خطای راهبردی در شبیهسازی صلح امام حسن«علیهالسلام»
باسمه تعالی
وقتی مسلّم است که راه تکامل هر قومی از درون آن قوم گشوده میشود و در این راستاست که راز پیروزیها و شکستهای خود را واقعبینانه مینگرد و از سنتهایی که عامل پیروزی آن است غافل نمیگردد و وقتی نگاه تاریخمندانه به حادثهها موجب میشود تا پدیدههای تاریخی را از همهی زوایای ممکنه بنگریم و گمان نکنیم حادثهها منقطع از همدیگر در تاریخ ظهور میکنند، میتوان نگاه تاریخیِ همهجانبهای به شخصیت حضرت امام مجتبی«علیهالسلام» انداخت و با نگاه پدیدارشناسانه به این حادثهی مهم نگریست،. در این نوشتار نگاهی هرچند مختصر در این شرایط تاریخی به خوانندگان عزیز ارائه میشود به امید آنکه شروع مبارکی باشد تا اندیشمندان این مرز و بوم با نگاههای خود زوایای آن حرکت فوقالعاده عمیق را مدّ نظرها قرار دهند و مردم از سرمایهای اینچنین گرانسنگ بیبهره نمانند.
آنچه تا حال در مورد امام حسن«علیهالسلام» گفته شده ارزشمند است ولی چون در راستای رفع اتهام از آن امام عزیز بوده که چرا با معاویه صلح کردند، مسلّم کافی نیست و سنت تاریخی ما دعوت ژرفتری را به صحنه آورده تا در تاریخ جدیدی که با انقلاب اسلامی شروع شده کمککار ما باشد. بهترین راهنما برای فهم شرایط تاریخی آن حضرت، سخن خود حضرت است آنجا که به معاویه میفرمایند: « وَ لَوْ وَجَدْتُ أَنَا أَعْوَاناً مَا بَايَعْتُكَ يَا مُعَاوِيَة»[1] اگر یارانی داشتم که در جنگ مرا یاری میکردند هرگز خلافت را به تو ای معاویه واگذار نمیکردم . ایشان خطاب به مردم میفرمایند: «به خدا سوگند اگر ناگزیر شوم زمامداری مسلمانان را به معاویه واگذار کنم یقین بدانید زیر پرچم حکومت بنیامیه هرگز روی خوش و شادمانی نخواهید دید».[2] آیا این سخن، سخنی سرنوشتساز برای امروز ما نیست تا بفهمیم امور خود را به کدام فکر و فرهنگ باید واگذار کنیم؟ مگر نه آن است که سرآغاز دیگری که ما باید بدان بپیوندیم، بازگشت به روزگاری است که بر ما گذشته است؟
امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» از یاران امام حسن«علیهالسلام» که باعث تحمیل صلح به آن حضرت شدند بهعنوان افراد خائن نام میبرند تا ما نگاهمان به صلحِ آن حضرت با معاویه مرتجعانه نباشد، بلکه دستشستن از غفلتها و تغافلها باشد.
راه ارتجاع یعنی مسدودکردن راه تفکر و پُرگویی و کمشنیدن، و راه تفکر یعنی شناختن درست تاریخی که در آن بهسر میبریم و از این لحاظ میتوان گفت تفاوت شرایط کنونی ایران با زمان امام حسن«علیهالسلام» از زمین تا آسمان است و ما به لطف خدا و از برکت انقلاب اسلامی، نهتنها از نظر نظامی، ارتش و سپاه و بسیج قوی بلکه مردمی هوشیار و وفادار به نظام در صحنه داریم که به خوبی رهبری انقلاب را درک میکنند. کجای شرایط ما مشابه شرایط امام حسن مجتبی«علیهالسلام» است که گفته شود از امام حسن«علیهالسلام» یاد بگیریم که چگونه صلح کنیم؟! در حالیکه آن صلح خائنانه بود و خائنین، آن صلح را به امام تحمیل کردند.[3]
نرمش قهرمانانه که مدّ نظر مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» است به این مفهوم است که گاهی عقبنشینی لازم است امّا نه برای فرار از دست حریف، بلکه برای پیداکردن راهکارِ از سرِ راهبرداشتنِ دشمن و پیروزشدن و لذا نرمش قهرمانانه را نباید با نرمش منفعلانه یکی بگیریم.
در آن زمان معاویه روز به روز نیرومندتر شد و به عنوان یک نیروی طاغی و یاغی علیه امام حسن«علیهالسلام» که به عنوان خلیفهی مسلمین در صحنهاند قیام کرد. بسیاری از اصحاب امام حسن«علیهالسلام» به حضرت خیانت کردند، و کوفه با وجود منافقین در آن، وضع ناهنجاری پیدا کرده بود که معلول علل و حوادث تاریخی زیادی از جمله وجود خوارج بود.
مردمی که تعلیم و تربیت ندیده و اسلام را نشناخته و به عمق تعلیمات اسلام آشنا نیستند و تازه از دیگران هم بیشتر ادعای مسلمانی میکنند، مشکل دوران امام حسن«علیهالسلام» است. در کوفه چند دستگیِ آزاردهندهای پیدا شده بود، از طرفی همه اعتراف داریم دست کسی که پایبند به اصول اخلاق و انسانیت و دین و ایمان نیست، بازتر است از دست کسی که مقید به آموزههای دینی است. معاویه در کوفه پایگاه بزرگی را با پول ساخته بود. جاسوسهایی را مرتب به کوفه میفرستاد که از یک طرف پولهای فراوانی را بین مردم پخش میکردند و وجدانهای افراد را میخریدند، و از طرف دیگر شایعهپراکنی میکردند و روحیهها را خراب مینمودند. در چنین شرایطی اگر امام حسن«علیهالسلام» ایستادگی میکردند در نهایتِ امر، شکست از آن امام بود.
فرض کنیم ما در تاریخ خود با چنین معاویهای روبهرو بودیم؛ آیا حکیمانهترین عمل جز آن بود که حضرت امام حسن«علیهالسلام» انجام دادند؟ و از آن مهمتر آیا فهم موقعیت امام حسن«علیهالسلام» کمک بزرگی به ما نیست که نگذاریم جامعهی ما به آن موقعیت دچار شود که تبلیغات معاویه آنچنان در جامعه مؤثر بیفتد؟! و خطر بزرگتر آن نیست که در یک خطای راهبردی، با شبیهسازیِ جامعهی انقلابیِ خود با جامعهی کوفه با دست خود زمینهی تسلیم خود را فراهم کنیم؟!
معاویه در مقابل امام فقط از جنبهی سیاسی پیروز شد و در این راستا معلوم گشت که او یک مرد صد در صد سیاسی است که در ذیل تفکر حزب اُموی همینکه مسند خلافت و قدرت را تصاحب کرد تمام مفاد قرارداد صلحنامه را زیر پا میگذارد و به هیچکدام از مفاد آن عمل نمیکند و وقتی به کوفه آمد صریحاً گفت: مردم کوفه! من در گذشته با شما نجنگیدم برای اینکه شما نماز بخوانید، روزه بگیرید، حج کنید، زکات بدهید، «وَلکن لِآمُرَ عَلیْکُم» من جنگیدم برای اینکه امیر و رئیس شما باشم.
امام حسن«علیهالسلام» کنارهگیری کردند تا ماهیت اُمویها که بر مردم مخفی و مستور بود آشکار گردد و قیامی که بناست بعداً انجام گیرد از نظر تاریخ، قیام موجهی باشد. لذا اگر امام حسن«علیهالسلام» بعد از معاویه زنده بودند و در همان موقعیتی قرار میگرفتند که امام حسین«علیهالسلام» قرار گرفتند، قطعاً قیام میکردند.
حضرت علی«علیهالسلام» در اواخر عمر از اصحاب با وفایشان که در صفین کشته شدند یاد کردند و فرمودند: «أَيْنَ إِخْوَانِيَ الَّذِينَ رَكِبُوا الطَّرِيقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ أَيْنَ عَمَّارٌ وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْن؟»[4] كجا هستند برادران من كه بر راه حق رفتند، و با حق در گذشتند؟ كجاست عمّار؟ و كجاست پسر تيهان؟ (مالك بن تيهان انصارى) و كجاست ذو الشّهادتين؟ و بعد گریستند. این خطابه را در نماز جمعه خواندند و مردم را دعوت کردند که برای جنگ با معاویه حرکت کنند. نوشتهاند هنوز جمعه دیگر نرسیده بود که ضربت خوردند و شهید شدند. این موقعیت که حضرت علی«علیهالسلام» از یاران با وفایشان یاد میکنند و از بیوفایی مردم کوفه گلایه دارند، به امام حسن«علیهالسلام» منتقل شد. مردمی که در«ساباط» آمدند و با نیزه به پای حضرت زدند. امام حسن«علیهالسلام» لشکر را با تعدادی اندک در نخیلهی کوفه جمع کردند و خودِ حضرت راه افتادند و به نخیلهی کوفه رفتند. ده روز آنجا بودند، فقط چهارهزار نفر جمع شدند.
آنهایی که معاویه را شناخته بودند به این صورت شناخته بودند که درست است آدم بدی است اما حاکم خوبی است، اگر او حاکم شود هیچ فرقی میان مردم کوفه و غیر کوفه نخواهد گذاشت، مخصوصاً معروف شده بود به حلم و بردباری. معاویه عموما از خود یک نوع حلم سیاسی بروز میداد به همین جهت هرگز او را بهعنوان یک حاکم جائر نمیشناختند، تنها بهعنوان یک مرد جاهطلب شناخته شده بود نه بیش از آن. معاویه را از نظر اینکه چگونه حاکمی است واقعاً دوران صلح امام حسن«علیهالسلام» شناساند.
عدهای که با صلح امام حسن«علیهالسلام» مخالف بودند آمدند نزد امام حسین«علیهالسلام» که ما این صلح را قبول نداریم، آیا بیاییم با تو بیعت کنیم؟ ایشان فرمودند: نه، هرچه برادرم حسن کرده من تابع همان هستم. از نظر تاریخ، مسلّم این است که امام حسین«علیهالسلام» صد در صد تابع امام حسن«علیهالسلام» بودند، یعنی کوچکترین مخالفتی از امام حسین«علیهالسلام» نسبت به این صلح ابراز نشده. وقتی امثال سليمان صُرد خزاعى و بعضى از افراد دلسوز بعد از شهادت امام حسن«علیهالسلام» به حضرت امام حسین«علیهالسلام» پيشنهاد مقابله با معاويه را كردند در پاسخ فرمودند: «هذا ما لا يكون و لا يصلح»؛[5] قيام بر ضد معاويه در چنين شرائطى نه امكان دارد و نه صلاح است. خصوصيات و ويژگىهاى معاويه روشن مىكند چرا مصلحت نبود كه در زمان معاويه قيامى صورت گيرد. زيرا خون مردم ريخته مىشد بدون آنكه نتيجهاى به دنبال داشته باشد.
دسیسههای حزب امویان با گسیل جاسوسان شام و بدبین نمودن قبایل و مردمِ نواحی نسبت به سبط پیامبر و استفادهی مؤثر از زر و سیم و خریدن بزرگان قبایل کوفه کار را به عدم اطاعت و سستعنصری و تنبلی یاران امام کشاند و عرصه را بر آن حضرت تنگ نمود. همان سستعنصری و تنبلی که پدر بزرگوارشان را نیز در تنگنا قرار داده و آن حضرت بارها زبان به انتقاد از یاران خود گشوده بودند تا آنجا که میفرمایند: «سوگند به خدا دوست دارم معاویه دربارهی شما با من داد و ستد کند مانند داد و ستد صراف (که یک دینار طلا میدهد و ده درهم نقره میگیرد) او نیز ده نفر از شما را از من بگیرد و یک نفر از لشکریانش را بدهد»[6]
امام حسن«علیهالسلام» در چنان وضعی چاره را در صلح با معاویه یافتند و با توجه به این امر اولاً: باید مواظب بود جامعه گرفتار چنین ورطهای نشود، ثانیاً: حکمت امام حسن«علیهالسلام» را در چنین شرایط تاریخی از یاد نبرد.
به گواهی دهها سند تاریخی، امام تمام تلاش خود را برای کنار زدن معاویه از تخت حکومت به کار بستند و در این راه گزینه نبرد نظامی را نیز مورد توجه قرار دادند؛ لکن ضعف ارادهی شیعیان و قلّت فرمانبران مطیع، مانع از تحقق این امر گردید. سرانجام و در شرایطی که گروهی از سران سپاه امام«علیهالسلام» در خفا با معاویه مکاتبه کرده و حتی وعده دستگیری و تسلیم امام حسن«علیهالسلام» را نیز داده بودند، امام«علیهالسلام» نسبت به جان خود و اندک شیعه مخلص که تضمین کننده بقای اصل اسلام در آینده بودند، احساس خطر کرده، با قبول «صلح مشروط» علاوه بر حفظ جان ایشان، موجبات فرو افتادن پرده از چهره واقعی معاویه و امویان نزد مردم را مهیا ساختند.
با توجه به آنچه گذشت شبیهسازی موقعیت امروزه با آن زمان، اشتباهی استراتژیک است و پیامی جز دست بستهبودن مسئولان کشور به دشمن حیلهگر نمیفرستد. دشمنی که گمان کند مدیران کشور خود را در شرایط صلح امام حسن«علیهالسلام» میدانند، چرا نباید خود را در جایگاه و موقعیت معاویه ببیند؟
جای تعجب است که یکی از تلخترین حوادث صدر اسلام که باید "درس عبرت" امت اسلامی و خصوصاً خواص جامعه اسلامی باشد بهعنوان "الگویی" برای رفتار خواص و امت ترویج و تشویق میشود تا آنها هم، امامشان را به تنگنا برند و مجبورش کنند از حکم جهاد و مقاومتش عقبنشینی کند و راه تعامل با ظالمان جهان را در پیش گیرد.
اگرچه پذیرش صلح تحمیلی برای امام حسن«علیهالسلام»» در شرایط خیانت یاران، برای آینده اسلام و امت از سوی امام معصوم بهترین انتخاب بود، اما تاریخ از اصحاب امام حسن«علیهالسلام» و کوفیانِ دنیاطلب و سستعنصر که فریب معاویه را خوردند، و امامشان را به محاق بردند، همیشه به بدی یاد خواهد کرد. اساساً حادثهی تلخ صلح امام حسن«علیهالسلام» و پذیرش حکمیت از سوی امام علی«علیهالسلام، برای «عبرت» امت اسلامی است نه برای «الگو گرفتن» که پس از آن همیشه با کمکاری و سستی و غفلت و دنیاطلبی کاری کنند که امام شان مجبور به عقب نشینی و پذیرش ظلم شود.
مسلّم نه حادثهی صلح امام حسن«علیهالسلام»، برای ملت ایران افتخار است و نه ملت ایران، مردم کوفهاند، و نه در میان یاران مقام معظم رهبری، زمامدارانی چون عبیدالله بن عباسها و اشعثها وجود دارند.
آنهایی که صلح حسنی را به ماجرای امروز مذاکرات ما تشبیه میکنند و دل به وعدههای استکبار جهانی بستهاند، خوب است بدانند که معاویه به هیچ یک از بندهای آن صلح نامه عمل نکرد و همانطور که حسن بن علی«علیهالسلام» پیشبینی کرده بود، کوفیان سازشکار و عافیت طلب، از صلح با معاویه به هیچ آسایشی در دنیا دست نیافتند و ننگ ابدی را در کوتاهی از فرمان جهاد امامشان پذیرا شدند. اگرچه تدبیر الهی امام حسن«علیهالسلام»، کلیت اسلام و معدود یاران انقلابی ایشان را حفظ کرد تا در کربلا پرده از چهرهی کریه خاندان اُموی کنار زنند.
تنهاترین سردار
اگر آنچه بر حسن بن علی«علیهالسلام»، آن تنهاترین سردارِ اسلام گذشت را خوب در تاریخ مطالعه کنیم هرگز آرزوی تحقق آن را نخواهیم کرد. وقتی از تنهاترین سردار سخن میگوییم، از امامی سخن میگوییم که در بحبوحهی جنگ توسط یکی از یارانش ترور میشود و بهشدت از ناحیهی رانِ پا مجروح میگردد، جمعی از یارانش به خیمهی امام حمله میکنند، اموال خیمه را غارت میکنند و حتی جانماز از زیر پای حضرت میکشند. وقتی از تنهاترین سردار سخن میگوییم از امام غریبی میگوییم که آنگونه در تاریخ نقل شده است: امام حسن«علیهالسلام» عبیداللّهبنعباس را كه از خویشان امام و از نخستین افرادى بود كه مردم را به بیعت با امام تشویق كرد، با دوازده هزار نفر به «مسكن» كه شمالىترین نقطه در عراق هاشمى بود به عنوان فرماندهی لشکر اعزام فرمود. امّا وسوسههاى معاویه او را تحت تأثیر قرار داد و مطمئنترین فرماندهی امام را، معاویه در مقابل یك میلیون درم كه نصفش را نقد پرداخت به اردوگاه خود كشاند. در نتیجه ، هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر سپاهى نیز به دنبال او به اردوگاه معاویه شتافتند و دین خود را به دنیا فروختند. پس از عبیداللّهبنعباس، نوبت فرماندهى به قیس بن سعد رسید. لشكریان معاویه و منافقان با شایعهی کشتهشدن آن حضرت، روحیهی سپاهیان امام حسن«علیهالسلام» را ضعیف نمودند. عدهاى از كارگزاران معاویه كه به مدائن آمدند و با امام حسن«علیهالسلام» ملاقات كردند، نیز زمزمه پذیرش صلح را به وسیلهی امام«علیهالسلام» در بین مردم شایع كردند. از طرفى یكى از خوارج تروریست نیزهاى بر ران حضرت امام حسن«علیهالسلام» زد، به حدّى كه استخوان ران آن حضرت آسیب دید و جراحتى سخت در ران آن حضرت پدید آمد. به هر حال وضعى براى امام«علیهالسلام» پیش آمد كه جز صلح با معاویه، راه حل دیگرى نماند.
آری! اینگونه بود که حسن بن علی«علیهالسلام»، تنهاترین سردار لقب گرفت، تلخترین حوادث تاریخ اسلام رقم خورد و حسن بن علی«علیهالسلام» پذیرای صلح تحمیلی معاویه شد و در همین زمینه فرمودند: «من به این علت حکومت و زمامدارى را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانى براى جنگ با وى نداشتم. اگر یارانى داشتم شبانه روز با او مىجنگیدم تا کار یکسره شود.»
اینها همه نشان میدهد که هرگز نباید شرایط کشور و مذاکرات اخیر را با این بخشِ دردناک و عبرت آموز تاریخ اسلام مقایسه کنیم، ما با مقاومت و عزّت، شرایط و نتیجه را حتماً به نفع خود رقم میزنیم و با رهبر شجاع و دانایی زندگی میکنیم که در عید فطر امسال فرمودند: «امریکا تسلیم ایران را مگر به خواب ببیند... سیاست ما در مقابل امریکای مستکبر هیچ تغییری نخواهد کرد».
واقعیت این است که اگر قرار است دربارهی صلح امام حسن«علیهالسلام» و یا هر واقعهی تاریخی دیگر تفسیری ارائه شود لازم است که زمینههای شکلگیری واقعه مطرح شود و سپس آن را با شرایط حال مقایسه کنیم.
در همین چارچوب مهم است بدانیم: اولاً: صلح چگونه شکل گرفت؟ ثانیاً: مفاد صلح، عزّتآفرین بود یا نه؟ ثالثاً: نتیجهی آن صلح چه شد؟ همهی این ابعاد را باید با هم تحلیل و تفسیر کرد. حضرت در شرایطی قرار گرفتند که برخی منابع تاریخی روایت می کنند تنها 17 نفر برای ایشان باقی مانده بود.
چهار نکته در این ماجرا مهم است: 1- اینکه حضرت امام حسن مجتبی«علیهالسلام» از کوفه که حرکت کردند برای نوشتن صلح به مدائن نرفتند بلکه عازم نبرد با معاویه به عنوان نماد نفاق در جامعه اسلام بودند. 2- ضعف حامیان امام و سپاهیان حضرت و نیز فتنه معاویه شرایط را به سمت صلح برد. 3- مفاد صلح به نحوی نگارش شد که در نهایت چهرهی معاویه و بنیامیه را رسوا کند و در نهایت نیز چنان شد. 4- صلح امام حسن«علیهالسلام» با نمایاندن چهرهی نفاق بنیامیه، زمینهساز واقعهی عاشورا و نهضت و قیام امام حسین«علیهالسلام» شد و به قول شیخ راضی آل یاسین «کربلا پیش از آنکه حسینى باشد حسنى بود.»[7] براین اساس اینکه شرایط امروز ما را با صلح امام حسن«علیهالسلام» تطبیق می کنند، جای بحث جدّی دارد.
با توجه به تبعیت و سلامت دولتمردان در اجرای الزامات و مصالح نظام و نیز حمایت بیش از 80 درصدی مردم از تصمیمات نظام - مطابق نظرسنجیهای مختلف از جمله نظرسنجی اخیر دانشگاههای تهران مریلند- جمهوری اسلامی در شرایط ضعفِ در تصمیمگیری که بر امام حسن«علیهالسلام» تحمیل شد، قرار ندارد. البته میتوانیم از صلحنامهی عزّتمندانه امام حسن«علیهالسلام» که در شرایط ضعف صورت گرفت چنین درس بگیریم؛ حال که در شرایط قوت قرار داریم باید فقط توافقی عزّتمندانه و مطابق منافع ملی را امضا کنیم.
نتیجه آنکه تفکر در سیرهی اولیاء الهی بر قدرت اندیشیدن انسان جهت مواجهه با مسائل زمانهاش میافزاید و اتفاقاً اگر زمانهی امام حسن«علیهالسلام» درست شناخته نشود ممکن است وقتی که نباید تن به صلح تحمیلی بدهیم، با دست خود، خود را گرفتار نماییم.
موضعگیری امام حسن«علیهالسلام» در آن شرایط تاریخی یکی از بزرگترین محصولات تفکر بشر برای فهمیدن مقولات و قواعد فراگیرِ حاکم بر زندگی است، که هرکس زمانهی خود را طوری پاسداری کند تا طمع دشمن جهت نفوذ در جبههی خودی شکل نگیرد.
هر متفکری در ذیل تجربههای تاریخی خود تفکر میکند و مقطع تاریخی مقابلهی امام حسن«علیهالسلام» با معاویه یکی از مهمترین مقاطع تاریخی جهان اسلام برای تفکر و فهم معانی جدید از تاریخی است که امروز، ما در آن بهسر میبریم و درنتیجه نخواهیم برای حلّ مسائل خود آنها را به عقب برگردانیم و از ورود به انقلابی که روبهروی ما است از داشتن روحیهی انقلابی خودداری کنیم.
با نظر به سیرهی امام حسن«علیهالسلام» در تاریخی که گذشت، به مرحلهی جدیدی از آگاهی در تاریخ خود میرسیم برای بسطیافتن و بالیدن در این زمانه، زیرا باید بیش از هرچیز با خودِ زمانه پیوند داشت و به محظوظشدن آنچه در این زمان در حالِ وقوع است، اندیشید.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته
[1] - بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج44، ص: 23
[2] - ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قاهره، داراحیأ الکتب العربیه، 1961 م، ج 16، ص 28.
[3] - آقای رئیس جمهور اخیرا در تاریخ 11 تیرماه در جمع استانداران با اشاره به ماجرای صلح امام حسن مجتبی«علیهالسلام» فرمودند: «امام حسن«علیهالسلام» میخواهند به ما یاد بدهند که باید به مصلحت امت و خواست مردم و جامعه توجه کرد و به نفع امت و جامعه اسلامی تصمیم گرفت...شجاعت در مراحل و مقاطع مختلف و در برابر شرایط گوناگون تاریخی معنای خاص خود را دارد و امام حسن مجتبی«علیهالسلام» آن تصمیم سخت را اتخاذ کردند و ما هم باید راه و مسیر امام حسن مجتبی«علیهالسلام» را دنبال کنیم.» در بدو ورود به صحبتهای اخیر دکتر روحانی با دو موضوع روبهرو هستیم. نخست، چیستی صلح امام حسن مجتبی«علیهالسلام»، دوم، الزامات توجه به جملات و تعابیری که مقامات کشور این روزها به کار می برند با توجه به شرایط حساس مذاکرات هستهای.
[4] - نهجالبلاغه، خطبهی 182
[5] - انساب الاشراف، ج 3، 151.
[6] - نهجالبلاغهی فیض الاسلام، خطبهی 96
[7] - به کتاب «صلح امام حسن«علیهالسلام»؛ پرشکوهترین نرمش قهرمانانهی تاریخ» نوشتهی «شیخ راضی آل یاسین و ترجمهی حضرت آیت اللّه خامنهای است، رجوع شود.