بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
16358
متن پرسش
با سلام: ببخشید به تازگی با یکی که اطلاعاتی در عرفان و فلسفه دارد آشنا شدم که خیلی طرفدار علامه طهرانی است و میگه علامه طهرانی از بزرگترین عرفاست و اسفار اربعه عرفانی را طی کرده است. آیا به نظر شما ایشون درست می گوید؟ بعد هم میگه علامه ذوالفنون حسن زاده املی روحی فداه، از شاگردان عرفانی ایشون بوده؟ آیا شما از این ماجرا اطلاع دارید که صحیح است یا نه؟ آخه هر چه در اینترنت گشتم همچین چیزی پیدا نکردم. (لطفا اگر امکان دارد هرچه زود تر پاسخم را بدهید) با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً عرض شد که متأسفانه در این امر یک‌نوع فرقه‌گرایی احساس می‌شود و مسلّم آیت اللّه حسن‌زاده شاگرد آیت اللّه حسینی طهرانی نبوده‌اند، بلکه مثل بقیه‌ی علماء برای ایشان احترام قائل بودند. در جزوه‌ی «روحیه‌ی تمدّن‌سازی و عرفان اسلامی» عرض شده هنر عرفا در هر عصر نظر به حضرت حق است به نحوه‌ حضوری، یعنی به آن نحوی که طبق قاعده‌ی «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في‏ شَأْنٍ» خداوند در مظاهر تجلی می‌کند و اصلی‌ترین تجلی خداوند که مادرِ همه‌ی تجلیات است تجلی بر قلب امام عصر«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» است و به تبع آن تجلی بر زعیمی که با تمام وجود در ذیل امام عصر قرار دارد و مجلای اراده‌ی او در آن تاریخ است و در این رابطه در کتاب «امام خمینی و سلوک در تقدیر زمانه» عرایضی داشته‌ام مبنی بر این‌که اگر در این تاریخ می‌خواهید حضور عرفانی برایتان خاطره نباشد و حقیقتاً عارفانه در عالم حاضر باشید باید در ذیل شخصیت حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» سلوک کنید. موفق باشید

15611
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد محترم: سفر اول از اسفار اربعه مربوط به قوس نزول است یا صعود؟ آیا این برداشت صحیح است مقام ماه رجب مقام فیض اقدس (ماه ولایت) است و شعبان مقام فیض مقدس (اولین تجلی فیض اقدس) و رمضان مقام تجلی ثانی فیض اقدس و ظهور اعیان می باشد چون روایت می فرماید رمضان ماه امت من است که ناظر به ظهور اعیان است و روایت دیگری رمضان را ماه خدا می داند که می شود همان علم حق که اجمال در عین تفصیل است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- تمام اسفار اربعه مربوط به قوس صعود است و در رابطه با اختیار انسان می‌باشد 2- فیض اقدس از شئون الهی است و تجلی حق است برای خودِ حق. ولی فیض مقدس، مقامِ اولین مخلوق یعنی عقل اول یا مقام محمد و آل محمد«علیهم‌السلام» می‌باشد که به یک معنا، مظهر مقام خلیفة‌اللهی است. بدین جهت فکر می‌کنم تطبیقی که می‌فرمایید مشکل باشد. موفق باشید

15014

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام محضر استاد عزیز برای مطالعه اجمالی منطق به نظر شما آیا کتاب منطق صوری نوشته دکتر خوانساری خوب است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده منطق مظفر را خوب دیدم. ظاهراً منطق آقای دکتر خوانساری ارتباط با موضوع را سخت می‌کنند. با این‌همه بنده در این مورد صاحب‌نظر نیستم. موفق باشید

14735

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسمه تعالی، سلام علیکم: حدود یک دهه ای است که در مدارس تهران به شغل شریف معلمی و در کنار آن مشاور و ... مشغولم. از همان نوجوانی عاشق معلمی بودم و برای نیاز انقلاب اسلامی و کادرسازی برای آینده انقلاب وارد این عرصه شدم. با اینکه در عصر حاضر و با توجه به دسیسه های دشمن، آموزش و پرورش مهمترین وزارت خانه در کشور است (همان طور که غربی ها هم در حال حاضر تمام هم و غم خود را بر روی آموزش و پرورش خود گذاشته اند و فهمیده اند که آینده هر کشوری - چه اسلامی و چه سکولار - وابسته به داشتن مدارس خوب و معلمین ارزنده است) ولی بنده حقیقتا به آخر خط رسیده ام و توان لازم برای این کار طاقت فرسا را در خود نمی بینم. دانش آموزان ما آن چنان غرق و مسحور در بازی، تکنولوژی، فضای مجازی و ... شده اند که تمام انگیزه ام از دست رفته به نحوی که ماندنم در مدرسه را چیزی جز خسران برای خود نمی بینم. در دلم شوق رفتن به قم و حوزه وجود دارد و هر از چند گاهی شوق حضور در این فضای معنوی دلم را تسخیر می کند. البته همت ویژه ای می خواهد که نمی دانم در وجودم هست یا خیر. حال از شما استاد گرانقدر می خواهم که راهنماییم کنید. حقیقتا چه باید کرد؟ با تشکر فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر تا آن‌جا که ممکن است با دانش‌آموزان رفیق شوید و با آن‌ها کنار بیایید و سخت‌گیری نکنید؛ آرام‌آرام می‌توانید تأثیر لازم را بر آن‌ها بگذارید. موفق باشید

12894
متن پرسش
باسمه تعالی با سلام خدمت استاد گرامی: آیا به استناد موارد زیر می توان این قاعده را بیان کرد که: نظام تشریع، سلسله مراتبی (در طول یکدیگر) بوده و قواعد تشریعی مربوط به هر مرتبه از نظام تشریع، حاکم بر مراتب پایین تر است: 1. به استناد آیه شریفه: «أو كظلمات في بحر لجّي يغشاه موجٌ من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض اذا اخرج يده لم يكد يراها ومن لم يجعل الله له نورا فما له من نور» که حاکی از سلسله مراتبی بودن موانع تجلّی غایت در جامعه است. بنابراین، برای رفع هر مرتبه از موانع، مرتبه ای از تشریع باید طراحی شود. 2. به استناد قاعده مقام اجمال و تفصیل، تشریع در هر عصر باید از اجمال به تفصیل آید و طبعا این تفصیل دارای مراتب طولی خواهد بود. 3. به استناد باطن تشریع (تکوین) که دارای وحدت تشکیکی است و این تشکیک به تشریع هم – البته به همان معنایی که عرض شد - تسرّی پیدا می کند. در صورتی که این قاعده صحیح باشد، می توان نتیجه گرفته که اهداف هم (هدف: تجلی مرتبه ای از غایت در جلوه ای خاص در جامعه اسلامی) دارای سلسله مراتب طولی هستند. بنابراین یک روش بسیار کلیدی و مهم در طراحی نرم افزارهای تمدن اسلامی حاصل می شود و آن عبارت است از اینکه به منظور طراحی نرم افزار در خصوص حصول هر هدف معینی، می توان سلسله مراتب طولی هدف مربوطه را (در مراتب پایین تر از هدفِ مدنظر تا عملیاتی ترین هدف؛ و در مراتب بالاتر از هدف مدنظر، تا بالاترین هدف) استخراج کرده و سپس قواعد تشریعی و تکوینی مربوط به هر هدف را از منابع دینی و بیانات ولیّ امر استخراج کرد. سپس بایدها و نبایدهای رسیدن به هدف را منطبق بر قواعد استخراج کنیم. طبیعتا اهداف، دارای کثرت عرضی هم خواهند بود که این کثرت برای یک مرتبه از هدف، همان جلوات مختلف مرتبه ای معین از غایت (باطن هدف) است. بسیار ممنون می شوم اگر نظر خود را در مورد این برداشت بفرمایید. با تشکر فراوان و من الله التوفیق
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم نکته‌ای است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. مگر آن روایاتی که مؤمنین را تقسیم می‌کنند به خائفین از جهنم و طمع‌دارانِ به بهشت و آن‌هایی که حقیقتاً خدا را به جهت خودش عبادت می‌کنند، همین را متذکر نمی‌شوند؟ علامه طباطبایی در کتاب گرانسنگ «رسالة الولایة» تلاش می‌کنند تا بفرمایند اگر شریعت با زبان اعتبار سخن می‌گوید و نظر به حقیقت دارد، موضوعات را در سطوح مختلف طوری مطرح می‌کنند که هرکس بر اساس رویکرد و سطحِ خود از آن موضوعات شرعی بهره‌ی تشریعی خود را ببرد. به امید آن‌که تاریخی شروع شود و معنای دقیق سخن علامه‌ی طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» به صحنه‌ی فهم جامعه برگردد تا شما نیز در ارائه‌ی آن‌چه که مسئولیت در آن احساس می‌کنید، در زحمت نباشید. موفق باشید

12876
متن پرسش
با عرض سلام و وقت بخیر: 1. من به تازگی با سیر مطالعاتی شما آشنا شده ام و کتاب های «جوان و انتخاب بزرگ» و «آشتی با خدا» را مطالعه کرده ام و برخی از حقایق برایم روشن شده است و دیدم نسبت به دنیا و مرگ تا حدودی تغییر کرده همین موضوع باعث شده که به دیگرانی که با این مسائل اشنا نیستند و از معارف بهره ی چندانی ندارند و دنبال کسب آن هم نیستند به چشم حقارت بنگرم و شاید خود را برتر از آنها بدانم و گاهی این سوال ذهنم را درگیر می کند که چرا خدا مرا هدایت کرده و می کند ولی بعضی ها را نه. و این که چطور عرفا با این که واقعا به مراتب بالایی دست یافته بودند دچار خود بزرگ بینی نمی شدند؟ 2. چه کنیم با وجود موفقیت در امری (مثلا قبولی در کنکور) دچار غرور نشویم؟ و آن را وسیله ای برای پز دادن قرار ندهیم؟ 3. وقی خبر فوت شخصی را می شنویم باید برای او خوشحال شویم یا ناراحت؟ و اینکه در کتاب آشتی با خدا آورده اید که امام سجاد (ع) می فرمایند: وقتی بدن مومن را غسل می دهند به روح او گفته می شود آیا دوست داری به بدنی که در آن بودی برگردی؟ می گوید چه خواهم گرفتاری و غم و اندوه را؟ منظور از مومن چه جور مومنی است؟ باید حتما در حد عرفا مثلا آیت اله بهجت باشد که چنین پاسخی بدهد یا همین که یک انسان معمولی باشد که به نماز و روزه و واجبات مقید بوده (مثل اکثر مردم) او هم دیگر طالب بازگشت به بدنش نخواهد بود؟ و اینکه در قرآن می فرماید: چون مرگ یکی از آنها فرا رسد گوید مرا به دنیا باز گردان که اگر برگردم عمل صالح انجام دهم پس این آیه درباره ی چه کسانی است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- گفت: «هر عنایت که داری ای درویش / هدیه‌ی حق بدان، نه کرده‌ی خویش!» ما چه می‌دانیم، شاید آن‌هایی که ما به ظاهر لااُبالی می‌دانیم حق برایشان روشن نشده است نه آن‌که معاند باشند 2- چرا موفقیت‌های دنیایی را مهم بدانیم که دچار غرور شویم؟! 3- وقتی شخص مورد اُنس ما رحلت می‌کند به جهت آن‌که مأنوس خود را از دست داده‌ایم اشک می‌ریزیم، نه آن‌که نگران آن باشیم. آری! انسان مؤمنی که شوق ارتباط با خدا را دارد در جواب ملائکه‌ای که به او می‌گویند، می‌خواهی برگردی، می‌گوید: چه می‌خواهم دنیای غم و دردسر را؟ برعکسِ کافران و معاندان که التماس می‌کنند «فرجعونی لعلی اعمل صالحا» و دروغ می‌گویند. موفق باشید

11681

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
به نام خدا عرض سلام و تبریک سال نو و عرض تسلیت ایام شهادت حضرت زهرا (س): صدقه دادن به افراد نیازمند باید به چه صورت باشد؟ اگر در طرف مقابل حالت طلب کاری بوجود آید صدقه دادن صحیح است؟ البته ما از روی ترس از خدا و خطرات این کار را انجام می دهیم. ما را از دعای خیرتان فراموش نکنید مخصوصا ازدواج جوانان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر واقعاً نیازمند است ما نباید به حالت طلب‌کاری او به او نگاه کنیم. بنده دعاگو هستم. موفق باشید

10691
متن پرسش
با سلام: در بحث های معرفه النفس جملاتی از دکارت در اثبات «من» انسان آوردید که برای ما خیلی جالب بود، ولی استاد مطهری در کتاب توحید صفحه ی 200 این حرف را که «من فکر می کنم پس وجود دارم» را یکی از مزخرف ترین حرف های دنیا می دانند و این پایه را می شکنند و البته خیلی از اثبات های دیگر دکارت هم می ریزد. آیا این حرف دکارت برای استفاده در معرفه النفس مضر نیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که آن استاد شهید«رضوان‌اللّه‌علیه» می‌فرماید این حرف دکارت به عنوان یک قضیه‌ی منطقی هیچ ارزش علمی ندارد و حتی پایه‌ی انانیت فرهنگ غربی شد، ولی از جهت فضای شکاکیتی که منجر به این جمله می‌شود و می‌رسد به این‌که پس یک چیز غیر قابل شکی در من هست که نمی‌توانم به آن شک کنم، می‌توان مورد توجه قرار داد. موفق باشید
9315
متن پرسش
سلام استاد، ان شاءالله که نماز روزه هاتون قبول باشه. من جایی برای همدردی با دوست عزیزی داستانی رو به شکل تمثیل بیان کردم ولی چون درون داستان از یه سری آیه استفاده کردم مطمئن نیستم که همه جا بار معرفتی درستی از تمثیل ها استخراج شده باشه و نوع بیان هم خیلی خودمونی هست. داستان رو با عرض و عذرت براتون میذارم اگه جایی نیاز به ویرایش داشت برام بگید تا تصحیحش کنم، خیلی ممنون. سلام فرشته‌ی خدا! سختی‌کشیدن که اینقدر ناامیدی نداره، تقصیر خودته دیگه به خدا بله گفتی (قالوا بلی) و از سر نادونی امانتی رو که هیچ کس توی این عالم حاضر به برداشتنش نشد برداشتی (آخ که خدا از نادونی چه کیفی کرد و چقدر بیشتر عاشق بنده هاش شد) حالا بقول معروف بکش. آخه اون لحظه دیوونه بودیم، خدا یه کرشمه اومده بود و فقط توی خلقت ما بود که اون کرشمه رو درک کنیم. اونم از فرصت استفاده کرد و امانت رو روی شونه های این انسان نحیف که به قول خودش ضعیف آفریده شده (خَلَقَ الإنسان ضعیفاً) گذاشت، گفت من وجود تو رو توی بهترین حالتی که میشد ساختم، و یاد این کرشمه رو تو وجودت گذاشتم حالا پاشو برو پایین ترین مرتبه خلقت (لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم. ثمّ رددناه اسفل سافلین) ما هم که بله رو با اجازه یا بی اجازه پدر و مادرمون (عقل و حب ذات) داده بودیم و کار از کار گذشته بود. هیچی دیگه یه رعد و برق (شک الکتریکی خدا) زدن تو سرمون و تخم این محبت کاشتن ته ته دلمون، خدا هم بهمون اونجا یه تقلب رسوند گفت میری اونجا من یکی رو از طرف خودم میفرستم یادت بده چه جوری این تخم رو که همه وجودت در پرورش و مراقبت از نهالیه که از این تخم به بار میاد مراقبت کنی. ما رو فرستادن تو دنیا (دور ترین جایی که میتونه از خدا وجود داشته باشه یا همون اسفل سافلین) ما هم که بدجوری از شک الکتریکی که بهمون داده بودن فراموشی گرفته بودیم، حالا دچار بحران هویت شده بودیم. اندر عوارض اون کرشمه ناجوانمردانه، خلقتی بی تاب ( إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا) و عجول (خُلق الإنسان عجولاً- خُلِقَ الإنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ) بود و اون موجودی که بعد از دیدار کرشمه روی خدا در عالم وحدت مشتاق و بی تاب کرشمه دیگه ای بود برای یه کرشمه دیگه هم به شدت عجله داشت با سر اونو انداختن توی عالم کثرت. حالا این بیچاره از همه جا بیخبرِ بی تابِ عجول که در فطرتش به شکلی ماهرانه هم یاد اون کرشمه رو جوری گذاشته بودن که میفهمید یه چیزی هست که اونو خیلی خیلی بی نهایت زیاد میخواد و هم اون چیز رو نمی فهمید درست و حسابی چیه و هم یه جورایی توی ذاتش بود که در هر چیزی جلوه ای از اون محبوب رو ببینه افتاد تو دنیا و هر چیزی که به خیال خودش مظهری از اون نمی دونه چی چی رو دید بهش محبت پیدا کرد و امان از دل انسان وقتی تخم محبت چیزی توش کاشته بشه یه مزرعه تام و تمام برای پرورش هر محبتی، حالا دیگه بت هم میساخت تا در اون مظهر اون کرشمه ببینه و خوب به شدت هم به اون علاقه مند شده بود. حالا هر فرستاده ای که از جانب خدا میومد نمی تونست اون حب رو از دل این آدم بی تاب و عجول بیرون کنه مگر یه کسایی که هنوز به این مظاهر از ته دل امید نبسته بودن و دلشون میگفت نه این اون نیست. توی داستان خلقت آدم یه موجود بود که اگرچه کمال طلب بود ولی خود برتر بین و پر از خُردِ شیشه بود ولی بد جور ظاهرش فرشته ها رو گول زده بود، در حدی که برای فرشته ها کلاس عرفان و معارف میذاشت. ولی خدا این ناخالصی رو نمی تونست ببینه اون هم وقتی اون رو توی عالم وحدت راه داده بود، آخه اونجا جایی نیست که کسی در برابر خدا منم منم راه بندازه خدا هم برای اینکه دستشو رو کنه یه بهانه جور کرد. گفت من انسانی از خاک آفریدم همه به اون سجده کنید و بقیه داستان رو هم که حتما میدونید... از اینجا دشمنی بزرگی توی وجود شیطان نسبت به آدم شکل گرفت، اونهم از بزرگترین نقطه قوت آدم بر علیه خودش استفاده میکرد و میکنه و اون اینه که آدم عاشق کرشمه و زیبایی بود. هیچی دیگه اون اومد برای گمراهی آدم هر چیزی رو به شکل غلو آمیزی زینت داد آدم که طبق عادت مسبوق به سابقه با هر کرشمه ای از هوش و حال میرفت. خدا هم همین جوری که بیکار ننشسته بود تا شیطون هر کاری میخواد دلش بکنه و از طرفی به آدم قول هدایت داده بود (إن علینا للهدی: همانا هدایت بر عهده ماست) به خاطر قولش خدا چه کارها که نکرد صد و بیست و چهار هزار از بهترین و دوست داشنی ترین بنده هاش و که خیلی دوستشون داشت فرستاد تا آدما رو یاد عهد روز الست بندازه و بگه بابا گول نخور اون زیبایی حقیقی وجود منه اگه گل زیباست به خاطر اینه که تجلی وجود من توش بیشتره و اگر سوسک توی نظرت زشته به خاطر اینه که تجلی وجود من در آن محدود است ولی خوب وجودش لازمه. بازم خدا راضی نشد و به خاطر عهدش پیامبری رو فرستاد که روح و وجود اونو قبل از خلقت همه چیز خلق کرده بود و از اون چهارده نور واحد ساخته بود که واقعا در نهایتی که میشه خدا چیزی رو دوست داشته باشه این چهارده نور واحد رو دوست داشت. حالا خدا به خاطر عهدش اونو باید به عالم کثرت به اسفل سافلین میفرستاد و بالاخره فرستاد و حرف دلش رو به پیامبرش نسبت داد(به هر حال این خداست که نازه و ما نیاز) و در وصف پیامبرش که حرف دل خودش بود (لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ: همانا شما را پیامبرى از خودتان آمد که رنج و زیان‏تان بر او گران است، به [هدایت‏] شما اصرار دارد و به مؤمنان دلسوز و مهربان است) خدا و چون خیلی ما رو دوست داشت یه نامه ششصد صفحه ای هم برامون فرستاد (لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَابًا فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ-کتابی فرستادیم که در اون به یاد شما بودیم آیا نمی اندیشید) اینجا به نطرم منظور خدا از این اندیشیدن این بود که من که دارم اون روز رو به یادتون میارم آخه چرا دیگه یاد من ازتون دلبری نمیکنه؟ البته جوابش معلومه توی دل دو محبت در عرض هم قرار نمگیرند، و اگر محبتی در دل ما کنار محبت خداست خود خدا خواسته باشه. خدا برای هدایت ما پاشو فراتر گذاشت حضرت زهرا (س) بین در نیم سوخته عزیزش رو از دست داد، فرق علی اش شکافت، جگر حسن اش تکه تکه شد، و دیگه از کجای حسین (ع) بگم که بدن پاکش زیر سم اسب ها لگد کوب شد و کمرش با رفتن قمر بنی هاشم شکست و سر مطهرش بر روی نیزه نامه یاد ما رو تلاوت میکرد و... تا خدا نور چهاردهمش رو هم فرستاد ولی باید دیگه این یکی رو از سنت های طبیعی این دنیا باید حفط میکرد برای همین ابری رو که نماد دلتنگی اش بود جلوی خورشید وجود اون قرار داد که نه ماها از وجود اون خورشیدگونه‌ی او بی‌بهره باشیم و نه دل‌هایی که محبت اشتباهی رو توی دلشون پرورش دادن (فی قلوبهم مرض) به حدی که دیگه جایی برای پرورش نهال محبت خدا در اون دل ها نیست کمر به قتل آخرین خورشید خدا نبندند و ما هم چشم به‌راه باشیم و نشان دهیم از یاد او نرفته‌ایم چون محبت خدا را فراموش نکردیم. خدایا معرفت وجود اون خورشید رو توی دلهای سرد ما بارور کن و هر چه زودتر این دنیای ظلمت زده رو به نور اون خورشید منور بفرما. الهی آمین
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: برداشت‌های خوبی از آیات کرده‌اید. بنده را هوایی کردید بقیه خودْ دانند. موفق باشید
8436

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسمه تعالی. . .سلام علیکم استاد عزیز. . .حق بدهید استاد،وقتی 9 ماه سال را انتظار بکشی برای رجب و شعبان و رمضان و بعد عشق بکنی با روزه هایش بعد بروی دکتر و دکتر بگوید به علت اسید بالای معدت و زخم معده ای که داری،روزه داری برایت حرامه،دنیا رو سرت خراب بشه،باور نمیکنید چه مصیبتی دارم میکشم،درده معدت به درک،دائما منتظر بودم رجب بیاید و با انوار قدسیه ناب ماه رجب و روزه شیرینش با این نفس سرکش به مخاصمه تمام عیار بپردازم. . .اما دکتر میگوید نمیتوانی،واقعا نمیدانم چه کنم،نمیدانم این دو ماه دارو های شیمیایی که داده اند را مصرف کنم،با اما و اگر خوب شوم،اما زجر اینکه شاید نتوانم ماه رمضان را روزه بگیرم،دارد دیوانه ام میکند،ماه رجب و شعبان هم که مستحبی ست و دیگر نمیشود روزه گرفت آن هم وحشتناک است. . .اصلا مانده ام،لابد میخواهید بفرمایید اذکارش را بگو،به جان خودم اذکارش را میگویم،اما ذکرش کجا و روزه کجا؟من که حضور قلب ندارم،روزه ای میگرفتم،شب بیدار میشدم با عشق،کمی رازو نیاز میکردم،همان هم اگر گرفته شود من چه کنم؟بفرمایید چه کنم؟. . .میفرمایند روزه سپر مقابل آتش است،بله هست،وقتی روزه میگرفتی حتی خطورات نفس هم قابل کنترل بود،حال من چه کنم؟...بخدا سختم است استاد...موفق باشید.
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: یک‌سری هم به اطبای طب سنتی بزنید شاید فرجی حاصل شود. شماره‌ی جناب آقای رستگاری در این رابطه 09132652954 است با ایشان تماس بگیرید. موفق باشید
8230

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز.استاد عزیز پدر و مادری دارم تقریبا مذهبی ولی متاسفانه بعضی چیزها را اصلا رعایت نمیکنند مثلا از همسر غیبت میکنند و از کارهایش خورده میگیرند که این غیبتها گاهی منجر به تهمت هم میشود ولی من نمیتونم از همسرم دفاع کنم و بهشون بگم در مورد همسرم اشتباه میکنند و البته گاهی اوقات گلایه هایشان بی تاثیر نیست و نظرم نسبت به همسرم عوض میشودو باعث کدورت من و همسرم میشودلطفا مرا راهنمایی کنید که هم بتوانم دل همسرم را بدست بیاورم هم خانواده را.با تشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: اولاً: باید به فضای غیبت میدان ندهید، غیبت هرکس که می‌خواهد باشد و سعی کنید حتی‌الامکان از جلسه‌ای که در آن غیبت می‌شود خارج شوید و یا موضوع را عوض کنید. ثانیاً: مواظب باشید تحت تأثیر بدگویی‌های افراد نسبت به همسرتان قرار نگیرید، زیرا آن‌ها قصد خیر ندارند وگرنه به همسرتان به صورتی دوستانه تذکر می‌دادند. شما انتظار نداشته باشید همسرتان تجربه‌های یک زن 60 ساله را داشته باشد. موفق باشید
6376
متن پرسش
سلام استاد چه شده همچین سوالاتی اتفاق افتاده؟ 1.من به نیهیلیسم رسیدم ازکجا شروع کنم وچطور بیرون بیام؟ 2.اسم شهدای کربلا را نامشان راشنیدم اما 20 سالم ست که نمی دانم که بودند وهستند؟ باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- هر اندازه انسان به حضرت حق رجوع کند و او را منبع همه‌ی کمالات بداند از پوچ و پوچ‌انگاری رها می‌شود. کتاب ده نکته همراه با شرح آن إن‌شاءاللّه کارساز است 2- کتاب «عنصر شجاعت» از آیت‌اللّه کمره‌ای در این مورد کتاب ارزنده‌ای است. موفق باشید
6022
متن پرسش
سلام حضرت استاد گاهی اوقات فکر میکنم که یک مومن واقعی هستم و گاهی احساس میکنم قلبم خالی از هر گونه ایمانی است علت و جاره کار جیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که هستید. چاره‌ی کار ادامه‌ی زندگی ایمانی است تا نظر به خودتان کنید و ببینید هیچ نیستید و نظر به الطاف حق کنید و بگویید «مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا». موفق باشید
5691
متن پرسش
سلام علیکم. خدمت شما استاد بزرگوار و آن برادر محترمی که جوابیه ای در سوال 5657 در خصوص تکلیف دختران 56 و 57 و 58 و ....برایم نوشتند. هرچند من هم مثل جناب استاد، از تطویل بلاطائل و کش دادن موضوعات ناخشنود می شوم؛ اما به دلیل آنکه هدف ایجاد روشنگری و تنویر اذهان است؛ لازم می دانم عرایضی را خدمتتان داشته باشم. درست است که جامعه ما در شرایطی است که چشم و هم چشمی و به قول آن برادر محترم پز دادن و ...در شرایط اخلاقی خوبی به سر نمی برد و خود من بارها و بارها به دوستان خودم این ایراد را گرفته ام که چرا در این سیل خروشان تفاخر و تظاهر و تفرعن که می رود کل مکارم اخلاق را به نابودی بکشد؛ غرق می شوید؟چرا شما به عنوان بچه های مذهبی و داعیه داران اسلامی، چنین الگوسازی غلطی برای اجتماع می کنید که در واقع منجر به پوچ شدنها می شوید؟چرا که چشم امید خیلی ها، حتی غیر مذهبی ها، به ساده زیستی و منش معتدل بچه های مذهبی است....با اینکه تمام این مطالب درست است و بخش کثیری از جامعه ما مبتلا به این مشکلات شده اند. مشکلاتی که حتی در اروپا نیست؛ مثلا در اروپا به جز هنرپیبشه ها و مشاهیر کسی برای ازدواجش جشنهای آنچنانی نمی گیرد و این همه ریخت و پاش نمی کند، بلکه به کلیسا می روند و ازدواج می کنند اما در کشور ما تمام و اقشار و تمام طبقات جامعه میخواهند عروسی مفصل بگیرند، همه می خواهند جهیزیه آنچنانی بدهند که انواع و اقسام چیزهایی که شاید تا آخر عمر عروس و داماد حتی کارتونش راباز نکنند ، را شامل شود..بله اینها هست، اما همین مردم شما نگاه کنید می بینید در نسلهای قبلی همه ازدواج کرده اند و موارد بسیار استثنایی یافت می شود که ازدواج نکرده باشند، اما به خاطر اینکه جنگ ساختار جامعه را به هم ریخت تعداد مجردان جامعه زیاد شده، بنده هرگز منکر وجود مشکلاتی که فرمودید در دختران نیستم اما شما برادران محترم چی؟ متاسفانه خیلی از آقایان در جامعه به دنبال همسر نمی روند، بلکه به دنبال مال و منال و شوکت و هیبت خانواده عروس و نیز زیبایی عروس می روند. همانطور که برای مردان زیبایی زن مهم است، برای زنان قدرت مرد مهم است و زنان مردانی که در سیستمهای دولتی کار می کنند را قدرتمندتر از سایر مردان می دانند و امید دارند روزی اینان به پست و مقام برسند. همانگونه که گارسیا می گوید:«جاذبه، قدرت زن است و قدرت، جاذبه مرد». از نظر من هردوی این تفکرات غلط است، چه آقایانی که به جای توجه به زیبایی روح و درون زن، به ظواهر می پردازند و چه زنانی که به جای توجه به منش و خلق و مناعت طبع مرد، به دنبال پست و مقام می روند؛ چرا که ما در روایات هم داریم که انس و صمیمیت در 3 کس است و یکی از آن 3 کس،«زوج موافق» است یعنی همسر همفکر. و این همفکری به ظواهر نیست و به بواطن است. فکر نکنید من که این صحبتها را می کنم زیبایی ظاهر ندارم و... به لطف خدای تبارک و تعالی این زیبایی موجود هست؛ اما آدمی دوست دارد زیبایی روحش انتخاب شود. فکر می کنید برادران محترم در ازدواج چگونه عمل می کنند؟از خودم شروع می کنم، از خواستگارانی که شغل پدرم برایشان بیش از نجابت و پاکی و حسن خلق و متانت من اهمیت داشت. بزرگی و جلال و شکوه خانه، بیش از تعالی روح و منش. از به ظاهر طلبه ای که در خواستگاری به من گفت برای من دو چیز مهم است زیبایی زن و ثروتمند خانواده، و وقتی حدیث امام صادق را برایش خواندم که به خاطر زیبایی و مال ازدواج نکنید که از همان ناحیه ضربه می خورید؛ بلکه به خاطر خدا ازدواج کنید؛ خداوند هردوی آن صفات را به شما می دهد، آنچنان پوزخندی زد...پیش خودش فکر کرد لابد ما ثروت نداریم که این حرف را میزنم؛نمیدانست از ته دل به آیات و روایات عقیده دارم و آنچه می گویم همانی است که باور دارم. من در اطرافیانم کمتر دیده ام دخترانی که روح زلالی دارند؛ چشمشان دنبال تجملات نیست و... آنچنان خواهان داشته باشند؛ ضمن اینکه ایراد دیگری که به برخی از برادران وارد است آنکه اگر همسری پرتوقع و افاده ای نصیبشان شود؛ تاپای جان برای آسایشش می کوشند؛ اما همین که همسری مومنه و کم توقع نصیبشان شد، دیگر هیچ کاری برایش نمی کنند و فکر میکنند دور از جان توسری خور است و متوجه نیست؛ ..استاد خیلی از خانمها هستند که تزشان این است که مرد را باید بار آورد و به همین خاطر، موقع خرید عقد سرویس طلای سنگین بر می دارند، خرید آنچنانی می کنند و.. که خب آقایان قدر این زنان رابیشتر می دانند، اما دختران مومنه ای کهخرید عقد راسبک بدارند و ...به نظر این برادران محترم کم ارزش هستند. چرا برخی آقایان درک این را ندارندکه سره را از ناسره تشخیص دهند و قدر زوجه موافق را نمی دانند و وقتی زنی در مادیات کم توقع می شود، آقایان در محبت و عاطفه هم دیگر خرجی نمی کنند؟در صورتی که وقتی زنی اینقدر مرام می گذارد و مزدش را به زحمت زیاد نمی اندازد ؛ نباید کفه دیگر ترازو یعنی عشق و مهر و محبت مرد نسبت به زن سنگین شود؟نباید خود مرد گاهی با خردیدی دور از انتظار زن، قدردانی از او کند؟اینها مسائلی است که من در زندگی دوستان دیده ام.... دردلها زیاد است و فرصت اندک و ...من به شخص خودم کاری ندارم؛چراکه من یک نفر از چندمیلیارد انسان ساکن در جهان و یکی از میلیادها آدمی هستم که در طول تاریخ زیسته اند؛ اما واقعا دلم برای دختران و پسرانی که ضمیری روشن و روحی بلند دارند می سوزد؛ دلم می سوزد دستخوش رسومات و تفکرات غلطی شوند که در این زمانه جاری و ساری است؛امیدوارم همه شان به بینشی عمیق دست یابند و از این گذر تاریخی و این دوره به خوبی عبور کنند؛ در انتخاب راه و مسیر و همسر و... موفق باشند. استاد عزیز دعای خیرتان را از جوانان امت اسلامی دریغ نفرمایید.سپاس
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: با این‌همه گله‌مندی که از بعضی مردها دارید که قدر زنان ساده‌زیست خود را نمی‌دانند به عرض جنابعالی برسانم بحمداللّه مردهایی را می‌شناسم که برای زنان مؤمنه و ساده‌زیست خود چه احتراماتی قائل‌اند و چگونه خداوند بین آن‌ها صفاهای غیر قابل تصوری ایجاد کرده. اما این‌که فرموده‌اید دختران مؤمنه‌ای که خرید عقد سبک دارند به نظر برادری که سؤال 5691 را پرسیده‌اند کم‌ارزش‌اند. بنده از سؤال ایشان چنین برداشتی نداشتم. آن برادر محترم وجه دیگری از علت به خانه‌ی بخت نرفتن بعضی خواهران را فرمود که شما نیز با آن موافق هستید. امیدوارم با طرح نگاه‌های مختلف و سراسر دلسوزانه و آگاهانه دوستان، قدرت تفکر عمیق‌تر و همه‌جانبه‌تر در هرکدام از دوستان فراهم شده باشد و خواهش بنده آن است که همه‌ی عزیزان سعی کنند وجهی که دوست دیگرشان مطرح می‌کند را کنار نگاه خود بیاورید و سعی نکنید آن را نفی کنید چون با کسانی روبه‌روئید که از سر دل‌سوزی سخن می‌گویند و بدین لحاظ خداوند آن‌ها را نیز پنجره‌ی ظهور حق قرار داده. موفق باشید
5484

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد استاد گرانقدر از زندگی خسته ام به پوچی و پوکی میکنم آرزوی مرگ میکنم ایکاش خودکشی خوب بود وجرءتش را داشتم اصلا نمیتونم بر هوای نفسم غلبه کنم شای د ده سال باشد مبتلای به استمنا هستم همش گناه دوباره پشیمانی ویاس و توبه زندگی چرخه ی تکراری پیدا کرده گناه توبه گناه توبه و....چه کنم خواهش میکنم درکم کنید دعام کنید بیچاهره وبدبخت شدم چه کنم به زودی میرم خواستگاری ولی نمیدونم باید به طرف مقابل این مسیله را بگم یا نه اصلا پیشرفت معنوی ن اشتم خواهش میکنم کمکم کنید تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ازدواج کنید و موضوع را هم به همسرتان نگویید و مطمئن باشید آنچه در این موارد می‌طلبید خداوند بهترین‌اش را در همسرتان گذارده و این‌که خداوند شما را متذکر معصیت‌دانستن این عمل می‌کند برای آن است که می‌خواهد نجاتتان دهد. در این موارد سایت‌هایی هستند که بهتر می‌توانند راهنمایی کنند، توان و آمادگی ما بیشتر در جواب‌گویی به سؤالات عقیدتی است. موفق باشید
5247

شرح مثنویبازدید:

متن پرسش
سلام وقبولی طاعات باتوجه به اهمیت مثوی ودشوار بودن فهم آن چه توصیه وشرحی برای فهم ان میفرمایید؟ نظرشمادرموردکتاب شرح مختصرجامع مثنوی از اقای کریم زمانی چیست؟ باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آقای کریم زمانی به عنوان استاد ادبیات کار خوبی کرده‌اند تا معنای کلمات مولوی را بفهمیم. ولی برای فهم مثنوی باید نگاه عرفانی داشت تا مقصود مولوی معلوم شود. شرح علامه محمدتقی جعفری شروع نسبتاً خوبی است ولی باز موضوع خیلی بالاتر از این‌‌ها است یا باید بعد از علم به عرفان نظری به مثنوی رجوع کرد و یا باید کسی که عرفان و حالات عرفانی را می‌شناسد مثنوی را شرح دهد. کار خیلی‌ها نیست. موفق باشید
4922
متن پرسش
باسلام خدمت استاد عزیز آقای طاهرزاده احتراما بنده تفسیر قرآن شما را دنبال می‌کنم و به انقلابی بودن آن علاقه دارم ولی در بحث با افرادی که مذهبی هستند و در انقلاب و جبهه هم حضور داشته اند گاهی تردید میکنم که کدام راه صحیح است؟ آنها می‌گویند اگر حفظ نظام و مردم مهم نبود حضرت امام خمینی(ره) قطعنامه را نمی پذیرفت. الان هم باتوجه به رویکرد اکثریت به افرادی که دم از اعتدال میزنند با این شرایط روبرو شده‌ایم الان تحریم‌ها مردم را بامشکل مواجه کرده است. کم بودن حقوق‌ کارگران و افراد دیگر و بالارفتن سن ازدواج چند میلیون دختر و پسر، بخاطر اجاره بهای زیاد مسکن و عدم تمکن مالی، اکثر جوانان میلی به مباحث آرمانگرایی ندارند. ما باید ابتدا وضع اقتصادمان را به جایی برسانیم که تحریم ها ما را با این مشکلات بیچاره نکند و بعد به حقوق خودمان در زمینه ی هسته ای و آرمانهای انقلاب بپردازیم خواهشمند است این پارادکس را که برای بنده پیش آمده جواب بدهید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً باید بر اساس ظرفیت مردم جلو رفت ولی اگر مردم و مسئولان آمادگی بیشتری داشته باشند تا با روش انقلابی جلو برویم همان نتایجی را که مردم به سختی به‌دست می‌آورند با راحتی بیشتر به‌دست می‌آوریم. این بستگی به روحیه‌ی مردم دارد بالاخره مردم بدی نیستند. موفق باشید
3547
متن پرسش
با سلام و عرض ادب.آیا فرشته یا فرشته هایی وجود دارند که جمیع(نه جامع)صفات الهی در آن ها وجود داشته باشد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: از ظاهر آیه‌ی «وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ» بر می‌آید که چنین نباشد. در مورد حضرت جبرائیل هم که همه‌ی قرآن را حمل کرده باید بگوییم آن فرشته نیز مثل پیامبر در مقابل چند وجه نبوده تا یکی را انتخاب کند و لذا قرآن را نیز به عنوان یک نور واحد گرفته و در مقام انسان جنبه‌های مختلف آن نور ظاهر شده. موفق باشید
3415
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار.لطفا نظرتون رو در مورد مطلبی که در پایین آورده ام بیان کنید وبه این 2سوال من پاسخ دهید:1- در دین معمولاًیکسری باید ها ونباید هایی مطرح می شود تا انسانها در جایگاه اصلی خودشان (منظورم همون زندگی پس از مرگه)سعادت مند شوند و به نتیجه برسند..واز نظر دین واقعی که همون اسلامه افرادی که این باید ها واین نباید ها رو رعایت نمی کنند واعتقادات حقه ندارند پس از مرگ زندگی سعادت مندی ندارند وحتی از آن روی که به شناخت حقایق در این دنیا نائل نشده اند پس از مرگ امکان این هست که کور محشور شوند ودر تاریکیها بسر برند.حال در مطلبی که در یکی از رسانه ها آمده یک دکتری که خودش هم میگه خیلی اعتقادات محکمی نسبت به زندگی پس از مرگ نداره چطوری لذت هایی را درک میکنه که شبیه به توصیفات بهشتی و وجود حورالعین می باشد؟ 2-اصولاً مطالبی از این دست را که بعضی ها در مکاشفات خودشان بدست آورده اند را چطور باید بررسی کنیم؟والسلام.عاقبت به خیری گوارایتان باد لینک روزنامه گاردین http://www.guardian.co.uk/commentisfree/2012/oct/11/dr-eben-alexander-proves-need-heaven مجله آمریکایی «نیوزویک» در شماره جدید خود مطلبی را به پزشک متخصص مغز و اعصاب اختصاص داده است که به گفته خودش، هفت روز «زندگی‌ای با هوش غیرانسان» را تجربه کرده است، تجربه ای که وی آن را حسی شیرین و «آن جهانی» می داند. وی از دنیایی سخن می گوید که اتحاد اساس آن است و آن قدر زیباست که «پنج ثانیه اش ارزش عمری انتظار را دارد.» دکتر «ایبِن الکساندر» که تجربه خود از مرگ و نیستی را در مطلب ویژه مجله «نیوزویک» به رشته تحریر در آورده، می‌نویسد: به عنوان یک جراح مغز هیچگاه به پدیده تجربه‌های جهان پس از مرگ و چنین مقولاتی باور نداشتم. پدرم هم مانند خود من جراح مغز و اعصاب بود و من نیز به تبعیت از او راه خود را در دنیای علم پی گرفتم و جراح مغز شدم و در دانشگاه های زیادی از جمله «دانشگاه هاروارد» به تدریس این شاخه از علم پزشکی پرداختم. بنابراین، ‌کاملاً می دانم در مغز آدم‌هایی که ادعا می کنند آن جهان را تجربه کرده‌اند چه می‌گذرد. مغز آدمی از مکانیسم اعجاب آور و در عین حال فوق العاده ظریفی برخوردار است، کافیست اندکی از اکسیژن دریافتی مغز بکاهید تا واکنش نشان دهد. با چنین اوصافی، برایم جای تعجب چندانی نداشت که آدم‌هایی را ببینم که بعد از گذران دوره درمانی پس از آسیب‌های جدی و بازیابی هوشیاری خود، از تجربه‌های شگفتشان افسانه‌سرایی‌ها کنند. اما هرچه می‌گفتند هرگز بدان معنا نبود که چنین بیمارانی در دنیای واقعی به جایی سفر کرده باشند. مورد من نیز از دو جهت با تجربه همه این بیماران متفاوت بود؛ اول اینکه بخش کورتکس مغز من به طور کامل از کار افتاده بود و دوم اینکه در تمام مدت اغما نشانه‌های حیاتی من تحت نظارت دقیق پزشکان قرار داشت و پیوسته ثبت می‌شد. این را هم بگویم که پیش از این‌ها، تعریفی که از خودم داشتم یک مسیحی معتقد بود که چندان هم عامل به فرائض دینی نیست. با این وجود از کسانی که علاقه‌مند بودند عیسی مسیح را موجودی فراتر از یک آدم خوب معمولی به حساب آورند هم کینه‌ای به دل نداشتم. حرف آنهایی را می‌فهمیدم که دوست داشتند باور کنند که بالاخره یک جایی در این دنیا خدایی هم هست و در دلم بهشان غبطه می‌خوردم که این ایمان بدون شبهه چه آرامشی را برایشان به ارمغان آورده. با این همه، به عنوان یک دانشمند می‌دانستم که خودم نباید چنین باورهایی داشته باشم. اوضاع بدین منوال بود تا اینکه سال ۲۰۰۸ رسید و در حالی که بخش «نئوکورتکس» مغزم از کار افتاده بود، هفت روزی را در حالت اغما به سر بردم. در غیبت یک نئوکورتکس فعال، چیزی را تجربه کردم که موجب شد باور کنم که برای وجود هوشیاری پس از مرگ هم دلیل علمی وجود دارد. همینجا بگویم چون می‌دانم شکاکیون چه نظری راجع به چنین حرف‌هایی دارند، داستانم را با منطق و زبان علمی «یک دانشمند» بازگو خواهم کرد، یعنی همان چیزی که هستم. اوایل صبح خیلی زود، حدود چهار سال پیش با یک سردرد شدید از خواب بیدار شدم. تنها به فاصله چند ساعت، کورتکس مغزم کاملا از کار افتاد. کورتکس بخشی است که کنترل اندیشه ها و احساسات ما را برعهده دارد و باعث تمایز ما از دیگر جانداران است. پزشکان بیمارستان عمومی «لینچبرگ» در ایالت ویرجینیا، که دست برقضا خودم هم آنجا به عنوان جراح مغز و اعصاب کار می‌کردم، به این نتیجه رسیدند که دچار نوعی مننژیت نادر شده‌ام که بیشتر در نوزادان دیده می‌شود. باکتری «ای کولی» افتاده بود به جان مایع مغزی نخاعم و ذره ذره مغزم را می‌خورد. آن روز صبح، وقتی به اتاق اورژانس رفتم، اوضاعم آنقدر بد بود که امید چندانی به بهبود و ادامه زندگیم در قالب چیزی فراتر از یک گیاه وجود نداشت. مدتی زیادی نگذشت که همان روزنه امید هم از دست رفت. هفت روز در اغمای کامل بودم، بدنم به هیچ محرکی پاسخ نمی داد و فعالیت‌های عالی مغزم کلاً مختل شده بود. در چنین شرایطی هیچ توجیه علمی‌ای برای این حقیقت وجود ندارد که در حالی که بدنم در اغما کامل به سر می‌برد، ذهنم، هوشیاریم، خود خویشتنم، حی و حاضر بود. نورون‌های کورتکس مغزم به واسطه حمله باکتریایی فلج شده بودند، اما نوعی هوشیاری و معرفت ورای ظرفیت‌های مغزی مرا به بُعد دیگری از این کائنات برد، بُعدی که حتی خوابش را هم هرگز ندیده بودم و هیچگاه در زمره باورمندانش نیز قرار نداشتم. باری، ماه‌ها سپری شد تا بتوانم برای خودم هضم کنم که چه بر من گذشت. سوای غیرممکن بودن وجود هرگونه هوشیاری در شرایطی که داشتم، چیزهایی که آن موقع تجربه کرده بودم برای خودم هم به هیچ وجه توجیه پذیر نبود: اول، یک جایی در میان ابرها بودم. ابرهایی بزرگ و پُف کرده به رنگ صورتی و سفید که در مقابل آسمان «آبی تیره» تضاد مشهودی ساخته بود. بالاتر از ابرها -بی نهایت بالاتر- دسته دسته موجوداتی شفاف و نورانی در آسمان این طرف و آن طرف می‌رفتند و خطوط ممتدی را دنبال خود در فضا بر جا می‌گذاشتند. پرنده بودند یا فرشته؟ نمی‌دانم. بعدها که برای توصیف این موجودات دنبال واژه مناسب می‌گشتم این دو کلمه به ذهنم رسید، اما هیچ یک از این دو حق مطلب را درباره این موجودات اثیری ادا نمی‌کند که اساساً از هر آنچه در این کره خاکی می‌شناسم تفاوت داشتند، چیزهایی بودند پیشرفته‌تر و متعالی‌تر. در دنیایی که بودم، دیدن و شنیدن دو مقوله جدا از هم نبود. انگار که نمی‌شد چیزی را ببینی یا بشنوی و به بخشی از آن بدل نشوی. هرچه که بود متفاوت بود و در عین حال بخشی از چیزهای دیگر، مثل طرح های درهم تنیده فرش های ایرانی…یا نقوش بال یک پروانه. اما از این همه شگفت‌آورتر، وجود «فردی« بود که مرا همراهی می کرد؛ یک زن. جوان بود و جزئیات ظاهری او را به طور دقیق به یاد دارم. گونه‌هایی برجسته و چشمانی به رنگ آبی لاجوردی داشت و دو رشته گیسوان طلایی- قهوه‌ایش در دو طرف صورت، چهره زیبایش را قاب گرفته بود. بار اول که او را دیدم روی یک سطح ظریف و نقش دار حرکت می‌کردیم که بعد از لحظه ای فهمیدم بال یک پروانه بود. میلیون‌ها پروانه دورمان را گرفته بودند و در رقص هماهنگ امواجی که ساخته بودند به جنگلزارهای پایین سرازیر می‌شدند و مجدد به بالا و دور ما اوج می‌گرفتند. انگار که رودی از زندگی و رنگ در هوا جریان داشت. لباس زن ساده بود، مثل یک کشاورز. اما رنگ‌هایش همان ویژگی درخشان، تأثیرگذار و سرشار از زندگی‌ای را داشت که در دیگر چیزهای حاضر در آن مکان به چشم می‌خورد. زن به من نگاهی انداخت، جوری که می گویم تنها پنج ثانیه از آن نگاه ارزش تمام زندگی تا آن لحظه را دارد و هر چه قبل از آن به سرتان آمده باشد، دیگر اهمیتی ندارد. نگاهش عاشقانه نبود. دوستانه هم نبود. نگاهی بود که ورای تمامی اینها بود و فرای همه مراحل عشقی که این پایین در زمین شناخته‌ایم. چیزی برتر بود که همه انواع دیگر عشق را درونش داشت ولیکن از همه آنها بزرگتر بود. زن بدون اینکه واژه‌ای بر زبان آورد با من حرف زد. پیامش مثل نسیمی به درونم نفوذ کرد و همانجا در دم فهمیدم که همان است. فهمیدم دنیای دور و برمان نه رویا است و نه گذرا و بی‌اساس است، بلکه حقیقی است. پیامی که از زن گرفتم سه بخش داشت، که اگر بنا باشد به زبان زمینی ترجمه‌اش کنم، چیزی شبیه به این خواهد شد: «بسیار معشوقی و نازنین، تا همیشه.» «هیچ ترسی نداری.» «هیچ اشتباهی مرتکب نخواهی شد.» فیزیک نوین می‌گوید که جهان پیرامون ما یکپارچه و غیرمنفک است. اگرچه به ظاهر در دنیایی از تفاوت ها زندگی می کنیم، برپایه قوانین فیزیک، زیر این ظاهر متفاوت هر شیء و هر رویدادی در هستی در پیوند کامل با اشیا و رویدادهای دیگر است و به بیان دیگر «فرق باطن» وجود ندارد. تا پیش از تجربه‌ام، همه این نظرات برایم جنبه انتزاعی داشتند و درک‌ناپذیر، اما امروز حقیقت‌های زندگیم را تشکیل می‌دهند. به این باور رسیده‌ام که کائنات بر اساس وحدت ایجاد شده است. اکنون می‌دانم که عشق را هم باید به این معادله افزود. دنیایی که من در اغمای بدون مغز انسانیم تجربه کردم همانی بود که آلبرت انیشتین و عیسی مسیح، هر دو، از آن سخن گفته‌اند و صد البته که هر کدام با روش بسیار متفاوت خودشان. من سال‌های سال به عنوان جراح مغز و اعصاب در معتبرترین مؤسسات جهانی خدمت کرده‌ام. می‌دانم که بسیاری از همکارانم بر این باور پافشاری می‌کنند که مغز، و به ویژه کورتکس، این عضو کلیدی، سر منشأ هوشیاری خاص نوع آدمی است. خود من هم همین طور فکر می‌کردم. اما این باور، این نظریه امروز در برابر من رنگ باخته و آنچه بر من گذشت در پهنه باورهایم جایی برای آن باقی نگذاشت. از همین رو قصد دارم باقیمانده عمرم را به بررسی ذات راستین هوشیاری بپردازم و به همکارانم در عرصه علم و نیز به جهانیان نشان بدهم که ما پدیده‌هایی بسیار بسیار فراتر از مغزهای فیزیکی خود هستیم. در دنیای امروز بسیاری بر این عقیده‌اند که واقعیت معنوی دین در دنیای مدرن قدرت خود را از دست داده و علم، در برابر ایمان، راه رسیدن بشر به واقعیت وجود است. پیش از این تجربه، من نیز تا حد زیادی در صف طرفداران این مکتب بودم، اما امروز متوجه شده‌ام که این دیدگاه به شدت ساده‌انگارانه است. تصویر مادی‌گرا از کالبد و مغز به عنوان مولدان هوشیاری، و نه ظرف آن، محکوم به شکست است. در مقابل، تلقی نوینی از کالبد و ذهن ظهور خواهد کرد که هم اکنون هم نشانه‌هایش را می‌توان مشاهده کرد. این دیدگاه نو به همان میزان مبتنی بر دین است که بر دانش استوار و غایتش را چیزی قرار خواهد داد که بزرگترین دانشمندان بیش و پیش از هر چیزی در طول تاریخ بشری همواره در جستجوی آن بوده اند؛ چیزی به نام حقیقت.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- این هنوز در مرحله‌ی سکرات بوده و این قبل از مقابله با نکیر و منکر است، بعد از ملاقات با نکیر و منکر که ادعاهای او را انکار می‌کنند وضع طور دیگری است، هنوز با صورت خیالیه‌ای که مایل بوده داشته باشد روبه‌روست ولی کار دو فرشته‌ی نکیر و منکر آن است که انکار کنند هر چیزی را جز عقیده و عمل صالح را و اگر بعد از آن شرایط برای انسان عقیده‌ای صحیح و عمل صالح باقی ماند افقی از بهشت در مقابلش باز می‌شود و تا قیامت در آن حال باقی می‌ماند وگرنه گرفتار افکار و اعمال غیر الهی‌اش می‌باشد. موفق باشید
3286

تقویت ارادهبازدید:

متن پرسش
به نام خدا سلام علیکم برای تقویت اراده باید چه کرد؟متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: شاید کتاب «ادب خیال عقل و قلب» مفید باشد. موفق باشید.
2237
متن پرسش
باسمه تعالی. سلام استاد بزرگوار. در روایت داریم که در زمانی که مهدی آل محمد(عج) ظهور میکند اگر کافری در پشت یا زیر سنگی پنهان شده باشد سنگ ندامیدهد ای مومن در زیر من یا پشت من کافری پنهان است چگونه این موضوع را میتوان توچیه کرد آیا بوسیله ی حرکت جوهری میتوان این پدیده را توجیه کرد که چون ماده موجود است حکایت از آن دارد که حضرت فیاض در حال فیاضی هست و در آن زمان حضرت فیاض فیضی خاص به ماده یا سنگ آن عصر میدهد به طریقی که آن سنگ سخن میگوید یا اینکه آن سنگ فیض شفافی میگیرد به طریقی که تمام ابعاد وجودیش مانند شیشه شفاف میشود ومومن میتواند تمام سمت و سوهای مکانی آن سنگ یا دیگر اشیاء را ببیند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در بحث برهان صدیقین داشتیم که وجود مطلق همه‌ی کمالات را دارا است و عین آن کمالات است و هر اندازه، وجود نازل شود، آن کمالات نازل می‌شود و لذا هیچ وجودی از علم و شعور خالی نیست، کافی است یک کسی مثل یاران حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» در میدان باشد تا از شعور آن سنگ الهام بگیرد مضافا بر این که در زمان ظهور حضرت، عالَم به قیامت نزدیک می‌شود و حیات شدید‌تری پیدا می‌کند. موفق باشید.
1720
متن پرسش
با سلام مقدار حجیت سخنان فلاسفه و عرفا چقدر می باشد؟ مثلا اگر فلسفه بسیار کمک می کند در دین شناسی چرا بین خود فلاسفه این همه اختلاف هست که یکی اصالت وجودی می شود و دیگری اصالت ماهیتی؟ شاید گفته شود که جناب ملاصدرا با دقت عقلی و صرافت قلبی این امور را مطرح کرده و عقل آنها را قبول می کند اما این سوال باز می شود که در زمان خود شیخ اشراق هم که اصالت ماهیتی بود به حرف خودش اعتقاد داشت و استدلال هم میکرد و لذا چه بسا در دوره دیگری هم اصالت وجود خدشه پیدا کند چنانچه که همین الان هم بین فلاسفه وجودی بر سر تفسیر اصالت وجود اختلافات فاحش و بعضا متناقضی دیده می شود. خلاصه اینکه با چه توجیهی باید وقت بر روی فلسفه گذاشت و چگونه باید از آن استفاده کرد که تا حد قابل قبولی مطمئن باشیم فلسفه به دین شناسی و دین داری ما کمک می کند و خدایی نکرده طوری نشود که بعد از عمری تلاش فلسفی سخن ملاصدرا را بر زبان جاری کنیم که اگر بیش از آنکه بر روی فلسفه وقت میگذاشتم بر روی قرآن وقت می گذاشتم نکات نابتر و بهتری گیرم می آمد/ باتشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام البته در مورد هر علمی باید این دغدغه را داشت که آیا مسیر صحیحی را در جلو ما باز می‌کند یا نه؟ و از جمله فلسفه ، و هر علمی با تدبّر بیشتر علماء آن علم به سوی کمال خود پیش می‌رود، اعم از فلسفه و فقه و تفسیر و همین‌طور که نمی‌توان گفت چون فقها با همدیگر اختلاف دارند پس باید فقه را کنار گذاشت، نمی‌توان گفت اختلاف فلاسفه دلیل بر عدم اهمیت فلسفه است. اصل فلسفه چیزی نیست جز رجوع به حقیقت و در مسیر خود تا آن‌جا جلو آمده که به حکمت متعالیه رسیده که نظر به وجود دارد ، نظر به وجود از آن جهت که تشکیکی است و این اوج کمال یک اندیشه است که متوجه وجود است از آن جهت که خارجیت دارد – زیرا مفهوم وجود تشکیکی نیست – و حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» با توجه به همین امر نظر به حکمت صدرایی دارند که مقابل روح غربی یا سوبژکتیویته است، سوبژکتیویته ای که نظر به ذهن انسان دارد و نه حقیقت خارجی و همین‌طور که نمی‌توان گفت؛ انقلاب اسلامی به چه دردی می‌خورد، چون انقلاب اسلامی یک نوع فتح تاریخی است برای حضور اسلام در دوران جدید، نمی‌توان گفت حکمت صدرایی به چه درد می‌خورد زیرا حکمت صدرایی یک نوع فتح تاریخی است، درست در زمانی که مستشرقین اروپایی با فرهنگ حسّی خود وارد دربار صفویه شدند تا حکومت شیعی را تحت تأثیر قرار دهند و ملاصدرا متوجه شد راه نجات تفکر شیعی نظر به اصالت وجود است تا تاریخی که شروع شده است ادامه یابد. بنده به طور مفصل این موضوع را در سلسله مباحث «سلوک در ذیل اندیشه‌ی حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» بحث کرده‌ام. مباحث بر روی سایت هست می‌توانید به آن‌ها رجوع فرمایید.. به گفته‌ی مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» پایه‌های علم هم بر فلسفه است، فلسفه نباشد علم وجود ندارد. اگر استنتاج فلسفی نباشد اصلاً علم می‌شود بی‌معنا»( سخنان رهبری«حفظه‌الله» در بین دانشگاهیان در تاریخ 14/6/1389) مسلّم هر تمدنی با فلسفه‌ای که دنبال می‌کند آینده‌ی خود را شکل می‌دهد، ما هم اگر خواستیم تمدن اسلامی داشته باشیم باید فلسفه‌مان را به صورتی کاملاً کاربردی تدوین کنیم. این‌هایی که می‌گویند فلسفه می‌خواهیم چه کار، این‌ها خواسته و یا ناخواسته مقابل تحقق تمدن اسلامی ایستاده‌اند و غرب را تثبیت می‌کنند، چون دو نگاه فلسفی بیشتر نداریم، یک نگاه که به مفاهیم و ذهنیات و اعتباریات رجوع دارد و یک نگاه که به وجود و حقیقت نظر می‌کند. در ضمن در قسمت پاسخ به سؤالات برگزیده در کد شماره‌ی 211 نیز عرایضی داشته‌ام . موفق باشید
682

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز؛ آنطور که از منابع دینی برمی آید روح مجرد است و نقص ناپذیر. اما چگونه است افرادی دچار بیماری شیزوفرنی می شوند و خود را کاملا کس دیگری غیر از خود میدانند بطوریکه هیچ شکی در این زمینه ندارند. این مسئله برای یکی از آشنایان رخ داده و او که جوانی 20 ساله است و مجرد به ضرس قاطع عقیده دارد که زن و بچه در شهر دیگری دارد و همیشه پریشان و ناراحت است و قصد رفتن دارد درصورتی که اصلا چنین چیزی صحت ندارد و حتی ادعاهای دیگر یمیکند. ایا در این افراد مغزشان آسیب دیده است؟ روحشان؟ و یا بقول ابن سینا بعد سومی به نام روان وجود دارد که آن آسیب دیده است. فقط نمیشود گفت اینها توهم است آخر مگر توهم هم تا این حد میرسد؟ استاد من مباحث معرفت النفس و برهان و... شما را گوش داده و خوانده ام اما در مورد خواب سوال من این است که شاید خواب یک مکانیسم در مغز باشد و نه چیز دیگری . استاد گرامی نقش مغز در بدن چیست ؟ ارتباط آن با روح چیست؟ و ابزار نمود کدام قوه محسوب میشود؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: مسلّم خداوند بهترین معامله را با کسی که با او معامله کند، انجام می‌دهد ولی یک‌وقت طرف از لطفی که خداوند به او کرده غافل است. ملاحظه کنید که خداوند در قلب او علاقه‌ به همسرش را قرار داده ولی به قول خودش مقایسه با بقیه ذهن او را مشغول بقیه کرده، آیا اگر انسان زیباترین زنان دنیا را داشته باشد و گرفتار مقایسه شود دیگر زیبایی‌های همسر خود را می‌بیند؟ به همین جهت در آخر سؤال بعدی آن برادر – سؤال 677 – چند سطر را عرض کردم. هنر ما آن است که مهربانی خدا را ببینیم و نگذاریم شیطان لطف خدا را از ما برباید. موفق باشید
30012
متن پرسش
موقع اقامه نماز جماعت تعدادی از نوجوانانی که از سن تکلیف شون گذشته اهمیت به نماز نمیدن و نمیان نماز و بعضاً تو شبستان و یا حیاط مسجد در حال صحبت با یکدیگرند، برخورد با آنان چطور باید باشد؟ اگر وهن نماز جماعت است برخورد را نظر بدین.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. باید دوستانه به آن افراد تذکر داد که مسجد را آن‌هایی که بنا کرده‌اند برای اقامه‌ی نماز و قرآن بوده. و اگر در حین نماز در مسجد باشند ولی در نماز شرکت نکنند، حقوق بانی یا بانیان را زیر پا گذاشته‌اند. ۲. در حدیثی از پیامبر (ص) داریم: «اِنّما نُصِبَتِ المَساجِدُ لِلقُرآن؛ «مساجد را برای قرآن بنا کرده‌اند.» بنابراین خادم مسجد باید اگر حضور بچه‌های غیر ممیّز مانع نماز و قرآن شود، به نحوی آن‌ها را از مسجد خارج کند و یا همراه والدین‌شان به مسجد بیایند. موفق باشید

18614
متن پرسش
سلام علیکم: استاد گرامی، اگر در یک دوره از پذیرش حوزه های علمیه فرضاً 10 هزار نفر از متخصصان علوم پایه مثل ریاضی و فیزیک و شیمی و زیست شناسی و... وارد حوزه های علمیه شوند و در کنار کار تخصصی خود شروع به مطالعات حوزوی کنند چه اتفاقی می افتد؟ آیا حوزه ها با وجود چنین افرادی از مسیر و مأموریت اصلی خود منحرف می شوند؟ آیا خوف سکولار شدن حوزه ها وجود دارد؟ سوالم را واضحتر بیان می کنم:با توجه به سخان رهبرمعظم مبنی بر پیشرفت علمی چه میشود که حوزه ها و روحانیت که هادیان جامعه هستند در این علوم پیشقدم شوند؟ یعنی در تولید علم ساینس با با پشتوانه غنی معارف اسلامی شرکت کنند.مثل بسیاری از بزرگان تاریخ که هم عالم دین بودند و دانشمند تجربی. به نظرشما اینگونه هم پیشرفت علمی سرعت نمیگیرد وهم پیوند دین و عقل و علم بیشتر روشن نمی شود؟ میدانم که گستردگی علوم این کار را دشوار کرده است اما آیا واقعاً نمی شود؟ با سپاس/خداوند بر توفیقاتتان بیفزاید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این کار اگر عالمانه و با شناخت تاریخی انجام بگیرد، کار بسیار لازمی است به شرطی که هر دو طرف بدانند چه‌کار باید بکنند. نگاه اندیشمندانِ علوم پایه باید متوجه‌ی نقص‌ها و محدودیت‌های اندیشه‌ی پوزیتیویستی حاکم بر آن علوم باشد و نسبت به آن نقص، خودآگاهیِ کاملی پیدا کنند که فعلاً ما در این شرایط هنوز قرار نگرفته‌ایم و حوزه هم باید متوجه‌ی نقصِ نگاه متافیزیکی و انتزاعی خود بشود که در این امر نیز کارِ چندانی نشده، ولی بحمداللّه در هر دو گروه افقی برای رفع نقص‌های مذکور در حال طلوع است. موفق باشید 

نمایش چاپی