بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
5383
متن پرسش
باسلام خانمی هستم که مدتی است در کلاس های اخلاق یکی از بانوانی که از شاگردان یکی از آیت الله های معروف و موجه که در وادی اخلاق فعال بوده و هستند شرکت می کنم .یک موضوعی که بین بانوان محجبه ی چادری مطرح می باشد این است که آیا استفاده از رنگ های غیر مشکی و رنگی البته رنگ ها ی غیر تند،زیر چادر اشکالی دارد یا خیر؟در احکام آمده که رنگ هایی که جلب توجه نمی کنند اشکالی ندارد ولی سخن استاد ما مبنی براین نکته است که ما خودمان متوجه می شویم وبدیهی است که پوشش رنگی داشتن زیر چادر به زیبایی زنان می افزاید حال اینکه باید از زیبا به نظر رسیدن(غیرعادی) در مقابل نامحرمان پرهیز داشت . من خودم به این نکته رسیده ام که ایشان درست می فرمایند برای موفقیت در سیر وسلوک باید رعایت های زیادی داشت،من اگر هم خودم با این قضیه کنار بیایم واز پوشش رنگی زیر چادر استفاده نکنم ولی اطرافیان وخانواده به زبان می ایند و اعتراض می کنند و من نمی توانم دقیق برایشان توضیح بدهم، چه باید کرد؟ 1)آیا تصور من درست است یانه؟ یعنی من درست فکر میکنم که برای موفقیت در سلوک اخلاقی به طور مثال باید از پوشش رنگی داشتن زیر چادر پرهیز کنم یا خیر؟ اگر درست فکر میکنم چه جوابی باید به اطرافیان بدهم 2)حال اینکه استفاده از رنگ مشکی زیر چادر شاید موجب افسردگی شود 3)واینکه اطرافیان ما وجهه ی خوبی از دین را دریافت نکنند و اسلام را دینی خشک وسخت ودور از زیبایی های معمولی زیر سایه ی استفاده از رنگ های متنوع ( غیر زننده)در پوشش بپندارند و نوعی دفع در آنها پدید آید.با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده از بعضی خواهران متدین پرسیدم می‌فرمودند این طور نیست که صرف استفاده ار روسری و یا مانتوی غیر مشکی مشکل ایجاد کند، مشکل در رنگ‌های تند و یا طرز پوشیدن آن است. در هر حال شاید بستگی به خودتان دارد چون موضوع از نظر فقهی اشکال ندارد. موفق باشید
2118
متن پرسش
سلام علیکم. همان گونه که مطلع هستید نظر علامه طباطبایی در مورد ایه 2 سوره بقره چنین است: آنان که از هدایت تشریعی قرآن بهره می برند محفوف به دو هدایتند: یکی هدایت تکوینی فطری که ابتدایی و مربوط به قبل پذیرش قرآن است آیه «اولک علی هدی من ربهم» ناظر به آن است و دیگری هدایت تکوینی پاداشی که مربوط به بعد پذیرش هدایت تشریعی است و «هدی للمتقین به ان نظر دارد(تسنیم/جلد 2 / توضیح نظر علامه) سوال من اینست که با توجه به این نظر ایه «اولک علی هدی من ربهم» مربوط به هدایت تکوینی و فطری است؟اگر نه چگونه نظر علامه را توجیح می کنید.با تشکر،
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: قرآن در ابتدای سوره‌ی بقره می‌فرماید: این کتاب برای متقین وسیله‌ی هدایت است و سپس خصوصیات متقین را برمی‌شمارد که « الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (3) وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُون‏ »مؤمن به غیب هستند و اهل عبادت و سپس می‌فرماید این‌ها بر هدایت رب خود می باشند. چون لازمه‌ی این هدایت را در قبل ایمان به غیب و عبادت پروردگار و دادن انفاق ذکر کرده، معلوم است که نظر به شایستگی‌های ان‌ها دارد که خودشان در خود ایجاد کرده‌اند و زمینه‌ای برای هدایت قرآنی را برای خود فراهم نموده‌اند. پس نمی‌تواند هدایت تکوینی باشد بلکه این‌ها با اراده‌ی خود این کارها را انجام داده‌اند و نه به جهت آن‌که لازمه‌ی وجود آن‌ها بوده باشد. موفق باشید
16543
متن پرسش
با سلام: 1. ببخشید آیا در حال فنای ذاتی، عین ثابت باقی می ماند یا نه؟ آخه علامه حسن زاده و آیت الله رمضانی نظرشون اینه که باقی می ماند ولی متوجه شدم که علامه طهرانی میگه در حال فنا، حتی عین ثابت هم باقی نمی ماند و حتی در این مساله با علامه طباطبایی چند جلسه بحث داشتند چون علامه طباطبایی هم موافق با باقی ماندن عین ثابت بودند که در نهایت علامه طباطبایی نظر ایشان را قبول کردند. به هرحال بنده گیج شدم. لطفا بفرمایید کدام درست است؟ 2. در کتابی خواندم که حضرت ابراهیم (ع)، فنای اسماء و صفات یا به عبارتی توحید اسماء و صفات برایش به صورت مقام و ملکه شده بود ولی فنای ذاتی به صورت حال برایش پیش می آمد و مقام نشد. البته در آن دنیا، مقام فنای ذاتی برای ایشان حاصل می شود. خواستم بپرسم آیا این حرف درست است؟ 3. پیامبران امت های گذشته تا چه درجه ای رشد می کردند؟ آیا به پایان سفر اول یا فنای ذاتی می رسیدند؟ مقام بقاء چطور؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در فنای ذاتی، انسان از خود فانی و به حق باقی است و چنین احساسی حتماً با بقای عین ثابته‌ی سالک همراه است، ولی او خود را که همان عین ثابته‌اش می‌باشد، ابداً مدّ نظر ندارد ولی عین ثابته‌ی او به حقّ باقی است و او به نور حق می‌بیند و می‌شنود بدون آن‌که آن حالت را به خود نسبت دهد. اگر اختلافی هست، اختلاف در تعبیر است 2- با توجه به آن‌که در آیه‌ی 260 سوره‌ی بقره، حضرت ابراهیم مأمورند تا به اراده‌ی الهی آن 4 پرنده‌ی ذبح‌شده و مخلوط‌شده را بخوانند و آن‌ها به صورت زنده به سوی حضرت برگردند تا حضرت ابراهیم به مقام احساسی بشود که حضرت حق مردگان را زنده می‌کند؛ حضرت در مقام فنای ذاتی قرار دارند 3- ما در سوره‌ی واقعه در توصیف مقام مقربین که در مقام بی‌واسطه با حضرت حق هستند در توصیف امت‌های گذشته داریم: «ثلة من الاولین و قلیل من الاخرین» که مقربینِ در امت آخر، یعنی حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» اولیاء معصوم هستند. و سوره در توصیف امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» است. از این جهت باید متوجه بود که مقربین در امت‌های گذشته، کم نبوده‌اند. موفق باشید

13233
متن پرسش
سلام علیکم: از محضرتون سوالی داشتم. چرا خدا موجودی عاطفی مثل زن رو در اختیار موجودی مثل مرد که ترکیب عقل و شهوته که برامدش میشه منفعت قرار داده؟ پس تکلیف طلب زن که طالب عاطفه حقیقیه نه ابراز احساسات برای منافع شخصی فردی که بهش محبت میکنه چی میشه؟ چرا شهوت مرد نیاز عقلانی محسوب میشه اما طلب عاطفه زن توهم؟ البته در عالم حقایق میدونم این احساس نیاز محبت معنی نمیده و فقط محبت به ذوات مقدس معنی میده اما تو دنیای مادی چرا طلب مرد که به دنیای حیوانات نزدیکتره اصالت بیشتر داره تا احساسات زن که به عوالم انسانی نزدیکتره. البته امیدوارم اساعه ادب محضرتون نباشه چون حساب انسان های بزرگ رو از بقیه جدا میدونم. به نظرم اگه بیشتر خانمها و دخترانی که با حجاب نامناسب وارد اجتماع می شدند از محبت پدر یا همسرانشون بهره کافی رو داشتند هیچوقت اوضاع به این شکل در نمیومد. اما متاسفانه زن ها با مرد هایی مواجهند که هوسشون بیشتر براشون تصمیم میگیره و بهای بیشتر به زنانی داده میشه که از زیبایی ظاهری بیشتر برخوردار باشند و مایع تاسفه که در جامعه اسلامی ارزشهای غربی حاکم باشه. ببخشید پر حرفی کردم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر صورت آن عاطفه‌ی زنانه است که اگر درست هدایت شود جامعه از عاطفه‌ی مادرانه بهره‌مند می‌شود و آن میل جنسی مردان است که اگر درست مدیریت شود جوابگوی روحی و روانی آن عاطفه است. بالاخره «حکمت حق در قضا و قدر / کرده ما را عاشقان یکدیگر. تشنه می‌نالد که کو آب گوار / آب می‌نالد که کو آن آب‌خوار.» چرا میل جنسی مرد را در جای خود همان استقبال منطقی از عاطفه‌ی زنانه نمی‌گیرید؟! موفق باشید

11716
متن پرسش
سلام: حاج آقا اگر کسی در خانواده ای زندگی کند که از طریق مال شبه دار اداره می شود وظیفه آن فرزند که هنوز زندگی مستقل ندارد چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با دفتر مرجع تقلیدتان موضوع را در میان بگذارید. موفق باشید

11009
متن پرسش
سلام استاد: خدا وکیلی تعداد افرادی که در حماسه‌ی 9 دی حضور داشتند، زیاد بود؟ من خودم به انقلاب و نظام و 9 دی ارادت دارم، اما تصاویر موجود نشان نمی‌دهد که جمعیت خیلی بوده باشند. البته همان‌هایی که بودند بصیرت داشتند که اومدند، ولی از لحاظ تعداد خیلی به نظر نمی‌رسیدند. این‌طور نیست؟ عادلانه بفرمایید و دور از هیجانات. تشکرمی‌کنم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: از آن جهت که آن جمعیت توانست با حضور خود نشان دهد اراده‌ی ملت ایران در جهتی جدای از جهت فتنه‌گران است، باید جمعیت چشم‌گیری باشد که فتنه‌گران را مأیوس و مرعوب کرده باشد و بعد از 9 دی شکست خود را پذیرفتند. موفق باشید
9348
متن پرسش
سلام علیکم. در سوال 9333 منظورم این نبود که با بدن مادی حضور پیدا کند بلکه سوالم این بود که یک شخصی در این دنیا باشد و نیاز نداشته باشد به خواب رود تا با حقیقت غیبی یک حادثه ارتباط برقرار کند و آن را ببینید بلکه در بیداری و در حالت اختیار با صورت غیبی حادثه ای که در آینده رخ میدهد ارتباط بر قرار کند. آیا این امکان وجود دارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی که انسان بتواند در عالم مثال و باطن عالم مثال حاضر شود مسلّم است که بدون آن‌که در خواب بخواهد حقایق غیبی را ببیند در بیداری و در حالت اختیار با آن حادثه‌ها روبه‌رو می‌شود و این را نه‌تنها در پیامبران و امامان معصوم حتی در اولیاء الهی نیز می‌یابیم. نمونه‌ی آن را در نگاه آیت‌اللّه بهاء‌الدین به رهبریِ مقام معظم رهبری درست در زمانی‌که همه متوجه قائم‌مقامیِ آقای منتظری بودند، داریم. موفق باشید
8600
متن پرسش
شما در بعضی سوالات نوشتید اگه در برابر نفس مقاومت کنید حیات طیبه ای برای شما گشوده میشه میخواستم بدونم این حیات طیبه دقیقا چیه و چه ویزگی هایی داره که با زندگی معمولی فرق داره.
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: به گفته‌ی علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» حیات طیب یعنی آن نوع از معنویت و روحانیتی که هیچ ضعف عقیدتی و اخلاقی در آن ورود ندارد و انسان بدون هیچ حجابی با خدای خود مأنوس است و هیچ وسوسه‌ای او را آزار نمی‌دهد. موفق باشید
4264
متن پرسش
السلام و التحیة. لطفا برایمان روشنگری بفرمایید. نظر حضرت عالی راجع به مطالبی که جناب آقای دکتر جباری درباره مرز تشیع و تسنن در صفحه ی فیس بوک خود نوشته اند چیست ؟آیا آن را تأیید می فرمایید یا خیر ؟ متن این اظهارات را در ادامه آورده ام . باتشکر فراوان از شما. "شیعه حقیقی، یعنی چه؟ (بخش 1) *************************** شیعه را در سه وجه و ساحت مختلف میتوان بررسی کرد. ساحت فقه ساحت کلام ساحت عرفان هرکدام از این حوزه ها میتواند معیاری برای تعیین شیعه بودن یا اهل سنت بودن باشد. می کوشم این سه حوزه را جداگانه به دید آورم. در فقه کدام اصول فقهی میتواند معیار برای شیعه بودن باشد؟ مثلا اگر کسی قائل به "قیاس" بود، شیعه نیست؟ دو ایراد است، اولا اینکه چکسی گفته است قائلین به قیاس شیعه نیستند؟ این حکم را از کجا می آوریم؟ ایا این یک امر قراردادی و اعتباری است؟ مثلا عده ای اعتبار کرده اند که قائلین به قیاس شیعه نیستند. خوب. این عده معیارشان چیست و از کجا این معیار را بدست آورده اند؟ ثانیاً، مگر کم بودند فقیهانی که در زمانه خودشان به قیاس متهم شده و حتی تکفیر شده اند. مانند ابن ادریس، یا ابن جنید که هردو از نظر فقیهان زمان خود متهم به قیاس بودند و تکفیر شدند ولی بعدها شدند از برگترین فقیهان شیعه! یا برعکس، کسی مانند ابن عربی که معروف است از اهل سنت به شمار میرود، "قیاس"، "یا استحسان" و "مصالحه مرسله" را نمی پذیرد. پس با این حساب او را باید شیعه بدانیم؟ اساساً کسی اگر با فقه مقارن آشنا باشد میبیند چقدر شباهت بین اراء فقهی شیعیان و اهل سنت وجود دارد و گاهی این شباهتها تا مبانی هم میرود. یا شاید بگویند منابع فقه شیعی مرز میان شیعه و سنی را روشن میکند. این سخن هم دقیق نیست. چراکه اولا جز در تعریف "سنت" مابقی منابع مشترک است. ثانیاً همان سنت هم چندان روشن نیست. شیعه قول و فعل و تقریر معصوم را سنت می داند. و معصوم اعم از پیامبر و اهل بیت علیهم السلام است. ولی مساله این است که قول و فعل تقریر معصوم یک امر "ابژکتیو" نیست که ما آن را معیار و سنجه قرار دهیم. برای همین هم بحث مهم "حجیت یا عدم حجیت خبر واحد" در بین اصولیون درگرفت. وقتی اساس و بنیاد این قول و فعل و تقریر بر ظنیات است، دیگر هیچ فرقی نمیکند مفهوم معصوم محدود به رسول الله شود(آنگونه که اهل سنت میگوید،) یا اهل بیت علیهم السلام را نیز دربرگیرد(چنان که شیعیان تاریخی معتقدند). اجماع هم که آنقدر سست و بی اساس است که کثیری از فقهای شیعه نیز عطایش را به لقایش بخشیده اند. پس در واقع آنچه به عنوان منابع فقه میتواند بطور متقن مورد رجوع باشد، فقط کتاب و عقل است. این دو منبع هم بین شیعه و سنی مشترک است. پس چه چیزی در فقه میماند که بتوان با "یقین" آن را مرز میان شیعه و سنی قرار داد؟ بازهم تأکید میکنم چه امر "یقینی" باقی میماند؟ آنچه به مثابه وجوه اختلاف فقه شیعیان و اهل سنت طرح است، اساساً امور غیر یقینی و ظنیاتی است که هر دو گروه اعتبار کرده اند و هیچ بنیاد مستحکمی برایش وجود ندارد. شیعه حقیقی یعنی چه؟ (بخش 2) ************************* در بخش نخست دانستیم که اساساً فقه نمیتواند معیار خوبی برای تعیین مرز میان شیعه و سنی باشد و این به سبب فقدان "مبادی متقن خاصه" برای هر دو گروه است. چراکه دانستیم، مبادی خاصه شیعه، که سنت (قول و فعل و تقریر) معصوم است، به سبب ظنی الصدور بودن، نمیتواند معیار و مقسم یقین آوری برای تمیز شیعه و سنی قرار گیرد. اکنون در این مرحله میخواهیم ساحت "کلام" را به دید آوریم. چنانکه میدانیم کلام اسلامی از دیرباز به سه نحله تقسیم شده است. اشاعره، معتزله و امامیه. هرکدام از این سه نحله، بزرگان و صاحب نظران خود را دارد. آنچه به اجمال میتوان درباب مبنای تفکر این سه حوزه کلامی برشمرد مساله "جبر و اختیار" است. البته موضوعات دیگری نیز در بین متکلمین مورد بحث و مناقشه بوده ولی این مساله در بین مسائل دیگر جایگاه ممتازی دارد. به اجمال میتوان گفت، اشاعره جبری مسلک و معتزله، قائل به تفویض بودند و امامیه به "امر و بین الامرین" معتقدند. پرسشی که در این مقام میتوان طرح نمود این است که آیا مسائلی از این دست به واقع میتواند مرز میان شیعه و سنی بودن افراد را تعیین کند؟ وقتی به تاریخ و شرح افکار و احوال اندیشمندان رجوع میکنیم، پاسخ منفی می یابیم. یعنی برحسب ظاهر میتوان کسانی را یافت که در مذهب شیعه (امامیه) بودند ولی قائل به "جبر" هستند. و یا در بین اهل سنت کسانی را یافت که قائل به "امر و بین الامرین" باشند. اساساً مباحث کلامی نمیتواند معیار و سنجه واقعی برای تعیین شیعه و سنی بودن افراد باشد. این نامعیاری آشکارتر میشود، وقتی به درون این مباحث وارد میشویم و از نزدیک این مسائل را پی میگیریم. برای مثال "امر و بین الامرین" که شیعیان و متکلمین امامی با استناد به روایتی از امام صادق بدان باور دارند، چنان مورد تفاسیر متفاوت و حتی متناقضی شده است که گاهی بسیار سطحی و عوامانه طرح میشود. فی المثل در تفسیر این "امر بین الامرین" برخی با یک نگاه مکانیکال و مادی، تلقی "وسط" داشته اند و پنداشته اند، بین الامرین یعنی اینکه کمی اختیار و کمی جبر است! برخی نیز پنداشته اند که معنای بین الامرین این است که "آدمی در برخی امور اختیار دارد، و در برخی امور مجبور است"! همه این تفاسیر ساده انگارانه از روایت معصوم(ع) دلالت بدین امر دارد که اساساً تلقی کلامی متکلمان شیعی نیز یک امر واحدی نبوده و در معرض تفسیر و تأیل قرار دارد. با چنین وضعیت، سخن گفتن از "معیار کلامی" برای تعیین شیعه و سنی نیز امری بیهوده و بی بنیاد است. پس "کلام" نیز نمیتواند معیار متقنی برای تعیین شیعه و سنی بودن افراد باشد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در عین آن‌که بنده در قسمت فقه متخصص نیستم که جواب بدهم این مسئله روشن است که وقتی به قول ایشان منابع فقه به صورت متقن «کتاب و عقل» باشد، همان کتاب یعنی قرآن ما را به اهل‌البیت«علیهم‌السلام» ارجاع می‌دهد و روح شیعه در فهم کتاب و سنت به نور اهل‌البیت«علیهم‌السلام» ظرایفی را دنبال می‌کند که در اهل سنت دیده نمی‌شود مگر در علمایی از آن‌ها که شدیداً تحت تأثیر فرهنگ اهل‌البیت هستند مثل عرفای اهل سنت. اما در مورد کلام به هیچ‌وجه مسئله‌ی اصلی کلام ما با اهل سنت جبر و اختیار نیست بلکه موضوع اصلی ما در کلام «امامت» است که خواجه نصیرالدین تلاش می‌کند کتاب کلامی تجرید الاعتقاد را بنویسد تا بحث امامت را مطرح کند. موفق باشید
1895
متن پرسش
بسمه تعالی. . .سلام علیکم استاد عزیز. . . با توجه به گفته های شما در مورد برزخ که مثلا اگر الان بمیریم فردا نماز صبحی در برزخ داریم منتها بهترین ملکه نماز صبحمان را. . .سوال 1: البته شاید تعریفش اینی نباشد که گفتم،ولی در کل ما در برزخ با ملکاتمان روبرو هستیم بدون اراده برای بهبود،با این تفاسیر باید در برزخ رشد علمی باشد؟اما رشد عملی خیر. . . سوال 2: با توجه به توصیه جناب عالی در رابطه با مطالعات حب اهل البیت در ماه عزیز رجب،بنده چند وقتی است که در این زمینه مطالعاتی داشتم،شاید حدود یک سالی است،البته بدون هیچ نظمی،آیا توصیه میفرمایید با فراق بال به سراغ سخنرانی های شما و مطالعه مجدد کتاب حب اهل البیت بروم؟. . .انشاالله خدا ما و شما را از کسانی که از کسانی که اهل بهترین استفاده ها از ماه رجب هستند قرار دهد و موجبات رضایت ولیش را فراهم و آنچه که او صلاح میداند در ماه رجب روزیمان کند. . .خیر ببینید.موفق باشید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: 1- از قسمت اول سؤال‌تان چیزی سر در نیاوردم. بنده عرض کردم که انسان در برزخ و قیامت با ملکاتش زندگی می‌کند و بر همان اساس برایش رفع حجاب می‌شود 2- إن‌شاءالله در اولین فرصت کتاب «حبّ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» را با شرحی که داده شده است بازخوانی کنید به امید آن‌که حبّ فطری شما نسبت به آن ذوات مقدس به فعلیت برسد. موفق باشید
761

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسمه تعالی ضمن عرض سلام خدمت استاد بزرگوار لطفا پاسخ به سوال بنده را در سایت درج نکنید و تنها به میلم بفرستید. مشکل بزرگی گریبانگیر من شده است که به شدت آزارم میدهد و زندگی‌ام را مختل کرده است. این مشکل اگرچه بسیار اذیت کننده است اما در حقیقت یک زخم قدیمی است که پس از چندسال مجددا سرباز کرده است. قضیه از این قرار است که بنده در سن 12 سالگی کاملا اتفاقی و بدون اینکه بدانم اصلا چه کار دارم میکنم به استمنا مبتلا شدم و 2، 3 ماهی این عمل شنیع از من صادر شد تا بالاخره در مدرسه بوسیله معلم دینی به اینکه چنین کاری اصلا چی هست و حکمش چیست پی بردم. بلافاصله به توفیق الهی از آن کار دست شستم اما دو مشکل در وجودم نهادینه شده بود: اول آنکه تحریک پذیری جنسی ام بسیار بالا رفته بود و با اندک موضوع مربوط و نامربوطی تحریک می شدم (بدون آنکه اهل دیدن فیلم و عکس و از این جور مسائل باشم) و دوم آنکه خیالاتم بسیار ولگردی می کرد و گاهاً مرا به شدت آزار میداد. این فضای زجردهنده 7 سالی ادامه پیدا کرد تا اینکه دست تقدیر مرا به اصفهان کشاند. در آنجا با یک گروه فرهنگی و انقلابی اشنا شدم و از طریق آنها هم با شما، جلساتتان و کتابهایتان انس گرفتم . فضای انقلابی گروه و انس با شما چنان مرا از زندانی که در آن بودم آزاد کرد که به ندرت مشکلاتی که خدمتتان عرض کردم گریبانگیرم می شد. تصورم این بود که برای همیشه از شر این موضوع خلاص شده ام. دوران ماندن در اصفهان به سررسید و من به حکم وظیفه و برای طلبه شدن عازم شهر دیگری شدم. در آن شهر نه از آن جمع انقلابی خبری بود و نه از شما! از طرفی از آنجا که باید تمام تمرکزم را روی مباحث درسی می گذاشتم ارتباطم با کتب معرفتی بسیارناچیز شد. ادبیات عرب هم به هیچ وجه روحم را تغذیه نمیکرد. متاسفانه و بعد از چندهفته تا به خودم نگاه کردم دیدم در همان گردابی هستم که قبل از اصفهان در آن دست و پا میزدم. شرکت در جلسات اخلاق هم تنها مسکن خوبی بود.این بار تحمل این فضا برایم بسیار مشکلتر بود چون این بار این مشکل بعد از تجربه یک فضای انقلابی و تمرکز بر بسیاری از مباحث معرفتی شما برایم حاصل شده است. این موضوع در القای یاس از طرف شیطان به من بسیار کمک می کند. خیالات بسیار آزارم میدهد. در هر جایی به سراغم می اید، سر کلاس درس، صحبت کردن با دوستم ، مطالعه و .... بسیار رنج دهنده است. گاهی اوقات احساس میکنم هیچ اراده و اختیاری برای نجات از این خیالات ندارم و محکوم به زمین خوردنم. چند بار روزه گرفتم ولی نه تنها مشکل حل نشدبلکه خیالاتم پرّان تر هم شد. به سرعت و بدون آنکه عامل محرکی درمیان باشد تحریک می شوم. دیگر یقین پیدا کرده ام که در قلبم از آن امراضی است که خداوند در قران از انها یاد کرده است. تنها درمواقعی که دچار یاس و ناامیدی هستم از شر این خیالات به دورم.چندبار تصمیم گرفتم که طلبگی را رها کنم اما پشیمان شدم. من که برای رسیدن به مقاصد بالای معنوی به حوزه آمده بودم حالا به شدت زمینگیر شده ام.تمام دستوراتی که برای مهار خیال بلد بودم را به کار بستم ولی نشد. گاهی اوقات فکر میکنم که اگر ازدواج کنم مشکل حل می شود اما از یک سو شرایط ازدواج برایم مهیا نیست و از طرف دیگر می گویم که اگر این مشکل با ازدواج حل نشود قضیه بغرنج تر هم می شود. شما را به خدا کمکم کنید در شرایط سختی نفس می کشم. شرایط زندگی برایم بسیار تنگ شده، بیماری پدرم اخیرا اوج گرفته است، شرایط طلبگی ام هم آنگونه است که عرض کردم. شما را به خدا هم دعایم کنید و هم راهنمایی ام کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی، سلام علیکم: خداوند می‌فرماید: «وَإِذَا جَاءکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَن عَمِلَ مِنکُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»(سوره‌ی انعام، آیه‌ی 54) به پیامبر خود توصیه می‌کند وقتی مؤمنین به طرف تو می‌آیند به آن‌ها خبر بده که سلامت و دوری از خطر نصیب شما است، پروردگار شما بر خودش فرض کرده که شما را زیر سایه‌ی رحمت خود قرار دهد و لذا اگر شماها از سر نادانی به عمل سوئی دست زدید سپس به آن عمل راضی نباشید و از آن فاصله بگیرید و برنامه‌ای در جهت تغییرمسیر خود بریزد، بدانید که خداوند غفور و رحیم است، یعنی نه‌تنها از گناهان آن می‌گذرند بلکه شرایط مساعد جهت تعالی روحانی او برای او قرار می‌دهد. با توجه به آیه‌ی فوق معتقدم باید امیدوار باشید که إن‌شاءالله از این معضل رها می‌شوید و به زندگی معنوی خوبی وارد می‌گردید. از طرفی تا آن‌جا که ممکن است در امر ازدواج خود تسریع کنید برای شما که رویکردتان بندگی خدا است بسیار کارساز است. موفق باشید
565
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز.چرا دوست داشتن یک دختر(بدون ایجاد رابطه و بدون حتی یک برخورد با او)اشکال دارد؟ همانطور که ما به یک گل زیبا عشق می ورزیم آیا همین نوع عشق ورزیدن را نمی توان به یک دختر داشت؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: از آن جهت اسلام دوست‌داشتن نامحرم با همان شرایطی که فرمودید را نهی فرموده که در نسبت مرد با زن چیزی نهفته است که آن نسبت با دوست‌داشتن گل زیبا وجود ندارد و در ساختار وجودی زن و مرد آن نسبت نهفته است و لذا هراندازه هم که شما بخواهید خارج از آن نسبت به یک زن نامحرم بنگرید آن وجه با تحریک قوه‌ی واهمه کار خود را می‌کند، همان‌طور که یک تشنه نمی‌تواند به آب زلال به صرف زلالی و شفافی آن بنگرد، کشش او به جهت تشنگی‌اش به او اجازه نمی‌دهد که فقط به صرف زلالی و شفافی به آن بنگرد و لذا اگر کسی به واقع به دنبال نگاه‌کردن به زیبایی‌ها است چرا خود را به چنین خطری بیندازد. گفت: «در تو نمرودی است در آتش مرو..... گر که خواهی رفت ابراهیم شو». موفق باشید
517

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوارم سوال من در مورد موسیقی است.می خواستم بدانم که جایگاه موسیقی در زندگی انسان چیست؟ آیا موسیقی باعث حجاب عالم قدس است ؟ یا اگر مثلاً سازنده موسیقی هم از اهل دل باشد این موسیقی ما را در پیوند به عالم قدس کمک می کند؟ لطفا اگر در این زمینه بحث مفصلی داشته اید معرفی بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: بنده به صورت پراکنده در مورد موسیقی عرایضی داشته‌ام، ولی در این امر صاحب‌نظر نیستم. بزرگانی از محققین اسلامی کتاب‌‌هایی دارند. همان‌طور که مقام معظم رهبری«حفظه‌الله‌تعالی» فرمودند: سیاست نظام اسلامی ترویج موسیقی نیست. زیرا امر لغوی است و با تحریک امور وَهمی و خیالی انسان را از سیر عقلی و قلبی باز می‌دارد و اگر هم می‌فرمایید طرف اهل دل است و باز سازنده‌ی موسیقی است، می‌خواسته در حدّ خیال از موسیقی استفاده کند، ولی تربیت عقل و قلب را باید از مسیری دیگر دنبال کرد. موفق باشید
12534
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: استاد مقام معظم رهبری در دیدار با خانواده شهدای هفتم تیر جمله ای فرمودند که به نظر بسیار عجیب می رسد. ایشان فرمودند «بعد از ماجرای هفتم تیر، امام بزرگوار (ره) با بهره‌گیری مناسب از این حادثه، انقلاب اسلامی را که در حال منحرف‌شدن از مسیر اصلی خود بود، نجات و جریان اصیل انقلاب را در مقابل دیدگان ملت قرار داد.» این تعبیری است که معظم له بسیار به ندرت به کار می برند و تا آن جایی که حافظه بنده یاری می کند تنها درباره نفوذ سکولاریسم در دولتهای پیش از دولت نهم به کار بردند. سوال بنده اینست که در آن زمان شرایط به چه نحوی بوده که حضرت آقا از آن تعبیر به انحراف انقلاب از مسیر خود می کنند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌چنان جریان‌های سکولار در لباس دین به صحنه آمده بودند و جلوه کرده بودند و می‌رفت که جوانان ما را بربایند، که اگر شهادت شهید بهشتی و مظلومیت آن مرد بزرگ نبود همچنان آن روحیه ادامه می‌یافت و بنی‌صدر و جریان‌های چپ به عنوان چهره‌های مورد نظر در صحنه می‌ماندند. موفق باشید

9737
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: یادم است در پاسخ به پرسشی فرموده بودید از دیدگاه ابن سینا عالم مادی از نظر ابعاد و اندازه محدود است؟ آیا فلسفه اسلامی کلا نظرش همین است؟ می شود دلایل ابن سینا را بفرمایید یا آدرس دقیق مراجعه به استدلال های ایشان را لطف کنید؟ آیا بی نهایت بودن عالم مادی تناقضی در خود دارد؟ عالم خیال (مثال) و عقل و لاهوت بی نهایت است زیرا همین که مثلا تصور کنیم عالم خیال محدود است می توان حد آن را در خیال کنار زد و به همین صورت عوالم بعدی. حالا در این عوالم بی نهایت چه اشکالی دارد که عالم ماده بی نهایت باشد یا بی نهایت عالم محدود مادی داشته باشیم تا استدلال های عده ای از فلاسفه که کلا بعد مادی را محدود می دانند هم رد شود؟ تشکر فراوان.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث محدودبودن عالم مادی یک امر بدیهی است زیرا وقتی ماده از نظر ذات حدّ دارد اگر میلیاردها کیلومتر هم وسعت داشته باشد از حدّ داشتن خارج نمی‌شود. موفق باشید
6608
متن پرسش
بسمه تعالی با سلام خدمت استاد گرانقدر و عزیزم بنده بعنوان یک پزشک و فیزیولوژیست که بخاطر مسولیتم در مرکزی تحقیقاتی در مورد گیاهان دارویی و طب سنتی تجربیاتی دارم وظیفه خود می دانم مواردی را بیان کنم: * تجربه ما و سایرین در تحقیقات کاملا آکادمیک و علمی معمولا موارد مطرح در طب سنتی و احادیث پزشکی را تایید میکند. مثلا در حدیثی پیامبر (ص) برای درمان سوختگی پای مبارکشان از خرفه استفاده کرده اند. مقالات جدید هم خواص التیام بخشی، ضد دردی و ضد التهابی خرفه را ثابت کرده. و یا مثلا امام صادق (ع) میفرمایند: در روی زمین گیاهی والاتر و سودمند تر از خرفه نیست، و آن سبزی فاطمه (س) است (کافی ج 6، ص367) و در مطالعاتی راز طول عمر در روستایی که توجه محققین را بخود جلب کرده بود وجود امگا سه در خرفه دانستند. این گیاه دارای خواص ضد توموری ضد ویروسی ضد میکروبی کاهندگی چربی و قند، ضد آسمی و ... میباشد. همچنین شواهد بسیار جالب علمی جدید در مقالات خود غربیها در خصوص خود-درمانی حیوانات با گیاهان دارویی (self medication) وجود دارد. * مبانی طب سنتی بر پایه سردی و گرمی و تری و خشکی استوار است که بر مبنای ارکان آب، خاک، آتش و هوا است. ابن سینا کنکاش در مورد اصل و فلسفه سردی و تری و گرمی و خشکی را خارج از حیطه طبیب میداند و انرا به جای دیگری ارجاع میدهد. بنده تاکنون ندیده ام کسی تبیین روشن و قابل قبولی از اصل قضیه داشته باشد که بدون تعبد و ... قابل پذیرش باشد. در واقع مبنای علمی طب سنتی تا حدود زیادی مبهم است و ربطش هم به برخی موارد اثبات شده علم امروز مشخص نیست. مثلا مرحوم مترجم قانون سعی کرده گرمی را به متابولیسم پایه و نیز میزان فعالیت تیروئید نسبت دهد که این امر اولا اثبات نشده و ثانیا به احتمال زیاد شواهدی بر خلاف آن وجود دارد و بعید به نظر میرسد که هر ماده غذایی گرمی مثلا باعث افزایش ترشح هورمون تیروئید شود. و درحالیکه طب سنتی منشا بسیاری از بیماریها را غلبه سردی میداند؛ موارد کم کاری تیروئید زیاد شایع نیستند و اگر هم باشند خودشان بعنوان بیماری مستقل مطرحند و لزوما با این لیست طولانی از بیماریهایی که دلیلشان سردی است مرتبط نیستند. * نوعی آشفتگی و تشت آراء در طبیبان فعلی طب سنتی وجود دارد و هیچ مرجعی برای سنجش صحت گفته های آنان که در موادری متناقض هم هستند وجود ندارد. مبانی آنان هم با طب امروزی بطور کامل متفاوت است و نمیتوان با علم طب جدید در خصوص فلسفه درمان در طب سنتی نفیا یا اثباتا سخنی گفت. * با لحاظ مسائل فوق به نظر میرسد بهترین رویکرد، اثبات تجربی اثر بخشی طب سنتی و احیانا کشف عدم اثربخشی آن در موارد دیگر است. یعنی بصورت کاملا علمی اثراتش بر دسته ای از بیماران سنجیده و گزارش شود تا هم طب سنتی ما در موارد اثر بخشیش جهانی شود و هم مبنایی برای سنجش نظرات متضاد وجود داشته باشد. خود تجربه کردن اثرات دارو بر بیمار و انسان و حتی حیوانات سنت طبیبان سنتی ما بوده و به وضوح در قانون به آن اشاره شده است. خصوصا اینکه میان اساتید حقیقی طب سنتی و شاگردان آنها چند نسل فاصله افتاده است. * در خصوص مبانی طب سنتی و سردی و گرمی از نظر فلسفی و فیزیکی نیاز به کار جدی است. بالاخره نسبت این موارد با فیزیک جدید چیست. اگر نسبتی هم ندارد مبنای اصلی آن چیست؟ * نباید از طب سنتی و نیز احادیث پزشکی امری قدسی و غیر قابل خدشه درست کرد چراکه خود طب سنتی دچار اختلاف نظرهایی و بعضا اشتباهاتی است که به هیچ وجه نمیتوان آنرا توجیه کرد (در کنار اثرات مفیدی که به هیچ وجه قابل انکار نیستند و با تجربه امروزی نیز به اثبات رسیده اند)؛ مثلا طب سنتی دیابت را ناشی از سوء مزاج کلیه میداند چون ادرار افراد دیابتی مانند آب رقیق و فراوان میشود؛ حال آنکه امروزه بی هیچ شک و تردیدی ثابت شده که کلیه در این مورد بی تقصیر است و کاهش انسولین لوزالمعده یا کاهش پاسخ به آن مسوول دیابت است. بطوریکه با تزریق انسولین رقت و افزایش حجم ادرار بطور کامل برطرف میشود. در واقع زیاد بودن قند خون بدلیل کاهش انسولین و دفع این قند اضافه از ادرار که دفع آب را هم بدنبال دارد دلیل علائم دیابت است و کلیه سالم بوده و کار خود را درست انجام میدهد؛ بلکه برعکس اگر کلیه قند اضافه را دفع نمیکرد فرد زودتر دچار کاهش سطح هوشیای و مرگ به دلیل افزایش فشار اسمزی خون میشد. در خصوص احادیث نیز جناب ری شهری از قول محدثین کهن نقل میکنند که اکثر احادیث پزشکی سند ضعیفی دارند و در ضمن دلالت عام انها در مواردی محل بحث است و مثلا ممکن است منظور امام از مفید بودن فلان دارو برای دل درد خصوص دل درد سوال کننده بوده و استفاده از همان دارو برای دیگری بی فایده و حتی مضر باشد. * تیم ما در خصوص نسبت سردی و گرمی با مواد متشکله غذاها (آب، کربوهیدارت، پروتئین، چربی، ویتامینهاو مواد معدنی) کار با ارزشی انجام داده که نتایجش به زبان انگلیسی در حال جمع بندی است. ولی بد نیست اشاره کنم که هر چند بین میزان انرژی مواد غذایی و اکثر مواد معدنی موجود در آن با درجه گرمی و نیز میزان آب مواد غذایی با درجه سردی رباطه مستقیمی وجود دارد ولی این روابط چندان قوی نبوده و فعلا راهی برای پیش بینی درجه سردی یا گرمی ماده غذایی از روی میزان مواد متشکله آن مطابق علم شیمی و تغذیه امروزی پیدا نکرد ه ایم. که البته این امر خدشه ای به طب سنتی محسوب نمیشود
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه شده‌اید باید داده‌های طب سنتی را در یک کار روش‌مند منسجم کرد تا مردم نیز با اطمینان بیشتر به آن روی آورند و این حرف هم حرف درستی است که نباید به طب سنتی جنبه‌ی قدسی داد و از برخورد علمی و به صورت تجربی با آن کوتاهی کرد. موفق باشید
10897
متن پرسش
به خانم شماره 10837 عرض می‌کنم مسئله‌ی رعایت عدالت که در ادامه ی آیه مطرح شده، صرفاً یک نکته ی اخلاقی است و همان طور که مستحضرید هیچ یک از مراجع حکم نکردند مردی که نتواند عدالت برقرار کند، همسر دوم گرفتن برایش حرام است. در واقع به لحاظ فقهی، به تعداد بیشمار زن هم برای مردی که ظالم باشد حلال است. اسلام این مجوز را حتی به صدام هم می دهد که بی نهایت زن بگیرد و این منافاتی با ظالم بودن صدام ندارد. فرمودید اگر زنان راضی به "تمکین" و "زن دوم" نشوند، پس مرد چه کند؟ راهش مشخص است. زن هم "انسان" است. و اگر انسانی با او برخورد شود یعنی مرد نظافت خودش رو رعایت کنه و... نه تنها مشکلی نیست بلکه شهوت زن چندین برابر مرد است. به ویژه مردان امروزی که به دلیل غلبه ی طبع سودا، علیرغم میل جنسی زیاد، توان جنسی کمی دارند و غالباً مردهایی که با همسرشان مشکل خاصی ندارند از پس ارضای همسر خود برنمی‌آیند، این یک مسئله‌ی علمی است. دوستداران استاد بدانند استاد نیاز به یار و یارکشی ندارد و به زعم حقیر زمانی واقعا خوشحال می شوند که در فضای منطقی هنر فهم یکدیگر و گفتگو با هم رو داشته باشیم. حرف های کلی و تکراری که سال ها گفته شده، مسئله ای رو عوض نمی کنه. فرض بفرمایید که "تمکین واجب است". این یک جمله ی خیلی کلی است که مصادیق نامحدودی داره و من فقط "نظر به سوال" شماره‌ی 10808 که پرسیدند؛ برداشتم این است که جواب استاد کامل نیست و استاد بزرگوار هم معصوم نیستند و ممکن است در موارد محدودی از نگاه همه جانبه غفلت ورزند. نظر حقیر به عنوان یک شاگرد این است که نظر استاد در پاسخ به آن سوال کاملا یک جانبه است، و با تکرار مجدد این جمله که تمکین واجب است و حکم شریعت را گردن نهیم و...، چیزی به فهم مخاطب افزوده نمی شود. مهم این است که واقعا "تمکین" به چه معنی است و در چه فضایی واجب است؟ واقعیت ها رو ببینید. شما فرموده اید "اسلام نگفته هر وقت و بی وقتی سراغ همسرت برو"، خب بعدش؟ حالا اگه مردی هر وقت و بی وقتی سراغ همسرش رفت،چه؟ زن باید تمکین کند یا نباید تمکین کند؟؟ واقعیت این است که مردها می آیند، حالا شما هی روضه بخوان که مردها نباید بیایند. این مسئله خیلی شایع است که مردی بدون آمادگی و نظافت و... سراغ همسرش بیاید. شما می توانی آیه یا سیره یا روایتی دال بر وجوب تمکین "در هر شرایطی" بر زن، بیاورید؟ در شرایط انسانی که خود زن هم مایل است مگر اینکه مشکلی در میان باشد. اما بحث سر مواقعی است که زن حس می کند دارد به او ظلم می شود و علارغم میلی که به همسرش دارد به خاطر بی توجهی های همسرش نمی تواند از شوهرش بهره مند شود. و این زن نه فمنیسم است نه غرب زده نه ... فقط "انسان" است که او هم حق بهره مندی از همسرش را دارد و حفظ عفت او هم واجب است. شما خوش به حالتان است که خیلی با خانم های مذهبی هم صحبت نشدید تا بشنوید مسائلشان را. آقا اصلا فرض کنید همین الآن زنی سوپرحزب اللهی و غرب نزده و مطیع و ... به شما بگوید که من همیشه همسرم کثیف است و من آزار می بینم ازش، شما بهش چی میگید؟ میگین "برو تمکین کن که تمکین واجب است"؟؟؟ از کجا مطمئنید که این قرائت و فهم شما از دین درست است؟؟ من یک سوال روشن و مشخص دارم که کجای دین گفته اگر مردی شرایط را به لحاظ روحی و جسمی (مثل نظافت) برای بهره مندی از همسرش آماده نکند، تمکین زن واجب است؟ و اینکه اگر زنی به خاطر بی توجهی همسرش به مسائل روحی یا جسمی به گناه بیفتد، آیا علاوه بر اینکه خودش گناه کرده، شوهرش هم گناه کرده است یا خیر؟؟ با تشکر و عرض معذرت بابت طولانی شدن و طرح این مسئله که شاید در شأن سایت نباشد. اگر طرح مسئله ی جنسی به این نحوه در شأن سایت نیست از انتشار آن خودداری بفرمایید وگرنه بیزحمت نشر بدید تا اون خانم پاسخ من رو بخونند. با تشکر و التماس دعا.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که متوجه هستید بنا نیست تا این حدّ موضوعات جنسی از طریق این سایت عرضه شود هرچند در جای خود طرح اصل مطلب را به عنوان یک موضوع معرفتی ضروری می‌دانم و هنوز معتقدم زن؛ گمشده‌ی تاریخ ما است و لذا به هرجایی که تصور می کند می‌تواند خود را پیدا کند متوسل می‌شود. نکات خوبی را مطرح کردید ولی کمی تند و تیزپرواز بود. یکی از رسالت‌های خود را در این تاریخ این بدانید که جایگاه تاریخی زن را از این‌همه ابهام در آورید. بنده این جمله‌ی شما را که می‌فرمایید: «در فضای منطقی هنر فهم یکدیگر و گفتگو با هم را داشته باشیم» نکته خوبی می دانم ولی سرمایه‌ی لازم در این امر را به‌کار نبردید. گویا جنابعالی «تمکین» را با «ذلّت» یکی گرفته‌اید، در حالی‌که تمکین در متن هنرنمایی زن، جهت شکل‌دهی به زیرساخت‌های عاطفی می‌تواند صورت واقعی خود را نشان دهد و به شکوفایی روح زن نسبت به شوهرش می‌انجامد، وقتی گوهر جذبه‌ی خود را که مرد طالب آن است وسیله‌ی گرمی خانواده می‌کند و مرد را وام‌دارِ خود می‌نماید. به امید روزی که زیبایی‌های تمکین زن نسبت به مرد خود را بنمایاند تا ما در زندگی فرامدرن محبت اصیلی را در خانواده‌ها احساس کنیم. تمکین، گوهر اصلی آن محبت است و در متن خود یک نوع بصیرت و ایثارگری را به همراه دارد و بنده احساس می‌کنم حرف اصلی آن خواهر این نکته بود. با همه‌ی این حرف‌ها تصور و برداشت بنده آن است که اسلام، مدیریت و ابتکار مسئله‌ی جنسی خانواده را به عهده‌ی «زن» گذاشته و در این راستا باید این مشکلاتی که می‌فرمایید مثل عدم نظافت را بتواند مدیریت کند و با سلحشوری کامل، موضوع را مطابق میل خود جهت دهد. به نظرم هنرِ «زن‌بودن» در این مورد فراموش شده. موفق باشید
4165
متن پرسش
باسلام وخداقوت بعد از کنکور سال 90 همچین سوالاتی (که من به درد چه کاری می خورم؟ یا این که چه کاری به درد من می خورد؟ من برای چه کاری ساخته شده ام؟ من از چه استعدادهایی و در چه حدی برخوردار هستم؟ وظیفه من بر اساس توانایی هایم چیست؟) تا امروزه برای من پیش آمده که از طریق روان شناسی که به نتیجه ای نرسیدم و بعد مباحث شما معرفت نفس را تازه پیدا کردم میخواستم بپرسم الان چی کار کنم؟ 2.نظرتون رو درباره طرح «من» (استعدادیابی بر اساس الگوی انشاء) که براساس آیات،روایات،حدیث است می خواستم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سیر مطالعاتی که در سایت هست را دنبال کنید، إن‌شاءالله مفید خواهد بود. موفق باشید
3266
متن پرسش
سلام و خسته نباشید خدمت استاد گرامی : کتاب پی دی اف فرزندم این چنین باید بود جلد اولش را اگر دارین بزارین تو سایت یا یه منبه ای رو بگید که بتونم فایل پی دی اف شو دانلود کنم... ممنون خیلی متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: هنوز تهیه نشده، إن‌شاءاله در آینده نزدیک تایپ آن کامل می‌شود. موفق باشید
294

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم. بنده مباحث مربوط به ملک شما را گوش دادم و سوالات زیر برایم مطرح شد: 1- آیا توسل و توجه به ملائکه و استمداد گرفتن از آنها کفر است یا در واقع ملائکه همان خدا هستند مثلا اگر با 2 ملکی که همراهمان هستند صحبت کنیم و یا از ملک رزق طلب روزی حلال کنیم تاثیری دارد؟ 2- با توجه به بی اختیار بودن ملائکه روایت فطرس ملک چگونه توجیه می شود؟ 3- من واقعا سر این موضوع مانده ام که دلیل آفرینش ملائکه چیست؟ به نظر می رسد آنها دست های خدا (بلا تشبیه) برای انجام دادن کارها می باشند یعنی مثل ما که اراده می کنیم و با دستمان چیزی را بر می داریم آنها هم دست های خدا هستند ولی بلافاصله سوال دیگری پیش می آید که مگر خدا قدرت کن فیکنی ندارد پس دست دیگر به چه کار می آید؟ این مسئله هم به ذهنم رسید که شاید وجود ملک توازنی باشد در مقابل وجود اجنه. ولی با توجه به اینکه کتاب جن و جادوگری را هم خواندم دلیل وجود اجنه را هم نمی دانم. ممنون می شوم اگر در مورد این 3 سوال بنده را راهنمایی نمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام 1- ملائکه مظاهر اسماء الهی هستند و اگر با توجه به این امر برای آنها دعا کنیم و از آن‌ها کمک بگیریم انشاءالله نتیجه بخش خواهد بود. 2- در مورد فطرس ملک آیةالله جوادی "حفظه‌الله" می‌فرمودند، نه از نظر سند، سند معتبری دارد و نه با معارف و آیات قرآن تطبیق می کند، چرا که در قرآن در وصف ملائکه یم‌فرماید: "لایعصون ما امر الله" آن‌ها هیچ عصیانی در مقابل امر الهی ندرارند. 3- وقتی ملائکه را حقایق فعّال و زنده ای بدانیم که مظهر اسماء الهی هستند، مثل این‌که حضرت میکائیل (علیه‌السلام) مظهر اسم رزّاق پروردگار است و حضرت عزرائیل (علیه‌السلام) مظهر اسم قابض الهی می‌باشند. و عنایت داشته باشید که قبول فیض الهی به شرایط قابل بستگی دارد و همین امر موجب تحقق واسطه‌هایی بین خداوند به عنوان فاعل فیض و مخلوقات به عنوان قابل فیض می‌گردد. دیگر این سؤال پیش نمی آید چرا خداوند مستقیما عمل نمی کند،همان‌طوری که شما حرارت 30 درجه سانتیگراد را نمی‌‌توانید مستقیما از خورشید بگیرید. مرحوم شهید مطهری در کتاب عدل الهی در این مورد شرح مبسوطی دارند، می‌توانید به آن‌جا رجوع کنید. در مورد خلق اجنّه، موضوع برمی‌گردد به فلسفه خلقت همه‌ی مخلوقات، که هر مخلوقی که امکان خلقت داشته باشد، خداوند نسبت به ایجاد آن بخل نمی‌ورزد.
9122
متن پرسش
سلام علیکم: حضرت استاد فرموده بودید که اگر سایتی را در خصوص نشر آثار استاد پناهیان می شناسید معرفی کنید. سایت بیان معنوی bayanmanavi.ir جدید ترین مباحث استاد را به صورت صوت و متن ارائه می دهد و دوستداران استاد در این سایت از شهر های گوناگون به مباحث ارزشمند ایشان دسترسی دارند. ضمنا سایت اصلی که حاوی مجموعه آثار کامل استاد است ان شاءالله به زودی افتتاح می شود. با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: با تشکر فراوان از جناب‌عالی و موفقیت بیشتر استاد پناهیان در راهی که در پیش گرفته‌اند. موفق باشید
4878
متن پرسش
بسمه تعالی. . .سلام علیکم استاد عزیز. . .بنده از طرفداران دولت و آقای جلیلی در انتخابات هستم،منتها الان که سوال را مینویسم زمانی است که رای ها را مشاهده میکنم،بله استاد،اصلا حتی فکر نمیکردم روحانی اینقدر اقبال مردمی داشته باشد. . .آیا مردم ما در انتخاب اصلح دچار مشکل شده اند؟آیا شکمشان جلو چشمشان را گرفت که نتوانستند تحلیل درست در شناخت اصلح بکنند؟آیا این همان در حجاب رفتن جبهه انقلاب بود؟. . .آنقدر فشار رومون آمد که نمیدونید،و جز اینکه به رهبری دل خوش باشیم نمیتوانیم حرفی بزنیم؟تحلیل شما از این فضای باور نکردنی چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد می‌کنم به جواب سؤال شماره‌ی 4880 رجوع فرمایید. موفق باشید
4121
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام : پله اول سلوک و رکن رکین آن چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا انسان باید بیابد که عوالمی در این عالم هست که می‌تواند به آن عوالم سیر کند و حقیقت خود را در وسعتی بالاتر از عالم ماده حسّ نماید. بعد از آن متوجه می‌شود پروردگارش برای به فعلیت‌رساندن این استعدادهای انسانی شریعت خود را از طریق انبیاء به او هدیه کرده و لذا به نور شریعت با رعایت حرام و حلال الهی اولین قدم‌های سلوک را برمی‌دارد تا هرچه جلوتر رود با نور بیشتری به احکام الهی مقید می‌شود. موفق باشید
3854
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید. ازاستاد سوال دارم که آیا در مسیر سلوک انسان درد دل کردن برای خلق منع شده یا خیر؟ من بسیار اهل گفتگو و درد دل با خلق بودم و بعد از مدتی از مجراهای مختلف مطلع شدم که این مسئله باید اختصاص به درگاه خدا و معصومین یابد و انگار که از خصائص مومنین این نیست که برای خلق خیلی وصف حال کنند. مدتی است که تصمصم بر این گرفته ام که هر مشکلی برایم پیش می آید در اوقات سفارش شده با خدا و ائمه اطهار مطرح کنم. ولی جناب استاد، در این مدت آنقدر به من فشار وارد شده که احساس می کنم دچار حالتی از قبض شده ام. حتی اخیرا بسیار هم پرخاشگر شده ام. بسیار گریه می کنم و نگرانم که واقعا دچار مشکلاتی نظیر افسردگی شوم. از طرفی به خود می گویم شاید اول راه است و باید پایداری کنم تا نفس من صبر را یاد بگیرد و اینقدر برای همه سفره دل باز نکند چرا که درد دل کردن برای خلق انگار نتیجه ای جز خواری به دنبال ندارد و گفتگو برای خداوند و ائمه اطهار همیشه برکات فراوانی دارد. اما می ترسم نکند که برای من زود باشد یا شاید دارم افراط می کنم. حالا اصلا می خواهم بدانم این مسئله در فرهنگ سلوکی و عرفانی تحت نور شریعت محمدی چه جایگاهی دارد. حقیقتش من خودم روانشناس هستم و در حرفه من بسیار سفارش می شود که مردم خود را نزد یک متخصص تخلیه کنند و اجازه ندهند که فشار ها از درون آن ها را مبتلا به اختلالات روانی کند. اما من هیچ گاه حرفه خود را به دینم ترجیح ندادم و نمی خواهم بدون اجازه شریعت و با مجوز تئوریسین هایی که معلوم نیست چقدر مهذب بوده اند دست به هر کاری بزنم. مثلا در رشته ما توصیه می شود که متخصصان بهداشت روانی از جمله روانشناسان خودشان روانکاو خصوصی داشته باشندو اضطراب های خود را هر هفته با او درمیان بگذارند تا بتوانند در نقش خود کمک کننده تر باشند. من تا به حال بسیار در برابر این آموزه ها مقاومت کرده ام ولی اخیرا به دلیل مشکلات و شدایدی که در زندگی برایم پیشامد نموده هر از گاه وسوسه می شوم که در ازای پرداخت پول به یک روانکاو از او بخواهم که فقط به حرف های من گوش بسپارد تا کمی آرام شوم. چون آن ها انصافا در این زمینه بسیار خوب کار کرده اند. به خوبی گوش می دهند و همدلی می کنند چنانکه انگار بار خود را در نزد آن ها زمین می گذاری. من خودم هر گاه در ارتباط با مراجعانم سعی در خوب گوش کردن و همدلی کردن می کنم واقعا برخی از مشکلات آن ها برایشان آسان می شود. ولی من مطمئن نیستم که اگر خواهان یک زندگی سلوکی باشیم این تایید می شود یا خیر. خواهشمندم مرا ارهنمایی بفرمایید
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌چه در شریعت الهی نهی شده کثرت کلام است و زیادحرف‌زدن تا آن‌جایی که سالکان کوی دوست، سنگ‌ریزه‌ای در دهان می‌گذاردند تا سکوت‌شان بر سخن‌گفتن‌شان غلبه کند. از طرفی اگر کسی را پیدا کردید که با عرض حال‌کردن می‌تواند تذکرات مناسبی به شما بدهد این کار نه‌تنها مذموم نیست بلکه مفید هم هست و در این رابطه فکر می‌کنم قسمت آخر سؤال‌تان کار درستی باشد که با همکاران خود احوالات‌تان که مربوط به حرفه‌تان می‌باشد را در میان بگذارید و از تجربه‌های آن‌ها استفاده کنید. آن‌چه از آن نهی شده سخن‌گفتن‌های بیهوده است که حضرت امام روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در شرح حدیث «جنود عقل و جهل» بدان پرداخته‌اند و بنده مختصری از آن سخن را خدمت‌تان عرض می‌کنم: (« الْکَلَامُ بَیْنَ خَلَّتَیْ سَوْءٍ هُمَا الْإِکْثَارُ وَ الْإِقْلَالُ فَالْإِکْثَارُ هَذْرٌ وَ الْإِقْلَالُ عِیٌّ وَ حَصَرٌ » سخن گفتن میانه دو خوى بد است که آنها پرگوئى و کم گوئی است ، پس بسیار گوئى بیهوده‏گوئى است و کم گوئى عاجز بودن و درمانده شدن در گفتگوست‏ (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 212) «صَمت» عبارت از سکوت است ، لکن مقصود سکوت مطلق نیست؛ زیرا که سکوت مطلق از جنود عقل نیست و افضل از کلام نیست، بلکه کلام در موقع خود افضل از سکوت است؛ زیرا که به کلام، نشر معارف و حقایق دینیّه و بسط معالم و آداب شریعت شود، و خداى تعالى متّصف به تکلّم است، و از اوصاف جمیله او «متکلّم» است. از این جهت، در مقابل صمت در این روایت تکلّم را قرار نداده، بلکه هَذَررا، که عبارت از هذیان است و تکلّم‏ به چیزهاى بى‏معنى لا طائل است، قرار داده. پس، آنچه از جنود عقل است، و در شرع و عقل مورد تحسین است، سکوت از هذیان و هذر است. و البته این سکوت و حفظِ زبان از لغو و باطل، از فضایل و کمالات انسانى است؛ بلکه اختیار زبان را داشتن و این مار سرکش را در تحت اختیار درآوردن از بزرگترین هنرمندى‏ها است که کمتر کسى مى‏تواند به آن موفق شود، و اگر کسى داراى چنین قدرتى شد، از آفات و خطرات بسیارى محفوظ ماند؛ زیرا که زبان داراى آفات و خطرات بسیارى است؛ بعضى براى آن قریب بیست آفت ذکر کردند و شاید از آن هم بیشتر باشد. .. و در تحت اختیار آوردن زبان از مشکلترین امور است، و اهل ریاضت سکوت را بر خود حتم مى‏داشتند ؛ چنانچه خلوت را نیز اهمیّت مى‏دادند براى همین نکته. با آن که در معاشرات با اهل معرفت و دانشمندان و اهل حال و ریاضت، فوائد بیشمار و عوائد بسیار است، و در اعتزال، حرمان از معارف و علومْ بسیار است، و خدمت به خلق- که از افضل طاعات و قربات است- نوعاً با معاشرات و آمیزش دست دهد؛ لکن چون آفات معاشرت بسیار است و انسان نمى‏تواند نوعاً خود را از آن حفظ کند، مشایخ اهل ریاضتْ اعتزال را ترجیح دهند بر عشرت. و حق آن است که انسان در اوائل امر که اشتغال به تعلّم و استفاده دارد، باید معاشرت با دانشمندان و فضلا کند، ولى با شرایط عشرت و مطالعه در احوال و اخلاق معاشرین. و در بدایات سیر و سلوک و اواسط و اوائل نهایات نیز از خدمت مشایخ و بزرگان اهل حال باید استفادت کند، پس ناچارِ به عشرت است. و چون به نهایات رسید، باید مدتى به حال خود پردازد، و اشتغال به حق و ذکر حق پیدا کند. اگر در این اوقات، «خلوت با حق» با «عشرت» جمع نشود، باید اعتزال کند تا کمال لایق از ملکوت اعلا بر او افاضه شود. و چون حال طمأنینه و استقرار و استقامت در خود دید، و از حالات نفسانیّه و وساوس ابلیسیّه مطمئن شد، براى ارشاد خلق و تعلیم و تربیت بندگان خدا و خدمت به نوع، به آمیزش و خلطه پردازد، و خود را مهیا و آماده کند که تا مى‏تواند از خدمت به بندگان خدا بازننشیند. و همین طور این دستور کلّى است براى صمت و سکوت و تکلّم و ارشاد، که در اوائل امر که خود متعلّم است، باید به بحث و درس و تعلّم اشتغال پیدا کند، و فقط از کلمات و اقوال لغو و باطل خوددارى کند. و چون کامل شد، به تفکّر و تدبّر اشتغال پیدا کند، و زبان از کلام به غیر ذکر خدا و آنچه مربوط به اوست بربندد تا افاضات ملکوتى بر قلب او سرشار شود. و چون وجود او حقّانى شد، و از گفتار و اقوال خود مطمئن شد، به سخن آید و به تربیت و تعلیم و دستگیرى مردمان برخیزد، و لحظه [اى‏] از خدمت آنان ننشیند تا خداى تعالى‏ از او راضى شود، و در شمار بندگان مربّى او را قرار دهد و خلعت معلِّمى و مرشدى را به قامت او راست کند و اگر نقصى در این میان داشته باشد، به واسطه این خدمت، خداوند تعالى جبران کند. اخبار شریفه در این باب بقدرى زیاد است که در این مختصر نگنجد، و ما به ذکر چند حدیث قناعت مى‏کنیم: پیغمبر خدا- صلَّى اللَّه علیه و آله- در جمله وصیتهاى به اباذر فرمود: «اى ابو ذر! گفتار خوب بهتر است از سکوت، و سکوت بهتر است از گفتار شرّ. اى ابا ذر! واگذار کلام زیادى را؛ و بس است تو را از سخن، آنچه تو را به حاجتت برساند. اى ابا ذر! کفایت مى‏کند در دروغ گوئى مرد، این که هر چه شنید نقل کند. اى ابا ذر! همانا هیچ چیز [بیشتر] از زبان، استحقاق زندان طولانى ندارد. اى ابا ذر! خداوند نزد زبان هر گوینده ایست، پس از خدا باید بترسد انسان، و باید بداند چه مى‏گوید». و از حضرت امیر المؤمنین در نهج البلاغه منقول است که: «خیر نیست در سکوت از کلمات حکمت‏آمیز؛ چنانچه خیر نیست در سخنان از روى جهالت». و فرموده: «کسى که کلامش زیاد شد، خطائش زیاد شود. و کسى که خطائش زیاد شد، حیائش کم مى‏شود. و کسى که حیائش کم شد، وَرَعش کم مى‏شود. و کسى که وَرَعش کم شد، قلبش مى‏میرد. و کسى که قلبش مرد، داخل آتش مى‏شود».و هم از آن حضرت منقول است که: «زبان، سَبُع درنده است اگر کنترل نکنی آن را مى‏درد». و فرمود: «وقتى که عقل کامل شود کلام کم شود». همانا زبان، سگ عَقُور است؛ اگر او را رها کنى، زخم مى‏زند. چه بسا کلمه [اى‏] که سلب نعمت کند! و کسى که لجام خود را رها کند مى‏کشاند او را به سوى هر کراهت و فضیحتى. پس، از آن خلاصى ندارد در روزگار مگر با غضب خدا و ملامت مردم و نیز از آن حضرت منقول است که: «کسى که حفظ کند زبان خود را، ستر کند خدا عورت او را» . و از رسول خدا- صلَّى اللَّه علیه و آله- منقول است که فرمود: «زیاد سخن نگوئید به غیر ذکر خدا؛ زیرا که کلام به غیر ذکر خدا قساوت قلب مى‏آورد. همانا دورترین مردم از خدا قلب با قساوت است» . است؛ و «هَذَر» و هذیان از جنود جهل و ابلیس و از فطریات محجوبه است‏ سکوت از باطل و لغو و خوددارى از هذیان و هذر اعانت کند انسان را بر تفکّر و اشتغال به باطن، و معین او شود در تصفیه و تنزیه از کدورات، و او را به مبدأ کمال- که مورد عشق فطرت است- نزدیک کند، و خار طریق را از میان بردارد، از این جهت «صمت» از لوازم فطرت مخموره و از جنود عقل و رحمان است. و هذیان و هذر و لغو و باطل که انسان را از کمال مطلق دور کند، و به طبیعت و احکام آن نزدیک کند، مورد تنفّر فطرت است، و واسطه احتجاب آن از مبدأ کمال است. و چون نفس از فطرت اصلیه خود محتجب شود، و به طبیعت و آمال آن پیوسته گردد، در این حالِ احتجاب، حبّ کاذب پیدا کند به لغو و باطل، چون اشتهاء کاذبى که مریض به طعام مضرّ پیدا کند. و چون از احتجاب بیرون آید مى‏فهمد که آنچه مورد علاقه طبیعیّه در این حال بوده، مورد تنفّر فطرت است، و آنچه را از ذکر و فکر و صمت و خلوت، مورد تنفّر بوده، محبوب فطرت است.). موفق باشید
706
متن پرسش
باسلام.طبق سوال 691 محبتی درحق این جانب بکنید وکتابی را به من معرفی نمایید برای جوابی که پیرامون کتاب شیعه علوی وشیعه صفوی دادید.تابتوانم سوالات در ذهنم راپیرامون این کتاب وادعاهایی که در رابطه با علامه مجلسی دکتر شریعتی آوردند راحل نمایم؟ خیلی ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: کتاب خاصی را در ذهن ندارم. موفق باشید
نمایش چاپی