بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: حضرت علامه طباطبایی (ره)

تعداد نمایش
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
30469
متن پرسش
سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار: نکته ای که در باب منش علمی حضرتعالی بسیار قابل تحسین است تفکیک بین حوزه های تخصص علماست. مشخصا این که در حوزه های اجتماعی و سیاسی پیرو امثال مرحوم امام هستید و در مسائل قرآنی و تفسیری پیرو مرحوم علامه طباطبایی هستید و به نوعی سایت خویش را هم لبّ کتاب ایشان معرفی کرده اید بسیار بلندمنشانه است. زیرا چنان که مطلع هستید مرحوم علامه به هیچ وجه با انقلاب اسلامی عقلا و شرعا موافق نبودند و جایز نمی دانستند، اما با این وجود حضرتعالی در مسائل تفسیری به ایشان رجوع می‌کنید و در مسائل سیاسی امام را مرجع می دانید. و این تفکیک خود درسی است که امثال حقیر باید از حضرتعالی بگیریم. وفقکم الله.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: ضمن تشکر از نگاه خوب جنابعالی، عنایت داشته باشید که فرزند علامه فرموده بودند نظر علامه نسبت به انقلاب منفی نبوده. و به همین جهت ملاحظه می‌کنید در همین خانواده، فرزند آیت الله قدوسی که نواده‌ی علامه به حساب می‌ایند، اهل جبهه و جهاد هستند و شهید می‌شوند و داماد خود علامه یعنی آیت الله قدوسی اولین دادستان انقلاب هستند که به دست منافقین شهید می‌شوند. به نظر نمی‌آید اگر علامه مخالفتی با این فضا داشتند، این روحیه‌ها شکل می‌گرفت بخصوص که شخصیت علامه، شخصیت تأثیرگذار بر اطرافیان است. موفق باشید

30470
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام استاد: ما در حوزه های علمیه هرکس را می‌بینیم به جایی رسیده در اثر قرار گرفتن زیر نظر یک استاد بصورت جدی بوده است استاد صمدی می فرمودند که حتی آیت الله حسینی طهرانی از ۵ تا ۱۰ سال اجازه حضور در درس عالم دیگری را نمی دادند تا شخصیت آنها شکل بگیرد و بعد به علمای دیگر رجوع کنند. من با افراد با استعداد زیادی در حوزه مواجه شدم که آنچه باید می شدند نشندند و ظاهرا جای استاد در سلوک علمی شان بسیار خالی است به ذهن شما چی می رسه؟ تشکر فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در جزوه‌ی «روش سلوکی آیت الله بهجت» در این رابطه شده. خوب است به قسمت جزوات در  نوار بالای صفحه‌ی اول سایت در بخش نوشتارها، سری بزنید و با حوصله آن جزوه را مطالعه بفرمایید. موفق باشید

30348
متن پرسش
سلام علیکم خدمت استاد عزیز: برای فهم دقیق کتب یک متفکرِ دارای نظام فکری که الفاظ آن، بار معنایی متناسب با نظام فکری آن متفکر را دارد، نیاز به استادی است که قبل از شروع آن کتب یا در حین مطالعه آنها، منظومه فکری شخص و ادبیات او را در چند جلسه توضیح و تشریح کند. می‌خواستم بدونم که شاگردی دارید که این کار رو بتونه انجام بده؟ اصلا این نکته ای که گفتم به نظرتان درست هست یا خیر؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نکته، نکته‌ی درستی است ولی با نظر به افقی که امثال حضرت امام و علامه‌ی طباطبایی گشوده‌اند؛ می‌توانیم جایگاه منظومه‌ی فکری افراد را نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی و معرفتی در این زمان، فهم کرد. البته رفقای زیادی هستند که گوشه و کنار مشغول طرح مباحث می‌باشند. موفق باشید

30260
متن پرسش
با سلام و تبریک ایام الله دهه فجر خدمت استاد بزرگوار. استاد مطالب ذیل از بیانات حجت الاسلام احمد فرحانی - مدیر موسسه فقهی امیرالمومین (ع) - هستش. ضمن اینکه می‌خواستم نظرتان رو در مورد اصل محتوا بدونم، خواستم بپرسم نظر علامه (ره) و امام (ره) نیز همینطور هست؟ (بیشتر راجع به عصمت و ولایت تکوینی. آیا مراد عصمت در بیانات ایشون_با توجه به قائل به ولایت تکوینی بودن_عصمت اکتسابی است!؟!؟!!) بسیار ممنون. «تولیت ولی فقیه نسبت به مولی علیه متفاوت با تقلید مقلد از مجتهد است. الان در مسیر جهاد کبیر در دوران امامت و امت هستیم نه اجتهاد و تقلید. با توجه به عقلیات و نقلیات حضرت امام (ره) در کتاب بیع و مصباح الهدایه در تبیین ولایت مطلقه فقیه و همچنین رساله الولایه علامه طباطبایی مثل: ۱. دلیل بر ولایت فقیه همان دلیل بر امامت است. ۲. این ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است. ۳. ولایت تشریعی بدون ولایت تکوینی محال است. باعث میشه خطای ولی فقیه غیر ممکن بشه. عصمت برای ولی فقیه خیلی کم بینی است! ولی فقیه بیشتر از عصمت را دارد. ولایت تکوینی و تشریعی دارد و حتی اگر ختم شریعت نشده بود امکان تشریع ایشان بود. علماء امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل.»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نکات خوبی است. ولی در هر حال خود ولیّ فقیه حاضر نیست خود را در عرض معصوم بداند هرچند خداوند برای کمک به بندگانش او را حفظ می‌کند. نمی دانم نظر مستقیم حضرت امام و علامه در این مورد چیست. بد نیست سری به کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی» بزنید و سؤال شماره‌ی ۳۰۲۵۷ را نیز ملاحظه کنید. موفق باشید

30233
متن پرسش
سلام علیکم: در اولین آیه سوره بقره یکی از شرایط هدایت توسط قرآن را ایمان به غیب دانسته آیا این مصادره به مطلوب نیست چرا که خود قرآن کریم برای ایجاد ایمان به غیب آمده؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنا به فرمایش علامه‌ی طباطبایی بحث در تقوا و ایمانِ اولیه است که شرط ورود به قرآن می‌باشد و این غیر از تقوا و ایمانی است که در بستر انس با قرآن پیش می‌آید. موفق باشید

30167
متن پرسش
سلام: فرموده بودید ادیان هرکدام هرچه به توحید نزدیک تر باشند به سعادت نزدیک ترند. ۱. دین یهود به توحید نزدیک تر است نسبت به مسیحیت اما قرآن دین مسیح را ترجیح می‌دهد. ۲. دین بهاییت بنظر می رسد چون سرانش با عرفان آشنا بودند توحید بالایی را مطرح می‌کنند درحالیکه در نبوت مشکل دارند. ۳. توحید بسیار بالایی در بعض ادیان هند یافت می‌شود حتی به این صراحت که وحدت وجود را مطرح می‌کنند قرآن و روایات مطرح نمی کنند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. عنایت داشته باشید دین مسیح جهت تکمیل دین حضرت موسی «علیه‌السلام» توسط حضرت عیسی «علیه‌السلام» به میان آمد و به همین جهت مسیحیان دارای دو کتاب «عهد عتیق» و «عهد جدید» هستند. ۲. بهائیت یک حزب است با مزدورانی که در درون جهان اسلام برای مقابله با اسلام ساخته شده است. آن حرف‌ها بهانه است. ۳. از این جهت که توحیدهای ادیان هندی قابل قبول است حرفی نیست. به گفته‌ی علامه‌ی طباطبایی حرف در آن است که چون آن وحدت وجود، درست مطرح نشده، کارش در بسیاری موارد به شرک کشیده شد و عملاً آن عبادتی که موجب قرب إلی الله می‌شود، از صحنه خارج شد.

30125
متن پرسش
سلام استاد: میگم ما زمانی که استخاره می‌کنیم خدا پاسخ ما رو میده یا امام زمان (عج)؟ گذشته از قضیه قرآن ناطق بودن و «بکم ینزل الغیث» و سایر عبارت های جامعه کبیره درباره ائمه (ع)، حضور و هشیاری ای که حین مناجات با خدا و گرفتن استخاره برای انسان ایجاد میشه شبیه همون حال و هوا و حضور در حرم امام رضا (ع) هست. برای همین می‌پرسم که درسته ما با خدا مناجات می‌کنیم و از ایشون جواب استخاره با قرآن رو می‌خوایم ولی نقش امام زمان (عج) در این بین چیه؟ کلا غیر از این سوال نیز نقش حضرت (طبق برداشت من) برای بسیاری از مردم مغفول هست. ما حرم امام رضا ع میریم. توسل رو به حضرت زهرا و امام مجتبی علیهما السلام میکنیم. به امام حسین ع عشق میورزیم و به هر نحوی به هرکدام از ائمه متوسلیم اما هنوز به شخصه نقش ولی الله الاعظم رو درک نکردم درست... لطفا راهنمایی بفرمایید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. استخاره چنین جایگاهی که می‌فرمایید ندارد. به همین جهت به گفته‌ی علامه‌ی طباطبایی پشت‌کردن به استخاره، پشت‌کردن به قرآن نیست و اگر عقل ما چیزی بگوید و استخاره چیز دیگری؛ واجب است که به عقل‌مان که حجّت خداوند است نزد ما، رجوع کرد. ۲. این‌که می‌فرمایید درست است و با پیروی از نایب امام یعنی مقام معظم رهبری «حفظه‌الله» می‌توان بهترین ارتباط را با امام زمان «عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» داشت، وگرنه توهّم است. موفق باشید

29889
متن پرسش
سلام و عرض ادب: آقا جان ما بالاخره نفهمیدیم این معرفت نفس چیه؟! ده نکته رو خوندیم، خویشتن پنهان رو هم خوندیم. به کتاب معرفت نفس علامه حسن زاده هم نگاهی انداختیم. اما نفهمیدیم این چجور معرفت نفسیه که میشه انفع المنافع. میدونم علمش مبتی بر حضور و درک هست. اما خب حالا من فهمیدم و درک کردم و حس کردم که مثلا دست من در واقع دست 'تن' هست و من یچی دیگست و از این حرفا... تا نکات دیگه اش و خواب دیدن و جاودانگی و... ولی همه اینا بیشتر شبیه یک سری اطلاعاته که دونستنش خوبه. اینا که واسه آدم نون و آب نمیشه. من احساسم اینه که معرفت نفس چیز دیگه ایه که اینا پیشش شوخیه. اما هنوز نفهمیدم چجوری بدست میاد؟ آیا باید به حالات نفس و عتاب و خطاب و تندی و نرمی و خواطر و اینا علم پیدا کرد که مثلا بدونیم الان نفسم داره چیکار میکنه (نظاره از بیرون) یا نه باید گناه نکرد حتی گناه های بسیار ریز یا نه کلا اشتباه گرفتم؟ ببینید شما میگید "بعضی اساتید ما نشسته میرفتن مسیر سلوک رو" این حرف با چارتا کتاب و مطلبِ اطلاعات طور بدست نمیاد بنظرم. لطفا راهنمایی بفرمایید. در ضمن بنده خیلی اهل محبت هستم. که الان در قبض نسبتا شدیدی گرفتارم. ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. احساس همه‌جانبه‌ی خود در همه‌ی عوالم وجود، قصه‌ی ما می‌باشد و قصه‌ی بودنِ ما. معرفت نفسِ مرسوم، راهی به سوی آن نوع بودنِ بیکرانه است و این خود، هدف است به عنوان حقیقتی که عین ربط به حضرت حق است. مرحوم علامه در کتاب «رساله الولایه» نکات ظریفی در این رابطه فرموده‌اند. ۲. چه اشکال دارد، بالاخره زندگی با همین قبض و بسط‌ ها وسعت می‌یابد. موفق باشید

29727
متن پرسش
با سلام: اینکه پس از مرگ با ملکات روبرو خواهیم بود برایم مبهم است. چون ملکات امری مطلق نیست. مثلا بسیاری درست است که دابشان بر صداقت است اما گهگاهی دروغ می‌گویند یا در مواردی مشخص نیست کدام ملکه است فرد ممکن است مدتی خوش خلق باشد چندی بعد بدخلق شود دوباره خوش خلق و این سخن پایان ندارد فرد با برخی افراد برخورد خوبی دارد با برخی دیگر نه برخی افراد ملکه مشخصی ندارند نه صفت رذیله در جانشان به آن صورت ریشه دوانده نه صفت حمیده ملکه وجودش شده تکلیف افراد بی ملکه چیست؟ یا برخی افراد مذبذب هستند و ملکات مختلفی در طول حیات دارند آیا ملاک لحظه مرگ است، فردی در طول عمرش صادق بوده سال آخر به دروغگویی مبتلا می‌شود از سویی بسیار می‌شود که توبه کردیم اما هنوز ملکه گناهان در روحمان است تکلیف چیست؟ اگر ملکه ملاک است قاعدتا فرد معذب خواهد بود و اگر بخواهیم قبول توبه را منوط به این کنیم که فرد آن ملکه رذیله را زائل کرده باشد که فکر کنم در روایات اینگونه نباشد توبه فرد با استغفار جدی قبول است بعد از آن نباید گناه را ادامه دهد و با توجه به اینکه بسیاری توبه را می‌شکنند که نشان از رسوخ ملکات است اگر فرد پس از استغفار فوت شود در حالی‌که رسوخ ملکات را زائل نکرده چه سیری در برزخ و قیامت خواهد داشت؟ بنده گمان می‌کنم بحث ملکه در راستای اثبات تجرد اعمال است تا ابدی بودن عذاب نسبت به این امد بسیار کوتاه توجیه شود که با این مشکلات که مطرح کردم بنظر صحیح نمی آید بهتر است ابدی بودن بهشت را تفضلی دانست و عذاب جهنم را همچون عرفایی چون ابن عربی نهایتا عذب دانست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد قسمت اخیر سؤال، اختلاف هست. به گفته‌ی آیت الله طباطبایی و آیت الله جوادی، بالاخره انسانی که در کلیّت شخصیت خود مطابق فطرتش عمل نکرده و شخصیتی جدای امور فطری خود دارد، پس از مرگ دائماً با آن شخصیت در تضاد به‌سر می‌برد تضادی بین شخصیت او و فطرت او، و حقیقتاً این امری آزاردهنده است. مگر آن‌که بپذیریم آن انسان وقتی رحلت کرد به‌کلّی از انسانیت خارج می‌شود و نه آن‌که انسانی است که گناه کرده است؛ که این امری است غیر قابل قبول. ولی اگر شخصیت کلّی افراد رویهمرفته جدای از فطرتش نبود، اعمالِ گاه و بی‌گاهِ خلاف او، او را مخلّد در آتش نمی‌کند، زیرا ملکات یا شخصیت اصلی او جهت مخالف فطرتش نداشته. موفق باشید  

29427
متن پرسش
با سلام و عرض ادب: سوالی را قبلا خدمتتان ارسال کردم در خصوص فرمایش علامه طباطبایی در مورد انقلاب با توجه به اینکه دیدم مجدد در سایت بیان شده خواستم مطلبی را برای نقد و نظر خدمتتان ارسال کنم. این سوال را از یکی از علمایی که دستی در تفسیر قرآن دارند پرسیدم ایشان به این صورت جواب دادند: علامه انسان بسیار دقیقی است و این حرف بلندیست و باید توجه داشت در هیج جای قرآن شهید به معنای مقتول نیست. با تشکر از شما استاد گرانقدر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این امر پس باید بگوییم معنی شهیدشدنِ اسلام، یعنی تعالی پیداکردن آن. موفق باشید

29411
متن پرسش
با سلام و عرض ادب: آیا این سخن که گفته اند «اولین شهید این انقلاب اسلام است.» به درستی به علامه طباطبایی منسوب گشته یا کذب است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فرزند ایشان این امر را که از قول علامه گفته شده است را، تکذیب فرمودند. موفق باشید

29401
متن پرسش
سلام: در رابطه با آبرو در شرح حدیث جنود عقل و جهل فرمودید علامه جعفری گفتند علامه طباطبایی ما را بخاطر نداشتن فرش داخل منزل نمی‌بردند، این برعکس اون چیزی شد که گفتید یعنی فرش مایه آبرو بوده و چون نداشتند تعارف نمی‌کردند، اگر هم بخاطر مهمان ها بوده که یعنی حاضر بودند یکی دو ساعت مهمان سرپا بایستد ولی روی خاک ننشیند؟!!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از صحبت‌های جناب علامه‌ی جعفری این‌طور فهمیدم که حضرت علامه‌ی طباطبایی زیراندازی در محلِ بیرونیِ منزل جهت مهمان‌شان نداشته‌اند که علامه جعفری را به داخل منزل دعوت کنند. موفق باشید

29340
متن پرسش
سلام استاد عزیز: سوالاتی داشتم. ممنون میشم جواب بدید: ۱. با توجه به اینکه حکمت متعالیه ملاصدرا راه جدیدی به ملکوت برای بشریت باز کرده، این وسط نقش تفکر علامه طباطبایی و امام خمینی رضوان الله تعالی علیهم اجمعین چی میشه؟ ۲. با توجه به این کبری، اصل در این زمانه تفکر ملاصدراست یا این دو بزرگوار؟ ۳. برای سامان یافتن تفکر انسان کدام یک از این سه بزرگوار بهتر عمل می‌کنند؟ (ناگفته نماند که حقیر مقدمات مثل فلسفه و آثار شما و ایت الله جوادی رو گذروندم و مطالب بزرگواران را فهم میکنم در حد خودم) ۴. برای تولید علم چطور استاد؟ کدام یک بهتر است؟ موفق باشید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. همه‌ی این عزیزان بر سر سفره‌ی جناب ملا صدرا نشسته‌اند. نگاهی به تعلیقات جلد هشتم و نهم «اسفار» از حضرت امام، این مطلب را به‌خوبی نشان می‌دهد. ۲. در بستر تاریخی که جناب صدرا شروع کردند، این بزرگان تاریخ خود را به ظهور آوردند، همان‌طور که جناب صدرا در تاریخ اسلام، تاریخِ خود را ظهور داد. ۳. از هیچ‌کدام مستغنی نیستیم ولی به نظر می‌آید باید از صدرا شروع کنیم. ۴. به نظر بنده باید همه را در نظر گرفت. موفق باشید

29003
متن پرسش
سلام استاد: ۱. با توجه به اینکه تهیه همه کتب شما برام هزینه ی زیادی داره می‌خواستم بپرسم ایا لازمه همه کتب رو تهیه کنم؟ مثلا من، کتاب آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می‌شود رو کامل صوتش رو گوش دادم، آیا خواندن متن کتاب هم ضروری هست؟ کتب کم حجم رو از تو سایت میخونم ولی اونهایی که خیلی متنش زیاده باید بخرم تا بتونم بخونم البته کتب مهم رو تهیه می‌کنم. مثل معاد و کتب مباحث اهل بیت و فاطمه شناسی و ... ۲. استاد من با تمرکز روی کتب شما خیلی عالی پیش میرم ، خواستم بدونم جز کتب علامه طباطبایی و کتب حضرت امام آیا لازم هست کتب دیگه ای تهیه کنم؟ البته منظورم برای الان نیست، مثلا بعد از اتمام سیر مطالعاتی شما و حضرت امام و علامه. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. فکر می‌کنم همین‌طور که عمل می‌کنید خوب است. آنچه رزق شما باشد به لطف الهی از طریق همان کتاب‌ها که در اختیار دارید، به شما می‌رسد. ۲. بستگی به ذوق خودتان دارد. آری! بالاخره از کتاب‌های حضرت امام و علامه نباید غافل بود ولی بقیه را بر اساس روح و روحیه‌ی خودتان دنبال کنید. موفق باشید

28981
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: شخصی است چند وقت در شهر ما ادعا کرده که فقط باید هر چه می‌خواهیم از خدا بخواهیم دیکه لازم نیست ادم بره در خونه هر استادی که شخصیتش رو هم کم و زیاد کنه و خدایی که ارحم الراحمین هست، انقدر مهربونه که نمیخواد بنده اش رو ناراحت کند و در تحیر بگذارد بلکه اگر از خدا بخواهیم خود خدا استاد سلوکی را برای ما قرار می‌دهد جلوی راه ما و بسیاری از افراد از این طریق به شخصیت این فرد آشنا شده اند و حتی تلفن زدن این شخص به افراد و تذکر دادن که در آینده چه اتفاقی برای تو رخ می دهد و خیلی چیز ها آیا می‌توان به صرف این ادعا و چنین پیشگویی ها و حتی سیر دادن انسان در برزخ به این افراد گرایش پیدا کرد؟ ۱. از کجا صحت چنین ادعایی برای ما روشن می‌شود که بفهمیم این شخص به حق هست یا نه؟ ۲. اصلا این گونه می‌توان استاد سلوکی برای خودش انتخاب کند و به آن اعتماد کند؟ ۳. آیا می‌تواند شیطان هم این حالات را در انسان ایجاد کند و منشاش شیطان باشد؟ در آخر این شخص می‌گوید در سلوک فردی من استادم و سلوک فردی و اجتماعی را دو راه متفاوت از هم می‌داند در ضمن امام و آقا را هم قبول دارد. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه برای انسان اصیل است عبودیت است نه آن نوع توانایی‌هایی که شیطان هم بعضاً دارا می‌باشد. بالاخره ما باید برای رجوع به قرآن و روایات از عالمان استفاده کنیم. آیا امروزه می‌توان در فهم اصیل قرآن از امثال علامه‌ی طباطبایی مستغنی باشیم؟ موفق باشید

28949
متن پرسش
سلام استاد، عرض ادب: چند روز قبل درباره استاد میرباقری گفتین: ایشان به کلی!! فلسفه را نفی می کنند، چه فلسفه اسلامی و چه فلسفه غیراسلامی. به چه دلیل و بر چه اساس این نظر رو دادین؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: البته این چیزی نیست که خود ایشان منکر باشند و یا صراحت نداشته باشند. ایشان به جهت لطفی که دارند در جلسه‌ی رونمایی کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» شرکت کردند و پس از صحبت‌های خوبی که نمودند، فرمودند حیف که این کتاب مقداری صدرایی است. و یا در جلسه‌ای که در خدمت‌شان در مرکز «سها» بودیم، مفصلاً در نفی تفکر فلسفی صحبت نمودند. و ما هم در عین احترام برای نظر ایشان و درک دغدغه‌های فکری‌شان؛ فکر می‌کنیم روش حضرت امام و علامه در حضور تاریخی، موثرتر باشد. موفق باشید  

28943
متن پرسش
سلام و عرض ادب: عزاداریها و طاعات قبول استاد عزیز بنده به لطف خدا انسان فکور و اهل تأملی هستم، از لحاظ تحصیلی هم دانشگاه و حوزه رشته فلسفه غرب و اسلامی خواندم و فعالیت دارم، بعداز تحصیل دانشگاه به لطف خدا بیش از یک دهه است که با آثار شما هم کتب و هم صوتها آشنا شده و بهره بردم حتی نسبت به فرمایشات اخیر شما در مورد درک جهان دیگری و گشودگی نسبت به فکر و فهم دیگران هم بیگانه نیستم و در خودم حس حضور و درک این فرمایش را دارم ولی اخیرا با دوستان مذهبی و دغدغه مندی آشنا شدم که آنها هم کمابیش مأنوس با آثار شما هستند و همدیگر را به تفکر و اندیشه ورزی دعوت می‌کنند چند جلسه شرکت کردم و در موضوعات مختلف از زوایای مختلف صحبت شده و استفاده هم کردم ولی وقتی از جلسه خارج میشم یا چند روز بعد که بهش فکر می‌کنم لزوم آن را درک نمی‌کنم تازه احساس می‌کنم جز یک سری درگیری ذهنی یا مقداری فکر و تحلیل چیز دیگری به بنده اضافه نشده و دریچه جدیدی به رویم باز نشده درحالیکه مثلا شرح حدیث عقل و جهل را یا فرمایشات استاد میرباقری در محرم امسال را که گوش می‌کنم حقیقتا بهره می‌برم. حظ می‌برم و احساس اتصال به خدا اغلب می‌کنم و این وقت و انرژی که می‌گذارم بعد پشیمان نمی‌شوم. چه کنم آیا بحث با اون دوستان را ادامه ندم یا محدودش کنم نمی دانم حد تفکر تا کجاست؟ بر سر چه موضوعی و تا چه میزان باید فکر و تحلیل کرد؟ رغبت ندارم خیلی به این گونه جلسات تفکر گفتگو محوری که تجربه کردم آیا خودم را تغییر دهم یا به احساسم احترام بگذارم؟ ببخشید طولانی شد امیدوارم منظورم را رسانده باشم. خیلی ممنون. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: یکی از رفقا در رابطه با دغدغه‌های جنابعالی، دغدغه‌های خود را طیّ نامه‌ای با بنده در میان گذاشتند. فکر می‌کنم مطالب ایشان و جواب بنده بتواند در راستای تفکری که بناست در آینده‌ی تاریخ خود دنبال کنیم؛ مفید افتد. ذیلاً آن نامه را تقدیم می‌کنم. موفق باشید

سلام علیکم: اعظم الله اجورنا و اجورکم

یادداشت متضمن یکی دوتا سوال در باب جلسات یکشنبه خدمت‌تان می‌فرستم ان‌شاءلله که مفید باشد برای جلسات. همزبانی با هگل در زمانه ناهمزمانی

ایده اولیه جلسه با جزوه "جهانی میان دو جهان" متولد شد. یادداشتی که ناظر به مقاله "ایران مسایل و مشکلاتش" به نگارش در آمده بود. وقتی آن جزوه را مطالعه می‌کنیم متوجه می‌شویم که نگارنده گویی حرفی تازه دارد در نسبت با یادداشت دکتر داوری. چگونه باید از برزخ توسعه نیافتگی نجات بیابیم؟ از کجا باید شروع کرد؟ داوری معتقد است اگر اهل رسوخ در توحید نیستید لااقل از توسعه و خرد متناسب با آن انصراف ندهید تا لااقل اندکی از مشکلات‌تان بکاهید. رسوخ در «توحید» اما استاد طاهرزاده را به فکر واداشته و او را مجددا متذکر تراث غنی و قوی حکمی و عرفانی‌مان نموده است. البته شاید واژه "مجددا" چندان گویا و صحیح نتواند ماجرای طاهرزاده را بنمایاند. لااقلش این است که این "مجددا" به معنای تکرار نیست. اینبار "طاهرزاده‌ای" غیر از طاهرازده‌ی "مدرنیته و توهّم" به ماجرای فکر غربی رجوع نموده است. اما او همچنان همان طاهرزاده است. به نظر می‌رسد او این‌بار در صدد است تاریخ تفکر غربی را به گونه‌ای دیگر روایت و قرائت نماید. روایتی که طبیعتا و شاید هم تعجبا مذمت و ان قلت عده‌ای را برانگیزاند. شاید بتوان از این تعبیر زیبا و شاعرانه خود استاد کمک گرفت: طاهرزاده به پشتوانه تراث حکمی و البته انقلاب اسلامی خود را همچون اقیانوسی می‌بیند که توانایی مواجهه با هر رودخانه‌ی گل آلودی را دارد. طبعاً چنین موقفی که استاد فی الحال برگزیده است مواضع انتقادی و بعضا اتهاماتی همچون التقاط و ... را هم در پی دارد.اما به نظر می‌رسد باید به طاهرزاده اکنون دل داد و با او همراهی و همدلی نمود. چه اینکه وقتی او معتقد است ما اقیانوس شده‌ایم چه جای التقاط و ..

دو نکته و ابهامی که ذهن مرا درگیر کرده است خدمت استاد عرضه داشته و امیدوارم که به روند جلسات کمک کنند انشاللّه.

۱ - اینکه از دغدغه اجتماعی هگل، ما به سمت مباحث عرفانی و وحدت وجودی سوق داده شدیم و جهش معلوم نیست. استاد به درستی اشاره کردند که دغدغه داوری به تبع هگل اجتماع است و حس احساس مسئولیت اجتماعی که متاسفانه در میان ملت ما مغفول است. یکی دو جلسه ای هم به هگل پرداختیم اما ناگهان از دو جلسه پیش یعنی جلسات نهم و دهم گویی استاد در حال تنقیح مبانی خود برای این نحوه رجوع به تفکر غربی است. اینکه ما در حال و وضع اقیانوسی باشیم و بتوانیم با هگل و کانت و هیدگر و ... همدلی کنیم هر چند جای خطرناکی است، اما نشان از آن دارد که استاد در رابطه‌ی موضوع نحوه‌ی مواجهه‌ی ما با تفکر غربی حرف تازه‌ای دارند. طبیعتا این حرف را باید با صبر و همدلی شنید، اما دغدغه‌ی من همچنان بحث اجتماع است. اگر بپذیریم که جهان جدید چیزی به نام فرد و حیطه فردی باقی نگذاشته و هر چه هست در اجتماع رقم می‌خورد بایستی دوباره به اجتماع بازگشته و خودِ نحوه حضور اجتماعی در دوران مدرن را مورد دقت قرار دهیم.

۲- یکی از دغدغه‌های جدّی دکتر داوری شناختن جهان جدید و خلط نکردن آن با اقتضائات دوران قدیم است. ایشان در جای جای مباحث به مخاطب خود متذکر می‌شود که اساسا با فکر و عقل جهان قدیم نمی‌توان مسائل جهان جدید را حل کرد. از باب نمونه به موارد زیر توجه بفرمائید:

" مسلماً چیزی از اکنون و گذشته در تاریخ آینده باقی خواهد ماند اما آینده اگر آینده است تکرار گذشته نیست و تعلق به گذشته ساخته نمی شود اگر ما نیازمند رجوع به گذشته ایم از آنروز که اقتضای آینده همین رجوع است چنان که توجه به تاریخ نیز مقتضی رویکرد به آینده و نشانه این رویکرد است و غفلت از آن با بی اعتنایی به آینده ملازمت دارد ما باید بهتر از پیش کلمات اولیای دین و آثار بزرگانی چون شیخ مفید و فارابی و فردوسی و ابن سینا و غزالی و سهروردی و سعدی و مولانا و حافظ و ملاصدرا و دیگر بزرگان گذشته را بخوانیم اما بدانیم آنها به مسائل اکنون ما نیندیشیده اند و راه حلی برای آنها پیشنهاد نکرده اند ما از آنها یاد نمی گیریم که چه پاسخی به پرسش های امروز بدهیم بلکه می‌توانیم از آنها رسم و راه تفکر بیاموزیم و یاد بگیریم که چگونه مسائل را بیابیم و طرح و حل کنیم. خرد و توسعه ص ۲۰۱»

در جای دیگر داوری این‌گونه می‌نویسد:

" وضعیت توسعه یافتگی در واقع یک جهان نیست بلکه تقلیدی از جهان توسعه یافته است، این جهان بیشتر قوام‌اش بر تقلید و نیازمندی به کالاها و اشیاء مصرفی و مصرف است و تقلید و مصرف نیاز به عقل ندارد. البته عقل و نظام و عقلی هم با آن محقق نمی‌شود، این وضع تاریخی را با عقلی که از نیاکان به ارث برده‌ایم نمی‌توانیم بشناسیم زیرا این عقل شناسنده مفاهیم و معانی کلی است و به درک جهان جدید که آدمی در آن دائر مدار امور است کاری ندارد این که عقل‌ها گوناگون‌اند، شهرِ جهانی عقل خاص دارد نظری است که به آسانی فهمید و پذیرفته نمی شود حتی بسیاری از اهل فلسفه آن را سخن بیهوده می دانند و به نظرشان عقل یکی است و آن قوه‌ی ادراک است که همه‌ی آدمیان از آن بهره دارند(خرد سیاسی ص ۲۱۰) همچنین می‌نویسد:

"تاریخ تجدد از همه تاریخ های دیگر ممتاز است و فرهنگی دارد که فرهنگ سراسر روی زمین و همه مردم آن شده است اما همه مردمان و ساکنان مناطق روی زمین بهره یکسان از این فرهنگ ندارند و آنها که بهره کمتر دارند با صفات معنی‌دار عقب مانده و توسعه نیافته وصف می‌شوند. عقب افتادگی و توسعه نیافتگی در قیاس با وضع کنونی اروپای غربی و آمریکای شمالی و ژاپن است. گویی غایت تاریخ وضع اروپای غربی و آمریکای شمالی و ژاپن است و همه باید وقتی می‌گوییم به راهی بروند که به منزل و مقام کنونی آمریکا می‌رسد. این که با سیاست آمریکا موافق یا مخالف باشیم در این باب اهمیت ندارد، زیرا همه طالب توسعه علمی تکنیکی مشابه با وضع آمریکا هستند، مگر نمی‌بینید حتی ما که بستگان جمهوری اسلامی هستیم بیش از آن که به اخلاق و معرفت دلبسته باشیم و پیشرفت در علم و تکنولوژی علاقه داریم و نشانه های کمال را در آن می جویم وجه آن هم این است که جهان یک جهان است و آن جهان تکنیک و تکنولوژی است در تاریخ این جهان بعضی کشورها پیشرواند .....وقتی میگوییم ملاصدرا و ابن سینا همزمان اند مراد این است آنها به یک دوران تاریخی و به اصول و مبادی خاص آن دوران بستگی دارند وقتی دکارت و ملاصدرا را همزمان نمی‌دانیم و زمان و دوران‌شان را متفاوت یافتیم، دکارت در آغاز جهان تجدد قرار دارد و فیلسوف بنیانگذار دوران خویش است، اما ملاصدرا فیلسوف عالم اسلام و به اعتباری ختم فیلسوفان دوره‌ی اسلامی است. پس کارت و ملاصدرا زبان و زمان مشترک ندارند و دیدیم که حتی از وجود همدیگر با خبر نشدند آن‌ها ناهمزمان بودند و ناهمزمانی‌شان به بیگانگی میان دو زمان باز می‌گردد اکنون نمی‌دانیم آیا در کنار زمان تجدد که دوران تکنیک و زمان پیشرفت است، زمان و دوران دیگری وجود دارد و جایی هست که در آن از اصولی جز اصول تاریخ و تجدد غربی پیروی شود؟ مسلماً آداب و رسوم و آیین‌ها و ادیان در مناطق گوناگون جهان پیروان پایدار در اعتقاد خود دارند، اما دوران‌های تاریخی را با آداب و رسوم ظاهر تعیین پیدا نمی‌کنند بلکه تعیین شان به اندیشه و نگاهی است که در آن‌ها به جهان و به غایات زندگی می‌شود اکنون مردم جهان از دیندار و غیر دیندار، سفید و زرد و سیاه، خواهان توسعه و پیشرفتِ علم و رفاه و برخورداری از امکان‌های توسعه تکنولوژیک هستند آن‌ها مدرسه و دانشگاه و می‌خواهند تا به جهان تکنولوژیک راه پیدا کنند دین منافاتی با توسعه ندارد و حتی گاهی چنان توصیه می‌شود غاایتی جز رسیدن به مقاصد جهان متجدد نداشته باشد(خرد سیاسی ص ۳۱۴)

داوری در موارد فوق و در جای جای مباحث خود ما را متذکر به تاریخی بودن انسان و عقل و فهم او می نماید. اینکه جهان خود را بشناسیم و امکانات و محدودیت ها را بدانیم و البته بدانیم که همه چیز تحت اراده و قدرت ما نیست.

با این مقدمه طولانی از استاد طاهرزاده باید پرسید آیا با رجوع به مبانی و معارف تراث عرفانی برای حل معضلات امروز ما موجه است؟ آیا وضعیت ناهمزمانی را فراموش کرده ایم که اینگونه به صراحت از عرفان سخن به میان می‌آوریم؟ و اساساً مگر غیر از این است که عرفان و قرآن هم تاریخی‌اند و باید مجرا و مجلایی برای ظهور خود بیابند؟

احتمالا اینجا گفته شود که استاد در مباحثی همچون "ندای بی صدا" و مطالب مربوط به شهادت حاج قاسم در پی تبیین و اشاره به همین مجری و مجلا هستند و قصد دارند مخاطب خود را متذکر و متوجه این ندا نمایند. ندایی که او را در برگرفته است. با فرض پذیرش این نکته اما همچنان باید تکلیف ناهمزمانی که در بالا مورد اشاره داوری بود را روشن نماییم. ما در کدام زمان هستیم؟ در زمان تجدد یا در زمان انقلاب یا هر دو یا هیچکدام؟ هر چه هستیم دلبسته و آرزومند تجدد و تکنولوژی هستیم. و در این تردیدی نیست. البته برای ما جمع دین و مدرنیته هم ممکن شده است.

اگر بپذیریم که در زمانه‌ی نیست انگاری امکان این وجود دارد که حتی انقلاب و حتی شهادت حاج قاسم هم نیست انگارانه تفسیر شود - و مگر رویکرد فردی و شخصی به این پدیده ها خود چیزی غیر از نیست انگاری است- آن وقت آیا نباید با احتیاط بیشتر به سراغ تراث حکمی و عرفانی خود برویم؟

البته این نکته مهم را هم نباید از نظر دور داشت که شاید طاهرزاده در صدد است تا ما را از دوگانه جهان جدید و قدیم برهاند. همان چیزی که او خود آن را در وجود امام و شهدا به نظاره نشسته حالا در صدد تبیینش برای ماست. باید منتظر ماند و صبور بود.

باسمه تعالی

سلام بر عزیزی که به‌راحتی تسلیم دغدغه‌های خود نمی‌شود تا خود را راحت کند و آنچه در پیش رو دارد را نادیده بگیرد. آنچه می‌توانم به عنوان گفتگویی با شما در میان بگذارم عبارت است از:

1- ما خواستیم در این تاریخ با انقلاب اسلامی وارد جهانی شویم که جهان سیطره‌ی فرهنگ غرب نباشد، ولی بالاخره ناخودآگاه خود را در حاشیه‌ی جهان مدرن یافتیم. فعلاً به دنبال مقصر نمی‌گردیم و بر این هم تأکید نمی‌کنم که ظرفیت آن را داشتیم که در جهانی حاضر شویم که جهان سیطره‌ی غرب نبود. ولی هرچه هست فعلاً این‌جا هستیم که از جهاتی - و نه در همه‌ی جهات- در حاشیه‌ی جهان مدرن هستیم و نیازمند نوعی بازخوانی هستیم که فعلاً در این تاریخ که تاریخ ابتدای انقلاب و آن آمادگی نیست، چه باید باشیم و چه باید بکنیم که با خود نوعی احساس بودن داشته باشیم، بودنی که از خودمان باشیم و احساسِ «حق‌الیقینی» را کم و زیاد در خود احساس کنیم که در این زمانه گویا این تنها معنای بودنی است که می‌توانیم خود را بپذیریم.

2- آری! همان‌طور که انقلاب اسلامی همچون موجودی زنده مراحلی را به سوی بلوغ دارد، نسبت ما نیز با این ودیعه‌ی الهی مناسب حضور تاریخی‌اش در مراحل گوناگون به یک معنا متفاوت می‌شود- بدون انکار اصلِ وجود تاریخی‌اش- در این رابطه می‌توانم بفهمم چرا می‌فرمایید بنده در حال تنقیح مبانی خود در رابطه با نحوه‌ی رجوع به تفکر غربی هستم از آن جهت که وسعت توحیدی انقلاب اسلامی حالت اقیانوسی به خود گرفته که به یک معنا می‌فهمیم چگونه می‌توان دغدغه‌های کانت و هگل و هایدگر را در مواجهه با تاریخ مدرن درک کرد، بدون آن‌که از بستر تاریخی خود غافل گشت و از خودِ اسلامی- ایرانیِ خود در جای دیگر حاضر شد. ولی از این هم نباید ترسید که برای حاضرشدن در جهانی که انقلاب اسلامی بنا دارد در آن حاضر شود تا عقیم نماند، نمی‌توان از شناگری در اقیانوس ترسید. آری! آن‌هایی که آمادگی چنین حضوری را ندارند نباید وارد شوند و به نظر می‌آید عرفان و حکمت اسلامی در کنار فهم قرآن به قرائت علامه‌ی طباطبایی «رحمة‌اللّه‌علیه»، شرط چنین حضوری است وگرنه این آتش نمرودی به گلستان تبدیل نمی‌شود تا فرهنگ انقلاب اسلامی را جهانی کند و تنها در محدوده‌ی حضور سیاسی در مقابل استکبار که آن هم امر مبارکی است، باز می‌ایستیم و معنای دعوت گورباچف را که حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» او را به ملاصدرا و ابن‌عربی دعوت کردند، در نطفه می‌ماند.

به جمله‌ی آقای دکتر داوری که متذکر آن شده‌اید باید فکر کرد که می‌فرمایند: «اگر بپذیریم که جهان جدید چیزی به نام فرد و حیطه فردی باقی نگذاشته و هر چه هست در اجتماع رقم می‌خورد، بایستی دوباره به اجتماع بازگشته و خودِ نحوه حضور اجتماعی در دوران مدرن را مورد دقت قرار دهیم.»

3- همه‌ی عرض بنده در دعوت رفقا به همراهی نسبت به مباحث اخیر، توجه‌دادن به عقلی است که جهان مدرن را ساخته و آن را تحت عنوان «خرد مدرن» با رفقا در میان گذاردم و بر این باورم آن عقل در فضای تاریخیِ ما می‌تواند از نظر فلسفی از آنِ ما شود، بدون آن‌که بخواهیم آن را در عقل حکمت متعالیه و یا عقل مطرح در عرفان جای دهیم  و از درک خاص آن که بسیار حساس است، خود را غافل کنیم.

در جلسات اخیر با تذکر به این نحوه تعقل، یادداشت‌های خود را عرضه کردم تا این «عقل» به ظهور آید، نه این‌که فکر کنیم با عقلی که جهانِ جدید را درک می‌کند با آن عقل بتوانیم در مواجهه با مشکلات از آن‌ مشکلات عبور کنیم مگر آن‌که در فضای تاریخیِ خود این مواجهه صورت گیرد. با نظر به مسائلی که ما در این شرایط با آن روبه‌رو هستیم که در بسیاری از موارد با مسائل امروزِ دنیای مدرن متفاوت است، ولی در هر حال مشکلات امروز ما در جهان مدرن مطرح است و متفکران جهان مدرن مثل کانت و هگل و هایدگر نسبت به آن‌ها فکر کرده‌اند و اقتضای رجوع مجدد به آن متفکران بنیاداندیش در حال حاضر برای ما پیش آمده تا به جای نگاه جزئی به غرب، به بنیانِ اندیشه‌ی آن‌ها در مواجهه با تاریخ مدرن فکر کنیم.

4- بنده معتقد هستم قرآن و حتی عرفان، اموری فراتاریخی می‌باشند و مبانی آن‌ها ملکوت است، با سعه‌ی ذاتی که عالَم ملکوت دارد و هرکس با نظر به ملکوت در هر زمانی، می‌تواند جایگاه مسائل خود را به خوبی بشناسد و در همین رابطه با فهم خردِ مدرن اگر به قرآن و عرفان رجوع شود می‌توانیم حقیقتاً در جهانی حاضر شویم که جهانِ توهّمات مدرنیته نیست، هرچند انسان، جهانی شده و از جهانی‌شدنِ انسان نمی‌توان فرار کرد و یا چشم‌پوشی نمود، همچنان‌که به هیچ‌وجه نمی‌توانیم از روایات و آیاتی که متذکر آخرالزمانیِ ما می‌باشند و نحوه‌ی خاصی از توحید را جهت آن حضور متذکر می‌شوند؛ غفلت نمود وگرنه یا غرب‌زده می‌شویم، یا همچون قدیسی خواهیم بود که به جنگل پناه برده و خدای خود را نیایش می‌کند و با او سرگرم است، غافل از آن‌که به تعبیر نیچه، آن خدا مرده است.[1] و یا به تعبیر آموزه‌های دینیِ ما، آن خدا به حکم «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في‏ شَأْنٍ» در شأن دیگری به ظهور آمده و ما از حضور او و نسبتی که باید با او پیدا کنیم و حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» متذکر آن بودند، غافل خواهیم شد.

5- اگر بپذیریم «خرد مدرن» مربوط به همین تاریخی است که ما در آن به‌سر می‌بریم و متفکرانی مثل کانت و هگل و هایدگر اندیشمندانه با آن مواجه شده‌اند، پس بحث ناهمزمانی با آن‌ها را از نظر تاریخی نمی‌توان در میان آورد، هرچند مسائل‌مان یکی نباشند، ولی معاصرت را با فهم مسائل خود و رجوع به دغدغه‌های آن‌ها می‌توان درک کرد و این غیر از فرهنگ غربی است که با نوعی توهّم همراه است و هایدگر در مقاله‌ی «پرسش از تکنولوژی» به‌خوبی متذکر آن است.

با حضور در جهانی که با انقلاب اسلامی به ظهور آمده، نه از جهان قدیم منقطع می‌شویم و نه خرد مدرن را نادیده می‌گیریم و این بدون تراث حکمی و عرفانیِ ما که ملکوت را مقابل ما می‌گشاید ممکن نیست، در این حالت کم و زیاد به حضور تاریخیِ «حق الیقینیِ» خود راه می‌یابیم و عبور از نیهیلیسم را تجربه می‌کنیم. چیزی که شواهد موجود در انقلاب اسلامی حکایت از آن دارد که خداوند چنین اراده‌ای کرده و در این راستا شهدا سر از پا نشناختند. البته هنوز ابهاماتی در میان است که فکر می‌کنم با گفتگوهای بیشتر، کم و کم‌تر شود.

طاهرزاده

 


[1] - به کتاب «چنین گفت زردتشت» صفحه‌ی 21 رجوع شود.

28917
متن پرسش
سلام علیکم: آیا با توجه به اینکه مقوله تهاجم فرهنگی اساسا تغییر سبک زندگی بصورت شبکه ای است می‌توان گفت آنگاه که در دوره سازندگی و با روندهایی که توسعه گرایی و لیبرالیزم اقتصادی را شروع کرد پیوستش لیبرالیزم فرهنگی و توسعه سیاسی مدرن در دوره اصلاحات بود و اینها بصورت یک پیوست و چرخه و منظومه است که اگر لیبرالیزم و توسعه اقتصادی را بپذیریم، بتدریج لیبرالیزم فرهنگی و توسعه سیاسی مدرن هم به دنبالش می آید تا حدی‌که گفته شود باید از اسلام انقلابی گذار کنیم و حتی از ولایت فقیه دست بکشیم یا محدودش کنیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کاملاً همین‌طور است. ما فعلاً در حال هزینه‌دادن آن غفلت هستیم و عملاً ناخواسته در حاشیه‌ی دنیای مدرن قرار گرفتیم هرچند از نظر سیاسی بحمدللّه جهان ما جهان بیرون از دنیای مدرن است. آنچه شدیداً بنده را امیدوار می کند روحیه‌ی توحیدی و سعه‌ی صدری است که در ذات انقلاب اسلامی نهفته است که می‌تواند همه‌ی عالم را از آن خود کند و استکبار را از جهان بیرون نماید که البته این بحث، عرضِ عریضی دارد و اگر نتوانیم درست موضوع را تبیین کنیم، ما را به یک خوش‌باوری متهم می‌کنند. شاید در سلسله بحث‌های «انقلاب اسلامی، طلوعی بین دو جهان» که در «خانه‌ی طلاب» بحث می‌شود بتوان موضوع را تا حدّی روشن نمود و معنای حضور در آینده به شکل حقیقی خود تبیین شود.

ما خواستیم در این تاریخ با انقلاب اسلامی وارد جهانی شویم که جهان سیطره‌ی فرهنگ غرب نباشد، ولی بالاخره ناخودآگاه خود را در حاشیه‌ی جهان مدرن یافتیم. فعلاً به دنبال مقصر نمی‌گردیم و بر این هم تأکید نمی‌کنم که ظرفیت آن را داشتیم که در جهانی حاضر شویم که جهان سیطره‌ی غرب نبود. ولی هرچه هست فعلاً این‌جا هستیم که از جهاتی - و نه در همه‌ی جهات- در حاشیه‌ی جهان مدرن هستیم و نیازمند نوعی بازخوانی هستیم که فعلاً در این تاریخ که تاریخ ابتدای انقلاب و آن آمادگی نیست، چه باید باشیم و چه باید بکنیم که با خود نوعی احساس بودن داشته باشیم، بودنی که از خودمان باشیم و احساسِ «حق‌الیقینی» را کم و زیاد در خود احساس کنیم که در این زمانه گویا این تنها معنای بودنی است که می‌توانیم خود را بپذیریم.

آری! همان‌طور که انقلاب اسلامی همچون موجودی زنده مراحلی را به سوی بلوغ دارد، نسبت ما نیز با این ودیعه‌ی الهی مناسب حضور تاریخی‌اش در مراحل گوناگون به یک معنا متفاوت می‌شود - بدون انکار اصلِ وجود تاریخی‌اش- در این رابطه می‌توانم بفهمم چرا می‌فرمایید بنده در حال تنقیح مبانی خود در رابطه با نحوه‌ی رجوع به تفکر غربی هستم از آن جهت که وسعت توحیدی انقلاب اسلامی حالت اقیانوسی به خود گرفته که به یک معنا می‌فهمیم چگونه می‌توان دغدغه‌های کانت و هگل و هایدگر را در مواجهه با تاریخ مدرن درک کرد، بدون آن‌که از بستر تاریخی خود غافل گشت و از خودِ اسلامی- ایرانیِ خود در جای دیگر حاضر شد. ولی از این هم نباید ترسید که برای حاضرشدن در جهانی که انقلاب اسلامی بنا دارد در آن حاضر شود تا عقیم نماند، نمی‌توان از شناگری در اقیانوس ترسید. آری! آن‌هایی که آمادگی چنین حضوری را ندارند نباید وارد شوند و به نظر می‌آید عرفان و حکمت اسلامی در کنار فهم قرآن به قرائت علامه‌ی طباطبایی «رحمة‌اللّه‌علیه»، شرط چنین حضوری است وگرنه این آتش نمرودی به گلستان تبدیل نمی‌شود تا فرهنگ انقلاب اسلامی را جهانی کند و تنها در محدوده‌ی حضور سیاسی در مقابل استکبار که آن هم امر مبارکی است، باز می‌ایستیم و معنای دعوت گورباچف را که حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» او را به ملاصدرا و ابن‌عربی دعوت کردند، در نطفه می‌ماند.

موفق باشید

28813
متن پرسش
سلام استاد طاهرزاده عزیز: اخیرا جناب صادق شیرازی گفتند ملاصدرا و ملاهادی سبزواری زن را نوعی حیوان برای لذت مرد می دانند واقعا ملاصدرا چنین حرف هایی زده؟ فیلم آن موجود است! در اینترنت جستجو کنید. لطفا جواب مناسبی بدهید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این موضوع به طور مفصل مورد بحث متفکران قرار گرفته است از جمله در کتاب «سیر تحول مکتب فلسفی اصفهان از ابن سینا تا ملاصدرا» از دکتر سید مهدی امامی‌جمعه. این یک اصطلاح است که در کتب قدیم از جمله در «معراج السعاده» به‌کار می‌رفته و اتفاقاً اگر دقت شود توصیه‌هایی است در رابطه با رعایت زنان و درست در تاریخی که در غرب، تازه از قرن هفتم پذیرفته شد که زنان جزو انسان‌ها هستند و علامه‌ی طباطبایی در بحث سوره‌ی نساء در این رابطه متذکر نکات خوبی هستند. موفق باشید

28639
متن پرسش
سلام و عرض ادب: آیا ارزش دارد که ابتدا زبان عربی را یاد بگیریم و سپس المیزان را به زبان اصلی بخوانیم؟ یا اینکه یکراست سراغ ترجمه برویم و ظاهراً هم خیلی جلو بیفتیم. به عبارت دیگر بین المیزان متن اصلی و به قلم علامه و المیزان ترجمه شده چقدر تفاوت هست؟ اینقدر هست که ارزش داشته باشد ابتدا فهم متن عربی را یاد بگیریم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علامه‌ی طباطبایی ترجمه‌ی مرحوم موسوی همدانی را تأیید کرده‌اند. با این‌همه متن عربی چیز دیگری است ولی نباید معطل شد. موفق باشید

28623
متن پرسش
سلام: استاد ببخشید با وجود مباحث فلسفی و عرفانی امام خمینی و علامه آیا لازمه مثلا ما تو رشته فلسفه کتابای شواهدالربوبیه و اشارات رو هم بخونیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتابهایی مثل «شواهد الربوبیه» مبانی تفکری است که حضرت امام و یا علامه متذکر آن هستند. اگر بتوانید به آن مبانی رجوع کنید، راحت‌تر به مباحث امام و علامه وارد می‌شوید. موفق باشید

28612
متن پرسش
سلام: ببخشید اینکه تو رساله الولایه، در شرح فصل چهارم اونجا که علامه می‌فرماید برای دفع خیالات و اوهام صورت الف رو در نظر بگیر و چند روز ادامه بده تا خیالت نورانی بشه، شما فرمودین این صورت الف به جاش خود علامه رو مدام مد نظر داشته باشیم. می‌خواستم ببینم ما دقیقا چه چیز علامه رو مد نظر بگیریم؟ با توجه به اینکه ما چندان شناختی ازشون نداریم و فقط در حد یه اطلاعات مختصر و ظاهرشون رو می‌شناسیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: لازم نیست شخصیت جزیی آن افراد را بشناسیم. روح انسان با روح کلی آن انسان‌ها آشناست. در شرح صوتی کتاب «چگونگی فعلیت‌یافتن باورها» عرایضی در این رابطه شده است. موفق باشید

28307
متن پرسش
سلام علیکم: آیا تحدی، یک معجزه جاویدان و متعلق به تمام اعصار برای قرآن کریم است یا اختصاص صرفا به صدر بعثت و شروع حرکت نبوی (ص) دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همواره چنین تحدی در میان است. به گفته ی علامه ی طباطبایی این گوی و این میدان؛ هرکس منکر گفت الهی بودن قرآن است بفرماید یک سوره همانند آن بیاورد. موفق باشید 

28257
متن پرسش
با سلام: چرا مطالب عمیق وحدت وجودی را در قرآن نمی توان بطور آشکار یافت شاید اوجش «هو الاول و الاخر» باشد که آن‌هم ظاهرا معصومین در روایات تفسیری بغیر از تفسیری که عرفا داده اند بیان کردند حقیر اندک آشنایی که با سخنان عرفا دارم بقرآن که مراجعه می‌کنم دچار یاس و سرخوردگی می‌شوم چه معارفی می‌توانست تبیین کند نکرد و پرداخت به مطالب حیض و جنسی و یا مثلا آیه دین بزرگترین آیه قرآن درین عصر چه گرهی می‌گشاید چرا باید عمرها صرف قرائتش شود با اینکه علم هزاران راهکار بهتر را فراهم کرده باری اگر خوب در قرآن دقیق شویم متوجه می‌شویم تلاشهای دکتر سروش در چه راستاییست باید قرآن را رویاهای رسول دانست والا با تناقضاتش چه کنیم؟ باید رسول را متاثر از فرهنگ زمانه اش دانست شما قرآن را با دیوان شمس مقایسه کنید مولوی چه شوری در عالم افکنده و ما را بسوی عشق ورزی با خدا رهنمون کرده این کجا و غل و زنجیر و حمیم و «کلما نضجت جلودهم» قرآن که متناسب همان فرهنگ عربهاست کجا؟ حتی لغت عشق هم در روایات (قرآن که هیچ) درست و حسابی نیامده باری بنظر می‌رسد از اسلام عرفان بدست نمی‌آید و این وصله پینه های عرفا ره بجایی نخواهد برد و قول صائب اینست چون جریانهای ادیان هندی سابقا در خراسان فعال بود عرفای مکتب خراسانی متاثر شدند و وارد اسلام کردند البته می‌دانید که نگاه روایات به اهل تصوف مثبت نیست از طرفی چرا باید بزرگان عرفان سنی باشند مگر شرط حقیقت ولایت نیست و همچنین ظاهرا تا قبل از سید حیدر راه شیعه از عرفا جداست پس لااقل شیعه با عرفان میانه ای ندارد شما یک روایت نشان دهید که از ان فنا فی الله یا فیض اقدس و مقدس و... بیرون بیاید بنابرین من تلاشهای دکتر سروش در حفظ اسلام با اینکه بنظرم بخوبی عمق فاجعه را متوجه شده است را وافی نمی‌دانم و حقیقت را جای دیگری باید یافت مراجعه به اوپانیشیدها و کتاب شریف گیتا مرا بدین نتیجه رساند دین برحق دین هندوست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: امثال حضرت امام و علامه‌ی طباطبایی راه دیگری را یافته‌اند و بنای جدال هم در میان ندارند. وقتی کسانی با نظر به اصل قرآنی همه‌ی عالم را محل حضور خداوند می‌یابند، جز وحدت شخصیه‌ی وجود برایشان معنا ندارد. زیرا بقیه‌ی مخلوقات، مظاهر انوار او هستند و نه موجوداتی در عرضِ وجود خدا. موفق باشید

28160
متن پرسش
سلام علیکم: در علم روان شناسی عقیده بر این هست که هر یک از افراد، دارای تیپ شخصیتی منحصر به خود هستند. تیپ بندی انسان ها بر اساس ملاک های گوناگونی‌ صورت می گیرد و همچنین برای تشخیص تیپ شخصیتی هر انسان، آزمون های متفاوتی طراحی شده است. مثلا آزمون MBTI چهار معیار «برون گرا یا درون گرا بودن»، «حسی یا شهودی بودن»، «فکری یا احساسی بودن» و نیز «منضبط یا ملاحظه کار بودن» را در افراد مختلف مورد بررسی قرار می دهد. تیپ شخصیتی هر انسان مشخص می کند که این فرد دارای چه نقاط قوت و چه نقاط ضعفی در شخصیت خود می‌باشد. مثلا شخص در می یابد که شخصیتی آرام و مهربان دارد (نقطه قوت) اما زودرنج است (نقطه ضعف). آنچه که مشخص کننده ی شخصیت انسان است تا حدی مربوط به ژنتیک انسان و قسمتی نیز مربوط به محیط اطراف اوست. سوالی که از خدمت شما دارم این است که ۱. نظر اسلام در مورد تیپ های شخصیتی انسان چیست؟ آیا اسلام این موضوع را قبول دارد که هر فردی دارای برخی ویژگی های ثابت شخصیتی است که به سختی قابل تغییر هستند؟ ۲. در صورتی که وجود برخی نقاط ضعف را در وجود انسان بپذیریم، آیا وجود یک ضعف ذاتی در شخصیت انسان نفی کننده ی عدالت نیست؟ مثلا کسی که به دلیل درون گرا بودن نمی تواند دارای ویژگی های یک رهبر خوب باشد، آیا ارزش او از ارزش کسی مثل امام خمینی نزد خدا پایین تر است؟ چرا کسی باید با توجه به ویژگی های شخصیتی خود بتواند رهبری لایق شود و با کار بزرگی که می کند اجر فراوانی داشته باشد، اما یک انسان درون گرا به خاطر دور بودن از اجتماع کمتر ثواب ببرد؟ عذرخواهی می‌کنم که سوالم طولانی شد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان‌ها از نظر فطرت که شخصیت اصلی آن‌هاست نسبت به گرایش به حق همه مساویند و تعبیر قرآن هست که «لا تبدیل لخلق اللّه» و لذا تفاوت‌های افراد از نظر شخصیتی تفاوت‌هایی نیست که یکی انسان بدی باشد و دیگری انسان خوبی، بلکه خصوصیاتی است تا هر کدام مطابق خصوصیات خود، یکی علامه‌ی طباطبایی می‌شود و دیگری امام خمینی، و هر کدام در جای خود لازم است. موفق باشید

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!