بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: حضرت علامه طباطبایی (ره)

تعداد نمایش
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
28069
متن پرسش
سلام علیکم: آیا وجود روایات غیر مقبول و غیر موجه که با ادله قرآنی و عقلی و سیره معصومین نمی‌خواند و تعارض جدی دارند، در کتبی مثل کتب اربعه به اعتبار این مجموعه آسیب نمی‌زند؟ چون واقعا برخی روایات با مبانی عقلی و قرآنی و سیره نمی‌خوانند ولی نقل شده و الان موجوده و خود مولف هم بیان نکرده چرا چنین روایتی رو با این اوصاف آورده در کتاب خودش؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در نظر بگیرید که هر کدام از مؤلّفین کتب اربعه بر اساس تفسیری که از روایات داشته‌اند، آن روایت را صحیح می‌پنداشتند. و امروز نیز در نگاه به روایات آن کتب، باید از بحث هرمنوتیکیِ آن غفلت نکرد و راحت به آن نتیجه نرسید که چون با فهم امروزین ما نمی‌خواند و یا با برداشتی که ما از آن روایت داریم و عدمِ تطبیق آن با مبانیِ دینی؛ پس باید آن روایات را نفی کرد. فراموش نکنید مؤلّفین آن کتب، انسان‌های اندیشمند و آگاه به سنت دینی جامعه و تارخ خود بوده‌اند.

چند سال پیش آقای اکبر جبّاری با نوعی بی‌انصافی خواستند آن آثار را به‌کلّی نفی کنند و عرایضی در جواب ایشان شد که ذیلاً خدمتتان ارسال می‌شود. موفق باشید

آیا این خاک‌پاشیدن در چشم حقیقت نیست و خبر از فاجعه ای بزرگ نمی دهد؟

شماره سوال: 9657

پاسخ دکتر جباری به فتوای شما:
دکتر جباری در پستی در فیس بوک به فتوای شما اینگونه پاسخ داده اند. (به نظر می رسد حق با ایشان باشد.) عین مطلب در زیر آورده می شود:
هو
**
اهل تقلید، به هرچیزی که برسند تقلید می کنند و دایره تقلیدشان محدود به شرعیات و فروع دین نیست، بل حتی در اصول دین و تفکر و دایره تدقیق نیز، رو به تقلید می آورند.
دوستی برایم پیام داد و لینکی را معرفی کرد که در آن، برخی از مطالب مرا نزد کسی برده اند و از ایشان «استفتاء» نموده اند. آن آقا هم با کمال «شجاعت» درباره مطالب بنده «فتوا» داده است. در ادامه بخشی از فتوای ایشان را می آورم:
............................................................
س: با عرض سلام: نظر شما راجع به این مطلب که اکبر جباری در صفحه ی فیسبوکش گذاشته چیست؟
استاد طاهرزاده: سلام علیکم: مشکل ما اظهار نظر غیر عالمانه است... آقای جباری این نکته را خوب می‌داند ولی به نظر بنده با مقایسه‌ی این دو کتاب می‌خواهد مأموریت خود را که بی‌ارزش‌کردن احادیث ارزشمند شیعه است به اتمام برساند... ایشان تا آن‌جا در مأموریت ناجوانمردانه‌ی خود جلو می‌رود که می‌گوید: امروز بعضی از محققین نسبت به صحت و سقم احادیث «کتب اربعه» تشکیک کرده‌اند. و فکر می‌کنم اگر از ایشان بپرسید این محققین چه کسانی هستند، مجبور است چند مستشرق صهیونیست را که در انجام مأموریت با آن‌ها مشترک است نام ببرد. می خواهند با تشکیک در کتب روایی ما اهل البیت را از صحنه خارج کنند تا حرف های خود را بر قرآن تحمیل نمایند خطر این افراد بسیار زیاد است...
...................................................................................

من این آقای طاهرزاده را نه می شناسم و نه تا کنون کتابی و مطلبی از ایشان خوانده ام. لذا در مورد شأن و مقام علمی ایشان سخنی نمی گویم و صرفاً به ذکر چند نکته در خصوص همین «فتوای» ایشان بسنده می کنم.
نخست اینکه، چنین روشی زیبنده اهل علم نیست که عده ای بیایند از ایشان در خصوص مسائل علمی استفتا کنند و ایشان هم پاسخ بدهند. این روش نزد فقیهان و جمع مقلد مناسب است. بهتر است ایشان به مراجعه کنندگان خود آداب «تحقیق» بیاموزد نه تقلید. آداب تحقیق نیز می طلبد که سائل را به منابع اصلی ارجاع دهد و با «مبانی» آشنا سازد و اجازه دهد، پرسشگر، در طی طریق تحقیق، به نتایجی که از پیش نامعلوم است، برسد.
دیگر اینکه، حتی در روش تقلیدی و مقلد پروری نیز از حدود الهی خارج نشود و رو به تشنیع نیاورد. ارتباط دادن یک بحث علمی و حدیثی به «صهیونیسم» و تشخیص «خطر زیاد» را به اهلش واگذارد که به حمدلله والمنه، بردارانه خدوم و گمنام امام زمان در این خصوص، بهتر و عالمانه تر می توانند عمل کنند!
اما بعد؛
ایشان مباحث بنده را به «غیرعالمانه» بودن متهم کرده است! ظاهراً هرچیزی که ایشان از آن بی اطلاع باشد، «غیر عالمانه» است!
اینکه بالغ بر دو سوم احادیث کتاب «اصول کافی» را ضعیف و مجعول دانسته ام، به زعم ایشان فقط «مستشرقین صهیونیست» آن را باور دارند!
با این حساب، علامه مجلسی نیز از مستشرقین صهیونیست به شمار می رود!! چرا که نخستین کسی که در اعتبار و ارزش احادیث کتاب کافی تشکیک نموده، شخص «علامه مجلسی» است. مجلسی در کتاب «مرآت العقول» نزدیک ۷۰% روایات منقول در کتاب «کافی» را به لحاظ سندی ضعیف، مرسل و مجهول و در یک کلام فاقد اعتبار دانسته است. وی از ۱۰۱۶ روایت کتاب الحجه کافی (یعنی بخشی از کافی که روایات مربوط به نبوت و بالاخص امامت را گردآوری کرده است) تنها ۲۸۰ روایت، صحیح یا موثق یا حسن محسوب می داند و به زبان دیگر حدود %۷۳ روایات کتاب الحجه کافی به لحاظ سندی و با ضوابط علم رجال و درایه (با ارزیابی علامه مجلسی) فاقد اعتبارند.
استاد شانه چی نیز در کتاب «علم الحدیث» نظر خود را گفته و نظر تعدادی از فقهای شیعه را که همین نظر را در خصوص کتاب کافی دارند، نیز بیان کرده است.
با این حساب باید جشنی برای پیوند میان علامه مجلسی و استاد شانه چی، و کثیری از فقها و صهیونیست ها نیز برگزار نماییم!!!
.................
در هر صورت توصیه من به آقای طاهر زاده این است که، به جای متهم کردن دیگران به غیر عالمانه بودن، کمی در صدور فتوا، احتیاط در پیش گیرند. این هم برای خودشان خوب است هم برای مقلدانشان.
از خداوند برای خود عاقبت به خیری، و برای ایشان عمر با عزت و صبر آرزومندم.

- باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده تنها قصد آن داشتم که منشأ این نوع نگرش و خطر آن را تذکر دهم و به آن جهت که این کلام، کلامی علمی نبود قصد ورود علمی به آن نداشتم ولی اکنون که ادعای علمی بودن مطلب شده بهتر می‌دانم به طور خلاصه و بدون تفصیل، با نگاه علمی به قضیه نگاه کنم تا جایگاه علمی این مطلب نیز روشن شود. نکته‌ی مهمی که در این نوشتار تذکر می‌دهم این است که قصد بنده، بررسی کلام شخص آقای جباری نیست بلکه به عنوان نمونه از یک فکر خطرناک به بررسی کلام ایشان می‌پردازم تا مشخص شود خاستگاه این نوع گفتارها از چه میزان بهره‌ی علمی برخوردار بوده و چه خطری در پس این کلمات نهفته‌است. لطفا به سیر کلام ایشان که در سوال 9560 مطرح شده توجه کنید. ایشان کلام خویش را به این ترتیب مطرح می‌کنند: 1ـ بسیاری از اعتقادات شیعیان از کتاب «سلیم بن القیس» نشأت می‌گیرد. 2ـ این کتاب توسط احمد بن هلال عبرتایی نقل شده که وی غالی و ملعون می‌باشد. 3ـ کتاب سُلیم مجعول است و برای اثبات این مطلب به کلام شیخ مفید تمسک می‌جویند. 4ـ کتاب «بصائر»، منبع کتاب «کافی» است ولی مرحوم کلینی در نوشتن کتاب کافی، بیش از 13 هزار روایت به کتاب بصائر اضافه کرده‌است. 5ـ بسیاری از محققین در صحت و سقم احادیث کتب اربعه تشکیک کرده‌‌اند بنابر این اکثر روایات کتب اربعه و به طور خاص، «کافی» ضعیف بوده و به همین خاطر این روایات را «مجعول» می‌خوانند. 6ـ مرحوم شیخ مفید با نگاه کلامی به روایات نگریسته و روایات را کنار گذاشته‌است.
حال به صورتی اجمالی اولا به بررسی این مقدمات می‌پردازیم و ثانیا می‌خواهیم ببینیم آیا حتی اگر این مقدمات صحیح باشد، نتیجه‌ای که گرفته‌شده‌است مرتبط به آن مقدمات هست یا نه؟
یک: گفته شده کتاب «سلیم بن قیس» توسط احمد بن هلال عبرتایی غالی ملعون نقل شده‌است. در پاسخ باید گفت: اولا: هیچ کجا ثابت نشده‌است که راوی این کتاب، «احمد بن هلال عبرتایی» باشد (جهت تحقیق بیشتر می‌توانید مراجعه کنید به «معجم رجال الحدیث» اثر مرحوم آیت‌الله خویی ج:8 صص:225، 226) ثانیا: در مورد «احمد بن هلال عبرتایی»، مرحوم نجاشی که از رجالیون بنام شیعه است می‌گوید «صالح الروایه» به این معنا که روایاتش صلاحیت اخذ و عمل را داراست. البته در مقابل این کلام، مرحوم شیخ طوسی وی را «غالی» می‌نامد ولی باید توجه داشت عبارت «غالی» در نظر برخی رجالیون متعمّق موجب تضعیف راوی نمی‌گردد چرا که حتی در مواردی برخی از راویانی که مقام‌هایی مثل عصمت را برای اهل‌بیت«علیهم‌السلام» قائل می‌شده‌اند رمی به غلوّ و متهم به غالی بودن می‌گشته‌اند. (جهت تحقیق بیشتر می‌توانید مراجعه کنید به «کتاب نکاح» اثر آیت‌الله زنجانی ج:8، ص:2779 و ج:21، ص6836) علاوه بر این‌که ما این‌جا در مقام اثبات وثاقت یا عدم وثاقت وی نیستیم بلکه می‌خواهیم بگوییم حتی اگر راوی کتاب سلیم، «احمد بن هلال» باشد و وی را غالی نامیده‌باشند نمی‌توان نقل‌های او را مردود دانست و در پایان بررسی این بند بایستی مجددا تذکر داد که ما در صدد تصحیح طریق به کتاب سلیم هم نیستیم تا بخواهیم طریق‌های واقعی به این کتاب را بررسی کرده و وثاقت یا عدم وثاقت راویان آن‌ها را بررسی نماییم که این، خود بحثی مفصل و خارج از این فضاست؛ بلکه قصد آن داریم تا صحت و سقم و علمی بودن محتوای گفتار آقای اکبر جباری را بررسی نماییم.
دو: گفته شده شیخ مفید این کتاب را ضعیف می‌شمارد و می‌فرماید «عمل به اکثر این کتاب جایز نیست چون در کتاب تدلیس و تخلیط واقع شده و به همین خاطر نباید از این کتاب تقلید شود» و نتیجه می‌گیرند که این کتاب «مجعول» است. در پاسخ باید گفت نقل این کلام از مرحوم شیخ مفید و نتیجه گیری از آن، سراسر مغالطه است بنابر این لازم است این بند را به تفصیل بررسی کنم و به همین خاطر توجه کنید که اولا: اگر سخن از «عدم تقلید» به میان می‌آید و مدعی هستند که بایستی اجتهادی به این موارد نگاه کرد، بایستی ادله‌ی بی اعتبار بودن این کتاب مطرح شود نه این‌که صرفا کلامی از شخصی هر چند بزرگ نقل گردد. ثانیا: اگر نقل کلام را روشی علمی و اجتهادی می‌دانند، چرا نظریه‌هایی که در مقابل نظر مرحوم شیخ مفید قرار دارد را نقل ننموده‌اند؟ چرا کلمات بزرگانی مثل «مرحوم نعمانی» که این کتاب را از بزرگترین کتب اصول می‌داند و جمیع مطالب آن را روایات وارد شده از رسول خدا«صلی‌الله‌علیه‌وآله» و اهل بیت «علیهم‌السلام» می‌داند نقل نمی‌کنند؟ (غیبت نعمانی، صص: 101، 102: إن کتاب سلیم بن قیس الهلالی أصل من أکبر کتب الأصول التی رواها أهل العلم من حملة حدیث‏ أهل البیت علیهم‌السلام و أقدمها لأن جمیع ما اشتمل علیه هذا الأصل إنما هو عن رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله و أمیر المؤمنین علیه‌السلام ....) چرا کلام مرحوم شیخ حر عاملی، صاحب وسائل در فائده‌ی چهارم (ج30،‌صص:385، 386) در تأیید کتاب ایشان را نقل نمی‌کنند؟ آیا این، استفاده از بی اطلاعی مخاطب نیست؟ ثالثا: شیخ مفید در مورد این کتاب فرموده «قد حصل فیه تخلیط و تدلیس فینبغی للمتدین ان یجتنب العمل بکلّ ما فیه...» (تصحیح الاعتقاد، ص: 149) جهت فهم این عبارت بایستی توجه کرد که شیخ مفید وقتی می‌فرماید در این کتاب، خلط و تدلیس و جعل واقع شده به این معنی نیست که خود مولّف یعنی «سُلیم بن قیس» این جعل را انجام داده‌است چرا که می‌بینیم «احمد برقی» در کتاب رجالش، سلیم بن قیس را از اولیاء اصحاب امیرالمومنین «علیه‌السلام» به شمار می‌آورد (رجال برقی: ص:4) و مرحوم خویی در موردش می‌نویسند «ثقة جلیل القدر عظیم الشأن» و حتی اگر این عبارات را نیز در مورد وی نپذیرفته و وی را در زمره‌ی ضعفاء به شمار آوریم نمی‌توان وی را جاعل حدیث نامید همان‌طور که هیچ عالم رجالی این نسبت را به او نداده‌است. بنابر این منظور مرحوم شیخ مفید آن است که در این کتاب، روایات جعلی اضافه شده‌است به این معنی که اصل کتاب، خالی از روایات مجعوله بوده و بعدا روایاتی به آن اضافه شده‌است. ولی می بینیم عبارت شیخ مفید به شکلی غیر صادقانه نقل شده‌است که مخاطب تصور می‌کند خود این کتاب از اصل و اساس،‌کتابی جعلی است. رابعا: در عبارت شیخ مفید، آمده «انسان متدیّن نبایستی به تمامی آن‌چه در این کتاب آمده عمل کند» در حالی که در ترجمه‌ای که از این کتاب نقل کرده‌اید، این عبارت به اشتباه ترجمه شده‌است. خامسا: عبارت شیخ مفید به صورت کامل نقل نشده‌است و این نیز خود، نوعی خیانت است. شیخ مفید در ادامه می‌فرماید: «قد حصل‏ فیه‏ تخلیط و تدلیس‏ فینبغی للمتدین أن یجتنب العمل بکل ما فیه و لا یعول على جملته‏ و التقلید لرواته و لیفزع إلى العلماء فیما تضمنه من الأحادیث لیوقفوه‏ على الصحیح منها و الفاسد و الله الموفق للصواب» (تصحیح الاعتقاد، صص: 149 و 150). این عبارت، نشان می‌دهدکه مرحوم شیخ مفید مردم عوام و مقلدین را از مراجعه به کتاب نهی فرموده و می فرمایند نباید به این کتاب مثل کتاب فتوایی نگاه کنید و به هر آن‌چه گفته عمل کنید بلکه به علماء ‌رجوع کنید تا روایات صحیح آن را از روایاتی که در آن جعل و اضافه شده برای شما تشخیص دهند. پس می‌بینید که به خوبی مشخص است این عبارت نشان دهنده‌ی آن است که اصل کتاب معتبر بوده‌است ولی بعدا در آن دست برده‌شده‌است ولی نویسنده‌ی آن مقاله متأسفانه با نقل بخشی از این عبارت مخاطب را به این خیال انداخته‌اند که مرحوم شیخ مفید، اصل این کتاب را کتابی بی اعتبار و موضوع می‌دانند. از همین‌جا نکته‌ای را متذکر می‌شوم و آن این است که همان‌طور که بزرگان فرموده‌اند به احتمال زیاد نسخه‌ای که در دست مرحوم نعمانی بوده‌است، نسخه‌ای خالی از اضافات و جعلیات بوده و به همین خاطر ایشان این کتاب را معتبر می‌دانند همان طور که مرحوم صاحب وسائل نیز به نبودن مطالب اشتباه در نسخه‌ای که در دست داشته‌اند تصریح می‌کنند(ج30،‌صص:385، 386) ولی نسخه ای که در دست مرحوم شیخ مفید و یا ابن غضائری بوده‌است نسخه‌ی مدلّس و مخلوط بوده و به همین خاطر مردم را امر به مراجعه به علماء می‌کنند. در مورد عظمت شأن سُلیم بن قیس و نیز اعتبار کتابش می‌توانید به بحار الانوار، تحقیق دار احیاء التراث، جلد مدخل، صص: 188 تا 192 مراجعه کنید
سه: گفته شده کتاب «بصائر»، منبع کتاب «کافی» است ولی مرحوم کلینی در نوشتن کتاب کافی، بیش از 13 هزار روایت به کتاب بصائر اضافه کرده‌است و همین مسأله در کتب حدیثی بعدی نیز دیده می‌شود. در بررسی این سخن باید گفت اولا:‌ بایستی فرق بین غرض از نوشتن کتاب «بصائر» و کتاب «کافی» را در نظر داشته ‌باشیم. مرحوم صفار در کتاب بصائر قصد آن داشته که فضائل اهل بیت «علیهم‌السلام» را ذکر کند و اگر به صورت گذرا، تنها فهرست این کتاب را ببینید و یا حتی اگر به اسم این کتاب توجه کنیم که عبارت است از «بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد» این مطلب روشن می‌شود؛ ولی مرحوم شیخ کلینی در کتاب کافی، از اصول اعتقادات و فروع احکام دین صحبت به میان آورده‌است. آیا در بصائر الدرجات، ابوابی مانند الطهارة، الصلاة، الزکاة، الصیام، الحج، الجهاد، المعیشة، النکاح، العقیقة، الطلاق، العتق و التدبیر و الکتابة، الصید، الذبائح، و ده ها مورد دیگری که در کتاب کافی آمده ذکر شده‌است تا بگویید چرا بعد از بصائر، کتاب‌های روایی ما حجیم‌تر شده‌اند و این را علامت جعل و زیاده بنامیم؟ آیا با اندک تأمّلی در موضوع این کتاب‌ها نمی‌فهمیم که مولّف کافی از کتاب بصائر به عنوان یکی از ده ها منبع رواییِ خود استفاده کرده‌است و علاوه بر استفاده از آن، از ده ها کتاب دیگر نیز استفاده کرده‌است تا بتواند یک جامع روایی که مجموعه‌ای از روایات در ابواب مختلف است را جمع آوری کند؟ به نظر شما آیا بایستی تعداد روایات این دو کتاب به یک اندازه باشد؟ آیا کتابی که تنها در مورد فضل اهل بیت علیهم‌السلام است بایستی به اندازه‌ی کتابی باشد که چندین برابر آن کتاب ابواب و موضوعات دارد؟ ثانیا: بایستی تفاوت بین جوامع روایی را با کتب حدیثی خاص دانست. محدّثین و مولفین کتب حدیثی پس از آن‌که دیدند کتب روایی پراکنده با موضوعات مختلف نوشته شده‌است در صدد برآمدند تا این کتاب‌ها را در کنار هم گذارند و مجموعه‌ای از روایات را با ابواب مختلف در کنار همدیگر جمع آوری کنند. بنابر این زیاد شدن تعداد اوراق کتاب‌های بعدی کاملا طبیعی است ولی با اندک تحقیقی مشخص می‌شود که تمامی روایاتی که در مجامع بعدی موجود است عینا در کتب قبلی موجود بوده‌است. به عنوان مثال اگر به کتاب شریف «بحار الانوار» مراجعه کنید می‌بینید که در ابتدای هر حدیثی، منبع آن را معرفی می‌کند به این شکل که می‌بینید در یک باب مثلا از ده منبع با ذکر آن منبع روایت را نقل می‌کند که همین روایت را در اصل کتاب نیز می‌توانید بیابید و در حقیقت روایتی اضافه نشده‌است بلکه مجموعه‌ی روایاتی که به صورت پراکنده در کتب قبلی بوده در کنار همدیگر قرار داده شود.
چهار: گفته شده: بسیاری از محققین در صحت و سقم احادیث کتب اربعه تشکیک کرده‌‌اند بنابر این اکثر روایات کتب اربعه و به طور خاص، «کافی» ضعیف بوده و به همین خاطر این روایات را «مجعول» می‌خوانند. در پاسخ بایستی گفت: اولا: منظور از تشکیک بزرگان در صحت و سقم روایات چیست؟ احتمال اول این است که منظور آن باشد که برخی از این روایات جعلی است. یعنی می‌دانیم که راوی قصد داشته این روایت را در میان روایاتِ ما اضافه کند تا بتواند مسیر کلمات اهل بیت «علیهم‌السلام» را منحرف نماید. احتمال دوم این است که منظور آن باشد که ـ‌از آن جهت که تنها به روایتی می‌توان فتوا داد که اطمینان به صدور آن روایت از معصوم داشته‌باشیم، پس‌ـ هر چند فلان روایت، جعلی نیست ولی از آن جهت که علم به وثاقت راویِ آن روایت نداریم و خود راوی و یا حالات آن برای ما مجهول است، پس اطمینان به صدور آن روایت از معصوم به دست نمی‌آوریم و به همین خاطر روایت را کنار می‌گذاریم. در احتمال اول علم به یک دسیسه و تحریف در میان است ولی در احتمال دوم، به خاطر عدم علم به صدور روایت، آن را کنار می‌گذاریم و در حقیقت مسأله آن است که ما راوی را نمی‌شناسیم نه این‌که بدانیم وی جاعل است. آری از عبارتی که در متن آمده‌است احتمال اول به ذهن خواننده می‌آید و نویسنده مخاطب را به این تصور می‌اندازد که کتاب کافی و دیگر کتب اربعه، کتاب‌هایی مجعول هستند؛ ولی آیا این ادعا، ادعای درستی است؟ آیا یک محقق را می‌توانید نام ببرید که کتاب کافی و یا دیگر کتب اربعه را کتبی مجعول بنامد؟ آیا اگر فلان محقق گفت برخی از راویان کتب اربعه «مجهول» هستند و یا برخی از روایات این کتب «مرسل»، «مرفوع» و یا «ضعیف» است به این معنی است که آن روایات جعل شده‌اند؟ کافی است کسی اندک صفحاتی از کتب علم درایه را تورّقی کوتاه کند تا فرق معنایی این الفاظ را بفهمیم. چگونه باید «مرسل» و یا «مرفوع» را با «مجعول» یکی دانست و با جرأت تمام مرحوم شیخ کلینی مولّف کتاب کافی را «جاعل» دانست؟ در این‌جا لازم می‌دانم عباراتی از بزرگان در توصیف کتاب کافی را ذکر کنم. شیخ مفید، در باره‌ی کافی مى‏‌فرماید: «الکافی هو من أجلّ کتب الشیعة و أکثرها فائدة» یعنی «کتاب کافی از پر جلالت ترین کتاب‌های شیعی و پر فایده ترین آن‌هاست». علامه مجلسى در مورد آن مى‌‏فرماید: «أضبط الأصول و أجمعها و أحسن مؤلفات الفرقة الناجیة و أعظمها» یعنی «کتاب کافی منظبط ترین کتب پایه و جامع ترین آن‌هاست و بهترین تإلیف شیعه و پر منفعت ترین آن‌هاست». البته بزرگان دیگری همچون شهید اول و شهید ثانی و فیض کاشانی کلماتی در بیان اهمیت و جایگاه «کافی» فرموده‌اند که به خاطر این‌که نویسنده در نوشته‌ی خود جایگاه رفیعی برای شیخ مفید قائل شده‌بود و نیز به نظریه ای از مرحوم علامه مجلسی استشهاد کرده بود ـ‌ که نشان می‌دادکلمات این بزرگان را ارج می‌نهند ـ به ذکر توصیف این دو عالم در مورد کتاب کافی بسنده می‌کنم. همچنین شایان ذکر است ملا صدرا، صاحب معالم و علامه مجلسی که از علمای بزرگ و فهیم شیعی بوده‌اند بر آن کتاب شرح زده‌اند که نشان دهنده‌ی معتبر دانستن آن کتاب شریف در نظر این بزرگان است. بنابر این ممکن است این بزرگان در نظر رجالی خود، برخی از روایات کافی را قابل استناد ندانند ولی این به معنای مجعول دانستن آن‌‌ها نیست.
در این جا توجه به این مسأله لازم است که آیا مجعول خواندن کتاب شریف «کافی» همان حرفی نیست که شبکه‌های ضد شیعی (مانند کلمه و وصال و مانند آن) در صدد مطرح کردن آن هستند؟ آیا فکر نمی‌کنید که این سخن‌ها دانسته یا ندانسته قطعه‌ای از آن پازل باشد؟ اساسا آیا با ذکر چند حدیث مرسل و یا مرفوع شخص جاعل می‌شود؟ چگونه با جرأت تمام بگوییم وقتی مرحوم علامه مجلسی برخی روایات کافی را مرسل می‌داند بگوییم که وی، مولف کافی را «جاعل حدیث» می‌خواند؟ اگر این‌چنین است چرا ایشان با وصف غیر بدیل از کافی یاد می‌کنند؟ چرا خود علامه مجلسی بارها در کتاب شریف بحار الانوار از کافی نقل روایت می‌کنند؟ اگر این کتاب را جعلی می‌دانستند این‌چنین عمل‌ می‌کردند؟ اگر بگوییم «مرسل» و یا «مرفوع» دانستن یک روایت و یا «مجهول» دانستن راوی یک روایت به معنای «مجعول» دانستن آن روایت و «جعلی» خواندن آن کتاب باشد، بدون شک روزی دیگر خواهند گفت «از آن روی که مرحوم مجلسی احادیث مرفوعه ذکر می‌کنند ایشان نیز از جاعلان روایت هستند». آیا سر نخ‌هایی از خط بی اعتبار ساختن مجامع روایی نمی‌یابید؟
پس از آن‌که مقدماتی برای بی اعتبار نامیدن و مجعول خواندن کافی ذکر شده نقد شد و روشن شد تماما مغلطه و نا صحیح است بایستی نکته‌ی مهمی را در روند این استدلال تذکر دهم و آن این‌که حتی اگر تمامی این مقدمات صحیح بود، ربطش به مجعول بودن کافی چیست؟ این که بگوییم راوی کتاب سلیم بن قیس غالی است و بعدا بگوییم خود کتاب سلیم بن قیس نیز جعلی است و ناگهان بدون ربطی سراغ کتاب بصائر برویم و بگوییم این کتاب، منبع کتاب کافی است و نتیجه بگیریم در کتب اربعه و به طور خاص در کافی احادیثی جعل شده‌است؟؟؟؟؟ و سپس بگوییم بر اعتقادات شیعه باید گریست؟ آیا این انصاف است؟
در آخر این سوال برای من مانده و نمی‌دانم موضوعات علمی را با ادبیات ژورنالیستی، مطرح‌کردن چه نتیجه‌ای برای مخاطب دارد؟! و چرا اگر کسی سؤالی را جواب داد از نظر آقایان یک نوع فتوادادن تلقی می شود و به صورت طعنه‌آمیز با موضوع برخورد می‌گردد و خیلی راحت بنده را اهل فتوا ومخاطبانم را اهل تقلید بدانند؟! جالب است که می‌فرمایند یک نوشته از بنده نخوانده‌اند و بعد این‌چنین بنده را اهل فتوا و مخاطبان بنده را اهل تقلید می‌دانند، در حالی‌که همه‌ی تلاش بنده در نوشته‌ها آن است که عقل عزیزان را مخاطب قرار دهم. به هر حال گویا موضوع دارد گم می‌شود؛ بحث بر سر نقد احادیث و مرسل‌بودن بعضی از احادیث نیست، بحث در نوشته‌ی آقای اکبر جباری است که در سؤال شماره‌ی 9560 مطرح است. تصور بنده آن است که خواسته یا نا خواسته در این نوشته نقد احادیث در میان نیست، بلکه مأموریت بی‌اعتبارکردن همه‌ی کتب روایی شیعه در میان است حتی کتب اربعه، تازه با این ادبیات که آقای اکبر جباری می گویند: «امروزه به وضوح بسیاری از محققین نسبت به صحت و سقم احادیث "کتب اربعه" تشکیک کرده اند»؛ بدون آن‌که بگویند این محققین چه کسانی هستند. آیا این بی‌اعتبارکردن مجامع روایی شیعه نیست؟ ایشان بدانند یا ندانند این دیگر یک بحث علمی نیست بلکه القاء شبهه است برای سست‌کردن اعتقاد جوانان ما نسبت به روایات عظیم‌القدری که از طریق امامان معصوم «علیهم‌السلام» به ما رسیده و این‌جا است که خوش‌بینی عین غفلت از توطئه‌ای است که در پشت این حرکت‌ها پنهان است. از این عجیب‌تر القائی است که آقای جباری در مخاطب خود ایجاد می‌کنند که در طول تاریخ بعد از اهل‌البیت «علیهم‌السلام» به تعداد احادیث اضافه شده است و با عدم آگاهی از اطلاعات مخاطبان خود این‌طور می‌نویسند: «با کمال تعجب شاهد افزایش احادیث نسبت به منابع نخستین هستیم برای مثال کتاب «بصائرالدرجات» که قبل از کتاب کافی توسط کلینی نگاشته شده مشتمل ۱۸۸۱ حدیث می باشد ولی کتاب کافی که بعد از آن نوشته شده بالغ بر ۱۵ هزار حدیث است و هرچه به این سو می آییم، حجم کتب حدیثی بیشتر و بیشتر می‌شود و هیچ کس هم متعرض این نکته نمی‌شود که چرا هرچه از دوره غیبت معصوم می‌گذرد، تعداد احادیث بیشتر می‌شود». بنده از این جمله توطئه‌ی ناجوانمرانه‌ای شبیه کار کسروی را استشمام می‌کنم زیرا مخاطب به طور طبیعی این‌طور می‌فهمد که ما بعد از معصوم توسط غیر معصوم در این مورد خاص بیش از ۱۳ هزار حدیث را از طریق مرحوم کلینی وارد کتب روایات خود کرده‌ایم، در حالی‌که همان‌طور که عرض کردم کتاب «بصائرالدرجات» در خصوص فضائل آل محمد «علیهم‌السلام» است، ولی کتاب شریف کافی در تمام موضوعات فقهی، اخلاقی و عقیدتی با وسعتی بسیار گسترده احادیث را جمع‌آوری کرده است. در هر حال این‌‌جا است که انسان احساس می‌کند مأموریتی جهت خدشه‌دارکردنِ کلّ منابع حدیثی شیعه در میان است! وگرنه اگر به روش عالمان دین بحث از سلسله‌ی حدیث و یا محتوای احادیث در میان باشد نه‌تنها کار پسندیده بلکه روش عالمانه‌ای است که جهت بررسی متن متون مقدس در همه‌ی ادیان جاری است. امید است شما از این به بعد با هوشیاری، این نوع اعمال را رصد و نیز امیدوارم آقای جباری نیز متنبه شوند و بفهمند نباید تیشه به ریشه‌ها زد. ای کاش آقای جباری می‌فرمودند آن کاربر که آن نوشته را به سایت لب المیزان فرستاده اند درست منتقل نکرده تا بحث «سالبه به انتفاء موضوع» می‌شد! ولی چنین نکردند. بنابراین دیگر رجوع به منبع اصلی جهت فهم کلام ایشان چه معنایی دارد؟ ایشان به گفته‌ی خودشان هیچ نوشته‌ای از بنده ندیده اند، ولی سراسر نوشته‌شان صحبت از فضای تقلید و فتوا می‌کنند. سخن بنده با ایشان این است: این فرهنگ یهود صهیونیسم است که سعی دارد متون مقدس را بی‌اعتبار کند. آیا حیف نیست جوانان این مرز و بوم از روایاتی که حقیقتاً بعضی از آن‌ها راه صعود انسان‌ها را به اعلی علیین می‌گشاید محروم کنیم؟ آیا آقای جباری متوجه لوازم کار خود هستند؟ آیا ایشان فرصت کرده‌اند در کتب روایی تدبّر کنند؟ تا معلوم شود ما به اندازه‌ای که با تدبّر و تعقل در روایات خود ورود پیدا کنیم به همان اندازه متوجه رهنمودهای فوق‌العاده و همه‌جانبه‌ی امامان معصوم «علیهم‌السلام» می‌شویم. آیت‌اللّه مشکینی «رحمة‌اللّه‌علیه» می‌فرمودند: ما بعضاً با روایتی برخورد می‌کردیم که از نظر محتوا در نسبت آن به امامان معصوم شک می کردیم، ولی وقتی آن را با علامه طباطبایی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در میان می‌گذاردیم آنچنان عمق آن را بر ما می‌گشودند که شگفت‌زده می‌شدیم. ای کاش آقای جباری مخاطبان خود را به تدبّر در روایات دعوت می‌کردند. آیا قرآن نظر ما را متوجه ذی‌القربی و اهل‌البیت «علیهم‌السلام» کرده‌اند یا نه؟ آیا برای نظر به آن‌ها راهی جز نظر به روایاتشان می‌ماند؟ آقای محمدرضا حکیمی می‌فرمودند که: «مرحوم دکتر علی شریعتی وقتی از زندان آزاد شد مستقیما به خانه‌ی ما آمد و پس از صحبت مختصری کتاب «بحارالأنوار» مجلسی که در دسترس بود را برگرفت و شروع کرد به خواندن، و آن‌چنان محو آن شد که ما را و حضور خود را در خانه‌ی ما فراموش کرد. بنده خوابیدم، وقتی برای نماز صبح بیدار شدم دیدم هنوز دکتر شریعتی مشغول مطالعه‌ی بحار است و پس از نماز و صبحانه من سر کار رفتم، عصر که برگشتم دیدم چشمان مرحوم شریعتی همچون کاسه‌ای از خون شده است و هنوز مشغول مطالعه‌ی بحار است و به من گفت من نسبت به مرحوم مجلسی و بحارالأنوار او جفا کردم و تو از طرف من وصیِّ من هستی که در تمام کتاب‌های من این خطا را رفع کنی.» آری چه کسی باعث شد که شریعتی‌ها در ابتدای امر چنین ذهنیتی نسبت به روایات عظیم‌القدر شیعه پیدا کنند؟ جز جریان روشنفکری که تحت تأثیر برنامه‌های یهود صهیونیسم و فراماسونر چنین شبهاتی را القاء کرده بودند؟ بنابراین دشمنی ما با شخص نیست، دشمنی با دشمن تعالی انسانیت است و حساسیتی که شما ملاحظه می‌کنید نسبت به نوشته‌ی آقای جباری نشان می‌دهید اولاً: به جهت آن است که اگر آقای جباری متوجه لوازم گفتارشان نیستند برایشان روشن شود که قضیه از چه قرار است و ثانیاً: کاربران عزیز بدانند حال که دشمن به‌خوبی متوجه عظمت شیعه شده است و این عظمت در اتحاد بین ثقلین یعنی قرآن و اهل بیت ظهور کرده است، همه‌ی تلاش خود را بر این صرف می‌کند که حاصل کار اهل‌البیت «علیهم‌السلام» را که در کتب روایی ما ثبت است بی‌اعتبار نمایند و از این‌جهت است که جای مسامحه نمی‌ماند زیرا بحث علمی در میان نیست، بحث خاک‌پاشیدن در چشم حقیقت است. موفق باشید

28042
متن پرسش
با عرض سلام خدمت شما استاد بزرگوار: بنده طلبه هستم. ۱. اگر ما بخواهیم تفسیر بخوانیم به نظر شما بین تفسیر تسنیم آقای جوادی آملی و المیزان علامه طباطبایی کدوم را انتخاب کنیم؟ ۲. نظر شما در مورد تفسیر مجمع البیان چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. امروز در تاریخی هستیم که تفسیر المیزان بیشتر جواب می‌دهد و در کنار المیزان، از تسنیم کمک باید گرفت. ۲. مجمع‌البیان همان‌طور که از اسم آن مشخص است به واقع، تفسیر نیست تا تکلیف ما را در نسبت با آیات و سور، مشخص کند بلکه جناب طبرسی زحمت زیاد کشیده‌اند و نظرات مختلف را ذیل آیات به میان آورده‌اند که کار با ارزشی است و چنانچه ملاحظه کنید مرحوم علامه طباطبایی در این رابطه از آن اثر، استفاده کرده‌اند. موفق باشید

27977
متن پرسش
سلام استاد: ببخشید من میدونم نباید مدام از خدا بخوایم که خواسته های دل ما و حاجات ما رو براورده کنه. ولی گاهی آدم گیر همین مسائل دنیوی میشه مثل امتحانات درسی. می‌خواستم ببینم آیا در اینجور مسائل میشه مثلا به روح علامه طباطبایی متوسل شد تا درسی که مربوط به کتابای ایشون هست تو دانشگاه رو بتونیم بگذرونیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده فکر خوبی است از آن جهت که خداوند به لطف خود اراده‌ی آن مرد الهی را در شما الهام خواهد کرد، إن‌شاءاللّه. موفق باشید

27830
متن پرسش
سلام علیکم: استاد عزیز اگه امکانش هست به صورت خلاصه رابطه معرفت النفس و اخلاق رو در مکتب تربیتی علامه طباطبایی بفرمایید. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به طور مشخص به یاد ندارم که علامه چه می‌فرمایند. ولی عموماً در مقدمه‌ی کتاب‌های اخلاقی بحث معرفت نفس را به میان می‌آورند تا رابطه‌ی آن را با اخلاق روشن کنند. در این مورد خوب است به کتاب «معراج السعادة» یا «کیمیای سعادت» رجوع فرمایید. موفق باشید

27750
متن پرسش
سلام علیکم: استاد عزیز، بعضی افراد و پژوهشگران، می‌گویند که بسیار امری زیاده خواهانه و حتی شاید وهمی باشد که نیروهای انقلاب اسلامی از تولید علم دینی و ابداع مبانی دینی در عرصه علم و حکمت می‌گویند و این نوع روندها چیزی جز به هدر رفتن سرمایه ها و همان تمنای محالی بیش نیست و اساسا فقه و مبانی کنونی شریعت نمی‌تواند در این عصر و در این زندگی و در مقابل مدرنیته و مقابل عقل مدرن و سبک زندگی مدرن،‌ راه درستی عرضه کند و تعلیمات دین یکسری تعلیمات کلی است و مگر قرآن و ائمه گفته اند بیایید تحلیل و شناخت جامعه را بر اساس اسلام تولید کنید یا اقتصاد و سیاست و مدیریت شهری متناسب با اسلام داشته باشید و مگر می‌شود مدام نفی مدرنیته و مبانی علم کنونی ویژه در حوزه علوم انسانی را کرد و بعد گفت ما نظریه جایگزین داریم. حتی معتقد هم نیستند مشکلات و اینکه الگوهای اسلامی و تمدنی اجرا نمی‌شود مربوط به مباحث اجرایی است، بلکه معتقدند ما فقدان نظریه داریم و بعید است به اصطلاح خودشان با همین مبانی و فقه و قال الصادق (ع) و قال الباقر (ع) بتوانیم تمدن بسازیم و علم تولید کنیم. نظرشان هم بر این است که بایستی از این نوع رویکردها فاصله گرفت و باور کرد ممکن نیست و فقه و مبادی ما در عصر کنونی نمی‌تواند نظریه و تمدن بسازد بلکه بایستی با همان عقل و خرد بشری و همین تجارب بشری که اکنون در مقابل ماست، جامعه را مدیریت کنیم و حتی الامکان هم سعی کنیم با اسلام تعارض و مخالفت پیدا نکند ولی رویکرد تولید علم دینی و فقه تمدن ساز و الگوی اسلامی پیشرفت و تعالی ثمر بخش نخواهد بود. بشخصه با این نظر قاطعانه مخالفم و آن‌را دارای رگه هایی از بحث قبض و بسط شریعت آقای سروش می‌دانم، ولی حضرتعالی بعنوان استاد و پژوهشگر معرفت دینی که الحمدلله در تبیین معارف دین و انقلاب کوشیده اید و آثار گرانقدری تالیف کرده اید، در این مورد چه نظری دارید و چه بحث و موضعی را مطرح می‌فرمایید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم امثال حضرت امام «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و رهبر معظم انقلاب «حفظه‌اللّه» و حتی امثال آیت اللّه محمدتقی جعفری و علامه طباطبایی «رحمت‌اللّه‌علیهما» از یک طرف، و در دنیای غرب امثال هایدگر و هانری کربن و گادامر از طرف دیگر در یافتن راهی که در عین حاضربودن در تاریخِ جدید، مشکلات دنیای مدرن را نداشته باشد؛ فکر کرده‌اند، به‌خصوص که روشن شد پُست‌مدرنیسم که اصرار بر بازخوانیِ مدرنیته داشت و گمان می‌کرد می‌تواند با آن بازخوانی، مشکلاتِ پیش‌آمده را رفع کند، به بن‌بست رسید. در این مرحله است که بزرگان جهان به نوعی بازخوانیِ کلی‌تری دست زدند و آن، بازگشت به امر قدسی و توجه به غربت انسان در این تاریخ می‌باشد. و ما وقتی کلیّت این امر را قبول کردیم به مرور و طیّ فرآیندی متون مقدس خود را آرام‌آرام بازخوانی می‌کنیم. آری! فقه موجود برای بازگشت به امر قدسی در عینِ حاضربودن در تاریخ جدید، کافی نیست ولی دین و سخن امامان معصوم «علیهم‌السلام» به گفته‌ی آقای هانری کربن، فراتاریخی است و می‌توان در رسیدن به جهان گمشده از آن‌ها بهره گرفت. عمده آن است که از آن افرادی که بر ماندن بر تاریخ مدرن اصرار دارند، پرسیده شود مگر آنچه فرهنگ مدرن به بشر عرضه کرد و در آن راستا به تمامیت خود رسید، ثمربخش بود که ما همچنان بر فرهنگ سکولار و داده‌های حسّ در نگاه پوزیتیویستی جهت امورات خود تأکید کنیم؟ موفق باشید

27737
متن پرسش
سلام: چرا شما اینقدر بر تفسیر المیزان تأکید دارید در حالی که بعضی ها معتقدند تسنیم همان المیزان معاصر است که هم با استنادات بیشتر نوشته شده و هم مسائل جدید که در زمان علامه نبودند را نیز مطرح کرده است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب شریف «تسنیم» از آیت اللّه جوادی «حفظه‌اللّه» سعی دارد با دقت زیاد، ابعادی از تفسیر شریف «المیزان» را تبیین کند و در این کار بحمداللّه موفق بوده‌اند. ولی در هر حال کتابِ مادر در تفسیر «تسنیم»، تفسیر «المیزان» است با جامعیت خاص خود. به همین جهت بنده همیشه به رفقا پیشنهاد می‌کنم در کنار تفسیر المیزان، از تفسیر تسنیم غفلت نشود. موفق باشید

27720
متن پرسش
سلام علیکم: یک پژوهشگری مطلبی می‌گفت که دوره صفویه شروع دوره عقب ماندگی ما از مدرنیته و غرب بود و ما ویژه در ساینس و علوم تجربی عقب رفتیم و حتی روند اخباری باعث شد، عقلانیت هم ضربه ببیند و حکومت صفوی بر پایه همین اخباری گری جلو رفت در صورتی‌که غرب و مدرنیته در همان دوره حرکت قوی و رو به جلویی داشت و دانشگاه های متعدد در اروپا بود ولی ما تنها یکسری مدارس علمیه بود. بشخصه معتقدم با وجود یکسری از خودرایی ها و خودکامگی ها و حضور اخباریون و کم توجهی به مباحث تجربی که البته آنقدر نبود که موجب خسران ما شود، ولی دوره صفویه دوره حضور تمدنی ماست و ما همان موقع که حرکت مدرنیته شروع شد و غرب تحت سیطره تفکر دکارتی رفت، ولی فرهنگ شیعه تبدیل به تمدن شد و ما توانستیم متناسب هویت شیعی مان ابزار و الگو طراحی کنیم و معرفت شیعی که گمشده چند قرن مردم ایران بود و می‌توانست ایرانیان با آن سابقه عظیم تمدنی را متعالی کند، به صحنه آمد و در عین حال نقطه عطفی برای تمدن زایی تشیع است. این مطلب در نظرم هست و به نظرم چنین نقدی به صفویه کمی غیر منصفانه است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب ملاصدرا معاصر آقای دکارت است و ما می‌توانستیم در آن تاریخ در بسترِ فرهنگی خودمان تاریخی را شروع کنیم که در عین جهانی‌بودن، با عبور از اصالت ماهیت و برگشت به اصالت وجود، از طریق حکمت متعالیه، وجه انسانی اصیلی را به میان آوریم که هویت‌هایی شبیه بزرگانی چون شاه‌آبادی‌ها و طباطبایی‌ها و امام خمینی‌ها را به جهان عرضه کنیم و مردم اگزیستانس خود را در تشیعی آن‌چنانی دنبال کنند. چیزی که پس از ۴۰۰ سال باز از طریق انقلاب اسلامی بدان برگشتیم به آن شکل که دیگر تفکر شیعه در دیوارهای محدود باورهایش زمین‌گیر نیست و تک‌تکِ مردم ما گویا هرکس به خودی خود جهانی است که به میدان آمده است. صفویه، شروعِ بسیار مهم تاریخی ما بود ولی درست ادامه نیافت به‌خصوص که پای امین استرآبادی بنیان‌گذارِ اخباری‌گری به عنوان یکی از رفقای شاه‌عباس به دربار باز شد که هنوز نحوه‌ی بودنِ او سختْ مبهم و سؤال برانگیز است که چگونه این حجازی پایش به دربار صفویه باز شد. موفق باشید

27491
متن پرسش
سلام علیکم: آیا تفسیر المیزان مرحوم علامه طباطبایی (ره) تفسیری هرمنوتیک محسوب می شود و می توان قلمداد کرد؟ من نظرم به شخصه این است علامه باور دارند حقیقت و سنن الهی و تجلیات حضرت الله در اعصار و زمان ها و تواریخ مختلف متناسب آن زمانه و ظرفیت و تغییر انفسی و عزم راسخ ملتها حاضر می شود کما اینکه در زمان امام رضا (ع) پس از سالها حصر و خانه نشین کردن ائمه تجلی الهی به میان آمد و نشان داده شد اگر جهت جامعه مسلمین و تمدن اسلامی با مکتب اهل بیت (ع) و امام هشتم باشد چگونه مسلمین به اعتلا می رسند و در زمان صفویه با وجود مسائل و نشیبهای آن زمان با تجلی حکمت شیعه و اینکه با تدبیر و هدایت شیخ بهایی و میرداماد و محقق کرکی بستر تحقق شریعت و تبدیل فرهنگ شیعه به ابزار و تمدن به صحنه آمد و در شرایط کنونی در بستر انقلاب اسلامی و سیره شهدا و ولایت دو فقیه جامع الشرایط تجلی یافته است. ولی علامه، پلورالیسم و تکثر در تفسیر قرآن که رویکرد اسحاق کندی هم به آن سمت و سو رفت و مورد انتقاد جدی امام حسن عسکری (ع) واقع شد، باور ندارند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:چرا که نه! مگر علمای ما در هر زمانی مطابق روح آن زمان، حقیقت را به میان نمی‌آوردند؟ علامه‌ی طباطبایی «رحمت‌اللّه‌علیه» در مواجهه با دنیای جدید و موضوعاتی که بعد از مشروطه به میان آمد، قرآن را مطابق چنین شرایطی به نطق آوردند و حقیقت را مطابق روح این زمان ظاهر کردند. موفق باشید  

27453
متن پرسش
سلام استاد: می خواستم بپرسم چرا نمیتونم اونطور که با ائمه‌ی اطهار و شهدا میشه انس و ارتباط قلبی گرفت، با حضرت خاتم النبیین (ص) معاشقه کنم؟ هرچند حسی که به اون حضرت دارم با همه عواطفم نسبت به اولیا متفاوته اما هرچی هست مشکل از خود منه. چه کنم که به بهشت محمدی (ص) راهم بدن؟ از مباحث کتاباتون هم پیشنهاد کنید برای جوابش ممنون میشم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اعتقاد بنده آن است که همین فکری که در شما به ظهور آمده است، کار را جلو می برد. عرایضی در کتاب «صلوات، عامل قدسی‌شدن روح» تحت عنوان «شاخصه‌های شخصیت نبی اکرم «صلی‌اللّه‌علیه‌وآله» شده است. در ضمن کتاب «سنن النّبی» از آیت اللّه طباطبایی نکات خوبی را به میان آورده است. موفق باشید

27304
متن پرسش
بسمه تعالی بازخوانی هویت دینی و ملی محضر شریف استاد سلام علیکم: علامه طباطبایی در تفسیر آیه «و نزلنا کتاب تبیانا لکل شی هدی و رحمه و بشری للمسلمین» می فرماید «تبیانا لکل شی» دلالت بر آنچه مربوط به هدایت است می کند؛ چرا که بعد آن هدی آمده است. اما در روایتی از صادق آل محمد داریم که می فرماید (من به کتاب خدا آگاه تر هستم و آغاز آفرینش و آنچه تا روز قیامت خبر از آسمان و زمین؛ بهشت و جهنم؛ همه چیز؛ آنچه بوده و آنچه خواهد بود همه و همه در قرآن هست. حال کلام معصوم با کلام علامه چگونه قابل جمع است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید قابل جمع باشد. از آن جهت که ائمه «علیهم‌السلام» نیز همه‌ی آن‌چه موجب هدایت است، می‌دانند و لازمه‌ی چنین بصیرتی آن است که از جایگاه هرچیزی باخبر باشیم. موفق باشید

27240
متن پرسش
سلام و عرض ادب: ۱. آیا این مطلب، متقن و صحیح است که «جامعه را مردمش تشکیل می دهند، و حوادث جامعه چیزی جز مجموعه افرادش نیست، تا بتوان از آن قانون استخراج کرد و از آن استفاده کرد؟» ۲. آیا جامعه، روح و شخصیتی جدای از مردمش دارد و می توان متصور بود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علامه‌ی طباطبایی «رحمة‌اللّه‌علیه» ذیل آیه‌ی ۲۰۰ آل‌عمران بحث مفصلی دارند مبنی بر آن‌که جامعه به خودی خود شخصیت خاص خود را دارد. هایدگر هم با طرح «اعصار وجود» می‌نمایاند که «وجود» در هر عصری به صورت خاصی ظهور می‌کند و تاریخ و جامعه‌ی خاصی به ظهور می‌آید. موفق باشید

27170
متن پرسش
سلام: ببخشید منظور از علامه در مورد عرفان، قرآن، برهان چیست؟ و ربط آن به علم چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در سلوک إلی اللّه، برهان، عقل را تقویت می‌کند و عرفان، دل را تا بهترین نوع برخورد با قرآن که دریایی است بیکران، صورت گیرد.

قرآن از یک حقیقت واحدی صادر شده و به همین جهت تمام آیات آن دارای پیوستگی هستند. مشکل آن هایی که در قلب هایشان زیغ است آن است که[1] کلام خدا را با کلام مردم عادی مقایسه می‌کنند.

آن «اللّه» که جامع کمالات است در قرآن با ما سخن می‌گوید و در سخنان خود، خود را به ما نشان می‌دهد. اگر او را بشناسیم می‌توانیم به سخن او گوش فرا دهیم. قرآن، قرآن خدایی است که به سخن آمده و با ما در کتابش آشکار می‌گردد. باید بتوانیم از طریق قرآن در حضور خدایی قرار بگیریم که با ما سخن می‌گوید. امام صادق «علیه‌السلام» در همین رابطه می‌فرمایند: «لَقَدْ تَجَلَّی اللَّهُ لِخَلْقِهِ فِي كَلَامِهِ وَ لَكِنَّهُمْ لَا يُبْصِرُون‏» (بحارالأنوار، ج‏۸۹، ص۱۰۹.) بدرستى كه خداوند در كلام خود براى بندگان خود تجلّى كرده است و ليكن آن ها نمی بینند.

قرآن اسرار حضور خداوند در عالم را بر روی ما باز می‌کند از آن جهت که هماهنگ تکوین عالم است. یعنی از یک جهت حضور خدا در عالم و دیگر حضور خدا در کلام او به میان آمده است و اگر هرکس در کلامش حاضر می‌شود، خداوند در قرآن ظاهر شده آن‌هم در عین هم‌زبانی با انسان‌ها. قدرت درست‌دیدن را به انسان‌ها هدیه می‌کند.

قرآن همان بودن خدا در عالم است، به همان اندازه که برای دین خدا در مظاهر باید «وجودبین» شد و از محدوده‌ی ماهیات عبور کرد، به همان اندازه باید با تدبّر در قرآن و نگاهِ وحدت‌نگر یعنی تمامیتیِ معنادار، خدا را در قرآن دید.

برای شنیدن کلامی این‌چنین گسترده که خدا را می‌نمایاند باید گشودگیِ لازم را در خود ایجاد کنیم و از تنگناهای سوءِ فهم و سوءِ‌اخلاق خود را آزاد نماییم وگرنه سخن گسترده‌ی خدا را در شخصیت تنگ خود اسیر می‌کنیم، و این است معنای تفسیر به رأی

موفق باشید

 

[1] - اشاره است به آیه‌ی 7 سوره‌ی آل‌عمران که می‌فرماید: «أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ» اما آنها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه ‏انگيزى كنند و به دنبال تاویل آن هستیند.

27084
متن پرسش
با سلام و عرض ادب محضر استاد عزیز: در رابطه با شروع مطالعه تفسیر المیزان بنا به نیاز به شرح تفسیر و با مشورت حضرتعالی که فرمودید از سوره رمز و عنکبوت و آل عمران شروع کنم، مطلبی باعث سوال برایم شده و آن اینکه ترتیب گوش کردن یا مطالعه به ترتیب سوره ها و ترتیب کتاب المیزان باشد بهتر نیست، و اینکه اگر بهتر است شرح حضرتعالی در سوره های ابتدایی موجود هست؟ ببخشید مزاحم زمانتان می شوم (یخورده وسواس نظم در مطالعه دارم، پیوسته ترجیح دارم که از ابتدا هر موضوعی را مورد مطالعه قرار بدهم و نمی دانم این خوب است یا وسواس بی مورد)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً می‌دانید که ترتیب امروزین قرآن، ربطی به ترتیب نزول آن ندارد ولی وقتی بخواهید به تفسیر المیزان رجوع کنید، خوب است از ابتدا شروع نمایید. زیرا مرحوم علامه آنچه از ابتدا فرموده‌اند را ملاک قرار داده‌اند برای تفسیر آیات بعدی. موفق باشید

26977
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: در ابتدا امیدوارم بنده را به شاگردی خود پذیرفته باشید. سوالی ذهن بنده را مشغول کرده که رتبه امام خمینی رضوان الله تعالی نسبت به آیت الله بهجت چگونه است چرا که یکی از دوستان می گفتند آیت الله بهجت در عرفان به گردپای حضرت امام هم نمی رسیدند و از طرفی اشکال گرفتن آیت الله بهجت را از حضرت امام در ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی داشته ایم. با تشگر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً عرض شد که حضرت آیت اللّه بهجت بحمداللّه در سلوک فردی موفق بوده‌اند و حضرت امام «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» جهانی فکر می‌کردند و جایگاه خاصی داشتند که مخصوص خودشان بود. به نظر می‌آید ذیل تاریخی که حضرت امام به میان آوردند می‌توان از امثال آیت اللّه بهجت و آیت اللّه طباطبایی بهره‌مند شد. موفق باشید

26915
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: مرحوم علامه طباطبایی در المیزان می‌فرماید: انبیاء توحید مجسم بودند. اگر می‌خواست خدای سبحان در این عالم دیده شود، انبیاء می‌شد. تمام رفتار و گفتار انبیاء ظهور خدای سبحان است. توحید را در فعل آشکار کردند، به طوری که اگر جنبه جسمانی اینها از آنها جدا شود، فقط توحید را نشان می‌دهند و چیز دیگر نیست. در کدام جلد گفته شده و آدرس آن کجاست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:در نرم افزاری که مربوط به آثار علامه بود چنین جمله ای یافت نشد هرچند جمله دقیقی است. موفق باشید

26925
متن پرسش
سلام علیکم: ۱. استاد برای چه باید حضورمون رو گسترده تر کنیم؟ خب با وجود غیر قابل قبول بعضی ها در اجتماع و مشکلات آن چه کنیم اگر فقط قصد احساس حضور وجوده؟ ۲. استاد بعد از مطالعه مباحث ابتدایی معرفت النفس و غرب شناسی، برای اینکه بطور جدی تر وارد سیر وجودی در حقایق بشیم و وجود و مراتبش رو بشناسیم (که با شناختی که پیدا کردم حکمت و عرفان را پیشنهاد می فرمایید) جدای از آثار حضرتعالی کجا میتونم این مباحث رو بصورت درست و واقعی و زنده پیگیری کنم؟ بصورتی که فقط مذکر حقیقت واقعیت باشد و واسطه نزنند (احساس می کنم روح ابتدای مباحث معرفت النفس تان رو تاحدی حس کردم اما با مثل مباحث از برهان تا عرفان با متن و صوتش نمیتونم ارتباط جدی برقرار کنم و این احساس رسیدن به واقعیت بی واسطه رو حس نمی کنم) استاد بنده با انبوهی از سوالات فردی بودم که در متن مدرنیته رشد کرده و خودش در توهمات ذهنی گیر افتاده تا آنجایی که فکر کنه در خارج از خودش چیزی هست یا نه (و حتی مدتی بدنبال کشیده شدن این امر در وجود خودش هم فکر کنه) دنبال آغاز آغازها بوده و با ارتباط با مباحث شما و وارد شدن به صحنه ارتباط بی واسطه با حقیقت از طریق معرفت حضوری نفس (که البته میدونیم آشفته به اوهام هست) به زندگی یک انسان طبیعی برگشتم با سها هم ارتباط دارم ولی بصورت جدی نمیتونم کاری انجام بدم در سطح شما جواب از اونجا نمی گیرم. اگر مجموعه ها و اساتیدی رو معرفی بفرمایید در این افق کار جدی بکنند و اگر متعدد هستند بنا بر سلیقه انتخاب کنم و در صورت امکان بتونم با ارتباط با مجموعه شان جدی پیش برم. ۲. جلسه چند ماه پیش خدمتتون برنامه کوه صبح ها رو رسیدم که جمع بندی ارزشمندی ارائه فرمودید فکر کنم در سطح بحث برکات نظر به صرف الوجود بوده. خیلی ممنونم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. نتیجه‌ی درک «بودن»ِ خود آن می‌شود که قرآن در وصف مؤمنین فرمود: «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً» چون با امر لغو و بیهوده‌ای روبه‌رو شدند، خود را همسنگِ آن افراد که چنین اعمالی را انجام می‌دهند، نمی‌کنند. ۲. فکر می‌کنم کتاب «بدایة الحکمة» از علامه با شرح آقای امینی‌نژاد بتواند در نظم ذهنیِ لازم کمک کند. موفق باشید

26803
متن پرسش
با سلام: ۱. استاد عزیز، چون برایم دسترسی به کتاب تورات و انجیل مقدور نیست، سوال اول اینکه آیا کتب انجیل و توراتی که امروز هست مورد تایید است یا تحریف هم شده؟ ۲. با مطالعه قرآن کریم به مراتب می خوانیم که دین برتر اسلام است، در جای دیگر داریم که دین نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بینشان اختلافی نیست و یکی است، آیا این یکی بودن از لحاظ بخش اعتقادی و اخلاقی است که ثابت بوده، وجه تمایز دین عزیز اسلام با آن دین حقیقی مسیح و دین حقیقی که حضرت موسی (ع) آوردند جدای از تحریفاتی که در دین مسیح و یهود ایجاد شد چیست؟ اگر خواهیم در سه دسته عقاید و اخلاق و احکام دین را دسته بندی کنیم، وجه تمایز چیست؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. بنا به نظر خود دانشمندان مسیحی و یهودی، آن دو کتاب، تحریفاتی دارد ولی نکات خوبی نیز در آن‌ها مطرح است. ۲. به حکم «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ» و بنا بر نظر علامه‌ی طباطبایی، توحیدِ قرآن شدیدتر است. موفق باشید

26436
متن پرسش
سلام علیکم: مرحوم علامه طباطبایی (ره) مشارطه، مراقبه و محاسبه را شاهراه سلوک می دانند و فرمایشاتی هم در این باب داشتند. در مبحث مراقبه یک مطلبی برام پیش اومد و می خواستم ازتون هم این رو بپرسم. آیا در مراقبه، می توان گفت این امر یک امر دو جانبه است به این معنی که هم ما باید مراقب باشیم تا با تقوا از حدود الهی خارج نشویم و هم باید از خدا بخواهیم که ما را حفظ کند؛ یعنی هم ما مراقب خدا باشیم هم او مراقب ما؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بسیار نکته‌ی دقیقی را مدّ نظر دارید زیرا «بی‌عنایت حق و الطاف حق / گر مَلک باشد سیه باشد ورق». موفق باشید

26306
متن پرسش
سلام استاد عزیز: اگر بخواهیم از عالم عالمان عالم دار بهره ببریم به نطر شما برای شروع از چه کسی آغاز کنیم امام یا علامه طباطبایی یا حسن زاده یا سیر مطالعاتی شما یا سیر مطتلعاتی شهید مطهری؟ بنده اصلا آثار علامه حسن زاده را نمی فهمم اصلا آثار فلسفی را نمی فهمم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت علامه و حضرت امام عالی‌اند. پیشنهاد می‌کنم برای دست‌گرمی، فعلاً از سیر مطالعاتیِ سایت شروع شود. موفق باشید

26247
متن پرسش
سلام علیکم: استاد عزیز در پرسشی به موضع علامه طباطبایی رحمت الله علیه نسبت به انقلاب اسلامی اشاره شده بود. استاد جان ما همیشه از شما می شنویم کسانی که در این تاریخ با انقلاب اسلامی همراهی نمی کنند بیرون از تاریخ هستند و به گذشته تعلق دارن و یک دین پویا ندارند، حتی اگر شبانه روز عبادت کنند. خب پس علامه طباطبایی که کاری به کار انقلاب نداشتند. _ حداقل _ و به قول شما در این زمانه معتقد بودند که رجوع به انقلاب در دنیای جدید فایده ندارد و... پس بی رو در بایستی باید گفت علامه طباطبایی بیرون از تاریخ بودند! طبق معیاری که خود شما به ما گفتید، حالا سوال من اینه که علامه که به قول دوستانشون باطن و برزخ چیزها رو می دیدن و حتی در روز عاشورا یک سنگ رو با دست مثل سیب دونیم میکنن و خون ازش جاری میشه و میگن زمین و زمان در رثای امام حسین علیه السلام خون می گریند و... وقتی علامه اینقدر باطن بین بودند، باطن انقلاب اسلامی رو ندیدن؟ و یا چون باطن رو دیدند گفتند: این انقلاب یک شهید داشت آن هم اسلام بود؟ ممنون میشم صریح بفرمایید. سایه تون مستدام.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جمله‌ی اخیر را به راحتی نمی‌توان به علامه‌ای که آن المیزان را نوشته و آن هم با آن روحیه‌ی حماسی؛ نسبت داد. بحث حضور تاریخیِ اسلام در این دوران، چیزی نبود که حضرت علامه به دنبال آن نبودند و اساساً المیزان با توجه به همین رویکرد نوشته شده، بلکه معتقد به روش دیگری ممکن است بوده باشند ولی فراموش نکنید اولین دادستان جمهوری اسلامی، داماد ایشان یعنی شهید قدوسی بود و فرزند همان شهید یعنی نوه‌ی علامه، نیز یکی از شهدای این خانواده است. بنابراین نمی‌توان گفت حضرت علامه جدایِ از انقلاب اسلامی خود و خانواده را تعریف کرده‌اند. موفق باشید

26197
متن پرسش
به نام خدا با سلام: استاد درباره علامه طباطبایی و انقلاب مطالبی مطرح است که انگار علامه نظری به انقلاب نداشتند اول اینکه مشهور است ایشان در رای به جمهوری اسلامی شرکت نکردند و دختر ایشان در پاسخ به این سوال می گوید من سرم شلوغ بود نمی دانم. دوم این که جمله معروف ایشان در زمان تسلیت شهادت داماد ایشان نقل شده که فرمودند: این انقلاب یک شهید واقعی داشت و آن هم اسلام بود که مظلومانه شهید شد گرچه نوه ایشان این سخن را با استناد به این که خانواده نمی گذاشتند خبرهای بد به ایشان برسد به علت کسالت نمی پذیرد. اما آقای کدیور به طو ر مبسوط قضیه را شرح داده که علامه در ییلاق طباطبایی ذوالمجد قمی برای استراحت بودند در اولیل پائیز شصت. کسانی که کنار ایشان بودند و حلقه تاویل نام گرفته بودند را نام برده و گفته غیر از یک نفر بقیه زنده هستند و جمله را از قول آقای سید مصطفی مححق داماد نقل می کند. استاد محمد رضا حکیمی هم در کتاب عقلانیت جعفری جمله علامه را آورده است از طرف دیگر نوه علامه فرزند شهید قدوسی در توضیح می گوید علامه در امور سیاسی زاویه آشکار و روشن با امام خمینی داشتند. که به نظر می رسد کار خراب تر شد. مسئله ولایت فقیه و حکومت اسلامی مشرب فلسفی نیست که بگوییم مثلا یکی مشرب صدرایی دارد دیگر سینوی، بی اعتنایی علامه به یک همچین مسئله مهمی نشان از عدم اعتقاد دارد وگرنه مگر می شود موضوع نظر امام زمان باشد و برپایی احکام اسلام و علامه معتقد باشد ولی اینگونه عمل کند. آنچه قضیه را جدی تر می کند صحبتهای استاد پناهیان است که می گوید علامه کجا و امام کجا؟! و گرچه سعی می کند حرمت علامه را با عباراتی حفظ کند اما به وضوح از عدم درک حقیقت امام و انقلاب توسط علامه سخن می گوید (صحبتهای ایشان در آپارات موجود است) حال استاد گرامی من فعلا کاری به این مطلب که انقلاب چقدر مهم است ندارم مشخصا می خواهم بدانم آیا با مطالب و نقل قولها و و عدم تائید توسط علامه با این که در طول سالیان قبل از انقلاب کارهای امام را می دید و حتی پس از انقلاب هم زنده بود و نه تنها هیچ حمایتی واضحی از ایشان نمی بینیم بلکه موارد نقض هم مشاهده می شود. آیا علامه نگاه تائیدی به انقلاب نداشتند؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جریان آنچه فرمودید هستم. عده‌ای مثل اقای کدیور کاملاً بنا دارند طوری مسئله را مطرح کنند که در کتاب «حکومت ولایی» مطرح کرده‌اند و منکر ولایت فقیه هستند. ولی عده‌ای قبول دارند که علامه معتقد به ولایت فقیه و حاکمیت اسلام بودند، ولی تصورشان آن بود که در دنیای جدید نمی‌شود با انقلاب، کار کرد. در این‌جا نزدیک به آقای دکتر سید حسین نصر و آقای شایگان و به یک معنا، کربن می‌باشند. ولی المیزان گواه است که ایشان سختْ معتقد به نفیِ استکبار بوده‌اند و شاگردان ایشان، همه در همین جبهه در انقلاب حاضرند و رهبر معظم انقلاب نیز در یکی از خطبه‌های نماز جمعه‌شان که در آبان‌ماه یعنی در سالگرد علامه، ایراد شد فرمودند از وقتی با المیزان آشنا شدم، بیشتر توانستم وارد انقلاب بشوم. و بنده نیز خودم چون بعد از انقلاب به مطالعه‌ی تفسیر المیزان پرداختم، غبطه می‌خوردم ای کاش قبل از انقلاب به مطالعه‌ی آن پرداخته بودم تا بهتر از آنچه انجام شد، در انقلاب حاضر می‌شدم. موفق باشید

26013
متن پرسش
سلام استاد جانم: مراد از ترادف، الفاظ مترادفی چون قلب و فؤاد که عده ای قائل به عدم وجود ترادف شده اند و برای مثال همین قلب و فؤاد را مترادف نمی دانند بلکه مثلا می گویند: قلب به معنای چیزی که سمت راست بدن قرار گرفته است و فؤاد: به معنی قلبی که متوجه حقایق می شود. اگر ما ترادف را نپذیریم بسیاری از کلمات قرآن، دارای معنای دقیقی می شوند که ما به عنوان اینکه مترادف است از کنارش عبور می کنیم و قلب و فؤاد را یک چیز می گیریم. ولی از جهت دیگر واقعا ما در خارج مترادف می بینیم، مثلا در زبان فارسی خودمان خانه و منزل و ... حال سوال این است که علامه طباطبایی (ره) در تفسیر المیزان قائل به کدام از این دو نظر هستند (البته نظر سومی هم وجود دارد که اصل با عدم ترادف باشد که این دسته قائل به این هستند که ترادفی وجود دارد ولی اصل را بر عدم ترادف قرار می دهند) ببخشید وقتتون رو گرفتم استاد
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده حضرت علامه «رحمت‌اللّه‌علیه» چون الفاظ را در دلِ آیات می‌نگرند و عموماً به مفردات راغب و لسان العرب رجوع دارند، به ریشه‌ی لغات نظر می‌کنند که روح آن‌ها در بین عربِ آن زمان به چه چیزی اشاره داشته است. و این برای فهم متون گذشته لازم است و امروزه تحت عنوان اتیمولوژی مورد بحث می‌باشد. موفق باشید

25887
متن پرسش
سلام: در مورد سعه دین و قرآن و آموزه های ائمه فرمودید که نظرات مختلف افرادی که تفقه در دین می کنند قابل احترام و قابل قبول هستند و مثال را المیزان زدید در صورتی که در المیزان خود علامه بارها نظرات مختلف را می آورد و رد می کند و نظر خود را صحیح می دانند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در بستر اسلام و تدبّر در قرآن، تفاوت‌های نگاه، موجب اختلاف بین جامعه نمی‌شود، آن‌طور که علمای قوم یهود جامعه را به اختلاف کشاندند. بلکه تفاوتِ نگاه‌ها نظرها را به ساحاتِ مختلف آیات و روایات جلب می‌کند. تازه علامه‌ی طباطبایی آن‌جایی که جداً موضوعی را ردّ می‌کنند، ابتدا روشن می‌نمایند که آن نظر در بستر قرآن و شریعت محمدی «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» جایگاه ندارد. موفق باشید  

25718
متن پرسش
باسمه تعالی: سلام علیکم: ببخشید استاد وقت شریفتان را می گیرم استاد دو مطلب در شهید مطهری است می خواستم راهنمایی بفرمایید. من در کتاب روحانیت و جهان معاصر آقای دکتر عبدالکریمی که البته مطالب قابل استفاده ای هم داشت ولی این مطلب را نتوانستم بپذیرم که ایشان نوشته بود تفکر شهید مطهری سخت از تئولوژیک و ایدولوژیک بودن مثل اکثر روحانیون رنج می برد و البته گفته بودند اسوه ی روحانیت ما می تواند امام موسی صدر باشد. سوالی که همیشه ذهن مرا درگیر کرده است این است که تفاوت بین تفکر دینی و تفکر ایدئولوژیک چیست؟ آیا مگر نه این است که ما تفکر ها داریم و تفکر دینی بالاترین تفکر هاست؟ مثلا خود شما در شرح یکی از مطالب دکتر داوری فرموده بودید من به عنوان معلم دینی این را دنبال می کنم و دکتر داوری از حیث صرف فلسفی این را بیان می کنند حال آیا می توان گفت مثلا تفکر شما ایدئولوژیک است !؟ متاسفانه به نظر من ما اولا جنبه های مختلف شخصیتی و علمی افراد را در نظر نمی گیریم شهید مطهری اولا یک دین شناس است بعد ایشان در مقابل هجوم هایی که در آن سال ها به دین می شد به صحنه کلام و دفاع از دین آمدند از طرفی ایشان یک مبارز انقلابی است و از شخصیت های اصلی انقلاب است از طرفی ایشان نظریه پرداز و ایدئولوگ انقلاب هستند و البته یکی از بزرگترین فیلسوفان اسلام و جهان هستند که البته تا حد زیادی هم فلسفه غرب را می دانند اتفاقا یکی از خصوصیات تفکر فلسفی ایشان، آزاد اندیشی ایشان است به خصوص در نقد مکاتب که به نظرم دکتر داوری هم به این حسن تفکر فلسفی ایشان در جایی اشاره کرده بودند اما آقای عبدالکریمی بیش تر در فلسفه غرب کار کرده اند. برخی به نظر من سعی در ایدئولوژی ستیزی افراطی دارند ولی در عین حال در خطرناک ترین تفکر های ایدولوژیک زده سرگردانند مثل روشنفکران لبیرال. آقای عبد الکریمی اگر اشتباه نکنم یک بار هم گفته بودند امام و علامه (ره) فلسفه اسلامی را ایدولوژیک کرده اند! اما سوال دوم، نظرتان در مورد این حرف دکتر سید جواد طباطبایی که گفته بودند به نظرم کتاب اصول فلسفه علامه و شهید مطهری نمی تواند نقدی بر فلسفه غرب باشد و صرفا پاره ای از علاقه این دو بزرگوار به برخی مسایل فلسفی است، چیست؟
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در مورد آقای دکتر عبدالکریمی سخن بسیار است. از آن‌جایی که ایشان حکومت اسلامی را امری پارادکسیکال می‌دانند چون دین را امری شخصی می‌پندارند تا آن‌جایی که بحث پایانِ تئولوژی را به میان می‌آورند. در این‌که متذکر نکاتی هستند که باید به آن توجه کرد؛ ولی به قول آقای سید جواد میری که از رفقای ایشان نیز می‌باشند، آقای عبدالکریمی دین را در بستر مسیحیت می‌شناسند که گویا نباید در امور اجتماعی و سیاسی دخالتی داشته باشند و نقد آقای دکتر پارسانیا نیز در همان جلسه‌ی نقد کتاب «پایان تئولوژی» در همین رابطه بود و آقای پورحسن نیز در جلسه‌ی رونمایی از کتاب مذکور به آقای عبدالکریمی فرمودند همان انتقادی که به آقای مطهری دارید، به اقای دکتر شریعتی که از ایشان دَم می‌زنید نیز وارد است. به قول آقای دکتر نصراللّه حکمت، مگر می‌شود تئولوژی یا برخوردِ کلامی با آموزه‌های دینی را به‌کلّی نفی کرد؟ آری! ایدئولوژی‌کردنِ دین به معنای محدودکردنِ آموزه‌های دین به یک امر مفهومیِ غیر تاریخی، نارواست و ما متأسفانه گرفتار چنین امری در بین افراد مذهبی و روحانی هستیم، ولی کلیّت افرادی مثل شهید مطهری یا علامه‌ی طباطبایی را در این تعارف گنجاندن، نارواست. عرایضی در مقاله‌ی «انقلاب اسلامی و عبور از تمایز سوبژه و اُبژه» در نقد سخنان آقای عبدالکریمی شده است که بر روی سایت «لُب‌المیزان» هست. البته در ماه گذشته ایشان صحبتی در دانشگاه اصفهان در رابطه با فلسفه‌ی اسلامی داشتند که نکات خوبی در آن بود. ۲. نمی‌توان سخن آقای سیدجواد طباطبایی را به‌کلی بی‌راهه دانست. موفق باشید

25729
متن پرسش
سلام خدمت استاد گرامی: در مورد نکته ای در سوال ۲۵۷۱۵ فرمودید اگر روایات هم مثل قران اینقدر مبهم باشند پس آیا واقعا می توان گفت که اهل بیت قرآن را متناسب با فهم ما تفسیر کردند؟ اینگونه که شما می فرمایید جز فلاسفه که تعدادشون بسیار محدوده ( البته بماند که قبلا اصلا فلسفه در عالم اسلام نبود) درک درستی از خلقت و زمین و آسمان و دنیا و آخرت و جسم و روح ندارند. آیا نباید روایات به گونه ای باشه که عموم بتونند درک درستی از خلقت و دنیا و آخرت و جسم و روح داشته باشند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال در هر زبانی باید وارد فرهنگ آن زبان شد. اگر کسی مدتی با قرآن و روایات به‌سر کند مانند علامه‌ی طباطبایی اشاراتِ قرآنی را می‌فهمد و این مربوط به هر زبانی است. زیرا آیات و روایات متذکر امری هستند که انسان‌ها در موردش مسئله دارند. بدون مسئله نه قرآن با ما سخن می‌گوید و نه روایت. موفق باشید

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!