بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: شیطان، جن، سحر و جادو

تعداد نمایش
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
12282
متن پرسش
با سلام: بنده سوال کننده سوال شماره 12206 هستم. با ملاکی که فرمودید نتونستم مسئله رو حل کنم. با توجه به بحث تفسیر سوره ال عمران که نحوه تشخیص القای شیطان و وحی الهی رو توضیح دادید در مورد مومنین عادی نحوه تشخیص با چه ملاکی هست؟ و سوال دیگه اینکه با توجه به سوالی که قبلا توضیح داده بودید در مورد رابطه جنسی برای مومنین کامل یعنی افرادی که شخصیت یحیوی دارند از لحاظ سلوک کامل نیستند و نحوه تشخیص فرد در مورد اینکه شخصیتش یحیوی هست یا نه چطوره؟ و دیگه اینکه در زمان غیبت ارتباط قلبی بی واسطه با امام زمان (عج) به نحوه صحیح امکان پذیره به طوری که مصون از خیالات غلط باشه یا این امر مستلزم ارتباط قلبی با نائبشونه؟ ممنون از لطفتون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- القائات شیطانی هرچند ممکن است ظاهر دینی داشته باشد ولی همواره منجر به یک نحوه تکبّر و خودبزرگ‌بینی می‌گردد برعکس القائات ربّانی که تواضع و عبودیت را به همراه دارد 2- همان‌طور که عرض کردم شخصیت‌های یحیوی به جهت زهدی که دارند موضوعات جنسی را چندان مدّ نظر قرار نمی‌دهند نه آن‌که مثل یک انسان ناقص چنین گرایش‌هایی نداشته باشند. آری انسان در شرایط عادی که میل جنسی طبیعی دارد و شرایط ازدواج برایش فراهم است نباید بی‌دلیل خود را به انزوا بکشاند و رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه» در این رابطه نکاح را سنت خود می‌دانند 3- امام زمان«صلوات‌اللّه‌علیه» تجسم کامل رعایت شریعت‌اند در مقام عصمت، یعنی در مقامی که به هیچ گناهی رجوع ندارند. هر اندازه انسان بیشتر و دقیق‌تر و بدون وسواس و عاقلانه و عالمانه مطابق نظر فقهای گرام، به شریعت عمل کند به همان اندازه به امام زمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» نزدیک می‌شود که از جمله‌ی نزدیکی به آن حضرت نظرکردن به سخنان نایب اوست که امروز از جهت امور اجتماعی و سیاسی و حکومتی در رهبری عزیز متعیَّن است. موفق باشید

12280
متن پرسش
سلام: با عرض معذرت از اینکه مزاحمتون میشم. بنده برای روشنتر شدن موضوع دوباره سوال می کنم! بنده در کلاس طب شاگرد آیت الله تبریزی شرکت کرده ام و از شنیدن روایات طبی اهل بیت (ع) بهره ی زیادی برده، من این احادیث را با توجه به اینکه معرفت النفس کارکرده ام برای خودم تبیین می کنم و واقعا حقانیت این احادیث را با توجه به نفس شناسی تصدیق می کنم. البته بنده به استاد طب مان هم گفتم اگر شما می خواهید این احادیث درست معنی خودش را پیداکند لازم است نفس شناسی کارکنید حال سوال بنده این است آیا من می توانم کاری در جهت احیا کردن طب اسلامی انجام دهم؟ سوال دیگر اینکه یکی از آقایان که روحانی هستند و در طب سنتی کارکرده اند و ایشان جهت درمان مراجعاتشان هم داروی گیاهی تجویز می کنند و هم با تشخیص منشاء بیماری از ناحیه اجنه دستور به خواندن سوره هایی خاص از قرآن نظیر آیت الکرسی و حمد ... می کنند البته ایشان به مراجعان مختلف توصیه های متفاوت دارند. در خصوص تعداد باری که این سوره را بخوانند آیا این درمان و تشخیص هم در نگاه توحیدی جایی دارد یا فرد باید در این بییماری صبرکند تا ببیند خدا برایش چه می خواهد، با توجه به این اعتقاد در طب سنتی اسلامی که اگر یک بیماری با درمان گیاهی خوب نشد منشا ش اجنه می باشد؟ افرادی که دعانویسی می کنند مثلا برای بچه ای که مدام از خواب می پرد این کار درستی است و آیا هر کسی می تواند اقدام به چنین کاری کند؟ عمل چله بری که بعضی اطبا انجام می دهند آیا مورد تایید امام معصوم هست؟
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که عرض کردم ما شرایط فهم و اجرای طبّ سنتی را با خیانت امثال رضاخان از دست دادیم و متأسفانه اطبای بزرگی که سلسله‌وار و سینه به سینه روایات شرعی اهل‌البیت را در عمل تجربه کرده بودند و متوجه بودند هر روایتی به چه موضوعی اشاره دارد از دست رفته‌اند و صِرف جمع‌آوری روایات ابداً طبّ اسلامی به‌حساب نمی‌آید. لذا بدون آن‌که بنده کاری که شروع شده است را نفی کنم، مشفقانه توصیه می‌کنم هرگز تا جوانب بسیار روایات متعدد را نشناسیم به صِرف چند روایت نتیجه نگیریم که نمونه‌ی آن را در مقاله‌ی مفصل «نجس‌بودنِ حدید» ملاحظه کردید که حقیقتاً اگر یک تفکر اجتهادی به مجموعه‌ی آن روایات نمی‌شد، از فردا به عنوان طبّ سنتی باید شما به در خانه‌تان هم دست نمی‌زدید چون آهن است و نجس است. حرف بنده بیش از یک کلمه نیست، در مسیر احیای طبّ سنتی بسیار احتیاط کنید و به‌زودی با نگاه به چند روایت نظر نهایی خود را اعلام نفرمایید 2- در مورد درمان از طریق دفع اجنّه دو موضوع را باید از هم تفکیک کرد؛ موضوع اول: ارتباط افراد با اجنّه است و گرفتن درمان از آن‌ها که این افراد تماماً افراد پست و فاسدی هستند و به قول شهید مطهری در تفسیر سوره‌ی جنّ تا این افراد روح خود را پست ننمایند نمی‌توانند با اجنّه ارتباط پیدا کنند. در این رابطه عرض کردم، کار این افراد و جنّیان شیطانی که با این‌ها هستند شبیه کار شیطان بزرگ یعنی آمریکا است که خودش مشکلات را برای ما ایجاد می‌کند تا برای رفع آن‌ها به او وابسته شویم و از رجوع به حضرت حق جهت رفع مشکلات باز بمانیم. موضوع دوم: سخن حضرت ایوب«علیه‌السلام» در آیه‌ی 49 سوره‌ی صاد است که به حضرت حق عرض کرد شیطان به من نزدیک شده است و موجب بیماری و آزار من گردیده، که در این مورد نه نیاز به جن‌ّ‌گیر داریم و نه نیاز به دعانویس‌های آن‌چنانی، باید با توکل به خدا به سیره‌ی اهل‌البیت«علیهم‌السلام» و دستورات آن‌ها عمل کرد. آری در این رابطه هم سوره‌های قرآن و هم حرزهای ائمه«علیهم‌السلام» کارساز است. بنده در مورد چله‌بری در متن روایات چیزی نمی‌دانم. موفق باشید

12206
متن پرسش
سلام استاد: فرمودید مصباح الهدایه تذکره و در مسیر رویت حقایق با قلب اگه استدلال بیاریم موضوع به حجاب میره در این مسیر چطوری بفهمیم چیزی که حس می کنیم رویت حقیقت به وسیله قلبه یا القای شیطان در خیالمون؟ ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاک ما در همه‌جا شریعت الهی است، اگر در این فضا آن‌چه قلب حسّ کرد موجب تعظیم ربّ و شدت عبودیت شما شد می‌توان به آن حالت امیدوار بود. موفق باشید

12149
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز بنده وقتی وارد مباحث معرفت النفس می شوم با اینکه با ذوق و شوق وارد می شوم، به محض شروع این مباحث شبهات بیهوده و تکراری به سراغم می آید و بنده را آزار می دهد، وقتی از مباحث معرفت النفس دست می کشم شبهات هم دور می شوند و دیگر بنده را آزار نمی دهند، چه کنم؟ حس می کنم دست شیطان در کار است که با القا این شبهات نمی خواهد بنده وارد مباحث معرفت النفس شوم، لطفا بگویید بنده چه کنم که بتوانم بدون حضور این شبهات و القائات شیطان معرفت النفس را دنبال کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره باید بتوانید از این شبهات رها شوید وگرنه در سکرات یقه‌ی شما را می‌گیرد. با رفقایی که معرفت نفس را کار کرده‌اند شبهات خود را در میان بگذارید. موفق باشید

12090
متن پرسش
سلام استاد گرامی: استاد عزیز در کتاب جایگاه جن، شیطان و جادوگر در عالم در قسمت کتک خوردن از خیالات فرموده اید که: (نقش خيال بر روي تن بسيار عجيب است. مثلاً اگر طرف در خانه تنها نشسته‌ است، يك مرتبه فكر كند که نكند يك دزد از ديوار بالا بيايد. در اين حال اگر عقل و ايمان او به کمک ‌آيند که مگر خدا تو را تنها مي‌گذارد، خدا خودش كمك مي‌كند؛ همين توكل انسان به خدا نمي‌گذارد آن خيال رشد ‌كند. اما اگر عقل و ايمان در صحنه نبود و آن خيال همچنان رشد کرد و باز قدرت گرفت و رشد کرد، يک‌مرتبه طرف آن دزد را بالاي ديوار مي‌يابد. اگر باز خيال کرد که حالا مي‌آيد و يک کتک محکم به من مي‌زند، مي‌يابد که آن دزد آمد و شروع کرد او را زدن، و اگر خيال کرد طوري او را زد که تمام بدنش سياه شد، مي‌يابد که بدنش سياه شد. بعد که آن خيالات رفت و آشنايان آمدند مي‌بينند که واقعاً بدن او سياه شده و مي‌پذيرند که دزدي آمده و او را کتک زده و بدن او را سياه کرده است. در حالي که او از خيالات خودش کتک خورد، آن خيالات آن‌قدر قوي بود که روي بدن او تأثير گذارد. بنده خودم موردي را مي‌شناختم که مي‌گفت: جنيان آمدند و محکم با دست روي صورتم زدند، و فردا صبح جاي پنج انگشت روي صورتش کبود بود. اين همان کتک‌خوردن از خيالات نفسِ خود است) بنده هر کار می کنم نمی توانم قسمت سیاه شدن بدن به واسطه ی کتک خیالی که خورده بود و یا جای انگشتان روی صورت به واسطه خیالات باشد، آخه مگه میشه خیال که وجود خارجی ندارد باعث سیاه شدن بدن و یا جای انگشت روی صورت باشد؟ اگه اینجوری باشه که خیال تجسم خارجی و تاثیر خارجی داشته باشد و تاثیر سریع و هماهنگ با همان خیال را روی بدن داشته باشد که سنگ روی سنگ بند نمی شود؟ بنده به هیچ وجه نمی توانم بپذیرم که خیال این قدر می تواند قوی باشد و تاثیر روی بدن شخص بگذارد، شاید آن شخص واقعا از کسی کتک خورده شاید آن شخص واقعا سیلی به صورتش خورده و شما می گذارید پای خیال؟ لطفا در مورد قسمت ذکر شده برای بنده توجیه منطقی و مستدل کنید، با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید در تأثیر خیال روی بدن کار کنید. لازم نیست ما برای کبودشدن جسم حتماً یک پدیده‌ی خارجی را مؤثر بدانیم. شاید داستان آن دانشجویی که می‌گفت؛ «اگر شب خواب ببینم پایم زخم شده، فردا صبح به همان شکل خطی از خون در بدنم هست» نمونه‌ی خوبی باشد. موفق باشید

12032
متن پرسش
سلام: سوالاتی دارم، اگر پاسخ دهید ممنون می شوم: 1. آیا فکر کردن به شیطان و لعنت فرستادن به او باعث ایجاد رابطه با وی و نفوذ بیشتر او در روح و ذهن نمي شود؟ 2. فردی در دانشگاه (یکی از دانشجویان دانشگاهی در اصفهان) ادعا دارد استاد راه عرفان و سلوک است و می تواند استادی بنده را جهت طی کردن راه بعهده گیرد. حال چگونه اطمینان حاصل کنم که ایشان راه درست و خدایی را حقیقتا طی فرموده است و سرانجام گمراه کننده ای در پی ندارد؟ تمنا می کنم پاسخ دهید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- فهمیدن جایگاه شیطان به عنوان عنصری که ما را به کبر و عصیان در مقابل پروردگارمان می‌کشاند و با لعنت به او عزم عبور از کبر و عصیان را در خود ایجاد کنیم، خوب است 2- استاد عرفان باید ما را به امثال امام و علامه طباطبایی و سایر علماء متصل کند و نه به خودش و باید هیچ ادعایی هم نداشته باشد، بلکه به ما کمک کند تا به معارف آن بزرگان دست یابیم. موفق باشید 

12017
متن پرسش
سلام علیکم: طبق آیه 119 سوره نساء که خداوند می فرماید: «وَ لأُضِلَّنَّهُمْ وَ لأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذَانَ الأَنْعَامِ وَ لآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ وَ مَن یَتَّخِذِ الشَّیْطَانَ وَلِیًّا مِّن دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِینًا» یعنی؛ من انسان‌ها را نسبت به اهداف حقیقی‌شان غافل می‌کنم و آرزوهای دروغ و وَهمی را در خیال آن‌ها رشد می‌دهم، و امرشان می‌کنم که گوش‌های چهارپایان را سوراخ کنند و تحریکشان می‌کنم تا خلقت خدا را تغییر دهند. و با توجه به فرمایشات شما در فصل دوم کتاب فرهنگ مدرنیته و توهم 2 که فرموده اید: «وَ لآمُرَنَّهُمْ»؛ یعنی من به آن‌ها فرمان می‌دهم و زندگی آن‌ها را طوری در اختیار می‌گیرم‌ که برنامه‌های من را عمل کنند. آیا می توان در برخی بیماری های روانی و توهمی مثل توهم دیداری و شنیداری رد پای شیطان را دید و گفت به دلیل تسلط و نفوذ شیطان بر قوه خیال و وهم اینگونه انسانها دچار چنین القائات و توهماتی می شوند تا از مسیر الهی منحرف و باز بمانند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. به همین جهت ما در روایات بعضاً بیماری‌ها را به شیطان نسبت می‌دهیم. موفق باشید

11836
متن پرسش
با سلام: استاد آیا این درسته که می گن می شه با تمرکز کردن روی شئ ای که متعلق به یک شخصه می شه آن شخص را از انجام یک کار منصرف کرد. مثلا اگر روی نقاشی شخص مورد نظر که می شناسی تمرکز کنی و انگیزه نقاشی کردن را از او بگیری؟ آیا این همان چشم زخم نیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تا حدّی این کار برای افرادی که به سادگی خود را تحت القائات طرف مقابل قرار می‌دهند، ممکن است ولی نه چندان و نه دراز مدت. کتاب «جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر» در این مورد نکاتی دارد. موفق باشید

11665
متن پرسش
سلام: استاد بنده بعد از گوش کردن به دروس معرفت نفس احساس کردم که راه رو پیدا کردم. بعد از اون به دنبال مطالب دیگری رفتم از جمله این که شروع به گوش کردن دروس طهارت آیت الله صمدی آملی کردم بعد از چند درس واقعا احساس کردم «حال» خوشی پیدا کردم و از نمازم لذت می برم اما به طور عجیبی طی چند روز با چند نفر از نزدیکان برخورد کردم که شبهاتی رو پیرامون قرآن و برخی آیات اون مطرح کردند. با این که پاسخ برخی از شبهات رو پیدا کردم اما از اون وقت یه چیزی مثل خوره افتاده به قلبم که باعث شده حالت اضطراب دائمی داشته باشم و حتی شبها به سختی بخوابم. طوری که فکرهای عجیب و دلسرد کننده ای به ذهنم میرسه تا حدی که رغبت به خوندن قرآن ندارم. با این که قبلا برام ثابت شده که قرآن کتابی شریف و پرمعنیه. می خواستم بپرسم دوای این درد چیه؟ و میشه دوباره آرامش به دست بیارم؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره اگر امروز شیطان با شبهات خود شما را مجبور نمی‌کرد با تعمق بیشتری قرآن را بفهمید و به عظمت آن پی ببرید در سکرات سراغ شما می‌آمد که دیگر کار تمام بود. باید با تعمق بیشتر و از طریق تفاسیر ارزشمند با قرآن مرتبط شوید تا نور خدا را در سراسر آیات آن احساس کنید، إن‌شاءاللّه. موفق باشید

11621
متن پرسش
سلام علیکم نفس ناطقه که قدرت زیادی دارد پس قدرت خدا چه می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نفس ناطقه به جهت توانی که خدا به آن داده، دارای چنین توانایی است حال اگر آن توانایی را به قدرت حضرت حق متصل گرداند برایش مفید خواهد بود وگرنه در اختیار شیطان قرار می‌گیرد. موفق باشید

11617
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید خدمت استاد گرامی: با توجه به اینکه مخلوقات تجلی اسماء و صفات خداوند هستند پس اگر خداوند مخلوقات را نمی آفرید اسماء و صفات خدا معطل و بیکار می مانند و با توجه به اینکه گفته می شود شیطان مظهر اسم مضل خداوند است پس خداوند شیطان را هم برای اینکه اسمی از اسمائش معطل نماند آفرید. نظر شما در این مورد چیست؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر مخلوقی در جایگاه امکان ذاتی خود طلب وجود می‌کند و خداوند جواب طلب و تقاضای مخلوقات را داده وگرنه او در مقام خود غنیٌ عن العالمین است. موفق باشید

11600
متن پرسش
سلام علیکم: شما در قسمت 31 مباحث معاد فرمودید برای نجات از وسوسه های شیطان و ضعف آن آیات 51تا 53 اعراف خوانده شود و آیه را «ان ربکم الله الذی» گفتید در صورتیکه این آیه 54 این سوره می باشد. لطفا آیات صحیح را برای ضعف شیطان بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: منظورم از آیه‌ی 54 تا آخر آیه‌ی 56 سوره‌ی اعراف است. این آیات مشهور به آیات مسخّرات است و جهت دفع خطورات شیطانی توصیه شده 70 مرتبه خوانده شود. موفق باشید

11584
متن پرسش
سلام استاد: در کتاب مقام لیلة القدری حضرت فاطمه(س) نکته ای ذکر کردید در رابطه با سوالی که پیامبر مطرح کردند و هیچ کسی جواب نداد.حضرت علی از حضرت زهرا(س) پرسید و جواب را به پیامبر منتقل کرد. بعد از این جریان شما گفتید که یعنی حضرت علی (ع) هم وقتی نگاه به عالم غیب انداخت، اون سرّ و حقیقتی که پیامبر ازش حرف می زد را ندید ولی فاطمه زهرا (س) دیده بود. سوال بنده این است: 1- اگر حضرت علی(ع) مظهر عقل کل هستند و حضرت فاطمه(س) مظهر نفس کل، پس باید همه حقایق بطور مندمج در عقل کل باشد. پس چرا حضرت علی(ع) نتوانست آن حقیقت را مشاهده کند؟ آیا بخاطر این است که حضرت زهرا(س) بخاطر نفس کل بودن، همه حقایق مندمج را تفصیل می دهند و آن تفصیل دادن در جلوه ظاهری اینگونه تجلی کرده؟ 2- برای ما واضح است که مقامات اهل بیت(ع)، اکتسابی نبوده و از همان اول آنها دارای این مقامات بودند. پس چرا در جاهای مختلف می خوانیم که در معراج روح پیامبر(ص) عروج کرد؟ مگر قبل از معراج روح پیامبر(ص) در آن مقام ملکوتی نبود؟ آیا بیان قضیه معراج توسط پیامبر(ص) و اینگونه سوال پرسیدن از جبرائیل برای درک مردم عادی است؟ ممنون یاعلی مدد
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم با توجه به قاعده‌ی اجمال و تفصیل، جواب هر دو سؤال را درست تحلیل می‌کنید. آری حتی آن‌گاه که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» از جبرائیل سؤال می‌پرسند، در واقع در آینه‌ی جبرائیل، حقیقت محمدی«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» از اجمال به تفصیل می‌آید. موفق باشید

11550
متن پرسش
با سلام و احترام: در کتاب عدل الهی شهید مطهری ذیل مبحث شیطان می فرمایند: «قلمروی شیطان تشریع است نه تکوین» و در ادامه تذکر می دهند که «مقصود از اینکه تکوین از قلمروی شیطان خارج است این نیست که شیطان هیچ نقشی در تکوین ندارد» دقیقا شیطان در عالم چکاری از دستش بر می آید، با این جملات دچار اضطراب شده ام که مبادا شیطان مایه ی بسیاری از ناکامی ها در زندگی باشد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی قرآن می‌فرماید در روز قیامت شیطان به کسانی که به دنبال او راه افتادند می‌گوید من فقط شما را دعوت کردم و شما با اراده‌ی خود دعوت مرا پذیرفتید، پس خود را ملامت کنید؛ «فَلا تَلُومُوني‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَكُم‏» پس جایی برای اضطراب نمی‌ماند. شاید از این‌که مرحوم شهید مطهری فرموده‌اند شیطان در تکوین بی‌نقش نیست منظور خاصی داشته‌اند، ولی در هرحال حوزه‌ی عمل شیطان نسبت به ما دعوت است و انتخاب با ما است، ما موظفیم به جای آن، آن‌چه را خدا می‌گوید عمل کنیم. موفق باشید

11515
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد بزرگوار و تشکر از اینکه برای جواب دادن به سؤالات وقت می گذارید. ما در حال خواندن کتاب «از برهان تا عرفان» هستیم. چند سؤال از خدمتتان داشتیم: 1. چرا عین وجود حتما باید افاضه کند؟ 2. آیا علت نزول، قبول عالم پایین تر است یا شدیت خود وجود در عالم بالاتر؟ 3. از کجا بفهمیم که وجودی نسبت به وجود دیگر مرتبه وجودی شدیدتری دارد؟ مثلا از کجا بفهمیم عالم ماده پایین ترین مرتبه وجود است؟ 4. آیا قلب بالاتر از عقل از لحاظ مرتبه وجودی است؟ یعنی عقل نازل شده قلب است؟ 5. مرتبه وجودی ملائکه کجاست؟ اگر پایین تر از ائمه (ع) و بالاتر از ماست، پس واسطه فیض بودن ائمه به ملائکه می رسد بعد به ما؟ 6. با توجه به اینکه عالم ماده پایین ترین مرتبه وجود است چرا خورشید نزول دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: «وجود» در مقام خود حالتی مثل نور دارد که هیچ محدودیتی ندارد مگر آن‌که آن‌قدر نزول کند که در نهایتِ محدودیت قرار گیرد یعنی همان مرتبه‌ی عالم ماده 2- همین‌که وجود در صحنه باشد تجلی هست و آن تجلی همان معلول است 3- هرچه وجود نازل شود محدود می‌شود مثل آن‌که وقتی عالم عقل، که هیچ کثرتی در آن نیست نازل شود، می‌شود عالم مثال که کثرت دارد ولی صورت‌های آن محدودیت ماده را ندارند 4- در سلوک انسانی قلب بالاتر از عقل است ولی در عالم وجود، قلب معنا ندارد 5- ائمه«علیهم‌السلام» واسطه‌ی فیض‌اند و از طرفی ملائکه از تجلیات وجودی ائمه هستند و از طرفی قلب انسان‌ها محل تجلیات انوار ائمه می‌باشند. دو نحوه وجودند و هرکدام بر اساس نحوه‌ی وجود خود با ائمه ارتباط دارند 6- این نزولی که برای نور قائل هستیم آن نوع نزولی نیست که در وجود پیش می‌آید و وجود دارای مراتب می‌شود، بلکه نور با تشعشعات خود مرتبه‌ای نازل‌تر از وجود را به صحنه نمی‌آورد بلکه در تمام مراحلِ تشعشعات خود همان مرتبه‌ای است که دارد ولی نزدیک‌ترین حالت به عالم مجردات را دارد. موفق باشید

11494
متن پرسش
سلام علیک استاد: خسته نباشید. چندی پیش یکی از دوستان مطلبی را نقل کردند که با آنچه در مباحث معاد دنبال کردیم اصلا جور نمی‌شد. ایشان گفتند که یکی از اولیا خدا در شیراز یک از خواننده‌های زن را که چند سال پیش فوت کرده است و در اروپا خواننده بوده است و گویا شعری هم برای امام علی(علیه السلام) خوانده است را از عذاب نجات داده است!! ولی برای بنده جای سوال شد که شفاعت آن‌هم در برزخ؟ و ثانیاً این‌که این شخص متجاهر به فسق و مرتکب گناهان علنی و معاصی کبیره چگونه می‌شود؟! ولی این دوست ما می‌گفت رحمت اهل بیت (ع) وسیع‌تر از این‌هاست. ثالثاً: استاد مگر در برزخ امکان شفاعت برای انسان وجود دارد؟؟؟؟!!!!!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر بنا است ما عقل‌مان را دست این حرف‌ها بدهیم؟ در کتاب «جایگاه جن و شیطان و جادوگر» عرایضی در این موارد داشته‌ام. خوب است به آن کتاب رجوع فرمایید. موفق باشید

11406
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم: استاد عزیز سلام علیکم (این سوال خصوصی است. لطفا در سایت منتشر نشود) پس از آشنایی با مباحث معرفت النفس و برهان صدیقین بود که احساس کردم مسیر زندگی خود را یافته‌ام و از آن به بعد راه تهذیب و مراقبه و تذکر در پیش گرفتم و سعی کردم با پرهیز از گناه و قراردادن خود در فضایی که دائما مباحث به صورت حضوری برایم تکرار شود به عالم انسان دینی ورود پیدا کنم و این اتفاق هم برایم افتاد. نمی‌توانستم به کسی بگویم که در چه عالمی قرار گرفته‌ام چون کسی نمی‌فهمید چه می‌گویم ولی خداوند شاهد است که توحید را به عینه در عالم می‌دیدم و حضور خداوند را در همه حال درک می‌کردم. گویا امامان معصوم علیهم السلام دائما در قلبم حاضر بودند و به خصوص نسبت به حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) چنان محبتی در قلبم احساس می‌کردم که قلبم از فشار هیجان و نشاط می‌خواست از سینه‌ام بیرون بیافتد. نظم عجیب و دقیقی در زندگانیم حاکم شده بود. ارتباطم به یکباره با مردم دگرگون شده و هر کس با من روبرو می‌شد با محبت و عزت بسیاری با من برخورد می‌کرد که مرا به تعجب وا می‌داشت. به خود می‌گفتم من که چیزی ندارم پس حتما کار خداست و خود را هرگز شایسته آن همه عزت و احترام نمی‌دانستم. قلبم وسعت عجیبی یافته بود و از بدی و کم لطفی و اشتباه دیگران به این زودی ها تنگ نمی‌شد. هرکس با من مرتبط می‌شد احساس آرامش می‌کرد و بارها بعضی از ایشان به من می‌گفتند که این همه متانت و آرامش تو به خاطر چیست؟ خضوع عجیبی پیدا کرده بودم. خشم و عصبانیت و . . . مثل آنکه رام من شده بودند. خدا می‌داند که مثل آنکه چیزهایی بین زمین و آسمان می‌گذشت و رفت و آمد می‌کرد که قلبم متوجه می‌شد. بخصوص در مساله رزق این خیلی برایم ملموس بود. سخن هایی به قلب و زبانم جاری می‌شد که منشاء آن را نمی‌دانستم ولی به شدت دیگران بواسطه شنیدن آن جذب می‌شدند و خودم گاهی فکر می‌کرد که آخر چطور چنین مسائل دشواری به یکباره برایم حل شده است. در مورد انقلاب و حضور در بستر تاریخی چنان بود که حس می‌کردم همگام با اراده‌های حق پیش می‌روم و وظیفه شناسی و جدیت خاصی بخصوص در تحصیل پیدا کرده‌ام. خانواده بسیار جذب من شده بودند و حتی کسانی که مدت‌ها ایشان را ندیده بودم سراغم را می‌گرفتند و حالم را جویا می‌شدند. نماز و مناجات و ذکر و همه چیزم حال دیگری داشت و در یک ارتباط و ذکر قلبی دائمی با خداوند روزهایم سپری می‌شد لکن گناهی بود که از مدت‌ها پیش به آن عادت کرده بودم و وقتی زمینه‌اش برای چندمین بار فراهم شد با اکراه و تنفر و احساس دوری شدید و درحالی که به شدت از آن منزجر بودم احساس تمایلی در خود نمی‌کردم که آن را مرتکب شوم آن را انجام دادم. گرچه بارها تا آن روز از آن شرایط نجات یافته بودم ولی این بار در دام گناه گرفتار شدم. بعد از آن به یکباره احساس کردم تمام آنچه را که گفتم از دست دادم و زندگی دوباره تکراری و کسل کننده،‌ پر از تنش و اضطراب و درگیری و غم شد. دیگر نمی‌توانستم برای دیگران صحبت کنم و آن حرفها را بزنم. تمایلی هم مثل آنوقت نداشتم که با آن شور وصف ناپذیر برای دیگران صحبت کنم. همه چیز بهم ریخت. برای مدتی انزوا پیشه کردم و خودم را از همه کس مخفی می‌کردم. عصبانی و بد خلق و حسود و بهانه جو شده بودم و روز و شبم یکنواخت شده بود و هیچ چیز نمی‌توانست مرا شاد کند و حالم را بهتر کند. برای مدت چندین ماه توبه و استغفار و ندامت پیشه کردم تا در ماه رجب سال بعد در مراسم اعتکاف دوباره دریچه‌ای به رویم باز شد و به آن عالم دوباره ورود پیدا کردم و دوباره با آرامش و اطمینان و یقیین آن عالم به نحوی مواجه شدم که دوست داشتم دیگر لحظه‌ای پس از آن در این دنیا نمانم. اما بار دیگر آن ساعت غفلت و گناه اتفاق افتاد و تا چندین بار به دست آوردم و از دست دادم. این بار اما گویا از جای بسیار مرتفع و بلندی بر زمین افتاده باشم دیگر در خود توان بلند شدن و تکرار کردن این همه را ندارم. نمی دانم و اصلا هم نفهمیدم چرا آن گناه را مرتکب می‌َشوم که اگر دلیلش را می‌فهمیدم راهش را مسدود می‌نمودم و چاره‌ای می‌اندیشیدم. اما اینکه چرا می‌خواستم دوباره در آن عالم قرار گیرم را می‌دانستم. چیزی برایم زیباتر از این نبود که با مشاهده حضور حق با همه چیز و در همه چیز در مسیر عبودیت و عمل صالح قرار گیرم و از غم و تنهایی و اضطراب و تلاطم نجات یابم. بی خدا اگر همه عالم هم با من دوست باشند و به من محبت کنند در دلم احساس غم و تنهایی می‌کنم. اکنون در حسرت چیزی که از دست داده‌ام شب و روز می‌سوزم ولی می‌ترسم که دوباره شروع کنم. از دوباره زمین خوردنش می‌ترسم. نمی‌دانم چکار کنم. این بار هرچه کردم نتوانستم دوباره شروع کنم و نمی دانم از کجا شروع کنم. لطفا کمکم کنید. روزهای سیاهی را می‌گذرانم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی بزرگانِ این راه می‌فرمایند ما با چندبار توبه بالاخره شیطان را ناامید کردیم، پس نباید فکر کنید این تنها قصه‌ی شما است که می‌فرمایید سؤال و جواب را روی سایت نگذاریم چیزی هم در سؤال ندیدم که به شخص خاصی اشاره داشته باشد و موجب شناسایی او شود! اما این‌که می‌گویید می‌ترسید دوباره سیر دینداری خود شروع کنید زیرا از زمین‌خوردن دوباره‌ی آن می‌ترسید، این‌طور نیست. آری صورت آن گناه در ذهن شما هنوز هست و گاه و بیگاه خود را نشان می‌دهد و طاقت را از شما می‌گیرد ولی قدرت ماندن ندارد زیرا صورت اُنس با خدا در شما از آن قوی‌تر است و بر آن غلبه می‌کند. مشکل این است که در این وسط شیطان به میدان می‌آید تا ما را مأیوس کند که «فایده ندارد اگر دوباره شروع کنید باز آن گناه برمی‌گردد»، در حالی‌که این‌طور نیست زیرا اگر صورت آن گناه که در گوشه‌ی ذهن شما هست دوباره برگردد با قوت بیشتر و با سرعت بیشتر آن را در اسرع وقت رفع می‌کنید تا آن‌جایی که پس از مدتی دیگر آن صورت، قدرتِ عمل ندارد و از بین می‌رود. توسل به معصومین«علیهم‌السلام» که جانشان از صورت هر گناهی پاک است کارساز است، از طرفی خود را در شرایط ارتباط با آن گناه قرار ندهید. موفق باشید  

11201
متن پرسش
سلام استاد عزیز: الهی خدا نعمت‌هایی مثل شما رو از ما جوونا نگیره. استاد آیا این امکان وجود داره که شیطان در قالب کسی مثل عرفا در بیاد و انسان رو تا یه جاهایی به خدا نزدیک کنه و بعد مسیر رو کج کنه و انسان گمراه بشه؟ بنده قبلا هم در مورد اطمینان از اساتید سوال پرسیده بودم ازتون...
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شیطان دارای روح استکباری است و لذا در هر صورتی که درآید از کبر و استکبارش دست برنمی‌دارد و هرکس به‌خصوص هر عارفی به‌خوبی می‌تواند بفهمد که در مسیر بندگی قرار دارد و بنده‌ی خدا بودن برایش مطرح است یا فخرفروشی به بندگان خدا. اگر کسی بنا بر خودنمایی خود و تحقیر دیگر بندگان خوب خدا دارد قابل اطمینان نیست. موفق باشید
11074
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز و تشکر از مباحث کاربردیتون در زندگی. قبل از طرح سوال: مباحث شما را با گروهی از دوستان در تهران به صورت هفتگی و متوالی مباحثه می کنیم و تا الان خدا را شکر به نتایج خوبی در زندگی فردی و اجتماعی رسیده ایم سوال: در مورد آیه 55 سوره طه و اینکه اشاره به بازگشت به زمین و بیرون شدن دوباره از زمین دارد با توجه به مباحث کتاب معاد (هم اکنون در حال بحث تا فایل صوتی 13) توضیحی می خواستم و اینکه در تفاسیر منظور زمین خاکی است یا زمین قیامتی و برزخی؟ اگر ممکن است منبعی برای مطالعه بیشتر در این زمینه معرفی نمایید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که علامه طباطبایی«رحمه‌اللّه‌علیه» در ذیل آیه‌ی 55 سوره‌ی طه می‌فرمایند: آیه‌ی شریفه ابتدای خلقت آدمی را از زمین و سپس اعاده‌ی او را در زمین و جزئی از زمین و در آخر بیرون‌شدنش را برای بازگشت به سوی خدا از زمین می‌داند، پس در زمین یک دوره کامل هدایت بشر صورت می‌گیرد. در واقع می‌فرماید از اجزاء زمین خلقت یافتید و به همان زمین اجزاءتان برمی‌گردد و در متن همین زندگی زمینی رشد می‌کنید تا آن‌که دوباره به سوی خدا برگردید همان‌طور که قبلاً در نزد خدا بودید، یعنی در زمین نشو و نما می‌کنید تا می‌رسید به خلقی غیر زمینی و غیر مادی. به نظرم اگر آیه را در جاهای مختلف تفسیر المیزان دنبال بفرمایید نکات خوبی در اختیارتان می‌گذارد. موفق باشید
11081
متن پرسش
سلام: بعضاً شنیده شده که اطبای سنتی با طرح نجس‌بودنِ آهن توصیه می‌کنند افراد از آهن فاصله بگیرند و این برای بعضی از ما که با این افراد ارتباط داریم موجب زحمت شده. قضیه از چه قرار است؟ چرا با وجود این روایات، فقهای ما سخنی در مورد نجس‌بودن آهن نفرموده‌اند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده متخصص این امر نیستم، ولی تحقیقی که یکی از فضلا داشتند را تحقیق عالمانه‌ای می‌دانم و لذا عین آن تحقیق را خدمتتان ارسال می‌کنم: موفق باشید. بسم الله الرحمن الرحیم حکم آهن را در دو مرحله بررسی می کنیم. مرحله ی اول: بررسی حکم آهن در روایاتی که مستقیما از آهن و همراه داشتن آن صحبت کرده. مرحله ی دوم: بررسی حکم آهن در روایاتی که در مورد چیدن مو و یا ناخن با آهن است. مرحله ی اول در این مرحله، سه دسته از روایات نقل شده و بررسی می گردند. 1ـ دسته ی اول: جواز همراه داشتن آهن در نماز برخی روایات همراه داشتن آهن را در نماز جایز شمرده اند و این، علاوه بر این که نشان دهنده‌ی عدم نجاست آهن است، نشان می‌دهد که همراه داشتن آن، مبطل نماز نمی باشد. در نامه ای از امام زمان علیه السلام سوال شده شخص نماز گزاری در لباس (آستین و یا شلوار) خود، چاقو و یا کلید آهنی دارد آیا جایز است؟ حضرت در جواب فرموده اند که این کار جایز است. یصلی الرجل و معه فی کمّه او سراویله سکین او مفتاح حدید هل یجوز ذلک؟ الجواب: جایز. احتجاج، ج2، ص484 سند: این روایت را مرحوم طبرسی از محمد بن عبد الله بن جعفر حمیری نقل می کند و با توجه به نقل وی از کتاب حمیری، و وثاقت هر دو بزرگوار، سند قابل اعتماد است. وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ وَهْبِ بْنِ وَهْبٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ أَنَّ عَلِیّاً ع قَالَ: السَّیْفُ بِمَنْزِلَةِ الرِّدَاءِ تُصَلِّی فِیهِ مَا لَمْ تَرَ فِیهِ دَماً. (شمشیر به منزله‌ی لباس است، می‌توانی با آن نماز بخوانی مادامی که خون در آن نمی‌بینی) «وسائل الشیعة؛ ج‌3، ص: 529» سند این روایت ضعیف است با توجه به صراحت این دو روایت در جوازِ همراه داشتن آهن در نماز، اگر در روایتی از همراه داشتن آهن در نماز نهی شده‌باشد، مشخص می‌شود که نهی از آن، نهی به صورت کراهت است. 2ـ دسته ی دوم: نهی از همراه داشتن آهن در نماز در مقابل دسته‌ی اول، برخی از روایات از همراه داشتن آهن نهی نموده اند؛ حال یا این چنین است که از همراه داشتن آهن به صورت مطلق در نماز نهی نموده اند یا از همراه داشتن آهن غیر پوشیده نهی شده و یا از همراه داشتن انگشتر آهنی نهی کرده اند. 2/1ـ روایاتی که در آن ها از همراه داشتن آهن در نماز نهی شده است وَ عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْفَضْلِ الْمَدَائِنِیِّ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لا یُصَلِّی الرَّجُلُ وَ فِی تِکَّتِهِ مِفْتَاحُ حَدِیدٍ. (انسان نباید در حالی که در بند شلوارش کلید آهنی است نماز بخواند) وسائل الشیعة، ج‌4، ص: 418‌ وَ عَنْهُ عَنْ رَجُلٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ مُوسَى بْنِ أُکَیْلٍ النُّمَیْرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی الْحَدِیدِ أَنَّهُ حِلْیَةُ أَهْلِ النَّارِ إِلَى أَنْ قَالَ- وَ جَعَلَ اللَّهُ الْحَدِیدَ فِی الدُّنْیَا زِینَةَ الْجِنِّ وَ الشَّیَاطِینِ- فَحَرَّمَ عَلَى الرَّجُلِ الْمُسْلِمِ أَنْ یَلْبَسَهُ فِی الصَّلَاةِ- إِلَّا أَنْ یَکُونَ قِبَالَ عَدُوٍّ فَلَا بَأْسَ بِهِ قَالَ قُلْتُ:- فَالرَّجُلُ یَکُونُ فِی السَّفَرِ مَعَهُ السِّکِّینُ فِی خُفِّهِ- لَا یَسْتَغْنِی عَنْهَا أَوْ فِی سَرَاوِیلِهِ مَشْدُوداً- وَ الْمِفْتَاحُ یَخْشَى إِنْ وَضَعَهُ ضَاعَ- أَوْ یَکُونُ فِی وَسَطِهِ الْمِنْطَقَةُ مِنْ حَدِیدٍ قَالَ- لَا بَأْسَ بِالسِّکِّینِ وَ الْمِنْطَقَةِ لِلْمُسَافِرِ فِی وَقْتِ ضَرُورَةٍ- وَ کَذَلِکَ الْمِفْتَاحُ إِذَا خَافَ الضَّیْعَةَ وَ النِّسْیَانَ- وَ لَا بَأْسَ بِالسَّیْفِ وَ کُلِّ آلَةِ السِّلَاحِ فِی الْحَرْبِ- وَ فِی غَیْرِ ذَلِکَ لَا تَجُوزُ الصَّلَاةُ فِی شَیْ‌ءٍ مِنَ الْحَدِیدِ- فَإِنَّهُ نَجَسٌ مَمْسُوخٌ. (آهن، زینت اهل آتش است.... و خداوند آهن را در دنیا زینت جن و شیطان قرار داد پس بر مرد مسلمان حرام کرد که آن را در نماز بپوشد مگر این که در مقابل دشمن باشد که در این صورت بی اشکال است. راوی می‌گوید: به حضرت عرض کردم مردی در سفر است و با او چاقویی در چکمه‌اش است که بی نیاز از آن نیست و یا این که در شلوار خود چاقویی گذاشته و آن را به خود بسته است و یا کلیدی آهنی است که اگر آن را کنار گذارد ممکن است به سختی بیفتد و یا این که کمربند آهنی دارد. این شخص چه کند؟ فرمودند: مسافر وقتی ضرورتی به چاقو و کمر بند آهنین دارد معذور است و همچنین اگر نیازمند کلید است....... ولی در غیر این صورت‌ها باید بداند که نماز در آهن صحیح نیست چرا که آهن، نجس بوده و مسخ شده‌است.) وسائل الشیعة، ج‌4، ص: 419‌ سند هر دو روایت ضعیف است 2/2: روایاتی که در آن ها از همراه داشتن آهن غیر پوشیده در نماز نهی شده است مرحوم کلینی در کافی ج3، ص404 ذیل روایاتی که از همراه داشتن آهن در نماز نهی کرده روایتی آورده است. وسائل الشیعه از قول وی این چنین نقل می کند: قَالَ الْکُلَیْنِیُّ وَ رُوِیَ إِذَا کَانَ الْمِفْتَاحُ فِی غِلَافٍ فَلا بَأْسَ. (وقتی کلید در یک غلاف و پوششی پوشیده شده است اشکالی ندارد) وسائل الشیعة، ج‌4، ص: 418‌ سند این روایت ضعیف است. 3/2ـ روایاتی که در آن ها از داشتن انگشتر آهنی در نماز نهی شده است مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لا یُصَلِّی الرَّجُلُ وَ فِی یَدِهِ خَاتَمُ حَدِیدٍ. (نباید مرد نماز بخواند در حالی که دردستش انگشتر آهنین است) وسائل الشیعة؛ ج‌4، ص: 417 سند: این روایت موثقه بوده و از جهت سندی قابل قبول است وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع لا تَخَتَّمُوا بِغَیْرِ الْفِضَّةِ- فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ مَا طَهُرَتْ کَفٌّ فِیهَا خَاتَمُ حَدِیدٍ. (انگشتر به دست نکنید مگر این‌که نقره باشد را که رسول خدا فرمودند پاک نیست آن دستی که در آن، انگشتر آهنین است) وسائل الشیعة، ج‌4، ص: 418‌ سند: این روایت صحیحه بوده و از جهت سندی قابل قبول است. مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی الرَّجُلِ یُصَلِّی وَ عَلَیْهِ خَاتَمُ حَدِیدٍ قَالَ لا وَ لا یَتَخَتَّمُ بِهِ الرَّجُلُ فَإِنَّهُ مِنْ لِبَاسِ أَهْلِ النَّارِ الْحَدِیثَ. (از امام صادق در مورد مردی که نماز می‌خواند در حالی که انگشتر آهنین به دست دارد سوال پرسیدند. حضرت پاسخ دادند: نه، نباید مرد انگشتر آهنی دست کند چرا که لباس اهل آتش است) وسائل الشیعة، ج‌4، ص: 418‌ سند: این روایت موثقه بوده و از جهت سندی قابل قبول است. 3ـ دسته سوم: نهی از دست کردن انگشتر آهنی به صورت مطلق روایاتی که در آن ها از داشتن انگشتر آهنی به صورت مطلق (نه صرفا در حال نماز) نهی شده است. ِ فَإِنَّ رَسُول‏ (ص) قال: مَا طَهَّرَ اللَّهُ یَداً فِیهَا خَاتَمُ حَدِیدٍ. (خداوند پاک ننموده‌است دستی را که در آن، انگشتر آهنین است) وسائل الشیعة، ج‌4، ص: 420‌ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ ع فِی حَدِیثِ الْمَنَاهِی قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص عَنِ التَّخَتُّمِ بِخَاتَمِ صُفْرٍ أَوْ حَدِیدٍ. (رسول خدا نهی فرمودند از انگشتر به دست کردن با انگشتریِ زرد و یا انگشتریِ آهن) وسائل الشیعة، ج‌4، ص: 420‌ سند: سند هر دو روایت ضعیف است نتایج: یک: عدم نجاست آهن به مقتضای روایت دسته‌ی اول و نیز به مقتضای اصالةالطهاره، آهن پاک بوده و نمی توان آن را نجس دانست و روایتی که آهن را نجس می شمارد علاوه بر این که ضعف سند دارد، در مورد نماز گزار است نه این که به صورت کلی از همراه داشتن آهن نهی کند و این «نجاست» که در روایت آمده همان طور که شهید اول از قول محقق حلی نیز فرموده‌است به معنای چیزی است که مستحب است از آن اجتناب نمود. ایشان می فرماید : قد بیّنا ان الحدید لیس بنجس باتفاق الطوائف، فإذا ورد التنجیس حملناه على کراهیة استصحابه، فإن النجاسة قد تطلق على ما یستحب تجنّبه، و تسقط الکراهیة مع ستره، وقوفا بالکراهیة على موضع الاتفاق ممن کرهه ذکرى الشیعة فی أحکام الشریعة؛ ج‌3، ص: 64 مؤیّد این حکم آن است که در صحیحه‌ی ابوبصیر (دومین روایت مذکور در 3/2) و روایت دسته‌ی سوم، عدم طهارت به دست نسبت داده شده نه به خاتم در حالی که قطعا دستی که انگشتر آهنی در آن است از جهت فقهی نجس نیست و لذا می‌توان گفت این روایت اشاره به عدم طهارت معنوی آن دست دارد و در صدد تغلیظ نهی از در دست داشتن انگشتر آهنی در نماز و یا به صورت مطلق است. دو: کراهت انگشتر آهنی در نماز با توجه به روایات فوق، می توان گفت تنها روایاتی که قابل اعتماد است، روایاتی است که نمازگزار را از دست کردن انگشتر آهن در نماز نهی نموده است و با توجه به آن چه گذشت، مراد از این نهی، کراهت است چرا که همان طور که در دسته ی اول دیدیم، همراه داشتن آهن در نماز صریحا جایز شمرده شده است. سه: رفع نهی از همراه داشتن آهن به وسیله‌ی پوشاندن آن اگر هم با توجه به دسته 2/1 بگوییم همراه داشتن آهن به صورت مطلق در نماز نهی شده است، لازم است به وسیله ی روایات دسته 2/2، بگوییم همان آهن نیز اگر پوشیده گردد دیگر نهی ندارد همان طور که مرحوم شیخ طوسی در کتاب نهایه صفحات 98 و 99 همین مطلب را می فرماید. پس نه می توان آهن را نجس دانست چون علاوه بر این که روایت صحیح بر طهارت آن داشته و اصالةالطهاره نیز همین حکم را می‌کند، هیچ روایت صحیح السندی بر نجاست آن نداریم و همان طور که در عبارت شهید اول هم دیدیم، ایشان از قول محقق حلی می فرماید: طهارت آهن نزد هیچ طائفه ای از شیعه و سنی محل اختلاف نیست و همگی آن را پاک می دانند. توجه شود که این عبارت، اشاره به اجماع بر طهارت دارد. همچنین نمی توان به صورت مطلق وجود آهن در زندگی را مکروه دانست بلکه آن چه دلیل معتبر بر آن هست کراهت انگشتر آهنی در دست داشتن به هنگام نماز است و سایر موارد نیز دلیل معتبر ندارد. مرحله ی دوم بررسی حکم آهن با توجه به راوایات چیدن ناخن و مو در برخی روایات آمده اگر مو و یا ناخن خود را چیدی، بایستی محل را به وسیله ی آب مسح کنی. در مقابل، روایاتی داریم که صریحا لزوم این کار را نفی می کنند. روایت اول: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ یَأْخُذُ مِنْ أَظْفَارِهِ وَ شَارِبِهِ أَ یَمْسَحُهُ بِالْمَاءِ فَقَالَ لَا هُوَ طَهُورٌ. (از امام صادق علیه السلام سوال شد در مورد مردی که ناخن ها و شاربش را کوتاه می‌کند، آیا لازم است که پس از آن، محل چیدن را مسح کند؟ فرمودند: نه، چرا که این کار خودش مایه‌ی پاکی است [و نیازی به پاک کردن موضع با مسح نیست]) وسائل1/289 سند این روایت صحیحه است در این روایت حضرت فرموده اند در صورتی که شخصی ناخن بگیرد و یا شارب خود را کوتاه کند نیازی نیست که دست خود را خیس کند و به ناخن ها یا موی خود بکشد و صریحا وجوب این کار را نفی نموده اند. پس اگر در روایتی دیگر امر به انجام این کار کرده باشند نشان دهنده ی استحباب این عمل است نه وجوب آن. روایت دوم: عَنْ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی الرَّجُلِ إِذَا قَصَّ أَظْفَارَهُ بِالْحَدِیدِ- أَوْ جَزَّ شَعْرَهُ أَوْ حَلَقَ قَفَاهُ- فَإِنَّ عَلَیْهِ أَنْ یَمْسَحَهُ بِالْمَاءِ قَبْلَ أَنْ یُصَلِّیَ- سُئِلَ فَإِنْ صَلَّى وَ لَمْ یَمْسَحْ مِنْ ذَلِکَ بِالْمَاءِ- قَالَ یُعِیدُ الصَّلَاةَ لِأَنَّ الْحَدِیدَ نَجِسٌ- وَ قَالَ لِأَنَّ الْحَدِیدَ لِبَاسُ أَهْلِ النَّارِ- وَ الذَّهَبَ لِبَاسُ أَهْلِ الْجَنَّةِ. (از امام صادق درمورد مردی که ناخن‌های خود را با آهن گرفته ..... آیا بر عهده‌ی اوست که آن را با آب مسح کند قبل از آن که مشغول نماز شود؟ اگر بدون این که مسح کند نماز بخواند چه حکمی دارد؟ فرمودند: باید نمازش را اعاده کندچرا که آهن نجس است. همچنین فرمودند آهن لباس اهل آتش و طلا لباس اهل بهشت است) وسائل 1/ 288 سند این روایت موثقه است در فهم روایت دوم به چند نکته باید توجه کرد: یک: وقتی کسی ناخن می گیرد و یا موی خود را کوتاه می کند این چنین نیست که حتما ناخن و یا مویش خیس باشد تا نجاستی از مثلا قیچی یا ناخن گیر به آن سرایت کند. پس روایت حتی در فرض خشک بودن هم دستور به مسح به آب می دهد و می فهمیم مسح به آب، از باب نجس شدن مو و یا ناخن نمی باشد. دو: مسح به آب، به معنای شستن نیست بلکه به این معنی است که دست خود را خیس کن و به محل مدّ نظر بکش و این نشان دهنده ی آن است که محل مذکور نجس نشده است و گرنه دستور به شستن می دادند نه مسح کردن. سه: در روایت اول، وجوب مسح به آب صریحا نفی شده است و به همین قرینه می فهمیم که این کار، نهایتا مستحب است. پس اگر در روایت اطلاق «نجس» شده است، می فهمیم که نجاست به معنای اصطلاحی آن نیست. چهار: با توجه به برخی روایات می فهمیم اهل سنت در یک زمانی گرفتن ناخن و کوتاه کردن مو را ناقض وضو می دانستند و لذا بعد از آن، وضو می گرفتند. به همین خاطر اگر می بینیم در روایت فوق فرموده است بایستی نمازش را اعاده کند، احتمال صدرو این روایت از باب تقیه را بسیار زیاد می کند. احتمال مذکور با روایت زیر تأیید می شود سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ یَکُونُ عَلَى طُهْرٍ- فَیَأْخُذُ مِنْ أَظْفَارِهِ أَوْ شَعْرِهِ أَ یُعِیدُ الْوُضُوءَ- فَقَالَ لَا وَ لَکِنْ یَمْسَحُ رَأْسَهُ وَ أَظْفَارَهُ بِالْمَاءِ- قَالَ قُلْتُ: فَإِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّ فِیهِ الْوُضُوءَ- فَقَالَ إِنْ خَاصَمُوکُمْ فَلَا تُخَاصِمُوهُمْ- وَ قُولُوا هَکَذَا السُّنَّةُ. (از امام صادقه علیه السلام در مورد مردی سوال پرسیدم که پاک است و سپس ناخن و یا موهای خود را کوتاه می‌کند، آیا لازم است که وضو بگیرد؟ فرمودند: نه ولی سر خویش و ناخن های خود را با آب مسح کند. گفتم اهل سنت خیال می‌کنند که پس از این کار باید وضو گرفت. فرمودند: اگر با شما مشاجره کردند، شما با ایشان مشاجره نکنید و بگویید این کار ما سنّت است) وسائل الشیعة، ج‌1، ص: 287‌ سند این روایت صحیحه است
11029
متن پرسش
با سلام و عرض احترام به استاد گرامی: سوال بنده با عنایت به متن زیر که منبع آن هم در انتهای متن ذکر شده از حضرت عالی این است: ملک برتر از انسان است یا انسان برتر از ملک؟ و اگر انسان برتر است این برتری تکوینی هست یا تشریعی؟ آیا انسان ذاتاً باارزشتر و برتر از فرشتگان است؟ ممنون می شوم بنده را با توضیحات خود راهنمایی کنید. آیا مقام من انسان از ملائکه پست تر است؟ پس چرا می گویند انسان اشرف مخلوقات؟ و اگر بالاتر است این برتر بودن تشریعی است یا تکوینی؟ در جایی با مطلب زیر برخورد کردم که برای بنده این سوال مطرح گردید:
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان به عنوان کسی که ظرفیت خلیفةالله‌ای دارد اگر آن ظرفیت را به فعلیت برساند مثل اولیاء معصوم از فرشته برتر است ولی یک انسان معمولی باید سال‌ها به مدد انوار فرشتگان استعدادهای بالقوه‌ی خود را بالفعل کند در نتیجه آن استعداد تکوینی است ولی هر کس تشریعا باید آن را بالفعل کند. موفق باشید
10986
متن پرسش
با سلام: می خواستم ببینم آیا واقعا وجود مجسمه در خانه مانع حضور فرشتگان می شود؟ و اینکه تعریف دقیق مجسمه چیست، یعنی بعضی چیزای کوچیک و تزیینی که مثلا به شکل پرنده یا حیوونای دیگه باشه هم شامل مجسمه می شود؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه در روایت داریم هرچیزی که چشم داشته باشد و یک موجود ذی حیاتی را تداعی کند حکم مجسمه را دارد و مانع حضور فرشتگان در آن محل‌اند. موفق باشید
10991
متن پرسش
سلام علیکم: در کتاب برهان صدقین فرموده اید اگر چیزی محسوس یا معقول نبود نباید قبول کرد. حال اگر کسی نعوذ بالله بگوید برای این سوالم از قرآن جواب نده بلکه یا معقول بگو یا محسوس. وجود خداوند و خودمان معقول است اما 1. وجود جن محسوس نیست چگونه می شود با عقل ثابت کرد؟ البته سوال کننده از باب مباحثه موضوع را مطرح کرده و خودش مقید به تلاوت قرآن است و متقی است و سوال دیگرش اینست . 2چرا باید سلسله واسطه در جریان باشد و چرا خداوند متعال مستقیما فیض نمی رساند؟ و وقتی بحث تشکیک را بیش کشیدم و گفتم به مرتبه بایین تر خودش فیض می رساند و ما مرتبه بایین تر از خداوند نیستیم بلکه پست ترین مرتبه از حیث ماده بودن هستیم می گویید حتی مثال نور را نمی توان تشکیک گفت چون فوتون ماده است و در مسیر ضعیف می شود؟ 3. چرا اذکار را باید به تعداد مشخصی گفت ارتباط ذکر با اعدد چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- هر موجودی در حوزه‌ی خودش احساس می‌شود. جنّ در موطن عالم مثال موجود است و با حضور در عالم مثال می‌توان آن را احساس کرد، می‌ماند که بعضاً به کمک جنّ‌گیرها از طریق ماده، بدنی خاص به خود می‌گیرد و به صورت مادی ظاهر می‌شود 2- شدیت وجود حق اقتضا می‌کند که مرتبه‌ی اَشد در میان آید و مرتبه‌ی شدید و در مورد نور هم ما نظر به نورانیت پدیده داریم و نه نظر به فوتون‌ها، مثل آن‌که در آب نظر به رطوبت آن داریم و نه نظر به هیدروژن و اکسیژن 3- اعداد در جای خود باطنی دارند که اولیاء معصوم متوجه نسبت باطن اعداد با اذکار هستند. موفق باشید
10942
متن پرسش
سلام علیکم: 1. وقتی نیکانی چون اصحاب کهف و حضرت عزیر بعد از خواب طولانی و مرگشان اصلا بویی از ماجرا نبردند تا اینکه با شواهد ظاهری و سخن خداوند به خود آمدند می توان گفت ما هم تا الان متوهم بوده ایم که داستان من و بی زمانی و بی مکانی را فهمیده ایم؟ 2. آیا گزارشی مبنی بر میزان معارف کسانی که در کتب آسمانی نامشان برده شده و یادشان شده داریم؟ آیا معرفتشان از امثال کسانی که با توحید سر و کار داشته اند چون آیت الله جوادی و ... بیشتر بوده؟ 3. چرا حضرت ابراهیم و لوط و داوود و... با مواجهه با فرشتگان اللهی چنین عکس العملی از خود نشان دادند که حاکی از تعجبشان و یا ترسشان بوده؟ 4. سوالات حضرت رسول در باب توحید قبل از نزول قرآن چگونه جواب داده می شده؟ ایشان در غار حرا به صورت جزیی چه می کرده اند؟ 5. آیا عکسی که به حضرت رسول در دوره جوانی منتسب می کنند علما چقدر ارادت ورزیده اند؟ گفته شده امام خمینی این عکس و عکس آیت الله شاه آبادی را در اتاقشان داشته اند؟ آیا گزارشی داریم بیامبر از کسی سوال معرفتی برسیده باشد؟ منظورم در حالتهای خلسه و خوابشان است مثلا از حضرت آدم یا نوح و... ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- وقتی انسان در عالَم بی‌زمانی زندگی کرده، زمانی طی نشده تا احساس کند، وقتی به خود آمده‌اند در این دنیا چنین زمانی واقع شده. زمان در این دنیا چیز دروغی نیست 2- در روایت از رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» داریم: «عُلَمَاءُ أُمَّتِی أفضَل مِنْ‏ أَنْبِیَاءِ بَنِی إِسْرَائِیل‏» 3- زیرا فرشتگان از ساحت دیگری برای آن‌ها ظهور می‌کنند که عموماً انسان با آن ساحت به آن شکل مأنوس نیست 4- در روایت داریم حضرت قبل از بعثت به دین حنیف بوده‌اند و با زمینه‌های توحید ابراهیمی خود را می‌پروراندند 5- نمی‌دانم. موفق باشید
10943
متن پرسش
سلام علیکم: 1. چرا استاد صمدی معتقدند سفره عالم ماده هیچگاه برچیده نمی شود و ماده برای هیچگاه از صحنه خارج نمی شود در حالی که آیه صریح قرآن از بیچیده شدن کرات و کوهها و جوشش دریاها سخن می گویید؟ 2. منظور استاد حسن زاده از اینکه می فرمایند اگر ظهور در زمان ما محقق نشد در زمان انسانهای دیگر که ممکن است صدها هزار سال دیگر باشند محقق می شود؟ 3. منظورشان از اینکه ما هزاران حضرت آدم (ع) داشته ایم چیست؟ 4. از زمان آدم ابوالبشر تا حال چقدر زمان تقویمی گذشته؟ 5. آیا انسان منحصر به کره زمین است و امام او هم در زمین است؟ 6. آیا امکان وجود مخلوقی دقیقا مثل انسان در غیر از کره زمین وجود دارد؟ 7. آیا امام زمان (عج) امام اجنه نیز هست؟ 8. منظور از دحو الارض به معنای علمی گسترش خلقت است؟ چرا با بودن انسان در کره زمین این همه مکان وسیع وجود دارد؟ فلسفه بزرگی این عالم چیست؟ 9. آیا امام خمینی را مشخصا محشور با حضرت رسول (ص) می دانید و آیا معتقد به کامل بودن سیر ایشان هستید؟ آیا واقعا با دلی آرام و قلبی... بودند؟ اینکه با نماز شب کسی چون حضرت زینب (س) که نشسته خواندند منافات دارد؟ زیارتتان قبول انشا الله.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- تجلیات وجودی همواره تا عالم ماده ادامه دارد هرچند این عالم با حرکت جوهری‌اش از قوه به فعل می‌آید و بالا می‌رود و باز عالم ماده با هویت مادی تجلی می‌کند 2- بالاخره ظهور محقق می‌شود 3- هر عالمی آدم خود را دارد و چون به فعلیت رسید عالم دیگری می‌آید با آدم خودش 4- نمی‌دانم 5- حجت الهی، حجت خدا برای همه‌ی مخلوقات است 6- نمی‌دانم 7- آری 8- دحو الأرض تجلی عالم مثال است به صورت مادون که همان عالم ماده است که از کعبه شروع شده 9- در مورد حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» نباید وارد جزئیات شد، مسلّم است که ایشان مطابق سیره‌ی رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» عمل کردند 10- آن موضوع مربوط به حضرت زینب«سلام‌اللّه‌علیها» است که اُسوه‌ی مقاومت بودند. موفق باشید
نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!