بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: وجود و عدم

تعداد نمایش
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
5866
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی در مبحث وحدت وجود و توحید این سوال برایم پیش آمده: اگر بگوییم ملائکه، نفس مجرد انسان و دیگر مجردات تجلی حق هستند می توان آن را قبول کرد اما چطور ماده را تجلی شدید الوجود بدانیم در صورتی که تصور می شود ماده از جنس دیگری است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: در بحث برهان صدیقین عرض شد وجود در هر مرتبه‌ای خواص خود را دارد و ما با نظر به جنبه‌ی وجودیِ آن چیز می‌توانیم بگوییم شدیدالوجود است یا اَخَف الوجود. عالم ماده نیز به اعتبار جنبه‌ی وجودی آن مورد بحث است و نه از جنبه‌ی خاصیت آن. ماده به اعتبار یکی از مراتب وجود تجلی از وجود است و نه به اعتبار ماده‌بودنش. بحث شرح برهان صدیقین با استفاده از سی‌دی‌های مربوطه، کمک می‌کند. موفق باشید
5598
متن پرسش
بسم الله/ با سلام و تقدیم احترام با توجه به اینکه تمدّن چیزی جز عینیت تفصیلی نسبت انسان با مبداء وجود نیست : 1) اگر "شهود اولیه ی وجود" را بنیان طراحی یک دستگاه فلسفی معطوف به تمدّن در نظر آوریم، این "ادراک نخستین از وجود"، چگونه شکل می گیرد و چگونه دگرگون می شود؟ و جایگاه فاهمه ی انسان و میزان توانش در ادراک آن کجاست؟ 2) آیا اساسی ترین پرسش مغفول مانده در فلسفه ی غرب ، "پرسش از هستی" است؟ 3) امکان "همزبانی "ملاصدرا و شیخ اشراق و فیلسوفان پدیدارشناس غربی مثل هایدگر و هوسرل را چقدر می دانید؟ و آیا گشودگی راه آینده همین همسخنی نیست؟ 4) آیا آن "خدایی که می تواند ما را نجات دهد" همان "خدای انقلاب اسلامی ایران" است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه از نوع سؤال‌تان برمی‌آید که اندیشه‌ی ارزشمندی در صحنه دارید. 1- حقیقتاً وقتی متوجه باشیم تمدن چیزی جز عینیت تفصیلی نسبت انسان با «وجود» نیست و متوجه باشیم «وجود» حقیقتی است که در عین در ظهور و خفابودن، همواره نور خود را در مظاهر مختلف می‌نمایاند و با ظهور خود دست و دل یک ملت را با ظهور خود به سوی تعالی سوق می‌دهد و با خفای خود انسان‌ها را به خودشان وامی‌گذارد تا تمدنی بسازند که حجاب حقیقت باشد؛ پس نباید پرسید «ادراک نخستین از وجود چگونه شکل می‌گیرد» . چون این وجود است که اگر تاریخی را آماده دید ظهور می‌کند، ما فقط می‌توانیم ناظر ظهور نور وجود باشیم و تقدیری که شروع شده است را درست بشناسیم، چیزی که شما در انقلاب اسلامی شاهد آن هستید و حضرت روح‌اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» با جمله‌ی «خدای مقلب‌القلوب، قلب این ملت را در جهت تحقق این انقلاب هدایت کرد» خبر آن تقدیر تاریخی را به ما رساند. هنر انسان‌ها آن است که کاری بکنند از این تقدیر تاریخی بیرون نیفتند، به نظرم فاهمه به این کار می‌آید تا به جای ساختن تاریخ، تاریخ خود را بشناسد وگرنه بی‌تاریخ می‌شود. 2- حقیقتاً همین طور است که اساسی‌ترین پرسش، پرسش از هستی است که هایدگر در یک شهود اجمالی متوجه آن شد و به تعبیر جناب فردید؛ آقای خمینی به تفصیل آن پرداخت و آن را از دست فلسفه نجات داد و تلاش بنده در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» برای تبیین چنین مطلبی است که بفهمیم چرا شهود هایدگر، شهود عبور از غرب است و چرا حضرت روح‌اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به نور نبوت نبی‌اللّه«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» صورت کاربردی‌دادن به آن شهود است که بر قلب حضرت امام اشراق شد 3- بنده بین نگاه صدرایی و هایدگر که یکی صورت تکامل‌یافته‌ی اشراق سهرودی و دیگر صورت زنده‌تر فهم هوسرل است جدایی نمی‌بینم به شرطی که به هر دو با نگاه وجودی نظر کنیم 4- چقدر احساس همزبانی می‌کنم با این جمله‌ی شما که متوجه شده‌اید «تنها خدایی می‌تواند ما را نجات دهد که در انقلاب اسلامی ظهور کرد» من نمی‌دانم شما چه کسی هستی، ولی از کلماتت معلوم است، خیلی خوش‌ترکیبی. موفق باشید
5427
متن پرسش
سلام خدمت استاد بزرگوار جناب آقای طاهرزاده این سؤال را از جهت عرضه عقاید بنده جواب بدهید. 1- با توجه به اینکه در معارف توحیدی ما می گوییم که با ذات خدا نمی توانیم ارتباطی برقرار بکنیم و همانگونه که در بعضی از احادیث نقل شده است؛ معرفت حقیقی نمی توانیم به خدا پیدا بکنیم و تنها ارتباط ما می تواند با اسماء و صفات الهی باشد. 2- از طرفی ولی خدا و انسان کامل تجلی اسماء و صفات الهی می باشد. این تفکر برای بنده به وجود آمد که تنها طریق ارتباط ما با خدا از سوی جانب ولی خدا می باشد. برای اینکه مصادیقش را ذکر بکنم: مثلا شب های قدر را شب ارتباط با ولی خدا در نظر گرفتم و حتی در یکی از سه شب با توجه به اینکه تجلی اعظم اسماء و صفات الهی، ولی اعظم الهی حضرت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشند؛ دعای جوشن کبیر را خواندم (اسماء و صفات الهی را با توجه به ولی خدا می خواندم.) اما بعد از مدتی این سؤالات برایم به وجود آمد که: 1- آیا این نوع نگاه شائبه غلو ندارد؟! 2- ارتباط با خدا واقعا یعنی چه؟! یعنی چه که ممکنی می تواند با حقیقت و واجب الوجودی ارتباط برقرار بکند و با او مناجات بکند؟ 3- جایگاه امام و ولی خدا در تربیت اخلاقی ما و حرکت به سمت خدا چیست؟ مدتی به ذهنم می رسید که جایگاه امام در بعضی از کتب اخلاقی خالی می باشد. مثلا اخلاق را صرفا تنظیم قوای سه گانه و ... تعریف کرده بودند. آیا حقیقتی به اسم امام تنها در جایی که فردی به مشکلی می خورد باید وارد بشود؟!!! 4- مرز غلو چیست؟ (لا تتجاوزوا بنا العبودیة ، ثم قولوا فینا ما شئتم ولن تبلغوا، وإیاکم والغلو کغلو النصارى فإنی بریء من الغالین) 5- معنای واقعی و جدی شفاعت و توسل چیست؟ (منظورم بحث های ناظر به اثبات این دو امر برای برادران اهل سنت نیست بلکه به نظرم این دو مسأله را باید خیلی جدی بگیریم!!! مثلا این فقره (یا ولیَّ اللهِ انَّ بینی و بینَ اللهِ ذنوباً لا یأتی علیها الاّ رضاکُمْ) را خیلی عادی گرفته ایم.) ببخشید اگه سؤالاتم یه مقدار پراکنده است!!! یا مهدی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- قسمت اول را در سؤال های قبلی جواب داده‌ام 2- ممکن‌الوجود در ذات خود لا اقتضاء است بدین معنا که نه واجب است، و نه ممکن، حال اگر به‌وجود آمده در بقاء خود عین ربط به علت خود می‌باش و انسان در این رابطه با مناجات با پروردگار خود بُعد انسانی خود را پایدار نگه می‌دارد همان‌طور که بعد مادی او بر طور تکوینی با اتصال به حضرت حق باقی است. 3 و 4- با مطالعه‌ی کتاب «مبانی نظری و عملی حب اهل البیت» إن‌شاءاللّه این قسمت از سؤالتان جواب داده می‌شود. موفق باشید
4796
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید یک سؤال داشتم که مرا به کتاب از برهان تا عرفان خودتان احاله دادید ولی به جواب نرسیدم خواهشمندم بفرمایید تصور هستی بدون چیستی چگونه امکان پذیر است؟ چگونه امکان دارد یک چیز بدون اینکه چیستی داشته باشد وجود داشته باشد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در سلوک فلسفی انسان به جایی می‌رسد که از ذهن که عموماً چیستی‌ها را در خود دارد عبور می‌کند و به عقل می‌رسد که با «وجود» مرتبط است و در اینجاست که انسان می‌تواند بدون رجوع به ذهن – که نظر به چیستی‌ها دارد – با وجود و مراتب وجود مرتبط شود و در این راستا و برای این سیر از چیستی به هستی، معرفت نفس راه‌کار خوبی است. موفق باشید
4655
متن پرسش
با سلام و ادای احترام با توجه به سؤال قبلی به شماره 4587 اینجانب کتاب از برهان تا عرفان شمارا مطالعه کردم ولی به جواب سؤال خود نرسیدم میشود دقیقاً مشخص فرمایید در کدام صفحه کتاب جواب خود را پیدا نمایم سؤال دیگر من این است مگر ماهیت یا چگونگی حد وجود نیست پس چگونه غیر از خدا بقیه مثل من انسان حد ندارند و ان وقت فقط هستی هستند و بگوییم انسان فقط هست گرچه لازم به ذکر است هنوز سؤال قبلی ام به قوت خود باقی است که یک چیز فقط هستی داشته باشد و وجود داشته باشد ممنون از وقتی که برای پاسخگویی به سؤالات کاربران میگذارید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وجود در ذات خود تشکیکی است و وجود بما هُو وجود در عین آن‌که دارای مراتب است فقط وجود است و نفس ناطقه‌ی انسان به عنوان مرتبه‌ای از وجود غیر از زن و مردبودن و یا اصفهانی‌بودن و تهرانی‌بودن است. پس از این جهت انسان فقط هست با حفظ مراتبی که برای وجود قائل هستیم و در کتاب «از برهان تا عرفان» به آن پرداخته شده. موفق باشید
3865
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرانقدر بنده بحث برهان صدیقین را همراه با سی دی آن مطالعه نمودم، با توجه به اینکه می فرمایید "هر جا پای عدم در میان است حتماً پای نقص در میان است و هر جا پای وجود در میان است حتماً پای کمال در میان است و هر صفت کمالی که در نظر بگیریم خداوند عین آن صفت است"؛ در مورد صفت "کذب (دروغ)" که برابر است با "عدم صدق"، و چون صدق کمال است پس خداوند عین صدق است، یعنی کذب یک صفت عدمی و نقصی است و نمی تواند منشأ اثر باشد. با تو جه به اینکه ما مواضعی داریم که دروغ گفتن در آنها جایز است مثلاً جایی که اگر مرتکب دروغ نشویم مفسده ای بر آن مترتب می شود مثلاً باعث قتل مسلمانی یا بر باد رفتن آبروی وی و غیره می شود و این یعنی اینکه ما از یک صفت عدمی و نقصی برای رسیدن به یک صفت کمالی استفاده نموده ایم؛ سؤالم این است که در رسیدن به یک صفت کمالی چگونه ممکن است یک صفت نقصی و عدمی منشأ اثر باشد و حال آنکه عدم یعنی وجودی ندارد که بخواهد در وجود وارد شود؟ سؤال دوم اینکه با توجه به کتاب معراج السعاده، "غضب" عبارتست از "عدم حلم" و شاید هم "عدم رحمت"، و غضب یک صفت نقصی و عدمی و حلم یا رحمت یک صفت وجودی و کمالی است، با توجه به اینکه خداوند هم غضب دارد و هم حلم و رحمت، چگونه می توان این مطلب را توجیه کرد؟ خواهشمندم جواب سؤالات را مفصلاً بیان فرمایید. با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- علماء علم اخلاق سخن‌شان آن است که در عالم تزاحم، یعنی عالم ماده راست حقیقی همان است که شریعت فرموده، پس عملاً شما از طریق دروغ به کمالی نرسیده‌اید. از طرفی در عالم ماده بحث دفع افسد به فاسد در میان است 2- غضب برای خداوند به معنای سلب رحمت است یعنی خدا غضب ندارد بلکه رحمت خود را که می‌گیرد چیزی ظاهر می‌شود برای انسان که به آن غضب می‌گویند چون اعتقاد به توحید اقتضاء می‌کند که برای خداوند در ذات تغییر حالت قائل نباشیم. موفق باشید
3432
متن پرسش
در بحث حرکت جوهری :اشیای مادی با تبدیل شدن قوه به فعل چه کمالی میخواهند کسب کند؟ چه فایده ای برای اونها داره؟نقص اونها در چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: قوه عدم است و فعلیت وجود است، از آن‌جایی که هر موجودی اعم از ماده یا مجرد علم به خود دارد عالم ماده با احساس وجود خود، وجودی که قوه‌هایش به فعل تبدیل شده، احساس کمال است. موفق باشید
3368
متن پرسش
سلام علیکم آیا همانگونه که یک میز،یک واحد اعتباری متشکل از اجزا است،می توان مثلا یک میوه خاص که مصداق یک ماهیت است را هم یک واحد اعتباری متشکل از تعدادی عناصر دانست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: از این جهت که شما می‌فرمایید آری، ولی عنایت داشته باشید میز هیچ واقعیت خارجی ندارد بلکه چوب و تخته‌اش به یک اعتبار در خارج هست. موفق باشید
3325
متن پرسش
باسلام 1.آیا معنی وحدت وجود این است: یعنی خدا فقط هست و لاغیر؟ ÷س انسان مگر وجود ندارد؟ 2. به نظر شما کدام ناشر مثنوی معنوی و اسفار و فصوص را خوب چاپ کرده که ما تهیه کنیم؟ 3.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- بحث وحدت وجود غیر خدا را آیات الهی می‌داند که در عرض خدا نیستند و احتیاج است در مورد آن مفصلاً مطالعه نمایید. چون اگر موجودی در عرض خدا باشد به همان اندازه خدا محدود می‌شود و خدای محدود دیگر خدا نیست. بنده در شرح خطبه‌ی یک نهج‌البلاغه عرایضی داشته‌ام 2- در مورد مثنوی شرح آقای کریم زمانی روان است و در مورد اسفار و فصوص فرق نمی‌کند چون هیچ ناشری در متن تصرف نمی‌کند. موفق باشید
3245
متن پرسش
با عرض سلام خدمت جنابعالی یکی از ایراداتی که به بحث اثبات اشتراک معنوی وجود میگیرند ایراد زیر است لطفا توضیحی بفرمایید. (چون مفهوم وجود ممکن است مقسم قرار بگیرد، یعنی وجود یا واجب است یا ممکن، و وجود ممکن یا جوهر است یا عرض، پس مفهوم وجود درتمام این اقسام مفهوم واحدی است). اما این دلیل بسیار سست است؛ زیرا اولا مقسم بودن وجود چنانکه قبلا توضیح داده شد مقسم بودن سایر مفاهیم کلی نیست و با آنها فرق بسیار بارز و اساسی دارد، بدین معنی که هرگز برخلاف سایر مفاهیم کلی جزء ذات افراد قرار نمی گیرد. ثانیاً همین قدر که وجود را اضافه می کنیم و می گوییم (وجود واجب، یاوجود جوهر، یا وجود عرض) خود دلیل بر این است که وجود مطلق بی معنی است. ثالثاً تقسیم وجود به واجب وممکن از لحاظ منطقی با تقسیم آن به جوهر وعرض فرق دارد، زیرا وجوب و امکان خارج محمول است درحالی که جوهر وعرض محمول بالضمیمه هستند و حکمشان یکسان نیست پس این دلیل مردود است.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: حق بیامرزد پدرت را. وجود اصیل است چون هرچیزی به اعتبار وجودداشتن‌اش منشأ اثر است. ما را چه که گرفتار این اصطلاحات شویم و از علم صریح باز بمانیم. موفق باشید
3247
متن پرسش
با عرض سلام....در این جمله :" مقسم به وجود اقسامش در خارج محقق می شود" منظور هر نوع مقسمی است؟ شاید مقسم یک لفظ اعتباری باشد که برای سهولت به کار رفته است شاید مقسم انتزاعی از قسم ها باشد و امر مشترک آنها باشد که هیچ وجود مستقلی ندارد. میدانیم وجود مساوق شخصیت و تعین است. یعنی اگر یک چیز بخواهد موجود باشد باید متعین و متشخص باشد پس چطور علامه در نهایه می فرماید مقسم به وجود اقسامش موجود است. یا این است که وجود مقسم منحاز و مستقل است یا اینکه مقسم وجود ندارد و اقسام درخارج وجود دارند.بنده معنای وجود بالعرض را نمی فهمم. مثلا همینکه میگویند: مقسم موجود است به وجود اقسامش یا می گویند: ماهیت موجود است به عرض وجود و ....
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: عنایت داشته باشید این سخنان بر مبنای روش مشائی گفته شده و بر آن اساس درست است چون در حکمت مشاء وجودات متباین مدّ نظر است ولی در اصالت وجود و تشکیکی‌بودن آن هیچ‌یک از این موارد مطرح نیست، تنها وجود است و ظهورات وجود. موفق باشید
3184
متن پرسش
با سلام .وجود به چه معناست؟و ماهیت به چه معناست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: این‌ها را باید در کتاب‌های فلسفی دنبال بفرمایید. موفق باشید
3153
متن پرسش
با سلام و خدا قوت خدمت شما استاد گرامی. ببخشید از محضر شما دو سوال دارم. 1-بنده 5هفته قبل سوالی را از این طریق از شما پرسیدم که متاسفانه هنوز پاسخ داده نشده از این رو که این سوالی چند سال است ذهن مرا به خود مشغول کرده و جواب اساتید برایم قانع کننده نبوده با توجه به بحثهایی که در شرح تفسیر سورۀ حمد امام خمینی «رضوان الله علیه»بیان می کنید به نظرم رسید از شما بپرسم.اینکه ممکن الوجود در ذات خود اقتضای عدم و وجودش 50و50 است که ذاتی شیء هم از آن جدا شدنی نیست و علت نیز نمی خواهد این ذاتی ممکن الوجود است که مال خودش است که اگر وجودش به صددرصد برسد یعنی کسی خارج ازذات آن عدمش را صفر و وجودش را100کند ؛ مثلا این ممکن الوجودی که می توانسته انسان شود این به صددرصد وجود می رسد.سوالم این است که این ممکن الوجود 50درصد وجود که همان توانستن آن است در پروانه ،انسان،گل یاغیراینها را روی چه حسابی دارد؟؟؟ 2-سوال دیگرم این است که؛همیشه وقتی به این مطلب می اندیشم که خداوند ما انسانها را به ارادۀ تکوینی که تخلف نا پذیر است مختار آفرید و ما طبق ارادۀ تشریعی خداوند می توانیم سعید یا شقی شویم. خداوند هم می داند که ما با اختیارمان کدام راه را انتخاب می کنیم که ما از این علم ازلی و تغیییر نا پذیر خداوند بی اطلاع هستیم و آن طور که بخواهیم عمل می کنیم که البته این عملکرد ما از دست خداوند در رفتن نیست.بعدهم که به دنیای دیگر به وسیلۀ مرگ منتقل می شویم که طبق عملکردمان پاداش یا عقاب کارمان را ببینیم. بعد ازاین چینش مطالب این سوال ذهنم را آزار می دهد«که چی؟؟» «خداوند که از اول تا آخر کار ما را می داند چرا ما را خلق کرد؛به راستی برای چه ما را خلق کرد؟؟»
متن پاسخ
به سوال و جواب2808 که قبلا جواب داده شده است مراجعه فرمایید.
3115
متن پرسش
سلام استاد،عین وجود به چه معناست؟با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: «وجود» تعریف‌بردار نیست هرکسی درک می‌کند «وجود» یعنی چه حتی انکارش عین اقرار است. موفق باشید
2861
متن پرسش
استاد محترم سلام علیکم، در راستای پاسخ سؤال 2793 و مباحثی که در جلسه ی دوم شرحی بر تفسیر سوره ی حمد مطرح شد ( اینکه خداوند به هر مخلوقی امکان ذاتی او را می‌دهد تا خودش با انتخاب خودش آنچه باید بشود، بشود)، برای بنده این سؤال پیش آمده که اساساً هر مخلوقی، خودِ امکان وجود را از کجا به دست آورده است؟ چگونه است که هر مخلوقی در علم حضرت حق امکانی خاص دارد؟ چه کسی غیر از ذات احدیت می تواند خود امکان را به مخلوقات داده باشد؟ حال چه چیز باعث شده که یکی امکان انار شدن داشته باشد و یکی امکان سیب شدن؛ یکی امکان جهنمی شدن داشته باشد و یکی امکان بهشتی شدن؟!
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: وقتی می‌گوییم امکان، ذاتی هر ممکن‌الوجودی است دیگر معنا نمی‌دهد که بگوییم خداوند امکان به او داده، خداوند به ممکن‌الوجود، وجود می‌دهد و انارشدنِ انار و سیب‌شدنِ سیب مربوط به خودشان است. در مورد انسان؛ امکانِ جهنمی‌شدن و بهشتی‌شدن در ذات انسان مطرح نیست بلکه اختیار مطرح است حال با اختیار خود می‌تواند جهنمی‌شدن را برای خود انتخاب کند یا بهشتی‌شدن را، چون امکان برای موجودی که وجوه مختلفی دارد مثل انار نیست که یک وجه داشته باشد. در همین رابطه هر انسانی در مقابل عملی که انجام می‌دهد احساس می‌کند می‌توانسته غیر آن را هم انجام دهد و آن عمل را به خدا نسبت نمی‌دهد. موفق باشید
2796
متن پرسش
سلام علیکم.پیرو سوال 2770 که پاسخ فرموده اید باید مطلبی را عرض کنم،اینکه پرسیدن سوالی که داشتم سخت است و نمی شود به راحتی با کلمات آن را بیان کرد.یک شی خارجی(یعنی مستقل از من) در خارج از من وجود دارد.اگر ماهیت این شی از بین برود دیگر وجود هم نخواهد داشت.یعنی وجود داشتن ان شی عین ماهیت ان است نه جدا از آن نه یک چیز دیگر نه یک هستی مستقل.هستی یک شی همان ماهیت آن است(چون بدون ماهیت وجودی هم در کار نیست)ما فقط می توانیم ماهیت را ادراک کنیم(با حس و عقل و شهود و هر چه که می شود).با این اوصاف،خدا هم یک چیز است که وجود دارد.من نمی دانم کیست؟چیست؟اما بودن که به خودی خود چیزی نیست.بودن صرف که در خارج وجود ندارد.بودن همان ماهیت است.خدا هم ماهیتی دارد ورای ادراک ما(ظاهرا و شاید واقعا)باور کنید عقل ناقص من نمی تواند بفهمد چگونه بودن هست، یا در خارج هست، یا یک چیز است(و به قول شما و دیگران چیز نیست.هستی فقط هست)آقای طاهر زاده،استاد،پدر معنوی عزیز من.من نمی توانم بفهمم و برایم مسخره است کسی بگوید یک شی یک ماهیت دارد و یک وجود.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده هم نمی‌توانم بپذیرم یک شیئ یک ماهیت داشته باشد و یک وجود. آنچه بنده می‌فهمم آن است که وجود در مراتب مختلف خود صورت‌های مختلفی دارد. پیشنهاد می‌کنم ابتدا مباحث «برهان صدیقین» را با شرح آن کار کنید و بعد «بدایة الحکمه» را تا إن‌شاءالله موضوع روشن شود. موفق باشید
2763
متن پرسش
سلام.چرا همه چیز هست؟چرا باید همه چیز باشد؟چرا همه چیز هیچی نیست؟چرا هستی هست؟نمی شد نیستی باشد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: آن‌وقت، وقتی نیستی باشد، آن نیستی هستی است، پس هستی است. و هستی از آن‌جهت که هستی است، هست. .............. در عین خفا نمود اظهار موفق باشید
2572
متن پرسش
با سلام جناب استاد در خصوص بحث ماهیت و وجود من دچار مشکل شدم چون حس میکنم در بحث اصالت وجود مطلب به نحوی ارائه میشود و در بحث وجود ذهنی به نحو دیگر در اصالت وجود مطرح میشود انچه در خارج تحقق دارد وجود است بعد نفس ما از طریق قوای خود با وجود خارجی ارتباط پیدا میکند و وجود خارجی که دارای تشکیک هست را بصورت صور و ماهیتها درک می نماید یعنی ما در خارج صورتها و ماهیت نداریم و وجود خارجی به صورت وجودی برای ما محسوس نیست بلکه معقول است و توسط براهین به وجود ان پی میبریم بلکه به صورت ماهیت ها انرا درک میکنیم و نفس انها را در اثر ارتباط با وجود خارجی میسازد ولی در خارج ماهیت نداریم بعد این ماهیت بوسیله نفس در ذهن تحقق پیدا میکند که همان وجود ذهنی میشود یعنی اگر ما از ذهن ازاد شویم دیگر عالم خارج را بصورت ماهیتها نمیبینیم این ان چیزیست که از اصالت وجود فهمیده میشود. ولی در بحث وجود ذهنی میگوییم در خارج صورتها را داریم نفس از طریق قوا انها را میگیرد و در ذهن تحقق میدهد این خلاف بحث اصالت وجود است یا عوارض که جز ماهیت ها هست را میگیرد در صورتیکه ما در بیرون عوارض نداریم بلکه نفس وقتی وجود خارجی را بصورت ماهیت درک کرد ان ماهیت را به جوهر و عرض تقسیم میکند در صورتیکه ما در بیرون فقط وجود داریم که نه جوهر است نه عرض سوالی دیگر هم پیش میاید و ان این است که اگر ما قبول کنیم نفس وقتی صورتها را تشکیل و تحقق داد چرا همین را درباره خارج نگوییم که در بیرون هم ما صورت داریم و انها توسط وجود تحقق پیدا کرده است که البته با بحث اصالت وجود تداخل دارد چون انجا میگوییم اگر در خارج هم ماهیت داشته باشیم یا باید با وجود متحد باشد و الی اخر حالا همین در مورد وجود ذهنی هم پیش میاید که این صورتها در ذهن ایا با وجود متحد است و همان بحثها خلاصه ما نفهمیدیم چه شد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: همین‌طور که مستحضرید اصالت وجود روشن می‌کند وجود در مراتب مختلف و یا در شرایط و زمینه‌های مختلف به صورت‌های متفاوت ظهور می‌یابد، حال اگر آن صورت ـ که چیزی نیست جز حدّ وجود ـ در ذهن آمد از آن‌جایی که عارضی بر ذهن شده چیزی جز حقیقت شیئ خارجی است. می‌گوییم همان وجود است که در مرتبه‌ای خاص ـ که وجود در آن مرتبه نسبت به مرتبه‌ی شیئ خارجی در مرتبه‌ی بالاتری قرار دارد که موجب مجردشدن آن وجود شده - به صورت علم ما در آمده زیرا نفس ناطقه با روبه‌روشدن با شیئ خارجی مستعد می‌شود تا وجودی با همان صورت در ذهن خود ابداع کند که به آن وجود ذهنی می‌گویند که به حمل اولیِ ذاتی همان شیئ خارجی است هرچند از نظر درجه‌ی وجودی در مرتبه‌ی علم قرار گرفته. فراموش نفرمایید وجود ذهنی چیزی نیست جز علم و علم مقول به تشکیک است، یعنی یک حقیقت وجودی است. پس در هر حال اصالت وجود ثابت است و ماهیت بالعرض مطرح است. موفق باشید
2515
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار طاهرزاده پاسخ شما مبنی بر تاکید فردید بر علم الاسماء و قابل جمع بودن ایشان با آیت الله جوادی آملی را به اقای خسرو پناه فرستادم . پاسخ ایشان اینچنین بود : با سلام و تشکر البته این گونه جواب دادن بستگی دارد به اینکه ایا ما معتقد به هرمنوتیک فلسفی هایدگر و گادامر هستیم یا نه؟! اگر جناب اقای طاهر زاده با این مبنا اقای فردید را تفسیر می کند ، بنده سخنی ندارم چون مبتنی بر نسبی گرایی معرفتی و فهم است که بی شک، هیچ یک از فلاسفه اسلامی از جمله امام خمینی و علامه طباطبایی و ایت الله جوادی آملی این مبنا را قبول ندارند و در این صورت تفسیر اقای طاهر زاده به لحاظ مبانی با اندیشه امام و علامه در تعارض خواهد بود و اگر با روش اجتهادی و رئالیستی می خواهند کلام اقای فردید را معنا کنند؛ در یان صورت، تفسیری {که } آقای طاهر زاده دارند با اندیشه امام نمی سازد پیشنهاد بنده این است که اقای طاهر زاده با افرادی که از نزدیک با اقای فردید بودند گفتگو کند و اطلاعات دقیقتری بدست اورند تا بدانند که همسان دانستن تفکر فردید با امام ظلم نابخشودنی به تفکر انقلاب و امام است بنده با ارتباط با این افراد مخصوصا در این یک سال مسئولیتم در انجمن حکمت و فلسفه ایران بیش از گذشته بر فاصله فردید از بینش و منش و کنش امام پی بردم موفق باشید خسروپناه ضمن درخواست عاجزانه جواب به این سخنان اقای خسروپناه و در آوردن ما از سردرگمی لطفا مشخص بفرمایید ارتباط فردید و هایدگر آنقدری هست که اقای خسروپناه فکر میکنند ؟ و اگر هست ایا این شباهت فردید و هایدگر مذموم است یا خیر ؟ ایا شباهت فردید با هایدگر شباهت فردید با گادامر را نتیجه می شود ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده موضوع را خیلی مهم نمی‌دانم زیرا آن‌چه برای بنده اصالت دارد فلسفه و عرفان اسلامی است و رجوع به «وجود» از یک جهت و رجوع به «حق» از جهت دیگر. در این راستا تمام مباحث آیت‌الله جوادی در شرح اسفار و به اجازه‌ی ایشان تمام 514 جلسه‌ی شرح فصوص‌الحکم که ایشان شرح دادند را از طریق نوار کار کردم و با این وصف فکر می‌کنم می‌توان طوری از سخنان فردید و سخنان هایدگری که فردید معرفی می‌کند، برداشت کرد که در آن سخنان تذکر به «وجود» را به همان صورت تشکیکی – یا ظهور و خفا – دید و از آن سخنان نسبیت برداشت نکرد. ظاهراً برادر عزیز و استاد گرانقدر و متعهدمان جناب حجت‌الاسلام حاج آقای خسروپناه به این نتیجه نرسیده‌اند . هایدگر در هشتادمین سال زندگی‌اش در مصاحبه با وایسر در آخرین جمله‌ می‌گوید: «من در برابر آن یگانه‌ای که هنوز نیامده – ظهور در تاریخ معاصر جهان نکرده – قدم واپس می‌گذارم و یک هزار سال قبل از آمدنش، در برابر او تعظیم می‌کنم». فردید از این هیدگر در متن اسلام شیعیِ ایرانی چیزی برداشت می‌کند که آن را به حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» نزدیک می‌نماید. و ارتباط بنده با شاگردان فردید به صورت بلاواسطه با جناب آقای محمد رجبی و یا با آثار شاگردان فردید مرا به این نتیجه رسانده که نباید فردید را بیرون از اندیشه‌ای دانست که حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» بر آن تأکید دارند. موفق باشید
2443
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی ؛ منظور جناب صدرا از این جمله که در اسفار اربعه ذکر کرده چیست ؟ آیا منظور همان وحدت وجودی است که متصوفه به آن قائل هستند؟ اعلم انّ واجب الوجود بسیط الحقیقة غایة البساطة وکل بسیط الحقیقة کذلک فهو کل الاشیاء فواجب الوجود کل الاشیاء لا یخرج عنه شى‏ء من الاشیاء: بدان که خداوند «بسیط الحقیقة» است در غایت و نهایت بساطت و هر چیزى که حقیقتش این چنین بسیط باشد او همه اشیاء است پس خداوند همه اشیاء است هیچ کدام از اشیاء خارج از آن نیست».
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام:این از ظریف‌ترین مباحث حکمت متعالیه است که ما را متوجه این امر در عالم مجردات می‌کند. بنده نمی‌دانم شما چه برداشتی از وحدت وجود و یا قاعده‌ی بسیط الحقیقه دارید. پیشنهاد می‌کنم با مباحث معرفت النفس تصور خود را از بسیط الحقیقه درست کنید که چگونه می‌شود یک موجود همه‌ی موجودات مادون خود را در برداشته باشد و هیچ‌کدام از آن‌ها نباشد. تا بحث «وجود» حل نشود و معنای مراتب وجود تبیین نگردد این موضوع روشن نمی‌شود. موفق باشید
2190
متن پرسش
با عرض سلام وارزوی قبولی طاعات وعبادات استاد بنده برای شما این پرسش را ارسال کرده بودم:وجود عالم های دیگرغیراز عالم ماده در برهان صدیقین چگونه اثبات میشود وشما لطف کرده وپاسخ رابرای بنده فرستادیداما بنده هنوز سوالم کامل حل نشده اسناد اگربخواهیم ببینیم در فلسفه چگونه اثبات میشود که وجود دارای شدت وضعف است چه کتابی را باید مطالعه کنیم؟(استاد شما در پاورقی کتاب ازبرهان تا عرفان ص 27 نوشته اید درفلسفه ثابت میشود که ماهیات تشکیکی نیستند ولی هرچیزی که از مقوله وجود است تشکیکی است.)حالا ایا ما لازم نداریم که در بحث برهان صدیقین دلیل فلسفی تشکیکی بودن وجود را بدانیم و یا مثلا شما در سیدی فرمودید خدا وجود مطلق است ملائکه هم وجود دارند منم هستم این سنگ هم هست همه هم وجود داریم تفاوتش در چیه؟در اینکه وجود شدت و ضعف دارد خب دوباره این جا منطقا بخواهیم بحث کنیم میشه سوال کرد چرا ملائکه هستند بعد جواب میدهیم چون وجود شدت وضعف دارد بعد دوباره میپرسیم چرا وجودشدت و ضعف پذیراست بعد بگیم چون ملائکه وجود دارند این نمیشه. استاد بنده ازاینکه وقت شما را میگیرم و اینکه سوالم طولانی شد عذر خواهی میکنم.حلال بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بحث را می‌توانید در کتاب «بدایةالحکمه» دنبال کنید. ولی آیا تفاوت بین تن و نفس را به چیزی غیر از شدت و ضعف داشتن وجود می‌توانیم تفسیر کنیم؟ موفق باشید
2152
متن پرسش
سلام.استاد،آیا اصالت وجود یک نظریه است؟یا یک اصل متقن خلل ناپذیر؟من در بعضی کتب دیده ام که نوشته شده نظریه اصالت وجود.اگر اینگونه است ممکن است روزی در آینده کسانی به کلی این نظریه را ابطال کنند.و نیز به این معنی است که تا قبل از ملاصدرا بسیاری یک خدای دیگر را می پرستیدند.چه بسا خدایی که ملاصدرا و پیروان او بدان معتقد هستند نیز در آینده توهمی بیش نباشد.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: وقتی عقل متوجه حقیقتی تحت عنوان اصالت وجود شد دیگر معنا نمی‌دهد آن حقیقت یک نظریه باشد. جناب ملاصدرا موضوع را به صورت دقیق‌تری تدوین کرد و گرنه سیخ‌الرئیس و شیخ اشراق نیز به نحوی همان را می‌گفتند به همین جهت گفته می‌شود حکمت متعالیه‌ی ملاصدرا تکامل‌یافته‌ی تفکر فلسفی گذشتگان است. موفق باشید
2155
متن پرسش
سلام.1.ذات چیست؟2.آیا می توان به ذات چیزی پی برد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: ذات هرچیز همان وجود آن چیز است و با نگاه وجودبینی می‌توان نظر به ذات هرچیز کرد. ولی همان‌طور که فلاسفه فرموده‌اند «وجود» قابل تعریف نیست. موفق باشید
2131
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت خدمت جنابعالی در خصوص جوهر بنده به این نتیجه رسیده ام که جوهر کلا غیر مادیست یعنی در عالم ماده عوارض مادی سوارند بر جوهر های غیر مادی . و همانطور که بیان میکنند جوهر فقط از طریق عقل قابل کشف است و در فیزیک نظری هم عده ای معتقدند حقیقت ماده غیر مادیست و چون منظور انها از موجودات مادی همان عوارض است پس طبق حرف انها جوهر غیر مادی میشود؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: آن‌چه در عالم وجود دارد، تنها «وجود» است بامراتب مختلف،‌که یکی از مراتب وجود، عالم ماده است. وجود در مرتبه‌ی مادی‌اش عین حرکت است که عقل متوجه آن می‌شود منتها آن وجود در آن مرتبه به اعتبار انتزاع ذهن جوهری است عین حرکت، نه این‌که جوهر خودش یک واقعیتی داشته‌باشد غیر مادی، بلکه جوهر انتزاع عقل است از وجودی که در پایین ترین درجه‌اش عین حرکت است. پس نمی‌توان نتیجه گرفت اگر چیزی به کمک عقل درک شد حتما آن چیز باید غیر مادی باشد بلکه ممکن است انتزاع ذهن باشد. موفق باشید
2065
متن پرسش
با سلام استاد گرامی- آیا خداوند می تواند روح انسان را معدوم نماید - تشکر
متن پاسخ
بسمه تعالی . علیکم السلام .به همان معنایی که تو انسته است ایجاد کند معدوم می کند. موفق باشید.
نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!