بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
517
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوارم سوال من در مورد موسیقی است.می خواستم بدانم که جایگاه موسیقی در زندگی انسان چیست؟ آیا موسیقی باعث حجاب عالم قدس است ؟ یا اگر مثلاً سازنده موسیقی هم از اهل دل باشد این موسیقی ما را در پیوند به عالم قدس کمک می کند؟ لطفا اگر در این زمینه بحث مفصلی داشته اید معرفی بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: بنده به صورت پراکنده در مورد موسیقی عرایضی داشته‌ام، ولی در این امر صاحب‌نظر نیستم. بزرگانی از محققین اسلامی کتاب‌‌هایی دارند. همان‌طور که مقام معظم رهبری«حفظه‌الله‌تعالی» فرمودند: سیاست نظام اسلامی ترویج موسیقی نیست. زیرا امر لغوی است و با تحریک امور وَهمی و خیالی انسان را از سیر عقلی و قلبی باز می‌دارد و اگر هم می‌فرمایید طرف اهل دل است و باز سازنده‌ی موسیقی است، می‌خواسته در حدّ خیال از موسیقی استفاده کند، ولی تربیت عقل و قلب را باید از مسیری دیگر دنبال کرد. موفق باشید
515
متن پرسش
سلام علیکم امام خمینی (ره ) در کتابی اشاره دارند کاری که حتی شبه ریا در آن می رود را باید ترک کرد در بسیاری از فعالیت های اجتماعی من چنین شبه ای وجود دارد آیا ترک همه ی این کارها باعث متوقف شدن رشد اجتماعی نمی شود به علاوه من این کار ها را به این امید انجام می دهم که با گذشت زمان ریای آن ها از بین برود بلکه این کار ها برایم امری عادی شود و تا به حال فکر می کرده ام اگر یک حالتی در درون انسان وخیم نیست می تواند با بی اعتنایی به آن این حالت را از بین ببرد حال می خواهم بدانم شما چه راهی را پیشنهاد می کنید؟ از بحث مبانی معرفتی مهدویت تا صفحه ی 60 آن من این گونه فهمیدم که نسبت ما به امام زمان مثل نسبت ایشان به خداوند است یعنی رابطه ی ایجادی اگر این گونه باشد هیچ انسانی نمی تواند به این مقام برسد چون به هر حال کسی که موجودی را ایجاد می کند از او بالاتر است حال سوال من این است که با فرض بالا ما انسان ها غایتی داریم که هرگز به آن نمی توانیم برسیم آیا این حرف درست است و اگر درست است آیا با حکمت خداوند سازگار است؟ آیا حضرت علی در دوران حکومت خود به فکر تشکیل لشگر نظامی که همیشه در خدمت حکومت باشد بود و اگر نبود چرا؟ آیا در احکام قضایی اسلام ساختن زندان نیز هست یا نه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: 1- ریا به این معنی است که انسان از ابتدا یک عمل دینی را بدون آن که اعتقادی به آن عمل داشته باشد, جهت جلب نظر مردم انجام دهد. حال اگر کسی واجبی را انجام داد به جهت آن که خداوند دستور داده است ولی در ضمن نفس امّاره‌ی او از درون به صحنه آمد که آری آن کار را انجام بده که معلوم شود تو اهل انجام واجبات و ترک محرمات هستی.به این عمل ،عمل ریائی نمی گویند، چاره‌ی کار آن است که توجه خود را به همان انگیزه‌ی اول معطوف کنیم و به نفس امّاره اعتنایی ننماییم، نه این‌که از کاری که باید انجام دهیم خودداری کنیم. در مستحبات و فعالیت‌های اجتماعی هم موضوع از همین قرار است که به اعتبار مستحب‌بودن و خدمت به مردم انجام دهیم و به شوق نفس امّاره بی‌اعتنا باشیم. آری اگر انگیزه‌ی اولیه‌ی شما آن بود که برای جلب نظر مردم انجام دهید، بدون آن‌که نظر به واجب‌بودن و یا مستحب‌بودن آن داشته باشید آن عمل باطل است و در اعمال مستحب اگر احساس کردید بیش از آن‌که جنبه‌ی مستحب‌بودن آن مدّ نظر شما است، جنبه‌ی جلب نظر مردم مطرح است باید آن عمل را ترک کرد. 2- غایت انسان قرب الهی است که از دریچه‌ی نظر به انسان کامل و به مدد انوار آن ذوات مقدس ممکن است و لذا ائمه«علیهم‌السلام» در روایات می‌فرمایند: با اطاعت و محبت به ما، با ما محشور می‌شوید. یعنی در ذیل نوری قرار می‌گیرید که آن‌ها قرار دارند. 3- حضرت علی«علیه‌السلام» در عین آن‌که به رسم آن زمان از قبایل و شهرها لشکرگیری می‌کردند، یک مجموعه‌ی جان بر کف داشتند به نامه «شُرطه» که شرطه‌های امروزی که در کشورهای عربی هستند، از آن زمان معمول شد. 4- در اسلام بیشتر با حدّ و تعزیر و جریمه‌، خلافکاران را تنبیه می‌کنند ولی حبس‌کردن نیز در حدّ محدودی مطرح بوده. موفق باشید
514
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد محترم رهبر انقلاب در بازدید از نمایشگاه توانمندی‌های صنعت خودروسازی این بازدید را حرکتی نمادین جهت تأکید بر اهمیت بخش صنعت در پیشرفت کشور خواندند و گفتند: یک توهم خطرناکی از قبل وجود داشت مبنی بر اینکه میان زندگی عقلانی و توسعه یافتگی با پایبندی به ارزشهای معنوی، اخلاقی و دینی تقابل و تضاد وجود دارد ولی جمهوری اسلامی ایران این توهم را باطل کرد. رهبر انقلاب اسلامی با تأکید بر اینکه اسلام، دین معنویت و علم است، خاطرنشان کردند: ما می توانیم هم عقلانی و منطقی و همراه با پیشرفت زندگی کنیم و هم پایبند به ارزشهای اخلاقی و فرائض دینی باشیم.و فرمودند: صنعتگران و مدیران بخش صنعت باید نماد این حقیقت باشند. آنچه ما از سخنرانیها و کتابهایتان آموختیم آن است که اخذ تکنولو‍ژی باید به نحوی باشد که فرد و یا جامعه را از عالم دینی اش خارج نکند. در این توصیه جنسی از تقابل و تضاد بین صنعتی شدن جوامع و زندگیها نهفته است. این در حالی است که رهبری در صحبت اخیرشان تصریح کردند که هیچ گونه تضاد و تقابلی را بین زندگی دینی و توسعه یافتگی- به همین معنای مصطلح- قائل نیستند. عنایت داشته باشید که آنچه از سیاق صحبتهای آقا در این بخش برمی آید این است که این موضوع در ساحت اندیشه بیان شده و نه در ساحت مدیریت اجرایی چرا که ایشان در ضمن صحبتهاشان به زمینه‏های تاریخی و جامعه شناسی در ایجاد این گمان باطل اشاره کردند. می‏خواستم نظر حضرتعالی را دراین باره جویا شوم البته خواهش می‏کنم در پاسخ، به این موضوع که ایشان در جایی فرموده اند که مدل پیشرفت ما با مدل پیشرفت غربی متمایز است اکتفا نکنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: ابتدا باید از نظر تئوریک جایگاه تکنولوژی روشن شود تا بفهمیم رهبر انقلاب از چه پایگاه فکری می‌خواهند جامعه‌ی امروزی را جلو ببرند تا عقب نیفتیم و متهم نشویم که دینداری با پیشرفت منافات دارد. تکنولوژی غربی خواسته یا ناخواسته کارش به تخریب طبیعت می‌کشد و نه تعامل با طبیعت. حساب کنید برای ساختن یک لاستیک ماشین چقدر کارخانه باید ساخته شود و چه اندازه سوخت‌های فسیلی باید مصرف گردد و بعد از آن‌هم که آن لاستیک دیگر قابل استفاده نبوده برگشت آن به چرخه‌ی طبیعت نزدیک به غیر ممکن است. حال بقیه‌ی موضوعاتی که در دل نظام تکنیکی غرب هست را به همین قیاس بررسی فرمایید. یک وقت از جایگاه تئوریک و نگاهی که از نظر فلسفی فرهنگ تکنولوژی دارد موضوع را بررسی می‌کنیم ،سخن همان است که منتقدین به تکنولوژی غربی می‌زنند که تکنولوژی غربی فرهنگ خود را به همراه دارد. ولی یک وقت در شرایط تاریخی خاصی قرار داریم که زندگی تکنیکی تمام اطراف ما را اشغال کرده و همه‌ی میل‌های ما را به خود جلب نموده، در این صورت رهبر و مدیر جامعه اگر بخواهد جامعه را جلو ببرد باید جامعه سوار تکنولوژی موجود شود و فرمان آن را در دست بگیرد تا آرام‌آرام به نوعی از تکنولوژی نظر نمود که به جای تخریب طبیعت، تعامل با طبیعت را مدّ نظر قرار دهد. بنده بر اساس محکمات نظر رهبر انقلاب که می‌دانم مثل هر مسلمان حکیمی، طالب آن نوع تکنولوژی نیستند که طبیعت را تخریب کند و زندگی را از بستر طبیعی آن خارج کند، جایگاه سخنان ایشان را این‌طور می‌فهمم که در حال حاظر باید فرمان تکنولوژی را در دست گرفت ولی در نهایت باید از آن عبور کرد. موفق باشید
513
متن پرسش
سلام علیکم در انتهای آیه ی 33 سوره بقره بعد از آنکه خداوند آدم را فرمان می دهد که اسما را به ملک بیاموزد می فرماید آیا به شما نگفتم که من از اسرار غیب آگاهم؟ و آنچه که پنهان می کنید یا فاش می کنید را می دانم؟ حال سوال این است که مگر ملائکه چه چیز را از خدای متعال پنهان کرده بودند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: در کتاب «هدف حیات زمینی آدم» مفصلاً بحث دنبال شده. ملائکه از نظر وجودی محل ظهور اسماء خاصی از اسماء الهی بودند و نه همه‌ی اسماء الهی، در حالی که خلیفه‌ی خدا باید همه‌ی اسماء الهی را ظهور دهد و لذا بعد از آن‌که خداوند به ملائکه فرمود می‌خواهد خلیفه‌ای در زمین قرار دهد و ملائکه گفتند: «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»(سوره‌ی بقره، آیه‌ی 30) ما که تسبیح و تقدیس تو را می‌کنیم شأن خلیفه‌بودن تو را داریم. خداوند به آدم اسماء را آموخت « ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ» سپس به ملائکه هم عرضه کرد و فرمود: «أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ» از این اسماء خبر دهید اگر راست می‌گویید که می‌توانید خلیفه‌ی الهی باشید. که ملائکه اظهار عجز کردند و سپس به آدم فرمود: «یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ» و در این‌جا بود که فرمود: « أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ»(سوره‌ی بقره، آیه‌ی 33). موفق باشید
512
متن پرسش
سلام علیکم با توجه به اینکه آیه 42 سوره آل عمران به صراحت مریم سلام الله علیها را برترین زن دو عالم می داند چگونه می توان با نادیده گرفتن این آیه و استناد به حدیثی فاطمه سلام الله علیها را برترین زن دانست و مقام لیله القدری را در انحصار ایشان در آورد و با توجه با اینکه آیه مذکور به صراحت طهارت او را مورد تاکید قرار می دهد آیا می توان او را پانزدهمین معصوم محسوب کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: علاوه بر چهارده معصوم«علیهم‌السلام» ما معتقدیم حضرت مریم«سلام‌الله‌علیها» و همه‌ی پیامبران معصوم‌اند، منتها موضوع عصمت چهارده معصوم در حوزه‌ی اسلام مطرح است. اما در مورد سؤال اولتان عنایت داشته باشید همان قرآنی که می‌فرماید: «وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَى نِسَاء الْعَالَمِینَ» و [یاد کن] هنگامى را که فرشتگان گفتند اى مریم خداوند تو را برگزیده و پاک ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است.(سوره‌ی آل‌عمران، آیه‌ی 42) می‌فرماید: « وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ » ما این ذکر[ قرآن‏] را بر تو نازل کردیم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى؛ و شاید اندیشه کنند .حال این پیامبر بنا به روایت شیعه و سنی حضرت فاطمه«سلام‌الله‌علیها» را سیده‌ی زنان عالم در همه‌ی زمان‌ها می‌داند و بدون آن‌که بخواهد کوچک‌ترین توهینی به مقام منیع حضرت مریم«سلام‌الله‌علیها» داشته باشد، می‌فرماید: او سید زنان عالم در زمان خودش بود. و مسلّم هم همین‌طور است که کمال هر پیامبری بر اساس اتحاد قلب آن پیامبر با کتاب آسمانی آن زمان است و لذا قلب مبارک حضرت عیسی«علیه‌السلام» با نور انجیل متحد است و حضرت مریم نیز به همان شکل با نور انجیل منور هستند، و همان‌طور که قرآن مُهَیْمِن سایر کتب آسمانی است برای همیشه، جایگاه حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیها» که در مقام عبودیت کامل الهی قرار دارند با قرآن متحد است. که بحث مفصل آن را می‌توانید در جزوه‌ی «مقام عبودیت حضرت فاطمه«سلام‌الله‌علیها» دنبال کنید. موفق باشید
511
متن پرسش
سلام علیکم فرض کنید این سوال از ناحیه طلبه ای است که در شرف معمم شدن است به دست شما رسیده است سوال این است که با توجه به احاطه ی نسبتا خوبی که به زوایای مختلف دین از شما سراغ داریم چرا تا بحال معمم نشده اید. توضیح اینکه حوزه علمیه از طلاب تعهد می گیرد که حداقل از پایه ششم و حداکثر در پایه دهم باید ملبس شوند و با توجه به اینکه استفاده از هرگونه امکانات در حوزه منوط به پذیرفتن و امضای این تعهد نامه است هر طلبه ای آن را امضا می کند اما آنگاه که به اطراف نظر می افکند شما و امثال شما را می بیند که در عین پوشیدن لباس عوام نسبت به آخوند های بی خاصیتی که به کاری جز پیش نمازی نمی آیند و به قول مر حوم مطهری تنها سهم امام را مستهلک می کنند خدمات به مراتب گسترده تری به دین و گسترش معنویت در جامعه –که دو وظیفه معمولی و البته اساسی هرآخوند ملبس است – می رسانید حال با توجه به این تفاسیر سوال این است که پس چه نیازی به پوشیدن لباس است.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: لباس روحانیت، لباس مقدسی است که فرهنگی را به همراه خود دارد. از یک طرف کسی که این لباس را می‌پوشد به جامعه اعلام می‌کند که مسئولیت تبلیغ دین اسلام را به عهده گرفته و نسبت به حوائج دینی جامعه احساس مسئولیت می‌کند، از طرف دیگر این لباس حامل معارف الهیه است تا زمین نماند. مسلّم تاجر و کارمند نمی‌توانند آن‌طور که شایسته‌ی معارف الهی است به سراغ آن‌ها بروند. شما وقتی می‌خواهید از روحانیت سخن بگویید به امثال حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و علامه طباطبایی«رحمه‌الله‌علیه» نگاه کنید و یا به طلاب جوانی که با شور و شوق در حال فراگیری علوم دینی هستند تا اسلام از متن جامعه به حاشیه نرود. بنابراین اگر طلبه در موقع خودش ملبس به لباس روحانیت شود امور فوق را تقویت کرده است. لازمه‌ی پوشیدن لباس روحانیت همان‌طور که عرض شد توانایی‌هایی است که بنده بعضی از از آن‌ها را در خود ندارم. اولاً: بنده فقه نمی‌دانم، در حالی که یکی از وظایف روحانی در خدمت به مردم، جواب‌گویی به امور فقهی مردم است. ثانیاً: شغل معلمی اقتضا می‌کرد که بیشترین وقت خود را صرف کلاس و درس بکنم و وظایف یک روحانی را نتوانم به‌طور کامل انجام دهم، هرچند معتقدم زمینه‌ی خدمت به مردم در لباس روحانیت بیشتر است از فعالیت به صورت معلمی. موفق باشید
510
متن پرسش
سلام علیکم در ص 62 کتاب از برهان تا عرفان در تعریف حرکت می خوانیم : «حرکت خروج تدریجی شی از قوه به فعل است» و در تعریف قوه آمده است:« نداشتنی که امکان داشتن آن است.»و وقتی اعتراض می شود که این یک تناقض آشکار است و چگونه ممکن است یک نیستی، هستی داشته باشد جواب می آیند که در حقیقت« قوه» یک فرض فلسفی است و از آنجا که در جهان پیرامون همه چیز به همه چیز تبدیل نمی شود مثلا سنگ به انسان تبدیل نمی شود، فیلسوفان برای آنکه در توجیه هستی دستگاه فلسفی منظمی را ارائه دهند این فرض را پایه گذاری کرده اند. اما سوال همین جاست و باید پرسید که آیا به راستی در جهان پیرامون ما همه چیز در یک نظم خاص استقرار دارد و آیا چیزی به چیز دیگری تبدیل نمی شود مگر آنکه بتواند به آن تبدیل شود (و حتما این توانایی هم باید با عقل فلسفی راست آید و الا ناتوانی است) حقیقت این است که این نظرگاه یونانی زده که بعدها به نظریه«ساعتچی بازنشسته» انجامید فرسنگها با نگاه قرآنی که در آن همه چیز طبق قاعده «لا حول و لا قوه الا بالله» ی در کنف اراده حق تعالی تحقق می یابد فاصله دارد. در این فرهنگ( فرهنگ قرآنی) گویی حرکت و تدریج و قوه ای در کار نیست و زندگی و حیات دائم و نو نو می رسد و جریان فیض دائم و البته لحظه ای و آنی است و لذا عبارت «خلق جدید» که در سوره قاف آمده است به همین مضمون دلالت دارد در حقیقت از امثال ملا صدرا که به ادعای بعضی طعم عرفان را چشیده اند، بعید می نماید که این مفهوم (قوه) را در فلسفه خود وارد کنند. آیا آنها هرگز ندیده اند که اراده ی مطلقه ی خداوند انسانی را که هیچ قوه ی میمون شدن ندارد به بوزینه هایی سرافکنده تبدیل میکند و آتش را که استعدادی جز سوزاندن ندارد به سردی بدل می کند و زنی نازا یا زنی که هنوز مردی او را لمس نکرده باردار می کند. آیا در مقابل ندای «کونوا» هیچ قوه ای را قوه هست؟ پس آیا بهتر نیست از این فرهنگ یونان زده فاصله بگیریم. و اگر جز با وارد کردن مفهوم قوه فلسفه ها پا نمیگیرند از عَلَم کردن هرگونه فلسفه ای انصراف دهیم و توضیح و تفسیر نظام هستی را به خالقش واگذاریم.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: مسلّم سیره‌ی پیامبر«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه«علیهم‌السلام» تعطیل عقل نیست و ما را دعوت به تدبّر در متون دینی کرده‌اند، حتی می‌فرمایند: «علینا بالقاء الاصول و علیکم بالتفریع» بر ما است که اصول را بگوییم و بر شما است که فروع حاصله از آن اصول را خود کشف کنید، و این کار نیاز به تدبّر و تعقل دارد. موضوع «قوه» یک فرض فلسفی نیست، اگر به فرمایش علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» در «بدایة الحکمه» عنایت بفرمایید؛ برای قوه در مقابل عدم، یک نحوه وجود قائلند. آیا کودکی که هنوز جوان نشده است و قوه و استعداد جوانی را دارد به همان اندازه جوانی در او معدوم است که در یک سنگ معدوم است؟ و یا یک نحوه‌ وجودی در کودک هست که جهتی به سوی جوانی دارد و از این به بعد فیض الهی و خلق جدید معنی می‌دهد که فیض حضرت حق بر اساس ظرفیت و توان پذیرش هر موجودی فیض لازم را ارزانی می‌دارد که قرآن بدان اشاره دارد که « أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها » خداوند از آسمان آبی فرستاد و هر درّه‌ای به اندازه‌ی ظرفیتش از آن بهره‌مند شد. آری موضوع هیولی و صورت که ارسطو مطرح کرد و فلاسفه‌ی ما نیز جهت تبیین سخنان خود از آن استفاده کردند را می‌توان یک فرض عقلانی گذاشت که در این مورد نیز اگر با دقت موضوع را دنبال بفرمایید هیولای اُولی را باید انتزاع ذهن دانست از خارج که در خارج به تحقق «صورت» موجود است، مثل مفهوم انسان که در خارج به تحقق حسن و بتول موجود است. ما مسلّم نیاز داریم به چیزی بالاتر از آنچه فلسفه‌ی یونانی در اختیار بشر گذارده رجوع کنیم و آن نگاهی است که دین در اختیار بشر می‌گذارد ولی از انواع تعقل‌ها از جمله تعقل فلسفه نباید خود را محروم کرد و با آن از سر خصومت برخورد نمود وگرنه به همان اندازه در فهم بعضی از ابعادِ واقعیات محجوب می‌شویم که بحث آن در جای دیگر شده است. موفق باشید
509
متن پرسش
سلام علیکم لطفا به مکالمه زیر که میان دو شخص فرضی الف و ب بر قرار شده است توجه نمایید. به نظر شما آیا سیر کلی مکالمه و استدلالات مطروحه از طرفین روند خوبی را طی میکند الف: با توجه به عصمت ازلیه ائمه اطهار علیهم السلام چگونه می توان تعالی و برتری آنان را نسبت به بندگان دیگر توجیه کرد زیرا خداوند فرمود «ان اکرمکم عندالله اتقیکم» و معلوم است که تقوا با انتخابگری میان خوب و بد معنا پیدا می کند اما در حالتی که عصمت ازلی مانع از هرگونه انتخاب بد می شود پس تقوا بی معنی و هرگونه تعالی منتفی است و لذا فرشتگان همواره در مقامی ثابت اند و تعالی ندارند اما انسان کامل که شریف تر از فرشتگان است مختار است. در حقیقت گویی با طرح مسئله عصمت ازلی مقام ائمه را به جای بالا بردن ، پایین آورده ایم و در مقابل, هر انسان دیگر که مرتکب کوچکترین ثواب اختیاری شده است را شریف تر از آنان محسوب کرده ایم در حالی که اگر عصمت را اکتساب محسوب کنیم به اشکال فوق دچار نمی شویم ب: اولا عصمت اکتسابی اگر چه اشکال فوق را موقتا مسکوت می گذارد اما منجر به اشکال کلامی دیگری می شود و آن «نقص نسبی» ائمه است زیرا لازمه عصمت اکتسابی این است که ائمه هر لحظه نسبت به لحظه بعد از کمال کمتری برخوردار باشند ثانیا عمصت ازلی اختیار معصومین را مغشوش نمی کند زیرا همواره حفظ عصمت از اکتساب آن دشوار تر است و اختیار ائمه در حفظ موهبت عصمت بروز می کند و همین است که انان را شایسته مقام خلیفه اللهی و سجده ی ملائکه کرده است. دشواری حفظ عصمت وقتی روشن می شود که بدانیم طبق حدیث هرکس توبه کند گویی از مادر متولد شده است اما می بینیم که عموم انسانها پس از توبه های مکرر مرتکب گناهان بزرگ می شوند الف: اگرچه استدلالت را می پذیرم اما آن را برای جواب به سوال خود کافی نمی دانم زیرا گویی عصمت به تنهایی چاره دوری از گناه نیست همانگونه که علم به تنهایی چاره نیست زیرا حضرت آدم علیه السلام اگر چه لایق مقام تعلیم کل اسما شد اما باز مرتکب اشتباه شد بلکه به نظر می رسد آنچه دوری شخص از گناه را تضمین می کند علم+ عصمت است و لذا عموم مردم اگر چه بارها به مقام عصمت پس از توبه نائل می شوند اما به دلیل نداشتن علم باز مرتکب گناه می شوند. این معنا از زبان حضرت خضر سلام الله علیه بیان شده است که فرمود «و کیف تصبر علی مالم تحط به خبرا» «و چگونه بر آنچه علم نداری صبر توانی کرد». می بینیم که حضرت خضر دوری از اشتباه را در گرو داشتن علم می داند و البته همانطور که درباره حضرت آدم بیان شد علم به تنهایی هم کارساز نیست و حال اگر کسی این دو را به صورت توامان و ازلی(نه اختیاری و اکتسابی) داشته باشد تعالی و برتری برای او منتفی است و با توجه به آیات قرآن مشاهده می شود که این دو مقام به صورت توامان و ازلی تنها برای یک گروه(اهل بیت علیهم السلام) معین شده است(آیه 31 سوره بقره درباره علم و آیه 33 سوره احزاب درباره عصمت) و لذا باید گفت اینان مقامی مادون دیگر بندگان دارند ب: استدلالت را می پذیرم و حرفی برای گفتن ندارم جز آنکه بدانیم مسئله عصمت اهل بیت علیهم السلام جزء اسرار قرآن محسوب می شود که نباید انتظار داشت براحتی در دسترس قرار گیرد زیرا خداوند متعال بنا ندارد همه اسرار را در اختیار ما گذارد که فرمود«و ما کان الله لیطلعکم علی الغیب و لکن الله یجتبی من رسله من یشا فامنوا بالله و رسله و ان تومنوا و تتقوا و فلکم اجر عظیم»
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: در مورد شخصیت ائمه«علیهم‌السلام» باید متوجه دو بُعدِ نفس ناطقه و حقیقت نوری ان‌ها بود. نفس ناطقه‌ی آن‌ها مثل بقیه «النفس جسمانیة‌الحدوث و روحانیة‌البقاء» است و به عنوان یک شخص از شکم مادرشان شروع می‌شوند، ولی حقیقت نوری آن ذوات مقدس فوق خلقت آسمان‌ها است، مقام «اول ما خلق‌الله» هستند. موضوعی که در مورد ائمه«علیهم‌السلام» با آن روبه‌رو هستیم این است که آن ها اشخاصی‌اند که با آن مقام نوری متحداند، و لذا با توجه با ارتباطی که با آن مقام دارند با ما سخن می‌گویند و ما را هدایت می‌کنند، اما در مورد خودشان همان‌طور که فرمودید باید تلاش کنند که اتحاد نفس ناطقه‌ی آن‌ها با آن مقام حفظ شود و عبادات طولانی آن‌ها جهت حفظ آن اتحاد است. خداوند در عینی که آن ذوات مقدس را با مقام حقیقت نوری و نور عظمت متحد کرده‌،ازاختیار خارجشان ننموده است و حفظ اتحاد با آن حقیقت را بر عهده‌ی آن‌ها گذارده و عبادات طاقت فرسای ائمه«علیهم‌السلام» جهت حفظ همان ارتباط است که سخت‌ترین کار ممکنه برای هرکس همین کار است و کمال ائمه«علیهم‌السلام» نیز در همین است که با حفظ اختیار و داشتن همه‌ی ابعاد بشری عصمت موهبی را حفظ کردند. موفق باشید
508
متن پرسش
بسمه تعالی باسلام ما گروهی جوان هستیم که حول موضوعات خاصی تفسیر را تورق می کنیم تا جواب سوالاتمان را بیابیم یا نظر قرآن را در مورد آن جویا شویم.اگرچه با تفسیر پیش می رویم گاهی هم چیزهایی در مورد سوالاتمان از آیات به ذهن خودمان می رسد که برای هم به عنوان یک فرضیه نه یک نظر قطعی وجزمی بیان می کنیم وبر سر آنها مباحثه انجام میدهیم.قرار است پس ازرسیدن به یک جمع بندی برای تصحیح آن نزد یکی از علمای علم تفسیر رفته نتایج را به او عرضه کنیم اما امکان استفاده ی زیاد از یک عالم در آن سطح را نداریم. آیا اینکار ما مصداق تفسیر به رای است؟اصلا ما چگونه میتوانیم در قرآن تفکر کنیم ؟ اگر تمام تفاسیر را مطالعه کنیم و نتوانیم هم عالم علم تفسیر شویم آیا باید دست روی دست بگذاریم تا تفسیر دیگری چاپ شود؟ باتشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: بحمدالله همین که با توجه به تفاسیر به قرآن رجوع می‌کنید و زمینه‌ی فکر خود را آماده می‌نمایید تا خداوند از طریق تدبّر در آیات قرآن، انواری را به قلبتان برساند، کار را درست شروع کرده‌اید. تفسیر به رأی آن است که تعمداً بخواهید یک موضوعی را به آیات قرآن تحمیل کنید، نه این‌که خود را آماده کنید تا آیات خود را به شما بنمایانند. موفق باشید
507
متن پرسش
با عرض سلام وخداقوت.ماجمعی از دانشجویان دانشگاه یزد قصدداریم روی تفکر حضرت امام و آقا در 2گروه مجزا مطالعه کنیم .در جزوه ی ضرورت مطالعه ی شما خواندم راه ورود به فضای فکری امام مطالعه اسرارالصلاه و40حدیث است،اما باتوجه به مبتدی بودن اعضای گروه دیگران از ورود از این جا منعمان کردند وگفتند استاد میطلبد.پیشنهاد شما برای این 2گروه با توجه به ضرورتهای امروز دانشگاه ،دانشجو وجامعه کار کردن روی چه ابعادی از زندگی این 2بزرگوار ست؟منابع پیشنهادیتان چیست؟بنده بسیار از مطالعه ی آثار شما بهره میبرم وعالم قلمتان برایم جذابیت و حرفهای تازه دارد،شمارا از خادمان انقلاب میبینم واز خدا طول عمر برای تمام نیروهای انقلاب خواستارم.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: با پی‌گیری مباحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» زمینه‌ی کار بر روی کتاب‌های حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» فراهم می‌شود. ان شاء الله. در مورد مباحث مقام معظم رهبری فکر نمی کنم مشکلی برایتان پیش آید موفق باشید
505
متن پرسش
سلام علیکم درسایت ها خبری منتشر شده با این عنوان که )جایگاه روح در مغز کشف شد( خبر حکایت از تحقیقی فیزیولوژِی میکرد که با دستکاری در نقطه مخصوصی از مغز شخص روحیاتی معناگرا پیداکرده و با تغییر دیگربار همان منطقه شخص شروری بالفطره می شود امیدوارم مرا در عبور از این شبهه سهمگین یاری کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: مغز وسیله‌ای است که داده‌های حسّ را به نفس منتقل می‌کند و از آن طرف اراده‌هایی را که نفس انجام می‌دهد با تحریک عصب‌ها و انقباض و انبساط ماهیچه‌ها به بدن منتقل می‌نماید، حال اگر به جای تحریکی که حسّ به جهت دیدن منظره‌ای و انتقال آن از طریق عصب‌ها و مغز به نفس، مستقیماً آن تحریک را به مغز وارد کنیم، نفس همان احساسی را در خود می‌یابد که با دیدن آن منظره احساس می‌کرد. همین حالت را در رابطه با حسّ گرما یا سرما و یا حالتی ناراحت‌کننده یا خوشحالی‌کننده می‌توان داشت، که مثلاً با خوردن غذایی مطبوع عصب‌ها تحریک می‌شوند و احساسی را به مغز منتقل می‌نمایند که نفس در خود احساس آرامش می‌کند، بر اساس آزمون و خطا می‌توان مغز را تحریک کرد در نتیجه همان حالت در نفس ایجاد می‌شود. همان‌طور که عکس آن نیز واقع می‌شود که به‌جای آن‌که نفس مغز را تحریک کند و اعضائ حرکت کنند، با الکتریسته، مغز را تحریک می‌کنند و اعضاء عکس‌العمل نشان می‌دهد. آنچه در همه‌ی این امور باید فراموش نشود آن است ‌که این تحریکات علت مُعدّه هستند و علت حقیقی نفس انسان است، زیرا هرکس بالوجدان نفس خود را بدون آن‌که همراه با بدن باشد می‌تواند احساس کند و مدرِک نمی‌تواند همان مدرَک باشد و از طرفی وقتی متوجه شدیم «علم» یک واقعیت فوق ماده است نفس انسان که عالم می‌شود باید همسنخ علم باشد تا بین عالم و عالم اتحاد برقرار شود و علم محقق گردد. موفق باشید
502
متن پرسش
سلام علیکم لطفا به صحنه هایی که در ادامه تصویر شده است توجه نمایید 1. روزی از کوچه ای که( شهید روزبه نیا) نام داشت می گذشتم در دل خود گفتم عجب فامیل زیبایی ای کاش فامیل من نیز روزبه نیا بود 2. روزی دیگر در خیابان درحال قدم زدن بودم اعلامیه ترحیمی نظرم را جلب کرد که روی آن نوشته شده بود( آقای دکتر فلانی) در دل خود گفتم عجب کلاسی خوش به حال خانواده اش که می توانند به او افتخار کنند ای کاشمن هم دکتر بودم 3. روزی دیگر انگشتر فیروزه ای بدست کرده بودم مدام روبه رو آینه دستم را روی سینه ام می گذاشتم تا جلوه گری و زیبایی آن را مشاهده کنم در ذهنم اینگونه گذشت که انگشتر بزرگ و زیبایی است و در جمع جلوه ی خیره کننده ای دارد 4. روزی در اتاق تنهایی به نافله ظهر ایستاده بودم ناگهان شخصی داخل شد در دلم اینگونه گذشت که او مرا اهل صلاح و تقوا می داند این صخنه های و هزاران مثل این در طول روز بارها و بارها برای من اتفاق می افتد که حکایت از پیوند عمیق روحم با عدم ها دارد داستان نفس من داستان نفسی است که حب دنیا و نفاق تا اعماق آن نفوذ کرده و عجیب تر آنکه اطرافیان غافل از این ماجرا مرا اهل صلاح می دانند و التماس دعای موکد دارند من یک طلبه ام و ماههاست که به نماز شب و روزه روز و عمل به متسحبات و اجتناب از مکروهات تا حد توان و علم مواظبت می کنم اما گویی کارگر نمی افتد و همانگونه که ملاحظه می شود بهترین صفت برای من منافق است و من از این در هراسم. ناگفته نماند که در تمام صخنه های فوق بلافاصله حال ندامت و توبه دست می دهد و بازگشتی اگرچه لفظا حاصل می آید اما آیا نمی توان به دنبال حالی بود که چنین صخنه هایی اصلا حادث نشود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: با توجه به تقاضای حافظ از خداوند که می‌گوید: «روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر....خرمن سوخته‌گان را تو بگو باد ببر» هراندازه توحید حضرت حق بیشتر تجلی کند، توجه به خود ضعیف‌تر می‌شود و توجه به حق جای آن را می‌گیرد و راه توحید حضرت حق هم با انجام دستورات او و بی‌توجهی به امیال نفس امّاره گشوده می‌شود. نگران نباشید به مرور حلّ می‌شود. گفت: «تو آمد رفته، رفته....رفت من آهسته، آهسته». موفق باشید
501
متن پرسش
سلام علیکم گاهی پیرو تفکر یهودی, خداوند را مغلول و دست بسته می بینم و همه امور را در تصرف بلا منازع شیطان حس می کنم نشان به آن نشان که فرهنگی توهمی و شیطانی بنام مدرن در حرکتی چند صد ساله تمام دستاوردهای انبیا در طی هزاران سال را به باد داده است نشان به آن نشان که دینداری و حتی معنوی زیستن (معنوی زیستن با دینداری تفاوت اساسی دارد) هر روز مشکل تر می شود نشان به آن نشان که در طول تاریخ اگر چه هرازچندگاهی شخصی ندای توحید سرد داده است و حتی حکومت توحیدی به پا کرده است اما پس از مر گ او سقیفه های بنی صاعده برپا شده است و تحریف دین تا مرز انهدام آن پیش رفته است تا جایی که تاریخ همواره بر چهره تعالیم انبیا گرد بی رمقی و قشری کشیده است و این داستان غم انگیز در همه ادوارتاریخ تا انقلاب اسلامی به محاق رفته خودمان تکرار شده است. گویی قلب و جان مردمان از ابتدای تاریخ تا کنون بیشتر در تصرف شیاطین بوده است تا تحت ولایت الله و شاید همین معنا مورد تاکید مستمر قرآن است که (اکثرهم لا یعقلون)( اکثرهم لا یشکرون)( اکثرهم لا یومنون)( اکثرهم لا یشعرون) و حتی بالاتر کسانی را که ایمان آورده اند را نیز کافر می داند(106 یوسف) و حال جای این سوال است که اگر دامنه مومنان حقیقی تا این حد تنگ است چگونه می توان انتظار نظامی الهی (که البته اکثر مردمش الهی اند) را کشید و آیا تلاشهای گاه و بیگاه ما برای استقرار و یا حتی نزدیکی به چنین نظامی یه سرنوشتی محتوم به شکست, همانگونه که همه تاریخ موئد آن است نمی انجامد
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: آری! «خُلق الإنسانُ ضعیفا» انسان را ضعیف آفریدند تا مسیر رشدیافتن برایش معنی داشته باشد. اگر شروع کار انبیاء، شروع با انواع مشرکان نبود، مسیری به سوی کمال معنی نداشت، و اگر در هر منزلی که امت‌ها در کنار انبیاء به جلو آمدند معلو شد هنوز منزل‌هایی مانده و مسلمانی را باید با پیروی از غدیر تعالی بخشید، به این معنی نیست که سیر بشر به سوی تاریخِ نور در حرکت نیست. اگر مدرنیته خواست از مسیحیتِ تحریف‌شده عبور کند و راه را اشتباه رفت، زمینه را برای رجوع فرهنگ بشری به حکمت خالده فراهم نمود. تاریخ دو طرف دارد؛ اگر یک طرف آن یزید است که با شهادت امام حسین«علیه‌السلام» احساس پیروزی می‌کند، یک طرف دیگر آن نیز امام حسین«علیه‌السلام» است که با رسواکردن روح اُموی زمینه را برای عبور از فکر معاویه در جهان اسلام فراهم می‌ نماید و طبیعی است که همچنان‌که انسان در طول حیات طبیعی خود اگر با ضعف شروع می‌شود به بلوغ طبیعی می‌رسد، حرکت معنوی انبیاء در مسیر خود به بلوغ خواهد رسید و آن‌هایی که از این دید تاریخ را می‌نگرند در تنگنای کربلا نیز شهادت را تبدیل به پیروزی می‌کنند و زینب‌وار می‌گویند: «ما رأیتُ إلاّ جمیلا» چون خواستند در هر شرایطی با حقایق زندگی کنند. پیشنهاد می‌کنم کتاب «دعای ندبه؛ زندگی در فردایی نورانی» را مطالعه فرمایید. موفق باشید
500
متن پرسش
سلام علیکم گاهی به واسطه غفلت ها گناهانی از انسان سر می زند که تا مدتها حال معنوی او را مغشوش کرده و باعث غبض و تاریکی میگردد. مثلا بر اثرپرحرفی یا حرکتی که از آن بوی ریا شنیده می شود تا ساعتها باید گرفتگی روحی را تحمل کرد اما این تازه اول ماجراست زیرا در همین ساعت تاریکی و گرفتگی, اوهامات شیطانی وسعت میگیرد ومثلا شخص را به کلی از خود و رحمت الهی نا امید میکند و این نا امیدی باعث می شود که میل هر گونه عبادت و بازگشتی در انسان بمیرد مثلا شخص پس از آنکه پرحرفی کرد دیگر میل به طهارت دایم(دائم الوضو بودن) یا تلاوت قرآن ودعا و شرکت در جلسات مذهبی را ندارد و حتی بیم آن می رود که در چنین لحظاتی سرمایه چندین ساله عبادات بکلی به باد برود سوال این است که چه باید کرد تا هرگاه مکروهی از انسان سر میزند جلوی تصاعدی شدن تاریکی را گرفت. با توجه به اینکه حالت دعا و بازگشت و توبه و انابه و وگریه در انسان مرده است و هرچه می کند راهش نمی دهند تا جایی که گاهی شرایظ به حدی رقت بار است که بواسطه انجام چندین باره یک گناه از استغفار شرم دارد در این لحظات آیا راه میان بری هست؟ دعایی مخصوص/ ذکر مخصوص؟ عملی خاص؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: ما باید جایگاه گناهانی که گاهی خداوند بدان مبتلایمان می‌کند را بشناسیم و موضوع عُجب را که در همین قسمتِ سؤال و جواب‌ها عرض شده دنبال کنید، تا نه‌تنها با ارتکاب گناهان مأیوس نگردیم بلکه زمینه‌ی تذکر الهی و توبه را در خود رشد دهیم و بفهمیم خداوند می‌خواهد بفهماند نقص‌هایت را ببین و شایستگی خود را جهت قرب الهی شدت ببخش. و لذا موضوع توبه و جایگاه آن معنی خود را پیدا می‌کند و متوجه می‌شویم بعد از هر گناهی راه توبه را به سوی ما می‌گشایند تا آرام‌آرام ما را از گناهان عبور دهند. پس دیگر جایی برای یأس نمی‌ماند تا شیطان بخواهد زمینه‌ی تصاعدی گناهان را فراهم کند. دعای مخصوص و ذکر مخصوص و محل مخصوص یک چیز بیشتر نیست و آن نظر به «توّاب رحیم» است که پس از هر گناه راه ورود به آغوش او را گشاده ببینیم.« إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرین‏» موفق باشید
499
متن پرسش
سلام علیکم اگر بپذیریم که رحمت خدا وند متعال بر غضبش سبقت دارد(اصل رحمت است و غضب به تبع آن است) چگونه می توان خلود در دوزخ را توجیه کرد زیرا اگر عذاب کافران از صفت رحمت حضرت حق و برای پاک کردن روح آنها ناشی می شود بحث خلود و جاودانگی موضوعیت ندارد سوال دوم اینکه در کتاب معاد به تفاوت در لقای حضرت حق تصریح شده است اگر بپذیریم که این تفاوت در لقا به دلیل الودگی روحی بعضی افراد است و همچنین اگر بپذیریم که مواقف برزخ برای رفع این الودگی هاست پس چرا باید به تفاوت در لقا معتقد شویم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: 1- رحمت حضرت پروردگار بر غضب او سبقت دارد، منتها اگر انسان زمینه‌ای جهت تجلی رحمت حق در خود ایجاد نکرده باشد و به‌کلی ولایت طاغوت را پذیرفته باشد «اولئک اصحاب‌النّار هم فیها خالدون» در آتش مخلد خواهد بود . 2- یک وقت موضوع رفع آلودگی‌های مؤمنین در برزخ مطرح است، یک وقت موضوع جهت‌گیری و معرفت مؤمنین در میان است. تفاوت لقاء بعد از رفع آلودگی در برزخ به جهت معرفتی است که انسان به حق دارد و به اندازه‌ای که خداوند را می‌شناسد و نظر به او دارد به او نزدیک می‌شود و در زیر سایه‌ی رحمت او قرار می‌گیرد. عین این موضوع در مورد ائمه«علیهم‌السلام» هست که هرکس به اندازه‌ای که به حقیقت نوری آن ذوات مقدس معرفت دارد پس از رفع قیدها ،در زیر سایه‌ی انوار آن ذوات مقدس قرار می‌گیرد. موفق باشید
498
متن پرسش
سلام علیکم آنجه از تعالیم جنابعالی فرا گرفته ام اینکه خداوند از سر رحمت واسعه شرع را برای بندگان قرار داد تا آنها بوسیله عمل به آن اندک اندک نظر جان خود را به غیب متوجه کرده و برزخی شوند و این البته کمال است که مطلوب هر انسانی است. اما با مراجعه با دستورات شرعی گاهی مشاهده می شود که به کارگیری این نظریه با استبعاد و تکلف همراه است زیرا مثلا همه می دانیم که اگر شخصی روزه بر گردن داشته باشد پس از مرگ باید بوسیله ورثه رفع دین شود حال آنکه این رفع دین هیچ تاثیری در کمال شخص متوفی ندارد زیرا حرکت به سوی کمال تنها از اعمال اختیاری پدید می آید و عملی که هیچ اختیاری در انجام آن نیست البته در کمال یا سقوط شخص بی تاثیر است مگر اعمال ماندگاری که خیر یا شر جانبی یدان مترتب است مثل ساختن مسجد یا بنیان نهادن بدعتی در دین(به شرط آنکه اختیار شخص در این خیر یا شر دخیل باشد) و اگر بیان شود که ما ترک متوفی (اعم از اولادی که روزه ها را قضا کند یا مالی که در راه رفع دین صرف شود) جز همان آثار ماندگار به حساب می آید پاسخ داده می شود که این بیان در مورد شخصی که اولاد و مالی ندارد نا معتبر است.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: اگر انسان اراده در انجام دستورات الهی داشته باشد ولی بعضی از اعمال از او فوت شده و قبل از مردن فرصت جبران آن را پیدا نکرد، اگر به سایرین توصیه کند با اراده‌ی خودشان اعمال فوت شده او را انجام دهند و اراده‌شان را به اراده‌ی او که فوت شده متصل نمایند – نیابت به همین معنی است - اگر فرد متوفی زمینه‌ی لازم را داشته باشد به همان اندازه از آن عبادات بهره‌مند می‌شود، چون موضوعِ تأثیر اراده‌ها در میان است. موفق باشید
497
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم در بعضی از مقدمه های کتابهای حضرت عالی این جمله به چشم می خورد که به این کتاب به عنوان یک دستگاه سلوکی نگریسته شود لطفا منظور شفاف خود را درباره این جمله بیان فرموده و توضیخ دهید که با توجه به حجم گسترده معارفی که از آن جناب فیضان یافته است چگونه می توان این دستورالعمل را عملی کرد با توجه به این که مثلا در مقدمه کتاب) معاد بازگشت به جدی ترین زندگی( اینگونه می خوانیم: موضوع را به شکل مباحثه چند نفره و در طی چندین سال دنبال کنید حال سوال این است که مگر نه اینکه هر کدام از کتب حضرت عالی برای توضیح و تبیین اصولی و البته حضوری بخشهای مختلف دین است و مگر نباید به مطالعه همه آنها بپردازیم پس چگونه می توان این دستورالعمل را در مورد تک تک این کتب عملی کرد
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: بعضی از موضوعات دین، حقایقی هستند که باید با رفع حجاب‌های فکری و اخلاقی به آن حقایق دست یافت، ولی بعضی موضوعات در حدّ اطلاعاتی هستند که باید از آن‌ها با خبر شد تا در تصمیم‌گیری‌ها به خطا نیفتیم. موضوع معاد یک حقیقت موجود است که اگر درست با آن برخورد شود به پیروی مولایمان علی«علیه‌السلام» خواهیم گفت: « لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِینا» بنابراین وقتی گفته می‌شود فلان موضوع سلوکی است منظور آن است که از حقیقتی سخن می‌گوید که باید به آن رسید. نکته‌ی دوم آن‌که همواره بدون عجله و با حوصله مطالب را دنبال کنید نگران آن‌که زیاد است نشوید، آنچه را می‌خوانید درست بخوانید تا قلب شما از درون به خودی خود متذکر معارف حقّه بشود. موفق باشید
496
متن پرسش
سلام علیکم آیت الله محمد شجاعی در کتاب بسیار خوب مقالات که به طریقه عملی تزکیه پرداخته است در زیر عنوان امر هشتم یکی از مهمترین مراقبات سالک را مداومت بر عرض طاعت و تبعیت ,تجدید عهد و بیعت و اظهار مودت و محبت نسبت به حضرت ولی عضر بیان کرده است و اما مشکلی که می خواهم مطرح کنم گویی از غرایب روزگار است و آن اینکه مدت نسبتا طولانی است که با آشنایی با مباحث جنابعالی حال و هوایم تغییر کرده است و طریق مراقبه را پیش گرفته ام به نحوی که به اندازه توان به ترک مکروهات و انجام مستحبات قیام دارم به خصوص اخیرا. اما هیچگاه و در هیچ مرحله ای وجدانا عرض ارادتی به حضرتش حس نمی کنم مثلا همیشه از خواندن دعای عهد و حتی دعای سلامتی آن حضرت اکراه دارم در حالی که مناسب تر می بینم که در جایی آن دعایی کمیل و تعقیبات نماز رابه جا آورم شاید به اندازه انگشتان دو دست دعایی ندبه نخوانده باشم و خلاصه اگرچه اخیرا به صورت کاملا ظاهری عرض ارادت هایی می کنم (مثلا) در هنگام بردن نام مبارک ایشان قیام می کنم و دعایی عهد را هر چند با اکراه می خوانم) اما در درون هیچ ابراز علاقه ای به ایشان حس نمی کنم جالب این است که این مشکل برای بقیه ائمه نیز وجوددارد مثلا من حدود 7 سال است مشهد نرفتم و دلم هم نمی خواهد که بروم هرچند به صورت ظاهری به مقام و منزلت ایشان واقفم ولی صحیح نیست که انسان خود را گول بزند و همچنین صحیح نیست که دردی چنین بزرگ را پیش طبیب نبرد و اما غریب تر از آن اینکه هرگاه حرم عالم غیر معصوم را می بینم دلم هوایی میشود و حتی عکس حضرت امام (ره) را مشاهده می کنم چشمانم بارانی می شود و خضوع و خشوع فوق العاده ای درخود احساس می کنم یا مثلا بر خود واجب می دانم که هر بار سلامی خدمت سید شفتی عرض کنم و یا هر شب جمعه مزار ایشان را زیارت کنم لطفا پاسخی عملی و ریشه ای بفرمایید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: نوری که از علماء با زیارت قبرشان می‌گیرید بهره‌ای از نور حضرت صاحب‌الأمر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» است. و انگشت اشاره‌‌اند به آن نور اصلی، منتها همان‌طور که در شرح زیارت آل‌یس باب آن باز شد تا طلب ما طهارتی و کمالی در حدّ طهارت و کمال امامی معصوم نشود، آن‌ها را از طریق قلب، نقطه‌ی آرمانی خود احساس نمی‌کنیم، در حالی که در عمق جانمان چنین تمنایی به صورت بالقوه هست، اگر همین راه را ادامه دهید إن‌شاءالله به جایی می‌رسید که جز با زیارت امام معصوم و با توسل به حضرت صاحب‌الأمر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» جانتان سیراب نمی‌شود، وقتی مطلوب انسان، انسان کامل شد با تمام وجود نظر به آن‌ها می‌اندازد. همین راهِ رعایت حرام و حلال را ادامه دهید، تا در افق خود اهل عصمت و طهارت – که نمایش کامل رعایت حرام و حلال‌اند – ظاهر شوند. موفق باشید
495
متن پرسش
سلام علیکم لطفا به مقدمات زیر توجه کنید 1. در عدم تشکیک راه ندارد 2. اسما صفات الهی وجودیند 3. جهنم و دوزخ در ادبیات اسلامی به معنای ملاقات مشرکان با اسم غضب الهی است 4. تفاوت و شدت ضعف اتحاد ارواح با اسامی حضرت حق در معاد مسلم است 1.حال با توجه به مقدمات فوق آیا می توان قول بعضی آقایان بر اعتباری و تبعی (عدمی)بودن بعضی از صفات را رد کرد؟ 2.اگر وجودی برای اسم غضب را بپذیریم ایا این صفت نقصی برای حضرت باری نیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: غضب الهی در مقابل رحمت اوست، و لذا معنی غضب به معنی گرفتن رحمت است و انسان از آن‌جهت که علم به عدم رحمت پیدا می‌کند و علم امری است وجودی، آن غضب موجب عذاب انسان می‌شود. با توجه به این نکته دیگر مشکلی پیش نمی‌آید. موفق باشید
494
متن پرسش
سلام علیکم حضرت استاد در بخش هایی از کتاب معاد سعی وافری به خرج میدهند تا اثبات کنند که معاد جسمانی است اما نه جسم مادی و اینجهانی بلکه جسمی هماهنگ با شرایط برزح که به آن جسم مثالی گویند اما باید پرسید آیه 260 سوره بقره چگونه با این نظریه قابل جمع است آنچه به نظر بنده باعث ناهماهنگی نظر جنابعالی با آیه مذکور شده است این است که 1. حضرت ابراهیم علیه السلام واقعا 4 پرنده واقعی میگیرند و همین بدن مادی آنها را کوبیده و پاره پاره می کنند و باز همین ها را بر سر کوهها می گذارند و بعد هر کدام را صدا می زنند 2. ممکن است پاسخ داده شود که در آیه هیچ نشانه ای بر اینکه پرنده ها پس از فراخوانده شدن با جسم مادی حاضر شوند نیست و ممکن است روح آنها در حالتی مکاشفه گونه برای حضرت تمثیل یافته است اما در پاسخ باید گفت که اگر منظور این گونه معاد بود پس عمل اول حضرت مبنی بر گرفتن چهار پرنده و تکه تکه کردن آنها عملی بیهوده می نماید زیرا حضرت می توانستند فی البداهه به دشتی رفته و ارواح پرندگان شکار شده را احضار کنند پس معلوم می شود آیه مذکور بر چیزی فراتر از احضار ارواح اشاره دارد 3. این آیه با نظریه جسم مثالی به ستیز برمی خیزد زیرا این عقیده ها و ایمانهای افراد است که سازنده جسم مثالی است در حالیکه برای پرندگان ایمان و عقیده امری بعید می نماید و سوال اصلی این که آیا وقت آن نرسیده است که در مواجهه با معارف قرآنی عقل بالفضول را رها کنیم و به ناتوانی آن در چنگ زدن به بعضی معارف اعتراف کنیم. آیا در این مسیر ایمان مرکبی راهوارتر نیست و آیا قران به ایمان آورندگان به غیب بشارت فلاح نداده است و چه زیبا گفت کیرکگور(فیلسوف ایمانی) به هگل(فیلسوف عقلی و مفهومی) که عقل تو هیچگاه توانایی کسف همه رازهای هستی را ندارد زیرا آن محیط است و تو محاط
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: 1- در مورد آیه‌ی 260 سوره‌ی بقره عنایت بفرمایید که حضرت ابراهیم«علیه‌السلام» می‌خواهند در این دنیا کیفیت احیاء مردگان توسط خدا را ببینند و خداوند هم در این دنیا احیائ مردگان را به حضرت نشان می‌دهد، و چون احیاء پرندگان در این دنیا واقع شده، با بدن این دنیایی باید واقع شود، همان‌طور که اگر در برزخ یا قیامت چنین واقعه‌ای واقع می‌شد با بدن برزخی یا قیامتی واقع می‌شد. اگر بخواهیم در معاد جسمانی بر جسم مادی تأکید کنیم جمع موضوع با آیاتی از قرآن و روایاتی از اهل‌البیت«علیهم‌السلام» قابل جمع نیست. عنایت بفرمایید که روایات می‌فرماید افراد به صورت اخلاق خود محشور می‌شوند – یعنی صورت بوزینه و بعضی به صورت خوک و ...- و یا قرآن می‌فرماید: « الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ » چطور می‌شود که دهان‌ها بسته می‌شود و دست و پا سخن می‌گویند. جز این است که جسم آن‌ها صورت اخلاق و عقاید آن‌ها را به‌خود گرفته؟ آیا این نشان نمی‌دهد که آن شرایط طوری است که جسم‌ها ظرفیت ظهور اخلاق و عقاید را دارند؟ به جزوه‌ی «نحوه‌ی حیات بدن اُخروی» رجوع فرمایید. 2- در مورد سخن کی‌یرکگور عنایت داشته باشید که هیچ عقلی نمی‌تواند مسیحیتِ تحریف‌شده را توجیه کند، ولی رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: «لِکُلّ شیئٍ اساسٌ و اساس هذا الدّین العقل» هرچیزی را اساسی است و اساس این دین عقل است و قرآن نیز ما را به تدبّر در آیات دعوت می‌کند، چون اگر با عقل سالم در دین تدبّر شود بهتر به حقیقت مطالب می‌رسیم. موفق باشید
492
متن پرسش
سلام علیکم در سی دی 10 نکته گفته شد که موجودات مجرد در طول یکدیگر قرار دارند و نه در عرض هم آیا روح مجرد تمام انسان ها در طول یکدیگر قرار دارد؟ یعنی همه ی آن ها به یکدیگر وابسته اند ؟ همچنین روایاتی که دلیل بر تکثر ملائکه نزول باران و امثال آن دارند را چگونه می توان با این مطلب سازگار دانست یا مثلا وجود رقیب و عتید را چگونه در طول یکدیگر می توان دانست
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: همان‌طور که مستحضرید معنی نمی‌دهد در عالم مجردات دو موجود در عرض همدیگر باشد و لذا نفس هرکس در مرتبه‌ی خودش موجود است که امکان دارد نفس انسان دیگری نیز در همان مرتبه باشد، انچه موجب تفاوت این دو نفس است در شرایط ظهوری است که بدن افراد و زمان و مکان خاص ایجاد کرده‌اند. شاید این‌که روایت می‌فرماید بهشت مومن آن‌قدر وسیع است که همه‌ی اهل سماوات و ارض را می‌تواند در آن میهمانی کند در همین رابطه است که اهل سماوات و ارضی که در رتبه‌ی او هستند را در نفس خود می‌یابد، و یا اگر اراده کند می‌تواند در نزد خود بیابد. همان‌طور که نفس انسان یک حقیقت است که بر اساس اقتضائات درونی و بیرونی ، قوای مخصوصی از آن تجلی می‌کند به طوری که اگر اراده‌ی شنیدن نمود قوه‌ی سامعه تجلی می‌کند و گوش محل ظهور آن می‌گردد و اگر اراده‌ی دیدن کرد قوه‌ی باصره تجلی می‌کند و چشم محل ظهور آن می‌گردد، ملائکه نیز بنا به محل ظهور خود کثیر می‌شود و در عرض همدیگر قرار می‌گیرند، مثل آن‌که چشم و گوش در عرض هم هستند وگرنه در مرتبه‌ی بالاتر قوه‌ی سامعه و باصره در عرض هم نیستند بلکه مستغرق در اراده‌ی انسان می‌باشند و به اراده‌ی انسان موجودند نه به وجود خودشان، مثل نور زرد و سبز در نور بی‌رنگ. موضوع ملائکه‌ی رقیب و عتید نیز به اعتبار حالات نفس ناطقه ظهور دارند همان‌طور که قوای سامعه و باصره در نفس هستند. موفق باشید
491
متن پرسش
با سلام ضمن تشکر از توجه و عنایتی که جنابعالی به سوالات دارید و وبخشی از وقت خود را برای مطالعه و پاسخگویی به آنها قرار می دهید ، مدتی است یک حالت روحی خاصی برای بنده رخ داده که می خواهم در رابطه با آن بدانم . بنده چندین بار تجربه دوستی داشته ام که همه آنها تداوم نداشته است . ووقتیکه به آنها فکر می کنم می بینم عواملی از قبیل عدم امتحان دوست ، اعتماد سریع به شخص و یا اموری مانند شوخی زیاد باعث عدم تداوم آن ها شده است . اما حال که فکر می کنم شخصی که مرا دوست داشته باشد و به فکر سعادت بنده باشد و از طرفی رفیق سر قافله نباشد که با پایان راه کنارم بگذارد ، نمی توانم در حال حاضر پیدا کنم . حال سوالم این است که آیا نداشتن چنین دوستی امری منفی به حساب نمی آید ؟ اگر نیست چه کاری انجام دهد که این تنهایی اذیت نکند مرا و از وظایف عظیمی که بر عهده بنده است با توجه به اینکه طلبه هستم و باید دیدی جهادی در عرصه انقلاب اسلامی داشته باشم ، این امر مرا سست نکند ؟ البته گاهی که ارتباطی با خداوند متعال و ائمه اطهار علیهم السلام عنایت می شود بسیار از این تنهایی خرسندم ولی گاهی این امر آزارم می دهد ، به خصوص گاهی رفاقت دیگران را می بینم و تا آنجا که می توانم با تفکر می توانم حتی از دوستی آنها خرسند شوم چون امری خداپسندانه ولی گاهی می ترسم دچار حسد شوم که این خصوصیت را جدای از عواقب معنوی ، روحا خوش نمی دارم لطفا مرا راهنمایی نمایید . ضمنا از اینکه سوالاتی که می کنم شاید وقت شما بگیرد ولی با توجه با بزرگواری شما می پرسم . البته در سوال قبلی ام در رابطه با یک موضوعی فرمودید که کتاب جنود عقل و جهل امام ره را مطالعه کنم ، منظورتان با شرح خودتان بود یا صرف مطالعه خود کتاب کفایت می کند ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: 1- اگر دوست خوبی را خداوند سر راه شما قرار داد که متذکر بندگی شما بود و وقت شما را با نشست‌های بی‌مورد ضایع نکرد که خدا را شکر می‌کنید. ولی اگر خداوند خواست با تنهایی‌هایی که به شما می‌دهد فرصت تدبّر در درس و متون دینی را به شما ارزانی دارد، مواظب باشید این فرصت را از دست ندهید زیرا پس از مدتی باید از مطالعاتتان در راه تبلیغ دین استفاده کنید. پس روی‌هم‌رفته از تنهایی‌ها دلگیر نباشید، آن را فرصت بدانید که باید با تدبّر در متون دینی – اعم از قرآن و روایات و کتاب‌های علماء – به ثمر برسانید. 2- شرح بنده از کتاب «شرح جنود عقل و جهل» شاید منجر به آن شود که مطالب بهتر در ذهن شما بماند، ولی اگر با مطالعه‌ی خودِ کتاب قلب شما به‌خوبی متذکر می‌شود، همان کتاب کافی است. موفق باشید
489
متن پرسش
باسلام خدمت استاد محترم می خواستم از استاد عزیز بپرسم که به نظر ایشان علوم انسانی که محصول تفکر مدرن هستند مانند جامعه شناسی چقدراصالت دارند وآیا به نظرایشان مابرای اداره امورفردی واجتماعی خود تنها اسلام برایمان کافی است یا اینکه باتوجه به مدرنیزه شدن جامعه ما وجواب ندادن اندیشه اسلامی درسطح کلان جامعه تا چه حد می توانیم به تئوری های غربی علوم اجتماعی اتکا کنیم
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی تئوری‌های غربی در علوم انسانی، انسانی را می‌شناسد که نسبت به حقیقت انسان بسیار فاصله دارد و به همین جهت تفکر مدرن مجبور شده در نگاه خود تحت عنوان «پُست‌مدرن» تجدید نظر کند. نگاه قدسی به عالَم و آدم به‌کلی در فرهنگ غربی مورد غفلت قرار گرفته و در آن فرهنگ بین زندگی زمینی و آسمانِ معنویت انقطاع حاصل شده و اساساً نگاه غربی به انسان ، نگاه بحران‌زا است. موفق باشید
488
متن پرسش
سلام علیکم در جلسه هشتم از بحث معاد راه تربیت و کنترل خیال را اینگونه بیان فرمودید ۱.انصراف از حب دنیا ٢.توجه به حکم خدا اما هنوز سوال باقی است که راههای عملی انصراف از حب دنیا چیست ؟آیا ذکر یا ورد مخصوصی است؟
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی تمام دستورات دین یا عامل ایجاد محبت به حق و اولیاء حق است و یا عامل دوری از دنیا. پس با رعایت صادقانه دستورات دین، خود به خود حبّ دنیا از قلب می‌رود و ذکر «لا اله الاّ الله» کارساز است. موفق باشید
487
متن پرسش
سلام علیکم بعد از مطالعه کتاب «صلوات کامل قدسی شدن روح»این سوال مطرح می شود که آیا اگر صلوات به صورت «ورد»هم باشد تاثیر خود را دارد؟
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی در هر صورت قلب باید در صحنه باشد حال یا با صورت اجمال، یا به صورت تفصیل. موفق باشید
نمایش چاپی