بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: وجود و عدم

تعداد نمایش
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
3247
متن پرسش
با عرض سلام....در این جمله :" مقسم به وجود اقسامش در خارج محقق می شود" منظور هر نوع مقسمی است؟ شاید مقسم یک لفظ اعتباری باشد که برای سهولت به کار رفته است شاید مقسم انتزاعی از قسم ها باشد و امر مشترک آنها باشد که هیچ وجود مستقلی ندارد. میدانیم وجود مساوق شخصیت و تعین است. یعنی اگر یک چیز بخواهد موجود باشد باید متعین و متشخص باشد پس چطور علامه در نهایه می فرماید مقسم به وجود اقسامش موجود است. یا این است که وجود مقسم منحاز و مستقل است یا اینکه مقسم وجود ندارد و اقسام درخارج وجود دارند.بنده معنای وجود بالعرض را نمی فهمم. مثلا همینکه میگویند: مقسم موجود است به وجود اقسامش یا می گویند: ماهیت موجود است به عرض وجود و ....
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: عنایت داشته باشید این سخنان بر مبنای روش مشائی گفته شده و بر آن اساس درست است چون در حکمت مشاء وجودات متباین مدّ نظر است ولی در اصالت وجود و تشکیکی‌بودن آن هیچ‌یک از این موارد مطرح نیست، تنها وجود است و ظهورات وجود. موفق باشید
3184
متن پرسش
با سلام .وجود به چه معناست؟و ماهیت به چه معناست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: این‌ها را باید در کتاب‌های فلسفی دنبال بفرمایید. موفق باشید
3153
متن پرسش
با سلام و خدا قوت خدمت شما استاد گرامی. ببخشید از محضر شما دو سوال دارم. 1-بنده 5هفته قبل سوالی را از این طریق از شما پرسیدم که متاسفانه هنوز پاسخ داده نشده از این رو که این سوالی چند سال است ذهن مرا به خود مشغول کرده و جواب اساتید برایم قانع کننده نبوده با توجه به بحثهایی که در شرح تفسیر سورۀ حمد امام خمینی «رضوان الله علیه»بیان می کنید به نظرم رسید از شما بپرسم.اینکه ممکن الوجود در ذات خود اقتضای عدم و وجودش 50و50 است که ذاتی شیء هم از آن جدا شدنی نیست و علت نیز نمی خواهد این ذاتی ممکن الوجود است که مال خودش است که اگر وجودش به صددرصد برسد یعنی کسی خارج ازذات آن عدمش را صفر و وجودش را100کند ؛ مثلا این ممکن الوجودی که می توانسته انسان شود این به صددرصد وجود می رسد.سوالم این است که این ممکن الوجود 50درصد وجود که همان توانستن آن است در پروانه ،انسان،گل یاغیراینها را روی چه حسابی دارد؟؟؟ 2-سوال دیگرم این است که؛همیشه وقتی به این مطلب می اندیشم که خداوند ما انسانها را به ارادۀ تکوینی که تخلف نا پذیر است مختار آفرید و ما طبق ارادۀ تشریعی خداوند می توانیم سعید یا شقی شویم. خداوند هم می داند که ما با اختیارمان کدام راه را انتخاب می کنیم که ما از این علم ازلی و تغیییر نا پذیر خداوند بی اطلاع هستیم و آن طور که بخواهیم عمل می کنیم که البته این عملکرد ما از دست خداوند در رفتن نیست.بعدهم که به دنیای دیگر به وسیلۀ مرگ منتقل می شویم که طبق عملکردمان پاداش یا عقاب کارمان را ببینیم. بعد ازاین چینش مطالب این سوال ذهنم را آزار می دهد«که چی؟؟» «خداوند که از اول تا آخر کار ما را می داند چرا ما را خلق کرد؛به راستی برای چه ما را خلق کرد؟؟»
متن پاسخ
به سوال و جواب2808 که قبلا جواب داده شده است مراجعه فرمایید.
3115
متن پرسش
سلام استاد،عین وجود به چه معناست؟با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: «وجود» تعریف‌بردار نیست هرکسی درک می‌کند «وجود» یعنی چه حتی انکارش عین اقرار است. موفق باشید
2861
متن پرسش
استاد محترم سلام علیکم، در راستای پاسخ سؤال 2793 و مباحثی که در جلسه ی دوم شرحی بر تفسیر سوره ی حمد مطرح شد ( اینکه خداوند به هر مخلوقی امکان ذاتی او را می‌دهد تا خودش با انتخاب خودش آنچه باید بشود، بشود)، برای بنده این سؤال پیش آمده که اساساً هر مخلوقی، خودِ امکان وجود را از کجا به دست آورده است؟ چگونه است که هر مخلوقی در علم حضرت حق امکانی خاص دارد؟ چه کسی غیر از ذات احدیت می تواند خود امکان را به مخلوقات داده باشد؟ حال چه چیز باعث شده که یکی امکان انار شدن داشته باشد و یکی امکان سیب شدن؛ یکی امکان جهنمی شدن داشته باشد و یکی امکان بهشتی شدن؟!
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: وقتی می‌گوییم امکان، ذاتی هر ممکن‌الوجودی است دیگر معنا نمی‌دهد که بگوییم خداوند امکان به او داده، خداوند به ممکن‌الوجود، وجود می‌دهد و انارشدنِ انار و سیب‌شدنِ سیب مربوط به خودشان است. در مورد انسان؛ امکانِ جهنمی‌شدن و بهشتی‌شدن در ذات انسان مطرح نیست بلکه اختیار مطرح است حال با اختیار خود می‌تواند جهنمی‌شدن را برای خود انتخاب کند یا بهشتی‌شدن را، چون امکان برای موجودی که وجوه مختلفی دارد مثل انار نیست که یک وجه داشته باشد. در همین رابطه هر انسانی در مقابل عملی که انجام می‌دهد احساس می‌کند می‌توانسته غیر آن را هم انجام دهد و آن عمل را به خدا نسبت نمی‌دهد. موفق باشید
2796
متن پرسش
سلام علیکم.پیرو سوال 2770 که پاسخ فرموده اید باید مطلبی را عرض کنم،اینکه پرسیدن سوالی که داشتم سخت است و نمی شود به راحتی با کلمات آن را بیان کرد.یک شی خارجی(یعنی مستقل از من) در خارج از من وجود دارد.اگر ماهیت این شی از بین برود دیگر وجود هم نخواهد داشت.یعنی وجود داشتن ان شی عین ماهیت ان است نه جدا از آن نه یک چیز دیگر نه یک هستی مستقل.هستی یک شی همان ماهیت آن است(چون بدون ماهیت وجودی هم در کار نیست)ما فقط می توانیم ماهیت را ادراک کنیم(با حس و عقل و شهود و هر چه که می شود).با این اوصاف،خدا هم یک چیز است که وجود دارد.من نمی دانم کیست؟چیست؟اما بودن که به خودی خود چیزی نیست.بودن صرف که در خارج وجود ندارد.بودن همان ماهیت است.خدا هم ماهیتی دارد ورای ادراک ما(ظاهرا و شاید واقعا)باور کنید عقل ناقص من نمی تواند بفهمد چگونه بودن هست، یا در خارج هست، یا یک چیز است(و به قول شما و دیگران چیز نیست.هستی فقط هست)آقای طاهر زاده،استاد،پدر معنوی عزیز من.من نمی توانم بفهمم و برایم مسخره است کسی بگوید یک شی یک ماهیت دارد و یک وجود.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده هم نمی‌توانم بپذیرم یک شیئ یک ماهیت داشته باشد و یک وجود. آنچه بنده می‌فهمم آن است که وجود در مراتب مختلف خود صورت‌های مختلفی دارد. پیشنهاد می‌کنم ابتدا مباحث «برهان صدیقین» را با شرح آن کار کنید و بعد «بدایة الحکمه» را تا إن‌شاءالله موضوع روشن شود. موفق باشید
2763
متن پرسش
سلام.چرا همه چیز هست؟چرا باید همه چیز باشد؟چرا همه چیز هیچی نیست؟چرا هستی هست؟نمی شد نیستی باشد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: آن‌وقت، وقتی نیستی باشد، آن نیستی هستی است، پس هستی است. و هستی از آن‌جهت که هستی است، هست. .............. در عین خفا نمود اظهار موفق باشید
2572
متن پرسش
با سلام جناب استاد در خصوص بحث ماهیت و وجود من دچار مشکل شدم چون حس میکنم در بحث اصالت وجود مطلب به نحوی ارائه میشود و در بحث وجود ذهنی به نحو دیگر در اصالت وجود مطرح میشود انچه در خارج تحقق دارد وجود است بعد نفس ما از طریق قوای خود با وجود خارجی ارتباط پیدا میکند و وجود خارجی که دارای تشکیک هست را بصورت صور و ماهیتها درک می نماید یعنی ما در خارج صورتها و ماهیت نداریم و وجود خارجی به صورت وجودی برای ما محسوس نیست بلکه معقول است و توسط براهین به وجود ان پی میبریم بلکه به صورت ماهیت ها انرا درک میکنیم و نفس انها را در اثر ارتباط با وجود خارجی میسازد ولی در خارج ماهیت نداریم بعد این ماهیت بوسیله نفس در ذهن تحقق پیدا میکند که همان وجود ذهنی میشود یعنی اگر ما از ذهن ازاد شویم دیگر عالم خارج را بصورت ماهیتها نمیبینیم این ان چیزیست که از اصالت وجود فهمیده میشود. ولی در بحث وجود ذهنی میگوییم در خارج صورتها را داریم نفس از طریق قوا انها را میگیرد و در ذهن تحقق میدهد این خلاف بحث اصالت وجود است یا عوارض که جز ماهیت ها هست را میگیرد در صورتیکه ما در بیرون عوارض نداریم بلکه نفس وقتی وجود خارجی را بصورت ماهیت درک کرد ان ماهیت را به جوهر و عرض تقسیم میکند در صورتیکه ما در بیرون فقط وجود داریم که نه جوهر است نه عرض سوالی دیگر هم پیش میاید و ان این است که اگر ما قبول کنیم نفس وقتی صورتها را تشکیل و تحقق داد چرا همین را درباره خارج نگوییم که در بیرون هم ما صورت داریم و انها توسط وجود تحقق پیدا کرده است که البته با بحث اصالت وجود تداخل دارد چون انجا میگوییم اگر در خارج هم ماهیت داشته باشیم یا باید با وجود متحد باشد و الی اخر حالا همین در مورد وجود ذهنی هم پیش میاید که این صورتها در ذهن ایا با وجود متحد است و همان بحثها خلاصه ما نفهمیدیم چه شد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: همین‌طور که مستحضرید اصالت وجود روشن می‌کند وجود در مراتب مختلف و یا در شرایط و زمینه‌های مختلف به صورت‌های متفاوت ظهور می‌یابد، حال اگر آن صورت ـ که چیزی نیست جز حدّ وجود ـ در ذهن آمد از آن‌جایی که عارضی بر ذهن شده چیزی جز حقیقت شیئ خارجی است. می‌گوییم همان وجود است که در مرتبه‌ای خاص ـ که وجود در آن مرتبه نسبت به مرتبه‌ی شیئ خارجی در مرتبه‌ی بالاتری قرار دارد که موجب مجردشدن آن وجود شده - به صورت علم ما در آمده زیرا نفس ناطقه با روبه‌روشدن با شیئ خارجی مستعد می‌شود تا وجودی با همان صورت در ذهن خود ابداع کند که به آن وجود ذهنی می‌گویند که به حمل اولیِ ذاتی همان شیئ خارجی است هرچند از نظر درجه‌ی وجودی در مرتبه‌ی علم قرار گرفته. فراموش نفرمایید وجود ذهنی چیزی نیست جز علم و علم مقول به تشکیک است، یعنی یک حقیقت وجودی است. پس در هر حال اصالت وجود ثابت است و ماهیت بالعرض مطرح است. موفق باشید
2515
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار طاهرزاده پاسخ شما مبنی بر تاکید فردید بر علم الاسماء و قابل جمع بودن ایشان با آیت الله جوادی آملی را به اقای خسرو پناه فرستادم . پاسخ ایشان اینچنین بود : با سلام و تشکر البته این گونه جواب دادن بستگی دارد به اینکه ایا ما معتقد به هرمنوتیک فلسفی هایدگر و گادامر هستیم یا نه؟! اگر جناب اقای طاهر زاده با این مبنا اقای فردید را تفسیر می کند ، بنده سخنی ندارم چون مبتنی بر نسبی گرایی معرفتی و فهم است که بی شک، هیچ یک از فلاسفه اسلامی از جمله امام خمینی و علامه طباطبایی و ایت الله جوادی آملی این مبنا را قبول ندارند و در این صورت تفسیر اقای طاهر زاده به لحاظ مبانی با اندیشه امام و علامه در تعارض خواهد بود و اگر با روش اجتهادی و رئالیستی می خواهند کلام اقای فردید را معنا کنند؛ در یان صورت، تفسیری {که } آقای طاهر زاده دارند با اندیشه امام نمی سازد پیشنهاد بنده این است که اقای طاهر زاده با افرادی که از نزدیک با اقای فردید بودند گفتگو کند و اطلاعات دقیقتری بدست اورند تا بدانند که همسان دانستن تفکر فردید با امام ظلم نابخشودنی به تفکر انقلاب و امام است بنده با ارتباط با این افراد مخصوصا در این یک سال مسئولیتم در انجمن حکمت و فلسفه ایران بیش از گذشته بر فاصله فردید از بینش و منش و کنش امام پی بردم موفق باشید خسروپناه ضمن درخواست عاجزانه جواب به این سخنان اقای خسروپناه و در آوردن ما از سردرگمی لطفا مشخص بفرمایید ارتباط فردید و هایدگر آنقدری هست که اقای خسروپناه فکر میکنند ؟ و اگر هست ایا این شباهت فردید و هایدگر مذموم است یا خیر ؟ ایا شباهت فردید با هایدگر شباهت فردید با گادامر را نتیجه می شود ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده موضوع را خیلی مهم نمی‌دانم زیرا آن‌چه برای بنده اصالت دارد فلسفه و عرفان اسلامی است و رجوع به «وجود» از یک جهت و رجوع به «حق» از جهت دیگر. در این راستا تمام مباحث آیت‌الله جوادی در شرح اسفار و به اجازه‌ی ایشان تمام 514 جلسه‌ی شرح فصوص‌الحکم که ایشان شرح دادند را از طریق نوار کار کردم و با این وصف فکر می‌کنم می‌توان طوری از سخنان فردید و سخنان هایدگری که فردید معرفی می‌کند، برداشت کرد که در آن سخنان تذکر به «وجود» را به همان صورت تشکیکی – یا ظهور و خفا – دید و از آن سخنان نسبیت برداشت نکرد. ظاهراً برادر عزیز و استاد گرانقدر و متعهدمان جناب حجت‌الاسلام حاج آقای خسروپناه به این نتیجه نرسیده‌اند . هایدگر در هشتادمین سال زندگی‌اش در مصاحبه با وایسر در آخرین جمله‌ می‌گوید: «من در برابر آن یگانه‌ای که هنوز نیامده – ظهور در تاریخ معاصر جهان نکرده – قدم واپس می‌گذارم و یک هزار سال قبل از آمدنش، در برابر او تعظیم می‌کنم». فردید از این هیدگر در متن اسلام شیعیِ ایرانی چیزی برداشت می‌کند که آن را به حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» نزدیک می‌نماید. و ارتباط بنده با شاگردان فردید به صورت بلاواسطه با جناب آقای محمد رجبی و یا با آثار شاگردان فردید مرا به این نتیجه رسانده که نباید فردید را بیرون از اندیشه‌ای دانست که حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» بر آن تأکید دارند. موفق باشید
2443
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی ؛ منظور جناب صدرا از این جمله که در اسفار اربعه ذکر کرده چیست ؟ آیا منظور همان وحدت وجودی است که متصوفه به آن قائل هستند؟ اعلم انّ واجب الوجود بسیط الحقیقة غایة البساطة وکل بسیط الحقیقة کذلک فهو کل الاشیاء فواجب الوجود کل الاشیاء لا یخرج عنه شى‏ء من الاشیاء: بدان که خداوند «بسیط الحقیقة» است در غایت و نهایت بساطت و هر چیزى که حقیقتش این چنین بسیط باشد او همه اشیاء است پس خداوند همه اشیاء است هیچ کدام از اشیاء خارج از آن نیست».
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام:این از ظریف‌ترین مباحث حکمت متعالیه است که ما را متوجه این امر در عالم مجردات می‌کند. بنده نمی‌دانم شما چه برداشتی از وحدت وجود و یا قاعده‌ی بسیط الحقیقه دارید. پیشنهاد می‌کنم با مباحث معرفت النفس تصور خود را از بسیط الحقیقه درست کنید که چگونه می‌شود یک موجود همه‌ی موجودات مادون خود را در برداشته باشد و هیچ‌کدام از آن‌ها نباشد. تا بحث «وجود» حل نشود و معنای مراتب وجود تبیین نگردد این موضوع روشن نمی‌شود. موفق باشید
2190
متن پرسش
با عرض سلام وارزوی قبولی طاعات وعبادات استاد بنده برای شما این پرسش را ارسال کرده بودم:وجود عالم های دیگرغیراز عالم ماده در برهان صدیقین چگونه اثبات میشود وشما لطف کرده وپاسخ رابرای بنده فرستادیداما بنده هنوز سوالم کامل حل نشده اسناد اگربخواهیم ببینیم در فلسفه چگونه اثبات میشود که وجود دارای شدت وضعف است چه کتابی را باید مطالعه کنیم؟(استاد شما در پاورقی کتاب ازبرهان تا عرفان ص 27 نوشته اید درفلسفه ثابت میشود که ماهیات تشکیکی نیستند ولی هرچیزی که از مقوله وجود است تشکیکی است.)حالا ایا ما لازم نداریم که در بحث برهان صدیقین دلیل فلسفی تشکیکی بودن وجود را بدانیم و یا مثلا شما در سیدی فرمودید خدا وجود مطلق است ملائکه هم وجود دارند منم هستم این سنگ هم هست همه هم وجود داریم تفاوتش در چیه؟در اینکه وجود شدت و ضعف دارد خب دوباره این جا منطقا بخواهیم بحث کنیم میشه سوال کرد چرا ملائکه هستند بعد جواب میدهیم چون وجود شدت وضعف دارد بعد دوباره میپرسیم چرا وجودشدت و ضعف پذیراست بعد بگیم چون ملائکه وجود دارند این نمیشه. استاد بنده ازاینکه وقت شما را میگیرم و اینکه سوالم طولانی شد عذر خواهی میکنم.حلال بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بحث را می‌توانید در کتاب «بدایةالحکمه» دنبال کنید. ولی آیا تفاوت بین تن و نفس را به چیزی غیر از شدت و ضعف داشتن وجود می‌توانیم تفسیر کنیم؟ موفق باشید
2152
متن پرسش
سلام.استاد،آیا اصالت وجود یک نظریه است؟یا یک اصل متقن خلل ناپذیر؟من در بعضی کتب دیده ام که نوشته شده نظریه اصالت وجود.اگر اینگونه است ممکن است روزی در آینده کسانی به کلی این نظریه را ابطال کنند.و نیز به این معنی است که تا قبل از ملاصدرا بسیاری یک خدای دیگر را می پرستیدند.چه بسا خدایی که ملاصدرا و پیروان او بدان معتقد هستند نیز در آینده توهمی بیش نباشد.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: وقتی عقل متوجه حقیقتی تحت عنوان اصالت وجود شد دیگر معنا نمی‌دهد آن حقیقت یک نظریه باشد. جناب ملاصدرا موضوع را به صورت دقیق‌تری تدوین کرد و گرنه سیخ‌الرئیس و شیخ اشراق نیز به نحوی همان را می‌گفتند به همین جهت گفته می‌شود حکمت متعالیه‌ی ملاصدرا تکامل‌یافته‌ی تفکر فلسفی گذشتگان است. موفق باشید
2155
متن پرسش
سلام.1.ذات چیست؟2.آیا می توان به ذات چیزی پی برد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: ذات هرچیز همان وجود آن چیز است و با نگاه وجودبینی می‌توان نظر به ذات هرچیز کرد. ولی همان‌طور که فلاسفه فرموده‌اند «وجود» قابل تعریف نیست. موفق باشید
2131
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت خدمت جنابعالی در خصوص جوهر بنده به این نتیجه رسیده ام که جوهر کلا غیر مادیست یعنی در عالم ماده عوارض مادی سوارند بر جوهر های غیر مادی . و همانطور که بیان میکنند جوهر فقط از طریق عقل قابل کشف است و در فیزیک نظری هم عده ای معتقدند حقیقت ماده غیر مادیست و چون منظور انها از موجودات مادی همان عوارض است پس طبق حرف انها جوهر غیر مادی میشود؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: آن‌چه در عالم وجود دارد، تنها «وجود» است بامراتب مختلف،‌که یکی از مراتب وجود، عالم ماده است. وجود در مرتبه‌ی مادی‌اش عین حرکت است که عقل متوجه آن می‌شود منتها آن وجود در آن مرتبه به اعتبار انتزاع ذهن جوهری است عین حرکت، نه این‌که جوهر خودش یک واقعیتی داشته‌باشد غیر مادی، بلکه جوهر انتزاع عقل است از وجودی که در پایین ترین درجه‌اش عین حرکت است. پس نمی‌توان نتیجه گرفت اگر چیزی به کمک عقل درک شد حتما آن چیز باید غیر مادی باشد بلکه ممکن است انتزاع ذهن باشد. موفق باشید
2065
متن پرسش
با سلام استاد گرامی- آیا خداوند می تواند روح انسان را معدوم نماید - تشکر
متن پاسخ
بسمه تعالی . علیکم السلام .به همان معنایی که تو انسته است ایجاد کند معدوم می کند. موفق باشید.
1934
متن پرسش
بسمه تعالی با عرض سلام خدمت استاد گرامی در خصوص علت تفاوت ماهیتها در عالم ماده ایا می توان گفت این تفاوتها ریشه در تفاوت در اسماء دارد چون عالم ماده هم تعین مادی اسم الله می باشد و چون بین اسماء جلالیه و جمالیه فرق است این تفاوت در عالم ماده هم جلوه گر است مثلا کوه که نماد عظمت است فرق دارد با گل که نماد جمال است. چون سوال جدی در اینجا هست که در عالم ماده که وجود از لحاظ شدت یکسان است پس این تفاوتها از کجا نشات میگیرد؟ و ایا در عوالم بالا مثلا عالم مثال بین موجودات از لحاظ وجودی شدت و ضعف وجود دارد یا اینکه در هر مرتبهای موجودات از لحاظ وجودی در یک مرتبه هستند. مثلا ایا وجود کوه در عالم مثال شدیدتر از وجود گل در همان عالم می باشد؟ باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: علت تفاوت ممکن‌الوجودها در ذات خودشان است که در علم خدا به عنوان عین ثابته‌ی آن پدیده، موجود است و خداوند هر ممکن‌الوجودی را با تجلی اسماء، موجودیت می‌دهد و لذا ممکن‌الوجودها به واجب بالغیر تبدیل می‌شوند در حالی‌که ذات امکانی آن‌ها نسبت به وجود و عدم، لا اقتضا بود و خداوند است که به آن‌ها وجود می‌دهد و تفاوت پدیده‌های مادی به جهت امکانی است که در ذات آن‌ها است که در عین این‌که همه‌ی آن‌ها در یک مرتبه از وجود قرار دارند چون در مقام مادی‌بودن دارای ذاتی هستند که عین حرکت است و حرکت در مراحل مختلف صورت‌های متفاوتی از قوه و فعل دارد، متفاوت می‌باشند. در این مورد به مباحث «اعیان ثابته» و «حرکت جوهری» رجوع فرمایید. موفق باشید
1833
متن پرسش
یا سلام و احترام در بحث حرکت جوهری سوال ذیل برایم پیش آمد : منظور از عرض مثلا در سیب رنگ سیب می باشد آیا منظور از جوهر در سیب مابقی سیب مثلا گوشت سیب ، چوب و هسته و ... در سیب می باشد یا یک نوع حرکت در سیب است که عرض و ما بقی سیب تابع آن هستند و در رنگ آیا قسمت رنگ را عرض و قسمت روغن آن را جوهر و در مثال در رنگ واقعی در را عرض و چوب در را جوهر آن مینامند همچنین در مثال دیوار آیا حرکت جوهری را می شود به پوسیدن دیوار در طول زمان تعبیر کرد . تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام ملاحظه بفرمایید ذات یا جوهر یک امر معقول است و جنبه‌ی وجود اشیاء می‌باشد و لذا هر آنچه از سیب ملاحظه می‌کنید همه اعراض سیب است و آن چیزی که به آن شکل و به آن رنگ است ،آن جوهر سیب است. تغییرات عرضی ریشه در حرکت جوهری عالم ماده دارد ولی حرکت جوهری غیر از پوسیدن سیب و فرسودگی دیوار است. فراموش نشود که در حرکت جوهری روشن شد : عین الحرکه مرتبه ای از وجود است. موفق باشید
1751
متن پرسش
سلام علیکم و رحمة الله ... جناب استاد ببخشید که این سوال رو مطرح می کنم اما هرچی فکر کردم به نتیجه نرسیدم و عاقبت به شما پناه آوردم. چند وقتیه که یک فایل صوتی از حجت الاسلام صمدی املی در فضای اینترنت پخش شده که ایشان در ان اظهار میدارند: "آقای حسن زاده اعتقاد دارند که ماهیت هم تشکیکی است . که منشا این سخن اسفار ملاصدرا است . اگر این قضیه که می فرماید عین ثابت را می شود عوض کرد ثابت باشد ، آنوقت می بینیم قبل از اینکه ما برویم بهشت ، یزید و یارانش رفته اند. حتی آیه قرآنی که با این معنا در تضاد است با تفسیر انفسی حل می شود . مردم بیچاره دارند آنها را لعنت می کنند. همه می خواهند شمر و قاتلین را دور کنند ولی امام حسین علیه السلام می گوید بیا! ای عزادار این لعنت کردن ، کمال برای خودت است. با لعن کردن ، خودت به کمال می رسی. آنها(شمر و یزید و…) که دین و ناموس خدا را نابود نکردند . آنها در روز قیامت برهان اقامه میکنند! و می گویند: اگر من نبودم شما عزاداری نمیکردید.الان ما چقدر باید متشکر شمر باشیم . اگر شمر قتال با سید الشهدا (علیه السلام) را رها می کرد چه میشد؟ حالا حضرت (علیه السلام) چند سال بیشتر عمر میکرد! جناب نوح ۹۰۰ سال زحمت کشید ۷۰ نفر و امام حسین ۷۲ نفر ولی شمر با این کارش این همه خیل عزادران را جذب کرد!حالا می بینید حق شمر هم هست اینهمه بالا بیاید. استعدادهایی در آنها (شمر و یزید و…) دیده میشود که معلوم میکند آنها هم چیزهایی دارند! بله بله؛ منتها آن که در ذهن ما هست که جهنم آنها، این حرفی نیست؛ آری این عین ثابتش تا عوض بشود جان را به لب می آورد؛ …" آیا واقعا چنین تفاسیری جایی در تفکر شیعی دارند؟ . ممنون از لطف شما
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام بنده هم آن فایل را گوش دادم و به رسم آزاداندیشی که باید هر سخنی نقد و بررسی شود تا جای خود را بیابد، عرض می‌کنم که ظاهراً در آن سخنان بین «ماهیت» به معنای «عین ثابته» با «ماهیت» به معنای چیستی شیئ که در مقابل وجود قرار دارد، خلط شده. ماهیت به عنوان عین ثابته همان وجودِ علمی هرکس است نزد خدا با اختیار ذاتی که انسان در مقام امکان ذاتیِ خود دارد و از آن‌جایی که هر انسانی در ذات خود مختار است می‌تواند هر نوع شخصیتی را که خواست انتخاب کند و در ادامه در زندگیِ دنیایی، آن انتخاب را شدت ببخشد و ماهیت به این معنا می‌تواند تشکیکی باشد ولی این معنا برای ماهیت هیچ ربطی با ماهیت به معنای چیستی شیئ ندارد که جنبه‌ی عدمی شیئی است و عدم، چیزی نیست که تشکیک‌بردار باشد. عین همین خلط بین وجود تکوینی و تشریعی شیطان و شمر شده است. آری وجود شیطان از نشانه‌های حکمت الهی است تا انسان‌ها از یک طرف در معرض وسوسه‌های شیطان قرار گیرند و از طرف دیگر در معرض الهامات الهی فرشتگان باشند و در این مسیر آنچه را خواستند انتخاب کنند و گوهر خود را بنمایانند. در این رابطه باید از خدا تشکر کرد که چنین نظامی را به‌وجود آورده که شیطان در آن قرار دارد، نه این‌که از شیطان تشکر کنیم. اتفاقاً همواره باید از شیطان به عنوان «عَدُوٌّ مبین» متنفر بود زیرا همه‌ی زشتی‌ها از اوست به قول شهید مطهری«رحمة‌الله‌علیه» اشاعره به جای آن‌که خدا را تنزیه کنند، جبّاران و ظالمان را تنزیه کردند. چون اشاعره از توحید افعالی این‌طور نتیجه می‌گرفتند که همه‌ی فعل‌ها، فعل خدا است و در نتیجه فعل جباران نیز فعل خدا است، غافل از این‌که فعل خدا در انسان، اختیار انسان است که اقتضای انجام فعل و ترک فعل را دارد و در نتیجه اگر انسان به میخانه رفت چون می توانسته‌ است به مسجد هم برود، آن فعل، فعل انسان است. در مورد شمر و عمر سعد نیز قضیه از همین قرار است. آری این طور نیست که آن دو ملعون مقابل اراده‌ی تکوینی الهی عملی انجام داده باشند خداوند تکویناً آن‌ها را مختار آفرید و تکویناً خواست تا هرطور خواستند بتوانند عمل کنند هرچند به اراده‌ی تشریعی از طریق شریعت الهی بهترین عمل را به آن‌ها تذکر داد. و این از حکمت الهی است که آن‌ها به اراده‌ی تکوینیِ الهی آنچه می‌توانند بکنند و خداوند با این کار با نمایش ایمانِ امام حسین«علیه‌السلام» زیباترین صحنه را به‌وجود آورد و امام حسین«علیه‌السلام» با علم به این مسئله با اختیار خود به صحنه آمدند و به بهترین شکل دین خدا را نمایاندند ولی کار شمر و عمر سعد تماماً مطرود است و با شهادت ولیّ خدا برای همیشه در اسفل درکات جهنم قرار دارند زیرا مقابل فطرت خود عمل کردند و شخصیت خود را در دنیا در مسیر پشت‌کردن به فطرت خود شکل دادند و در قیامت که حجاب‌های نفس امّاره به کنار می‌رود حالت تقابل با فطرتشان برایشان ظهور می‌کند و برای همیشه عذابِ زیر پاگذاردن فطرت گریبان آن‌ها را می‌گیرد که صورت بیرونی آن عذاب همان آتشی است که آن‌ها را«فی‏ عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ » احاطه کرده. در روایت داریم که حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» در ابتدای نهضت کربلا در مدینه رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» را در خواب دیدند که به حضرت فرمودند: « یَا حُسَیْنُ اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلا» ای حسین حرکت کن، خداوند می‌خواهد تو را کشته ببیند. مرحوم شهید مطهری«رحمة‌الله‌علیه» می‌فرمایند این سخن هیچ تضادی با اختیار امام حسین«علیه‌السلام» ندارد زیرا رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» فرموده‌اند خداوند تشریعاً می‌خواهد تو شهادت را انتخاب کنی همان‌طور که خداوند می‌خواهد ما به کسی ظلم نکنیم. در هر حال امام حسین«علیه‌السلام» با انتخاب خود سعی کردند آنچه را خدا می‌خواهد عمل کنند و روایت را به اراده‌ی تشریعی خداوند ربط می‌دهند، ولی عده‌ای آن روایت را به اراده‌ی تکوینی خداوند ربط می‌دهند و نتیجه می‌گیرند که امام حسین«علیه‌السلام» مجبور بودند شهید شوند چون خدا اراده کرده بود و این نیز یکی از مواردی است که بین اراده‌ی تکوینی و تشریعی خلط شده. فکر می کنم جواب شماره‌ی 1364در موضوع «عین ثابته» به فهم بحث کمک ‌کند. موفق باشید
1698
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز چند سوال در مباحث فلسفی داشتم 1-درفلسفه ملاک بدیهی بودن یک مفهوم را بساطت و جزء نداشتن آن می دانند که با تصور آن هیچ گونه اجمال و ابهامی ندارد. با توجه به این تعریف به نظر می رسد که هیچ مفهومی جز وجود بدیهی نباشد؟ 2-یکی از ادله ای که بر بدیهی بودن مفهوم وجود اقامه می کنند این است که وجود متباین با ماهیت می باشد فلذا جنس و فصل و عرض ندارد پس معرف ندارد و در نتیجه بدیهی است. آیا تباین مفهوم وجود و ماهیت و جنس و فصل نداشتن آن خود بر اساس پیش فرض بداهت مفهوم وجود به دست نیامده اند؟ 3-در اثبات تباین مفهوم وجود و ماهیت استدلال می آورند که اگر وجود عین یا جزء ماهیت باشد سلب آن از ماهیت ممکن نیست، ولی می بینیم که می توان وجود را از ماهیت سلب کرد چون بسیاری از ماهیات تحقق ندارند و آنها هم که تحقق دارند قابل معدوم شدن هستند، پس وجود متباین با ماهیت است. سوال این است که در مقدمه اول و نتیجه این قیاس وجود به حمل اولی به کار رفته است ولی در مقدمه دوم وجود به حمل شایع استفاده شده است و از این جهت قیاس عقیم است؟ 4- در یکی از ادله اصالت وجود که گفته می شود محکمترین آنها هم می باشد این گونه بیان می شود که: ماهیت ذاتا نسبتش با وجود و عدم یکی است ولی می بینیم که بسیاری از ماهیات وجود دارند و چون انقلاب در ذات محال است پس وجود اصیل می باشد. سوال این است که در مقدمه اول این برهان اگر وجود به حمل اولی است یعنی اینکه مفهوم وجود در ماهیت اخذ نشده است، که این مسئله به بحث زیادت وجود بر ماهیت مربوط است و اگر وجود به حمل شایع است این اشکال وارد است که بالاخره یک چیز یا موجود است و یا معدوم و حالت سومی وجود ندارد؟ 5-یک سوال کلی هم مطرح است و آن اینکه اگر در فلسفه قائل به اصالت وجود ذهنی باشیم ادله مان در بحث زیادت وجود بر ماهیت و اصالت وجود کلا متزلزل خواهد شد؟ چون به طور ضمنی در آنها این موضوع اخذ شده است که وجود منحصر به وجود خارجی است و ذهنیات ما وجود ندارند. با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام 1- اگر مفهوم بدیهی را مفهومی بدانیم که تصور آن برای تصدیقش کافی است، بدیهیات وسعت بیشتری می‌یابند، مثل امتناع اجتماع نقیضین، یا عدم جمع متضادان، یا این‌که جزء هرچیز از کل آن کوچک‌تر است، یا متضادان متکافئان هستند. 2- در هر صورت وقتی مفهوم وجود را تصور کنیم به جهت روشن‌بودن آن جایی برای جنس و فصل داشتن برایش نمی‌ماند. 3 و 4- همین‌طور که ملاحظه می‌کنید ما نیاز به این نوع براهین برای طرح وجود نداریم که به این مشکلات برخورد کنیم. بیشتر باید با روش توصیفی مخاطب را را در محضر «وجود» قرار داد. 5- ملاصدرا با طرح تشکیکی‌بودن وجود، وجود عقلی و وجود ذهنی و وجود خارجی را مراتب یک حقیقت می‌داند که در مواطن مختلف به جهت شرایط مختلف ظهور مختلف دارند و اگر هم بحث حمل اولی ذاتی را برای وجود ذهنی به میان می‌آورد جهت رفع اشکال مستشکل است وگرنه خود او با طرح تشکیکی‌بودن وجود جایی برای تفاوت وجود عینی و ذهنی مگر در حدّ شدت و ضعف باقی نمی‌گذارد. تمام اشکالاتی که مطرح فرمودید به جهت آن است که از تشکیکی‌بودن وجود که عین خارجیت است غفلت کرده‌اند و مشغول مفهوم «وجود» شده‌اند، در حالی‌که فلسفه‌ی صدرایی، نظر به تشکیکی‌بودن وجود دارد . مفهوم وجود مثل سایر مفاهیم، اعتباری بیش نیست و هر مفهوم اعتباری عدمی است. موفق باشید
544
متن پرسش
جناب استاد طاهرزاده سلام علیکم. ضمن تشکر از مطالب ارزنده و کتابها و جزوات حضرتعالی که بهره‏های فراوان از آن بردم سؤالی از محضرتان داشتم که مدت زیادی است ذهن مرا درگیر خود کرده و احساس میکنم باید یافت های مهمی در درون آن نهفته باشد. شما در بخش پرسش و پاسخ کتاب مدرنیته و توهم به نکته بسیار مهمی اشاره کردید و آن هم این که هایدگر و ملاصدرا همچون آینه هایی هستند که یکدیگر را نشان می دهند. بنده با مطالعه آراء مرحوم دکتر فردید و آقای دکتر داوری( که البته در برخی از موارد تفاوت هایی هم با نظر دکتر فردید دارد) به یک اشراف کلی نسبت به این نظر شما پیدا کردم اما خود آقای دکتر فردید خود ملاصدرا را نیز با تعریفی غربزده میخواند. با فرض پذیرش مطلب شما که احساس میکنم باید درست باشد می توانید مسأله نسبت بین رویکرد پدیدارشناسی هرمنوتیک هایدگر و فلسفه ملاصدرا به ویژه بحث حرکت جوهری را بیشتر برایم باز کنید و در خصوص منابعی که میتواند راهگشا باشد هم بنده را راهنمایی نمایید. ضمناً بنده در مقطع کارشناسی ارشد رشته فلسفه علوم اجتماعی تحصیل میکنم و فکر میکنم برای ورود به مباحث این رشته باید این گره را که در سؤالم مطرح کردم در ابتدای کار بگشایم. اگر در خصوص نحوه ورود و کیفیت پرداخت و منابع فلسفه علوم اجتماعی هم نظری دارید با راهنمایی خود را من را به مصداق کلام امیر بیان علیه السلام که فرمود: « قد علمنی حرفاً فقد صیرنی عبداً » بنده خویش ساخته اید. یاعلی
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: آقای فردید در کتابی که آقای دکتر دیباج تحت عنوان «مفردات فردیدی» از سخنان ایشان منتشر کردند جمله‌ای دارند که قابل تأمل است. ایشان در آن‌جا در صفحه‌ی290می‌فرمایند: «من می‌خواهم از نو، ملاصدرا بخوانم تا آن‌جا که سوبژکتیو و ابژکتیویته در ملاصدرا محو شود، تفسیر من از ملاصدرا غیر از تفسیر خودبنیادانه‌ای است که حوالت دوره‌ی جدید است». از این جمله معلوم می‌شود سخنانی که در قبل نسبت به فلسفه‌ی ملاصدرا گفته‌اند و آقای مددپور در کتاب «دیدار فرهی» آورده، آخرین حرف دکتر فردید در رابطه با ملاصدرا نیست و تحول مهمی در دیدگاه ایشان به‌وجود آمده که متوجه شده‌اند «وجودی» که جناب ملاصدرا به آن نظر دارد در نهایت نظر به «وجود» در خارج دارد و نه به مفهوم وجود که عموماً فلسفه به آن می‌پردازد. در صفحه‌ی 231 آن کتاب می‌گوید: «ملاصدرا پریروز دارد». یا در صفحه‌ی 440 می‌گوید: «وقت ملاصدرا در مقایسه با وقت میرداماد دوری از طاغوت است». در مورد منظور شما از بحث حرکت جوهری ملاصدرا و پدیدارشناسی هرمنوتیلی هایدگر را درست نفهمیدم که از چه جهت سؤال دارید. موفق باشید
نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!