بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: حضرت علامه طباطبایی (ره)

تعداد نمایش
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
34848
متن پرسش

سلام علیکم: خسته نباشید. علامه در اصول فلسفه و روش رئالیسم از اعتباریاتی بحث می کنند که طبق اذعان خود ایشان روش در این مرحله تتبعی و استقرائی و سیر قهقرایی ست. حال چگونه این روش و این بحث با سبک کار فلسفه که با کلیات وجود است و به وسیله ملازمات عامه (صدرا) و برهان (مشاء) سازگار است؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در این مورد بسی مفصل و مهم است در آن حدّ که جناب آقای دکتر اصغر مصلح کتابی تحت عنوان «اداراکات اعتباری علامه طباطبایی (ره) و فلسفه فرهنگ» تدوین و تنظیم کرده‌اند و یا جناب آقای دکتر قاسم پورحسن نیز چندین جلسه در این رابطه صحبت داشته‌اند مبنی بر آن‌که هر اندازه در جامعه و در فرهنگی، اعتباریات، بیشتر حاضر باشد حکایت از نوعی روح تمدنی در آن جامعه حاضر است و از عظمت شخصیت علامه طباطبایی همین بس که متوجه جایگاه اعتباریات در این تاریخ شده‌اند، امری که در گذشته در بین فیلسوفان معمول نبوده است. موفق باشید

34781
متن پرسش

سلام علیکم استاد: آقای ملکیان نقدی در مورد کتاب المیزان دارند. ملکیان: من همیشه وقتی این حرف را می‌شنوم، یاد حرفی نظیر این می‌افتم از مرحوم علامه طباطبایی که در اول تفسیر المیزان می‌گویند کتاب قرآن، کتابی است که یفسر بعضه بعضا، تکه‌ای از قرآن، تکه‌ای دیگر را تفسیر می‌کند و برای همین ما باید به خود قرآن مراجعه بکنیم. یعنی برای تفسیر یک تکه، به تکه‌های دیگر باید مراجعه کنیم. من کاری به این ندارم که علامه طباطبایی خودشان این روش را مطلقا رعایت نکرده‌اند. اما این حرف عجیبی است که ایشان می‌گویند قرآن اینجور است. هر کتابی همین‌جور است. شما اگر کتاب کانت را هم بخوانید، فقط وقتی می‌توانید یک جمله از کتاب را تفسیر کنید، که عطف نظر کنید به بقیۀ جمله‌های آن. علامه طباطبایی طوری حرف می‌زنند که انگار این اختصاص به قرآن دارد. نه آقا! هر کتابی یفسر بعضه‌ بعضا. بگذریم از اینکه مرحوم طباطبایی، خودشان القرآن یفسر بعضه بعضا را رعایت نکردند. در تفسیر المیزان الی ماشاءالله چیزهایی به قرآن نسبت می‌دهند که مدرک قرآنی ندارند. اما کاری به آن ندارم. هر کتابی اینجور است. مگر کتابی هست که یفسر بعضه بعضا نباشد؟ می‌شود اجمالا توضیح دهید اینکه قرآن یفسر بعضه بعضا چه تفاوتی با کتب دیگر دارد بفرمائید و اینکه چرا قرآن در تفسیر نیازمند به روایات و قواعد عقلی فلسفی و عرفانی و...است ؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید آقای ملکیان متوجه روایتی که علامه طباطبایی بر مبنای آن روایت آن نکته را فرموده‌اند؛ نشده‌اند. که بحث در تأویل آیات و باطن‌داشتن آن‌ها است و این‌که بعضی آیات، متشابه هستند و باید به وجه تأویلی آن‌ها نظر نمود و در این رابطه قرآن، میدانی است که «یفسر بعضه بعضا» و هرگز کانت و امثال کانت چنین ادعایی ندارند که سخنان آن‌ها تأویل‌بردار است و مثلاً متشابهات آن‌ سخنان را باید با وجه تأویلی و باطنی آن سخنان معنا کرد. در این مورد خوب است به آیات اولیه سوره آل‌عمران و نظر علامه طباطبایی در این مورد رجوع شود. و یا به کتاب «زبان قرآن، اصیل‌ترین زبان» که روی سایت است. موفق باشید

34755
متن پرسش

34746 استاد گرامی سلام در مورد پاسخی که به سوال 34746 فرمودید صحبتم اینست که چرا سوء تدبیر و تصمیمات غلط و غیر کارشناسی مسئولین را به حساب امتحان الهی می گذارید. این اشتباه است که تصور می کنیم که در بین ۸ میلیارد جمعیت زمین فقط ۸۰ میلیون آن ها برگزیده شده اند و مادام العمر باید امتحان بدهند. تصمیمات غلطی که در مجلس و دولت گرفته می شود و اجناس را بعضا تا چند برابر گران می کنند و حقوق ها را فقط ۱۰ تا ۲۰ درصد افزایش می دهند باعث این وضعیت شده یا امتحان الهی؟ آیا خدا می خواهد که در این کشور یه عده هر روز پولدارتر و عده ای هر روز فقیر تر شوند؟ حضرت ابراهیم (ع) برای مهمانانش گوساله بریان کرد ولی در این کشور عده ای دیگر نمی توانند رنگ گوشت را ببینند. آیا این خواست خداست یا به علت وضعیت دولت که نمی تواند به دامدار کمک کند و جلوی قاچاق را بگیرد؟ خدا به داد کارمندان و کارگران برسد. خدا به داد مستاجرها برسد. خدا به داد خانواده های دارای جوان برسد. مخصوصا سال آینده که تورم رسما ۴۰ تا ۶۰ درصد اعلام شده. متاسفانه تمام این اتفاقات پیش چشم رهبر انقلاب رخ می دهد و دست با کفایت ایشان این گره ها را باز نمی کند. اگر به مسئولین حداقل حقوق داده می شد اولا افراد کمی حاضر می شدند پست قبول کنند و ثانیا وضعیت مردم را درک می کردند و تصمیمات درستی می گرفتند. به نظر می رسد راحت ترین کار انتخاب شده که از خود رفع مسئولیت کنیم و همه چیز را به تقدیر و امتحان الهی نسبت بدهیم. متاسفانه در هیچ یک از مسئولین خصوصیاتی که در اسلام و سیره معصومین (ع) برای حاکمان برشمرده شده دیده نمی شود. یاکل الطعام و یمشی فی الاسواق (در متن جامعه بودن) با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً بنده به جهت چند دوره حضور در مسئولیت‌های اجرایی در جریان کوتاهی‌هایی هستم که حقیقتاً کوتاهی است و با این وصف، عرض کردم اولاً: در این شرایط امتحان الهی را باید مدّ نظر قرار داد به همان معنایی که قرآن در رابطه با نقش پيامبران در به ظهور رساندن ذات جوامع مى‏‌فرمايد: «وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ‏ يَضَّرَّعُونَ‏، ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَواْ وَّقَالُواْ قَدْ مَسَّ آبَاءنَا الضَّرَّاء وَالسَّرَّاء فَأَخَذْنَاهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ * وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ» [1] ما هيچ پيامبرى را در قوم و قريه‏ اى نفرستاديم مگر اين‏كه آن قوم را به سختى انداختيم، شايد كه اهل تضرع شوند. چون به جهت نبودن پيامبر در آن قوم، آن‏ها حسّى مسلك شده بودند، خداوند پيامبر را مى‏ فرستد تا در عين سير به سوى اجل و سرآمدشان، يا نجات پيدا كنند و به كمالى كه مى‏‌طلبيدند دست يابند و يا به هلاكتى كه مى‏‌طلبيدند برسند. و عموماً اكثر اقوام در رويارويى با پيامبران راه تكذيب را پيشه كردند و هلاك شدند، به‏ جز قوم يونس.[2] زيرا در روياروئى با دعوت انبياء به توحيد، نتوانسته ‏اند از كثرت‏ها به سوى حضرت احد روى بگردانند و بدين جهت نابود شدند، حال آن نابودى يا با باد يا آب يا صاعقه يا هرچيز ديگر صورت مى‏ گرفت.

علامه ‏طباطبائى «رحمةالله‏ عليه» علت اين كه همراه ارسال رُسل سختى‏ هايى را خداوند براى آن امت مى‏ فرستد، اين مى‏ دانند كه آن ملت اسير دنيا شده بودند و لذا بايد سختى بكشند تا از عادتِ فكر و فرهنگ قبلى رها شوند و با تمدن جديدى كه پيامبر آورده هماهنگ گردند و لذا در مقابل سختى‏ هاى پيش ‏آمده شايسته بود به درگاه خداوند بنالند تا آسمانى شوند. به همين جهت فرمود: «لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ» شايد بنالند و شايد روح تضرع و توجه به عالم غيب در آن‏ها احياء شود. ثانیاً: در مورد جایگاه رهبری، باید متوجه بود که ایشان راه‌کارهای کلی را مشخص می‌کنند، ولی تنگناهای تاریخی که ما گرفتار آن هستیم، اموری نیست که اجازه دهد تا کارها به راحتی جلو برود. البته بنده حضور آقای رئیسی را برای رفع آن تنگناها، یکی از الطاف الهی می‌دانم و معتقدم خداوند عنایت خود را با همه کوتاهی‌هایی که داریم از ما بر نگرفته است. موفق باشید

[1] ( 1)- سوره‏ اعراف، آيات 94 و 95.

[2] ( 1)- به آيه‏98 سوره‏ يونس رجوع شود.

34733
متن پرسش

«الهی هب لی کمال الانقطاع الیک» سلام و عرض ادب خدمت استاد طاهرزاده: با عرض پوزش و کسب اجازه چند کلمه ای خواستم در محضرتان درس پس بدهم. همان طور که جنابعالی بارها متذکر شده اید، ترجمه های قرآن بعضاً ناقص است و نمی تواند اشارات آیات قرآنی را به خوبی منتقل کند، مشغول تدبر در آیه شریفه ی «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ» و ترجمه «صراط مستقیم» بودم که حقیقتاً ترجمه «راه راست» نمی تواند حقیقت جاری در این آیات و کلمات را منتقل کند. ناگهان ذهنم به سوی بیتی از اشعار مرحوم علامه طباطبایی رحمت الله علیه رفت که می فرمایند: من خس بی سر و پایم که به «سیل» افتادم / او که می رفت مرا هم به دل دریا برد. انصافاً این بیت ترجمه ی بسیار بهتری و روشن تری است برای این آیه شریفه. بدین معنا که صراط مستقیم مثل این صراط های دنیایی نیست، بلکه خودش «عین رفتن و عین حرکت» به سوی دریای توحید است. لذا ما از حضرت حق با عجز و انکسار تقاضا می کنیم که ما را به رود جاری و صراط ساریِ به سوی خودش ملحق کند تا همچون خس بی سر و پایی به دریای توحید متصل بشیم. لذا حالا تا حدودی معنای روایت «علیٌّ هو الصراط المستقيم» و «هُمُ السَّبیل إِلَیْکَ» برایمان رخ می گشاید. مرحوم علامه در قسمتی از المیزان ذیل آیه شریفه ی «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» به زیباترین شکل ممکن تفاوت بین «ارائه طریق» توسط انبیاء و رسولان الهی، و «ایصال الی المطلوب» توسط امام را متذکر می شوند. و معلوم می کنند چگونه امام با هدایت های باطنی و تصرفات تکوینی و کُن فَیکونی، می تواند انسان را به سوی دریای بیکران توحید با خودش همراه کند و از موقف و منزلی معنوی به سوی موقف و منزلی بالاتر حرکت دهد. رزقنی الله و ایاکم

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است و به همین جهت بعد از آن‌که از حضرت حق تقاضای هدایت به سوی صراط مستقیم می‌کنیم، عملاً با حضور در آن صراط، الطاف الهی، انسان را فرا می‌گیرد تا در مسیر انس با حضرت حق قرار داشته باشد و لذا در ادامه اظهار می‌دارید: «صراط الذین انعمت علیهم» که به گفته علامه طباطبایی: «أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ» کسانی‌اند که خداوند علمی به آن‌ها داده که خودشان از مسیر عادی نمی‌توانستند کسب کنند زیرا فرمود: «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ»(مجادله/11) خداوند آن‌هایی از شما که ایمان آوردند را بلندمرتبه کرد و برای آن‌هایی که به آن‌ها علم داده شد، درجاتی است خاص.» به همان معنایی که شما به شعر علامه اشاره کردید که: «من خس بی سر و پایم که به «سیل» افتادم / او که می رفت مرا هم به دل دریا برد». موفق باشید               

34703
متن پرسش

با سلام و خسته نباشید: درود بر شما: می‌خواستیم بدانیم که آیا واقعا، جناب مرحوم ابن عربی، مبشره ای که مشاهده نمودند حقیقت دارد؟ یعنی آیا حقیقتا خود شخص پیامبر مهربانی به ایشان کتاب شریف فصوص را داده و تصمیم بر نشر آن داشتند؟  تشکر. اجرکم عندالله

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از عمق معارفی که در «فصوص الحکم» نهفته است می‌توان احتمال داد آن مبشّره، صادق باشد بخصوص که علمایی همچون حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و علامه طباطبایی «رحمت‌الله‌علیه» نیز توجه خاصی به ابن عربی دارند. موفق باشید

34608
متن پرسش

سلام علیکم: استاد چند تا شبهه بود می‌خواستم باهاتون مطرح کنم: ۱. آیا شما این نقل قولی که از علامه طباطبایی پخش شده که گفته میشه ایشون بعد از شنیدن خبر شهادت آقای قدوسی گفتند این انقلاب فقط یک شهید داره اون هم اسلامه را شنیدید و در موردش بررسی داشتید؟ ۲. استاد اگه جمهوری اسلامی بتونه فضای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی اسلامی و مناسبی فراهم کنه خوب در واقع همون آرمان انبیا و اولیا را بدون حضور امام معصوم محقق کرده و الگوی سایر جوامع هم قرار میگیره، آیا چنین امری ممکن الوقوع هست؟ اگه شیعیان در چنین شرایطی قرار بگیرند دعا برای فرج هم کم رنگ خواهد شد. ۳. استاد حضور میلیونی مردم در ۲۲ بهمن واقعا چشمگیر بود ولی آیا اون مردم شریف چند درصد جمعیت ایران بودن و آیا میشه اون حضور را به عنوان همه پرسی مطرح کرد و یا جهت گیری اونها را جهت گیری ملت ایران دونست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. فرزند خود علامه طباطبایی این موضوع را رد می‌کنند. ۲. نه تنها حضور چنین موقعیتی برای انقلاب اسلامی ممکن‌الوقوع است حتی می‌توان گفت حتمی‌الوقوع باشد و افق آینده بشر، نظر به افقی دارد که جمهوری اسلامی مدّ نظر بشر جدید قرار داده. که البته در این رابطه عرایضی در سلسله مباحث «راز امیدواری به آینده در تاریخ انقلاب اسلامی» شده است. ۳. همیشه همین‌طور بوده که عناصر فعّال یک کشور، نقش‌آفرین می‌باشند به طوری که می‌فرمایند آنچه موجب انقلاب فرانسه شد ۳ درصد از آن نوع مردم بودند. و یا در انقلاب روسیه حدود ۶ درصد و در ایران را ۱۰ در صد می‌دانند، و این بدان معنا نیست که بقیه بی‌تفاوت یا مخالف بوده‌اند. موفق باشید

34595
متن پرسش

با سلام خدمت استاد گرامی: ۱. چگونه نور اعتکاف از بین نرود و در دل باقی باشد و بتوانیم آن نور را نگه داریم؟ ۲. این گفته که در قرآن بیان شده از جمله پل صراط یا شب اول قبر، عذاب قبر، آیا تقریب به ذهن ما هست چون آنجا پل نیست مثل دنیا نیست و یا مثالی مثل دنیا آورده اند برای فهم ما از این مفاهیم هست؟ چون آن عالم با این عالم فرق می کند برای بیشتر فهم این مفاهیم قرآن درک آنها مثل عذاب قبر، فشار قبر، تنگی لحد و عذابها باید چه کنیم؟ با خواندن آیات عذاب یک ترسی و وحشتی وجودمان را می گیرد چه کار کنیم که این ترس را داشته باشیم؟ چه کنیم بیشتر اسما الهی را در زندگی حس کنیم و از کجا بفهمیم اسما جلال و یا جمال در ما تجلی کرده و اسما و صفات در دل آمده یا نه؟ ۳. آیا درست است اگر انبیا علیه السلام ولایت حضرت علی پذیرفتند به مقام انبیا رسیدند یا از اول پذیرفته بودند حدیثی هست جعلی که می گوید چون حضرت نوح و یا حضرت یونس که در ماهی رفت وقتی پذیرفت نجات یافت در صورتی که پذیرفته بودند واین درست نیست آیا شما تأیید می کنید؟ بعضی مواقع آقایان مداح ها و واعظین نسبت ناروا می دهند به حضرت انبیا و اهل بیت مثلا می گویید حضرت زینب سرش را به محفل زد یا حضرت ابا عبدالله حضرت علی اصغر علیه السلام را به میدان آورد برای آب در صورتی این گونه نیست. حضرت آیت الله فاطمی نیا این موارد را رد می کردند و صحیح آن را بیان می کردند. نظر حضرتعالی را می خواستم. یا حضرت علی علیه‌السلام سر در چاه کردند می گفتند در هیج جا سندی برایش نندیدند و یا حضرت قاسم اسبش رفت در بین دشمن زیر دست و پای دشمن قرار گرفت آن را هم رد کردند گفتند اسبش نرفته و از طرف دشمن به این طرف آمده اند و یا قضیه مرد نابینا که آمد خانه حضرت زهرا علیه السلام گفتند آن هم صحیح نیست. ما باید چه کنیم با این روضه های دروغ؟ آیا کتاب القطره و کتاب بحار الانور مجلسی چون حدیث ضیعف زیاد دارد چون دست بردند در احادیث مجلسی و کتب تعبیر خواب و کتب طب رضا را هم رد کردند، گفتند راوی آن یکی هست هیچ وقت حضرت رضا علیه السلام برای مأمون علیه لعنت طب نگفتند، مأمون کوفت بخورد لعنت خدا بر او باد. نظر حضرت عالی را می خواستم. چه کتب حدیثی و کتبی برای عاشورا و وقایع تاریخی همچون از انبیا بخوانیم؟ این درست است حضرت یوسف صدیق علیه‌السلام گفت در زندان به آن شخص گفت سفارش به حاکم مصر بکند؟ آیا حضرت یوسف علیه السلام معصوم مگه نبودند؟ مگه عصمت نداشتند که نباید به غیر خدا بگویند فقط از خداوند متعال استمداد می گرفتند و اینکه دیرتر به پدرش رسید مقام انبیا را از او گرفتند آیا اینها درست هست؟ یا حضرت آدم علیه السلام و تمام انبیا هیچ وقت خطا و اشتباه نداشتند می گویند حضرت آدم ترک اولی کردند. آیا این کلمه درست است یا نه چون آنها عصمت داشتند ولی اهل بیت مقامشان از انبیا بالاتر هست؟

متن پاسخ

 باسمه تعالی،سلام علیکم: ۱. با هرچه دقیق‌تر در رعایت تقوای الهی، إن‌شاءالله آثار نوری اعتکاف می‌ماند. ۲. آری! پلی است که با صورت برزخی خود نمادِ عبور ما از دنیا به سوی بهشت است مثل عبوری که از غرب به سوی جهان انقلاب اسلامی می‌توان داشت و صورت برزخی آن حقیقتاً پلی خواهد بود از جنس قیامت. ۳. بالاخره همین‌که می‌فرمایید آری! بعضی از این گفته‌ها یا ساختگی و یا ذوقی است و بعضی از آن‌ها با استنباط‌های ما تطبیق نمی‌کند. به نظر می‌آید با مطالعه آثار عالمانی دقیق همچون حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و علامه طباطبایی و شهید مطهری می‌توانیم سره را از ناسره باز یابیم. اتفاقاً در مورد حضرت یوسف «علیه‌السلام» علامه طباطبایی می‌فرمایند وظیفه آن حضرت بود تا از ابزارهایی که خداوند برای رهایی او به‌وجود آورده است، استفاده کند و این امر، هیچ منافاتی با عصمت آن حضرت ندارد. زیرا صراحت آیه قرآن است که می‌فرماید: «قَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ» و به جهت آن‌که شیطان از یاد آن طرف که بنا بود به عزیز مصر، مظلومیت حضرت یوسف را متذکر شود؛ برد، حضرت یوسف همچنان در زندان ماندند. نه آن‌که شیطان از یاد حضرت یوسف ربوبیت ربّ را به فراموشی رساند!! زیرا در چند آیه قبل می‌فرماید: «إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ» (یوسف/۲۴) و معلوم است که شیطان بر مخلَصین تصرفی ندارد. و این عظمت تفسیر قیّم «المیزان» است که قرآن را با قرآن تفسیر می‌کند و این‌جا است که ایشان می‌فرمایند کلیه روایاتی که حکایت از آن دارد که شیطان یاد ربّ را از حضرت یوسف «علیه‌السلام» برد، به کلّی مردود است. زیرا با قرآن نمی‌خواند. موفق باشید      

34544
متن پرسش

سلام عليكم استاد عزیزم: خدا قوت. برای خواندن فلسفه نظر شما را دیدم که روی بدایه و نهایه است آیا می شود با شرح منظومه شروع کرد یا همان بدایه بهتر است؟ آیا کلا به خواندن منظومه نیازی هست یا خیر؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به تدوین «بدایه الحکمه» و «نهایه الحکمه» توسط علامه طباطبایی و از آن مهم‌تر با وجود استادانی که آن دو کتاب را به خوبی شرح داده‌اند مانند جناب آقای امینی‌نژاد و جناب آقای یزدان‌پناه، نباید از این فرصت غفلت کرد. به نظر می‌آید با توجه به این امر، رجوع به منظومه جناب سبزواری چندان نیاز نباشد هرچند که کار ارزشمندی است بخصوص که با وجود آن اشعار، مطالب به خوبی در ذهن می‌ماند. موفق باشید

34522
متن پرسش

سلام و عرض ادب: سوال های سایت را راجع به استخاره خواندم ولی جوابی نگرفتم. نوشته بودید که به وسیله ی عالمان دینی، عقل و قرآن هدایت ما محقق می‌شود. اولین مسئله برای عالمان دینی اینکه اولا به کدام عالم می‌شود اعتماد کرد و مطمئن شد که اشتباه نمی‌رود فقط به رهبری می‌شود اعتماد کرد که ایشان هم در دسترس ما نیستند و چقدر علما بودند که با ملاک های دین سازگاری داشتند و یکدفعه سقوط کردند. دسترسی به علمای خوب هم واقعا سخت هست. الان من با این‌همه اطلاعات به کدام طرف بروم؟ چه کنم تا به سمت خدا بروم؟ هر کس یه چیز می‌گوید. سردرگمی دارم که نمی‌دانم چطور حل بشود. خدا به من عقل داده تا درست انتخاب کنم ولی عقل من هم که نمی‌تواند راهنمای خوبی باشد. عقل و ذهن من کاملا در گرو اطلاعات ورودی من است. خدا در سوره یوسف مگر نمی‌گوید شیطان از ذهنش برد که فلان مسئله را بگوید پس به ذهن و عقل هم که نمی‌شود اعتماد کرد. یک بار فکر می‌کنم اگر کار فرهنگی کنم خوب است یک بار اگر فرزندآوری، یک بار... عقلم نمی‌تواند پاسخگوی سوالاتم باشد. نمی‌تواند مسیرم را درست مشخص کند می ماند قران. قبلا قرآن می‌خواندم، هم تفسیر، هم حفظ. اما چیز زیادی دستگیرم نمی‌شد، تا اینکه اربعین امثال پیش آمد، همه مخالف رفتن من و پسرم کوچکم بودند عقل و مشورت و اینا هم تایید می‌کرد که نباید این سفر رو بروم ولی از خدا خواستم که من بگوید نطرش چیست و او از من چه می‌خواهد، استخاره کردم و صفحه ۳۱۳ قران آمد و من با هر سختی بود رفتم و خیلی هم خوب بود بعد از آن خیلی حال خوش معنوی داشتم و خیلی با قران انس گرفتم، قبل از هر کاری قران می‌خواندم و برداشت می‌کردم انتطار خدا در این کار از من چیست و اصلا هم برایم مهم نبود سود دنیایی دارد یا ندارد. فقط می‌خواستم کاری کنم که خدا دوست داشته باشد. با همبن کار به سمت جهاد تبین سوق داده شدم و بعد به سمت تشکیل یه گروه برای اینکه کاری برای انقلاب و ظهور کنیم. دوستانم رو جمع کردم. یک سری از این چیزها را تعریف کردم برایشان، آیه ها را یکی یکی می‌خواندم و ازشان خواستم بر اساس توانایی هایشان بیایند در گروه تا در جهت ظهور رشد پیدا کنیم و ان شاءلله یار آقا شویم ولی دوستم می‌گفت ادبیاتت اصلا شکل علما نیست و مثل رهبران فرقه های عرفانی منحرف است. می‌گفت نباید استخاره کنی و فقط در موقع ضروری، می‌گفت برداشت هایت می‌تواند تاثیر شیطان باشد و شاید به جای اینکه در مسیر هدایت الهی باشی در مسیر هدایت شیطانی. من هیچ وقت برای دنیا استخاره نکردم فقط می‌خواستم کاری را انجام دهم که خدا دوست دارد خودم را و همه چیزم را ( که خدا به من داده) می‌خواستم وقف خودش کنم. این حرف ها را که زده خیلی ترسیده ام از اینکه نکند به جای رفتن به سمت خدا به سمت شیطان رفته ام. نکند روی من تسلطی دارند؟ من استخاره می‌کردم دلم آرام می‌شد که خدا همین را از من می‌خواهد. اما الان باز پر از سردرگمی شده ام. خب اگر من می‌خواستم بر اساس مشورت و عقل و... برای اربعین تصمیم می‌گرفتم نباید می‌رفتم چون استخاره حجت نیست اما به خدا و قران اعتماد کردم و رفتم و نتیجه اش را هم دیده ام حالا اینکه بخواهم فکر کنم همین هم ممکن است تحث تاثیر شیطان بوده باشد خیلی مرا ترسانده. اینطور دیگر نمی‌شود به فکر کردن به ایه های قران و تصمیم برای خدا هم اعتماد کرد. ترسیده ام، سردرگمم که کدام راه خوب برای من مناسب است تا به خدا برسم و می‌خواهم به طنابی دست بیندازم که مطمئن شوم به خدا می‌رسد نظر شما چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال همین قرآن وقتی می‌فرماید: «افلا تعقلون» ما را دعوت به تعقل می‌کند و عقل، نوری است که اگر اشتباه هم بکنیم متذکر اشتباه هم می‌شود به همین جهت حضرت صادق «علیه السلام» روایت مشهور «جنود عقل و جهل» را به میان آوردند. از طرفی معلوم است که عده‌ای امثال حضرت امام و رهبر معظم انقلاب و علامه‌ طباطبایی‌ها با دقت‌های قرآنی خود، معارف ارزشمندی را در اختیار ما گذاشته‌اند. چه اندازه خوب است با مطالعه آثار چنین علمایی بیشتر و بیشتر به قرآن نزدیک شویم. موفق باشید

34465
متن پرسش

عنه عليه السلام: «خُذِ الحِكمَةَ مِمَّن أتاكَ بِها، وَ انظُرْ إلى ما قالَ، و لا تَنظُرْ .حديثإلى مَن قالَ» حديث امام على عليه السلام: «حكمت را از هر كه برايت آورد فراگير و بنگر كه چه گفت و منگر كه گوينده كيست؟» سلام مگر هر کسی می تواند حکمت را منتقل کند؟ مگر حکمت موضوعی مقدس و در دست پاکان نیست؟ ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ولی در فرهنگ بعضی از ملت‌ها ما شاهد حکمت‌‌هایی بوده و هستیم. و در همین رابطه از پیامبر خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» داریم که: «اُطْلُبُوا اَلْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ». نمونه آن متن‌های اوپانیشادها می‌باشد که سابقه شانزده قرن قبل از میلاد دارد که وقتی برای علامه طباطبایی خوانده بودند، ایشان فرموده بودند ما هم همین‌ها را می‌گوییم. موفق باشید

34416
متن پرسش

سلام علیکم: وقتتون بخیر. استادی «من عرف نفسه فقد عرف ربه» را اینگونه مطرح کرد که هرکس خودش را شناخت به تحقیق قبل آن خدا را شناخته. یعنی خودشناسی را قبل از خدا شناسی مطرح نکرد بلکه خدا شناسی را قبل از خودشناسی مطرح کرد. نظر شما چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! از وجهی می‌توان آن روایت را همین‌طور فهمید که حقیقتاً تا انسان خدا را نشناسد، خود را درست نمی‌شناسد. ولی روایاتی هم که علامه طباطبایی در رابطه با «معرفت نفس» در کتاب «رسالة الولایه» آورده‌اند، آن‌طرف قضیه را هم آن روایات، متذکر می‌شوند که با شناخت خود به معنایی که در معرفت نفس مطرح است، راهِ شناخت خداوند فراهم می‌شود.

34346
متن پرسش

با سلام و احترام: از کلام علامه طباطبایی اینطور فهمیده می‌شود که طینت انسان ماده اصلی وجود وی است. حقیقت این طینت چیست؟ چه تفاوتی بین طینت و وراثت وجود دارد؟ با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: طینت همان مبنای وجودی و امکان ذاتی انسان است. ولی وراثت، امری است که عارضِ وجهِ امکانی انسان می‌شود. موفق باشید

34324
متن پرسش

سلام و خدا قوت: با وجود فرقه‌ها و الهامات شیطانی و جنی، افرادی هم هستند که نور حق رو به دیگران نشون می‌دهند. آقای سید محمد عرشیانفر رو میشه از این دسته از افراد قرار داد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ایشان را نمی‌شناسم. به هر حال نباید از بزرگانی همچون حضرت امام و علامه طباطبایی و مطهری‌ها و آیت الله مصباح‌ها غفلت کرد. اینان مسلّماً مؤیّد به تأییدات الهی هستند جهت هدایت بشریت. موفق باشید

34308
متن پرسش

سلام استاد عزیز وقت بخیر: خسته نباشید. استاد دو سوال است که پنج سال است از وقتی که رشته فلسفه را شروع کردم نتوانستم به جوابش برسم ۱. اینکه اختیار انسان با وجود تعلقی انسان و علم فعلی خداوند متعال چگونه سازگار است؟ ۲. خلود در عذاب با ارحم الراحمین بودن خداوند متعال چگونه سازگار است؟ (وجه سوال در استحقاق عذاب بندگان نیست بلکه خلود در عذاب با ارحم الراحمین بودن چگونه قابل جمع است؟) با آرزوی توفیقات روزافزون بر استاد عزیز

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. انسان به جهت امکان ذاتی چند بُعدی‌اش در مقابل امکان‌های مختلف قرار می‌گیرد و این خود به خود موجب به ظهورآمدن انتخاب و اختیار او برای انتخاب یکی از ابعاد وجودی‌اش می‌شود «إمّا شاکراً و إمّا کفوراً» و از این جهت علامه طباطبایی می‌فرمایند انسان در مختاربودن مجبور است. ۲. همان دوری از رحمت الهی در صورت نهایی‌اش موجب طلوع عذاب از درون می‌شود و همان حالت درونی به جهت خاص قیامت، اطراف انسان را فرا می‌گیرد و انسان در ابدیت خود به جهت اراده‌های صرفاً مشرکانه‌اش مخلّد در آتشی می‌باشد که همان شخصیت او است و در همین رابطه قرآن نسبت به این افراد و آتشی که آن‌ها را فرا می‌گیرد، می‌فرماید: «الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ». موفق باشید

34237
متن پرسش

سلام و عرض احترام خدمت استاد گرامی. مسئله ای که دارم این است که اساسا کودکی چیست؟ چه ویژگی هایی دارد؟ به چه انسانی کودک می‌گويند؟ کودکی تاریخی چیست؟ و بشر در چه مرحله ای از تمدن خود کودک بوده و الان در چه مرحله ای قرار دارد؟ بنده فکر می‌کنم امروز، بشر در نوجوانی قرار دارد چرا که او به دنبال هویت گمشده و حقیقی خود می گردد. زیرا با پشت سر گذاشتن دوران مدرن، و نرسیدن به مطلوب خویش؛ امروز به دنبال چیزی اصیل است. و در شرایط و روزگاری به سر می برد که اگر بهترین برنامه مادی و معنوی و اخلاقی را به روشی درست به او عرضه کنیم، عقل بشر امروز با آغوش باز آن را می پذیرد. و این شرایط روحیِ بشرِ امروزِ تاریخ، ویژگی های دوران نوجوانی یک فرد انسانی را به ذهن می آورد. و سوال بعدی اینکه آیا روزگاری بوده که بشر کاملا کودک بوده باشد؟ و در برخورد با پرسش های بنیادین خود، عقل به جایی نبرد و سرگرم امور لغو و بازیچه باشد؟ به نظر می رسد دوران کودکی بشر همان زمانی بود که عالم را اساطیری تفسیر می‌کرد و تلقی انسان انگارانه ای از خدایان داشت، و سرگرم داستان ها و افسانه ها بود. لطفا نظر خود را بیان بفرمایید‌‌. حال پرسش اساسی تر، نقش و جایگاه و اهمیت کودکی در نگاه اسلام، شیوه مواجهه با کودک، و انتخاب یک رویکرد تربیتی و فکری است. نقش تفکر در شکل گیری و ماندگاری تمدن ها چیست؟ تفکر در افق تمدن نوین اسلامی چه جایگاهی دارد؟ در باب مفهوم کودکی در تمدن نوین اسلامی، حرف بزنید. چگونه می‌توان بشر امروز را در تعقل ورزی اش یاری کرد تا از گذرگاه های حساس عمر تاریخی اش به سلامت گذر کند؟ لطفا به سوال های بنده به قدر فرصت تان توضیح بدهید و البته مشتاق معرفی منابع هستم، از تفاسیرقرآن و آیات مرتبط، منابع فلسفی و مقالات، و آثار خودتان هرچه که اندکی مرتبط هستند را لطفا به بنده معرفی کنید. ان‌شاءالله قصد دارم به صورت یک مقاله پژوهشی بر روی این مسائل کار کنم. سپاسگزار و دعاگوی تان هستم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! از آن جهت که حتی تا قبل از حضرت نوح «علیه‌السلام» شریعت به معنایی که بشر با آداب خاص شرعی خود را بپروراند؛ نبوده، و بیشتر با همان کشش‌های روحانی خود نسبتی با خداوند داشته؛ می‌توان گفت مانند کودکی انسان در واقع با امور درونی خود به‌سر می‌برده و در همین راستا می‌توان گفت هر اندازه انسان‌ها بر مبنای قواعد و به تعبیر علامه طباطبایی اعتباریات زندگی را مدیریت کنند و آن اعتباریات مبتنی بر نفس‌الأمر و احکام الهی باشد؛ بشر از کودکی خود به سوی بلوغش قدم برداشته. و این‌جا است که باید پذیرفت اگر انسان‌ها در این دوران همچنان از شریعت و قواعد عقلانی زندگی فاصله بگیرند، به همان اندازه در کودکیِ دوران خود هستند و برعکس، هر اندازه در افق توحیدی تاریخی که در آن حاضرند خود را جستجو کنند، به بلوغ خود رسیده و آینده‌داری برایشان معنا دارد. عرایضی تحت عنوان «سنت سقوط تمدن‌ها از نظر قرآن در المیزان» https://lobolmizan.ir/leaflet/368?mark=%D8%B3%D9%82%D9%88%D8%B7  شده است. که می‌توانید در سایت «لب المیزان» جزوه آن را مطالعه فرمایید. کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و کتاب «انقلاب اسلامی؛ طلوع جهان بین دو جهان» و مباحث «رابطه مردمی‌بودن نظام اسلامی و آزادی» در این مورد می‌تواند راه‌گشا باشد، إن‌شاءالله. موفق باشید

34090
متن پرسش

سلام استاد عزیز: متنی است که به دلم افتاد تا آن را با شما در میان بگذارم اگر فرصتی داشتید یا وقتی برای تلف کردن یافتید و ارزشی در این نوشتار دیدید آن را مطالعه کنید و گرنه می‌دانم وقت شریف حضرتتان گران بها تر از نوشته ی ناچیز حقیر است. اغتشاشات فریاد کاردی بود که نهیلیسم به استخوان جوان دهه ی هشتادی رسانده بود. این آیه بسیار زیباست می فرماید: «علیکم انفسکم لا یضرکم من ضل اذا اهتدیتم الی الله مرجعکم جمیعا...» این همان ندایی است از افق توحیدی قرآنی که به آن گوش نسپردیم و امروز در گمشدگی به سر می بریم تاریکی تاریخ دوران ثمره گم شدگی یا گمراهی مسیر پیش روی بشر است بنابر این اگر بخواهیم آشکارا به سرگردانی امروز انسان‌ها بیشتر پی ببریم بایست گم شدن راه تاریخی‌شان را متذکر آنان شویم راهی که قرار بود منتهی به امن و سعادت و آرامش بشر باشد اما امروز نه آن را دارد و نه می داند باید کجا در جستجوی این راه بگردد. آری! ظاهر این آیه بروز باطن پوچی دورانی است که انسان بدان دچار شده است و سرگردان و متحیر می‌چرخد تا این سرگردانی را مهار کند یا حداقل از رنج آن بکاهد و بهترین راه سرگرمی است راهی که انسان از درد تاریخی خود غفلت می‌کند، این سرگرمی را گاهی انسان خود ایجاد می‌کند تا از دردی که جزو لوازم ذاتی عالم مدرن است، خلاص شود، یا غفلتی است که سیاست‌های عالم غربی برای او تدوین می کند و پیش می آورد تا به تدیبر رنج عالم لیبرال بپردازد و از هزینه های تنش جلوگیری کند و انسان را تخدیر کند چون به حقیقت راهی برای قرار دادن پیش روی انسان امروز و بشر امروزین ندارد و اگر انسان از این غفلت سرگرم کننده  عالم نهیلیسم سر برآورد که تا امروز نمودهایی از این بیداری بروز یافته است. اندیشمندان جهان مدرن و عالم لیبرال چیزی برای بشر امروز و افقی برای قرار یافتگی و سکون و امنیت خاطر او ندارد.... و این خطری است و نظر گاهی است که اندیشمندان این روزگار را به تفکر پیرامون فردای زندگی انسان وامیدارد فردایی که زندگی پیش روی انسان است چه فردایی است و متعلق به کدام اندیشه و مکتب و آیین است؟ آيا جهان مدرن با اندیشه های مسیحیت اصیل می‌تواند خود را بازسازی کند؟ آیا عالم سنت می‌توان انسان راه اندیشه های اصیل سنتی گذشته  خود رجوع دهد؟ آيا بودا ، یهود، مسیحیت، هندو، زرتشت، و... مکاتب مطرح دارای اندیشه های بنیادین ناظر به انسان راهی برای فردای انسان دارند؟ کدام است؟ چرا از این فردای پیش رو سخنی به میان نیامده است؟ آیا نبود اندیشه  فردایی در منظر اندیشمندان غرب و شرق خبر از افول و بن بست فکری مکاتبی که تا دیروز تدبیر سیاسات و تامین اساس اندیشه‌ای اجتماعی را به عهده داشتند نیست؟ آری سخنان زیادی زده می شود که یا در بستر همان اندیشه های تاریخ دیروزینشان است و یا حرف‌هایی است در امروز ولی کاملا بی ارتباط با فردای تاریخ انسان! نمونه  بارز این بن بست را در غرب بروز خشونت‌های بیشمار اجتماعی و فروریختگی پیکر فرهنگی آن می توان دنبال کرد هر چند دیکتاتوری رسانه ای و امپراتوری چند دهه ای آنان باعث شده تا سال ها شکاف اندیشه های آن ها از چشم ها و نگاه ها و نظرها پنهان بماند و این ظلم کمتر از جنگ جهانی نبود که خود جنگ جهانی رسانه ای بود که در بستر نرم در میان بشریت به راه افتاد و کم کشته و اسیر و زخمی نداشت. خلاصه سخن آيه  شریفه سخن از انسانی است که به دنبال افق فردای پس از تاریکی امروز و دیروز می گردد و آن انس است درست نقطه ی مقابل سرگرمی که انسان را دچار بیگانگی می کند و او را به عالم بیرون گسیل می‌دهد و دچار عادات به لوازم و محسوسات و لذایذ بیرونی می کند و انسان را به ساحت های عالم حس و خیال مغشوش دچار می کند که نتیجه آن همین سرگردانی و سر درگمی امروز او خواهد بود در برابر سخن آيه سخن از عالمی درونی و سر فرو بردن در خود است توجه به لایه‌های درونی انسان و عالم و ساحتی فراتر از محسوسات و توجه به درون و انس و لذتی که انسان را از درون جان فرا می گیرد و ساحتی که انسان را از وحشت تنهایی به در می آورد. این همان ساحت قدس و معنویت و غیب است که انسان با توجه به بیرون و توجه بیش از حد به طبیعت آن را از دست داد! و راه یافتن آن توجه به درون خود است به درونی که راه ارتباط با عوالم بسیار است. انسان نیازمند بیداری تاریخی است که او را متوجه درد نهیلیسم کند و این آيه تذکر به انسان امروز است که بدنبال درمان رنج پوچی می‌گردد. در به در راه هایی شده است که منتهی به بن بست می شوند راه آزادی و آزادگی انسان امروز در انس و توجه به درون است راهی که منتهی به کمال مطلق می شود. راهی که گشودگی طلب انسان را دارد همین است انس با خود، در دل این انس انسان معنا می‌یابد، درست مقابل پوچی و از دست دادگی معنای «خود» و «زندگی» و «دیگری»! آنگاه است که خود و دیگری و زندگی و عشق و لذت همه و همه اینها مطابق عالم انسانی در ساحتی متعالی معنا می‌یابد، یعنی بدون آنکه انسان احساس بیگانگی داشته باشد و بدون آنکه احساس پوچی کند آنگاه دیگر عالم و آدم در یگانگی خواهد بود چون معنا است که موجب پیوند می شود. خلاصه اینکه آنچه امروز بر سر ما آمد و خوب است تا آن را از این منظر تحلیل کنیم نسلی بود که دست به اعتراض زد. البته اگر بخواهیم با نگاه اندیشه‌ای آن را بررسی کنیم اعتراض را به معنایی باطنی که از نهاد درون آدمی سر برآورد که من امروز دارم فریاد می‌زنم از پوچی، از سردرگمی، از لذت هایی که مرا ارضا نکرد، از تفرج و تسخیری که مرا آرام نکرد، از عالمی که مرا در برنگرفت و جایی برای «بودنم» در آن پیدا نکردم به همین خاطر در نهاد این اغتشاش، اعتراض دردی بود که نهیلیسم دوران به جان این نسل زده است، کاردی است که از پوچی به استخوان‌ها رسیده است. بنابراین نه در آن فاعلیت و اراده ی معنایی یافت می شود و نه غایت و مقصدی که انگیزه ی فاعلیت و اراده ی آنان باشد، کاملا یک حرکت گُم و یک مقصد نامعلوم بود و بهمین خاطر دیگری راحت بر این حرکت سوار شد و اهداف خودش را با آن دنبال کرد. صورتی که بتواند در این تاریخ به انسان معنا ببخشد را شما در این حرکت پیدا نمی کنید چون کاملا از فاعلیت و اراده ی معطوف به غایت آن‌هم غایتی که انسان در این روزگار گم کرده است کاملا بیگانه بود بنابراین نه طرحی بود و نه فاعلیت. بنابر این کاملاً فریاد نیهیلیسم و دردی که به جان خودشان بود را فریاد می‌زدند. فریادی که از حلقوم این جوانان شنیده شد یک پیام بزرگ برای فردای نسلی‌مان داشت که باید شنید! سخن از بی‌معنایی و پوچ انگاری بنان و بیان بود، سخن از کارد به استخوان نشسته ی نیهیلیسم بود که چشیده‌اند. سخن از نداشتن طلب و اراده ای که نمی‌داند چه می‌خواهد یا چه می کند و چه باید بخواهد. اراده ای سرگردان در تاریخ که در عین آنکه فریاد آزادی سر می دهد مجبور است و محدود، اما به این اجبار و محدودیت اگاه نیست. وقتی انسان در بستر پوچی و آوارگی فاعلیت و گم گشدگی هدف و غایت سخن از آزادی می زند این جز اجبار چیست؟ آزادی، زیستِ انسان است، عین «بودن» انسان است، نمی شود شما بودنِ یک انسان را از او بگیرید و آنگاه از او بخواهید فریاد آزادی سر بدهد، این عین اجبار است. اما او خودش متوجه نیست که چه می‌گوید. فرهنگ وهم آلود و خیال زده  مدرن برای انسان، اختیاری باقی نگذاشته است تا انتخاب کند، بلکه انسان‌ها از سر زیست عمومی شان دست به انتخابهای بی‌هدف می‌زنند بدون آنکه به فردای انتخاب‌هایشان بیندیشند یا آگاه باشند یا مانند انتخاب‌هایشان چه بر سر فردایشان می‌آورد! نیهیلیسم لغت نیست، مفهوم هم نیست، بلکه یک فرهنگ است یک صورتی است بر تاریخ امروزین زندگی بشر که انسان در آن قرار گرفته است و بدون اینکه فردایی و صورتی جدید برای رهایی از آن در تاریخ خود پیدا کند به دنبال راه ّهایی برای تغییر و آينده‌داری می‌گردد نهیلیسم صورتی نیست که یک شبه بر تاریخ ما عارض شده باشد که بخواهد یک شبه از آن نجات یافت، نه ثمره‌ی سال‌های اندیشه‌ی غرب است بر تاریخ حیات انسان و تغییر این صورت در تاریخ نیازمند حضور صورتی متعالی و قدسی و معنوی است تا انسان را حیات معنایی ببخشد تا او آن را بیابد و حس کند و اگر این صورت را به بشر عرضه کنیم با تمام جان می یابد و می پذیرد چرا که او خوب رنج و درد بی معنایی را در دیروز و امروز خود تجربه کرده است و ما برای تعیّن این صورت متعالیه در تاریخ نیازمند گفتگوی با انسان هستیم و تذکر به این صورت قدسی و اشارت به انسان به این منظر که خودش را در درون خود بیابد و راه درمان سردرگمی اش را با انس با خود بودگی و درون خود فرو رفت چاره کند. گویا بایست یقظه‌ای تاریخی برای بشر صورت بگیرد که نمودهای آن پدیدار شده است و حال بایست با اشارت و تذکر او را در صورت حیات انسانی‌اش روبرو کرد. ما با نسلی روبرو هستیم که در سلطه تربیت و حکمرانی فرهنگی عالم مدرن زیست کرده است از رسانه تا مدرسه، از خانه تا ورزشگاه. نسلی که با صورت تاریخی فرهنگ مدرن خو گرفته است و برای رهایی از رنج پوچی آن، باز هم دست به دامن سرگرمی های همان فرهنگ شده است، نسلی که الگوی تربیتی او و انگیزه های فاعلیت او را سلبریتی ها و سریال‌های هالیوودی و شاخ های اینستاگرامی تعیین می کند. خلاصه که ما با نسلی روبرو هستیم که نه معنایی از خود سراغ دارد و نه ساحتی متعالی فرای ماده و مادیات پیش روی او قرار گرفته و نه رسانه ساحتی را به روی او گشوده و نه خانواده او را در افق تربیتی متعالی قرار داده است و نه مدرسه ادبیات متعالی را به رخ او کشیده و نه جریان مذهبی و معنوی خوب او را فهم کرده است. بنابراین باید ریشه‌ها را شناخت و یافت و به سخن نشست. باید علت ها را جستجو کرد پیرامونش سخن گفت و آرام آرام ثمرات حل مسایل را در لایه های مختلف حکمرانی و نظام از دولت و رسانه و مدرسه و خانواده متذکر شد و متناسب با آن اندیشه برنامه ریزی کرد تا بتدریج این صورت قدسی پیش روی بشر قرار بگیرد و انسان با وجه دیگری از عالم و آدم روبرو شود و خود را در زیستی جدید بیابد و حس کند. البته سخن حق دیگری در میان است که تغییر صورت تاریخی همانند تحقق یک فرایند آرام و با زمان و اندیشه مند صورت می گرد مثل همه  امرهای تاریخی دیگر.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تمام متن را خواندم و به جهت جذابیت موضوعاتی که در آن متن در میان گذاشته بودید؛ بسیار لذت بردم. آری! این متن، همان طور که فرموده اید: حکایتِ آیه: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ ۖ لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ ۚ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (مائده/ ۱۰۵) است که می‌فرماید: هان ای مؤمنین! بر شما است که در خود حاضر شوید، زیرا در این حالت هیچ جریان انحرافی شما را تحت تأثیر خود قرار نمی‌دهد، تماماً مسیر شما به سوی حضرت الله است، در آن حالت آگاه می‌شوید نسبت به آنچه یافته‌اید و عمل کرده‌اید.

حضرت علامه طباطبایی از عظمت این آیه به حیرت آمده‌اند و چه سخنان ارزشمندی که در این رابطه به میان نیاورده‌اند.

به عنوان نسل دهه هشتادی گفتید: «من امروز دارم فریاد می‌زنم از پوچی، از سردرگمی، از لذت‌هایی که مرا ارضا نکرد». و با خودآگاهی نسبت به این امر و در زمانه‌ای که در آن قرار داشتید، سخن از راه‌جویی به میان آوردید. حقیقتاً همین طور است. دیگر، راه‌های کوفته دیروزین ما را جواب نمی‌دهد. ای همه آن‌هایی که بر این نسل واعظ‌گونه سخن می گویید، چرا به ابتدای آیه‌ای که به پیامبر خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» می‌فرماید: « ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» (نحل/۱۲۵) با این نسل، سخن نمی‌گویید که آن دعوت‌کردن به مسیر رسیدن به انوار الهی است از طریق «حکمت». گویا این نسل نه‌تنها آماده دویدن، بلکه آماده پریدن است و به جای این‌که در دشت، خانه بسازد در کنار دهانه آتشفشان و در معرض طوفان‌ها می‌خواهد خود را در بنیانی بسی اصیل‌تر جستجو کند.

آنچه گفتید بیش از آنی است که من به استقبال آن گفته‌ها رفتم؛ این زمان بگذار، تا وقت دگر!!! موفق باشید

 

34071
متن پرسش

با سلام و عرض ادب: در جلسه تفسیر قرآن آقایی در شهرمان، شنیدم که گفتند علامه طباطبایی مخالف دین سیاسی و باتبع حکومت بوده و ملتزم به فعالیت فرهنگی بوده اند و بر این اساس در دوران انقلاب در هیچ انتخاباتی هم شرکت نکرده اند!! با توجه به سخن جنابعالی مبنی بر اینکه «علامه طباطبایی (ره) و آیه الله جوادی آملی حفظه الله تعالی را برای خود نمونه خوبی از تفکر دینی و تحرک سیاسی اجتماعی می‌دانند ..» ممکنه موردی رو که عرض کردم رو در خصوص علامه و رویکردشون در این خصوص توضیح دهید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بهترین دلیل که جناب علامه طباطبایی دغدغه حاکمیت نظامی اسلامی در این جهان داشته‌اند، مضامین بسیار زنده تفسیر شریف «المیزان» است. علاوه بر آن شاگردان ایشان که در عمل، ستون‌های نظام اسلامی می‌باشند، گواهی بر نگاه حکومتی ایشان نیست؟ خوب است به بحث نگاه هرمنوتیکی به شخصیت علامه طباطبایی «رحمة‌الله‌علیه» در تفسیر «المیزان» نظر شود. موفق باشید

https://eitaa.com/matalebevijeh/12075

33870
متن پرسش

با سلام خدمت شما استاد گرامی! من برهان صدیقین و ده نکته در معرفت نفس را کار کرده‌ام. می خواهم که از آنها در زندگی خودم مثلاً نماز استفاده کنم. اما احادیثی که در باب توحید قبلاً مطالعه و با آنها مأنوس بودم با برهان صدیقین و معرفت نفس در تضاد است. و من نمی‌دانم که این تضاد را چگونه حل کنم. لطفاً راهنمایی بفرمایید. با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نباید تضادی در این موارد در کار باشد. حتماً آن روایات، با مبانیِ صدرایی بهتر فهم می‌شود. نمونه‌اش شخصیت‌های ایمانی و قدسی حضرت امام و علامه طباطبایی می‌باشد. موفق باشید

33671
متن پرسش

سلام استاد: من امسال برای دبیری فلسفه قبول شدم. می‌خواستم یه منابعی معرفی کنید برای دبیران خصوصا دبیران معارف که با وجود وضعیت فعلی آموزش و پرورش و کتابهای درسی موجود باید چه رویکردی رو دنبال کنند.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب است ابتدا پس از مطالعه کتاب «ده نکته در معرفت نفس» و کتاب «از برهان تا عرفان» همراه با شرح صوتی آن‌ها که روی سایت هست؛ به جزوه «تاریخ فلسفه و کلام اسلامی» https://lobolmizan.ir/leaflet/233  رجوع شود و سپس به «بدایة الحکمه» از علامه طباطبایی با شرح استاد امینی‌نژاد بپردازید. موفق باشید

33656
متن پرسش

با عرض سلام خدمت شما استاد گرامی و عزیز: فرمایشات شما، چه کتابهای شما و چه صوتهای شما، حاوی نکات ارزنده ای می‌باشد. شما سعی کرده اید مطالب را به زبان ساده بیان بفرمایید. بنده مطالبی را که فرموده اید تا حدود بسیار زیادی برای من قابل فهم است. اما من مشکلی دارم و آن اینکه ذهن من نسبت به مسائلی که فرموده اید، سوالات زیادی پیش می‌آورد که مانع سلوک من می‌شود. از طرف دیگر من توانایی علم فلسفه را ندارم. به نظر شما من باید چکار کنم؟ لطفاً راهنمایی بفرمایید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید مباحث قرآنی با آن نوع جامعیت و روحانیتی که دارد، زمینه‌های خوبی برای عقل‌مندی در عین قدسی‌بودن را به روح و جان انسان عطا می‌کند. امری که مرحوم علامه طباطبایی در این رابطه با ما در میان گذاشته‌اند. پیشنهاد بنده آن است که با دنبال‌کردن صوت مباحثی که در رابطه با سوره‌های روم و عنکبوت و زمر و صافات و آل‌عمران است وإن‌شاءالله به نتایج خوبی خواهید رسید. موفق باشید

33617
متن پرسش

با سلام خدمت شما استاد بزرگوار! در رابطه با پاسخگویی شما در رابطه با سوال ۳۳۶۰۰، سخنی داشتم. بزرگوار این سوالات شاید از نظر جنابعالی ابتدایی باشد اما برای من حیاتی است. شما کتاب می‌نویسید، من برایم سوال پیش می‌آید. چه کسی جز شمای بزرگوار باید پاسخگو باشد. من مراء نمی‌کنم. چون بیکار نیستم. اگر ناراحت هستید که سوال می‌پرسم، خوب بفرمایید تا نپرسم. شما در برابر وجدان مسئول هستید پاسخگو باشید. شما که چند دهه معرفت نفس کار کرده اید، آیا هنوز نمی دانید که حق شاگرد است که پاسخ دریافت کند! واقعا این نحو ه پاسخگویی شما مرا ناراحت کرد. این سوالات پس از خواندن کتاب خویشتن پنهان برای من رخ داد. شاید باور نکنید که من با کتابهای شما سلوک می کنم. اگر نتیجه این معرفت نفس این نحوه برخورد است بهتر است فکری به حال خودتان کنید. نکند شما مانند بعضی ها دکان زده اید. ای کاش این بر خورد شما را قبل از خواندن کتاب های شما بود، چرا که الان نمی توانم حرفهای شما را رها کنم. من در زندگی سعی کرده‌ام که از دیگران برای خودم بت نتراشم. راستش من بر سر دوراهی مکتب تفکیک و سخنان شمای بزر گوار هستم. اما راستش دلم با سخنان شما بیشتر حشر دارد اما متاسفانه نوع برخورد شما مرا دلسرد می‌کند. شما پاسخ بعضی سوالات مرا نمی دهید یا مانند پاسخ سوال ۳۳۶۰۰ پاسخ می دهید. در پایان شما مختارید بخش سوال را سانسور کنید و یا اصلا پاسخ ندهید. با تشکر از پاسخ گویی استاد ارجمند!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال اگر به روش صحیح و حساب‌شده در موضوعاتی که عموماً روح فلسفی دارد، وارد نشوید نتایجی که باید به دست آورید را نمی‌یابید. بدین جهت پیشنهاد بنده آن است که اگر در خود استعداد فلسفی احساس می‌کنید ابتدا به کتاب شریف «بدایة الحکمه» از علامه طباطبایی و بخصوص با شرح استاد امینی‌نژاد رجوع فرمایید تا إن‌شاءالله آن انضباط فکری که برای ورود به مسائل فلسفی نیاز است، رشد کند. موفق باشید

33570
متن پرسش

با سلام و عرض ادب! سوالی داشتم از محضر استاد گرامی! امیدوارم که پاسخ آن را بدهید! سوال: شما که ما را تشویق به معرفت النفس می فرمایید، لطفا در صورت امکان بفرمایید که شما که در طی این سالها روش معرفت النفس را رفته اید، به چه نتایجی رسیده اید؟ چون حق شاگرد است که بداند استادش در چه راهیست. امیدوارم که صادقانه پاسخ دهید. لطفا توجیه نفرمایید. منتظر پاسخ با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسئله «معرفت نفس» امری نیست که مربوط به بنده باشد. موضوع بشر جدید است که نیاز دارد ابعاد گسترده خود را بیابد، حال یا از طریق معرفت نفسی که امثال علامه طباطبایی و یا آیت الله حسن‌زاده به میان می‌آورند؛ یا از طریقی که جناب هایدگر در موضوع «دازاین» مطرح می‌کند. موفق باشید

33270
متن پرسش

با عرض سلام و ادب خدمت استاد عزیز: علی رغم نظر مقام معظم رهبری و تعبیرات ایشان درباره عرفان نظری (که خودتان بهتر از بنده متوجه هستید) گاهی دیده می‌شود که شما هم آثاری مثل فصوص الحکم و کتب و مباحثی از این قبیل را توصیه و مدنظر دارید. می‌خواستم اگر میشه در این باره توضیحی بفرمایید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر می‌شود مقام معظم رهبری «حفظه‌الله‌تعالی» نسبت به آثار ابن عربی نگاهی غیر از نگاه حضرت امام خمینی و علامه طباطبایی داشته باشند در حالی‌که علامه طباطبایی می‌فرمایند آنچه ابن عربی در «فصوص‌الحکم» مشت‌مشت در اختیار انسان می‌گذارد، در «فتوحات»، دامن‌دامن ارائه می‌دهد. آری! همان‌طور که در کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» عرض شد مشکل آن‌جا است که ما گرفتار مفاهیم بشویم و عرفان را که راه شهود حقیقت است در محدوده «عرفان نظری» متوقف کنیم، همان بلایی که بر سر قرآن آوردیم و کتابی که «ذکرٌ للعالمین» بود به کتاب خواندنی تبدیل کردیم. موفق باشید

33269
متن پرسش

با عرض سلام و ادب: تأملی در جریان فکری خودم داشتم متوجه شدم فهم بنده از قرآن به تناسب سوالات و سابقه ذهنی من متفاوت است خب شرایط زندگی و مطالعه نظرات اندیشمندان مختلف غربی و شرقی و ... باعث شکل گیری این سوالات و سیاق ذهن بنده می‌شود خب منطقی است که جواب خود را بخواهم از وحی دریافت کنم اما نکته ای که ذهن من را به خود متوجه خود کرده اینست که همین شکل گیری سوالات که از منابع نامعتبری هستند ممکن است خودش منجر به انحراف فکری و شکل گیری دیدگاه های غیرواقع شود چون در ضمن هر سوال ما یک زاویه دید و فرض را برای خود مورد پذیرش قرار می‌دهیم از طرفی هم تا انسان جولان فکری پیدا نکند و با مسائل مختلف رو به رو نشود نمی‌تواند به فهم زوایای جدید و کنه وحی دست پیدا کند حتی شاید طرح برخی سوالات ما را از الویت ها باز دارد پس ما برای داشتن ذهنیت صحیح و حرکت فکری‌، سوالات خود را چگونه بیابیم؟ سوال های ما از کجا باید شکل بگیرد؟ 

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما هر اندازه متوجه مسائل خود و مسائل بشریت بشویم وعمیقاً به آن امور فکر کنیم و سپس به سوی قرآن آییم، ملاحظه خواهیم کرد چه اندازه کلام الهی برای ما، برای جوابگویی به همه ابعاد بشر حرف دارد. اتفاقاً مشکل ما آن است که عمیقاً متوجه مسائل بشر امروز نیستیم وگرنه مانند امثال هانری کربن‌ها می‌دیدیم که آخرین سخن برای رفع مشکلات بشر، قرآن است و علامه طباطبایی با توجه به همین امر تفسیر شریف المیزان را تدوین کردند. موفق باشید

33254
متن پرسش

با سلام: دو سوال دارم: ۱. لطفا اگر می شود اختیار تکوینی را توضیح دهید. ۲. آیا اعیان ثابته عین ذات خداست؟ با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در جزوه «جبر و اختیار» به آن قسمت از متن نظر کنید که از قول علامه داریم: «انسان در مختاربودن مجبور است» ۲. اعیان ثابته همان حقیقت انسان است که خداوند بر اساس آن حقیقت، انسان را خلق می‌کند و صورت علمیِ خداوند است از هر مخلوقی. موفق باشید

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!