سلام و عرض ادب محضر نورانی استاد محترم: ۱. در شرح خطبه ی سوم نهج البلاغه جلسه ی یک فرمودید یکی از عرفای بزرگ فرمودند برای رسیدن به حقیقت اسلام باید ابابکر و عمر درون خود را بشناسیم و زیر نظر استاد کامل برطرف کنیم و... امکانش هست بفرمایید اون عارف بزرگ کی بودند؟ ۲. استاد بزرگوار امکانش هست حضرتعالی مباحث خلیفه شناسی را برگزار بفرمایید و در سایت بارگزاری بفرمایید تا ما هم در شهرهای دیگر استفاده کنیم. آخر یک عمر است فقط گفتند فلانی و فلانی خلافت را غصب کردند و همیشه این سوال در جان ما بوده که مگر به همین راحتی است که انسان هر چند خوب به این راحتی به جای انسان کامل بنشیند؟! چطور امر مشتبه شده و چه شده که اینطور شده با اینکه همه مسلمان و پیامبر دیده و غدیر شنیده بودند. راستش استاد محترم من خیلی ترسیدم و لرزیدم که این عارف بزرگ این صحبت را کردند، چون عینا شاید در وجود ما هم باشد اینجور که فرمودید خلیفه ی اول بسیار زيبا بودند با چشمان رنگی، چهره ی موجه، ریش های سفید، مقید به آداب شرعی، اهل نماز و روزه و قرآن، اولین کسی که در مکه قرآن را بین مشرکین بلند خواندند و ورق را به نفع اسلام برگرداند، چیزی از بیت المال برای خود هرگز برنداشت و.... این فردی را که با همین چند جمله فرمودید که همه ی ما شاید براحتی بجای امیرالمومنین علی (ع) بنشانیم. اصلا بعید نیست شاید در اون شرایط خیلی هم منطقی هم بوده. نکند که ولی عصر (عج) تشریف بیاورند و امر بر ما مشتبه شود و... استاد عزیز چه کار کنیم، از این دست افراد که در جامعه زیاد هستند بخصوص به تعبیر امام (ره) در بین خر مقدس ها. آنهایی که آقا را یک آدم خوب می دانند نه ولی که اتفاقا خیلی هم نوچه های مقدس دارند یا معتقدند انقلاب یک جریان احساسی بوده که ظرفیت های ظهور را به هدر داده و موفق هم نشده و صراحتا این مسائل را در دروس به اصطلاح معرفت النفس و توحیدی خود بیان می کنند. ۳. استاد عزیز چطور می تونیم خلفا رو بشناسیم، و در درون خود کشف کنیم و ریشه ی اون رو بخشکانند تا به حقیقت قلب پیامبر (ص) ، یا همون انفسنا در آیه ی مباهله نزدیک شویم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به یاد ندارم ۲ و ۳. حقیقتاً مسئله همانطور که متوجه هستید بسیار حساس است تا انسان بین سقیفه و غدیر را بتواند تفکیک کند و این نیاز به بصیرت تاریخی دارد از آن جهت که غدیر، ادامه تاریخی است که با اسلام شروع شده، ولی سقیفه، ادامه همان جاهلیت است با آن تفاوت که تا دیروز افراد، بت میپرستیدند و حال، ظاهرِ عباداتشان تغییر کرده است که بحث آن مفصل است. کتابهای «بصیرت حضرت فاطمه «سلاماللهعلیها» و «راز شادی امام حسین «علیهالسلام» در قتلگاه» و کتاب «الغدیر» از مرحوم امینی در این مورد کمک میکند. موفق باشید
با سلام و عرض ادب استاد عزیز استاد عزیز: اگر امکان دارد کتابی را معرفی بفرمایید که در آن بتوان فضائل آقا امیرالمؤمنین را مطالعه کرد. با تشکر از محضر شریفتان
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید مجلّدات «امام شناسی» آیت الله طهرانی و یا خلاصه «الغدیر» با ترجمه آقای شفیعی شاهرودی در این مورد کمک کند. و کتابهای «حقیقت نوری اهل البیت «علیهمالسلام» و «مبانی نظری و عملی حبّ اهلالبیت «علیهمالسلام» که روی سایت هست، إنشاءالله راهگشا است. مشروط بر اینکه ابتدا کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» را شناحته باشید. موفق باشید
سلام استاد عزیز: نظر حضرتعالی در خصوص این متن چیست؟ به گزارش رجانیوز، حجت السلام دکترحسین سوزنچی ازدانش آموختگان ممتاز امام صادق ع... در این باره می نویسد: در میان ما به غلط معروف شده که اسم حضرت علی علیهالسلام در قرآن نیامده است؛ ادعایی که بقدری تکرار شده، همه باور کردهایم و هرجا اسم ایشان را در قرآن ببینیم، آن را ترجمه میکنیم! در روز ۱۹ رمضان سال جاری (۱۴۳۵ ق) در مسجد دانشگاه بوعلیسینای همدان مطلبی درباره اینکه اسم حضرت علی علیهالسلام صریحا در همین قرآنی که در دست ماست آمده، ارائه کردم که به نظرم رسید شاید مفید باشد مستندات آن را در اینجا بیاورم و هدیهای باشد به شیعیان و محبان آن حضرت: مقدمات بحث: ۱) یادمان باشد بنیامیه هزار ماه بر جامعه اسلامی مسلط شد و در این ایام تمام تلاش خود را برای محو نام و یاد علی علیهالسلام در پیش گرفت، از جعل روایات فراوان گرفته تا تحریف معنوی قرآن (قرآن کریم قطعا مصون از تحریف ظاهری بوده است؛ اما تحریف معنوی به معنای اینکه در شأن نزول آیات ادعاهای دروغین کنند یا معنای متن را واژگونه جلوه دهند، قطعا رخ داده است) ۲) کسانی که در خصوص تورات و انجیلی که امروزه در دست ماست تحقیق کردهاند نشان دادهاند که در زبان اصلیِ این کتب آسمانی، نام پیامبر خاتم، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است، اما علمای مغرض این شرایع، به جای اینکه اسم را به همان صورتی که هست باقی بگذارند، اسم را ترجمه میکنند تا ادعا شود نام حضرت در این کتب نیست. مثلا به جای کلمه «محمد» در ترجمهها از کلمه «پسندیده» استفاده میکنند و مثلا در ترجمه، به جای جملهی «محمد از کوه فاران [= کوه نور] آمد» مینویسند: «پسندیده از کوه فاراد آمد» تا کسی نفهمد که نام حضرت محمد (ص) در کتب آسمانی آنها آمده است. ۳) در هزار ماه حکومت بنی امیه (لااقل تا زمان عمربن عبدالعزیز) بردن نام علی علیهالسلام و ذکر فضایل او از بزرگترین جرایم بود و علمای درباری بنیامیه چون جرأت تغییر دادن متن قرآن و امکان حذف نام علی علیهالسلام از قرآن کریم را نداشتند همین ترفند را در مورد نام حضرت علی علیهالسلام در قرآن انجام دادند و علیرغم تلاشهای امامان شیعه و اصحاب ایشان، غلبه رسانهای بنیامیه و فرهنگسازیای که توسط علمای درباری بنیامیه، و بعد از آن، بنیعباس، انجام شد، به گونهای شد که کمکم این ترفند به عنوان تفسیر درست آیات قلمداد شد و بعدها حتی بسیاری از علمای شیعه در دام این ترفند افتادند؛ لذا الان که کسی بخواهد خلاف این فضا حرف بزند، از ابتدا ممکن است متهم شود. با توجه به این مقدمات، قبل از ارائه شواهد تاریخی در تفسیر آیات، ابتدا از مخاطب میخواهم خالیالذهن به موارد زیر توجه کنند، بعد نشان خواهم داد که در تفاسیر اهل بیت و اصحابشان، کاملا این معنا رواج داشته است. مورد اول: در سوره شعرا، آیه ۸۴ این دعای حضرت ابراهیم را نقل میفرماید که: « وَاجْعَل لِّی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» (یعنی: در میان آیندگان [امت آخرالزمان] «لسان صدق»ی [= زبانِ حقیقت] برای من قرار بده.» خداوند در سوره مریم (آیات ۴۹-۵۰) خبر از استجابت این دعا میدهد و میفرماید: « فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلّاً جَعَلْنَا نَبِیّاً؛ وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً» «پس هنگامی که از آن بتپرستان و آنچه میپرستیدند کناره گرفت، به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همگی را پیامبر قرار دادیم؛ و از رحمت خود به آنها بخشیدیم و برای آنها لسان صدق را علی قرار دادیم.» متاسفانه، اغلب مفسران اهل سنت بهتبعِ یکی از علمای درباری بنیامیه (به نام مجاهد) جمله « وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً» را به صورت «برای آنها ثنای نیکویی قرار دادیم»[۱] (مثلا در معانی القرآن، نوشته ابوزکریا الفراء (متوفی ۲۰۷)، ج۲، ص۱۶۹؛ بیروت: عالم الکتب، ۱۴۰۳) تفسیر کردهاند. اگر دقت شود در این تفسیر، «علی» به عنوان صفت برای «لسان صدق» قلمداد شده که به لحاظ دستور زبانی مشکل دارد زیرا فعل «جعلنا» (= قرار دادیم) فعلی است که دو مفعول میگیرد؛ یعنی مثلا جملهای که به صورت مبتدا و خبر است را به عنوان دو مفعول این فعل قرار میدهند (مثلا جمله «این تابلو عمودی است» را به صورت «این تابلو را عمودی قرار دادم» میتوان تعبیر کرد.) در آیه ۸۴ سوره صافات، جضرت ابراهیم (ع) از خدا میخواهد که «برای من لسان صدقی در میان آیندگان قرار بده»، و در این آیه خداوند میفرماید «برای ایشان، لسان صدق را علی قرار دادیم» اما مفسر درباری این جمله را این طور تفسیر کرده که خدا فرموده باشد: «برای ایشان ثنای خوبی قرار دادیم». (یعنی فعل «جعل» را یک مفعولی در نظر گرفته و «علی» را صفتِ «لسان صدق» قلمداد نموده است) بعدیها دیدند که این مشکل هست و گویی در تعبیر «ثناءا حسنا» کلمه «علی» کاملا حذف شده و وی فقط کلمه لسان صدق را تفسیر کرده، «علی» را به «مرتفع» تفسیر کردند تا این مشکل هم حل شود. مثلا واحدی (متوفی ۴۶۸) در «الوسیط فی تفسیر القران المجید» (بیروت: دارالکتب العلمیه) میگوید: « وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ» ثناء حسنا فِی الناس، «عَلِیّاً» مرتفعا سایرا فِی الناس، فکل أهل الأدیان یتولون إبراهیم وذریته، ویثنون علیهم.» جدای از این اشکال دستور زبانی، آیا واقعا معنای مورد ادعای اینها با سوال حضرت ابراهیم تطابق دارد، یا همان صریح آیه که «لسان صدق درخواستی تو در میان آیندگان، همان علی علیهالسلام است» معنای آیه است؟ اگر این مفسر درباری تابع بنیامیه اصرار دارد که از ادبیات عرب تخطی کند تا اسم علی، اسم علی محسوب نشود، ما چرا از او پیروی کنیم؟ اکنون برای اینکه متهم به تفسیر به رای نشوم اشاره میکنم این مطلب که اینجا «علی» اسم امیرالمومنین است، مطلبی است که بسیاری از علمای بزرگ شیعه از ائمه اطهار روایت کردهاند. مثلا ابوبصیر از امام صادق علیهالسلام (بحار الانوار، ج۳۵، ص۵۹)، یونس بن عبدالرحمن از امام رضا علیهالسلام (بحارالانوار، ج۳۶، ص۵۷) و علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود از امام حسن عسگری (بحار الانوار، ج۱۲، ص۹۳) صریحا این مطلب را نقل کردهاند که در اینجا فقط به بیان یونس بن عبدالحمن بسنده میکنیم: «یونس بن عبدالرحمان به امام رضا علیهالسلام عرض کرد: گروهی از من اسم علی در کتاب الله عزوجل را طلب کردند؛ برای آنها این آیه را خواندم که خداوند میفرماید: « وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً». امام به من فرمود: «صدقت، هو کذا» (درست گفتی، این همان است) مورد دوم: یکی از مطالبی که اغلب ما در توضیح اینکه «چرا اسم علی علیهالسلام در قرآن نیامده؟» توضیح میدهیم که «چون ایشان دشمنان زیادی داشتند و احتمال این بود که به خاطر اسم ایشان در قرآن دست ببرند و قرآن را تحریف کنند و لذا خدا رسما اسم ایشان را نیاورد.» خداوند صریحا این مطلب را رد کرده و بعد از اینکه اسم حضرت را آورده، فرموده: «آیا شما گمان میکنید که چون یک عده آدم افراطی وجود دارد ما مطلب به این مهمی را در قرآن نمیآوریم؟» اما طبق معمول، ما اسم علی (ع) را ترجمه کردهایم و لذا آیه قبل و بعد آن کاملا بیمعنا و بیارتباط با این آیه شده است. خداوند در آیات ۴ و ۵ سوره زخرف میفرماید: « وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ ؛ أَفَنَضْرِبُ عَنکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً أَن کُنتُمْ قَوْماً مُّسْرِفِینَ» معنای آیه این است: «قطعا او در امالکتاب [= سوره حمد] نزد ما همان علیِ حکیم است؛ آیا اگر شما گروهی افراطکار هستید، [گمان میکنید که در نتیجه] ما از بیان بخشی از ذکر [= قرآن] خودداری میکنیم؟» لازم به ذکر است که «ام الکتاب» یکی از نامهای سوره حمد است، و در این سوره آمده است که «اهدنا الصراط المستقیم» و در مورد اینکه این صراط چیست، مطلب، از طریق «شخص» معرفی شده نه با اوصافی مانند کارهای خوب و …؛ یعنی در بیان صراط، به گروهی اشاره شده: « صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ» یک سوالی که برای هر مسلمانی پیش میآید این است که مقصود از این «الذین» کیست؟ (ابتدا یادآور میشوم که قرآن در موارد متعددی در مورد انجام کاری، از تعبیر جمع (مانند «الذین») استفاده کرده که همه مفسران قبول دارند که فقط یک نفر آن کار را انجام داده است، مانند آیه ۸ سوره منافقون و آیه ۵۵ سوره مائده، که چرایی این گونه تعبیر بحث مفصلی دارد.) اکنون در این آیه میفرماید آن کسی که نزد ما در سوره حمد مورد نظر بوده، قطعا علیِ حکیم (تعبیر علی حکیم همانند تعبیر لقمان حکیم است) است؛ و شما هم گمان نکنید که چون یک عده آدم افراطی هستید، ما از بیان چنین مطلبی در قرآن خودداری میکنیم. البته «ام الکتاب» در قرآن به گونهای هم به کار رفته که به معنای مرتبهای از قرآن که در لوح محفوظ است باشد (مثلا: سوره رعد، آیه ۳۹: یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ) و اغلب مفسران هم چون خواستهاند همانند برخی از علمای بنیامیه (مثل مقاتل بن سلیمان بلخی، متوفی ۱۵۰)[۲]«علی» را به معنای «مرتفع» ترجمه کنند همین معنا را مد نظر قرار داده و این آیه را به آیه قبل آن ارتباط دادهاند که ضمیر «ه» اشاره به قرآن باشد. جملات قبلی این سوره چنین است: « حم وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ؛ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ؛ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ » و با توجه به اینکه ام الکتاب را «لوح محفوظ» و علی به «مرتفع» ترجمه شود ظاهرا معنای آیات چنین میشود: «حم، قسم به کتاب مبین، ما آن را قرآن عربی قرار دادیم تا شاید بیندیشید، و آن [=قرآن یا کتاب مبین] در لوح محفوظ نزد ما قطعا مرتفع (بلندمرتبه) و حکیم است.» اما چنین ترجمهای چند اشکال دارد. مهمترین اشکال در مرجع ضمیرهاست. در این تفسیر، ابتدا میگوید کتاب مبین، قرآنِ عربی قرار داده شده، بعد میگوید همان در لوح محفوظ، بلندمرتبه و حکیم است. اکنون آیا کتاب مبین همان ام الکتاب است یا نیست؟ در هر دو صورت مشکل پیش میآید. اگر کسی بگوید کتاب مبین همان ام الکتاب و مرتبه آسمانی قرآن است (که از تعبیر جعلناه قرآنا عربیا) چنین برداشت میشود، آنگاه لازم میآید طبق این تفسیر از آیه ۳، ام الکتاب درون ام الکتاب باشد (انه فی ام الکتاب …)! و اگر هم بگوییم کتاب مبین، همان مرتبه قرآن عربی و چیزی پایینتر از لوح محفوظ (ام الکتاب) است، آنگاه آیه ۲ (که کتاب مبین را به صورت قرآن عربی درآوردیم) بیمعنا میشود. (اگر کتاب مبین همان قرآن عربی باشد تبدیل آن به قرآن عربی، اصطلاحا تحصیل حاصل و لذا محال است) جالب است که عموم مفسرانی که «علیّ» در این آیه را به معنای «مرتفع و بلند مرتبه» گرفتهاند ناخواسته به یکی از دو حالت فوق لغزیده و متوجه این پارادوکس نشدهاند که باید بین معنای آیه ۳ و آیه ۲ با هم جمع کرد (حتی بزرگانی همچون علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۸۵-۸۳؛ ابتدا به گونهای بحث میکنند که گویی کتاب مبین همان قرآن عربی است سپس به گونه ای بحث میکنند که کتاب مبین همان مرتبه ام الکتاب و لوح محفوظ است) اما اگر علیّ را همان اسم حضرت علی بدانیم، چه امالکتاب را نام سوره حمد بداینم و چه اشاره به لوح محفوظ، در هر دو حالت مشکلی پیش نمیآید. فقط قبل از فهم مطلب، باید توجه شود که طبق روایت متواتر حدیث ثقلین که شیعه و سنی آن را روایت کرده، حقیقت باطنی ثقلین، یعنی حقیقت ماواریی قرآن و اهل بیت یکی است و از هم جداییناپذیر است (انهما لن یفترقا)؛ و این آیات در مقام بیان همین حقیقت است: ترجمه آیات بر اساس تفسیر امالکتاب به معنای سوره حمد: «حم، قسم به [حقیقت ماوراییِ] کتاب مبین، ما آن [حقیقت ماورایی] را به صورت قرآن عربی درآوردیم تا شاید بیندیشید؛ و همان [حقیقت ماورایی که] در سوره حمد [بدان اشاره شده] علیِ حکیم است.» ترجمه آیات بر اساس تفسیر امالکتاب به معنای لوح محفوظ: «حم، قسم به [حقیقت ماوراییِ] کتاب مبین، ما آن [حقیقت ماورایی] را به صورت قرآن عربی درآوردیم تا شاید بیندیشید؛ و [جلوه دیگرِ] آن [حقیقت ماورایی] در لوح محفوظی که نزد ماست، همان علیِ حکیم است.» چنانکه دیده میشود بر اساس اینکه کلمه «علی» همان اسم حضرت علی باشد، هم ارتباط آیه با آیات قبل درست میشود و هم ارتباط آیه با آیات بعد؛ اما اگر «علی» به معنای مرتفع و بلندمرتبه باشد، اولا ارتباطی بین آیه و آیه بعد نمیماند و ثانیا ارتباط آیه با آیات قبل، تکلفآمیز میشود. مجددا برای اینکه متهم به تفسیر به رای نشوم در پایان اشاره میکنم که در روایات متعددی صریحا این آیه در توصیف و معرفی حضرت علی علیهالسلام به کار رفته است (مانند روایت حماد بن عیسی از امام صادق علیهالسلام که امام فرمود:صراط مستقیم در قرآن همان علی علیهالسلام است و دلیل بر این مطلب همین آیه است که فرمود او (صراط مستقیم) در ام الکتاب (سوره حمد) همان علی حکیم است) [۳] و نیز در بسیاری از زیاراتنامههای حضرت علی (ع) (مانند این زیارتنامه از امام صادق علیهالسلام که در روز غدیر خوانده میشود: … خدایا، شهادت میدهم که او امام هدایتگر ارشادکننده رشدیافته است یعنی علی امیرمومنان که در کتابت این گونه از او یاد کردی که او ر امالکتاب، علی حکیم است …) [۴]. *** با این اوصاف آیا نباید اذعان کرد که ما تحت فرهنگسازی بنیامیه قرار گرفتهایم که باورمان شده که اسم علی در قرآن نیامده است.(لازم به ذکر است که موارد متعدد دیگری نیز وجود دارد که اگر خداوند توفیق داد شاید در فرصتی دیگر بدانها بپردازم. فقط اشاره میکنم که دست بر قضا چندی قبل یکی از دوستان از کتابی عربی نام برد که ترجمه عنوانش چنین است: «چرا اسم علی (ع) این اندازه زیاد در قرآن آمده است؟» بنده هنوز فرصت مطالعه این کتاب و اینکه استدلالاتش چه اندازه محکم است پیدا نکردهام، و شاید اگر مطالعه کنم دیگر نیازی به ادامه این بحث نباشد) والسلام علیکم و علی من اتبع الهدی شب ۲۱ رمضان ۱۴۳۵ [۱] . عَن مُجاهد، فِی قوله: «وَاجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الآخِرِینَ» قَالَ: ثناء حَسَنًا [۲] . تفسیر مقاتل، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۲۰۰۳: ج۳، ص۱۸۵: «(وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ) یقول لأهل مکة: إن کذبتم بهذا القرآن، فإن نسخته فی أصل الکتاب، یعنی اللوح المحفوظ، (لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ) یقول: عندنا مرفوع، (حَکِیمٌ) یعنی محکم من الباطل.» [۳] . حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ قَالَ هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ مَعْرِفَتُهُ وَ الدَّلِیلُ عَلَى أَنَّهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ- «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ» وَ هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی أُمِّ الْکِتَابِ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ- «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم» معانی الأخبار، ص۳۳ [۴] . …فَأَشْهَدُ یَا إِلَهِی أَنَّهُ الْإِمَامُ الْهَادِی الْمُرْشِدُ الرَّشِیدُ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِی ذَکَرْتَهُ فِی کِتَابِکَ فَقُلْتَ «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ»… تهذیب الاحکام، ج۳، ص۱۴۵
باسمه تعالی: سلام علیکم: البته شواهدی که استاد سوزنچی آوردهاند، آنطور نیست که نتوان آن را به صورت دیگری توجیه کرد. و در این رابطه علامه طباطبایی دلایلی در مورد عدم نامبردن صریح نام حضرت علی«علیهالسلام» را نکات دیگری میدانند که بنده طیّ یک سؤال و جواب در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» تنظیم نمودهام و آن سؤال و جواب ذیلاً ارسال میگردد. موفق باشید
سؤال: با توجه به اهميت مسئلهی امامت و اهميت مصداق آن يعني علي(ع)، چرا در قرآن ذكري از حضرت اميرالمؤمنين(ع)به طور صريح نيامده؟
جواب: براي پاسخگويي به اين مسئله ابتدا لازم است مواردي روشن شود:
1- تاريخ گواه است که در زمان نزول قرآن، اختلاف قومي و قبيلگي به قدري قوي است كه همه چيز حتي دين را تحتالشعاع قرار داده است و با اندک بهانهاي اختلافها سر بر ميآورد.
2- اكثريت مردم هنوز ايماني که در برابر توحيد و حکم خدا تسليم شوند را بهدست نياوردهاند تا تنها به آنچه حکم خدا است تسليم باشند که نمونهي آن را قبلاً در مورد حرث بن نعمان و اعتراضي که به انتصاب حضرت علي(ع) کرد ملاحظه فرموديد.
3- حضرت علي(ع) با اكثر تازه مسلمانانِ آن روز ، يعني سركردههاي شركِ ديروز جنگيدهاست و چندين و چند از پدران و برادران آنها را به قتل رساندهاست و ايمان اين تازه مسلمانان آنچنان قوي نشده كه از شرك پدرانشان متنفر باشند ، بلكه از علي(ع) ناراحتاند و عظمت علي(ع) هم به همين رعايت نكردن ميل و رضاي سران شرك بوده و هست، به طوري كه طبق اسناد تاريخي نصف كشتههاي بدر به دست علي(ع) بوده است.
4- روش سخنگفتن قرآن و هر مكتب تربيتي كه بخواهد بشر را در طول تاريخ هدايت كند آن است كه اصول كلي را مطرح كند تا بشريت براساس شرايط تاريخي خود ازآن اصول و قواعد كلي استفاده كند و با تفكر خود، تكليف مخصوص به زمان خود را بيابد تا تفكر در دين تعطيل نشود و تحجر جاي آن را نگيرد زيرا تأکيد مکتب الهی بر روي شخصيت است نه اشخاص.
در نتيجه با توجه به نکات فوق، اگر نام علي(ع)در قرآن برده شده بود، با توجه به آنهمه تعصب، ديگر دو دسته مسلمان نداشتيم به نام شيعه و سني، بلكه گروه كثيري از تازه مسلمانان مقابل اصل دين ميايستادند و در چنان شرايطي ادامهي اصل اسلام به خطر ميافتاد به همين جهت با تصريح نکردن به نام علي(ع)در قرآن كاري شد كه لجاجت و استكبار بعضي از تازه مسلمانان متعصب نسبت به نفي کلي اسلام برانگيخته نشود.
امام صادق(ع)در جواب سؤال فوق که چرا نام علي(ع)در قرآن نیامده، فرمودند : تعداد نمازها هم در قرآن نيست و يا مثل «بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْک» كه معلوم نيست خداوند چهچيزي به پيامبر ابلاغ کرده و به عهدهي پيامبر است که آن را روشن کنند، زكات را هم قرآن نگفت به چه چيزهايي تعلق ميگيرد و پيامبر(ص) روشن كردند، همچنان كه گفت حج بهجا آوريد، ولي كيفيت را نگفت، جايگاه پيامبر تبيين آيات است.
آيا جريانات بعدي از جمله كشتن شيعيانِ حضرت علي(ع) به صِرف شيعهبودن و حتي كشتن فرزند حضرت فاطمهزهرا(س)در صحراي كربلا، نشان نداد كه عدهاي در عين ادعای اسلاميت به هر قيمتي حاضر به پذيرفتن خط زلال اسلام در مسير اهل البيت(ع) نبودند؟ و لذا اگر نام علي(ع)در قرآن آمده بود براساس كينه با آن بزرگوار با اصل قرآن مقابله ميكردند و حريم قرآن را ميشكستند. و خداوند با عدم طرح نام علي(ع)در قرآن، قرآن را از چنين تجاوزاتي حفظ كرد.
از طرفي پيامبر خدا(ص)با تأييد علي(ع) در موارد مختلف، حجت را بر مردم تمام فرمودند. پيامبر(ص)ميفرمايند: «اَنَا مَدينَةُ الْعِلْم وَ عَليٌ بابُها، فَمَن اَرادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِ الْبابَ»[1] من شهر علم ميباشم و علي دروازهي آن شهر است، پس كسي كه طالب علم است بايد از دروازهي آن وارد شود تا به علم برسد.
روايت فوق در متون علماء اهل سنت مورد پذيرش آنها است و قبول دارند كه چنين سخني از پيامبر(ص)صادر شده به طوري كه احمد حنبل از هشت طريق آن را روايت كرده. اين روايات ميرساند كه همهي امت بايد به اميرالمؤمنين(ع) رجوع كنند و وصول به علم پيامبر(ص)از ناحيهي علي(ع)ممكن است و ميرساند كه علي(ع) اَعلَم جميع امت است و مسلم چنين كسي بايد بعد از پيامبر(ص) ولايت جامعهي اسلامي را به عهده داشته باشد تا امت را در جميع امور به هدايت برساند.
با اندكي تفكر در قرآن و توجه به سخنان پيامبر(ص) به راحتي روشن ميشودكه عاليترين مصداق بعد از رسولالله(ص)، براي ادامهي ولايتِ ديني بر مسلمانان، علي(ع) است. مسلم با حذف علي(ع) از حاکميت جامعهي اسلامي بعد از رحلت رسول خدا(ص) جامعه در مسيري بهتر قرار نگرفت و به گفتهي مورخان اهل سنت، آن چند سالي كه حضرت علي(ع) برسركار آمدند مردم دوباره اسلام زمان پيامبر(ص) را به ياد آوردند. به عنوان نمونه در تاريخ داريم که پس از جنگ جمل بعد از 25 سال كه صحابهي پيامبر(ص)از علي(ع)فاصله گرفتهاند بعضي از صحابه که همراه علي(ع)بودند به امامت آن حضرت نماز ميخوانند. عمرانبنحصين از صحابهي پيامبر(ع)ميگويد: «صَلّی عَلیٌّ عَلَيْنا بِالْبَصْرةِ فَقال: ذَكَّرَنا هذا الرّجل صَلاةً كُلُّنا نُصَلِّيها مَعَ رسولالله(ص)» با علي(ع) در بصره نماز خوانديم، نماز او طوري بود كه يادمان آمد نمازي را كه با رسولخدا(ص) ميخوانديم.[2] چون در اين مدتي كه گذشته بود نماز هم به آن معني واقعياش از صحنهي زندگي مردم خارج و به فراموشي سپرده شده بود، به طوري كه شهابالدّينزهري از علماء اهل سنت و از تابعين ميگويد: «دخلتُ علي اَنَسِبنمالك بدمشق وَ هُوَ وَحْدَة يَبْكي»؛ در شهر دمشق به انس بن مالک [خدمتگذار رسول خدا] وارد شديم و او به تنهايي در حال گريه بود. پرسيدم چرا گريه ميكني؟ گفت: «لا اعرفُ شَيْئاً مِمّا كانَ علي عهدالنّبيf الاّالصّلاة وَ قد ضُيِّعَت» از آثار رسولخدا(ص) چيزي جز نماز نميديدم كه آن را هم از بين بردند.[3] و اعتراف دارد نمازي كه در آن روز خوانده ميشد سنخيتي با نماز پيامبر(ص)نداشته. محمدبنادريسشافعي از وهببنكيسان نقل ميكند كه ميگويد: «كُلّ سُنَّةٍ مِنْ سُنَنِ رسولالله قَد خُيِّلت حَتَّي الصَّلاة»[4] در طول دوران خلفا، تمام سنتهاي پيغمبر دستخوش تغيير شد، حتي نماز.
آنچنان همه چيز تغيير كرد كه وقتي اميرالمؤمنين(ع)در هنگام خلافت، امام حسن(ع) را ميفرستند كه مردم را متذكر كند نماز تراويح را كه به جماعت ميخوانيد بدعت است و ريشه در كتاب و سنت ندارد، مردم فرياد ميكنند: «وا سُنّتا عمرا، وا سُنّتا عمرا» حضرت علي(ع) امام حسن(ع) را ميخوانند كه رها كن. ملاحظه فرماييد چگونه با وجود حضرت علي(ع)، در حاليکه حجت الهي براي همه تمام بوده ولي جامعه حاضر نبود از آنچه در زمان خلفا به آن عادت کرده دست بردارد.
[1] - به الغدير، ج 6، ص 114 رجوع شود.
[2] - صحيح بخاري، ج1 ، ص200، حديث 784.
[3] - موطأ مالك، ج1، ص93.
[4] - الاُم، ج1، ص 208.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مخیلبودن شعر بحثی نیست، بحث در خیالی است که متعالی است یا خیالی که منجر به اشعاری میشود که قرآن در وصف شاعران آن اشعار میفرماید: «وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ» و شاعران را گمراهان پيروى مىكنند. و این غیر از آن است که رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» فرمودند: إنَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِكمَةً ؛ برخى از شعرها حكمت است. آری! «آن خیالاتی که دام اولیاست / عکس مه رویان بستان خداست» .
با توجه به فرمایش رسول خدا«صلواتاللهعلیهوآله» میتوان فهمید امکان آنکه شاعر در تأیید الهی شعر بسراید، هست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عمده حضور شاعران در فضای تاریخی است که در آن قرار میگیرند که آیا تاریخ حضور سنتهای متعالی است تا شعر آنها حکمت به حساب آید؟ و یا حضور در تاریخ غلبه کمّیتها و توهّمها است تا شعر آنها آلوده باشد. مگر نشنیدهاید که پیامبرخدا «صلواتاللهعلیهوآله» وقتی حسان ابن ثابت در روز غدیر آن اشعار را سرود، آن حضرت فرمودند حضرت جبرائیل به او کمک کرده؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسئله آرامآرام باید در جایگاه تاریخی خودش روشن شود. عرایضی تحت عنوان «ما و حضوری غدیری و یا سقیفهای در این تاریخ» و «جایگاه معرفت النفس در جهانی بین دو جهان» در کانال
@matalebevijeh شده است که امید است بتواند تا حدّی مطلب را در حدّ تصور صحیح موضوع روشن کند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال وقتی شما آن خانم را عقد کردید دیگر آن خانم همسر شماست و موظف است تابع برنامههای شما باشد و در این موارد، پدر و مادر حقی ندارند که بخواهند در این امور دخالت کنند. باید به همسر خود بفرمایید که ترک تبعیت از شما، نوعی معصیت الهی به حساب میآید و نمیتوان در این مورد نظر والدین را نسبت به نظر همسرشان ترجیح دهند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: پشتوانه فکری اولیه را با دنبالکردن سیر مطالعاتی سایت تا کتاب «معاد» و شرح آن و مطالعه کتاب «معرفتِ نفس و حشر» و سپس دنبالکردن مباحث فلسفه غرب، مقدمات اولیه کاری است که بنا دارید انجام دهید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! صور خیالیه برای خود حسابهایی دارند بس عظیم، ولی درک جایگاه و ریشه و جهت آنها هم کار آسانی نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیدانم سلوک معنوی و اُنس با حضرت محبوب را چه میدانید؟! آیا نباید به آنهایی که بیسر و صدا در مسیر اُنس با حضرت حق قرار گرفتهاند فکر کرد؟ در حدیث معراج خداوند به رسول خود«صلواتاللهعلیهوآله» می فرماید: دوستان واقعی خداوند همان افراد بینام و نشانی هستند که در آسمان، بیشتر از زمین شهرت دارند، یعنی «طوبی للقربا». آیا رزمندگانی که بیسر و صدا ره یکساله را یکشبه طی کردند، سالکان واقعی نیستند؟ که از گوشه و کنار روستاها و از شهرهایی همچون تربت حیدریه به آسمان معنویت صعود نمودند؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در چهل ساله اخیر ملاحظه کردهاید که چگونه دشمن میدانهایی برای ملت ایران فراهم کرده است تا نسبت به کلیّت نظام اسلامی اعتراض کند و با استقبال بسیار کمی روبهرو شده و عملاً مردم نقشه نظام استکباری را خنثی نمودند و از این جهت میتوان گفت صبر و مقاومت انتخابی است که مردم با اختیار خود کردهاند مانند خود شما و امثال شما. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر خود این افراد در ابتدای زندگی خانه شخصی از خود داشتهاند؟ چند نفر از مردم ایران سراغ دارند که در ابتدای زندگی، از خود خانه داشته باشند؟ مگر آنکه در سن ۶۰ سالگی ازدواج کرده باشند. این امور بیشتر برای بهانه گرفتن است تا دختران ما همچنان در خانه بمانند و این افراد متوجه آثار منفی زندگیبراندازِ خودشان نیستند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میفرمایید. تا زمانی که رابطه فرهنگی عمیقی بین مردم و معارف دینی به روشی شیرین و صمیمی برقرار نشود، عموماً انسانها با توهّمات خود کار میکنند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده به جهت صفای شخصیت ایشان و سجایای اخلاقی که دارند، برایشان احترامی خاص قائلم، ولی خودم بیشتر به راهی میاندیشم که حضرت امام و رهبر معظم انقلاب مقابل ما گذاشتهاند برای حضور در تاریخی که با انقلاب اسلامی باید به ظهور آید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عمده توجه به حضور دین است ذیل انسانهای قدسی. تفاوت غدیر و سقیفه در این نکته است. چقدر خوب است که بتوانیم با نظر به ضعف های سقیفه، جایگاه غدیر را روشن کنیم. در این مورد عرایضی در کتاب مبانی نظری نبوت و امامت، شده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه خوب در نوعی پرسشگری که نظر به افقی است تا آینده به سوی ما آید، میپرسید ماجرا از چه قرار است که «اصلا دست خدا جبهه حزب الله را از رقابت خالی کرد». به نظر بنده آنچه در این لیلة القدر بنا است به نمایش آید، نظر به آینهای است که نسبت ما را با مقام معظم رهبری معنای دیگری میبخشد. آقای دکتر جلیلی میدان رقابت با آقای رئیسی را تبدیل کردند به میدانی که ما هرچه بیشتر حضور رهبری را در این تاریخ بنگریم.
راهی را گشودند که در نوعی از انتخاب قرار میگیریم ولی نه انتخاب بین دو رقیب که یکی با نفی دیگری، خود را اثبات کند؛ بلکه انتخابی که بستر حضور در صحنهای است که عملاً با رهبری بیعت میشود از نوع بیعتی که با مولایمان در غدیر انجام دادیم.
ملاحظه کردید که در غدیر از یک طرف انتصابی الهی انجام شد، تا مدیریت جهان اسلام توسط انسانی قدسی شکل بگیرد، ولی از طرف دیگر پیامبر خدا «صلوات اللهعلیهوآله» مردم را تشویق کردند تا در همان مکان با علی بن ابیطالب «علیهالسلام» بیعت کنند. راستی! اگر انتصاب از طرف خداوند بود، چرا رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» نفرمودند این حکم خدا است و باید همه بپذیرند؟ جایگاه این بیعت، جز آن است که باید در عین بستری قدسی، جمهور، خود را و انتخاب خود را به میان آورد؟ اینجا رقابت بین دو جریان نبود، بلکه اختیار و انتخابی بود برای پذیرفتن و نپذیرفتنِ آنچه خداوند مقرر کرده بود. آیا ما نیز در شرایطی در حال قرارگرفتن هستیم از جنس انتخاب و بیعتی که نسبت خود را با نظام مقدس اسلامی باید معلوم کنیم؟ و در این انتخابات مخیر به چنین موضعگیری هستیم؟ بیعتی از جنس بیعتی که در غدیر واقع شد و نه بیعتی که خلفای عثمانی بر مردم تحمیل کردند؟ آیا اگر دموکراسی، عبور از آن نوع دیکتاتوری بود که به نام بیعت بر مسلمانان تحمیل کردند، ما دوباره به آن بیعت برگشتهایم؟ و یا با نظر به ضعفهای دموکراسی، قدمی جلوتر آمدهایم تا در عین نقشآفرینیِ جمهورِ مردمان، از صحنه رقابت مطرح در دموکراسی نیز قدمی جلوتر بیاییم؟ و در انتخاباتی قرار بگیریم که بیعتی باشد با راهی که نظام اسلامی مقابل ما گشوده است؟ و ما هنوز در طلوع و تولد این راه هستیم، با همه ابهاماتی که دارد. مثل آن روز که با روبهروشدن با ولایت فقیه، هزاران ابهام برایمان پیش آمد که نکند ولایت فقیه نوعی دیکتاتوری است و سپس معلوم شد تاریخ دیگری است که انسانها در عین انتخابی آزاد، اسیر سکولاریسم جهان مدرن نباشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدلله خداوند در بستر انقلاب اسلامی همانطور که برای حضور انقلاب در منطقه، حاج قاسمها را تربیت کرد و برای حضور نظامی ما در منطقه، سازمان موشکی ما را با تهرانیمقدمها شکل داد؛ برای نظام اجرایی هم افرادی را میپروراند تا معلوم شود راه رسیدن به مقاصدی که در نظام اجرایی به آنها نیاز داریم، بسته نیست. حال، این مردمند که بر این اساس در راه قدم بگذارند. مسلّماً نظام اسلامی ما امثال آقای جلیلی را کنار نمیگذارد ولی مردم باید همت کنند و هوشیاری به خرج دهند تا فرزندان انقلاب در صحنه بمانند. البته نباید طوری سخن گفت که شخصیت جناب آقای رئیسی تضعیف شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً در آیه ۵ سوره مائده هم بحث در تغییر شرایط تاریخی است به همان معنایی که آنچه تا دیروز حرام بوده، «الیوم» یعنی امروز حرام نیست تا متوجه شویم آیه 3 سوره مذکور نیز نظر به امری تاریخی دارد که همان ولایت امیرالمؤمنین «علیهالسلام» است. اتفاقاً مرحوم علامه امینی در کتاب «الغدیر» در این مورد از خود علمای اهل سنت نکاتی را نقل فرمودهاند. عرایضی نیز در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» که روی سایت هست، در این مورد مطرح شده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً در شرایط سخت برای امتحاندادن قرار گرفتهایم بخصوص که جوانب مختلفی در میان است. البته و صد البته در اینکه مردم چیزی نمیگذرد و در رجوع به دینداری به خود میآیند؛ بحثی نیست. و در اینکه به راحتی نباید از ترس آن ویروس مساجد را تعطیل کرد هم، بحثی نیست. عمده آن است که با بصیرت مقام معظم رهبری طوری عمل کنیم که حکیمانه از این مرحله بتوانیم عبور نماییم و خرد شیعی و ایرانی خود را در این صحنه به ظهور آوریم، إنشاءالله. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: احتمالاً در راستای پروژهی مخدوشکردن چهرهی امیرالمؤمنین «علیهالسلام» از طریق جریان اُموی باید این نوع روایات را تحلیل کرد. مرحوم علامهی امینی در کتاب «الغدیر» به خوبی و به طرز عالمانهای جایگاه این نوع روایات را نشان دادهاند بخصوص که در روایات کاملاً مطمئن، قضیه بر عکس بوده است و آن دو بزرگوار در نسبت قدسیِ همدیگر، هم را یافته بودند و رابطه، فوقِ رابطههای عادی بوده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید با دقتهای علامهی امینی در «الغدیر» بهتر بتوان خلفا را و سقیفه را تحلیل کرد. بهخصوص با نظر به فتوای رهبر معظم انقلاب و حرامبودن تضعیف صحابه و همسران پیامبر. و البته این غیر از انتقادی است که در جای خود محفوظ است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. این افراد که میفرمایید بخواهند و نخواهند از حضور تاریخی انقلاب اسلامی که امثال آوینیها و حاج قاسمها درک کردهاند و به سعهی صدر آنچنانی رسیدهاند؛ محرومند. اینها سقیفههای انقلاب اسلامی هستند و نه غدیر آن ۲. به هر حال با خودیها باید با سعهی صدر برخورد کرد، هرچند آنها تلخ برخورد کنند، ما باید شیرین جواب دهیم. ۳. اینکه همه در هویت حضرت امام «رضواناللهتعالیعلیه» حاضرند و همچنانکه میفرمایید بحمدلله دانشجو به دنبال هویت طلبگی و طلبه به دنبال هویت دانشجویی است؛ یک بحث است و اینکه هنوز در گسترهی حضور همدیگر با انقلاب اسلامی همراه نشدهایم، بحث دیگر. بنده جلسات «حضور در جهان بین دو جهان» را از این جهت، جلسات خوبی یافتهام که بحمدلله رفقا همه در گسترهی حضور انقلاب، همدیگر را درک میکنند. و این پدیدهی مبارکی است که میتوان در فضای گفتگوی با همدیگر بدان دست یافت، و نه گفتگوی برای یکدیگر. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آیا حرکت اربعینی و یا دفاع مقدس و شخصیتهایی مثل حاج قاسم در این رابطه نیستند؟ سال های قبل عرایضی در رابطه با رخداد اربعینیِ این سالها شد که إنشاءالله می تواند در این رابطه متذکر این امر باشد که چگونه آموزههای تشیع توان عبور از نیهیلیسم را دارا میباشد. در این مورد می توانید مطالبی را در قسمت یاد داشت ویژه سایت دنبال بفرمائید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! «نحن نقول الحمدلله رب العالمین» حقیقتاً اولیای الهی آمدند تا جهانی را در مقابل ما بگشایند بس عظیم. هر سال نظر به اربعین حسینی (ع) میاندازیم تا به خود بفهمانیم راهی که شروع کردهایم، راهی پایدار و مبارک است. شیعه متوجه است جهان بزرگتر از آن است که یزیدیان بتوانند آن را اشغال کنند و جایی برای حسینیان نگذارند. باید در اربعین به چیزی ماورای آنچه در سیطرهی یزیدیان است، فکر کرد، جایی که هرکس میتواند در آنجا حاضر شود. زن و مرد و عرب و عجم و ثروتمند و فقیر و بیسواد و باسواد همه میتوانند در آنجا حاضر باشند و از عطایای خاص خداوند که مخصوص آن فضا است، بهرهمند گردند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در رابطه با ظرفیت زمانها و مکانها در مباحث «روزه» عرایضی شده است. ۲. دلیل آنها در مقابل نفی سعهی شب جمعه چیست؟ آری! زیارت قبور در شب برای کسی که ممکن است گرفتار توهم شود، صحیح نیست. ۳. خود حیوان از نظر تکوینی دوست دارد که به ثمر برسد و به گفتهی جناب صدرالمتألّهین، استفادهی او توسط انسانها شأن حیوانیِ او را در حدّ حیات انسانی قرار میدهد. موفق باشید