شعر آئینی و برگشت تفکر به جامعه
بسم الله الرحمن الرحیم
سوال:
مدتی است من باب جایگاه شعر و شاعران در افق تمدنی پیش رو گشوده شده و پرسشهایی برای حقیر وبرخی دوستان اهل شعر پیش آمده، حال توفیقی حاصل شد خدمت شما برسیم و پرسشهایی را با شما در میان بگذاریم به امید آنکه بازبان اشارت افقهایی را متذکر شوید و باب جدیدی در مسیر تفکر گشوده شود. اولین سؤال این است که به طور اجمال میدانیم شعر میتواند ما را متذکر حقایق کند و به ما افق صحیحی بدهد که البته در جای خود دراین قسمت پرسشهای زیادی وجود دارد. اما سؤال بنده در حال حاضر این است که آیا میتوان گفت بین شعر متعهد و شعر آیینی تفاوت هست؟ اگر هست این تفاوت از جهت بارِ معنایی چگونه میتواند باشد؟
جواب:
اگر به دنبال این هستیم که ببینیم کدام نحوه از زندگی، یک زندگی حقیقی است و عهد خود را با آن زندگی برقرار کردیم، در ما تعهدی خاص نسبت به حقیقتی که میشناسیم ظهور میکند. پس تعهد یعنی حالتی که نسبت ما با حقیقت و با غیر حقیقت مساوی نباشد و عهدی با حقیقت در خود ایجاد کنیم و شعرِ متعهد، شعری است که متذکر آن زندگی است که به حقیقت رجوع دارد. ابتدا باید روی این کار شود و به این خودآگاهی برسیم که این زندگیهایی که بشر امروز برای خود تعریف کرده، به درجات مختلف پوچ است. آری! یکوقت یک نفر مواد مخدر استفاده میکند، این به یک شکل گرفتار پوچی است، یکوقت هم طرف چشمچرانی میکند و به شکل دیگر گرفتار پوچی زندگی است، یکوقت هم میرود درس میخواند و مدرک دکترا میگیرد تا پول بیشتری بهدست آورد و بتواند یک کاخ بسازد، اینهم یک نوع پوچی است. عمیقتر که بشویم ممکن است یک نفر در کاخش شرابخوار هم هست، و باز جلوتر که برویم و به زندگیهای اشرافی افتخارآمیز، و شهوتآمیز بنگریم، باز یکنوع پوچی افراطی است. شعر متعهد شعری است که متذکر این پوچیها میشود. این پوچیها را نمیتوان با خطابه و وعظ بهخوبی نشان داد، ولی زبان شعر تا آنجا که انسان پوچی این نوع زندگیها را احساس کند، قدرت تذکر دارد.
غفلت نشود که تعهد؛ یعنی عهد با حقیقت و در عهد با حقیقت عبور از نیهیلیسمِ دوران، اساسیترین موضوع است. واژهها در شعر متعهد، واژههای فلسفی و متافیزیکی و حتی اخلاقی نباید باشد تا انسان در احساسی متعالی قرار گیرد.
شعر آیینی از آن جهت که در متن آن تعهد نهفته است، نهتنها شعرِ عبور از نیهیلیسم است، بلکه موجب درخشش حقیقت میشود و صورت متعیّن حقیقت را در سیرهی امامان معصوم«علیهمالسلام» به صحنه میآورد. از این جهت نظر بنده این است که روش تذکرات دینی خیلی بار دارد. مثلاً شما یک وقت میخواهی بگویی این بازیها، بازیهایی است که منجر به پشتکردن به حقیقت میشود. با زبان شعر آیینی این را یکنوع به قتلرساندن امام حسین«علیهالسلام» معرفی میکنی. این یک زبان ملموس و پرباری است. تعبیر ابوالفضل دوران را برای بعضی شهداء بهکار میبریم و به بهترین شکل تفکر را به جامعه برمیگردانیم. این یک عقل دیگری است و تواناییاش جهت برگرداندن تفکر به جامعه بسیار بالاتر از زبان آکادمیکی است که ما بدان مشغول هستیم. به همین جهت هایدگر هم برای گشودن سخن خود به اشعار هولدرلین پناه میبرد و با شرح آنها تفکری را که می خواهد به جامعه برگرداند، به ظهور میرساند. ما باید ببینیم ابوالفضلهای دوران کو؟
عهد با حقیقت از زاویههای مختلف ظهور میکند، باید کارد پوچگرایی به استخوان انسان برسد تا بفهمد چه عهدی با خدا بسته است و از آن عهد در این دوران غفلت شده و شاعر باید متذکر آن عهد باشد، و در شعر آیینی صورت متعیّن و فعلی آن عهد ظهور میکند.
سوال:
جناب آقای دکتر داوری بحثی در کتاب «فلسفه، ایدئولوژی، دروغ» دارند و به طور اشاره در آنجا مقایسهای بین شاعر و فیلسوف و شعر و برهان میکنند و شباهت و تفاوتهارا متذکر میشوندکه مثلاً شعر و برهان از یک منشا صادر میشوند، ولی تفاوتهایی هم دارند، و بیشتر از شعر حرف زدند و فرمودند شعر از عدم میآید و زبانی است قبل از سکوت. و شهید آوینی نیز جایی دیگر میفرماید: «ناکجاآباد، دیار عدم است و شاعر ناکجاآبادی است». سؤال این است که مراد ازین عدم چیست؟
جواب:
بله شعر؛ حرفزدن نیست، اشاره است. کسی که بخواهد عهد خود با حقیقت را اظهار کند اول باید یک نوع «بیخودی» در خود ایجاد کرده باشد. به تعبیر مولانا:
چو غلام آفتابم هم از آفتاب گویم
نه شبم، نه شبپرستم که حدیث خواب گویم
چو رسول آفتابم به طریق ترجمانی
من از او سخن بگیرم به شما جواب گویم
در اینجا خودی وسط نیست تا غوغا پیدا کند و نمود داشته باشد، بلکه خود را تا مرز بیخودی جلو برده، تا تنها سخن او را بگوید. مثلاً این ماشین نمود دارد اما هوا نمود ندارد. شعر از بیتعیّنی میآید، نه از تعیّن. اگر کسی گرفتار کثرتها باشد نمیتواند گزارش تجلیات عالم معنا را با زبان شعر اظهار کند، بلکه از کثرتها گزارش میدهد. مثلاً کسی شعر میگوید که در گسترهی آزادشده از تعیّنات باشد و خودش در وسط نباشد، هیچچیز دیگر را هم وسط نیاورد تا حقیقت خودش به ظهور آید و او در حرکات ائمه«علیهمالسلام» حقیقتی که نمایان شده است را به زبان شعر اظهار کند، نه حرکات آنها را. در همین رابطه است که میتوان گفت: اظهار مصائب آل اللّه«علیهمالسلام» به صورت مکشوف حقیقت کار آنها را در حجاب میبرد. شاعر باید منتظر باشد تا با نظر به حقیقت آنچه باید برایش پیش بیاید، پیش بیاید. در اینجا است که شعر او، عهد با حقیقت را گزارش میدهد و انسان را میرساند به اینکه در نسبت با حقیقت، خود را بیابد.
حقیقت به صورتهای مختلف ظاهر میشود ولی خودش صورت ندارد وبالاتر ازصورت است. سنن الهی در عالم را با نگاه اشراقی نگاه گنید، سنن جاری در عالم یک نور است، یک نور وحدانی ست،صورتش در حرکات معینی در عالم ظاهر میشود، مثل سرکوبی باطل با نفی شاه.
سوال:
لطفا از تعهد شاعرانهای که ما را متذکر عهد جدیدی به نام انقلاب اسلامی و تقابل و غیریت آن با تفکر غرب میکند، بگویید.
جواب:
تعهد شاعرانه در عصر حاضر یعنی شاعر در اشعار خود، یک لحظه چشم از حیات انقلابی ضد استکباری این دوران برندارد حتی اگر مثل استاد حمید سبزواری در سن 90 سالگی بهسر برد. تنها و تنها در چنین فضایی شاعر میتواند از رنج بیتاریخی آزاد شود و به هویت لازمهی خود برسد و به وسعت همهی حقیقت، وسعت یابد. چه کسی باور میکند که انقلاب اسلامی انسانی بسازد که در دوران کهولت همچون آتشفشان، زنده و فعّال باشد و همچون حمید سبزواری بگوید:
خوشنشینان ساحل بدانند
موج این بحر را رامشی نیست.دل به امید رامش نبندند
بحر را ذوق آسایشی نیست......خوشنشینان ساحل بدانند
تا که دریاست این شور و حال است .چشم سازش ز دریا ندارند
سازش موج و ساحل محال است.
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته