عقلی که با انقلاب اسلامی به تاریخ ما برمیگردد
«به یاد آن یار سفر کرده»
بسم الله الرحمن الرحیم
با نظر به اینکه تاریخ ما با حضور حضرت روح اللّه«رضواناللّهتعالیعلیه» از ظلمات شاهنشاهی رسته، برای عبور از عقل سکولارزدهی فرهنگ مدرنیته نیز باید به عقلی نظر کرد که سیرهی آن مرد بزرگ متذکر آن بود و در این رابطه عرایضی سرفصلوار در خدمت خوانندگان عزیز بهعنوانِ چشماندازی برای تفکر، عرضه میشود. به امید آنکه شامل دعایی شویم که فرمودند: «رَحِمَ الله اِمْرَءً وَ عَلِمَ مِنْ اَیْنَ وَ فی اَیْنَ وَ اِلی اَیْنَ»[1] خدا رحمت کند آن کسی که بداند در کجا بود و در کجا هست و به سوی چه هدفی رهنمون است.
1- درک درست از تاریخی که در آن هستیم
وقتی تمدنی محقق میشود که «علم» و «فرهنگ» و «تاریخ» در یگانگی کامل در کنار هم قرار گیرند و ما سالها است از جدایی این سه مقوله رنج میبریم و به نظر میآید با ظهور انقلاب اسلامی، زمینهی یگانگی این سه، ذیل فهم جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی فراهم شده است تا به جای ادامهی عقلی که تنها با مفاهیم سر و کار دارد، علمی دنبال شود که در این تاریخ به کار میآید و عقل مفهومی در خدمت شرایط جدید تاریخی قرار گیرد؛ شرایطی که روح انقلاب اسلامی متذکر آن است. این علم لازم نیست ادامهی تجدد باشد ولی برگشت به گذشته هم نیست و با درک تاریخی که در آن هستیم شکل میگیرد و در کنار آن، فرهنگِ مناسبِ این تاریخ به صحنه میآید. اگر درک درستی از تاریخی که در آن هستیم پیدا شود و بفهمیم با انقلاب اسلامی، تاریخ دیگری که ادامهی غرب نیست، برای ما مقدّر شده و با دقت در معادلات زمانه متوجه باشیم افق آیندهی ما در این میدان روشن است؛ در این حالت، «تفکر» ظهور میکند و تواناییهای ما به صحنه میآید، زیرا هر جا «تفکر» نیست، توانایی هم نیست. یعنی «تفکر» و «توانایی» با هماند. وقتی «تفکر» نیست، مجال افراط و تفریط و دست و پازدن فراهم میشود و آینده را تیره و تار میکند و جانها را پژمرده و خردها را افسرده و علیل مینماید. در آن صورت است که به تعبیر مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» میتوانیم «مفاهیم جریانساز و عملساز تولید کنیم».[2]
2- چگونه باید به خود بنگریم؟
پیامبران نهتنها هدف انسانها را که اُنس با حضرت حق است، روشن نمودند؛ از آن مهمتر، راهِ رجوع به حضرت حق را نیز در مقابل بشریت قرار دادند و از این جهت ادیان الهی، آرمانهای کاربردی را به بشریت هدیه نمودند. برای گشودگی در تاریخی که در آن قرار داریم، نه تنها بایدحضرت روح اللّه«رضواناللّهتعالیعلیه» را مدّ نظر قرار داد؛ بلکه راه و روش چنین سلوکی باید نظر به شخص حضرت امام باشد که با خدایِ حیّ و حاضر مرتبط است. در این فضا باید به خود بنگریم و نیروهای وِلایی در این فضا باید با همدیگر تعامل کنند تا با به صحنهآمدنِ عقل قدسی امید به ادامهی آیندهی انقلاب اسلامی بر همگان ظهور کند.
3- خداوند با حضوری خاص در هر تاریخی ظهور میکند
هر تاریخی عقل مخصوصی را به صحنه میآورد و به حکم «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ» خداوند با حضوری خاص در هر تاریخی ظهور میکند و تنها با عقلِ آن تاریخ میتوان در آن تاریخ با خدا مأنوس شد. حال اگر کسی در صدد است آزاد از خدای ِ مفهومی، با خدایِ این تاریخ مرتبط شود باید راهکارِ این ارتباط را در دو چیز جستجو نماید؛ یکی در دیدن انقلاب اسلامی و دیگر با درک و فهم درست جریانهای وفادار به انقلاب با هر عنوان و سلیقهای که باشند. زیرا اساسیترین هویتِ هر ملتی در تاریخ آن ملت نهفته است و هویتِ ملت ما، در حضور تاریخی زعیمی چون حضرت روح اللّه«رضواناللّهتعالیعلیه» قرار دارد. از این رو با نگاه جدّی به حضور تاریخیِ ایشان میتوان از چنگال روحِ تمامیتخواه مدرنیته آزاد شد تا بهجای ادامهی مدرنیته، به ادامهی خود بپردازیم و زمینهی «تفکر» را در جامعهی خود بنا بگذاریم. تفکری که مخصوص این تاریخ است و حضرت امام متذکر آن بودند.
4- آیندهای ماورای فرهنگ تجدد، در حال طلوع است
کسانی که از یک طرف هنوز نتوانستهاند به ناتوانی آن عقلی که فرهنگ تجدد به تاریخ آورده است، پی ببرند و از طرف دیگر به عقلی که انقلاب اسلامی به این تاریخ آورده است دست نیافتهاند، گمان نکنند با پذیرش عقل تجدد رفتار و کردار آنها، رفتاری برتر از رفتار نیروهای انقلابی است و جایی برای آیندهی خود شکل دادهاند، با عقل و رفتار فرهنگ تجدد از ملت خود فاصله میگیرند بدون آنکه در اردوگاه تجدد جایی و جایگاهی داشته باشند.
وقتی در زمانهای زندگی میکنیم که با سیطرهی فرهنگ تجدد روبهروئیم و نتوانسته باشیم علل تزلزل آن تمدن را احساس کنیم، به زحمت میتوان متوجه حضور «تاریخی» شد که انقلاب اسلامی در این تاریخ گشوده است؛ مگر آنکه تابع مشهوراتِ دوران نباشیم و به امکاناتی که در ذات انقلاب اسلامی نهفته است بیندیشیم و به آیندهای که ماورای فرهنگ تجدد، در حال طلوع است نظر کنیم، هرچند در عالَمی که همهی مناسبات آن را فرهنگ تجدد معنا کرده است، غریب بمانیم؛ ولی گمان نکنیم راهی جز راه تجدد در مقابل ما نیست.
5- نقطهی امیدی که از طریق حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» ظهور کرد
وقتی طراحی تاریخ به عهدهی غرب قرار گرفت و همهی جهان از غرب پیروی کردند و همه پذیرفتند باید در زندانِ توسعهنیافتگی به روش غربی، زندگیِ خود را به پایان برسانند؛ نقطهی امیدی از طریق حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» و انقلاب اسلامی برای برونرفت از این زندان ظهور کرد و انقلاب اسلامی شکل گرفت. ولی در صورتی در بستر انقلاب اسلامی میتوان از زندان آن نوع توسعهنیافتگی رهایی یافت که متوجه باشیم عقلِ برونرفت از آن زندان، عقلی است ماورای عقلانیتی که غرب مدّ نظر بشر قرار داده و ما هنوز به چنین عقلی ورود نکردهایم. عقلی که انسان بتواند به کمک آن ارادهی حضرت حق را در این تاریخ احساس کند و ماورای عقل مفهومی به عالم نظر اندازد، بدین معنا که با چشمِ قلب به تاریخ خود بنگرد. چیزی که از طریق انقلاب اسلامی به این تاریخ برگشته است و شهدا آن را احساس کردند و رهِ صدساله را یکشبه طی نمودند.
6- جهت عبور از فرهنگِ منجمد تجدد
مشکل جهان کنونی چیزی جز تیرگی افق آینده نیست و جهانی که ما با انقلاب اسلامی شروع کردهایم، آیندهای غیر از آیندهی جهان غرب دارد و نمیخواهیم با توسعهیافتگی به روش غربی با همان مشکلاتی روبهرو شویم که فعلاً در مقابل غرب قرار دارد. این جاست که معنای امیدواری در متن انقلاب اسلامی به بشریت این دوران برمیگردد و به یک معنا، «حقیقت» جای «مصلحت» مینشیند، به همان معنایی که زهرای مرضیهi با دغدغهای که در صدر اسلام جهت جایگزینیِ مصلحت به جای حقیقت داشت، با حضور تاریخی خود عقلی را به میدان آورد که آن عقل، ماورای حکمت و عرفانِ رسمی است. عقلی که بسیجیان در شبهای حمله به دشمنان اسلام با رمز «یا زهرا س»، بدان منوّر بودند. این است راهِ گشودهای که انقلاب اسلامی جهت عبور از انجماد فرهنگِ تجدد جلوی ما گشوده است؛ ولی قدمگذاشتن در این راه، آدابی خاص و عقلی مخصوص را طلب میکند. امید است با نظر به رهنمودهای جدّی مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» بتوانیم متذکر آن ادب و آداب و آن عقل باشیم.
7- زمانهایی که اندیشمندان به زندگی مردمان نظر داشتند
هرکس که در تاریخ خود اندیشمندانه به مردم خدمت کرد به آن جهت بود که متوجه عقلی شد که در آن زمان ظهور کرده و متواضعانه به آن عقل گوش سپرد و اگر در تاریخ فلسفه به زمانهایی برخورد میکنیم که فلسفه دارای شکفتگی و تازگی است؛ زمانهایی است که اندیشمندان به زندگی مردمان نظر داشتند و محدود به مفاهیم انتزاعی نبودند، بلکه رسولانِ این پرسش بودند که: «در آن تاریخ چه نسبتی باید با جهان خود و گذشته و آینده داشته باشند؟ مقصدشان کجا است و از چه راهی میتوان به آن رسید؟» تا گام در راههای موهوم نگذارند.
حساسیت به موضوع فوق، ما را بر آن میدارد که نسبت به جایگاه خود در متن انقلاب اسلامی با جدیتِ تمام بیندیشیم و به راهی که خداوند از طریق انقلاب اسلامی و حضرت روح اللّه«رضواناللّهتعالیعلیه» در مقابل ما قرار داده، فکر کنیم. راهی که هویت خود را در حضور انقلابی خود در مقابل استکبار معنا کرده باشیم.[3]
8- «اکنونی» که معلّق بین تجدد و دوران گذشته است
ما در تاریخی قرار داریم که نه تاریخ تجدد است و نه تاریخ گذشتهای که پشت سر گذاردهایم. از یک طرف نمیخواهیم در «اکنونی» باشیم که معلّق بین تجدد و دوران گذشته است، و از طرف دیگر به جهت تعلقی که به تجدد داریم، گشودگیِ آیندهای را که با انقلاب اسلامی شروع شده است جدّی نمیگیریم. و این درد دوران ما است که با درک گذشتهی خود و توجه به امکاناتی که با انقلاب اسلامی پدید آمده، میتوانیم از این درد آزاد شویم. امید است با درک «حقیقت دوران خود و جایگاه افکار و افراد در آن» آن درد و درمان آن مدّ نظر ما قرار گیرد.
9- معجزهی تعامل با وفاداران به انقلاب اسلامی
ما هنوز متوجه نیستیم که انقلاب اسلامی مسئولیت بزرگی در فهم سایر اندیشههایی که وفادار به انقلاب هستند بر دوش ما گذاردهاست و از معجزهی تعامل با این افراد و این افکار غافلیم، زیرا نمیدانیم چگونه عقلها در زمانهی انقلاب اسلامی به هم پیوستهاند و همهی آن افکار تنها در پیوستگی کامل، صورت حقیقی انقلاب اسلامی را مینمایانند و در آن صورت است که معلوم میشود ما چه هستیم و چه داریم و چگونه میتوانیم باشیم. در این صورت همه نگهبان تفکری خواهیم بود که با انقلاب اسلامی شروع شده و میرود که به شکوفایی بنشیند. قوام این فکر به فهم اندیشههایی است که در زیر سایهی انقلاب اسلامی مستقل از یکدیگر نیستند و خود را گرفتار توهمات فرقهای و گروهی و قبیلگی و حزبی نکردهاند. در این رابطه رهبر انقلاب روحیهی «تحمل مخالف» را متذکر میشوند، به همان معنای «رُحَماءُ بَيْنَهُمْ» و نه به معنای سازش با دشمن.
10- حذف یا عبور از فکری که مناسبتی با روح انقلاب اسلامی ندارد؟
وقتی متوجه حضور تاریخی انقلاب اسلامی باشیم در درک درست وظیفهی خود سرگردان نمیشویم و روش حکیمانهای برای عبور از تنگناهای تاریخی پیشه میکنیم تا به جای حذف آن فکری که مناسبتی با روح انقلاب اسلامی ندارد و در فضایی به سر میبرد که سکولاریته یا لیبرالیته در آن شکل گرفتهاست، راه عبور از آن فکر را پیشه میکنیم و به جای تخاصمهای حزبی، مسیر دیگری را در پیش خواهیم گرفت؛ مسیری که منجر به خستگی و ملالت نمیشود تا گمان کنیم انقلاب در مسیر خود با مشکلات و دشواریهای غیر قابل عبوری روبهرو شده است.
11- تجدد در زمینی دیگر و در تاریخی دیگر شکل گرفته است
زندگی در سایهی تجدد ما را گرفتار انواع گسستگیها کرده است، زیرا تجدد در زمینی دیگر و در تاریخی دیگر شکل گرفته است. تجدد در زمین خود و تاریخ خود پیوستگی لازم را دارا است - هر چند در جستجوی اهداف مقدسی نباشد- ولی اگر هزار سال هم برای تحقق تجدد در این کشور تلاش کنیم باز هزار سال ناظر گسستگی بین علم و فرهنگ و دیانتِ خود هستیم مگر آنکه به خود آییم و به خود برگردیم و روح تاریخ خود را در متن انقلاب اسلامی به فعلیت درآوریم. ما تنها با معارف اسلامی و فقه و فلسفه و عرفانی که داریم میتوانیم خود را بشناسیم و به انسجامی که هر جامعه بدان نیاز دارد دست یابیم. حضرت روح اللّه«رضواناللّهتعالیعلیه» راهی به سوی این مهم در مقابل ما گذاشتند، خطر آنجا رخ مینماید که از آن راه غفلت شود و به عقلی مناسب این راه، دست نیابیم.
12- سعهی انقلاب اسلامی
درک درست انقلاب اسلامی ما را متوجه سعهی آن انقلاب میکند و اگر متوجه این امر باشیم خود را در افقی دور دست و با استحکامی قابل قبول احساس میکنیم و بر این مبنا برای جامعهی خود برنامهریزی مینماییم تا از گرفتاریِ گسستِ بین علم و فرهنگ و دیانت آزاد شویم و ناظرِ رنج دویست سالهی این گسست نباشیم. یکی از مأموریتهای علوم انسانی در این موضوع است که علت این گسست را بیابد و نشان دهد چرا ما نمیتوانیم از پژوهشها و تحصیلکردههای دانشگاههای خود در امور کشور استفادهی لازم را ببریم و چرا فرهنگ قدسی ما حضوری فعال در تصمیمات اداری ما ندارد. آیا جز این است که در ابتدای امر باید در زمین خود، خود را جستجو کنیم و نه در زمینی و تاریخی که تجدد در آن ظهور کرد؟ و این با توجه به حضور تاریخی انقلاب اسلامی و با نظر به سلوک حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» و عقل مناسب این حضور، ممکن است.
13- مجال نقشآفرینی در انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی استعداد آن را دارد که تحولی در روح و جان و دل مردم ایجاد نماید تا در زیر سایهی آن تحول، تحول لازم در علوم ما شکل بگیرد و از این جهت با نظر به تقدیری که خداوند برای ما رقم زده و آن جدیت و پافشاری نسبت به انقلاب اسلامی است - به عنوان بستری که ساز و کار ادامهی ما در آن قرار دارد- تا از آن طریق مجال نقشآفرینی در انقلاب اسلامی مورد بحث قرارگیرد. به این اعتبار که مردم با رجوع به انقلاب اسلامی با ملکوت حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» مرتبط شوند. این است آن اعتدال حقیقی که درآن نه، از نظر به عالَمِ ظاهر غفلت میشود و نه، از حضور به عالمِ باطن. و حاصل آن اعتدال، پایداری و حضور در آیندهی تاریخ است زیر سایهی انقلاب اسلامی. زیرا انقلاب اسلامی را اگر در نسبت با مبادی آن پذیرفتیم که همان قلب وارستهی حضرت روحالله است، انقلاب اسلامی نه تنها دریچهی رجوع ما به عالم ملکوت خواهد بود، بلکه ما را در عالم ناسوت به هماهنگیِ لازمی میرساند که باید در همهی ابعاد نظام اجتماعیمان بدان دست یابیم و هم اکنون از فقدان آن رنج میبریم؛ زیرا وجه ملکوتی انقلاب اسلامی از وجه ناسوتی آن جدا نیست، بلکه آن دو؛ ملازم هم میباشند و نظر به هر کدام، ما را به وجه دیگر رهنمون میشود.
14- مسیر خاص رسیدن به تفکر
انقلاب اسلامی در فضای روحانیِ روحِ دغدغهمند حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» جوانه زد و رشد کرد و ما در قبال آن میتوانیم یا آن را انتخاب کنیم و به راه گشودهای که با انقلاب اسلامی در مقابل ما قرار میگیرد قدم بگذاریم، و یا میتوانیم نسبت به آن بی تفاوت باشیم ولی در هر حال لازم است بدانیم در هر مسیری نمیتوانیم به تمنّای نظم و هماهنگی و تفکری که برای اجتماع خود نیاز داریم دست یابیم، بلکه برای رسیدن به تفکرِ لازم مسیر خاصی را باید انتخاب کنیم.
در راهی که از طریق انقلاب اسلامی مقابل ما گشوده شده، اولاً: در نظر به علم، نظر به جوهر قدسی علم داریم و در صدد هستیم تا وجه قدسی علم، به عالم برگردد. ثانیاً: در معنای پیشرفت، سعی بر آن است که در حرکتی فرهنگی اصالت به دیانت داده شود ولی نه با نگاه ایدئولوژیک و صوری شدن اعمال و افعال ؛ زیرا تنها در صورتی که حکمت جای عقلِ تکنیک را بگیرد و تنها «نظم اشیاء»، اندیشه و علم به حساب نیابد،جامعهی ما از سرگردانیِ تاریخی خود رها میشود.
15- علمِ گرفتار ایجاد تکنیکِ برتر
تکلیف عقل تکنیکی یا وَهمی را که بر جهان حاکم شدهاست، میل ما معیّن نمیکند؛ باید تفکری روحانی با نفحات خود آن را بههم زند تا جهان دیگری آغاز شود، جهانی که انقلاب اسلامی پیشاپیش به استقبال آن رفتهاست. در آن صورت، دیگر تکنیک تکلیف علم را تعیین نمینماید تا آنکه مثل امروز علم در جهت ایجاد تکنیکِ برتر گرفتار باشد، بدون نظر به هیچ حقیقتی.
ما در انقلاب اسلامی و با رهنمودهای آن یارِ سفرکرده، بهخوبی به این نتیجه رسیدهایم که ارزشهای قدسی را تنها مردم میتوانند پاسداری کنند و اگر عهد قلبی در درون انسانها نسبت به آن ارزشها نباشد، حکومتها چگونه از عهدهی حفظ آن برآیند؟ از طرفی آنچه جهان تکنیکی را شکل داده، علمی است که التزام به دین و اخلاق در آن معنی ندارد؛ حال اگر برای رشد زندگیِ تکنیکی جای آن علم را فراخ نماییم، مجبوریم به لیبرالیسم فرهنگی تن دهیم. این جا است که باید متوجه بود اگر یکسره و بی چون و چرا تابع تکنیک باشیم و گمان کنیم میتوانیم آزادانه انقلاب اسلامی را ادامه دهیم، عملاً با این غفلت، زندگی خود را به مخاطرات افزونتری بردهایم. این نگاه، به قدرتِ تکنیک و عقلِ تکنیکی آسیبی نمیرساند ولی ارزشهای قدسی را تابع علمی میکند که التزامی به دین و اخلاق ندارد.
آیا با توجه به امر فوق، جریانهای وفادار به انقلاب نباید در این فکر باشند که اگر شیفتهی تکنیک شدند باید لوازم علمی را که منجر به تکنیک میشود نیز بپذیرند؟ در آن صورت اگر پس از مدتی با جامعهای روبهرو شدند که آن جامعه خواستهی آنها نبود و نسبت به انقلاب اسلامی تعهدی در نزد خود احساس نکرد، چه کسی جز خود را باید ملامت کنند؟
16- تاریخی که ضد ارزشها از رسمیت افتاده باشند
دعوا و قدرتنمایی برای حفظ ارزشها، نشانهی بی بنیاد دانستن ارزشها است. آن کس که به ارزشهای الهی اعتقاد قلبی دارد و آنها را بسته به جانها میداند، اگر درجایی این بستگی را سست بیابد موظف است از خود بپرسد این سستی چگونه حاصل شد و چگونه باید آن را علاج کرد. سستی ارزشها چیزی نیست که کسی آن را دوست بدارد و آن را بستاید ولی وقتی آن سستی پیش آمد باید اندیشمندانه جایگاه آن را پیدا کرد و به تاریخی رجوع کنیم که ضد ارزشها از رسمیت افتاده باشند و این با حضور در تاریخی ممکن است که انقلاب اسلامی در آن تاریخ به صحنه آمده است و عقلی ما وراء عقل مدرن را مد نظرها قرار داده.
17- راه درست دیدن جهان تجدد و راه برون رفت از آن ظلمات
خداوند راه درست دیدن جهان تجدد را و راه برون رفت از آن ظلمات را به کمک انقلاب اسلامی به ما نمایانده است تا در این جهانِ پر از آشوب و پر از فریادهای بیجا، از مسیر واقعی باز نمانیم. مسلماً سیاستی که در زمان ما با علم همخانه شدهاست، نمیتواند در صدد ساختن آیندهای مستقل از علم و تکنولوژی باشد و لذا نمیتوان این سیاست را خردمندی به معنای واقعی دانست. در این فضا هر کس هر کاری را که میتواند بکند حق خود میداند که انجام دهد و نام آن را تدبیر میگذارد، درحالیکه این نوع تدبیر به کار خیر و صلاح آیندهی بشر نمیآید بلکه بیشتر نگهبان قدرت حاکم در جهان است. از این رو حضرت روح اللّه«رضواناللّهتعالیعلیه» راه خود را از این نوع سیاستورزی جدا کرد و دعوتی دیگر را در این جهان سر داد ، دعوتِ به خودآمدن و خود را درستدرککردن، حتی درک درستِ آنهایی که با ما در زیر سایهی انقلاب اسلامی زندگی نمیکنند ولی طالب خیر و صلاح بشر هستند با هر اسم و سلیقهای، چه در داخل کشور و چه در خارج آن، لازم نیست این نوع سلیقهها را تأیید کنیم ولی لازم است آنها را بفهمیم.
18- عقلی که تماماً بشریت را زمینی مینگرد
دنیای جدید با نظر به زندگیِ بیولوژیکِ آدمیان قوام یافته و صورتی از به کار گیری عقل برای بر آوردن نیازهای زیستی است. عقلِ این فرهنگ، عقلی نیست که نظر به حقایق عالَم قدس داشته باشد، عقلی است که تماماً بشریت را زمینی مینگرد و حاصل این نوع نگاه، جهانی است که ما با آن روبهروییم. آیا معتقدین به انقلاب اسلامی به این نتیجه نرسیدهاند که برای عبور از چنین جهانی باید عقل دیگری به صحنه آید، عقلی که نه عقلِ مفهومی و کلامی است و نه عقل تجدد، عقلی است که نظر به «وجود» دارد و حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» به عنوان عقل صدرایی بر آن تأکید دارند، با این عقل میتوان از عقل تجدد عبور کرد.
19- معنای حضور انقلاب اسلامی به عنوان یک حکومت در این تاریخ
سیاست در تاریخ گذشته، محدود به حفظ مرزها بود و با وجودِ دین، نه به مدرسه و نان و آب مردم کاری داشت و نه به روابط میان ایشان؛ ولی وقتی در تاریخ جدید و سیاست جدید، دین از سیاست جدا شد و جامعه معنای جدیدی پیدا کرد به شکلی که دین در قوام آن جامعه مدخلیتی ندارد، دینداران چارهای ندارند که برای حفظ دینداری خود در چنین سیاستی شرکت کنند و نسبت به لوازم جامعهی جدید یعنی دادگاهها و مراکز اقتصادی و مدیریت و آموزش و پرورش و آموزش عالی، از خود حساسیت نشان دهند و معنای حضور انقلاب اسلامی به عنوان یک حکومت در این تاریخ به این دلیل است. حال اگر انقلاب اسلامی به تناسب خود تحولی در فکر و روح و جان متدینین ایجاد نکند، آن انقلاب ادامهی جهان تجدد خواهد شد مگر آن که معتقدین به انقلاب اسلامی با جدیت تمام در روابط خود و در نگاه به همدیگر و فهم هر کدام، از هویت قبیلگی آزاد شوند و در صدد تحولی متناسبِ این انقلاب، در روح و فکر و جان خود برآیند. وگرنه خودیت خود را به عنوان انقلاب ادامه میدهیم، نه آنکه انقلاب را اصل گرفته و نسبت به ادامهی آن تلاش کنیم، حتی به قیمت نفیِ خود.
وقتی مطابق انقلاب اسلامی تحول اساسی در وجود آدمی و در فهم و معرفتش به وجود آید، مصالح و منافع در نظرش معنای دیگری پیدا میکند. او میفهمد اگر تصمیم گرفت تا تاریخ خود را صورتی تازه بخشد با خود رأیی کار جلو نمیرود؛ باید بستری فراهم کرد تا تحول در وجود آدمیان شکل گیرد و تنها با آرزوها چیزی عوض نمیشود. جهان جدید با تفکر پدید آمدهاست - هر چند تفکر عقیمی باشد- و با تفکری دیگر پایان مییابد. ما میتوانیم از طریق انقلاب اسلامی در انتظار تفکر جدید باشیم. اصرار در به کرسی نشاندن رأیها بدون اندیشیدن نسبت به بستر طلوع تفکر، کار بیهودهای است. اگر صِرف پیشنهاد دستورالعملهای اخلاقی برای عمل کافی بود، باید امروز در هیچجا فساد اخلاقی وجود نداشت. وقتی هنوز عزمِ تحول در وجود آدمیان ظهور نکردهاست، هر اندازه وعظ بیشتر شود، ادبار بیشتر میشود مگر آنکه متوجه ضعف اساسی عقل تکنیکی شده باشیم و این اندازه آن را برجسته ننماییم، کاری که انقلاب اسلامی در ذات خود و حضرت روح اللّه«رضواناللّهتعالیعلیه» در سیرهی خود متذکر آن است.
20- چرا ما با عقل تاریخی خود که با انقلاب اسلامی ظهور کردهاست، جهان خود را نسازیم؟
عقل تکنیکی، آن عقلی نیست که در دوران گذشته حرفه و صنعت آن دوران را ظهور داده بود. آن حرفهها موجب بیگانگی افراد با زندگی نمیشدند زیرا آنها میدانستند چه میکنند و وجود خود را در چیزی که پدید آوردهبودند میدیدند. در آن زمان، «کار» تنها برای زندهماندن نبود بلکه کار برای زندگی کردن بود و افراد با حاصل کار خود زندگی میکردند و خود را در آینهی دسترنج خود ارزشگذاری مینمودند. از این جهت نمیتوان گفت عقل تکنیکی ادامهی همان عقلی است که صنعتگران در دوران گذشته بدان مشغول بودند. این امر ما را بدین باور میرساند؛ همچنان که تحولی در وجود انسانها پیش آمد و درنتیجهی آن تحول، عقل تکنیکی بر روح و روان آنها حاکم شد، باید با اشارات انقلاب اسلامی منتظر تحولی در وجود انسانها باشیم تا افق دیگری را در مقابلشان بگشاید. در این رابطه است که باید از خود بپرسیم «چگونه تفکر به تاریخ ما بر میگردد» شهید آوینی میگوید: «وقتی پول تنها انگیزهای باشد که انسان را به «کار» وامیدارد، دیگر کار معنای حقیقی خویش را از دست میدهد و به شرّ واجبی تبدیل میشود که باید بیشتر و سریعتر از آن خلاصی یافت». آیا معتقدین به انقلاب هنوز میتوانند به عقل تکنیکی برای اصلاح امور جامعهی اسلامی امیدوار باشند؟ آیا جانهای غیرتمند از این عقل به ستوه نیامده است؟ با نظر به چنین موضوعی است که ما باید آیندهی خود را در انقلاب اسلامی و با نظر به ملکوت حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» جستجو کنیم وگرنه مثل دویست سال گذشته مقلّد غرب باقی خواهیم ماند.
آدمی همواره جهانی دارد که وجود خود و چیزها را در نسبت با آن درک میکند و از طرفی هر جهانی اصول متفاوتی با جهان دیگر دارد و این اصول، عقل آن جهان را میسازد. چرا ما با عقل تاریخی خود که با انقلاب اسلامی ظهور کردهاست، جهان خود را نسازیم و بر این امر تأکید نکنیم؟
21- عقلی که نسبت ما با جهان را با رویکردی قدسی معنا میکند
انقلاب اسلامی در موقعیت خاص تاریخیاش از یک طرف نظر به التزام انسانها به شریعت دارد و از طرف دیگر با عقل تاریخیِ جهان مدرن روبهرو است و از این جهت همان طور که عرض شد انقلاب اسلامی عقل خاص خود را دارد که نه عقل دورانهای گذشتهی ما است و نه عقل جهان مدرن، عقلی است مخصوص این تاریخ، و این به شرطی است که با توجه به سیطرهی عقل مدرن، عقل مدرن تفسیر نگردد و بدانیم به صِرف نامطلوبدانستنِ نظم موجود جامعهی خود، نظم مطلوب پدید نمیآید؛ بلکه ما با عقل مخصوص انقلاب اسلامی میتوانیم نظم مخصوص جامعهی خود را شکل دهیم. هرچند این کار، کار آسانی نیست، ولی تنها راه است.
البته باید مواظب بود عقلِ زنده در هر زمان را با صورت انتزاعیِ عقل دورانهای گذشته اشتباه نگرفت. این عقل را باید در وقت و زمان یافت بدون آن که نسبت به عقل دورانهای گذشته بیگانه بود. عقلی که با انقلاب اسلامی ظهور کرد، عقل صرفاً انتزاعی نیست که تنها به شناسایی جهان اکتفا کند بلکه عقل جهان ساز است ولی نه به آن معنایی که در سایهی زمانِ غربی خود را معنا کند بلکه این عقلی است که نسبت ما با جهان را با رویکردی قدسی که انسانها باید داشته باشند معنا میکند و ضامن پیوستگی ملّت با همدیگر و با فرهنگ دینی خودمان خواهد بود و میرود که شئون زندگی وجامعهمان را معنایی مناسبِ این تاریخ ببخشد، زیرا عقل ما باید در زمین زندگیِ این جا ریشه داشته باشد و توجه کنیم که عقلِ گلخانهای، در طی یکصد و پنجاه سال اخیر کاری نکردهاست و از این پس همکاری از آن بر نخواهد آمد . عقل، هر عقلی باشد باید در زمین ما ریشه داشته باشد زیرا با عقل ریشه کرده در زمین و سیراب از تذکر تاریخی است که میتوان گذشته را باز شناخت و از آنجا نظری به آینده کرد.
22- به تحقق شرایطی بایداندیشید که از افراط و تفریطهای سیاسی و ایدئولوژیک عبور کرده باشیم
با حضور تاریخیِ انقلاب اسلامی باید به تحقق شرایطی اندیشید که از افراط و تفریطهای سیاسی و ایدئولوژیک عبور کرده باشیم و با درک همدیگر از گسستگی جامعهی خود قدمی فراتر نهیم، تا علم و فرهنگ و دین به هماهنگی لازم دست یابند و این با عقلی که ضامن پیوند اجزاء و شئون مسائل اجتماع ما باشد ظهور میکند. با این عقل، نظم و قانون نیز رعایت میشود، در صورتی که متوجه اراده و مشیتی باشیم که از طرف خداوند در این تاریخ به میان آمدهاست. شعور تاریخی ما با نظر به آن اراده و مشیت ظهور میکند. این اراده آموختنی نیست، باید به آن نظر کنیم و در باطنِ خود آن را احساس نماییم. آن اراده، روح این جامعه است و معلوم است زمانهی بی روح، خشک و ملال آور خواهد بود و بستر هیچ تفکری نیست. عقل بیگانه شده از زمان نمیتواند جهان تازهای بنا کند، از این جهت باید به عقل تاریخیِ انقلاب اسلامی نظر کرد. چیزی که شهدای ما در درک آن پیش تاز بودند.
23- حکومت دینی، حکومت دوران عبور از سکولاریسم است
در جامعهی مدرنِ غربی ، دین وجود دارد ولی نظم اجتماعی و سیاسی در آن جامعه، غیر دینی است. حال اگر از طریق انقلاب اسلامی نتوانیم استعداد وحدت بخشیِ دین را به میان آوریم، از آنجایی که نظم اجتماعی جدید مربوط به این ملت و سرزمین نیست، عملاً با پیوندهای گسیخته و بدون استحکام روبهرو خواهیم بود. این است که باید بدانیم دین اگر در این تاریخ بخواهد در حکومت نقش داشته باشد باید طرحی داشتهباشد که بتواند جهان ما را دینی کند و آن با ولایت فقیه میتواند محقق شود زیرا حکومت دینی به جهان دینی تعلّق دارد، یعنی جهانی که ولایت الهی را پذیرفتهاست. ولی اگر ما در جهانی زندگی کنیم که نظم آن را عوامل غیر دینی مدیریت کنند، حکومت دینی با دشواریهایی مواجه میشود.
حکومت دینی، حکومت دوران عبور از سکولاریسم است و با تحولاتی که در جان انسانها پیش میآید ظهور میکند و وقتی تحول پیش میآید که افراد جامعهی دینی متوجه شوند نظم اجتماعیِ جدید متعلّق به این ملت نیست و طرح آن در این آب و خاک موجب گسیختگی پیوندها میشود. در نتیجه این تجدید عهد با دین، رفتن یک جهان و آمدن جهانی دیگر شکل میگیرد بدون آنکه گمان کنیم با سیاستمداران و با صدور دستورالعملها جهان دیگری که ما به دنبال آن هستیم ظهور خواهد کرد.
اگر روح دینی بیاید، پیوندها و روابط و مطلوبها و مقاصد و غایاتِ جامعهی غرب زدهی ما دگرگون میشود و این با تأمّل در جهان تجدد و نظام آن و مقتضیات علم و عمل غربی به عنوان مقدمه در باب رسیدن به جامعهی دینی ضروری است . با این نگاه میتوان جایگاه حقیقی انقلاب اسلامی و عقلی که باید ظهور کند را مدّ نظرها قرار داد.
24- ادب ادامهی انقلاب اسلامی با نظر به جایگاه تاریخی آن
ادب ادامهی انقلاب اسلامی با نظر به جایگاه تاریخی آن شروع میشود وگرنه بهجای آنکه فرهنگ جامعه زیر سایهی انقلاب اسلامی از فرهنگ تجدد آزاد شود سیاستمداران، آرمانهای انقلاب اسلامی را در دستورالعملها محدود میکنند با این گمان که از این طریق مردم را به اهداف انقلاب اسلامی نزدیک خواهند کرد بدون آنکه از خود بپرسند چرا تا حال دستوراتشان اجرا نشده، به دنبال مقصر میگردند، غافل از این که چنین نیست که بتوان مردمان را به هر شکل و هر صورت در آورد و هر عقیدهای را به آنها قبولاند.
سیاستمداران به ظاهر کارهای زیادی میتوانند بکنند اما نمیدانند سیاست، از عهدهی همهی کارها برنمیآید. کارهای اساسی برای عبور از انجماد تاریخی، تنها در سایهی روحیهی انقلابیِ یک ملت برآورده میشود، آنهم وقتی جایگاه تاریخی انقلاب توسط آن ملت شناخته شود.
ما هنوز متوجه تفاوت امر تاریخی با امر سیاسی نشدهایم، گمان میکنیم سیاستمداران هرچه بخواهند میتوانند بکنند و گاهی بر سیاستمداران نیز این امر مشتبه میشود و همین امر موجب میگردد که بخواهند جمهوری اسلامی را به جای انقلاب اسلامی قرار دهند. گمان میکنند اینان ارادهی مردم را رهبری خواهند کرد و ما نیز بیش از اندازه به سیاستمداران امیدوار هستیم و از تحولی که باید در مردم بهوجود آید غافلیم.
25- آنچه ملتها را جلو میبرد
انقلاب اسلامی تقدیر الهی است برای ملتی که حاضر شد برای عبور از سکولاریسم تا مرز شهادت پیش رود و در این راه، فرزندان زیادی را تقدیم این انقلاب الهی کرد، در حالیکه ما در فضای فرهنگ تجدد گمان میکنیم قدرت در سیاست نهفته است و هرچه پیشرفت و توسعه است، مربوط به سیاست است. لازم است بدانیم روحیهی عبور از سکولاریسم را سیاست بهوجود نیاورد؛ همانطور که ضعف و فتوری که اکنون در کلّ سیاست جهان پدید آمده است، به سیاستمداران ربط ندارد. ناتوانیِ سیاست، ناتوانی اشخاص نیست، ظاهرشدنِ ضعف ذاتی سیاست است که امروز بیشتر ظاهر شده است. آنچه ملتها را جلو میبرد چیز دیگری است و آن چیزی که ملتها خود را در آن جستجو میکنند و در ملت ما آنچه ما را جلو میبرد، رجوع به زندگیِ قدسی و معنوی است در جهانی که باید با فهم تاریخی خود با ابعاد مختلفِ سکولاریسم، دست و پنجه نرم کنیم و از آرزوهای عقلِ تکنیکی عبور نماییم. ملت ایران این عزم را با تحقق انقلاب اسلامی و در زیر سایه رهنمود های حضرت امام نشان داد.
26- ضعف فهم غیر تاریخی
فهم غیر تاریخی نمیتواند روح تاریخ زمانهی خود را تجربه و احساس کند، لذا متوجه نمیشود که بعضی از آرزوهایش، مربوط به تاریخ او نیست. دهها سال یک خواست و آرزو را حفظ میکند بدون اینکه از خود بپرسد چرا جامعهی او به آن آرزو و خواست نرسیده است.
در تاریخِ تجدد همهی آنچه باید در آن سرزمین شکل میگرفت تا آن تاریخ ظهور کند، شکل گرفت و این ربطی به تاریخ ما نداشت. آری! امور تاریخی، امور واقعشدنی و تحققیافتنی هستند، اما در وقت و جایگاه خود و در میان مردمی که مربوط به آن تاریخاند، به همان معنایی که رسول خداf فرمودند: «الْأُمُورُ مَرْهُونَةٌ بِأَوْقَاتِهَا»[4] وقوع حادثهها در گرو وقت و تاریخ خاص آنها است. با این آگاهی باید متوجه باشیم همیشه و در همهجا قادر به هر کاری نیستیم، و تنها در بستری که تاریخ ما در مقابل ما گشوده است، ما به آنچه باید برسیم و تقدیر و مصلحت ماست، میرسیم؛ مگر آنکه با فهم غیر تاریخی خود، همچنان اصرار داشته باشیم به آنچه در جهان تجدد واقع شد، ما نیز خواهیم رسید و باز دهها سال در این آرزو دست به هیچ کار مناسبی که مربوط به تاریخ خودمان است، نخواهیم زد.
فهم غیر تاریخی گمان میکند راه توسعهی غربی، آزاد از هرگونه سرزمینی و تاریخی برای هر ملتی قابل تحقق است. در حالیکه در صدسالهی اخیر به جهت همین تفکر، فاصلهی ملت ما با توسعهیافتگیِ غربی، نه تنها نزدیک نشد بلکه در مصرفکردنِ آنچه جهان توسعهیافته عرضه میکند گرفتار انواع مصرف زدگی شدیم.
27- عبور از رنجِ بیتاریخی
ما و غرب دارای دو تاریخ هستیم و نمیتوانیم برای رسیدن به آنچه غرب به آن رسیده به فرهنگ و تاریخ خود پشت کنیم، زیرا در این صورت نه به درستی در تاریخ تجدد وارد میشویم و نه دیگر پاهایی استوار در زمین و زمان خود داریم - از این جا رانده و از آنجا مانده- و این همان رنجِ بیتاریخی است که با انقلاب اسلامی به خوبی می توان از آن عبور کرد و به عهدی که مربوط به تاریخ خودمان است پایدار ماند. باید متوجه باشیم در حال حاضر در کنار تاریخ تجدد که دوران تکنیک است، با انقلاب اسلامی تاریخ دیگری ظهور کردهاست و در آن از اصولی میتوان سخن گفت که غیر از اصول تجدد غربی است. آری دورانهای تاریخی بهراحتی ظهور و تعیّن پیدا نمیکنند، بلکه تعیّنشان به اندیشه و به نگاهی است که در آن دورانها به جهان و به غایاتِ زندگی میشود. با توجه به این امر آیا نباید متوجه شد در تاریخ جدیدی که با انقلاب اسلامی شروع شده است راه دیگری غیر از راه تجدد در مقابل ما گشوده شده است و تنها از این طریق و با این عقل از رنج بیتاریخی رها میشویم؟
28- عبور از تاریخی که حقیقت را نسبی میداند
انقلابیبودن و وفاداری به انقلاب اسلامی در گرو عهدی است که باید با حقیقت برقرار کرد به همان معنایی که بنیانگذار انقلاب یعنی حضرت روح اللّه«رضواناللّهتعالیعلیه» فرمود: «من با خدای خود پیمان بستهام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم، اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمیدارم».[5] در این نگاه ما از تاریخی که حقیقت را نسبی میداند عبور میکنیم، ولی از وسعت متفاوت انسانها نسبت به رجوع به حقیقت غافل نمیمانیم و بدین معنا میتوانیم نظام اسلامی را نظامی مردمی و چندصدایی دانست و در عین نظر به حقیقت، جایگاه افراد و جریانها را تعیین نمود.
با نظر به مردمسالاری دینی، در فضایی معنوی و با ظهور ابعاد یمینیِ مردم ایران در این تاریخ، فکر و آرمانی خاص جاری شده که منجر به درک انقلاب اسلامی گشت و مردم حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» را با خود همزبان یافتند. حال به اندازهای که انقلاب در نهادهای اجتماعی کشور ظهور نکرد، مردمِ شیعه بر اساس سنت حکومت در حکومت در این تاریخ، انقلاب را در لایهای دیگر ادامه میدهند، منتها نه به صورت تضاد با حکومت آنطور که شیعه در زمان حاکمان ظالم برنامهریزی کرده بود، بلکه با ادامهی انقلاب در بُعد فرهنگی و نه صرفاً سیاسی. زیرا شیعهی معتقد به انقلاب جهانی حضرت مهدی(عج) نسبت به سیاست بیتفاوت نیست، ولی طالب سیاستی است که آینهی دیانت باشد و چون هنوز سیطرهی فرهنگ مدرنیته در دنیا فروکاسته نشده مردم نمیتوانند آرمانهای خود را در دولتها و مراکز رسمی جستجو کنند، چیزی که در ابتدای انقلاب اسلامی متصور میشد. ولی در دههی چهارم انقلاب اسلامی که انقلاب، دوران پختگی خود را تجربه میکند مردم بهتر میتوانند در این تاریخ نیز به معنای دولت در دولت پی ببرند و با عقبنرفتن کلّی فرهنگ مدرنیته از نهادهای اجتماعی، جا نخورند زیرا مردمی که متوجهاند تحقق همهی اهداف انقلاب اسلامی را نمیتوان به سیاستمداران واگذار کرد انقلاب اسلامی را در متن مردمیبودنِ انقلاب ادامه میدهند که این برای شیعه همیشه اساسیترین سنگر بوده است و غفلت از آن خسارت بزرگی است، زیرا در صورت چنین غفلتی شیعه مجبور است خود را تنها در نهادهای رسمی ادامه دهد، نهادهایی که با یک انتخابات به یک جهت سوق پیدا میکنند و با انتخابات دیگر به سوی سلیقهای دیگر متمایل میشوند.
مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» در تاریخ 5/12/88 راز ماندگاری و مصونیت و آسیبناپذیری جمهوری اسلامی را ناشی از جمهوریت و اسلامیت و مردمسالاری دینی و اسلامی میدانند، که این موجب ظرفیت عظیمی میشود که حتی زاویههایی را که بعضی دولتها نسبت به اهداف انقلاب پیدا میکنند، آن ظرفیت عظیم در کورهی خود ذوب میکند. روح نیروهای انقلاب متوجه چنین حضوری برای خود در کنار نهادهای رسمی نظام اسلامی باید باشد. لذا است که نباید راه گشودهشده ای را که با انقلاب اسلامی به میان آمده، رها کرد و در تمنّای راهی ماند که ورود در آن برای ما نیست. راهی در مقابل ما است که نه راه گذشته است و نه راهی که غرب برای رسیدن به اهداف خود هموار کرده است. راهی است که عقلِ مربوط به انقلاب اسلامی متذکرآن است که در آن راه، نه تماماً عقل دیروزینِمان فراموش میشود و نه بیگانه از زندگی، در عقل انتزاعی متوقف میشویم، بلکه باید به عقلی که مربوط به انقلاب اسلامی است و در صحنهی عمل بهکار میآید و انقلاب اسلامی را به صورت کاربردی در عمل و اهداف خود به فعلیت میرساند، مجهز شد.
امید است با تذکرات فوق که به صورت چشم انداز در منظر نگاه خوانندگان قرار گرفت امرِ به فعلیتآمدنِ اهداف انقلاب اسلامی محقق شود و مولایمان که صاحب اصلی این انقلاب است، آن را از ما بپذیرد. به یاد یار سفرکردهمان حضرت روح اللّه«رضواناللّهتعالیعلیه» هم او که هر معنایی از خود داریم، از اوست.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته
طاهرزاده
[1] - فیض کاشانی،الوافي، ج1، ص: 116
[2] - مقام معظم رهبری، 13/2/1395
[3] - به گفتهی رهبر انقلاب: مهمترین ابزار قدرت و مهمترین عنصر قدرتساز، «علم» و «شخصیت ملی» است، شخصیت افراد، هویت انقلابی است. 13/2/1395
[4] - درر الأخبار، ص: 532
[5] - صحیفهی امام، ج 21، ص 330