باسمه تعالی
اگر امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» در 14 خرداد سال 1368 از بین ما رفت، با بسط شخصیت خود در انسانی که فضای تاریخی ایشان را میشناخت عملاً به حکم «اَلْعُلَمَاءُ بَاقُون» به نحوهای دیگر در تاریخ ما باقی ماند، در آن حدّی که دوست و دشمن اقرار دارند رهبری آیت اللّه خامنهای«حفظهاللّه» ادامهی حضور تاریخی حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» است و بر همگان روشن شد برای باقیماندن بر عهد امام راه دیگری جز پیروی از رهبری حضرت آیت اللّه خامنهای نیست. در این رابطه لازم است از چند نکته غفلت نشود.
1- رهبری انقلاب یعنی حضرت آیت اللّه خامنهای بهخوبی نشان دادند فهمی که ایشان از حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» دارند بسیار متعالیتر از فهمی است که دیگران از حضرت امام دارا میباشند. ایشان در همان روزهای اول رحلت حضرت امام خبر دادند که خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» حقیقت همیشه زندهی تاریخی ما خواهد بود و نه یک رهبر سیاسی معمولی، و بهخوبی متوجه این نکتهی مهم شدند، و پس از رحلت امام در اولین پیام خود در 18 خرداد سال 1368 یعنی در اولین روزهای رحلت حضرت امام فرمودند:
«امام خمينى شخصيتى آنچنان بزرگ بود كه در ميان بزرگان و رهبران جهان و تاريخ به جز انبياء و اولياء معصومين به دشوارى مىتوان كسى را با اين ابعاد و اين خصوصيات تصور كرد. آن بزرگوار قوّت ايمان را با عملصالح و ارادهى پولادين را با همت بلند و شجاعت اخلاقى را با هضم و حكمت و صراحت لهجه را با بيان صدق و متانت و صفاى معنوى و روحانى را با هوشمندى و كياست و تقوا و ورع را با سرعت و قاطعيت و ابهت و صلابت رهبرى را با رقّت و عطوفت و خلاصه بسى خصال نفيس و كمياب را كه مجموعهى آنها در قرنها و قرنها به ندرت ممكن است در انسان بزرگى جمع شود و همه و همه را با هم داشت الحق شخصيت آن عزيز يگانه شخصيتى دست نايافتنى و جايگاه والاى انسانى او جايگاهى دور از تصور و اساطيرگونه است.»
و در تاريخ 21/ 11/ 90 یعنی بعد از سالهای متمادی که از رحلت امام میگذرد، مىفرمايند:
«امام عزيزِ ما آن مرد عظيمى كه بلا شك خداوند لمعه اى و لمحه اى از انوار طيبه ى نبوتها را در وجود او قرار داده بود».
ملاحظه میفرمایید خداوند ادامهی انقلاب اسلامی را از طریق کسی اراده کرده است که حقیقتاً امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» را پیدا کرده و به همین جهت تعبیراتی را نسبت به امام بهکار میبرد که حکایت از عمق بینش ایشان نسبت به امام دارد. کسی دارد این سخنان را میگوید که اولاً: در هوش و فراست زبانزد خاص و عام است. ثانیاً: نشان داده به خوبی الفاظ را در جای خود به کار میبرد. حالا چنین فردی میگوید: خداوند از همان نوری که به انبیاء خود داد به حضرت امام داده است. این سخن را یک آدم عامی نمی گوید که نفهمد نور انبیاء یعنی چه. آیا کسی از اهل فکر را در این سطح میشناسید که چنین تعبیراتی را برای حضرت امام به کار برده باشد؟ آیا نباید بپذیریم مقام معظم رهبری«حفظهالله» چیزهایی در شخصیت امام دیدهاند که کمتر کسی در این حدّ دیده است، همان چیزهایی که شهدا و سرداران، اندکی از آن را دیدند و خود را در شخصیت امام ذوب کردند؟! روایات نیز ما را متوجه وجود افرادی در اسلام کرده که به نور نبوت منوّرند. هنر ما آن است که بتوانیم آنها را درک کنیم. از پیامبر خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» داریم که انسان اگر با قرآن و فرهنگ قرآن مأنوس شد به جایی میرسد که: «فَكَأَنَّمَا أُدْرِجَتِ النُّبُوَّةُ بَيْنَ جَنْبَيْهِ وَ لَكِنَّهُ لَا يُوحَى إِلَيْه»[1] گويا نبوت در بين دو پهلوي او درج شده ولي به او وحي نميشود.
راز ریزشهای انقلاب - اعم از ریزش بعضی از مبارزان قبل از انقلاب و ریزش بعضی از روحانیون - را باید در تفاوت نگاه آنها با نگاه مقام معظم رهبری«حفظهالله» نسبت به امام جستجو کرد. بعضی از مراجع فکر کردند شخصیت حضرت امام در مجتهد بودنشان محدود است، لذا گفتند: امام مجتهداند، ما هم مجتهدیم. و نفهمیدند او یک شخصیت اشراقی است که راز نجات جهان اسلام و جهان بشری بر قلبش اشراق شده است. در این راستا است که اساتید اخلاق و مراجع تقلید در ذیل شخصیت حضرت امام قرار گیرند اخلاق و فقهشان معنا پیدا میکند و از تاریخ بیرون نمیافتند. این بسیار شبیه آن است که رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» فرمودند: «وَ مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[2] هرکس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است. با اینکه ممکن است کسی به نبوت رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» و به قرآن ایمان داشته باشد ولی اگر امام زمان خود را نشناسد هویت اسلامی خود را در زمان خود شکل نداده است. حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» به همین معنا در این تاریخ، هویت اسلامی ما به حساب میآیند و در همین راستا و در ذیل شخصیت حضرت امام، مقام معظم رهبری«حفظهالله» امروز هویت اسلامی ما محسوب میشوند و این را وقتی درست درک میکنیم که جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را بشناسیم. آنهایی که جایگاه تاریخی اسلام را که مرحلهی عبور از جاهلیت آن زمان بود نشناختند عملاً با غفلت از شخصیت علی«علیهالسلام»، در جاهلیت آن زمان ماندند و راه را برای حزب اموی هموار کردند و هنر شیعه آن بود که در ذیل شخصیت علی«علیهالسلام» به اسلام ناب رجوع کرد. اکنون نیز قصه از همین قرار است و رجوع به رهبری حضرت آیتاللّه خامنهای«حفظهاللّه» در ذیل شخصیت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» ما را در ادامهی تاریخی قرار میدهد که با غدیر شروع شد.
2- چرا ما نباید این موضوع را با دقت کامل دنبال کنیم که قصهی آنهایی که بعد از رحلت حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» متوجه بسط روح نهضت امام در شخصیت رهبری نشدند، شبیه قصهی آنهایی است که متوجه روح اسلام در شخصیت حضرت علی«علیهالسلام» نگشتند. آنها نگفتند اسلام را قبول نداریم ولی متوجه حساسیت چگونگی ادامهی اسلام بعد از رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» نبودند و از این موضوع مهم به سادگی گذشتند و پیام غدیر را که اولاً: همراه شد با پیام «اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً» متوجه نشدند و ثانیاً برایشان روشن نشد چرا تنها در حاکمیت شخصیت علی«علیهالسلام» است که خداوند فرمود: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ»(مائده/3) یعنی در این روز که علی«علیهالسلام» به تاریخ معرفی شد روزی است که کافران از اینکه دین شما عقیم و بیآینده بماند، ناامید شدند. راستی امروز روحیهی سازشناپذیری با جریان کفر و استکبار از کدام حنجره بیرون میآید تا نقشههای بیرنگکردنِ فضای ضد استکباری انقلاب را خنثی کند؟
3- امروز باید از خود پرسید اگر انقلاب اسلامی تاریخ عبور از فرهنگ استکباری است و نه سازش با آن، و اگر امام عزیز چنین فرهنگی را به بشریتِ این دوران عرضه داشتند و اصول انقلاب اسلامی را حمایت از محرومین و مستضعفین و مبارزه با ثروتاندوزان و مرفهین بیدرد معرفی کردند، چه کسی جانشین حقیقی این فرهنگ است و چه کسانی مدعی میراثخواریِ فرهنگ حضرت امام میباشند؟
اگر هویت انقلاب اسلامی عبور از باتلاقهای گندیدهی آرمانهای کوتاهِ سطحینگری، به کمک نور توحید الهی است، آیا آنهایی که میخواهند آیندهی انقلاب را به نوعی اشرافیگری گره بزنند میتوانند وارث کسی باشند که در مقابله با نظام استکباری اعلام کرد «اگر من هم برگردم ملت اسلام برنمىگردد. اشتباه نكنيد، اگر خمينى هم با شما سازش كند ملت اسلام با شما سازش نمىكند»؟[3] آیا ادامهی چنین رویکردی جز در سیره و سخن رهبری معظم انقلاب اسلامی یافت میشود که با تمام وجود مواظب است بین انقلاب اسلامی و خط فریبکارانهی نظام استکباری سازشی صورت نگیرد؟ زیرا که حاصل این سازش و آشتی جز نفیِ هویت انقلاب اسلامی چیز دیگری نخواهد بود؟ شیوهی آن مرد الهی یعنی حضرت روح اللّه را که برای حفظ اسلام ناب محمدی«صلواتاللّهعلیهوآله» آمادگی ورود به هر خطری را در خود داشت، باید در آخرین پیامشان دنبال کرد که فرمودند:
«ما هنوز در قدمهاى اول مبارزه جهانى خود عليه غرب و شرقيم. مگر بيش از اين است كه ما ظاهراً از جهانخواران شكست مىخوريم و نابود مىشويم؟ مگر بيش از اين است كه ما را در دنيا به خشونت و تحجر معرفى مىكنند؟ مگر بيش از اين است كه با نفوذ ايادى قاتل و منحرف خود در محافل و منازل، عزت اسلام و مسلمين را پايكوب مىكنند؟ مگر بيش از اين است كه فرزندان عزيز اسلام ناب محمدى در سراسر جهان بر چوبه هاى دار مىروند؟ مگر بيش از اين است كه زنان و فرزندان خردسال حزب اللّه در جهان به اسارت گرفته مىشوند؟ بگذار دنياى پست ماديت با ما چنين كند ولى ما به وظيفه اسلامى خود عمل كنيم».[4]
حضرت روح اللّه«رضواناللهتعالیعلیه» در اين پيام راهي را به ما نشان دادند که براي ورود در آيندهي بزرگي که در جلو راه تشيع قرار دارد، بايد آمادگي از دستدادنِ همهچيزمان را در مقابل نظام استکباري داشته باشيم. و آیا این نحوه سلوک را جز در روش مدیریت رهبری آیت اللّه خامنهای«حفظهاللّه»، در جای دیگری سراغ دارید؟
حرکتی پیشتازانه
4- وقتی روشن شد ما هویت دینی خود را تنها در ذیل تاریخی میتوانیم به ظهور برسانیم که حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» گشوده است، باید بدانیم برای گشودن افقهایی که انقلاب اسلامی باید در تاریخ بگشاید، لازم است حرکت پیشتازانه داشته باشیم آن هم در شرایطی که نه ابزارهای دستیابی به آن افقها را داریم و نه حتی تصویری روشن و عینی از آنچه بنا است رخ بدهد را درست میشناسیم، مگر به اجمال. ولی اگر نسبتِ خود را با شخصیت اشراقی امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» درست تعریف کردیم و اگر تعبیراتمان نسبت به امام از جنس تعبیراتی شد که مقام معظم رهبری«حفظهالله» از امام یافتهاند، همانند رهبری انقلاب در سختترین شرایط، حتی در کوران جنگ نرم و شبیخون فرهنگی، بهترین تصمیمات را میگیریم، بدون آنکه مرعوب برنامههای دشمنی شویم که چهار صد سال تجربهی تمدنی دارد و با همهی ساز و کارهایش به جنگ انقلاب اسلامی آمده است.
در جنگی که بین ماده و معنا واقع شود حتماً ماده محکوم به شکست است به شرطی که ما وفادار به اشراقی باشیم که از آسمان آمده تا زمین را آسمانی کند. همینطور که دست شما - به عنوان یک پدیدهی مادی- در مقابل ارادهی شما - به عنوان یک پدیده معنوی- هیچ مقاومتی نمیتواند از خود نشان دهد و اگر شما اراده کنید دست خود را بالا بیاورید دست شما هیچ نحوه قدرتی از خود ندارد، مسلّم جنگ بین ماده و معنا به پیروزی عالم معنا ختم میشود. چنین جبههای از طریق حضرت روح اللّه«رضواناللهتعالیعلیه» در تاریخ جدید گشوده شده و لذا میتواند در دفاع هشتساله با نمایش ایمان و ایثار، پیروزِ میدان باشد. اگر با همان رجوعِ ملکوتی به اشراق حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه»کار را ادامه دهیم، در جبههی خطرناک جنگ نرم - در موضوع فرهنگی و اقتصادی - نیز پیروز میدان خواهیم بود، بدون آنکه در این جبهه - که دوست از دشمن به راحتی شناخته نمیشود- توسط کسانی که اصرار دارند آمریکا را نمیتوان نادیده گرفت، به خودمان شلیک کنیم و به اسم واقعیتگرایی از آرمانگرایی منطقی خود دست برداریم و خود را محکوم سبکی از زندگی بکنیم که غرب الگوی آن است.
5- یک نگاه به حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» این استکه ایشان انسانی خوب و وارستهای بود ولی او فکر دارد ما هم فکر داریم و حالا که ایشان رحلت کرده و زمانه عوض شده، وقت آن است که ما بر روی فکر خود تأکید کنیم تا با نظر به واقعیتِ آمریکا، کشور را نجات دهیم و به زبان بیزبانی میخواهند بگویند رهبری اشتباه میکنند باید کمکشان کرد تا از اصرارشان بر نگاه حضرت امام عدول کنند و واقعیات را ببینند. این یک نگاه است به حضرت امام که خود را دوست امام و رهبری میدانند و مثل آن آقا که میگفت: «اَنَا زَمیلُ مُحَمَّد»[5] من دوست محمدم ولی کار خود را میکرد، ما به رهبری احترام بگذاریم و کار خودمان را بکنیم. اینها معتقدند باید از اهدافی که امام«رضواناللهتعالیعلیه» برای انقلاب تعریف کردهاند عدول کرد و رهبری در این رابطه در تاریخ 3/5/91 بحث آرمانگرایی و واقعیتگرایی را برای کارگزاران نظام اسلامی مطرح کردند و روشن نمودند اینکه در مقابل آمریکا کوتاه بیاییم نه واقعگرایی است و نه آرمانگرایی.
عدهای میگویند چرا مقام معظم رهبری عقلشان را بهدست امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» داده است. در حالیکه ایشان معتقدند امام یک مرد اِشراقی است که حقیقت این دوران را آورده است و لذا به کرّات در انجام بعضی از کارها میفرمایند: چون امام عزیز آن را انجام دادند من هم انجام میدهم. یعنی امام را ملاک قرار میدهند. آقای هاشمی میفرمایند: من دوست رهبری هستم و هر هفته خدمتشان میرسم و با هم گفتگو داریم. ولی خودِ رهبری در نماز جمعهی 29 خرداد سال 88 فرمودند:
«من البته در موارد متعددی با آقای هاشمی اختلاف نظر داریم، که طبیعی هم هست... ».
پس ملاحظه میفرمائید صِرف دوستبودن با رهبری نشانهی همنگاهبودن نیست و این نکتهی بسیار مهمی است که نباید از آن ساده گذشت زیرا در حال حاضر با عدهای روبهرو هستیم که معتقدند نگاه مقام معظم رهبری در بعضی موارد واقعبینانه نیست و عملاً کار خود را میکنند و سخنان ایشان را نادیده میگیرند.
6- اینکه ملاحظه میکنید مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» بهترین انتخاب و بهترین عمل را در دوران معاصر انجام دادهاند به جهت آن است که نسبتشان را با امام غیر از آن نسبتی قرار دادند که عدهای در عین احترام به امام کار خودشان را میکنند. تعبیرات مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» از حضرت امام نشان می دهد که ایشان متوجهاند حضرت امام دارای جایگاهی در تاریخ ما هستند که خداوند اراده کرده است تاریخ ما در ذیل شخصیت امام خمینی به گشایش خاص خود برسد و لذا اگر توانستید جایگاه تاریخی امام را به همان شکل که خداوند او را پرورانده است بفهمید مثل آن است که با شهدا زندگی میکنید. البته به شرطی که مثل شهدا نگاهمان را به امام نگاهی اشراقی کنیم و در این رابطه ملکوتی از خود بسازیم که بتواند در ذیل ملکوت حضرت امام قرار گیرد. در این صورت است که ما در این دوران درست عمل خواهیم کرد و وارد یک نوع اتحاد قدسی با همدیگر میشویم که مطلوب همهی انبیاء بوده است، در چنین شرایطی گروههای وفادار به انقلاب با هر سلیقهای، در ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام به راحتی همدیگر را درک میکنند و همهی آنها رهنمودهای رهبری را تصدیق مینمایند. آری اگر توانستید حضرت روح الله را پیدا کنید و ذیل شخصیت او قرار گرفتید آن وقت تفاوت سلیقهها هرگز کدورت به میان نمیآورد بلکه منجر به درک فکر همدیگر میشود. این آن نکتهی مهمی است که رهبری معظم انقلاب بر آن تأکید دارند.
خطر انقلاب اسلامی منهای سیرهی امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه»
این روزها نقشههای عجیبی برای ما کشیدهاند که شخص امام را از ما بگیرند و در این رابطه صرفاً به تئوری انقلاب اسلامی تأکید میکنند و نه سیرهی حضرت امام، تا بعداً هر طور خواستند امام را تفسیر کنند که نمونهی آن را در فتنهی سال 88 دیدید که عدهای سنگ حضرت امام را به سینه میزدند ولی نظام اسلامی را تا حدّ براندازی تهدید کردند. اگر شخص امام و سیرهی او را از ما بگیرند از آن اتحاد قدسی که به دنبال آن هستیم محروم میشویم و نمیتوانیم با افراد - هرچند از یاران انقلاب اسلامی بوده باشند- تفاهم کنیم. شما در رابطه با تأکید به سیرهی رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» به نامهی 77 نهج البلاغه نگاه کنید که حضرت امیرالمؤمنین«علیهالسلام» به ابنعباس میفرمایند: وقتی میخواهی با خوارج بحث کنی به قرآن و آیات آن استناد نکن بلکه به سیرهی رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» که نمود تحقق قرآن است، استناد کن. میفرمایند: «لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ تَقُولُ وَ يَقُولُونَ» با استناد به قرآن و آیات قرآن با آنها محاجه و مباحثه نکن، زیرا قرآن وجوه مختلفی را تحمل میکند و لذا تو یک چیز میگویی و آنها هم چیز دیگر میگویند، تو یک آیه میآوری، آنها هم یک آیه میآورند. «وَ لَكِنْ حَاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ فَإِنَّهُمْ لَنْ يَجِدُوا عَنْهَا مَحِيصاً» و لکن تو با سنت رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» با آنها محاجه کن که به عنوان حرکتی عینی نمیتوانند از آن فرار کنند. یعنی شخص رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» را به عنوان نمونهی کامل قرآنی در میان بیاور. در همین راستا عرض میکنم انقلاب اسلامیِ بدون سیره و شخصیت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» عملاً انقلاب اسلامی، منهای انقلاب اسلامی است و اگر سیرهی حضرت امام - که رهبری بر آن تأکید دارند- به حاشیه رود هرگز به آن «وحدت قدسی» که شدیداً به آن نیاز داریم نمیرسیم و تفاوت سلیقهها منجر به تخاصم بین افراد میشود که این نقطه ضعف اصلی ما است ولی وقتی متوجه بودیم که انسانهایِ متعالی، تاریخِ متعالی را بنیاد مینهند و نَفَسهای جانبخشِ آنها است که میتواند از گوشها بگذرد و بر جانها بنشیند و منادی رستگاری باشد، میفهمیم هرگز نمیتوانیم از حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» بگذریم زیرا او را خداوند برای جهتگیری ما به سوی نور مقدّر کرده است.
7- مبنای تفکرِ تاریخ ما حضرت امام روح اللّه است، او صورت تفکر تاریخی ما میباشد، بر این اساس است که اگر بخواهید جامعه را به تفکر مناسب تاریخیاش برسانید باید ذهنها را متوجه روحی کرد که در این تاریخ ظهور دارد و مانند رهبر انقلاب بر آن تأکید کرد. همیشه این را بدانید: آدمها در هر زمانی حسی دارند که اگر ما به آن حسّ درست جواب بدهیم و از آن مهمتر، متوجه باشیم فکرِ افراد جامعه تنها در حسّ تاریخیشان شکوفا میشود، با مردم درست برخورد خواهیم کرد و از طرفی از آنجایی که انسانها حسّ تاریخی خود را در یک آرمانِ ملموس میجویند. مردم ما در این تاریخ به حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» که صورت عملی آرمانشان است رجوع دارند و از این جهت او را بهعنوان مبادی فکر و عمل خود پذیرفتهاند و در همین رابطه حضرت امام نیز همان احساسی که مردم در این تاریخ دارند را در خود احساس میکنند و مقام معظم رهبری نیز تا حال چندین مرتبه گفتهاند: هنر امام این بود که مردم را فهمید. مقام معظم رهبری در سومین نشست اندیشههای راهبردی که در رابطه با زن بود فرمودند:
«اصلاً نمیشود نقش زنان را محاسبه کرد و من اقرار کنم، اعتراف کنم؛ اول کسی که این نقش را فهمید، امام بزرگوار ما بود - مثل خیلی چیزهای دیگری که اول او فهمید، در حالیکه هیچکدام از ماها نمیفهمیدیم - همچنان که امام نقش مردم را فهمید. امام تأثیر حضور مردم را درک کرد، آن وقتی که هیچ کس درک نمیکرد. بزرگانی با یک تعبیرات زشتی به ما میگفتند که شما فکر میکنید با همین مردم میشود کار بزرگی انجام داد؟! آنچنان با تحقیر حرف میزدند، کأنه اصلاً انسان نیست آن کسی که به او اشاره میکنند! امام نه؛ امام قدر مردم را دانست، مردم را شناخت، توانائیهای آنها را درک کرد، کشف کرد».[6]
بنده مایلم این موضوع را کالبد شکافی کنم. چرا ایشان اصرار دارند امام عزیزِ ما زمانی مردم را درک کرد که هیچکس مردم را درک نمیکرد؟! و چرا این موضوع در ذیل شخصیت امام برایشان روشن شد؟ در واقع میخواهند بگویند این کشف، صاحب دارد و صاحب آن حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» است. یعنی یک حقیقتی در عالم جاری بود که قلب مردم آن را حس کرد و حضرت امام آمدند و براساس شعور تاریخی مردم کار را شروع کردند و عملاً باید گفت کار را خدا با قلب مردم شروع کرد و حضرت امام خمینی آن را کشف کردند. اگر این نکته روشن بشود وظیفهی ما آن است تا این مردم را در رابطه با انقلاب اسلامی و وظایفی که دارند مخاطب قرار دهیم. همانطور که حضرت امام، زبانِ حضورِ تاریخی بودند که حضرت حق، آن تاریخ را اراده کرده است و نقطهی اصلی اشتراک حضرت امام و مقام معظم رهبری در این نکتهی مهم است.
عرض بنده این است که میشود این اراده الهی را احساس کرد و البته احساس ارادهی الهی چیز سادهای نیست که با مطالعه و درس و بحث حاصل شود، بیائید آن را با رویکرد مخصوص به خود حس کنید. نسبت مقام معظم رهبری را با حضرت امام ملاحظه کنید ایشان چگونه در قلهی تاریخی که حضرت امام ظهور دارند توانستهاند آن را به خوبی احساس کنند. ایشان در نهضت امام از ابتدا حاضر بودهاند، یعنی کاملاً در صحنه بودند، با اینهمه طوری سخن میگویند که دارند با فهم امام این تاریخ را ادامه میدهند. امام توانستهاند نسبت به حضور مردم کشفی خاص در این تاریخ داشته باشند و عجیب مطمئن هستند که این مردم در صحنه میمانند و حرف امام را میفهمند و لذا دائماً مردم را مخاطب قرار میدهند و در این راستا اگر شما مردم را مخاطب قرار دهید، آنها سخن شما را بر خلاف روشنفکران و خواص که بیرون از روح انقلاباند، میفهمند.
انقلاب اسلامی و عصر توبهی بشریت
8-اهداف اصلی انقلاب اسلامی در راستای پیام اصلی شریعت محمدی«صلواتاللّهعلیهوآله» آزادشدن از تاریخ گناهآلودگی است. به نظر بنده نگاه شهید آوینی که با نظر به وجوه ملکوتی حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» ظهور کرد، در رابطه با درستدیدنِ این دوران، نگاه خوبی است.
شهيد آويني عصر كنوني را عصر توبه بشريت ميناميد و ظهور انقلاب ديني را تجسّم اين توبهی تاريخي و معنوي ميدانست. او انقلاب اسلامی را رستاخیز تاریخیِ انسان و یک توبهی تاریخی، بعد از قرنها هبوط مینامید. انقلابی که غایات آن هرگز اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نیست، بلکه انقلابی فرهنگی است؛ آن هم در جهانی که به صورت یک دهکده با یک فرهنگ واحد یعنی فرهنگ غرب، درآمده است.[7]
شهيد آويني بر اين باور بود كه با وقوع انقلاب اسلامي و ظهور انسان كاملي چون امام خميني«رضواناللهتعالیعلیه» بشر وارد عهد تاريخي جديدي شده است كه آن را «عصر توبهي بشريت» ميناميد. عصري كه به انقلاب جهاني امام عصر«عجلاللّهتعالیفرجه» و ظهور «دولت پايدار حق» منتهي خواهد شد. توبه از خطایی که بشر با تاریخ غرب مرتکب گردیده است و آن خطا وانهادن ولایت الهی و تبعیت از طاغوت نیستانگاری است. و جوانان ما این نیست انگاری را با گوشت و پوست خود احساس میکنند. شهید آوینی دریافته بود که ظهور انقلاب اسلامی به عنوان یک انقلاب طلیعه دار، دلالت و اشارتی است به اینکه بشر، به منظور عبور از هبوط و گناهِ اعراض از حق، حرکت را آغاز کرده است و او این حرکت و این آغاز گذار تاریخی را «عصر توبهی بشریت» نامید.
او میگفت همان گونه که حضرت آدم هبوط کرد و توبه نمود و سعی کرد در مسیر رستگاری قرار بگیرد؛ فرزندان او و بشر نیز بعد از رنسانس هبوط تاریخی کردند.
اندیشهی شهید آوینی صورتِ تفصیلیِ دیدگاههای امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» در مورد رسالت انقلاب اسلامی در برابر دنیا است. اگر توجه کنیم، متوجه میشویم که بیشتر صحبتها و مطالب امام بر تمدن سازی و رسالت جهانی انقلاب اسلامی و نجات مستضعفین عالم، متمرکز شده است. شهید آوینی در راستای نجات جوانان از مکرِ لَیلُ و نهار، بر رسالت جهانی انقلاب اسلامی تاکید ویژه داشت و معتقد بود حقیقت انقلاب با این رسالت شکوفا می شود و وجه رسالت جهانی انقلاب را وجه تفکیک ناپذیر انقلاب اسلامی میدانست. یکی از راههای مسخ آرمانهای انقلاب و نادیدهگرفتن جوهرهی اصلی انقلاب، اندیشهای است که قصد دارد با برجستهکردن مشکلات اقتصادی در داخل، ما را از عزمِ تمدنسازی انقلاب اسلام باز دارد. عزمی که با نظر به مبادی این تاریخ، امکان ادامه دارد و این جوانان گناهآلود که خودشان از همه بیشتر از گناهشان متنفرند آمادهاند تا سربازی انقلابی را به عهده بگیرند که همان توبهی تاریخی بشر امروز است.
اگر کسی متوجه باشد مرحوم شهید آوینی با کدام نگاه، به افقهای بلند انقلاب اسلامی اشاره دارد بهخوبی متوجه میشود این اهداف تنها با روحیه و شخصیت حضرت امام خامنهای«حفظهاللّه» امکان تحققیافتن مییابد. لذا باید دلیل موافقتها و مخالفتهای افراد و جریانها با رهبری حضرت ایشان را در وفاداری به اهداف اصلی انقلاب یا مخالفت با آن اهداف جستجو کرد. اهدافی بس متعالی که تفکر حقیقی را به جامعهی ما برمیگرداند.
بالاترین تفکر
9- همهي حرف در نسبت ما با حضرت امام خميني«رضواناللّهتعاليعليه» نهفته است و اين نسبت بايد بدون هرگونه تقليدي کشف شود و از آنجايي که خروس خانگي تازه پس از طلوع فجر خواندن را آغاز ميکند، اهل فکر با نظر به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامي ميتوانند تفکّر را شروع کنند و به استقبال ارادهي الهي در اين دوران بروند.
حضور متفکرانهای فراتر از انقلاب اسلامي در اين زمانه ممکن نيست و با فهم انقلاب اسلامي در ذيل شخصيت امام خميني به دَرْکِ حضوريِ مشيّت الهي نايل خواهيم شد و اين بالاترين تفکري است که امروز ميتوان به آن دست يافت. مگر واقعيترين تفکر، تفکر بر واقعيترين واقعيات نيست؟ هرچند ظاهربينان هميشه از ديدن آن محروماند و مستکبران سعي در نديدن آن دارند و ارزش جایگاه رهبری انقلاب را بهخوبی در نگاهکردن به واقعیات امروز جهان میتوان دید، نگاهی که غیر از نگاه غرب و غربزدگان است.
تفکّر به معناي جداشدن از واقعيت نيست، انسان متفکر هميشه بايد با واقعيت زندگي کند، اما نه در سطحِ واقعيت بلکه در گوهر واقعيت که آن همان مشيت الهي در هر زمان و در هر عصر است. پس متفکر، نه در بيرون از زمان زندگي ميکند و نه گرفتار زمانزدگي است، تا بتواند به شرايطي ماوراء وضع موجود بينديشد و گمان نکند خداوند ما را به خود واگذاشته و هرکس هرطور خواست ميتواند عمل نمايد. اين اوج بيفکري است که هرکس فکر کند هرکاری خواست میتواند در این عالم انجام دهد، زيرا از واقعيترين واقعيات که سنت الهي در اين عصر و زمانه است، غفلت کرده است.
مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» در نگاه به واقعیات جهان، ماوراء نگاههای مرعوب از غرب، با ما اینطور سخن میگویند: «واقعیت جامعهی جهانی بر اساس خواست آمریکاییها پیش نمیرود.» ایشان معتقدند برخلاف خواستهی دشمن، واقعيات جهان نيز امروز به نفع جهان اسلام و جمهوری اسلامی تغيير پيدا كرده است.
یا می فرمایند:
«وقتی ما واقعیتها را کنار هم میگذاریم، اینها را ملاحظه میکنیم؛ احساس میکنیم که راه ملت ایران به سوی آرمانهای بلند، یک راهِ گشوده است. این راه، چالش دارد؛ اما راه باز است، بنبست وجود ندارد. هدف جبههی مخالف نظام اسلامی و انقلاب اسلامی و دشمن ما این است که راه را بنبست نشان بدهد».[8] و ما امروز سخت نیاز به چنین نگاهی داریم تا بتواند بهخوبی انقلاب اسلامی را در مسیری که حضرت روح اللّه نمایان نمود، جلو ببرد.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته
[1] - «الکافي»، ج 2، ص 604.
[2] - إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 442.
[3] - صحيفه امام، ج1، ص: 303
[4] - صحيفهي امام، ج21، ص 328.
[5] - . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ، ج۱۲، ص۱۲۱-۱۲۲
[6] - 14/10/1390
[7] - سید مرتضی آوینی، رستاخیز جان، تهران، نشر ساقی، 1379، ص 99-103
[8] - سخنان مقام معظم رهبری در تاریخ 3/5/1391