بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: حرکت جوهری - برهان صدیقین

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
متأسفانه هیچ نتیجه ای در جزوات یافت نشد!
یادداشت ویژه ای با موضوع انتخابی یافت نشد
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
9189
متن پرسش
در همان ابتدای بحث قوه و فعل بدایه علامه میفرماید: «وجودُ الشىءِ فِى الأعیانِ، بحیثُ یترتبُ علیه آثارُهُ المطلوبةُ منهُ، یسمّى «فعلاً» و یقالُ: إنّ وجودَهُ بالفعلِ; و إمکانُهُ الذى قبلَ تحققِهِ یسمّى «قوّةً».» یعنی «قوه» امکانِ قبل از تحقق است؛ یعنی بالاخره هنوز در خارج محقق نشده. شما چطور میفرمایید: «صورت بالفعلِ پیریِ من، الآن محقق شده است.»؟! البته من بدایه یا نهایه را به دقت نخوانده ام و چند سالی است که قصد دارم نهایه را به دقت بخوانم، اما هنوز فرصت نشده. البته مباحث «حرکت جوهری» شما را حدود دوازده سال قبل چند بار به دقت گوش دادم و خلاصه برداری کردم، و دو سال قبل هم در جمع دوستان در قم مباحثه کردیم. کجای بدایه یا نهایه علامه فرموده اند که صورت بالفعلِ آن چیزی که بالقوه است، همین الآن بالفعل موجود است؟!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: انتظار آن است که مباحث گذشته را به‌خصوص آن‌جایی که موضوع بالصراحه بحث شد، فراموش نشود. عنایت داشتید که عرض شد فعلیت برای موجودی که در حال حاضر نسبت به آن فعلیت در حال بالقوه است بعداً محقق می‌شود ولی آن فعلیت در خارج از آن موجود موجود است. آن وقت جنابعالی رفته‌اید سخن علامه را آورده‌اید که چون فعلیت برای این شیئ بعداً محقق می‌شود، پس آن فعلیت در خارج محقق نشده؟!! شما این دو نکته را با خود حل کنید تا موضوع روشن شود. اولاً: در بحث قوه و فعل، نگاه وجودی را مورد غفلت قرار ندهید مثل سیر از حیات مادون به حیات برتر و مثال‌های اعتباری را مدّ نظر قرار ندهید. ثانیاً: ملاحظه فرمایید بالاخره این قوه وقتی در حال بالفعل‌شدن است به چه سمتی حرکت می‌کند. آیا به آن سمتی که حرکت می‌کند باید در خارج موجود باشد یا نه؟ مثال حرکت از حیات مادون به سوی حرکت برتر را از نظر دور ندارید و سیر انسان به سوی حضرت حق به عنوان غایت سیر در راستای وجود خدا در خارج معنی می‌دهد وگرنه گرفتار یک نوع سوبژکتیویته‌ی خطرناکی خواهیم شد. در مورد قوه و فعل بدایه باید کلّ بحث دنبال شود. موضوع غایت داشتن حرکت از بدیهیات کتاب‌های فلسفی در مورد قوه و فعل است که قوه به سمتی که حرکت می‌کند نمی‌شود موجود نباشد وگرنه لازم می‌آید حرکت سمت و سویی نداشته باشد و این مساوی با بی نهایت قوه و مساوی با عدم حرکت است. موفق باشید
9190
متن پرسش
در حرکات عرضیه در دنیای مادی چون غایت را آن مکانی میدانند که متحرک به سمتش حرکت میکند، لذا طبیعی است که غایت ولو قبل از رسیدن متحرک به آن، موجود باشد. اما در حرکات ذاتیه مثل رسیدن یک سیب، چون غایتْ خود متحرک است، لذا غایت بالقوه است و مسلماً خیلی فرق است بین این دو نوع غایت. در قسم اول واضح است که غایت موجود است، و در قسم دوم هم واضح است که بالفعل موجود نیست. شما چطور میفرمایید که: «غایتی که در حرکات ذاتی بالقوه است، همین الآن موجود است.»؟!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: با بحثی که در جواب سؤال 9189 شد، جواب این سؤال روشن است. مگر در حرکت جوهری ملاحظه نفرمودید ذات و جوهر عالم ماده به سوی معاد حرکت می‌کند؟ موفق باشید
9165
متن پرسش
در پاسخ به سؤال قبلی شما فرمودید: «ارسطو وقتی مثال پیری را می‌زند، نظر به تبدیل قوه به فعل دارد. و در آن دستگاه، پیری به همین معنا است.» آیا این جملة شما به این معناست که: «غایت پیری همین الآن موجود است اما بالقوه.»؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خیر، غایت پیری که همان صورت‌های بالفعلِ بالقوه‌های انسانی است که هنوز پیر نشده، در خارج هست. موفق باشید
9166
متن پرسش
قبل از تولد پیغمبر، انسانها به سمت کدام غایت حرکت میکردند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر انسانی در هر زمانی نظر به ولیّ زمان خود دارد. جواب این سؤال در دل مباحث قبلی عرض شد که چگونه در طول تاریخ عالم به ختم رسالت و ختم ولایت سرّاً نظر دارد و با ظهور ختم رسالت و ختم ولایت شرایط عالم عوض شد و طبق قاعده‌ی «البدایات ترجع الی النهایات» ختم رسالت و ختم ولایت صورت خارجی یافت و اگر در زمانی غایت انبیاء و اولیاء بالفعل در عالم غیب بود، چرا بعد از ظهور ختم رسالت، آن غایت ظهور خارجی پیدا کرد؟ باز تأکید می‌کنم خوب است بدایة الحکمه به‌خصوص بحث قوه و فعل آن خوانده شود. موفق باشید
9177
متن پرسش
سلام و عرض خدا قوت محضر استاد گرامی: 1. بنده در نظر دارم یک سیر مطالعاتی مهدویت برای خود برنامه ریزی کنم لذا کتب شما را انتخاب نموده ام، بخش سیر مطالعاتی سایت را مطالعه کردم و کتب مربوط به مهدویت را نیز از آثار شما شناسایی کردم (کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» کتاب «جایگاه و معنی واسطة فیض» کتاب «دعای ندبه؛ زندگی در فردایی نورانی» کتاب «زیارت آل یس، نظر به مقصد جان هر انسان» کتاب «فلسفه‌ی حضور تاریخی حضرت حجت (عج) » کتاب «بصیرت و انتظار فرج» کتاب «عوامل ورود به عالم بقیت اللّهی» کتاب «آخرالزمان؛ شرایط ظهور باطنی‌ترین بُعد هستی» رجعت در حوزه‌ی عقل و نقل فرهنگ انتظار؛ حضور در تاریخ توحیدی) آیا باید قبل از شروع به مطالعه ی کتب بالا آثاری دیگر از شما را باید مطالعه کنم یا خیر؟ یعنی این کتب مربوط به مهدویت پیش نیاز لازم دارد یا خیر؟ اگر لازم دارد لطفا اسامی آثار را معرفی کنید. 2. برای تکمیل مباحث مهدویت مطالعه همین آثار از شما کافی است یا مباحث تکمیلی دیگری نیز مانند: صوت، جزوه و... را هم باید پیگیری کنیم؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1ـ اکثر کتاب‌هایی که مربوط به موضوع مهدویت است با مبانی ده نکته در معرفت نفس و برهان صدیقین گفته‌شده. 2ـ وقتی مجموعه‌ی بحث‌های مهدویت را در کتاب‌هایی که عرض شده دنبال فرمودید ان‌شاءالله به یک جمع‌بندی خوبی می‌رسید که بعد از آن سایر کتاب‌ها برایتان وسیله‌ی تذکر وتکمیل خواهد بود. موفق باشید
9150
متن پرسش
در کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» شما فرمودید که: «جوانی، برای کودک، به عنوان غایت به شکل بالفعل در خارج هست.»، من اشکال کردم که اصلاً جوانی و پیری چیزی مستقل از بدن نیست که مابازای خارجی داشته باشد. شما در پاسخ نکات مفیدی فرمودید؛ از جمله این که: «هر حرکتی باید به سوی غایتی باشد»، این‌که مسلّم است و حقیر هم منکرش نبودم. و نیز فرمودید: «در هر حرکتی قوه‌ها به فعل تبدیل می‌شود»، این هم مسلّم است. البته بعد استدلالی می‌کنید مبنی بر این‌که: «اگر بی‌نهایت قوه در میان باشد، که لازم می‌آید بی‌نهایت عدم در میان باشد.»، البته این استدلال ربطی به آن نکته ندارد که: «در هر حرکتی قوه‌ها به فعل تبدیل می‌شود»، بلکه برای اثبات این مطلب است که: قوه‌ی «محض ممکن نیست، بلکه مقداری فعلیت لازم است.». در ادامه فرمودید: «وقتی در هر حرکتی قوه‌ها به سوی هدفی خاص در حال تبدیل‌شدن به فعل هستند، می‌گوییم محال است غایت مفقود باشد.»، این، همان نکته‌ی اول است که: «هر حرکتی باید به سوی غایتی باشد»، که عرض کردم این مسلّم و واضح است. اشکال حقیر این بود که: غایتِ «پیری» چطور در خارج موجود است؟! این، درست است که بدن ما به سوی غایت پیری در حرکت است و لذا پیری بالقوه موجود است، ولی این که «غایتِ پیری، الآن برای یک جوان، بالفعل موجود است.» را من نمیفهمم!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید با عرضی که در جواب 9145 کردم موضوع روشن شود. زیرا ارسطو وقتی مثال پیری را می‌زند نظر به تبدیل قوه به فعل دارد و در آن دستگاه پیری به همین معنا است و چیزی به نام فرسایش که یک حرکت نسبی است مدّ نظر نیست. باید سعی کرد مقصد و منظور اَقایان را از مثال‌هایشان درک کرد و به استدلالشان توجه نمود و نه به مثال‌هایشان. برای معنای تبدیل قوه به سوی فعل و نظر به آن فعلیت و غایتی که موجود است مثال سیر انسان از حرکت مادون به حرکت برتر قابل توجه‌تر می‌باشد به آن معنی که از یک طرف شما باید حرکتی داشته‌باشید ـ‌ چون قوه‌ی محض وجود ندارد ‌ـ و از طرفی باید حیاتی برتر در جلوی شما واقع باشد هر چند شما نسبت به آن هنوز در حالت بالقوه‌اید و معنای غایت مفقود محال است را در این فضا باید مدّ نظر قرارداد. موفق باشید
9151
متن پرسش
از این جملة شما که فرمودید: «وقتی در هر حرکتی قوه‌ها به سوی هدفی خاص در حال تبدیل‌شدن به فعل هستند، می‌گوییم محال است غایت مفقود باشد.»، حقیر اینطور برداشت کردم که منظورتان از «غایت» در همان جملة «غایت مفقود، محال است.»، علت غائی نیست، بلکه غایتی است که حرکت به سمت آن انجام میشود. اگر منظورتان این است، واضح است که این مسأله درست است. اما برخی مثالهایتان خیلی از این مطلب دور است؛ مثال «گل ابتدا در ذهن باغبان هست بعد در خارج محقق میشود» حاکی از این مطلب است که شما غایت را به معنای «علت غائی» گرفتهاید. لذا اگر منظورتان از «غایت» آن چیزی است که قرار است به آن برسیم، دیگر نباید مثال باغبان را بزنید و این که غایت، از قبل در خارج هست. در این بیان، غایت هست، اما بالقوه، قرار است به آن برسیم و بالفعل شود. طبق این بیان، وجود امام زمان حیّ هم یک غایت بالقوه است و لذا لازم نیست که همین الآن بالفعل هم موجود بوده و به دنیا بیاید. پس حتی اگر غایت را به این معنا بگیریم (به معنای چیزی که باید به آن برسیم)، باز نمیتوان از طریق «غایت مفقود محال است» وجود امام زمان حیّ را عقلاً ثابت کرد!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: غایت نسبت به آن موجودی که حرکت می‌کند بالقوه است و سعی می‌کند با تبدیل قوه‌ها آن را در خود بالفعل کند ولی در خارج وجودِ بالفعل دارد که موجودِ دارای حرکت به سوی آن حرکت می‌کند. در مورد انسان کامل هم قضیه از همین قرار است که غایت هر انسانی نسبت به انسان کامل، بالقوه است و سعی می‌کند خود را به انسان کاملی که به صورت بالفعل در عالم هست نزدیک کند. فکر می کنم مطالعه بدایه الحکمه در این موارد کمک کند. موفق باشید
9133
متن پرسش
شما در توضیحِ «غایت مفقود محال است» می‌فرمایید: «جوانی برای کودک، یا پیری برای جوان، به‌عنوان غایت به شکل بالفعل در خارج هست‌.»، من نفهمیدم: «پیری در خارج موجود است» یعنی چه؟! مسلماً پیریِ دیگران به ما ربطی ندارد که کسی بگوید: «یعنی پیرهایی در خارج هست»، و لذا نمی‌تواند پیریِ دیگران غایت ما قرار بگیرد. و به نظر حقیر خیلی هم بعید است که پیری یک مابه‌ازائی در عالم غیب داشته باشد؛ چرا که اصلاً پیری واقعیتی نیست تا ما بازاء خارجی داشته باشد، بلکه همان فرسوده‌شدن سلول‌های بدن در اثر بالا رفتن سنّ است. بدن واقعیت دارد، اما حالت بدن، واقعیتی مستقل از بدن نیست تا ما بازاء مستقلی داشته باشد!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: محال‌بودن غایت مفقود از این قرار است که هرجا حرکتی هست آن حرکت به سوی غایتی باید باشد، زیرا حرکت، تبدیل قوه به فعل است. و در هر حرکتی قوه‌های مشخصی در میان است که در اثر حرکت به فعل تبدیل می‌شود، زیرا اگر بی‌نهایت قوه در میان باشد که لازم می‌آید بی‌نهایت عدم در میان باشد که در آن صورت چیزی نمی‌ماند که بخواهد حرکت کند. از طرفی قوه‌ها، قوه‌های خاصی هستند در راستای همان موضوعی که در حرکت است. مثل آن‌که قوه‌های حرکت انسان غیر از قوه‌های حرکت گوسفند است. در هرحال وقتی در هر حرکتی غایت مفقود نیست و قوه‌ها به سوی هدفی خاص در حال تبدیل‌شدن به فعل هستند، می‌گوییم محال است غایت مفقود باشد و مثال پیری برای جوانی که ارسطو می‌زند به این لحاظ است نه از جهت ظهور پیری که گفته شود فرسایشی است، چون در نگاه فلسفی فرسایش معنا ندارد، آنچه واقعیت دارد تبدیل قوه‌ها به فعل است، هرچند در ظاهر مثل گندیدن سیب آثار انسانی بر آن مترتب نباشد که در بحث قوه و فعل کتاب نهایه مورد بحث قرارداده‌اید. موفق باشید
9079
متن پرسش
سلام خدمت استاد بزرگوار: جناب ملاصدرا همانطور که میدانید معتقد به بداهت وجود است و همین طور دارای یک فلسفه و متافیزیک خاص است - اما در نگاه آقای هایدگر و آقای فردید و مفسرانشان مثل جناب سید عباس معارف ایشان مخالف با بداهت وجود هستند و همینطور در مورد متافیزک حتی خود شما هم معتقد به پایان متافیزیک هستید - سوال بنده این است این دو نحوه وجود (صدرایی و هایدگر) چطور با هم جمع میشوند و چطور آینده انقلاب اسلامی با فلسفه ی (متافیزیک) صدرایی میتواند جلو برود؟ تشکر
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلا هم عرض کردم ملاصدرا آن وقت که به زبان قوم سخن می‌گوید بحث «بداهت مفهوم وجود» را به میان می‌آورد ولی اگر عنایت داشته‌باشید که اصل حرف ملاصدرا در اصالت وجود، تشکیکی بودن وجود است، حال وقتی وجود تشکیکی است یعنی همواره شما در مقابل وجودی قرار دارید که در ظهور و خفاء است و خودش در عین شکوفایی خود، عامل مستوری خود می‌باشد و بنده این حرف را پایان متافیزیک می‌دانم و معتقدم ملاصدرا در آن شرایط تاریخی باب آن را باز کرد ولی متأسفانه در حجاب زمانه قرارگرفت با این که او با بحث اصالت وجود و به تبع آن وحدت وجود ما را متوجه عرفان محیی الدین می‌کند که به هیچ وجه در متافیزیک نمی‌گنجد و حضرت روح‌الله در آثار خود ما را متذکر آن می‌کند. بنده حتی معتقدم وقتی ما هایدگر را درست می‌فهمیم که مبانی فکری فرهنگ خود را درست بفهمیم و از این جهت فهم فردید از هایدگر را قابل مقایسه با فهم آن‌هایی که نمی‌فهمند ملاصدرا چه می‌گوید، نمی‌دانم. استادی که نمی‌فهمد در حرکت جوهری ملاصدرا، حرکت در مرتبه‌ای از وجود مدّ نظر است و به تقلید از پدیدار شناسان می‌گوید «چون ملاصدرا از جوهر و ذات حرف زده نمی‌تواند به وجودی که هایدگر گفته نزدیک شود» باید در سخن خود سخت تجدید نظر کند. بنده از آن جهت معتقدم که انقلاب اسلامی با فلسفه‌ی صدرایی جلو می‌رود که صدرا را انعکاس تفکر دینی در مقابل فلسفه‌ی دکارتی غرب می‌دانم که در دربار صفویه با هم روبرو شدند. در آن زمان از یک طرف مستشرقین با ذوق زدگی تمام بر اندیشه‌ی سوبژکتیو وجدایی عین و ذهنِ دکارت تأکید داشتند و در طرف دیگر ملاصدرا و اساتید او بودند و تعمّق ملاصدرا در تقابل با نگاه دکارت به عالم موجب اشراق تشکیک وجود شد و تا غرب هست و دکارت هست این اشراق زنده و فعال به ما کمک خواهد کرد. در این مورد گفتگو زیاد است به‌خصوص در این‌که آیا هایدگر از آن جهت که ملاصدرا وجود را بدیهی می‌داند، منکر بدیهی‌بودن وجود است یا نه. جناب آقای دکتر اصغر مصلح در کتاب «حقیقت انسان» که آراء هایدگر را با محی‌الدین مقایسه کرده است نظرات خوبی از هایدگر و نگاه وجودی او از متون معتبر آورده است که فکر می‌کنم در نزدیکی بین ملاصدرا و هایدگر نیز می‌توان از آن جملات استفاده کرد. موفق باشید
9081
متن پرسش
بنام خدا و با سلام خدمت استاد گرامی: عطف به سوال 9056 پس از تحقیق در کلیه آیات معادی و جستجوی بسیاری از روایات معادی در جوامع روایی و مطالعه و بحث چند ماهه با دوستان و مطالعه آثار شما در این رابطه مخصوصا (چگونگی بدن اخروی) به این نتیجه رسیدم: ظاهر هیچیک از آیات و روایات نظر صدرا را در مورد مثالی بودن زمین اخروی تامین نمیکند و همگی قابل خدشه اند اگر چه بواطن و تاویلات آیات و روایات موید است و هدایت خوبی برای اهل ذوق است.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده به این نتیجه ای که می فرمائید نرسیده‌ام. وقتی قرآن می‌فرماید «وَ نُنْشِئَکُمْ فی‏ ما لا تَعْلَمُون‏» شما را در عالمی ایجاد می‌کنیم که از قبل نسبت به آن آگاه نبودید. بنده این‌طور می‌فهمم که عالم قیامت عالم دیگری است با صورت هایی غیر از جنس صورت هایی که ما در دنیا با آن آشناییم وگرنه نمی‌فرمود شما از آن عالم آگاهی ندارید. اگر مثل این عالم باشد که ما آن را خواهیم شناخت و نشناختن معنی ندارد. موفق باشید
9056
متن پرسش
بنام خدا و با سلام حضور استاد گرامی: در بحث حرکت جوهری به این نتیجه می رسیم که زمین و طبیعت در پایان، مبدل به زمین قیامت شده و از جنس مثالی است و نه خاکی. تمام شواهد قرآنی و روایی هم که آورده اید صریحا این مطلب را نمیرساند و مخالفین این نظریه هم همین شواهد را برای رد نظر صدرا می آورند. علاوه بر این، آیات و روایات بسیاری در قرآن و جوامع روایی در این باره جستجو و پیدا کرده ام که هیچ یک صریحا نظر صدرا را نمیرساند و بلعکس رد می کند. پس به چه دلیل نقلی می توانیم نظر صدرا را اثبات کنیم؟ بارها آیات و یا روایاتی را با شما مطرح کرده ایم و از شما بجای تفسیر ظاهری تاویل شنیده ایم پس با چه مدرکی در جامعه ای که هنوز چندان اهل تاویل نشده اند و باید با تفسیر ظاهری با آنها سخن گفت می توانیم نظر صدرا را در غالب شرع بیان کنیم؟ مردمی را که به برهان عقلی انس نگرفته اند و فقط به آیات و روایات اطمینان دارند چگونه میتوان قانع کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده در جزوه‌ی «نحوه‌ی حیات بدن اُخروی» که از نظرات ملاصدرا استفاده کرده‌ام، از ظاهر آیات می‌فهمیم نشئه‌ی قیامت غیر از نشئه‌ی دنیا است. موفق باشید
9069
متن پرسش
با سلام. استاد عزیز در پاسخ سوال 9026 اشاره فرمودید که انسان برای تعالی در انسانیت‌اش نیاز دارد به عین الانسان رجوع کند، همان‌طور که برای گرما، به آتش رجوع دارید و لذا ما در انسانیت به امام زمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» که عین‌الانسان هستند نیاز داریم؛ این موضوع رو متوجه هستم اما سوال بنده این است که برای هرحاجتی که ما در خانه خدا را بزنیم خداوند ابتدا آن را در کف امام معصوم میگذارد و ما از ایشان می گیریم؟ حتی حاجات تماماً دنیایی مثلا بندکفش؟ شغل؟ ماشین؟ خانه؟ مکانیسمش چگونه است؟ تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: تمام اموری که مربوط به وجوه انسانی ما است اگر از مسیر انسان کامل باشد جنبه‌ی انسانی ما در آن امور محفوظ می‌ماند با فرض آن‌که در هر حال آن حضرت واسطه‌ی فیض الهی هستند، پس اگر هم از خدا بخواهیم کار درستی کرده‌ایم منتها حضرت حق از طریق واسطه‌ی فیض‌اش آن را به ما می‌رساند. موفق باشید
9017
متن پرسش
بسمه تعالی. سلام علیکم استاد عزیز: سه سوال داشتم: 1- قطعا پاک کردن قوه خیال از خیالات لغو و شاید باطل بسیار سخت می باشد، شده است کتاب های شهدا را بخوانید و ببینیم این عزیزان چگونه شکوفا شده اند، آیا شهادتشان باعث میشود که دیگران آن لحظات غفلتی که بعضا در زندگی از خداوند داشته اند را مشاهده نکنند؟ شما رزمنده بوده اید و شده با رزمنده هایی مواجه شوید که بعضا تا لحظه شهادت دست از شیطنت های شیرینشان برندارند، یا به آن صورت مقید نباشند، تکلیف اینها چه میشود؟ 2- اخیرا توفیقی نسیبمان شده، و در حلقه صالحین به جوانان بین سن اول دبیرستان تا حدود پیش دانشگاهی، مباحثی را مطرح میکنیم، هنوز تنورش گرم نشده، خودمان را لایق شاگردی شما نه میبینیم و نه میدانیم، ولی چند سالی هست پای درس شما هستیم، آیا صلاح میدانید در جلسات 40 دقیقه معاد را مطرح کنیم؟ یا کلا سیر مطالعاتیتان را؟ حقیقتا ترس از ورود داریم، اگر صلاح است بفرمایید چه مباحثی مطرح کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- خداوند در دو آیه‌ی از قرآن مژده‌ی بزرگی به کسانی می‌دهد که در مسیر حق قرار گیرند. یکی این‌که می‌فرماید: «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ» بدین معنا که کارهای خوب، بدی‌ها را از صحنه‌ی جان انسان پاک می‌کند و از این مهم‌تر می‌فرماید: «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات‏» بدین معنا که برای عده‌ای حتی بدی‌های آن‌ها را به خوبی تبدیل می‌کند که مسلّماً مصداق آن‌ شهداء هستند 2- ابتدا از معرفت نفس شروع کنید. اگر آماده بودند برهان صدیقین را هم به صورت مختصر طرح بفرمایید سپس مبحث معاد را طرح کنید. موفق باشید
8971
متن پرسش
به نام خدا باسلام: قاعده «کل ما بالعرضی لابد ان ینتهی الی ما بالذات» را برای شوری و ختم آن به نمک به عنوان عین شوری میتوانم به صورت فکری و عقلی بپذیرم، اما میخواستم بدانم از طریق استدلال چرا هر چیزی که وجود دارد به ناچار باید به عین وجود به عنوان چیزی که «همه ی مراتب وجود» را داراست ختم شود؟ البته این پذیرفته است که هر موجودی مطمئنا وجود دهنده ای دارد ولی این که چرا این وجود دهنده باید عین وجود باشد برام مبهم است. ممنون میشوم اگر خودتان این مسئله را برایم روشن کنید یا مرا به مرجعی برای مطالعه بیشتر ارجاع دهید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر وجوددهنده ای که همه وجودات از اوست، عین وجود نباشد، نیاز است که آن نیز با عین وجودی به وجود آمده باشد که همان عین وجود و وجود دهنده ی همه ی موجودات است وگرنه تسلسل پیش می آید و این سلسله به هیچ انتهایی نمی رسد تا شروع شود و این موجودات موجود شوند، در حالی که این موجودات موجود شده اند پس باید عین وجودی در میان باشد تا مبدء همه ی موجودات شده باشد مباحث برهان امکان و و وجوب که در جزوه‌ی «معارف 1» هست در این مورد إن‌شاءاللّه راه‌گشاست. موفق باشید
8964
متن پرسش
سلام علیکم. استاد گرامی مرحوم علامه طباطبایی در بحث معرفت النفس می فرمایند: نفس (من یا خودم) مانند امور جسمانی دستخوش تغییر و... نمی شود؛ استاد گرامی؛ سوالی برای من پیش آمده و آن اینکه این نفس (یا من) با الان، با 6سالگی من، با 14 سالگی من و با 20 سالگی من فرق دارد؛ من در مثلا 5 سالگی اینقدر معرفت نداشتم، خدا را اینگونه نمی شناختم، دنیا را اینگونه نمی دیدم و با بزرگ شدن بدنم، عقل و درکم هم بزرگ شده، آیا جسم و نفس و روح ارتباطی با هم ندارند؟ پس چرا فهم من در دو سالگی با الانم فرق دارد اگر دستخوش تغییر نمی شود؟ تشکر استاد
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نفس انسان از یک جهت در طول زندگی همیشه ثابت است و از این جهت شما همان کودک 6 ساله هستید و از جهت دیگر که بدن خود را تدبیر می‌کند به حرکت جوهری بدن، دارای حرکت و تغییر است. موفق باشید
8946
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد بزرگوار 1) دلیل اینکه من جنسیت ندارد چیست؟ با توجه به اینکه آثار جسدی زن در تشکیل هست وی تاثیر دارد و با جسد مرد این اثر فرق می کند؟ 2) در صفحه 115کتاب آشتی با خدا فرمودید چیستی آن (من) همان هستی است چطور هستی و چیستی را یکی گرفتید؟ توضیح فرمایید 3) توصیه شما برای گروه چهار نفره ما متشکل از یک بازاری با سن 43 سال و یک کارمند شهرک صنعتی با 38 سال و یک کارمند دادگستری با سن 40 سال و یک خانم خانه دار 29ساله که قصد سیر و طی قوس صعودی را داریم چه می باشد؟ آیامی توانیم از همان سیر مطالعاتی پیشنهادشده استفاده کنیم؟ یا راه دیگری را پیشنهاد می فرمایید؟ با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1 و 2- این دو بحث را فعلاً در ذهن خود نگه دارید تا در بحث ده نکته در معرفت نفس و برهان صدیقین 3- بعد از ده نکته و برهان صدیقین با توجه به این‌که جلد اول کتاب « فرزندم؛ این‌چنین باید بود» با ویرایش جدید در حال چاپ‌‌شدن است. پیشنهاد می‌کنم از آن کتاب، کارِ سلوکی‌تان را شروع کنید. موفق باشید
8923
متن پرسش
سلام علیکم: وقتی آدم ساده ای مثل من حرکت جوهری را میفهمد چطور جناب شیخ الریس آن هم نه تنها عالم بلکه با تقوا آن را انکار میکند؟ ایشان عرض را به چه نسبت میداده اند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عمده رویکرد جدیدی است که جناب صدرالمتألهین وارد تفکر فلسفی نمود و آن این بود که روشن کرد در حرکت ذاتی به جهت ذات اتصالی حرکت، موضوع حرکت ثابت می‌ماند و تنها ذات، شدیدتر می‌شود. هرکس متوجه‌ی این موضوع شود می‌تواند حرکت ذاتی را تصدیق نماید. موفق باشید
8866
متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: هرچه در برهان صدیقین عمیق تر می شویم کم کم جهان خلقت آب و رنگ خود را از دست می دهد و با نظر به وجود انگار سایر چیزها دیگر دیده نمی شوند. رسیدن به چنین نگاهی که کم کم همه لذت های سابق را در خود ذوب می کند چند سوال را با خود به همراه می آورد. اگر با نظر به وجود قرار است همه چیز بی رنگ شود و دیگر دیده نشود، حالتی که امروز نمیدانم از رسیدن به آن بایستی خوشحال بود یا ناراحت پس آنوقت: 1- خداوند این همه زیبایی و طرح و رنگ را برای چه آفریده است؟ 2- چرا قرآن دائما به نظر در آیات هستی اشاره می کند؟ 3- به خصوص برای ما که اهل هنر هستیم آن لذت نظر به شگفتی های خلقت و مبهوت شدن در آیات الهی چه می شود؟ 4 - و در نهایت جایگاه این همه خلقت و نعمت های آفریدگار کجاست؟ آیا حقیقتا رسیدن به چنین بی رنگی در برهان صدیقین همان است که باید به آن می رسیدیم و آیا در مقابل آنچه دیگر امروز هر لحظه برایمان بی رنگ و بی نشان تر می شود در ارتباط با جهان پیرامون خویش دچار مشکل نخواهیم شد؟ چرا که در این سیر هرچه دیده نمی شود از یاد می رود و انگار کم کم قرار است به همه چیز بی اعتنا شویم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام‌علیکم: حضرت حق در آینه‌ی مخلوقات خود را می‌نمایاند تا ما را به صورتی ملموس و نه صرفاً انتزاعی مفتخر به شناخت خود کند و هنر ما آن است که در متن وجود، جلوات آن را بنگریم و مخلوقات را آیات الهی ببینیم تا آن‌جایی که نوعی با حضرت حق مرتبط شویم که همه‌ی کمالات را در او بیابیم که این نیاز به سلوک دارد و به مرور پیش می‌آید. موفق باشید
8828
متن پرسش
سلام علیکم با توجه به سوال 8703 ، شما در جواب این دوست عزیز فرمودید که «خداوند عین هستی است و عین هستی، هستی آفرین است بدون اینکه نیاز باشد هستی او به هستی دیگری وابسته باشد» اما باز هم برای بنده قابل فهم نیست اگر امکان دارد بصورت یک مثال عامیانه توضیح دهید نه فلسفی. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام‌علیکم: عنایت داشته باشید این بحث نیاز به مقدمه دارد. به همین جهت عرض کردم بحث برهان صدیقین را دنبال بفرمایید. حیف نیست در این موضوع بسیار مهم اقدام لازم ننماییم؟! بنده 17 جلسه در شرح برهان صدیقین عرایضی داشته‌ام، إن‌شاءاللّه مفید خواهد بود. موفق باشید
8795
متن پرسش
سلام علیکم. استاد پس از خواندن مطالب شما از قبیل برهان صدیقین و مثالهای زیبایتان در خصوص و تمثیل نور و از طرفی دیگر هم نگاهی کوتاه به تفسیر آیه ی نور علامه حسینی طهرانی انداختم و خدا را شکر مطالبی ژرف و عمیق بود. اما چند وقتی هست که سوالی برایم پیش آمده و اینکه خود نور هم که از جنس ماده است و این بحث فوتون های نوری را که میگویند به نظرم مربوط به مادی بودن نور میشود. اگر نور مادی باشد ما بحث برهان صدیقین و تفسیر آیه ی نور از منظر حکما و عرفا چه میشود؟ نمیدانم شاید هم بنده اشتباه بکنم. با تشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: نوری که ما مثال می‌زنیم که به قولی مجموعه‌ی فوتون‌ها است، یک مثال است برای نشان‌دادن خصوصیات موجودات مجرد. بهترین مثالِ ملموس «نفس» است.
8714
متن پرسش
عالم لوح چیست؟ آیا وقتی خواب میبینیم روح به آنجا میرود؟؟ عالم ملکوت چیست؟ عالم برزخ؟ عالم زر؟ کتابی دراین باره معرفی کنید.
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: کتاب معرفت نفس و حشر این مباحث را دارد ولی فهم آن نیاز به مقدمات دارد. سعی کنید از کتاب ده‌نکته در معرفت نفس و برهان صدیقین شروع کنید تا با فهم کتاب معرفت نفس و حشر این مباحث برایتان روشن شود. موفق باشید
8703
متن پرسش
سلام علیکم: استاد عزیز اگر هر چیز را باید علت و آفریننده ای باشد خدا نیز باید علت و آفریننده ای داشته باشد؟ لطفا پاسخ این سوال را به صورتی که برای عموم قابل فهم باشد را بفرمائید؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: هرگز این‌طور نیست که هرچیزی باید علت داشته باشد. خداوند عین هستی است و عین هستی، هستی‌آفرین است بدون آن‌که نیاز باشد هستیِ او به هستی دیگری وابسته باشد. اگر بحث برهان صدیقین را دنبال بفرمایید این موضوع برایتان روشن می‌شود. موفق باشید
8658
متن پرسش
با عرض سلام: بنده مدتی است در وجود خدا شک میکنم و هرچه روی برهان صدیقین هم فکر میکنم باز هم قلبم حالت انکار دارد. لطفا راهنمایی بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: به وجود خدا شک ندارید به این شک دارید که آیا این برهان می‌تواند آن خدایی را که می‌شناسید اثبات کند یا نه. به دنبال راهی هستید که خدایتان را برایتان روشن کند. شاید در مباحث معرفت نفس آن خدا را بهتر پیدا کنید. آن کسی که در به در به د نبال خداست به وجود خدا شک ندارد بلکه می‌خواهد بهتر او را پیدا کند تا با او مأنوس گردد. دنبال کنید پیدایش می‌نمایید و به او خواهید گفت «دیر آمدی ای نگار سر مست...... زودت ندهم دامن از دست». موفق باشید
8664
متن پرسش
سلام علیکم استاد. استاد در جواب 8637 بنده گفته بودم که این میشود اختیار تام. شما هم گفته بودید همینطور است. سپس بنده پرسیدم پس اگر اختیار تام باشد پس ««امر بین الامرین» چه میشود؟ که در این خصوص جوابی مرقوم نفرموده بودید. سوال دوم اینکه مگر عین ثابت با عهد الست فرق میکند؟ سوم اینکه یک چیزی به ما معرفی کنید تا این قضیه عین ثابت هم مثل حرکت جوهری و برهان صدیقین و معاد و نفس برایمان حل شود.
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: 1ـ فکر کردم متوجه هستید که بین اختیار تام و امر بین الامرین هیچ تنافی وجود ندارد؛ زیرا وقتی شما با قلم روی کاغذ می‌نویسید از یک طرف تماماً قلم نوشته و از طرف دیگر تماماً شما نوشته‌اید چون این دو در طول هم هستند و از آن‌جایی که خداوند اختیار شما را به شما داده شما در مختاربودن مجبور هستید و از طرف دیگر چون شما مختار هستید هر آن‌چه انجام می‌دهید تماماً شما انجام داده‌اید که این بحث را می‌توانید در جزوه‌ی «جبر و اختیار» یا در آخر کتاب «انسان از تنگنای بدن تا فراخنای قرب الهی» دنبال کنید. 2ـ آری تفاوت بحث عین ثابته و اقراری که حقیقت انسانیت در عهد الست نسبت به ربوبیت حضرت حق کرده‌است را عرض کردم. عین ثابته‌ی هر کس جنبه‌ی امکانی اوست که به وجود الهی، موجود شده ولی عهد الست، انعکاس حقیقت انسانیت انسان است هر چند در هر انسانی این دو با هم هستند. 3ـ فکر می‌کنم کتاب «عرفان نظری» جناب حجة‌الاسلام استاد یزدان‌پناه کمک کند. موفق باشید
8540
متن پرسش
سلام علیکم. استاد بنده بحث حرکت جوهری و برهان صدیقین را دنبال کردم و با مباحث مراتب و تشکیک و ... آشنا هستم. یک سوال برای من بوجود آمده. و آن اینکه لامپ منبع نور است و آن چیزی که صادر میکند چیزی جز نور نیست و تمام صادرات آن از یک جنس است. حال شما فکر کنید یک لامپ در حال صادر کردن است ابتدا نورهای غلیظ صادر میشوند و بعد نورهای رقیق و همانطور مراتب تشکیکی. حال فکر کنید مرتبه نازله ی صادره ی لامپ چیزی است که از جنس نور نیست. مثلا فکر کنید رطوبت. خب مگر تا مرتبه ای که لامپ فقط نور صادر میکرد جای سوال پیش نمی آید و اگر گفته شود از لامپ چیزی به اسم رطوبت صادر شده است تعجب انگیز است. حال با این فرض میگوییم عالم لاهوت و جبروت و ملکوت از جنس مجرد هستند و چون خداوند خودش مجرد است وحدت وجود صدق میکند و میتوان گفت که عوالم مافوق ماده تجلی حضرت احدیت هستند و در عالم ماده هم نفوس عالم را میتوان گفت که تجلی حضرت احدیت هستند ولی اشیا و اجرامی مثل سنگ و چوب و درخت و بدن انسان چگونه میتواند تجلی حضرت باشد . درست است که نفس انسان حی است به حی خدا و.... از این مثالهای. اما مشکل بنده سر جرم عالم ماده است که هرچی فکر میکنم نمیتوانم مسأله را حل کنم. فقط بگویید جرم عالم ماده مثل سنگ و... چگونه میتواند از حضرت احدیت صادر شده باشد در حالیکه ماهیت یکی تجرد است و فاقد زمان و مکان و ماهیت دیگری ماده است و محدود. با تشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: در بحث برهان صدیقین روشن شده وقتی «وجود» نازل شود به جهت نازله‌بودنش خاصیت‌هایی مثل شوری یا تری را به خود می‌گیرد هرچند از جهت وجودی به خدا مرتبط است بدون آن‌که محدودیت‌هایی مثل شوری یا تری یا سنگ‌بودن به خدا مرتبط باشد زیرا خاصیت مخلوقات به جهت محدودیت آن‌ها است که مربوط به خودشان است. موفق باشید
نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!