متن پرسش
باسلام
استاد شما دردفاع خودبه آقای دهقانی فقط فرمودیدکه اگراینهاخشونت را کنار بگذارندهمه چیز درست می شود و فرمودید جدل نمی کنم سئوال این است پس چرا کسان دیگری در سایت با شما این همه تند صحبت می کنند جوابشان را می دهید ولی یه ایشان که اشکالات اساسی برهندسه فکری شما دارند جوابی نمی دهید؟ اگر شما جواب نمی دهید و دفاع نمی کنید اجازه بدهید کسانی که مباحث شما را درککرده اند دفاع کنند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در خدمت عزیزانی هستم که سؤال بفرمایند و در حدّ توان خود جواب دهم ولی آن عزیزان در آن دیویدی قضاوت کردند و بر آن نظر و برداشت خود تأکید داشتند. مگر جایی برای جوابدادن مانده؟ مگر مراء جز آن است که کسی یک نظر را بدهد و بر آن تأکید کند؟ دستور دین آن است که در این حالت وارد بحث نشویم. موفق باشید . اجازه دهید برای روشن شدن موضوع مراة بحثی را که تهیه کرده ام تا بعدا به شرح نامه 31 اضافه کنم خدمتتان ارسال دارم شاید مفید افتد.
انگیزه های خطر ناک در علم آموزی.
حضرت علی (ع) در توصیه به فرزندشان میفرمایند: «فَاِنْ اَبَتْ نَفْسُکَ اَنْ تَقْبَلَ ذلِکَ دُونَ اَنْ تَعْلَمَ کَما عَلِمُوا فَلْیَکُنْ طَلَبُکَ ذلکَ بَتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ لابِتَوَرُّطِ الشُّبُهاتِ وَ عُلُوِّ الْخُصوُماتِ» فرزندم! اگر نفس تو به تمکین از گذشتهگان تن نمیدهد و دانستن مبانی علومِ آنان را ترجیح میدهد، بکوش که تلاشات از سر فهمیدن و آموختن باشد، نه آن که با آموختنها بخواهی به ورطه شبهات بیفتی و به دشمنیها دامن بزنی.
ممکن است نفس انسان از پذیرفتن آنچه که گذشتگان بر آن مسیر رفتند اِبا کند با این حال باید بداند اگر مىخواهد مثل گذشتگان خودش زندگی را از ابتدا تجربه کند و به دنبال علمی است که با آن زندگی را جلو ببرد، لااقل به دنبال علمی نباشد که او را گرفتار انواع مغالطات و شبهات و دشمنیها کند. با این انگیزه جلو رود که بخواهد حقیقت را بشناسد نه آنکه از دانائی به دنبال قدرتنمایى و فضلفروشى باشد که عملاً در آن صورت در ورطه شک و شبهه درغلتیده و کارش به جدال و مراء با دیگران میکشد.
این تذکر، تذکر بسیار ارزشمندی است، به گفتهی بزرگان: «عالم حقیقى آن کسی است که بداند چه چیزی آموختنى و چه چیزی ناآموختنى است». کسى عالم حقیقى است که حدّ عقل خود را بشناسد و در ذیل اخلاق و معارف دینی و سیره اولیاء الهی عقل خود را جلو ببرد تا اسیر مراء و جدالهای بیجا نگردد. اگر شما به گونهاى هستید که فکر کردید هرچه به ذهنتان رسید میتوانید بر زبان آورید و نظام خاص فکری برای بررسی معلومات خود نمیشناسید بدانید که هنوز عقل خود را نشناختهاید. آدمى که راه را گم کرده است نمیتواند از استعدادهای خود استفاده کند و لذا عقل خود را صرف مغالطات میکند و با فروافتادن در انواع جدلها عمر خود را ضایع میگرداند. از آنجا که چنین انسانی، انسان سرگشتهاى است به راحتی به هر راهى تن مىدهد و از آنجا که استعدادهای خود را در ذیل یک شخصیت الهی قرار نداده نمىتواند تشخیص دهد که چه چیزهائی را باید بداند و از دانستن چه چیزهائی باید صرفنظر کند. عرض شد در جواب آنهایی که میگویند: «دانستن همهی این مطالب که در دنیای امروز مطرح است، چیز بدى نیست» و باید بگوییم اتفاقاً چیز بدى است، چون فرصتهای ما را میسوزاند و از امور مهمِ تعالیِ خود باز میمانیم. گیرم که آنقدر عالم شدی که هر وقت اراده کردی تا به کسی اشکال بگیری، توانستی؟ بعد از آن چی؟ مگر دانایی برای چنین کارهایی است؟
هر انسانى در ابتدا باید بفهمد در مسیر علم به دنبال چه چیز مىگردد و چه چیزى را طلب مىکند، و چگونه آنچه را که مىخواهد باید بهدست آورد. اگر شما بخواهید بدانید در قیامت کدام اعمال شما پذیرفته است و کدام اعمال شما نفعی برای شما ندارد نمىتوانید به هر کسى رجوع کنید بلکه باید به پیامبر اکرم مراجعه نمائید که حقیقت را میشناسد و خودش مىفرمایند: «الاْنَ قِیامَتى قائِمٌ» یعنى همین حالا قیامت من قائم است و من ناظر بر آن هستم. در غیر این صورت هر قدر هم که مطالعه کنید نباید انتظار رسیدن به پاسخ مناسب را داشته باشید، چون مسیر درستی برای رسیدن به مطلوبتان را نرفتهاید. هنر بعضىها آن است که خیلى زود پى مىبرند عقل واقعى، عقل پیامبر است و با عقلشان به عقل پیامبر پناه میبرد، در این راستا میتوان گفت: چه بسیار کورها که بینا هستند و چه بسیار بیناها که کورند! کورى که دستش را به دست یک بیناى بصیر مىدهد هیچ گاه به دلیل کور بودنش زمین نمىخورد امّا بیناهایى که به تجربه دیگران نظر نمىکنند دوباره به همان چاهى مىافتند که گذشتگان با بیمحلی به گذشتهگان خود، به آن چاه افتادند. کسى که از بیبند بار بودن فردى خبر دارد و مىداند که او آبروى خود و خانواده را برده است، با این حال سعی نمیکند از آن نوع زندگی فاصله بگیرد، با داشتن چشم، کور است! ولی کسانى که اطلاع زیادى از مسائل ندارند ولى رسیدهاند به این نکته که عقل خود را به دست یک نفر عاقلتر و باتجربهتر از خود بسپارند، خیلی عاقلتر از آنهاییاند که با اطلاعات زیاد از تجربهی گذشتگان استفاده نکردهاند به قول معروف مقلدان محقق آنهایی هستند که چون عاقلى را یافتند از او تقلید مىکنند و به یک معنا خود را در تجربههای او شریک میگردانند.
هیچکس نمىتواند بگوید من با عقلم فهمیدهام که چرا نماز صبح، دو رکعت است. اما میتواند بفهمد که پیامبر خدا عاقلانهترین حقایق را از طرف خدا آورده و عاقلانهترین کار آن است که عقلاش را به او بسپارد و به کمک عقلاش در دین خدا تدبّر کند. این افراد از سرگرمىهای فرصتسوز بیزارند و از سرگردانى نجات یافتهاند، برخلاف عدهای که سرگرم شدن و سرگردان بودن در این دنیا را زندگی پنداشتهاند و معلوم است که تفاوت این دو گروه از زمین تا آسمان است.
آفت علمی که مراء افزاید
حضرت مىفرمایند: فرزندم! اگر مىخواهى خودت تحقیق کنى و علمِ لازم جهت ادامه امورات را خودت کسب کنی مانعی نیست ولی مواظب باش به بهانهی عالمشدن در گرداب شبهات غرق نگردی و در ورطه مجادلات و مراءهای برتریطلبانه گرفتار نشوی. «فَلْیَکُنْ طَلَبُکَ ذلکَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ لابِتَوَرُّطِ الشُّبُهاتِ وَ عُلُوِّ الْخُصوُماتِ»: به گونهاى به دنبال دانایی مباش که ناخودآگاه در ورطه شک و شبهه بیفتى و یا به حالت برتربینى گرفتار شوی. زیرا تحقیقى که براى اثباتِ مهمتر بودن محقق صورت پذیرد، جان را نورانى نمىکند. حتى ممکن است به سراغ قرآن مجید برویم و آیات مختلف آن را بررسى کنیم تا به رقیبمان ثابت کنیم نظرش اشتباه است و سواد خودمان را به رخ او بکشیم. حضرت مىفرمایند این برترىطلبىِ خصمانه، آفت هدایتیافتگی است. و نفعى براى انسان ندارد. گاهى نیز اطلاعات خود را گسترده میکنیم تا دائم از دیگران اشکال بگیریم این در اسلام نهی شده و در روایت داریم که رسول خدا فرمودند: «وَ أَوْرَعُ النَّاسِ: مَنْ تَرَکَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کَانَ مُحِقّاً.» پارساترین مردم کسى است که مراء را ترک و نماید و اگر چه حقّ با او باشد. از على داریم «ثَمَرَةُ الْمِرَاءِ الشَّحْنَاء» میوه مراء دشمنى است . چون تو حرف خود را مىگوئى او هم حرف خود را مىگوید بى آنکه رجوع به خیرى در کار باشد و یا حضرت میفرمایند: «مَنْ عَوَّدَ نَفْسَهُ الْمِرَاءَ صَارَ دَیْدَنَهُ» کسى که خود را به مراء عادت دهد خوى او تغییر میکند. و لذا عاقل باید براى سلامت دل و جانش و حفظ شخصیت و حرمتش از آن بپرهیزد. امیر مؤمنان میفرمایند: «إِیَّاکُمْ وَ الْمِرَاءَ وَ الْخُصُومَةَ فَإِنَّهُمَا یُمْرِضَانِ الْقُلُوبَ عَلَى الْإِخْوَانِ وَ یَنْبُتُ عَلَیْهِمَا النِّفَاق» . از مراء و خصومت بپرهیزید که اینها دلهای برادران را بیمار میکند و نفاق را میرویاند. از زبان چند نفر از صحابه داریم: «خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ یَوْماً وَ نَحْنُ نَتَمَارَى فِی شَیْءٍ مِنْ أَمْرِ الدِّینِ فَغَضِبَ غَضَباً شَدِیداً لَمْ یَغْضَبْ مِثْلَهُ ثُمَّ قَالَ «إِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ بِهَذَا ذَرُوا الْمِرَاءَ فَإِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا یُمَارِی ذَرُوا الْمِرَاءَ فَإِنَ الْمُمَارِیَ قَدْ تَمَّتْ خَسَارَتُهُ ذَرُوا الْمِرَاءَ فَإِنَّ الْمُمَارِیَ لَا أَشْفَعُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ذَرُوا الْمِرَاءَ فَأَنَا زَعِیمٌ بِثَلَاثَةِ أَبْیَاتٍ فِی الْجَنَّةِ فِی رِیَاضِهَا وَ أَوْسَطِهَا وَ أَعْلَاهَا لِمَنْ تَرَکَ الْمِرَاءَ وَ هُوَ صَادِقٌ ذَرُوا الْمِرَاءَ فَإِنَّ أَوَّلَ مَا نَهَانِی عَنْهُ رَبِّی بَعْدَ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ الْمِرَاء» روزى پیغمبر اکرم بر ما وارد شدند در حالىکه مشغول مراء در یک مسئلهی دینى بودیم، پیغمبر به شدت غضبناک شدند که او را تا آن زمان آنگونه ندیده بودیم سپس فرمود: اقوام قبل از شما به خاطر همین کارها هلاک شدند. مراء را رها کنید که مؤمن مراء نمى کند، مراء را رها کنید زیرا مراءکننده گرفتار خسارت کامل مىشود، مراء را رها کنید که من روز قیامت براى مراءکننده شفاعت نمى کنم ، مراء را رها کنید که هرکس آن را رها کند هرچند حق بگوید من ضامن سه خانهی بهشتى براى او هستم؛ خانهاى در ریاض بهشت و خانهاى در وسط و خانهاى در بالاى بهشت. مراء را رها کنید که اولین چیزى که خداوند بعد از بت پرستى مرا از آن نهى کرد مراء بوده است. در حدیث دیگرى از پیغمبر اکرم آمده است: «ذَرُوا الْمِرَاءَ فَإِنَّهُ لَا تُفْهَمُ حِکْمَتُهُ وَ لَا تُؤْمَنُ فِتْنَتُه» ؛ مراء را ترک کنید چرا که حکمتى از آن فهمیده نمى شود و از فتنه آن در امان نخواهید بود. از امام صادق آمده : «الْمِرَاءُ دَاءٌ رَدِیٌّ وَ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ خَصْلَةٌ شَرٌّ مِنْهُ وَ هُوَ خُلُقُ إِبْلِیسَ وَ نِسْبَتُهُ فَلَا یُمَارِی فِی أَیِّ حَالٍ کَانَ إِلَّا مَنْ کَانَ جَاهِلًا بِنَفْسِهِ وَ بِغَیْرِهِ مَحْرُوماً مِنْ حَقَائِقِ الدِّین»؛ مراء درد بدى است و هیچ صفتى براى انسان بدتر از آن نیست و آن ، اخلاق ابلیس و منسوبین به او است و هیچکس در هیچ حالى مراء نمىکند مگر کسى که نسبت به موقعیت خود و دیگران جاهل است، و از حقایق دین محروم مىباشد. در حدیثى آمده است که مردى به امام حسین عرض کرد بنشین تا در مسائل دینى با یکدیگر مناظره کنیم . امام در پاسخ او فرمود: «یَا هَذَا أَنَا بَصِیرٌ بِدِینِی مَکْشُوفٌ عَلَیَّ هُدَایَ فَإِنْ کُنْتَ جَاهِلًا بِدِینِکَ فَاذْهَبْ وَ اطْلُبْهُ مَا لِی وَ لِلْمُمَارَاةِ وَ إِنَّ الشَّیْطَانَ لَیُوَسْوِسُ لِلرَّجُلِ وَ یُنَاجِیهِ وَ یَقُولُ نَاظِرِ النَّاسَ فِی الدِّینِ کَیْلَا یَظُنُّوا بِکَ الْعَجْزَ وَ الْجَهْلَ» ؛ اى مرد! من نسبت به دینم آگاهم و هدایتم براى من روشن است تو اگر نسبت به دینت جاهل هستى برو و تحقیق کن، مرا با مراء چکار و (بدان ) شیطان پیوسته انسان را وسوسه مى کند و در گوش او مى گوید با مردم مناظره و جر و بحث در دین کن تا گمان نکنند تو جاهل و ناتوان هستى. این بحث را با حدیث دیگرى از پیغمبر اکرم ادامه مى دهیم که فرمودند: «لَا یُؤْمِنُ رَجُلٌ حَتَّى یُحِبَّ أَهْلَ بَیْتِی وَ حَتَّى یَدَعَ الْمِرَاءَ وَ هُوَ مُحِقٌّ»؛ هیچکس ایمان نمىآورد مگر اینکه اهل بیت مرا دوست دارد و مراء را هرچند حق با او باشد ترک کند.
مراء؛ حجاب حقیقت
تأکیدهاى فراوانی که در آیات قرآن و روایات متواتر اسلامى در مذمت جدال و مراء و جرّ و بحثهاى پرخاشگرانه وارد شده به خاطر آن است که اوّلا: نخستین اثر منفى این کار پردهافکندن بر چهرهی حقایق است و بدترین حجاب را میان انسان و درک حقایق ایجاد مىکند به گونهاى که بعضاً واضحترین بدیهیات انکار میشود و این نیست مگر به خاطر اینکه انسان وقتى مشغول مراء و جدال مى شود همهچیز را غیر از آنچه خودش مىگوید، انکار مىکند. اینکه در بعضى از روایات فوق خواندیم مراء، قلب را بیمار مىکند ممکن است اشاره به همین معنى باشد زیرا قلب به معنى عقل است و بیمارى آن به معنى عدم درک حقایق میباشد. و نیز اگر در حدیث امیرمؤمنان على آمده کسانى که به جدال روى آورند کارشان به کفر مىکشد و یا اینکه جدال موجب شک در دین خدا و فساد یقین مى گردد، همهی اینها اشارهی لطیفى است به آنچه در بالا گفته شد.
دیگر از آثار منفى این اخلاق رذیله ایجاد عداوت و دشمنى در میان دوستان و فراموشى یاد خدا و کشیدهشدن به انواع دروغها است که در احادیث گذشته به آنها اشاره شده بود دلیل آن هم روشن است زیرا کسى که مى خواهد با جدال و مراء بر دوستان خود غلبه کند و برترى بجوید آنها را بر ضدّ خود تحریک مى کند و غالبا گفتار آنها به تحقیر و دشنام یکدیگر مىکشد و اینها بدترین اسباب نفاق و جدائى است حتّى گاهى براى توجیه سخنان خود به انواع دروغها متوسّل مىشوند که این خود بلاى بزرگ دیگرى است و مجموع اینها سبب مىشود که انسان از خدا دور گردد و در دام شیطان گرفتار شود و انسان را به هلاکت معنوى بیفکند.
به همین دلیل در احادیث گذشته خواندیم که انسان به حقیقت ایمان دست نمى یابد تا زمانى که مراء و جدال را ترک گوید هر چند خود را بر حق بداند زیرا سخنان ستیزه جویانه در مسائل حق نیز سبب انواع خصومتها و عداوتها است و گاه انسان را به انواع گناهان دیگر مانند تحقیر مؤمن و اهانت از طریق سخن یا اشارات دست و چشم و ابرو و دروغ و کذب و تکبّر و برترى جوئى آلوده مى کند.
چه بهتر که انسان بحثهاى خود را با دیگران با محبّت و دوستى و تواضع و مهربانى و به صورت جستجوى حق برگزار کند که هم از علم و دانش آنها بهره گیرد و هم آنها از علم و دانش او بهرهمند شوند و با کمک یکدیگر بتوانند مطالب پیچیده را بشکافند و به واقعیّتها برسند و این همان جدال بر حق است .
از عوامل مهّم جدال و مراء کبر و غرور است که به انسان اجازه نمىدهد به آسانى در برابر حق تسلیم شود و او را وفادار مىکند که براى حفظ برترىجویىِ خود حق را از طریق جدال و مراء انکار نماید لذا در حدیثى از امام صادق از پدران بزرگوارش نقل شده است که فرمود: «إِنَّ مِنَ التَّوَاضُعِ أَنْ یَرْضَى الرَّجُلُ بِالْمَجْلِسِ دُونَ الْمَجْلِسِ وَ أَنْ یُسَلِّمَ عَلَى مَنْ یَلْقَى وَ أَنْ یَتْرُکَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کَانَ مُحِقّاً وَ لَا یُحِبَّ أَنْ یُحْمَدَ عَلَى التَّقْوَى»؛ در این حدیث امام چهار چیز را نشانه تواضع دانسته : نشستن در هر جاى مجلس که میسّر باشد و سلامکردن بر هرکسى که ملاقات مىکند و ترک مراء هرچند حق با او باشد و عدم خشنودى از ستایش ستایشگران در برابر تقوا.
یکى دیگر از انگیزه هاى جدال و مراء آن است که انسان بخواهد فضیلت خویش را به بقیه نشان دهد یا بخواهد در برابر ارباب فضل جایى براى خود بگشاید، در این رابطه از امام حسین داریم که فرمودند: «إِنَّ الشَّیْطَانَ لَیُوَسْوِسُ لِلرَّجُلِ وَ یُنَاجِیهِ وَ یَقُولُ نَاظِرِ النَّاسَ فِی الدِّینِ کَیْلَا یَظُنُّوا بِکَ الْعَجْزَ وَ الْجَهْل»؛ شیطان پیوسته انسان را وسوسه مىکند و در گوش او مىخواند و مىگوید با مردم در امر دین مناظره کن تا گمان نکنند تو عاجز و نادانى.
نفرین امام بر اهل مراء
امام صادق طالبان علم را به سه گروه تقسیم مىکنند؛ گروهى که براى جدال و مراء طالب علماند و گروهى براى فخرفروشى بر مردم و گروه دیگرى براى فهمیدن و اندیشیدن. سپس در توصیف گروه اوّل مىفرماید: «فَصَاحِبُ الْجَهْلِ وَ الْمِرَاءِ مُوذٍ مُمَارٍ مُتَعَرِّضٌ لِلْمَقَالِ فِی أَنْدِیَةِ الرِّجَال»؛ آنکس که علم را براى جدال و مراء مىطلبد سخنانش آزاردهنده و پرخاشگرانه است، در مجالسى که شخصیتها حضور دارند سخن مىگوید و خودنمایى و اظهار فضل مىکند و در پایان حدیث امام به او نفرین مىکنند و مىگویند: «فَدَقَّ اللَّهُ مِنْ هَذَا خَیْشُومَهُ»؛ خداوند بینى او را بر خاک بمالد.
از دیگر انگیزههاى مراء جهل و نادانى نسبت به مقام خویشتن و دیگران است چرا آنکس که میخواهد مراء کند، خود را بزرگترین و عالمترین مىپندارد و دیگران را جاهل و نادان لذا در حدیثى که قبلا از امام صادق نقل کردیم بعد از آنکه امام مراء را یک بیمارى دردناک مىشمرند و آن را از صفتهای شیطانى معرّفى مىکنند مىفرمایند: «فَلَا یُمَارِی فِی أَیِّ حَالٍ کَانَ إِلَّا مَنْ کَانَ جَاهِلًا بِنَفْسِهِ وَ بِغَیْرِهِ»؛ هیچکس در هیچ حالى مراء نمىکند مگر آنکه نسبت به موقعیّت خود و دیگران جاهل است .
انتقامجوئى و حَسد، دو انگیزهی دیگر از انگیزه هاى جدال و مراء است ؛ براى اینکه آبروى طرف مقابل را ببرند و از او انتقام بگیرد و حسادت خود را اعمال نمایند و از قدر و مقام او در نظرها بکاهند متوسّل به جر و بحثهاى تواءم با توهین و تحقیر مى شوند تا از این طریق آبى بر آتش کینه و حَسد که در دلشان نهفته است بپاشند. همچنان که تعصب و لجاجت نیز از عوامل مهم جدال و مراء است، چرا که اشخاص متعصّب و لجوج حاضر نیستند به آسانى دست از عقائد فاسد خود بردارند لذا روى آن مىایستند و پیوسته جرّ و بحث مىکنند، آسمان و ریسمان را به هم مىبافند و به هر حشیشى متشبث مىشوند تا اعتقاد فاسد خود را بر کرسى بنشانند
کوتاه سخن این که عوامل منفى فراوانى دست بهدست هم مىدهد و انسان را به مراء و جرّ و بحثهاى دور از ادب و انسانیّت و انصاف مىکشاند و او را وادار مىکند که با لجاجت و سرسختى در برابر حق بایستند و در برابر باطل دفاع کند.
قرآن در مورد مراء مى فرماید: «أَلا إِنَّ الَّذینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ لَفی ضَلالٍ بَعید» آگاه باشید آنها که در وجود قیامت مراء مىکنند در گمراهى عمیقى هستند.
هرگاه حالت مراء و به تعبیر روایات، جدال غیر اَحْسن در درون انسان ریشه بدواند، و به صورت خُلق و خُوى او درآید، دین و ایمان و تقوای چنین انسانى در مخاطره قرار مىگیرد، و لازم است براى نجات از خطراتى که ناشى از این صفت رذیله است دست به کار شود و آن را درمان کند، و خود را از شرّ آن رهایى بخشد. نخستین راه درمان که شاید جزء مقدّمات یا یک عامل تسکین دهنده محسوب شود تا به درمان عمقى بپردازد، اختیار سکوت است در هر جا که احتمال مىدهد مراء در میان آید سکوت را اختیار کند و هرگاه این سکوت را مدّتى ادامه داد، و به اصطلاح دندان برجگر بگذارد و مشکلاتش را تحمل کند، زمینهی بسیار مساعدى براى درمان نهایى فراهم مىشود.
دورى از افراد لجوج و متعصب و پرهیز از گفتگو با این گونه افراد که خواه ناخواه انسان را به مراء و جدال مى کشاند یکى دیگر از راههاى درمان مراء است . در حدیثى از امیرمؤمنان على مىخوانیم: «مَنْ جَالَسَ الْجَاهِلَ فَلْیَسْتَعِدَّ لِقِیلٍ وَ قَال» کسى که با آدم جاهل همنشین شود باید آمادهی قیل و قال و جدال و مراء باشد.
نقطهی مقابل مراء و جدال، انصاف در بحث است، یعنى انسان به سخنان دیگران آن گونه بنگرد که به سخنان خویش مىنگرد و از آن همان گونه دفاع کند که از سخن خویش دفاع مىکند و به تعبیر دیگر طالب حق باشد و آن را در نزد هرکس و هرجا بیابد پذیرا شود هرچند گویندهی حق یک فرد عادى باشد و او عالمى بزرگ و پُرآوازه، حتّى اگر کودکى یا کافر و ظالمى سخن حقى بگوید آن را بپذیرد. در حدیث معروفى مىخوانیم که امام صادق فرمودند: «سَیِّدُ الْأَعْمَالِ ثَلَاثَةٌ- إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِکَ- حَتَّى لَا تَرْضَى بِشَیْءٍ إِلَّا رَضِیتَ لَهُمْ مِثْلَهُ وَ مُوَاسَاتُکَ الْأَخَ فِی الْمَالِ وَ ذِکْرُ اللَّهِ عَلَى کُلِّ حَال»؛ برترین اعمال سه چیز است: رعایت انصاف در حق مردم نسبت به خویشتن تا آنجا که چیزى را براى خود نخواهى مگر اینکه همانندش را براى آنها بخواهى و مواسات با برادر دینى در مال و ذکر خدا در هر حال.
جالب اینکه در بعضى از روایات مى بینیم که امام صادق هنگامى که چهارخانهی بهشتى را در برابر چهار عمل تضمین مىکنند ترک مراء را سوّمین عمل و انصافدادن در برابر مردم را چهارمین عمل بر مىشمرند که ممکن است اشارهاى به انصاف در سخن بوده باشد.
مراء؛ دروازهی ورود به اخلاق رذیله
اساتید اخلاق یکی ا زشاخههای خودپسندی را مراء میدانند. مراء و جدال یعنی حالتی که انسان بخواهد حرفش را به هر صورتی شده بر کرسی بنشاند با این فرض که از ابتدا در مورد موضوع مورد بحث قضاوت خود را کرده و حالا به دنبال اثبات آن است، بدون آنکه ابتدا از طرف مقابل سؤال کند که آیا برداشت او از سخن آن فرد درست است و یا منظور گوینده چیز دیگری بوده. «مراء» یعنی حرف را بردن و آوردن! مرتب بگوید دو دفعه بشنود و بگرداند دو مرتبه بگوید و کوتاه نیاید. قرآن میگوید مراء و جدال از آن شیطان است که به تو وسوسه میکند. «إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلى أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ» شیطان دوستان خود را به مراء و جدال با شما وامیدارد. لذا هرکس در زندگی خود سعی در مراء و جدال دارد بداند شیطان دوست او، و او دوست شیطان است و بداند که مراء و جدال کار شیطانی است نه کار رحمانی.
فقیه بزرگ شیعه، شهید ثانى در کتاب «منیة المرید فى آداب المفید والمستفید» در آفات و نتایج سوء مراء و جدال مىگوید : باید متوجه باشیم مناظرهاى که به منظور غلبه بر دیگران و اسکات طرف و تمایل به اظهار فضل صورت مىگیرد، منبع و سرچشمهی همه خوىها و رفتارهایى است که از نظر خداوند متعال ناستوده ولى از دیدگاه ابلیس ستوده است. همانگونه که اگر کسى میان شرب خمر و سایر گناهان و زشتکارىها مخیّر باشد و شرب خمر را به خاطر ناچیزشمردن جرم آن، بر دیگر گناهان ترجیح دهد و در نتیجهی همین گناه به طرف گناهان دیگر کشیده شود، همینگونه نیز اگر بر روحیهی کسى حس علاقه به غلبه بر دیگران و اسکات آنها در مناظره و جاهطلبى و مباهات بر دیگران چیره و مستولى گردد، اینگونه تمایلات او را به اظهار و ارتکاب علنى تمام پلیدىها سوق مىدهد و باید دانست که جدالِ غیرِ احسن و مراء دروازهی ورود به آفات فراوان اخلاقی و روحی است.
حضرت امام باقر میفرمایند: «مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِیُبَاهِیَ بِهِ الْعُلَمَاءَ أَوْ یُمَارِیَ بِهِ السُّفَهَاءَ أَوْ یَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ إِلَیْهِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ الرِّئَاسَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا لِأَهْلِهَا» هرکس علم بجوید، تا به وسیلهی آن بر دانشمندان مباهات و فخرفروشی کند، یا با سفیهان، ممارات و جرّ و بحث نماید، یا چهرهها را به سوی خود برگرداند، جای خود را در دوزخ آماده سازد، همانا ریاست، جز برای اهلش شایسته نیست.
شیوهی مراء، ناشی از عدم صداقت است و مفهوم آن ، به تعبیر مرحوم نراقی: عبارت است از طعن در سخن دیگری برای آشکارساختن خلل آن، و هدفی جز تحقیر و توهین نیست و مرائی، میخواهد برتری هوش خودرا بنمایاند.
سیرهی ائمهی دین در اینکه چه وقت با دشمن، بحث میکردند و چه موقع، از بحث اعراض مینمودند و در چه شرائطی سکوت میکردند جهت روشنشدن بحث بسیار مهم است. اگر بحث، برای افزایش[ معرفت] وارشاد گمراهان به نیت کشف حقیقت باشد، خوب است. گرچه شنیدن حرف مخالف، دشواراست، اما تحملکردن و صبوربودن و از کوره، در نرفتن، شجاعت است. [تحمل ناپذیری] نسبت به افکار دیگران، راه را به روی یک بحث آزاد و مناظره سالم میبندد و تکفیر و تفسیق و تهدید، هیچوقت جلوی فکری را نمیگیرد واندیشهای را از رسوخ و نفوذ، باز نمیدارد. لیکن؛ باید آمادگی قبول و حسن نیت و قدرت درک طرف مقابل را سنجید و به همان میزان، پیش رفت. به گفتهی فردوسی:
مجال سخن تا نیابی، مگوی.....چو میدان نبینی، نگهدار، گوی
اگراستعداد پذیرش نباشد، قویترین بحاث هم کاری از پیش نمیبرد و تیغش در میدان جدل نمیبُرد واگر لجاجت و عناد در کار باشد که بدتر! به قول سعدی:
فهم سخن چون نکند مستمع.......قوت طبع ،از متکلم مجوی
فسحت میدان ارادت بیار .........تا بزند مرد سخنگوی ، گوی
توصیهی امام صادق چنین است: با مردم مخاصمه نکنید، مردم اگر[ توانائی] داشته باشند که ما را دوست بدارند، دوست میدارند، خداوند از مردم میثاق و پیمان گرفته و کسی در آن میثاق، هرگز کم و زیاد نمیتواند بکند» یعنی بر سر مسائل مکتبی و اعتقادی و پذیرش ولایت ائمه هم، نباید با دیگران که فاقد زمینهی لازماند جرّ و بحث و دعوا کرد.
ادب مناظره
مرحوم فیص کاشانی برای مناظره، شروط و آدابی میشمارد، به قرار زیر:
1. هدف باید، رسیدن به حق و آشکارشدن آن باشد، نه آشکارشدن درستی نظر من و فورعلم ...! که این، مراء است و از آن نهی شده است. قصد حق از آنجا دانسته می شود که امید تأثیر و پذیرش در طرف باشد، و اگر انسان بداند که صحبت بیتأثیراست و طرف از رأی خود بر نمیگردد، این مناظره جایز نیست، چون آفاتی بر آن مترتب میشود.
2. مناظرهکننده، صاحبنظر در مسئله باشد و اگر حق، بر زبان طرف مقابل جاری شد، از موضع فکری خود، به رأی طرف مقابل عدول کند.
3. اَهم و مهم مسئله و ضرورت بحث و مجادله را محاسبه کند و سپس وارد بحث شود.
4. مناظره، کمتر در ملاء عام باشد، زیرا در حضور مردم، انگیزههای [ریا] و [حرص] و [برتریجوئی] بیشتر آشکار میشود و عمل میکند.
5. در پیجوئی حق، مثل آن باشد که دنبال گمشدهای است که اگر یافت، خوشحال شود، هرچند در کلام حریف باشد و او را یاور خویش در یافتن گمشده ببیند، نه دشمن .
6. هرگاه رقیب میخواهداز سؤالی به سؤالی و از دلیلی به دلیلی دیگر منتقل شود، جلوگیر نشود، بلکه او را در رسیدن به مقصود و نکتهی مورد نظر، یاری کند.
7. با کسانی، مناظره کند که استقلال علمی دارند، تا اگر جویای حق است، از آنان بهره ببرد. بسیاری از افراد از بحث و مناظره با زبردستان و پختگان پرهیز میکنند، تا مبادا حقی بر زبان آنان جاری شود، بلکه بیشتر علاقهمند به بحث با افراد پائینتر و ضعیفترند تا باطل خود را ترویج کنند.
جدال احسن و بحث آزاد، کار هرکس نیست. هم سعهی صدر و وسعت نظر میخواهد، هم تسلط برمطلب، هم قدرت بر استدلال لازم دارد، هم حوصلهی نتیجهگیری .
امامان معصوم به ما تذکر دادهاند که هرگاه انسان با دانشمندى مراء کند، وى پى مىبرد که آن فرد در جست و جوى علم نیست و دانش خویش را عرضه نمىکند و اگر با جاهل مراء کند، جاهل او را خوار و پست مىسازد؛ پس انسان در هر دو صورت باید از این عمل بپرهیزد. امام صادق از وصیت ورقه بن نوفل بن خدیجه مىفرماید: «لَا تُمَارِی جَاهِلًا وَ لَا عَالِماً فَإِنَّکِ مَتَى مَارَیْتِ جَاهِلًا أَذَلَّکِ وَ مَتَى مَارَیْتِ عَالِماً مَنَعَکِ عِلْمَهُ وَ إِنَّمَا یَسْعَدُ بِالْعُلَمَاءِ مَنْ أَطَاعَهُمْ الْخَبَر» با فرد نادان و با دانشمند مراء نکن؛ زیرا اگر با جاهل مجادله کنى، آزارت مىدهد و اگر با دانشمند مجادله کنى، علمش را به تو عرضه نمىکند. کسانى به وسیلهی دانشمندان سعادتمند مىشوند که خواهان علم، و در برابر دانش و دانشمند فروتن باشند. حضرت رضا مى فرمایند: «لَا تُمَارِیَنَّ الْعُلَمَاءَ فَیَرْفُضُوکَ وَ لَا تُمَارِیَنَّ السُّفَهَاءَ فَیَجْهَلُوا عَلَیْک» با دانشمندان مراء نکن ، تا تو را از خودشان دور نسازند و با نادانان نیز مراء نکن، تا با تو جهالت نکنند.
امام صادق در جاى دیگرى مىفرمایند: «لَا یُمَارِیَنَّ أَحَدُکُمْ سَفِیهاً وَ لَا حَلِیماً فَإِنَّهُ مَنْ مَارَى حَلِیماً أَقْصَاهُ وَ مَنْ مَارَى سَفِیهاً أَرْدَاه» هیچیک از شما نباید با بردبار و نادان مراء کند، همانا هرکس با بردبار مراء کند، بردبار او را (از خود) دور مىسازد و هرکس با سبکمغز مراء کند، آن نادان او را به نابودى مىکشاند.
مراء موجب نابودى اعمال نیک انسان مىشود. امام صادق به محمد بن نعمان فرمودند: «یَا ابْنَ النُّعْمَانِ إِیَّاکَ وَ الْمِرَاءَ فَإِنَّهُ یُحْبِطُ عَمَلَک» اى پسر نعمان! از مراء بپرهیز، همانا مراء عمل تو را از بین مىبرد.
پیامدهاى مراء غیر از اینکه در وجود خودِ فرد آشکار مىشود، به اجتماع نیز سرایت مىکند. این رفتار ناپسند سبب مىشود از محبت دو طرفه کاسته شود تا به آنجا که شاید این محبت، از بین برود. امام صادق فرمودند: «إِذَا أَحْبَبْتَ رَجُلًا فَلَا تُمَازِحْهُ وَ لَا تُمَارِه» اگر کسى را دوست دارى با او شوخى و مراء نکن . امیرمؤمنان على هم مىفرمایند: «لَا مَحَبَّةَ مَعَ کَثْرَةِ مِرَاء» هیچ محبتى با مراء بسیار پایدار نخواهد ماند. خردهگیرى از گفتار دیگران، دوستىها را از بین برده، دلها را از هم چرکین مىکند تا جایى که در پى آن دشمنى و کینه پدید مىآید. در این صورت شخص یا دشمنى خودش را ظاهر مىکند یا اگر نتوانست، به ظاهر ادعاى دوستى کرده، در باطن کینه مى ورزد که این رفتار، دورویى است. امام صادق به نقل از حضرت على مىفرمایند: «إِیَّاکُمْ وَ الْمِرَاءَ وَ الْخُصُومَةَ فَإِنَّهُمَا یُمْرِضَانِ الْقُلُوبَ عَلَى الْإِخْوَانِ وَ یَنْبُتُ عَلَیْهِمَا النِّفَاق» از مراء و دشمنى بپرهیزید. همانا این دو، دلهاى برادران (دینى) را بیمار مىکند و نفاق بر آن دو مىرویاند.
مراء نهتنها انجامدهندهی خویش را به وادى گناه مىکشاند، بلکه طرف مقابلِ او را نیز به نفاق وا مىدارد. عامل مراء چه بسا مىکوشد تا طرف مقابل را با دروغ، تهمت و توهین، کوچک کند یا حتى براى رسیدن به هدف خود سخنان رکیک و ناهنجار بر زبان آورد. از حضرت زین العابدین چنین روایت شده است: «وَیْلُمِّهِ فَاسِقاً مَنْ لَا یَزَالُ مُمَارِئاً» واى بر آن امت فاسقى که خلق و خوى آن ها مراء است .
امام صادق فرمودند: «لَا تُمَارِ فَیَذْهَبَ بَهَاؤُک» مراء نکن تا ارزش تو از بین نرود. روشن است که رشد و کمال جامعه به دو چیز بستگى دارد: یکی وحدت و یگانگى قلبها و دیگری پیشرفت دانش. حال اگر در جامعهاى مراء و پیکار لفظى رایج شد، پیوند قلبها گسسته، یکپارچگى از بین مىرود. همچنین در آن جامعه دیگر دانشمند علمش را عرضه نمىکند، و بیشترِ افراد گرفتار فسق، بدبینى و بىمنطق مىشوند؛ در نتیجه، دانش از رشد باز ایستاده، جامعه از ارزش تهى میشود.
بهترین توصیه در علمآموزی
همهی این روایات طولانی به این جهت عرض شد تا بدانیم چرا حضرت مولیالموحدین به فرزندشان میفرمایند: اگر به دنبال علم و دانش هستی قصد تو فهمیدن و آموختن باشد و نه برای طرح شبهات و برتری بر دیگری و دشمنیورزیدن بر رقیبان، که تحت عنوان نهی از مراء در روایات ما مطرح شده است. یکى از بیمارىهایى که در راه علم به جان انسان مىافتد همین روحیهی مراء است. بعضىها وارد علم کلام و فلسفه مىشوند تا بتوانند اشکال کنند و رقیب را بشکنند، و این حالت براى تحقیق بسیار خطرناک است، حتى بعضاً انسان مطلبى را براى فهمیدن مىخواند ولى همین که قلب او آمادهی پذیرش شده ناگهان شیطان خود را وارد انگیزهی انسان میکند که «خیلی خوب است یاد بگیر تا بتوانی بر رقیبان خود پیروز شوی» این هم یکی از آفاتی است که در راه علمیابی باید متوجه آن بود چون در جای خودش به انسان ضربه مىزند و او را متوقف میکند در این که نور آن علم به قلب او برسد.
به همین جهت حضرت در ادامه میفرمایند: «وَ ابَدَأْ قَبْلَ نَظَرِکَ فى ذلِکَ بالاسْتِعانَةِ بِاِلهِکَ وَ الرَّغْبةِ اِلَیْهِ فى تَوْفیقِکَ وَ تَرْکِ کُلِّ شائِبَةٍ اَوْلَجَتْکَ فى شُبْهَةٍ اَوْ اَسْلَمَتْکَ اِلى ضَلالَةٍ» فرزندم! پیش از قدمگذاشتن در این راه، ابتدا از خدایت کمک بخواه و اینکه توفیق تو را در این راه، در رغبت به سوی خودش قرار دهد، و این که ترک کنی هر انگیزهی آلوده و یا فرورفتن در شبهات و ضلالت را.
وقتی معلوم شد مىخواهید به عنوان یک شخصیت علمی زندگی خود را دنبال کنید، باید قبل از اینکه تحقیق را آغاز کنید از خدا کمک بخواهید که در این راه توفیق لازم را مرحمت کند، چون خودتان تجربه کردهاید بسیارى مواقع به دنبال یک تحقیق علمی رفتهاید ولى چون مدد الهی در میان نبوده نه تنها نور ایمانمان در آن مسیر افزون نگشته بلکه گرفتار حجابهایی شدهایم که از همهی حجابها غلیظتر بوده، همان حجابهایی که در موردش فرمودهاند: «الْعِلْمُ هُوَ الْحِجابُ الاکْبَر» علم حجاب بزرگی است. در جلسهی تفسیر قرآن شرکت کردهایم امّا به جاى اینکه با انگیزهی الهى مطالب را دنبال کنیم که ذکری برای قلبمان باشد، با انگیزهی کسب دانایى وارد شدهایم و همین انگیزه حجاب ما گشته و روحیهی فخرفروشی بر دیگران را به همراه آورده. حضرت مىفرمایند قبل از اینکه وارد تحقیق شوى از پروردگارت کمک بخواه، به او بگو: خدایا! در این راه کمکم کن تا آنچه تو مىخواهى بشوم. «وَ الرَّغْبَةِ اِلَیْهِ فى تَوْفیقِکَ» و در جهت بهدستآوردن رستگاری و توفیق مخلصانه روی به سوی او بیاور، «وَ تَرْکِ کُلِّ شائِبَةٍ اَوْلَجَتْکَ فى شُبْهَةٍ اوْ اسْلَمَتْکَ اِلى ضَلالَةٍ» و هرگونه آلودگی که تو را در شبهه اندازد و یا به گمراهی بسپارد را ترک کن.
بعضاً ملاحظه میکنید که علمایی مثل علامهی طباطبایی«رحمتاللهعلیه» به اندازهی فلان آقا درس خوانده امّا مسائلى که براى علامهی طباطبایی«رحمتاللهعلیه» به صورتی روان و زلال و نورانى و صریح روشن شده براى آن آقا لاینحل مانده و با این که اطلاعات زیادى دارد ولی هنوز اندیشهاش پر از شبهات است به طوری که این سخناش با سخن دیگرش موافق نیست و هر دو سخن او با سومین سخنش هماهنگی ندارد. چیزهاى زیادى مىداند امّا اندیشهاش پاک و یکدست نیست چون آن استعانت و دستگیری الهی به کمکاش نیامده، به همین دلیل به شما پیشنهاد مىشود کتاب هر کسى را نخوانید. بگردید نوشتههای افراد مطمئن و شناخته شده را بخوانید تا از طریق آن افراد نوری یگانه و هماهنگ به شما برسد. بعضىها سخنان مهمی دارند ولى به جاى این که جواب سؤالات ما رابدهند تحیّر و سرگردانى ما را افزون مىکنند. حضرت میخواهند ما گرفتار این نوع علمیابیها نشویم لذا مىفرمایند طورى در علمیابی سیر نکن که در شبهه و ضلالت بیفتى. از خدا بخواه یک اندیشه ناب و صریح و زلال به تو بدهد. بعد مىفرمایند: وقتی مطمئن شدی که قلبات صفا و جلاء لازم را یافته و خاصعانه پذیرای حقیقت شده است و افکارت از پریشانی درآمده و همتات در یافتن حقیقت، همت واحدی شده، نظر کن بر آنچه برایت روشن کردم. در آن حال است که وصیتهاى من به دردت مىخورد وگرنه، نه !
ممکن است فردى به جلسهاى که مباحث قرآنی میشود برود تا ببیند سخنران چه مىگوید که عدهاى جوان به دور او جمع شدهاند. معلوم است که این فرد از اوّل تا آخر جلسه، چیزى به دست نمىآورد چون قلب او به دنبال مطلب دیگرى بوده است. بعضىها مىگویند ما «تفسیر المیزان» را خواندهایم، مطلب مهمى ندارد! آیا واقعا «المیزان» مطلب مهم ندارد یا آنها به دنبال مطلب دیگری بودند که المیزان برای آن نوشته نشده است. معلوم است که نمىتوان آن مطالب را از المیزان استخراج کرد و بعد جلوى مردم خودنمایى نمود. «المیزان» آنقدر عجیب است که گاه مطلبى بسیار مهم و قیمتى را به قدرى آسان و روان بیان مىکند که خواننده گمان مىکند اصلاً علامهی طباطبایی«رحمتاللهعلیه» چیزى نگفتهاند. چون علامه نمىخواهند فخرفروشى کنند بلکه مىخواهند حرف حقی که به نظرشان رسیده است بزنند.
در داستانى آمده که مرغ و غاز حرفشان شد، غاز گفت: نمىدانم چرا با این که تخمهاى من بزرگتر و از لحاظ مواد غذایى مقوىترند، مردم بیشتر به سراغ تخم مرغ مىروند!؟ مرغ گفت: چون ما مرغها قبل از تخمکردن، مدتی «قُدقُد» مىکنیم تا دیگران به ما توجّه کنند. بعد هم که تخم کردیم آن قدر به قدقدمان ادامه را مىدهیم تا همه متوجه شوند تخم گذاشتهایم. امّا شما غازها یواشکى به گوشهاى مىروید و تخم خود را میگذارید و مىروید پى کارتان. از آنجا که مردم سادهاند، فریب تبلیغات ما مرغها را مىخورند و این است که تخم مرغ گران مىشود! حالا حکایت ما آدمیان هم همین است. بعضىها وقتى مىخواهند سخن بگویند آن قدر مطلبشان را در بوق و کرنا مىکنند که همه خیال مىکنند واقعاً مطلب مهمى است. در برابر اینگونه افراد، عدهاى هستند که بدون سر و صدا، با بىتکلّفى نظراتشان را بیان مىکنند و با وجود اینکه نظر اینها مهمتر و عمیقتر است امّا مردم قدر آن را نمىفهمند.
حضرت میفرمایند: «فَاِذا اَیْقَنْتَ اَنْ قَدْ صَفا قَلْبُکَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَاْیُکَ فَاجْتَمَعَ، وَ کانَ هَمُّکَ فى ذلِکَ هَمّاً واحِدا فانْظُرْ فیما فَسَّرْتُ لَکَ». فرزندم! چون مطمئن شدى که قلبت صفا یافته و روحیهی خودنمائی در آن نیست و خاشع و خاضع است و همت تو بر این کار جمع است که نمیخواهی خودنمایی کنی، بنگر به آن چه از حقایق برایت آشکار کردم. از تأکید حضرت بر این نکته معلوم میشود اگر متوجه شدید جلسات دینى و تحقیق در معارف الهی بر روی قلب شما اثر نمىگذارند بفهمید که یا گوینده، قلب صاف و همت کامل ندارد، یا شنونده، انگیزهی درستى ندارد و یا هر دو. در یک تحقیق صحیح، سلامت محقق نقش بهسزایى دارد. و محقق سالم کسى است که اولاً: صفاى قلب و نیّت سالم داشته باشد و همینکه به حقى رسید در مقابل آن خشوع مىکند، ثانیا: هدفش واقعاً تحقیق است نه چیز دیگر.
انگیزهی شایسته در تحقیق
حضرت در ادامه مىفرمایند: «وَ اِنْ اَنْتَ لَمْ یَجْتَمِعْ لَکَ ما تُحِبُّ مِنْ نَفْسِکَ وَ فَراغِ نَظَرِکَ وَ فِکْرِکَ فاعْلَمْ اَنَّکَ اِنَّما تَخْبطُ الْعَشْواءَ وَ تَتَوَرَّطُ الظَّلْماءَ» اگر آن همت واحدى که مىطلبى و به دنبال آن هستی در تو جمع نشد و در طول تحقیق، فکر و نظر تو آسوده نبود، بدان که راه به خطا بردهای و به ورطه سیاهی غلتیدهای. انسان در آن حال هرچند که انسان با اطلاعی باشد، چونان شتر مستى میماند که جلوش را نمىبیند و تلوتلوخوران به این طرف و آن طرف مىخورد و عملاً با آن همه دانائی، در ورطهی تاریکىها مىافتد.
تعبیر بسیار دقیقی است برای توصیف عالمانی که از انگیزههای الهی محروماند، آدمى که هم مست باشد و هم جلوش را نبیند چگونه پرت و پلا مىرود و دائم زمین مىخورد؟ چنین عالمانه اینگونه زندگی میکنند. در جامعه افراد زیادى داریم که مطالعات زیادى کردهاند و استادان مختلف دیدهاند امّا از آنجا که انگیزه زلال و قلب خاشع و همت واحد نداشتهاند، دردسرهاى زیادى براى جامعه درست کردهاند. آرزو مىکنم خداوند چشم جوانان ما را بیدار کند تا خودشان مواظب خودشان باشند و به ظاهر کلمات و رفتارهای افراد بسنده نکنند.
بعضاً کتابهایى را مشاهده میکنید که پر از آیه و روایت است ولى نورى نمىدهد که انسان را به امام معصوم نزدیک کند. اینها نکاتى است که باید به آنها توجّه داشت. حضرت مىفرمایند اگر اهل تحقیق و مطالعه بودى امّا نیّت پاک، قلب خاشع، نظر جمع و اندیشه متحد نداشتى، بدان مانند شتر مستى هستى که در ورطهی تاریکىها افتاده است و کسى که مىخواهد دین را پیدا کند با این خصوصیات، راه به جایى نمىبرد.
«وَ لَیْسَ طالِبُ الدّینِ مَنْ خَبَطَ اَوْ خَلَطَ» طالب دین، پیوسته این طرف و آن طرف نمىافتد و حق و باطل را ممزوج نمىکند. انگیزه افراد خیلى مهم است. کسى که مىخواهد در مورد دین تحقیق کند باید متواضع باشد و پیامبران را نوکرى کند تا بهرهی لازم را از معارف الهی ببرد. خدا با کسى که از ابتدا مقابل دین سینه سپر مىکند و مىگوید: «من این حرفها را قبول ندارم» که سخنى ندارد. سخن با طالب دین است، اوست که لجبازى ندارد و سوز دارد و به انسانهای معصوم که نمونهی کامل دینداری هستند، نظر میکند.
محققى که دلِ خاضع و پرسوز نداشته باشد ممکن است دانا بشود امّا هیچگاه حکیم نمىشود تا با استحکام شخصیت راهنمای حقیقت باشد و در همین راستا به کسانى که اندیشهی زیکزاکى و پراکنده دارند نباید اعتماد کرد، چون اگر امروز یک نظر دارند فردا معلوم نیست بر همان نظر باقی باشند. در مقابل این عده، افرادی هستند که سخنانشان از ابتدا نور دارد و هرچه زمان مىگذرد نورشان بیشتر مىشود. شهید مطهرى«رحمتاللهعلیه» را مىتوان در زمرهی اینگونه افراد نام برد. اگر دقت کنید پى مىبرید که اولین سخنان شهید مطهرى هیچگونه ضدیّتى با آخرین سخنان ایشان ندارد. و این امتیاز است که تفاوت ایشان را با کسانى که سخنانشان پر از شلوغى است ثابت مىکند.
سوز حقیقتیابی
لذا حضرت در ادامه مىفرمایند: «وَ الاِْمْساکُ عَنْ ذلِکَ اَمْثلُ». اگر دیدى هنوز در طلب دین قلبات خاضع نیست، خودداری کن! که در چنین حالى، امساک ورزیدن و خودداری کردن سزاوارتر است. چون کسی که سوز طلبِ حقیقت ندارد به اسم علم ما را مشغول حاشیهها میکند و انسان در حین نداشتن انگیزهی زلال به نام علم به دنبال جواب به سؤالاتی میرود که هیچ ارزشی ندارد. مولوى مىگوید کسانى که سوز ندارند، سؤالاتشان هم بیهوده است. در مثنوى آمده که فردى با دستش محکم به پشت گردن دوستش مىزند. دوستش یقهی او را مىگیرد و مىپرسد: «فلان فلان شده.... چرا زدى؟!» مىگوید: «صبر کن! اوّل من یک سؤال مىکنم، تو جواب مرا بده، بعد میخواهی مرا بزنی بزن!» مىپرسد: «سؤالت چیست؟» مىگوید: «وقتى که من با دستام به گردنت زدم یک صدایى بلند شد. بگو ببینم این صدا مربوط به دست من بود یا مربوط به گردن تو!؟»
آن یکى زد سیلیى مر زید را
حمله کرد او هم براى کید را
گفت سیلىزن سؤالت مىکنم
پس جوابم گوى وانگه مىزنم
بر قفاى تو زدم آمد طراق
یک سؤالى دارم اینجا در وفاق
این طراق از دست من بوده است یا
از قفا گاه تو اى فخر کیا؟
گفت از درد این فراغت نیستم
که در این فکر و تأمل بیستم
تو که بىدردى همین اندیش این
نیست صاحب درد را این فکر هین
یعنى تو چون سوز ندارى فکرت دنبال این سؤال است که این صدا از گردن من است یا از دست تو. انسانی هم که سوز حقیقتیابی ندارد در مسیر علمیابی به بیراهه مىرود و به دنبال چیزهایى است که هیچ ربطی به ارتباط او با حقایق عالم ندارد. بعد مولوى ادامه مىدهد که:
دردمندان را نباشد فکر غیر
خواه در مسجد برو خواهى به دیر
کسى که درد اصلى خود را شناخت، که دردش بىخدایى است و میداند تمام حقیقت نزد خداست و با دورى از خدا از همهچیز خود دور شده است، این آدم دنبال اینکه چگونه اوقات فراغتش را بگذراند نمىرود، این آدم تحقیقش براى گذراندن عمر نیست، این آدم به هر کوى و برزن و کتاب و جلسهاى که سر مىزند دنبال گمشدهاش میباشد و به همین جهت هم نمىشود او را با این سرگرمیها فریب داد. مىگوید:
غفلت و بىدردىات فکر آورد
در خیالت نکته بکر آورد
جز غم دین نیست صاحب درد را
مىشناسد مرد را وگرد را
انسان صاحب درد فریب نمىخورد چون غم دین و انگیزهی رفتن در مسیرى را دارد که به حق ختم شود و لذا مدعى علم را از عالم واقعى تشخیص مىدهد، غم دین ریشه در غم غربت دارد و این غربت تنها با اُنس با خدا جبران میشود.
«والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته