باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- ایّامالبیض فقط در مورد روزهای 13 و 14 و 15 ماههای رجب و شعبان و رمضان میباشد و ربطی به ماههای شمسی ندارد 2- در این مورد هرکس باید بر اساس نظر مرجع خود عمل کند و عموماً ما نباید تجسس نماییم که آیا حساب سال دارد و آیا خمس به او تعلق میگیرد یا نه؟ 3- عمده آن است که متوجه باشید بهترین فضا برای اعمال عبادی کدام فضا میباشد. در بیشتر موارد در فضای آزاد، آمادگی بیشتری برای انتقال به انوار الهی در انسان هست ولی نباید بر آن اصرار داشت. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که شبهای احیاء یعنی شبهایی که زمینهی ارتباط انسان با خداوند نسبت به شبهای دیگر بیشتر فراهم است و لذا سعی میکنیم در چنین شرایطی بهترین شکل ارتباط با خدا را فراهم کنیم به این شکل که ابتدا قرآن را در جلوی خود میگشاییم و از خداوند با نظر به حقیقت قرآن و به حقیقت آنچه در قرآن هست و به حقیقت اسماء اکبر و اسماء حسنای او و آنچه موجب امید و خوف میشود، قسم میدهید که شما را از آزادشدگان از آتش قرار دهد. در چنین فضایی که نسبت خود را از آتش دوری از خداوند به نسبت رحمت نزدیکی به خداوند تبدیل کردهاید هر حاجتی که داشتید از خدا طلب میکنید و سپس در مرحلهی دوم قرآن را بر سر میگذارید تا زیر سایهی قرآن و با نظر به حقیقت قرآن و حقیقت انبیاء و مؤمنینی که در قرآن مدح شدهاند و با نظر به حقی که خداوند بر آنها دارد، قسمهای مشهور را شروع میکنید. عنایت داشته باشید که رویکرد شما در این قسمها باید با نظر به نوری باشد که از طریق خداوند و اهلالبیت به صحنه آمده است و شما با نظر به آن نور میخواهید به خداوند رجوع کنید و در آخر تقاضاهای خود را اظهار دارید. لذا ده مرتبه اظهار میدارید: «بک یا اللّه»، یعنی پروردگارا! به حقیقت خودت که جامع همهی کمالات هستی و به حقیقت محمّد«صلواتاللّهعلیهوآله» – با ده مرتبهگفتن «بِمحمّدٍ»- نظر را به نوری میاندازید که خداوند به محمد«صلواتاللّهعلیهوآله» داد و همچنان به انواری که از طرف حضرت حق به سایر ذوات مقدس اهل البیت«علیهمالسلام» متجلی شده، نظر میکنید و از اینجا به بعد است که کار شروع میشود و شما باید تقاضاهای خود را در زیر سایهی همان انواری که بر اهل البیت متجلی شده از حضرت حق تقاضا کنید. این بود راز قرآن بازکردن و قرآن برسرگذاشتن و نظر به حقیقتی که بر هریک از اولیاء متجلی شده است. التماس دعا. موفق باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: دعا در امر رزقِ مقسوم، رسیدن به رزق را تسهیل میکند. و تلاش ما جهت بهترظهورکردنِ آن چیزی است که برای ما رقم خورده است. و این نکتهی بسیار مهمی است که رزق مقسوم ما چگونه برای ما ظهور کند که نفس ما آن را مطلوب خود بداند. دعا در این راستا کمک میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در جزوهی «ریشههای انقلاب اسلامی» اینطور نوشتهام: شاه زير فشار و تأكيد آمريكا جهت اصلاحات ارضيِ آمريكائي از ترس آيتالله بروجردي امروز و فردا ميكرد و مانند ديوانگان و به بهانه خطر كمونيسم از آمريكا اسلحه وارد ميكرد و بيشتر مردم را در سختي نگه ميداشت. در اين ميان حزب مردم با رهبري اسدالله عَلَم و حزب ملييون به رهبري اقبال، جنگ زرگري راه انداخته بودند. حضور علي اميني با اجازه دموكراتهاي آمريكا(كندي) نقش جناح مخالف را بازي ميكرد و آمريكا بدش نميآمد با مطرح كردن اميني در صحنه سياسي ايران، طوري جلوه دهد كه ايران از خفقان شاهنشاهي رسته است ولي شاه به نخست وزيري مهندس شريف امامي راضي شد (9/6/39 تا 15/2/40) تا ظاهر حكومت را آراسته جلوه دهد و به اصطلاح اينطور نمايش دهد كه حكومت دموكراسي شده، زيرا كندي متوجه بود براي ادامه حكومت آمريكا در جهان و جلوگيري از حكومتهاي كمونيستي بايد آزاديهاي نسبي و آمريكا پسند به ملتها بدهد و او كتاب « استراتژي صلح » را به همين قصد نوشت و مقصود او آن بود « نه آنچنان به مردم فشار آورند كه عصيان كنند و نه آنقدر رهايشان كنند كه قبلهاي غير از ارزشهاي آمريكائي در نظرشان ارزش پيدا كند ». و دولت شريف امامي و پس از آن دولت علياميني مأمور چنين سياستي بودند و به همين دليل هم هست كه اگر در اين دورانها اجازه تحرك سياسي در بين سياسيون و مذهبيون مييابيد نبايد به حساب توبه كردن شاه و درباريان گذاشت.
با درگذشت آيتالله بروجردي مشاوران امور مذهبي دربار به شاه توصيه كردند كه بايد مرجعيت تامّه شيعه خارج از ايران باشد. و حاصل همين توصيهها تلگرام شاه به جاي قم به نجف بود و براي اولين بار است كه با تلاش روحانيون آگاه و مدرسين آيندهنگر حوزه نام مرجعيت « آيتالله خميني » بر سر زبانها ميافتد. (بدون اينكه در اين راه خودِ امام قدمي بردارند).
اميني يعني نوه مظفرالدين شاه نظر كندي رئيس جمهور آمريكا را جلب كرده بود و به همين جهت به عنوان نخست وزير به شاه تحميل شد، به اميد انجام اصلاحات ارضي طبق نقشه و برنامه كاخ سفيد. در اين فريبكاري براي اينكه نشان دهند كشور داراي فضاي آزاد سياسي شده، مجبور بودند مقداري از فسادهاي دربار را نيز بر ملا كنند و مقداري از قراردادهاي چپاولگرانه شركتهاي مختلط (غربي - دربار) در همين راستا بر ملا شد تا از اين طريق اطمينان مردم را جلب كنند. در همين شرايط، فرصتي نيز به دست آمد تا بعد از خفقان چند ساله پس از كودتا نويسندگان و سخنرانان قدمهايي در جهت آگاهي مردم بردارند، هرچند دربار از اين حركات وحشت داشت و ميترسيد كه شايد اميني با اين حركات كُلّ سلطنت را بربايد. لذا با توطئههايي در گوشه و كنار و به وسيله نظاميان، كارهاي اميني را خنثي ميكردند. از طرفي اميني مجبور بود براي آبروي خودش هم كه هست در راستاي سياست اصلاحات ارضي مقداري از املاك خاندان سلطنت را نيز تقسيم كند، ولي اين به نفع دربار نبود هرچند دربار هم تلاش ميكرد كه در اين روشنفكرنمائي عقب نماند. اميني كه از پشتيباني آمريكائيها مطمئن بود روز به روز به كار خود سرعت ميداد و با اين كار دربار را از تحرك انداخته بود.
سال 1340 از سختترين سالهاي سلطنت شاه بود زيرا نه در داخل كشور پايگاهي داشت و نه اربابان آمريكائي ديگر به او نظر داشتند. در همين سال خبر رسيد كه آيتالله كاشاني در شرف موت است و شاه و دولت ميخواستند خود را مردمي جلوه دهند. يك روز صبح ساكنان محله پامنار، شاه را ديدند كه در حلقه محافظان خود به ديدار آيتالله كاشاني ميرود و او وارد خانهاي شد كه رژيم يك سال پيش دستور زنداني كردن صاحبخانه را داده بود. آيتالله كاشاني كه روزگاري پشت بزرگترين امپراطور استعماري را لرزانده بود (قبل از ورود به ايران در عراق و در مقابله با انگلستان) و به يك اشارهاش هزاران مسلمان در منطقه خاورميانه به حركت آمده بودند، با تن بيمار و لرزان نگاهي به شاه انداخت و ميدانست كه شاه ميخواهد از اين عيادت به نفع خود استفاده كند، ولي او بيمارتر از آن بود كه ممانعتي ايجاد نمايد و فردا هم فوت كرد.
شاه و اميني در بزرگداشت او با هم مسابقه گذاشتند. جنازه كسي كه بردن نامش از يك سال پس از كودتا ممنوع بود، به دستور شاه تشييع رسمي شد و اميني هم 5 روز عزاي عمومي اعلام كرد « اَللهُ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ امَنُوا » (خدا در نهايت مدافع مؤمنين است) مگر ميشود كسي خالصانه در خدمت اسلام حركت كند و عزت او محفوظ نماند؟
اميني با علماء قم نيز تماس داشت و در يكي از همين سفرها به بيت آيتالله خميني راه يافت كه فقط يك كلمه شنيد «با عمل به قوانين اسلام به سِمَتِ خود مشروعيت بدهيد». او در بازگشت به تهران به شاه گفته بود از در افتادن با اين روحاني بر حذر باشد!
شاه تصميم گرفت خودش مأمورِ اجراي خواستههاي كندي شود، و با تلاش توانست ملاقاتي از كندي بگيرد كه نهايتاً وقتي از اطاق رئيس جمهور آمريكا خارج شد، كاغذي در جيب داشت كه رؤس نظرات كندي را در آن يادداشت كرده بود كه اصول ششگانه انقلاب سفيد از آن بيرون كشيده شد و بدين وسيله شاه تاج و تخت خود را حفظ كرد. در پايان سفرش روزنامه اطلاعات نوشت:
« شاهنشاه اطمينان يافتند كه آمريكا پشتيباني سياسي و نظامي خود را از ايران ادامه خواهد داد، پرزيدنت كندي نيز اطمينان يافت كه شاهنشاه يك متحد استوار است كه تصميم قاطع به اصلاحات اقتصادي و اجتماعي دارند.»
و اين چنين حيله شاهانه كارگر افتاد و توانست اميني را از صحنه خارج كند و خود را به عنوان قهرمان اصلاحات ارضي نمايش دهد. نتايج اصلاحات ارضي كه عبارتاند از :
1. تغيير شكل اجتماعي ملت ايران و آماده ورود به بازار مصرف شدن
2. وابسته شدن كشور به دنياي صنعتي حتي در مناطق كشاورزي
3. شكستن روابط سنتي و خودكفايي روستايي و متصل شدن به روابط سرمايهداري
به مردم تحميل شد و با به دست گرفتن كار اصلاحات ارضي از طرف خود شاه و روي كارآمدن دولت اسداللهعَلَم برخورد و مقابله شاه با اصل دين و پيرو آن روحانيت، شروع شد. البته مباحث مفصلی در این رابطه مطرح است که آن را باید در کتابهایی که مباحث تاریخ معاصر را مطرح کردهاند، دنبال بفرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با یک ارادهی محکم بنا را بگذارید توصیهی مولایمان علی«علیهالسلام» را به فرزند بزرگوارشان در دو جلد کتاب «فرزندم؛ اینچنین باید بود» دنبال کنید. چرا به دنبال برکه هستید؟! دریا در جلو شما است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- ضمن تشکر از تذکرات مشفقانهتان به اینجانب. عنایت بفرمایید که بحث در تعهد و وِلاییبودن آقای احمدینژاد نیست که بنده قبلاً هم طی جوابی در این مورد عرایضی داشتهام؛ آنچه بنده وظیفهی خود میدانم، تذکر به عزیزانی است که در نسبت با آقای احمدینژاد و تعلق او به انقلاب و شعارهای انقلاب، سایر عوامل حفظ نظام اسلامی و سایر ابعاد حضور تاریخی انقلاب اسلامی را از نظر دور ندارند و سعی بنده آن است که شکافِ پیشآمده بین رفقای علاقهمند به آقای احمدینژاد و انقلاب، به درستی ترمیم شود و از این جهت ضعفهایی را متذکر شدم که توسط آقای احمدینژاد پیش آمد و البته سعی شد سربسته آن نکات عرض شود وگرنه فعالیتهایی مثل آنچه در رابطه با بیمهی طلاب متذکر شدید را، نه بنده بلکه بسیاری ابداً منکر نیستند که خدمتِ ارزشمندی به حوزههای علمیه شد.
فکر نمیکنم نیاز باشد دوباره ماجراهای تلخ گذشته یادآوری شود. اجمالیترین سخن این بود که عرض شد: «ایشان مشاوران بدی دارند» تا رفقا فکر نکنند بعضی از حرکات ایشان را نیز باید حمل بر صحت و یا توجیه کرد. خانهنشینی و یا مطرحکردن آن ویدئو در روز آن یکشنبهی سیاه را که آقای حجتالاسلام سالک به عنوان یکی از دلسوزان ایشان التماس میکنند آن را پخش نکند؛ ولی او نه توصیهی آقای سالک را پذیرفتند و نه توصیهی آقای حسینیان را که مکرر چوب طرفداری از آقای احمدینژاد را خورده بود.
قصد بنده آن نیست که ضعفهای آقای احمدینژاد را با همدیگر در میان گذاریم، بلکه بناست عرایض بنده تذکری باشد برای رفقایی تا آقای احمدینژاد را مبری از ضعفهایی که میتوانست نداشته باشد، ندانند. آیا اینکه ایشان بدونه ملاحظات تذکر رهبری بهخصوص در دولت دهم جبههای از معدود دوستان خود در مقابل همهی جریان اصولگراییِ ولایی قرار دادند، با تاریخی که ما در آن بهسر میبریم مطابقت داشت؟!! آیا ایشان متوجه بودند ما در چه شرایطی از نظر تاریخی هستیم؟!! نمیدانم چه اندازه در جریان عزل جناب آقای حجتالاسلام محسنی اژهای هستید؟ آقای احمدینژاد را در دولت دهم چه شده بود که همهی نیروهای انقلاب از چشم ایشان افتاد، بهجز چند نفر محدود؟! آیا در جریان گلهی رفقایی هستید که هر وقت به سراغ ایشان میرفتند آنها را حواله به مهندس یعنی آقای مشائی میدادند؟ در صورتیکه آنها برای دفاع از آقای احمدینژاد زحماتی را تحمل کرده بودند.
عرض بنده در جواب سؤال شمارهی 19216 آن بود که: «تکلیف ما با آقای احمدینژاد بهخصوص با حرکات اخیر ایشان مشخص شده، ولی تکلیف ما با خودمان و انقلاب اسلامی از این به بعد با تجربه از گذشته بهتر روشن میشود. امید است رفقا بتوانند به راحتی از آقای احمدینژاد عبور کنند ولی از آنچه موجب رجوع به شعارهای ایشان شد، عبور نکنند. مطمئن باشید انقلاب، در جایگاهی قرار دارد که هرگز ظرفیت تاریخی این دوران، ذهنها و قلبها را بهجایِ دیگری جز اهداف انقلاب اسلامی جذب نمیکند، میماند که با خونِ جگرخوردنِ بیشتر آن پختگی لازم برای نیروهای انقلاب پیش خواهد آمد.»
به هر حال در جایگاه سختی قرار داریم. باید از خود پرسید آیا این شکافی که بین رفقای علاقهمند به آقای احمدینژاد و اصل انقلاب بهوجود آمده است، چه اندازه منطقی است و با واقعیت صحنه مطابقت دارد؟ آیا در آن حدّ که یکی از رفقا از فرط ناراحتی برای بنده نوشته است: «یک قبر برای خودم و یک قبر هم برای انقلاب کندهام». تا این حدّ همهچیز را از دسترفته میپندارد. در حالیکه ابداً چنین نیست. همانطور که جنابعالی با آن احساسات پاکتان، سرنوشت کیان را در نسبت با مختار برای آقای احمدینژاد مثال زدهاید. آیا واقعاً همینطور است؟!! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت آیت اللّه حسینی طهرانی در درس 135 از کتابهای «امام شناسی»، بحث مفصلی در رابطه با معممشدن داشتهاند. خوب است که بدانجا رجوع کنید. این طبیعی است که ابتدا ذهن انسان مشغول لباسی که پوشیده است، میشود. ولی بعداً حضور با لباس روحانیت را به عنوان یک رسالت دنبال میکند. موفق باشید