ عَلَى اللَّهِ مَنْ ضَرَبَ غَيْرَ ضَارِبِهِ وَ قَتَلَ غَيْرَ قَاتِلِهِ وَ مَنْ تَوَلَّى غَيْرَ مَوَالِيهِ فَهُوَ كَافِرٌ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ«صلّیاللهعلیهوآله» وَ مَنْ أَحْدَثَ حَدَثاً أَوْ آوَى مُحْدِثاً لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ مِنْهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ صَرْفاً وَ لا عَدْلاً.»
اى هشام: در دسته شمشير رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآله» اين عبارت يافته شد كه: سركشترين مردم بر خدا كسي است كه جز زننده خود را بزند، و جز كشنده خود را بكشد، و هر كه خود را وابسته جز موالى خود سازد بدان چه خدا بر پيغمبرش محمد«صلّیاللهعلیهوآله» نازل كرده كافر است، و هركه بدعتى گزارد با بدعتگزارى را جا دهد خدايش روز رستاخيز هيچ عوض و بدلى را نپذيرد.
يَا هِشَامُ: «أَفْضَلُ مَا تَقَرَّبَ بِهِ الْعَبْدُ إِلَى اللَّهِ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ بِهِ الصَّلَاةُ وَ بِرُّ الْوَالِدَيْنِ وَ تَرْكُ الْحَسَدِ وَ الْعُجْبِ وَ الْفَخْرِ.»
اى هشام: بهترين وسيله تقرب بنده به خدا پس از شناختن او نماز است، و خوشرفتارى با پدر و مادر، و ترك حسد و خودبينى، و باليدن.
يَا هِشَامُ: «أَصْلَحُ أَيَّامِكَ الَّذِي هُوَ أَمَامَكَ فَانْظُرْ أَيُّ يَوْمٍ هُوَ وَ أَعِدَّ لَهُ الْجَوَابَ فَإِنَّكَ مَوْقُوفٌ وَ مَسْئُولٌ وَ خُذْ مَوْعِظَتَكَ مِنَ الدَّهْرِ وَ أَهْلِهِ فَإِنَّ الدَّهْرَ طَوِيلَةٌ قَصِيرَةٌ فَاعْمَلْ كَأَنَّكَ تَرَى ثَوَابَ عَمَلِكَ لِتَكُونَ أَطْمَعَ فِي ذَلِكَ وَ اعْقِلْ عَنِ اللَّهِ وَ انْظُرْ فِي تَصَرُّفِ الدَّهْرِ وَ أَحْوَالِهِ فَإِنَّ مَا هُوَ آتٍ مِنَ الدُّنْيَا كَمَا وَلَّى مِنْهَا فَاعْتَبِرْ بِهَا وَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ«علیهالسلام» إِنَّ جَمِيعَ مَا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا بَحْرِهَا وَ بَرِّهَا وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا عِنْدَ وَلِيٍّ مِنْ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ وَ أَهْلِ الْمَعْرِفَةِ بِحَقِّ اللَّهِ كَفَيْءِ الظِّلَالِ ثُمَّ قَالَ أَ وَ لا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأهْلِهَا يَعْنِي الدُّنْيَا فَلَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِيعُوهَا بِغَيْرِهَا فَإِنَّهُ مَنْ رَضِيَ مِنَ اللَّهِ بِالدُّنْيَا فَقَدْ رَضِيَ بِالْخَسِيسِ.»
اى هشام: آن روزگارانى كه در پيش دارى اصلاح كن، ببين چه روزي است آن روز، جوابش را آماده كن زيرا تو بازداشت و مسئولى، از روزگار و اهلش پندگير، زيرا روزگار دراز است و براى تو كوتاه است، چنان عمل كن كه گويا ثواب عملت جلو چشم تو است تا بيشتر به طمع آن افتى، از طرف خدا تعقل كن و بنگر در تغيير روزگار و احوال آن، زيرا هر آنچه از دنيا بيايد بمانند هماني است كه گذشته از آن عبرت پذير. على بن الحسين«علیهالسلام» فرمود: همه آنچه آفتاب بدان تابد از مشارق و مغارب زمين از دريا و بيابان و دشت و كوه آن نزد يك تن از دوستان خدا و اهل معرفت به حق خدا بمانند برگشت سايه است، سپس فرمود: آيا آزاد مردى نيست كه اين پس جويده را به اهلش وانهد- يعنى دنيا را- براى جان شماها بهائى نيست جز بهشت، و جز به آنش نفروشيد زيرا هر كه از خدا به دنيا خشنود شود به چيز پستى خشنود شده است.
يَا هِشَامُ: «إِنَّ كُلَّ النَّاسِ يُبْصِرُ النُّجُومَ وَ لَكِنْ لَا يَهْتَدِي بِهَا إِلَّا مَنْ يَعْرِفُ مَجَارِيَهَا وَ مَنَازِلَهَا وَ كَذَلِكَ أَنْتُمْ تَدْرُسُونَ الْحِكْمَةَ وَ لَكِنْ لَا يَهْتَدِي بِهَا مِنْكُمْ إِلَّا مَنْ عَمِلَ بِهَا.»
اى هشام: راستى همه مردم ستارهها را ببينند ولى بدانها رهبرى نشود مگر كسى كه مجارى و منازلشان را بفهمد، و شما هم حكمت (دانش) را ميخوانيد ولى بدان رهبرى نشود مگر كسى كه آن را به كار بندد.
يَا هِشَامُ: إِنَّ الْمَسِيحَ«علیهالسلام» قَالَ لِلْحَوَارِيِّينَ يَا عَبِيدَ السَّوْءِ يَهُولُكُمْ طُولُ النَّخْلَةِ وَ تَذْكُرُونَ شَوْكَهَا وَ مَئُونَةَ مَرَاقِيهَا وَ تَنْسَوْنَ طِيبَ ثَمَرِهَا وَ مرافقتها- [مَرَافِقَهَا] كَذَلِكَ تَذْكُرُونَ مَئُونَةَ عَمَلِ الْآخِرَةِ فَيَطُولُ عَلَيْكُمْ أَمَدُهُ وَ تَنْسَوْنَ مَا تُفْضُونَ إِلَيْهِ مِنْ نَعِيمِهَا وَ نَوْرِهَا وَ ثَمَرِهَا يَا عَبِيدَ السَّوْءِ نَقُّوا الْقَمْحَ وَ طَيِّبُوهُ وَ أَدِقُّوا طَحْنَهُ تَجِدُوا طَعْمَهُ وَ يَهْنَأْكُمْ أَكْلُهُ كَذَلِكَ فَأَخْلِصُوا الْإِيمَانَ وَ أَكْمِلُوهُ تَجِدُوا حَلَاوَتَهُ وَ يَنْفَعْكُمْ غِبُّهُ بِحَقٍّ أَقُولُ لَكُمْ لَوْ وَجَدْتُمْ سِرَاجاً يَتَوَقَّدُ بِالْقَطِرَانِ فِي لَيْلَةٍ مُظْلِمَةٍ لَاسْتَضَأْتُمْ بِهِ وَ لَمْ يَمْنَعْكُمْ مِنْهُ رِيحُ نَتْنِهِ كَذَلِكَ يَنْبَغِي لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا الْحِكْمَةَ مِمَّنْ وَجَدْتُمُوهَا مَعَهُ وَ لَا يَمْنَعْكُمْ مِنْهُ سُوءُ رَغْبَتِهِ فِيهَا يَا عَبِيدَ الدُّنْيَا بِحَقٍّ أَقُولُ لَكُمْ لَا تُدْرِكُونَ شَرَفَ الْآخِرَةِ إِلَّا بِتَرْكِ مَا تُحِبُّونَ فَلَا تُنْظِرُوا بِالتَّوْبَةِ غَداً فَإِنَّ دُونَ غَدٍ يَوْماً وَ لَيْلَةً وَ قَضَاءَ اللَّهِ فِيهِمَا يَغْدُو وَ يَرُوحُ.»
«بِحَقٍّ أَقُولُ لَكُمْ إِنَّ مَنْ لَيْسَ عَلَيْهِ دَيْنٌ مِنَ النَّاسِ أَرْوَحُ وَ أَقَلُّ هَمّاً مِمَّنْ عَلَيْهِ الدَّيْنُ وَ إِنْ أَحْسَنَ الْقَضَاءَ وَ كَذَلِكَ مَنْ لَمْ يَعْمَلِ الْخَطِيئَةَ أَرْوَحُ وَ أَقَلُّ هَمّاً مِمَّنْ عَمِلَ الْخَطِيئَةَ وَ إِنْ أَخْلَصَ التَّوْبَةَ وَ أَنَابَ وَ إِنَّ صِغَارَ الذُّنُوبِ وَ مُحَقَّرَاتِهَا مِنْ مَكَايِدِ إِبْلِيسَ يُحَقِّرُهَا لَكُمْ وَ يُصَغِّرُهَا فِي أَعْيُنِكُمْ فَتَجْتَمِعُ وَ تَكْثُرُ فَتُحِيطُ بِكُمْ.»
«بِحَقٍّ أَقُولُ لَكُمْ إِنَّ النَّاسَ فِي الْحِكْمَةِ رَجُلَانِ فَرَجُلٌ أَتْقَنَهَا بِقَوْلِهِ وَ صَدَّقَهَا بِفِعْلِهِ وَ رَجُلٌ أَتْقَنَهَا بِقَوْلِهِ وَ ضَيَّعَهَا بِسُوءِ فِعْلِهِ فَشَتَّانَ بَيْنَهُمَا فَطُوبَى لِلْعُلَمَاءِ بِالْفِعْلِ وَ وَيْلٌ لِلْعُلَمَاءِ بِالْقَوْلِ يَا عَبِيدَ السَّوْءِ اتَّخِذُوا مَسَاجِدَ رَبِّكُمْ سُجُوناً لِأَجْسَادِكُمْ وَ جِبَاهِكُمْ وَ اجْعَلُوا قُلُوبَكُمْ بُيُوتاً لِلتَّقْوَى وَ لَا تَجْعَلُوا قُلُوبَكُمْ مَأْوًى لِلشَّهَوَاتِ إِنَّ أَجْزَعَكُمْ عِنْدَ الْبَلَاءِ لَأَشَدُّكُمْ حُبّاً لِلدُّنْيَا وَ إِنَّ أَصْبَرَكُمْ عَلَى الْبَلَاءِ لَأَزْهَدُكُمْ فِي الدُّنْيَا يَا عَبِيدَ السَّوْءِ لا تَكُونُوا شَبِيهاً بِالْحِدَاءِ الْخَاطِفَةِ وَ لا بِالثَّعَالِبِ الْخَادِعَةِ وَ لا بِالذِّئَابِ الْغَادِرَةِ وَ لا بِالْأُسُدِ الْعَاتِيَةِ كَمَا تَفْعَلُ بالفراس [بِالْفَرَائِسِ] كَذَلِكَ تَفْعَلُونَ بِالنَّاسِ فَرِيقاً تَخْطَفُونَ وَ فَرِيقاً تَخْدَعُونَ وَ فَرِيقاً تَقْدِرُونَ بِهِمْ.»
«بِحَقٍّ أَقُولُ لَكُمْ لا يُغْنِي عَنِ الْجَسَدِ أَنْ يَكُونَ ظَاهِرُهُ صَحِيحاً وَ بَاطِنُهُ فَاسِداً كَذَلِكَ لَا تُغْنِي أَجْسَادُكُمْ الَّتِي قَدْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ قَدْ فَسَدَتْ قُلُوبُكُمْ وَ مَا يُغْنِي عَنْكُمْ أَنْ تُنَقُّوا جُلُودَكُمْ وَ قُلُوبُكُمْ دَنِسَةٌ لَا تَكُونُوا كَالْمُنْخُلِ يُخْرِجُ مِنْهُ الدَّقِيقَ الطَّيِّبَ وَ يُمْسِكُ النُّخَالَةَ كَذَلِكَ أَنْتُمْ تُخْرِجُونَ الْحِكْمَةَ مِنْ أَفْوَاهِكُمْ وَ يَبْقَى الْغِلُّ فِي صُدُورِكُمْ يَا عَبِيدَ الدُّنْيَا إِنَّمَا مَثَلُكُمْ مَثَلُ السِّرَاجِ يُضِيءُ لِلنَّاسِ وَ يُحْرِقُ نَفْسَهُ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ زَاحِمُوا الْعُلَمَاءَ فِي مَجَالِسِهِمْ وَ لَوْ جُثُوّاً عَلَى الرُّكَبِ فَإِنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْقُلُوبَ الْمَيْتَةَ بِنُورِ الْحِكْمَةِ كَمَا يُحْيِي الْأَرْضَ الْمَيْتَةَ بِوَابِلِ الْمَطَرِ.»
اى هشام راستى مسيح«علیهالسلام» به حواريين گفت اى بندههاى بد از درازى درخت خرما به هراس افتيد و نگاه به خار و رنج بالا رفتن آن كنيد و ميوه خوب و راحتيهايش را فراموش كنيد. همچنين نگاه به رنج كار آخرت داريد و موعدش را دراز شماريد و نعمت و شكوفه و ثمرش را كه بدان خواهيد رسيد به دست فراموشى ميسپاريد. اى بندههاى بد گندم را پاك كنيد و پاكيزهاش كنيد و خوب آردش كنيد تا مزهاش را بفهميد و براى شما خوردنش گوارا باشد همچنين ايمان را پاك كنيد و كامل سازيد تا شيرينى آن را دريابيد و از عاقبتش سود بريد.
من به درستى براى شماها ميگويم اگر چراغى يابيد كه با روغن قطران در شب تار ميسوزد از نورش استفاده كنيد و بوى گندش مانع شما نشود. همچنين شما را شايد كه حكمت را در نزد هر كه يافتيد بگيريد، و بىرغبتى وى در آن مانع شما نباشد.
اى بندههاى دنيا به درستى براى شما ميگويم كه به شرف آخرت نرسيد مگر به ترك آنچه دوست داريد، توجه به توبه فردا نكنيد زيرا تا فردا شب و روزى مانده و در آنها قضاى خدا شد نيست.
به حق به شما ميگويم كه هركه وامى از مردم به گردن ندارد آسودهتر و بىغمتر از كسي است كه وامى به گردن دارد، و اگر چه خوب هم آن را بپردازد همچنين هر كه گناهى ندارد آسودهتر است و بيغمتر از كسى كه گناه كند و گر چه به پاكى توبه كند و برگردد، و راستى گناهان خرد و كوچك دامهاى شيطانند كه آنها را در پيش شما حقير و خرد جلوه دهد و گرد آيند و فراوان شوند و شما را در ميان گيرند.
به درستى به شما ميگويم: در باره حكمت (دانش) دو كس واردند يكى آن را خوب ميفهمد و ميگويد و بدان عمل ميكند، و يكى خوب ميگويد و بدان عمل نميكند، ميان اين دو چقدر فاصله است. خوشا به دانايان عمل كن، و بدا به دانايان به زبان، اى بندههاى بد مساجد پروردگار خود را زندان تن و پيشانى خود سازيد، و دلهاى خود را خانه پرهيزكارى نمائيد، دلهاى خود را جايگاه شهوات نكنيد، آنكه از شماها هنگام بلا بيشتر بيتابى ميكند دنيا دوستتر است و شكيباترين شما زاهدتر در دنيا است، اى بندههاى بد چون بازهاى رباينده و روباههاى فريبنده و گرگهاى مكار و شيران درنده نباشيد كه با شكار خود همان كنند كه شماها با مردم كنيد. يك دسته را بربائيد و يك دسته را بفريبيد و يك دسته را مكر كنيد.
به حق به شما ميگويم: براى تن همين بس نيست كه برونش سالم باشد ولى درونش فاسد، همچنين تنهاى شما كه خوشايندتان هستند دلهاى فاسدى به درون دارند، شما را چه سود كه ظاهر خود را پاك كنيد و دلتان چركين باشد. به مانند غربال نباشيد كه آرد خوب را بيرون ميدهد و نخاله را نگه مىدارد، و همچنين شماها با زبان خود حكمت را پراكنده كنيد و دغلى در سينه بماند، اى دنياپرستها مثل شما مثل چراغ است كه براى مردم ميتابد و خود را ميگدازد، اى بنىاسرائيل با دانشمندان همنشين شويد و گرچه به سر زانو برويد، زيرا خدا دلهاى مرده را به نور حكمت زنده كند چونان كه زمين را به باران تند.
يَا هِشَامُ: مَكْتُوبٌ فِي الْإِنْجِيلِ طُوبَى لِلْمُتَرَاحِمِينَ أُولَئِكَ هُمُ الْمَرْحُومُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ طُوبَى لِلْمُصْلِحِينَ بَيْنَ النَّاسِ أُولَئِكَ هُمُ الْمُقَرَّبُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ طُوبَى لِلْمُطَهَّرَةِ قُلُوبُهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ طُوبَى لِلْمُتَوَاضِعِينَ فِي الدُّنْيَا أُولَئِكَ يَرْتَقُونَ مَنَابِرَ الْمُلْكِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.»
اى هشام: در انجيل نوشته است خوشا بر كسانى كه به هم مهر ورزند. آنانند كه روز قيامت مهر بينند. خوشا به اصلاحكنندگان ميان مردم آنانند كه در قيامت مقربند. خوشا به آنها كه دلشان را پاك كنند آنانند پرهيزكاران روز قيامت. خوشا بر متواضعان در دنيا آنان روز قيامت به كرسىهاى شاهى برآيند.
يَا هِشَامُ: «قِلَّةُ الْمَنْطِقِ حُكْمٌ عَظِيمٌ فَعَلَيْكُمْ بِالصَّمْتِ فَإِنَّهُ دَعَةٌ حَسَنَةٌ وَ قِلَّةُ وِزْرٍ وَ خِفَّةٌ مِنَ الذُّنُوبِ فَحَصِّنُوا بَابَ الْحِلْمِ فَإِنَّ بَابَهُ الصَّبْرُ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُبْغِضُ الضَّحَّاكَ مِنْ غَيْرِ عَجَبٍ وَ الْمَشَّاءَ إِلَى غَيْرِ أَرَبٍ وَ يَجِبُ عَلَى الْوَالِي أَنْ يَكُونَ كَالرَّاعِي لا يَغْفُلُ عَنْ رَعِيَّتِهِ وَ لا يَتَكَبَّرُ عَلَيْهِمْ فَاسْتَحْيُوا مِنَ اللَّهِ فِي سَرَائِرِكُمْ كَمَا تَسْتَحْيُونَ مِنَ النَّاسِ فِي عَلانِيَتِكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْكَلِمَةَ مِنَ الْحِكْمَةِ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَعَلَيْكُمْ بِالْعِلْمِ قَبْلَ أَنْ يُرْفَعَ وَ رَفْعُهُ غَيْبَةُ عَالِمِكُمْ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ.»
اى هشام: كمگوئى حكمت بزرگى است، بر شما باد به خموشى كه شيوه خوب و سبك بارى و تخفيف گناه است. باب بردبارى را محكم كنيد كه بابش صبر است، و راستى خدا عزّ و جلّ آن را كه بيجا زياد ميخندد و بىمقصد پر راه ميرود، دشمن دارد. بر فرمانرواى بايد كه چوپانى باشد و از رعبت خود غفلت نورزد و بر آنها بزرگى نفروشد، از خدا در نهان خود شرم داريد چنانچه از مردم در آشكار و بدانيد كه سخن حكمت گمشده مؤمن است. دانش را باشيد پيش از آنكه از ميان برود، و از ميان رفتنش نهان شدن دانائى است كه ميان شماها است.
يَا هِشَامُ: «تَعَلَّمْ مِنَ الْعِلْمِ مَا جَهِلْتَ وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ مِمَّا عَلِمْتَ وَ عَظِّمِ الْعَالِمَ لِعِلْمِهِ وَ دَعْ مُنَازَعَتَهُ وَ صَغِّرِ الْجَاهِلَ لِجَهْلِهِ وَ لَا تَطْرُدْهُ وَ لَكِنْ قَرِّبْهُ وَ عَلِّمْهُ.»
اى هشام: آنچه ندانى بياموز و آنچه آموختى به نادان ياد بده، دانا را براى علمش تعظيم كن، و از ستيزهاش دست بدار، و نادان را براى جهلش زبون شمار و او را مران ولى به خود نزديك كن و به او بياموز.
يَا هِشَامُ: «إِنَّ كُلَّ نِعْمَةٍ عَجَزْتَ عَنْ شُكْرِهَا بِمَنْزِلَةِ سَيِّئَةٍ تُؤَاخَذُ بِهَا وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ«علیهالسلام» إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً كَسَرَتْ قُلُوبَهُمْ خَشْيَتُهُ وَ أَسْكَتَتْهُمْ عَنِ النُّطْقِ وَ إِنَّهُمْ لَفُصَحَاءُ عُقَلاءُ يَسْتَبِقُونَ إِلَى اللَّهِ بِالْأَعْمَالِ الزَّكِيَّةِ لا يَسْتَكْثِرُونَ لَهُ الْكَثِيرَ وَ لا يَرْضَوْنَ لَهُ مِنْ أَنْفُسِهِمْ بِالْقَلِيلِ يَرَوْنَ فِي أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ أَشْرَارٌ وَ إِنَّهُمْ لَأَكْيَاسٌ وَ أَبْرَارٌ.»
اى هشام: راستى هر نعمتى كه از شكرش درماندى چون گناهى است كه مسئول آنى، امير المؤمنين«علیهالسلام» فرمود: خدا را بندهها است كه از ترسش دل شكستهاند تا دم بستهاند با اينكه شيوا و خردمندند، به درگاه خدا پيشروند با كردارهاى پاك، بيش را در برابرش پر نشمارند، و به كم خود خشنود نباشند، خود را بد شمارند با اينكه زيرك و نيكوكارند.
يَا هِشَامُ: «الْحَيَاءُ مِنَ الْإِيمَانِ وَ الْإِيمَانُ فِي الْجَنَّةِ وَ الْبَذَاءُ مِنَ الْجَفَاءِ وَ الْجَفَاءُ فِي النَّارِ.»
اى هشام: حياء از ايمان است و ايمان در بهشت است، و بيشرمى از جفاء است، و جفاكارى در دوزخ است.
يَا هِشَامُ: «الْمُتَكَلِّمُونَ ثَلَاثَةٌ فَرَابِحٌ وَ سَالِمٌ وَ شَاجِبٌ فَأَمَّا الرَّابِحُ فَالذَّاكِرُ لِلَّهِ وَ أَمَّا السَّالِمُ فَالسَّاكِتُ وَ أَمَّا الشَّاجِبُ فَالَّذِي يَخُوضُ فِي الْبَاطِلِ إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ عَلَى كُلِّ فَاحِشٍ بَذِيٍّ قَلِيلِ الْحَيَاءِ لا يُبَالِي مَا قَالَ وَ لا مَا قِيلَ فِيهِ وَ كَانَ أَبُوذَرٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَقُولُ يَا مُبْتَغِيَ الْعِلْمِ إِنَّ هَذَا اللِّسَانَ مِفْتَاحُ خَيْرٍ وَ مِفْتَاحُ شَرٍّ فَاخْتِمْ عَلَى فِيكَ كَمَا تَخْتِمُ عَلَى ذَهَبِكَ وَ وَرِقِكَ.»
اى هشام: سخنگويان سه دستهاند: سود بر، و سالم، و جنجالى. سود بر، ذكر گوى خدا است، و سالم، خموش، و جنجالى، بيهوده گو. راستى خدا بهشت را بر هر هرزهگوى پرروى بىحياى لاابالى بدان چه گويد و باو گويند حرام كرده، ابو ذر ميفرمود: اى دانشجو اين زبان كليد خوبى و كليد بدي است. به دهانت مُهر نِه، چنان كه بر طلا و نقرهات مُهر مينهى.
يَا هِشَامُ: «بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ يَكُونُ ذَا وَجْهَيْنِ وَ ذَا لِسَانَيْنِ يُطْرِي أَخَاهُ إِذَا شَاهَدَهُ وَ يَأْكُلُهُ إِذَا غَابَ عَنْهُ إِنْ أُعْطِيَ حَسَدَهُ وَ إِنِ ابْتُلِيَ خَذَلَهُ وَ إِنَّ أَسْرَعَ الْخَيْرِ ثَوَاباً الْبِرُّ وَ أَسْرَعَ الشَّرِّ عُقُوبَةً الْبَغْيُ وَ إِنَّ شَرَّ عِبَادِ اللَّهِ مَنْ تُكْرَهُ مُجَالَسَتُهُ لِفُحْشِهِ وَ هَلْ يَكُبُّ النَّاسَ عَلَى مَنَاخِرِهِمْ فِي النَّارِ إِلاّ حَصَائِدُ أَلْسِنَتِهِمْ وَ مِنْ حُسْنِ إِسْلامِ الْمَرْءِ تَرْكُ مَا لا يَعْنِيهِ.»
اى هشام: چه بد بندهاي است بنده دو زبان و دو رو كه برادر را در پيش او بستايد و در پشت سرش بخورد. اگرش بدهند حسد برد، و اگرش گرفتار شود او را وانهد. زودرسترين ثواب خير ثواب نيكوكاري است زودرسترين كيفر، كيفرِ بغى و تجاوز است. بدترين بندههاى خدا كسي است كه از بد زبانى او همنشينى او را ناخوش دارى، و آيا چيزى مردم را در دوزخ سرنگون كند جز آنچه با زبانشان بدروند، از خوبى اسلام شخص ترك سخن بيهوده است.
يَا هِشَامُ: «لا يَكُونُ الرَّجُلُ مُؤْمِناً حَتَّى يَكُونَ خَائِفاً رَاجِياً وَ لا يَكُونُ خَائِفاً رَاجِياً حَتَّى يَكُونَ عَامِلاً لِمَا يَخَافُ وَ يَرْجُو.
اى هشام: مرد مؤمن نيست تا هم بيمناك و هم اميدوار باشد، و بيمناك و اميدوار نيست تا براى آنچه ترسد و اميد دارد كار كن باشد.
يَا هِشَامُ قَالَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ عِزَّتِي وَ جَلالِي وَ عَظَمَتِي وَ قُدْرَتِي وَ بَهَائِي وَ عُلُوِّي فِي مَكَانِي لا يُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَايَ عَلَى هَوَاهُ إِلاّ جَعَلْتُ الْغِنَى فِي نَفْسِهِ وَ هَمَّهُ فِي آخِرَتِهِ وَ كَفَفْتُ عَلَيْهِ ضَيْعَتَهُ وَ ضَمَّنْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ رِزْقَهُ وَ كُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَةِ كُلِّ تَاجِرٍ.»
ای هشام! خدا جلّ و عزّ فرمايد به عزت و جلال و عظمت و قدرت و بهاء و علو مقامم سوگند هيچ بندهاى خواستم را بر خواستش مقدم ندارد جز آنكه به خودش بىنياز سازم، و متوجه آخرتش گردانم و كار و صنعتش را كفايت كنم، و آسمانها و زمين را ضامن روزيش سازم و خود در پشت سر تجارت (منفعت) هر تاجرى براى او باشم.
يَا هِشَامُ: «الْغَضَبُ مِفْتَاحُ الشَّرِّ وَ أَكْمَلُ الْمُؤْمِنِينَ إِيمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً وَ إِنْ خَالَطْتَ النَّاسَ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لا تُخَالِطَ أَحَداً مِنْهُمْ إِلاّ مَنْ كَانَتْ يَدُكَ عَلَيْهِ الْعُلْيَا فَافْعَلْ.»
اى هشام: خشم كليد هر بدي است، كاملترين مؤمنان در ايمان خوشخوترين آنها است، و اگر با مردم در آميختى اگر توانى با هر كه آميزى بالادست او باشى در احسان و خدمت همان كن.
يَا هِشَامُ: «عَلَيْكَ بِالرِّفْقِ فَإِنَّ الرِّفْقَ يُمْنٌ وَ الْخُرْقَ شُؤْمٌ إِنَّ الرِّفْقَ وَ الْبِرَّ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ يَعْمُرُ الدِّيَارَ وَ يَزِيدُ فِي الرِّزْقِ.»
اى هشام: نرمش را باش كه نرمش ميمون است، و كج خلقى، شوم است. همانا نرمش و نيكوكارى و خوشخوئى، خانهها را آباد و روزى را بيفزايند.
يَا هِشَامُ: «قَوْلُ اللَّهِ «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاّ الْإِحْسانُ»(الرّحمن/60) جَرَتْ فِي الْمُؤْمِنِ وَ الْكَافِرِ وَ الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ مَنْ صُنِعَ إِلَيْهِ مَعْرُوفٌ فَعَلَيْهِ أَنْ يُكَافِئَ بِهِ وَ لَيْسَتِ الْمُكَافَأَةَ أَنْ تَصْنَعَ كَمَا صَنَعَ حَتَّى تَرَى فَضْلَكَ فَإِنْ صَنَعْتَ كَمَا صَنَعَ فَلَهُ الْفَضْلُ بِالابْتِدَاءِ.»
اى هشام: گفته خدا است؛آيا سزاى احسان جز احسان است؟ اين در مؤمن و كافر و نيك و بد همه جاري است. هر كه را احسانى كردند پاداشى بايدش. پاداش اين نيست كه همان كنى كه او كرده مگر كه فضلت را بنمائى، و اگر همان كنى كه او كرده او را فضيلت آغازكردن احسان بهجا است.
يَا هِشَامُ: «إِنَّ مَثَلَ الدُّنْيَا مَثَلُ الْحَيَّةِ مَسُّهَا لَيِّنٌ وَ فِي جَوْفِهَا السَّمُّ الْقَاتِلُ يَحْذَرُهَا الرِّجَالُ ذَوُو الْعُقُولِ وَ يَهْوِي إِلَيْهَا الصِّبْيَانُ بِأَيْدِيهِمْ.»
اى هشام: راستى! مثل دنيا مثل مار است، نيش نرم و درونش زهر كشنده است، مردان خردمندش برحذرند، و كودكانش بهدست گيرند.
يَا هِشَامُ: «اصْبِرْ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ اصْبِرْ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ فَإِنَّمَا الدُّنْيَا سَاعَةٌ فَمَا مَضَى مِنْهَا فَلَيْسَ تَجِدُ لَهُ سُرُوراً وَ لا حُزْناً وَ مَا لَمْ يَأْتِ مِنْهَا فَلَيْسَ تَعْرِفُهُ فَاصْبِرْ عَلَى تِلْكَ السَّاعَةِ الَّتِي أَنْتَ فِيهَا فَكَأَنَّكَ قَدِ اعْتُبِطْتَ.»
اى هشام: بر طاعت خدا صبر كن، از معاصى خدا صبر كن، دنيا همان ساعتى است آنچه رفته نه شادى دارد و نه غم، آنچه نيامده ندانى كه چيست؟ به همان ساعتى كه در آنى صبر كن همچنان باشد كه تو رشك برده شدهاى.
يَا هِشَامُ: «مَثَلُ الدُّنْيَا مَثَلُ مَاءِ الْبَحْرِ كُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى يَقْتُلَهُ.»
اى هشام: دنيا چون آب دريا است هر چه تشنه كامش بيشتر نوشد بيشتر تشنه شود تا او را بكشد.
يَا هِشَامُ: «إِيَّاكَ وَ الْكِبْرَ فَإِنَّهُ لا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ كِبْرٍ الْكِبْرُ رِدَاءُ اللَّهِ فَمَنْ نَازَعَهُ رِدَاءَهُ أَكَبَّهُ اللَّهُ فِي النَّارِ عَلَى وَجْهِهِ.»
اى هشام: از تكبر بپرهيز كه هركس را در دل به وزن دانهاى تكبّر باشد به بهشت نرود. كبر شايان خدا است و هركس با وى در آن ستيزد به رو در دوزخش سرنگون سازد.
يَا هِشَامُ: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزَادَ مِنْهُ وَ إِنْ عَمِلَ سَيِّئاً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَيْهِ.»
اى هشام: از ما نيست كسى كه هر روز حساب خود را نكشد، و اگر خوش كرده بر آن افزايد، و اگر بدكرده از خدا آمرزش خواهد، و به درگاهش توبه كند.
يَا هِشَامُ: «تَمَثَّلَتِ الدُّنْيَا لِلْمَسِيحِ«علیهالسلام» فِي صُورَةِ امْرَأَةٍ زَرْقَاءَ فَقَالَ لَهَا كَمْ تَزَوَّجْتِ فَقَالَتْ كَثِيراً قَالَ فَكُلٌّ طَلَّقَكِ قَالَتْ لَا بَلْ كُلًّا قَتَلْتُ قَالَ الْمَسِيحُ فَوَيْحُ أَزْوَاجِكِ الْبَاقِينَ كَيْفَ لَا يَعْتَبِرُونَ بِالْمَاضِينَ.»
اى هشام: دنيا به صورت زن كبود چشمى براى مسيح«علیهالسلام» مجسم شد، عيسى«علیهالسلام» به او گفت چند تا شوهر كردى؟ گفت فراوان، فرمود: همهات طلاق دادند؟ گفت: نه، بلكه همه را كشتم. مسيح فرمود: واى بر شوهران زندهات كه چگونه از گذشتهها عبرت نگرفتند.
يَا هِشَامُ: إِنَّ ضَوْءَ الْجَسَدِ فِي عَيْنِهِ فَإِنْ كَانَ الْبَصَرُ مُضِيئاً اسْتَضَاءَ الْجَسَدُ كُلُّهُ وَ إِنَّ ضَوْءَ الرُّوحِ الْعَقْلُ فَإِذَا كَانَ الْعَبْدُ عَاقِلاً كَانَ عَالِماً بِرَبِّهِ وَ إِذَا كَانَ عَالِماً بِرَبِّهِ أَبْصَرَ دِينَهُ وَ إِنْ كَانَ جَاهِلاً بِرَبِّهِ لَمْ يَقُمْ لَهُ دِينٌ وَ كَمَا لا يَقُومُ الْجَسَدُ إِلاّ بِالنَّفْسِ الْحَيَّةِ فَكَذَلِكَ لا يَقُومُ الدِّينُ إِلاّ بِالنِّيَّةِ الصَّادِقَةِ وَ لا تَثْبُتُ النِّيَّةُ الصَّادِقَةُ إِلاّ بِالْعَقْلِ.»
اى هشام: تابش تن در چشم او است. اگر چشم بينا است همه تن تابنده است. و تابش جان، خرد است و اگر بنده خردمند باشد شناساى پروردگارش است، و چون به پروردگارش شناسا شد در دينش بينا است. و اگر به پروردگارش نادان است دينش بر جا نماند. و چنانچه تن نماند مگر با خون زنده، دين نماند مگر با دليل روشن، و دليل روشن بر جا نشود جز با خرد.
يَا هِشَامُ: «إِنَّ الزَّرْعَ يَنْبُتُ فِي السَّهْلِ وَ لا يَنْبُتُ فِي الصَّفَا فَكَذَلِكَ الْحِكْمَةُ تَعْمَرُ فِي قَلْبِ الْمُتَوَاضِعِ وَ لا تَعْمَرُ فِي قَلْبِ الْمُتَكَبِّرِ الْجَبَّارِ لِأَنَّ اللَّهَ جَعَلَ التَّوَاضُعَ آلَةَ الْعَقْلِ وَ جَعَلَ التَّكَبُّرَ مِنْ آلَةِ الْجَهْلِ أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ مَنْ شَمَخَ إِلَى السَّقْفِ بِرَأْسِهِ شَجَّهُ وَ مَنْ خَفَضَ رَأْسَهُ اسْتَظَلَّ تَحْتَهُ وَ أَكَنَّهُ فَكَذَلِكَ مَنْ لَمْ يَتَوَاضَعْ لِلَّهِ خَفَضَهُ اللَّهُ وَ مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ.»
اى هشام: زراعت در دشت رويد نه در سنگ، همچنين حكمت در دلِ متواضع آباد گردد نه در دلِ متكبّرِ زورگو. زيرا خدا تواضع را ابزار خرد ساخته، و تكبّر را از ابزار نادانى. ندانى هركه سر به سقف كوبد سرش را بشكند، و هر كه سر به زير دارد سايه بر او افكند و او را در بر گيرد. و همچنين هركه براى خدا تواضع نكند خدايش پست كند، و هركه براى خدا تواضع كند او را بالا برد.
يَا هِشَامُ: «مَا أَقْبَحَ الْفَقْرَ بَعْدَ الْغِنَى وَ أَقْبَحَ الْخَطِيئَةَ بَعْدَ النُّسُكِ وَ أَقْبَحُ مِنْ ذَلِكَ الْعَابِدُ لِلَّهِ ثُمَّ يَتْرُكُ عِبَادَتَهُ.»
اى هشام: چه اندازه زشت است بينوائى دنبال توانگرى، و گناه دنبال عبادت، و زشتتر از آن پرستنده خدا است كه ترك پرستش كند.
يَا هِشَامُ: «لا خَيْرَ فِي الْعَيْشِ إِلَّا لِرَجُلَيْنِ لِمُسْتَمِعٍ وَاعٍ وَ عَالِمٍ نَاطِقٍ.»
اى هشام: زندگى خوب نيست مگر براى دو مرد، گوش بده و حفظ كن، و دانشمند گويا.
يَا هِشَامُ: «مَا قُسِمَ بَيْنَ الْعِبَادِ أَفْضَلُ مِنَ الْعَقْلِ نَوْمُ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجَاهِلِ وَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا عَاقِلًا حَتَّى يَكُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِيعِ جَهْدِ الْمُجْتَهِدِينَ وَ مَا أَدَّى الْعَبْدُ فَرِيضَةً مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ حَتَّى عَقَلَ عَنْهُ.»
اى هشام: ميان بندههاى خدا از خرد چيزى بهتر قسمت نشده، خواب خردمند بهتر است از شبزندهدارى نادان، خدا پيمبرى را برنينگيخته تا خردش برتر از كوشش همه كوشايان بوده، و بندهاى انجام فريضه الهيه نكند تا آن را از طرف او تعقل كند.
يَا هِشَامُ: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ«صلّیاللهعلیهوآله» إِذَا رَأَيْتُمُ الْمُؤْمِنَ صَمُوتاً فَادْنُوا مِنْهُ فَإِنَّهُ يُلْقِي الْحِكْمَةَ وَ الْمُؤْمِنُ قَلِيلُ الْكَلَامِ كَثِيرُ الْعَمَلِ وَ الْمُنَافِقُ كَثِيرُ الْكَلَامِ قَلِيلُ الْعَمَلِ.»
اى هشام: رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآله» فرمود چون بنده مؤمنى را خموش ديديد به او نزديك شويد كه او حكمت القاء كند. مؤمن، كم گو و پركار است و منافق، پرگو و كمكار.
يَا هِشَامُ: «أَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ«علیهالسلام» قُلْ لِعِبَادِي لا يَجْعَلُوا بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْيَا فَيَصُدَّهُمْ عَنْ ذِكْرِي وَ عَنْ طَرِيقِ مَحَبَّتِي وَ مُنَاجَاتِي أُولَئِكَ قُطَّاعُ الطَّرِيقِ مِنْ عِبَادِي إِنَّ أَدْنَى مَا أَنَا صَانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنْزِعَ حَلاوَةَ عِبَادَتِي وَ مُنَاجَاتِي مِنْ قُلُوبِهِمْ.»
اى هشام: خدا به داود«علیهالسلام» وحى كرد كه به بندههايم بگو عالم فريبخورده به دنيا را ميان من و خود واسطه نكنند تا آنان را از ياد من و از راه محبت من و مناجاتم باز دارد. آنان راهزن بندههاى من هستند، كمتر كارى كه با آنها بكنم اين است كه شيرينى دوستيم و مناجاتم را از دلشان بركنم.
يَا هِشَامُ: «مَنْ تَعَظَّمَ فِي نَفْسِهِ لَعَنَتْهُ مَلائِكَةُ السَّمَاءِ وَ مَلائِكَةُ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَكَبَّرَ عَلَى إِخْوَانِهِ وَ اسْتَطَالَ عَلَيْهِمْ فَقَدْ ضَادَّ اللَّهَ وَ مَنِ ادَّعَى مَا لَيْسَ لَهُ فَهُوَ أَعْنَى لِغَيْرِ رُشْدِه.»
اى هشام: هركه خود را بزرگ داند فرشتههاى آسمان و فرشتههاى زمين لعنتش كنند، و هركه بر برادرانش تكبّر ورزد و گردنفرازى كند، با خدا دوئيت كرده، و هركه مقامى را ادعا كند كه از آنش نيست به راه ناصواب رفته.
يَا هِشَامُ: أَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ«علیهالسلام» حَذِّرْ وَ أَنْذِرْ أَصْحَابَكَ عَنْ حُبِّ الشَّهَوَاتِ فَإِنَّ الْمُعَلَّقَةَ قُلُوبُهُمْ بِشَهَوَاتِ الدُّنْيَا قُلُوبُهُمْ مَحْجُوبَةٌ عَنِّي.»
اى هشام: خداوند به داود«علیهالسلام» وحى كرد اى داوُد! بر حذر دار و بيم ده يارانت را از حبّ شهوات، زيرا آنها كه دل به شهوات دنيا درآويختهاند دلهاشان از من محجوب است.
يَا هِشَامُ: «إِيَّاكَ وَ الْكِبْرَ عَلَى أَوْلِيَائِي وَ الإسْتِطَالَةَ بِعِلْمِكَ فَيَمْقُتُكَ اللَّهُ فَلا تَنْفَعُكَ بَعْدَ مَقْتِهِ دُنْيَاكَ وَ لا آخِرَتُكَ وَ كُنْ فِي الدُّنْيَا كَسَاكِنِ الدَّارِ لَيْسَتْ لَهُ إِنَّمَا يَنْتَظِرُ الرَّحِيلَ.»
اى هشام: بپرهيز از تكبّر بر دوستانم و گردنفرازى به دانشت، كه خدايت دشمن دارد. و پس از دشمنى او از دنيا و آخرتت سودى نبرى. در دنيا مانند ساكن در خانهاى كه از او نيست و انتظار كوچ دارد زندگى كن.
يَا هِشَامُ: «مُجَالَسَةُ أَهْلِ الدِّينِ شَرَفُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ مُشَاوَرَةُ الْعَاقِلِ النَّاصِحِ يُمْنٌ وَ بَرَكَةٌ وَ رُشْدٌ وَ تَوْفِيقٌ مِنَ اللَّهِ فَإِذَا أَشَارَ عَلَيْكَ الْعَاقِلُ النَّاصِحُ فَإِيَّاكَ وَ الْخِلَافَ فَإِنَّ فِي ذَلِكَ الْعَطَبَ.»
اى هشام: همنشينىِ دينداران شرف دنيا و آخرت است. مشورت با خردمندِ خيرخواه، يمن و بركت است و رشد و توفيق الهى. و چون خردمندِ خيرخواه به تو نظرى داد مبادا مخالفت كنى كه مخالفتش هلاكتبار است.
يَا هِشَامُ: إِيَّاكَ وَ مُخَالَطَةَ النَّاسِ وَ الْأُنْسَ بِهِمْ إِلاّ أَنْ تَجِدَ مِنْهُمْ عَاقِلاً مَأْمُوناً فَأْنَسْ بِهِ وَ اهْرُبْ مِنْ سَائِرِهِمْ كَهَرَبِكَ مِنَ السِّبَاعِ الضَّارِيَةِ وَ يَنْبَغِي لِلْعَاقِلِ إِذَا عَمِلَ عَمَلاً أَنْ يَسْتَحْيِيَ مِنَ اللَّهِ إِذْ تَفَرَّدَ لَهُ بِالنِّعَمِ أَنْ يُشَارِكَ فِي عَمَلِهِ أَحَداً غَيْرَهُ وَ إِذَا حَزَبَكَ أَمْرٌ أَنْ لا تَدْرِيَ أَيُّهُمَا خَيْرٌ وَ أَصْوَبُ فَانْظُرْ أَيُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى هَوَاكَ فَخَالِفْهُ فَإِنَّ كَثِيرَ الثَّوَابِ فِي مُخَالَفَةِ هَوَاكَ وَ إِيَّاكَ أَنْ تَغْلِبَ الْحِكْمَةَ وَ تَضَعَهَا فِي الْجَهَالَةِ.»
اى هشام: بپرهيز از آميزش با مردم و انس با آنها، مگر خردمند و امانتدارى در ميان آنها بيابى كه با او انس گير و از ديگران بگريز بمانند گريز تو از درندههاى شكارى. و خردمند را سزد كه چون كارى كند از خدا شرم دارد، و چون نعمتى مخصوصش در رسد ديگرى را با خود در كار شريك كند، و چون يكى از امرت در پيش آيد كه ندانى كدام درست است و بهتر است ببين كدام به هواى نفس تو نزديكتر است، و با آن مخالفت كن. زيرا بسيار است كه حق در مخالفت هواى نفس است، مبادا حكمت را به دست آرى و در نادانيش بگذارى.
قَالَ هِشَامٌ: «فَقُلْتُ لَهُ فَإِنْ وَجَدْتُ رَجُلاً طَالِباً غَيْرَ أَنَّ عَقْلَهُ لا يَتَّسِعُ لِضَبْطِ مَا أُلْقِي إِلَيْهِ قَالَ فَتَلَطَّفْ لَهُ فِي النَّصِيحَةِ فَإِنْ ضَاقَ قَلْبُهُ فَلا تَعْرِضَنَّ نَفْسَكَ لِلْفِتْنَةِ وَ احْذَرْ رَدَّ الْمُتَكَبِّرِينَ فَإِنَّ الْعِلْمَ يَدِلُّ عَلَى أَنْ يُحْمَلَ عَلَى مَنْ لا يُفِيقُ قُلْتُ فَإِنْ لَمْ أَجِدْ مَنْ يَعْقِلُ السُّؤَالَ عَنْهَا قَالَ فَاغْتَنِمْ جَهْلَهُ عَنِ السُّؤَالِ حَتَّى تَسْلَمَ فِتْنَةَ الْقَوْلِ وَ عَظِيمَ فِتْنَةِ الرَّدِّ وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَمْ يَرْفَعِ الْمُتَوَاضِعِينَ بِقَدْرِ تَوَاضُعِهِمْ وَ لَكِنْ رَفَعَهُمْ بِقَدْرِ عَظَمَتِهِ وَ مَجْدِهِ وَ لَمْ يُؤْمِنِ الْخَائِفِينَ بِقَدْرِ خَوْفِهِمْ وَ لَكِنْ آمَنَهُمْ بِقَدْرِ كَرَمِهِ وَ جُودِهِ وَ لَمْ يُفَرِّحِ الْمَحْزُونِينَ بِقَدْرِ حُزْنِهِمْ وَ لَكِنْ فَرَّحَهُمْ بِقَدْرِ رَأْفَتِهِ وَ رَحْمَتِهِ فَمَا ظَنُّكَ بِالرَّءُوفِ الرَّحِيمِ الَّذِي يَتَوَدَّدُ إِلَى مَنْ يُؤْذِيهِ بِأَوْلِيَائِهِ فَكَيْفَ بِمَنْ يُؤْذَى فِيهِ وَ مَا ظَنُّكَ بِالتَّوَّابِ الرَّحِيمِ الَّذِي يَتُوبُ عَلَى مَنْ يُعَادِيهِ فَكَيْفَ بِمَنْ يَتَرَضَّاهُ وَ يَخْتَارُ عَدَاوَةَ الْخَلْقِ فِيهِ.»
هشام گويد: به آن حضرت گفتم؛ اگر ديدم مردى خواهان آن است جز اينكه فهمش به درك آنچه به وى القاء شود رسا نيست؟ فرمود: با او در نصيحت ملاطفت كن، و اگر دلتنگ شد خود را در فتنه ميفكن. و در حذر باش از ردّ كردن متكبّران، زيرا دانش خوار مىشود كه بر مدهوشان عرضه شود. گفتم اگر كسى باشد كه فهمش نميرسد از آن بپرسد؟ فرمود: اين نادانى او را به پرسش غنيمت شمار، تا از فتنه گفتار و فتنه بزرگ ردّكردن سالم بمانى. و بدان كه خداوند متواضعان را به اندازه تواضعشان بالا نبرد، بلكه به اندازه عظمت و بزرگوارى خود بلند كند. و خائفان را به اندازه ترسشان آسودگى ندهد، بلكه به اندازه كَرم وجود خود امان سازد. و از غمندهها به اندازه غمشان كارگشائى نكند، ولى به اندازه مهر و رأفت خودكار گشايد. تو را چه گمان است به مهرورز و مهربانى كه به آزاركنندههاى دوستانش هم دوستى كند، تا چه رسد به كسانى كه براى او آزار كشند، و چه گمان است تو را به بر توبه پذير و مهربانى كه از دشمنش توبه پذيرد تا چه رسد به كسى كه رضايش جويد و دشمنى خلق را به خاطر او برگزينند.
يَا هِشَامُ: «مَنْ أَحَبَّ الدُّنْيَا ذَهَبَ خَوْفُ الْآخِرَةِ مِنْ قَلْبِهِ وَ مَا أُوتِيَ عَبْدٌ عِلْماً فَازْدَادَ لِلدُّنْيَا حُبّاً إِلَّا ازْدَادَ مِنَ اللَّهِ بُعْداً وَ ازْدَادَ اللَّهُ عَلَيْهِ غَضَباً.»
اى هشام: هركه دنيا دوست شد ترسِ آخرت از دلش برود، و به بندهاى دانشى ندهند كه دنيا دوستتر شود جز اينكه از خدا دورتر و نزد او دشمنتر گردد.
يَا هِشَامُ: «إِنَّ الْعَاقِلَ اللَّبِيبَ مَنْ تَرَكَ مَا لا طَاقَةَ لَهُ بِهِ وَ أَكْثَرُ الصَّوَابِ فِي خِلافِ الْهَوَى وَ مَنْ طَالَ أَمَلُهُ سَاءَ عَمَلُهُ.»
اى هشام: خردمندِ دلدار كسي است كه آنچه را تاب نيارد واگذارد و بسيار باشد كه درستى در مخالفت هواى نفس است. هر كه را آرزو دراز است كردار بد است.
يَا هِشَامُ: «لَوْ رَأَيْتَ مَسِيرَ الْأَجَلِ لَأَلْهَاكَ عَنِ الْأَمَلِ.»
اى هشام: اگر مسير مرگ را ميديدى از آرزويت باز مىداشت.
يَا هِشَامُ: «إِيَّاكَ وَ الطَّمَعَ وَ عَلَيْكَ بِالْيَأْسِ مِمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ وَ أَمِتِ الطَّمَعَ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ فَإِنَّ الطَّمَعَ مِفْتَاحُ الذُّلِّ وَ اخْتِلَاسُ الْعَقْلِ وَ إِخْلاقُ الْمُرُوَّاتِ وَ تَدْنِيسُ الْعِرْضِ وَ الذَّهَابُ بِالْعِلْمِ وَ عَلَيْكَ بِالاعْتِصَامِ بِرَبِّكَ وَ التَّوَكُّلِ عَلَيْهِ وَ جَاهِدْ نَفْسَكَ لِتَرُدَّهَا عَنْ هَوَاهَا فَإِنَّهُ وَاجِبٌ عَلَيْكَ كَجِهَادِ عَدُوِّكَ.»
اى هشام: از طمع بپرهيز و بر تو باد نوميدى از آنچه در دست مردم است. طمع از مخلوق را بِبُر، كه طمع كليد هر خواري است، و عقلها را ميدزدد، مردانگيها را ميبرد، و آبرو را ميدرد، و دانش را ميخورد. و بر تو باد كه به پروردگارت پناه برى، و بر او توكل كنى. با نفس خود جهاد كن تا از هوسش برگردانى زيرا جهاد با دشمن بر تو واجب است.
قَالَ هِشَامُ: «فَأَيُّ الْأَعْدَاءِ أَوْجَبُهُمْ مُجَاهَدَةً قَالَ أَقْرَبُهُمْ إِلَيْكَ وَ أَعْدَاهُمْ لَكَ وَ أَضَرُّهُمْ بِكَ وَ أَعْظَمُهُمْ لَكَ عَدَاوَةً وَ أَخْفَاهُمْ لَكَ شَخْصاً مَعَ دُنُوِّهِ مِنْكَ وَ مَنْ يُحَرِّضُ أَعْدَاءَكَ عَلَيْكَ وَ هُوَ إِبْلِيسُ الْمُوَكَّلُ بِوَسْوَاسِ الْقُلُوبِ فَلَهُ فَلْتَشُدَّ عَدَاوَتَكَ وَ لا يَكُونَنَّ أَصْبَرَ عَلَى مُجَاهَدَتِكَ لِهَلَكَتِكَ مِنْكَ عَلَى صَبْرِكَ لِمُجَاهَدَتِهِ فَإِنَّهُ أَضْعَفُ مِنْكَ رُكْناً فِي قُوَّتِهِ وَ أَقَلُّ مِنْكَ ضَرَراً فِي كَثْرَةِ شَرِّهِ إِذَا أَنْتَ اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ.»
هشام گويد به آن حضرت گفتم: با كدام دشمنها جهاد واجبتر است؟ فرمود: با آنكه به تو نزديكتر است و متجاوزتر و زيانبارتر، و دشمنياش با تو سختتر و شخص او با همه نزديكى به تو، از تو نهانتر است، و با آنكه دشمنان ديگر را بر تو وادار ميكند و آن ابليس است كه به وسوسه در دلها گمارده است. با او است كه بايد سخت دشمنى كنى، او در مبارزه براى هلاك كردن تو از تو در مبارزه با او شكيباتر نيست، زيرا با هر چه توانائى دارد از تو ناتوانتر، و با هر چه بدى دارد از تو كمضررتر است، در صورتى كه به خدا پناه برى و به راه راست رهبرى شوى.
يَا هِشَامُ: مَنْ أَكْرَمَهُ اللَّهُ بِثَلَاثٍ فَقَدْ لَطُفَ لَهُ عَقْلٌ يَكْفِيهِ مَئُونَةَ هَوَاهُ وَ عِلْمٌ يَكْفِيهِ مَئُونَةَ جَهْلِهِ وَ غِنًى يَكْفِيهِ مَخَافَةَ الْفَقْرِ.»
اى هشام: هركه را خدا به سه چيز گرامى داشت، به او لطف فرمود: خردي كه رنج هواى نفس او را جلو گيرد، و دانشى كه رنج نادانى از او ببرد، و يك بىنيازى كه ترس فقر را از او دور كند.
يَا هِشَامُ: «احْذَرْ هَذِهِ الدُّنْيَا وَ احْذَرْ أَهْلَهَا فَإِنَّ النَّاسَ فِيهَا عَلَى أَرْبَعَةِ أَصْنَافٍ رَجُلٌ مُتَرَدٍّ مُعَانِقٌ لِهَوَاهُ وَ مُتَعَلِّمٌ مُتَقَرِّئٌ كُلَّمَا ازْدَادَ عِلْماً ازْدَادَ كِبْراً يَسْتَعْلِنُ بِقِرَاءَتِهِ وَ عِلْمِهِ عَلَى مَنْ هُوَ دُونَهُ وَ عَابِدٌ جَاهِلٌ يَسْتَصْغِرُ مَنْ هُوَ دُونَهُ فِي عِبَادَتِهِ يُحِبُّ أَنْ يُعَظَّمَ وَ يُوَقَّرَ وَ ذُو بَصِيرَةٍ عَالِمٌ عَارِفٌ بِطَرِيقِ الْحَقِّ يُحِبُّ الْقِيَامَ بِهِ فَهُوَ عَاجِزٌ أَوْ مَغْلُوبٌ وَ لا يَقْدِرُ عَلَى الْقِيَامِ بِمَا يَعْرِفُ فَهُوَ مَحْزُونٌ مَغْمُومٌ بِذَلِكَ فَهُوَ أَمْثَلُ أَهْلِ زَمَانِهِ وَ أَوْجَهُهُمْ عَقْلاً.»
اى هشام: از اين دنيا برحذر باش و از اهلش برحذر باش، زيرا مردم در آن چهار دستهاند: مردى نابود و همآغوش هوس، مردى دانشجو و قرآن خوان كه هر چه دانشش فزايد تكبّرش بيش شود، و قرآنخوانى كه دانش خود را وسيله گردنفرازى بر زيردستان سازد، و عابدِ نادانى كه زيردستان خود را در عبادت كوچك شمارد، و دوست دارد تعظيم و توقيرش كنند، و بيناى دانشمند عارف به راه حق كه قيام بدان را دوست دارد، و او درمانده يا مغلوب است و نميتواند بدان چه ميفهمد قيام كند، و به اين سبب اندوهناك و غمنده است، او بهترين اهل زمان خود و وجيهترين خردمندان عصر خويش است.
يَا هِشَامُ: «اعْرِفْ الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَكُنْ مِنَ الْمُهْتَدِينَ قَالَ هِشَامٌ فَقُلْتُ لا نَعْرِفُ إِلاً مَا عَرَّفْتَنَا.»
اى هشام: خرد و لشكرش را بشناس، و نادانى و لشكرش را بشناس تا از رهيافتهها باشى. هشام گويد: گفتم قربانت جز آنچه به ما ياددادى ندانيم.
فَقَالَ«علیهالسلام» يَا هِشَامُ: «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ خَلَقَهُ اللَّهُ مِنَ الرُّوحَانِيِّينَ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ خَلَقْتُكَ خَلْقاً عَظِيماً وَ كَرَّمْتُكَ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِي ثُمَّ خَلَقَ الْجَهْلَ مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ الظُّلْمَانِيِّ فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَلَمْ يُقْبِلْ فَقَالَ اسْتَكْبَرْتَ فَلَعَنَهُ ثُمَّ جَعَلَ لِلْعَقْلِ خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ جُنْداً فَلَمَّا رَأَى الْجَهْلُ مَا كَرَّمَ اللَّهُ بِهِ الْعَقْلَ وَ مَا أَعْطَاهُ أَضْمَرَ لَهُ الْعَدَاوَةَ وَ قَالَ الْجَهْلُ يَا رَبِّ هَذَا خَلْقٌ مِثْلِي خَلَقْتَهُ وَ كَرَّمْتَهُ وَ قَوَّيْتَهُ وَ أَنَا ضِدُّهُ وَ لا قُوَّةَ لِي بِهِ أَعْطِنِي مِنَ الْجُنْدِ مِثْلَ مَا أَعْطَيْتَهُ فَقَالَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى نَعَمْ فَإِنْ عَصَيْتَنِي بَعْدَ ذَلِكَ أَخْرَجْتُكَ وَ جُنْدَكَ مِنْ جِوَارِي وَ مِنْ رَحْمَتِي فَقَالَ قَدْ رَضِيتُ فَأَعْطَاهُ اللَّهُ خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ جُنْداً فَكَانَ مِمَّا أَعْطَى الْعَقْلَ مِنَ الْخَمْسَةِ وَ سَبْعِينَ جُنْداً الْخَيْرُ وَ هُوَ وَزِيرُ الْعَقْلِ الشَّرُّ وَ هُوَ وَزِيرُ الْجَهْلِ.»
فرمود: اى هشام! راستى خدا خرد را آفريد و او نخست آفريده از روحانيان بود كه در سمت راست عرشش از نور وى پديد آمد باو فرمود برگرد برگشت، و سپس به او فرمود روى آور، روى آورد. خدا جلّ و عزّ فرمود: تو را بزرگوار آفريدم و بر همه آفريدههايم ارجمند ساختم. سپس نادانى را از درياى تلخ تاريك آفريد و به او فرمود: برگرد، برگشت، و سپس به او فرمود: روى آور روى برنگردانيد. به او فرمود: بزرگى فروختى و او را لعنت كرد. سپس براى عقل هفتاد و پنج لشكر مقرر كرد چون جهل ديد خداوند عقل را گرامى داشت و چه به او داد دشمنى او را در دل گرفت و گفت پروردگارا اين هم آفريدهاي است چون من او را آفريدى و گرامى داشتى و تقويتش كردى و من ضد اويم و توانى ندارم در برابر او. آنچه از لشكر به او دادى به من هم بده. خدا تبارك و تعالى فرمود: آرى! ولى اگر پس از آن مرا نافرمانى كنى تو را و لشكرت را از جوار خود و از رحمت خود دور كنم. گفت راضى هستم و قبول دارم. خدا هفتاد و پنج لشكر هم به او داد و از جمله هفتاد و پنج لشكرى كه به عقل داد؛ خير است كه وزير عقل است و ضدش شرّ است كه وزير جهل است.
جنود العقل و الجهل
«الْإِيمَانُ الْكُفْرُ التَّصْدِيقُ التَّكْذِيبُ الْإِخْلَاصُ النِّفَاقُ الرَّجَاءُ الْقُنُوطُ الْعَدْلُ الْجَوْرُ الرِّضَا السُّخْطُ الشُّكْرُ الْكُفْرَانُ الْيَأْسُ الطَّمَعُ التَّوَكُّلُ الْحِرْصُ الرَّأْفَةُ الْغِلْظَةُ الْعِلْمُ الْجَهْلُ الْعِفَّةُ التَّهَتُّكُ الزُّهْدُ الرَّغْبَةُ الرِّفْقُ الْخُرْقُ الرَّهْبَةُ الْجُرْأَةُ التَّوَاضُعُ الْكِبْرُ التُّؤَدَةُ الْعَجَلَةُ الْحِلْمُ السَّفَهُ الصَّمْتُ الحذر [الْهَذَرُ] الِاسْتِلَامُ الِاسْتِكْبَارُ التَّسْلِيمُ التَّجَبُّرُ الْعَفْوُ الْحِقْدُ الرَّحْمَةُ الْقَسْوَةُ الْيَقِينُ الشَّكُّ الصَّبْرُ الْجَزَعُ الصَّفْحُ الِانْتِقَامُ الْغِنَى الْفَقْرُ التَّفَكُّرُ السَّهْوُ الْحِفْظُ النِّسْيَانُ التَّوَاصُلُ الْقَطِيعَةُ الْقَنَاعَةُ الشَّرَهُ الْمُؤَاسَاةُ الْمَنْعُ الْمَوَدَّةُ الْعَدَاوَةُ الْوَفَاءُ الْغَدْرُ الطَّاعَةُ الْمَعْصِيَةُ الْخُضُوعُ التَّطَاوُلُ السَّلَامَةُ الْبَلَاءُ الْفَهْمُ الْغَبَاوَةُ الْمَعْرِفَةُ الْإِنْكَارُ الْمُدَارَاةُ الْمُكَاشَفَةُ سَلَامَةُ الْغَيْبِ الْمُمَاكَرَةُ الْكِتْمَانُ الْإِفْشَاءُ الْبِرُّ الْعُقُوقُ الْحَقِيقَةُ التَّسْوِيفُ الْمَعْرُوفُ الْمُنْكَرُ التَّقِيَّةُ الْإِذَاعَةُ الْإِنْصَافُ الظُّلْمُ النَّفْيُ الْحَسَدُ النَّظَافَةُ الْقَذَرُ الْحَيَاءُ الْقِحَةُ الْقَصْدُ الْإِسْرَافُ الرَّاحَةُ التَّعَبُ السُّهُولَةُ الصُّعُوبَةُ الْعَافِيَةُ الْبَلْوَى الْقَوَامُ الْمُكَاثَرَةُ الْحِكْمَةُ الْهَوَى الْوَقَارُ الْخِفَّةُ السَّعَادَةُ الشَّقَاءُ التَّوْبَةُ الْإِصْرَارُ الْمَخَافَةُ التَّهَاوُنُ الدُّعَاءُ الِاسْتِنْكَافُ النَّشَاطُ الْكَسَلُ الْفَرَحُ الْحَزَنُ الْأُلْفَةُ الْفُرْقَةُ السَّخَاءُ الْبُخْلُ الْخُشُوعُ الْعُجْبُ صِدْقُ الْحَدِيثِ النَّمِيمَةُ الِاسْتِغْفَارُ الِاغْتِرَارُ الْكِيَاسَةُ الْحُمْقُ.»
ايمان- كفر- تصديق- تكذيب- اخلاص- دوروئى اميدوارى- نوميدى- عدالت- جور- خشنودى- ناخشنودى سپاسگزارى- ناسپاسى- بىطمعى- طمعدارى- توكل- حرص مهرورزى- دلسختى- دانائى- نادانى- پارسائى- پردهدرى زهد- رغبت- نرمش- تندخوئى- ترس- دليرى فروتنى- بزرگمنشى- آرامش- شتاب- بردبارى- نابخردى خموشى- ياوهسرائى گذشت- كينهتوزى شكيبائى- بيتابى انديشه كردن- بىفكرى قناعت- شكمپرستى وفاء- غدر سلامت- بلا مدارا- درشتى نيكوكارى- ناسپاسى پنهانكارى- افشاء پاكيزگى- پليدى آسايش- رنج حد وسط- فزونطلبى سعادت- شقاوت پذيرشجوئى- گردنفرازى دلنرمى- سختدلى چشمپوشى- انتقام حفظ- فراموشى مواساة- دريغكردن فرمانبردارى- نافرمانى فهم- كودنى باطنپاكى- نيرنگ حقيقت- تاخير انصاف- ستم شرم- بىشرمى هموارى- درشتى دانش- هوس توبه- اصرار بر گناه تسليم- تجبر يقين- شك بىنيازى- گدائى پيوست- بريدن دوستى- دشمنى كوچكى- سربلندى معرفت- انكار رازدارى- فاش كردن نيكوئى- زشتى خوددارى- حسودى ميانهروى- اسراف عافيت- بلاء وقار- سبكى محافظت- سهلانگارى- دعاء- استنكاف الفت- جدائى حفظ گفتار- سخنچينى نشاط- كسالت سخاوت- بخل آمرزشخواهى- فريفتگى شادى- اندوه خشوع- خودبينى زيركى- حماقت.
يَا هِشَامُ: لا تَجْتَمِعُ هَذِهِ الْخِصَالُ إِلاّ لِنَبِيٍّ أَوْ وَصِيِّ نَبِيٍّ أَوْ مُؤْمِنٍ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ أَمَّا سَائِرُ ذَلِكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَإِنَّ أَحَدَهُمْ لا يَخْلُو مِنْ أَنْ يَكُونَ فِيهِ بَعْضُ هَذِهِ الْجُنُودِ مِنَ أَجْنَادِ الْعَقْلِ حَتَّى يَسْتَكْمِلَ الْعَقْلُ وَ يَتَخَلَّصَ مِنْ جُنُودِ الْجَهْلِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَكُونُ فِي الدَّرَجَةِ الْعُلْيَا مَعَ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ«علیهمالسلام» وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ لِطَاعَتِه.»
اى هشام: همه اين خصلتها فراهم نشوند مگر براى پيغمبر يا وصى پيغمبر يا مؤمنى كه خداوند با ايمان دلش را آزموده است، و اما مؤمنان ديگر هيچ كدام از اين بيرون نيستند كه برخى از جنود عقل را دارند تا عقل كامل شود، و از جنود جهل رها شوند، و در اين هنگام در بلندترين پايه همراه پيمبران و اوصياء باشند خدا ما را و شما را براى اطاعت خود توفيق دهاد.
[1] - هشامبن حَکَم، ابومحمد، از اصحاب امام صادق و امام موسی کاظم«علیهماالسلام» است. وی دارای آراء و اندیشههای کلامی منحصر به فرد و از متکلمین برجسته شیعه در قرن دوم میباشد. وی پرچمدار حق ائمه، مؤید صدق، مدافع ولایتِ اهل بیت و اثباتکننده بطلانِ دشمنانِ آنان است. هشام با قلب و زبان و دست یاور ائمه«علیهمالسلام» بود.