بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: وجود و عدم

تعداد نمایش
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
33439
متن پرسش

با سلام: اینکه درعرفان بعد از اعیان ثابته (پایین تر از اعیان ثابته) را وجود می گویند مگر بالاتر از اعیان ثابته یعنی غیب الغیوب وجود ندارند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث «اعیان ثابته» مربوط به مقامِ امکانی انسان است، در دل عالم وجود. و این بدین معنا نیست که قبل و بعد از آن، «وجود» مطرح نباشد. موفق باشید

33290
متن پرسش

با عرض سلام خدمت شما! می خواستم بدانم که از نظر وجودی آیا مخلوقات در طول خداوند هستند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مخلوقات به عنوان ماهیت امر وجودی نیستند. آری! «وجود» تشکیک بردار است و مطلق وجود، مطلق کمال است و بقیه مراتب وجود، پرتو وجود مطلق می باشند. موفق باشید

33106
متن پرسش

با عرض سلام خدمت شما: بنده پس از مطالعه و گوش دادن به برهان صدیقین و ده نکته در معرفت نفس سوالی برای من پیش آمده است. سوال: اگر خدا عین وجود است و همه کمالات اشیا را دارد و ماهیت و حدود اشیا را ندارد، آیا می توان گفت که مثلاً یک کفش که دارای شکل طول و عرض و ارتفاع زمان و مکان است، ما همین حدود یعنی همان شکل طول و...را برداریم، به وجود رسیده‌ایم؟ آیا می‌توان گفت که حد کفش همان طول عرض و ارتفاع و... است, ما آنها را برداشته ایم و حالا به عین وجود رسیده‌ایم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این حدود، همان ماهیت کفش است، نفیِ آن‌ها نفی کفش می‌باشد چیز دیگری نمی‌ماند که نام آن را «وجود» بگذاریم. موفق باشید

32653
متن پرسش

سلام استاد: طاعاتتان قبول و بندگی تان افزون. ببخشید درباره جهان های موازی بحثهایی شد و وقتی در سایت جستجو کردم پیرامون سوال ۳۱۱۷۶ خواستم بدانم که شما عقیده به وجود این مسئله دارید؟ و در اینباره توضیح می فرمایید و برای اطلاع بیشتر به متنی ارجاع می دهید؟ ممنون از وقتی که می گذارید

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که عرض شد بحث جهان‌های موازی چیزی نیست که بتوان به عنوان واقعیت‌های قابل قبول پذیرفت. آری! در مباحث عرفانی و فلسفی، بحث عوالمِ طولیِ «وجود» در میان است که بحث بسیار عالمانه و مفیدی است مثل وجود عالَم ملکوت و عالم جبروت و عالم لاهوت. موفق باشید

32613
متن پرسش

چند سوال داشتم که ذهن مرا مشغول کرده می‌خواستم تحلیل نمایید و درستی و غلطی آن را بیان کنید و اگر ناقص است تکمیل نمایید تا به شکی که در چیستی خداوند دارم پاسخ دهم. ۱. کمالات از وجود ناشی می‌شوند اگر کمال مطلق بخواهد وجود داشته باشد لازمه اش این است که وجود بدون حد داشته باشیم و این وجود بدون حد زمانی تحقق می‌یابد که عدم حقیقتی نداشته باشد تا وجود به آن حد عدمی محدود نشود. عدم حقیقت ندارد. حال چرا عدم حقیقت ندارد؟ چون اگر عدم حقیقت داشت وجود خواهد داشت و این می‌شود وجود و دیگر عدم نیست و عینا همین حکم نامحدودیت برای این عدمی که فرض شده و در اصل وجود است می‌بایست تعمیم یابد یعنی همین عدم که وجود دارد و در اصل همان وجود است و نمی‌تواند ناقص باشد زیرا در این صورت محدود به حد عدمی می‌شود. بنا براین تشکیک در وجود باطل می‌شود نمی‌توان موجودات ناقص را دارای وجود ضعیف قلمداد کرد چون وجود به جهت نبودن عدم هیچگاه ضعیف نمی‌شود و موجودات ضعیف ظهورات صفات خدا در حدی که حکمت خدا اقتضا می‌کند هستند. ۲. آیا خدا می‌شود خود را معدوم کند؟ خیر محال است زیرا عدم حقیقتی ندارد اگر برای عدم که حقیقتی ندارد وجود فرض کنیم اینطور می‌شود که خدا بخواهد خود را تبدیل کند به حالتی که وجودی ندارد یعنی چیزی می‌بایست غیر وجود (همان حالت) وجود داشته باشد که خدا به آن مبدل شود حال انکه وجود مقابلی ندارد و غیر وجود تحققی ندارد. ۳. آیا خدا موجودات را از عدم آفریده و از نیستی به هستی آورده؟ امکان ندارد زیرا اولا عدم تحقق ندارد و وجود خدا چون لایتناهیست نمی‌توان وجودی به آن اضافه کرد. پس این موجودات چیستند؟ جواب اینکه خدا ازروی فیض خود هستی خود را به شکل موجودات مختلف ظاهر ساخته و همه از قدرت و حول و قوه الاهی ند و در اصل فقط خدا وجود دارد و این منی هم که انسان با آن احساس استقلال می‌کند ظهوری محدود از وجود خداست. ۴. آیا موجودات را می‌شود خدا معدوم کند؟ خیر چون عدم تحققی ندارد حقیقت معدوم شدن یعنی تبدیل وجود به عدم وقتی عدم وجودی ندارد وجود نمی‌تواند به چیزی که نیست تبدیل شود. حال پس چرا میگوییم من اینجا هستم و فلان جا نیستم این از روی عدم من در جای دیگر نیست؟ خیر وجود من در این مکان ظهور وجود خداست و این ظهور به اندازه اقتضای حکمت خداست و چون در جای دیگر ظهور صفات وجودی خدا صورت نگرفته به ذهن متبادر می‌شود که عدم وجود من در آن جای دیگر تحقق یافته.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. همین‌طور است. آری! «وجود» در نسبت با ما دارای مراتب و شدت و ضعف است و نه در رابطه با خودش 2- نکته خوبی است. ۳. آری! در علم خداوند امکان هر موجودی هست و خداوند آن موجود را که در علم او امکان تحققش هست، وجود می‌دهد و به آن می‌گوید: «کُن فَیَکون» بشو و می‌شود. ۴. نابودکردن موجودی توسط خداوند به معنای گرفتن فیض وجود از آن موجود است. موفق باشید

32559
متن پرسش

با عرض سلام: در وحدت وجود می‌گوییم وجود امری بسیط است و صرف است و چون عدم تحقق ندارد وجود بینهایت است و ختم به حد عدم نمی‌شود. نتیجتا یک وجود بیشتر نداریم که نامتناهی وجودیست و موجودات دیگر به سبب آن وجود هستند و وجود آیتی و نشانه و سایه آن وجودند. آیا این اعتقاد من مشکلی دارد؟ حالا وقتی می‌گوییم «لا حول ولا قوه الا بالله» نتیجه اختیار ما چه می‌شود؟ اگر اختیاری که انسان دارد هم مخلوق خدا باشد آیا به جبر نمی انجامد؟ اگر اختیار جدای از خدا باشد وجود خدا محدود می‌شود اگر هم تحت قیومیت خدا باشد جبر ایجاد می‌شود.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه در رابطه با «وجود» فرمودید، مطلب خوب و درستی است و با توجه به این امر، جناب علامه طباطبایی می‌فرمایند: «ما در مختاربودن، مجبور هستیم» یعنی وجودِ ما طوری است که «اختیار، ذاتیِ آن وجود است» و خداوند اختیار را به ما نداده است بلکه وجودی را به انسان داده که آن «وجود» در مقابل خود امکانات متفاوتی می‌یابد و همین، خود به خود منجر به اختیار می‌شود، در حالی‌که برای حیوانات که امکانات مختلف در مقابل خود ندارند، وجودشان همراه با انتخاب و اختیار نیست. موفق باشید

32357
متن پرسش

با سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی: در کتاب خویشتن پنهان و همچنین ۱۰ نکته از معرفت نفس فرمودید رابطه مخلوقات با خداوند رابطه تجلی می‌باشد یعنی مخلوقات ظهور و تجلی خداوند هستند و این باشد استمرار داشته باشد پس چرا خداوند بیشترین جای قرآن گفته خلق مثلا «خلق السماوات والارض» چرا نمی‌گوید یخلق که استمرار داشته باشد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: «خَلَقَ» به معنای «اَلَّفَ» یعنی جمع‌آوری است مثل آن‌که خداوند بدن ما را از همین عالم ماده به این صورت شکل می‌دهد. ولی در موضوع «وجود» و وجوددادن، بحثِ تجلی در میان است که با دنبال‌کردن «برهان صدیقین» این موضوع به خوبی روشن می‌شود. موفق باشید 

32327
متن پرسش

سلام و خدا قوت: با توجه به اصالت وجود و تشکیک همانطور که آیت الله جوادی در رحیق مختوم چهار امر را در تشکیک معتبر می‌دانند: ۱. وحدت حقیقی معنای مشکک ۲. کثرت حقیقی چیزی که به تشکیک متصف می‌شود ۳. وحدت حقیقی محیط به کثرت و ساری در آن باشد واحاطه و سریان در آن مجازی نباشد بلکه حقیقی باشد ۴. کثرت حقیقی به نحو حقیقت منطوی در تحت آن واحد حقیقی باشد. سوال این است که ملاصدرا در اصالت وجود وبه تبع تشکیک دقیقا چه می‌گوید و بدنبال اثبات چیست؟  یک وجود اصیل سریانی یعنی یک حقیقت و وجود اصیل مطلق مرسل که هاضم همه کثرات است و تمام کثرات درون آن ظهور می‌کند حال یا به نحو تشان که بشود کثرت طولی یا به نحو مثلا حیثیت تقییدیه نفادیه که بشود کثرت عرضی این معنای تشکیک برمبنای اصالت وجوداست که مساوق تشکیک در ظهورات و نفس رحمانی عرفان است که ملاصدرا در اصل وجود مطرح کردند؟ - یا اینکه منظور از اصالت وجود و تشکیک وجود ملاصدرا، وجودات اصیل ممتاز (نه یک وجود سریانی اصیل) در کنار هم یا به نحو طولی و یا عرضی باشند که حالا یک وحدت سنخی خارجی هم برایش فرض کنیم. اگر منظور دومی است آیا با تصویر اینچنینی ما قائل به تباین وجودات نشدیم؟ چون هر وجود را اصیل و ممتاز دانستیم. و آیا تصویر اول اشکالی دارد و مردود است؟ با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در تشکیک وجود در عین ذاتی‌بودن آن تشکیک به همان معنای «دانٍ فِی عُلُوِّهِ، عالٍ فِی دُنُوِّهِ» که در هر موطنی وجود است که در هویت آن موطن به ظهور می‌آید؛ به این نکته هم فکر کنید که تشکیک در ظهور است یعنی این وجود مطلق است که در صحنه‌ای حاضر است در عین ظهوری خاص نسبت به کسی که در آن موطن با «وجود» مواجه می‌شود. موفق باشید

32277
متن پرسش

بسمه تعالی. بازخوانی هویت دینی وملی. محضر طربناک استاد سلام علیکم: تفاوت پدیدار شناسی و هرمنوتیک در چیست؟ از هرمنوتیک و پدیدار شناسی هر کدام در چه موردی می‌توان استفاده کرد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در نگاه پدیدارشناسانه، انسان سعی می‌کند  با جایگاه وجودی پدیده در عالم وجود روبه‌رو شود و مجال داده شود تا پدیده، خودش خود را بنمایاند که البته بهترین نحوه این نوع روبه‌روشدن با پدیده، نظر به شرایط تاریخیِ آن است و این‌جا است که موضوع هرمنوتیک به میان می‌آید. لذا این‌طور فرموده‌اند: هرمنوتیک، علم و اندیشه‌ی توجه به گسترش فاهمه در امور است با نظر به حیث وجودی انسان که آثار او شناخت نحوه‌ای از وجود او می‌باشد، پس هرمنوتیک نظر به حیث وجودی انسان است که در عمل او بروز می‌کند، پس در واقع نگاه هرمنوتیکی، نگاهی است که موضوع را به عنوان افقی در نظر دارد که همواره گشوده است و به گسترش انسان در تاریخ می‌نگرد، زیرا انسان‌های اصیل روشنی‌گاه‌های وجود در تاریخ هستند و بدین لحاظ نگاه هرمنوتیکی به آن‌ها نوعی همدلی با آن‌ها را به میان می‌آورد از آن جهت که «وجود» افقِ افق‌ها است و انسان‌های اصیل، روشنی‌گاه‌های وجوداند. موفق باشید

32253
متن پرسش

سلام: واجب الوجود چرا نتواند امتداد فضا یا حتی ماده قدیم باشد؟ قانون پایستگی ماده وانرژی مگر ماده و انرژی را قدیم نمی‌داند؟ قانون فیزیکی که به ریاضیات منتهی می‌شود قطعا از مطالب الهیاتی و علوم انسانی قطعی‌تر است (البته برخی دینها ماده را قدیم دانسته سخن از صانع گفته اند)

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی متوجه باشیم «واجب‌الوجود» عین وجود است، او با هویت عین وجودی خود در همه‌جا حاضر است. امری که جناب صدرالمتألّهین در «برهان صدیقین» بدان توجه می‌دهد. موفق باشید

32082
متن پرسش

سلام علیکم جناب استاد گرامی: کتب «برهان تا عرفان» و «ده نکته معرفت نفس» شما را مطالعه کردم، سپاسگزارم از اینکه مفاهیم حکمت متعالیه را به زبان ساده آموزش می دهید. کتاب شما باعث شد که سوالات بسیاری برایم پیش بیاید در نتیجه به مقالات و کتب متعددی رجوع کردم. لیکن ابهامات و سوالات اساسی در این مطالب برای من بر جا مانده که ممنون می شوم راهنمایی بفرمایید. ۱. مباحث وحدت وجود تماما در باب ذات الهی است، در حالی که می دانیم در احادیث بسیاری از اهل بیت تفکر در ذات الهی نهی شده است. آیا هیچیک از فلاسفه اسلامی، قائل به وحدت وجود در مورد این ایراد جوابی ارائه کرده اند؟ مثلا در تعریف وحدت تشکیکی وجود، ذات الهی برابر با وجود دانسته شده که دارای مراتب شدت توصیف می شود! آیا قائل شدن مراتب شدت و ضعف وجود معادل به قائل شدن کم و کیف برای ذات الهی نیست؟! که در این صورت قابل پذیرش نیست. ۲. بنده منابع بسیاری را برای یافتن تعریف دقیق از «وحدت شخصیه وجود» جستجو کردم. علی رغم اینکه این نظریه از زمان ابن عربی بین عرفا رایج بوده  ولی متاسفانه تعریف دقیق و شفافی از آن یافت نمی شود. در تعریف ویکی فقه بیان شده است که «وحدت شخصی وجود» به معنای وحدت مطلق در وجود است اما مراتب در تجلی وجود است. حال آنکه در «وحدت تشکیکی وجود» مراتب در خود وجود است. بنابر این تعریف «وحدت شخصی وجود» منطقی تر به نظر می رسد. ۳. در مورد مساله «وجود شرور» در عالم دلایل ارائه شده در حکمت متعالیه غامض می‌باشد. اول اینکه خواسته شده با ارجاع به وحدت تشکیکی وجود،  شرور معادل با «عدم» در نظر گرفته شود که ناشی از نقص وجود در مراتب پایین تر است. در وحدت شخصی وجود نیز هیچ توضیحی برای شرور نیافتم! بنده شخصا به این می اندیشم که با وجود این همه ظلم‌ها و شرارت‌ها در اطراف ما، چگونه می توان فلسفه آنها را با کمک وحدت وجود فهم کرد؟! ۴.  در باب اختیار انسان، جناب ملاصدرا در اسفار متذکر شده است که چون انسان دارای سه بعد عقلانی، مثالی و جسمانی می باشد در نتیجه مضطر به اختیار است. ولی این استدلال قویی نیست زیرا ابتدا باید اثبات شود که بین عقل و مثل و جسم تضاد وجود دارد تا نتیجه شود که انسان مضطر به اختیار بین این نشئات متضاد است. در حالی که می دانیم این سه عوالم به ترتیب در طول و منتج از یکدیگرند پس قاعدتا نباید تضادی بین این سه عوالم باشد! ۴. در مورد حرکت جوهری، ظاهرا حکمت متعالیه آن را مختص عالم ماده دانسته است  و عالم مجردات فاقد حرکت است. در حالی که می دانیم تنها خداوند کمال مطلق است و هر چه غیر اوست فقیر بالذات است. در نتیجه منطقی این است که استدلال کنیم تمامی عوالم وجود اعم از مادی و مجرد همه به سوی کمال مطلق در حرکت هستند تا از او فیض گیرند. و این حرکت باید نامتوقف باشد. مثلا اینکه بهشتیان در بهشت ارتقای مقام می یابند ویا گروهی از جهنمیان پس از مدتی از جهنم آزاد می‌شوند همگی مثال‌هایی بر حرکت جوهری در عالم غیر ماده است. در عالم فرشتگان نیز می دانیم هاروت و ماروت (بنابر داستانی در عیون اخبارالرضا) دچار امتحان الهی شدند که نشانگر امکان تحول و حرکت جوهری بین فرشتگان نیز هست! در انتها اگر ذکری نیز دستور بفرمایید بسیار متشکر خواهم شد. خداوند توفیقات شما استاد گرامی را افزون فرماید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این موارد نیاز به بحث مفصل دارد. ولی به طور مختصر عنایت داشته باشید که حضرت امام در کتاب «چهل حدیث» حدیث چهاردم که مربوط به تفکر در ذات الهی است، نکاتی در رابطه با وحدت وجود مطرح فرموده‌اند. عنایت داشته باشید که خداوند عین وجود و وجودِ مطلق است و در تشکیک وجود بحث در تجلیات وجود است که همه به ذات حق برمی‌گردد ولی هیچ‌کدام خداوند نیستند زیرا هیچ‌کدام وجود مطلق نمی‌باشند.

در مورد شرور و وجه عدمی آن اتفاقاً بهترین جواب در دستگاه «اصالت وجود» توسط مرحوم شهید مطهری در کتاب «عدل الهی» داده شده است.

همین‌که انسان دارای مقام امکانات مختلف و ابعاد مختلف وجودی است، عملاً در گذرگاه انتخاب قرار می‌گیرد. به همین جهت در کتاب «هدف حیات زمینی آدم» بحث شد که انتخاب، ذاتیِ وجود انسان است.

حرکت جوهری را باید با دقت مطالعه کرد تا این نوع اشکالات در دل آن رفع شود. زیرا آنچه در «حرکت جوهری» مطرح است تبدیل قوه به فعل می‌باشد و این غیر از حرکت به معنای رفع موانع حضور و حاضرشدن در مرتبه حضور برتر است. آن‌جا بحث حضور در حضور است و این ربطی به حرکت جوهری ندارد.

به هر حال ملاحظه می‌فرمایید که معارف گرانقدری در «حکمت متعالیه» نهفته است که دقیقاً جواب نیازهای معرفتیِ این زمان می‌باشد و باید با همت زیاد و دقت فراوان در آن وارد شد تا معلوم شود حتی «وحدت وجود» در نسبت حضور حق با حق، با «تشکیک وجود» در نسبتِ حضور حق با خلق، قابل جمع است. موفق باشید      

32063
متن پرسش

سلام علیکم استاد گرامی: ببخشید اگر سوالم بسیار ناشیانه بوده باشد اما در مورد قاعده الواحد می‌خواهم بدانم چطور عقل اولی که از وجود واحد مطلق بعنوان معلول واحد صادر شده است دارای کثرت هست در حالیکه علتش بسیط بوده؟ آیا وقت صدور می‌تواند سنخیت خویش را با علتش از دست بدهد؟ ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جزوه «تاریخ فلسفه و کلام اسلامی» بحث مفصلی در این مورد شده است. از جمله؛ از نظر فارابى از واحد جز واحد صادر نمى شود «أنَّ الْواحدَ لا يَصْدُرُ عَنْه إلّا واحد»[1] و صادر اول عقل اول است كه در اثر علمِ واجب تعالى به ذات خود و بر اثر رحمت، ايجاد و خلق گشته، يعنى علم داشتن خداوند به چيزى با خلق‏ كردن برابر است، زيرا كافى است شيئى تصور شود تا وجود يابد. حال عقل اول كه به اين صورت ايجاد شد، نسبت به خود ممكن و نسبت به ديگرى واجب است و در آنِ واحد به واحد و به ذات خويش مى‌‏انديشد، پس دو جنبه دارد، و از اين طريق اوّلين مرحله بسوى كثرت شروع‏ مى شود. از عقل اول در اثر تفكر درباره واحد، عقل ديگرى صادر مى شود و در اثر تفكر درباره خود به عنوان ممكن فى حد ذاته، ماده صادر مى‏‌گردد و آسمان اول تحقق مى پذيرد. سلسله‏ ى فيضان يكى پس از ديگرى ادامه مى يابد تا ده عقل و نه فلك. عقل دهم يا عقل آخر يا عقل فعال همان عقلى است كه دائرِ مدارِ عالمِ تحتِ قمر است و از اين عقل است كه نفوس بشرى و عناصر اربعه صادر مى‌‏گردد. برای بحث بیشتر می‌توانید به آن جزوه که روی سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید

 

[1] - تلخيص كتاب ما بعد الطبيعه، ص: 153

32048
متن پرسش

سلام استاد عزیز: در مبحث حرکت جوهری فرمودید که هر لحظه جهان در حال تحول و نو شدنه و داره به مرتبه بالاتر میره جهان مادی و مدام داره فیض میرسه از عالم بالا، مثل بچه ای که جوان میشه و کلی با اون کودک قبلی فرق میکنه. اولین سوالم اینه که یعنی همین لحظه ای که من الان دارم پیام میدم به شما بیشترین فیض از طرف خدا از اول تاریخ بشریت اومده؟ چون جهان نسبت به مثلا دو هزار سال پیش کلی تحول پیدا کرده بر اساس حرکت جوهری. ۲. اینکه وقتی جهان ماده به مرتبه بالاتر رفت و رشد کرد فرمودید چون تجلیات خدا تعطیل بردار نیست همیشه خلقتی هست. چطور عالم ماده دوباره خلق میشه بر اساس تئوری فلسفی (حرکت جوهری)؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! تکویناً چنین است و جهان ماده با فعلیت‌یافتنِ همه قوه‌هایش به جهان دیگری تبدیل می‌شود. به همان معنایی که در قرآن داریم: «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ» و به حکم آن‌که «وجود» همواره در همه مراتبش حاضر است، باز مرتبه مادون آن که همان عالم ماده است در صحنه می‌آید و باز فیض تبدیل قوه به فعل و تبدیل آن به جهانی دیگر. برهان حرکت جوهری معارف ارزشمندی را با ما در میان می گذارد. موفق باشید

32024
متن پرسش

بسمه تعالی. بازخوانی هویت دینی و ملی. محضر طربناک استاد سلام و احترام: آیا بر اساس این دو آیه از قرآن که می فرماید «الذی خلق فسوی» و «الذی قدر فهدی» نمی‌توان نتیجه گرفت نظر جناب شیخ الرئیس که عالم، موجودی است که وجود دارد، و نه وجودی که این چنین موجودیت یافته است، صحیح می‌باشد؟ اگر طبق آیه خداوند خلق کرده و سپس هماهنگی بخشیده و یا تقدیر و اندازه گیری کرده و سپس هدایت کرده پس نظر جناب صدرا مبتنی بر نحوه وجود غلط و نظر جناب شیخ صحیح می‌باشد.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال در آیه «الّذی خلق فسوّی» هم نظر در حضور خداوند است که به مخلوقات «وجود» می‌دهد. و جناب شیخ‌الرئیس هم از این جهت منکر اصالت وجود نیست. آقای دکتر غلامحسین دینانی با اشاره به کلام مشهور ابن سینا که می‌فرماید: «ما جعل الله المشمشه مشمشه بل اوجدها» گوید: این کلام نشان دهنده این است که وی معتقد به اصالت وجود بوده است؛ اگرچه آن را به صراحت اعلام نکرده است. موفق باشید.

32022
متن پرسش

بسمه تعالی. بازخوانی هویت دینی و ملی. محضر طربناک استاد سلام علیکم: تفاوت ساحت وجود در دیدگاهی که جناب مارتین هایدگر متذکر آن می‌شوند با آنچه صدرای جان بشر، صدرالمتالهین متذکر آن می‌گردند در چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب صدرالمتألّهین از «وجود» شروع می‌کند و حقیقت «وجود» را در مظاهرِ آن دنبال می‌نماید. و جناب هایدگر در دازاین یا انسان به معنای خاصِ آن، به «وجود» نظر دارد و اساساً سراغ «وجود» به معنای مطلق آن نمی‌رود و بلکه «وجود» را در نسبت انسان با سایر مخلوقات دنبال می‌کند. که البته هر دو نگاه به «وجود»، لازم است و حکایت از دو وجه از وجوه فلسفیِ انسان دارد. موفق باشید

31959
متن پرسش

سلام وعرض ادب: بنده با یک گره ذهنی روبرو هستم چرا باید شکرگزار وجودمان باشیم در صورتی که وقتی نبودیم نیازی به نعمت وجود نداشتیم که حالا با موجود شدن شاکر باشیم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «آشتی با خدا» در قسمت «چرا خدا ما را خلق کرد؟» عرایضی شده مبتنی بر این‌که وجود ما برای ما نعمت است و بستر رسیدن به کمالاتی است که در بستر همین «وجود» ظهور می‌کند و از این جهت این عطا را که همان وجود خودمان است باید پاس بداریم. موفق باشید

31878
متن پرسش

بازخوانی هویت دینی و ملی. محضر طربناک استاد سلام و درود. مگر حضور تجلی وجود نیست؟ و مگر حضور، وجودی نیست که به تعین آمده است؟ پس چرا جناب مارتین هایدگر در اواخر عمر شریف خود حضور را مقدم بر وجود می‌دانست؟ این فیلسوف سلیم النفس در اواخر عمر شریف خود چه پنجره ای می‌خواست به روی بشر بگشاید که اجل مهلت نداد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب مارتین هایدگر به‌خوبی متوجه شده است که در واقع اگر بخواهیم به «وجود» نظر کنیم و از مفهوم وجود، پا را بالاتر بگذاریم، آنچه در میان می‌آید «حضور» است و «ظهور». و این نکته ارزشمندی است که هایدگر متذکر آن شده است. موفق باشید

31794
متن پرسش

با سلام: چگونه از منظر نظریه حقیقت و رقیقت می‌توان آیاتی که در آن از رویت و لقای خداوند صحبت شده استفاده کرد؟ چنانچه در کتاب یا جلسه ای مفصل در مورد آن فرمایش مفصل داشته اید خوشحال می‌شوم آدرس آن مفصل را در کنار جواب مجمل همین مجال داشته باشم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع را می‌توانید در مباحث «اصالت وجود» و تشکیکی‌بودن آن دنبال بفرمایید از آن جهت که «وجود» به عنوان حقیقی‌ترین حقایق، دارای شدت و ضعف است. پیشنهاد می‌شود سری به کتاب «از برهان تا عرفان» در قسمت «برهان صدیقین» بزنید. موفق باشید

31469
متن پرسش
سلام استاد عزیز استاد: در مقدمه کتاب مفاتیح الغیب ملاصدرا آمده است که: «ولنشرع في مصادرات يتعطاها علم التأويل و مقدمات يعين فهمها على فهم معاني التنزيل فإن كل علم له ماهية و موضوع و مباد و مسائل و غاية يجب على الطالب أن يعلم ما هو و فيم هو و مم هو و لم هو لنوردها في فواتح هي للعلوم الحقيقية مفاتيح و هي عشرون» من هرچه کتاب را تورق کردم راجع به غتایت علم تاویل و یا مسائل آن چیزی نیافتم. استاد خواهشمندم راجع به این کتاب برایم با توجه به این سخن ملاصدرا توضیحاتی بدهید. ملاصدرا در مفاتیح الغیب به دنبال چیست آیا در آن فقط مبادی علم تأویل قرآن را آورده است و اگر موضوع ماهیت یا غایت آن را نیز آورده است در کجای آن می‌توان یافت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر نمی‌کنم بتوانیم در محدوده یک سؤال و جواب وارد این مباحث شویم. خوب است به شرح اساتید در این موارد رجوع کنید. البته اگر مباحث اصالت وجود و تشکیکی بودن آن را به خوبی برای خود حل کرده باشید. موفق باشید

31286
متن پرسش
عرض سلام خدمت استاد محترم: این یادداشت از آقای دکتر فیاض است. چه پاسخی می‌توان به آن داد؟ «نظریه اصالت وجود و وحدت وجود ضد عدالت است چرا که نظام فعلی را نظام احسن می‌داند و همه چیز در جای خودش قرار گرفته است و نظام اجتماعی مبتنی بر آن نیز کاملا عادلانه است پس اعتراض علیه نظام احسن اجتماعی را ظلم می‌داند و ضد امر به معروف و ضد نهی از منکر است.»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عجیب است که این آقایان این اندازه نمی‌توانند بین امور تکوینی و امور اعتباری را تفکیک کنند! و این سخن‌ها از زبان هرکس که رانده شده باشد، نشان می‌دهد که تصور درستی از اصالت وجود و وحدت وجود که مربوط به هستی‌شناسی است، ندارند. موفق باشید

30828
متن پرسش
سلام استاد: کتاب برهان صدیقین رو تا قبل از هویت تعلقی خواندم به همراه شرح شما. ولی یه سوالاتی برام پیش اومده: اصلا معانی ذات، صفت و فرقشان و همچنین وجود، موجود و فرقشان با هم چیست؟ مرادتان رو به صورت دقیق از این مفاهیم برام روشن نیست و یه جاهایی دارم خلط می‌کنم. مثلا در مورد ذات و صفت اینجوریه که یک موجود صفتی دارد که آن صفت یا عارضی است یا ذاتی. حال سوالی که دارم اینه که خود این صفت هم به عنوان یک موجود چی میشه؟ یعنی یک صفت ممکنه یک صفتی داشته باشه؟ به عنوان مثال نمک به عنوان یک موجود صفت شوری دارد. حال خود این شوری هم بالاخره موجودی است. این شوری چی میشه؟ میتونه صفتی داشته باشه؟ تفاوت این دو وجود (وجود نمک و وجود شوری) در چیست؟ شما وقتی از وجود صحبت می‌کنید از کدام معنی وجود صحبت می‌کنید؟ موجودات که می‌گویید منظودتان کدام دسته هستند؟ موجودات ذهنی، موجودات خیالی یا موجودات عقلی هم شامل می‌شود یا فقط موجودات خارجی را منظور قرار می‌دید؟ اصلا وجود که می‌گویید ماهیات رو منظور می‌کنید یا نظر به اصالت اون دارید؟ مثلا وقتی در مورد میز صحبت می‌کنید منظورتون چوب است که به این فرم درآمده یا نه! همین شکل و شمایل چوب رو هم در نظر می‌گیرید؟ ای کاش این مفاهیم رو در ابتدا جا می‌نداختید بعد سراغ برهان می‌رفتیم. چون موقع خوندن کتاب و شرح شما ذهنم جوانب دیگه رو درنظر میگیره و هزارتا سوال برام بوجود میاد که اذیت میشم.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. نمک به عنوان یکی از مراتب عالم ماده، یکی از مراتب وجود است که وجود در این مرتبه، صفتِ شوری را از خود ظاهر می‌کند بنابراین آنچه اصل است وجود است که در مراتب مختلف، ظهورات مختلف دارد و آن ظهورات را صفت می‌نامند و این‌طور نیست که صفات به خودی خود وجود داشته باشند بلکه ظهوری از وجود در مرتبه‌های خاص هستند. ۲. عجله نکنید تا آخر، بحث را دنبال بفرمایید إن‌شاءالله جواب این نوع سؤالات را خواهید یافت. ۳. وجود، تعریف‌بردار نیست. هرکس نزد خود آن را می‌فهمد، دیگر معنا نمی‌دهد وجود میز یا وجود خارجی و یا وجود ذهنی. بحث در مورد وجود است در مراتب مختلف. موفق باشید

30642
متن پرسش
سلام: در مواجه با اشیا ماهیت آنها به ذهن می آید یا وجود؟ اگر ماهیت، ماهیت که اصالت و وجودی ندارد تا از جایی به جای دیگری برود و اگر وجود، چرا وجود ذهنی منشا اثر در ذهن نیست؟ مثلا آتش در ذهن خاصیت احتراق ندارد باز اگر بگوییم ماهیت می آید سوال اینست چرا بخشی از ویژگی های ماهیت می آید مثلا احتراق از مقومات ماهیت آتش است پس چرا آتش ذهنی سوزان نیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه در خارج و در واقعیت هست، تنها و تنها وجود است منتها در مظاهر مختلف. و انسان اگر متوجه‌ی این امر نباشد به آن مظاهر نه به اعتبار وجود، بلکه به اعتبار محدودیت امکانی‌شان، اصالت می‌دهد. در حالی‌که آن‌ها ماهیت‌هایی هستند که ذهن مفهوماً آن‌ها را می‌شناسد و نه اصالتاً. و باید از این موضوع غفلت نشود. موفق باشید

30371
متن پرسش
سلام استاد عزیز: این برداشت بنده از حرکت جوهری درست است که حرکت جوهری ناشی از آفرینشهای پی در پی خداوند است که حس ما آن را ثابت می‌بیند ولی عقل ما با دلایلی مثل حقیقت و ماهیت زمان اثبات می‌کند که جهان سیال است و تشابه صور متعاقب باعث اشتباه حس می‌شود؟ در ضمن چگونه آن حقایق عالم ملکوت که لطیف هستد وقتی تنزل و تجلی پیدا کردند متکاثف و صفت می‌شوند؟!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- برداشت خوب و درستی است 2- در «برهان صدیقین» روشن می‌شود که نزول وجود، به جهت نقص‌هایی که در آن نزول پیدا می‌شود موجب تکاثف می‌گردد و این به جهت وجودِ مرتبه است و نه مربوط به ذات وجود باشد. موفق باشید

30173
متن پرسش
سلام حضرات حق بر استاد طاهرزاده: با توجه به سوال 30133 خدمت استاد فاضل عارضم که آن سوال شاید حکمتی عرشی بود که حق بر لبان من جاری کرد اگر در متن سوال دقت شود آن مطلبی که در پاسخ فرمودید بخوبی مندفع می‌شود. سوال حقیر که شاید بازپروری شبهه ابن کمونه (شبهه ای که برخی از علما می فرمایند اگر حضرت صاحب ظهور فرمایند برای اثبات امام زمان بودنشان پاسخ این شبهه لاینحل را مطالبه می کنیم) است را به این راحتی ها نمی‌توان پاسخ داد به هر رو پاسخی به پاسختان ارائه می‌شود با یک مثال: بدن انسان که همه اجزایش در وحدت هستند را شاید بتوان گفت روح واحدی تدبیر می‌کند اما این ثابت نمی‌کند هیچ بدن و روح دیگری وجود ندارد روح واحد این عالم حضرت حق است لکن چه کسی گفته جهانهای دیگری وجود ندارد با خدایان مدبر دیگر. آن پاسخی که شما دادید مربوط به زمانیست که جهان بشر مطابق هیئت بطلمیوسی بسیار کوچک بود حال اگر به مباحث فیزیکدانان معاصر بخصوص مرحوم هاوکینگ مبنی بر احتمال وجود جهان های دیگر با قوانین فیزیکی متفاوت بذل توجه نمایید می‌توان به احتمال وجود خدایان دیگر لااقل رسید. جالب است بشر از چند خدایی به توحید رسید و حال زمانیست که به چندخدایی برسد چه سیر دیالکتیکی جذابی.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید به خدا به عنوان عین وجودی که وجود مخلوقات از اوست، فکر کرد. معنا نمی‌دهد عین وجود متکثر باشد زیرا لازمه‌ی آن تکثر، وجودِ امری است غیر از وجود که غیر از وجود، عدم است. موفق باشید

30150
متن پرسش
سلام استاد عزیز: هو یا ذات الهی نه اسمی دارد و نه رسمی لذا بزرگان کفته اند محدوده نفوذ و شهود هیچ موجودی نیست و الله بعنوان جامعیت اسمایی و اسم اعظم تنزل یافته ذات الهی است که مساوی است با وجود نامحدود ولی در بعضی بیانات برداشت کرده ام که الوجود هم اسمی از اسماء است و نشان دهنده اسم اعظم الهی و مساوق با آن نیست لطفا راهنماییی بفرمایید؟ آیا وجود نامحدود و الله دو اسم یا مفهوم هستند برای یک حقیقت یا الوجود هم مرتبه نازله و تجلی الله است که به ان نفس الرحمن یا نور محمدی می‌گویند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: واژه‌ی «وجود» یک واژه‌ی فلسفی است و نباید بین این واژه با واژه‌های دینی خلط کرد و یا در واژه‌های دینی به دنبال واژه‌های فلسفی بود. موفق باشید

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!