بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: حضرت علامه طباطبایی (ره)

تعداد نمایش
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
18787
متن پرسش
با سلام: دلیل اینکه حضرت نوح (ع) به بی دینی پسرش امتحان و یا گرفتار شد چه بود؟ و منظور از اینکه خداوند به او می گوید فرزندت از اهلت نبود یعنی چه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چون خداوند در آیه‌ی 40 سوره‌ی هود به حضرت نوح فرموده بودند در آن کشتی اهلت را قرار بده. وقتی حضرت متوجه شدند موج بین ایشان و فرزندشان حائل شد، از سر دعا و ناراحتی در آیه‌ی 45 عرض کردند: پروردگارا فرزند من از اهل من است – که به قول علامه طباطبایی ظاهراً فرزندشان به ایشان ایمان داشته – و خودت فرمودی اهلت را سوار کن، پس باید فرزندم هم سوار می‌شد. در این جا خدا فرمود او اهل تو نیست، او عمل غیر صالح است. یعنی فرزند حقیقی انسان عمل صالح اوست، از این جهت نمی‌توان گفت حضرت نوح گرفتارِ بی‌دینیِ فرزندشان شدند. زیرا فرزند حقیقی ما، عمل صالح ما است و تعلق قلبی ما به عمل صالح است و یا فرزندی که مظهر عمل صالح باشد. موفق باشید  

18786
متن پرسش
سلام علیکم: خدا قوت. چطور باید بفهمم از کجا آمده ام کجا هستم به کجا باید بروم؟ اصلاً معنای این حدیث امام علی (ع) چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی می‌فرمایند: «رَحِمَ اللّهُ امْرَءً عَلِمَ مِنْ اينَ وَ فى اينَ وَ الى‏ اينَ‏»[1] خدا رحمت كند كسى را كه بداند در كجا بوده و در كجا هست و در چه مسيرى جلو مى ‏رود. با چنين نگاهى است كه انسان مى‏ تواند حقيقت و لايه‏ هاى پنهان هرچيزى و هر حادثه‏ اى را پيدا كند و ماوراء نظر به موضوعات جزيى، به جايگاه حادثه‏ ها نظر نمايد. روايت فوق دو پهلو دارد، يك پهلويش همان هستى ‏شناسى است كه حضرت علامه طباطبايى «رحمة الله عليه» تحت عنوان: «الإنسانُ قَبْلَ الدُنْيَا فى‏ الدنيا و بعد الدنيا» مطرح مى‏ كنند و يك نگاه تاريخى هم به ما مى ‏دهد. بدین معنا که ما متوجه باشیم قبل از اسلام در جاهلیت بوده‌ایم تا قدر موقعیت جامعه‌ی اسلامی خود را بدانیم و متوجه باشیم اگر مسیر را درست طی کنیم به عالی‌ترین جامعه خواهیم رسید. و می‌فرمایند رحمت خدا بر چنین افرادی سرازیر خواهد شد وگرنه مثل کسانی خواهیم بود که فراموش کرده‌اند حاکمیت نظام شاهنشاهی چه حقارت‌هایی بر ملت ما تحمیل می‌کرد. موفق باشید


[1] ( 2)- فيض كاشانى، الوافي، ج 1، ص: 116

18783
متن پرسش
بسمه تعالی با تشکر از پاسخ جنابعالی به سوال ۱۸۷۶۴. با توجه به آیه ۱۷۱ سوره مبارکه نساء، آیه ۳۰ سوره مبارکه توبه و حدیث «من مات ولم يعرف امام زمانه...» پاسخ شما استاد محترم را چگونه می توان توجیه نمود (شاید توجیه کلمه مناسبی نباشد). ممنون - خداوند شما را جزای خیر بدهد و التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  عنایت داشته باشید که آیات سوره‌ی آل‌عمران می‌فرماید بعضی از اهل کتاب مفتخر به آن عبادات و آن شعور هستند که اعمال‌شان نادیده گرفته نمی‌شود ولی آیه‌ی 177 سوره‌ی نساء، اشکالِ کلّی اهل کتاب را مطرح می‌فرماید. در مورد روایتی که می‌فرمایید البته که اگر کسی امام خود را در هر زمانی نشناسد، گرفتار مرگ جاهلیت است، ولی بنا به دیگر روایات این بیشتر به معنای عناد و مقابله با امام است به دلیل آن‌که از حضرت صادق«علیه‌السلام» داریم: «إِنَّ لِلْجَنَّةِ ثَمَانِيَةَ أَبْوَابٍ بَابٌ يَدْخُلُ مِنْهُ النَّبِيُّونَ وَ الصِّدِّيقُونَ وَ بَابٌ يَدْخُلُ مِنْهُ الشُّهَدَاءُ وَ الصَّالِحُونَ وَ خَمْسَةُ أَبْوَابٍ يَدْخُلُ مِنْهُ شِيعَتُنَا وَ مُحِبُّونَا وَ بَابٌ يَدْخُلُ مِنْهُ سَائِرُ الْمُسْلِمِينَ مِمَّنْ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ يَكُنْ فِي قَلْبِهِ مِقْدَارُ ذَرَّةٍ مِنْ بُغْضِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ الْخَبَر»  على عليه السّلام فرمودند: بهشت هشت در دارد، درى كه از آن پيامبران و صديقان وارد مى‏ گردند، درى كه شهداء و صالحان از آن مى ‏آيند، شيعيان و دوستان ما هم از پنج در وارد خواهند شد و از در هشتمى ساير مسلمانان وارد مى‏ شوند و آن‏ها كسانى مى‏ باشند كه بر وحدانيت خدا گواهى دهند و ذره ‏اى بغض ما را در دل نداشته باشند.

علامه‌ی طباطبایی در کتاب «رسالة الولایه» در فصل 4  از تفسیر قمی از ابی‌جعفر«علیه‌السلام» روایتی را به این مضمون می‌آورند: که راوی می‌پرسد وضع موحدین که اقرار به نبوت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» دارند ولی اهل گناه هستند و امامی ندارند و ولایت شما را نمی‌شناسند؛ پس از مرگ چگونه است؟ امام می‌فرمایند: چنین کسانی در قبرهای خویشند و از آن بیرون نمی‌آیند، پس هرکدام از اینان که کار نیکی کرده باشند و دشمنی و عداوتی نسبت به ما نداشته باشد برایش راهی به سوی بهشت باز می‌شود که خداوند آن را در مغرب آفریده و روحش وارد آن می‌شود تا روز قیامت، تا آن‌گاه که به دیدار خدا برسد و خداوند به بررسی اعمال خوب و بد او بپردازد. اصل روایت به این صورت است:  «قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا حَالُ الْمُوَحِّدِينَ الْمُقِرِّينَ بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ ص مِنَ الْمُسْلِمِينَ الْمُذْنِبِينَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ لَيْسَ لَهُمْ إِمَامٌ وَ لَا يَعْرِفُونَ وِلَايَتَكُمْ فَقَالَ أَمَّا هَؤُلَاءِ فَإِنَّهُمْ فِي حُفَرِهِمْ لَا يَخْرُجُونَ مِنْهَا فَمَنْ كَانَ لَهُ عَمَلٌ صَالِحٌ وَ لَمْ يَظْهَرْ مِنْهُ عَدَاوَةٌ فَإِنَّهُ يُخَدُّ لَهُ خَدّاً إِلَى الْجَنَّةِ الَّتِي خَلَقَهَا اللَّهُ بِالْمَغْرِبِ فَيَدْخُلُ عَلَيْهِ الرَّوْحُ فِي حُفْرَتِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ حَتَّى يَلْقَى اللَّهَ فَيُحَاسِبَهُ بِحَسَنَاتِهِ وَ سَيِّئَاتِهِ فَإِمَّا إِلَى الْجَنَّةِ وَ إِمَّا إِلَى النَّارِ فَهَؤُلَاءِ الْمَوْقُوفُونَ لِأَمْرِ اللَّهِ قَالَ ع وَ كَذَلِكَ يُفْعَلُ بِالْمُسْتَضْعَفِينَ وَ الْبُلْهِ وَ الْأَطْفَالِ وَ أَوْلَادِ الْمُسْلِمِينَ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ وَ أَمَّا النُّصَّابُ مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَةِ فَإِنَّهُمْ يُخَدُّ لَهُمْ خَدّاً إِلَى النَّارِ الَّتِي خَلَقَهَا اللَّهُ فِي الْمَشْرِقِ فَيَدْخُلُ عَلَيْهِمُ اللَّهَبُ وَ الشَّرَرُ وَ الدُّخَانُ وَ فَوْرَةُ الْحَمِيمِ ثُمَّ بَعْدَ ذَلِكَ مَصِيرُهُمْ إِلَى الْجَحِيمِ»(بحار الأنوار، ج‏69، ص: 158) . موفق باشید

18763
متن پرسش
سلام علیکم: پیرو سوال 18754 (همه اهل کتاب یکسان نیستند)؛ نظر حضرتعالی راجع به آیات شریفه ﴿ومَن يَبتَغِ غَيرَ الاِسلمِ دينًا فَلَن يُقبَلَ مِنهُ وهُوَ فِي الاءخِرَةِ مِنَ الخسِرين ٭ كَيفَ يَهدِي اللهُ قَومًا كَفَروا بَعدَ ايمنِهِم وشَهِدوا اَنَّ الرَّسولَ حَقٌّ وجاءَهُمُ البَيِّنتُ واللهُ لايَهدِي القَومَ الظّلِمين) چه خواهد بود در حالی که تصریح شده است نزد خداوند غیر از اسلام پذیرفته نیست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر دو آیه به کمک تفسیر المیزان در حین عرایضی که در مورد سوره‌ی آل‌عمران بحث شد؛ مورد بررسی قرار گرفت. به قول علامه‌ی طباطبایی «اسلام» درآیه‌ی اول دین اسلام منظور نیست، بلکه منظور روحیه‌ی تسلیم به حکم خدا است که در نسبت با هر دینی مصداق دارد. لذا می‌فرماید: «تعالوا إلی کلمة سواء بیننا و بینکم» و آیه‌ی دوم نظر به ریزش‌های داخل نظام اسلامی دارد به همین جهت در خطاب به جامعه‌ی اسلامی می‌فرماید چگونه برکات وجود رسول خدا را می‌بینید و بعد به همان جاهلیت قبلی برمی‌گردید؟ موفق باشید

18654
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: لطفا پیرامون تفاوت های منظومه فکری امام خمینی (ره) و علامه طباطبایی (ره) توضیحاتی بفرمایید همچنین در مورد نسبت این دو شخصیت و همچنین اندیشه و عملشان نیز توضیحاتی بفرمایید. ضمنا اگر نیاز به مطالعه ی بیشتر و دقیقتر است کتب یا منابعی معرفی بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در این رابطه در کتاب «عقل و ادب ادامه‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ» شده است به صفحات 398 به بعد آن کتاب رجوع فرمایید. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید

18561
متن پرسش
سلام علیکم استاد: ببخشید مزاحم شدم حرفی شنیده ام خواستم صحتش را از شما بپرسم. اینکه علامه طباطبایی با حضرت امام در تشکیل حکومت موافق نبودند اگر صحت دارد علامه چه چیزی می دیدند که امام نمی دیدند و امام چه چیزی می دیدند که علامه نمی دیدند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هرگز این‌طور نیست. شاید علامه باور نمی‌کردند که در تحقق انقلاب اسلامی مردم تا این حدّ همراهی کنند. وگرنه همه‌ی روح و فکر همه‌ی علمای شیعه تشکیل حکومت اسلامی است. خوب است در این مورد به جواب سؤال 18556 نظری بیندازید. موفق باشید

18556
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید خدمت استاد طاهرزاده: ببخشید استاد یک سوال از حضورتون داشتم. خواستم اگه امکان داره این لینک رو که عنوان آن (دیدگاه علامه طباطبایی درباره بزرگان است) ، در اولین مورد نظر علامه طباطبایی را راجع به رهبر کبیر و بنیان گذار انقلاب حضرت روح الله بیان می کند و در بخشی از آن اینطور می گوید که: متخصصان فلسفه می گفتند که فلسفه آیت الله خمینی بر فلسفه علامه مقدم است. خواستم بپرسم آقای طاهرزاده واقعا اینطور بوده است؟ از لحاظ عرفان چی؟ http://rasekhoon.net/article/show/115793/
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اساسا نباید این بزرگان را با همدیگر مقایسه کنیم. بلکه هر کدام در دستگاه فکری خودشان اساتید بزرگی هستند و ما به هرکدام از آن‌ها نیاز داریم. در کتاب «عقل و ادب ادامه‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ» سؤال و جوابی شده است که فکر می‌کنم در این موضوع بتواند کمک کند آن را در ذیل خدمتتان ارسال می‌شود. موفق باشید

سؤال: عده‌اي مي‌گويند همان‌طور که حضرت امام عارف کاملي بودند، هر عارفي هم در جاي خود يک عارف کامل است. چرا بايد شخصيت اشراقي حضرت امام خميني«رضوان‌الله‌تعالي‌‌عليه» را براي سلوک خود بپذيريم؟ به عنوان مثال چرا روش سلوکي علامه طباطبائي را نپذيريم و اساساً اگر حضرت امام را پذيرفتيم نسبت ما با ساير عرفا چه مي‌شود؟ در حالي که به نظر مي رسد روش و مشي آيت الله طباطبائي با حضرت امام متفاوت است، چرا نگوئيم هر کدام از اين دو عزيز حامل جلوه‌هاي عظيمي از حقيقت امر در اين دوران هستند که بايد از هر دوي آن‌ها استفاده کرد بدون سلوک در ذيل شخصيت يکي از آن‌ها؟

جواب: البته معلوم است که عارف‌شناسي فرهنگ خاص خود را دارد و کسي که هنوز گرفتار اعتباريات است هيچ وقت نمي‌تواند عارف‌شناس شود پس وقتي نحوه شناخت عارف از عالِم مشخص شد، مي‌آييم سراغ اين که واقعاً علامه طباطبائي در آن نوع رجوعي که به صورت قلبي به حضرت حق داشتند چه چيزي را اراده کرده‌اند و آيا در انتقال آنچه از حضرت حق براي ما گرفته‌اند چيزي کم گذاشته‌اند؟ به گفته نيچه: «ابر مرد و انسان کامل همچون نقاشي است که خودش خود را دارد نقاشي مي‌کند. ولي او برعکس مردم معمولي، طوري خود را نقاشي مي‌کند که در آخر هرگز نمي‌خواهد در آن تجديد نظر بکند.» چون مي‌بيند هماني را که مي‌خواسته بکشد کشيده است. علامه طباطبائي در رجوع‌شان به حضرت حق و نسبت به آن چيزي که حساس بودند و دغدغه‌شان بوده است چيزي کم ندارند. مشکل آنجا است که متأسفانه بعضي‌ها انتظار دارند همه‌ي عرفا يک طور باشند. در حالي‌که علامه طباطبائي«رحمة‌الله‌عليه» در رجوع به خداوند چيزي را دنبال کردند که حاصل آن را شما به خوبي در آثارشان به‌خصوص در سرمايه‌ي بسيار ارزشمند تفسیر الميزان مي‌يابيد و حضرت امام را بايد نسبت به آن رجوعي که به حضرت حق داشتند و آن اهدافي که مطابق آن مي‌خواستند شخصيت خود را نقاشي کنند، بنگريم. به اين معنا که حضرت حق براي هدايت بشرِ اين دوران در قلب هر کدام کششي و گرايش خاصي قرار داد. بنده هر چه نگاه مي‌کنم مي‌بينم علامه طباطبائي«رحمة‌الله‌عليه» هر چه را بايد جهت هدايت ما در موضوعات خاصي که دنبال می‌کردند در اختيار ما قرار مي‌دادند، به ما داده است. علامه طباطبائي«رحمة‌الله‌عليه» با توجه به موضوعاتي که بايد مطرح مي‌کردند سعي داشتند به عنوان يک چهره سياسي مطرح نباشند. همه‌ي تلاش ايشان اين بود که درگير مسائل سياسي جزئي نشوند تا بتوانند کاري را که به‌عهده دارند به‌خوبي به سر منزل برسانند ولی آن نقاشي که ايشان مي‌خواهند از شخصيت خود بر روي تابلوی زندگي بکشند، نقاشي شخصيت حضرت امام خميني«رضوان‌الله‌تعالي‌‌عليه» براي خود نيست.

تفاوت عالَم حضرت امام و علامه طباطبائي«رحمة‌الله‌عليهما»

ممکن است تصور شود چون اين دو بزرگوار در يک زمان و در يک عصر زندگي مي‌کردند بايد يک دغدغه داشته باشند و يک نوع حضور در جامعه پيدا مي‌کردند. بايد عرض کنم به يک معنا اين دو بزرگوار دو دغدغه‌ي متفاوت داشتند و از اين جهت دو نوع رجوع به حضرت حق دارند. حضرت امام خود را به مشروطه وصل کردند و با مرحوم مدرس ملاقات دارند و به صورت جدّي در تاريخي حاضر مي‌شوند که تاريخ تقابل بين مرحوم آيت الله کاشاني و دکتر مصدق است. يعني حضرت امام در عصري حضور يافته که بنا است نظام سياسي عالم عوض شود و حضرت علامه در عالمي حاضر شده‌اند که بنا است نظام الحادي عالم عوض شود و از اين جهت مي‌توان گفت در دو عالَم زندگي مي‌کنند که به يک جا ختم مي‌شود. آيا ائمه معصومين (ع) با اين‌که همه معصوم‌اند، در شرايط مختلف ظهورات مختلف ندارند؟ به اين معنا که حضرت حق از طريق آن‌ها براي انجام رسالتي که داشته‌اند متفاوت ظهور کرده است. اين تفاوت‌ها به اين معنا نيست که بگوئيم يکي ناقص است و ديگري کامل. بنده اگر يک ذره نقص در حقيقتِ نگاه علامه مي‌ديدم اظهار مي‌کردم، آنچه معتقدم اين است که براي اين تاريخ علامه بايد بيايد و ما را تغذيه کند و هرگز نمي‌توان تفسير الميزان را يک کار ساده‌اي دانست که بدون آن امکان ادامه‌ي انقلاب ممکن باشد. تفسير گرانسنگ الميزان به معناي خاص خودش در تاريخ ما حاضر شده ولي با اين‌همه، مباني فکري اين تاريخ را انقلاب اسلامي و امام خميني«رضوان‌الله‌تعالي‌‌عليه» شکل داده‌است. خدمت علامه طباطبائي در دل انقلاب اسلامي بي‌نظير است. آقاي مطهري‌ها آن معارف عاليه را از علامه گرفتند و انقلاب اسلامي را تغذيه کردند ولي بستري را که بتوان افکار علامه طباطبائي و امثال ايشان را به ظهور آورد، انقلاب اسلامي فراهم کرد. مکرر عرض کرده‌ام آيت الله جوادي که يکي از پشتوانه‌هاي تمدني اين انقلاب‌اند، هر چه از نظر فکري دارند از علامه دارند و اگر هم به حضرت امام رجوع دارند اين رجوع هم انعکاس فکر علامه است، با اين همه اين انقلاب اسلامي و شخصيت حضرت امام است که آن معارف را در جاي خود قرار مي‌دهد و به معناي حقيقي خود تبديل مي‌کند.

اين‌که عرض مي‌کنم حضرت الله بر قلب مبارک اين بزرگان تجلي مي‌کند به اين معنا نيست که حضرت الله در قلب هر عالمي يک شکل ظهور دارد. اسم جامع الله در عين جامعيت براساس نسبتي که آن عالم با آن پيدا مي‌کند به صحنه مي‌آيد و از اين جهت مي‌توان گفت، حضرت الله بر قلب علامه طباطبائي تجلي مي‌کند و حاصلش تفسير الميزان مي‌شود و بر قلب حضرت امام تجلي مي‌کند و حاصلش انقلاب اسلامي مي‌گردد و با توجه به حضوري که در عوالم بالا دارند، سال‌هاي سال در تاريخ جلو مي‌روند و تفصيل مي‌يابند. ابي سعيد خراز مي‌گويد درست است اسم جامع الله در هر جا و در هر مظهري هست، اما وقتي مي‌خواهد ظهور پيدا کند، براساس آن شرايط ظهور پيدا مي‌کند، هر چند در همان‌جا هم که به اسمي خاص مثل قدير ظهور مي‌کند، الله است که ظهور کرده و اوست که قدير است، الله است که سميع است. در واقع ما پشت اين دو اسم یعنی اسم قدیر و سمیع، اسم الله را مي‌بينيم به جامعيت. مثل آن که در آينه انقلاب اسلامي و تفسير الميزان حضرت الله را مي‌يابيم که با ما سخن مي‌گويد ولي در دو آينه و براي يک هدف.

با توجه به آنچه عرض شد سلوک ذيل شخصيت امام خميني«رضوان‌الله‌تعالي‌‌عليه» يک معناي عميق‌تري پيدا مي‌کند و قضيه‌ي اصلاح نظام سياسي عالم با حضور انقلاب اسلامي، به عوالم ديگر مرتبط مي‌شود، با اين‌همه براي تصحيح نظام فرهنگي عالم بايد از علامه غفلت نکرد وگرنه در اين امر عظيم متوقف مي‌شويم.

18549
متن پرسش
با عرض سلام: درباره ماهیت وحی از دیدگاه ملاصدرا توضیح یا منبعی را معرفی کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته‌ی علامه‌ی طباطبایی هیچ‌کس نمی‌داند حقیقت وحی چیست؟ همین اندازه می‌دانیم که از جنس علوم حصولی و مفهومی نیست. موفق باشید
 

18536
متن پرسش
حضور با سعادت استاد عزیز جناب آقای طاهرزاده: با سلام و تحیت: بنده یکی از دانشجویان رشته مدیریت راهبردی فرهنگ دانشگاه جامع امام حسین (ع) هستم، مدتی است در رابطه با چگونگی نظام سازی در تمدن نوین اسلامی تحقیق می کنیم. اما سوالی که از حضرتعالی داشتیم این است که چگونه می توان با استفاده از نظریه فطرت و عشق علامه شاه آبادی (ره) از کتب شذرات المعارف و رشحات البحار به نظام سازی تربیتی، فرهنگی و اقتصادی دست یافت؟ یعنی این نوع نگاه (انسان شناسی عرفانی) چگونه منجر به تشکیل و ساخت نظامات اداری یک جامعه خواهد شد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که غرب با انسانِ سکولار ساخته شد، تمدن اسلامی با انسانِ حکیمِ عاشق ساخته می‌شود. پس باید بر روی انسان‌شناسیِ اسلامی از طریق معرفت نفس کار کرد، کاری که حضرت علامه در کتاب «رسالة الولایه» مطرح کردند. موفق باشید

18423
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم و رحمه الله خدا حفظتان کند! در جلسات شرح کتاب شریف جامع السعادات، مطالبی راجع به استخاره فرمودید. بنده شخصا به این نتیجه رسیده ام که استخاره برای هر کاری جا دارد. یعنی با توجه یه این که ما از بسیاری از مسائل آگاه نیستیم، عقل ما در نهایت هر تصمیمی بگیرد ممکن است دچار اشتباه شده باشد. لذا در حال حاضر برای بسیاری از کارها بعد از بررسی عقلی حتما استخاره می کنم. سوالی که هست اینجاست که آیا این امر باعث کاهش توان عقل و تصمیم گیری می شود؟ آیا اصلا این کار صحیح است؟ ضمنا یکی از رفقا برای کارهای مهمی از آن طریق کذایی (آن شیخ) استخاره گرفته بود و عمل کرده بود، حال گاها فکر او مشغول این تصمیمات می شود. شما چه توصیه ای دارید. التماس دعای عقل!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  در هر حال، عقل به عنوان حجت باطنی خداوند بر استخاره مقدم است و از طرفی استخاره در جایی است که دیگر جایی برای مشورت و تعقّل نمانده باشد. با این همه به گفته‌ی علامه طباطبایی بعد از آن که استخاره کردید باز جای تعقّل هست از این جهت، پشت به استخاره نیز، پشت به قرآن نخواهد بود. موفق باشید

18378
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: برای بالفعل شدن باور ها و دوری از جسم و ماده آیا نظر به خود مجردمان مفید تر است یا نظر به خدا؟ اگر این دو برای فردی که تجردش ضعیف است قابل جمع نباشد را عرض می کنم و الا بله بعد مجرد عین اتصال است. 2. استاد عزیز چه کنیم که مباحث معرفت النفس آقای صمدی را و بعضی از مباحث شما را بفهمیم؟ خدا به علمتان بیفزاید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- از خود مجردمان باید شروع کرد و علامه‌ی طباطبایی در این راستا کتاب «رسالة‌الولایه» را تنظیم کرده‌اند 2- بعد از «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» و «معاد» با شرح صوتی آن‌ها، مباحث جناب آقای صمدی آملی هم برایتان روشن می‌شود. موفق باشید

18316
متن پرسش
سلام علیکم: علمی که نور است چطور می تواند در چین باشد منظور از این سخن پیامبر چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در آثاری مثل سخنان لائوتسه و اوپانیشادها مطالبی سراسر پر از حکمت وجود دارد در آن حدّ که وقتی علامه‌ی طباطبایی اوپانیشادها را می‌بینند می‌فرمایند، این‌ها همه سراسر توحید است و معنای طلب حکمت از چین شاید این آثار باشد. موفق باشید

18278
متن پرسش
سلام علیکم: کلاس هایی در جامعه القرآن هست تحت عنوان تدبر در قرآن که در واقع مباحثی است که آیت الله الهی زاده از شاگردان آیت الله جوادی کار کرده اند و بعد آقای صبوحی به همراه یک گروه تحقیقاتی ادامه داده اند. کتابی دارند به نام مجموعه تدبر در قرآن کریم همراه با استناد و استدلال که گویا آن را فقط در اختیار محققان و کارشناسان قرار می دهند. ما در کلاس از کتابهای کوچکی که آن هم فقط جز سی آن چاپ شده بهره می بریم. آیا شما با این مجموعه آشنایی دارید؟ نظرتان چیست؟ و اینکه ما قبل از کلاس باید هر سوره ای را از روی المیزان بخوانیم و مباحثه کنیم؟ و الان که جزء سی را تمام کرده ایم و از سوره مبارک محمد به بعد داریم ادامه می دهیم که حداقل حزب مفصلات را در دست داشته باشیم, و با این گونه تدبر در سوره ها انگار که تازه طعم قرآن را می چشیم, باید بگم که آن چه که در بحث تدبر از سوره به دست می آوریم و چگونگی به کار بردن آن را در زندگی یاد می گیریم (هر چند تا عمل خیلی فاصله داریم) را در خواندن المیزان به دست نمی آوریم. علت آن را نمی دانم، آیا از درک پایین ماست یا اینکه اینگونه بحث تدبر یک قدم بالاتر از مباحث المیزان است؟ حتی جاهایی مباحث خیلی متضاد با المیزان است و خودشان در مقدمه کتابهایی که برای این کلاسها تدوین کرده اند نوشته اند: تغییرات پیش گفته، ناشی از تفاوتهایی در فهم یا نحوه انتقال مفهوم و مقصود آیات و متاثر از پیشرفت حاصل شده در فهم تدبری سوره ها نسبت به تفسیر شریف المیزان است. ببخشید که وقتتان را گرفتم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر نوع نگاه به قرآن که موجب تدبّر در آیات الهی شود برکات خاص خود را دارد. نگاه مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان یک نگاه مبنایی است که البته زیرساخت‌های آن را در مجلدات اول شکل داده‌اند و در سوره‌های بعدی مبتنی بر آن زیرساخت‌ها سخنت می‌گویند و رد می‌شوند. اگر بشود از ابتدای قرآن شروع کنید، إن‌شاءاللّه نتیجه‌ی بیشتری می‌گیرید. موفق باشید  

18223
متن پرسش
سلام علیکم: 1. نظر علامه طباطبایی در خصوص جمع آوری قرآن به چه شکل است؟ آیا معتقدند قرآن در زمان پیامبر (ص) به همین ترتیب سور جمع شده بوده (مانند نظر علامه حسن زاده در کتاب قرآن هرگز تحریف نشده)؟ یا نه بعدا جمع اوری شده است؟ لطفا ذکر منبع بفرمایید. ۲. در مورد علامه طهرانی، وقتی سوالات و جواب های شما را می خواندم این موضوع برایم سوال شد که چرا شما در مورد ایشان از لفظ دانشمند استفاده می کنید؟ آیا در عارف واصل بودن یا جزء اولیاء بودن ایشان نظری دارید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- چیزی در این رابطه از علامه‌ی طباطبایی به یاد ندارم، احتمالاً همان نظر علامه‌ی حسن‌زاده را معتقد باشند وگرنه علامه‌ی حسن‌زاده در کتاب مذکور متذکر می‌شدند 2- مسلّم ایشان عالمی جلیل‌القدر و عارفی ارزشمندند، ولی نه به معنایی که بعضی در مورد ایشان غلوّ می‌کنند و فرقه‌ای برای خود راه انداخته‌اند. موفق باشید

18214
متن پرسش
سلام استاد: موضوع: ضرورت استاد سیر سلوک و چگونگی مواجهه با آنها 1. قضیه این پیش استاد اخلاق و عرفان رفتن ها چیست؟ برنامه می گیرند و احاطه دارند بر آنها و چیزهایی را می بینند و تاثیرات وجودی که استاد بر آنها می گذارد و...؟ آیا بهتر نیست ما که فقه خودمان را (همین واجب و حرام) را درست نه می شناسیم و نه عمل می کنیم بریم اینها را انجام بدهیم و بعد برویم سراغ اساتید و.... 2. و این که هر کسی یک سبک تربیتی دارد این قضیش چیست ما از کجا باید متوجه بشویم که با توجه به سبک های مختلف کدام یک از آنها بدرد ما می خورد؟ مثل سبک تربیتی آقای سعادت پرور و آُسید هاشم حداد و آقای بها الدینی و.... که با یکدیگر مشرب آنها تفاوت دارد، از کجا اطلاع پیدا کنیم؟ ببخشید خیلی محاوره شد و در ضمن مطلع هستم حضرت عالی در کتاب ادب خیال و... فرموده اید: اگر استاد اخلاق پیدا کردید سراغش بروید و اگر هم پیدا نکردید استاد تو علم توست و خدا پیش راه تو می گذارد. به همین جهت پرسیدم این سوالات رو. با تشکر و خدا قوت و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً در جواب کاربران عزیز عرایضی شده است که عیناً آن را خدمتتان ارسال می‌کنم تا خودتان به عنوان صاحب‌نظر در این امر بتوانید جواب سؤالات خود را بیابید. موفق باشید

بسم الله الرحمن الرحیم

نحوه‌ی رجوع به استاد در امور اخلاقی و سلوکی

سؤالی که خدمتتان داشتم در رابطه با استاد اخلاق و استاد سلوک بود که در حال حاضر ما چگونه می‌توانیم استادی را پیدا کنیم که در اصلاح رذائل خود موفق باشیم و خدای ناکرده طوری نباشد که پس از 70 سال قصه‌ی ما قصه‌ی آن سنگی باشد که به قعر جهنم سقوط کرد؟

همان‌طور که می‌فرمایید همه باید تلاش کنیم تا مسیر زندگی‌مان رو به سوی جهنم و ارضای امیال نفسانی نباشد و حتماً در این امر استاد و نمونه‌ای متعالی نیاز داریم. ولی بحث در چگونگی استاد سلوکی و نحوه‌ی سلوکی است که ما باید دنبال کنیم.

قلب ما حتماً باید به صورتی خاص تربیت شود و جهت بگیرد تا عبادات ما برایمان در آن راستا مفید افتد و تا برنامه‌ای برای خود نریزیم به آن تربیت خاص قلبی نمی‌رسیم و در راستای داشتن برنامه و تربیت خاص قلبی به طور جدّی موضوعِ ضرورتِ نظر به استاد به میان می‌آید.

حال این سؤال پیش می‌آید که آیا آن استاد باید کسی باشد که با او رابطه‌ی خاصی داشته باشیم و او هرکس را بر اساس روحیات مخصوصی که شاگرد دارد راهنمایی کند یا در ذیل سیره و سنت رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی معصومین«علیهم‌السلام» می‌توانیم به سیره و آثار علمایی مثل علامه طباطبایی و حضرت امام«رحمة‌الله‌علیهما» نظر کنیم و راه‌کار خاص سلوکی خود را به‌دست آورد و عقل و قلب خود را تربیت نماییم؟

بنده در جمع‌بندی و بر اساس مختصر تجربه‌ای که دارم معتقدم اگر کسی بتواند با حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در این زمان رابطه‌ای قلبی پیدا کند و شخصیت و اندیشه و آثار علمی ایشان را مبادی عقل و قلب و عمل خود قرار دهد به همان جامعیتی می‌رسد که عرفای بزرگ طالب آن بودند و اکثراً به آن دست نیافتند که نمونه‌ی روشن آن را در بسیاری از شهداء و سرداران جنگ تحمیلی می‌توان یافت.

عنایت داشته باشید که آن طور نیست که همه‌ی آن عزیزانی که به سراغ اساتید مسلّم اخلاق و عرفان رسیدند، همه موفق به کسب درجات معنوی شدند. پس باید بدانیم استاد علت معدّه است و همّت و صداقت خودِ انسان علت حقیقی است، اگر آن کسانی که با همت بلند به اساتید اخلاق رجوع می‌کنند و خود را مقیّد می‌کنند که همه‌ی دستورات استاد را مو به مو عمل کنند به نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه که حضرت به امام حسن«علیه‌السلام» نوشته‌اند، رجوع کنند مسلّم به نتایج درخشانی می‌رسند.

بنده در راستای نظر به نتایجی که بسیجیان و سردارانی مثل حاج‌حسین خرازی و مهدی باکری و احمد متوسلیان و ردانی‌پور و میثمی و... به آن رسیدند نظر شما را به پیام حضرت امام به رزمندگان در 10/1/61 در رابطه با عملیات فتح‌المبین جلب می‌کنم تا روشن شود چرا می‌گویم می‌توان در ذیل شخصیت حضرت امام به درجاتی رسید که عرفای بزرگ به دنبال آن بودند. ایشان می‌فرمایند:

بسم الله الرّحمن الرّحيم‏

«إِنّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ فى سَبيلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصْ ... در جنگ‌هاى جهان نمونه است كه در ظرف كمتر از يك هفته آن چنان مات شوند كه هر چه دارند بگذارند و فرار نمايند و يا تسليم شوند، به صورتى كه قواى مسلح ما تا كنون نتوانند اسيران و كشتگان و غنايم را به شمار آورند و گرچه تمام اين امور بر خلاف عادت به صورتى معجزه ‏آسا تحقق يافت، لكن آنچه انسان را در مقابل رزمندگان جبهه‏ ها و پشتيبانان آنان... به خضوع وادار مى‏ كند، بُعد معنوى آن است كه با هيچ معيارى نمى‏ توان سنجيد و با هيچ ميزانى نمى ‏توان عظمت آن را دريافت. ما عقب‌ماندگان و حيرت‌زد‏گان، و آن سالكان و چله ‏نشينان و آن عالمان و نكته ‏سنجان و آن متفكران و اسلام ‏شناسان و آن روشنفكران و قلم داران و آن فيلسوفان و جهان‏ بينان و آن جامعه‏ شناسان و انسان ‏يابان و آن همه و همه، با چه معيار اين معما را حل و اين مسأله را تحليل مى‏ كنند كه از جامعه مسمومى كه در هر گوشه آن عفونت رژيم ستمشاهى فضا را مسموم نموده بود، بازار و مغازه‏ هايش مسموم، خيابان‌ها و گردشگاه‌هايش مسموم، مطبوعات و رسانه ‏هاى گروهى ‏اش مفتضح و مسموم، از كودكستان تا دانشگاهش مسموم، و نونهالان و تازه جوانان ما در يك چنين محيطى به جوانى و رشد رسيده بودند كه به حسب موازين و عادت بايد سرشار از مسموميت و فساد اخلاق و عقيدت باشند، كه اگر معلم و مربى اخلاق و مهذب نفوس بخواهد تنها يكى از آن‌ها را با صرف سال‌هاى طولانى متحول گرداند ميسر نگردد، چگونه در ظرف سال‌هاى معدود از بطن اين جامعه و انقلاب - كه خود نيز اگر معيارهاى عادى را حساب كنيم بايد كمك به فساد كند - يك همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سراپا عاشق لقاء الله و با تمام وجود داوطلب براى شهادت، جان نثار براى اسلام كه پيران هشتاد ساله و سالكان كهنسال به‏ جلوه‏اى از آن نرسيده‏ اند، بسازد؟ جز دست غيبى و دستگيرى الهى و تصرف ربوبى، با چه ميزان و معيار مى‏توان تحليل اين معما كرد؟

اين جانب هر وقت با يكى از اين چهره‏ ها روبه‌رو مى‏شوم و عشق او را به شهادت در بيان و چهره‌ی نورانى ‏اش مشاهده مى‏ كنم احساس شرمسارى و حقارت مى‏ كنم. و هر وقت در تلويزيون، مجالس و محافل اين عزيزان كه خود را براى حمله به دشمنِ خدا مهيا مى‏ كنند، و مناجات و راز و نيازهاى اين عاشقان خدا و فانيان راه حق را در آستانه هجوم به دشمن مى‏ نگرم كه با مرگ دست به گريبان هستند و از شوق و عشق در پوست نمى‏ گنجند، خود را ملامت مى ‏كنم و بر حال خويش تأسف مى‏ خورم. اكنون ملت ما دريافته است كه: «كُلُّ يَومٍ عاشُورا وَ كُلُّ ارْضٍ كَرْبِلا». مجالس حال و دعاى اينان شب عاشوراهاى اصحاب سيد الشهداء«علیه‌السلام» را در دل زنده مى‏ كند.

جوانان عزيزم و فرماندهان محترم، شما توقع نداشته باشيد كه من بتوانم از عهده‌ی ثناى شما و شكر عمل شما برآيم. شما را همان بس كه محبوب خداى تعالى هستيد، و خداى شما فرموده كه شما را كه چون سدى محكم و بنيانى مرصوص در مقابل دشمنان خدا و براى رضاى او ايستاده‏ ايد، دوست مى‏ دارد. و اين است جزاى شما و اين است عاقبت عمل شما».

در روش سلوکیِ فردی، انسانی که مؤدّب به آداب اسلامی است و عموماً از معارف اسلامیِ خوبی برخوردار است می‌رود در خدمت یک استاد اخلاق و بر وارستگی‌ها و فضائل خود می‌افزاید. ولی در روش سلوکیِ رزمندگانی که حضرت امام به آن‌ها اشاره فرمودند. اولاً: انسان‌های عادی بودند که به آن درجه‌ رسیدند که حقیقتاً همان‌طور که حضرت امام فرمودند قلم امکان توصیف آن را ندارد. ثانیاً: در روش سلوکِ فردی اساتید اخلاق، یک انسان ساخته می‌شود، ولی در روش سلوکی حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» یک جامعه ساخته می‌شود و بنده فکر می‌کنم باید به دنبال سلوکی بود که مافوق سلوک فردی، شخصیتی مدّ نظر قرار گیرد که در نتیجه‌ی شخصیت او، تمدنی ساخته شود همراه با فضائل اخلاقی و شهدا و سرداران بزرگِ جبهه‌ی نبردِ دفاع مقدس هشت‌ساله با رجوعِ قلبی به حضرت امام این راه را طی کردند.

مشکل ما آن است که هنوز نتوانسته‌ایم حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را پیدا کنیم و ملاک اصلاح نفس را تنها در محدوده‌ی امور فردی می‌شناسیم، در حالی‌که با رجوع قلبی به حضرت امام تمام ابعاد ما متعالی می‌شود که وجوه فردیِ ما یکی از ابعاد آن است. به نظرم با حضور حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»، تاریخ ما ورقی دیگر در مسیر اصلاح نفس در جلو ما قرار داده ولی ما هنوز در عهد گذشته به‌سر می‌بریم. بنده سعی کرده‌ام در کتاب «سلوک ذیل شخصیت اشراقی امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»» همین نکته را مطرح کنم. فکر می‌کنم اگر کتاب مذکور را با حوصله مطالعه فرمایید سؤالاتتان را که در آخر فرموده‌اید نیز حل شود.

در روایت داریم که معاوية بن عمّار می‌گويد: به امام صادق«علیه‌السلام» عرض کردم: «رَجُلٌ رَاوِيَةٌ لِحَدِيثِكُمْ يَبُثُّ ذَلِكَ إِلَى النَّاسِ وَ يُشَدِّدُهُ فِي قُلُوبِ شِيعَتِكُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِيعَتِكُمْ لَيْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَايَةُ أَيُّهُمَا أَفْضَلُ قَالَ رَاوِيَةٌ لِحَدِيثِنَا يَبُثُّ فِي النَّاسِ وَ يُشَدِّدُ فِي قُلُوبِ شِيعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِد» مردى است راوى احاديث شما كه آن‌ها را در ميان مردم نشر مى‏ دهد و در قلوب شيعه شما جايگير مى ‏سازد و مرد ديگرى است اهل عبادت كه اين خصوصيت را ندارد، آيا كدام يك از آن دو برتر است؟ فرمودند: «راوى حديث ما كه آن را در ميان مردم نشر دهد و در قلوب شيعيان جايگير سازد، از هزار عابد برتر است.

ملاحظه کنید وقتی حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند آن فردی که سعی می‌کند روایات را در فرهنگ جامعه نهادینه کند و جهت‌گیری قلبی شیعیان را در راستای فرهنگ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» شکل دهد افضل است، به این معنا است که در سیر إلی الله مسیر را بهتر طی کرده و به درجات بالاتری نایل شده نسبت به کسی که در سلوک فردی تلاش می‌کند.

بنده فکر می‌کنم اگر بتوانیم امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را درست بنگریم، سیره‌ی علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» و المیزانِ ایشان نیز برای ما معنای دیگری پیدا می‌کند و در مسیر سلوک جامعِ معنوی نقش به‌سزایی دارد. شما از یک طرف متوجه‌اید علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» شاگرد مبرز مرحوم آیت‌الله قاضی است و از طرف دیگر شاهکار علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» را در المیزان ملاحظه می‌کنید که شدیداً جنبه‌ی اجتماعی آن بر جنبه‌ی فردی آن غلبه دارد. آیا به این نتیجه نمی‌رسیم که سلوک فردی جای خود را به سلوک جامع فردی، اجتماعی داده؟ و باید ملاک خود را در نظر به استاد سلوکی تغییر دهیم؟ با این فرض قداست را باید در سلوک جامع دنبال کرد، سلوکی که حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» متذکر آن هستند.

والسلام

18198
متن پرسش
با سلام محضر استاد گرامی: در تفسیر سوره نساء فرمودید که اعمال عبادی شریعت فطری نیستند مثل ازدواج با محارم یا حرام شدن نوشیدن شراب، در صورتی که در مباحث دیگر فرموده بودید که هر عمل عبادی دارای یک باطنی است در عالم بالاتر. جمع این دو برایم کمی مشکل بود، خواستم بنده را راهنمایی کنید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که علامه‌ی طباطبایی می‌فرمایند بعضی از دستورات شریعت برای آن است که روحیه‌ی عبادی ما رشد کند و لازم نیست این دستورات، ریشه در نفس‌الأمر داشته باشد، ولی همین اعمال با انجام‌دادن‌شان از طریق ما در نفس ما، باطنی می‌یابد که در قیامت با آن روبه‌رو می‌شویم. موفق باشید

18154
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید: اگر امکان داره بفرمایید که جامعه که از نظر علامه حقیقت داره، چه نوع حقیقتی رو داره؟ حقیقت جامعه که مثل حقیقت انسان و درخت و گل و اینها نیست درسته؟ در کتاب جامعه در قرآن از آیة الله جوادی آملی، فرمودند که جامعه حقیقتی اعتباری داره. اگر نظر شما هم این هست امکان داره یه مقدار در این باره توضیح بدید. اگر از آثارتون جزوه یا کتابی در این مورد هست لطفا معرفی کنید. با تشکر از زحمات شما و با آرزوی سلامتی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علامه‌ی طباطبایی ذیل آیه‌ی 200 سوره‌ی آل‌عمران مفصلاً در این مورد بحث کرده‌اند و بنده نیز در جزوه‌ی «راز سقوط تمدن‌ها» عرایضی داشته‌ام. موفق باشید

18140
متن پرسش
سلام علیکم: در پاسخ به سئوال بنده فرمودید: امثال علامه با توجه به امر فوق متوجه می‌شوند باید مسیر دیگری را جهت تأمین رزق انتخاب کنند که مقدمات آن برگشت به تبریز بود، و بعد به قم می‌آیند و از این جهت همان مدت که در تبریز بودند را خسران می‌نامند که از فضای علمی دور شدند. خب جمع بین اینکه خدای متعال فرمود من رزق اهل علم را می رسانم با این قضیه که علامه از علم دوری کرد بخاطر رزق چه می شود؟ مسیر رزق علامه از طریق علم باید می آمد و حال اینکه می بینیم مسیر ایشان به تبریز افتاد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند خواست به نحوی ایشان از نجف دل بکنند و تصوری جز برگشت به تبریز نداشتند و خداوند آرام‌آرام کار را به قم‌آمدنِ ایشان کشاند. مثل آن‌که خداوند کارِ حضرت یوسف«علیه‌السلام» را آرام‌آرام به عزیزی مصر ختم کرد. راه‌های رساندنِ رزق به علماء فنون خود را دارد که از عقل ما بیرون است ولی از دست خدا بیرون نیست. موفق باشید

18131
متن پرسش
سلام: مگر مي شود كسي كه با قرآن مانوس است آلزايمر بگيرد؟ غير از علامه طباطبايي و حسن زاده املي آيا نمونه ديگري براي اين بيماري در بين عرفاي تاريخ وجود دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آلزایمر به این معنا که امروزه انسان‌ها بدان گرفتار می‌شوند و یک بیماری به حساب می‌آید، برای اهل ایمان و سالکانِ إلی اللّه نیست. قضیه‌ی آن‌ها عبور از مفاهیم و معانیِ جزئیه به حقایق کلیه است، به طوری‌که دیگر نظری و ارتباطی با معانی جزئیه نخواهند داشت، مگر در إزای وظیفه و مأموریتی که دارند. موفق باشید

18129
متن پرسش
با سلام: حضرت استاد چرا خداوند متعال از کشته شدگان در جنگهایی مثل بدر از لفظ شهید استفاده نمی کنند و‌ به همان کشته اشاره دارند؟ و اساسا این لفظ در قرآن برای مجاهدان در جنگ ها که جانشان را فدا می کردند بکار برده نمی شود. ۲. لطفا کتابی جامع در شرح دعای کمیل که می تواند مورد استفاده قرار بگیرد معرفی کنید. در پناه خدا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: واژه‌ی «شهید» به معنای «المقتول فی معرکة الحرب» بعداً به‌کار رفت و به همین جهت علامه طباطبایی معتقدند شهید در قرآن به معنای شاهدبودن است 2- شرح جامعی در مورد دعای کمیل در نظر ندارم. موفق باشید

18126
متن پرسش
سلام علیکم: در باب رزق داریم که «من حیث لا یحتسب» و می دانیم که درازق خداست. حال پس چرا اولا علامه طباطبایی رزق بهشون نرسید و مجبور شدن به تبریز بروند و حال آنکه خدا روزی اهل علم را تضمین کرده، ثانیا چرا علامه تبریز را خسران عمرشون می دانند شاید خداوند این گونه می خواسته پس چرا ایشون راضی نبودند. و اینکه این همه جامعه به فقر رسیده چطوری با رزاق بودن جمع می شود. دیگر اینکه اگر رزاق خداست پس جرا روایت داریم از دری که فقر آمد ایمان می رود، جمع این روایت با رزاق بودن چیست؟ اگر خدا رزاق است چرا فقر؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! رزّاق خدا است ولی مسیری که او در مقابل ما می‌گذارد را نیز ما باید مدّ نظر قرار دهیم و اگر گرفتار حرص و زیاده‌خواهی شویم، خودمان آن مسیر را خراب می‌کنیم 2- امثال علامه با توجه به امر فوق متوجه می‌شوند باید مسیر دیگری را جهت تأمین رزق انتخاب کنند که مقدمات آن برگشت به تبریز بود، و بعد به قم می‌آیند و از این جهت همان مدت که در تبریز بودند را خسران می‌نامند که از فضای علمی دور شدند 3- آن روایت می‌خواهد بفرماید اگر ما جهت تأمین رزق خود و جهت تأمین رزق جامعه تلاش نکنیم و گرفتار فقر شدیم، باید منتظر انواع بیماری‌ها باشیم. موفق باشید

18078
متن پرسش
سلام علیکم: آیا حقیقاً دین مبین اسلام و مذهب حقه تشیع با اصل فلسفه و فراگیری آن در این دو مورد یعنی مباحث اعتقادی و غیر اعتقادی‌ مخالف شدید بوده و آن را به شدت تحریم کرده و اینکه ما در روایاتمان داریم که فلسفه و اهلش را در حد کفر و ضلالت برده و اینکه عده از اعاظم فقهای فقید و حال حاضر نسبت به آن موضع گیری منفی و علی الخصوص موضع گیری خشم آلودی نسبت به فلسفه صدرایی و مسائل وحدت وجودش دارند؟ (لطفاً توضیح دهید)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روایات مربوط به تقبیح فلسفه مربوط به زمانی است که معتزلیان مدعی فلسفه بوده‌اند و آموزه‌های اسلامی را با نگاه فلسفه‌ی یونانی بررسی می‌کردند و این غیر از روش فیلسوفان بزرگی است که از فارابی تا ملاصدرا به صحنه آمدند. این فیلسوفان سعی بر آن دارند که عقاید حقه‌ی الهی را عقلانی کنند که امروزه ما در کار بزرگانی مثل علامه‌ی طباطبایی و مرحوم شهید مطهری ملاحظه می‌کنیم. اینان حتی اگر آموزه‌ای از دین را در حدّ درک عقل فلسفی نیافتند، ضعف را از فلسفه می‌دانند و نه از دین. و این درست بر عکسِ روش معتزلیان است. موفق باشید   

18056
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز در آیات سوره هود این دو آیه که خداوند می فرمایند: بهشتیان همه در بهشتند تا بودن آسمان و زمین و جهنمیان همه در جهنم هستند تا بودن آسمان و زمین مگر آنکه خدا خواهد، این استثنا آوردن در این آیات دقیقا به چه معناست؟ بهشتیان همه در بهشتند تا همیشه مگر آنکه خدا خواهد؟ به چه معناست؟ با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علامه‌ی طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» می‌فرمایند این تعابیر با زبان محاوره‌ای گفته شده است تا ابدیت را برساند و استثناء در این‌جا به این معنا است که معلوم نیست همه‌ی جهنمیان تا ابد در جهنم بمانند و با فشارهای آن پاک نگردند. موفق باشید

18018
متن پرسش
سلام استاد: خدا قوت: در مورد اینکه هابیل و قابیل با خواهران خود ازدواج نکرده اند برای ادامه نسل بشر تا زنا صورت نگیرد روایت هست که خداوند جن یا ملک یا نسناسی برای حمل نطفه اینان خلق نموده است حال سوال بنده این است که آیا ما فرزندان جن یا نسناس یا ملک هم هستیم یا فقط فرزندان آدم و حواییم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اخیراً در اولین جلسه‌ی بحث در مورد سوره‌ی نساء عرض شد که به گفته‌ی علامه‌ی طباطبایی حکم ازدواج با خواهر و برادر بعداً آمده و فرزندان آدم با همدیگر ازدواج کردند. در این مورد خوب است که به تفسیر اولین آیه‌ی سوره‌ی نساء در المیزان رجوع شود. موفق باشید

18013
متن پرسش
سلام: ۱. آیا اجل معلق بر اجل مسمی لزوما تقدم دارد؟ یا می تواند تاخر هم داشته باشد؟ ۲. آیا انطباق اجل معلق و مسمی در یک فرد لزوما معنای تکامل دارد یا می تواند غیر از این هم باشد و فرد هنوز به تکامل نرسیده باشد؟ ۳. آیا امکان دارد در مرگ غیر طبیعی هم فرد به تکامل رسیده باشد و حال که بخواهد ابزار تن را کنار بگذارد با خراب کردن ابزار آن را کنار گذاشته؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علامه‌ی طباطبایی در ابتدای سوره‌ی اعراف نکات بسیار دقیقی در مورد این امر فرموده‌اند و بنده نیز در شرح آن در بحث سوره‌ی اعراف آن نکات را متذکر شدم. عمده آن است که متوجه باشیم هرکس اجل مسمایی دارد که از آن نمی‌تواند عبور کند ولی می‌تواند با اعمال گناه‌آلود نگذارد آن اجل به ثمره‌ی خود برسد و نتیجه‌ی لازم را به‌دست آورد. زیرا مسیر طبیعی هر انسانی رسیدن به اجلی است که نفس در فرصتی که داشته است به ثمرات لازم برسد. موفق باشید

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!