با عرض سلام خدمت استاد گرامی و آرزوی توفیقات روزافروزن برای شما؛ از آنجایی که مخاطب سینما قلب بیننده است، در مورد نحوه ی حرکت در این مسیر لطفا راهنمایی بفرمایید. خیلی ممنون. سینما و قلبِ مخاطب سینما قلب ها را در عالم قصه حاضر می کند و عالم قصه که در اصل، در هم تنیده با نحوه ی بیان آن است، سفری را برای مخاطب خود رقم میزند که مخاطب از این سفر نفع می بیند و یا ضرر می کند؛ و در بیان سینماییِ قصه، این مسأله چندین برابر می شود. در بیانِ قرآنی قصه ها، آیه ی «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً»، تأییدی است نه تنها بر اینکه قصه ها سود و ضرر دارند، بلکه مخاطب مؤمن و ظالم هم، دو نوع بهره مندیِ متضاد دارند؛ البته این مسأله در مورد قصه های فطرت است که تجلی گاه نور اسماء الهی هستند. و انفطار صورت در بیان سینمایی انقلاب اسلامی در جستجوی حضور در چنین عالمی است تا مخاطب را به رؤیت عید فطر برساند و بازگشت. ولی قصه ایی که نور حضرت حق ندارد و دنیایی است، عالم تاریکی است از افسردگی، خشونت و طمع کاری. و اینکه مخاطب سفری برود و در بیراهه ها راه را گم کند، عالم قصه های کثرت است. و مخاطبی که اهل ایمان به غیب است و نور را میشناسد از تاریکی قصه آزرده میشود. در حالی که قصه های قرآن اگر فرعون در امواج طغیانش غرق میشود و یا قارون با سنگینی ثروتش به عمق زمین کشیده میشود، موسی در قصه حاضر است و جایگاه اتصال با حقیقت مشخص و توحید برای چنین مخاطبی تجلی می کند. ولی چگونه سینما از ویژگی به این مهمی یعنی ایمانِ قلبِ مخاطب به حضرت حق، غافل است و در نحوه ی بیان قصه، به مؤمنین بی پروا خسارت می زند. «سُبْحانَ مَنْ يَعْلَمُ جَوارِحَ الْقُلُوبِ» قلب جریحه دار می شود و سنگینی عالم قصه بر روح مخاطبِ مؤمن تا مدتی می ماند و مخاطب در یگانگی با عالم قصه دنیایی و جِرم دار می شود. و یگانگی مجرمانه در ولایت تکنیک فیلمنامه نویسی و کارگردانی صورت می گیرد. زیرا جذابیّت در این تکنیک ها، متأثر کردن و درگیر کردن روان مخاطب است به منظور همراهی کردن او با عالم قصه. و این در حالی است که سینمای انقلاب اسلامی، حضور و بودنی است از جنس شفا و رحمت برای مؤمنین. از طرفی سینمای انقلاب اسلامی ظهور زیبایی هاست و زیبایی ها در دل زشتی ها ظهور می کند. به همین دلیل در عبور از حجاب تکنیک سینما؛ در نحوه ی نشان دادن شخصیت های خاکستری، بدی ها را بد دیدن و خوبی ها را خوب دیدن، البته بدون اینکه آدم ها خوب و یا بد نشان داده شوند اهمیت پیدا می کند و مُحِقّ بودن همذات پنداری ها و دلسوزی ها نسبت به جایگاه حق و باطل مشخص می شود. اگر وقتی که می بینیم حضرت نوح (ع) از دلسوزی برای پسرش نهی می شود، در نحوه ی بیان سینمایی غافلانه همذات پنداری با پسر نوح صورت بگیرد، سفر با کشتی نوح از دست می رود. این در حالی است که در همذات پنداری با اولیاء الهی و در یگانگی با آنها، حضوری فراتر از احساسات ادراک می شود. زیرا وقتی امام خمینی (ره) در دستگیری توسط ساواک و انتقال به بیرون از شهر، در رجوع به قلبشان ترسی نمی بینند و به ساواکی های ترسیده هم آرامش می دهند و یا در هواپیمای بازگشت به ایران، در پاسخ به خبرنگاری که از احوالات ایشان می پرسد مشخص میشود هیچ احساسی ندارند، نحوه ی بیان قصه ها در تکنیک متفاوت است و می تواند حضور در لحظاتی متعالی را رقم بزند و شخصیت را به آسمان نزدیک کند.
- باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که میفرمایید حقیقتاً در تاریخی وارد شدهایم که بیش از پیش سینما میتواند جبهههای حق و باطل را در قالب قصهها و یا صحنهها به نمایش آورد تا هرکس نسبت خود را با شخصیتهای مطرح در قاب سینما مشخص کند. مهم، اشاراتی است که نویسنده و کارگردان در بهخودآمدنِ تماشاگر به عهده میگیرد تا تماشاگر بفهمد در کجا باید وجه آرمانی خود را دنبال کند تا در این تاریخ آخرالزمانی، انسانی متوسط نماند وگرنه هرچند گمان میکند با خوبیها ارتباط دارد، ولی در «دیروزِ» خود حاضر است و به همان اندازه از نوعی پوچی رنج میبرد بدون آنکه بداند باید راه را عوض کند. ملاحظه کردید که خسرو در فیلم «موقعیت مهدی» به نظر خود میخواهد نسبت به ممد، وفای به عهد بکند و زحمات دیروزِ ممد را که او را در آن سختی به دوش کشید، جبران کند. غافل از آنکه اینجا صحنه، صحنه مهدیِ باکریبودن است هرچند در شرایط عادی کارِ خسرو یک کار اخلاقی است و باز با همان روحیه به ظاهر اخلاقی، حاضر نیست جعبههای مهمّات را از روی بدنهای شهدا عبور دهد و به خط اول برساند؛ غافل از اینکه اینجا کاری بزرگتر از آن عاطفههای اخلاقی فردی نیاز است. یا توصیههای زهرا به برادرش مهدی، به عنوان یک کار فردی توصیههای خوبی است که میگوید مگر حمید برادر تو نبود، چرا جسد او را به عقب برنمیگردانی؛ غافل از آنکه صحنه، صحنه یگانگی انسانها است که در اینجا به اوج خود رسیده است و همه برادرِ همدیگرند. و از آن پیچیدهتر، یگانگیِ مهدی باکری با رزمندگانی است که آن طرف آب ماندهاند و این، کاری است فوق اخلاقِ عرفی. و سینما میتواند به اموری اشاره کند که امروز ما را و تاریخ امروزین ما را برای ما معنا کند وگرنه در «دیروز»ماندن و به صورت خوبانِ دیروز، امروزْ خود را جستجوکردن، غفلت از زمانه است. در حالیکه ما در روایت متعدد متذکر این امر هستیم که باید در زمانه خود زندگی کنیم و راه سلوکیِ امروز ما، رهنمودهای رهبر معظم انقلاب«حفظهاللهتعالی» است. آیا آنچه که ایشان در 23 فروردین با مسئولان نظام در میان گذاردند، راستترین سخن و سلوکیترین رهنمود برای استقرار در این زمانه نبود؟ موفق باشید