باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی حضرت رسول «صلواتاللّهعلیهوآله» در حدیث غدیر که مورد اعتماد اکثر علمای اهل سنت است ما را در کنار کتاب خدا به عترت خود ارجاع میدهند و وقتی قرآن طهارت خاص را برای اهلالبیت «علیهمالسلام» قائل است و آیهی «مودت ذی القربی» میخواهد ما به اهلالبیت رجوع کنیم، چگونه میتوان گفت روایات شیعه از قرآن و پیامبر جدا است؟ مضافاً آنکه اولین کتاب روایی اهل سنت در زمان منصور دوانقی و به دستور او توسط احمد حنبل تحت عنوان «مواطات» در رقابت با کتب شیعه که در آن زمان مطرح بود، نوشته شده و از این جهت کتب شیعه در جمعآوریِ روایات پیامبر «صلواتاللّهعلیهوآله» تقدم دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: طراحی دقیقی از پیش تعیینشده است حتی مسلمانشدنِ خلیفهی اول و دوم همراه با ابوعبیدهی جراح به تعبییر علامهی طباطبایی روی همین حساب است که متوجهاند میتوانند در آینده کار را دست بگیرند. شما جریان صحیفه را ساده نگیرید . جريان صحيفه يا پيمان نامه در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 4 ص 454 آمده است كه پس از ماجراى غدير خم گروهى به اين نتيجه رسيدند پس از رحلت رسول خدا (ص) با تمام قدرت بر ضد حكومت على (ع) مبارزه كنند و پيمان نامه اى با امضاء 34 نفر تهيه و آن را به ابوعبيده جرّاح دادند مبنى بر اينكه محمد (ص) رسالت خود را انجام داد و كسى را جانشين خود قرار نداد و اختيار حكومت را به عهده ملت گذارد تا رهبرى ملت موروثى نشود ...». همچنين علامه مجلسى در بحارالانوار، ج 28، ص 102 به بعد آورده اند. البته مفصلتر از آن را میتوانید در کتاب «بصیرت فاطمهزهرا «سلاماللّهعلیها» دنبال کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید بین «معاند» با کسی که علی «علیهالسلام» را نمیشناسد، فرق گذاشت. به همین جهت در زمان پیامبر عدهای بودند که به جهت مبارزات حضرت علی «علیهالسلام» با پدران و برادرانِ مشرکشان نسبت به آن حضرت کینه داشتند. اینجا است که پیامبر میفرمودند هرکس ولایت و حبّ علی را ندارد، اعمالش صحیح نیست. البته موضوعِ ولایتِ در غدیر فرق میکند، آنجا دیگر بحث حبّ نیست، بلکه موضوع سرپرستی و امامت است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر حال با این وصف چرا باید «لعن» به خلفا را به میان آورید؟ چرا مثل کاری که مرحوم علامه امینی در کتاب شریف «الغدیر» کردند باب انتقاد و گفتگو را نگشاییم تا به جای تفرقه در جهان اسلام و ایجاد سیطرهی دشمنان اسلام، نحوهای از رفاقت و اصلاح امور پیش نیاید؟! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: من در آن جواب، خواستم متذکر امر مهمی نسبت به انقلاب اسلامی باشم تا انقلاب، تنها در آینهی نگاهی که در گذشته به آن داشتیم، نگاه نشود. چرا که آینهی دیگری ظهور کرده که اگر ادامهی دیروزمان هست، که هست، از امروزمان خبر میدهد که چه در پیش داریم.
نمیدانم چرا در عین احساس همزبانی و همدلی و اینکه میفهمم به کجا اشاره داری، با طاهرزادهای که در مرحلهی سوم حضورِ تاریخی انقلاب بهسر میبرد، همراهی نمیکنی؟![1]
نمیدانم روشن است که به کدام انقلاب دعوت میکنم یا نه؟! و نمیدانم شما هم در این غوغایِ مدعیان دروغین طرفدارِ انقلاب، مواظب هستید آن انقلاب در حجاب نرود؟! انقلابی که امثال حججیها در افق تاریخ یافتند و تا مرز شهادت پای آن ایستادگی نمودند و تشییعکنندگان پیکر بیسرِ او آن حقیقت تاریخی را در بنیادینترین بُعدِ خود حس کردند، در عین آنکه روزمرّگیها آنها را اشغال کرده بود که این نیز عرض عریضی دارد که چگونه انسانهایی با اینهمه روزمرّگیزدگی، باز حججی را از خود میدانند!
چرا ما علیرغم اینهمه دروغ در این حضور تاریخی آن دورهایی که در متن انقلاب اسلامی خداوند برای ما تقدیر کرده است، نظر نمیافکنیم تا دروغگویان را به چیزی نگیریم؟! اینان مگسهایی هستند که میخواهند فیل را نادیده بگیرند.
گفتی زبانی را به میان آورم که مستقیماً قاتل دروغ باشد؛ این تقاضا با نظر به روحیه و روحِ جوان شما تقاضای منطقی است ولی به این فکر کن که گویا سیرهی اولیاء الهی بیشتر در نمایاندنِ «صدق» بود ،تا «دروغ» خود به خود رسوا شود و برای تحقق یک تمدن، تمدنی که نمیخواهد یک حزب سیاسی باشد. به این فکر کن که چرا بعد از شهادت حضرت سیدالشهدا«علیهالسلام» سعیِ ائمه«علیهمالسلام» آن است که جبههی مقابلهای با خلفا شکل ندهند و در درون جامعهی اسلامی تا آن راهِ زلالی که مأمور ظهور آن هستند، به میان آید.
آری! در مورد کوفه عرض شد اگر کوفیان در عین تفاوتِ نگاه، آن نگاهها به خصومت منجر نشده بود، علی«علیهالسلام» توان مقابله با استکبارِ امویِ معاویهای را داشت. چه کنم که نه میتوانم این نحوه حضوری که شما متذکر آنید را نادیده بگیرم! و نه میتوانم نسبت به روشی که برای تحقق تمدن اسلامی به آن اعتقاد دارم؛ چشمپوشی کنم!! آنچه برای بنده شیرین است «سرِ پیری جوانبودن» است که این جمعالجمعی است طاقتفرسا. موفق باشید
[1] - در یک مرحله، سخن در این بود که این انقلاب ریشه در تاریخِ ما دارد و از «غدیر» تا اینجاها آمده است و در مرحلهی دوم بحث «سلوکِ تاریخی ذیل شخصیت حضرت روح اللّه» بود و در مرحلهی سوم سخن از آن است که اگر به عمیقترین لایههای وجودی خود رجوع کنیم، مییابیم که انقلاب اسلامی به عنوان نفحهای تاریخی تمام جان ما را در بر گرفته است که البته این سخن سخنی است که در فضای مدرنیته «خلافآمدِ عادت» است و نمیدانم گوش شنوایی برایش هست یا نه؟! عرایضی را در این رابطه در گلپایگان تحت عنوان «انقلاب اسلامی و حضور تاریخیِ ما» شروع کردم. عمری باقی باشد حرفهایی دارم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در هر صورت عدهای به هر دلیلی روزهدار نیستند و یکی از نحوههای تجلیلِ این روز بزرگ، اطعام به مسلمین است و از این جهت میتوان آن را قابل قبول دانست 2- اعمال در برزخ و قیامت، اعمالِ انسان که جزو وجود انسانها هست و صورت اراده و اختیار اوست، برای او ظاهر میشود، چیزِ مستقلی نیستند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مطلب را در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» ص 103 و کتاب «انقلاب اسلامی؛ بازگشت به عهد قدسی» صفحات 34 و 91 و 94 و 98 و کتاب «انقلاب اسلامی؛ برونرفت از عالَم غربی» ص 49 و کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی «رضواناللّهتعالیعلیه» ص 176 و کتاب «دعای ندبه؛ زندگی در فردایی نورانی» ص 48 دنبال فرمایید و سپس مناسب روح و روحیهی مخاطب با او در میان بگذارید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اهلالبیت «علیهمالسلام» به ما فرمودهاند: «من جاهل بنفسه، جاهل بکل علم و معرفت» یعنی هرکس به خود جاهل باشد نسبت به هر علمی جاهل خواهد بود. و از این جهت اگر رفقا بخواهند با رجوع به متون دینی به نتیجهی لازم برسند، لازم است با مبانی معرفت نفسی جلو بروند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: از هر دو. با حضرت آدم به نحوی سادهتر و با غدیر به نحوی وسیعتر و عمیقتر. زیرا هر پیامبری در باطن نبوت خود ولایت دارد و ولایت منجر به حکومت حضرت اللّه در عالم میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «امام شناسی» آیت اللّه تهرانی در این رابطه نکات خوب و روشنی دارد. در مورد حضرت امام زمان«علیهالسلام» کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» که بر روی سایت هست إنشاءاللّه میتواند جوابگو باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری کوتاهی مولوی به آن جهت بود که تلاش نکرد ما وراء احادیثی که بخصوص از زمان معاویه به بعد در تقویت خلفاء و در نفی فضائل علی علیهالسلام جعل شده بود، تحقیق لازم بنماید ولی امروز جوان اهل سنّت با تحقیقاتی مثل کتاب «الغدیر» و «عبقات الانوار» و «المراجعات» میتواند آن تحقیق را به راحتی انجام دهد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر خود قرآن نمیفرماید که «آنچه رسول خدا فرمودند را اطاعت کنید» آنجا که میفرماید «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»؟ و مگر طبق احادیث اهل سنّت از جمله حدیث جابر بن عبدالله انصاری که مورد اعتماد اهل سنت است از نام دوازده امام که پیامبر معرفی کردند خبر ندارند؟ و جناب قندوزی در کتاب «ینابیع الموده» از کتب اهل سنت همهی احادیثی که پیامبر، امامان را معرفی کردند آورده و مرحوم علامهی امینی در الغدیر مطابق سندهای اهل سنت اشارات لازم را به این موضوع کردهاند. موفق باشید
باسمه تعالی
جواب: 1- بنده آن برنامه را تعقیب کردم و از هر دو استاد سخنانی جدّی و قابل تفکری شنیدم. جا دارد در بندبندِ سخنان هر دو استاد دقت شود تا هرکس متوجه شود در کدامیک از دو نگاه قرار دارد وگرنه ممکن است ما به اسم احساس همدلی با هایدگر، در جایی قرار داشته باشیم که هیچ ربطی به حضور در تاریخی که باید در آن بیندیشیم، نداشته باشد و در نحوهای از بیتاریخی بهسر بریم.
2- ماورای یک مناظره، ما با دو تفکر روبهروئیم و جا دارد با دقت هر دو تفکر دیده شوند و گرایشهای متفاوت ما نسبت به هر یک از دو استاد موجب نگردد نسبت به تفکر استاد دیگر فکر نکنیم و سخن او را به عنوان نمونهای از تفکر مدّ نظر قرار ندهیم. همچنان که خود بنده بسیار راضیترم که مخالفان سخنان بنده بفهمند بنده چه میگویم، هرچند قبول نداشته باشند، نسبت به کسانی که نمیفهمند بنده چه میگویم، هرچند طرفدارم باشند.
3- همانطور که میفرمایید آقای دکتر عبدالکریمی «نفوذ» را به عنوان توطئهای از طرف غرب نمیپذیرد و اصرار دارد ما امروز جهان را نمیشناسیم و به همین جهت نمیدانیم با این جهان میخواهیم چه کنیم. لذا در یک بیافقی بهسر میبریم. این حرف بهخصوص قسمت آخر آن برای بنده بسیار عجیب بود که آیا حقیقتاً میتوان گفت انقلاب اسلامی در نسبت به وَجه استکباری غرب در بیافقی بهسر میبرد و در یک بصیرت تاریخی متوجه روح استکباری غرب نشده است؟ مگر بنا است ما در نسبتی که با غربِ استعمارگر داریم صرفاً کانت و هگل و هایدگر بخوانیم تا نسبت به غرب در بیافقی نباشیم؟ نحوهای از دیدهشدن غربِ فلسفی نباید موجب شود تا دشمنیِ غرب به عنوان یک روحیهی خودبنیاد دیده نشود و عملاً از این طریق خود را گرفتار بیهویتیِ تاریخی ببینیم.
4- بنده آقای دکتر زرشناس را ماورای اطلاعاتِ تاریخی، صاحب بصیرتی میبینم که متوجهی فضایِ حضورِ تاریخیِ ما میباشد، در عین اینکه از ضعفهای ما غافل نیست. لذا به جهت همین بصیرت است که رخداد انقلاب اسلامی را بهعنوان یک گشودگی برای عبور از ضعفهای تاریخی میبیند و این اوج تفکر یک متفکری است که تاریخ خود را میشناسد.
5- آقای دکتر عبدالکریمی جایگاه تاریخی برای انقلاب قائل نیستند و به تعبیر خودشان آن را یک حرکت ایدئولوژیک میدانند که به نظر بنده این یکی از نقطههای افتراق ایشان با دکتر فردید است، دکتر فردیدی که متوجه شده بود انقلاب اسلامی طلیعهی همان چیزی است که هایدگر به دنبال آن بود و این بدان معنا نیست که دکتر فردید تصور میکرد از فردایِ انقلاب همهی ضعفهای تاریخی ما و خوارجگریِ ما از بین میرود، بلکه مثل آقای دکتر زرشناس متوجه بود که ما در دورانِ گذاریم و عمل انقلابی بخشی از تفکری است که برای این عبور نیاز داریم هرچند گرفتار نئولیبرالیسم هستیم. ولی مواجههی تمامعیار ما با امپریالیسم بحثِ اصلی ماجراست که متأسفانه هیچ اثری از این نحوه درک تاریخی در سخنان آقای دکتر عبدالکریمی دیده نمیشود.
6- عجیب است از جناب آقای عبدالکریمی که میگویند «ما نمیدانیم با این جهان میخواهیم چهکار کنیم، لذا در یک بیافقی بهسر میبریم». آیا واقعاً انقلاب اسلامی در کلیّت خود در نسبتی که با فرهنگ غربی پیش آورده، دچار بیافقی است و نمیداند در تاریخی که سکولاریته معنای حقیقی انسان را از او گرفته، باید متذکر نگاه قدسی به عالَم و آدم شد؟ آیا در این راستا انقلاب اسلامی ماورای شعارهای ایدئولوژیکِ احزاب سیاسی، یک حضور تاریخی را به صحنه نیاورده است؟ آیا معنای دشمنیهایی که با انقلاب اسلامی میشود این را نمیرساند که چنین دشمنانی با چه انگیزهای مانعِ حضور تاریخی این انقلاب هستند؟ که ایشان نفوذ سیاسی - امنیتی آنها را نادیده میگیرند؟ در اینجا خوب است به کتاب ارزشمند جناب دکتر رفیعپور تحت عنوان «دریغ است ایران که ویران شود» نظر کنیم که چگونه ایشان با ظرایف نگاهِ جامعهشناسانهی خود به استناد واقعههای تاریخی، ما را متوجهی نفوذ ریشهدارِ فرهنگ استعماری میکند که امروز در انقلاب اسلامی به خوبی سر برآورده است. دکتر زرشناس در این رابطه نکتهی با ارزشی را مدّ نظرها قرار میدهند که چگونه غربزدگیِ قبل از انقلاب اسلامی پس از انقلاب توسط بعضی از غربزدگانِ داخلی که در بعضی از دولتها نفوذ کردند، به مرکز تصمیمگیری برگشت نموده و غربزدگی شبه مدرن که با انقلاب اسلامی دستخوش یک نوع عقبنشینی شده بود به تدریج باز در وَجه اقتصادی و فرهنگی جا پیدا کرد تا اغراض سیاسی خود را دنبال کند و علوم انسانی یکی از بسترهای اصلی پروژهی این نفوذ است.
7- دکتر عبدالکریمی منکر ریشههای ظلم غرب نسبت به ما نیست، ولی مخاطب خود را کمک نمیکند آن ظلم را و آثار آن را در کشور ما و در جایجایِ مشکلات ما ببیند و از این جهت مخاطب او گرفتار یک نوع سرگردانی و بیمعنایی نسبت به رخداد انقلاب اسلامی میشود. گویا ما هیچ هویتی در این جهان نداریم چون مثل ایشان جهان غرب را با نگاه فلسفی نمیشناسیم. این حرف کاملاً درست است که متن فلسفهی غرب، یک تفکر است و نه یک جریانِ حزبی. ولی در روبهروئی با ما و با ملت ما این غرب آن غربی نیست که در فلسفهی آن موجودیت دارد، بلکه غرب استعمارگر است که با ما درگیر است. چرا نباید به طور جدّی با این غرب و به سرنوشتی که این غرب برای ما بهوجود آورده است، فکر کرد؟
8- وقتی آقای دکتر عبدالکریمی جایگاه قابل توجهی برای انقلاب اسلامی قائل نیستند و معتقدند انقلاب اسلامی یک امر ایدئولوژیک است و به قول ایشان انقلاب اسلامی اگر امکاناتی را فراهم آورده، بحرانهایی هم پدید آورده؛ در این تاریخ مخاطب خود را جهت ذکر و فکر به تاریخی که در آن است، به چه دعوت میکند؟ آری! به گفتهی ایشان همانطور که نیچه میگوید: برهوت هر روز بزرگ و بزرگتر میشود و بدا به حال آنها که برهوت را نادیده بگیرند. حقیقتاً وضعیت کنونی برهوت است. ولی بحث در این است که آیا در این برهوت، انقلاب اسلامی به عنوان ایّام اللّه این تاریخ نمیتواند به عنوان افقی که ما را متوجه راهی ماورای این برهوت میکند، نقش داشته باشد در حالیکه در بعضی برههها مثل دفاع مقدس نشان داده چنین استعدادی در آن نهفته است، اینجا است که میتوان گفت با تذکر به «ایّام اللّه» به همان معنایی که خداوند به پیامبر خود میفرماید: «وَ ذَكِّرْهُمْ بِأيَّامِ اللَّه»، فکر و ذکر شروع میشود، آیا میتوان از این نکته غفلت کرد که انقلاب اسلامی بستر فکر و ذکر این تاریخ است؟
9- آقای دکتر زرشناس، انقلاب اسلامی را یک گشودگیِ تازهای میداند که نظام مدرن با سیاستِ معطوف به قدرت، هر روز سعی میکند به روش فرهنگی آن را استحاله نماید تا ارادهی معطوف به حق را که ملت ایران اراده کرده است، تغییر دهد. زیرا باطن نظامِ جهانی سلطه است و اگر کشوری بخواهد از آن جدا شود و گفتار تازهای بهوجود بیاورد، با تمام وجود مانع میشود. در حالیکه بنا به عقیدهی دکتر زرشناس، ما از طریق انقلاب اسلامی به سمت یک گشودگی میرویم تا ماورای نظام لیبرال دموکراسی، جهان دیگری بسازیم و جناب آقای دکتر عبدالکریمی توجه به این امر را تقلیل مسئله میدانند و میفرمایند ما فکر میکنیم جهان را میشناسیم، در حالیکه موانعی نسبت به فهم جهان داریم. معتقدند ما هنوز خود را با جهان مدرن مواجه و هماهنگ نکرده بودیم که با سونامیِ پُستمدرن روبهرو شدیم و در نتیجه اندیشهی ما با دو درهی بزرگ مدرنیته و پستمدرن روبهرو است و از این جهت ما فاقد اندیشهی فهم این جهان هستیم تا بتوانیم دست به کنش بزنیم. این سخنان در جای خود قابل قبول است، اما نه به آن معنا که جایگاه انقلاب اسلامی در رویارویی با این سونامی باید نادیده گرفته شود. بلکه تنها و تنها ما در تاریخ خود از طریق همین انقلاب اسلامی میتوانیم برخوردی عالمانه با مدرنیته و پستمدرن داشته باشیم تا نه مرتجعانه جهان را نادیده بگیریم و نه روشنفکرانه آنچنان شیفتهی غرب شویم که خود را نادیده بگیریم. اتفاقاً امروز در زمین انقلاب اسلامی به بهترین نحو میتوانیم مواجهه با غرب را سازماندهی کنیم و نشان دهیم زمانی پدید آمده که امکان تصرف تحولگرایانه در علوم انسانی همین امروز است. معلوم نیست چرا آقای دکتر عبدالکریمی میفرمایند: «مسئلهی ضعف علوم انسانی، مسئلهی کنونی ما نیست و این ناشی از عدم درک موقعیت جهان و عدم درک موقعیت خودمان است». معلوم نیست آقای دکتر عبدالکریمی از تحول در علوم انسانی چه تصوری دارند که آن را مسئلهی اکنون ما نمیدانند. مگر ما میتوانیم با غفلت از معنای درستی که باید از انسان داشته باشیم، درک درستی از خودمان و از جهان داشته باشیم. در حالیکه همهی صاحبنظران و از جمله خود ایشان معتقدند هر تاریخی با معنایی که انسان از خود پیدا میکند ظهور مینماید؟
10- نکتهی بسیار ارزشمندی که دکتر زرشناس متوجه است جایگاه بحرانیشدنِ فرهنگ غرب است و اینکه در شرایطِ از نفسافتادنِ آن فرهنگ، فضا برای بقیهی تفکرها باز میشود. و ما از طریق انقلاب اسلامی میتوانیم به سوی گشودگیِ تازهای سیر کنیم، و این علاج مشکلاتِ ما است و دشمن با نفوذ فکری، فرهنگیِ خود مانع این گشودگی است و به قول دکتر زرشناس مشکلات ما حقّانیتی برای مدرنیته نمیآورد که آقای دکتر عبدالکریمی میگویند جهان اسلام هم از جهت وجود بحرانها بهتر از غرب نیست، بلکه این اثبات ظلمی است که غرب به ما داشته است و ما باید راهِ عبور از مشکلات خود را در زمین و فرهنگ خود جستجو کنیم در این حالت است که انسدادِ ایجادشده توسط غربِ استعمارگر شکاف برمیدارد و آن مردمی که آقای عبدالکریمی میفرمایند برای زیست انسانی در انقلاب اسلامی به آنها نیازمندیم؛ ظهور میکنند، مثل همان مدافعانی که در متن دفاع مقدس ظهور کردند به جهت آنکه حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» بستر مقابله با استکبار را در اختیار پروژهی تعیینشده توسط غرب قرار ندادند بلکه از ذخیرههای تفکر اسلامی و مکتب عرفانیِ خود بهره جستیم وگرنه همچنان به عقلانیت مدرن خیره میماندیم.
11- ما میخواهیم زنجیرِ وابستگی به غرب را پاره کنیم و فرهنگ غربی از طریق رسانه مانع آن است. اگر به تعبیر دکتر عبدالکریمی عقلِ مدرن چشمها را خیره کرده است و اگر جایی که باید متفکر صحبت کند، نامتفکر صحبت میکند و اگر با انقلاب اسلامی در شرایط بسطِ سکولاریسم قرار داریم؛ آری اگر اینچنین است که ایشان به درستی می فرمایند، فراموش نکنیم اینها همه در راستای غفلت از آن چیزی است که میتواند ما را به خود آورد و انقلاب اسلامی آن مسیر را در مقابل ما قرار داده است. در چنین بستری است که متوجهی ناتویِ فرهنگی خواهیم شد و با روحیهی خوارجیگری نیز میتوانیم مقابله کنیم و تفکر را به جامعهی خود برگردانیم، آیا راهِ دیگری هست جهت آن بحرانی که ایشان بهخوبی متوجهی آن هستند؟! و آیا توجه به راهِ گشودهی انقلاب اسلامی همان خودآگاهیِ تاریخی ملت ما به حساب نمیآید که باید به آن پرداخت؟ و در این خودآگاهیِ تاریخی متوجه شد مسئلهی ما بیش از توسعهنیافتگی، استقلال خود و نشاندادنِ الگویی متفاوت از توسعهی غربی است که در آن با نظر به انسان قدسی، عدالتطلبی و عبور از اقتصاد سرمایهداریِ شبه مدرن ، مدّ نظرها باشد؟
آنچه موجب کدورت روح بنده نسبت به سخنان آقای دکتر عبدالکریمی میشود عدم توجه ایشان به عقل تاریخی انقلاب اسلامی است. ایشان از یک طرف میفرمایند: «عقلی که تاریخ را درک میکند عقل انتزاعی نیست» و به خوبی تأکید میکنند زمانی که با عقل انتزاعی و ایدئولوژیک با مسائل برخورد میکنیم، فهمی از واقعیت نداریم. ولی خودشان هیچ توجهی به حضور تاریخی این ملت از طریق انقلاب اسلامی ندارند و معلوم نیست پس ایشان در چه تاریخی بهسر میبرند؟
12- آقای دکتر عبدالکریمی میفرمایند: در مواجهه با غرب، آیدوسِ انقلاب اسلامی کجا است؟ نمیدانم ایشان عنایت ندارند که چگونه انقلاب اسلامی در بستر فرهنگ تشیع از یک طرف نظر به غدیر و حاکمیت امامی معصوم جهت تحقق عدالت دارد و در افق خود حاکمیت امام مهدی«عجلاللّهتعالیفرجه» را قرار داده؛ و از طرف دیگر با نظر به روحیهای که در کربلا توسط حضرت سیدالشهداء«علیهالسلام» جهت استکبارستیزی نهادینه شده، انقلاب اسلامی بهخوبی با ایدهای واقعی ولی متعالی، خود را تعریف کرده؟ و میرود با عبور از تنگناهای تاریخی که عموماً جریان نفوذ در ما پدید آورده، چهرهی درخشان آن ایده را بنمایاند؟ آیا راه دیگری هست؟!! و آیا معجزهی خودآگاهی که ایشان متذکر آن هستند جز از همین طریق صورت میگیرد و ما را از نگاه پلیسی و امنیتی در حوزههای فرهنگ و سرمایه میرهاند؟ آیا همانطور که دکتر زرشناس متذکر میشوند ما تا حدّی از این خودآگاهی بهرهمند نیستیم و به همین دلیل تلاش میشود تا اقتصاد و فرهنگ، از دست نئولیبرالیسم خارج شود؟ رویهمرفته مناظرهی مفیدی بود و قدمی به سوی تفکر در آن احساس میشد.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر میکنم به راهِ گشودهای که خداوند برای «حرّ» پیش آورد، با آن گناه بزرگ که مرتکب شد؛ ایدهی خوبی در مقابل ما قرار داده است. لذا عرضی که در مورد جناب «حرّ» داشتهام را خدمتتان ارسال میدارم. موفق باشید
باسمه تعالی
حُرّ یعنی تجسم توبه در تاریخِ پر از گناه
در تقابل تمدنی که ما با غرب داریم همهی تلاش غرب آن است که فضای جامعهی ما را گناهآلود کند و طوری القاء نماید که روح جوانان ما را تسخیر کرده است و ما را گرفتار یأسِ فرهنگی نماید و هنر ما آن است که متوجه غِنای فرهنگی خود باشیم و بدانیم تمدن آیندهی ما ظرفیت جایدادنِ حرّهای زیادی را دارد همانطور که امام حسینu در نهضت خود جای حرّ را باز کردند و او را از چنگال فرهنگ اموی نجات دادند و در این راستا لازم است که شخصیت حرّ را در فرهنگ کربلا بیابیم تا در ادامهی فرهنگ کربلا نقشههای فرهنگ امویِ این زمانه یعنی فرهنگ ظلمانی غرب را خنثی کنیم و جوانانمان را از چنگال آن فرهنگ نجات دهیم. در این راستا نکات زیر قابل تذکر است:
1- حُرّ از پیوستگان به امام حسینu است، آنقدر دیر رسید که افق اقبالاش در شرف تاریکشدن بود، ولی در مقابل انبوه موانعی که در مقابل توبهی او بود، مأیوش نشد و هر موقعیتی که در مقابل او قرار میگرفت را یک آغازی جدید به حساب آورد.
2- حُرّ به عنوان فرماندهی سپاه هزار نفری دارای روحیهی استواری است که به تنهایی نیز به عزمی هزار نفری آراسته بود، همینکه از قصرکوفه به سوی امام حسینu روانه شد ندایی از پشت سر شنید که گفت: «بشارت بادت ای حرّ به بهشت»، پس نگاهی به عقب سر کرد و کسی را ندید و در منزل «ذی حُسم» با قافلهی امام حسینu برخورد کرد. حضرت به جوانان فرمودند؛ به افراد آن لشکر و به اسبانشان آب دهید. وقت نماز در حالیکه حرّ و سپاهیانش نماز را با امام اقامه میکنند، بین اذان و اقامه خطاب به حرّ و لشکریانش فرمودند: من به سوی شما نیامدم مگر پس از آنکه نامههای دعوت شما به من رسید، پس اگر بر سر سخن خود باقی هستید من هستم وگرنه اگر از آمدن من ناخرسندید من هم منصرف میشوم. حرّ گفت: « لَسْنَا مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَتَبُوا إِلَيْك» ما از آن گروه نیستیم که به سوی شما نامه نوشتند، ما دستور داریم از شما جدا نشویم تا شما را نزد عبیداللّه بن زیاد ببریم، و امام فرمودند: « الْمَوْتُ أَدْنَى إِلَيْكَ مِنْ ذَلِك»(الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص: 80 ) مرگ نزدیکتر است به تو از این آرزو. و بالاخره بنا شد راهی پیش گیرند که نه به کوفه نزدیک شوند و نه به مدینه، و در بین راه امامu خطبه خواندند و متذکر شدند که نباید از سلطان جائر پیروی کرد وگرنه در قیامت در همان آتشی وارد میشویم که آن سلطان جائر وارد میشود. حرّ در بین راه از سر دلسوزی به امام نزدیک شد و گفت: ای حسین! « ُ إِنِّي أُذَكِّرُكَ اللَّهَ فِي نَفْسِكَ فَإِنِّي أَشْهَدُ لَئِنْ قَاتَلْتَ لَتُقْتَلَنَّ. » خدا را در بارهی نفسات در نظر آر، من میبینم اگر با آنها به جنگ بپردازی تو را به قتل میرسانند. امام فرمودند: «أَ فَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِي؟ »آیا مرا از مرگ میترسانی؟ و حضرت در جواب او اشعاری را خواندند حاکی از آنکه مرگ برای جوانمرد در راه خدا ننگ نیست، و حرّ دید مرگ در مقابل حسینu بسیار زبون است. هر دو به راه ادامه دادند تا نامهای از طرف عبیداللّه آمد که در هرجا حسینu هست متوقفاش کنید . حضرت صلاح ندیدند مقاومت کنند و در سرزمین کربلا پیاده شدند و چون فهمیدند نام آن سرزمین کربلا است با توجه به حدیث امّ سلمه و سخنی که از رسول خداf شنیده بودند، فرمودند: «هَذَا مَوْضِعُ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِنَا وَ مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَقْتَلُ رِجَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا»(بحار، ج 44، ص 383) اينجا موضع گرفتارى و بلاء ميباشد، اينجا محل خوابيدن شتران ما است، اينجا محل خيمه و اثاث ما است اينجا محل شهيد شدن مردان ما ميباشد. اينجا محل ريختن خونهاى ما است. برای حضرت روشن شد زمان آن رسالت تاریخی که به دوش ایشان گذاشته شده فرا رسیده و بیش از همه مقام بلندپایه و عزّت نفس خود را میدانستند و لذا یاران خود را جمع کردند و سختی کار را و آیندهی آن را متذکر شدند، تا بالاخره در روز عاشورا عمر سعد لشکر خود را در مقابل لشکر امام حسینu آماده کرد. حرّ به عمر سعد گفت: آیا تو تصمیم به جنگ با این مرد را داری؟ عمر گفت: آری به خدا، جنگی که آسانترین شکل آن بریدن سرها و قطعکردن دستها است. حرّ گفت: آیا به هیچیک از این پیشنهادهایی که به شما کرد رضایت نمیدهید؟ عمر سعد گفت: به خدا اگر کار به من واگذار بود میکردم ولیکن امیر تو إبا دارد.
حرّ برگشت و در میان لشکر در جایی ایستاد ولی به سوی نفرات خود نرفت مبادا مقام بر او غلبه کند و تا در آن فرصت اندک فکری بکند. «قُرة بن قیس» با او بود برای آنکه او را از سر خود باز کند، به او گفت: اسب خود را امروز آب دادهای؟ و او را فرستاد تا به اسباش آب دهد. حرّ راهی را انتخاب کرده بود که اگر لشکرش بفهمند صد دیوار جلوی مقصد او میکشند، باید قبل از کشف قضیه کاری بکند وگرنه ممکن است با هزار مانع روبهرو شود، در حالیکه او باید هزاران قوه بهکار برد و هزاران گذشت بنماید تا آن تصمیم بزرگ عملی شود، چگونه از این ساحت زیستی که یک عمر در آن بهسر برده خود را به ساحتی دیگر وارد کند؟
حرّ پس از دورشدنِ قُرة بن قیس، بنا کرد اندکاندک رو به سوی حسینu آمد، نظر دارد هرچه بتواند خود را از لشکر و حوزهی قدرت آنها آرامآرام بیرون بکشد و قدمقدم از میدان نفوذ آنها دورتر شود، گویی خود ستونی از لشکر است که پیش میرود. «مهاجربن اوس ریاحی» به او گفت: چه خیال داری؟ آیا خیال حمله داری؟ زیرا وضع ظاهری خود را به آن شکل درآورده بود - جواب نداد- از هیچکس ایمن نبود تا راز خود را با او در میان گذارد نکند که یا مانع او شوند و یا برای خوشخدمتی به عبیداللّه او را از پای درآورند. حرّ مرگ را انتخاب کرده بود اما پس از ساعتی دیگر و در زیر سایهی امام محبوبی که بنا است نزد او عذرخواهی کند، ندامت از گذشته و امید به آینده، قلیان خوف و رجاء در درون او جزر و مدّی بهپا کرده بود، هیچکس تا این حدّ او را مضطر نیافته بود. مهاجربن اوس که وضع حرّ را دید گفت: ای ریاحی! کار تو شبههناکاست، هرگز در هیچ موقعی مانند آنچه اکنون در تو میبینم ندیدهام. اگر گفته میشد شجاعترین مردم کوفه کیست؟ من از تو نمیگذشتم، پس این چیست که در تو میبینم؟ جواب داد: راستش من خود را مخیّر بین جنّت و نار میبینم.
حرّ و حقیقت «توبه»
حرّ در شرایط بسیار سهمگین قرارگرفته. اگر در کربلا حقیقت فداکاری ظهور کرد و تا قیام قیامت هر فداکاری که واقع شود به ذات فداکاری یعنی کربلا باید متصل باشد تا فداکاری به حساب آید. حقیقت «توبه» نیز در کربلا و از طریق حرّ اتفاق افتاد. چند قدم از حوزهی نفوذ دشمن دور شده، هنوز فرماندهی لشکر است، هنوز میتواند با سایر فرماندههای لشکر عمرسعد رقابت کند، بد آفتی است حبّ ریاست و حبّ شرف و رقابت؛ و حالا حرّ آرامآرام دارد از همهی آنها عقب می کشد. اگر اسب زیر پایش همچنان جلو رود به جایی میرسد که دیگر از آن آفتها خلاص خواهد شد . جاذبهحقیقت یعنی جاذبهی حسینu که او در این چند منزل بیشتر با او آشنا شده، قوی شده، لذا پس از آن که گفت: «خود را بین جنّت و نار مخیّر میبینم»؛ ادامه داد: «به خدا سوگند چیزی جز بهشت را انتخاب نمیکنم، اگرچه قطعهقطعه شوم و اگرچه سوخته گردم».[1] این را گفت تا مهاجربن اوس گمان نکند میتواند او را از کشتهشدن بترساند و منصرف کند. سپس به اسب خود تازیانه ای زد و به سوی سپاه امام حسینu پرواز نمود و چون نزدیک شد سپر را واژگون کرد و همه فهمیدند او امان میخواهد. مانند کسی که روی به وادی اَیمن نهاده، میآمد و مینالید و میبالید - موسی آنجا به امید قبسی میآید- قصد حسینu داشت، « وَاضِعايَدَهُ عَلَى رَأْسِهِ وَ هُوَ يَقُولُ- اللَّهُمَّ إِلَيْكَ أُنِيبُ فَتُبْ عَلَيَّ- فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِيَائِكَ وَ أَوْلَادَ نَبِيِّكَ-» دست بر سر گذاشته و میگفت: خدایا به سوی تو آمدم ، توبهی مرا بپذیر که من دلِ اولیاء تو و اولاد دختر پیامبر تو را آزردم. همینکه نزدیک شد بر حسینu سلام کرد و گفت: خدا مرا به قربانت کند ای پسر رسول خدا، من همان همراهی هستم که مانع حرکتت شدم و به تو سخت گرفتم، به حق خدایی که جز او خدایی نیست، گمان نمیکردم این مردم پیشنهادهای شما را ردّ کنند و کار را با مثل تویی به اینجاها برسانند؛ «فَإِنِّي جِئْتُكَ تَائِباً وَ مُوَاسِياً لَكَ حَتَّى أَمُوتَ بَيْنَ يَدَيْكَ أَ تَرَى إِلَى ذَلِكَ تَوْبَةً ؟» و اکنون به راستی نزد تو آمدهام و پشیمان از آنچه نسبت به تو روا داشتم تا نزد خدا توبه نمایم و جانم را فدای تو کنم تا پیش تو بمیرم، آیا این کار را برای من توبه میبینی؟ و حسین فرمودند: «نَعَمْ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْك وَ يَغْفِرُ لَكَ» آری! خداوند توبهات را میپذیرد. سپس در مقابل لشکر عمر سعد ایستاد با ظاهری پر صلابت در حالی که سر تا پایش را آهن و فولادهای ابزار جنگی پوشانده، ولی با دلی نرم و دلسوزانه خواست آنها را از تبعات جنگ با امام حسینu عافیت بخشد. اینک که از چشمهی معنویت حسینu مینوشید سرشار از دلسوزی شده بود و متذکر میشد که غریزهی انسانی آن است که میهمان را پذیرایی کنید. سر خوش از توبهی خود و متکی به حقیقتی که بدان دست یافته او را به گویندهای توانا مبدل کرده بود تا به نمایندگی آل محمدh سخن بگوید و همچون آن خانواده بهادری و سلحشوری را با عاطفه ممزوج کند.
حرّ به نمایندگی احرار عالم شرط حرّیت را متذکر شد، شروطی را که هر انسانی در هر نقطهی جهان از آن دفاع میکند و با زبان خود کاری کرد که با هزار شمشیر نمیتوان چنین کرد. تحت عنوان نکوهش سران سپاه، روشن نمود کار ناهنجار آنها با هیچیک از نظامات انسانی پذیرفتنی نیست چه رسد به نظامی که اسلام آورده.
گفت: «شما خودتان دعوت اش کردید، حالا چه شده است که او را به خود وانمیگذارید که برگردد؟ این محاصره و کشتن از کدام سنت و سیره برخاسته و با کدام خوی اسلام و حتی خوی عرب سازکاری دارد؟ هنوز به سرزمین شما نیامده - سرزمینی که خودتان دعوتش کردید- شما تاختهاید که خود را به او رسانده تا به قتلاش برسانید؟! هیچ پذیرایی از شما انتظار نیست، بگذارید برگردد، چرا آب را به روی بستهاید؟»[2]
شما در این سلحشوری و سخنوری معجزهی «توبه» را به تماشا نشستهاید، او یک تن نیست، نمایندهی همهی آنهایی است که از ظلمات دوران به سوی حقیقت اسلام توبه میکنند، او نردبان صعود کسانی است که تلاش دارند دیگر تن به گناه ندهند.
حرّ سلحشورانه در مقابل دیدگان مبارک امام جنگید و همچون اسبی پیلتن سواره در دریای دشمن تاخت، در کشتن دشمن توانایی فوقالعادهای از خود نشان داد تا بالاخره به آنچه میخواست رسید و شهید شد و امام بر بالین سرش فرمودند: « َ بَخْ بَخْ يَا حُرُّ أَنْتَ حُرٌّ كَمَا سُمِّيتَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة» اعیانالشیعه، ج 40، ص 614) به به تو در اين دنيا و در آخرت آزادى همانطور که مادرت چنین نامی بر تو نهاد. آزاد در دنیا و سعید در آخرت. و اینگونه امام، حرّیت او را امضا کرد.
خونی که از پیکر حرّ روان شد سخنهایی با ما دارد، به ما میگوید آزادگی با آلودگی نمیسازد هرچند روزگار انسان را در دل لشکر دشمن و تا فرماندهی یک سپاه جلو ببرد. فرماندهی سپاه بود و چشمها به او دوخته شده بود، ولی او به عاقبت کارش فکر کرد که چگونه برای همیشه خواری را با خود حمل کند. فهمید بیش از آنکه از مرگ باید هراس داشت، باید از ننگ هراسید.
خاطر نورانی بشر را با خدا رابطهای است که همراهی با ستمگران آن را تیره و تار و برگشت به سوی اولیاء الهی آن را روشن و روشنتر میکند و شجاعت مردان در همراهی با اولیاء الهی بهدرستی شکوفا میشود و در نتیجه یک تنه، نه از یک دریا لشکر میهراسند و نه یک دنیا تبلیغات سوء و دامهای انحراف می تواند او را تحت تاثیر قرار دهد. دیگر نهتنها از مرگ نمیهراسند بلکه از مرگی که نکبتها و ننگها را از صحنهی حیات آدمی پاک کند استقبال مینمایند. مرگی که در طریق نجات عالم و خلاصی امتها باشد، مرگی برای پراکندهشدن خلق از پیرامون تبهکاران. ا این مرگ، مردن نیست، احسانی است به بشریت و پس از خفتن آن شهید هزاران مولود رشید زائیده میشوند و عملاً او تکثیر شده است.
حرّیتِ حرّ در آن بود که توانست ماوراء فضایی که قراردادهای جامعهی بشری ایجاد کرده است خودش تصمیم بگیرد و به بهانهی آنکه خلیفهی مسلمین یعنی یزید چنین خواسته، تسلیم فضای حاکم نشد.
وضع نظام دنیای امروز میکوشد که اراده را در انسانها بمیراند و به نام دیسیپلین استقلال رأی افراد را محو کند تا در مقابل مافوق خود بیاراده و بیبصیرت باشد و نسبت به زیردست خود با خشونت و به اسم نظام اداری، هرگونه عاطفهای را نادیده انگارند در حالیکه در نگاه انسانهای آزاده باید نظام جامعه و اداره را طوری شکل داد که بصیرت و ابتکار همواره در میان باشد و همواره بر بصیرت افراد افزوده شود تا برای حفظ روابط ،آراء و نظرات صائب و ارزشمندی توسط افراد اتخاذ شود و در فضای ادارهی کشور نظرات فعّال و مبتکرانه به مسئولان ارائه گردد و صلابت مسئولان با پختگی و همراه با رحمت و عاطفه در میان آید و آزادگی در سراسر جامعه حفظ شود.
حرّ و ابتکار آزادی از عادات زمانه
حرّ ابتدا از نظم خشکی که به نام تبعیت از خلیفه، انسانیت افراد را در نظر نمیگرفت، آزاد شد تا توانست تصمیم بگیرد. اگر باید از حاکم اسلامی تبعیت کرد از آن جهت است که حاکم اسلامی با فطرتها سخن میگوید و در فضایی که عقلها رشد کرده است انسان ها را قانع به تبعیت میکند و دلها را به سوی اهدافی که در پیش است جلو میبرد و هرگز انتخاب را از مسلمین نمیگیرد، بلکه مسلمین با تبعیت خود نظر حاکم اسلامی را بر نظر خود ترجیح میدهند چون آن نظر را نسبت به مصالح جامعه صائبتر از نظر خود مییابند. پس جایی برای تبعیت از سلطان جائری که حرام خدا را حلال میشمارد نمیماند. باید قدرت تشخیص به جامعه برگردد تا تبعیت از حاکمان، کورکورانه نباشد.
حرّ در تبعیت خود نسبت با حاکمی مثل یزید تجدید نظر کرد و لذا آن انقلاب درونی شروع شد و جهانی دیگر را برای خود انتخاب کرد و سرحلقهی آزادگی را در دست همهی آزادگان قرار داد تا به اسم فرهنگ ظلمانی حاکم، به هر حقارتی تن در ندهند، هرکس از خود بپرسد آیا شریعت الهی و خدایی که آزادی را به ما هدیه کرده تا بهترین انتخاب را بکنیم راضی است وقتی حسینu در صحنه است به حاکمی همچون یزید تن دهیم؟ آیا خداوند از پذیرفتن چنین حاکمیتی از ما راضی خواهد بود؟
حرّ توانست ابتکار آزادشدن از عادات زمانه را به همهی بشریت متذکر شود تا به خود آیند و راهی را که حق میدانند و بدان باور دارند در پیش گیرند. حرّ یعنی حرّیت توبهکردن، حرّ یعنی رسیدن به شرافت توبه، حرّ یعنی بازگشتن از راهی که بیثمری آن روشن است و آزادشدن از زنجیرهایی که خودمان بر پای خود بستهایم و از تطور و نوشدن بازمان میدارد، حرّ یعنی برای آزادشدن از نفس امّاره از مرگْ نترسیدن و گریبان خود را از دست فضاهای فرهنگی مسمومْ آزادکردن و وضع را به سود حقیقت دگرگون نمودن و منابع حیاتی یک ملت را از دست بیگانگان رهانیدن و آزادی ربودهی خود را از او بازپسگرفتن.
حرّ به بشریت آموخت با وجود گناههای سنگین باید به تحولی فکر کرد که همهی گناهان را زیر پای آدم قرار میدهد و توبه مسیر تحقق آن تحول است. حضرت آدم با توبه توانست بهشت گمشده را باز در منظر خود بیابد و آنچه غیر از توبه در آدم هست سرّ ذاتی آدم نیست و با کوچک ترین گناه چیزی نمیگذرد همهی آنها از بین میرود مگر توبه و توجه به حضرت حق و تحولی که رو به سوی قرب الهی دارد. این است شاهکار آدم و آدمیت. توبه تحولی است از ساحتی به ساحت دیگر و از جنبهای به جنبهای بالاتر، از جنبهی غفلت از حق به سوی حق و حقیقت. قدرت بیانتهای آدم در توبه نهفته است که میتواند شخصیتی چون حرّ بسازد که تا قیام قیامت بشریت را تغذیه کند.
حضرت آدمu با تلقی کلمات الهی توبه را شروع کرد و این سرآغاز معارفی شد که سخت بدان نیاز داشت و به قرب درگاه الهی بازگشت و محبوبیت از دسترفته را بازیافت و بهشت آیندهی خود را تملک کرد. یعنی پدر ما حضرت آدمu همه چیز را به برکت توبه جبران نمود و همین توبه را برای فرزندانش به ارث گذارد که سرمایهی بازگرداندن همهی دارائیهایی است که از دستاش رفته.
حرف حرّ در کوی شهیدان این است که او سرّ خط پدر ابوالبشر را بهخوبی قرائت کرد و راز دل حضرت آدمu را فهمید که چگونه خود را از زنجیرهی گناه آزاد کند و گذشتهی خود را با نگاه به امام حسینu که همان « فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ» بود بازخوانی نماید و در هبوطِ در فرهنگ ظلمانی دوران ،خود را نبازد، زیرا حسینu زنده است و عریانی هرکس را که گرفتار آن فرهنگ شد را جبران میکند. هنگام خروج از بهشت آدم را عریان کردند و همهچیز را از او گرفتند،[3] ولی سرّ پنهان او که توبه بود در او محفوظ ماند و آدم دید ازآن همه نعمت که در آن غرق بود هیچ چیز باقی نمانده جز آن سرّ پنهان که به گوشش رسید آن سرّ پنهان توبه به داد تو میرسد: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ»(بقره/37) و حرّ صورت تعیّنیافتهی حقیقت توبهی آدمu شد تا جهان اسلام از غفلت بزرگ خود که نادیدهگرفتن غدیر و تنهاگذاردن امام معصوم بود توبه کند.
توبه از گناه تاریخی
بعد از رحلت رسول خداf تحجری غلیظ بر امت اسلام روی آورد و گمان کردند هرکسی که بر مسند حاکمیت جامعه قرار گیرد قابل اطاعت است و این تصور کار را به حاکمیت یزید کشاند که از انسانیت فقط قالبی بیش نداشت، در حالیکه عادت اطاعت از امراء سوء، عادت بشر آن دوران شده بود بدون آنکه متوجه باشند قلبی که باید در پیکر خلیفه در تپش باشد، قلبی است که خدا آن را مدد میرساند و حرّ با آگاهی از روش یزید متوجه این گناه تاریخی شد و با توبه از این گناه، همهچیز در او عوض شد. آن گناه تاریخی جهان اسلام را که باید یکپارچه ایمان باشد گرفتار انحطاطی بزرگ کرد و در کربلا تنها حرّ نیست که توبه میکند، بلکه این امت اسلام است که از اطاعت هر خلیفهای توبه کرد و پس از عاشورا انقلابهای ممتدی را پدید آورد و میرود که با توبه از آن گناه تاریخی، روح انقلاب اسلامی جهانی شود.
پیام حسینu آن بود که تکیه به حکم ناروا، پرتگاهی را ماند که امت اسلام را در قعر آن تکهتکه میکند و دشمن اسلام از امت پارهپارهشده که تنها صدایی ضعیف خواهد داشت، حیاتی باقی نمیگذارد. در حالیکه وقتی همه در ذیل رهبری کسی قرار داشته باشد که متذکر اسلام است، دولتمردان در مذاکره با دشمنِ مستکبر نهتنها صدای خود را ضعیف نمیکنند، بلکه صدای حرّیت خود را به همهی جهانیان اعلام مینمایند و دشمن اسلام را حقیر میکنند.
حرّ با اتکاء بر رهبری امام حسینu و با آزادگیِ تمام پای در میدان مذاکره با لشکر یزید گذاشت و با تمام قد ایستادگی کرد و حقانیت حرکت امام را به اثبات رساند.
چراغ توبهی حرّ پر نورتر از آن بود که آرام بنشیند و در گوشهای بخرامد، تا آنجا که در توان داشت انقلابی بهپا کرد و رسم شجاعت و رشادت را به همهی آنهایی که میخواهند سرباز اسلام باشند نشان داد تا از هرگونه خضوع در مقابل کفر و استکبار توبه کنند، توبه کنند تا شکوفائی ذاتی آنها به سراغشان آید.
با قابلیتی که هر انسانی در تحول خود دارد میتواند دری به روی توبه باز کند و مقاومت با عوامل گناه را شروع نماید و متوجه شود حال که با گناه، عریان و برهنه شده نباید خود را ببازد و خود را به دست گناه بیشتر دهد، پدر ما آدم چشم خود را به دریچهی توبه دوخت و آن دریچه باز شد و از رسوایی نجات یافت و با تمام وجود زنده گشت. با یک حرکت انقلابی و معقولانه میتوانید از ساحتی به ساحتی دیگر در آیید و مانند حرّ با تمام وجدان زنده شوید و از این جهت آنچنان باید به خود بلرزید که طور دیگر بشوید، مثل لرزشی که زمین دنیائی را به زمین قیامتی تبدیل میکند. شما نیز با حضور در انقلاب اسلامی که امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» به صحنهی این تاریخ آورد از مکر لیل و نهار فرهنگ غرب توبه کنید، خود را منقلب کنید تا ارزش توّابین پیدا نمائید و بدانید در آن صورت انقلاب شما کارها میکند زیرا مورد محبت خدا خواهید بود که: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابين»(بقره/222).
آن آزادگانی که از کثرت دشمن و حضور همهجانبهی او خود را نبازند و فریب تبلیغات او را نخورند و مقهور آن نگردند، از تشخیص درستی بهرهمند میشوند و برای عملیکردن تشخیص خود جرأت لازم را پیدا خواهند کرد و در تغییر وضع موجود از هر فرصتی استفاده خواهند نمود و ملائکه را نیز به سجده خواهند آورد و اگر در زمین هبوط کنند زمین را از نور وجود خود سرسبز میدارند.
کار حُرّ، آن شخصیت عجیب، آن زادهی آدم، آن مخزن تحول و توبه، همان کارِ انقلابی بود که افکار را از اسارتِ عادت دوران آزاد کرد و جرأت روبهرویی با مرگ را و نهراسیدن از آن را به بشریت برگرداند و مرزهای حقیقت را برای او باز نمود و روشن کرد آن منبع لیاقت، با همهی انسانها هست، پس از هیچکس مأیوس نشوید و هیچکس هم از خود مأیوس نگردد، هرچند دشمن همهی اطراف شما را گرفته باشد و مرگ از هر سو بر شما ببارد، باز زندگی و آزادگی در اختیار شماست و نه در اختیار دشمن. خداوند با «توبه» حرّ را در صدر نشاند و افتخار آزادگی را به کشتهای غرق به خون داد. پس شما نیز از زیر بار سنگین گناه برخیزید، هرچند آن گناه به سنگینی کوه باشد. با یک حرکت خود را از طوری به طور دیگر درآورید.
کار حرّ اگر هبوط آدم را تجدید کرد ولی همچون آدم، راز درونی آدم که توبه بود را نیز بازگو نمود و همهچیز را جبران کرد. پس مبادا چهرهی گناهان، شما را از معجزهی توبه مأیوس کند در حالیکه رسول خداf فرمودند: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لا ذَنْبَ لَه» هرکس از گناهی توبه کند مانند آن است که گناهی نکرده. زیرا با توجه به نور اسم غفّار، حق را به صحنه آورده.
وقتی تنها حسینu سخنگوی مجامع باشد احراری که - در میان مردم زیادند- موفق به توبه خواهند شد پس اینقدر گناهکاران را سرکوب نکنید، با حسینu آشنایشان نمایید. حسینu سرآمدِ تغییردهندگان اوضاع انسانها و اوضاع جهان است، لذا خود حضرت در ابتدای ورود به کربلا در حالیکه لشکر حرّ نیز ناظر حضرت بود، در خطبهای که روشن فرمودند با حاکمیت یزید حلال خدا، حرام و حرام خدا، حلال شده و باید وضع را تغییر داد؛ می فرمایند: «و اَنَا اَحَقُّ مِن غَیْر» من از هرکس دیگر برای این تغییر شایستهتر هستم. و چنین توانایی بود که از حرّ، «حرّ» ساخت و در این راستا هیچکس نباید مأیوس باشد، کافی است مقصد دینداری معلوم شود تا بتوانیم بهراحتی از حاکمیت ظالمانی همچون یزید و به اسم جانشینی پیامبر خداf سرباز بزنیم.
حرّ نشان داد اگر امام حسینu را به مردم نزدیک کنیم، مردم بهخوبی در فضایی که عبودیت خدا مقصد اصلی نیست به بازخوانی مینشینند. هیچ حرکتی را به اندازهی نزدیکی به حسینu برای تجدید نظر نسبت به زندگیِ گناهآلود نخواهید یافت، وقتی حسینu به آزادگان جامعه نزدیک شد طوفانی در آنها بهوقوع میپیوندد و افکار پست را زیر و رو میکند. از این جهت باید به آیندهی جوانان خود امیدوار بود زیرا جوانان ما از نظر نجابت و اصالت از حرّ کمتر نیستند در آن حدّ که مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» در رابطه با جوانان میفرمایند: «نه، من مىدانم چه مىگذرد، اما در زیر این کفها و این گِل و لایها، من جریان عظیم و خروشان نجابت و دیانت و اصالت و نورانیّت را هم مشاهده مىکنم». و نیز حضرت صادقu در همین رابطه میفرمایند: «يَا ابْنَ جُنْدَبٍ لَا تَقُلْ فِي الْمُذْنِبِينَ مِنْ أَهْلِ دَعْوَتِكُمْ إِلَّا خَيْراً وَ اسْتَكِينُوا إِلَى اللَّهِ فِي تَوْفِيقِهِمْ وَ سَلُوا التَّوْبَةَ لَهُم»؛[4] در مورد گناهكارانى كه از جمع شيعيان هستند سخن مگوئيد مگر به خير و خوبى، از خدا خاضعانه برايشان تقاضاى توفيق كنيد و از خدا بخواهيد كه توبه كنند.
حرّ از این طریق تا کوی شهیدان پیش رفت و بذری را افشاند که تنها در کوفه هزاران آدم مانند حرّ برخاستند، شبی که به کوی شهیدان رسیدند، چهارهزارتن اشکها ریختند و پس از سهسال از واقعهی کربلا حالا با سلیمانبن صرد خزاعی تصمیم گرفتهاند به قصد خونخواهی امام آنچه میتوانند انجام دهند. تو گفتی به بدرقهی حرّ آمدهام و پس از آنها هزاران هزار کوفیان به دنبال مختار حرکت کردند.
دایرهی توبه و برگشت به حسینu و سیره و سنت اولیاء الهی مسیری است که حرّ به سوی بشریت گشود که کمترین نتیجهی آن بازخوانی اهل سنت است نسبت به آنچه را که پشت سر گذاردهاند تا آنجایی که بشریت نسبت به غفلت از غدیر توبه کند و به خود آید که چرا آن پیام آسمانی را نادیده گرفت.
حرّیت حرّ را باید در دنیا مدّ نظر قرار دهیم تا در آخرت نیز بتوانیم بدان پیوند بخوریم. حرّ در کوفه بهعنوان یک شیعهی علیu مطرح نیست ولی حرّیت او در این دنیا به او کمک کرد تا ماوراء مذهب خود متوجه حقیقت راهی شود که امام حسینu بدان اشاره داشتند و به همین جهت است که امام نیز حرّیت او را امضاء کردند و فرمودند: «انت حرّ في الدّنيا و سعید الآخرة» و این قصهی هرکسی است که بخواهد با توبهی خود بهترین راه را انتخاب کند.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته
[1] - «وَ اللَّهِ إِنِّي أُخَيِّرُ نَفْسِي بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَوَ اللَّهِ مَا أَخْتَارُ عَلَى الْجَنَّةِ شَيْئاً وَ لَوْ قُطِّعْتُ وَ حُرِقْت» ( الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص: 99)
[2] - «ثُمَّ قَالَ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ لِأُمِّكُمُ الْهَبَلُ وَ الْعَبَرُ أَ دَعَوْتُمْ هَذَا الْعَبْدَ الصَّالِحَ حَتَّى إِذَا أَتَاكُمْ أَسْلَمْتُمُوهُ وَ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ قَاتِلُو أَنْفُسِكُمْ دُونَهُ ثُمَّ عَدَوْتُمْ عَلَيْهِ لَتَقْتُلُوهُ أَمْسَكْتُمْ بِنَفْسِهِ وَ أَخَذْتُمْ بِكَظْمِهِ وَ أَحَطْتُمْ بِهِ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ لِتَمْنَعُوهُ التَّوَجُّهَ فِي بِلَادِ اللَّهِ الْعَرِيضَةِ فَصَارَ كَالْأَسِيرِ فِي أَيْدِيكُمْ لَا يَمْلِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لَا يَدْفَعُ عَنْهَا ضَرّاً وَ حَلَأْتُمُوهُ وَ نِسَاءَهُ وَ صِبْيَتَهُ وَ أَهْلَهُ- عَنْ مَاءِ الْفُرَاتِالْجَارِي يَشْرَبُهُ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى وَ الْمَجُوسُ وَ تَمَرَّغُ فِيهِ خَنَازِيرُ السَّوَادِ وَ كِلَابُهُ فَهَا هُمْ قَدْ صَرَعَهُمُ الْعَطَشُ بِئْسَ مَا خَلَّفْتُمْ مُحَمَّداً فِي ذُرِّيَّتِهِ لَا سَقَاكُمُ اللَّهُ يَوْمَ الظَّمَإِ الْأَكْبَرِ فَحَمَلَ عَلَيْهِ رِجَالٌ يَرْمُونَ بِالنَّبْلِ فَأَقْبَلَ حَتَّى وَقَفَ أَمَامَ الْحُسَيْنِ u.» گفت: اى مردم كوفه مادر بعزايتان بنشيند و گريه كند، آيا اين مرد شايسته را بسوى خود خوانديد و چون بسوى شما آمد شما كه ميگفتيد: در يارى او با دشمنانش خواهيد جنگيد، دست از ياريش برداشتيد پس بروى او آمدهايد ميخواهيد او را بكشيد؟ و جان او را بدست گرفته راه نفس كشيدن را بر او بستهايد، و از هر سو او را محاصره كردهايد و از رفتن بسوى زمينها و شهرهاى پهناور خدا جلوگيريش كنيد، بدانسان كه همچون اسيرى در دست شما گرفتار شده نه ميتواند سودى بخود برساند، و نه زيانى را از خود دور كند، و آب فراتى كه يهود و نصارى و مجوس مىآشامند و خوكهاى سياه و سگان در آن ميغلطند بروى او و زنان و كودكان و خاندانش بستيد، تا بجائى كه تشنگى ايشان را بحال بيهوشى انداخته، چه بد رعايت محمد (ص) را در باره فرزندانش كرديد، خدا در روز تشنگى (محشر) شما را سيراب نكند؟ پس تيراندازان بر او يورش بردند، و حر (كه چنين ديد) بيامد وپيش روى حسين عليه السّلام ايستاد.
[3] - «فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما...» و هنگامى كه از آن درخت چشيدند، زشتیهایشان بر آنها آشکار شد...
[4] - بحارالأنوار، ج 75، ص 280
باسمه تعالی: سلام علیکم: مقام معظم رهبری در روز عید غدیر امسال فرمودند که هنر علی«علیهالسلام» آن بود که دوستان و دشمنانشان را درجهمندی کرده بودند. و همین مثال را زدند که آن موضعی که برای معاویه داشتند، برای خلفا و یا طلحه و زبیر نداشتند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بهترین چیزی که به نظرم آمد خدمت جنابعالی ارسال دارم متنی بود که قبلاً در رابطه با جناب «حرّ» نوشته بودم. موفق باشید باسمه تعالی
حُرّ یعنی تجسم توبه در تاریخِ پر از گناه
در تقابل تمدنی که ما با غرب داریم همهی تلاش غرب آن است که فضای جامعهی ما را گناهآلود کند و طوری القاء نماید که روح جوانان ما را تسخیر کرده است و ما را گرفتار یأسِ فرهنگی نماید و هنر ما آن است که متوجه غِنای فرهنگی خود باشیم و بدانیم تمدن آیندهی ما ظرفیت جایدادنِ حرّهای زیادی را دارد همانطور که امام حسینu در نهضت خود جای حرّ را باز کردند و او را از چنگال فرهنگ اموی نجات دادند و در این راستا لازم است که شخصیت حرّ را در فرهنگ کربلا بیابیم تا در ادامهی فرهنگ کربلا نقشههای فرهنگ امویِ این زمانه یعنی فرهنگ ظلمانی غرب را خنثی کنیم و جوانانمان را از چنگال آن فرهنگ نجات دهیم. در این راستا نکات زیر قابل تذکر است:
1- حُرّ از پیوستگان به امام حسینu است، آنقدر دیر رسید که افق اقبالاش در شرف تاریکشدن بود، ولی در مقابل انبوه موانعی که در مقابل توبهی او بود، مأیوش نشد و هر موقعیتی که در مقابل او قرار میگرفت را یک آغازی جدید به حساب آورد.
2- حُرّ به عنوان فرماندهی سپاه هزار نفری دارای روحیهی استواری است که به تنهایی نیز به عزمی هزار نفری آراسته بود، همینکه از قصرکوفه به سوی امام حسینu روانه شد ندایی از پشت سر شنید که گفت: «بشارت بادت ای حرّ به بهشت»، پس نگاهی به عقب سر کرد و کسی را ندید و در منزل «ذی حُسم» با قافلهی امام حسینu برخورد کرد. حضرت به جوانان فرمودند؛ به افراد آن لشکر و به اسبانشان آب دهید. وقت نماز در حالیکه حرّ و سپاهیانش نماز را با امام اقامه میکنند، بین اذان و اقامه خطاب به حرّ و لشکریانش فرمودند: من به سوی شما نیامدم مگر پس از آنکه نامههای دعوت شما به من رسید، پس اگر بر سر سخن خود باقی هستید من هستم وگرنه اگر از آمدن من ناخرسندید من هم منصرف میشوم. حرّ گفت: « لَسْنَا مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَتَبُوا إِلَيْك» ما از آن گروه نیستیم که به سوی شما نامه نوشتند، ما دستور داریم از شما جدا نشویم تا شما را نزد عبیداللّه بن زیاد ببریم، و امام فرمودند: « الْمَوْتُ أَدْنَى إِلَيْكَ مِنْ ذَلِك»(الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص: 80 ) مرگ نزدیکتر است به تو از این آرزو. و بالاخره بنا شد راهی پیش گیرند که نه به کوفه نزدیک شوند و نه به مدینه، و در بین راه امامu خطبه خواندند و متذکر شدند که نباید از سلطان جائر پیروی کرد وگرنه در قیامت در همان آتشی وارد میشویم که آن سلطان جائر وارد میشود. حرّ در بین راه از سر دلسوزی به امام نزدیک شد و گفت: ای حسین! « ُ إِنِّي أُذَكِّرُكَ اللَّهَ فِي نَفْسِكَ فَإِنِّي أَشْهَدُ لَئِنْ قَاتَلْتَ لَتُقْتَلَنَّ. » خدا را در بارهی نفسات در نظر آر، من میبینم اگر با آنها به جنگ بپردازی تو را به قتل میرسانند. امام فرمودند: «أَ فَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِي؟ »آیا مرا از مرگ میترسانی؟ و حضرت در جواب او اشعاری را خواندند حاکی از آنکه مرگ برای جوانمرد در راه خدا ننگ نیست، و حرّ دید مرگ در مقابل حسینu بسیار زبون است. هر دو به راه ادامه دادند تا نامهای از طرف عبیداللّه آمد که در هرجا حسینu هست متوقفاش کنید . حضرت صلاح ندیدند مقاومت کنند و در سرزمین کربلا پیاده شدند و چون فهمیدند نام آن سرزمین کربلا است با توجه به حدیث امّ سلمه و سخنی که از رسول خداf شنیده بودند، فرمودند: «هَذَا مَوْضِعُ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِنَا وَ مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَقْتَلُ رِجَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا»(بحار، ج 44، ص 383) اينجا موضع گرفتارى و بلاء ميباشد، اينجا محل خوابيدن شتران ما است، اينجا محل خيمه و اثاث ما است اينجا محل شهيد شدن مردان ما ميباشد. اينجا محل ريختن خونهاى ما است. برای حضرت روشن شد زمان آن رسالت تاریخی که به دوش ایشان گذاشته شده فرا رسیده و بیش از همه مقام بلندپایه و عزّت نفس خود را میدانستند و لذا یاران خود را جمع کردند و سختی کار را و آیندهی آن را متذکر شدند، تا بالاخره در روز عاشورا عمر سعد لشکر خود را در مقابل لشکر امام حسینu آماده کرد. حرّ به عمر سعد گفت: آیا تو تصمیم به جنگ با این مرد را داری؟ عمر گفت: آری به خدا، جنگی که آسانترین شکل آن بریدن سرها و قطعکردن دستها است. حرّ گفت: آیا به هیچیک از این پیشنهادهایی که به شما کرد رضایت نمیدهید؟ عمر سعد گفت: به خدا اگر کار به من واگذار بود میکردم ولیکن امیر تو إبا دارد.
حرّ برگشت و در میان لشکر در جایی ایستاد ولی به سوی نفرات خود نرفت مبادا مقام بر او غلبه کند و تا در آن فرصت اندک فکری بکند. «قُرة بن قیس» با او بود برای آنکه او را از سر خود باز کند، به او گفت: اسب خود را امروز آب دادهای؟ و او را فرستاد تا به اسباش آب دهد. حرّ راهی را انتخاب کرده بود که اگر لشکرش بفهمند صد دیوار جلوی مقصد او میکشند، باید قبل از کشف قضیه کاری بکند وگرنه ممکن است با هزار مانع روبهرو شود، در حالیکه او باید هزاران قوه بهکار برد و هزاران گذشت بنماید تا آن تصمیم بزرگ عملی شود، چگونه از این ساحت زیستی که یک عمر در آن بهسر برده خود را به ساحتی دیگر وارد کند؟
حرّ پس از دورشدنِ قُرة بن قیس، بنا کرد اندکاندک رو به سوی حسینu آمد، نظر دارد هرچه بتواند خود را از لشکر و حوزهی قدرت آنها آرامآرام بیرون بکشد و قدمقدم از میدان نفوذ آنها دورتر شود، گویی خود ستونی از لشکر است که پیش میرود. «مهاجربن اوس ریاحی» به او گفت: چه خیال داری؟ آیا خیال حمله داری؟ زیرا وضع ظاهری خود را به آن شکل درآورده بود - جواب نداد- از هیچکس ایمن نبود تا راز خود را با او در میان گذارد نکند که یا مانع او شوند و یا برای خوشخدمتی به عبیداللّه او را از پای درآورند. حرّ مرگ را انتخاب کرده بود اما پس از ساعتی دیگر و در زیر سایهی امام محبوبی که بنا است نزد او عذرخواهی کند، ندامت از گذشته و امید به آینده، قلیان خوف و رجاء در درون او جزر و مدّی بهپا کرده بود، هیچکس تا این حدّ او را مضطر نیافته بود. مهاجربن اوس که وضع حرّ را دید گفت: ای ریاحی! کار تو شبههناکاست، هرگز در هیچ موقعی مانند آنچه اکنون در تو میبینم ندیدهام. اگر گفته میشد شجاعترین مردم کوفه کیست؟ من از تو نمیگذشتم، پس این چیست که در تو میبینم؟ جواب داد: راستش من خود را مخیّر بین جنّت و نار میبینم.
حرّ و حقیقت «توبه»
حرّ در شرایط بسیار سهمگین قرارگرفته. اگر در کربلا حقیقت فداکاری ظهور کرد و تا قیام قیامت هر فداکاری که واقع شود به ذات فداکاری یعنی کربلا باید متصل باشد تا فداکاری به حساب آید. حقیقت «توبه» نیز در کربلا و از طریق حرّ اتفاق افتاد. چند قدم از حوزهی نفوذ دشمن دور شده، هنوز فرماندهی لشکر است، هنوز میتواند با سایر فرماندههای لشکر عمرسعد رقابت کند، بد آفتی است حبّ ریاست و حبّ شرف و رقابت؛ و حالا حرّ آرامآرام دارد از همهی آنها عقب می کشد. اگر اسب زیر پایش همچنان جلو رود به جایی میرسد که دیگر از آن آفتها خلاص خواهد شد . جاذبهحقیقت یعنی جاذبهی حسینu که او در این چند منزل بیشتر با او آشنا شده، قوی شده، لذا پس از آن که گفت: «خود را بین جنّت و نار مخیّر میبینم»؛ ادامه داد: «به خدا سوگند چیزی جز بهشت را انتخاب نمیکنم، اگرچه قطعهقطعه شوم و اگرچه سوخته گردم».[1] این را گفت تا مهاجربن اوس گمان نکند میتواند او را از کشتهشدن بترساند و منصرف کند. سپس به اسب خود تازیانه ای زد و به سوی سپاه امام حسینu پرواز نمود و چون نزدیک شد سپر را واژگون کرد و همه فهمیدند او امان میخواهد. مانند کسی که روی به وادی اَیمن نهاده، میآمد و مینالید و میبالید - موسی آنجا به امید قبسی میآید- قصد حسینu داشت، « وَاضِعايَدَهُ عَلَى رَأْسِهِ وَ هُوَ يَقُولُ- اللَّهُمَّ إِلَيْكَ أُنِيبُ فَتُبْ عَلَيَّ- فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِيَائِكَ وَ أَوْلَادَ نَبِيِّكَ-» دست بر سر گذاشته و میگفت: خدایا به سوی تو آمدم ، توبهی مرا بپذیر که من دلِ اولیاء تو و اولاد دختر پیامبر تو را آزردم. همینکه نزدیک شد بر حسینu سلام کرد و گفت: خدا مرا به قربانت کند ای پسر رسول خدا، من همان همراهی هستم که مانع حرکتت شدم و به تو سخت گرفتم، به حق خدایی که جز او خدایی نیست، گمان نمیکردم این مردم پیشنهادهای شما را ردّ کنند و کار را با مثل تویی به اینجاها برسانند؛ «فَإِنِّي جِئْتُكَ تَائِباً وَ مُوَاسِياً لَكَ حَتَّى أَمُوتَ بَيْنَ يَدَيْكَ أَ تَرَى إِلَى ذَلِكَ تَوْبَةً ؟» و اکنون به راستی نزد تو آمدهام و پشیمان از آنچه نسبت به تو روا داشتم تا نزد خدا توبه نمایم و جانم را فدای تو کنم تا پیش تو بمیرم، آیا این کار را برای من توبه میبینی؟ و حسین فرمودند: «نَعَمْ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْك وَ يَغْفِرُ لَكَ» آری! خداوند توبهات را میپذیرد. سپس در مقابل لشکر عمر سعد ایستاد با ظاهری پر صلابت در حالی که سر تا پایش را آهن و فولادهای ابزار جنگی پوشانده، ولی با دلی نرم و دلسوزانه خواست آنها را از تبعات جنگ با امام حسینu عافیت بخشد. اینک که از چشمهی معنویت حسینu مینوشید سرشار از دلسوزی شده بود و متذکر میشد که غریزهی انسانی آن است که میهمان را پذیرایی کنید. سر خوش از توبهی خود و متکی به حقیقتی که بدان دست یافته او را به گویندهای توانا مبدل کرده بود تا به نمایندگی آل محمدh سخن بگوید و همچون آن خانواده بهادری و سلحشوری را با عاطفه ممزوج کند.
حرّ به نمایندگی احرار عالم شرط حرّیت را متذکر شد، شروطی را که هر انسانی در هر نقطهی جهان از آن دفاع میکند و با زبان خود کاری کرد که با هزار شمشیر نمیتوان چنین کرد. تحت عنوان نکوهش سران سپاه، روشن نمود کار ناهنجار آنها با هیچیک از نظامات انسانی پذیرفتنی نیست چه رسد به نظامی که اسلام آورده.
گفت: «شما خودتان دعوت اش کردید، حالا چه شده است که او را به خود وانمیگذارید که برگردد؟ این محاصره و کشتن از کدام سنت و سیره برخاسته و با کدام خوی اسلام و حتی خوی عرب سازکاری دارد؟ هنوز به سرزمین شما نیامده - سرزمینی که خودتان دعوتش کردید- شما تاختهاید که خود را به او رسانده تا به قتلاش برسانید؟! هیچ پذیرایی از شما انتظار نیست، بگذارید برگردد، چرا آب را به روی بستهاید؟»[2]
شما در این سلحشوری و سخنوری معجزهی «توبه» را به تماشا نشستهاید، او یک تن نیست، نمایندهی همهی آنهایی است که از ظلمات دوران به سوی حقیقت اسلام توبه میکنند، او نردبان صعود کسانی است که تلاش دارند دیگر تن به گناه ندهند.
حرّ سلحشورانه در مقابل دیدگان مبارک امام جنگید و همچون اسبی پیلتن سواره در دریای دشمن تاخت، در کشتن دشمن توانایی فوقالعادهای از خود نشان داد تا بالاخره به آنچه میخواست رسید و شهید شد و امام بر بالین سرش فرمودند: « َ بَخْ بَخْ يَا حُرُّ أَنْتَ حُرٌّ كَمَا سُمِّيتَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة» اعیانالشیعه، ج 40، ص 614) به به تو در اين دنيا و در آخرت آزادى همانطور که مادرت چنین نامی بر تو نهاد. آزاد در دنیا و سعید در آخرت. و اینگونه امام، حرّیت او را امضا کرد.
خونی که از پیکر حرّ روان شد سخنهایی با ما دارد، به ما میگوید آزادگی با آلودگی نمیسازد هرچند روزگار انسان را در دل لشکر دشمن و تا فرماندهی یک سپاه جلو ببرد. فرماندهی سپاه بود و چشمها به او دوخته شده بود، ولی او به عاقبت کارش فکر کرد که چگونه برای همیشه خواری را با خود حمل کند. فهمید بیش از آنکه از مرگ باید هراس داشت، باید از ننگ هراسید.
خاطر نورانی بشر را با خدا رابطهای است که همراهی با ستمگران آن را تیره و تار و برگشت به سوی اولیاء الهی آن را روشن و روشنتر میکند و شجاعت مردان در همراهی با اولیاء الهی بهدرستی شکوفا میشود و در نتیجه یک تنه، نه از یک دریا لشکر میهراسند و نه یک دنیا تبلیغات سوء و دامهای انحراف می تواند او را تحت تاثیر قرار دهد. دیگر نهتنها از مرگ نمیهراسند بلکه از مرگی که نکبتها و ننگها را از صحنهی حیات آدمی پاک کند استقبال مینمایند. مرگی که در طریق نجات عالم و خلاصی امتها باشد، مرگی برای پراکندهشدن خلق از پیرامون تبهکاران. ا این مرگ، مردن نیست، احسانی است به بشریت و پس از خفتن آن شهید هزاران مولود رشید زائیده میشوند و عملاً او تکثیر شده است.
حرّیتِ حرّ در آن بود که توانست ماوراء فضایی که قراردادهای جامعهی بشری ایجاد کرده است خودش تصمیم بگیرد و به بهانهی آنکه خلیفهی مسلمین یعنی یزید چنین خواسته، تسلیم فضای حاکم نشد.
وضع نظام دنیای امروز میکوشد که اراده را در انسانها بمیراند و به نام دیسیپلین استقلال رأی افراد را محو کند تا در مقابل مافوق خود بیاراده و بیبصیرت باشد و نسبت به زیردست خود با خشونت و به اسم نظام اداری، هرگونه عاطفهای را نادیده انگارند در حالیکه در نگاه انسانهای آزاده باید نظام جامعه و اداره را طوری شکل داد که بصیرت و ابتکار همواره در میان باشد و همواره بر بصیرت افراد افزوده شود تا برای حفظ روابط ،آراء و نظرات صائب و ارزشمندی توسط افراد اتخاذ شود و در فضای ادارهی کشور نظرات فعّال و مبتکرانه به مسئولان ارائه گردد و صلابت مسئولان با پختگی و همراه با رحمت و عاطفه در میان آید و آزادگی در سراسر جامعه حفظ شود.
حرّ و ابتکار آزادی از عادات زمانه
حرّ ابتدا از نظم خشکی که به نام تبعیت از خلیفه، انسانیت افراد را در نظر نمیگرفت، آزاد شد تا توانست تصمیم بگیرد. اگر باید از حاکم اسلامی تبعیت کرد از آن جهت است که حاکم اسلامی با فطرتها سخن میگوید و در فضایی که عقلها رشد کرده است انسان ها را قانع به تبعیت میکند و دلها را به سوی اهدافی که در پیش است جلو میبرد و هرگز انتخاب را از مسلمین نمیگیرد، بلکه مسلمین با تبعیت خود نظر حاکم اسلامی را بر نظر خود ترجیح میدهند چون آن نظر را نسبت به مصالح جامعه صائبتر از نظر خود مییابند. پس جایی برای تبعیت از سلطان جائری که حرام خدا را حلال میشمارد نمیماند. باید قدرت تشخیص به جامعه برگردد تا تبعیت از حاکمان، کورکورانه نباشد.
حرّ در تبعیت خود نسبت با حاکمی مثل یزید تجدید نظر کرد و لذا آن انقلاب درونی شروع شد و جهانی دیگر را برای خود انتخاب کرد و سرحلقهی آزادگی را در دست همهی آزادگان قرار داد تا به اسم فرهنگ ظلمانی حاکم، به هر حقارتی تن در ندهند، هرکس از خود بپرسد آیا شریعت الهی و خدایی که آزادی را به ما هدیه کرده تا بهترین انتخاب را بکنیم راضی است وقتی حسینu در صحنه است به حاکمی همچون یزید تن دهیم؟ آیا خداوند از پذیرفتن چنین حاکمیتی از ما راضی خواهد بود؟
حرّ توانست ابتکار آزادشدن از عادات زمانه را به همهی بشریت متذکر شود تا به خود آیند و راهی را که حق میدانند و بدان باور دارند در پیش گیرند. حرّ یعنی حرّیت توبهکردن، حرّ یعنی رسیدن به شرافت توبه، حرّ یعنی بازگشتن از راهی که بیثمری آن روشن است و آزادشدن از زنجیرهایی که خودمان بر پای خود بستهایم و از تطور و نوشدن بازمان میدارد، حرّ یعنی برای آزادشدن از نفس امّاره از مرگْ نترسیدن و گریبان خود را از دست فضاهای فرهنگی مسمومْ آزادکردن و وضع را به سود حقیقت دگرگون نمودن و منابع حیاتی یک ملت را از دست بیگانگان رهانیدن و آزادی ربودهی خود را از او بازپسگرفتن.
حرّ به بشریت آموخت با وجود گناههای سنگین باید به تحولی فکر کرد که همهی گناهان را زیر پای آدم قرار میدهد و توبه مسیر تحقق آن تحول است. حضرت آدم با توبه توانست بهشت گمشده را باز در منظر خود بیابد و آنچه غیر از توبه در آدم هست سرّ ذاتی آدم نیست و با کوچک ترین گناه چیزی نمیگذرد همهی آنها از بین میرود مگر توبه و توجه به حضرت حق و تحولی که رو به سوی قرب الهی دارد. این است شاهکار آدم و آدمیت. توبه تحولی است از ساحتی به ساحت دیگر و از جنبهای به جنبهای بالاتر، از جنبهی غفلت از حق به سوی حق و حقیقت. قدرت بیانتهای آدم در توبه نهفته است که میتواند شخصیتی چون حرّ بسازد که تا قیام قیامت بشریت را تغذیه کند.
حضرت آدمu با تلقی کلمات الهی توبه را شروع کرد و این سرآغاز معارفی شد که سخت بدان نیاز داشت و به قرب درگاه الهی بازگشت و محبوبیت از دسترفته را بازیافت و بهشت آیندهی خود را تملک کرد. یعنی پدر ما حضرت آدمu همه چیز را به برکت توبه جبران نمود و همین توبه را برای فرزندانش به ارث گذارد که سرمایهی بازگرداندن همهی دارائیهایی است که از دستاش رفته.
حرف حرّ در کوی شهیدان این است که او سرّ خط پدر ابوالبشر را بهخوبی قرائت کرد و راز دل حضرت آدمu را فهمید که چگونه خود را از زنجیرهی گناه آزاد کند و گذشتهی خود را با نگاه به امام حسینu که همان « فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ» بود بازخوانی نماید و در هبوطِ در فرهنگ ظلمانی دوران ،خود را نبازد، زیرا حسینu زنده است و عریانی هرکس را که گرفتار آن فرهنگ شد را جبران میکند. هنگام خروج از بهشت آدم را عریان کردند و همهچیز را از او گرفتند،[3] ولی سرّ پنهان او که توبه بود در او محفوظ ماند و آدم دید ازآن همه نعمت که در آن غرق بود هیچ چیز باقی نمانده جز آن سرّ پنهان که به گوشش رسید آن سرّ پنهان توبه به داد تو میرسد: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ»(بقره/37) و حرّ صورت تعیّنیافتهی حقیقت توبهی آدمu شد تا جهان اسلام از غفلت بزرگ خود که نادیدهگرفتن غدیر و تنهاگذاردن امام معصوم بود توبه کند.
توبه از گناه تاریخی
بعد از رحلت رسول خداf تحجری غلیظ بر امت اسلام روی آورد و گمان کردند هرکسی که بر مسند حاکمیت جامعه قرار گیرد قابل اطاعت است و این تصور کار را به حاکمیت یزید کشاند که از انسانیت فقط قالبی بیش نداشت، در حالیکه عادت اطاعت از امراء سوء، عادت بشر آن دوران شده بود بدون آنکه متوجه باشند قلبی که باید در پیکر خلیفه در تپش باشد، قلبی است که خدا آن را مدد میرساند و حرّ با آگاهی از روش یزید متوجه این گناه تاریخی شد و با توبه از این گناه، همهچیز در او عوض شد. آن گناه تاریخی جهان اسلام را که باید یکپارچه ایمان باشد گرفتار انحطاطی بزرگ کرد و در کربلا تنها حرّ نیست که توبه میکند، بلکه این امت اسلام است که از اطاعت هر خلیفهای توبه کرد و پس از عاشورا انقلابهای ممتدی را پدید آورد و میرود که با توبه از آن گناه تاریخی، روح انقلاب اسلامی جهانی شود.
پیام حسینu آن بود که تکیه به حکم ناروا، پرتگاهی را ماند که امت اسلام را در قعر آن تکهتکه میکند و دشمن اسلام از امت پارهپارهشده که تنها صدایی ضعیف خواهد داشت، حیاتی باقی نمیگذارد. در حالیکه وقتی همه در ذیل رهبری کسی قرار داشته باشد که متذکر اسلام است، دولتمردان در مذاکره با دشمنِ مستکبر نهتنها صدای خود را ضعیف نمیکنند، بلکه صدای حرّیت خود را به همهی جهانیان اعلام مینمایند و دشمن اسلام را حقیر میکنند.
حرّ با اتکاء بر رهبری امام حسینu و با آزادگیِ تمام پای در میدان مذاکره با لشکر یزید گذاشت و با تمام قد ایستادگی کرد و حقانیت حرکت امام را به اثبات رساند.
چراغ توبهی حرّ پر نورتر از آن بود که آرام بنشیند و در گوشهای بخرامد، تا آنجا که در توان داشت انقلابی بهپا کرد و رسم شجاعت و رشادت را به همهی آنهایی که میخواهند سرباز اسلام باشند نشان داد تا از هرگونه خضوع در مقابل کفر و استکبار توبه کنند، توبه کنند تا شکوفائی ذاتی آنها به سراغشان آید.
با قابلیتی که هر انسانی در تحول خود دارد میتواند دری به روی توبه باز کند و مقاومت با عوامل گناه را شروع نماید و متوجه شود حال که با گناه، عریان و برهنه شده نباید خود را ببازد و خود را به دست گناه بیشتر دهد، پدر ما آدم چشم خود را به دریچهی توبه دوخت و آن دریچه باز شد و از رسوایی نجات یافت و با تمام وجود زنده گشت. با یک حرکت انقلابی و معقولانه میتوانید از ساحتی به ساحتی دیگر در آیید و مانند حرّ با تمام وجدان زنده شوید و از این جهت آنچنان باید به خود بلرزید که طور دیگر بشوید، مثل لرزشی که زمین دنیائی را به زمین قیامتی تبدیل میکند. شما نیز با حضور در انقلاب اسلامی که امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» به صحنهی این تاریخ آورد از مکر لیل و نهار فرهنگ غرب توبه کنید، خود را منقلب کنید تا ارزش توّابین پیدا نمائید و بدانید در آن صورت انقلاب شما کارها میکند زیرا مورد محبت خدا خواهید بود که: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابين»(بقره/222).
آن آزادگانی که از کثرت دشمن و حضور همهجانبهی او خود را نبازند و فریب تبلیغات او را نخورند و مقهور آن نگردند، از تشخیص درستی بهرهمند میشوند و برای عملیکردن تشخیص خود جرأت لازم را پیدا خواهند کرد و در تغییر وضع موجود از هر فرصتی استفاده خواهند نمود و ملائکه را نیز به سجده خواهند آورد و اگر در زمین هبوط کنند زمین را از نور وجود خود سرسبز میدارند.
کار حُرّ، آن شخصیت عجیب، آن زادهی آدم، آن مخزن تحول و توبه، همان کارِ انقلابی بود که افکار را از اسارتِ عادت دوران آزاد کرد و جرأت روبهرویی با مرگ را و نهراسیدن از آن را به بشریت برگرداند و مرزهای حقیقت را برای او باز نمود و روشن کرد آن منبع لیاقت، با همهی انسانها هست، پس از هیچکس مأیوس نشوید و هیچکس هم از خود مأیوس نگردد، هرچند دشمن همهی اطراف شما را گرفته باشد و مرگ از هر سو بر شما ببارد، باز زندگی و آزادگی در اختیار شماست و نه در اختیار دشمن. خداوند با «توبه» حرّ را در صدر نشاند و افتخار آزادگی را به کشتهای غرق به خون داد. پس شما نیز از زیر بار سنگین گناه برخیزید، هرچند آن گناه به سنگینی کوه باشد. با یک حرکت خود را از طوری به طور دیگر درآورید.
کار حرّ اگر هبوط آدم را تجدید کرد ولی همچون آدم، راز درونی آدم که توبه بود را نیز بازگو نمود و همهچیز را جبران کرد. پس مبادا چهرهی گناهان، شما را از معجزهی توبه مأیوس کند در حالیکه رسول خداf فرمودند: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لا ذَنْبَ لَه» هرکس از گناهی توبه کند مانند آن است که گناهی نکرده. زیرا با توجه به نور اسم غفّار، حق را به صحنه آورده.
وقتی تنها حسینu سخنگوی مجامع باشد احراری که - در میان مردم زیادند- موفق به توبه خواهند شد پس اینقدر گناهکاران را سرکوب نکنید، با حسینu آشنایشان نمایید. حسینu سرآمدِ تغییردهندگان اوضاع انسانها و اوضاع جهان است، لذا خود حضرت در ابتدای ورود به کربلا در حالیکه لشکر حرّ نیز ناظر حضرت بود، در خطبهای که روشن فرمودند با حاکمیت یزید حلال خدا، حرام و حرام خدا، حلال شده و باید وضع را تغییر داد؛ می فرمایند: «و اَنَا اَحَقُّ مِن غَیْر» من از هرکس دیگر برای این تغییر شایستهتر هستم. و چنین توانایی بود که از حرّ، «حرّ» ساخت و در این راستا هیچکس نباید مأیوس باشد، کافی است مقصد دینداری معلوم شود تا بتوانیم بهراحتی از حاکمیت ظالمانی همچون یزید و به اسم جانشینی پیامبر خداf سرباز بزنیم.
حرّ نشان داد اگر امام حسینu را به مردم نزدیک کنیم، مردم بهخوبی در فضایی که عبودیت خدا مقصد اصلی نیست به بازخوانی مینشینند. هیچ حرکتی را به اندازهی نزدیکی به حسینu برای تجدید نظر نسبت به زندگیِ گناهآلود نخواهید یافت، وقتی حسینu به آزادگان جامعه نزدیک شد طوفانی در آنها بهوقوع میپیوندد و افکار پست را زیر و رو میکند. از این جهت باید به آیندهی جوانان خود امیدوار بود زیرا جوانان ما از نظر نجابت و اصالت از حرّ کمتر نیستند در آن حدّ که مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» در رابطه با جوانان میفرمایند: «نه، من مىدانم چه مىگذرد، اما در زیر این کفها و این گِل و لایها، من جریان عظیم و خروشان نجابت و دیانت و اصالت و نورانیّت را هم مشاهده مىکنم». و نیز حضرت صادقu در همین رابطه میفرمایند: «يَا ابْنَ جُنْدَبٍ لَا تَقُلْ فِي الْمُذْنِبِينَ مِنْ أَهْلِ دَعْوَتِكُمْ إِلَّا خَيْراً وَ اسْتَكِينُوا إِلَى اللَّهِ فِي تَوْفِيقِهِمْ وَ سَلُوا التَّوْبَةَ لَهُم»؛[4] در مورد گناهكارانى كه از جمع شيعيان هستند سخن مگوئيد مگر به خير و خوبى، از خدا خاضعانه برايشان تقاضاى توفيق كنيد و از خدا بخواهيد كه توبه كنند.
حرّ از این طریق تا کوی شهیدان پیش رفت و بذری را افشاند که تنها در کوفه هزاران آدم مانند حرّ برخاستند، شبی که به کوی شهیدان رسیدند، چهارهزارتن اشکها ریختند و پس از سهسال از واقعهی کربلا حالا با سلیمانبن صرد خزاعی تصمیم گرفتهاند به قصد خونخواهی امام آنچه میتوانند انجام دهند. تو گفتی به بدرقهی حرّ آمدهام و پس از آنها هزاران هزار کوفیان به دنبال مختار حرکت کردند.
دایرهی توبه و برگشت به حسینu و سیره و سنت اولیاء الهی مسیری است که حرّ به سوی بشریت گشود که کمترین نتیجهی آن بازخوانی اهل سنت است نسبت به آنچه را که پشت سر گذاردهاند تا آنجایی که بشریت نسبت به غفلت از غدیر توبه کند و به خود آید که چرا آن پیام آسمانی را نادیده گرفت.
حرّیت حرّ را باید در دنیا مدّ نظر قرار دهیم تا در آخرت نیز بتوانیم بدان پیوند بخوریم. حرّ در کوفه بهعنوان یک شیعهی علیu مطرح نیست ولی حرّیت او در این دنیا به او کمک کرد تا ماوراء مذهب خود متوجه حقیقت راهی شود که امام حسینu بدان اشاره داشتند و به همین جهت است که امام نیز حرّیت او را امضاء کردند و فرمودند: «انت حرّ في الدّنيا و سعید الآخرة» و این قصهی هرکسی است که بخواهد با توبهی خود بهترین راه را انتخاب کند.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته
[1] - «وَ اللَّهِ إِنِّي أُخَيِّرُ نَفْسِي بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَوَ اللَّهِ مَا أَخْتَارُ عَلَى الْجَنَّةِ شَيْئاً وَ لَوْ قُطِّعْتُ وَ حُرِقْت» ( الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص: 99)
[2] - «ثُمَّ قَالَ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ لِأُمِّكُمُ الْهَبَلُ وَ الْعَبَرُ أَ دَعَوْتُمْ هَذَا الْعَبْدَ الصَّالِحَ حَتَّى إِذَا أَتَاكُمْ أَسْلَمْتُمُوهُ وَ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ قَاتِلُو أَنْفُسِكُمْ دُونَهُ ثُمَّ عَدَوْتُمْ عَلَيْهِ لَتَقْتُلُوهُ أَمْسَكْتُمْ بِنَفْسِهِ وَ أَخَذْتُمْ بِكَظْمِهِ وَ أَحَطْتُمْ بِهِ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ لِتَمْنَعُوهُ التَّوَجُّهَ فِي بِلَادِ اللَّهِ الْعَرِيضَةِ فَصَارَ كَالْأَسِيرِ فِي أَيْدِيكُمْ لَا يَمْلِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لَا يَدْفَعُ عَنْهَا ضَرّاً وَ حَلَأْتُمُوهُ وَ نِسَاءَهُ وَ صِبْيَتَهُ وَ أَهْلَهُ- عَنْ مَاءِ الْفُرَاتِالْجَارِي يَشْرَبُهُ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى وَ الْمَجُوسُ وَ تَمَرَّغُ فِيهِ خَنَازِيرُ السَّوَادِ وَ كِلَابُهُ فَهَا هُمْ قَدْ صَرَعَهُمُ الْعَطَشُ بِئْسَ مَا خَلَّفْتُمْ مُحَمَّداً فِي ذُرِّيَّتِهِ لَا سَقَاكُمُ اللَّهُ يَوْمَ الظَّمَإِ الْأَكْبَرِ فَحَمَلَ عَلَيْهِ رِجَالٌ يَرْمُونَ بِالنَّبْلِ فَأَقْبَلَ حَتَّى وَقَفَ أَمَامَ الْحُسَيْنِ u.» گفت: اى مردم كوفه مادر بعزايتان بنشيند و گريه كند، آيا اين مرد شايسته را بسوى خود خوانديد و چون بسوى شما آمد شما كه ميگفتيد: در يارى او با دشمنانش خواهيد جنگيد، دست از ياريش برداشتيد پس بروى او آمدهايد ميخواهيد او را بكشيد؟ و جان او را بدست گرفته راه نفس كشيدن را بر او بستهايد، و از هر سو او را محاصره كردهايد و از رفتن بسوى زمينها و شهرهاى پهناور خدا جلوگيريش كنيد، بدانسان كه همچون اسيرى در دست شما گرفتار شده نه ميتواند سودى بخود برساند، و نه زيانى را از خود دور كند، و آب فراتى كه يهود و نصارى و مجوس مىآشامند و خوكهاى سياه و سگان در آن ميغلطند بروى او و زنان و كودكان و خاندانش بستيد، تا بجائى كه تشنگى ايشان را بحال بيهوشى انداخته، چه بد رعايت محمد (ص) را در باره فرزندانش كرديد، خدا در روز تشنگى (محشر) شما را سيراب نكند؟ پس تيراندازان بر او يورش بردند، و حر (كه چنين ديد) بيامد وپيش روى حسين عليه السّلام ايستاد.
[3] - «فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما...» و هنگامى كه از آن درخت چشيدند، زشتیهایشان بر آنها آشکار شد...
[4] - بحارالأنوار، ج 75، ص 280
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً این نوع تفکر، تفکرِ سیاسی دوران ما است که ماوراء نگاه جناحی، متوجهی حقیقت انقلاب در این دوران است و همینطور که رهبری عزیز در روز عید غدیر فرمودند باید همچون علی«علیهالسلام» دشمنان و دوستان را تقسیمبندی کرد و در متن جنابعالی این تدبیر به چشم میخورد. عرایضی که در کتاب اخیر بنده تحت عنوان «عقل و ادب ادامهی انقلاب اسلامی در این تاریخ» شده، نظر به همین نکته دارد منتها با نگاهِ هستیشناسانه موضوع را دنبال نموده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب است در این مورد به جريان صحيفه که در بحارالانوار، ج 8 ص 33 و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 4 ص 454 آمده، توجه شود كه چگونه عدهای پس از ماجراى غدير خم به اين نتيجه رسيدند پس از رحلت رسول خدا «صلیاللّهعلیهوآله» با تمام قدرت بر ضد حكومت على (ع) مبارزه كنند و پيمان نامهاى با امضاء 34 نفر تهيه و آن را به ابوعبيده جرّاح دادند مبنى بر اين كه محمد رسالت خود را انجام داد و كسى را جانشين قرار نداد و اختيار حكومت را به عهده ملت گذارد تا رهبرى ملت موروثى نشود. عرایضی در این رابطه در کتاب «بصیرت حضرت فاطمه زهرا«سلاماللّهعلیها» شده است مبنی بر آنکه جریانی بسیار منسجم و دقیق، سقیفه را بر اساس آن صحیفه مدیریت کردند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر انسان از ابتدا معنای بودن خود را در این دنیا درست تعریف کند و خود را بندهی خدا بداند و سعی کند همواره این معنا را عمیق نماید، صحنههای حق و باطل را بهخوبی خواهد شناخت. عمده عمیقشدن در بندگی است و دینداریِ عقلی همراه با درک قلبی. در این صورت حق از باطل برای او روشن خواهد بود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید که اینطور نیست. علاوه بر «الغدیر» مرحوم آیت اللّه تهرانی در کتاب «امامشناسی» در یک جلد تماماً در رابطه با سخنان امیرالمؤمنین«علیهالسلام» با عنوان «یا معشر المسلمین و المهاجرین و الانصار انشد كم الله اسمعتم رسول الله یقول یوم غدیرخم كذا و كذا فلم یدع شیئا قال عنه رسول الله الا ذكرهم ایاه قالوا نعم» به میان آوردهاند که حکایت میکند آن حضرت در زمان حیات خوددر رابطه با جانشینی خود بعد از رسولاللّه«صلواتاللّهعلیهوآله» صحبتها کردهاند. آری! مسلّم در فضای خفقان بنی امیه امکان طرح آنها در کتابی مستقل توسط عالمان دین فراهم نبوده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور که ملاحظه فرمودهاید در لایهای از لایههای جامعه، قضیه همینطور است که میفرمایید و مردم ناراضی و نگراناند. ولی در لایهی دیگر به نام حضور انقلاب اسلامی در مقابل استکبار در این تاریخ قضیه فرق میکند و قصهی اصلی این تاریخ در این لایه جریان دارد و رهبری انقلاب متوجهی چنین حضوری هستند و نظر به مردمی دارند که خود را در این حضور معنا کردهاند، نه مردمی که به یک معنا با بادی میآیند و با بادی میروند. واقعیت جامعه و تاریخ ما چیز دیگری است و ما باید به جای حضور در سقیفه، حضور خود را در غدیر معنا کرده باشیم تا هیاهوی سقیفه را روح اصلی جامعه و تاریخ نپنداریم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عین آن مصاحبه را خدمت جنابعالی ارسال میدارم:
بسمه تعالی: سوالات مصاحبه با استاد طاهرزاده پیرامون تمدن سازی نوین اسلامی (از طرف مرکز پژوهش های علوم انسانی اسلامی صدرا)
• 1- علت تاکید شما بر پدیده ای تحت عنوان تمدن اموی و تمدن عباسی چیست؟ به تعبیر دکتر موسی نجفی بخش های قابل توجهی از این تمدن اسلامی نتیجه تلاش های امام صادق (ع) و امام رضا (ع) بوده و توقف و آسیبش در برخی مقاطع، به امویان و عباسیان بر می گشته نه اصل تمدن حاکم. لذا بحث بر سر یک کلیت واحد است. با این وصف چرا شما مصرید که این تمدن، فقط به ظاهر اسلامی بود؟ تنها به این خاطر که مستشرقین، آن زمان را به عنوان تمدن اسلامی دوران گذشته به رسمیت می شناسند؟
جواب: تمدن اسلامی عبارت از شرایط خاصی است از مناسبات بین انسانها با یکدیگر و بین انسانها با طبیعت که زندگی زمینی را به آسمان معنویت متصل گرداند تا ظاهر عالم با باطن آن هماهنگ باشد. با توجه به این تعریف میتوان گفت اسلام به خودی خود از آن جهت که حقیقت آسمانی است تا زندگی زمینی انسانها را به آسمان متصل کند، تمدنزا است ولی مشروط بر اینکه از روح آسمانی اسلام غفلت نشود.
آنچه موجب شد که تمدن اسلامی به معنای واقعی آن در زمان امویان و عباسیان ظهور نکند مشکل حاکمان بود از آن جهت که حامل روح آسمانی اسلام نبودند تا مطابق آن روح در زمین مدیریت کنند و در این رابطه حجاب ظهور تمدن اسلامی شدند وگرنه در درون جامعه، مسلمانان سعی داشتند روابطی را در جامعهی خود حاکم کنند که جدا از شریعت آسمانی نبود. ولی متأسفانه آن روابط در چشم مستشرقین نمیآید آنها آثار حاکمان اموی و عباسی را به عنوان تمدن اسلامی مدّ نظر خود دارند. با این همه بنده نگاه آقای دکتر نجفی را نگاه ظریفی میدانم از آن جهت که میخواهند ما را متوجه لایهای از تمدن اسلامی بکنند که در اثر حضور معنوی اهلالبیت«علیهمالسلام» در روابط انسانها حاکم بود و به خودی خود در مقطعی از تاریخ نشان داد چگونه جوامع اسلامی در ذیل اسلام می توانند روابط تمدنی داشته باشند.
• 2- شما معتقدید علت این تصور نسبت به تمدن اسلامی آن است که هنوز در سطح فرهنگ جامعه، حکومت اسلامی و به تبع آن تمدن اسلامی به معنی واقعیاش تعریف نشده است. تعریف شما از این مقوله ها و مقومات آنها چیست؟
جواب: با توجه به تعریفی که از تمدن اسلامی داریم و معتقدیم همواره باید وحدت بر کثرت حاکم باشد تا نظمی حقیقی بین کثرات حاکم گردد و هر عضو از اعضای کثیر در جای خود قرار داده شود، معتقدم هنوز تمدن به معنای واقعی آن ظهور نکرده زیرا بعد از رحلت رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» در صدر اسلام، آن تقدیری که خداوند با حاکمیت امام معصوم برای جامعه اراده کرده بود محقق نشد و تمام اعضای جامعه در ذیل مدیریت امامی قرار نگرفت که شخصیت او در تمام ابعاد با عالم وحدانی متحد است.
شما متوجهایدکه برای مدیریتِ اعضای بدن نیاز است که روحی حاکم بر اعضاء باشد که آن روح در مقام خود وَحدانی باشد و مثل بدن داری جزء و اعضاء نباشد، در این صورت است که میبینید در عین آنکه در حال راهرفتن هستید سایر اعضای بدن بیکار نیستند و همه در جای خود به وظیفهی خود مشغولاند. معنای مدیریت وَحدانی در جامعه توسط امامی معصوم به همین شکل است که با یک روح آسمانی زندگی زمینی را مدیریت میکند. باید جامعه به این باور برسد که خداوند چنین چیزی را برای بشریت تقدیر کرده است و خود را راضی به این تقدیر کند و از این جهت هنوز ما به چنین فرهنگی دست نیافتهایم.
• 3- در کتاب «تمدن زایی شیعه» به این موضوع اشاره شده که انقلاب اسلامی عامل گذار از مدرنیته به تمدن اسلامی است. به طور دقیق تر بفرمائید که ماهیت این گذار چیست و چگونه اتفاق میافتد؟
جواب: انقلاب اسلامی و تمدن غربی، در نگاه هستیشناسانهی خود با هم تفاوت دارند. همانطور که عرض شد؛ نگاه هستیشناسانهی انقلاب اسلامی ریشه در باوری دارد که در واقعهی غدیر ظهور کرد و خداوند نشان داد در ذیل دین اسلام باید امامی معصوم، مدیریت کلی و کلان جامعه را در دست داشته باشد و همهی نهادهای اقتصادی و سیاسی و تربیتی با راهکارهای اندیشهی امام معصوم فعالیت کنند. ولی تمدن غربی بهکلی رابطهی مدیریت جامعهی بشری را در همهی امور از آسمان منقطع کرد، و خواست با فکر افراد عادی امور جلو رود که حاصل آن را امروز ملاحظه میکنید که چگونه با آزمون و خطا چهارصدسال است هر روز گرفتار بحران هستند.
• 4- چرا وقتی که ابزارهای پدید آمده توسط تمدن غرب به فعلیت رسیدند و توانستند صورت ظاهری زندگی آرمانی خود را محقق کنند، با چیزی روبهرو شدند که آن را نمیخواستند؟ در واقع ابزارها و تکنیک پیشرفته، اهداف آن زندگی را محقق کردند ولی چون آن زندگی جوابگوی همة ابعاد بشر نبود، در اوج تکامل ابزارها، بشر غربی با بنبست روبهرو شد.
جواب: علت به بنبسترسیدن تمدن غربی با آنهمه فعالیت علمی را باید در انقطاع کثرتها از وحدت جستجو کرد. زیرا اگر هر عضوی از جامعه به خود واگذاشته شود و به خودی خود بدون نظر به جایگاه سایر اعضاء رشد میکند ما را به بحران میکشاند. همینطور که عقل باید میل هر عضوی را مدیریت کند تا بدن در تعادل باشد، باید صاحب وَحی با حیطهای که بر کلّ هستی دارد عالم را مدیریت کند و صورت عملی این تئوری با حاکمیت امام معصوم و یا در زمان غیبتِ امام معصوم با حاکمیت فقه آل محمد«صلواتاللّهعلیهوآله» توسط ولیّ فقیه ممکن است. مگر ملاحظه نمیکنید وقتی عقل بر اعضاء ما حکم نکند چگونه شهوتِ بیشتر خوردن جلو میرود و قلب دیگر امکان ادامهی کار را از دست میدهد و با عکسالعمل منفی خود قلب انسان سکته میکند؟ در مورد جامعه هم باید یک عقل قدسی در میان باشد وگرنه جامعه با داشتن تکنیکهای مهیب تا مرز سکتهکردن هر نهادی جلو میرود و عملاً نهادهای جامعه دیگر توانایی جوابگویی به انتظاراتی را که باید از آنها داشت، ندارند. چون همه در ذیل مدیریت الهی در کنار هم کار نمیکنند، هرکدام برای خود کار میکنند. نمونهاش حرصی است که به جان سرمایهداران میافتد و 99٪ ملت خود را از امکانات زندگی محروم میکند.
• 5- شما معتقدید تمدن غرب، مادیترین تمدن تاریخ است؛ در نتیجه به جای اتصال به حقایق عالم، به ابزارهای ساختهی خود تکیه دارد. با این وصف ارزیابی شما از علل نفوذ این تمدن در سایر ملل و بسط جهانی آن چیست؟ چرا تمدن اسلامی با این شتاب، همه گیر نمیشود؟
جواب: در کتابهای مربوط به غربشناسی عرض کردهام: تمدنهای گذشته در روح خود تا این اندازه از عالم غیب و معنویت منقطع نبودند و شاخصهی شدت مادیبودن این تمدن وجود اینهمه سرعت و شتابی است که در این تمدن ظهور کرده است. چون در عالم قدس و معنویت قرار و ثبات هست ولی ذات عالم ماده حرکت است، پس هر اندازه که یک تمدن مادی شود به شتاب و عدم ثبات نزدیک میگردد. وقتی روشن شد تمدن غربی مادیترین تمدن تاریخ است سطح نفوذ این تمدن نیز روشن میشود که در پایینترین ابعاد انسانی یعنی نفوذ در ساحت نفس امارهی انسانها است که از یک جهت گسترده است و از جهت دیگر بیریشه و بیعمق و متزلزل، در حالیکه تأثیر حرکتهای معنوی عمیق و پایدار است و هرجا نفوذ کرد در آنجا ریشه میدواند و به ثمر میرسد، بدین لحاظ با اینکه غرب اینهمه سرمایهگذاری فرهنگی در کشورهای شمال آفریقا و غرب آسیا انجام داد ولی در اولین فرصت که ملتها توانستند به خود آیند به آن تمدن پشت کردند، در نتیجه اگر نظام اسلامی به مبنای اسلام در داخل و خارج سرمایهگذاری کند با نتایجی پایدار روبهرو میشود ولی غرب همواره با ناکامی روبهرو بوده است.
• 6- چرا شما در مقام تحلیل و تفسیر انتقادی تمدن غرب، بسیار بر عنصر تکنولوژی تکیه میکنید؟ آیا فکر نمی کنید فلسفه و اندیشهی غربی جایگاه اساسیتری در تمدن غرب دارد و غرب را باید از این زاویه نیز نگریست؟
جواب: همانطور که عرض شد غرب را باید با نگاه هستیشناسانهاش تحلیل کرد و در دل آن نگاه به جایگاه تکنولوژی پرداخت. همهی تأکید بنده آن است که رفقا متوجه شوند این تکنولوژی بر مبنای نگاه خاصی که غرب به عالم و آدم دارد شکل گرفته و هرجا وارد شود آن نگاه را با خود میآورد مگر آنکه اولاً: متوجه مبنای فرهنگی تکنولوژی غربی باشیم ثانیاً: سعی کنیم بر مبنای نگاه اسلامی تکنولوژی خود را شکل دهیم، در آن صورت به نوعی از تکنولوژی میرسیم که مبنای آن به جای تخریب طبیعت، تعامل با طبیعت است و جایگاه انسان را نیز تعالی به سوی عالم قدس میشناسد و نه جایگاهی که انسان بردهی ماشین باشد.
• 7- تمدن غرب چگونه مانع شکل گیری تمدن جدید اسلامی می شود؟ با در نظر داشتن میزان بسط یافتگی، عمق نفوذ و پیشرفتی که تمدن غرب طی 400 سال گذشته داشته است تمدن اسلامی چگونه باید از این مانع عبور کند؟
جواب: روح تمدن غربی استیلاء و تمامیتخواهی است از این جهت هیچ تمدنی را در مقابل خود تحمل نمیکند یا آن تمدن را نابود میکند و یا در خود استحاله مینماید. با توجه به این امر است که حضرت امام «رضواناللّهتعالیعلیه» فرمودند باید اسلام در قامت یک ابر قدرت وارد تاریخ جدید شود تا امکان استیلای تمدن غربی بر تمدن اسلامی از غرب گرفته شود و از طرفی ما امروز در شرایطی از تاریخ قرار داریم که دیگر تمدن غربی پایاندهندهی جریانهای فکری و فرهنگی و سیاسی جهان نیست و اگر چشم بشریت به چیزی ماوراء تمدن غربی آشنا شود آمادگی تجدید نظر جدّی دارد وگرنه غرب تا این حدّ از خود بیقراری نشان نمیداد که حتی امکان پخش ایستگاههای خبری ایران و حزب اللّه را در کشورهای غربی مسدود کند. همانطور که رهبری عزیز فرمودند: انقلاب اسلامی با شعار خود که نه میخواهد ظلم کند و نه میخواهد ظلم بپذیرد، جاذبهای خاص در جهان ایجاد کرده و تاریخ آینده را در اختیار میگیرد.
• 8- شما معتقدید که تنها تفکر شیعه تمدن ساز است و تفکر سنی تمدن ساز نیست. با این وصف این سوال پیش می آید که نقش کشورهای مسلمانی که در جریان بیداری اسلامی – مرحله نهضت اسلامی- قرار گرفته اند در شکل گیری تمدن اسلامی چیست؟ آیا باید انتظار داشت که بیداری اسلامی لااقل در کشور های سنی نشین با بن بست مواجه شده و روند حرکت به سوی تمدن جدید اسلامی حداقل در این کشورها متوقف شود؟ به نظر می رسد که تاکید بر تمدن شیعی با این اشکال مواجه باشد که تعصبات فرقه ای را نیز برجسته ساخته و همگرایی امت اسلامی را مخدوش می کند. آیا این مسئله به ضرر شکل گیری تمدن اسلامی نیست؟
جواب: اگر به مقدمهی کتاب «تمدنسازی شیعه» توجه فرمایید در آنجا تأکید شده شیعه بنا ندارد اهل سنت را شیعه کند، بلکه شیعه متذکر فرهنگی میشود که در اسلام نهفته است و آن فرهنگ اصرار بر حاکمیت وحدت بر کثرت است. مگر در نهضتهای بیداری کشورهای مسلمان همین نگاه نبود که عامل نهضت شد و مگر آن نگاه و آن نهضتها الهامگرفته از فرهنگ شیعی نبود؟ هنر ما آن است که متوجه باشیم ائمهی شیعه چگونه جهان اسلام را رهبری کردند. ائمه«علیهمالسلام» هیچوقت نخواستند شیعه یک فرقهای باشد جدای از جهان اسلام و در همین رابطه امام صادق«علیهالسلام» چهارهزار عالم پروراندهاند که اکثراً غیر شیعه بودند ولی حضرت به کمک همین علماء جهان اسلام را مدیریت کردند به طوری که هر چهار امام فقهی اهل سنت مستقیم و غیر مستقیم از اندیشهی امام صادق«علیهالسلام» متأثرند. در همین زمان مگر حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» نشان ندادند ماوراءشیعهبودن به جهان اسلام نظر دارند؟ و مگر جز این است که امروز جهان اسلام نگاه حضرت امام را پذیرفته؟ این موضوع بسیار دقیقی است برای اینکه شیعه در راستای ایجاد تمدن اسلامی متوجه مسئولیت خود باشد و تمدنی ایجاد کند که اگر به ظاهر ممکن است شیعه نباشد ولی روح تشیع آن را مدیریت میکند. اگر خطبهی مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» را که در رابطه با نهضت مردم مصر در تاریخ 1390/11/14 به زبان عربی ایراد کردند با دقت دنبال کنید به عظمت مسئولیت شیعه در تمدنسازی پی میبرید بدون آنکه رهبری در آن خطبه کوچترین دعوتی به شیعهبودن کرده باشند مردم مصر را به روح و روحیهای دعوت کردند که شیعه طلایهدار آن است و مگر همین روحیه نیست که امروز مردم سوریه را تا این حدّ جلو برده که خودشان باور نمیکردند اینچنین میتوانند در مقابل تهاجمی همهجانبه مقابله کنند؟
• 9- یکی از فرازهای قابل توجه کتاب شما که میتوان آن را در ردیف موانع تحقق تمدن اسلامی برشمرد این است که هرچند «شرایط اجتماعی و نظام اداری کشور را در حال حاضر خراب میدانیم، امّا نشانههایی از اصلاح این خرابیها به چشم میخورد که از آیندهای خبر میدهد که آرایش دیگری غیر از آنچه هست در نظام اداری ما حاکم شود» به طور مشخص بفرمائید این نشانهها چه هستند؟ به هر ترتیب به نظر میرسد میان این مبدأ(وضع کنونی)، و آن مقصد(رسیدن به تمدن اسلامی)، تناسب چندانی برقرار نیست و با وجود کارگزارانی از جنس کارگزاران کنونی از سویی و غرب زدگی روز افزون جامعه از دیگر سو، حتی تصور رسیدن به «دولت اسلامی» و «جامعه اسلامی» هم بسیار دشوار و دور از ذهن به نظر میرسد؛ چه رسد به آنکه بخواهیم به «تمدن اسلامی» فکر کنیم!
جواب: همین طور که متوجه هستید هنوز وضع کنونی نظام اجرایی و آموزشی و اقتصادی ما ادامهی غرب است و با ادامهی غرب چیزی جز همان روح غربی با همان نسبتی که با عالم و آدم دارد، ظهور ندارد ولی بخواهیم و نخواهیم با ظهور انقلاب اسلامی تاریخ دیگری در دل فرهنگ غربی در این کشور ظهور کرده که دست و دلها را به چیز دیگری دعوت میکند. راز سخن مقام معظم رهبری نسبت به آیندهی درخشان این کشور در حضوری است که انقلاب اسلامی در آینده خواهد داشت در آن صورت نهتنها دیگر شما با ادامهی غرب در امور کشور روبهرو نیستید بلکه با شرایطی روبهرو میشوید که بار سنگین زندگی غربی را از پشت ملت برمیدارد. پیروزی انقلاب اسلامی نشان داد که موانع عبور از غرب به مرور فتحشدنی است. چه کسی باور میکرد ما بتوانیم در دفاع مقدس پیروز شویم در حالیکه غرب گمان میکرد ما مجبوریم در همان جادهای که برای جنگ تعریف کرده است جلو رویم و در نتیجه جنگ به آن سرنوشتی میرسد که غرب تعیین میکند. ولی ملاحظه کردید نظام اسلامی با فکر و فرهنگ خودش جنگ را مدیریت کرد و با پدیدهی مردمیاش سرنوشت جنگ را در مقابل حیرت غرب به نفع خود تمام کرد. وظیفهی ما است که در بستر نظام اسلامی دو موضوع را از نظر فرهنگی نهادینه کنیم؛ یکی محرومیتهایی که زندگی غربی به بشر تحمیل کرده و دیگری برکاتی که زندگی قدسی به همراه دارد که این در طرح سبک زندگی اسلامی مدّ نظر رهبری است و حقیقتاً جای کار فراوانی دارد که جزوهی «سبک زندگی در تمدن نوین اسلامی» به عنوان تذکر اولیه شاید مفید باشد.
• 10- به باور شما ظهور امام زمان(عج) در کدام یک از مراحل فرآیند تمدن سازی اسلامی محقق میشود؟ برخی معتقدند این مسئله بعد از طی شدن مراحل 5گانه مورد نظر رهبری به طور کامل و تشکیل تمدن اسلامی، محقق میشود و برخی دیگر بر این باورند که بر اساس روایات مربوط به اخرالزمان ابتدا باید امور دنیا به حضیضی مرگ بار فرو افتد و فساد و آشفتگی بیش از حد در زمین پدید آید، پس از آن امام زمان ظهور مینماید و به شرایط سامان می بخشد و قس علیهذا. نظر شما در این خصوص چیست؟ آیا امکان تاسیس تمدن اسلامی در دورهی پیش از ظهور امام عصر (عج) وجود دارد؟ لطفا دلایل اعتقاد به نگاه مورد نظر خود را نیز قید بفرمائید. ضمن تشکر از مساعدت جنابعالی خواهشمندیم به دلیل فقدان زمان کافی در اسرع وقت به سوالات پاسخ داده شود. با سپاس فراوان
جواب: بنده در کتاب «بصیرت و انتظار فرج» عرایضی در این مورد داشتهام و معنای نتیجهبخش انتظار را در تحقق تمدنی که بستر ظهور حضرت میشود روشن کردهام. آنچه باید تأکید کنم جایگاه مقدس حضرت مهدی«عجلاللّهتعالیفرجه» در آیندهی تاریخ است. وقتی معلوم شود آن حضرت با تمام شور و علاقه در طلب شرایطی هستند که حکم خدا و جلوات عالم وحدانی را در زمین ظهور دهند پس هر شرایطی که امیدواری حضرت را در آن حدّ فراهم کند که حضرت بتوانند قدم نهایی را بردارند، استقبال میکنند. البته شرایطی که مردم از یک طرف متوجه عمق فاجعهی مدیریت غیر الهی جهان شده باشند و از طرف دیگر با تمام وجود بر این باور باشند که تنها به کمک یک انسان الهی و معصوم آرمانشهر حقیقی قابل تحقق است. پس یقیناً در راستای تمدنسازی به صورت حقیقی باید منتظر ظهور مقدس آن حضرت بود و در همین راستا متوجه عمق فاجعهای بود که هماکنون بشر گرفتار آن است و متوجه آن نیست. والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته. موفق باشید معنای تمدن اسلامی در نسبت با خدا و انسانها و طبیعت
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید در برزگداشت روز غدیر توجهها را به ولایت امام و حاکمیت حکم خدا جلب کرد. حال با هر بهانهای، چه به قول شما با میهمانیدادن و جشن و سرور، یا هر کار دیگر. مباحثی در رابطه با «غدیر» بر روی سایت هست، إنشاءاللّه متذکر این موضوع خواهد شد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: البته در گفتمانهای بینالمللی و در فضای دیپلماسی باید عرف جهانی را رعایت کرد، در عین روحیهای که مختص نظام اسلامی است به همان معنایی که رهبری عزیز تأکید میکنند. به همین جهت نمیتوان راحت با در نظرگرفت آن سخنان، قضاوت کرد که آقایان از اهداف انقلاب اسلامی عدول کردهاند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور که تشخیص دادهاید آن نوع روایات که تذکراتی است برای رابطهی بهتر با همدیگر، و یا حتی همان روایات کلامی، در ابتدای امر نیاز به معارف عمیقتری ندارد، هرچند اگر با معارف عرفانی و حِکمی، همان موضوعات نیز دنبال شود، جنبهی تبیین بر جنبهی جدال ترجیح داده میشود. موفق باشید