بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
505
متن پرسش
سلام علیکم درسایت ها خبری منتشر شده با این عنوان که )جایگاه روح در مغز کشف شد( خبر حکایت از تحقیقی فیزیولوژِی میکرد که با دستکاری در نقطه مخصوصی از مغز شخص روحیاتی معناگرا پیداکرده و با تغییر دیگربار همان منطقه شخص شروری بالفطره می شود امیدوارم مرا در عبور از این شبهه سهمگین یاری کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: مغز وسیله‌ای است که داده‌های حسّ را به نفس منتقل می‌کند و از آن طرف اراده‌هایی را که نفس انجام می‌دهد با تحریک عصب‌ها و انقباض و انبساط ماهیچه‌ها به بدن منتقل می‌نماید، حال اگر به جای تحریکی که حسّ به جهت دیدن منظره‌ای و انتقال آن از طریق عصب‌ها و مغز به نفس، مستقیماً آن تحریک را به مغز وارد کنیم، نفس همان احساسی را در خود می‌یابد که با دیدن آن منظره احساس می‌کرد. همین حالت را در رابطه با حسّ گرما یا سرما و یا حالتی ناراحت‌کننده یا خوشحالی‌کننده می‌توان داشت، که مثلاً با خوردن غذایی مطبوع عصب‌ها تحریک می‌شوند و احساسی را به مغز منتقل می‌نمایند که نفس در خود احساس آرامش می‌کند، بر اساس آزمون و خطا می‌توان مغز را تحریک کرد در نتیجه همان حالت در نفس ایجاد می‌شود. همان‌طور که عکس آن نیز واقع می‌شود که به‌جای آن‌که نفس مغز را تحریک کند و اعضائ حرکت کنند، با الکتریسته، مغز را تحریک می‌کنند و اعضاء عکس‌العمل نشان می‌دهد. آنچه در همه‌ی این امور باید فراموش نشود آن است ‌که این تحریکات علت مُعدّه هستند و علت حقیقی نفس انسان است، زیرا هرکس بالوجدان نفس خود را بدون آن‌که همراه با بدن باشد می‌تواند احساس کند و مدرِک نمی‌تواند همان مدرَک باشد و از طرفی وقتی متوجه شدیم «علم» یک واقعیت فوق ماده است نفس انسان که عالم می‌شود باید همسنخ علم باشد تا بین عالم و عالم اتحاد برقرار شود و علم محقق گردد. موفق باشید
502
متن پرسش
سلام علیکم لطفا به صحنه هایی که در ادامه تصویر شده است توجه نمایید 1. روزی از کوچه ای که( شهید روزبه نیا) نام داشت می گذشتم در دل خود گفتم عجب فامیل زیبایی ای کاش فامیل من نیز روزبه نیا بود 2. روزی دیگر در خیابان درحال قدم زدن بودم اعلامیه ترحیمی نظرم را جلب کرد که روی آن نوشته شده بود( آقای دکتر فلانی) در دل خود گفتم عجب کلاسی خوش به حال خانواده اش که می توانند به او افتخار کنند ای کاشمن هم دکتر بودم 3. روزی دیگر انگشتر فیروزه ای بدست کرده بودم مدام روبه رو آینه دستم را روی سینه ام می گذاشتم تا جلوه گری و زیبایی آن را مشاهده کنم در ذهنم اینگونه گذشت که انگشتر بزرگ و زیبایی است و در جمع جلوه ی خیره کننده ای دارد 4. روزی در اتاق تنهایی به نافله ظهر ایستاده بودم ناگهان شخصی داخل شد در دلم اینگونه گذشت که او مرا اهل صلاح و تقوا می داند این صخنه های و هزاران مثل این در طول روز بارها و بارها برای من اتفاق می افتد که حکایت از پیوند عمیق روحم با عدم ها دارد داستان نفس من داستان نفسی است که حب دنیا و نفاق تا اعماق آن نفوذ کرده و عجیب تر آنکه اطرافیان غافل از این ماجرا مرا اهل صلاح می دانند و التماس دعای موکد دارند من یک طلبه ام و ماههاست که به نماز شب و روزه روز و عمل به متسحبات و اجتناب از مکروهات تا حد توان و علم مواظبت می کنم اما گویی کارگر نمی افتد و همانگونه که ملاحظه می شود بهترین صفت برای من منافق است و من از این در هراسم. ناگفته نماند که در تمام صخنه های فوق بلافاصله حال ندامت و توبه دست می دهد و بازگشتی اگرچه لفظا حاصل می آید اما آیا نمی توان به دنبال حالی بود که چنین صخنه هایی اصلا حادث نشود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: با توجه به تقاضای حافظ از خداوند که می‌گوید: «روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر....خرمن سوخته‌گان را تو بگو باد ببر» هراندازه توحید حضرت حق بیشتر تجلی کند، توجه به خود ضعیف‌تر می‌شود و توجه به حق جای آن را می‌گیرد و راه توحید حضرت حق هم با انجام دستورات او و بی‌توجهی به امیال نفس امّاره گشوده می‌شود. نگران نباشید به مرور حلّ می‌شود. گفت: «تو آمد رفته، رفته....رفت من آهسته، آهسته». موفق باشید
501
متن پرسش
سلام علیکم گاهی پیرو تفکر یهودی, خداوند را مغلول و دست بسته می بینم و همه امور را در تصرف بلا منازع شیطان حس می کنم نشان به آن نشان که فرهنگی توهمی و شیطانی بنام مدرن در حرکتی چند صد ساله تمام دستاوردهای انبیا در طی هزاران سال را به باد داده است نشان به آن نشان که دینداری و حتی معنوی زیستن (معنوی زیستن با دینداری تفاوت اساسی دارد) هر روز مشکل تر می شود نشان به آن نشان که در طول تاریخ اگر چه هرازچندگاهی شخصی ندای توحید سرد داده است و حتی حکومت توحیدی به پا کرده است اما پس از مر گ او سقیفه های بنی صاعده برپا شده است و تحریف دین تا مرز انهدام آن پیش رفته است تا جایی که تاریخ همواره بر چهره تعالیم انبیا گرد بی رمقی و قشری کشیده است و این داستان غم انگیز در همه ادوارتاریخ تا انقلاب اسلامی به محاق رفته خودمان تکرار شده است. گویی قلب و جان مردمان از ابتدای تاریخ تا کنون بیشتر در تصرف شیاطین بوده است تا تحت ولایت الله و شاید همین معنا مورد تاکید مستمر قرآن است که (اکثرهم لا یعقلون)( اکثرهم لا یشکرون)( اکثرهم لا یومنون)( اکثرهم لا یشعرون) و حتی بالاتر کسانی را که ایمان آورده اند را نیز کافر می داند(106 یوسف) و حال جای این سوال است که اگر دامنه مومنان حقیقی تا این حد تنگ است چگونه می توان انتظار نظامی الهی (که البته اکثر مردمش الهی اند) را کشید و آیا تلاشهای گاه و بیگاه ما برای استقرار و یا حتی نزدیکی به چنین نظامی یه سرنوشتی محتوم به شکست, همانگونه که همه تاریخ موئد آن است نمی انجامد
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: آری! «خُلق الإنسانُ ضعیفا» انسان را ضعیف آفریدند تا مسیر رشدیافتن برایش معنی داشته باشد. اگر شروع کار انبیاء، شروع با انواع مشرکان نبود، مسیری به سوی کمال معنی نداشت، و اگر در هر منزلی که امت‌ها در کنار انبیاء به جلو آمدند معلو شد هنوز منزل‌هایی مانده و مسلمانی را باید با پیروی از غدیر تعالی بخشید، به این معنی نیست که سیر بشر به سوی تاریخِ نور در حرکت نیست. اگر مدرنیته خواست از مسیحیتِ تحریف‌شده عبور کند و راه را اشتباه رفت، زمینه را برای رجوع فرهنگ بشری به حکمت خالده فراهم نمود. تاریخ دو طرف دارد؛ اگر یک طرف آن یزید است که با شهادت امام حسین«علیه‌السلام» احساس پیروزی می‌کند، یک طرف دیگر آن نیز امام حسین«علیه‌السلام» است که با رسواکردن روح اُموی زمینه را برای عبور از فکر معاویه در جهان اسلام فراهم می‌ نماید و طبیعی است که همچنان‌که انسان در طول حیات طبیعی خود اگر با ضعف شروع می‌شود به بلوغ طبیعی می‌رسد، حرکت معنوی انبیاء در مسیر خود به بلوغ خواهد رسید و آن‌هایی که از این دید تاریخ را می‌نگرند در تنگنای کربلا نیز شهادت را تبدیل به پیروزی می‌کنند و زینب‌وار می‌گویند: «ما رأیتُ إلاّ جمیلا» چون خواستند در هر شرایطی با حقایق زندگی کنند. پیشنهاد می‌کنم کتاب «دعای ندبه؛ زندگی در فردایی نورانی» را مطالعه فرمایید. موفق باشید
500
متن پرسش
سلام علیکم گاهی به واسطه غفلت ها گناهانی از انسان سر می زند که تا مدتها حال معنوی او را مغشوش کرده و باعث غبض و تاریکی میگردد. مثلا بر اثرپرحرفی یا حرکتی که از آن بوی ریا شنیده می شود تا ساعتها باید گرفتگی روحی را تحمل کرد اما این تازه اول ماجراست زیرا در همین ساعت تاریکی و گرفتگی, اوهامات شیطانی وسعت میگیرد ومثلا شخص را به کلی از خود و رحمت الهی نا امید میکند و این نا امیدی باعث می شود که میل هر گونه عبادت و بازگشتی در انسان بمیرد مثلا شخص پس از آنکه پرحرفی کرد دیگر میل به طهارت دایم(دائم الوضو بودن) یا تلاوت قرآن ودعا و شرکت در جلسات مذهبی را ندارد و حتی بیم آن می رود که در چنین لحظاتی سرمایه چندین ساله عبادات بکلی به باد برود سوال این است که چه باید کرد تا هرگاه مکروهی از انسان سر میزند جلوی تصاعدی شدن تاریکی را گرفت. با توجه به اینکه حالت دعا و بازگشت و توبه و انابه و وگریه در انسان مرده است و هرچه می کند راهش نمی دهند تا جایی که گاهی شرایظ به حدی رقت بار است که بواسطه انجام چندین باره یک گناه از استغفار شرم دارد در این لحظات آیا راه میان بری هست؟ دعایی مخصوص/ ذکر مخصوص؟ عملی خاص؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: ما باید جایگاه گناهانی که گاهی خداوند بدان مبتلایمان می‌کند را بشناسیم و موضوع عُجب را که در همین قسمتِ سؤال و جواب‌ها عرض شده دنبال کنید، تا نه‌تنها با ارتکاب گناهان مأیوس نگردیم بلکه زمینه‌ی تذکر الهی و توبه را در خود رشد دهیم و بفهمیم خداوند می‌خواهد بفهماند نقص‌هایت را ببین و شایستگی خود را جهت قرب الهی شدت ببخش. و لذا موضوع توبه و جایگاه آن معنی خود را پیدا می‌کند و متوجه می‌شویم بعد از هر گناهی راه توبه را به سوی ما می‌گشایند تا آرام‌آرام ما را از گناهان عبور دهند. پس دیگر جایی برای یأس نمی‌ماند تا شیطان بخواهد زمینه‌ی تصاعدی گناهان را فراهم کند. دعای مخصوص و ذکر مخصوص و محل مخصوص یک چیز بیشتر نیست و آن نظر به «توّاب رحیم» است که پس از هر گناه راه ورود به آغوش او را گشاده ببینیم.« إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرین‏» موفق باشید
499
متن پرسش
سلام علیکم اگر بپذیریم که رحمت خدا وند متعال بر غضبش سبقت دارد(اصل رحمت است و غضب به تبع آن است) چگونه می توان خلود در دوزخ را توجیه کرد زیرا اگر عذاب کافران از صفت رحمت حضرت حق و برای پاک کردن روح آنها ناشی می شود بحث خلود و جاودانگی موضوعیت ندارد سوال دوم اینکه در کتاب معاد به تفاوت در لقای حضرت حق تصریح شده است اگر بپذیریم که این تفاوت در لقا به دلیل الودگی روحی بعضی افراد است و همچنین اگر بپذیریم که مواقف برزخ برای رفع این الودگی هاست پس چرا باید به تفاوت در لقا معتقد شویم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: 1- رحمت حضرت پروردگار بر غضب او سبقت دارد، منتها اگر انسان زمینه‌ای جهت تجلی رحمت حق در خود ایجاد نکرده باشد و به‌کلی ولایت طاغوت را پذیرفته باشد «اولئک اصحاب‌النّار هم فیها خالدون» در آتش مخلد خواهد بود . 2- یک وقت موضوع رفع آلودگی‌های مؤمنین در برزخ مطرح است، یک وقت موضوع جهت‌گیری و معرفت مؤمنین در میان است. تفاوت لقاء بعد از رفع آلودگی در برزخ به جهت معرفتی است که انسان به حق دارد و به اندازه‌ای که خداوند را می‌شناسد و نظر به او دارد به او نزدیک می‌شود و در زیر سایه‌ی رحمت او قرار می‌گیرد. عین این موضوع در مورد ائمه«علیهم‌السلام» هست که هرکس به اندازه‌ای که به حقیقت نوری آن ذوات مقدس معرفت دارد پس از رفع قیدها ،در زیر سایه‌ی انوار آن ذوات مقدس قرار می‌گیرد. موفق باشید
498
متن پرسش
سلام علیکم آنجه از تعالیم جنابعالی فرا گرفته ام اینکه خداوند از سر رحمت واسعه شرع را برای بندگان قرار داد تا آنها بوسیله عمل به آن اندک اندک نظر جان خود را به غیب متوجه کرده و برزخی شوند و این البته کمال است که مطلوب هر انسانی است. اما با مراجعه با دستورات شرعی گاهی مشاهده می شود که به کارگیری این نظریه با استبعاد و تکلف همراه است زیرا مثلا همه می دانیم که اگر شخصی روزه بر گردن داشته باشد پس از مرگ باید بوسیله ورثه رفع دین شود حال آنکه این رفع دین هیچ تاثیری در کمال شخص متوفی ندارد زیرا حرکت به سوی کمال تنها از اعمال اختیاری پدید می آید و عملی که هیچ اختیاری در انجام آن نیست البته در کمال یا سقوط شخص بی تاثیر است مگر اعمال ماندگاری که خیر یا شر جانبی یدان مترتب است مثل ساختن مسجد یا بنیان نهادن بدعتی در دین(به شرط آنکه اختیار شخص در این خیر یا شر دخیل باشد) و اگر بیان شود که ما ترک متوفی (اعم از اولادی که روزه ها را قضا کند یا مالی که در راه رفع دین صرف شود) جز همان آثار ماندگار به حساب می آید پاسخ داده می شود که این بیان در مورد شخصی که اولاد و مالی ندارد نا معتبر است.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: اگر انسان اراده در انجام دستورات الهی داشته باشد ولی بعضی از اعمال از او فوت شده و قبل از مردن فرصت جبران آن را پیدا نکرد، اگر به سایرین توصیه کند با اراده‌ی خودشان اعمال فوت شده او را انجام دهند و اراده‌شان را به اراده‌ی او که فوت شده متصل نمایند – نیابت به همین معنی است - اگر فرد متوفی زمینه‌ی لازم را داشته باشد به همان اندازه از آن عبادات بهره‌مند می‌شود، چون موضوعِ تأثیر اراده‌ها در میان است. موفق باشید
497
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم در بعضی از مقدمه های کتابهای حضرت عالی این جمله به چشم می خورد که به این کتاب به عنوان یک دستگاه سلوکی نگریسته شود لطفا منظور شفاف خود را درباره این جمله بیان فرموده و توضیخ دهید که با توجه به حجم گسترده معارفی که از آن جناب فیضان یافته است چگونه می توان این دستورالعمل را عملی کرد با توجه به این که مثلا در مقدمه کتاب) معاد بازگشت به جدی ترین زندگی( اینگونه می خوانیم: موضوع را به شکل مباحثه چند نفره و در طی چندین سال دنبال کنید حال سوال این است که مگر نه اینکه هر کدام از کتب حضرت عالی برای توضیح و تبیین اصولی و البته حضوری بخشهای مختلف دین است و مگر نباید به مطالعه همه آنها بپردازیم پس چگونه می توان این دستورالعمل را در مورد تک تک این کتب عملی کرد
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: بعضی از موضوعات دین، حقایقی هستند که باید با رفع حجاب‌های فکری و اخلاقی به آن حقایق دست یافت، ولی بعضی موضوعات در حدّ اطلاعاتی هستند که باید از آن‌ها با خبر شد تا در تصمیم‌گیری‌ها به خطا نیفتیم. موضوع معاد یک حقیقت موجود است که اگر درست با آن برخورد شود به پیروی مولایمان علی«علیه‌السلام» خواهیم گفت: « لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِینا» بنابراین وقتی گفته می‌شود فلان موضوع سلوکی است منظور آن است که از حقیقتی سخن می‌گوید که باید به آن رسید. نکته‌ی دوم آن‌که همواره بدون عجله و با حوصله مطالب را دنبال کنید نگران آن‌که زیاد است نشوید، آنچه را می‌خوانید درست بخوانید تا قلب شما از درون به خودی خود متذکر معارف حقّه بشود. موفق باشید
496
متن پرسش
سلام علیکم آیت الله محمد شجاعی در کتاب بسیار خوب مقالات که به طریقه عملی تزکیه پرداخته است در زیر عنوان امر هشتم یکی از مهمترین مراقبات سالک را مداومت بر عرض طاعت و تبعیت ,تجدید عهد و بیعت و اظهار مودت و محبت نسبت به حضرت ولی عضر بیان کرده است و اما مشکلی که می خواهم مطرح کنم گویی از غرایب روزگار است و آن اینکه مدت نسبتا طولانی است که با آشنایی با مباحث جنابعالی حال و هوایم تغییر کرده است و طریق مراقبه را پیش گرفته ام به نحوی که به اندازه توان به ترک مکروهات و انجام مستحبات قیام دارم به خصوص اخیرا. اما هیچگاه و در هیچ مرحله ای وجدانا عرض ارادتی به حضرتش حس نمی کنم مثلا همیشه از خواندن دعای عهد و حتی دعای سلامتی آن حضرت اکراه دارم در حالی که مناسب تر می بینم که در جایی آن دعایی کمیل و تعقیبات نماز رابه جا آورم شاید به اندازه انگشتان دو دست دعایی ندبه نخوانده باشم و خلاصه اگرچه اخیرا به صورت کاملا ظاهری عرض ارادت هایی می کنم (مثلا) در هنگام بردن نام مبارک ایشان قیام می کنم و دعایی عهد را هر چند با اکراه می خوانم) اما در درون هیچ ابراز علاقه ای به ایشان حس نمی کنم جالب این است که این مشکل برای بقیه ائمه نیز وجوددارد مثلا من حدود 7 سال است مشهد نرفتم و دلم هم نمی خواهد که بروم هرچند به صورت ظاهری به مقام و منزلت ایشان واقفم ولی صحیح نیست که انسان خود را گول بزند و همچنین صحیح نیست که دردی چنین بزرگ را پیش طبیب نبرد و اما غریب تر از آن اینکه هرگاه حرم عالم غیر معصوم را می بینم دلم هوایی میشود و حتی عکس حضرت امام (ره) را مشاهده می کنم چشمانم بارانی می شود و خضوع و خشوع فوق العاده ای درخود احساس می کنم یا مثلا بر خود واجب می دانم که هر بار سلامی خدمت سید شفتی عرض کنم و یا هر شب جمعه مزار ایشان را زیارت کنم لطفا پاسخی عملی و ریشه ای بفرمایید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: نوری که از علماء با زیارت قبرشان می‌گیرید بهره‌ای از نور حضرت صاحب‌الأمر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» است. و انگشت اشاره‌‌اند به آن نور اصلی، منتها همان‌طور که در شرح زیارت آل‌یس باب آن باز شد تا طلب ما طهارتی و کمالی در حدّ طهارت و کمال امامی معصوم نشود، آن‌ها را از طریق قلب، نقطه‌ی آرمانی خود احساس نمی‌کنیم، در حالی که در عمق جانمان چنین تمنایی به صورت بالقوه هست، اگر همین راه را ادامه دهید إن‌شاءالله به جایی می‌رسید که جز با زیارت امام معصوم و با توسل به حضرت صاحب‌الأمر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» جانتان سیراب نمی‌شود، وقتی مطلوب انسان، انسان کامل شد با تمام وجود نظر به آن‌ها می‌اندازد. همین راهِ رعایت حرام و حلال را ادامه دهید، تا در افق خود اهل عصمت و طهارت – که نمایش کامل رعایت حرام و حلال‌اند – ظاهر شوند. موفق باشید
495
متن پرسش
سلام علیکم لطفا به مقدمات زیر توجه کنید 1. در عدم تشکیک راه ندارد 2. اسما صفات الهی وجودیند 3. جهنم و دوزخ در ادبیات اسلامی به معنای ملاقات مشرکان با اسم غضب الهی است 4. تفاوت و شدت ضعف اتحاد ارواح با اسامی حضرت حق در معاد مسلم است 1.حال با توجه به مقدمات فوق آیا می توان قول بعضی آقایان بر اعتباری و تبعی (عدمی)بودن بعضی از صفات را رد کرد؟ 2.اگر وجودی برای اسم غضب را بپذیریم ایا این صفت نقصی برای حضرت باری نیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: غضب الهی در مقابل رحمت اوست، و لذا معنی غضب به معنی گرفتن رحمت است و انسان از آن‌جهت که علم به عدم رحمت پیدا می‌کند و علم امری است وجودی، آن غضب موجب عذاب انسان می‌شود. با توجه به این نکته دیگر مشکلی پیش نمی‌آید. موفق باشید
494
متن پرسش
سلام علیکم حضرت استاد در بخش هایی از کتاب معاد سعی وافری به خرج میدهند تا اثبات کنند که معاد جسمانی است اما نه جسم مادی و اینجهانی بلکه جسمی هماهنگ با شرایط برزح که به آن جسم مثالی گویند اما باید پرسید آیه 260 سوره بقره چگونه با این نظریه قابل جمع است آنچه به نظر بنده باعث ناهماهنگی نظر جنابعالی با آیه مذکور شده است این است که 1. حضرت ابراهیم علیه السلام واقعا 4 پرنده واقعی میگیرند و همین بدن مادی آنها را کوبیده و پاره پاره می کنند و باز همین ها را بر سر کوهها می گذارند و بعد هر کدام را صدا می زنند 2. ممکن است پاسخ داده شود که در آیه هیچ نشانه ای بر اینکه پرنده ها پس از فراخوانده شدن با جسم مادی حاضر شوند نیست و ممکن است روح آنها در حالتی مکاشفه گونه برای حضرت تمثیل یافته است اما در پاسخ باید گفت که اگر منظور این گونه معاد بود پس عمل اول حضرت مبنی بر گرفتن چهار پرنده و تکه تکه کردن آنها عملی بیهوده می نماید زیرا حضرت می توانستند فی البداهه به دشتی رفته و ارواح پرندگان شکار شده را احضار کنند پس معلوم می شود آیه مذکور بر چیزی فراتر از احضار ارواح اشاره دارد 3. این آیه با نظریه جسم مثالی به ستیز برمی خیزد زیرا این عقیده ها و ایمانهای افراد است که سازنده جسم مثالی است در حالیکه برای پرندگان ایمان و عقیده امری بعید می نماید و سوال اصلی این که آیا وقت آن نرسیده است که در مواجهه با معارف قرآنی عقل بالفضول را رها کنیم و به ناتوانی آن در چنگ زدن به بعضی معارف اعتراف کنیم. آیا در این مسیر ایمان مرکبی راهوارتر نیست و آیا قران به ایمان آورندگان به غیب بشارت فلاح نداده است و چه زیبا گفت کیرکگور(فیلسوف ایمانی) به هگل(فیلسوف عقلی و مفهومی) که عقل تو هیچگاه توانایی کسف همه رازهای هستی را ندارد زیرا آن محیط است و تو محاط
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: 1- در مورد آیه‌ی 260 سوره‌ی بقره عنایت بفرمایید که حضرت ابراهیم«علیه‌السلام» می‌خواهند در این دنیا کیفیت احیاء مردگان توسط خدا را ببینند و خداوند هم در این دنیا احیائ مردگان را به حضرت نشان می‌دهد، و چون احیاء پرندگان در این دنیا واقع شده، با بدن این دنیایی باید واقع شود، همان‌طور که اگر در برزخ یا قیامت چنین واقعه‌ای واقع می‌شد با بدن برزخی یا قیامتی واقع می‌شد. اگر بخواهیم در معاد جسمانی بر جسم مادی تأکید کنیم جمع موضوع با آیاتی از قرآن و روایاتی از اهل‌البیت«علیهم‌السلام» قابل جمع نیست. عنایت بفرمایید که روایات می‌فرماید افراد به صورت اخلاق خود محشور می‌شوند – یعنی صورت بوزینه و بعضی به صورت خوک و ...- و یا قرآن می‌فرماید: « الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ » چطور می‌شود که دهان‌ها بسته می‌شود و دست و پا سخن می‌گویند. جز این است که جسم آن‌ها صورت اخلاق و عقاید آن‌ها را به‌خود گرفته؟ آیا این نشان نمی‌دهد که آن شرایط طوری است که جسم‌ها ظرفیت ظهور اخلاق و عقاید را دارند؟ به جزوه‌ی «نحوه‌ی حیات بدن اُخروی» رجوع فرمایید. 2- در مورد سخن کی‌یرکگور عنایت داشته باشید که هیچ عقلی نمی‌تواند مسیحیتِ تحریف‌شده را توجیه کند، ولی رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: «لِکُلّ شیئٍ اساسٌ و اساس هذا الدّین العقل» هرچیزی را اساسی است و اساس این دین عقل است و قرآن نیز ما را به تدبّر در آیات دعوت می‌کند، چون اگر با عقل سالم در دین تدبّر شود بهتر به حقیقت مطالب می‌رسیم. موفق باشید
492
متن پرسش
سلام علیکم در سی دی 10 نکته گفته شد که موجودات مجرد در طول یکدیگر قرار دارند و نه در عرض هم آیا روح مجرد تمام انسان ها در طول یکدیگر قرار دارد؟ یعنی همه ی آن ها به یکدیگر وابسته اند ؟ همچنین روایاتی که دلیل بر تکثر ملائکه نزول باران و امثال آن دارند را چگونه می توان با این مطلب سازگار دانست یا مثلا وجود رقیب و عتید را چگونه در طول یکدیگر می توان دانست
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: همان‌طور که مستحضرید معنی نمی‌دهد در عالم مجردات دو موجود در عرض همدیگر باشد و لذا نفس هرکس در مرتبه‌ی خودش موجود است که امکان دارد نفس انسان دیگری نیز در همان مرتبه باشد، انچه موجب تفاوت این دو نفس است در شرایط ظهوری است که بدن افراد و زمان و مکان خاص ایجاد کرده‌اند. شاید این‌که روایت می‌فرماید بهشت مومن آن‌قدر وسیع است که همه‌ی اهل سماوات و ارض را می‌تواند در آن میهمانی کند در همین رابطه است که اهل سماوات و ارضی که در رتبه‌ی او هستند را در نفس خود می‌یابد، و یا اگر اراده کند می‌تواند در نزد خود بیابد. همان‌طور که نفس انسان یک حقیقت است که بر اساس اقتضائات درونی و بیرونی ، قوای مخصوصی از آن تجلی می‌کند به طوری که اگر اراده‌ی شنیدن نمود قوه‌ی سامعه تجلی می‌کند و گوش محل ظهور آن می‌گردد و اگر اراده‌ی دیدن کرد قوه‌ی باصره تجلی می‌کند و چشم محل ظهور آن می‌گردد، ملائکه نیز بنا به محل ظهور خود کثیر می‌شود و در عرض همدیگر قرار می‌گیرند، مثل آن‌که چشم و گوش در عرض هم هستند وگرنه در مرتبه‌ی بالاتر قوه‌ی سامعه و باصره در عرض هم نیستند بلکه مستغرق در اراده‌ی انسان می‌باشند و به اراده‌ی انسان موجودند نه به وجود خودشان، مثل نور زرد و سبز در نور بی‌رنگ. موضوع ملائکه‌ی رقیب و عتید نیز به اعتبار حالات نفس ناطقه ظهور دارند همان‌طور که قوای سامعه و باصره در نفس هستند. موفق باشید
491
متن پرسش
با سلام ضمن تشکر از توجه و عنایتی که جنابعالی به سوالات دارید و وبخشی از وقت خود را برای مطالعه و پاسخگویی به آنها قرار می دهید ، مدتی است یک حالت روحی خاصی برای بنده رخ داده که می خواهم در رابطه با آن بدانم . بنده چندین بار تجربه دوستی داشته ام که همه آنها تداوم نداشته است . ووقتیکه به آنها فکر می کنم می بینم عواملی از قبیل عدم امتحان دوست ، اعتماد سریع به شخص و یا اموری مانند شوخی زیاد باعث عدم تداوم آن ها شده است . اما حال که فکر می کنم شخصی که مرا دوست داشته باشد و به فکر سعادت بنده باشد و از طرفی رفیق سر قافله نباشد که با پایان راه کنارم بگذارد ، نمی توانم در حال حاضر پیدا کنم . حال سوالم این است که آیا نداشتن چنین دوستی امری منفی به حساب نمی آید ؟ اگر نیست چه کاری انجام دهد که این تنهایی اذیت نکند مرا و از وظایف عظیمی که بر عهده بنده است با توجه به اینکه طلبه هستم و باید دیدی جهادی در عرصه انقلاب اسلامی داشته باشم ، این امر مرا سست نکند ؟ البته گاهی که ارتباطی با خداوند متعال و ائمه اطهار علیهم السلام عنایت می شود بسیار از این تنهایی خرسندم ولی گاهی این امر آزارم می دهد ، به خصوص گاهی رفاقت دیگران را می بینم و تا آنجا که می توانم با تفکر می توانم حتی از دوستی آنها خرسند شوم چون امری خداپسندانه ولی گاهی می ترسم دچار حسد شوم که این خصوصیت را جدای از عواقب معنوی ، روحا خوش نمی دارم لطفا مرا راهنمایی نمایید . ضمنا از اینکه سوالاتی که می کنم شاید وقت شما بگیرد ولی با توجه با بزرگواری شما می پرسم . البته در سوال قبلی ام در رابطه با یک موضوعی فرمودید که کتاب جنود عقل و جهل امام ره را مطالعه کنم ، منظورتان با شرح خودتان بود یا صرف مطالعه خود کتاب کفایت می کند ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: 1- اگر دوست خوبی را خداوند سر راه شما قرار داد که متذکر بندگی شما بود و وقت شما را با نشست‌های بی‌مورد ضایع نکرد که خدا را شکر می‌کنید. ولی اگر خداوند خواست با تنهایی‌هایی که به شما می‌دهد فرصت تدبّر در درس و متون دینی را به شما ارزانی دارد، مواظب باشید این فرصت را از دست ندهید زیرا پس از مدتی باید از مطالعاتتان در راه تبلیغ دین استفاده کنید. پس روی‌هم‌رفته از تنهایی‌ها دلگیر نباشید، آن را فرصت بدانید که باید با تدبّر در متون دینی – اعم از قرآن و روایات و کتاب‌های علماء – به ثمر برسانید. 2- شرح بنده از کتاب «شرح جنود عقل و جهل» شاید منجر به آن شود که مطالب بهتر در ذهن شما بماند، ولی اگر با مطالعه‌ی خودِ کتاب قلب شما به‌خوبی متذکر می‌شود، همان کتاب کافی است. موفق باشید
489
متن پرسش
باسلام خدمت استاد محترم می خواستم از استاد عزیز بپرسم که به نظر ایشان علوم انسانی که محصول تفکر مدرن هستند مانند جامعه شناسی چقدراصالت دارند وآیا به نظرایشان مابرای اداره امورفردی واجتماعی خود تنها اسلام برایمان کافی است یا اینکه باتوجه به مدرنیزه شدن جامعه ما وجواب ندادن اندیشه اسلامی درسطح کلان جامعه تا چه حد می توانیم به تئوری های غربی علوم اجتماعی اتکا کنیم
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی تئوری‌های غربی در علوم انسانی، انسانی را می‌شناسد که نسبت به حقیقت انسان بسیار فاصله دارد و به همین جهت تفکر مدرن مجبور شده در نگاه خود تحت عنوان «پُست‌مدرن» تجدید نظر کند. نگاه قدسی به عالَم و آدم به‌کلی در فرهنگ غربی مورد غفلت قرار گرفته و در آن فرهنگ بین زندگی زمینی و آسمانِ معنویت انقطاع حاصل شده و اساساً نگاه غربی به انسان ، نگاه بحران‌زا است. موفق باشید
488
متن پرسش
سلام علیکم در جلسه هشتم از بحث معاد راه تربیت و کنترل خیال را اینگونه بیان فرمودید ۱.انصراف از حب دنیا ٢.توجه به حکم خدا اما هنوز سوال باقی است که راههای عملی انصراف از حب دنیا چیست ؟آیا ذکر یا ورد مخصوصی است؟
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی تمام دستورات دین یا عامل ایجاد محبت به حق و اولیاء حق است و یا عامل دوری از دنیا. پس با رعایت صادقانه دستورات دین، خود به خود حبّ دنیا از قلب می‌رود و ذکر «لا اله الاّ الله» کارساز است. موفق باشید
487
متن پرسش
سلام علیکم بعد از مطالعه کتاب «صلوات کامل قدسی شدن روح»این سوال مطرح می شود که آیا اگر صلوات به صورت «ورد»هم باشد تاثیر خود را دارد؟
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی در هر صورت قلب باید در صحنه باشد حال یا با صورت اجمال، یا به صورت تفصیل. موفق باشید
486
متن پرسش
سلام علیکم ۱.با توجه به حقیقت حضرت عزراییل «نزع وجذب»است که آیا می توان معتقد شد که هرگونه جذبی (مثلاًجذب مواد مغذی غذا توسط معده یا جذب مواد معدنی خاک توسط ریشه درخت )توسط آن حضرت صورت می گیرد . واگر جواب مثبت است آیااین امر در فلسفه صدرای استدلالی شده است .اگر جواب مثبت است درصورت امکان استدلال راتوضیح فرمایید
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی وقتی متوجه جنبه‌ی نوری حضرت عزرائیل«علیه‌السلام» باشیم و بدانیم موجود مجرد در همه‌جا به تمامهِ حاضر است، و حضرت عزرائیل«علیه‌السلام» یک حقیقت نوریِ مجرد با صفت نزع و جذب است، پس هرجا به هرشکلی که زمینه‌ی نزع و جذب باشد توسط نور آن حضرت انجام می‌گیرد، همان‌طور که قوه‌ی شنوایی شما عامل سمع است و چون گوش زمینه‌ی ظهور آن قوه است، قوه‌ی شنوایی در گوش عمل می‌کند. موفق باشید
485
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز در مورد تبری بدآمدن ما از خود دشمن باشد یا از صفت دشمن ؟ در مورد اهل بیت علیهم السلام چگونه است منظورم این است که آنان نسبت به دشمنانشان چگونه اند ؟
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی همان طور که خودتان متوجه‌ هستید ما با بدیِ بدان بد هستیم نه با خود آن‌ها و سعی می‌کنیم دلسوز آن‌ها باشیم که چرا خود را آلوده کرده‌اند. فکر می‌کنم پیامبر و اهل‌البیت«علیهم‌السلام» هم همین‌طور بوده‌اند لذا خداوند به رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: « لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنینَ». گویى مى‏خواهى جان خود را از شدّت اندوه از دست دهى بخاطر اینکه آنها ایمان نمى‏آورند! موفق باشید
484
متن پرسش
با سلام حضور محترم استاد طاهرزاده چند سؤال پیرامون بحث‌های مطالعاتی از حضورتان دارم: بنده دو سال اخیر به مطالعه در مباحث پایه‌ای سیر مطالعاتی پیشنهادی حضرت‌عالی پرداخته‌ام و مبتنی بر آن مباحث ده نکته، برهان صدیقین، حرکت جوهری، معاد، مدرنیته و توهم، شیعه تمدن زایی، جلد 8 و 9 اسفار را مطالعه کردم.  حقیر با نظر راهگشای شما آغاز به مطالعه کتاب شریف المیزان نمودم و اخیراً جلد یک را با مطالعه وسپس تلخیص به پایان رساندم و بسیار استفاده کردم. در حال حاضر مطالعه جلد دو را آغاز کرده‌ام اما احساس می‌کنم اکنون به اندازه‌ای که در جلد اول دریافت داشتم به افق علامه منتقل نمی‌شوم. نمی‌دانم اشکال از کجا ناشی می‌شود، چگونه فهم خود را محک زده تا که سطحی از مباحث عبور نکنم و اساساً راه حل چیست؟ آیا باید واو به واو متن را بفهمم و سپس عبور کنم یا به گونه‌ای دیگر باید عمل کرد؟  مطلب دیگر اینکه چندی است که بنده به این دریافت از خود رسیده‌ام که در حوزه فکری نسبت به آنچه که باید باشم، به شدت دچار فقر ماده حصولی هستم و چه بسا نیاز خود را به بحث‌های حصولی بیش از مباحث حضوری می‌دانم. سؤالی که برای بنده وجود دارد این است که آیا واقعاً بنده درک غلطی از موضوع پیدا کرده‌ام یعنی نباید چندان به علوم حصولی مانند، حکمت و فلسفه اسلامی و غرب، و نیز تفسیر چندان توجه کنم و خود را متوجه مباحث حضوری نمایم، یا آنکه باید عمده وقت خود را به آموختن و مطالعه بیشتر اختصاص دهم؟  سؤال دیگر آنکه در حوزه فلسفه و حکمت بنده در حال حاضر بدایه الحکمه علامه طباطبایی «رضوان الله تعالی علیه» را با شرح استاد فیاضی گوش می کنم، اما دقیقاً نمی دانم بعد از آن چه سیری را باید در پیش بگیرم. وقتی که انسان نداند راه چقدر طولانی است عزمش نیز ضعیف خواهد شد لذا خواهشمندم قدری از ادامه راه در حوزه فلسفه اسلامی (آنچه که باید خوانده شود) را به بنده بنمایید تا بیشتر و با تلاش مضاعف کار خود را ادامه دهم. همچنین در حوزه غرب شناسی در یک سال اخیر عمده آثار دکتر داوری، مرحوم فردید،‌ برخی آثار حسین نصر و نیز تقریباً آثار شهید آوینی را مطالعه کرده‌ام اما اکنون در حوزه غرب شناسی مشتاقم به یک افق فکری بالاتر منتقل شوم لطفا در این زمینه نیز با معرفی آثار مفید و دستورالعمل های لازم بنده را یاری فرمایید.  تصور بنده این است که آنچه تحت عنوان حکمت شرق مطرح است که مباحث لائوتسه، کنفوسیوس یا بودا را شامل می شود حرف های بسیاری برای گفتن دارند. در خود احساس نیاز می کنم که با اندیشه آنها نیز انس بگیرم اما نمی دانم از کجا باید آغاز کنم. در این مورد با حاج آقا مرتضی توکلی نیز مشورت کردم ایشان می فرمودند قدری زود است، ‌احساس می‌کنم نمی توانم آن را به تأخیر بیندازم اما اگر شما نیز بفرمایید باید به تأخیر بیندازم آنگاه قلبم آرام می‌گیرد. لطفاً در این زمینه نیز بنده را راهنمایی فرمایید.  پس از مشورت با برخی دوستان حوزوی و نیز اساتید مدرسه، اکثراً اصرار داشتند که از هم اکنون انس خود را با زبان عربی با خواندن هر چه بیشتر متون عربی افزایش دهیم و این کار را در یک برنامه مستمر و در طول چند سال انجام شود. اما بنده شناخت صحیحی از آثار ارزشمندی که به زبان عربی نوشته شده است اشراف ندارم . خواهشمندم در صورت امکان در موضوعات مختلفی که خود صلاح می دانید منابعی با این خصوصیت به بنده معرفی فرمایید تا با مطالعه آنها هم از متن دریافت علمی داشته باشم و هم انس بیشتری با زبان عربی یافته و نیاز درسی خود در این زمینه نیز برطرف شود. با تشکر طلبه مدرسه میرزا حسین
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی 1- نوع تأمل در المیزان و یادداشت‌برداری مختصر در ذیل هر آیه خود به خود روح را به آن‌جایی که باید ببرد می‌برد، نگران نباشید. 2- به نظرم در شرایط حاضر مطلب همان است که خدا به شما لطف کرده که علاقه‌مند به دریافت علوم حصولی شده‌اید تا إن‌شاءالله همین‌ها از یک طرف بذر مشاهده شود و از طرف دیگر بتوانید دست بقیه را بگیرید. 3- با توجه به تأکیدی که روی فقه و اصول برای طلبه دارم، بعد از بدایة و نهایة إن‌شاءالله اسفار را کامل از اول تا آخر باید مطالعه کنید و پس از آن در غرب‌شناسی ، هیدگر و رنه‌گنون دستگاه‌های خوبی دارند. 4- حقیقتش آن است که بنده خودم در حکمت شرق به‌جز چند کتاب محدود و یک نگاه به اوپانیشادها کار نکرده‌ام تا بتوانم نظر دهم. موفق باشید
483
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد.اگر مرد تازه ازدواج کرده به بهانه ی اینکه امتحانات دانشگاه دارد یا اینکه می خواهد فعالیتی را در خانه انجام دهد یا اینکه مثلا شبهای قدر است و می خواهد از این شبها در خانه استفاده کند و حضور زن و فرزند کوچکش را مانع انجام کارهای خود بداند و آنها را به خانه ی پدری زن بفرستد ( ولو با رضایت خانمش) آیا کار درستی است و یا اینکه زندگی مشترک باید در این قبیل کارها و مشکلات نیز خود را نشان دهد و فقط مربوط به مواقع عادی نباشد؟ با تشکر
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی إن‌شاءالله روح انسان باید طوری وسعت بگیرد که حضور همسر و فرزند در خانه مانع اُنس با خدا نباشد و شاید آن ها زمینه‌ی ریزش بیشتر فیض الهی هم بشوند. موفق باشید
482
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد.اگر در هنگام تشرف به حرم امام رضا برای خواندن نماز به صحنی برویم که مکبر نماز جماعت آن صدای دلنشینی دارد و از آن صدا برای استفاده ی بیشتر از نماز استفاده کنیم آیا این کار اشکال دارد و یا اینکه به مرتبه ی ایمان فرد بستگی دارد؟ از خداوند رحیم ترقی هرچه بیشتر شما را در مسیر کمال خواستارم.
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی از آن‌جایی که رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ جَمِیلٌ یُحِبُّ الْجَمَال‏» پس نفس زیبایی خوب است مگر آن‌که به جای متذکر خداشدن ما را به خودش مشغول کند، حال اگر مکبّر با صوت حَسَن الفاظ دینی را اداء کند، بهتر ما را به خدای جمیل منتقل می‌کند. موفق باشید
481
متن پرسش
با سلام خدمت استاد ارجمند اینجانب فوق لیسانس الهیات هستم. پروژه ای تحقیقاتی بر عهده بنده گذاشته شده است با عنوان «جایگاه هنر در فرهنگ اسلامی». می خواستم در ابتدای امر از نظرات حضرتعالی در این زمینه استفاده و راهکارهای پرداختن به این موضوع را از قلم و بیان شما استخراج کنم. منتظر رهنمودهای شما هستم. در پناه حضرت حق مؤید باشید.
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی بنده در این رابطه تخصصی ندارم. فکر می‌کنم کتاب‌های شهید آوینی و مرحوم مددپور بتوانند کمک کنند. موفق باشید
480
متن پرسش
سلام استاد من نماز را دوست دارم و به آن معتقدم چرا که عملی است که فقط برای خدا انجام میدهیم اما چرا باید نماز را به جماعت خواند؟
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی همواره در هر عملی اگر شرایط تحقق آن به صورت کامل فراهم شود نتیجه‌ی آن نیز کامل خواهد بود. در نماز از آن جهت که با خداوند گفتگو می‌کنید و خداوند در عین آن‌که واحد است، جامع همه‌ی کمالات است، پس در بین جماعت مسلمین شرایط اُنس با خدا به عنوان جامع کمالات، راحت‌تر تحقق می‌یابد ، هرچند ما به جهت فردگرایی احساس کنیم در تنهایی راحت‌تر با خداوند مأنوس می‌شویم. از رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» داریم: اگر در نماز جماعتی شرکت کنیم که تعداد افراد آن کم‌تر از ده نفر نباشد ثواب آن را ملائکه هم نمی‌توانند بشمارند. موفق باشید
479
متن پرسش
سلام ایاچرا شما شیعه ها می گویید رسول ا... در کارهای روزمره معصوم است ولی نقل مستند وجود دارد که در جنگ بدر چیزی گفت و خلاف ان شد؟2- مشکل شما با ماچیست و چرا در زیارت عاشورا ما و خلفای راشد را لعن می کنید ؟
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی قرآن به صراحت می‌فرماید:« وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ » از خدا و رسول خدا اطاعت کنید؛ آیا می‌شود خداوند ما را به اطاعت کسی دعوت کند که معصوم نیست؟ آیا نباید به موثق بودن آن روایتی که برای رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» اشتباه قائل می‌شود، شک کرد؟ مگر قرآن در مورد رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» نمی‌فرماید: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الهَوی» یعنی هیچ چیزی را از خودش نمی‌گوید و همه‌ی آنچه می‌گوید از وَحی الهی است. در ضمن این‌که می‌فرمایید چه تفاوتی بین شیعیان که معتقد به امام معصوم هستند با هل سنت هست؛ عنایت داشته باشید که شیعیان معتقدند همواره خداوند انسان‌های معصومی را در افق زندگی بشر قرار داده تا با اطمینان کامل بتوانند در زندگی ، صحیح‌ترین عمل را انجام دهند. که بحث مفصل آن را می‌توانید در کتاب‌های احتجاجات دنبال بفرمایید. مثل کتاب «الاحتجاج» از احمدبن‌ علی طبرسی، ترجمه‌ی احمد غفاری. موفق باشید
478
متن پرسش
سلام 1-فرق شما شیعه ها باما که به امام معصوم اعتقاد نداریم در چیست(ما چه ضرری کرده ایم. شما چه سودی؟)2-دلایل شما بر وجود امام ان هم معصوم چیست؟3- چرا می گویید حضرت علی رضی ا... معصوم و امام است؟4-چرا به صحابه ای که رسول ا... (ص) به انها وعده ی بهشت داده و این در قران هم ذکر شده لعن می کنید و انها را کافر می دانید؟ 5-ایا منطقی است که بگوییم صحابه ای انهمه که تا مرگ بر بیعت خود با رسول ا... بوده اند 24 ساعته انهم از ترس با صدیق رضی ا... بیعت کرده اند؟ خواهشمند است قرانی و عقلی پاسخ دهید. با تشکر
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی 1- در مورد دلایل عصمت امامان نظرتان را به جریان مناظره‌ی مسیحیان و آیه‌ی 33 سوره‌ی احزاب یعنی آیه تطهیر جلب می‌کنم: در مناظره مسیحیان نجران با پیامبر، از پیامبر(صلواةالله‌علیه‌وآله) سؤال کردند: اگر عیسی پسرخدا نیست ، در حالی که تو پسر عبدالله و موسی پسرعمران است ، پس عیسی پسر کیست ؟ در جواب آنها آیه آمد: « اِنَّ مَثَلَ عیسی عِنْدَاللهِ کَمَثَلِ ادَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُون » (همانا مَثَل عیسی در نزد خدا، همانند آدم است که او را از خاک خلق کرد و سپس به او گفت بشو و شد) یعنی این طرز ولادت که حضرت عیسی(علیه‌السلام) پدر ندارد، عیسی(علیه‌السلام) را از بشر بودن خارج نمی‌کند، مثل حضرت آدم(علیه‌السلام) که باز مخلوق خداست و نه پسرخدا ، و با کلمه « کُن» و بدون تدریج ایجاد شده. و در دنباله آیه مباهله آمد که :« فَمَنْ حاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جائَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ اَبْنائَنا وَ اَبْنائَکُمْ وَ نِسائَنا وَ نِسائَکُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللهِ عَلَی الْکاذِبینَ » (آل‌عمران/59) یعنی پس از روشن شدن مطلب در مورد حضرت عیسی هرکس باز با تومحاجّه و ستیز کند و اذعان به حقانیت دین تو ندارد، بگو ما فرزندان خود را می‌آوریم شما هم فرزندان خود را بیاورید، و مازنان خود را می‌آوریم ، شما هم زنان خود را بیاورید ، و ما نَفْس‌های خود را می‌آوریم و شما هم نَفْس‌های خود را بیاورید ، سپس به همدیگر ابتهال ونفرین می‌کنیم تا خدا لعنتش را بردروغگویان روا دارد. پیامبر(صلواةالله‌علیه‌وآله) در ازاء فرزندان، امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) را آوردند و در ازاء زنان، تنها حضرت فاطمه(سلام‌الله‌علیها) را آوردند و در ازاء « نَفْس‌ها» فقط حضرت علی راآوردند. سؤال: با توجه به اینکه در آیه « زنان » آورده یعنی به صیغه جمع آورده، آیا اگر بیش از یک زن شایسته بود که بیاورند و نیاوردند، تمرد دستور خدا نشده ؟ جواب: با توجه به اینکه پیامبر معصوم است پس محال است کس دیگری شایسته حضور در آن مقام بوده باشد و حضرت نیاورده باشند. در مقامی که باید کسانی باشند که جانشان مسیر جعل لعنت خدا بر دروغگویان باشد، یعنی مقامی که فقط بنده‌های مخلَص می‌توانند در آن مقام حاضر شوند. کسانی که باید خودشان مظهر غضب الهی یا اسم جلال الهی باشند. سؤال دیگر: در آیه نفرموده بود « دامادتان و یا برادرتان » را بیاورید، بلکه علاوه برپسران گفته بود: « جان‌ها و نَفْس‌هایتان » را بیاورید ؟ حال بگو، مگر نه اینکه پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله)، علی(علیه‌السلام) را آوردند، آیا این بدین معنی نیست که علی(علیه‌السلام) حکم جان پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) را دارد؟ آیا مگر نه اینکه جان پیامبردارای عصمت کل است؟ پس مقام علی(علیه‌السلام) که به جایِ جان پیامبر است، دارای همان مقام عصمت است. سؤالی دیگر: آیه فرمود: « جان‌هایتان » را بیاورید یا « جانتان » را ؟ مگر جمع نیاورد؟ آیا اگر بیش از یک نفر در حکم جان رسول‌الله بود و رسول‌الله نیاورده بودند، تمرد نبود؟ جواب: چون رسول‌الله(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) که معصوم است تمرد نمی‌کند، پس بیش از یک نفر در حکم جان رسول الله در آن زمان نبوده و گرنه می‌آورد، زیرا آیه طوری است که اجازه بیش از یک نفر را می‌داد، پس فقط علی(علیه‌السلام) در حکم جان رسول‌الله(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) بوده و حتماً غیرعلی(علیه‌السلام) هیچکس در این حد نبوده. لذا است که باید در این مسئله به خوبی تأمل کرد که مقام علی(علیه‌السلام) از سایر صحابه کاملاً جدا است. وقتی مسیحیان نجران دیدند پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) همة مایَمْلَکِ خود را برای مباهله آورده، متوجه شدند در گفتارش صادق و مطمئن است و لذا به مباهله حاضر نشدند و راضی به « جزیه » گشتند. پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) در مورد علی(علیه‌السلام) می‌فرمایند: « برای هر پیامبری، صاحب سرّی است، و صاحب سرّ من علی‌بن‌ابیطالب است». و نیز داریم که فرموند: « علیّ نفسی » علی همان جان و نفس من است. ( بیهقی از ابوحیّان تَیْمی نقل می‌کند که من در مجلس محمدبن‌عایشه در بصره بودم که مردی از میان جمعیت برخاست و به او گفت: افضل اصحاب رسول‌خدا چه کسی بوده؟ گفت: ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، زبیر، سعد، عبدالرحمان عوف،...... آن مرد گفت: پس علی‌بن‌ابی‌طالب کجاست؟ محمدبن‌عایشه گفت: ای مرد؛ تو از اصحاب رسول‌خدا سؤال می‌کنی یا از خود او؟ آن مرد گفت: من از اصحاب او پرسش می‌کنم. محمدبن‌عایشه گفت: خداوند می‌فرماید: فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ اَبْنائَنا وَ اَبْنائَکُمْ وَ نِسائَنا وَ نِسائَکُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللهِ عَلَی الْکاذِبینَ » پس طبق این آیه؛ « فَکَیْفَ یَکُونُ اَصْحابُهُ مَثَلَ نَفْسه » چطور می‌شود اصحاب او مثل خود او باشد، در حالی که علی(علیه‌السلام) مثل خود اوست( نقل از جلد 11 ص 30 امام‌شناسی) آیـــــة تطهیـــــر « یا نِساءَ النَّبی …. وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلییَّه ….. وَ اَطِعْنَ اللهَ وَ رَسُولَهُ، اِنَّما یُریدُاللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا، وَاذْکُرْنَ ما یُتْلی… »( احزاب/ 33 ) « ای اهل البیت : فقط و فقط خداوند خواسته تا شما را از هرگونه پلیدی بزداید و اعتقاد باطل و اثرعمل زشت را از شما پاک کند و شما را به موهبت عصمت اختصاص دهد». با دقت در آیه تطهیر نکات زیر مورد توجه قرار می‌گیرد. 1- « رِجْس » از نظر لغت چون با « ال » آمده ، یعنی هرگونه پلیدی جسمی و روحی . 2- بیش از 70 حدیث که بیشتر از اهل سنت است اقرار دارد که « اهل البیت » شامل ، رسول خدا(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) و حضرت‌علی(علیه‌السلام) و فاطمه‌زهرا(سلام‌الله‌علیها) و امام‌حسن و امام‌حسین(علیهماالسلام) می‌باشد. 3- اُمّه‌سلمه می‌گوید: بعد از آمدن آیه تطهیر، رسول خدا(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) عبای خود را برسر حضرت علی وهمسراو وحسنین(علیهماالسلام) انداختند و بعد گفتند: بارالها ! اینها آل محمداند. من گوشه عبا را بالا زدم که وارد شوم، حضرت آن را از دست من کشیدند و گفتند: توبرخیرهستی، (یعنی تو زن خوبی هستی ولی جایت اینجا نیست). سؤال: چرا آیه شامل زنان پیامبر نمی‌باشد ؟ جواب: اولاً: هیچکس تا حال قائل به عصمت زنان پیامبر نشده ، در حالی که آیه خبراز عصمت « اهل البیت » می‌دهد و در آیه مباهله هم ثابت شد زنان پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) معصوم نیستند و در کنار اهل‌البیت پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) یک نفر از آنها هم وارد مباهله نشد. ( ابن جریر و طبرانی آورده‌اند که رسول خدا(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:« اَنْزَلَتْ هذِهِ الْایةُ فی خَمْسَةٍ : فِیَّ وَ فی عَلِیٍّ وَالحسن وَ الْحسین وَ فاطِمه » یعنی فرمودند: این آیه در مورد پنج کس نازل شده( در زمان نزول) که عبارتند از من و علی و حسن و حسین و فاطمه(سلام‌الله‌علیهم). از طرفی در سوره تحریم خداوند دو تا از زنان پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) را به باد انتقاد می‌گیرد و مفسرین عامه آن را عایشه و حفصه معرفی می‌کنند. حال چطور می‌توان چنین تطهیری را به زنان پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) نسبت داد. در ضمن اصل روایت کِساء به نقل از احمد حنبل همان پنج تن را به عنوان اهل‌البیت معرفی کرده است.) ثانیاً: همه روایات ازسنی و شیعه پنج تن مذکور را به عنوان اهل البیت معرفی کرده‌اند. ثالثاً: اگر آیه مربوط به زنان پیامبر بود ضمیر « عَنْکُن » که قبل از آیه به صورت جمع مؤنث بود باید استفاده می‌شد و نه اینکه بفرماید « عنکم » یعنی ضمیر را عوض کند . 4- بنا به روایات و همچنین با توجه به سیاق آیه ، جای اصلی آیه اینجا نبوده و به دستور پیامبر بعد از نزول به این صورت تنظیم شده، و این روش در کلیه آیات مربوط به اهل‌البیت هست که در بحث مستقلی به آن می‌پردازیم. 5- چون این خواستن در آیه را منحصر به اهل البیت کرده و گفته « اِنَّما » ، اولاً : این تطهیر ، آن تطهیر عمومی که خداوند برای همه مسلمین اراده کرده است نیست ، و اگر بود دیگر مقام خاصی برای اهل البیت محسوب نمی‌شد . و در ثانی چون خداوند تشریعاً طهارت و تزکیه را برای همه خواسته ، پس این طهارت تشریعی نبوده بلکه تکوینی بوده ، یعنی طهارت و عصمتی است موهبتی که در اثرآن ، نیروی فوق العاده باطنی عصمت در آنها ایجاد شده است، تا آنها نمونه کامل صحیح زندگی کردن برای بشریت باشند. ( پس معلوم است قرآن یک واقعیت متعالی است که باید از طریق قلب با آن تماس گرفت، آن وقت چه کسی می‌تواند با آن تماس بگیرد؟ «المطهرون»، «ال» نشانه عهد ذهنی است، یعنی آن مطهرونی که ذکر آن رفته و شما آن‌ها را می‌شناسید. از طرفی در سوره‌ی احزاب بحث مطهرون شده و آن را به اهل بیت پیامبر نسبت داده است و می‌فرماید: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» ما اراده کرده‌ایم که فقط شما اهل‌بیت را از هرگونه آلودگی پاک کنیم و آن هم پاک ‌کردنی خاص. یعنی نه از این نوع پاک کردن‌های تشریعی که دین با دستوراتی که به ما داده اراده کرده است تا همه مردم پاک شوند، چون می‌فرماید: فقط شما اهل بیت را اراده کرده‌ایم از هرگونه آلودگی پاک کنیم، پس معلوم می‌شود این نوع پاک کردن غیر از پاک کردن تشریعی است که برای همه اراده کرده است. لذا نتیجه می‌شود که پاک‌کردن اهل البیت، پاک‌کردن تکوینی است که بحث آن به مرور پیش خواهد آمد. عمده آموختن راه طهارت است از صاحبان اصلی طهارت، تا بتوانیم با نور قرآن مرتبط شویم و به نشاط فوق‌العاده‌ای که در این ارتباط هست نائل گردیم. واقعاً خیلی عجیب است که ما با داشتن قرآن و داشتن ائمه اطهار به عنوان راه ارتباط با روح قرآن، یک نوع زندگی سرد و مرده‌ای را دنبال کنیم و اسم آن را هم دینداری بگذاریم بعد هم می‌گوئیم چرا در زندگیِ‌دینی خود دارای آن نشاط لازم نیستیم. طهارت اهل‌البیت، منشأ طهارت سایر انسان‌ها وقتی که حضرت حق می‌فرماید: یک نمونه‌هایی در عالم هستندکه عین طهارت‌اند، معلوم است می‌خواهد راه را نشان بدهد. مثل این است که بگوید: ای تشنه‌ها چیزی خلق کرده‌ام که عین تری است و فقط از طریق آن سیراب می‌شوید. وقتی می‌فرماید: خداوند اراده کرد که فقط شما اهل بیت را از هر گونه آلودگی‌پاک کند. و پاک‌کردن از هر آلودگی را منحصر به آن‌ها می‌کند. از آن طرف دین را آورده است تا همة انسان‌ها از آلودگی‌‌ها پاک شوند، پس معلوم است طهارت اهل بیت یک نوع طهارت دیگر است که راه به طهارت رسیدن بقیه را نشان می‌دهند. زیرا همین‌طور که عرض شد این طهارت؛ طهارت تکوینی است، همان‌طور که تری آب تکوینی است و همة رطوبت‌ها از آب گرفته می‌شود. این طهارت را منحصر به این خانواده کرد، از جهت دیگر طهارت و پاک‌شدن از گناه را برای همه اراده کرده است، و حال آن که طبق آیه تطهیر، با آوردن «إنّما» طهارت اهل بیت را منحصر به خودشان کرده است، پس باید طهارت آن‌ها غیر از آن طهارت تشریعی باشد که برای همه اراده کرده است و غیر تشریعی، یعنی تکوینی. حال اگر رسیدیم به این که طهارت اهل بیت رسول خدا تکوینی است. این تازه اول بحث است، مثلاً وقتی می‌گوییم: آب تکویناً‌تر است یعنی فقط تری است و وجودش عین تری است. اگر رسیدیم به این که اهل بیت تکویناً در مقام طهارت‌اند، یعنی عین الطهاره هستند، چه‌طوری شما برای به دست آوردن هر تری باید به عین تری که آب است رجوع کنید،‌و چه طور هر شیرینی به عین شیرینی که شکر است، ختم می‌شود، امام معصوم هم عین درستی و طهارت است، باید برای ارزیابی هر عملی امام معصوم در میان باشد تا اندازه درستیِ آن عمل را با عمل امام معصوم همان‌طور که شما در امور نظری در فطرت خود بدیهیات دارید و درستی یک فکر را بر اساس مبناهای بدیهی خود ارزیابی می‌کنید و آن بدیهیات برای درست فکرکردن شما مبنا است، اهل بیت هم مبنای درست عمل‌کردن انسان‌ها هستند. مثلاً اگر به شما بگوئیم یک شهر هست که یکی از خیابان‌های آن از کل آن شهر بزرگ‌تر است، نمی‌پذیرید، چون بر مبنای قاعدة بدیهی که می‌گوید؛ «جزء یک چیز نمی‌تواند از کل آن چیز بزرگ‌تر باشد» چون آن خیابانِ بزرگ هم جزء آن شهر است پس نمی‌شود که آن خیابان از آن شهر بزرگ‌تر باشد و لذا بدون آن که نیاز باشد بروید، تجربه کنید و بعد ردّ کنید طبق یک قاعده بدیهی که می‌شناسید آن حرف را ردّ می‌کنید. زیرا خداوند آن قاعده بدیهی را به صورت تکوینی برای راهنمایی شما در جانتان قرار داده است، و به کمک آن به راحتی می‌توانید فکر خود را در شناخت حق و باطل سر و سامان بدهید. عملاً قواعد بدیهی، امامِ عقل نظریِ ما هستند و جان ما با آن قواعد یگانه است و غیر حکم آن‌ها را غلط می‌داند و نمی‌پذیرد، پس در واقع عقل نظری شما امام معصوم دارد که همان بدیهیات شما است. می‌گوئیم اجتماع نقیضین محال است، یعنی نمی‌شود این شیء همین حالا در این مکان باشد و همین حالا در این مکان نباشد، چون هست و نیست نقیض‌هم‌اند و عقل و جان انسان جمع نقیضین را نمی‌پذیرد. قاعده «امتناع اجتماع نقیضین» را جان ما پذیرفته و کاملاً هم حق می‌داند و لذا بقیه اندیشه‌هایش را بر اساس آن قاعده تنظیم می‌کند، به اصطلاح، آن قاعده برای انسان عین درستی است و چیزی نیست که با تجربه به‌دست آمده باشد، درستی آن فوق تجربه است. حال همین‌طور که شما در عقل نظری امام دارید تا اندیشه‌تان به خطا نیفتد و دائماً اندیشه خود را با آن هماهنگ می‌کنید و از طریق امامِ عقل نظری مغالطه‌ها را می‌شناسید و فریب آن‌ها را نمی‌خورید، یعنی آن چیزهایی که با امام فکری‌تان تطبیق ندارد را می‌شناسید و رها می‌کنید، عیناً خداوند برای ما در امور عقل عملی، امام بیرونی می‌گذارد، که طبق ادله قرآنی، آن امام در رفتار و اعمال عین طهارت است و شما می‌توانید اعمال خود را بر اساس اعمال و گفتار او تنظیم کنید و راه طهارت را از طریق عین طهارت بیابید و در فهم قرآن هم از فهم آن‌ها کمک بگیرید. فرمود: ای آدم‌ها! این قرآن که یک مقام عالیه‌ی وجودی است و مقامش، مقام تماس است، نه اطلاع، طوری است که فقط اهل طهارت، حقیقت آن را می‌یابند و آن‌ها اهل بیت پیامبر هستند. راه ارتباط با وجود حقایق چنان‌چه ملاحظه می‌فرمایید خداوند ما را در تئوری‌های فهم قرآن متوقف ننمود، بلکه مصداق‌های کامل درک قرآن را به صحنه آورد و به ما معرفی کرد، اگر کسانی هستند که طبق آیة تطهیر عین طهارت‌اند و اگر حقیقت قرآن، که یک حقیقت غیبیِ وجودی است را فقط مطهرون می‌فهمند، حال سؤال برایتان پیش می‌آید؛ آن راهی که ما را گرفتار مفاهیم نکند و در نتیجه گرفتار پوچی در سلوک خود نگردیم کدام راه است؟ خود قرآن انگشت‌اشاره را متوجه «مطهرون» کرده است، شخصیت‌هایی که خودشان از طریق طهارتِ قلب با وجود حقایق مرتبط‌اند، آن‌ها راهی هستند تا بقیه را نیز وارد چنین وادی بنمایند. عنایت داشته باشید که بسیار فرق می‌کند که از کلمات امامان در حدّ مفاهیم استفاده کنیم تا این که آن‌ها را امام خود قرار دهیم و با طهارت قلبی به قلب امام نزدیک شویم و قلباً با امام زندگی کنیم، و این از طریق رعایت حلال و حرام شریعت الهی و الگو و نمونه و راهنما گرفتن شخص امام، عملی است. البته معلوم است که باید به عنوان مقدمه، تعالیمی را پشت سرگذاشت تا آداب و ادبِ تماس با حقیقت را به دست آوریم. عمده آن است که بدانیم ماوراء زندگی با مفاهیم، زندگی دیگری هست. گفت یک وقت است شما اصلاً ماوراء مفاهیم و فکر، زندگی دیگری را نمی‌شناسید، در این صورت معلوم است که به نشاط لازم و ثمره‌های ملموس آن نمی‌رسید، اما اگر آمدید و ماوراء فکر و اندیشه، یک نوع زندگی را شناختید که مقام تماس با حقیقت باشد، حالا برای آماده شدن جهت تماس با حقیقت، راه‌هایی را باید طی کرد و مقدماتی باید گذرانده شود.با نظر به اهل البیت آن راه به بریت معرفی شد. سیری که از برهان آغاز و به عرفان رهسپار و به روایت و قرآن منتهی شود، سیر شیرینی است، سیری است که موجب جامعیت در علم و معرفت و ایمان و عمل صالح خواهد شد. (برای پیگری این بحث به کتاب آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود) 6- در آیه 79 سوره واقعه فرمود: « اِنَّهُ لَقُرْانٌ کَریم ، فی کِتابٍ مَکْنُونٍ ، لا یَمَسُّهُ اِلّا الْمُطَهَّرُون‌» یعنی فقط مطهرون مقامشان، مقام تماس با قرآنی است که در کتاب مکنون است که همان مقام غیبی قرآن است. در آیه تطهیر فرمود: شما اهل البیت فقط به تمام معنی مطهرید ، پس در واقع فقط اهل البیت مترجمان واقعی قرآن‌اند و بقیه باید قرآن را از آنها یاد بگیرند. از طرفی فرمود: آن قرآن کریم که در کتاب مکنون است را غیر مطهرون نمی‌توانند « مَسّ » کنند، و متوجه هستید که نفرمود: غیر مطهرون نمی‌توانند بدانند، بلکه فرمود: غیر مطهرون نمی‌توانند با آن حقیقت غیبی قرآن تماس بگیرند. و این نشان می‌دهد که حقیقت قرآن یک امر وجودی و واقعی است و نه اعتباری، و شرط تماس با آن حقیقت مطلق هم طهارت مطلق است و بقیه به اندازه‌ای که از نظر طهارت به اهل‌البیت نزدیک باشند از قرآن بهره دارند. و حتماً هم متوجه هستید که فرهنگ اهل‌البیت، فرهنگ طهارت است و از طریق طهارت می‌توان با قرآن ارتباط داشت. یعنی علمشان را با حفظ طهارت تکوینی خود پایدار نگه می‌دارند. 7- وقتی خداوند به حضرت ابراهیم فرمود: « اِنّی جاعِلک للنّاس اماما ». حضرت فرموند: از فرزندان من چطور؟ یعنی آیا کسی به این مقام « امامت » می‌رسد؟ و خدا فرمود: به فرزندان ظالمت نمی‌رســد «لا یَنالُ عهدِی الظّالمین». حال با توجه به آیة تطهیر؛ اهل البیت هیچگونه نقص و ظلمی ندارند. از طرفی همگی فرزندان اسماعیل که او فرزند حضرت ابراهیم است، می‌باشند. پس همة اهل‌البیت دارای مقام امامتی هستند که خداوند در آخر عمر به حضرت ابراهیم  داد و فرمود: «این امامت عهد من است.» 2- این‌که می‌فرمایند در قرآن خداوند به صحابه وعده‌ی بهشت داده، چیزی در قرآن در این مورد نیست. آری روایتی از رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» در بین اهل سنت هست که خداوند به ده نفر از صحابه وعده‌ی بهشت داده که علماء شیعه با دلایلی که از کتب اهل سنت نقل می‌کنند معتقدند این حدیث ساختگی است. 3- علماء شیعه معتقد به لعن خلفا نیستند و حتی لعن‌هایی که در زیارت عاشورا هست که می‌گوید: «اللهمّ العن اولاً ثمّ الثانی و الثالث و الرابع و یزید خامساً» منظور از اولی را «قابیل» می‌دانند که اولین برادرکشی را راه انداخت و دومی را قاتل «یحیی» می‌دانند و سومی را قاتل «ناقه‌ی صالح» و چهارمی را قاتل «علیعلیه‌السلام» یعنی ابن‌ملجم می‌دانند. که می‌توانید در این امر به کتاب مجالس المؤمنین از قاضی نورالله شوشتری، ، ص 291. رجوع فرمایید.
477
متن پرسش
ضمن سلام و احترام خدمت استاد گرامی. با توجه به این که هم اکنون فساد در دستگاه های دولتی و غیر دولتی ما به شدت زیاد شده است از جمله فساد مالی یا فساد های دیگر . فرضا در روزگاری که فساد مالی بویژه در مجلس بالا گرفته ، فساد هایی که در مجلس ششم که به رهبری نامه نوشت" جام زهر را بنوش و برو " چنین فساد های مالی وجود نداشت ، فرضا وقتی که یک جوان 19 ساله میتواند نیمی از مجلس را رشوه بدهد و یا میتواند سه قوه ی ما را بخرد و .... موارد زیادی که جناب عالی بیشتر از بنده مطلع هستید و نهایتا هم برخی آقا زاده ها میگویند آن پول صدقه بوده است نه رشوه ! منظور این که نهایتا هم همه چیز به اسم دین تمام میشود . ...و بخو ر بخور آقا زاده ها تمام شدنی نیست ... میخواهم بدانم که ما تا کجا باید پای این نظام بایستیم ؟ حد اقل زمان شاه اگر این کار ها صورت میگرفت به اسم دین نبود ولی العان ... شاید بهتر باشد ابتدا بپرسم که آیا شما اصلا حد و مرزی برای این مفاسد و جنایات قائل هستید یا نه ؟ اگر حد و مرز قائلید ، خط قرمز اشتباهات و مفاسد را تا کجا میدانید ؟ یعنی تا کجا ما باید پای این نظام به دلیل اسلامی بودن آن بایستیم و در حفظ آن کوشا باشیم ؟ از کجا معلوم که آقازاده ها بیشتر از آمریکا کشور ما را غارت نکنند ؟ باتشکر از این که سوالم را جواب میدهید. التماس دعا.
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی عنایت داشته باشید که همان‌طور ک تنها راه برای اصلاح انسان‌ها شریعت اسلام است، تنها راه برای اصلاح امور جامعه، نظامی است که با ولایت فقیهی متقی و شجاع پا برجا باشد. درست است که فساد هست، ولی در عینی که آن فسادها را نباید به حساب نظام اسلامی گذاشت، باید در تقویت نظام اسلامی تلاش کنیم تا با قوت‌گرفتن نظام، فاسدان طرد شوند. یک روز شخصی را که برای دزدی لباس طلبگی پوشیده بود تا بهتر دزدی کند را گرفتند، به حضرت آیت‌الله بروجردی عرض کردند؛ طلبه دزدی کرده. فرمودند: دزد آمده در لباس طلبه تا بهتر دزدی کند پس نباید از طلبگی دست برداشت، باید فضای طلبگی را طوری اصلاح کرد که دزدان نتوانند بیایند در لباس طلبگی دزدی کنند. موفق باشید
نمایش چاپی