باسمه تعالی: سلام علیکم: سخن امروزین مقام معظم رهبری به یک معنا همان سخن حضرت امام خمینی در وصیتنامهشان است که میفرمایند: «ما برای ادامهی انقلاب نمیتوانیم معطل کسی باشیم و از وظیفهی مهم حفظ انقلاب غفلت کنیم». آری! نهادی که باید چهرهی فرهنگی انقلاب را بنمایاند، به صدا و سیما نامه مینویسد که چرا صوت «ربّنای» کسی را نمیگذارند که نشان داده هیچ نسبتی با انقلاب اسلامی ندارد؛ ما میتوانیم مسئلیت نمایاندن چهرهی انقلاب را به عهدهی آن نهاد بگذاریم؟ یا باید به حکم وظیفه، جلوههای فرهنگی انقلاب اسلامی را در همهی عرصههای لازم اعم از دانشگاه و صدا و سیما و حوزه به صحنه آوریم. بنده چند سال پیش عرایضی در این مورد داشتم که شاید امروز بتواند برای رفقایی که بنا دارند سخنان رهبری را در عرصههای مذکور مدّ نظر قرار دهند، مفید باشد. موفق باشید
عرایض بنده اینچنین بود:
نسبتها و تمایزات «انقلاب اسلامی» با «دولت اسلامی»
باسمه تعالی
1- در طول مدتی که از انقلاب میگذرد همواره این سؤال برای بعضی از افراد مطرح بوده که چگونه انقلاب اسلامی از یک طرف بر مبانی قدسی تکیه دارد و مردم را به آن مبانی دعوت مینماید که حقانیت آن ماوراء نظر مردم و در زمرهی ثابتات عالم هستی است، و از طرف دیگر بر نقش مردم و آراء آنها تأکید دارد.
2- مسلّم حقیقت آرمانی انقلاب اسلامی که نظر به ابعاد ثابت عالم هستی دارد و فطرت انسانها نیز بر آن مبنا سرشته شده، آن حقیقت چیزی نیست که حقانیت آن با رأی مردم دستخوشِ تغییر شود، هر چند بنیان و بقا و استمرار نظام اسلامی به استقبال و پذیرش مردم بستگی دارد. در همین راستا یعنی در راستای حقیقت آرمانی انقلاب اسلامی و نقش مردم است که جایگاه نظام اسلامی و دولت اسلامی روشن میشود بدین نحو که نظام اسلامی ایران صورت انقلاب اسلامی در محدودهی ایران است، و دولت اسلامی صورت انقلاب اسلامی در محدودهی آراء مردم میباشد.[1]
سه امر فوق اگر از جهتی وجوه اشتراکی فراوان دارند ولی تمایزاتی نیز نسبت به همدیگر در آنها موجود است به طوری که دولت اسلامی از یک طرف در ذیل انقلاب اسلامی در نظام اسلامی ایران به صحنه میآید، و از طرف دیگر بر اساس آراء مردم شکل میگیرد و رئیس دولت در محدودهی چهار سال و یا نهایتاً هشت سال بر اساس فهم و برنامهی خود از انقلاب اسلامی امور اجرایی کشور را مدیریت میکند و از این لحاظ است که نه میتوان دولت را آینهی تمامنمای انقلاب و آرمانهای آن دانست و به محدودیت آراء مردم نظر نداشت، و نه بر اساس یک نگاه سکولاریستی میتوان امور اجرایی دولت اسلامی را بیرون از آرمانهای انقلاب اسلامی تعریف نمود.
3- تفاوت نسبت رئیس دولت با انقلاب اسلامی و نسبت رهبری انقلاب اسلامی با انقلاب اسلامی، به تفاوت جایگاه دولت اسلامی و انقلاب اسلامی بستگی دارد و حقیقت رهبری انقلاب اسلامی در رابطه با انقلاب اسلامی و وسعتی که انقلاب اسلامی در جهان اسلام دارد تعریف میشود که البته یکی از شئون حوزهی رهبری، دولت اسلامی است ولی نه رهبری ِرهبر محدود به دولت اسلامی است و نه او دخالت مستقیم در امور اجرایی دولت را به عهده میگیرد، بدون آنکه از حفاظت دولت نسبت به آرمانهای انقلاب اسلامی کوتاهی نماید.[2]
4- از اینجا به بعد با توجه به مقدماتی که گذشت هرکس میتواند جایگاه خود را تعیین نماید که چگونه سرباز انقلاب اسلامی باشد و در راستای اهداف انقلاب نسبتِ خود را با رهبریِ انقلاب روشن کند، هرچند نسبت به فهم و برنامههایی که رئیس دولت برای چهار سال ریاست جمهوری خود دارد متفاوت فکر نماید. آری از آنجایی که دولت اسلامی نسبت به اهداف انقلاب اسلامی بیتفاوت نیست هرگز از طرف سربازان انقلاب اسلامی مورد بیمهری و تضعیف قرار نمیگیرد ولی از آنجایی که شدت حساسیت دولتها نسبت به اهداف تمدنساز انقلاب اسلامی متفاوت است، به همان اندازه شدت تعلّق نیروهای وِلاییِ انقلاب اسلامی نیز نسبت به دولتها متفاوت خواهد بود و اندازهی ارزش دولتها نزد نیروهای وِلایی، به اندازهی حساسیت آنها نسبت به آرمانهای تمدنساز انقلاب اسلامی میباشد.
5- آنچه در این نوشتار باید به عنوان فتح باب گشوده شود نظر به تمایزاتی است که به طور طبیعی بین انقلاب اسلامی و نظام اسلامی و دولت اسلامی هست تا گمان نشود اگر دولت اسلامی آینهی تمامنمای انقلاب اسلامی نبود، بر آینهی انقلاب اسلامی گردی افشانده شده است؛ چرا که هر دولتی با هر سلیقهای در موقعیت خاص خود وجهی از وجوه انقلاب را در محدودهی زمانی مشخص و در اجرا مینمایاند ولی پس از مدتی در نظام اسلامی ایران دولت دیگری متولد میشود که با بازخوانی از آنچه گذشت و تجربیاتی که کسب شده، نظام اسلامی ایران خود را در راستای نظر به دولتی دیگر «بازتعریف» میکند و چهرهی دیگرِ انقلاب اسلامی را در نظام اجرایی به نمایش میگذارد و باز نیروهای انقلاب نسبتِ خاص خود را با آن دولت مشخص میکنند بدون آنکه اراده کردهباشند همان نسبتی را که با انقلاب اسلامی و نظام اسلامی دارند با دولت اسلامی داشته باشند.
با نظر به انقلاب اسلامی نظر به حضور فرهنگ تمدنساز شیعه در همهی جهان داریم و با نظر به نظام اسلامی ایران، نظرها متوجه حضور آرمانهای انقلاب اسلامی در مجموعهی قوای سهگانه و نهادهای کشور است و با نظر به دولت اسلامی نظر به برنامههای رئیس دولت است در راستای اهداف انقلاب اسلامی در امور اجرایی و تلاش برای انتخاب اصلحترین فرد جهت این امر در عین محدودیتهایی که نظام اجرایی با خود دارد.
6- نمونهی این خودآگاهیِ تاریخی که مردم نسبت متمایز و متفاوتی بین انقلاب اسلامی و دولت اسلامی قائلاند را درحضور میلیونی مردم در سالگردهای انقلاب اسلامی مییابید. شما هر سال ناظر حضور بیشتر مردم در این مراسم هستید به طوری که راهپیمائیهای 22 بهمن ها محل نمایشِ نسبت تنگاتنگ مردم با انقلاب اسلامی شده است و شما ملاحظه میفرمایید که چگونه مردم فارغ از تنگناهای اجرایی و معیشتی که با آن روبهرو هستند کوچکترین سستی نسبت به حضور خود در راهپیماییهای سالگرد انقلاب از خود نشان ندادهاند در آن حد که حضور مردم در راهپیمایی امسال موجب حیرت همه شد و تعبیر مقام معظّم رهبری «حضور گرمتر» بود در حالیکه دشمنان انقلاب با انواع تحریمهایی که اعمال کرده بودند انتظار دیگری داشتند. عرض بنده آن است که راز حضور چشمگیر مردم در راهپیماییهای 22 بهمن را در عهدی بدانید که مردم ماوراء هر دولتی، با خودآگاهی تاریخی خود، با انقلاب اسلامی بستهاند و دشمنان انقلاب اسلامی از آن عهد قلبی که مردم با انقلاب اسلامی بستهاند غفلت دارند از اینرو جایگاه انقلاب اسلامی در نزد مردم آنچنان نیست که دشمنان گمان میکنند با مشکلاتی که برای دولتها بهوجود میآورند تا دولت نظام اسلامی را ناکارآمد نشان دهند، مردم از انقلاب اسلامی خود دست بردارند.
7- در فضای نظر به نسبتها و تمایزاتِ «انقلاب اسلامی» با «دولت اسلامی»، نهتنها انتظارهایی بیش از ظرفیت دولتها از آنها پیش نمیآید که منجر به تضادّ بین نیروهای ارزشمدار و دولت گردد و ناظر دوقطبیشدن جریانهای وفادار به انقلاب گردیم، بلکه توجه به این امر انقلاب اسلامی را از جهت تاریخی جلو میبرد تا در تاریخی قرار گیرد که نیروهای انقلاب در عین تفاوت سلیقه بتوانند همدیگر را درک کنند، که این نیاز تاریخی امروز و آیندهی ما است تا نهتنها از سوء تفاهمهایی که گرفتار آن هستیم عبور کنیم، بلکه به قلمرو تفکری وارد شویم که بنا است از طریق انقلاب اسلامی به جامعهی ما برگردد.
8- وقتي ملتي بتواند درست به خود بينديشد و متوجه جايگاه تاريخي خود شود، داراي تاريخ ميگردد. ما از طريق انقلاب اسلامي توانستيم به خود بينديشيم و متوجه جايگاه تاريخي خود شويم. از طريق انساني بزرگ مثل امام خميني«رضواناللّهتعاليعليه» توانستيم بفهميم در کجاي تاريخ قرار داريم و از رنجِ بيتاريخي رهايي يابيم. وظيفهي ماست که از شناخت بيشتر اين موضوع غافل نباشيم. و این به شرطی است که نسبتها و تمایزات بین انقلاب اسلامی و نظام اسلامی دولت اسلامی را درک کنیم.
9- درست است راه رسیدن به خدا به عدد انفاس خلایق است، ولی امروز همهی این راهها از مسیر انقلاب اسلامی میگذرد، انقلابی که میخواهد دوران نسیان بشر از خدا را پشت سر گذارد. موقعی میتوان جایگاه انقلاب اسلامی را در این دوران درست ارزیابی کرد که انقلاب اسلامی را در محدودهی اجرائی دولتها معنا نکنیم. کافي است براي شما مسلّم شود انقلاب اسلامي ارادهي خاص الهي است که به صورتي اشراقي بر قلب حضرت امام خميني«رضواناللّهتعاليعليه» تجلي کرده، از آن به بعد در نسبت شما با اين انقلاب تحولي اساسي رخ خواهد داد که از يک طرف از تمام پوچيهاي دوران رهايي مييابيد و از طرف ديگر زندگي شما در زير سايهي انقلاب اسلامي و در اتحاد با ملکوت حضرت امام خميني ظهور خواهد کرد و از اين طريق به همهي آن معنايي که بايد برسيد دست مييابيد. از این جهت هرگز نباید بین انقلاب اسلامی و نظام اجرایی کشور خلط نمود.
10- رهبران واقعي ملتها اصول کلي تاريخ خود را در درون خويش به الهام دريافتهاند و در صدد تحققبخشيدن به آن اصول کلّي بر ميآيند. قدرت رهبرانِ تاريخي ملّتها نتيجهي پيوند آنها با مشيت الهي است که به آنان الهام و اشراق شدهاست و لذا راهي که چنين رهبراني در تاريخ ميگشايند مسير ساير انسانهاي آن دوران خواهد بود و آن الهام و اشراق، منشأ تحولات بزرگ خواهد شد، هر چند با رنجهاي بزرگ همراه باشد ولي آن رهبران بزرگ براي پيوند خود با مشيت الهي به رنجها و سختيها اهميت نميدهند و خواهند گفت: «خمينى را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد كرد....».[3] و عهد ما با انقلاب اسلامی در راستای تجدید عهد با مشیت الهی این دوران است و از آنجایی که سياست در هرحال، مبنا و اساس حقيقي ميطلبد، اگر سياست از ديانت و مشيت الهي که در درون ملت جريان دارد، فاصله بگيرد به امري انتزاعي و غير واقعي تبديل ميشود و با انقلاب اسلامي است که ميتوان به سياستي دست يافت که ريشه در حقيقت داشته باشد.
11- وظيفهي اهل تفکر آن است که در تاريخِ خود نقشآفريني کنند و آنچه را که منسوخ است و دورانش به پايان رسيده نشان دهند تا جامعه گرفتار بي فکري و کودني فرهنگي نشود. کودني فرهنگي چيزي نيست جز مشغولشدن بر اموري که مربوط به تاريخ گذشته است. وقتي تاريخ جديدي در حال وقوع است آن کس که هنوز در گذشته زندگي ميکند و در نتيجه منزوي ميشود، بايد خود را در انزواي خود مقصر بداند زيرا نگاه نکرد که ارادهي الهي در اين دوران به چه چيز اشاره دارد تا امروز نيز وارد ساحت آگاهي گردد و نسبت خود را با انقلاب اسلامی عین نسبت خود با امور اجرائی نداند وگرنه چه بخواهد و چه نخواهد گرفتار بیفکری میشود. زیرا هر زمانهاي مسائل خاص خود را دارد، متفکران بزرگ با توجه به آن مسائل متوجهي مشيت الهي در آن زمانه ميشوند و راه حلي ارائه ميکنند که جوابگويي به همهي مسائل آن زمانه در آن راه حل ميگنجند؛ از اين لحاظ ميگوييم هر زماني، متفکر و فکر زمانهي خود را ميطلبد بدون آنکه از افقي که متفکران گذشته گشودهاند روي برگردانند. این است جایگاه انقلاب اسلامی.
12- کمالِ آگاهي انسان با ارتباط با خدا به ظهور ميرسد و از طرفي خدا در مظاهرش ظهور دارد که از جملهي آن مظاهر، انقلاب اسلامي است و در نتيجه کمالِ آگاهي ما در امروزِ تاريخمان با نظر به انقلاب اسلامي محقق ميشود. زيرا تاريخ، محلّ تحقق عنايت و مشيّت ربّاني است، همانطور که طبيعت عرصهي ظهور مشيت خداوند است. آيا ميتوان گفت تفکر، چيزي جز مطالعهي تاريخ است از آن جهت که خدا در آن نمايان شده؟ در اين رابطه قرآن ميفرمايد: «أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا»(46 / حج). آيا منكران حقيقتِ نبوى در زمين سير نكرده اند و سرنوشت منكران نبوت را ملاحظه نكرده اند تا در اثر آن سير، قلبهايى پيدا كنند كه به كمك آن قلب، تعقل كنند و گوشهايى به دست آورند كه به كمك آنها سخن حق را بشنوند؟
13- اگر با نگاهي وجودي به انقلاب اسلامي به عنوان مظهر اشراقِ سنت الهي در اين دوران بنگريم و مقدمات اين نوع نظر کردن را در خود فراهم کنيم، انقلاب اسلامي خود به خود بر ما آشکار ميشود و به خوبی بین جایگاه انقلاب اسلامي با نظام اجرائی کشور امتیاز قائل خواهیم شد.
14- همهي حرف در نسبت ما با انقلاب اسلامي نهفته است و اين نسبت بايد بدون هرگونه تقليدي کشف شود و از آنجايي که خروس خانگي تازه پس از طلوع فجر خواندن را آغاز ميکند، اهل فکر با نظر به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامي تازه ميتوانند تفکّر را شروع کنند و به استقبال ارادهي الهي در اين دوران بروند.
15- فراتر از انقلاب اسلامي در اين زمانه ممکن نيست، با فهم انقلاب اسلامي در ذيل شخصيت امام خميني«رضواناللّهتعاليعليه» به دَرْکِ حضوريِ مشيّت الهي نايل خواهيد شد و اين بالاترين تفکري است که امروز ميتوان به آن دست يافت. مگر واقعيترين تفکر، تفکر بر واقعيترين واقعيات نيست؟ هرچند ظاهربينان هميشه از ديدن آن محروماند و مستکبران سعي در نديدن آن دارند. لذا هرچه بهتر جایگاه انقلاب اسلامی را در هستی بشناسیم راحتتر میتوانیم جایگاه سایر قوا و نهادها و از جمله دولت را درک کنیم و با تمام وجود مواظب باشیم آن عهدی را که با انقلاب اسلامی بستهایم دستخوشِ موضوعات موسمی که در انقلاب پیش میآید و میگذرد، نشود.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته
[1] - هر آرمانی صورت خود را در تاریخ نشان میدهد و کامل میکند لذا نباید گفت نظام اسلامی نه جزء انقلاب اسلامی است و نه در عرض آن. نظام اسلامی صورت انقلاب اسلامی و به تعبیری شأنی از شئونات آن انقلاب است در کشوری به نام ایران. با توجه به اینکه انقلاب اسلامی به عنوان آرمانی متعالی در محدودههای مختلف صورتهای مختلفی از خود ظاهر میکند نظام اسلامی ایران صورت انقلاب اسلامی در ایران است و محدود به ایران نیست. همچنانکه دولت اسلامی ایران صورت انقلاب اسلامی است در محدودهی اجرا در کشور ایران.
[2] - البته نسبتی بین امت و امامت در نظام اسلامی مدّ نظر است که آن نسبت ماوراء نسبتی است که بین دولت و رهبری به عنوان پاسدار انقلاب اسلامی در میان میباشد. آن نسبت بین وفاداران به انقلاب اسلامی و رهبری انقلاب همیشه و همهجا مطرح و جاری میباشد.
[3] - صحيفهي امام، ج1، ص 269.