با عرض سلام و احترام خدمت استاد محترم!
دوستانِ حاضر در جلسه جمعی هستند که در موضوع «زن» با رجوع به مباحث شما و جزوات و کتابها، دور هم جمع شدهاند و در این رابطه سوالاتی دارند و بنده به نمایندگی از دوستان چند سوال را مطرح میکنم به امید آن که گشایشی حاصل شود.
پیرامون صحبت قبلی که در مسیر کربلا در مورد دخترانی که مجرد ماندهاند داشتیم و بحث شد که گویا خداوند متعال بنا به مصلحتی که نحوه ای حضور در نوعی زندگی خاص است، تقدیرشان را چنین قرار داده و فرمودید این یک امر اتفاقی نیست. ذیل بحث «تقدیر» که آنجا صحبت کردید؛ سؤال ما اینجا است، آن چیزی که به عنوان تقدیر مطرح میشود، دقیقاً چیست؟ و آیا کمکاریها و خطاهای ما تقدیر را تغییر میدهد؟ بعضاً نگرانی ما این است که آیا کوتاهیها و یا سختگیریهایی که داشتهایم موجب چنین تقدیراتی شده است؟ خطاها و اشتباهات ما چه اندازه در این نوع تقدیرات تأثیرگذار است؟ و از آن مهمتر ما در کجای چنین تقدیری میتوانیم خود را تعریف کنیم؟
نکتهی دیگری که درگیرش هستیم این است که ما در بعضی موارد، مثل حضور در پیادهروی اربعین، «بودنی» را از خود درک میکنیم که بسیار زیبا و رضایتبخش است ولی در شرایط عادی آن «بودن» را نداریم. چگونه میتوان آن نوع حضور و «بودن» را در زندگی خود نهادینه کرد؟ و «بودنی» پیدا کرد که در آن مستقر باشیم؟ گویا زنِ قدیم در آن نوع «بودن» مستقر بوده است، چگونه میشود در آینده به آن استقرار رسید تا آن چیزی که در مورد «زن» میخواهیم یافت شود؟
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
اولاً: اینگونه نشستها را ساده نگیرید که می توانید این طور دور هم جمع شوید، چه خبری در راه است که میتوانید اینگونه کنار هم بیاید؟ ثانیاً: با توجه به عرایضی که در جزوات «زن» شده، ادعای بنده آن است که در این تاریخ، اگزیستانس یا «بودی» در خواهران هست که بنا دارم در این رابطه با همدیگر گفتگو داشته باشیم.
تفکر در جایگاه تقدیرها
در کتاب «تمدنزایی شیعه» عرض شد؛ اگر تمدنی بخواهد به ظهور آید حتماً باید آن تمدن به هزاران سوال جواب بدهد و غیر از آن نمیشود و گرنه تمدن نیست، همان راه گذشته است. با این فرض عرض میکنم مجموعه نشست هایی نیاز است تا بتوانیم به یک معنا «حسِ حضور تاریخی» یا «تقدیر تاریخی» خود را پیدا کنید و امروز هم إنشاءاللّه در همین رابطه عرایضی خواهم داشت.
بحث اول بنده مسئلهی تقدیری است که باید آن را حس کرد و مسئله دیگر عکسالعملی است که باید نسبت به آن داشت. مثلاً در مورد حضرت ابا عبداللّهu از یک طرف دارید، زمانی که حضرت در شکم مادرشان هستند به شهادتشان نظر دارند و علم پیامبرf و امیرالمومنینu و حضرت زهراi و حتی جناب سلمان قبل از شهادت امام، به آن شهادت تعلق گرفته است. اما آیا در شهادتی که برای امام تقدیر شده است به معنای این است که مثلا شمر و یزید و عبیداللّه بیتقصیراند، یا آنها در آن صحنه دارند خباثت خودشان را نشان میدهند، در عین آنکه نقش اصلی در دست شمر و یزید نیست؟ اینجاست که تفکر نسبت به فهم و جایگاه تقدیر یک مقدار مشکل میشود. ما در کربلا با این دو وجه روبهرو هستیم؛ از طرفی معلوم است که واقعه از قبل تقدیر شده و نهتنها حضرت ابا عبداللّهu و پیامبر خداf میدانند بلکه حضرت آدمu اولین کسی است که بر مصیبت اباعبداللّهu اشک ریختند. این همان «بودنی» است که تا این اندازه جدّی است و از اول خلقت جایش مشخص است. البته هرگز نباید شمر و یزید و عبیداللّه را به بهانهی آنکه تقدیری است که محقق میشده، تبرئه کرد، بلکه به جهت خباثت آنها آن کار به دست آنها صورت گرفت. عمده آن است که امثال شمر و یزید و صدام فکر نکنند آنها تاریخ را در دست گرفتهاند و آنها هستند که جایگاه آن شهادتها را در تاریخ تعیین میکنند. مهم آن است که بتوانیم این دو را با هم جمع کنیم، تا وارد تفکرِ تاریخی شویم، زیرا عدهای معتقد به جبر هستند و میگویند به همان دلیل که از قبل شهادت امام حسینu مقدّر شده بود پس حتماً شهید میشدند، به نظر بنده این افراد متفکر نیستند. عدهی دیگر معتقد به اختیار آزاد هستند به این معنا که همه چیز را میتوانند مدیریت کنند و برای تحقق آن تصمیم بگیرند، این هم نوعی بیفکری است. آنچه مهم است جمع این دو میباشد. متفکر واقعی آن کسی است که از یک طرف متوجهی تقدیرات تاریخی باشد که خداوند در هر زمانی چه ارادهای کرده و از طرف دیگر نقش انسانها و انتخابهای آنها را مدّ نظر قرار دهد که چگونه امام حسینu آگاه میشوند خداوند چنین ارادهای کرده است و آن حضرت تحقق ارادهی الهی را انتخاب نمودهاند تا نوعی یگانگی بین خود و خداوند برای خود شکل دهند. شهید مطهری در کتاب «انسان و سرنوشت» میفرمایند علت تحرک زیاد مسلمانان در صدر اسلام به جهت این بود که متوجه تقدیرات الهی بودند و آن تقدیرات را به عنوان جبر به حساب نمیآوردند. به جهت انحرافی که از سیرهی اهل بیتh پیش آمد، عدهای معتزلی و عدهای اشعری شدند. اشعری میگوید چون هر حادثهای به ارادهی خداوند است، اراده و اختیار انسانها جای و جایگاهی ندارد و معتزلیان در مقابلِ اشاعره، اختیار انسان را مطلق میدانند و جایی برای ارادهی الهی قائل نیستند. حضرت صادقu در مقابل هر دو نظر میفرمایند: «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ الْأَمْرَيْنِ»[1]
در جریان کربلا ملاحظه میکنید امام حسینu متوجه هستند نقشی به عهده دارند و از این جهت در مقابل نقشههای یزید و عبیداللّه غافلگیر نمیشوند. با توجه به این نکات، سؤال بنده آن است که وقتی میبینیم صحنه، صحنهای بسیار جدّی است، چطور باید عمل کنیم؟ صحنههای کوچک را میتوانیم صرفاً به انتخاب و اختیار خودمان نسبت بدهیم، ولی هیچوقت شما در زن بودنتان غافلگیر نشدهاید که فکر کنید تقدیری در کار نبوده و صرفاً به انتخاب والدینِ شما بوده است. در این رابطه خوب است برگردید به قرآن، آنجا که میفرماید:
«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ»(اعراف/172) هرکدام از انسانها را از پشت پدرانشان اخذ کردیم، یعنی قبل از اینکه به دنیا بیایند معلوم بوده والدین آنها چه کسانی هستند، به همین ترتیب پدر و مادر شما، همینطور سلسلهای از قبل مشخص شده در صحنه بوده زیرا میفرماید همه را از پشت فرزندان آدم اخذ کرده و نه از پشت آدم. پدر همهی انسانها از قبل مشخص بوده است. در این رابطه پس مردبودن و زنبودن انسانها نیز از قبل به عنوان «عین ثابته»ی هرکس در علم خدا، معلوم بوده است.
گشودگی عالَم در پاسداشت از تقدیرها
حضرت ربّ العالمین خودِ ما را به ما داده، بودن ما مربوط به خداوند است، اما نحوهی بودن ما مربوط به «عین ثابته» یا «امکان» ماست. اینکه میگویند عرفا جبری مسلکاند، اشتباه است. عرفا متوجهی قواعد و ضوابط و امکان عالم هستند.
با توجه به نکتهی فوق اگر حضرت ...
برای مطالعه ادامه مطالب فایل های مربوطه را دانلود نمایید
[1] - الإحتجاج على أهل اللجاج، ج2، ص 414.