بشیر و نذیر بودن؛ تنها معنای نبوتِ نبیّ
شرح این متن در سخنرانی شب میلاد حضرت رسول اکرم (94/10/07) توسط استاد انجام گردیده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
«السلام علیک یا نبیّ اللّه، یا محمد بن عبداللّه. السلام علیک یا جعفربن محمد، یا صادقاً مصدقاً فی القول والفعل»
تولد دو نور از عالَم انوار را به عزیزان تبریک و تهنیت عرض میکنم و به شکرانهی اینکه خداوند ما را متوجهی نبوتِ نبیّ و ولایتِ ولیّ کرده است؛ نگاهی هرچند مختصر به جایگاه این ذوات مقدس میاندازیم.
1- در اینچنین فرصتهایی که پیش میآید باید متذکر نقشِ پیامبر و امام در عالَم از آن جهت که زمین را به آسمان متصل میکنند؛ باشیم تا بشریت در دیوارهای تنگ عالَم ماده گرفتار روزمرّگیها و بیثمریها نگردد. و این مبنای اصلیِ نگاه به جایگاه وجودیِ اولیاء الهی در عالَم است.
2- حال که در زمانی زندگی میکنیم که معلوم شده با سبک زندگی غربی که در آن فرهنگ ، جامعه و خانواده بدون رهنمودهای وَحی شکل گرفته، جواب نیازهای روحی و عاطفی بشر داده نشده است، این سؤال پیش میآید: چگونه زمینهی حضور و ظهور فرهنگِ نبوت و امامت را در زندگی بگشاییم؟ آیا بدون شناخت درست جایگاه نبوت و امامت از یک طرف و بیریشهبودنِ فرهنگ غربی در عالَم از طرف دیگر، میتوان عزمِ عبور از فرهنگ غربی به فرهنگ قدسی را در جامعه پایهگذاری کرد در حالیکه در تاریخی قرار داریم که همهی اندیشهها تخت تأثیر تمدن چهارصدسالهی غربی است؟
3- قرآن صفت رسولان را «بشیر» و «نذیر» معرفی میکند و به رسول خود میفرماید: «قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» (اعراف/188) ای پیامبر! به بشریت اعلام کن که من هیچچیزی از خود که موجب نفع و ضرر من باشد ندارم، مگر آنکه خدا بخواهد و اگر به عالم غیب آگاه بودم چیزهایی از این دنیا بیش از آنچه دارم نصیب خود میکردم و در آن صورت سختیهایی که به من میرسید، نمیرسید؛ من هیچچیزی نیستم مگر نذیر و بشیری برای مؤمنین.
ملاحظه فرمایید چگونه خداوند به پیامبرش تأکید میفرماید که نبوت تنها حذردادن از خطرات و بشارتدادن به سعادتها است. بدین معنا که پیامبران وارد تاریخ شدهاند تا روشن کنند ادامهی وضع موجود، بشر را دچار بیثمری و پوچی میکند. و از طرف دیگر افقی را در مقابل بشر گشودند که اگر مطابق شریعت الهی عمل کند نهتنها از بنبست موجود نجات مییابند؛ بلکه در حیاتی بس متعالیتر از زندگیِ سراسر پر از بحران قرار میگیرد.
4- با توجه به اینکه اسلام همان ظهور هدایت الهی برای بشرِ آخرالزمان است، دین اسلام تا نهایت این دنیا برای بشر میماند. ولی هر رویکردی به اسلام با اسلام باقی نمیماند. تنها رویکردِ ظریف اهلالبیت«علیهمالسلام» است که در کنار اسلام با اسلام باقی است و فهم رویکردِ اهلالبیت حساسیت و دقت خاصی را میطلبد، رویکردی که نه در آن افراط است و نه تفریط. و به همین جهت نه افراطیون میتوانند آن را درک کنند و نه انسانهای سست و ضعیفالاراده. و به همین جهت حضرت امام صادق«علیهالسلام» میفرمایند: «امرنا صعب مستصعب» ( بحار الأنوار ، ج2، ص: 71) امر ما مشکل پیچیدهِ به مشکل است و به همین جهت تنها انسانهای دقیق میتوانند آن رویکردِ بس ظریف را درک کنند.
5- حضرت صادق«علیهالسلام» بهعنوان بنیانگذارِ مکتب جعفری، قهرمان رویکردی است که به پایداریِ اسلام پایدار خواهد بود، وگرنه انسانها در عین رجوع به اسلام به وسعت اسلام در تاریخ وسعت نمییابند و در قیامت نیز خود را در مقطعی از حضور نور اسلام در آن عالم حاضر مییابند. در حالیکه اسلام و پیامبر اسلام و ائمه«علیهمالسلام» به وسعت همهی خوبیهای اسلام در عالَم حاضرند و در قیامت نیز در وسعت همهی کمالاتی که اسلام حامل آن است، حاضر میباشند. و به همین معنا حضرت باقر«علیهالسلام» میفرمایند: «لَيْسَ بَعْدَ مُلْكِنَا مُلْكٌ لِأَنَّا أَهْلُ الْعَاقِبَةِ يَقُولُ اللَّهُ- عَزَّ وَ جَلَّ- وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين»0(الكافى، ج 1، ص 471.) بعد از حاكميت ما، حاكميت ديگرى كه بيايد و حاكميت ما را ساقط كند نخواهد بود، چرا كه خداوند فرمود: عاقبت كار از آن متقين است.
تفاوت حرکت سیدالشهداء«علیهالسلام» و بقایِ حیاتبخشِ آن حرکت تا قیامت را با قیام محمدابنعبداللّه نفس زکیه در قیام «فخ» مقایسه کنید تا معنای حضور تاریخی همهجانبهی رویکردِ ظریف اهلالبیت«علیهمالسلام» معلوم گردد و در این راستا عهدِ ما نسبت به قیام حضرت روح اللّه امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» نیز روشن گردد.
6- امثال ابوسفیانها چون در ظهور اسلام متوجهی ارادهی الهی نبودند که آن اراده در متنِ اسلام به تاریخ وارد شده، نتوانستند حقیقتاً به اسلام ایمان بیاورند. حتی وقتی هم که به ظاهر مجبور شدند خود را مسلمان نشان دهند در جبههی مقابل با ایمان راستین یعنی ائمه«علیهمالسلام» قرار گرفتند در حدّی که یزید وقتی سر مبارک سیدالشهداء«علیهالسلام» را در مقابل خود دید، درون جریان ابوسفیانی را بر ملأ کرد و گفت: « «لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ *** خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ» یعنی بنیهاشم بر اساس طلب قدرت، موضوع نبوت را مطرح کردند در حالیکه نه خبری از عالم غیب در میان بود و نه وَحیای نازل شد. ابوسفیانها شکستهای ظاهری مثل شکست در جنگ اُحد را که ناشی از سستی مؤمنان بود به پای اسلام گذاشتند و این تصور را در خود تقویت کردند که اسلام یک حادثهی عادی است و نه ارادهی الهی در تاریخ. همچنانکه امروز نیز میتوان متوجه شد در تاریخ ما چه خبرهایی است و با همان دیدگاه بین مؤمنین واقعی و مؤمنین منفعتطلب فرق گذاشت.
7- اگر ایمان، درکِ اراده و مشیت الهی است، هراندازه قدرت فهم و اراده و مشیت الهی در مناسبات عالَم در افراد جامعه بیشتر شود ایمان به خدای حاضر در عالم، بیشتر میگردد و بهتر فهمیده میشود که ما در این تاریخ چگونه آدمی باید باشیم.
8- شهامت در یافتن حقیقت، حقیقتی که در هر زمانی در زیر تبلیغات جوّ حاکم پنهان است، سلمان و اباذر را سلمان و اباذر کرد زیرا آنها نخواستند خود را با حرفهای معمولیِ دوران جاهلیت مشغول کنند. آری! همیشه خواصّ اهلِ فکر میتوانند ارادهی الهی را در هر زمانی دریابند.
9- بشرِ جداشده از پیامبر و امام حتماً گرفتار غمِ ایّام خواهد شد زیرا از سنتها و احکام ثابت عالَم غافل است. پیامبران با جلب نظر بشر به خدایی که کمال مطلق است، بشر را تا مرز عشق به حضرت حق جلو میبرند و زندگی او را از بیمعنایی و انحراف رهایی میبخشند و در این راستا است که چنین انسانی خطاب به حضرت حق خواهد گفت:
ساقیا برخیز و در ده جام را
خاک بر سر کن غم ایّام را
یعنی خطاب به حضرت ساقی که میِّ عشق به حق و حقیقت را در دست دارد، میگوید: با دادنِ میّ عشق به حضرت دوست، غمِ ایّام که غمِ مربوط به روزمرّگیها و پوچیها است، از بین خواهد رفت.
10- تنها معرفت درست به نظام عالم است که غمِ معلقبودن در عالم را از بین میبرد زیرا در معرفت درست به عالم که پیامبران برای بشریت آوردهاند، انسان با محبوبِ ازلی مرتبط میشود هرچند که این راه و این وادی به آسانی طیّ نمیگردد و باید هرگونه منیّت و اَنانیّت را زیر پا گذاشت.
11- با هبوط بشر بر زمین خداوند برای آنکه بشر سرگردان نباشد و راهِ رجوع به حق را گم نکند، به او فرمود: « قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (38/ بقره) یعنی حال که نتوانستید در آن عالمِ انس و دیدار با حضرت حق مأنوس باشید و طلب شجرهی ممنوعه و میل به عالم کثرت را در خود بمیرانید، پس همگی از آن عالَم قدس و دیدار، فرود آیید، با اینهمه پس چون از طرف من برای شما هدایتی آمد هرکس از هدایت من پیروی کند او را خوف و حزنی نیست.
معنای حضورِ نبیّ در این عالم در همین رابطه است که چگونه ما در عالَمِ سراسر کثرت و بنبست بتوانیم راهِ برگشت به عالَم قدس و معنا را بیابیم و این معنای اصلیِ حیات ما در زمین است و تنها با دین الهی است که بشر میتواند از تنهاییهایی که همیشه او را آزار میداده به مسئولیتهای انسانساز نسبت به خود و دیگران منتقل شود و این امر است که انسانها را گسترش میدهد و شکوفا میکند. به امید آنکه عهد خود را با رسول خدا و ائمهی هدی«علیهمالسلام» همواره زنده نگه داریم.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته