بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

نتایج جستجو برای :غدیر

کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
790
متن پرسش
با عرض سلام من یه مدتی بود که درباره ی عرفان هند مطالعه و تفکر می کردم بعد از مدتی به نتیجه ای رسیدم که مایلم هم دلیلش رو بدونم و هم این مسیر رو برای کسانی که مثل خودم دچار کنجکاوی بی قید و شرط هستن روشن کرده باشم. بعد از مدتی مطالعه و تفکر در این باب متوجه شدم که قدرت کنترل کوچکترین احساساتم رو ندارم ! حالت عجیب و البته وحشتناکی بود مثل این بود که دیگه رو هیچ چیز خودم کنترل نداشته باشم و کاملا تسلیم خیالاتم بشم تا جایی که خیالات به من حکومت کرده و کاملا در رفتار من خودشون رو نشون می دادن. روز عید غدیر بود ، از شدت اضطرار و از هم گسیختگی به حضرت امام حسین (ع) توسل کردم و ایشان رو به حضرت علی اصغر قسم دادم که من رو از این اسارت عجیب نجات بدن ، باور نکردنی بود چون به سرعت میل به خضوع و خشوع در برابر خداوند پیدا کردم و به درگاهش خاشعانه گریستم و اون حالت اسارت و ازهم گسیختگی وحشتناک روحی از من رفع شد. و آرامش و اتحاد عظیمی توی وجودم حاکم شد . میخواستم شما دلیل عمیق این مساله رو برام بیان کنین و اگه کتاب یا سخنرانی در این باب دارین معرفی کنین تا شناخت بیش تری از این مشکلم پیداکنم. ممنون،التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی، سلام علیکم: ائمه«علیهم‌السلام» نمونه‌ی کامل توحیدند و در زیارت جامعه به خداوند اظهار می‌دارید خداوند راضی شده آن‌ها «ارکاناً لتوحیده» ارکان توحید او باشند و راه توحیدی‌شدن را که منجر به نفی منیّت‌ها و حاکمیت خدا می‌شود در ما ایجاد کنند، شمّه‌ای از آن را به شما نشان دادند که بدانید جای دیگر خبری نیست و بیشتر در غیر فرهنگ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» قدرت نفس است و نه قدرت توحید الهی. کتاب «مبانی نظری و عملی حبّ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» و کتاب «حقیقت نوری اهل‌البیت«علیهم‌السلام» در این رابطه إن‌شاءالله مفید خواهد بود. موفق باشید
759
متن پرسش
آیا رابطه ای بین غدیر وظهور از نظر ولایت پذیری هست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی، سلام علیکم: وقتی امکان ولایت حضرت مولی‌الموحدین«علیه‌السلام» بر اساس غدیر فراهم نشد، ظهور حقیقت به زمان مناسب خود منجر خواهد شد تا مردم به مرحله‌ای برسند که بتوانند خود را در محضر ابعاد غیبی امام معصوم حاضر ببینند و غدیر در ولایت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه»ظهور کامل می یابد. إن‌شاءالله. موفق باشید
760
متن پرسش
سلام استاد 1.چرا پیامبر صلی الله درروز غدیر به صورت رک وپوست کنده حضرت علی علیه اسلام راجانشین انتخاب نکردند! 2.در مورد مولوی داریم که حکایت از رقصیدن دربازار می کند .جریان چیه! 3.شما در مورد خصلتهای نیک مثال اتاق ونوررازدیدکه نباید پنجره راباز کردتانورداختل شود نور هست باید جهتمان راعوض کنیم.در مورد رذیلت ها هم همینجوره یعنی اونهاراهم داریم فقط کافیه جهتمونا به سمتش کنیم! 4.استاد من جلسات شمارا شرکت می کنم(چهرشنبه ها هرموقع که اصفهان باشم) برهمین اساس به خانمم که دانشجو هست ودر خابگاشون کلاس کونگ فو می رفت راگفتم کونگ فو نرود.نظرتون چیچیه! تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی، سلام علیکم: 1- همچنان که مرحوم علامه امینی«رحمة‌الله‌علیه» در الغدیر تحقیق کردند و شواهد خود را از کتب اهل سنت آورده، موضوع خلافت علی«علیه‌السلام» پس از پیامبر«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» بدون هیچ ابهامی در بین مسلمانان مطرح بود، آنچه موضوع را عوض کرد جریان سیاسی خاصی بود که آن را نادیده گرفت و سقیفه را به مسلمانان تحمیل نمود. پیشنهاد می‌کنم خلاصه‌ی الغدیر را در این مورد مطالعه فرمایید. 2- در مورد قسمت دوم سؤال باید در مورد احوالات خاص عرفا تحقیق بفرمایید که در حدّ این نوشتار نیست. 3- کافی است انسان نظر خود را به خوبی‌ها معطوف کند، رذائل به خودی خود محو می‌گردد چون رذائل از جنس وَهمیات است و انسان به اندازه‌ای که با حقایق مرتبط باشد از وَهمیات آزاد می‌شود. 4- کونگ‌فو به عنوان یک ورزش می‌تواند مفید باشد، ولی عنایت داشته باشید که بعضاً به عنوان یک ایدئولوژی ،افکاری را در آن القاء می‌کنند که واقعی نیست. موفق باشید
632
متن پرسش
با سلام و احترام. جناب استاد، با توجه به اینکه امروزه پیشرفت علم به همانندسازی DNAمنجرشده و بشر قادر شده حیوانات و حتی انسان را از این طریق ایجاد کند،‌مسئله دمیدن روح توسط خداوند در چهارماهگی در رحم برای جنین انسان چگونه توجیه می‌شود؟برخی روشنفکرنمایان مردم را از این طریق منحرف می سازند که "مسئله خلقت نیز حل شد و انسان خودش قادر به خلقت انسان شده است". استاد چگونه پاسخ این شبهات راباید داد؟ جناب استاد، من عمیقا ائمه را دوست دارم اما گاهی که مطالب اهل سنت و حتی روایات خود ائمه در کتب شیعه را می خوانم احساس می کنم گاهی در مورد ائمه غلو میکنیم. مثلا آیا واقعا ایشان قطب دایره امکان هستند؟ آیا واقعا خدا خلقت را برای ایشان انجام داد؟ آیا واقعا وجود ایشان در آفرینش اینقدر مهم و بی بدیل است؟ چرا در قرآن نام ایشان ذکر نشد همانگونه که نام پیغمبر صل الله علیه و آله ذکر شده است؟جناب استاد چرا در روایات اشاره مستقیمی به قضیه حضرت زهرا (سلام الله علیها) نشده است و جای شک و شبهه باقی مانده است؟جناب استاد، خدا میداند که چقدر مایلم شک و تردید نداشته باشم و به یقین برسم اما همیشه در امور مربوط به خدا و ائمه شک میکنم. چکار کنم که از این شک برهم؟چکار کنم که حضور امام زمان را احساس کنم؟ لطفا این بنده خدا را راهنمایی کنید. مؤید باشید.
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی 1- در هر حال تمام فعالیت‌هایی که از طریق DNAو سایر فعالیت‌ها انجام می‌شود، ایجاد شرایطی است تا روح به عنوان موجود مجرد در آن بدن تجلی کند و نفخه‌ی روح انجام گیرد، چه آن شرایط در رحم مادر فراهم شود و روح تجلی کند و چه در بیرون رحم در شرایطی شبیه رحم. 2- در مورد جایگاه ائمه«علیهم‌السلام» پیشنهاد می‌کنم به کتاب «مبانی نظری و عملی حبّ اهل بیت«علیهم‌السلام» رجوع فرمایید تا إن‌شاءالله روشن شود عقل و برهان ثابت می‌کند اولین مخلوق باید انسان کامل باشد. وقتی موضوع از نظر عقل و استدلال ثابت شد آیا مصداقی دقیق‌تر از پیامبر خدا و حضرت علی و سایر ائمه«علیهم‌السلام» برای انسان کامل می‌توان پیدا کرد؟ 3- در مورد علت این‌که قرآن نام ائمه«علیهم‌السلام» را در قرآن نیاورده خوب است به تحقیقی که علامه‌طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» فرموده‌اند رجوع فرمایید که بنده در جزوه‌ی «مبانی نظری نبوت و امامت» خلاصه‌ی آن را آورده‌ام، مبنی بر این‌که آن‌قدر مشرکین تازه مسلمان‌شده مخالف امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» بودند - به جهت آن‌که اکثرا پدر و برادرانشان در جنگ بدر و احد به دست حضرت کشته شده بودند- که اگر نام حضرت در قرآن می‌آمد مستقیماً با قرآن مقابله می‌کردند. در این مورد به ترجمه‌ی کتاب «الغدیر» قسمت وقایع بعد از واقعه‌ی غدیر رجوع فرمایید. یا به تفسیر المیزان در ذیل تفسیر سوره‌ی معارج رجوع فرمایید تا نمونه‌ای از دشمنی مسلمانان با علی«علیه‌السلام» روشن شود. 4- با آن‌همه خفقانی که ایجاد کردند باز مورخین اهل سنت با زحمت زیاد روایات مفصلی در مورد قضیه‌ی حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیها» دارند. حداقل به کتاب «بصیرت حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیها» رجوع فرمایید. بنده در آن کتاب سعی کرده‌ام اکثر روایات را مستند به کتاب‌های اهل سنت بیاورم. 5- پیشنهاد می‌کنم چنانچه برایتان مقدور است سیر مطالعاتی را که در سایت هست دنبال کنید. إن‌شاءالله نتایج خوبی در امور معرفتی به‌دست می‌آورید. موفق باشید
575
متن پرسش
با سلام ، چند سوال و شبهه درباره مولوی و استفاده از اشعارش برایم بوجود آمده: - آیا واقعا درست می گویند مولوی صوفی بوده ؟ومذهب تسنن داشته؟وآیا شریعت را نفی کرده؟ وآیا مولوی معتقد است که امامت، نوعی است؟ 2-آیا واقعا درست می گویند مولوی بعضی احادیث جعلی را در کتاب خود آورده است؟مثل حدیث افتراق؟ بهر این فرمود پیغمبر که من همچو کشتی ام زطوفان زمن ما و اصحابیم چون کشتی نوح هرک دست اندر زند یا بد فتوح (مثنوی معنوی/دفتر دوم/ص652/چاپ امیر کبیر) همچنین او لفظ "مولا "را در حدیث غدیر به معنای "دوست دانسته"نه ولی وسرپرست؟ وپدر حضرت علی(ع) را مشرک دانسته؟(حضرت ابوطالب) 3-آیا واقعا درست می گویند،که مولوی قائل به( جبر) است ؟ وهمچنین مولوی به توصیف "عمربن خطاب ومعصوم خواندن" او می پردازد؟(مثنوی/دفتر اول/ص104به بعد)؟ وحتی عمربن خطاب را "امیرالمومنین" دانسته؟(مثنوی معنوی/نسخه میرخوانی ص74 و همچنین نسخه وصال همان صفحه) وحتی برای فرد شناخته شده و رسوایی چون(معاویه) کرامت می سازد و برخی ضعف های خلفا که اهل سنت نیز نقل کرده اند، به صورت یک کرامت جلوه می دهد؟ 4-آیا واقعا مولوی افراط در رقص و سماع و موسیقی داشته است؟وآن را موجب تقرب به خدا دانسته؟ لطفا بنده را راهنمایی بفرمایید ،در کل نظرتان در مورد مولوی چیست وآیا منحرف از مذهب تشیع است یا نه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: مولوی نیز خود را صوفی می‌داند و از نظر فقهی سنی مذهب است هرچند در عقاید می‌توان او را در بسیاری جهات به شیعه نزدیک دانست. آری انتظار از مولوی بود که به عنوان یک دانشمند اسلامی در مورد احادیث جعلی تحقیق بیشتر می‌کرد تا تحت ‌تأثیر بعضی از آن‌ها قرار نگیرد. ولی روی‌هم‌رفته دقت‌هایی در ظرایف روحی و روحانی دارد که مثنوی مولوی را قابل استفاده کرده، به طوری که مقام معظم رهبری«حفظه‌الله‌تعالی»در دیدار با شعراء در سال 1387 می‌فرمودند: «مثنوی همان طور که مولوی می‌گوید: «هُوَ أُصولُ أُصولِ أُصولِ الْدّین» است . در ضمن آیت‌الله تهرانی در کتاب «روح مجرد» مبسوطاً در مورد مولوی مطالبی را مطرح فرموده‌اند و با نظر مثبت به ایشان نظر کرده‌اند. موفق باشید
501
متن پرسش
سلام علیکم گاهی پیرو تفکر یهودی, خداوند را مغلول و دست بسته می بینم و همه امور را در تصرف بلا منازع شیطان حس می کنم نشان به آن نشان که فرهنگی توهمی و شیطانی بنام مدرن در حرکتی چند صد ساله تمام دستاوردهای انبیا در طی هزاران سال را به باد داده است نشان به آن نشان که دینداری و حتی معنوی زیستن (معنوی زیستن با دینداری تفاوت اساسی دارد) هر روز مشکل تر می شود نشان به آن نشان که در طول تاریخ اگر چه هرازچندگاهی شخصی ندای توحید سرد داده است و حتی حکومت توحیدی به پا کرده است اما پس از مر گ او سقیفه های بنی صاعده برپا شده است و تحریف دین تا مرز انهدام آن پیش رفته است تا جایی که تاریخ همواره بر چهره تعالیم انبیا گرد بی رمقی و قشری کشیده است و این داستان غم انگیز در همه ادوارتاریخ تا انقلاب اسلامی به محاق رفته خودمان تکرار شده است. گویی قلب و جان مردمان از ابتدای تاریخ تا کنون بیشتر در تصرف شیاطین بوده است تا تحت ولایت الله و شاید همین معنا مورد تاکید مستمر قرآن است که (اکثرهم لا یعقلون)( اکثرهم لا یشکرون)( اکثرهم لا یومنون)( اکثرهم لا یشعرون) و حتی بالاتر کسانی را که ایمان آورده اند را نیز کافر می داند(106 یوسف) و حال جای این سوال است که اگر دامنه مومنان حقیقی تا این حد تنگ است چگونه می توان انتظار نظامی الهی (که البته اکثر مردمش الهی اند) را کشید و آیا تلاشهای گاه و بیگاه ما برای استقرار و یا حتی نزدیکی به چنین نظامی یه سرنوشتی محتوم به شکست, همانگونه که همه تاریخ موئد آن است نمی انجامد
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: آری! «خُلق الإنسانُ ضعیفا» انسان را ضعیف آفریدند تا مسیر رشدیافتن برایش معنی داشته باشد. اگر شروع کار انبیاء، شروع با انواع مشرکان نبود، مسیری به سوی کمال معنی نداشت، و اگر در هر منزلی که امت‌ها در کنار انبیاء به جلو آمدند معلو شد هنوز منزل‌هایی مانده و مسلمانی را باید با پیروی از غدیر تعالی بخشید، به این معنی نیست که سیر بشر به سوی تاریخِ نور در حرکت نیست. اگر مدرنیته خواست از مسیحیتِ تحریف‌شده عبور کند و راه را اشتباه رفت، زمینه را برای رجوع فرهنگ بشری به حکمت خالده فراهم نمود. تاریخ دو طرف دارد؛ اگر یک طرف آن یزید است که با شهادت امام حسین«علیه‌السلام» احساس پیروزی می‌کند، یک طرف دیگر آن نیز امام حسین«علیه‌السلام» است که با رسواکردن روح اُموی زمینه را برای عبور از فکر معاویه در جهان اسلام فراهم می‌ نماید و طبیعی است که همچنان‌که انسان در طول حیات طبیعی خود اگر با ضعف شروع می‌شود به بلوغ طبیعی می‌رسد، حرکت معنوی انبیاء در مسیر خود به بلوغ خواهد رسید و آن‌هایی که از این دید تاریخ را می‌نگرند در تنگنای کربلا نیز شهادت را تبدیل به پیروزی می‌کنند و زینب‌وار می‌گویند: «ما رأیتُ إلاّ جمیلا» چون خواستند در هر شرایطی با حقایق زندگی کنند. پیشنهاد می‌کنم کتاب «دعای ندبه؛ زندگی در فردایی نورانی» را مطالعه فرمایید. موفق باشید
475
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی . سوال بنده این است که آیا انقلاب اسلامی ایران با انقلاب کبیر فرانسه قابل مقایسه است یا نه ؟ چون استاد انقلاب ما قائل به برابری این دو انقلاب هستند اما به نظر میرسد که انقلاب اسلامی یک انقلابی نادر است چون طبق روندی که شما فرمودید انقلاب از غدیر شروع شده و به ظهور کامل حکم خداوند ختم میشود نمیتوان انقلاب هایی همچون انقلاب ایران به جز همین انقلاب را متصور شد. با تشکر فراوان از شما و التماس دعا.
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی بنده هم با نظر شما موافقم، زیرا انقلاب فرانسه نظر به عقل محدود بشری دارد و سعی دارد در عین اصالت‌دادن به دنیا، امور دنیایی بشر را سر و سامان بدهد و محور آن نفس امّاره است. ولی انقلاب اسلامی نظر به عالم قدس و معنویت دارد و می‌خواهد از فرهنگ غربی عبور کند و به حق رجوع نماید. پیشنهاد می‌شود کتاب «انقلاب اسلامی؛ برون‌رفت از عالم غربی» را مطالعه فرمایید. موفق باشید
460
متن پرسش
سلام علیکم و رحمه الله! نقش زیارت امامزاده ها در زندگی ما چیست؟ همچنین نقش علماء بزرگ از دنیا رفته و شهدا و زیارت قبور آنها چیست؟ آیا توسل به علماء زنده هم ممکن است؟
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی امام‌زاده‌ها و علماء بزرگی که از از دنیا رفته‌اند به جهت آن‌که در برزخ گرفتار گناهانشان نیستند قدرت تصرف در روح زائر خود را دارند و لذا امام رضا«علیه‌السلام» می‌فرمایند: شما در کنار قبرشان برای آن‌ها دعا کنید (با زیارت و نماز و قرآن) آن‌ها نیز برای شما دعا می‌کنند و میل‌های شما را به صورت صحیح جهت می‌دهند. توسل به علماء زنده به این معنی درست است که از خدا بخواهیم از حقیقتی که به لطف خود بر قلب این انسان بزرگ انداختی ما را محروم مکن. مشهور است که روزی مرحوم آقا مصطفی خمینی«رحمة‌الله‌علیه» به زیارت مولانا علی«علیه‌السلام» می‌روند، می‌بینند مرحوم علامه‌ی امینی صاحب «الغدیر» در کنار ضریح مطهر مشغول زیارت هستند؛ می‌گویند: خدایا به حق این امینی ما را از لطف خود محروم مکن. چون مرحوم آقا مصطفی خمینی«رحمة‌الله‌علیه» می‌فهمد خداوند چگونه بر قلب آن عالم جلیل‌القدر تجلی کرده، از خدا می‌خواهد از آن نور، او را نیز بی‌بهره نکند. موفق باشید
401
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد طاهرزاده.در دعای ندبه داریم که((یابن نبا العظیم)).در قران داریم که((عم یتسائلون عن نبا العظیم)).ایا این دو نباالعظیم با هم ارتباطی دارند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام طبق روایات «نبأ عظیم» صفت امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» است که از جمله می‌توانید به کافی، ج 1، ص 208 رجوع فرمایید. لذا وقتی به حضرت صاحب‌الأمر«عج‌الله‌تعالی‌فرجه» خطاب می‌کنید؛ ای فرزند «نبأ عظیم» منظور فرزند علی«علیه‌السلام» و صاحب غدیر است. موفق باشید
373
متن پرسش
با سلام خدمت استاد ارجمند.در خصوص بحث امامت و عصمت و انچه از قران میشود استفاده و اثبات کرد از دوران دانشجویی در دانشگااه علوم پزشکی و در رادیو معارف بسیار شنیدهام و به نظر هم خیلی متین است اما ته دل نمیتوانم بپذیرم اهل تسنن چرا با این دید به این ایات و روایات نگاه نمیکنند .؟ نمیتوانم بپذیرم که تقییه میکنند (همچننان که بعضی ها این را دلیل میدانند.)ایا چون از ابتدا اینجور در ذهنشان نقش بسته است نمیتوانند جور دیگری فکر کنند ؟ اگر علت این باشد این مسئله در خصوص مسیحیان هم باید صدق کند؟میتوانم بگویم این مسئله بزرگترین دغدغه دینی من وخیلی افراد است که باعث میشود ته دل محکم کمی احساس سستی کنیم ومسلم است این شرایط چراگاه شیطان است و در موقع مقتضی ضربه خود را خواهد زد .لطف فرموده پاسخ دهید ارادتمند شما .دکتر صادقی .تبلیغ شما را در سایتم میکنمwww.drsadeghilab.ir
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام عنایت بفرمائید که یکی از طرفندهای دشمنان اسلام آن است که وقتی نتوانستند در مقابل رهنمون‌های دینی حرفی منطقی داشته باشند، موضوع را سیاسی وجناحی می‌کنند و این سخت‌ترین ضربه‌ای است که همیشه به مسیر های هدایت‌‌های الهی وارد شده ، از طرفند فرعون بگیرید که به مردم مصر گفت: «این مرد – یعنی حضرت موسی – نقشه کشیده است شما را از شهرتان بیرون کند» و سعی کرد از این طریق موضوع نبوت حضرت را در حجاب ببرد. یا وقتی جادوگران در مقابل معجزه‌ی حضرت متوجه شدند کار موسی«علیه‌السلام» چیزی فوق معجزه است و اسلام آوردند، گفت: این نقشه‌ای بوده از قبل که موسی به عنوان رئیس جادوگران با تبانی جادوگران کشیده. یا در دهه‌های اخیر موضوع دفاع انقلاب اسلامی از مردم مظلوم فلسطین و شیعیان لبنان را سعی کردند سیاسی جلوه دهند و حقانیت موضع‌گیری انقلاب اسلامی را در حجاب ببرند. در موضوع ولایت جامعه‌ی اسلامی پس از رحلت رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله»، جنابعالی عنصر اُموی را ساده نگیرید که چگونه کار را تا آن‌جا کشاندند که بالاخره معاویه جانشین پیامبر«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» شد و در این دوره آن‌قدر فضا را آلوده کردند و جعل حدیث نمودند که سال‌ها طول می‌کشد تا گرد و غبارها فرو نشیند و جهان اسلام متوجه اصل مسئله بشود. اقدام بسیار کارساز مرحوم علامه‌ی امینی در «الغدیر» یکی از آن اقداماتی است که آرام‌آرام فضا را شفاف می‌کند و مرز بین جریان اموی در جهان اسلام را از سایر مسلمانان روشن می‌نماید و این اولین قدم است. کتاب «حزب علوی و حزب اُموی» از آقای حجت‌الاسلام دکتر محسن حیدری، از انتشارات دفتر انتشارات اسلامی نکات خوبی در این رابطه دارد. در ضمن جزوه‌ی «چه شد که کار به قتل حسین«علیه‌السلام» کشیده شد؟» با ویرایش جدید که بر روی سایت هست، إن‌شاءالله می‌تواند کمک کند. موفق باشید
287
متن پرسش
باسمه تعالی استاد اصغر طاهرزاده رجوع به حقیقت انقلاب اسلامی راه رسیدن به عدالت و توسعه اگر بخواهیم از فضای سکولار خود را نجات بدهیم و اگر بپذیریم که در پوشش توسعه و اصلاحات، یک نحوه رجوع به غرب در بدنه نظام جاری شد، رسالت بزرگ دولت دهم این است که رجوع به متن معنویت و عدالت را سیاست کلی خود قرار دهد تا از این سکولار پنهان که زیر پوست انقلاب ریشه دوانده آرام آرام مردم را به یک خودآگاهی برساند، علت این عدم موفقیت ها درسالهای گذشته این است که به ذات انقلاب دردولتهای گذشته رجوع نشد. به توسعه ای که از جنس انقلاب اسلامی نبود رجوع شد و لذا به همان ناکامی دچار شدیم که تاریخ ما از قاجار به بعد گرفتار آن بوده است. ما باید رویکردی داشته باشیم از غرب به سوی انقلاب که ذاتش قدسی است و وقتی پذیرفتیم که انقلاب اسلامی و تئوری ولایت فقیه مرحله عبور از غرب منقطع از عالم قدسی به سوی نظامی است که باید در نهایت انسان کامل به عنوان واسطه فیض الهی بر آن حاکم باشد متوجه میشویم که سالهای متمادی از ذات انقلاب فاصله گرفته ایم و وظیفه دولت دهم با برگشت به ذات انقلاب و نشان دادن راز ناکامی ها، خودآگاهی دادن به ملت است تا موقعیت تاریخی خود را با بازگشت به انقلاب اسلامی تصحیح کند. محتوای نظام آموزشی موجود در آموزش و پرورش و آموزش عالی در مجموع فضایی از تفکر است که بیشتر می‌توان آن را سکولار و بعضاً لائیک دانست، تا الهی و دینی. درنتیجه زبانِ تفکر نظام آموزشی موجود با زبان تفکر دینی نامأنوس است و آنقدر که با زبان غرب و ارزش‌های غربی احساس قرابت می‌کند، با زبان دین چنین قرابتی را ندارد و لذا اگر سرمایه‌های دینی افراد را که به طور شخصی به‌دست آورده‌اند، در نظر نگیریم، بر اساس نگاهی که نظام آموزشیِ موجود، به عالَم و آدم، در اختیار نسل تحصیل‌کرده‌ی ما قرار می‌دهد، آن نسل نمی‌توانند جایگاه انقلاب اسلامی و ارزش‌هایی را که انقلاب دنبال می‌کند بفمند، تا در حفظ و نگه‌داری آن در مقابل دسیسه‌های غرب مقاومت کنند - البته این غیر از نگاه دانشجویان متدینی است که بر اساس اعتقادات خود جانانه از انقلاب و ارزش‌های آن دفاع کردند و می‌کنند- بحث بر سر نگاه نسلی است که در نظام آموزشی ما در حال پرورش‌یافتن است. همین مشکل را نیز در موضوع اقتصاد و سیاست داریم، به طوری که سکولاریسم اقتصادیِ حاکم، اجازه‌ی هیچ حرکتی را به سوی عدالت و معنویت نمی‌دهد، و سیاست قدرت‌پرست، مانع حضور سیاستمدارانی است که مسئولیت‌های سیاسی را خدمت‌گذاری می‌دانند. همین‌جا لازم است تأکید شود که اگر دولت دهم با همان روحیه‌ی انقلابی و حماسه‌ساز خود و با تعاریفی که مبتنی بر اهداف انقلاب اسلامی است، تحولی در نظام اقتصادی و فرهنگی و آموزشی و سیاسی کشور، به کمک دلسوزان کشور پدید نیاورد، و تنگناهای کشور در امور فوق همچنان ادامه یابد، امید توجه به کشور اسلامی و تمدن اسلامی سال‌ها به عقب می‌افتد، و اقتصاد سرمایه‌داریِ شبه مدرن با نفوذ هرچه بیشتر در مراکز قدرت و تصمیم‌گیری، برای انقلاب مشکلاتی را به‌وجود خواهد آورد. . خطری که سخت باید مواظب آن بود این‌که کارشکنی‌ها به عملیاتِ استحاله‌کردن کلیت انقلاب از مسیر خود نینجامد و با توجه به این‌که دولت آقای احمدی‌نژاد بر شعارهای اصیل انقلاب اسلامی تأکید دارد، به بهانه‌ی کینه‌ورزی با آقای احمدی‌نژاد، کینه‌ها به سوی شعارهای اصیلِ انقلاب اسلامی سوق پیدا نکند و به صورت جبهه‌ای جهت ریشه‌کن‌کردن کلیت انقلاب تبدیل نشود خصوصاتا استفاده از تز"جدایی دین از سیاست". تز جدایی دین از سیاست تفکر بسیار خطرناکی است و همان‌طور که تا حال صاحبان ثروت و قدرتِ سکولار با این تفکر مانع شدند تا لکومتیو انقلاب در ریل اصلی خود حرکت کند، تلاش کنند، به‌کلی ریل دیگری را در مقابل انقلاب قرار دهند، و سقیفه این‌بار با شکلی دیگر در درون انقلاب اسلامی شکل گیرد، کافی است مدتی دیگر وضع دانشگاه‌ها و ادارات ما همچنان ادامه یابد، در آن صورت همه‌چیز به سود سکولار پنهانی که در نظام آموزشی و اداری ما جا باز کرده، تمام خواهد شد. همانند مسئولان اسلامیِ کشور ترکیه،که در عین تأکید بر حجاب اسلامی و رعایت اسلام در امور فردی، سعی دارند با پذیرفته‌شدن در اتحادیه‌ی اروپا به‌عنوان کشوری اروپایی، در کنار فرهنگ مدرنیته، امور خود را بگذرانند، و در عین انتقاد به اسرائیل آن را به رسمیت بشناسند، چیزی شبیه آنچه گروه‌های ملی- مذهبی در کشور ما به دنبال آن هستند، که در آن چیزی به نام انقلاب اسلامی و ایجاد زمینه جهت تمدن اسلامی مطرح نیست و روح تاریخ‌سازی انقلاب اسلامی به عنوان حرکتی معنوی که از حضرت آدم شروع شد و باید به حضرت مهدی«عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه» ختم شود، اصلاً به چشم نمی‌خورد، و سرنوشت ملت انقلابی ایران مثل سرنوشت سایر ملت‌های غرب‌زده، در رنجِ بی‌تاریخی و بیرون‌افتادن از تاریخِ نور خواهد بود، که تحت عنوان نیهلیسم مورد بحث قرار می‌گیرد. در مورد توجه به ذات و حقیقت انقلاب اسلامی آنچه می‌توان به اجمال عرض کرد عبارت است از این‌که: انقلاب اسلامی با جایگاه فراتاریخی خود و با هویت اسلامی، ریشه در غدیر دارد که خداوند برای مدیریت جامعه‌ی اسلامی، انسانی معصوم را منصوب فرمود و مکتب تشیع با وفاداری به غدیر، همچنان تاریخ را در نوردید تا این‌که با ظهور انقلاب اسلامی، فرهنگ غدیر در زمان غیبت، با ولایت فقیه محقق شد، بر این اساس که حکم خدا و رسول«صلّی‌الله‌علیه‌وآله» و امامان معصوم«علیهم‌السلام» توسط کارشناسی توانا از متون اسلامی أخذ گردد، تا زمینه‌ برای ظهور مقدس حضرت صاحب‌الأمر«عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه» آماده شود و تمدن اسلامی به‌عنوان عالی‌ترین بستر تعالی بشر به صحنه‌ی تاریخ پای ‌گذارد، و لذا آن جریان از انقلاب اسلامی شروع شد تا به «دولت اسلامی» برسد و سپس «کشور اسلامی» واقع گردد و در نهایت «تمدن اسلامی» ظهور یابد. نظام آموزشی کشور باید با برنامه‌ریزی دقیق، جهت‌گیری کرده و خاستگاه انقلاب اسلامی را با رویکرد به سوی تمدن اسلامی روشن کند تا نسل تحصیل‌کرده‌ی ما جایگاه تاریخی خود و انقلاب را بشناسد و گمان نکند انقلاب اسلامی یک حادثه‌ی اتفاقی است که با چند تظاهرات و تبلیغات رادیوهای بیگانه از صحنه‌ی تاریخ حذف می‌شود. بازخوانی وضع موجود خبر از آن می‌دهد که انقلاب اسلامی در تحقق دولت اسلامی که رویکردش به سوی تمدن اسلامی باشد، با دولت آقای احمدی‌نژاد شروع میشود. نکته‌ی دومی که در بازخوانی نظام آموزشی از جهت فکری و فرهنگی باید به صورت جدّی و برنامه‌ریزی‌شده مورد بررسی قرار گیرد، جایگاه تاریخی فرهنگ مدرنیته و مبانی نظری آن فرهنگ است و این‌که نسبت فرهنگ مدرنیته با انقلاب اسلامی چگونه باید باشد. حاصل کلام آن‌که فرهنگ مدرنیته،از نظر مبانی نظری رابطه‌ی خود را با عالم قدس به‌کلی منقطع کرده و از عالم بیکرانه‌ی غیب و معنویت بیگانه است و برمبنای نگاه منقطع از عالَم قدس، عالَم و آدم را می‌نگرد و تعریف می‌کند و جلو می‌برد. «رنه‌گنون» به‌خوبی تبیین می‌کند که فرهنگ غربی با هرگونه نگاه قدسی، کینه‌توزانه برخورد می‌کند و لذا یکی از ابعاد آن فرهنگ، درگیری و نفی فرهنگ دینی و قدسی است. در مورد خاستگاه تاریخی فرهنگ مدرنیته و این‌که با شروع رنسانس معنی انسان در غرب تغییر کرد، باید به‌خوبی بحث شود، تا معلوم گردد تفاوت انسان دینی با انسان غرب‌زده در آن است که انسان دینی سعی دارد خود را از نظر فکری و اخلاقی طوری تغییر دهد که شایسته‌ی قرب الهی گردد، ولی انسان غربی سعی دارد با تغییر طبیعت به خود هویت ببخشد. باید در نظام آموزشی کشور مباحث دقیقی صورت گیرد تا خدای ناکرده نسل جوانِ خود را با غایتی که غرب برای انسان قائل است تربیت نکنیم و به اسم بهره‌مندی از تکنولوژی غربی، غایت نظام اسلامی و تحصیل‌کردگان آن نظام، داشتن تکنولوژیِ برتر نگردد، در آن صورت نسلی را تربیت کرده‌ایم که آنقدر که احساس قرابت به فرهنگ غرب دارد، چنین احساسی را با انقلاب اسلامی ندارد، چون خودِ گمشده‌اش را در دنیایی که زمینه‌ی ارتباط با عالم قدس و معنا را برایش فراهم می‌کند جستجو نمی‌کند. جریانات قبل و بعد از 22 خرداد سال 1388 به منزله‌ی تلنگری بود که ما را به هوش آورد که در کجای تاریخ انقلاب ایستاده‌ایم و جدّی‌ترین وظیفه‌ی ما در رویارویی با مسائل پیش‌آمده از نظر فکری و فرهنگی چیست. شرایط فوق ضرورت تغییر ساختار و محتوای نظام اسلامی بر مبنای ارزش‌ها و اهداف انقلاب اسلامی را به‌خوبی نشان میدهد . این تغییر ساختار و محتوا باید در دو جنبه‌ی «شناخت جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی» از یک طرف، و «شناخت غرب و نسبتی که ما باید با غرب داشته باشیم» از طرف دیگر، صورت گیرد و فراموش نکنیم انقلاب اسلامی نقطه‌ی درگیری معنویت و دنیازدگی، و عدالت‌خواهی و ثروت‌پرستی است. وقتی معلوم شد اساسی‌ترین مسئله‌ی انقلاب اسلامی دو نکته‌ی «فهم جایگاه تاریخی اسلامی» و «شناخت غرب و نسبت آن با انقلاب اسلامی» است، دیگر چگونگی فعالیت‌های فرهنگی برای آینده مشخص خواهد بود. فراموش نکنیم به جبهه‌ها نظر شود و نه به اشخاص و همچنین راه‌کارهایی که چگونه بتوان از وضع موجود به سوی وضع مطلوب عبور کرد. در این مرحله است که باید با دقت و حکمت حرکت نمود تا در عین توسعه‌ی کشور، جهت‌گیری معنوی و عدالت‌گرایی، هم‌زمان و متوازن جلو رود که تحت عنوان «عدالت و پیشرفت» نامبرده می‌شود. اهمیت مسئله را می‌توان در ابلاغیه‌ی مقام معظم رهبری«حفظه‌الله‌تعالی‌علیه» در رابطه با سیاست‌های برنامه‌ی پنجم توسعه دانست که می‌فرمایند: «انتظار دارم در دوره‌ی پنج‌ساله‌ی آینده اقدامات اساسی برای تدوین الگوی توسعه‌ی ایرانِ اسلامی که رشد و بالندگی انسان‌ها بر مدار حق و عدالت و دستیابی به جامعه‌ای متکی بر ارزش‌های اسلامی و انقلابی و تحقق شاخص‌های عدالت اجتماعی و اقتصادی در گرو آنست، توسط قوای سه‌گانه‌ی کشور صورت گیرد». برای رسیدن به چنین اهدافی هیچ شروعی مهم‌تر از توجه به دو نکته‌ی فوق ورجوع به ذات انقلاب اسلامی نیست.
متن پاسخ
باسمه تعالی استاد اصغر طاهرزاده رجوع به حقیقت انقلاب اسلامی راه رسیدن به عدالت و توسعه اگر بخواهیم از فضای سکولاری که در درون انقلاب رخنه کرده انقلاب اسلامی خود را نجات بدهیم و اگر بپذیریم که در دولت‌های سازندگی و اصلاحات در زیر پوشش توسعه و اصلاحات، یک نحوه رجوع به غرب در بدنه‌ی نظام جاری شد، رسالت بزرگ دولت دهم این است که سیاست کلی خود را رجوع به متن معنویت و عدالت قرار دهد تا از آن سکولار پنهان که زیر پوست انقلاب ریشه دوانده آرام‌آرام مردم را به یک خودآگاهی برساند تا بتوانند نسبت به برون‌رفت از آن اقدام کنند. علت عدم موفقیت‌ها در امور فرهنگی و اقتصادی درسال‌های گذشته این است که آن‌ها به ذات انقلاب که عبور از غرب بود رجوع نکردند. به توسعه ای رجوع شد که از جنس انقلاب اسلامی نبود و لذا به همان ناکامی دچار شدیم که تاریخ ما از قاجار به بعد گرفتار آن بوده است. وظیفه‌ی ما رویکرد از غرب به سوی انقلاب اسلامی است، انقلابی که رجوع آن به حقیقت است. وقتی پذیرفتیم که انقلاب اسلامی و تئوری ولایت فقیه مرحله عبور از غربِ منقطع از عالم قدسی، به سوی نظامی است که باید در نهایت؛ انسان کامل به عنوان واسطه‌ی فیض الهی بر آن حاکم باشد، متوجه می‌شویم که سال‌های گذشته از ذات انقلاب فاصله گرفته‌ایم . وظیفه‌ی دولت دهم برگشت به ذات انقلاب و نشان‌دادن راز ناکامی‌ها و دادن خودآگاهی‌ به ملت است تا موقعیت تاریخی خود را با بازگشت به انقلاب اسلامی که ریشه در غدیر دارد، تصحیح کند. محتوای نظام آموزشی موجود در آموزش و پرورش و آموزش عالی متأثر از تفکری است که بیشتر می‌توان آن را سکولار و بعضاً لائیک دانست، تا الهی و دینی. درنتیجه زبانِ تفکر نظام آموزشی موجود با زبان تفکر دینی نامأنوس است و آنقدر که با زبان غرب و ارزش‌های غربی احساس قرابت می‌کند، با زبان دین چنین قرابتی را ندارد و لذا اگر سرمایه‌های دینیِ افراد را که به طور شخصی به‌دست آورده‌اند، در نظر نگیریم، بر اساس نگاهی که نظام آموزشیِ موجود، به عالَم و آدم، در اختیار نسل تحصیل‌کرده‌ی ما قرار می‌دهد، آن نسل نمی‌تواند جایگاه انقلاب اسلامی و ارزش‌هایی را که انقلاب دنبال می‌کند بفمد، تا در حفظ و نگه‌داری آن در مقابل دسیسه‌های غرب مقاومت کنند - البته این غیر از نگاه دانشجویان متدینی است که بر اساس اعتقادات خود جانانه از انقلاب و ارزش‌های آن دفاع کردند و می‌کنند- بحث بر سر نگاه نسلی است که در نظام آموزشی ما در حال پرورش‌یافتن است. مشکل فوق را نیز در موضوع اقتصاد و سیاست داریم، به طوری که سکولاریسم اقتصادیِ حاکم، اجازه‌ی هیچ حرکتی را به سوی عدالت و معنویت نمی‌دهد، و سیاست قدرت‌پرست، مانع حضور سیاستمدارانی است که مسئولیت‌های سیاسی را خدمت‌گذاری می‌دانند. همین‌جا لازم است تأکید شود که اگر دولت دهم با همان روحیه‌ی انقلابی و حماسه‌ساز خود و با تعاریفی که مبتنی بر اهداف انقلاب اسلامی است، تحولی در نظام اقتصادی و فرهنگی و آموزشی و سیاسی کشور، به کمک دلسوزان کشور پدید نیاورد و تنگناهای کشور در امور فوق همچنان ادامه یابد، امید رسیدن به کشور اسلامی و تمدن اسلامی سال‌ها به عقب می‌افتد، و اقتصاد سرمایه‌داریِ شبه مدرن با نفوذ هرچه بیشتر در مراکز قدرت و تصمیم‌گیری، برای انقلاب مشکلاتی را به‌وجود خواهد آورد. خطری که سخت باید مواظب آن بود این‌ است که کارشکنی‌ها در مقابل دولت به عملیاتِ استحاله‌کردن کلیت انقلاب از مسیر خود نینجامد و با توجه به این‌که دولت آقای احمدی‌نژاد بر شعارهای اصیل انقلاب اسلامی تأکید دارد، به بهانه‌ی کینه‌ورزی با ایشان، کینه‌ها به سوی شعارهای اصیلِ انقلاب اسلامی سوق پیدا نکند و به صورت جبهه‌ای جهت ریشه‌کن‌کردن کلیت انقلاب تبدیل نشود، خصوصاً از طریقِ طرح تز «جدایی دین از سیاست». تز جدایی دین از سیاست تفکر بسیار خطرناکی است و همان‌طور که تا حال صاحبان ثروت و قدرتِ سکولار با این تفکر مانع شدند تا لکومتیو انقلاب در ریل اصلی خود حرکت کند، تلاش می‌کنند، به‌کلی ریل دیگری را در مقابل انقلاب قرار دهند و سقیفه این‌بار با شکلی دیگر در درون انقلاب اسلامی شکل گیرد، کافی است مدتی دیگر وضع دانشگاه‌ها و ادارات ما همچنان ادامه یابد، در آن صورت همه‌چیز به سود سکولارِ پنهانی که در نظام آموزشی و اداری ما جا باز کرده، تمام خواهد شد. روحیه‌ی سکولار پنهان در نظام آموزشی ما تمدن غرب را به عنوان یک تمدن قابل قبول پذیرفته و اگر هم انتقادی دارد انتقاد در هویت و اصل وجود آن نیست. همانند مسئولان اسلامیِ کشور ترکیه،که در عین تأکید بر حجاب اسلامی و رعایت اسلام در امور فردی، سعی دارند با پذیرفته‌شدن در اتحادیه‌ی اروپا به‌عنوان کشوری اروپایی، در کنار فرهنگ مدرنیته، امور خود را بگذرانند، و در عین انتقاد به اسرائیل، آن را به رسمیت بشناسند، چیزی شبیه آنچه گروه‌های ملی- مذهبی در کشور ما به دنبال آن هستند. در آن نگاه چیزی به نام انقلاب اسلامی و ایجاد زمینه جهت تمدن اسلامی مطرح نیست و روح تاریخ‌سازی انقلاب اسلامی به عنوان حرکتی معنوی که از حضرت آدم«علیه‌السلام» شروع شد و باید به حضرت مهدی«عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه» ختم شود، اصلاً به چشم نمی‌خورد، در آن نگاه سرنوشت ملت انقلابی ایران مثل سرنوشت سایر ملت‌های غرب‌زده، در رنجِ بی‌تاریخی و بیرون‌افتادن از تاریخِ نور خواهد بود، که تحت عنوان نیهلیسم مورد بحث قرار می‌گیرد. در مورد توجه به ذات و حقیقت انقلاب اسلامی آنچه می‌توان به اجمال عرض کرد عبارت است از این‌که: انقلاب اسلامی با جایگاه فراتاریخی خود و با هویت اسلامی، ریشه در غدیر دارد که خداوند برای مدیریت جامعه‌ی اسلامی، انسانی معصوم را منصوب فرمود و مکتب تشیع با وفاداری به غدیر، همچنان تاریخ را در نوردید تا این‌که با ظهور انقلاب اسلامی، فرهنگ غدیر در زمان غیبت، با ولایت فقیه محقق شد، بر این اساس که حکم خدا و رسول«صلّی‌الله‌علیه‌وآله» و امامان معصوم«علیهم‌السلام» توسط کارشناسی توانا ،از متون اسلامی أخذ گردد، تا زمینه‌ برای ظهور مقدس حضرت صاحب‌الأمر«عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه» آماده شود و تمدن اسلامی به‌عنوان عالی‌ترین بستر تعالی بشر به صحنه‌ی تاریخ پای ‌گذارد، و لذا آن جریان از انقلاب اسلامی شروع شد تا به «دولت اسلامی» برسد و سپس «کشور اسلامی» واقع گردد و در نهایت «تمدن اسلامی» ظهور یابد. نظام آموزشی کشور باید با برنامه‌ریزی دقیق، جهت‌گیری خود را از سکولاریسم به سوی نگاهی الهی به آدم و عالم تدوین کند و خاستگاه انقلاب اسلامی را با رویکرد به سوی تمدن اسلامی روشن نماید تا نسل تحصیل‌کرده‌ی ما جایگاه تاریخی خود و انقلاب را بشناسد و گمان نکند انقلاب اسلامی یک حادثه‌ی اتفاقیِ بی‌ریشه‌ای است که با چند تظاهرات و تبلیغات رادیوهای بیگانه از صحنه‌ی تاریخ حذف می‌شود. بازخوانی وضع موجود خبر از آن می‌دهد که انقلاب اسلامی در تحقق دولت اسلامی که رویکردش به سوی تمدن اسلامی باشد، با دولت آقای احمدی‌نژاد شروع میشود. نکته‌ی دومی که در بازخوانی نظام آموزشی از جهت فکری و فرهنگی باید به صورت جدّی و برنامه‌ریزی‌شده مورد بررسی قرار گیرد، جایگاه تاریخی فرهنگ مدرنیته و مبانی نظری آن فرهنگ است و این‌که نسبت فرهنگ مدرنیته با انقلاب اسلامی چگونه باید باشد. حاصل کلام آن‌که فرهنگ مدرنیته،از نظر مبانی نظری رابطه‌ی خود را با عالم قدس به‌کلی منقطع کرده و از عالم بیکرانه‌ی غیب و معنویت بیگانه است و برمبنای نگاه منقطع از عالَم قدس، عالَم و آدم را می‌نگرد و تعریف می‌کند و جلو می‌برد. «رنه‌گنون» به‌خوبی تبیین می‌کند که فرهنگ غربی با هرگونه نگاه قدسی، کینه‌توزانه برخورد می‌کند و یکی از ابعاد آن فرهنگ، نفی هر فرهنگ دینی و قدسی است. در مورد خاستگاه تاریخی فرهنگ مدرنیته و این‌که با شروع رنسانس معنی انسان در غرب تغییر کرد، باید به‌خوبی بحث شود، تا معلوم گردد تفاوت انسان دینی با انسان غرب‌زده در آن است که انسان دینی سعی دارد خود را از نظر فکری و اخلاقی طوری تغییر دهد که شایسته‌ی قرب الهی گردد، ولی انسان غربی سعی دارد با تغییر طبیعت به خود هویت ببخشد. باید در نظام آموزشی کشور مباحث دقیقی صورت گیرد تا خدای ناکرده نسل جوانِ خود را با غایتی که غرب برای انسان قائل است تربیت نکنیم و به اسم بهره‌مندی از تکنولوژی غربی، غایت نظام اسلامی و غایت تحصیل‌کردگان آن نظام، داشتن تکنولوژیِ برتر نگردد، در آن صورت نسلی را تربیت کرده‌ایم که آنقدر که احساس قرابت به فرهنگ غرب دارد، چنین احساسی را با انقلاب اسلامی ندارد، چون خودِ گمشده‌اش را در دنیایی که زمینه‌ی ارتباط با عالم قدس و معنا را برایش فراهم می‌کند جستجو نمی‌کند. جریانات قبل و بعد از 22 خرداد سال 1388 به منزله‌ی تلنگری بود که ما را به هوش آورد که در کجای تاریخ انقلاب ایستاده‌ایم و جدّی‌ترین وظیفه‌ی ما در رویارویی با مسائل پیش‌آمده از نظر فکری و فرهنگی چیست. شرایط پیش‌آمده ضرورت تغییر ساختار و محتوای نظام آموزشی را بر مبنای ارزش‌ها و اهداف انقلاب اسلامی به‌خوبی نشان میدهد . این تغییر ساختار و محتوا باید در دو جنبه‌ی «شناخت جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی» از یک طرف، و «شناخت غرب و نسبتی که ما باید با غرب داشته باشیم» از طرف دیگر، صورت گیرد و فراموش نکنیم انقلاب اسلامی نقطه‌ی درگیریِ معنویت و دنیازدگی، و عدالت‌خواهی و ثروت‌پرستی است. وقتی معلوم شد اساسی‌ترین مسئله‌ی انقلاب اسلامی دو نکته‌ی «فهم جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی» و «شناخت غرب و نسبت آن با انقلاب اسلامی» است، دیگر چگونگی فعالیت‌های فرهنگی برای آینده مشخص خواهد بود. فراموش نکنیم در امر دو نکته‌ی فوق به جبهه‌ها نظر شود و نه به اشخاص و همچنین به راه‌کارهایی نظر شود که بتواند ما را از وضع موجود به سوی وضع مطلوب عبور دهد. در این مرحله است که باید با دقت و حکمت حرکت نمود تا در عین توسعه‌ی کشور، جهت‌گیری معنوی و عدالت‌گرایی، هم‌زمان و متوازن جلو رود که تحت عنوان «عدالت و پیشرفت» نامبرده می‌شود. اهمیت مسئله را می‌توان در ابلاغیه‌ی مقام معظم رهبری«حفظه‌الله‌تعالی‌علیه» در رابطه با سیاست‌های برنامه‌ی پنجم توسعه دانست که می‌فرمایند: «انتظار دارم در دوره‌ی پنج‌ساله‌ی آینده اقدامات اساسی برای تدوین الگوی توسعه‌ی ایرانِ اسلامی که رشد و بالندگی انسان‌ها بر مدار حق و عدالت و دستیابی به جامعه‌ای متکی بر ارزش‌های اسلامی و انقلابی و تحقق شاخص‌های عدالت اجتماعی و اقتصادی در گرو آنست، توسط قوای سه‌گانه‌ی کشور صورت گیرد». برای رسیدن به چنین اهدافی هیچ شروعی مهم‌تر از توجه به دو نکته‌ی فوق و رجوع به ذات انقلاب اسلامی نیست. و اگر در دولت دهم پایه‌های آن شکل نگیرد سال‌های سال عقب خواهیم افتاد.
188
متن پرسش
سلام بر تنهای زندگی من مربوبی که هیچ جنبنده ای نمی تواند ربوبیتش را به تمامی انچه اوهست در ک کند مربوبی که به خاطرمخلوقاتش ارباب شد وخم به ابرو نیاورد . مربوبی که تمام زندگی این تبعیدی غربت زده شد تا غم غربت وتنهایی رادر این سرزمین فانی به جان بخرد دستان خسته اوراگرفت تا تکیه گاهش شود زانوان خسته اش را توان داد تا از حرکت کردن نهراسد واینگونه همه زندگی اوشد حالا که خوب فکر می کنم می بینم جدایی بین من و تو امکان پذیرنیست ... نمی دانم چه شده است انقدر درغدیر گم شده ام که نوشتن برای من سنگین شده است وغدیر تنها کلمه ای بوده است که اینگونه در گیر خود کرده است وهنوز اوجودم نرفته است ... انچنان در غدیرگم شده ام که هنوز فکر می کنم در غدیرم وهنوز در فکر دلنوشته قبلی هستم .. خوب من نمی دانم روز های سختی را گذرانده ام در این دوهفته اخیر وحس الان من یک حس خاص است تمام سلول های بدنم ترسی خاص را فراگرفته است احساس می کنم وجودم تهی شده است از چه نمی دانم اما من با اشوب زندگی کرده ام واین ارامش های لحظه ای مرا می ترساند وهیچگاه معنای انرا نفهمیده ام .... خدای من به راستی که ناخدای بدون دریای طوفانی ناخدا نیست چراکه هرگاه در این دریا سفیدی برمن مشهود شد انچنان طوفان سهمگین براین ناخدا چیره کردی که ببینی ایا انقدر مشهود سفیدی شدهام که بدون توجه به طوفان در دریا به جلوبرانم واین برای ناخدا کمال نقص است که دریای ارام وبی تلاطم را از توخواستار باشد وهرجا که ناخدایت احساس کرد به جزیره ای مینایی رسیده است تو انقدر جهاد بیرون را بر اوسخت گرفتی که ناگهان به او یاد اوری کنی که دستیابی به این جزیره مینایی به راحتی انچه تومدعی اش بودی نیست ... می دانی ناخدایی که به مسیر مطمئن شده است دیگر ابائی از طوفان سهمگین ندارد اصلا ناخدا باطوفان زاده می شود . نمی دانم انقدر گیج ومبهوت هستم که احساس می کنم در همه عوالم گم شده ام شاید در غدیر گم شده ام.. با انکه تحمل تهجم طوفان های بیرونی خیلی سنگین است ولی احساس می کنم در دریائی ژرف غرق شدهام ماننند ذره ای حباب خود را کف اقیانوسی احساس می کنم که نمی دانم راز این احساس وان طوفان در چیست هرچه هست از غدیر است وبه غدیر ختم می شود . خوب من خدای من زیبای خفته در من دنیای من تکیه گاه من عبور من زیبای نهان در انوار طلائیه عشق گمشده ام در چه ! نمی دانم ؟ گن کرده ام چرا نمی دانم ؟ اما دردل گمشده ام گویی چیزی هویدا شده است چیزی که هنوز نمی دانم وهربار که بهذهنم خطور می کند چون کودک بازیگوشی خود را از چشمان مادر پنهان می کند ان گوهر ودر چیست ؟ که خود را از چشمان مادر پنهان می کند بهای ان چیست ؟ هیچ کس ندانست .... گفتم: چیستم ؟ گفتی : هیچ گفتم: کیستم ؟ گفتی:موجود گفتم: کیستم یعنی چه ؟ گفتی : وجود گفتم : کیستم را چه کسی پرسید ؟ گفتی : وجود گفتم : مهم است کیستم ؟ گفتی : نمی دانم به خودت بر می گردد گفتم : خودت یعنی چه ؟ گفتی : یعنی وجود واجد نام گفتم : بازی کلمات زیباست گفتی : همه چیز بازی است گفتم : نفهمیده ام گفتی : می فهمی گفتم : کی ؟ گفتی : هرگاه وجودت واجد من شد گفتم : چه سخت !!!! گفتی : هیچ چیز اسان نیست مگر واجد باشی گفتم : وجود واجد من را معنی کن ؟ گفتی : وجود واجد من یعنی فان گفتم : فان یعنی چه ؟ گفتی : در عین وجود در مقابل واجب الوجود عدم باشی گفتم : ترکیب وجود وعدم تناقض است ؟ گفتی : عدم مقابل واجب الوجود عین وجود است گفتم : کجا بودم ؟ گفتی: مهم نیست کجا بودی وهستی ؟ مهم اینست که کجا می روی گفتم: به کجا می روم ؟ گفتی : از دنیای فانی ها به وجود سپس از وجود به عدم در مقابل واجب الوجود گفتم : مقصد کجاست ؟ گفتی : قلبت گفتم : چیست ؟ گفتی : همان واجب الوجود گفتم : یعنی تو ؟ خندیدی !!!!!!!! گفتم : وجود چیست ؟ گفتی : عین واقعیت گفتم : کدام واقعیت ؟ گفتی : هستی گفتم : هستی !!! هستی هستی هستی هستی هستی هستی هستی هستی وباز گفتم : هستی !!!!! هستی یعنی چه ؟ گفتی : یعنی بودن شدن رفتن امدن انجامیدن استن خوردن اشامیدن کردن خوابیدن رسیدن ....... گفتم : همه این ها باهم در یک کلمه گفتی : راز این کلمه تنها در یک حرف هست که هر چه به ان ختم شود معنی هستی را می دهد وان حرف نون است به همین راحتی گفتم : یافتم انجا که تو می گویی "ن والقلم " رازش همین است بار ها به ان فکر کردم وهیچ گاه راز یک حرف رانفهمیده بودم واکنون فهمیده ام چرا که همیشه راز کلمات است که بر انسان هویدا می شود این گونه هست که هستی می شود ن گفتی : تمام نقش جهان هم در این حرف خلاصه شده است ان نقطه تنها وهمه گرد او زیبا بود ؟ گفتم :اری زیبای زیبا هرچه تو بگویی زیباست !!!! گفتی : گمشده ات چیست ؟ گفتم : تو گفتی : مرا که مدتها پیش یافته ای !! گفتم : در کجا ؟ گفتی : همین جا گفتم : پس تورا گم نکرده بودم که بخواهم پیدایت کنم گمشده من چیز دیگری است باز گفتی : گمشده ات چیست ؟ گفتم : گمشده ام گمشده است ؟ گفتی : پیدایش کن گفتم : از کجا ؟ گفتی : از هرجایی که فکرش را بکنی . گفتم : جایی غیر از تو را سراغ ندارم .. گفتی : پس بگرد گفتم : تو کجایی که من بگردم ؟ گفتی : قلبت گفتم : باز رسیدیم به همان نقطه گفتی : رازش هم انجاست . . گفتم : مسیرش چیست ؟ گفتی : خودت رادر خودم پیدا کن گفتم : سخت شد گفتی : اولین چیزی که اموختی چه بود ؟ گفتم : کی ؟ گفتی : اولین درس زندگی که تو با ان خوگرفتی ؟ گفتم : لذت بالا رفتن بیشتر از لذت در قله ماندن است چرا که لحظات بالا رفتن از لحظه ای که در اوج هستیم بیشتر است پس سعی کنیم از صعودمان بیشتر لذت ببریم نقه اوج ها فانی وگذرا هستند گفتی : خوب نتیجه ؟ گفتم:فشار زیباست !!شکافتن برای دانه زیباتر از گل شدن است سختی عین زیبایی است سختی عین مسیر است . گفتی: پس خودت را در خودم پیدا کن ؟ می خواستم بگویم سخت است اما دیدم با اموخته هایم برابری نمی کند ... گفتم : "خودت رادر خودم پیدا کن " یعنی چه ؟ خودت رادر خودم پیدا کن ....... خودت رادر خودم پیدا کن ...... خودت رادر خودم پیدا کن ... خودت رادر خودم پیدا کن ..... خودت رادر خودم پیدا کن ..... خودت رادر خودم پیدا کن خودت رادر خودم پیدا کن ..... گفتی : خودت را بیاب تا جایگاه مراپیدا کنی بعد خودت را چون تلالویی در نور در من محو کن .. گفتم : خودت را بیاب یعنی چه ؟ گفتی : خودت را انچنان پیدا کن که خوف جلال من انچنان تورا کوچک کرده باشد که نقطه جلال من باشی ... گفتم : انچه را که می خواهی همان است که سالک در انتهای راه به ان می رسد ؟ گفتی: تا خوف جلال من انرا کوچک نکند سالک هیچ گاه بزرگ نمی شود رسیدن در قاموس ما معنا ندارد .. گفتم : عشق را که از تو نمی توانم طلب کنم چرا که عابد مشوق مقلوب نیستم (بنابر دل نوشته قبلی ام که در ان عشق را اینگونه معنی کردم که ابتدا باید عبد خوبی باشی بعد شوق را در خود زنده کنی وبعد شوق را در قلبت جای ذهی ....) منازل باید طی شود تا شوم ؟ چه چیز می خواهم ؟ گفتی : نمی دانم ؟ تو می خواهی ؟ گفتم : براستی که تقلب در امتحان بندگیت گو یی راه ندارد هرجا که می خواهم راه باریکی پیدا کنم انرا می بندی که خود پیدا کنم .. گفتی : اخر تو خواستی تو ندا کردی تو طلب داشتی تو صدایم کردی من که خودم را صدا نکردم تو خواستی و من امدم پس من از تو می پرسم چه چیز می خواهی نه تو از من ؟ گفتی : چه چیز می خواهی !!!! گفتم : چه چیز می خواهم ! بگذار از اول شروع کنم از بدو ورودمان به این فانی زودگذر به این سرزمین غربت زده .... گفتی : هرچه توبخواهی .. گفتم : در شروع در هنگام تبعید من خواستم تبعید شوم یا تو مرا تبعید کردی ؟ می دانم لفظ تبعید کردن در مقابل تو پست وکوچک است اما این سرزمین انقدر غربت بدون تورا چشیده است که لفظ تبعید را فقط می توان برد مراببخش ... گفتی : تو چه فکر می کنی ؟ گفتم : من با اختیار نیامدم اما به من گفته اند تو با اختیار امدنت را بلی گفته ای ؟ بار ها این سئوال را کرده ام وتو هربار طفره رفته ای . ... گفتی : ایا واقعا مهم است که با اختیار امده ای یا با جبر ؟ گفتم : اخر امدنم تور اازمن دور کرد ؟ گفتی : تو هنوز راز قالو بلی را نگرفته ای که این گونه می پرسی باز گفتی : قالو بلی این نشد که فقط تو مشهود به شهود بودنت وامدنت باشی قالو بلی عهدی بود که من با توبستم که هرجا توباشی من هم باشم چه با اختیار چه با جبر ! با تو عهد بستم که هیچ گاه از تو جدا نشوم و جایگاهی بنام قلب در وجود تو برای خودم ساختم که هیچ گاه تنها نباشی وتونیز با من عهد بستی که درهر مکان ودر هر شرایطی مرا فراموش نکنی وانجا من با اختیار خودم بتو وجودی عطا کردم واینگونه تو انرا جبری مذموم خواندی ... گفتم :اری واقعا مهم نبوده است این جبر واختیار مهم این بوده است که تو معهود خوبی بوده ای عهد خود را فراموش نکردی اما من چه ؟ گفتی :برگردیم به سئوالمان . گفتم : کجا بودیم ؟ گفتی : چه چیز می خواهی ؟ گفتم: یادم افتاد ! خوب ! شروعمان زیبا بوده است اما برای چه شروع کردیم ؟ گفتی : تو امدی تا عاشق من شوی ! تو امدی تا عبد من باشی ! تو امدی تا مرا ظهور دهی ! برای شروع کافی نیست ... گفتم : اخه اخه اخه ....... گفتی :تو را خلیفت الاه خواندم ! اگر دانه سیب می شدی بازهم اینگونه بی مهابا شروعت رازیر سئوال می بردی ؟ تا به حال از خود پرسیدی چرا دانه سیب نشدی ؟ بلکه تورا خلیفــــــــــــت الاه خواندم خلیفه خودم جانشینم در روی زمین به جای من در زمین حکمرانی کنی .. تورا از جنس خودم افریدم تورا برای خودم افریدم امدی تا جاذبه ای که درقوه داشتی بالفعل کنی ؟ امدی تا نماینده من باشی امدی تا سر سپردگیت را به من نشان دهی که عین کمال توست امدی تا وجودت را واجد اسماء من کنی امدی تا در غربت به یاد من ازمایش شوی امدی تا در غربت به یاد من ازمایش شوی امدی تا در امتحان بندگی شرکت کنی امدی تا ........ وتمام راز قالو بلی در این بود که انچه هستی هدیه من است به تو وانچه می شوی هدیه توست به من خودت می خواستی وطلب داشتی تا هدیه ای برای من داشته باشی ... وگرنه من اجبار نداشتم ! هدیه ام که وجود توست را بدون در نظر گرفتن انچه تو می شوی بر تو عرضه داشتم وتمام راز قالو بلی در لیبلوکم خلاصه شده است . امدی تا حامی امانتی که زمین واسمان از نگاه داشتنش سرباز زدند امدی تا عاشقم باشی ...... گفتم :تسلیم تسلیم اما یک سئوال اینکه بیایم عبد تو باشم وعاشق تو باشم به نظر تو دلیل کافی است ؟ گفتی : بستگی دارد اگر عبد را وعشق را انچنان که اموختی معنی کنی اری اما اگر عبد وعشق را انچنان که دیگران می پندارند معنی کنی نه .... عبدی که مخلوقی را کنیز وکنیزی را بنده وبنده ای را عبد می کند انچنان هدفمند است که نتنها کافی است بلکه برای شروع زیادهم هست امده ام تا عبد شوم ! امده ام... امده ام تا عبد شوم ! امده ام تا عاشق باشم ....عشق عشق ..... عشق...نمی فهمم ؟ نمی فهمم ؟ نمی فهمم ؟ نمی فهمم !!!! گفتی : گفتی : گفتم : گفتی :می فهمی ؟ فهمیده ای ! می دانی خود خبر نداری ؟ خوب فهمیده ای خوب در ک کرده ای ادامه دارد ..... !!!! انشا ئ الاه تا تایپش تمام شود بقیه را می فرستم
متن پاسخ
سلام علیکم : باسمه تعالی در هر صورت یک مرحله از زندگی، مرحله‌ی با خودبودن و از آن زاویه با خدابودن است، که ربطی به حوزه و دانشگاه و خانه، ندارد. این همان است که در موردش گفته‌اند: بود مرد تمامی آن‌که از تن‌ها نشد تنها ولکن بتنهایی بود تن‌ها، و با تن‌ها بود تنها نوشته‌های جنابعالی نوشته‌های خوبی است، قصه‌ی مرحله‌ی اول زندگی را می‌سراید و متذکر می‌شود. مرحله‌ی دیگر زندگی، مرحله‌ی با بقیه‌بودن است که باید با قلبی الهی کنار بقیه بود، حال این مرحله را به عهده‌ی خدا بگذارید تا هرجا گشایش فرمود جلو بروید. موفق باشید
نمایش چاپی